#پندستان
یادمان باشد هیچکس باطل مطلق نیست و تماما اشتباه نمی گوید.
پس باطل کیست یا چیست؟!
دقت کنیم که اتفاقا راهزنان دارایی ما ( عمر ) کارشان این است که با بخش کوچکی از حقیقت، حقیقت بزرگ را پنهان می کنند. باطل کسی یا چیزی است که با ارائه ی یک حقیقت، از آن پرده ای می سازد تا حقایق دیگر را پنهان کند.
یک معنای کفر و کافر ( پوشاندن و پوشاننده) همین است.
مراقب سخنان خود و دیگران باشیم. حقیقت این است که حتا خود ما نیز گاه با پذیرش یک حقیقت، نادانسته و اتوماتیک حقیقت یا حقایق دیگری را پنهان می کنیم زیرا این کار برای ما با دیگری منفعتی دارد.
با این تعریف یادمان می ماند آنکه حقیقت بزرگ را سربریده #باطل نبوده بلکه حقیقتی کوچک تر یا نابجا بوده است...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
یادمان باشد هیچکس باطل مطلق نیست و تماما اشتباه نمی گوید.
پس باطل کیست یا چیست؟!
دقت کنیم که اتفاقا راهزنان دارایی ما ( عمر ) کارشان این است که با بخش کوچکی از حقیقت، حقیقت بزرگ را پنهان می کنند. باطل کسی یا چیزی است که با ارائه ی یک حقیقت، از آن پرده ای می سازد تا حقایق دیگر را پنهان کند.
یک معنای کفر و کافر ( پوشاندن و پوشاننده) همین است.
مراقب سخنان خود و دیگران باشیم. حقیقت این است که حتا خود ما نیز گاه با پذیرش یک حقیقت، نادانسته و اتوماتیک حقیقت یا حقایق دیگری را پنهان می کنیم زیرا این کار برای ما با دیگری منفعتی دارد.
با این تعریف یادمان می ماند آنکه حقیقت بزرگ را سربریده #باطل نبوده بلکه حقیقتی کوچک تر یا نابجا بوده است...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#پندستان ...
تو، خویشتن نشناسی و با خویش کنارآمدن نتوانی چگونه است در پی شناخت دیگرانی و خواهان کنار آمدن با آنانی...
#شیخ_المتحیرین
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
تو، خویشتن نشناسی و با خویش کنارآمدن نتوانی چگونه است در پی شناخت دیگرانی و خواهان کنار آمدن با آنانی...
#شیخ_المتحیرین
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#پندستان
#دمی_با_مثنوی
در دفتر پنجم مثنوی حکایتی است هزل مانند که مولانا جلال آن را از باب تعلیم می داند. او قبل از بیان حکایت چهار پنج بیتی احتمالا مشهور در روزگار خود، هشدار میدهد که باید معنا را یافت و از پوسته ها گذشت..
بسیار گاه لفظ همچون ظرف است، میتوان در ظرف معانی گوناگون ریخت و در جهان نشانه ای ما، این امر طبیعی است.
بدین معنا که شما یک ظرف واحد را ارائه میکنید اما بنا به نگاه ، خواست و تشنگی مخاطب یا جایگاه و پایگاهش می توان با محتواهایی گوناگونی در ظرف روبرو شد و شاید جهان همان طرف تهی باشد که ما آن را از منبع چشمانمان پر می کنیم . این منبع ممکن است چشمه ی آب باشد یا چشمه ی خاک . به هرحال نمی توان تاثیر #من را در محتوای این ظرف نه چندان پر منکر شد.
باری یک لوطی لعین، مخنثی را به خانه برده بود و مشغول آمد و شد بود بر سر او که خنجری تیز بران بر کمر آن شخص دید.
پرسید: این خنجر از بهر چیست؟
گفت : از برای آنکه هرکی با من بد اندیشه کند شکمش بشکافم.
لوطی که مشغول آمد و شد بود گفت:
الحمدلله که من درباره ی تو بد نمی اندیشم .
تا همین جا من سوای مولانا می توانم برداشت روز خود را ارائه کنم و آن به شرح زیر است؛
انسان موجود مهیبی است . اگر موجودی میتواند بالاترین مدارج بودن را درک کند معناش این است که ظرفیت آن را دارد که به پست ترین درکات هم برسد. انسان چنان تواناست که میتواند معنای بد ، بدی و بد اندیشی را تغییر دهد و در کمال لذت از رذیلانه ترین موقع و موضع کیفور شود و احساس تعالی نیز بکند.او می تواند مثلا یک لغزش کوچک یا حتا یک خیر را بنشاند جای پست ترین اعمال و آنگاه از آن با تمام نیرو بگریزد و یا با مرتکبش سرسختانه بستیزد.
مخنث زندگی ما با خنجری بر کمر، ممکن است از نگاهی یا جمله ای که بد می انگارد چنان از سر غیرت برآشوبد که مرتکب را تا سر حد مرگ بکوبد اما اگر همان شخص تجاوزی عنیف و رفتاری بسیار سخیف روا دارد ایشان یا اصلا متوجه نمی شود یا حتا ممکن است لذت هم ببرد.
فرایند و ساز و کاری که منجر به این اتفاق میشود حتما باید بررسی شود. ساختارهای تنانه، روانی، روحی، تربیتی و... باید اسکن شود تا ببینیم چه میشود که مثلا کسی روسری افتاده ی دخترکی را حمله به عرش خدا میداند و او را به خاک می کشد که به زندان ببرد اما اگر به زنی و دخترکی تجاوز شود یا نمی بیند یا اگر هم ببیند سری تکان میدهد و می گوید: ای بابا اینقدر از این اتفاقات می افتد که...
گفتم مخنث زندگی ما... این مخنث، میتواند یکی از من های ما باشد. من هایی با استانداردهای دوگانه ، هم میتواند قانونگذار باشد با مجری و..
می دانید که در اساطیر انسان نخستین دوجنسی است و به گمان من مرد نیز معنا و مصداقا همین خصلت را دارد. پس این خصلت در همه ی ما هست باید دید تحت چه عواملی شکوفا (؟!) می شود و ثمره اش میشود این فجایع عظیم که در جامعه ی بشر بویژه جامعه ی ما بروز کرده است.
اینجا سخن از جابجا کردن اصل و فرع نیست چنین شخصی ماهیت اعمال و معانی را چنان دگرگون کرده که اساسا نمی پذیرد کار دیگری کند جز آنچه می کند.
خواجه پندارد که طاعت می کند
بی خبر از معصیت جان می کند
عابد زاهد راهبی را در نظر بگیرید که تمام عمر خادم معبد شیطان بوده و البته که احساس میکرده با جان و دل خادم خداست .
شما چگونه کی توانید او را ازین جهنم فساد نجات دهید؟! و دیگران را از شر مصایب او برهانید؟
هرچند خود مولانا هم از سویه ای دیگر این حکایت را دیده است. او می فرماید: اعمال ما باید با معرف های ما سازگار باشد . مثلا اگر نماز می خوانیم اما دروغ میگویم و دزدی می کنیم و...حکممان حکم همان اهل لواط است و
اگر چراغ علم در دست داریم اما افتاده در خلاب و منجلابیم حکممان همان است که آمد.
اگر واعظی ذکر رحمان بر لب دارد اما عمل شیطان می کند همان و...
چونکه مردی نیست خنجرها چه سود
چون نباشد دل ندارد خود سود
از علی میراث داری ذوالفقار
بازوی شیر خدا هستت بیار
گر فسونی یاد داری از مسیح
کو لب و دندان عیسی ای وقیح
بت شکستی گیرم ابراهیم وار
کو بت تن را فدی کردن به نار ..
#محسن_بارانی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#دمی_با_مثنوی
در دفتر پنجم مثنوی حکایتی است هزل مانند که مولانا جلال آن را از باب تعلیم می داند. او قبل از بیان حکایت چهار پنج بیتی احتمالا مشهور در روزگار خود، هشدار میدهد که باید معنا را یافت و از پوسته ها گذشت..
بسیار گاه لفظ همچون ظرف است، میتوان در ظرف معانی گوناگون ریخت و در جهان نشانه ای ما، این امر طبیعی است.
بدین معنا که شما یک ظرف واحد را ارائه میکنید اما بنا به نگاه ، خواست و تشنگی مخاطب یا جایگاه و پایگاهش می توان با محتواهایی گوناگونی در ظرف روبرو شد و شاید جهان همان طرف تهی باشد که ما آن را از منبع چشمانمان پر می کنیم . این منبع ممکن است چشمه ی آب باشد یا چشمه ی خاک . به هرحال نمی توان تاثیر #من را در محتوای این ظرف نه چندان پر منکر شد.
باری یک لوطی لعین، مخنثی را به خانه برده بود و مشغول آمد و شد بود بر سر او که خنجری تیز بران بر کمر آن شخص دید.
پرسید: این خنجر از بهر چیست؟
گفت : از برای آنکه هرکی با من بد اندیشه کند شکمش بشکافم.
لوطی که مشغول آمد و شد بود گفت:
الحمدلله که من درباره ی تو بد نمی اندیشم .
تا همین جا من سوای مولانا می توانم برداشت روز خود را ارائه کنم و آن به شرح زیر است؛
انسان موجود مهیبی است . اگر موجودی میتواند بالاترین مدارج بودن را درک کند معناش این است که ظرفیت آن را دارد که به پست ترین درکات هم برسد. انسان چنان تواناست که میتواند معنای بد ، بدی و بد اندیشی را تغییر دهد و در کمال لذت از رذیلانه ترین موقع و موضع کیفور شود و احساس تعالی نیز بکند.او می تواند مثلا یک لغزش کوچک یا حتا یک خیر را بنشاند جای پست ترین اعمال و آنگاه از آن با تمام نیرو بگریزد و یا با مرتکبش سرسختانه بستیزد.
مخنث زندگی ما با خنجری بر کمر، ممکن است از نگاهی یا جمله ای که بد می انگارد چنان از سر غیرت برآشوبد که مرتکب را تا سر حد مرگ بکوبد اما اگر همان شخص تجاوزی عنیف و رفتاری بسیار سخیف روا دارد ایشان یا اصلا متوجه نمی شود یا حتا ممکن است لذت هم ببرد.
فرایند و ساز و کاری که منجر به این اتفاق میشود حتما باید بررسی شود. ساختارهای تنانه، روانی، روحی، تربیتی و... باید اسکن شود تا ببینیم چه میشود که مثلا کسی روسری افتاده ی دخترکی را حمله به عرش خدا میداند و او را به خاک می کشد که به زندان ببرد اما اگر به زنی و دخترکی تجاوز شود یا نمی بیند یا اگر هم ببیند سری تکان میدهد و می گوید: ای بابا اینقدر از این اتفاقات می افتد که...
گفتم مخنث زندگی ما... این مخنث، میتواند یکی از من های ما باشد. من هایی با استانداردهای دوگانه ، هم میتواند قانونگذار باشد با مجری و..
می دانید که در اساطیر انسان نخستین دوجنسی است و به گمان من مرد نیز معنا و مصداقا همین خصلت را دارد. پس این خصلت در همه ی ما هست باید دید تحت چه عواملی شکوفا (؟!) می شود و ثمره اش میشود این فجایع عظیم که در جامعه ی بشر بویژه جامعه ی ما بروز کرده است.
اینجا سخن از جابجا کردن اصل و فرع نیست چنین شخصی ماهیت اعمال و معانی را چنان دگرگون کرده که اساسا نمی پذیرد کار دیگری کند جز آنچه می کند.
خواجه پندارد که طاعت می کند
بی خبر از معصیت جان می کند
عابد زاهد راهبی را در نظر بگیرید که تمام عمر خادم معبد شیطان بوده و البته که احساس میکرده با جان و دل خادم خداست .
شما چگونه کی توانید او را ازین جهنم فساد نجات دهید؟! و دیگران را از شر مصایب او برهانید؟
هرچند خود مولانا هم از سویه ای دیگر این حکایت را دیده است. او می فرماید: اعمال ما باید با معرف های ما سازگار باشد . مثلا اگر نماز می خوانیم اما دروغ میگویم و دزدی می کنیم و...حکممان حکم همان اهل لواط است و
اگر چراغ علم در دست داریم اما افتاده در خلاب و منجلابیم حکممان همان است که آمد.
اگر واعظی ذکر رحمان بر لب دارد اما عمل شیطان می کند همان و...
چونکه مردی نیست خنجرها چه سود
چون نباشد دل ندارد خود سود
از علی میراث داری ذوالفقار
بازوی شیر خدا هستت بیار
گر فسونی یاد داری از مسیح
کو لب و دندان عیسی ای وقیح
بت شکستی گیرم ابراهیم وار
کو بت تن را فدی کردن به نار ..
#محسن_بارانی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#پندستان
در فضای مجازی ، دنبال کننده ها و پسندهای بسیار زیاد صفحات سخیف و آدمهای سبک را می بینم صفحات و آدم هایی که کلا مشغول فروش اند؛جلوه فروشی،خوشبختی فروشی ، خودفروشی، عشوه فروشی و... یاد یک طنز/معما در ایام نوجوانی می افتم؛
مردی می خواست پول دار شود کتابی نوشت با نام #هزارویک_راه_برای_پولدار_شدن و طی کتاب دقیقا هزار روش پول دار شدن را به اختصار توضیح داده بود. صدها هزار نفر به او نامه نوشتند که آن راه هزار و یکم چیست؟
راستی ، آن راه هزار و یکم چه بود؟
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
در فضای مجازی ، دنبال کننده ها و پسندهای بسیار زیاد صفحات سخیف و آدمهای سبک را می بینم صفحات و آدم هایی که کلا مشغول فروش اند؛جلوه فروشی،خوشبختی فروشی ، خودفروشی، عشوه فروشی و... یاد یک طنز/معما در ایام نوجوانی می افتم؛
مردی می خواست پول دار شود کتابی نوشت با نام #هزارویک_راه_برای_پولدار_شدن و طی کتاب دقیقا هزار روش پول دار شدن را به اختصار توضیح داده بود. صدها هزار نفر به او نامه نوشتند که آن راه هزار و یکم چیست؟
راستی ، آن راه هزار و یکم چه بود؟
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان
#پندستان
#حضرت_مولانا
علم زندگی دل ها است . آگاهی زندگی است ، بی آگاهی مردگی است. چون دست تو بی خبر شود ،از سرما و گرما خبر ندارد و از زخم خبر ندارد گویی که : دستم مرده است ..همچنان هر آدمئی که گرمای طاعت نداند و سرمای معصیت ،مرده است .به صورت شخص هست ولی معنا نیست .
مجالس_سبعه صص۱۰۰/۱۰۱
@niyazestanvarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#حضرت_مولانا
علم زندگی دل ها است . آگاهی زندگی است ، بی آگاهی مردگی است. چون دست تو بی خبر شود ،از سرما و گرما خبر ندارد و از زخم خبر ندارد گویی که : دستم مرده است ..همچنان هر آدمئی که گرمای طاعت نداند و سرمای معصیت ،مرده است .به صورت شخص هست ولی معنا نیست .
مجالس_سبعه صص۱۰۰/۱۰۱
@niyazestanvarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان
#پندستان
آن را که همه عمر مانداب تلخ دیده و از شورآبه ی پلیدی چشیده، چه گویی که آب شیرین چنین است و چنان؟
زنهار، آدمیان اگر ذوق و لذت وفا میچشیدند در آن مزه ای میافتند که قصد جفا نمیکردند.
نوشنده ی چشمه ی وفا چگونه تواند از گنداب غدر و جفا نوشید؟
تو آدمیزاده ای آخر، در بهشت عدن بی لب و دهان غذای جان خورده ای به بسیاری، چت اوفتاده که غراب وار، مزه می یابی از مردار خواری؟!
#شمس_تبریزی
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
آن را که همه عمر مانداب تلخ دیده و از شورآبه ی پلیدی چشیده، چه گویی که آب شیرین چنین است و چنان؟
زنهار، آدمیان اگر ذوق و لذت وفا میچشیدند در آن مزه ای میافتند که قصد جفا نمیکردند.
نوشنده ی چشمه ی وفا چگونه تواند از گنداب غدر و جفا نوشید؟
تو آدمیزاده ای آخر، در بهشت عدن بی لب و دهان غذای جان خورده ای به بسیاری، چت اوفتاده که غراب وار، مزه می یابی از مردار خواری؟!
#شمس_تبریزی
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#پندستان
به گمانم جایی خواندهبودم که در مثلن در آمریکا میتوان به جایی شکایت برد و چیزی مانند درخواستی ارائه داد در ضرورت آزمایش سلامت جسمی و به ویژه روانی کسانی که امور کشوری و لشکری و... را در دست دارند.
مثلن میتوان ادعاکرد که جوبایدن مالیخولیایی است یا مکرون ارتباطش را با واقعیت ازدست داده یا فلان مدیر یا وزیر دچار عقدههای فلان ِ دورهی کودکی است و فلان قاضی فلان سندرم ویرانگر روانی را دارد و...
بعد هم عدهای #متبحر و #مستقل ( مستقل هااااا ) البته میتوانند آزمایشهای دقیق را اجرا کنند و نتیجه را اعلان، تا مبادا امور خُرد و کلان کشور به کسانی برسد که بودنشان جز تباهی و سیاهی محصولی ندارد ..
آخر کم پیدا میشود که کسی مثل نخست وزیر ژاپن ( شینزو آبه ) وقتی بیماری اش حاد میشود کنار بکشد که مبدا تحت تاثیر بیماری، مرتکب کاری و گفتاری و.. شود که زندهگی میلیونها نفر را تباه و سیاه کند.
امید که این آرزوی همهمان شود و روزی محقق گردد البته یادتان باشد افراد آزمایشگر باید دانشمند ومتبحر و مستقل باشند و آزاده..
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
به گمانم جایی خواندهبودم که در مثلن در آمریکا میتوان به جایی شکایت برد و چیزی مانند درخواستی ارائه داد در ضرورت آزمایش سلامت جسمی و به ویژه روانی کسانی که امور کشوری و لشکری و... را در دست دارند.
مثلن میتوان ادعاکرد که جوبایدن مالیخولیایی است یا مکرون ارتباطش را با واقعیت ازدست داده یا فلان مدیر یا وزیر دچار عقدههای فلان ِ دورهی کودکی است و فلان قاضی فلان سندرم ویرانگر روانی را دارد و...
بعد هم عدهای #متبحر و #مستقل ( مستقل هااااا ) البته میتوانند آزمایشهای دقیق را اجرا کنند و نتیجه را اعلان، تا مبادا امور خُرد و کلان کشور به کسانی برسد که بودنشان جز تباهی و سیاهی محصولی ندارد ..
آخر کم پیدا میشود که کسی مثل نخست وزیر ژاپن ( شینزو آبه ) وقتی بیماری اش حاد میشود کنار بکشد که مبدا تحت تاثیر بیماری، مرتکب کاری و گفتاری و.. شود که زندهگی میلیونها نفر را تباه و سیاه کند.
امید که این آرزوی همهمان شود و روزی محقق گردد البته یادتان باشد افراد آزمایشگر باید دانشمند ومتبحر و مستقل باشند و آزاده..
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#پندستان
- آنکس است اهل بشارت که اشارت داند..
«حضرت_حافظ»
... و گفت : بدان سبب که گمراهم کردی، برای گمراهیشان، در راه راستت محکم مینشینم و آن گاه از پیش ِروشان و پشت ِسرشان، از سوی راستشان و سمت چپشان برایشان میتازم و تو اغلبشان را سپاسگزار نخواهی یافت.
قرآن ، اعراف ۱۶ و ۱۷
این سخنان تعبیری است از قول #ابلیس، و در همان آغاز که در برابر امر «اُسجدوا لآدم» استکبار پیشه کرد و چون نتیجهی تکبر و خودبرترانگاریاش را رانده شدن از درگاه حق دید، پرودگار را به گمراهی خویش متهم کرد و در عوض شدید و غلیظ سوگند یاد کرد که در راه مستقیم خدا می نشیند و همهی بنی آدم را گمراه میکند.
این بخش از آیات بسیار قابل تامل است اما یادآوری یک نکته بسیار ضروری است و شرح حال ایام ما.
ابلیس به عنوان سرنمون خودبرتربینی ، خودحقانگاری ، خوارپنداریدیگری و.. برای اینکه بنی آدم را گمراه کند در کژراههها نخواهد نشست اگر دنبال او میگردی باید احتمال دهی کسی است که لباس اهل صلاح پوشیده ، سخن از خدا و پیغمبر و... میگوید ، کتاب مقدسی زیر بغل دارد ، دائم لب میجنباند ،بر پیشانی آثار سجود دارد ، در مسجد و کلیسا و کنیسه و ..جاهایی از این دست نشسته و... همین ....
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
- آنکس است اهل بشارت که اشارت داند..
«حضرت_حافظ»
... و گفت : بدان سبب که گمراهم کردی، برای گمراهیشان، در راه راستت محکم مینشینم و آن گاه از پیش ِروشان و پشت ِسرشان، از سوی راستشان و سمت چپشان برایشان میتازم و تو اغلبشان را سپاسگزار نخواهی یافت.
قرآن ، اعراف ۱۶ و ۱۷
این سخنان تعبیری است از قول #ابلیس، و در همان آغاز که در برابر امر «اُسجدوا لآدم» استکبار پیشه کرد و چون نتیجهی تکبر و خودبرترانگاریاش را رانده شدن از درگاه حق دید، پرودگار را به گمراهی خویش متهم کرد و در عوض شدید و غلیظ سوگند یاد کرد که در راه مستقیم خدا می نشیند و همهی بنی آدم را گمراه میکند.
این بخش از آیات بسیار قابل تامل است اما یادآوری یک نکته بسیار ضروری است و شرح حال ایام ما.
ابلیس به عنوان سرنمون خودبرتربینی ، خودحقانگاری ، خوارپنداریدیگری و.. برای اینکه بنی آدم را گمراه کند در کژراههها نخواهد نشست اگر دنبال او میگردی باید احتمال دهی کسی است که لباس اهل صلاح پوشیده ، سخن از خدا و پیغمبر و... میگوید ، کتاب مقدسی زیر بغل دارد ، دائم لب میجنباند ،بر پیشانی آثار سجود دارد ، در مسجد و کلیسا و کنیسه و ..جاهایی از این دست نشسته و... همین ....
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان
#پندستان
- تناقض_عجیب
دینداران #حاکمیتخواه و #حکمجو میگویند:
کارهای دینداران را به اسم دین نگذارید.
عجیب است. مگر نه این است که دینداران، کارهایشان را به نام دین پیش میبرند؟حال چرا و چهگونه باید بقیه کارهای ایشان را به نام دینشان نگذاشت؟
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
- تناقض_عجیب
دینداران #حاکمیتخواه و #حکمجو میگویند:
کارهای دینداران را به اسم دین نگذارید.
عجیب است. مگر نه این است که دینداران، کارهایشان را به نام دین پیش میبرند؟حال چرا و چهگونه باید بقیه کارهای ایشان را به نام دینشان نگذاشت؟
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
Forwarded from نیازستان
#پندستان
#حضرت_مولانا
علم زندگی دل ها است . آگاهی زندگی است ، بی آگاهی مردگی است. چون دست تو بی خبر شود ،از سرما و گرما خبر ندارد و از زخم خبر ندارد گویی که : دستم مرده است ..همچنان هر آدمئی که گرمای طاعت نداند و سرمای معصیت ،مرده است .به صورت شخص هست ولی معنا نیست .
مجالس_سبعه صص۱۰۰/۱۰۱
@niyazestanvarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#حضرت_مولانا
علم زندگی دل ها است . آگاهی زندگی است ، بی آگاهی مردگی است. چون دست تو بی خبر شود ،از سرما و گرما خبر ندارد و از زخم خبر ندارد گویی که : دستم مرده است ..همچنان هر آدمئی که گرمای طاعت نداند و سرمای معصیت ،مرده است .به صورت شخص هست ولی معنا نیست .
مجالس_سبعه صص۱۰۰/۱۰۱
@niyazestanvarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#پندستان
- میدانیم و میدانی چه شد
برد دزدی را سوی قاضی عسس
خلق بسیاری روان از پیش و پس
گفت قاضی کاین خطاکاری چه بود
دزد گفت از مردمآزاری چه سود
گفت، بدکردار را بد کیفر است
گفت، بدکار از منافق بهتر است
گفت:هان بر گوی شغل خویشتن
گفت: هستم همچو قاضی راهزن
گفت: آن زرها که بردستی کجاست
گفت: در همیان تلبیس شماست
گفت: آن لعل بدخشانی چه شد
گفت: میدانیم و میدانی چه شد
گفت: پیش کیست آن روشن نگین
گفت: بیرون آر دست از آستین
دزدی پنهان و پیدا، کار توست
مال دزدی، جمله در انبار توست
تو قلم بر حکم داور میبری
من ز دیوار و تو از در میبری
حد بهگردن داری و حد میزنی
گر یکی باید زدن، صد میزنی
میزنم گر من ره خلق، ای رفیق
در ره شرعی تو قطاع الطریق
میبَرم من جامهٔ درویش عور
تو ربا و رشوه میگیری بهزور
دست من بستی برای یک گلیم
خود گرفتی خانه از دست یتیم
من ربودم موزه و طشت و نمد
تو سیهدل مدرک و حکم و سند
دزد جاهل، گر یکی ابریق برد
دزد عارف، دفتر تحقیق برد
دیدههای عقل، گر بینا شوند
خود فروشان زودتر رسوا شوند
دزد زر بستند و دزد دین رهید
شحنه ما را دید و قاضی را ندید
من بهراه خود ندیدم چاه را
تو بدیدی، کج نکردی راه را
میزدی خود، پشت پا بر راستی
راستی از دیگران میخواستی
دیگر ای گندم نمای جو فروش
با ردای عُجب، عیب خود مپوش
چیرهدستان میربایند آنچه هست
میبُرند آنگه ز دزد کاه، دست
در دل ما حرص، آلایش فزود
نیت پاکان چرا آلوده بود؟!
دزد اگر شب، گرم یغما کردناست
دزدی حکام، روز روشن است
حاجت اَر ما را ز راه راست برد
دیو، قاضی را به هرجا خواست برد
#پروین_اعتصامی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
- میدانیم و میدانی چه شد
برد دزدی را سوی قاضی عسس
خلق بسیاری روان از پیش و پس
گفت قاضی کاین خطاکاری چه بود
دزد گفت از مردمآزاری چه سود
گفت، بدکردار را بد کیفر است
گفت، بدکار از منافق بهتر است
گفت:هان بر گوی شغل خویشتن
گفت: هستم همچو قاضی راهزن
گفت: آن زرها که بردستی کجاست
گفت: در همیان تلبیس شماست
گفت: آن لعل بدخشانی چه شد
گفت: میدانیم و میدانی چه شد
گفت: پیش کیست آن روشن نگین
گفت: بیرون آر دست از آستین
دزدی پنهان و پیدا، کار توست
مال دزدی، جمله در انبار توست
تو قلم بر حکم داور میبری
من ز دیوار و تو از در میبری
حد بهگردن داری و حد میزنی
گر یکی باید زدن، صد میزنی
میزنم گر من ره خلق، ای رفیق
در ره شرعی تو قطاع الطریق
میبَرم من جامهٔ درویش عور
تو ربا و رشوه میگیری بهزور
دست من بستی برای یک گلیم
خود گرفتی خانه از دست یتیم
من ربودم موزه و طشت و نمد
تو سیهدل مدرک و حکم و سند
دزد جاهل، گر یکی ابریق برد
دزد عارف، دفتر تحقیق برد
دیدههای عقل، گر بینا شوند
خود فروشان زودتر رسوا شوند
دزد زر بستند و دزد دین رهید
شحنه ما را دید و قاضی را ندید
من بهراه خود ندیدم چاه را
تو بدیدی، کج نکردی راه را
میزدی خود، پشت پا بر راستی
راستی از دیگران میخواستی
دیگر ای گندم نمای جو فروش
با ردای عُجب، عیب خود مپوش
چیرهدستان میربایند آنچه هست
میبُرند آنگه ز دزد کاه، دست
در دل ما حرص، آلایش فزود
نیت پاکان چرا آلوده بود؟!
دزد اگر شب، گرم یغما کردناست
دزدی حکام، روز روشن است
حاجت اَر ما را ز راه راست برد
دیو، قاضی را به هرجا خواست برد
#پروین_اعتصامی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#پندستان
- نخست این حکایت منقول از مرزباننامه را بخوانید و به ابعاد ممکن این حکایت غریب دقت کنید.
« حکایت «هنبوی» و «ضحاک»
شنیدم که در عهد ضحّاک که دو مار از هر دو کتف او برآمده بود و هر روز تازه جوانی بگرفتندی و از مغز سرش طعمهٔ آن دو مار ساختندی. زنی بود «هنبوی» نام، روزی قرعهٔ قضای بد بر پسر و شوهر و برادر او آمد.
هر سه را بازداشتند تا آن بیداد معهود برایشان برانند.
زن بهدرگاه ضحّاک رفت، خاک تظلّم بر سرکنان نوحهٔ دردآمیز درگرفته که رسم هر روز از خانهای مردی بود، امروز بر خانهٔ من سه مرد متوجّه چگونه آمد؟
آواز فریاد او در ایوان ضحّاک افتاد، بشیند و از آن حال پرسید. واقعه چنانکه بود انحا کردند. فرمود که او را مخیّر کنند تا یکی ازین سهگانه که او خواهد، معاف بگذراند و بدو باز دهند. «هنبوی» را بهدر زندان سرای بردند.
اول چشمش بر شوهر افتاد، مهر مؤالفت و موافقت درنهاد او بجنبید و شفقت ازدواج در ضمیر او اختلاج کرد،خواست که او را اختیار کند؛ باز نظرش بر پسر افتاد، نزدیک بود که دست در جگر خویش برد و بجای پسر جگر گوشهٔ خویشتن را در مخلب عقاب آفت اندازد و او را بهسلامت بیرون برد؛ همی ناگاه برادر را دید در همان قید اسار گرفتار، سر در پیش افکند. خوناب حسرت بر رخسار ریزان، با خود اندیشید که؛ هر چند در ورطهٔ حیرت فرو ماندهام، نمیدانم که از نور دیده و آرامش دل و آرایش زندگانی کدام اختیار کنم و دل بیقرار را بر چه قرار دهم، اما چهکنم که قطع پیوند برادری دل بههیچ تأویل رخصت نمیدهد:
بر بیبدل چگونه گزیند کسی بدل
زنی جوانم، شوهری دیگر توانم کرد و تواند بود که ازاو فرزندی آید که آتش فراق را لختی به آب وصال او بنشانم و زهر فوات این را بهتریاک بقای او مداوات کنم، لیکن ممکن نیست که مرا از آن مادر و پدر که گذشتند، برادری دیگر آید تا این مهر براو افکنم. ناکام و ناچار طمع از فرزند و شوهر برگرفت و دست برادر برداشت و از فرزندان بدر آورد.
این حکایت بهسمع ضحاک رسید، فرمود که فرزند و شوهر را نیز به«هنبوی» بخشیدند.
پ.ن: بخشی از برداشتهای خویش را در پیام بعدی با شما به اشتراک خواهم گذاشت.
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
- نخست این حکایت منقول از مرزباننامه را بخوانید و به ابعاد ممکن این حکایت غریب دقت کنید.
« حکایت «هنبوی» و «ضحاک»
شنیدم که در عهد ضحّاک که دو مار از هر دو کتف او برآمده بود و هر روز تازه جوانی بگرفتندی و از مغز سرش طعمهٔ آن دو مار ساختندی. زنی بود «هنبوی» نام، روزی قرعهٔ قضای بد بر پسر و شوهر و برادر او آمد.
هر سه را بازداشتند تا آن بیداد معهود برایشان برانند.
زن بهدرگاه ضحّاک رفت، خاک تظلّم بر سرکنان نوحهٔ دردآمیز درگرفته که رسم هر روز از خانهای مردی بود، امروز بر خانهٔ من سه مرد متوجّه چگونه آمد؟
آواز فریاد او در ایوان ضحّاک افتاد، بشیند و از آن حال پرسید. واقعه چنانکه بود انحا کردند. فرمود که او را مخیّر کنند تا یکی ازین سهگانه که او خواهد، معاف بگذراند و بدو باز دهند. «هنبوی» را بهدر زندان سرای بردند.
اول چشمش بر شوهر افتاد، مهر مؤالفت و موافقت درنهاد او بجنبید و شفقت ازدواج در ضمیر او اختلاج کرد،خواست که او را اختیار کند؛ باز نظرش بر پسر افتاد، نزدیک بود که دست در جگر خویش برد و بجای پسر جگر گوشهٔ خویشتن را در مخلب عقاب آفت اندازد و او را بهسلامت بیرون برد؛ همی ناگاه برادر را دید در همان قید اسار گرفتار، سر در پیش افکند. خوناب حسرت بر رخسار ریزان، با خود اندیشید که؛ هر چند در ورطهٔ حیرت فرو ماندهام، نمیدانم که از نور دیده و آرامش دل و آرایش زندگانی کدام اختیار کنم و دل بیقرار را بر چه قرار دهم، اما چهکنم که قطع پیوند برادری دل بههیچ تأویل رخصت نمیدهد:
بر بیبدل چگونه گزیند کسی بدل
زنی جوانم، شوهری دیگر توانم کرد و تواند بود که ازاو فرزندی آید که آتش فراق را لختی به آب وصال او بنشانم و زهر فوات این را بهتریاک بقای او مداوات کنم، لیکن ممکن نیست که مرا از آن مادر و پدر که گذشتند، برادری دیگر آید تا این مهر براو افکنم. ناکام و ناچار طمع از فرزند و شوهر برگرفت و دست برادر برداشت و از فرزندان بدر آورد.
این حکایت بهسمع ضحاک رسید، فرمود که فرزند و شوهر را نیز به«هنبوی» بخشیدند.
پ.ن: بخشی از برداشتهای خویش را در پیام بعدی با شما به اشتراک خواهم گذاشت.
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#پندستان
#سخن_همیشه
« یُسْتَدَلُّ عَلَی اِدبارِ الدُّوَلِ بِاَربَعٍ:
تَضییعِ الاُصولِ وَ التَّمَسُّکِ بِالفُرُوعِ وَ َتقدیمِ الاَراذِلِ وَ تَاخیرِ الاَفاضِلِ. »
( علی (ع) غرر الحکم، ص ۳۴۲ )
----------- برگردان:
- چهار چیز حکومت را به تباهی میکشاند؛
وانهادن ریشهها و چسبیدن به شاخهها ، پیشانداختن فرومایهگان و پس زدن گرانمایهگان...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#سخن_همیشه
« یُسْتَدَلُّ عَلَی اِدبارِ الدُّوَلِ بِاَربَعٍ:
تَضییعِ الاُصولِ وَ التَّمَسُّکِ بِالفُرُوعِ وَ َتقدیمِ الاَراذِلِ وَ تَاخیرِ الاَفاضِلِ. »
( علی (ع) غرر الحکم، ص ۳۴۲ )
----------- برگردان:
- چهار چیز حکومت را به تباهی میکشاند؛
وانهادن ریشهها و چسبیدن به شاخهها ، پیشانداختن فرومایهگان و پس زدن گرانمایهگان...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#پندستان
دقت کنید. غالبن کشورهایی که کمتر نامشان را میشنویم و در اصطلاح در عرصههای منطقهای و جهانی، بیهارت و پورتاند و ساکت ارزش پول ملیشان بیشتر است و طبعن مردمی مرفهتر و در نتیجه اخلاقی تر دارند.
پ.ن:
یک نفر اسم کشور ما را از درصدر اخبار بودن جهان بیاورد پایین شاید ریال هم ارزش پیدا کند ....
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
دقت کنید. غالبن کشورهایی که کمتر نامشان را میشنویم و در اصطلاح در عرصههای منطقهای و جهانی، بیهارت و پورتاند و ساکت ارزش پول ملیشان بیشتر است و طبعن مردمی مرفهتر و در نتیجه اخلاقی تر دارند.
پ.ن:
یک نفر اسم کشور ما را از درصدر اخبار بودن جهان بیاورد پایین شاید ریال هم ارزش پیدا کند ....
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#پندستان
این عکس و ویدئوی مربوطه در فضای مجازی مورد استقبال هزاران هزار نفر قرارگرفته. به گمانم اکثریت منظورشان این بوده که دیوارهای حایل و هایل نمیتوانند بین ملتها بهویژه کودکان فاصله بیندازند و این دیوارها ساختهی مثلن امثال ترامپ است که بین آمریکا و مکزیک جدایی بیندازند و...
اما با هر تعبیری این عکس و ویدئو یک نکتهی مهیب دیگر هم دارد دو طرف دیوار را یک بار دیگر با دقت نگاه کنید. تفاوتی ژرف وجود دارد بین انسان امریکایی با مکزیکی.... ندارد؟! البته که چراییاش جای بحث و فحص دارد فراوان...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
این عکس و ویدئوی مربوطه در فضای مجازی مورد استقبال هزاران هزار نفر قرارگرفته. به گمانم اکثریت منظورشان این بوده که دیوارهای حایل و هایل نمیتوانند بین ملتها بهویژه کودکان فاصله بیندازند و این دیوارها ساختهی مثلن امثال ترامپ است که بین آمریکا و مکزیک جدایی بیندازند و...
اما با هر تعبیری این عکس و ویدئو یک نکتهی مهیب دیگر هم دارد دو طرف دیوار را یک بار دیگر با دقت نگاه کنید. تفاوتی ژرف وجود دارد بین انسان امریکایی با مکزیکی.... ندارد؟! البته که چراییاش جای بحث و فحص دارد فراوان...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#پندستان_مثنوی
...مهتری نفتاست و آتش ای غوی
ای برادر چون بر آذر میروی
هر چه او هموار باشد با زمین
تیرها را کی هدف گردد ببین
سر بر آرد از زمین آنگاه او
چون هدفها زخم یابد بی رفو
نردبان خلق این ما و منیست
عاقبت زین نردبان افتادنیست
هر که بالاتر رود ابلهترست
کاُستخوان او بتر خواهد شکست...
---------پ.ن
غوی، از غوایت و غی است: گمراه
آذر : آتش
رفو: در اینجا التیام و درمان
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
...مهتری نفتاست و آتش ای غوی
ای برادر چون بر آذر میروی
هر چه او هموار باشد با زمین
تیرها را کی هدف گردد ببین
سر بر آرد از زمین آنگاه او
چون هدفها زخم یابد بی رفو
نردبان خلق این ما و منیست
عاقبت زین نردبان افتادنیست
هر که بالاتر رود ابلهترست
کاُستخوان او بتر خواهد شکست...
---------پ.ن
غوی، از غوایت و غی است: گمراه
آذر : آتش
رفو: در اینجا التیام و درمان
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#پندستان
اول مرغ بود یا تخم مرغ؟! پرسشی سرکاری است. اما اول راه بود یا راهزن ؟! معلوم است راه بود و راهزن پدید آمد. ارتباط بود و قاطعان ارتباط پیداشان شد.
مسئول پست و تلگراف مظفرالدین میرزا ، حسینقلیخان مخبرالدوله، وقتی دید مشروطهخواهان دنبال ارتباط با همدیگراند، دستور داد سیمهای ارتباطی تهران و تبریز و.. را قطع کنند و بدینسان نخستین فیلترینگ تاریخ معاصر ایران در حدود صد وبیست سال پیش شکل گرفت.
فرزندان ژنتیکی و ممتیکی آن قاطعان طریق هستند و یحتمل خواهند بود مگر آنکه جهش ژنتیکی کنند یا بروند کنجی و...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
اول مرغ بود یا تخم مرغ؟! پرسشی سرکاری است. اما اول راه بود یا راهزن ؟! معلوم است راه بود و راهزن پدید آمد. ارتباط بود و قاطعان ارتباط پیداشان شد.
مسئول پست و تلگراف مظفرالدین میرزا ، حسینقلیخان مخبرالدوله، وقتی دید مشروطهخواهان دنبال ارتباط با همدیگراند، دستور داد سیمهای ارتباطی تهران و تبریز و.. را قطع کنند و بدینسان نخستین فیلترینگ تاریخ معاصر ایران در حدود صد وبیست سال پیش شکل گرفت.
فرزندان ژنتیکی و ممتیکی آن قاطعان طریق هستند و یحتمل خواهند بود مگر آنکه جهش ژنتیکی کنند یا بروند کنجی و...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#پندستان
داد درویشــــــی از سر تمــــهــیــــد
سر قلیــــان خویش را به مــــریـــــد
گفت کز دوزخ ای نـــــکـــو کـــــــردار
قـــــدری آتــــش به روی آن بگــــذار
بگـِـــرفت و بـــبـــــرد و بـــــــــاز آورد
عِقـــــــــد گوهـــــــــر ز دُرج راز آورد
گــــــــفت در دوزخ هــرچـه گـــردیدم
درکـــات جحیـــــــــــم را دیــــــــــدم،
آتـــش و هیــــــزم و ذغــــال نبــــــود
اخگـری بهــــــر اشتــعـــــال نبــــــود
هیــــچ کس آتشــــــی نمی افروخت
ز آتش خویش هر کسی می سوخت...
#صغیر_اصفهانی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
داد درویشــــــی از سر تمــــهــیــــد
سر قلیــــان خویش را به مــــریـــــد
گفت کز دوزخ ای نـــــکـــو کـــــــردار
قـــــدری آتــــش به روی آن بگــــذار
بگـِـــرفت و بـــبـــــرد و بـــــــــاز آورد
عِقـــــــــد گوهـــــــــر ز دُرج راز آورد
گــــــــفت در دوزخ هــرچـه گـــردیدم
درکـــات جحیـــــــــــم را دیــــــــــدم،
آتـــش و هیــــــزم و ذغــــال نبــــــود
اخگـری بهــــــر اشتــعـــــال نبــــــود
هیــــچ کس آتشــــــی نمی افروخت
ز آتش خویش هر کسی می سوخت...
#صغیر_اصفهانی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#پندستان یا؛
- از گودرز به شقایق
یکی از بحثهای رایج این روزها بین مردم، درخواست عجیب یک ورزشکار در رشتهی تکواندو است از نهاد ویران شده و به ابتذال کشیده شدهی علم. همین پیشنهاد برای اثبات همین ادعا ( تباهی عمدی نهاد علم ) کافیست. صاحب منصبان طی سالها چه فضایی ساخته و چه انسانهایی در این فضا پرداختهاند که چنین بیپروا درخواستی غیر منطقی را به اصرار تکرار میکنند و طبق معمول، جامعهای شقه شقه شده، سریع فضای دوقطبی پدید میآید که این نیز نشان از فروپاشی کلاننهادی به نام اجتماع یا جامعه داردو...
در این میان یکی از جملات پرتکرار خودم را تکرار میکنم: در جامعهی (؟!) ما بسیاری از کسانی که به دزدی ، اختلاس ، رانت ، بدی و... اعتراض میکنند نه از آن جهت است که چنین اعمالی را ذاتن زشت و ویرانگر میدانند بلکه دقیقن از آن روست که خودشان نتوانسته یا نشده که دزدی کنند ، اختلاس کنند و...
دلیل این سخن نیز دفاع از چنان درخواستی است. و اتکا و محمل تاییدشان نیز این است که : خب حالا که هزاران نفر با رانتهای شناختهشده و گوناگون ( رزمنده ، جانباز ، بسیجی ، هیات علمی و...) به دانشگاه راه می یابند چرا به افتخار آفرینان مملکت چنین رانتی را ندهیم؟
خب تا اینجاش مشخص است که درد این افراد منفور بودن رانت و تبعیض نیست چون دایرهی رانت و تبعیض ایشان را بر نکشیده ناراحتاند و این دقیقن کثیفترین عملی است که بسیاری از خودخداپنداران این کشور سالهاست درگیرش هستند.
اگر کسی ناخودی سر سوزنی خطا کند به بدترین وجه ممکن باید هزینه و جریمه و... بدهد اما اگر همخودی ما کثیفترین و شنیعتربن عمل را انجام دهد باید مورد بخشش مومنانه قرار گیرد و ترفیع هم بگیرد.
من همیشه این دسته ی دوم ( معترضان و در عین حال خواهندهگان گسترش تبعیض و رانت ) را دم دوم قیچیای دانستهام که رگ حیات طیبه را در این کشور بریده اند.
پرسش: ای نویسندهی پرادعای انسان ستیز یعنی تو قبول نداری به افتخار آفرینان جامعه باید بدهیم؟
پاسخ: اولن باید در تعریفتان از افتخار و افتخار آفرین تجدید نظر کنید. در این مملکت هزاران انسان گمنام بیادعا هستند که لخظه لحظه دارند آب میشوند تا چراغ انسانیت را روشن نکه دارند از تولید کننده ی رنجوری که چیزی به ایران ن۵ی افزاید و با درد فراوان وند نفر را مشغول کار کرده تا معلم و مشاور و پزشک و... که در زندهگی اش مسیر زندهگی دهها نفر را تغییر داده و چندین نفر را از خودکشی دور کرده ، چندین و چند نفر را سلامتی بخشیده و...
نظام اجتماعی-سیاسی شما چه راهکاری برای قدردانی از چنین یگانه گانی دارد؟! بماند که غالبن ایشان و نهادهاشان مغضوب حضرات هستند.
دیگر اینکه خوشبختانه همان نظام سیاسی اجتماعی یکسره تهی از عقلانیت نیست چون برای ایشان راه بلز کرده و میتوانند تا دکتری تخصصی امتیازات و رانت های خاص داشته باشند آنهم در رشتهی خودشان که ازقضا پولدرآر هم هست..
ضمنن وقتی خرد راهبر نباشد هر عملی نهایتن به ضدش تبدیل میشود بزرگترین شاهد این ادعا نیز کشتن دین است در جامعهای که مروجان دین راههای غیر عقلانی را برای ترویجش بهکار بردهاند.
من برای پزشک شدن تکواندوکاران و کشتی گیران و.. راه بهتری یادتان میدهم البته راهی که از دل همان رانتهای «قانونی شده» میتوان استخراج کرد.
بگویید ایشان آزمون کنکور بدهند بعد مثلن اگر کمی سواد داشتند و به فرض توانستند ۷۰درصد نفر آخر پزشکی سوال پاسخ دهند قانونن بروند دانشکده ی پزشکی و لطفن بعد از این پدرشان نرود نامه بیاورد و با تهدید اساتید را مرعوب نکند که اگر نمره ندهید پدرتان را در می آورم...چون سالهاست که پیشتر پدر همهی اساتید اهل فضل و هنر و غیرت درآورده شده.
#محسن_یارمحمدی
دانش آموختهی دکتری زبان و ادبیات فارسی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
- از گودرز به شقایق
یکی از بحثهای رایج این روزها بین مردم، درخواست عجیب یک ورزشکار در رشتهی تکواندو است از نهاد ویران شده و به ابتذال کشیده شدهی علم. همین پیشنهاد برای اثبات همین ادعا ( تباهی عمدی نهاد علم ) کافیست. صاحب منصبان طی سالها چه فضایی ساخته و چه انسانهایی در این فضا پرداختهاند که چنین بیپروا درخواستی غیر منطقی را به اصرار تکرار میکنند و طبق معمول، جامعهای شقه شقه شده، سریع فضای دوقطبی پدید میآید که این نیز نشان از فروپاشی کلاننهادی به نام اجتماع یا جامعه داردو...
در این میان یکی از جملات پرتکرار خودم را تکرار میکنم: در جامعهی (؟!) ما بسیاری از کسانی که به دزدی ، اختلاس ، رانت ، بدی و... اعتراض میکنند نه از آن جهت است که چنین اعمالی را ذاتن زشت و ویرانگر میدانند بلکه دقیقن از آن روست که خودشان نتوانسته یا نشده که دزدی کنند ، اختلاس کنند و...
دلیل این سخن نیز دفاع از چنان درخواستی است. و اتکا و محمل تاییدشان نیز این است که : خب حالا که هزاران نفر با رانتهای شناختهشده و گوناگون ( رزمنده ، جانباز ، بسیجی ، هیات علمی و...) به دانشگاه راه می یابند چرا به افتخار آفرینان مملکت چنین رانتی را ندهیم؟
خب تا اینجاش مشخص است که درد این افراد منفور بودن رانت و تبعیض نیست چون دایرهی رانت و تبعیض ایشان را بر نکشیده ناراحتاند و این دقیقن کثیفترین عملی است که بسیاری از خودخداپنداران این کشور سالهاست درگیرش هستند.
اگر کسی ناخودی سر سوزنی خطا کند به بدترین وجه ممکن باید هزینه و جریمه و... بدهد اما اگر همخودی ما کثیفترین و شنیعتربن عمل را انجام دهد باید مورد بخشش مومنانه قرار گیرد و ترفیع هم بگیرد.
من همیشه این دسته ی دوم ( معترضان و در عین حال خواهندهگان گسترش تبعیض و رانت ) را دم دوم قیچیای دانستهام که رگ حیات طیبه را در این کشور بریده اند.
پرسش: ای نویسندهی پرادعای انسان ستیز یعنی تو قبول نداری به افتخار آفرینان جامعه باید بدهیم؟
پاسخ: اولن باید در تعریفتان از افتخار و افتخار آفرین تجدید نظر کنید. در این مملکت هزاران انسان گمنام بیادعا هستند که لخظه لحظه دارند آب میشوند تا چراغ انسانیت را روشن نکه دارند از تولید کننده ی رنجوری که چیزی به ایران ن۵ی افزاید و با درد فراوان وند نفر را مشغول کار کرده تا معلم و مشاور و پزشک و... که در زندهگی اش مسیر زندهگی دهها نفر را تغییر داده و چندین نفر را از خودکشی دور کرده ، چندین و چند نفر را سلامتی بخشیده و...
نظام اجتماعی-سیاسی شما چه راهکاری برای قدردانی از چنین یگانه گانی دارد؟! بماند که غالبن ایشان و نهادهاشان مغضوب حضرات هستند.
دیگر اینکه خوشبختانه همان نظام سیاسی اجتماعی یکسره تهی از عقلانیت نیست چون برای ایشان راه بلز کرده و میتوانند تا دکتری تخصصی امتیازات و رانت های خاص داشته باشند آنهم در رشتهی خودشان که ازقضا پولدرآر هم هست..
ضمنن وقتی خرد راهبر نباشد هر عملی نهایتن به ضدش تبدیل میشود بزرگترین شاهد این ادعا نیز کشتن دین است در جامعهای که مروجان دین راههای غیر عقلانی را برای ترویجش بهکار بردهاند.
من برای پزشک شدن تکواندوکاران و کشتی گیران و.. راه بهتری یادتان میدهم البته راهی که از دل همان رانتهای «قانونی شده» میتوان استخراج کرد.
بگویید ایشان آزمون کنکور بدهند بعد مثلن اگر کمی سواد داشتند و به فرض توانستند ۷۰درصد نفر آخر پزشکی سوال پاسخ دهند قانونن بروند دانشکده ی پزشکی و لطفن بعد از این پدرشان نرود نامه بیاورد و با تهدید اساتید را مرعوب نکند که اگر نمره ندهید پدرتان را در می آورم...چون سالهاست که پیشتر پدر همهی اساتید اهل فضل و هنر و غیرت درآورده شده.
#محسن_یارمحمدی
دانش آموختهی دکتری زبان و ادبیات فارسی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#پندستان
احتمالن همهی ما میدانیم که بسیاری چیزها را نمیدانیم و اگر این باور در جانمان باشد همیشه باپروا و تقوا سخن خواهیم گفت.
در این یادداشت کوتاه برآنم دربارهی یک شائبهی در حال تکثیر سخنی بگویم.
شائبهای که برآمده از کم اطلاعی گسترش دهندهگانش است.
برخلاف آنچه کمبهرهگان از دانش گمان کردهاند؛ ستایش ِ تبار ایرانی یا خاص دانستن سرزمین ایران، موضوعی ویژه و منحصر در اساطیر یا در ذهن مردم ایران نیست.
پیشتر هم نوشتهشده که همهی اقوام و گروهها و ملل جهان به طرزی غریزی و ذاتی خویش را بهترین گونهی انسانی تلقی میکنند و سرزمین خود را تافتهای جدا بافته میدانند.
این اتفاق ِ مشترک ِ موجود در ذهن همهی اقوام انسانی، قطعن دلایلی گوناگون دارد که اهل هر دانش و فن میتوانند از منظر خود آن را واکاوی کنند.
اما نکتهی بدیهی این است که آن باور را نباید دست آویزی راستین دانست و اساس پندار و گفتار و کردارش کردو خویش را به فریب برکشید و دیگری را خوار پنداشت. یا چنانکه آن بیخبران خودبزرگبین همهچیزدان میکنند این موضوع ِ همهگیر را ویژهی مردم فلات ایران دانست و از روی جهل یا غرضی و مرضی و.. این امر را دستمایهی فروکوفتن یک تاریخ و فرهنگ و.. کرد.
برای بیان نمونههایی از این باور به دو روایت اساطیری و مردمی از دو گوشهی جهان اشارهمیشود؛
۱- سرخپوستان باور دارند خداوند وقتی گل انسان را در کوره نهاد تا بپزد در بار نخست اندکی تعلل کرد. وقتی سفال را از کوره درآورد سوخته بود. این انسان سیاه پدرجد تبار سیاه شد. در بار دوم از ترس سوختن زودتر گل را بیرون آورد و گل هنوز ِ ناپخته و سفید بود پدرجد سفیدپوستان شد بار سوم (عدد سه و تا سه نشه بازی نشه ) به موقع گل را بیرون آورد و سفال حالت پختهی سرخگونی گرفت که این شخص پدراعلای سرخ پوستان شد. که از نظر خودشان پخته ترین تبار انسانی هستند.
۲- اما دربارهی سرزمین؛ گویا وقتی خداوند اقوام گوناگون بشر را آفرید. هر بخش از زمین را به پدرجد آن قوم اعطا کرد. وقتی کار تقسیم اراضی تمام شد خداوند خدا سوت زنان راهی خانه میشد که دید پیرمردی سپید ریش در گوشهای کز کرده...
ناگهان دانست او را فراموش کرده. پیرمرد بندهخدا هم منتظر بود که سهمش از زمین مشخص شود تا او هم راهی زمین گردد و...
خداوند دید تمام زمین را تقسیم کرده و چیزی باقی نمانده اما طبعن سرزمینی را به این پیرمرد و اخلافش باید بدهد. مانده بود چه کند؟ که راه حل را یافت. او تکهای از بهشت را کَند، در زمین جا داد و پیرمرد ِ «کروات» را راهی این تکه زمین کرد... همین
فأعتبروا یا اولی الابصار
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
احتمالن همهی ما میدانیم که بسیاری چیزها را نمیدانیم و اگر این باور در جانمان باشد همیشه باپروا و تقوا سخن خواهیم گفت.
در این یادداشت کوتاه برآنم دربارهی یک شائبهی در حال تکثیر سخنی بگویم.
شائبهای که برآمده از کم اطلاعی گسترش دهندهگانش است.
برخلاف آنچه کمبهرهگان از دانش گمان کردهاند؛ ستایش ِ تبار ایرانی یا خاص دانستن سرزمین ایران، موضوعی ویژه و منحصر در اساطیر یا در ذهن مردم ایران نیست.
پیشتر هم نوشتهشده که همهی اقوام و گروهها و ملل جهان به طرزی غریزی و ذاتی خویش را بهترین گونهی انسانی تلقی میکنند و سرزمین خود را تافتهای جدا بافته میدانند.
این اتفاق ِ مشترک ِ موجود در ذهن همهی اقوام انسانی، قطعن دلایلی گوناگون دارد که اهل هر دانش و فن میتوانند از منظر خود آن را واکاوی کنند.
اما نکتهی بدیهی این است که آن باور را نباید دست آویزی راستین دانست و اساس پندار و گفتار و کردارش کردو خویش را به فریب برکشید و دیگری را خوار پنداشت. یا چنانکه آن بیخبران خودبزرگبین همهچیزدان میکنند این موضوع ِ همهگیر را ویژهی مردم فلات ایران دانست و از روی جهل یا غرضی و مرضی و.. این امر را دستمایهی فروکوفتن یک تاریخ و فرهنگ و.. کرد.
برای بیان نمونههایی از این باور به دو روایت اساطیری و مردمی از دو گوشهی جهان اشارهمیشود؛
۱- سرخپوستان باور دارند خداوند وقتی گل انسان را در کوره نهاد تا بپزد در بار نخست اندکی تعلل کرد. وقتی سفال را از کوره درآورد سوخته بود. این انسان سیاه پدرجد تبار سیاه شد. در بار دوم از ترس سوختن زودتر گل را بیرون آورد و گل هنوز ِ ناپخته و سفید بود پدرجد سفیدپوستان شد بار سوم (عدد سه و تا سه نشه بازی نشه ) به موقع گل را بیرون آورد و سفال حالت پختهی سرخگونی گرفت که این شخص پدراعلای سرخ پوستان شد. که از نظر خودشان پخته ترین تبار انسانی هستند.
۲- اما دربارهی سرزمین؛ گویا وقتی خداوند اقوام گوناگون بشر را آفرید. هر بخش از زمین را به پدرجد آن قوم اعطا کرد. وقتی کار تقسیم اراضی تمام شد خداوند خدا سوت زنان راهی خانه میشد که دید پیرمردی سپید ریش در گوشهای کز کرده...
ناگهان دانست او را فراموش کرده. پیرمرد بندهخدا هم منتظر بود که سهمش از زمین مشخص شود تا او هم راهی زمین گردد و...
خداوند دید تمام زمین را تقسیم کرده و چیزی باقی نمانده اما طبعن سرزمینی را به این پیرمرد و اخلافش باید بدهد. مانده بود چه کند؟ که راه حل را یافت. او تکهای از بهشت را کَند، در زمین جا داد و پیرمرد ِ «کروات» را راهی این تکه زمین کرد... همین
فأعتبروا یا اولی الابصار
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹