Forwarded from اتچ بات
#نیازستان_نکته
گه گاه دوستان نازنینم می گویند: نظر خودت را درباره ی برخی ابیات، آیات یا سخنانی را که به اشتراک میگذاری بنویس.
- چشم
مثلا درباره ی " وَ ما اُتیتُم مِن العلم الّا قیلاً "
فقط اندکی دانش به شما داده شد.
روشی برای فهم برخی سخنان دارم آنهم نه "رفتن_به" که "آمدن_از" است.
یعنی از آخر به اول می آیم. میوه را در نظر می آورم تا کیفیت دانه معلومم گردد.
مثلا دراین آیه نمیگویم علم چیست؟! فرض میگیرم علم بدیهی است بعد میگویم خب علم در زندگی انسان و در منظومه ی وجود مبنا و منشا چه چیزهاست؟!
خب، عمل ما بر اساس دانسته های ماست، گفتار وحتا نوع اندیشه ها و اندیشیدن های ما براساس موجودی ماست(دانش) و مهمتر از همه قضاوتهای ما درباره ی هر چیز و هر کس براساس میزان علم واطلاع ماست نسبت به آن موضوع و...
حالا نتیجه این میشود چون بهره ی #ما ونه حتا #من از علم کم است پس همه ی این نتایج نقص خواهد داشت. چرا ما میگوییم #خدا_بهترین_قضاوت_کننده است چون اورا عالِم الغیب و الشهادة میدانیم این است که داوری او اکمل است..
خب نتیجه ی عملی این میشود که من قضاوت نکنم دیگران را(رجوع کنید به گریز همه ی معرفت طلبان ایران از مسند قضاوت) تصور نکنم کار و گفتارم کامل است و.... فروتن باشم... و دیگر اینکه برای کامل تر شدن وجودم و خداگونه تر شدنم #علمم را لحظه به لحظه افزون کنم...
الحمدلله اولا و آخرا
@niyazestanbarani
گه گاه دوستان نازنینم می گویند: نظر خودت را درباره ی برخی ابیات، آیات یا سخنانی را که به اشتراک میگذاری بنویس.
- چشم
مثلا درباره ی " وَ ما اُتیتُم مِن العلم الّا قیلاً "
فقط اندکی دانش به شما داده شد.
روشی برای فهم برخی سخنان دارم آنهم نه "رفتن_به" که "آمدن_از" است.
یعنی از آخر به اول می آیم. میوه را در نظر می آورم تا کیفیت دانه معلومم گردد.
مثلا دراین آیه نمیگویم علم چیست؟! فرض میگیرم علم بدیهی است بعد میگویم خب علم در زندگی انسان و در منظومه ی وجود مبنا و منشا چه چیزهاست؟!
خب، عمل ما بر اساس دانسته های ماست، گفتار وحتا نوع اندیشه ها و اندیشیدن های ما براساس موجودی ماست(دانش) و مهمتر از همه قضاوتهای ما درباره ی هر چیز و هر کس براساس میزان علم واطلاع ماست نسبت به آن موضوع و...
حالا نتیجه این میشود چون بهره ی #ما ونه حتا #من از علم کم است پس همه ی این نتایج نقص خواهد داشت. چرا ما میگوییم #خدا_بهترین_قضاوت_کننده است چون اورا عالِم الغیب و الشهادة میدانیم این است که داوری او اکمل است..
خب نتیجه ی عملی این میشود که من قضاوت نکنم دیگران را(رجوع کنید به گریز همه ی معرفت طلبان ایران از مسند قضاوت) تصور نکنم کار و گفتارم کامل است و.... فروتن باشم... و دیگر اینکه برای کامل تر شدن وجودم و خداگونه تر شدنم #علمم را لحظه به لحظه افزون کنم...
الحمدلله اولا و آخرا
@niyazestanbarani
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
#قند_فارسی
#سیر
#واینهمه_حکایت
به جملات اثبات شده ی زیر دقت کنید:
- سیر صد ماده ی شیمیایی-بیولوژیک دارد.
-سیر چربیهای مضر بدن را کاهش میدهد
- سیر یاور قلب و عروق است
- سیر سد مسمومیت است
-سیر سرطان را منکوب میکند
-سیر سیری میآورد و در نتیجه لاغری...
- و....
اما سیر از نظر ریشه شناختی چه حکایتی دارد؟!
اینهم مثل حکایت خود سیر حکایت متنوع و عجیبی دارد.
- سیر گاه معنایی مقابل گرسنه دارد. درچنین حالتی مأخوذ از sagra ایرانی باستان است و با sag (راضی، قوی) و sak (توانا) هم ربط است. یادمان باشد #سکاها قومی ایرانی اند که به نیرومندی شهره بوده اندو#رستم دستان سگزی بوده است.
- سیر به معنای کامل، قوی و نهایتا تیره است پس در ترکیبهایی مانند آبی سیر، مفهوم تیره و شاید آبیِ قوی (؟) مدنظر بوده که دراین صورت با سیر 👆 مرتبط خواهد بود.
- اما #سیر در معنای بوته ی معروف از sigra ایرانی باستان است.
#هخامنشیان ماهی داشته اند با نام ťãgrači (ث =ť و چ=č) به معنای ماه چیدن سیر.
#سیرسور نام روزچهاردهم از هرماه شمسی است که ایرانیان جشن میگرفتند.
سیر اهلی (پرورش یافته) و وحشی ( بیابانی، کوهی و..) دارد. با بوهاو طعمهای مختلف و طبعا خواص شگفت.
- سیر واحدی در وزن هم هست که دراین صورت ربطی با مطالب بالا👆ندارد و بهذشکل ستیر و استیر هم آمده که معادل چهارده #مثقال است و یک چهلم #من واژه شناسان این کاربرد را ایرانی میدانند که به هند و یونان راه یافته و از آنجا به بسیاری زبانها...
- سیر پسوند هم هست مثلا در #سردسیر یا #گرمسیر که معنای مکان دارد و ترکی اش ییلاق و قشلاق است..
واینها فقط بخشی از #حکایت_سیر است...
@niyazestanbarani
#سیر
#واینهمه_حکایت
به جملات اثبات شده ی زیر دقت کنید:
- سیر صد ماده ی شیمیایی-بیولوژیک دارد.
-سیر چربیهای مضر بدن را کاهش میدهد
- سیر یاور قلب و عروق است
- سیر سد مسمومیت است
-سیر سرطان را منکوب میکند
-سیر سیری میآورد و در نتیجه لاغری...
- و....
اما سیر از نظر ریشه شناختی چه حکایتی دارد؟!
اینهم مثل حکایت خود سیر حکایت متنوع و عجیبی دارد.
- سیر گاه معنایی مقابل گرسنه دارد. درچنین حالتی مأخوذ از sagra ایرانی باستان است و با sag (راضی، قوی) و sak (توانا) هم ربط است. یادمان باشد #سکاها قومی ایرانی اند که به نیرومندی شهره بوده اندو#رستم دستان سگزی بوده است.
- سیر به معنای کامل، قوی و نهایتا تیره است پس در ترکیبهایی مانند آبی سیر، مفهوم تیره و شاید آبیِ قوی (؟) مدنظر بوده که دراین صورت با سیر 👆 مرتبط خواهد بود.
- اما #سیر در معنای بوته ی معروف از sigra ایرانی باستان است.
#هخامنشیان ماهی داشته اند با نام ťãgrači (ث =ť و چ=č) به معنای ماه چیدن سیر.
#سیرسور نام روزچهاردهم از هرماه شمسی است که ایرانیان جشن میگرفتند.
سیر اهلی (پرورش یافته) و وحشی ( بیابانی، کوهی و..) دارد. با بوهاو طعمهای مختلف و طبعا خواص شگفت.
- سیر واحدی در وزن هم هست که دراین صورت ربطی با مطالب بالا👆ندارد و بهذشکل ستیر و استیر هم آمده که معادل چهارده #مثقال است و یک چهلم #من واژه شناسان این کاربرد را ایرانی میدانند که به هند و یونان راه یافته و از آنجا به بسیاری زبانها...
- سیر پسوند هم هست مثلا در #سردسیر یا #گرمسیر که معنای مکان دارد و ترکی اش ییلاق و قشلاق است..
واینها فقط بخشی از #حکایت_سیر است...
@niyazestanbarani
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
#دوشنبه_های_سینما
#اینجابدون_من
برای یک کارگردان هنرمند مهم است چه نامی بر اثرش میگذارد چراکه برای یک مخاطب جدی و فرهیخته نام اثر، آن وجه ِ نخستین اثر است که مخاطب با آن روبرو میشود، نمیگویم نمای کار که #نام اثر دریست که بر مخاطب گشوده میشود تا اورا ببرد درون اثر. چراکه بزرگترین موفقیت یک کار هنری آن است که تورا ازبیرون ببرد به درون، از بیرون خویش به درون ِ خویشتن (هرشکل ممکنه ی(وجوه) این جمله را دریابید)
فیلمی داریم به نام #اینجا_بدون_من
به کارگردانی #بهرام_توکلی براساس #باغ_وحش_شیشه_ای #تنسی_ویلیامز با بازی #فاطمه_معتمد آریا و چند جوانتر
سینمای ایران که البته به میانسالی رسیده اند وبیشتر: ابر،جواهریان وپیروزفر...
همین نامها برای وسوسه ی دیدن فیلم کافیست، #توکلی از امیدهای سینمای ایران است و شما باید این تابستان به خاطر #تنگه_ی_ابوقریب ش بروید سینما، او فیلمسازی است متفاوت چراکه جهان ذهنش متفاوت است منظرش متفاوت است و بر همین اساس،لنز دوربینش نیز متفاوت کارمیکند، پرسه در مه هم کار اوست و کلی کارهای دیگر که من بشخصه این پرکاری اش را #چشم_اسفندیارش میدانم و البته ضرورتی مبارکی برای اینکار نمیبینم.
(که چند وچون این حکایت بماند)
#اینجابدون_من یعنی چه؟! این نام چه میگوید؟ اینجا که باید #بامن باشد نه بی من. اینجایی را #من تعریف میکند و #با #آنجا است که بی #من میتواند باشد. پس #توکلی چه خواسته بگوید با این نام؟
چگونگی انتخاب نام زیاد مهم نیست حتا چرایی اش از نظر نامگذار هم چندان مهم نیست، مهم کاریست که نان انجام میدهد و اینجا میخواهد از یک تعلیق مه آلود بگوید. معلق ماندن میان امر ناواقع و واقع.
تعلیق میان رویا و واقعیت، دست و پازدن در دریای قیر نه سریع فرو میروی و خلاص، ونه میتوانی برآیی و خلاص..
مطالب من درباره ی فیلم بسیار است اما دیدن فیلم برای یک مخاطب جستجوگر و علاقه مند ضروری است، خواندن #تنسی_ویلیامز که امریست جدا و البته غور در اقتباسی بودن و تطبیقی نگریستن دو اثر نیز کاریست دیگر..
#فاطمه_معتمدآریای نازنین مادریست ایرانی از آنها که البته نسلش دارد ورمیافتد، مهربان، دلسوز، تلاشگر و.. از آنها که فرزندانش زیباترین انسانهای جهانند و سعادت مفت چنگشان، وسعادت چیست همسر مهربان داشتن و خانه ای امن و... صابر_ابر دنبال رویای سینماست وخواهر کمکی معلولش در رویای عاشقانه های خود با باغ وحشی شیشه ای در خانه و خانواده ای فقیر زندگی میکند.
پیروزفر همچون اتفاقی میافتد در این برکه ی رویاها و...
شنیده ام سکانس آخر فیلم را مثل بسیاری از آثارخوب این سالها( چه سینما چه کتاب) سانسورچیهای بی مایه و پایه اما خودخدابین اجبار به تغییر کرده اند و.. این هم البته حاکی از بیخبری مطلق است از عالم هنر.. آخرایشان اغلب از روستاهای تنگ تعصب و نادیدگی برآمده اند ایشان کجا و مدنیت عرفان و هنر و حتا دین کجا...؟!
با همه ی این حرفها، فیلم را با صبر و حوصله ببینید و از بازیها، گفتگوها، دکوپاژها و.. فیلمبرداری خوشگل و... لذت ببرید.
چراکه همیشه میتوان زیاد حرف زد یا سخن گفت...
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#اینجابدون_من
برای یک کارگردان هنرمند مهم است چه نامی بر اثرش میگذارد چراکه برای یک مخاطب جدی و فرهیخته نام اثر، آن وجه ِ نخستین اثر است که مخاطب با آن روبرو میشود، نمیگویم نمای کار که #نام اثر دریست که بر مخاطب گشوده میشود تا اورا ببرد درون اثر. چراکه بزرگترین موفقیت یک کار هنری آن است که تورا ازبیرون ببرد به درون، از بیرون خویش به درون ِ خویشتن (هرشکل ممکنه ی(وجوه) این جمله را دریابید)
فیلمی داریم به نام #اینجا_بدون_من
به کارگردانی #بهرام_توکلی براساس #باغ_وحش_شیشه_ای #تنسی_ویلیامز با بازی #فاطمه_معتمد آریا و چند جوانتر
سینمای ایران که البته به میانسالی رسیده اند وبیشتر: ابر،جواهریان وپیروزفر...
همین نامها برای وسوسه ی دیدن فیلم کافیست، #توکلی از امیدهای سینمای ایران است و شما باید این تابستان به خاطر #تنگه_ی_ابوقریب ش بروید سینما، او فیلمسازی است متفاوت چراکه جهان ذهنش متفاوت است منظرش متفاوت است و بر همین اساس،لنز دوربینش نیز متفاوت کارمیکند، پرسه در مه هم کار اوست و کلی کارهای دیگر که من بشخصه این پرکاری اش را #چشم_اسفندیارش میدانم و البته ضرورتی مبارکی برای اینکار نمیبینم.
(که چند وچون این حکایت بماند)
#اینجابدون_من یعنی چه؟! این نام چه میگوید؟ اینجا که باید #بامن باشد نه بی من. اینجایی را #من تعریف میکند و #با #آنجا است که بی #من میتواند باشد. پس #توکلی چه خواسته بگوید با این نام؟
چگونگی انتخاب نام زیاد مهم نیست حتا چرایی اش از نظر نامگذار هم چندان مهم نیست، مهم کاریست که نان انجام میدهد و اینجا میخواهد از یک تعلیق مه آلود بگوید. معلق ماندن میان امر ناواقع و واقع.
تعلیق میان رویا و واقعیت، دست و پازدن در دریای قیر نه سریع فرو میروی و خلاص، ونه میتوانی برآیی و خلاص..
مطالب من درباره ی فیلم بسیار است اما دیدن فیلم برای یک مخاطب جستجوگر و علاقه مند ضروری است، خواندن #تنسی_ویلیامز که امریست جدا و البته غور در اقتباسی بودن و تطبیقی نگریستن دو اثر نیز کاریست دیگر..
#فاطمه_معتمدآریای نازنین مادریست ایرانی از آنها که البته نسلش دارد ورمیافتد، مهربان، دلسوز، تلاشگر و.. از آنها که فرزندانش زیباترین انسانهای جهانند و سعادت مفت چنگشان، وسعادت چیست همسر مهربان داشتن و خانه ای امن و... صابر_ابر دنبال رویای سینماست وخواهر کمکی معلولش در رویای عاشقانه های خود با باغ وحشی شیشه ای در خانه و خانواده ای فقیر زندگی میکند.
پیروزفر همچون اتفاقی میافتد در این برکه ی رویاها و...
شنیده ام سکانس آخر فیلم را مثل بسیاری از آثارخوب این سالها( چه سینما چه کتاب) سانسورچیهای بی مایه و پایه اما خودخدابین اجبار به تغییر کرده اند و.. این هم البته حاکی از بیخبری مطلق است از عالم هنر.. آخرایشان اغلب از روستاهای تنگ تعصب و نادیدگی برآمده اند ایشان کجا و مدنیت عرفان و هنر و حتا دین کجا...؟!
با همه ی این حرفها، فیلم را با صبر و حوصله ببینید و از بازیها، گفتگوها، دکوپاژها و.. فیلمبرداری خوشگل و... لذت ببرید.
چراکه همیشه میتوان زیاد حرف زد یا سخن گفت...
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
#یکشنبه_های_کتاب
#قلبم_راباقلبت_میزان_میکنم
#پرویز_شاپور
#کاریکلماتور
کلاهم را در عمرم یکبار #قاضی کردم #رشوه_گیر از آب در آمد...
#الف_بامداد به طنز نوشته های کوتاه اما اغلب جانکاه ِ شاپور #کاریکلماتور نام داد کاریکاتوری که به کلمات پدید می آیند
و گویا مبدع این کار همچنان سرآمد این کار باقی مانده است.
#پرویز_شاپور با همه ی بی حرفی و کم رنگی اش در سپهر ادبیات و بویژه طنز ایران چهره ای است پررنگ تر از بسیاری که در پاریس و لندن و ال.ای و... نشسته اند و در #صدسال_تنهاییشان همچنان آروغ های روشنفکرمآبانه میزنند..
راز این حضور ماندگار، که نه مریدان ِداخلی حلواحلواش میکنند و نه #غارتگر_پیر در#اژدهای بی بی سی اش مستند پررنگ ولعاب میسازد در چیست؟!
به این رازها فکر کنیم تا بعد...
به هرحال مجموعه کاریکلماتورهای شاپور را #مروارید بارها به چاپ سپرده، مجابی و عمران صلاحی و.. بر آن یادداشت نوشته اند و شش سالی پس از مرگ غریبانه ی نویسنده اش(۱۳۷۸) به بازار آمد.
چند جمله از #شاپور را بخوانید تا عمق شگفت آور طنز تلخ و شاعرانگی شیرینش را دریابید و کتاب را بخرید...
گرچه دیگر #کامی ِ#فروغ و#پرویز هم نیست که حق التالیفهای نداده را بگیرند ارشاد هم که کلی کتاب ِ پوسانده دارد در بخش سانسورش..
چرا که #کامیار نیز دوماه قبل در حبس و تنهایی خویش درگذشت..
شاید روزی کتاب دیگری از #شاپور با نام کسی دیگر چاپ شود..دنیا را چه دیدی؟!
#دنیا قفس بزرگی است.
#در ِ قفس، پرنده ی محبوس را هوایی میکند.
#تا دسته چک توی جیبم نباشد به کسی چک نمی زنم.
#در زمان انقلاب فرانسه ریشم را با گیوتین اصلاح میکردم.
#ماهی از عرض رودخانه به دریا نمیرسد.
#در زمستان کفن پشمی میپوشم.
#سایه ام حوصله ندارد مرا دنبال کند.
#برای گربه تحقیرآمیز است با مرگ موش خودکشی کند.
#سلام کردن آسان تر از سلام نکردن است.
#زبانم فیلتر دارد.
#من به پاندول ساعت بیشتر از مجسمه ی آزادی معتقدم چون حرکت دارد.
#ابر در خودش بارید....
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#قلبم_راباقلبت_میزان_میکنم
#پرویز_شاپور
#کاریکلماتور
کلاهم را در عمرم یکبار #قاضی کردم #رشوه_گیر از آب در آمد...
#الف_بامداد به طنز نوشته های کوتاه اما اغلب جانکاه ِ شاپور #کاریکلماتور نام داد کاریکاتوری که به کلمات پدید می آیند
و گویا مبدع این کار همچنان سرآمد این کار باقی مانده است.
#پرویز_شاپور با همه ی بی حرفی و کم رنگی اش در سپهر ادبیات و بویژه طنز ایران چهره ای است پررنگ تر از بسیاری که در پاریس و لندن و ال.ای و... نشسته اند و در #صدسال_تنهاییشان همچنان آروغ های روشنفکرمآبانه میزنند..
راز این حضور ماندگار، که نه مریدان ِداخلی حلواحلواش میکنند و نه #غارتگر_پیر در#اژدهای بی بی سی اش مستند پررنگ ولعاب میسازد در چیست؟!
به این رازها فکر کنیم تا بعد...
به هرحال مجموعه کاریکلماتورهای شاپور را #مروارید بارها به چاپ سپرده، مجابی و عمران صلاحی و.. بر آن یادداشت نوشته اند و شش سالی پس از مرگ غریبانه ی نویسنده اش(۱۳۷۸) به بازار آمد.
چند جمله از #شاپور را بخوانید تا عمق شگفت آور طنز تلخ و شاعرانگی شیرینش را دریابید و کتاب را بخرید...
گرچه دیگر #کامی ِ#فروغ و#پرویز هم نیست که حق التالیفهای نداده را بگیرند ارشاد هم که کلی کتاب ِ پوسانده دارد در بخش سانسورش..
چرا که #کامیار نیز دوماه قبل در حبس و تنهایی خویش درگذشت..
شاید روزی کتاب دیگری از #شاپور با نام کسی دیگر چاپ شود..دنیا را چه دیدی؟!
#دنیا قفس بزرگی است.
#در ِ قفس، پرنده ی محبوس را هوایی میکند.
#تا دسته چک توی جیبم نباشد به کسی چک نمی زنم.
#در زمان انقلاب فرانسه ریشم را با گیوتین اصلاح میکردم.
#ماهی از عرض رودخانه به دریا نمیرسد.
#در زمستان کفن پشمی میپوشم.
#سایه ام حوصله ندارد مرا دنبال کند.
#برای گربه تحقیرآمیز است با مرگ موش خودکشی کند.
#سلام کردن آسان تر از سلام نکردن است.
#زبانم فیلتر دارد.
#من به پاندول ساعت بیشتر از مجسمه ی آزادی معتقدم چون حرکت دارد.
#ابر در خودش بارید....
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
Telegram
attach 📎
@Niyazestanbarani
#نکته_دردستان
#عادت_میکنیم
عجیب است ما آدمها #عادت_میکنیم و عجیب تر اینکه همیشه هم به #بدیها عادت میکنیم.
این چه رازی است وچه کسانی این راز را فهمیده اند؟!
کسی به راستگویی عادت نمیکند اما طی چند ماه معتاد دروغ میشویم.
برای اعتیاد به بد بینی و بدگویی فقط چند هفته لازم داریم اما حتا اگر یکسال تمرین مثبت بینی کنیم و خوش گویی، به یکی دو روز میتوان کنار نهاد محصول یکسال را...
ما به مهرورزی و دوست داشتن خو نمی گیریم اما براثر حادثه ای، کینه میشود کیسه ی زهری همیشگی و هی میریزد در جویبار رگهایمان تا فقط حنظل برویاند و کبَست..
به بود ِعزیزانمان انس نمیگیریم.
بودشان آنقدر اعتیادآور نیست که خماری بکشدمان به خانه ی پدر، مادر، خواهر،دوست، برادر و...
اما چهلمشان نارسیده، نبودشان چنان عادی میشود برایمان که نه خطوط چهره شان در صفحه ی مات چشمهایمان میماند نه آهنگ صدایشان در پرده ی سنگین گوشهایمان..
#عادت_میکنیم ما
اما به نبودها و نابودها؛
به نبود ِ #کودکی #نوجوانی #دلهره #عاشقیت #صف_تلفنهای_دوریالی #سینما #عصرجدید #کتاب #روبروی_دانشگاه #آهنگ_ربنا(؟!) #پاییزوخوابهای_طلایی #موذن-اردبیلی #ابوالفضل_جلیلی #مهمانی #خنده #آدینه #کیان #گل_آقا #ادبستان #پس_قلعه #توچال #آب_کرج #فشاریها #چنارهای_ولیعصر #چشمه_علی #کوچه_باغها و..حتا به نبود ِ چیزهای خیلی تازه #فیس_بوک #تلگرام و...
#پدر #مادر #پدرمادربزرگها که هیچ..
#همسر #فرزند و..
ویک روز یادمان میرود اصلا که #من_ی بوده که #آرزوهای_بلندی داشته که در جوانی آسمان را سنگی میافته بر سینه اش که میخواسته #خدا شود روزی که...
#عادت_میکنیم به #نابود_خویش و..
سرانجام #عادت_میکنیم به نبود ِ ِ#زندگی که نبود ِ همه ی ماست که #مرگ است..
آری #عادت_میکنیم و
عجیبیم ما
اما؛
آنانکه زندگی را از ما میدزدند آن راز را فهمیده اند و خیلی خوب میدانند که #ما؛ #عادت_میکنیم
نه که #انسانیم ما...؟!
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#نکته_دردستان
#عادت_میکنیم
عجیب است ما آدمها #عادت_میکنیم و عجیب تر اینکه همیشه هم به #بدیها عادت میکنیم.
این چه رازی است وچه کسانی این راز را فهمیده اند؟!
کسی به راستگویی عادت نمیکند اما طی چند ماه معتاد دروغ میشویم.
برای اعتیاد به بد بینی و بدگویی فقط چند هفته لازم داریم اما حتا اگر یکسال تمرین مثبت بینی کنیم و خوش گویی، به یکی دو روز میتوان کنار نهاد محصول یکسال را...
ما به مهرورزی و دوست داشتن خو نمی گیریم اما براثر حادثه ای، کینه میشود کیسه ی زهری همیشگی و هی میریزد در جویبار رگهایمان تا فقط حنظل برویاند و کبَست..
به بود ِعزیزانمان انس نمیگیریم.
بودشان آنقدر اعتیادآور نیست که خماری بکشدمان به خانه ی پدر، مادر، خواهر،دوست، برادر و...
اما چهلمشان نارسیده، نبودشان چنان عادی میشود برایمان که نه خطوط چهره شان در صفحه ی مات چشمهایمان میماند نه آهنگ صدایشان در پرده ی سنگین گوشهایمان..
#عادت_میکنیم ما
اما به نبودها و نابودها؛
به نبود ِ #کودکی #نوجوانی #دلهره #عاشقیت #صف_تلفنهای_دوریالی #سینما #عصرجدید #کتاب #روبروی_دانشگاه #آهنگ_ربنا(؟!) #پاییزوخوابهای_طلایی #موذن-اردبیلی #ابوالفضل_جلیلی #مهمانی #خنده #آدینه #کیان #گل_آقا #ادبستان #پس_قلعه #توچال #آب_کرج #فشاریها #چنارهای_ولیعصر #چشمه_علی #کوچه_باغها و..حتا به نبود ِ چیزهای خیلی تازه #فیس_بوک #تلگرام و...
#پدر #مادر #پدرمادربزرگها که هیچ..
#همسر #فرزند و..
ویک روز یادمان میرود اصلا که #من_ی بوده که #آرزوهای_بلندی داشته که در جوانی آسمان را سنگی میافته بر سینه اش که میخواسته #خدا شود روزی که...
#عادت_میکنیم به #نابود_خویش و..
سرانجام #عادت_میکنیم به نبود ِ ِ#زندگی که نبود ِ همه ی ماست که #مرگ است..
آری #عادت_میکنیم و
عجیبیم ما
اما؛
آنانکه زندگی را از ما میدزدند آن راز را فهمیده اند و خیلی خوب میدانند که #ما؛ #عادت_میکنیم
نه که #انسانیم ما...؟!
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#حیاتستان
بق کرده نشسته بود و مثل ابر پاییزی گریه میکرد..
گفتم: چه شده؟! چرا اینطور...
گفت: گفت دیگه دوستت ندارم، میفهمی؟ دوستت ندارم. برای اولین بار گفت اولین بااااااار...
گفتم: خب، تا حالا چندبار گفته: دوستت دارم؟!
با تعجب هق هق گریه را فرو خورد.
لحنش حیران بود: بارها گفته، هزار بار، هزاران بار...
گفتم: خب یکبار هم گفته :دوستت ندارم شاید یکهزارم دوستت دارمها
هنوز گیج بود.
ادامه دادم،
میگفتی:عیب ندارد صدها بار دیگر هم که بگویی دوستت ندارم، هنوز خیلی باید بروی که با دوستت دارمها مساوی کنی ازینها گذشته مساوی هم که کردی
#من_که_دوستت_دارم😉😉😉
او همچنان حیران بود و من شادان..
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
بق کرده نشسته بود و مثل ابر پاییزی گریه میکرد..
گفتم: چه شده؟! چرا اینطور...
گفت: گفت دیگه دوستت ندارم، میفهمی؟ دوستت ندارم. برای اولین بار گفت اولین بااااااار...
گفتم: خب، تا حالا چندبار گفته: دوستت دارم؟!
با تعجب هق هق گریه را فرو خورد.
لحنش حیران بود: بارها گفته، هزار بار، هزاران بار...
گفتم: خب یکبار هم گفته :دوستت ندارم شاید یکهزارم دوستت دارمها
هنوز گیج بود.
ادامه دادم،
میگفتی:عیب ندارد صدها بار دیگر هم که بگویی دوستت ندارم، هنوز خیلی باید بروی که با دوستت دارمها مساوی کنی ازینها گذشته مساوی هم که کردی
#من_که_دوستت_دارم😉😉😉
او همچنان حیران بود و من شادان..
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#عاشورا
#چندسخن_درباره_ی_آیین_عاشورا(۴)
قرارشد در این بخش کمی به زبان اسطوره سخن بگویم.
از نظر من ِ موحد، تمام تاریخ عرصه ی ظهور #یک است. تمام تاریخ یک پیکره ی واحد است با روانی واحد که نام آن روان خداست.
هستی مجالی(اسم زمان و مکان) است برای ظهور یک و همینکه میگویم زمان و مکان باب #دو گشوده میشود.
یعنی تمام بودنی که #من ناظر آنم مظهر تجلی یک، در قالب دو است.
این است که اساس نگاه بشر در جهان مظاهر بر #دوبنی استوار شده، شب و روز، نور و ظلمت، خیر و شر و... و ازین گریزی نیست مگر جایی که بتوان از #مجال #زمان_مکان بیرون زد و بوده اند کسانی که( به نسبت) مرزهای زمان_مکان را شکسته اند و خارج از آن نشسته اند و مای محبوس در محبس تاریخ طی حرکتمان به ایشان می رسیم و چندباره میرسیم..
بگذارید برگردم به ثنویت، اصل جهان ما #ثنویت است اما کسانی هستند که میدانند :
گرچه با هم مروزی و رازی اند
هردو باهم بر سر یک بازی اند..
خب حال سخن این است که یک حقیقت مطلق بی انتهای بلاشرط هست که در جهان مینو دو مینوی نور و ظلمت( و...) را پدید آورده تا #بازی کیهان شکل بگیرد ااین بازی در #ستیز و همنبردی آن دو نیرو شکل میگیرد. گویا او برای نشان دادن #یک خود باید این #دو را بسازد. در اغلب آیین های اسطوره ای آفرینش جهان مادی از پیکر #خدا_انسان، #غول_انسان نخستین پدید می آید هند، یونان، اساطیر حوزه ی اسکاندیناوی و..همه براین امر تایید دارند فقط دراین میان #ایران شگفتی خاصی دارد اساطیر متاخرتر ما دوآفرینش قائل است #مینویی و #گیتیگ.. نه اینکه نور مینویی است نه، ما هم مینوی نور داریم هم مینوی تاریکی (سپنته مینو و انگره مینو) بعد در آفرینش زمان کرانه مند است که آسمان و.. شکل میگیرد و آن نبرد بزرگ زیر این گنبد نیلوفری محقق میشود تا نهایتا مینوی بدی محدود شود چون اگر جنگ در جهان بی کرانه شکل میگرفت نتیجتا نبرد خیر و شر نیز بی کرانه میشد پس اساس جهان محدود ما نیز یک امر خیر و برپایه ی خرد و... نهایتا نیک است.
تا آنجا که به خاطر دارم تقریبا همه ی خدایان اساطیری از آفرینش بویژه آفرینش انسان پشیمان میشوند اما در آیین #مزدیسنایی است که هرگز این پشیمانی دیده نمی شود چون منهج هستی اساسا بر خیر و نیکی است و سرانجام همین جهان آشوب و ستیز هم محدودیت ظلمت است و...
این توضیح مختصری از جهان انتزاعی اساطیر ما..اما در آفرینش جهان گیتی ما همان #غول_انسان نخستین را داریم وقتی اهریمن #گیومرته را میکشد فرشتگان نطفه ی او را به خورشید میبرند پالوده میکنند و در آمیزش آن نطفه ی مطهر با #ریواس #مشی_و_مشیانه (چیزی معادل آدم و حوای سامیان) پدید می آید چنانکه از پیکر گاو سپید و مقدس تخمه و تبار گیاهان و جانوران شکل میگیرد. گاوی که اهریمن او را نیز میکشد. اما او که پیش دانایی ندارد عمل مرگ آفرینش منجر به زایشهای بزرگ میشود. از مرگ کیومرث تبار بزرگ انسان پدید می آید و از مرگ گاو_نخستین گیاهان و حیوانات و این است که عملا بزرگترین سلاح اهریمن یعنی #مرگ زندگی بخش ترین اتفاق جهان گیتی میشود..
همین توضیحات مختصر را هم فراموش کنید.
طبق اساطیر ما جهان دوبنی اساسی خیر دارد خود اهریمن نیز نهایتا در خدمت گستردن نور است ( چنانکه ابلیس و شیطان هم نهایتا خادم نورند و اصالت ندارند) پس از آفرینش جهان مینو اهورامزدا گیومرته و گاو نخستین را می آفریند اهریمن آنها را میکشد (شکلی از قربانی) اما سلاح بظاهر زشت مرگ به خدمت زندگی در میآید و این قتل شروع زندگیهای بزرگ میشود..
شما باید کم کم ارتباط این سخنانم را با واقعه ی #کربلا متوجه شده باشید.
اگر اهل مداومت هستید همچنان بیایید تا برداشتها و دریافتهایم برایتان بنویسم..
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#چندسخن_درباره_ی_آیین_عاشورا(۴)
قرارشد در این بخش کمی به زبان اسطوره سخن بگویم.
از نظر من ِ موحد، تمام تاریخ عرصه ی ظهور #یک است. تمام تاریخ یک پیکره ی واحد است با روانی واحد که نام آن روان خداست.
هستی مجالی(اسم زمان و مکان) است برای ظهور یک و همینکه میگویم زمان و مکان باب #دو گشوده میشود.
یعنی تمام بودنی که #من ناظر آنم مظهر تجلی یک، در قالب دو است.
این است که اساس نگاه بشر در جهان مظاهر بر #دوبنی استوار شده، شب و روز، نور و ظلمت، خیر و شر و... و ازین گریزی نیست مگر جایی که بتوان از #مجال #زمان_مکان بیرون زد و بوده اند کسانی که( به نسبت) مرزهای زمان_مکان را شکسته اند و خارج از آن نشسته اند و مای محبوس در محبس تاریخ طی حرکتمان به ایشان می رسیم و چندباره میرسیم..
بگذارید برگردم به ثنویت، اصل جهان ما #ثنویت است اما کسانی هستند که میدانند :
گرچه با هم مروزی و رازی اند
هردو باهم بر سر یک بازی اند..
خب حال سخن این است که یک حقیقت مطلق بی انتهای بلاشرط هست که در جهان مینو دو مینوی نور و ظلمت( و...) را پدید آورده تا #بازی کیهان شکل بگیرد ااین بازی در #ستیز و همنبردی آن دو نیرو شکل میگیرد. گویا او برای نشان دادن #یک خود باید این #دو را بسازد. در اغلب آیین های اسطوره ای آفرینش جهان مادی از پیکر #خدا_انسان، #غول_انسان نخستین پدید می آید هند، یونان، اساطیر حوزه ی اسکاندیناوی و..همه براین امر تایید دارند فقط دراین میان #ایران شگفتی خاصی دارد اساطیر متاخرتر ما دوآفرینش قائل است #مینویی و #گیتیگ.. نه اینکه نور مینویی است نه، ما هم مینوی نور داریم هم مینوی تاریکی (سپنته مینو و انگره مینو) بعد در آفرینش زمان کرانه مند است که آسمان و.. شکل میگیرد و آن نبرد بزرگ زیر این گنبد نیلوفری محقق میشود تا نهایتا مینوی بدی محدود شود چون اگر جنگ در جهان بی کرانه شکل میگرفت نتیجتا نبرد خیر و شر نیز بی کرانه میشد پس اساس جهان محدود ما نیز یک امر خیر و برپایه ی خرد و... نهایتا نیک است.
تا آنجا که به خاطر دارم تقریبا همه ی خدایان اساطیری از آفرینش بویژه آفرینش انسان پشیمان میشوند اما در آیین #مزدیسنایی است که هرگز این پشیمانی دیده نمی شود چون منهج هستی اساسا بر خیر و نیکی است و سرانجام همین جهان آشوب و ستیز هم محدودیت ظلمت است و...
این توضیح مختصری از جهان انتزاعی اساطیر ما..اما در آفرینش جهان گیتی ما همان #غول_انسان نخستین را داریم وقتی اهریمن #گیومرته را میکشد فرشتگان نطفه ی او را به خورشید میبرند پالوده میکنند و در آمیزش آن نطفه ی مطهر با #ریواس #مشی_و_مشیانه (چیزی معادل آدم و حوای سامیان) پدید می آید چنانکه از پیکر گاو سپید و مقدس تخمه و تبار گیاهان و جانوران شکل میگیرد. گاوی که اهریمن او را نیز میکشد. اما او که پیش دانایی ندارد عمل مرگ آفرینش منجر به زایشهای بزرگ میشود. از مرگ کیومرث تبار بزرگ انسان پدید می آید و از مرگ گاو_نخستین گیاهان و حیوانات و این است که عملا بزرگترین سلاح اهریمن یعنی #مرگ زندگی بخش ترین اتفاق جهان گیتی میشود..
همین توضیحات مختصر را هم فراموش کنید.
طبق اساطیر ما جهان دوبنی اساسی خیر دارد خود اهریمن نیز نهایتا در خدمت گستردن نور است ( چنانکه ابلیس و شیطان هم نهایتا خادم نورند و اصالت ندارند) پس از آفرینش جهان مینو اهورامزدا گیومرته و گاو نخستین را می آفریند اهریمن آنها را میکشد (شکلی از قربانی) اما سلاح بظاهر زشت مرگ به خدمت زندگی در میآید و این قتل شروع زندگیهای بزرگ میشود..
شما باید کم کم ارتباط این سخنانم را با واقعه ی #کربلا متوجه شده باشید.
اگر اهل مداومت هستید همچنان بیایید تا برداشتها و دریافتهایم برایتان بنویسم..
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
Forwarded from محسن یارمحمدی
پاسخی به یک جستجوگر
#گریز_از_خویشتن
#انا شیطان است
چرا؟
چون شیطان از پوست خودش بیرون نی آید تمام هستی اش #من است و این من طبعا سرآمد هر #هست دیگر است.
در حکایت ابلیس دقیقا این درون مایه وجود دارد
امر واسجدوا امر گذر از خویش است و تعظیم کردن دیگری.
ابلیس خویش را اعظم هستی میداند و لاجرم امکان ندارد کسی که خود را اعظم میداند و عظمی در برابر کسی دیگر کرنش کند
منیت اولین و بنیادی ترین دام هستی است
همینکه ما چشم باز میکنیم چه میبینیم؟
یک منی هست که دارد مینگرد، میسنجد و...
پس همه چیز قائم به من است..
اما این #مکرالله است چیزی که اساس هستی ماست خودش درعین حال دام تباهی و رجم ابدی هم هست..
چاره چیست؟
آدم صفی نگاهش به خداست
او هم هست اما در بازی هستی آدمی نگاهش به بیرون از خود است او خدابین است نه خود بین
پس #ادب نجات دهنده ی او میشود
اگر در هستی قصوری است تقصیری است از من است #او مبرا از هرچیزی است.. و همین راه رهایی است
این چیست؟ عشق است
عشق بیرون برنده ی آدمی است از خودش
این است که عشق نقطه ثقل معرفت الله است و کلیدی ترین معنای فرهنگ معرفتی ما..
اما داستان تازه شروع میشود.. بیرون رفتن از خود یعنی #عبور از خویش توام است با دیدن دیگران و دیگری امر #فاعتبروا این است وقتی از خود در آمدی باید فقط عبور کنی، راه بروی، عبرت کنی و.. از هزار هزار دیگری بگذری دیدن و خواندن و.. زندگی انسانها، اقوام و.. نخستین ثمره اش تواضع است اینکه در صفحه ی هست، هزاران هزار انسان زیسته اند و جالب تر اینکه هزاران نفرشان از ما عظیم تر بوده اند و ما اگر ابلیس نیستیم باید تعظیمشان کنیم.
نگاهی گذارا به زندگی بزرگان عرصه های انسان ( دین و دانش و هنر و... زندگی) نشان خواهد داد #من احمقانه ترین کلمه است..
پس خارج شدن از خویش نخستین بت شکنی و سخت ترین بت شکنی است چون وقتی این پوسته را میشکنی، من را به پوسته ای دیگر درآورده ای این است که این گریز از خویش کاری همیشگی است و تواضع درمانی همارگی..
شاید در همین عوالم بود که حضرت مولانا می گفت؛
می گریزم تا رگم جنبان بود
کی گریز از خویشتن آسان بود
نه به روم است ایمن و نه در ختن
آنکه خصمش هم بوَد هم خویشتن
من که خصمم هم منم اندر گریز
تا ابد کار من آمد خیز خیز..
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#گریز_از_خویشتن
#انا شیطان است
چرا؟
چون شیطان از پوست خودش بیرون نی آید تمام هستی اش #من است و این من طبعا سرآمد هر #هست دیگر است.
در حکایت ابلیس دقیقا این درون مایه وجود دارد
امر واسجدوا امر گذر از خویش است و تعظیم کردن دیگری.
ابلیس خویش را اعظم هستی میداند و لاجرم امکان ندارد کسی که خود را اعظم میداند و عظمی در برابر کسی دیگر کرنش کند
منیت اولین و بنیادی ترین دام هستی است
همینکه ما چشم باز میکنیم چه میبینیم؟
یک منی هست که دارد مینگرد، میسنجد و...
پس همه چیز قائم به من است..
اما این #مکرالله است چیزی که اساس هستی ماست خودش درعین حال دام تباهی و رجم ابدی هم هست..
چاره چیست؟
آدم صفی نگاهش به خداست
او هم هست اما در بازی هستی آدمی نگاهش به بیرون از خود است او خدابین است نه خود بین
پس #ادب نجات دهنده ی او میشود
اگر در هستی قصوری است تقصیری است از من است #او مبرا از هرچیزی است.. و همین راه رهایی است
این چیست؟ عشق است
عشق بیرون برنده ی آدمی است از خودش
این است که عشق نقطه ثقل معرفت الله است و کلیدی ترین معنای فرهنگ معرفتی ما..
اما داستان تازه شروع میشود.. بیرون رفتن از خود یعنی #عبور از خویش توام است با دیدن دیگران و دیگری امر #فاعتبروا این است وقتی از خود در آمدی باید فقط عبور کنی، راه بروی، عبرت کنی و.. از هزار هزار دیگری بگذری دیدن و خواندن و.. زندگی انسانها، اقوام و.. نخستین ثمره اش تواضع است اینکه در صفحه ی هست، هزاران هزار انسان زیسته اند و جالب تر اینکه هزاران نفرشان از ما عظیم تر بوده اند و ما اگر ابلیس نیستیم باید تعظیمشان کنیم.
نگاهی گذارا به زندگی بزرگان عرصه های انسان ( دین و دانش و هنر و... زندگی) نشان خواهد داد #من احمقانه ترین کلمه است..
پس خارج شدن از خویش نخستین بت شکنی و سخت ترین بت شکنی است چون وقتی این پوسته را میشکنی، من را به پوسته ای دیگر درآورده ای این است که این گریز از خویش کاری همیشگی است و تواضع درمانی همارگی..
شاید در همین عوالم بود که حضرت مولانا می گفت؛
می گریزم تا رگم جنبان بود
کی گریز از خویشتن آسان بود
نه به روم است ایمن و نه در ختن
آنکه خصمش هم بوَد هم خویشتن
من که خصمم هم منم اندر گریز
تا ابد کار من آمد خیز خیز..
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#برندگان_و_بازندگان_یک_شهادت
#دکترمحسن_یارمحمدی
پیش درآمد:روشن است که همه ی ما براساس دانسته ها، گزارشها، ودریافتها حرف میزنیم،تحلیل میکنیم و نهایتا نظر میدهیم و قضاوت می کنیم..البته نکته ی مهم انتهای به غیر از روش مندی و حساب کتاب داشتن و...یک #امر_مهم است ؛ #من و #منفعت_من و #قبیله_ی_من میتواند تمام داستان را تغییر دهد
این است که از ازل قضاوت را به کسی سپرده اند که هیچ نفع و ضرری در #دعوا ندارد و هیچ ربط و پیوندی یا شناختی از طرفین ندارد.. پلیدی و لعن #رشوه در اینجاست #رشوه آن بی طرفی و نهایتا #عدل را قربانی #من میکند. پس آنچه میگویم تلاشی است برای در #معدلت ایستادن ( انشاالله)
#شهادت مردی، در #اربعین سالهایی سخت (چهل سال نبرد در راه میهن و باورها) از عمری #شصت_و_سه ساله حکایتی شگفت را رقم زده است.
اگر #رسانه ای ها، تاریخ آمریکای جنایت_پیشه را به قبل و بعد از یازده سپتامبر تقسیم میکنند می توان با همان #نگاه_رسانه ای تاریخ منطقه را به قبل و بعد از سیزدهم دی تقسیم کرد.
در بزرگی این حادثه هیچ شکی نیست جهان،منطقه و بویژه ایران دستخوش التهاباتی شگفت شده و قطب بندیها دارد رخ میدهد
اکنون نیز برای بیان سوالها و گمانهای مربوط به بخش پنهان این داستان وقت مناسبی نیست اما میتوانم براساس شنیده ها وخوانده ها و...از مرگ مردی بگویم که بی شک تاثیر گذار تر از زندگی آن مرد خواهد شد.
#حاج_قاسم هشت سال با صدام و حامیانش جنگیده وبعد از آن بجای آنکه مثل بسیاری از همرزمانش وارد بازی کثیف #تکاثر_ثروت_وقدرت شود کارهایی بزرگ در منطقه کرده که طبعا #کاربزرگ، دوستان بزرگ و دشمنان بزرگ می آفریند..
صهیونیستها، اعراب افراطی، و.. اهریمن بزرگ، امریکا،از دشمنان اویند ( طبعا بخشی از مردم منطقه) و بخش دیگری از مردم منطقه دوست دار اویند.
چندکار بسیار بزرگ او را بگویم که از دل مرگها زندگیهای بیشتری را بیرون کشیده. در قلع و قمع داعشیان وحشی نقشش بی بدیل است،در منکوب کردن اسراییل همینطور، در مجاب کردن پوتین برای ورود به سوریه همینطور، در نجات کردستان سفارشهای سردار به سران کردستان نهایتا مانع از تجزیه ی مورد استقبال اسراییل شده، در افغانستان آنگاه که تقلبات گسترده و حذف دکترعبدالله داشت افغانستان را به یک جنگ داخلی بی بازگشت دیگر می کشید #سردار با سفارشها و تحلیلهایش داستان را به امنیت رسانده و..
معلوم است من که خواهان حفظ یکپارچگی کشورهای منطقه و رفتن بسوی عدالتم این کارها را ستایش میکنم و آن تجزیه طلب که میخواهد در منطقه ای خون_خیز بنای کشتارهایی مهیب تر را بگذارد دشمن سردار است..او میگوید سردار در کشتن بسیاران نقش داشته من میگویم ؛اولا کشتارها راچه کسانی آغاز کردند وحمایت، وبه چه منظور؟ دوم این کشتارها جلوی بسیارتر کشتارها را گرفته.
بحث این نبود.در یادداشتی دیگر تحت عنوان #خروج_بر_تاریخ #ورود_به_اسطوره به این ابعاد خواهم پرداخت
اشاره به این موارد به این منظور بود که بگویم ؛زندگی سردار برکت داشته پس، مرگش هم میتواند برکت داشته باشد به شرطهاو شروطها
ج.ا.ا به سبب صدها دلیل ؛دشمنی بیگانکان، حماقت و بی تدبیری حاکمان و..به تنگنای سختی افتاده است.
بی عدالتی ها، فسادها و..سیاهی های جاری در صدر وذیل جامعه، نهایتا فاجعه ی آبان ماه را آفرید که باز و بنا به ابهام خودخواسته و ذاتی ج.ا و مخالفان و دشمنانش،ابعادش مشخص نشده. شکافی مهیب میان حاکمیت با مردم و مردم با مردم ایجاد شده ، موافقان افراطی دامن قدسی حاکمیت ج.ا را مبرا از هرگردی حتا کبریایی میدانند و مخالفان هیچ خیر و نوری در این حاکمیت نمی بینند اما این وسط فرقی هست؛
موافقان افراطی بیشتر ریشه های حمایتی شان در داخل است و مخالفان افراطی بیشتر از خارج حمایت میشوند توسط آمریکا و اسرائیل و انگلیس و اعرابی که برای اکثریت ملت ما به هیچوجه بهتر از حاکمیت_کارنابلد نیستند
در این آشوب زده ایام ناگهان مجنونی از تبار اهریمن، پوست خربزه میگذارد زیر پای آلت دستی مثل ترامپ و یک شخصیت نام و نشان دار و رسمی ایران را سخیفانه ترور می میکند و مرد از تاریخ می رود به اسطوره و اکثریت مردم رنجدیده از دواخل بی خرد و دشمن باخرد میدود زیر تابوت شهیدی که او را از خود میداند.
حالا توپ در زمین حاکمیت است او میتواندبه روش گذشته در باد این همه خلوص و عشق و حضور مردم متوهم شود که ؛ بعلع اینهمه خواهان دارم و فرمان ماشین داغان شده را همچنان بسپارد به امثال حسین شریعتمداری ها که جاده ی زندگی را یکطرفه معرفی کرده اند و اصلا باوری به #فرمان ندارند یا میتواند به سرعقل بیاید و از فرصت وفاقی که پیش آمده سعی در اصلاح امور کند و ماشین را بدست خردمندان بسپارد تا تعمییر شود..
زندگی #سردار_نیکنام برای ج.ا.ا پر برکت بوده در صورت قدرشناسی و خردورزی #شهادتش نیز برای ج ا.ا پربرکت تر خواهد شد مگر اینکه ج.ا بخواهد ایران را از ادامه ی نامش حذف کند.. ادامه 👇👇👇
#دکترمحسن_یارمحمدی
پیش درآمد:روشن است که همه ی ما براساس دانسته ها، گزارشها، ودریافتها حرف میزنیم،تحلیل میکنیم و نهایتا نظر میدهیم و قضاوت می کنیم..البته نکته ی مهم انتهای به غیر از روش مندی و حساب کتاب داشتن و...یک #امر_مهم است ؛ #من و #منفعت_من و #قبیله_ی_من میتواند تمام داستان را تغییر دهد
این است که از ازل قضاوت را به کسی سپرده اند که هیچ نفع و ضرری در #دعوا ندارد و هیچ ربط و پیوندی یا شناختی از طرفین ندارد.. پلیدی و لعن #رشوه در اینجاست #رشوه آن بی طرفی و نهایتا #عدل را قربانی #من میکند. پس آنچه میگویم تلاشی است برای در #معدلت ایستادن ( انشاالله)
#شهادت مردی، در #اربعین سالهایی سخت (چهل سال نبرد در راه میهن و باورها) از عمری #شصت_و_سه ساله حکایتی شگفت را رقم زده است.
اگر #رسانه ای ها، تاریخ آمریکای جنایت_پیشه را به قبل و بعد از یازده سپتامبر تقسیم میکنند می توان با همان #نگاه_رسانه ای تاریخ منطقه را به قبل و بعد از سیزدهم دی تقسیم کرد.
در بزرگی این حادثه هیچ شکی نیست جهان،منطقه و بویژه ایران دستخوش التهاباتی شگفت شده و قطب بندیها دارد رخ میدهد
اکنون نیز برای بیان سوالها و گمانهای مربوط به بخش پنهان این داستان وقت مناسبی نیست اما میتوانم براساس شنیده ها وخوانده ها و...از مرگ مردی بگویم که بی شک تاثیر گذار تر از زندگی آن مرد خواهد شد.
#حاج_قاسم هشت سال با صدام و حامیانش جنگیده وبعد از آن بجای آنکه مثل بسیاری از همرزمانش وارد بازی کثیف #تکاثر_ثروت_وقدرت شود کارهایی بزرگ در منطقه کرده که طبعا #کاربزرگ، دوستان بزرگ و دشمنان بزرگ می آفریند..
صهیونیستها، اعراب افراطی، و.. اهریمن بزرگ، امریکا،از دشمنان اویند ( طبعا بخشی از مردم منطقه) و بخش دیگری از مردم منطقه دوست دار اویند.
چندکار بسیار بزرگ او را بگویم که از دل مرگها زندگیهای بیشتری را بیرون کشیده. در قلع و قمع داعشیان وحشی نقشش بی بدیل است،در منکوب کردن اسراییل همینطور، در مجاب کردن پوتین برای ورود به سوریه همینطور، در نجات کردستان سفارشهای سردار به سران کردستان نهایتا مانع از تجزیه ی مورد استقبال اسراییل شده، در افغانستان آنگاه که تقلبات گسترده و حذف دکترعبدالله داشت افغانستان را به یک جنگ داخلی بی بازگشت دیگر می کشید #سردار با سفارشها و تحلیلهایش داستان را به امنیت رسانده و..
معلوم است من که خواهان حفظ یکپارچگی کشورهای منطقه و رفتن بسوی عدالتم این کارها را ستایش میکنم و آن تجزیه طلب که میخواهد در منطقه ای خون_خیز بنای کشتارهایی مهیب تر را بگذارد دشمن سردار است..او میگوید سردار در کشتن بسیاران نقش داشته من میگویم ؛اولا کشتارها راچه کسانی آغاز کردند وحمایت، وبه چه منظور؟ دوم این کشتارها جلوی بسیارتر کشتارها را گرفته.
بحث این نبود.در یادداشتی دیگر تحت عنوان #خروج_بر_تاریخ #ورود_به_اسطوره به این ابعاد خواهم پرداخت
اشاره به این موارد به این منظور بود که بگویم ؛زندگی سردار برکت داشته پس، مرگش هم میتواند برکت داشته باشد به شرطهاو شروطها
ج.ا.ا به سبب صدها دلیل ؛دشمنی بیگانکان، حماقت و بی تدبیری حاکمان و..به تنگنای سختی افتاده است.
بی عدالتی ها، فسادها و..سیاهی های جاری در صدر وذیل جامعه، نهایتا فاجعه ی آبان ماه را آفرید که باز و بنا به ابهام خودخواسته و ذاتی ج.ا و مخالفان و دشمنانش،ابعادش مشخص نشده. شکافی مهیب میان حاکمیت با مردم و مردم با مردم ایجاد شده ، موافقان افراطی دامن قدسی حاکمیت ج.ا را مبرا از هرگردی حتا کبریایی میدانند و مخالفان هیچ خیر و نوری در این حاکمیت نمی بینند اما این وسط فرقی هست؛
موافقان افراطی بیشتر ریشه های حمایتی شان در داخل است و مخالفان افراطی بیشتر از خارج حمایت میشوند توسط آمریکا و اسرائیل و انگلیس و اعرابی که برای اکثریت ملت ما به هیچوجه بهتر از حاکمیت_کارنابلد نیستند
در این آشوب زده ایام ناگهان مجنونی از تبار اهریمن، پوست خربزه میگذارد زیر پای آلت دستی مثل ترامپ و یک شخصیت نام و نشان دار و رسمی ایران را سخیفانه ترور می میکند و مرد از تاریخ می رود به اسطوره و اکثریت مردم رنجدیده از دواخل بی خرد و دشمن باخرد میدود زیر تابوت شهیدی که او را از خود میداند.
حالا توپ در زمین حاکمیت است او میتواندبه روش گذشته در باد این همه خلوص و عشق و حضور مردم متوهم شود که ؛ بعلع اینهمه خواهان دارم و فرمان ماشین داغان شده را همچنان بسپارد به امثال حسین شریعتمداری ها که جاده ی زندگی را یکطرفه معرفی کرده اند و اصلا باوری به #فرمان ندارند یا میتواند به سرعقل بیاید و از فرصت وفاقی که پیش آمده سعی در اصلاح امور کند و ماشین را بدست خردمندان بسپارد تا تعمییر شود..
زندگی #سردار_نیکنام برای ج.ا.ا پر برکت بوده در صورت قدرشناسی و خردورزی #شهادتش نیز برای ج ا.ا پربرکت تر خواهد شد مگر اینکه ج.ا بخواهد ایران را از ادامه ی نامش حذف کند.. ادامه 👇👇👇
#یادداشتهای_پریشانی
#وقتی_که_طوفان_بیاید
در فرهنگ ما بزرگترین و تباهی آورترین شاخص انسان #منیت است.
منیت ناشی از خودبزرگبینی (عجب) است منیت محصول #برتری_طلبی است.
من انسان بدون شک در کنار من های دیگر است که معنا می گیرد و من برتری طلب یعنی اینکه دیگر من ها را باید به زیر بکشم ، هم سطح که نه پایین تر از من قرار دهم و اگر منی بود که خیلی محکم بود و پایین نمی آمد باید بشکنمش ، کوتاهش کنم و اگر نشود باید حذفش کنم
استعاره ی این #منیت را هم در فرهنگ آریایی می بینیم هم در فرهنگ سامی.
#منی چون بپیوست با کردگار
شکست اندر آورد و برگشت کار
هنگامی که جمشید اعلان کرد جهان_آفرین است هیچکس هیچ نگفت چرایی اش بسیار مهم است
- برخی بواسطه ی کارهای عظیم جمشید او را محق میدانستند. اینها را من ضعیف_روان ترین اطرافیان جمشید میدانم.به این سبب که خود سرکوفتشان را در جمشید میدیدند و در دست زدن و کرنش برای او، در واقع خویش را در جایگاه او قرار داده بودند و فکر میکنم همه ی ما چنین تجربه ای داریم وقتی در دل یک حاکم، یک ورزشکار و..حتا یک متفکر و مصلح را ستایش میکنیم. در واقع حسرت او نشدن خود را با دیدن او و پنداشت اینکه او من است ارضا می کنیم این استمنا آنقدر سخیف است که با آلت دیگری صورت میگیرد اما ما به ارگاسم می رسیم
-گروه دیگر ساکتان کسانی هستند که از وجود جمشید وجود دارند یعنی کسانی که کمی معترضند به چنین جایگاهی اما بودنشان در گرو همین جایگاه است. این بهره وران زبل مانند دسته ی اول مغروق من برتر نیستند در کمینند و انتظار وقت فرصت میکنند تا جای جمشید را بگیرند. می بینید که نخستین قربانیان جمشیدها همین ها هستند. لایه ی نزدیک به قدرتی که راس قدرت ازایشان خاطر جمع نیست چون هم قدرتی دارند و ذوب در من شهریار نشده اند(نمونه های تاریخی گذشته و حالش را به وفور پیدا کنید)
-گروه دیگر ترسوهای بزدلی هستند که اساسا فرقی نمی کند که در راس باشد برای ایشان بودن یک قدرت که در ظل او فقط #باشند کافیست فرقی ندارد این قدرت شاه است یا شیخ و نمونه های ایشان را هم بسیار میتوان سراغ داد. هرکه خر است پالان باش و هرکه در است دالان سخن رایجی است در باب ایشان
گروه دیگر لاجرم مردم عادی اند که اصولاً کارشان به این کارها نیست و ضرب المثلشان اینکه هرکسی کار خودش بار خودش و آتیش به انبار خودش
فعلا این مربع اربعه باشد تا بعد(انشالله)
آری این طبقات در برابر جمشید به یک آن محو میشوند. فرایند مهیب #حذف در این شکل سیاه ترین و پلید ترین آینده ها را رقم میزند آنگونه که نتیجه ی این حذف جمشیدوار فرمانروایی #ضحاک شد
در فرهنگ سامی نیز نماد این منیت ابلیس است
او که به هزاران سال خود را در راس هرم وجود میدانسته و لابد رفیق و خلیفه بلافصل خدا ، هنگامیکه با یک من برتر روبرو می شود. فرمان ازلی را رد میکند. غیرممکن ترین را ممکن میکند
فرمان ازلی خطاب به همه ی ذی_وجود ها این است که هرگاه دربرابر من دیگر_بزرگتر قرار گرفتید نماز برید و گرامی اش بدارید اما ابلیس از این حکم ذاتی ماسوا اللهی را سرمیکشد اینجا اسیر سجده نکردن برآدم یا عظمت آدم و..نشوید به نقض قانونی فکر کنید که ناموس هستی بوده است و به صورت خودکار و بی هیچ هیچی اجرا میشده فسجدوا و کلهم و...همه موید این است اما #أنا و #انانیت انقدر نیرومند است که میتواند به #جان_و_ناموس_هستی نه بگوید از آن سربپیچد و کل بازی را ازاین رو به آن روکند
علت ابلیس أنا خیری بدست
این مرض در نفس هر #مخلوق هست
گفت همه ی #بود ها #من دارند چون مخلوق اند و آفریده،اما خداوند خدا ندارد چون مخلوق نیست و..
حال برگردم به سخن اول؛
انسان، جهان و خدا در #جمع معنا دارند یا معنای اصیل تری دارند. هرچه انواع متکثر من به هم بگرایند و #اجتماع و بعدا #جامعه ای بسازند خدایی تر اند.ازین جهت هم که گفت:
یدالله مع الجماعة. این جماعت ، جماعت من های متکثر است در این گرد هم آمدن است که قدرت افزون میشود قدرتی که در فرهنگ معرفتی ما #نخستین_صفت باری تعالی است.
آری سخن بر سر حضور خداست.و مگر نه اینکه جهان پویای در حال شدنی که حضرتش آفریده مجمع تمامی چیزهاست؟ و مگر نه اینکه انسان تعبیری است از همین معنا؟! مجموعه ی متکثر ومتنوع و..من های بی نهایتی که در یکی دومتر دیکر گرد آمده؟
در سه گز تن عالمی پنهان شده
بحر علمی در نمی پنهان شده
و این است که در میان آیینه های تجلی خداوند خدا انسان اکمل است و جهان اصغر است وچکیده ی جهان اکبر؟
علی الظاهر موضوع ساده است اگر #من خدایی باشد روادار و پذیرا است.دیگران را خوب میفهمد چو ایشان را من های خود نیبیند و میداند و نتیجتا به طرق مختلف حافظان، بایکوت و ترور و..نمیکند چنانکه جمشید کرد یا ابلیس
ادامه 👇👇
#وقتی_که_طوفان_بیاید
در فرهنگ ما بزرگترین و تباهی آورترین شاخص انسان #منیت است.
منیت ناشی از خودبزرگبینی (عجب) است منیت محصول #برتری_طلبی است.
من انسان بدون شک در کنار من های دیگر است که معنا می گیرد و من برتری طلب یعنی اینکه دیگر من ها را باید به زیر بکشم ، هم سطح که نه پایین تر از من قرار دهم و اگر منی بود که خیلی محکم بود و پایین نمی آمد باید بشکنمش ، کوتاهش کنم و اگر نشود باید حذفش کنم
استعاره ی این #منیت را هم در فرهنگ آریایی می بینیم هم در فرهنگ سامی.
#منی چون بپیوست با کردگار
شکست اندر آورد و برگشت کار
هنگامی که جمشید اعلان کرد جهان_آفرین است هیچکس هیچ نگفت چرایی اش بسیار مهم است
- برخی بواسطه ی کارهای عظیم جمشید او را محق میدانستند. اینها را من ضعیف_روان ترین اطرافیان جمشید میدانم.به این سبب که خود سرکوفتشان را در جمشید میدیدند و در دست زدن و کرنش برای او، در واقع خویش را در جایگاه او قرار داده بودند و فکر میکنم همه ی ما چنین تجربه ای داریم وقتی در دل یک حاکم، یک ورزشکار و..حتا یک متفکر و مصلح را ستایش میکنیم. در واقع حسرت او نشدن خود را با دیدن او و پنداشت اینکه او من است ارضا می کنیم این استمنا آنقدر سخیف است که با آلت دیگری صورت میگیرد اما ما به ارگاسم می رسیم
-گروه دیگر ساکتان کسانی هستند که از وجود جمشید وجود دارند یعنی کسانی که کمی معترضند به چنین جایگاهی اما بودنشان در گرو همین جایگاه است. این بهره وران زبل مانند دسته ی اول مغروق من برتر نیستند در کمینند و انتظار وقت فرصت میکنند تا جای جمشید را بگیرند. می بینید که نخستین قربانیان جمشیدها همین ها هستند. لایه ی نزدیک به قدرتی که راس قدرت ازایشان خاطر جمع نیست چون هم قدرتی دارند و ذوب در من شهریار نشده اند(نمونه های تاریخی گذشته و حالش را به وفور پیدا کنید)
-گروه دیگر ترسوهای بزدلی هستند که اساسا فرقی نمی کند که در راس باشد برای ایشان بودن یک قدرت که در ظل او فقط #باشند کافیست فرقی ندارد این قدرت شاه است یا شیخ و نمونه های ایشان را هم بسیار میتوان سراغ داد. هرکه خر است پالان باش و هرکه در است دالان سخن رایجی است در باب ایشان
گروه دیگر لاجرم مردم عادی اند که اصولاً کارشان به این کارها نیست و ضرب المثلشان اینکه هرکسی کار خودش بار خودش و آتیش به انبار خودش
فعلا این مربع اربعه باشد تا بعد(انشالله)
آری این طبقات در برابر جمشید به یک آن محو میشوند. فرایند مهیب #حذف در این شکل سیاه ترین و پلید ترین آینده ها را رقم میزند آنگونه که نتیجه ی این حذف جمشیدوار فرمانروایی #ضحاک شد
در فرهنگ سامی نیز نماد این منیت ابلیس است
او که به هزاران سال خود را در راس هرم وجود میدانسته و لابد رفیق و خلیفه بلافصل خدا ، هنگامیکه با یک من برتر روبرو می شود. فرمان ازلی را رد میکند. غیرممکن ترین را ممکن میکند
فرمان ازلی خطاب به همه ی ذی_وجود ها این است که هرگاه دربرابر من دیگر_بزرگتر قرار گرفتید نماز برید و گرامی اش بدارید اما ابلیس از این حکم ذاتی ماسوا اللهی را سرمیکشد اینجا اسیر سجده نکردن برآدم یا عظمت آدم و..نشوید به نقض قانونی فکر کنید که ناموس هستی بوده است و به صورت خودکار و بی هیچ هیچی اجرا میشده فسجدوا و کلهم و...همه موید این است اما #أنا و #انانیت انقدر نیرومند است که میتواند به #جان_و_ناموس_هستی نه بگوید از آن سربپیچد و کل بازی را ازاین رو به آن روکند
علت ابلیس أنا خیری بدست
این مرض در نفس هر #مخلوق هست
گفت همه ی #بود ها #من دارند چون مخلوق اند و آفریده،اما خداوند خدا ندارد چون مخلوق نیست و..
حال برگردم به سخن اول؛
انسان، جهان و خدا در #جمع معنا دارند یا معنای اصیل تری دارند. هرچه انواع متکثر من به هم بگرایند و #اجتماع و بعدا #جامعه ای بسازند خدایی تر اند.ازین جهت هم که گفت:
یدالله مع الجماعة. این جماعت ، جماعت من های متکثر است در این گرد هم آمدن است که قدرت افزون میشود قدرتی که در فرهنگ معرفتی ما #نخستین_صفت باری تعالی است.
آری سخن بر سر حضور خداست.و مگر نه اینکه جهان پویای در حال شدنی که حضرتش آفریده مجمع تمامی چیزهاست؟ و مگر نه اینکه انسان تعبیری است از همین معنا؟! مجموعه ی متکثر ومتنوع و..من های بی نهایتی که در یکی دومتر دیکر گرد آمده؟
در سه گز تن عالمی پنهان شده
بحر علمی در نمی پنهان شده
و این است که در میان آیینه های تجلی خداوند خدا انسان اکمل است و جهان اصغر است وچکیده ی جهان اکبر؟
علی الظاهر موضوع ساده است اگر #من خدایی باشد روادار و پذیرا است.دیگران را خوب میفهمد چو ایشان را من های خود نیبیند و میداند و نتیجتا به طرق مختلف حافظان، بایکوت و ترور و..نمیکند چنانکه جمشید کرد یا ابلیس
ادامه 👇👇
ادامه #وقتی_که_طوفان_بیاید👆👆👆
اما سخن آخر اینکه من تاریخ ایران را #تاریخ_ضعف می دانم(بویژه از زمان ساسانیان به بعد و بویژه در چند دهه ی اخیر)
چرا که بر #حذف و #حصر و #نفی و... من هایی استوار شده که بودنشان جز ناموس خلقت است. هر من هر شخصیت ( پرسنال یا پرستیژ ) گیاهی است درختی است بنایی است در بیابان عدم که اگر حد خویش بداند و رعایت کند به تداوم #خلقت کمک کرده است و آیینه ای ساخته که خدا درآن بیشتر نمود دارد .
مشکل دقیقا از جایی شروع می شود که یک من حد خویش نمیداند یا حد خود را و سهم خود را بالاتر از آنچه هست میپندارد . چنین انسان #حدناشناسی نخستین کارش #افزون_طلبی است و طبعا #علو و #خودبزرگ_پنداری و این افزون_تر به دست نمی آید مگر اینکه #اقلیم دیگر من ها لاغرتر شود و اگر نمیشود و گردن نمی نهد باید حذف شود.
این افعی برای بزرگتر شدن هر #من ناهمسو، هر من ناخودی هر من نه از من را می بلعد گیاهها و درختها و بناهای من ها دانه دانه نابود میشوند و باد عدم وزیدن میگیرد.
نیستی، مرگ ، ویرانی در برابر #ذی_الوجود ها است که کم نیرو میشود وقتی که تو دانه دانه ی بود ها را نابود کرده ای بدون اینکه بفهمی هر #بود نهایتا منجر به تداوم بود توست و نه برعکس.. کارت تمام است.
وقتی که طوفان بیاید نه جمشید خواهد ماند و نه ابلیس..
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
اما سخن آخر اینکه من تاریخ ایران را #تاریخ_ضعف می دانم(بویژه از زمان ساسانیان به بعد و بویژه در چند دهه ی اخیر)
چرا که بر #حذف و #حصر و #نفی و... من هایی استوار شده که بودنشان جز ناموس خلقت است. هر من هر شخصیت ( پرسنال یا پرستیژ ) گیاهی است درختی است بنایی است در بیابان عدم که اگر حد خویش بداند و رعایت کند به تداوم #خلقت کمک کرده است و آیینه ای ساخته که خدا درآن بیشتر نمود دارد .
مشکل دقیقا از جایی شروع می شود که یک من حد خویش نمیداند یا حد خود را و سهم خود را بالاتر از آنچه هست میپندارد . چنین انسان #حدناشناسی نخستین کارش #افزون_طلبی است و طبعا #علو و #خودبزرگ_پنداری و این افزون_تر به دست نمی آید مگر اینکه #اقلیم دیگر من ها لاغرتر شود و اگر نمیشود و گردن نمی نهد باید حذف شود.
این افعی برای بزرگتر شدن هر #من ناهمسو، هر من ناخودی هر من نه از من را می بلعد گیاهها و درختها و بناهای من ها دانه دانه نابود میشوند و باد عدم وزیدن میگیرد.
نیستی، مرگ ، ویرانی در برابر #ذی_الوجود ها است که کم نیرو میشود وقتی که تو دانه دانه ی بود ها را نابود کرده ای بدون اینکه بفهمی هر #بود نهایتا منجر به تداوم بود توست و نه برعکس.. کارت تمام است.
وقتی که طوفان بیاید نه جمشید خواهد ماند و نه ابلیس..
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#پندستان
#دمی_با_مثنوی
در دفتر پنجم مثنوی حکایتی است هزل مانند که مولانا جلال آن را از باب تعلیم می داند. او قبل از بیان حکایت چهار پنج بیتی احتمالا مشهور در روزگار خود، هشدار میدهد که باید معنا را یافت و از پوسته ها گذشت..
بسیار گاه لفظ همچون ظرف است، میتوان در ظرف معانی گوناگون ریخت و در جهان نشانه ای ما، این امر طبیعی است.
بدین معنا که شما یک ظرف واحد را ارائه میکنید اما بنا به نگاه ، خواست و تشنگی مخاطب یا جایگاه و پایگاهش می توان با محتواهایی گوناگونی در ظرف روبرو شد و شاید جهان همان طرف تهی باشد که ما آن را از منبع چشمانمان پر می کنیم . این منبع ممکن است چشمه ی آب باشد یا چشمه ی خاک . به هرحال نمی توان تاثیر #من را در محتوای این ظرف نه چندان پر منکر شد.
باری یک لوطی لعین، مخنثی را به خانه برده بود و مشغول آمد و شد بود بر سر او که خنجری تیز بران بر کمر آن شخص دید.
پرسید: این خنجر از بهر چیست؟
گفت : از برای آنکه هرکی با من بد اندیشه کند شکمش بشکافم.
لوطی که مشغول آمد و شد بود گفت:
الحمدلله که من درباره ی تو بد نمی اندیشم .
تا همین جا من سوای مولانا می توانم برداشت روز خود را ارائه کنم و آن به شرح زیر است؛
انسان موجود مهیبی است . اگر موجودی میتواند بالاترین مدارج بودن را درک کند معناش این است که ظرفیت آن را دارد که به پست ترین درکات هم برسد. انسان چنان تواناست که میتواند معنای بد ، بدی و بد اندیشی را تغییر دهد و در کمال لذت از رذیلانه ترین موقع و موضع کیفور شود و احساس تعالی نیز بکند.او می تواند مثلا یک لغزش کوچک یا حتا یک خیر را بنشاند جای پست ترین اعمال و آنگاه از آن با تمام نیرو بگریزد و یا با مرتکبش سرسختانه بستیزد.
مخنث زندگی ما با خنجری بر کمر، ممکن است از نگاهی یا جمله ای که بد می انگارد چنان از سر غیرت برآشوبد که مرتکب را تا سر حد مرگ بکوبد اما اگر همان شخص تجاوزی عنیف و رفتاری بسیار سخیف روا دارد ایشان یا اصلا متوجه نمی شود یا حتا ممکن است لذت هم ببرد.
فرایند و ساز و کاری که منجر به این اتفاق میشود حتما باید بررسی شود. ساختارهای تنانه، روانی، روحی، تربیتی و... باید اسکن شود تا ببینیم چه میشود که مثلا کسی روسری افتاده ی دخترکی را حمله به عرش خدا میداند و او را به خاک می کشد که به زندان ببرد اما اگر به زنی و دخترکی تجاوز شود یا نمی بیند یا اگر هم ببیند سری تکان میدهد و می گوید: ای بابا اینقدر از این اتفاقات می افتد که...
گفتم مخنث زندگی ما... این مخنث، میتواند یکی از من های ما باشد. من هایی با استانداردهای دوگانه ، هم میتواند قانونگذار باشد با مجری و..
می دانید که در اساطیر انسان نخستین دوجنسی است و به گمان من مرد نیز معنا و مصداقا همین خصلت را دارد. پس این خصلت در همه ی ما هست باید دید تحت چه عواملی شکوفا (؟!) می شود و ثمره اش میشود این فجایع عظیم که در جامعه ی بشر بویژه جامعه ی ما بروز کرده است.
اینجا سخن از جابجا کردن اصل و فرع نیست چنین شخصی ماهیت اعمال و معانی را چنان دگرگون کرده که اساسا نمی پذیرد کار دیگری کند جز آنچه می کند.
خواجه پندارد که طاعت می کند
بی خبر از معصیت جان می کند
عابد زاهد راهبی را در نظر بگیرید که تمام عمر خادم معبد شیطان بوده و البته که احساس میکرده با جان و دل خادم خداست .
شما چگونه کی توانید او را ازین جهنم فساد نجات دهید؟! و دیگران را از شر مصایب او برهانید؟
هرچند خود مولانا هم از سویه ای دیگر این حکایت را دیده است. او می فرماید: اعمال ما باید با معرف های ما سازگار باشد . مثلا اگر نماز می خوانیم اما دروغ میگویم و دزدی می کنیم و...حکممان حکم همان اهل لواط است و
اگر چراغ علم در دست داریم اما افتاده در خلاب و منجلابیم حکممان همان است که آمد.
اگر واعظی ذکر رحمان بر لب دارد اما عمل شیطان می کند همان و...
چونکه مردی نیست خنجرها چه سود
چون نباشد دل ندارد خود سود
از علی میراث داری ذوالفقار
بازوی شیر خدا هستت بیار
گر فسونی یاد داری از مسیح
کو لب و دندان عیسی ای وقیح
بت شکستی گیرم ابراهیم وار
کو بت تن را فدی کردن به نار ..
#محسن_بارانی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#دمی_با_مثنوی
در دفتر پنجم مثنوی حکایتی است هزل مانند که مولانا جلال آن را از باب تعلیم می داند. او قبل از بیان حکایت چهار پنج بیتی احتمالا مشهور در روزگار خود، هشدار میدهد که باید معنا را یافت و از پوسته ها گذشت..
بسیار گاه لفظ همچون ظرف است، میتوان در ظرف معانی گوناگون ریخت و در جهان نشانه ای ما، این امر طبیعی است.
بدین معنا که شما یک ظرف واحد را ارائه میکنید اما بنا به نگاه ، خواست و تشنگی مخاطب یا جایگاه و پایگاهش می توان با محتواهایی گوناگونی در ظرف روبرو شد و شاید جهان همان طرف تهی باشد که ما آن را از منبع چشمانمان پر می کنیم . این منبع ممکن است چشمه ی آب باشد یا چشمه ی خاک . به هرحال نمی توان تاثیر #من را در محتوای این ظرف نه چندان پر منکر شد.
باری یک لوطی لعین، مخنثی را به خانه برده بود و مشغول آمد و شد بود بر سر او که خنجری تیز بران بر کمر آن شخص دید.
پرسید: این خنجر از بهر چیست؟
گفت : از برای آنکه هرکی با من بد اندیشه کند شکمش بشکافم.
لوطی که مشغول آمد و شد بود گفت:
الحمدلله که من درباره ی تو بد نمی اندیشم .
تا همین جا من سوای مولانا می توانم برداشت روز خود را ارائه کنم و آن به شرح زیر است؛
انسان موجود مهیبی است . اگر موجودی میتواند بالاترین مدارج بودن را درک کند معناش این است که ظرفیت آن را دارد که به پست ترین درکات هم برسد. انسان چنان تواناست که میتواند معنای بد ، بدی و بد اندیشی را تغییر دهد و در کمال لذت از رذیلانه ترین موقع و موضع کیفور شود و احساس تعالی نیز بکند.او می تواند مثلا یک لغزش کوچک یا حتا یک خیر را بنشاند جای پست ترین اعمال و آنگاه از آن با تمام نیرو بگریزد و یا با مرتکبش سرسختانه بستیزد.
مخنث زندگی ما با خنجری بر کمر، ممکن است از نگاهی یا جمله ای که بد می انگارد چنان از سر غیرت برآشوبد که مرتکب را تا سر حد مرگ بکوبد اما اگر همان شخص تجاوزی عنیف و رفتاری بسیار سخیف روا دارد ایشان یا اصلا متوجه نمی شود یا حتا ممکن است لذت هم ببرد.
فرایند و ساز و کاری که منجر به این اتفاق میشود حتما باید بررسی شود. ساختارهای تنانه، روانی، روحی، تربیتی و... باید اسکن شود تا ببینیم چه میشود که مثلا کسی روسری افتاده ی دخترکی را حمله به عرش خدا میداند و او را به خاک می کشد که به زندان ببرد اما اگر به زنی و دخترکی تجاوز شود یا نمی بیند یا اگر هم ببیند سری تکان میدهد و می گوید: ای بابا اینقدر از این اتفاقات می افتد که...
گفتم مخنث زندگی ما... این مخنث، میتواند یکی از من های ما باشد. من هایی با استانداردهای دوگانه ، هم میتواند قانونگذار باشد با مجری و..
می دانید که در اساطیر انسان نخستین دوجنسی است و به گمان من مرد نیز معنا و مصداقا همین خصلت را دارد. پس این خصلت در همه ی ما هست باید دید تحت چه عواملی شکوفا (؟!) می شود و ثمره اش میشود این فجایع عظیم که در جامعه ی بشر بویژه جامعه ی ما بروز کرده است.
اینجا سخن از جابجا کردن اصل و فرع نیست چنین شخصی ماهیت اعمال و معانی را چنان دگرگون کرده که اساسا نمی پذیرد کار دیگری کند جز آنچه می کند.
خواجه پندارد که طاعت می کند
بی خبر از معصیت جان می کند
عابد زاهد راهبی را در نظر بگیرید که تمام عمر خادم معبد شیطان بوده و البته که احساس میکرده با جان و دل خادم خداست .
شما چگونه کی توانید او را ازین جهنم فساد نجات دهید؟! و دیگران را از شر مصایب او برهانید؟
هرچند خود مولانا هم از سویه ای دیگر این حکایت را دیده است. او می فرماید: اعمال ما باید با معرف های ما سازگار باشد . مثلا اگر نماز می خوانیم اما دروغ میگویم و دزدی می کنیم و...حکممان حکم همان اهل لواط است و
اگر چراغ علم در دست داریم اما افتاده در خلاب و منجلابیم حکممان همان است که آمد.
اگر واعظی ذکر رحمان بر لب دارد اما عمل شیطان می کند همان و...
چونکه مردی نیست خنجرها چه سود
چون نباشد دل ندارد خود سود
از علی میراث داری ذوالفقار
بازوی شیر خدا هستت بیار
گر فسونی یاد داری از مسیح
کو لب و دندان عیسی ای وقیح
بت شکستی گیرم ابراهیم وار
کو بت تن را فدی کردن به نار ..
#محسن_بارانی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#شطحیات_زمینی
#یک_رمزگشایی_ساده
...و چون نیک بنگری ریشه و خاستگاه همه چیز #من است همه چیز از من شروع میشود.
و من، آنگاه که خویش را درمی یابد و درک میکند. درپی بقا و ماندن می ایستد. زیرا اشراف به معنای #بود، در واقع فهم #نبود نیز هست.
وجد و وجود به معنای یافتن است. پس، این یافتن مسبوق به نیافتن بود و نیز منجر به نیافتن می شود.
وجود چیزی است میان دو عدم.
و اما من انسان است که به عمیق ترین شکل این معنا را در می یابد.
این من که لذت #هست را چشیده نمی خواهد که نیست شود. بنابراین برای ماندن و بودن به تمامی #خواستن می شود.
اغلب انسانها بودن خود و ماندن خود را در سه چیز یافته اند؛
#قدرت، #ثروت و #شهرت ...
تمام سرکشان و علو طلبان دست به دامان این سه و ملتمسان این سه (التماس از لمس است) و خواهان به کابین در آوردن این سه عروس هستند. گویا با وصال ایشان است که انسان ماندگار می شود و... البته من با رسیدن به این سه است که جمشید، فرعون ، نمرود ،ضحاک و.... می شود..
حالا فکر میکنم معنای #هبل را دریافته ام. بزرگترین و عجیب ترین بت در کعبه، به هیأت انسان،از عقیق سرخ با دستی شکسته و مفقود، که بجایش دستی از طلا ساخته بودند...
و بعد سه بت بزرگ و بسیار قابل احترام ؛ #لات ، #منات و #عزی.
عرب جاهلی اینان را دختران خدا میخواند.
یعنی مونث اند آنگونه که #قدرة، #ثروة و #شهرة... و یکی از معانی هبل را مردم بسیار طالب و خواهنده گفته اند.
حل نشد؟!
من، طالب قدرت ، ثروت و شهرت هستم تا بمانم و فرعون شوم.. به همین سادگی..
حالا احتمالا معنای سخن اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک را بهتر می توان دریافت. دشمن ترین دشمن تو خود تست همان که فاصل دوپهلوی تست.( دو پهلو ؟!) (دو عدم؟!)
و باز می توان ازین منظر من ستیزی معرفت اندیشان شرق را دریافت و اینکه آخرین شهر عطار جان #فقر بود و #فنا...
#محسن_بارانی خرداد۱۴۰۰
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یک_رمزگشایی_ساده
...و چون نیک بنگری ریشه و خاستگاه همه چیز #من است همه چیز از من شروع میشود.
و من، آنگاه که خویش را درمی یابد و درک میکند. درپی بقا و ماندن می ایستد. زیرا اشراف به معنای #بود، در واقع فهم #نبود نیز هست.
وجد و وجود به معنای یافتن است. پس، این یافتن مسبوق به نیافتن بود و نیز منجر به نیافتن می شود.
وجود چیزی است میان دو عدم.
و اما من انسان است که به عمیق ترین شکل این معنا را در می یابد.
این من که لذت #هست را چشیده نمی خواهد که نیست شود. بنابراین برای ماندن و بودن به تمامی #خواستن می شود.
اغلب انسانها بودن خود و ماندن خود را در سه چیز یافته اند؛
#قدرت، #ثروت و #شهرت ...
تمام سرکشان و علو طلبان دست به دامان این سه و ملتمسان این سه (التماس از لمس است) و خواهان به کابین در آوردن این سه عروس هستند. گویا با وصال ایشان است که انسان ماندگار می شود و... البته من با رسیدن به این سه است که جمشید، فرعون ، نمرود ،ضحاک و.... می شود..
حالا فکر میکنم معنای #هبل را دریافته ام. بزرگترین و عجیب ترین بت در کعبه، به هیأت انسان،از عقیق سرخ با دستی شکسته و مفقود، که بجایش دستی از طلا ساخته بودند...
و بعد سه بت بزرگ و بسیار قابل احترام ؛ #لات ، #منات و #عزی.
عرب جاهلی اینان را دختران خدا میخواند.
یعنی مونث اند آنگونه که #قدرة، #ثروة و #شهرة... و یکی از معانی هبل را مردم بسیار طالب و خواهنده گفته اند.
حل نشد؟!
من، طالب قدرت ، ثروت و شهرت هستم تا بمانم و فرعون شوم.. به همین سادگی..
حالا احتمالا معنای سخن اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک را بهتر می توان دریافت. دشمن ترین دشمن تو خود تست همان که فاصل دوپهلوی تست.( دو پهلو ؟!) (دو عدم؟!)
و باز می توان ازین منظر من ستیزی معرفت اندیشان شرق را دریافت و اینکه آخرین شهر عطار جان #فقر بود و #فنا...
#محسن_بارانی خرداد۱۴۰۰
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#من_دلایل_الجنون
اکثریت ما ایرانیان بارها و بارها شنیده و حتا گفته ایم : انقلاب پنجاه و هفت کار خودشان بود امریکاییها و بی بی سی و.... تا این مملکت رو به پیشرفت را نابود کنند و... ما چهل و سه سال است که داریم هزینه می دهیم و نابود می شویم و..
تا اینجای کار یک طرف، آنچه از دلایل جنون من یکی است اینکه بعد از سوختن جانهای بسیار بر چنبر چرخ کژرفتار حاکمیت و گذر نیم قرن، هنوز معبد و منبع اخبار و تحلیل های اکثریت ملت همان هاست که بود به اضافه شبکه های عربی و اسراییلی و سلطنتی و...
این یعنی آنها بعد از اینهمه تباهی که برسرمان آورده اند الان برخلاف مثلا ۴۵ سال پیش تغییر کرده و دلسوزمان شده اند یا که چی.... ؟!
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
اکثریت ما ایرانیان بارها و بارها شنیده و حتا گفته ایم : انقلاب پنجاه و هفت کار خودشان بود امریکاییها و بی بی سی و.... تا این مملکت رو به پیشرفت را نابود کنند و... ما چهل و سه سال است که داریم هزینه می دهیم و نابود می شویم و..
تا اینجای کار یک طرف، آنچه از دلایل جنون من یکی است اینکه بعد از سوختن جانهای بسیار بر چنبر چرخ کژرفتار حاکمیت و گذر نیم قرن، هنوز معبد و منبع اخبار و تحلیل های اکثریت ملت همان هاست که بود به اضافه شبکه های عربی و اسراییلی و سلطنتی و...
این یعنی آنها بعد از اینهمه تباهی که برسرمان آورده اند الان برخلاف مثلا ۴۵ سال پیش تغییر کرده و دلسوزمان شده اند یا که چی.... ؟!
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان
@Niyazestanbarani
#نکته_دردستان
#عادت_میکنیم
عجیب است ما آدمها #عادت_میکنیم و عجیب تر اینکه همیشه هم به #بدیها عادت میکنیم.
این چه رازی است وچه کسانی این راز را فهمیده اند؟!
کسی به راستگویی عادت نمیکند اما طی چند ماه معتاد دروغ میشویم.
برای اعتیاد به بد بینی و بدگویی فقط چند هفته لازم داریم اما حتا اگر یکسال تمرین مثبت بینی کنیم و خوش گویی، به یکی دو روز میتوان کنار نهاد محصول یکسال را...
ما به مهرورزی و دوست داشتن خو نمی گیریم اما براثر حادثه ای، کینه میشود کیسه ی زهری همیشگی و هی میریزد در جویبار رگهایمان تا فقط حنظل برویاند و کبَست..
به بود ِعزیزانمان انس نمیگیریم.
بودشان آنقدر اعتیادآور نیست که خماری بکشدمان به خانه ی پدر، مادر، خواهر،دوست، برادر و...
اما چهلمشان نارسیده، نبودشان چنان عادی میشود برایمان که نه خطوط چهره شان در صفحه ی مات چشمهایمان میماند نه آهنگ صدایشان در پرده ی سنگین گوشهایمان..
#عادت_میکنیم ما
اما به نبودها و نابودها؛
به نبود ِ #کودکی #نوجوانی #دلهره #عاشقیت #صف_تلفنهای_دوریالی #سینما #عصرجدید #کتاب #روبروی_دانشگاه #آهنگ_ربنا(؟!) #پاییزوخوابهای_طلایی #موذن-اردبیلی #ابوالفضل_جلیلی #مهمانی #خنده #آدینه #کیان #گل_آقا #ادبستان #پس_قلعه #توچال #آب_کرج #فشاریها #چنارهای_ولیعصر #چشمه_علی #کوچه_باغها و..حتا به نبود ِ چیزهای خیلی تازه #فیس_بوک #تلگرام و...
#پدر #مادر #پدرمادربزرگها که هیچ..
#همسر #فرزند و..
ویک روز یادمان میرود اصلا که #من_ی بوده که #آرزوهای_بلندی داشته که در جوانی آسمان را سنگی میافته بر سینه اش که میخواسته #خدا شود روزی که...
#عادت_میکنیم به #نابود_خویش و..
سرانجام #عادت_میکنیم به نبود ِ ِ#زندگی که نبود ِ همه ی ماست که #مرگ است..
آری #عادت_میکنیم و
عجیبیم ما
اما؛
آنانکه زندگی را از ما میدزدند آن راز را فهمیده اند و خیلی خوب میدانند که #ما؛ #عادت_میکنیم
نه که #انسانیم ما...؟!
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#نکته_دردستان
#عادت_میکنیم
عجیب است ما آدمها #عادت_میکنیم و عجیب تر اینکه همیشه هم به #بدیها عادت میکنیم.
این چه رازی است وچه کسانی این راز را فهمیده اند؟!
کسی به راستگویی عادت نمیکند اما طی چند ماه معتاد دروغ میشویم.
برای اعتیاد به بد بینی و بدگویی فقط چند هفته لازم داریم اما حتا اگر یکسال تمرین مثبت بینی کنیم و خوش گویی، به یکی دو روز میتوان کنار نهاد محصول یکسال را...
ما به مهرورزی و دوست داشتن خو نمی گیریم اما براثر حادثه ای، کینه میشود کیسه ی زهری همیشگی و هی میریزد در جویبار رگهایمان تا فقط حنظل برویاند و کبَست..
به بود ِعزیزانمان انس نمیگیریم.
بودشان آنقدر اعتیادآور نیست که خماری بکشدمان به خانه ی پدر، مادر، خواهر،دوست، برادر و...
اما چهلمشان نارسیده، نبودشان چنان عادی میشود برایمان که نه خطوط چهره شان در صفحه ی مات چشمهایمان میماند نه آهنگ صدایشان در پرده ی سنگین گوشهایمان..
#عادت_میکنیم ما
اما به نبودها و نابودها؛
به نبود ِ #کودکی #نوجوانی #دلهره #عاشقیت #صف_تلفنهای_دوریالی #سینما #عصرجدید #کتاب #روبروی_دانشگاه #آهنگ_ربنا(؟!) #پاییزوخوابهای_طلایی #موذن-اردبیلی #ابوالفضل_جلیلی #مهمانی #خنده #آدینه #کیان #گل_آقا #ادبستان #پس_قلعه #توچال #آب_کرج #فشاریها #چنارهای_ولیعصر #چشمه_علی #کوچه_باغها و..حتا به نبود ِ چیزهای خیلی تازه #فیس_بوک #تلگرام و...
#پدر #مادر #پدرمادربزرگها که هیچ..
#همسر #فرزند و..
ویک روز یادمان میرود اصلا که #من_ی بوده که #آرزوهای_بلندی داشته که در جوانی آسمان را سنگی میافته بر سینه اش که میخواسته #خدا شود روزی که...
#عادت_میکنیم به #نابود_خویش و..
سرانجام #عادت_میکنیم به نبود ِ ِ#زندگی که نبود ِ همه ی ماست که #مرگ است..
آری #عادت_میکنیم و
عجیبیم ما
اما؛
آنانکه زندگی را از ما میدزدند آن راز را فهمیده اند و خیلی خوب میدانند که #ما؛ #عادت_میکنیم
نه که #انسانیم ما...؟!
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#یادداشت_های_پریشانی
-چرا #احمد_مسعود محبوب بسیاری از ایرانیان بویژه جوانان است؟
احمد پسر احمد نوستالژیای بزرگسالان و حال و آینده ی دلخواه بسیاری از مردم ایران شده است
بزرگسالانی که در نوجوانی و جوانی دیروزشان #چه_گوارا را می شناختند
همان چهره ی کاریزماتیکی که چندی بعد، حاکمیت فشل شان، تلاش کرد به سبب شروع نام یکی از خوش نامان از دست رفته ی ایران #چ را #چه کند و..
اینان #احمدشاه_مسعود را می شناختند که سالهای سال نگذاشت ولایتش به دست بیگانگان بیفتد.
کسی که گاه تنهای تنها در کوهستان ها آتش می افروخت و در انتهای سده ی خون آلود بیستم غربی ها گلویش شعرهای شرقی می خواند. آن هم به کهن ترین و پربارترین زبان های جهان ؛ #زبان_فارسی آن هم به گویشی که بسیاری از اهالی ایران فرهنگی را می برد به دست کم هزار سال پیش.
کسی که حافظ و سعدی و مولانا می خواند و دلداده ی سهراب هم بود از شریعتی هم می گفت و هر جمله اش توان #گلمیخ شدن داشت. آنچه که #مثل می گفتند قدما و #وایرال می نامند امروزی ها که مثلا:
ای عملیات از برای او ادبیات است
حال در دهه های آغازین عصری که جهان موازی مجازی، واقعیت تحمیلی ابلیس تکنولوژی بر بنی آدم شده، و همه ی قدرتهای خرد و کلان تصمیشان را در اسارت مطلق انسان گرفته اند و روی میزهای قمارشان به کدام سو رفتن تک تک ما را ترسیم می کنند، مردی خط چهارم این مربع را کشیده. مردی که ویژگی های آن سه تن را دارد و بیشتر هم، مثل یکیشان تحصیل کرده ی غرب است اما ریشه در شرق دارد. مثل یکیشان محبوب جهان شده ، مثل یکیشان تنهاست و مثل همه شان مبارزه میکند با تاریکی عنان گسیخته و شیطانی، تاریکی تهوع آوری که همه ی روسیاهان تاریخ آشکار و نهان یاورش شده اند
آری، بسیاری از حامیان و دلدادگان #حسین بیعت نکن با ستم امروز ، #سهراب مظلوم امروز ما، #سیاوش پاک تازه ی ما، یا هر نامی که بخوانیش، چندان چیزی از همسایه ی هم تبار و هم زبان خویش نمی دانند. حتا نمی دانند در همین سیصد چهارصد سال پیش هرات شاهزاده نشین ایران بوده و بزرگان پشتون به سرداری و کارگزاری شاهان ایران مفتخر بوده اند. و مشکل اصلی دقیقا از زمان حضور نحس انگلستان ملعون و روسیه ی مابون و طرحهایشان آغاز شده است.
بسیاریشان نه موقعیت تاریخی نام برساخته ی #افغانستان را می دانند و نه از جغرافیای آن دقیقا اطلاع دارند نه از بافت جمعیتی اش و نه از تکثر سرگیجه آور قومی و مذهبی اش و نه از بازیگران متعدد دور و نزدیکش که... البته مقصر اول و آخر این بی اطلاعی هم حاکمیت کارنابلد است و البته مردم.
مردمی که تاثیر آرای الکترال #نوادا را می شناسند اما نمی دانند هر آنچه در خانه ی همسایه می گذرد بسیار برای ما و جهان مهمتر است تا آنچه در غرب سراپا فریب می گذرد، وگرنه همان غرب تریلیون ها دلار و خون جوانان بیچاره اش را خرج نمی کرد که بیاید و..
مردم ما، افغانستان را نمی شناسند اما ناخودآگاه احساس نزدیکی غریبی کرده اند با همتباران خویش
اقلیتی بدوی که اکثریت شان بیابان نشین بوده اند با پرورش قبیله ای و تعصبات شگفت اکثریتی که به دست یک اقلیت غار_اندیش هدایت می شوند. اقلیتی پرورده شده در پاکستان با پول عربستان و طراحی غربستان و مرکز زیستشان قطر و امارات و.. و بدینسان قرن بیست و یکم که قرار بود قرن تحقق دهکده ی صلح باشد چنین غرق در خون و آشوب است.
باری مردم ما وقتی می بینند اقلیتی ۴۰درصدی در افغانستان با هزاران لطایف الحیل دارند له میکنند اکثریتی متفرق را، یاد خودشان می افتند
اینجا هم نهایتا بیست سی درصد توانسته اند همه چیز را تحمیل کنند بر هفتاد هشتاد درصد و البته که امور همان بیست سی درصد هم در دست سه چهار درصدی است که سردار خلبان دکتر شهردار رییس قوه ی رییس ستاد..هستند و این سه چهار درصد هم که...
دیدن خویش در آیینه ی همسایه همدلی و بغض ایجاد می کند و خشم، خشم به گروهی که علیرغم تفاوتهایشان یکی هستند هردو گروه از جهان خبر ندارند، اهل مطالعه نیستند، فلسفیدن نمی دانند، فقط هوش هیجانی دارند، جاهلند و در عین حال متوهم اند که کان عالم امکان اند ، خودحق بین اند و خودخداپندار، درست مثل ابلیس اهل #من اند بنابراین بسیار بسیار حسود اند و محبوبیت هیچکس را برنمی تابند (دقت کنید به عملیات توپخانه هاشان در تخریب چهره ی پدر و پسر خوش نام) اهل ظلم هستند و همین امر نیز موجب میشود که فرد مظلوم باز در دل مردم عزیز تر شود و همان داستان مثنوی باز محقق شود
گفت هر چیزی که ایشان کرده اند
خود عمارت نیست ویران کرده اند
بی خبر بودند از سر درون
استعیذ الله مما یفترون...
#محسن_یارمحمدی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
-چرا #احمد_مسعود محبوب بسیاری از ایرانیان بویژه جوانان است؟
احمد پسر احمد نوستالژیای بزرگسالان و حال و آینده ی دلخواه بسیاری از مردم ایران شده است
بزرگسالانی که در نوجوانی و جوانی دیروزشان #چه_گوارا را می شناختند
همان چهره ی کاریزماتیکی که چندی بعد، حاکمیت فشل شان، تلاش کرد به سبب شروع نام یکی از خوش نامان از دست رفته ی ایران #چ را #چه کند و..
اینان #احمدشاه_مسعود را می شناختند که سالهای سال نگذاشت ولایتش به دست بیگانگان بیفتد.
کسی که گاه تنهای تنها در کوهستان ها آتش می افروخت و در انتهای سده ی خون آلود بیستم غربی ها گلویش شعرهای شرقی می خواند. آن هم به کهن ترین و پربارترین زبان های جهان ؛ #زبان_فارسی آن هم به گویشی که بسیاری از اهالی ایران فرهنگی را می برد به دست کم هزار سال پیش.
کسی که حافظ و سعدی و مولانا می خواند و دلداده ی سهراب هم بود از شریعتی هم می گفت و هر جمله اش توان #گلمیخ شدن داشت. آنچه که #مثل می گفتند قدما و #وایرال می نامند امروزی ها که مثلا:
ای عملیات از برای او ادبیات است
حال در دهه های آغازین عصری که جهان موازی مجازی، واقعیت تحمیلی ابلیس تکنولوژی بر بنی آدم شده، و همه ی قدرتهای خرد و کلان تصمیشان را در اسارت مطلق انسان گرفته اند و روی میزهای قمارشان به کدام سو رفتن تک تک ما را ترسیم می کنند، مردی خط چهارم این مربع را کشیده. مردی که ویژگی های آن سه تن را دارد و بیشتر هم، مثل یکیشان تحصیل کرده ی غرب است اما ریشه در شرق دارد. مثل یکیشان محبوب جهان شده ، مثل یکیشان تنهاست و مثل همه شان مبارزه میکند با تاریکی عنان گسیخته و شیطانی، تاریکی تهوع آوری که همه ی روسیاهان تاریخ آشکار و نهان یاورش شده اند
آری، بسیاری از حامیان و دلدادگان #حسین بیعت نکن با ستم امروز ، #سهراب مظلوم امروز ما، #سیاوش پاک تازه ی ما، یا هر نامی که بخوانیش، چندان چیزی از همسایه ی هم تبار و هم زبان خویش نمی دانند. حتا نمی دانند در همین سیصد چهارصد سال پیش هرات شاهزاده نشین ایران بوده و بزرگان پشتون به سرداری و کارگزاری شاهان ایران مفتخر بوده اند. و مشکل اصلی دقیقا از زمان حضور نحس انگلستان ملعون و روسیه ی مابون و طرحهایشان آغاز شده است.
بسیاریشان نه موقعیت تاریخی نام برساخته ی #افغانستان را می دانند و نه از جغرافیای آن دقیقا اطلاع دارند نه از بافت جمعیتی اش و نه از تکثر سرگیجه آور قومی و مذهبی اش و نه از بازیگران متعدد دور و نزدیکش که... البته مقصر اول و آخر این بی اطلاعی هم حاکمیت کارنابلد است و البته مردم.
مردمی که تاثیر آرای الکترال #نوادا را می شناسند اما نمی دانند هر آنچه در خانه ی همسایه می گذرد بسیار برای ما و جهان مهمتر است تا آنچه در غرب سراپا فریب می گذرد، وگرنه همان غرب تریلیون ها دلار و خون جوانان بیچاره اش را خرج نمی کرد که بیاید و..
مردم ما، افغانستان را نمی شناسند اما ناخودآگاه احساس نزدیکی غریبی کرده اند با همتباران خویش
اقلیتی بدوی که اکثریت شان بیابان نشین بوده اند با پرورش قبیله ای و تعصبات شگفت اکثریتی که به دست یک اقلیت غار_اندیش هدایت می شوند. اقلیتی پرورده شده در پاکستان با پول عربستان و طراحی غربستان و مرکز زیستشان قطر و امارات و.. و بدینسان قرن بیست و یکم که قرار بود قرن تحقق دهکده ی صلح باشد چنین غرق در خون و آشوب است.
باری مردم ما وقتی می بینند اقلیتی ۴۰درصدی در افغانستان با هزاران لطایف الحیل دارند له میکنند اکثریتی متفرق را، یاد خودشان می افتند
اینجا هم نهایتا بیست سی درصد توانسته اند همه چیز را تحمیل کنند بر هفتاد هشتاد درصد و البته که امور همان بیست سی درصد هم در دست سه چهار درصدی است که سردار خلبان دکتر شهردار رییس قوه ی رییس ستاد..هستند و این سه چهار درصد هم که...
دیدن خویش در آیینه ی همسایه همدلی و بغض ایجاد می کند و خشم، خشم به گروهی که علیرغم تفاوتهایشان یکی هستند هردو گروه از جهان خبر ندارند، اهل مطالعه نیستند، فلسفیدن نمی دانند، فقط هوش هیجانی دارند، جاهلند و در عین حال متوهم اند که کان عالم امکان اند ، خودحق بین اند و خودخداپندار، درست مثل ابلیس اهل #من اند بنابراین بسیار بسیار حسود اند و محبوبیت هیچکس را برنمی تابند (دقت کنید به عملیات توپخانه هاشان در تخریب چهره ی پدر و پسر خوش نام) اهل ظلم هستند و همین امر نیز موجب میشود که فرد مظلوم باز در دل مردم عزیز تر شود و همان داستان مثنوی باز محقق شود
گفت هر چیزی که ایشان کرده اند
خود عمارت نیست ویران کرده اند
بی خبر بودند از سر درون
استعیذ الله مما یفترون...
#محسن_یارمحمدی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#نخوانده_نرو
دنبال شعری بودم که به گمانم در کتاب #من_تولت_برشت باید باشد رفتم سراغ قفسه های دور از دست کتابهایی که بیش از سی چهل سال دارند و در نوجوانی و جوانی دست کم یکی دوبار خوانده بودم و...
ناگهان حالتی رفت که مهراب به فریاد آمد..
باز رسیدن به گنجینه های کهن و یادها و یادداشت ها..
چندتایشان را آوردم جلو دست و ورق زدن و.. راستش دیدم این گنجینه را اگر به علاقه مندان معرفی نکنم چیزی اتفاق می افتد مثل خیانت. آخر اینها امانت اند.
و کتاب عجیب #داستان_من_وشعر سخنان #نزار_قبانی است درباره ی همه چیز چرا که زن و شعر همه چیز است و همین است که او را شاعر زن خوانده اند.
خواندن این کتاب که ترجمه ی دکتر یوسفی و یوسف حسین بکار است بر هر همه واجب است. ما حتا اگر عمری با شعر سرنکرده باشیم آغاز و پایان مان با شعر بوده است. زیرا که همه مان در یک زن پرورده ایم و.... سرانجام همه گی مان خفتن در آغوش زنی است که زمین است..
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
دنبال شعری بودم که به گمانم در کتاب #من_تولت_برشت باید باشد رفتم سراغ قفسه های دور از دست کتابهایی که بیش از سی چهل سال دارند و در نوجوانی و جوانی دست کم یکی دوبار خوانده بودم و...
ناگهان حالتی رفت که مهراب به فریاد آمد..
باز رسیدن به گنجینه های کهن و یادها و یادداشت ها..
چندتایشان را آوردم جلو دست و ورق زدن و.. راستش دیدم این گنجینه را اگر به علاقه مندان معرفی نکنم چیزی اتفاق می افتد مثل خیانت. آخر اینها امانت اند.
و کتاب عجیب #داستان_من_وشعر سخنان #نزار_قبانی است درباره ی همه چیز چرا که زن و شعر همه چیز است و همین است که او را شاعر زن خوانده اند.
خواندن این کتاب که ترجمه ی دکتر یوسفی و یوسف حسین بکار است بر هر همه واجب است. ما حتا اگر عمری با شعر سرنکرده باشیم آغاز و پایان مان با شعر بوده است. زیرا که همه مان در یک زن پرورده ایم و.... سرانجام همه گی مان خفتن در آغوش زنی است که زمین است..
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from محسن یارمحمدی
#یادداشت_های_پریشانی
- زمین جای چیست؟
بجوشید بجوشید که ما اهل شعاریم
بجز عشق به جز عشق دگر کار نداریم
در این خاک در این خاک در این مزرعه پاک
بجز مهر به جز عشق دگر تخم نکاریم
چه مستیم چه مستیم از آن شاه که هستیم
بیایید بیایید که تا دست برآریم
چه دانیم چه دانیم که ما دوش چه خوردیم
که امروز همه روز خمیریم و خماریم
مپرسید مپرسید ز احوال حقیقت
که ما باده پرستیم نه پیمانه شماریم
شما مست نگشتید وزان باده نخوردید
چه دانید چه دانید که ما در چه شکاریم
نیفتیم بر این خاک ستان ما نه حصیریم
برآییم بر این چرخ که ما مرد حصاریم...
هزاران سال است که بشر دریافته حیطهی زیستیاش و منابع این حیطه ، محدود است.
نیروی دانایی به او گوشزد کرده که فردایی و فرداهایی هست و او باید برای بودن و ماندن در این حیطه بیشتر و بیشتر منابع بودن و ماندن را در اختیار بگیرد آب ، خاک ، جنگل ، دریا ، معادن و.... هرچه که من زنانه مینامم. یعنی هرآنچه که زندهگی و موجب امتداد زندهگی است.
طبیعتن انسان متصرف و متصاحب (تصحاحب کننده) برای تصرفات و تصحباتش باید مشروعیتی بسازد زیرا این کار بدون اقناع خویش و دیگران ممکن نبوده است.
به نظر میرسد گرانیگاه چرخش این منظومهی اقناع علیرغم تفاوتهای ظاهری یکی ست.
گروهی تحت نام داناتر بودن سعی در تصرف و تصاحب داشتهاند و گروهی تحت عنوان قدرت و گروهی ذیل حق و حقانیت..
تفاوت اصلی این متصاحبان متصرف وصل کردن خویش به آسمان یا زمین است.
علم و قدرت و... زمینی است و ادعای ارتباط با غیب و ماورا و خدا و... آسمانی یکی آبشخورش زمین است یکی آسمان در این میان البته آنکه به آسمان حواله میکند بسیار خطرناکتر عمل خواهدکرد. زیرا مدعیات او نیازمودنیست.
کسی که خود را حق می داند مجبور است غیر خود را باطل بداند. چنین کسی زمین را میدان نبرد میداند و تمام توان خود را بهکار میگیرد تا یا دیگری را خودی کند و یا نابود .. که اولی هم هیچ فرقی با دومی ندارد وقتی تو آنکه و آنچه میخواهی نیستی ... خب نیستی دیگر..
احتمالن نیازی به ذکر بسیاری از جنگهای ویرانگر هر دو گروه آسمانمحور و زمینمحور نیست. چنانکه گفته شد نهایتن هردو میگویند: بنا به فلان دلیل حق ماست که...
به گمانم در میان باورمندانِ به آسمان و غیب، عارفان ایرانی جایگاه ویژهای را برای بودن انتخاب کردهاند.
اگر اینان هرگونه صاحب حق بودن، متصاحب بودن و متصرف شدن را زشت میدانستهاند و بسیاریشان در طول حیات صاحب مال و منال و ملک و ... نبودهاند از آن جهت بوده که اینها را از جنس شرک و مشارکت در الوهیت شمردهاند. قطبی که تمام اینها گردش میچرخد من است. و این انانیت و منیت تکلیفش در کل فرهنگ معرفتی ایران روشن است. چراکه آغازگرش در آسمان سرنمونی است با نام ابلیس و بزرگترین نمونه ی زمینیاش نمادی است تحت نام فرعون.
پس اگر عارف تمامن نفی #من میکند و میگوید: بر در هم تویی ای دلستان دارد
فرار میکند از اظهار همترازی با خداوند. او با این کار از دوگانهگی و تعددی که موجب کینه و نفار و نقار است رندانه میگریزد تا در برابر رب أعلای خویش عصیان نکند.
اما آیا انتخاب این #وضع شانه خالی کردن از انسانیت نیست؟
غزل مولانا که می گوید : کار ما عشق است= توجه به دیگری. و انسان فروافتاده در خاک برای عاشقی آمده. زمین میدان عاشقی است نه آوردگاه خونریزی خاک مزرعهای است پاک که شایسته مهرکاشتن است نه زهر برداشتن.
چنین انسانی مست است یعنی از خود (من) خبر ندارد و هستاش از آن شاه..
چنین انسان مستی البته که با قواعد و قوانین جهان عدد و تعدد بیگانه است او در نمازی همیشهگی است اما نمازش صبح و ظهر و شام ندارد :
عجبا نماز مستان تو بگودرست هست آن
که نداند او زمانی نشناسد او مکانی
عجبا دورکعت است این عجبا که هشتمین است
عجبا چه سوره خواندم که نداشتم زبانی
به خدا خبر ندارم چو نماز میگزارم
که تمام شد رکوعی و امام شد فلانی..
چنین انسانی ادعایش این است که اهل باده است و یک رنگی و یککرانهگی نه پیمانه ( صورتهای مبتنی بر من ) و پیمانه شماری ( تعددها و سهمهایی که تصاحب کرده و لابد مالیات خم دارد و... )
باری مولانا جهان را مزرعه ی کشت و کار می داند همان که حافظِ جان نیز گفته بود:
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بی شمار آرد ...
که تمام رنجها از دوست و دشمن پنداشتن است در جایی که قرار بوده همه دوست داشته باشند ..
اما در این میان نکتهای راز گونه میماند؛ آیا بهراستی اهالی مهرکاری و دلداری در پی تصاحب نیستند؟! به هرحال هرآنچه هست در ذات خویش تداوم هست را میطلبد آیا چنین عارفانی از این بدیهی ترین امر که ذاتی وجود است واقعن صرف نظر کردهاند ؟!
@niyazestanbarsni
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
- زمین جای چیست؟
بجوشید بجوشید که ما اهل شعاریم
بجز عشق به جز عشق دگر کار نداریم
در این خاک در این خاک در این مزرعه پاک
بجز مهر به جز عشق دگر تخم نکاریم
چه مستیم چه مستیم از آن شاه که هستیم
بیایید بیایید که تا دست برآریم
چه دانیم چه دانیم که ما دوش چه خوردیم
که امروز همه روز خمیریم و خماریم
مپرسید مپرسید ز احوال حقیقت
که ما باده پرستیم نه پیمانه شماریم
شما مست نگشتید وزان باده نخوردید
چه دانید چه دانید که ما در چه شکاریم
نیفتیم بر این خاک ستان ما نه حصیریم
برآییم بر این چرخ که ما مرد حصاریم...
هزاران سال است که بشر دریافته حیطهی زیستیاش و منابع این حیطه ، محدود است.
نیروی دانایی به او گوشزد کرده که فردایی و فرداهایی هست و او باید برای بودن و ماندن در این حیطه بیشتر و بیشتر منابع بودن و ماندن را در اختیار بگیرد آب ، خاک ، جنگل ، دریا ، معادن و.... هرچه که من زنانه مینامم. یعنی هرآنچه که زندهگی و موجب امتداد زندهگی است.
طبیعتن انسان متصرف و متصاحب (تصحاحب کننده) برای تصرفات و تصحباتش باید مشروعیتی بسازد زیرا این کار بدون اقناع خویش و دیگران ممکن نبوده است.
به نظر میرسد گرانیگاه چرخش این منظومهی اقناع علیرغم تفاوتهای ظاهری یکی ست.
گروهی تحت نام داناتر بودن سعی در تصرف و تصاحب داشتهاند و گروهی تحت عنوان قدرت و گروهی ذیل حق و حقانیت..
تفاوت اصلی این متصاحبان متصرف وصل کردن خویش به آسمان یا زمین است.
علم و قدرت و... زمینی است و ادعای ارتباط با غیب و ماورا و خدا و... آسمانی یکی آبشخورش زمین است یکی آسمان در این میان البته آنکه به آسمان حواله میکند بسیار خطرناکتر عمل خواهدکرد. زیرا مدعیات او نیازمودنیست.
کسی که خود را حق می داند مجبور است غیر خود را باطل بداند. چنین کسی زمین را میدان نبرد میداند و تمام توان خود را بهکار میگیرد تا یا دیگری را خودی کند و یا نابود .. که اولی هم هیچ فرقی با دومی ندارد وقتی تو آنکه و آنچه میخواهی نیستی ... خب نیستی دیگر..
احتمالن نیازی به ذکر بسیاری از جنگهای ویرانگر هر دو گروه آسمانمحور و زمینمحور نیست. چنانکه گفته شد نهایتن هردو میگویند: بنا به فلان دلیل حق ماست که...
به گمانم در میان باورمندانِ به آسمان و غیب، عارفان ایرانی جایگاه ویژهای را برای بودن انتخاب کردهاند.
اگر اینان هرگونه صاحب حق بودن، متصاحب بودن و متصرف شدن را زشت میدانستهاند و بسیاریشان در طول حیات صاحب مال و منال و ملک و ... نبودهاند از آن جهت بوده که اینها را از جنس شرک و مشارکت در الوهیت شمردهاند. قطبی که تمام اینها گردش میچرخد من است. و این انانیت و منیت تکلیفش در کل فرهنگ معرفتی ایران روشن است. چراکه آغازگرش در آسمان سرنمونی است با نام ابلیس و بزرگترین نمونه ی زمینیاش نمادی است تحت نام فرعون.
پس اگر عارف تمامن نفی #من میکند و میگوید: بر در هم تویی ای دلستان دارد
فرار میکند از اظهار همترازی با خداوند. او با این کار از دوگانهگی و تعددی که موجب کینه و نفار و نقار است رندانه میگریزد تا در برابر رب أعلای خویش عصیان نکند.
اما آیا انتخاب این #وضع شانه خالی کردن از انسانیت نیست؟
غزل مولانا که می گوید : کار ما عشق است= توجه به دیگری. و انسان فروافتاده در خاک برای عاشقی آمده. زمین میدان عاشقی است نه آوردگاه خونریزی خاک مزرعهای است پاک که شایسته مهرکاشتن است نه زهر برداشتن.
چنین انسانی مست است یعنی از خود (من) خبر ندارد و هستاش از آن شاه..
چنین انسان مستی البته که با قواعد و قوانین جهان عدد و تعدد بیگانه است او در نمازی همیشهگی است اما نمازش صبح و ظهر و شام ندارد :
عجبا نماز مستان تو بگودرست هست آن
که نداند او زمانی نشناسد او مکانی
عجبا دورکعت است این عجبا که هشتمین است
عجبا چه سوره خواندم که نداشتم زبانی
به خدا خبر ندارم چو نماز میگزارم
که تمام شد رکوعی و امام شد فلانی..
چنین انسانی ادعایش این است که اهل باده است و یک رنگی و یککرانهگی نه پیمانه ( صورتهای مبتنی بر من ) و پیمانه شماری ( تعددها و سهمهایی که تصاحب کرده و لابد مالیات خم دارد و... )
باری مولانا جهان را مزرعه ی کشت و کار می داند همان که حافظِ جان نیز گفته بود:
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بی شمار آرد ...
که تمام رنجها از دوست و دشمن پنداشتن است در جایی که قرار بوده همه دوست داشته باشند ..
اما در این میان نکتهای راز گونه میماند؛ آیا بهراستی اهالی مهرکاری و دلداری در پی تصاحب نیستند؟! به هرحال هرآنچه هست در ذات خویش تداوم هست را میطلبد آیا چنین عارفانی از این بدیهی ترین امر که ذاتی وجود است واقعن صرف نظر کردهاند ؟!
@niyazestanbarsni
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشت_های_پریشانی
- ماه رمضان، فضل چهلساله و نرگس مستانه
(بانگاهی به یادداشت #من_خطاکردم و.. #دکترمحمدرضاسرگلزایی)
- در دقیقترین تعریف انسان بسیارانی گفتهاند:
«موجود درحال #شدن»
- ما در کنار تبار ژنتیکی، فرهنگی و..
نهایتن محصول #مکان_زمان خویشیم و درآنچه #میشویم #زمینه_و_زمانهمان بسیار مهم است
- ده دوازهساله بودم که نخستین روزهی کاملم را گرفتم.البته قبل ازغروب بهزحمت سرپا میایستادم.در روزه گرفتن هیچ اجباری درکار نبود.اگر پدر گهگاه اصرار میکرد، مادر میانههای روز غذایی به ما میداد که «هنوز برای شما زود است کودکید و نوجوان و فعالیتتان زیاد، باید آب و غذا بخورید و..»
و ما بهدلخواه روزه را نیز میآزمودیم. خواندن نماز و قرآن را از همان پنجشش سالهگی بیش و کم آغاز کرده بودیم
با اینهمه ما خانوادهای مذهبی در معنای #رسمیاش نبودیم.(گویا به غریزه دریافته بودیم هرچیزی که رسمی شود تباه میشود) پدر و مادر بسیار اهل رفت و آمد بودند اما با مذهب-رسمیهای فامیل بهخصوص دوسه تا آخوند اصلن رفت و آمد نداشتیم مگر اعیاد آنهم یکی دو ساعت و..
نزد ما دین چیزی بود مربوط خود آدم، به هیچکس هم ربطی نداشت و اگر ربطش میدادی متظاهر فریبکاری بودی که دنبال منفعتی..
این مرزبندی را من بعینه در یاد دارم
ازجایی بهبعد پدر در جلسات قرآن و عزاداری و.. شرکتنکرد اما مانع ما هم نمیشد.فقط آن وسطها چیزکی میگفت:
مراقب باش اینها دکان است و ربط چندانی به خدا و پیغمبر و..ندارد و میخواند:
«بهشت آنجاست کآزاری نباشد
کسی را با کسی کاری نباشد»
این انذارها از همان آغاز بسیار کمک حال ما شد؛
ما هرگز اسیر گفتمان «ما حقیم و دیگری باطل» نشدیم
یا وقتی در آخرشب یک تاسوعا به چشم دیدم که بانیان هیأت «چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند»کلن منکر دین و آیینهاو.. نشدم بلکه افتادم درپی چیستیها و چهگونهگیها و چرایی ِ هرآنچه میدیدم
منابع چه بود؟
کتابخانهی کوچک عمو، مجلات ِدانستنیها، دانشمند،جوانان امروز،اطلاعات(کیهان را درعمرم هرگز نخریدم جز یکیدوبار به اجبار) نویسندهگان ما کهها بودند؟
- بهرنگی، بزرگ علوی، صادق هدایت، جلال و سیمین، مطهری، محمود حکیمی،شریعتی، م.اعتمادی، پرویز قاضیسعید،احمد محققی بازپرس ویژهی قتل،جک لندن،بالزاک، دیکنز، آگاتا کریستی و..
کمکم این آخریها حذف شدند چون با آن اولیها افتادیم در جهان مترلینک، گورویچ، سارتر، کامو، ژید، چخوف، داستایوسکی و.. مجله هم کمکم شد فیلم، کیهان فرهنگی،آدینه، کلک، سخن،ادبستان و بعدها کیان و سینما و سینما..
راستی برای من ناصرخسرو، فردوسی، سعدی، مثنوی و حافظ هم همیشه پای ثابت بودند
و کی باور میکند تمام این #بیقراریها که برمیشمرم برای همنسلان اهل جستوجویام تا حولوحوش بیستسالهگی بود؟
در کنار همهی این بیقراریها هم دین آزادهگان برقرار بود و هم رعایت آیینها درکنار بیزاری از تمام آنانکه توهم خودحقپنداری داشتند و بعدها خودخداپندار شدند
- از رمضان آن دهدوازده سالگی تا رمضان امسال چهل سال گذشته.طبعن دراین چهلسال جان ما همان جان جستجوگر خواهندهای است که باور دارد حقیقت آینهای است شکسته بر صخرهی #هست و هرکس چیزکی از آن را گرفته به دست و چه خام و جاهل و یا زبلخان است کسیکه فریاد میزند «حق همین است که من میبینم»
- حالا از منظر منی که همنسلان خویش را کمی میشناسد میگویم: کجای این جستوجوی بی#خضر قابل سرزنش است و خطا کجاست تا ازش عذر بخواهم؟
عجله نکنید در این جستوجو و نیز در سالها ارتباط با دیگران در مقام دانش آموز و معلم و.. قطعن اشتباههایی داشتهایم اما نکته اینجاست درین مسیر #پاردُم ما بزرگتر نشده آقا، درین راه بهعمد و برنامه کسی را فریب ندادیم بانو، در این برآمدنها دیگری و دیگران را نردبان نکردیم پسرم، دراین شدنها عرض و مالی نیندوختیم دخترم،چرا که همان آغاز حافظ(قهرمان زندهگی من) گفت:
- عرض و مال از در میخانه نشاید اندوخت
هرکه این آب خورد رخت به دریا فکنش
- حالا منِ میانسال که بارش برف بر روی و مویام روزبهروز شدیدتر میشود،چهل سال است بیتاب و بیقرار،خویش را بردوش میکشم و از سنگلاخ مهیب ِ بودن(آن هم در مقطعحساسکنونی)عبورمیدهم تا اسیر منجلاب رکود و سکون ِ #خودبرترپنداری نشوم
آن نوجوان دههی مهیب شصت و جوان دهههای هفتاد وهشتاد در میانسالی دههی نود چیزها دیده که هر ایمانی را به باد میدهد
حالا وقتی در چهلمین سال آن روزهی نخست حافظ باز میکنم:
علم و فضلی که به چل سال دلم جمعآورد
ترسم آن نرگس مستانه به یغما ببرد
- بهگمانم مای دراین زمینه و زمانه زیسته خطایی نکردیم. در این سلوک تنهاوش اشتباه کردهایم و پوزش هم میطلبیم اما شمایان که از پس ما میآیید یادتان باشد ما از کدام دوزخ میگذشتیم
دوزخی که امید است نسل پس از ما...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
- ماه رمضان، فضل چهلساله و نرگس مستانه
(بانگاهی به یادداشت #من_خطاکردم و.. #دکترمحمدرضاسرگلزایی)
- در دقیقترین تعریف انسان بسیارانی گفتهاند:
«موجود درحال #شدن»
- ما در کنار تبار ژنتیکی، فرهنگی و..
نهایتن محصول #مکان_زمان خویشیم و درآنچه #میشویم #زمینه_و_زمانهمان بسیار مهم است
- ده دوازهساله بودم که نخستین روزهی کاملم را گرفتم.البته قبل ازغروب بهزحمت سرپا میایستادم.در روزه گرفتن هیچ اجباری درکار نبود.اگر پدر گهگاه اصرار میکرد، مادر میانههای روز غذایی به ما میداد که «هنوز برای شما زود است کودکید و نوجوان و فعالیتتان زیاد، باید آب و غذا بخورید و..»
و ما بهدلخواه روزه را نیز میآزمودیم. خواندن نماز و قرآن را از همان پنجشش سالهگی بیش و کم آغاز کرده بودیم
با اینهمه ما خانوادهای مذهبی در معنای #رسمیاش نبودیم.(گویا به غریزه دریافته بودیم هرچیزی که رسمی شود تباه میشود) پدر و مادر بسیار اهل رفت و آمد بودند اما با مذهب-رسمیهای فامیل بهخصوص دوسه تا آخوند اصلن رفت و آمد نداشتیم مگر اعیاد آنهم یکی دو ساعت و..
نزد ما دین چیزی بود مربوط خود آدم، به هیچکس هم ربطی نداشت و اگر ربطش میدادی متظاهر فریبکاری بودی که دنبال منفعتی..
این مرزبندی را من بعینه در یاد دارم
ازجایی بهبعد پدر در جلسات قرآن و عزاداری و.. شرکتنکرد اما مانع ما هم نمیشد.فقط آن وسطها چیزکی میگفت:
مراقب باش اینها دکان است و ربط چندانی به خدا و پیغمبر و..ندارد و میخواند:
«بهشت آنجاست کآزاری نباشد
کسی را با کسی کاری نباشد»
این انذارها از همان آغاز بسیار کمک حال ما شد؛
ما هرگز اسیر گفتمان «ما حقیم و دیگری باطل» نشدیم
یا وقتی در آخرشب یک تاسوعا به چشم دیدم که بانیان هیأت «چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند»کلن منکر دین و آیینهاو.. نشدم بلکه افتادم درپی چیستیها و چهگونهگیها و چرایی ِ هرآنچه میدیدم
منابع چه بود؟
کتابخانهی کوچک عمو، مجلات ِدانستنیها، دانشمند،جوانان امروز،اطلاعات(کیهان را درعمرم هرگز نخریدم جز یکیدوبار به اجبار) نویسندهگان ما کهها بودند؟
- بهرنگی، بزرگ علوی، صادق هدایت، جلال و سیمین، مطهری، محمود حکیمی،شریعتی، م.اعتمادی، پرویز قاضیسعید،احمد محققی بازپرس ویژهی قتل،جک لندن،بالزاک، دیکنز، آگاتا کریستی و..
کمکم این آخریها حذف شدند چون با آن اولیها افتادیم در جهان مترلینک، گورویچ، سارتر، کامو، ژید، چخوف، داستایوسکی و.. مجله هم کمکم شد فیلم، کیهان فرهنگی،آدینه، کلک، سخن،ادبستان و بعدها کیان و سینما و سینما..
راستی برای من ناصرخسرو، فردوسی، سعدی، مثنوی و حافظ هم همیشه پای ثابت بودند
و کی باور میکند تمام این #بیقراریها که برمیشمرم برای همنسلان اهل جستوجویام تا حولوحوش بیستسالهگی بود؟
در کنار همهی این بیقراریها هم دین آزادهگان برقرار بود و هم رعایت آیینها درکنار بیزاری از تمام آنانکه توهم خودحقپنداری داشتند و بعدها خودخداپندار شدند
- از رمضان آن دهدوازده سالگی تا رمضان امسال چهل سال گذشته.طبعن دراین چهلسال جان ما همان جان جستجوگر خواهندهای است که باور دارد حقیقت آینهای است شکسته بر صخرهی #هست و هرکس چیزکی از آن را گرفته به دست و چه خام و جاهل و یا زبلخان است کسیکه فریاد میزند «حق همین است که من میبینم»
- حالا از منظر منی که همنسلان خویش را کمی میشناسد میگویم: کجای این جستوجوی بی#خضر قابل سرزنش است و خطا کجاست تا ازش عذر بخواهم؟
عجله نکنید در این جستوجو و نیز در سالها ارتباط با دیگران در مقام دانش آموز و معلم و.. قطعن اشتباههایی داشتهایم اما نکته اینجاست درین مسیر #پاردُم ما بزرگتر نشده آقا، درین راه بهعمد و برنامه کسی را فریب ندادیم بانو، در این برآمدنها دیگری و دیگران را نردبان نکردیم پسرم، دراین شدنها عرض و مالی نیندوختیم دخترم،چرا که همان آغاز حافظ(قهرمان زندهگی من) گفت:
- عرض و مال از در میخانه نشاید اندوخت
هرکه این آب خورد رخت به دریا فکنش
- حالا منِ میانسال که بارش برف بر روی و مویام روزبهروز شدیدتر میشود،چهل سال است بیتاب و بیقرار،خویش را بردوش میکشم و از سنگلاخ مهیب ِ بودن(آن هم در مقطعحساسکنونی)عبورمیدهم تا اسیر منجلاب رکود و سکون ِ #خودبرترپنداری نشوم
آن نوجوان دههی مهیب شصت و جوان دهههای هفتاد وهشتاد در میانسالی دههی نود چیزها دیده که هر ایمانی را به باد میدهد
حالا وقتی در چهلمین سال آن روزهی نخست حافظ باز میکنم:
علم و فضلی که به چل سال دلم جمعآورد
ترسم آن نرگس مستانه به یغما ببرد
- بهگمانم مای دراین زمینه و زمانه زیسته خطایی نکردیم. در این سلوک تنهاوش اشتباه کردهایم و پوزش هم میطلبیم اما شمایان که از پس ما میآیید یادتان باشد ما از کدام دوزخ میگذشتیم
دوزخی که امید است نسل پس از ما...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from اتچ بات
#فیلمهایی_که_باید_دید
#پاداش_سکوت
در تمام طول زندگی ِ فیلم بینی ام(!) شخصا هیچ اقتباس سینمایی از یک اثر ادبی ندیده ام که حتا به مرزهای اثر نزدیک شده باشد، چه برسد به همسطح بودن یا مثلا بهتر بودن یک اثر سینمایی نسبت به اثری که به آن توجه داشته است.و بحث پیرامون چرایی این اتفاق البته بحثی مفصل است.
#احمد_دهقان داستان کوتاه وتکان دهنده ای دارد به نام #من_قاتل_پسرتان_هستم..
#فرهاد توحیدی با نگاهی به این داستان فیلمنامه ای نوشته و#مازیار_میری درسال ۱۳۸۵ سومین کار سینمایی اش را با نام #پاداش_سکوت براین اساس پرداخته است.
هرچند فیلم ساخته شده مجبور بوده به هزار و یک دلیل حکایت داستان را تقلیل دهد با این حال فیلمی است در خور توجه و دیدنی...
اغلب کسانی نیز که فیلم را نقد یا بررسی کرده اند نقطه ثقل فیلم را ندیده اند.
#پرویز_پرستویی #مدافع_میهنی است که بیست سال پس یک عملیات جنگی دوا-درمان شده تا بنشیند در اتاقک تنگ یک بلیط فروشی ِ اتوبوسهای شهری و... در تنهایی تیره ی خویش،انعکاس حال پریشان ِ خیل ِ عظیم ِ دردمندانی باشد که برخلاف عده ای، جنگ برایشان فقط زخم داشت و زخم و زخم و... زخم دارد. و هستند گرانمایه انسانهایی ازین دست که هم اکنون در خیابان و کوچه و شهرمان ثانیه ثانیه آب می شوند و میکاهند و...
شرح این هجران واین خون جگر
این زمان بگذار تا وقت دگر...
به هر حال #پاداش_سکوت شرح یک #بودن_در_موقعیتی است که هیچکس دوست ندارد آنجا باشد و هیچ قلم و فیلمی نیز توان نزدیک شدن به مرزهای آن را ندارد.
طی فیلم پرسشهای زیادی برای یک ذهن حساس و خلاق پدید می آید از چیستی هولناک و اهریمنی پدیده ای به نام #جنگ تا... اینکه #پاداش_کدام_سکوت؟ سکوت رزمنده ی مجروحی که همرزمش برای لو نرفتن عملیات، در عذابی الیم به زیر آب میکشد؟ یا سکوت اکبر؟! یا فرماندهی که با ریه هایی سوخته از بمب شیمیایی #آلمانی بر ویلچری نشسته و #فقط_نگاه_میکند؟!شاید گفتن اینکه"می شد بهتر بشود" در عرصه هنر بیجاترین سخن باشد چون از بعد خردورزانه اگر اسباب بهتری فراهم بود پس می شد وحال که نشده....
با این حال #پاداش_سکوت را ببینید..
@niyazestanbarani
#پاداش_سکوت
در تمام طول زندگی ِ فیلم بینی ام(!) شخصا هیچ اقتباس سینمایی از یک اثر ادبی ندیده ام که حتا به مرزهای اثر نزدیک شده باشد، چه برسد به همسطح بودن یا مثلا بهتر بودن یک اثر سینمایی نسبت به اثری که به آن توجه داشته است.و بحث پیرامون چرایی این اتفاق البته بحثی مفصل است.
#احمد_دهقان داستان کوتاه وتکان دهنده ای دارد به نام #من_قاتل_پسرتان_هستم..
#فرهاد توحیدی با نگاهی به این داستان فیلمنامه ای نوشته و#مازیار_میری درسال ۱۳۸۵ سومین کار سینمایی اش را با نام #پاداش_سکوت براین اساس پرداخته است.
هرچند فیلم ساخته شده مجبور بوده به هزار و یک دلیل حکایت داستان را تقلیل دهد با این حال فیلمی است در خور توجه و دیدنی...
اغلب کسانی نیز که فیلم را نقد یا بررسی کرده اند نقطه ثقل فیلم را ندیده اند.
#پرویز_پرستویی #مدافع_میهنی است که بیست سال پس یک عملیات جنگی دوا-درمان شده تا بنشیند در اتاقک تنگ یک بلیط فروشی ِ اتوبوسهای شهری و... در تنهایی تیره ی خویش،انعکاس حال پریشان ِ خیل ِ عظیم ِ دردمندانی باشد که برخلاف عده ای، جنگ برایشان فقط زخم داشت و زخم و زخم و... زخم دارد. و هستند گرانمایه انسانهایی ازین دست که هم اکنون در خیابان و کوچه و شهرمان ثانیه ثانیه آب می شوند و میکاهند و...
شرح این هجران واین خون جگر
این زمان بگذار تا وقت دگر...
به هر حال #پاداش_سکوت شرح یک #بودن_در_موقعیتی است که هیچکس دوست ندارد آنجا باشد و هیچ قلم و فیلمی نیز توان نزدیک شدن به مرزهای آن را ندارد.
طی فیلم پرسشهای زیادی برای یک ذهن حساس و خلاق پدید می آید از چیستی هولناک و اهریمنی پدیده ای به نام #جنگ تا... اینکه #پاداش_کدام_سکوت؟ سکوت رزمنده ی مجروحی که همرزمش برای لو نرفتن عملیات، در عذابی الیم به زیر آب میکشد؟ یا سکوت اکبر؟! یا فرماندهی که با ریه هایی سوخته از بمب شیمیایی #آلمانی بر ویلچری نشسته و #فقط_نگاه_میکند؟!شاید گفتن اینکه"می شد بهتر بشود" در عرصه هنر بیجاترین سخن باشد چون از بعد خردورزانه اگر اسباب بهتری فراهم بود پس می شد وحال که نشده....
با این حال #پاداش_سکوت را ببینید..
@niyazestanbarani
Telegram
attach 📎