Forwarded from محسن یارمحمدی
#محسن_بارانی
#گسلها_چه_میگویند؟(۱)
نخست بگویم که مطلب-به قیاس فضای مجاز- کمی طولانی است.
دیگر اینکه با تمام وجود باور دارم همه ی هستی یکی است واز منظری میتوان در بررسی یک پدیده آن را با دگرگونی هایی در هرجای دیگری نیز یافت..
چطور؟! لطفا دنبال کنید.
ایران "بود"ی است که عین ِجغرافیا و تاریخ خویش است.
فلات ایران تماما بر گسلهای کوچک و بزرگ واقع شده است. که گهگاه اسیر زلزله شده است اما حقیقت این است که
هیچ زلزله ای یکباره اتفاق نمی افتد.
کارشناسان امر میگویند گاه سالها، دهه ها و حتا سده ها میگذرد و نیروهایی در حول و حوش گسلها انباشت میشود و بعد سر ساعتی مشخص، هنگامیکه برایند نیروها برسد به امکان جابجایی، گسل حرکت میکند.
والبته در زلزله ها این اکثریت کم برخوردار ایران است که آسیب میبیند. (نگاه کنید به همه ی زلزله های صدسال اخیر)
این #گسلهای_زمینی است. حال #گسلهای_آسمانی!!
منظور موقعیت جغرافیایی ما نسبت به بارشهای آسمانی است، پس این هم یک گسل است یعنی ایران بر گسلی به نام #خشکسالی بنا شده است.
گسل دیگر #گسل_قومیتها، لهجه ها، گویشها و زبانهاست که ذاتِ بنیادین ایران هستند یعنی این گسلهاست که مفهوم ایران را پدید می آورد و بدون اینها ایران مفهومی دیگر داشت.
اگر دقت کنیم دارم به سمتی میروم که نقش و نوع گسلها ونیز نیروهای فعال کننده ی گسلها تغییر میکند.
در فعال شدن گسلهای زمینی نقش آدمی بسیار کمرنگ است، همینطور در تغییرات آب و هوایی ما نقش داریم اما نه اندازه ی خود طبیعت ودر گسلهای قومی انسانهای منتفع، مغرض یا... میتوانند نقش بسیار موثری بازی کنند.و موجب افتراقها شوند.
حال به#گسل_نفت برسیم #گسل_اقتصاد_تک_محصولی
ونیز #گسل_فرهنگی یا#گسل_طبقاتی یا# گسل_قدرت و... میبینید مشکل ایران و یا مثلا تهران صرفا #گسل_مشا یا #گسل_کرمان نیست.
شما هم تایید می کنید همانطور که جغرافیای زیستی_تاریخی ما بر هزاران گسل بنا شده است زندگی فردی،خانوادگی،اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و...ما بویژه در صدواند سال اخیر بر گستره ای از گسلهای رنگارنگ بنا شده است.
بر هیچ انسان صاحب دقتی پوشیده نیست که بخش بسیار بزرگی از هویت ما باشندگان فلات ایران بنا شده در مفهوم گسل است...اما پرسش این است:
#با_گسلها_چه_باید_کرد!؟
ایرانیان برای شکست گسلهای زمین خانه ی محکم میساخته اند.
برای پرکردن حفره ی مهیب خشکسالی قنات آفریده اند و در دل کویر بهشت ساخته اند (نگاه کنید به شهرهای کویری م یزد، کرمان، کاشان. بم و...)
گسلهای قومی و گاه زبانی را با مولفه ای اهورایی به نام فرهنگ ایرانی( متشکل از همان رنگین کمان به هم پیوسته ی دهها قوم و خرده فرهنگ و دین و مذهب و...) باهم یگانه کرده اند.
دراین تالیف تمام عوامل پیوند باید مدنظر باشد پیشا اسلامی، اسلامی، شیعی، وحتا عناصر مسیحی و یهودی و...آیینها،رسمها، باورها و....نهایتا آیینه ی همیشه تابان زبان فارسی...
آری همه ی این گسلها را مردم ایران توانسته اند مهار کنند وآسیب حرکت هاشان را به حداقل برسانند.
هراس من از گسلهای دیگری است که نقش عده ای معدود از ادمیان در پیدایش و حرکت آنها بیشتر از ملت است اما در صورت فعال شدن این ملت است که باید تمام تاوان آن را بدهد..
در بخش بعد از آن گسهای بنیان سوز که اجالتا به برخیش،اشاره ای رفت سخن خواهم گفت...
الحمدلله اولا و آخرا
@niyazestanbarani
#گسلها_چه_میگویند؟(۱)
نخست بگویم که مطلب-به قیاس فضای مجاز- کمی طولانی است.
دیگر اینکه با تمام وجود باور دارم همه ی هستی یکی است واز منظری میتوان در بررسی یک پدیده آن را با دگرگونی هایی در هرجای دیگری نیز یافت..
چطور؟! لطفا دنبال کنید.
ایران "بود"ی است که عین ِجغرافیا و تاریخ خویش است.
فلات ایران تماما بر گسلهای کوچک و بزرگ واقع شده است. که گهگاه اسیر زلزله شده است اما حقیقت این است که
هیچ زلزله ای یکباره اتفاق نمی افتد.
کارشناسان امر میگویند گاه سالها، دهه ها و حتا سده ها میگذرد و نیروهایی در حول و حوش گسلها انباشت میشود و بعد سر ساعتی مشخص، هنگامیکه برایند نیروها برسد به امکان جابجایی، گسل حرکت میکند.
والبته در زلزله ها این اکثریت کم برخوردار ایران است که آسیب میبیند. (نگاه کنید به همه ی زلزله های صدسال اخیر)
این #گسلهای_زمینی است. حال #گسلهای_آسمانی!!
منظور موقعیت جغرافیایی ما نسبت به بارشهای آسمانی است، پس این هم یک گسل است یعنی ایران بر گسلی به نام #خشکسالی بنا شده است.
گسل دیگر #گسل_قومیتها، لهجه ها، گویشها و زبانهاست که ذاتِ بنیادین ایران هستند یعنی این گسلهاست که مفهوم ایران را پدید می آورد و بدون اینها ایران مفهومی دیگر داشت.
اگر دقت کنیم دارم به سمتی میروم که نقش و نوع گسلها ونیز نیروهای فعال کننده ی گسلها تغییر میکند.
در فعال شدن گسلهای زمینی نقش آدمی بسیار کمرنگ است، همینطور در تغییرات آب و هوایی ما نقش داریم اما نه اندازه ی خود طبیعت ودر گسلهای قومی انسانهای منتفع، مغرض یا... میتوانند نقش بسیار موثری بازی کنند.و موجب افتراقها شوند.
حال به#گسل_نفت برسیم #گسل_اقتصاد_تک_محصولی
ونیز #گسل_فرهنگی یا#گسل_طبقاتی یا# گسل_قدرت و... میبینید مشکل ایران و یا مثلا تهران صرفا #گسل_مشا یا #گسل_کرمان نیست.
شما هم تایید می کنید همانطور که جغرافیای زیستی_تاریخی ما بر هزاران گسل بنا شده است زندگی فردی،خانوادگی،اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و...ما بویژه در صدواند سال اخیر بر گستره ای از گسلهای رنگارنگ بنا شده است.
بر هیچ انسان صاحب دقتی پوشیده نیست که بخش بسیار بزرگی از هویت ما باشندگان فلات ایران بنا شده در مفهوم گسل است...اما پرسش این است:
#با_گسلها_چه_باید_کرد!؟
ایرانیان برای شکست گسلهای زمین خانه ی محکم میساخته اند.
برای پرکردن حفره ی مهیب خشکسالی قنات آفریده اند و در دل کویر بهشت ساخته اند (نگاه کنید به شهرهای کویری م یزد، کرمان، کاشان. بم و...)
گسلهای قومی و گاه زبانی را با مولفه ای اهورایی به نام فرهنگ ایرانی( متشکل از همان رنگین کمان به هم پیوسته ی دهها قوم و خرده فرهنگ و دین و مذهب و...) باهم یگانه کرده اند.
دراین تالیف تمام عوامل پیوند باید مدنظر باشد پیشا اسلامی، اسلامی، شیعی، وحتا عناصر مسیحی و یهودی و...آیینها،رسمها، باورها و....نهایتا آیینه ی همیشه تابان زبان فارسی...
آری همه ی این گسلها را مردم ایران توانسته اند مهار کنند وآسیب حرکت هاشان را به حداقل برسانند.
هراس من از گسلهای دیگری است که نقش عده ای معدود از ادمیان در پیدایش و حرکت آنها بیشتر از ملت است اما در صورت فعال شدن این ملت است که باید تمام تاوان آن را بدهد..
در بخش بعد از آن گسهای بنیان سوز که اجالتا به برخیش،اشاره ای رفت سخن خواهم گفت...
الحمدلله اولا و آخرا
@niyazestanbarani
Forwarded from اتچ بات
#دوشنبه_های_سینما
#اینجابدون_من
برای یک کارگردان هنرمند مهم است چه نامی بر اثرش میگذارد چراکه برای یک مخاطب جدی و فرهیخته نام اثر، آن وجه ِ نخستین اثر است که مخاطب با آن روبرو میشود، نمیگویم نمای کار که #نام اثر دریست که بر مخاطب گشوده میشود تا اورا ببرد درون اثر. چراکه بزرگترین موفقیت یک کار هنری آن است که تورا ازبیرون ببرد به درون، از بیرون خویش به درون ِ خویشتن (هرشکل ممکنه ی(وجوه) این جمله را دریابید)
فیلمی داریم به نام #اینجا_بدون_من
به کارگردانی #بهرام_توکلی براساس #باغ_وحش_شیشه_ای #تنسی_ویلیامز با بازی #فاطمه_معتمد آریا و چند جوانتر
سینمای ایران که البته به میانسالی رسیده اند وبیشتر: ابر،جواهریان وپیروزفر...
همین نامها برای وسوسه ی دیدن فیلم کافیست، #توکلی از امیدهای سینمای ایران است و شما باید این تابستان به خاطر #تنگه_ی_ابوقریب ش بروید سینما، او فیلمسازی است متفاوت چراکه جهان ذهنش متفاوت است منظرش متفاوت است و بر همین اساس،لنز دوربینش نیز متفاوت کارمیکند، پرسه در مه هم کار اوست و کلی کارهای دیگر که من بشخصه این پرکاری اش را #چشم_اسفندیارش میدانم و البته ضرورتی مبارکی برای اینکار نمیبینم.
(که چند وچون این حکایت بماند)
#اینجابدون_من یعنی چه؟! این نام چه میگوید؟ اینجا که باید #بامن باشد نه بی من. اینجایی را #من تعریف میکند و #با #آنجا است که بی #من میتواند باشد. پس #توکلی چه خواسته بگوید با این نام؟
چگونگی انتخاب نام زیاد مهم نیست حتا چرایی اش از نظر نامگذار هم چندان مهم نیست، مهم کاریست که نان انجام میدهد و اینجا میخواهد از یک تعلیق مه آلود بگوید. معلق ماندن میان امر ناواقع و واقع.
تعلیق میان رویا و واقعیت، دست و پازدن در دریای قیر نه سریع فرو میروی و خلاص، ونه میتوانی برآیی و خلاص..
مطالب من درباره ی فیلم بسیار است اما دیدن فیلم برای یک مخاطب جستجوگر و علاقه مند ضروری است، خواندن #تنسی_ویلیامز که امریست جدا و البته غور در اقتباسی بودن و تطبیقی نگریستن دو اثر نیز کاریست دیگر..
#فاطمه_معتمدآریای نازنین مادریست ایرانی از آنها که البته نسلش دارد ورمیافتد، مهربان، دلسوز، تلاشگر و.. از آنها که فرزندانش زیباترین انسانهای جهانند و سعادت مفت چنگشان، وسعادت چیست همسر مهربان داشتن و خانه ای امن و... صابر_ابر دنبال رویای سینماست وخواهر کمکی معلولش در رویای عاشقانه های خود با باغ وحشی شیشه ای در خانه و خانواده ای فقیر زندگی میکند.
پیروزفر همچون اتفاقی میافتد در این برکه ی رویاها و...
شنیده ام سکانس آخر فیلم را مثل بسیاری از آثارخوب این سالها( چه سینما چه کتاب) سانسورچیهای بی مایه و پایه اما خودخدابین اجبار به تغییر کرده اند و.. این هم البته حاکی از بیخبری مطلق است از عالم هنر.. آخرایشان اغلب از روستاهای تنگ تعصب و نادیدگی برآمده اند ایشان کجا و مدنیت عرفان و هنر و حتا دین کجا...؟!
با همه ی این حرفها، فیلم را با صبر و حوصله ببینید و از بازیها، گفتگوها، دکوپاژها و.. فیلمبرداری خوشگل و... لذت ببرید.
چراکه همیشه میتوان زیاد حرف زد یا سخن گفت...
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#اینجابدون_من
برای یک کارگردان هنرمند مهم است چه نامی بر اثرش میگذارد چراکه برای یک مخاطب جدی و فرهیخته نام اثر، آن وجه ِ نخستین اثر است که مخاطب با آن روبرو میشود، نمیگویم نمای کار که #نام اثر دریست که بر مخاطب گشوده میشود تا اورا ببرد درون اثر. چراکه بزرگترین موفقیت یک کار هنری آن است که تورا ازبیرون ببرد به درون، از بیرون خویش به درون ِ خویشتن (هرشکل ممکنه ی(وجوه) این جمله را دریابید)
فیلمی داریم به نام #اینجا_بدون_من
به کارگردانی #بهرام_توکلی براساس #باغ_وحش_شیشه_ای #تنسی_ویلیامز با بازی #فاطمه_معتمد آریا و چند جوانتر
سینمای ایران که البته به میانسالی رسیده اند وبیشتر: ابر،جواهریان وپیروزفر...
همین نامها برای وسوسه ی دیدن فیلم کافیست، #توکلی از امیدهای سینمای ایران است و شما باید این تابستان به خاطر #تنگه_ی_ابوقریب ش بروید سینما، او فیلمسازی است متفاوت چراکه جهان ذهنش متفاوت است منظرش متفاوت است و بر همین اساس،لنز دوربینش نیز متفاوت کارمیکند، پرسه در مه هم کار اوست و کلی کارهای دیگر که من بشخصه این پرکاری اش را #چشم_اسفندیارش میدانم و البته ضرورتی مبارکی برای اینکار نمیبینم.
(که چند وچون این حکایت بماند)
#اینجابدون_من یعنی چه؟! این نام چه میگوید؟ اینجا که باید #بامن باشد نه بی من. اینجایی را #من تعریف میکند و #با #آنجا است که بی #من میتواند باشد. پس #توکلی چه خواسته بگوید با این نام؟
چگونگی انتخاب نام زیاد مهم نیست حتا چرایی اش از نظر نامگذار هم چندان مهم نیست، مهم کاریست که نان انجام میدهد و اینجا میخواهد از یک تعلیق مه آلود بگوید. معلق ماندن میان امر ناواقع و واقع.
تعلیق میان رویا و واقعیت، دست و پازدن در دریای قیر نه سریع فرو میروی و خلاص، ونه میتوانی برآیی و خلاص..
مطالب من درباره ی فیلم بسیار است اما دیدن فیلم برای یک مخاطب جستجوگر و علاقه مند ضروری است، خواندن #تنسی_ویلیامز که امریست جدا و البته غور در اقتباسی بودن و تطبیقی نگریستن دو اثر نیز کاریست دیگر..
#فاطمه_معتمدآریای نازنین مادریست ایرانی از آنها که البته نسلش دارد ورمیافتد، مهربان، دلسوز، تلاشگر و.. از آنها که فرزندانش زیباترین انسانهای جهانند و سعادت مفت چنگشان، وسعادت چیست همسر مهربان داشتن و خانه ای امن و... صابر_ابر دنبال رویای سینماست وخواهر کمکی معلولش در رویای عاشقانه های خود با باغ وحشی شیشه ای در خانه و خانواده ای فقیر زندگی میکند.
پیروزفر همچون اتفاقی میافتد در این برکه ی رویاها و...
شنیده ام سکانس آخر فیلم را مثل بسیاری از آثارخوب این سالها( چه سینما چه کتاب) سانسورچیهای بی مایه و پایه اما خودخدابین اجبار به تغییر کرده اند و.. این هم البته حاکی از بیخبری مطلق است از عالم هنر.. آخرایشان اغلب از روستاهای تنگ تعصب و نادیدگی برآمده اند ایشان کجا و مدنیت عرفان و هنر و حتا دین کجا...؟!
با همه ی این حرفها، فیلم را با صبر و حوصله ببینید و از بازیها، گفتگوها، دکوپاژها و.. فیلمبرداری خوشگل و... لذت ببرید.
چراکه همیشه میتوان زیاد حرف زد یا سخن گفت...
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
Telegram
attach 📎
#یادداشت_های_قرآنی
- سخنی درباره ی سخنی مشهور
احتمالا همه ی ما سخن پرآوازه ای را شنیده ایم که دلالتش داده اند بر خود شناسی و خدا شناسی: من عرف نفسه عرف ربه
حدیث را به پیامبر اکرم یا امیرالمومنین نسبت داده اند و طبعا برخی با استناد به آیات قرآنی آن را معتبر دانسته و اغلب مشهور، اندکی نیز استنادش را رد کرده اند که اینها محمل و محل بحث نیست سخن چیز دیگریست
نخست اینکه برخی بر اساس علم معانی، معنای متضاد شناخت ازین سخن برداشت کرده اند یعنی جمله میگوید:شناخت خویشتن ممکن نیست پس شناخت خدا هم ممکن نیست
اما اغلب در معنای این سخن خویشتن شناسی را نهایتا خدا شناسی دانسته اند
ما نیز همین را مد نظر می آوریم با توضیح دونکته؛
عرف جدای از شناخت، بمعنای بوییدن هم هست و بوی و شناخت در خیلی مواقع یکی هستند
بوی به معنای خبر و آرزو و میل و هوا نیز هست
از #دکترسرگلزایی ارجمند آموخته ام قوه ی شامه بلاواسطه درک میشود یعنی مانند دیگر حواس طبیعی از پردازش گر تالاموس عبور نمیکند مستقیما در لب فورنتال درک میشود که نزدیک مراکز ادراک هیجانی و خاطره ی عاطفی است و بنابراین خیلی سریع چیزهایی را یادآور میشود و عاطفه ی ما را نسبت به پدیده ها زود برمی انگیزد و جهت میدهد(قریب به مضمون)
جز این اختلاف بسیار مهم میتوان فرقهای دیگری را هم برشمرد:
اینکه معمولا حس بویایی در غیاب اتفاق می افتد یعنی موضوع میتواند در معرض چشم و لمس نباشد اما بوی آن را و حضور آن را احساس کنیم از این روست که غالبا مفاهیمی مثل حقیقت و خدا و..به گل تشبیه میشوند که خودشان حاضر نیستند اما بویشان هست و ما با بوبردن به سمتشان می رویم
یا اینکه بو عریان تر از سایر حواس است و در شرایط معمول کمتر از آنها تحت معنای عادت خوگر میشود مثلا ذائقه زیاد در معرض پرورش است و البته فرقهای دیگر
اینها فقط برای توجه دادن به تفاوت عرف با درک یا فهم یا علم و..مورد اشاره قرار گرفت
سخن اصلی من درباره ی #رب است که به اشتباه اغلب خدا ترجمه کرده اند و چنین نیست
با توجه به قرآن میتوان دانست که برابر نهاد بهتر رب، همان پروردگار است بماند که مفاهیم دیگری نیز در آن مندرج است
پرکاربرد ترین اسم در قرآن الله است با حدود ۲۷۰۲ بار پس از آن رب قرار می گیرد که حدود ۱۰۷۰ بار است و این اهمیت بسامدی رب را نشان میدهد اما نکته ی جالب کاربرد این واژه در جای جای قرآن است
مثلا در آخرین سوره، قاری قرآن پناه میبرد به رب الناس این رب مانند مالک و اله خود خدا نیست ویژگی های بنیادین اوست ربوبیت، مالکیت و الوهیت سه گانه ی بنیادین الله است که دوتای اول به اعتبار میتواند صفت دیگران هم باشد یعنی انسان هم میتواند رب یا مالک شود اما الوهیت خاص ذات اقدس خداست
به هر حال این کاربرد وسیع میتواند بیانگر معانی عمیق هم باشد
رب به صور مختلف درآمده است تا آنجا که در یاد دارم هرگز با «ال» نیامده یکبار نکره ربا آمده و ۴باری جمع اربابا و الباقی اضافه شده به ضمیری که طبعا انسان است ربی، ربک، ربکم ، ربکما و ربانیین وربانیون هم داریم که با توجه به بافت کاربردی احتمالا دانشمندانی مد نظرند که علوم ماوراء طبیعی میدانند
در این اضافه شدن رمزی است اینکه رب باید برای بودنش باید بپیوند به چیزی تنها معنایی ندارد یعنی وجود متصل دارد،مقرون دیگریست طبعا باید #مربوبی باشد که رب معنا بگیرد درحالیکه مفهوم الله چنین نیست او #بی یا #با الله است
برگردیم به حدیث،به سبب اضافه شدن به ضمیر (ه)میفهمیم رب بی نهایت است یعنی به تعداد نفوس و هرکس به خویشتن پی ببرد ربش را شناخته و چون به دهها دلیل خویشتن های ما انسانها متفاوت است رب ما نیز متفاوت خواهد بود
رب آن من هایی فرادستی ماست که سیطره دارد بر ذهن و جانمان و نیروهای پایین دستی اش را پرورش داده، شکل میبخشد
این رب میتواند خواسته و اهداف باشد یا حتا انسانهایی که ما آنها را فراتر از خود مییابیم و در برابرشان کرنش میکنیم، خود را به خدمتشان در می آوریم تا بدیشان برسیم
این کاربرد انسان یا هدف فرادست در قرآن حضور پر رنگ دارد
ابراهیم در خروج از غار و دیدن ستاره و ماه و خورشید نگفت هذا مالکی یا الهی و..
گفت ربی ستاره و ماه و خورشید اهدافی فرادست اند که در سایه طلب و تعلیم و.. میتوان بدیشان رسید و انسان چیزی جز اهدافی که گرامی میدار نیست
ما در سیر به سوی اهدافمان #میشویم و شکل میگیریم.اینکه هدف در قرآن الله است در واقع اشاره به یک بی نهایت بی شکل است چرا که هر نهایت شکل داری که مثل او شویم بت است
برگردیم به #رب. این واژه در آن دسته بافتهای روایی که مربوط به مصر است چنین مفاهیمی را در بر دارد که اشاره شد
رب معادل #سرور، #آقا #آقای_مطلق #اعلی_حضرت majestic و..است
گویا اصطلاحی و معنایی رایج است در مصر مقهور فرعون.اگر بدین شکل واژه معنا شود همه ی دعواهای ناشی از حواس پرتی در سوره ی یوسف حل میشود
وقتی یوسف در رد درخواست تن آمیزی زن میگوید:
👇👇
- سخنی درباره ی سخنی مشهور
احتمالا همه ی ما سخن پرآوازه ای را شنیده ایم که دلالتش داده اند بر خود شناسی و خدا شناسی: من عرف نفسه عرف ربه
حدیث را به پیامبر اکرم یا امیرالمومنین نسبت داده اند و طبعا برخی با استناد به آیات قرآنی آن را معتبر دانسته و اغلب مشهور، اندکی نیز استنادش را رد کرده اند که اینها محمل و محل بحث نیست سخن چیز دیگریست
نخست اینکه برخی بر اساس علم معانی، معنای متضاد شناخت ازین سخن برداشت کرده اند یعنی جمله میگوید:شناخت خویشتن ممکن نیست پس شناخت خدا هم ممکن نیست
اما اغلب در معنای این سخن خویشتن شناسی را نهایتا خدا شناسی دانسته اند
ما نیز همین را مد نظر می آوریم با توضیح دونکته؛
عرف جدای از شناخت، بمعنای بوییدن هم هست و بوی و شناخت در خیلی مواقع یکی هستند
بوی به معنای خبر و آرزو و میل و هوا نیز هست
از #دکترسرگلزایی ارجمند آموخته ام قوه ی شامه بلاواسطه درک میشود یعنی مانند دیگر حواس طبیعی از پردازش گر تالاموس عبور نمیکند مستقیما در لب فورنتال درک میشود که نزدیک مراکز ادراک هیجانی و خاطره ی عاطفی است و بنابراین خیلی سریع چیزهایی را یادآور میشود و عاطفه ی ما را نسبت به پدیده ها زود برمی انگیزد و جهت میدهد(قریب به مضمون)
جز این اختلاف بسیار مهم میتوان فرقهای دیگری را هم برشمرد:
اینکه معمولا حس بویایی در غیاب اتفاق می افتد یعنی موضوع میتواند در معرض چشم و لمس نباشد اما بوی آن را و حضور آن را احساس کنیم از این روست که غالبا مفاهیمی مثل حقیقت و خدا و..به گل تشبیه میشوند که خودشان حاضر نیستند اما بویشان هست و ما با بوبردن به سمتشان می رویم
یا اینکه بو عریان تر از سایر حواس است و در شرایط معمول کمتر از آنها تحت معنای عادت خوگر میشود مثلا ذائقه زیاد در معرض پرورش است و البته فرقهای دیگر
اینها فقط برای توجه دادن به تفاوت عرف با درک یا فهم یا علم و..مورد اشاره قرار گرفت
سخن اصلی من درباره ی #رب است که به اشتباه اغلب خدا ترجمه کرده اند و چنین نیست
با توجه به قرآن میتوان دانست که برابر نهاد بهتر رب، همان پروردگار است بماند که مفاهیم دیگری نیز در آن مندرج است
پرکاربرد ترین اسم در قرآن الله است با حدود ۲۷۰۲ بار پس از آن رب قرار می گیرد که حدود ۱۰۷۰ بار است و این اهمیت بسامدی رب را نشان میدهد اما نکته ی جالب کاربرد این واژه در جای جای قرآن است
مثلا در آخرین سوره، قاری قرآن پناه میبرد به رب الناس این رب مانند مالک و اله خود خدا نیست ویژگی های بنیادین اوست ربوبیت، مالکیت و الوهیت سه گانه ی بنیادین الله است که دوتای اول به اعتبار میتواند صفت دیگران هم باشد یعنی انسان هم میتواند رب یا مالک شود اما الوهیت خاص ذات اقدس خداست
به هر حال این کاربرد وسیع میتواند بیانگر معانی عمیق هم باشد
رب به صور مختلف درآمده است تا آنجا که در یاد دارم هرگز با «ال» نیامده یکبار نکره ربا آمده و ۴باری جمع اربابا و الباقی اضافه شده به ضمیری که طبعا انسان است ربی، ربک، ربکم ، ربکما و ربانیین وربانیون هم داریم که با توجه به بافت کاربردی احتمالا دانشمندانی مد نظرند که علوم ماوراء طبیعی میدانند
در این اضافه شدن رمزی است اینکه رب باید برای بودنش باید بپیوند به چیزی تنها معنایی ندارد یعنی وجود متصل دارد،مقرون دیگریست طبعا باید #مربوبی باشد که رب معنا بگیرد درحالیکه مفهوم الله چنین نیست او #بی یا #با الله است
برگردیم به حدیث،به سبب اضافه شدن به ضمیر (ه)میفهمیم رب بی نهایت است یعنی به تعداد نفوس و هرکس به خویشتن پی ببرد ربش را شناخته و چون به دهها دلیل خویشتن های ما انسانها متفاوت است رب ما نیز متفاوت خواهد بود
رب آن من هایی فرادستی ماست که سیطره دارد بر ذهن و جانمان و نیروهای پایین دستی اش را پرورش داده، شکل میبخشد
این رب میتواند خواسته و اهداف باشد یا حتا انسانهایی که ما آنها را فراتر از خود مییابیم و در برابرشان کرنش میکنیم، خود را به خدمتشان در می آوریم تا بدیشان برسیم
این کاربرد انسان یا هدف فرادست در قرآن حضور پر رنگ دارد
ابراهیم در خروج از غار و دیدن ستاره و ماه و خورشید نگفت هذا مالکی یا الهی و..
گفت ربی ستاره و ماه و خورشید اهدافی فرادست اند که در سایه طلب و تعلیم و.. میتوان بدیشان رسید و انسان چیزی جز اهدافی که گرامی میدار نیست
ما در سیر به سوی اهدافمان #میشویم و شکل میگیریم.اینکه هدف در قرآن الله است در واقع اشاره به یک بی نهایت بی شکل است چرا که هر نهایت شکل داری که مثل او شویم بت است
برگردیم به #رب. این واژه در آن دسته بافتهای روایی که مربوط به مصر است چنین مفاهیمی را در بر دارد که اشاره شد
رب معادل #سرور، #آقا #آقای_مطلق #اعلی_حضرت majestic و..است
گویا اصطلاحی و معنایی رایج است در مصر مقهور فرعون.اگر بدین شکل واژه معنا شود همه ی دعواهای ناشی از حواس پرتی در سوره ی یوسف حل میشود
وقتی یوسف در رد درخواست تن آمیزی زن میگوید:
👇👇
#با_بامداد
جز عشقی جنون آسا
هر چیز این جهان شما جنون آساست -
جز عشق
به زنی که من دوست می دارم.
چگونه لعنت ها
از تقدیس ها
لذت انگیزتر افتاده است !
چگونه مرگ
شادی بخش تر از زندگی است !
چگونه گرسنگی را
گرم تر از نان شما
می باید پذیرفت!
لعنت به شما، که جز عشق جنون آسا
همه چیز این جهان شما جنون آساست !
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
جز عشقی جنون آسا
هر چیز این جهان شما جنون آساست -
جز عشق
به زنی که من دوست می دارم.
چگونه لعنت ها
از تقدیس ها
لذت انگیزتر افتاده است !
چگونه مرگ
شادی بخش تر از زندگی است !
چگونه گرسنگی را
گرم تر از نان شما
می باید پذیرفت!
لعنت به شما، که جز عشق جنون آسا
همه چیز این جهان شما جنون آساست !
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#با_مثنوی ...
... مرد افسونگر بخواند چون عدو
او فسون بر مار، مار افسون براو
گر نبودی دام او افسون مار
کی فسون مار را گشتی شکار
مرد افسون گر ز حرص کسب و کار
در نیابد آن زمان افسون مار ...
#مثنوی_شریف دفتر نخست
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
... مرد افسونگر بخواند چون عدو
او فسون بر مار، مار افسون براو
گر نبودی دام او افسون مار
کی فسون مار را گشتی شکار
مرد افسون گر ز حرص کسب و کار
در نیابد آن زمان افسون مار ...
#مثنوی_شریف دفتر نخست
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#با_بامداد
دیگر تنها نیستم.
بر شانهیِ من کبوتریست که از دهانِ تو آب میخورد
بر شانهیِ من کبوتریست که گلوی مرا تازه میکند.
بر شانهیِ من کبوتریست باوقار و خوب
که با من از روشنی سخن میگوید
و از انسان ــ که ربالنوعِ همه خداهاست.
من با انسان در ابدیتی پُرستاره گام میزنم.
در ظلمت حقیقتی جنبشی کرد
در کوچه مردی بر خاک افتاد
در خانه زنی گریست
در گاهواره کودکی لبخندی زد.
آدمها همتلاشِ حقیقتند
آدمها همزادِ ابدیتند
من با ابدیت بیگانه نیستم.
زندگی از زیرِ سنگچینِ دیوارهای زندانِ بدی سرود میخواند
در چشمِ عروسکهای مسخ، شبچراغِ گرایشی تابنده است
شهرِ من رقصِ کوچههایش را بازمییابد.
هیچ کجا هیچ زمان فریادِ زندگی بیجواب نمانده است.
به صداهای دور گوش میدهم از دور به صدای من گوش میدهند
من زندهام
فریادِ من بیجواب نیست، قلبِ خوبِ تو جوابِ فریادِ من است.
مرغِ صداطلاییِ من در شاخ و برگِ خانهی توست
نازنین! جامهی خوبت را بپوش
عشق، ما را دوست میدارد
من با تو رؤیایم را در بیداری دنبال میگیرم
من شعر را از حقیقتِ پیشانیِ تو درمییابم
با من از روشنی حرف میزنی و از انسان که خویشاوندِ همه خداهاست..
با تو من دیگر در سحرِ رؤیاهایم تنها نیستم...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
دیگر تنها نیستم.
بر شانهیِ من کبوتریست که از دهانِ تو آب میخورد
بر شانهیِ من کبوتریست که گلوی مرا تازه میکند.
بر شانهیِ من کبوتریست باوقار و خوب
که با من از روشنی سخن میگوید
و از انسان ــ که ربالنوعِ همه خداهاست.
من با انسان در ابدیتی پُرستاره گام میزنم.
در ظلمت حقیقتی جنبشی کرد
در کوچه مردی بر خاک افتاد
در خانه زنی گریست
در گاهواره کودکی لبخندی زد.
آدمها همتلاشِ حقیقتند
آدمها همزادِ ابدیتند
من با ابدیت بیگانه نیستم.
زندگی از زیرِ سنگچینِ دیوارهای زندانِ بدی سرود میخواند
در چشمِ عروسکهای مسخ، شبچراغِ گرایشی تابنده است
شهرِ من رقصِ کوچههایش را بازمییابد.
هیچ کجا هیچ زمان فریادِ زندگی بیجواب نمانده است.
به صداهای دور گوش میدهم از دور به صدای من گوش میدهند
من زندهام
فریادِ من بیجواب نیست، قلبِ خوبِ تو جوابِ فریادِ من است.
مرغِ صداطلاییِ من در شاخ و برگِ خانهی توست
نازنین! جامهی خوبت را بپوش
عشق، ما را دوست میدارد
من با تو رؤیایم را در بیداری دنبال میگیرم
من شعر را از حقیقتِ پیشانیِ تو درمییابم
با من از روشنی حرف میزنی و از انسان که خویشاوندِ همه خداهاست..
با تو من دیگر در سحرِ رؤیاهایم تنها نیستم...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#با_پیر_بلخ
غزلی کارستان از مولانای جان.
این غزل یکی از #مولانایی ترین غزلیات جلالالدین محمد بلخی است...
این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیدهام
این بار من یک بارگی از عافیت ببریدهام
دل را ز خود برکندهام با چیز دیگر زندهام
عقل و دل و اندیشه را از بیخ و بن سوزیدهام
ای مردمان ای مردمان از من نیاید مردمی
دیوانه هم نندیشد آن، کاندر دل اندیشیدهام
دیوانه کوکب ریخته از شور من بگریخته
من با اجل آمیخته در نیستی پریدهام
امروز عقل من ز من یک بارگی بیزار شد
خواهد که ترساند مرا پنداشت من نادیدهام
من خود کجا ترسم از او شکلی بکردم بهر او
من گیج کی باشم ولی قاصد چنین گیجیدهام
از کاسهٔ استارگان وز خون گردون فارغم
بهر گدارویان بسی من کاسهها لیسیدهام
من از برای مصلحت در حبس دنیا ماندهام
حبس از کجا من از کجا مال که را دزدیدهام
درحبس تن غرقم به خون وز اشک چشم هر حرون
دامان خون آلود را در خاک می مالیدهام
مانند طفلی در شکم من پرورش دارم ز خون
یک بار زاید آدمی من بارها زاییدهام
چندانک خواهی درنگر در من که نشناسی مرا
زیرا از آن کم دیدهای من صدصفت گردیدهام
در دیده من اندرآ وز چشم من بنگر مرا
زیرا برون از دیدهها منزلگهی بگزیدهام
تو مست مست سرخوشی من مست بیسر سرخوشم
تو عاشق خندان لبی من بیدهان خندیدهام
من طرفه مرغم کز چمن با اشتهای خویشتن
بیدام و بیگیرندهای اندر قفس خیزیدهام
زیرا قفس با دوستان خوشتر ز باغ و بوستان
بهر رضای یوسفان در چاه آرامیدهام
در زخم او زاری مکن دعوی بیماری مکن
صد جان شیرین دادهام تا این بلا بخریدهام
چون کرم پیله در بلا در اطلس و خز می روی
بشنو ز کرم پیله هم کاندر قبا پوسیدهام
پوسیدهای در گور تن رو پیش اسرافیل من
کز بهر من در صور دم کز گور تن ریزیدهام
نی نی چو باز ممتحن بردوز چشم از خویشتن
مانند طاووسی نکو من دیبهها پوشیدهام
پیش طبیبش سر بنه یعنی مرا تریاق ده
زیرا در این دام نزه من زهرها نوشیدهام
تو پیش حلوایی جان شیرین و شیرین جان شوی
زیرا من از حلوای جان چون نیشکر بالیدهام
عین تو را حلوا کند به زانک صد حلوا دهد
من لذت حلوای جان جز از لبش نشنیدهام
خاموش کن کاندر سخن حلوا بیفتد از دهن
بی گفت مردم بو برد زان سان که من بوییدهام
هر غورهای نالان شده کای شمس تبریزی بیا
کز خامی و بیلذتی در خویشتن چغزیدهام.
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
غزلی کارستان از مولانای جان.
این غزل یکی از #مولانایی ترین غزلیات جلالالدین محمد بلخی است...
این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیدهام
این بار من یک بارگی از عافیت ببریدهام
دل را ز خود برکندهام با چیز دیگر زندهام
عقل و دل و اندیشه را از بیخ و بن سوزیدهام
ای مردمان ای مردمان از من نیاید مردمی
دیوانه هم نندیشد آن، کاندر دل اندیشیدهام
دیوانه کوکب ریخته از شور من بگریخته
من با اجل آمیخته در نیستی پریدهام
امروز عقل من ز من یک بارگی بیزار شد
خواهد که ترساند مرا پنداشت من نادیدهام
من خود کجا ترسم از او شکلی بکردم بهر او
من گیج کی باشم ولی قاصد چنین گیجیدهام
از کاسهٔ استارگان وز خون گردون فارغم
بهر گدارویان بسی من کاسهها لیسیدهام
من از برای مصلحت در حبس دنیا ماندهام
حبس از کجا من از کجا مال که را دزدیدهام
درحبس تن غرقم به خون وز اشک چشم هر حرون
دامان خون آلود را در خاک می مالیدهام
مانند طفلی در شکم من پرورش دارم ز خون
یک بار زاید آدمی من بارها زاییدهام
چندانک خواهی درنگر در من که نشناسی مرا
زیرا از آن کم دیدهای من صدصفت گردیدهام
در دیده من اندرآ وز چشم من بنگر مرا
زیرا برون از دیدهها منزلگهی بگزیدهام
تو مست مست سرخوشی من مست بیسر سرخوشم
تو عاشق خندان لبی من بیدهان خندیدهام
من طرفه مرغم کز چمن با اشتهای خویشتن
بیدام و بیگیرندهای اندر قفس خیزیدهام
زیرا قفس با دوستان خوشتر ز باغ و بوستان
بهر رضای یوسفان در چاه آرامیدهام
در زخم او زاری مکن دعوی بیماری مکن
صد جان شیرین دادهام تا این بلا بخریدهام
چون کرم پیله در بلا در اطلس و خز می روی
بشنو ز کرم پیله هم کاندر قبا پوسیدهام
پوسیدهای در گور تن رو پیش اسرافیل من
کز بهر من در صور دم کز گور تن ریزیدهام
نی نی چو باز ممتحن بردوز چشم از خویشتن
مانند طاووسی نکو من دیبهها پوشیدهام
پیش طبیبش سر بنه یعنی مرا تریاق ده
زیرا در این دام نزه من زهرها نوشیدهام
تو پیش حلوایی جان شیرین و شیرین جان شوی
زیرا من از حلوای جان چون نیشکر بالیدهام
عین تو را حلوا کند به زانک صد حلوا دهد
من لذت حلوای جان جز از لبش نشنیدهام
خاموش کن کاندر سخن حلوا بیفتد از دهن
بی گفت مردم بو برد زان سان که من بوییدهام
هر غورهای نالان شده کای شمس تبریزی بیا
کز خامی و بیلذتی در خویشتن چغزیدهام.
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#با_حافظ
سلامی چو بوی خوش آشنایی
بدان مردم دیده روشنایی
درودی چو نور دل پارسایان
بدان شمع خلوتگه پارسایی
نمیبینم از همدمان هیچ بر جای
دلم خون شد از غصه ساقی کجایی
ز کوی مغان رخ مگردان که آن جا
فروشند مفتاح مشکل گشایی
عروس جهان گر چه در حد حسن است
ز حد میبرد شیوه بیوفایی
دل خسته من گرش همتی هست
نخواهد ز سنگین دلان مومیایی
می صوفی افکن کجا میفروشند
که در تابم از دست زهد ریایی
رفیقان چنان عهد صحبت شکستند
که گویی نبودهست خود آشنایی
مرا گر تو بگذاری ای نفس طامع
بسی پادشایی کنم در گدایی
بیاموزمت کیمیای سعادت
ز همصحبت بد جدایی جدایی
مکن حافظ از جور دوران شکایت
چه دانی تو ای بنده کار خدایی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
سلامی چو بوی خوش آشنایی
بدان مردم دیده روشنایی
درودی چو نور دل پارسایان
بدان شمع خلوتگه پارسایی
نمیبینم از همدمان هیچ بر جای
دلم خون شد از غصه ساقی کجایی
ز کوی مغان رخ مگردان که آن جا
فروشند مفتاح مشکل گشایی
عروس جهان گر چه در حد حسن است
ز حد میبرد شیوه بیوفایی
دل خسته من گرش همتی هست
نخواهد ز سنگین دلان مومیایی
می صوفی افکن کجا میفروشند
که در تابم از دست زهد ریایی
رفیقان چنان عهد صحبت شکستند
که گویی نبودهست خود آشنایی
مرا گر تو بگذاری ای نفس طامع
بسی پادشایی کنم در گدایی
بیاموزمت کیمیای سعادت
ز همصحبت بد جدایی جدایی
مکن حافظ از جور دوران شکایت
چه دانی تو ای بنده کار خدایی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹