#عاشورا
#چندسخن_درباره_ی_آیین_عاشورا(۱)
نخست بگویم که انشاالله روزی باید چنین مطالبی را سروسامان درست و درمانی بدهم
دوم اینکه ؛ ما انسانها برای زیستن در خاک به چاره هایی رسیده ایم جستجویشان ما را به اعماق اسطوره می رساند یعنی آنقدر کهن اند که باید بازبان اسطوره از آنها سخن گفت.
این کهن بودن آنقدر جدی و عمیق است که من از آنها به #ذاتیات بشر #تعبیر میکنم یعنی دیگر فلان ویژگی را ازلی ابدی انسان میدانم و اسطوره ازنگاه من همین است.
اینها مقدمه ی یک سخن است؛
انسان(در هیات عام وجهان شمولش)ذاتا تقلیل_گراست. وقتی در برابر هرچیز عظیم قرار میگیرد آن چیز عظیم را در حد توان خود کوچک میکند تا بتواند آن را #حمل کند..
کوچک انگاری چیزهای بزرگ از اسطوره و تاریخ تا همین زندگی شخصی ما آنقدر نمونه دارد که شاید نیازی به #ذکر نباشد.
همه ی ما عکسی از آسمان داریم، نقشه ای از زمین و..جلویش می ایستیم و با نگاهی عمیق میگوییم:
بله من تو را می شناسم تو در برابر من و در دستان منی..
دماوند در عکسی است که روی میز ماست. پاریس و برج ایفل هم. شاهنامه و حافظ هم و... هرچیز دیگر که تصورش را بکنید ایران، انسان، و... خدا..
بشر #ضعیف تر از آن است که بتواند تمامت یک چیز را بر دوش بگذارد.
در جهالتی ستمگرانه #هرچیز_کثیری را #قلیل میکند و بعد شانه زیر بار آن میدهد و توهم حامل بودن میکند مثل آن روستایی مثنوی که شب در تاریکی دست و سر به شیر خفته در طویله اش میکشیدو..اندک نوری کافی بود زهره اش را بترکاند و پوست بودنش را بدراند..
اینها چه ربطی به #عاشورا دارد؟
ربطش این است که طاعنان عاشورا و اغلب عاشقان عاشورا، هردو نقطه اشتراک غریبی دارند که خروجی رفتارشان را یکی میکند. دو طیفی که در ظاهر معاند همند در واقع مکمل یکدیگرند چرا که هردو #تقلیل_گرایانی جاهل و ستمگارند.
نه او که در پس نقاب تاریخ دانی و کتاب خوانی و... پنهان شده #عاشورا را میفهمد ونه او که با شوری کور نقاب اعتقاد و تدین و.. بر چهره گرفته داستان را فهمیده است.
کان را که خبر شد خبری باز نیامد.
مقدمه ی نخست این شد #عاشورا معنایی چنان بزرگ و مفهومی چنان سترگ است که انسان مجبور برای دوست داشتن یا دشمن داشتنش چیزی ازآن نفهمد یا نورکی از آفتاب را در آیینه ی سراسر مکدر خویش بتاباند تا چشمهای خفاشی اش بتواند در سایه ی آن یا محب آل_الله باشد یا مبغض آن.
تو را چنان که تویی هرنظر کجا بیند
به قدر دانش خود هرکسی کند ادراک..
این مقدمه باشد تا کمی بیندیشیم و بعد برویم سر بخش دوم...
محسن_یارمحمدی
(جستجوگر فرهنگ ایران)
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#چندسخن_درباره_ی_آیین_عاشورا(۱)
نخست بگویم که انشاالله روزی باید چنین مطالبی را سروسامان درست و درمانی بدهم
دوم اینکه ؛ ما انسانها برای زیستن در خاک به چاره هایی رسیده ایم جستجویشان ما را به اعماق اسطوره می رساند یعنی آنقدر کهن اند که باید بازبان اسطوره از آنها سخن گفت.
این کهن بودن آنقدر جدی و عمیق است که من از آنها به #ذاتیات بشر #تعبیر میکنم یعنی دیگر فلان ویژگی را ازلی ابدی انسان میدانم و اسطوره ازنگاه من همین است.
اینها مقدمه ی یک سخن است؛
انسان(در هیات عام وجهان شمولش)ذاتا تقلیل_گراست. وقتی در برابر هرچیز عظیم قرار میگیرد آن چیز عظیم را در حد توان خود کوچک میکند تا بتواند آن را #حمل کند..
کوچک انگاری چیزهای بزرگ از اسطوره و تاریخ تا همین زندگی شخصی ما آنقدر نمونه دارد که شاید نیازی به #ذکر نباشد.
همه ی ما عکسی از آسمان داریم، نقشه ای از زمین و..جلویش می ایستیم و با نگاهی عمیق میگوییم:
بله من تو را می شناسم تو در برابر من و در دستان منی..
دماوند در عکسی است که روی میز ماست. پاریس و برج ایفل هم. شاهنامه و حافظ هم و... هرچیز دیگر که تصورش را بکنید ایران، انسان، و... خدا..
بشر #ضعیف تر از آن است که بتواند تمامت یک چیز را بر دوش بگذارد.
در جهالتی ستمگرانه #هرچیز_کثیری را #قلیل میکند و بعد شانه زیر بار آن میدهد و توهم حامل بودن میکند مثل آن روستایی مثنوی که شب در تاریکی دست و سر به شیر خفته در طویله اش میکشیدو..اندک نوری کافی بود زهره اش را بترکاند و پوست بودنش را بدراند..
اینها چه ربطی به #عاشورا دارد؟
ربطش این است که طاعنان عاشورا و اغلب عاشقان عاشورا، هردو نقطه اشتراک غریبی دارند که خروجی رفتارشان را یکی میکند. دو طیفی که در ظاهر معاند همند در واقع مکمل یکدیگرند چرا که هردو #تقلیل_گرایانی جاهل و ستمگارند.
نه او که در پس نقاب تاریخ دانی و کتاب خوانی و... پنهان شده #عاشورا را میفهمد ونه او که با شوری کور نقاب اعتقاد و تدین و.. بر چهره گرفته داستان را فهمیده است.
کان را که خبر شد خبری باز نیامد.
مقدمه ی نخست این شد #عاشورا معنایی چنان بزرگ و مفهومی چنان سترگ است که انسان مجبور برای دوست داشتن یا دشمن داشتنش چیزی ازآن نفهمد یا نورکی از آفتاب را در آیینه ی سراسر مکدر خویش بتاباند تا چشمهای خفاشی اش بتواند در سایه ی آن یا محب آل_الله باشد یا مبغض آن.
تو را چنان که تویی هرنظر کجا بیند
به قدر دانش خود هرکسی کند ادراک..
این مقدمه باشد تا کمی بیندیشیم و بعد برویم سر بخش دوم...
محسن_یارمحمدی
(جستجوگر فرهنگ ایران)
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#عاشورا
#چندسخن_درباره_ی_آیین_عاشورا(۲)
در یادداشت پیشین👆👆 جان کلام این شد که آدمیزاد ذاتا #تقلیل_گراست او برای اینکه بتوان بار خردکننده و شگفت #هستی_آگاهانه را #حمل کند مجبور است #کلان_مفاهیم را خُردکند (تجزّی و تجزیه ی مفاهیم، تعدّد و تعداد میاورد و این کثرت ذاتا و کم کم موجب فراموشی اجزایی از آن حقیقت واحد میشود، به این شکل کاری که آمده بود تا حقیقتی را بر ما آشکار کند نهایتا منجر به کتمان حقیقت میشود)
یا اینکه انسان مفاهیم را خلاصه میکند در مصادیق، مثلا #هستی را به #هست ها #تعبیر میکند نوعی جایگزین کردن مثلا پوسته به جای مغز، پس از مدتی این پوسته خودش مغز تلقی میشود و انسان پوسته ای دیگر برآن می تند و نهایتا با گذر زمان چیزی به عنوان یک مفهوم معرفی میشود که نه تنها ربطی به #حقیقت_نخستین ندارد بلکه نافی و متضاد آن حقیقت نیز میشود.
توجه کردن به چند جز از یک دستگاه پیچیده و اصرار بر آنها و تکرار اصالت بلاشکشان، ازدیگر راههای #تقلیل_گرایی است مثلا خلاصه کردن موضوع و مطلب پیچیده در چند بن مایه یا چند ویژگی برای درک آن و..
همه ی اینها نهایتا منجر به تحقق کلمه ی قرآنی #تحریف میشود.
مبحث بسیار پندآموزی که متخصص و متبحرانش #بنی_اسراییل بوده اند.
بنی اسراییل (یهود بسیار زبل و احبار اهل سگالش و کلاشان تاریخ) برای من یک نوع #بودن هستند. مثلا من برخی علمای عالم اسلام و تشیع را در چنین نوعی از بودن می یابم، کسانی که برای من ذیل ترکیب مولدان_اسراییلات توضیح داده میشوند.
از نظر من چنین #بودی، #بنی_اسراییل در معنای مغضوب قرآنی است. محرّفان پرادعای مذهبی که مثلا به واضع و خود شارع ایراد میگیرند که ؛ تو نمیفهمی اینگونه است که ما میگوییم. (برخورد ایشان را با مسیح، محمد و نهایتا مهدی در نظر بیاورید)
همانها که چنان پیامبر اکرم را خون به جگرکردند که هیچ کس نکرد..
اهالی #تحریف بزرگترین و خطرناک ترین تقلیل_گرایانی هستند که در طول تاریخ مهیب ترین ضربات را به حقیقت زده اند
آین سربازان تیرگی چنانکه آمد بسیار متبحرند زیرا کارشان #وجودی ایشان است به مرور دانه های تحریف چنان درشان پرورده میشود که جزلاینفک هویتشان میشود.
نگاهی به عناد ایشان با حضرت رسالت عمق سیاهکاری ایشان را نشان خواهد داد؛
یحرّفون الکلم عن مواضعه و یا؛
یحرفون الکلم من بعد مواضعه...
سخنها دارد
مفسران و ژرف نگران در قرآن وجوهی برای تحریف برشمرده اند مثلا گفته اند برخی باسوادان #یهود (در معنای من) احکام تورات و طبعا بعدا انجیل و قرآن را تغییر میدادند (مثلا حد زنا را برای ثروتمندان از رجم به تازیانه یا سیاه کردن چهره می رساندند مثل احکام ق.ق ما درباب دوستان و مثلا مردم عادی) برخی سخن از مرضی شگفت کرده اند که در قرآن بدیشان نسبت داده شده، به و سبب همریشگی عربی_عبری، ایشان تلفظ برخی کلمات را به شکل عبری به زبان می آوردند مثلا به پیامبر میگفتند راعنا یا ِسمعنا و طوری تلفظ میکردند که معنایی اساسا متفاوت میداد وطعنه، تمسخر، دشمنی و.. را در خود آشکار میکرد.
برخی دیگر مثل علامه ی طباطبایی به تفسیر و تاویل مغرضانه اشاره کرده اند و..
نکته این است تحریف از #حرف است و حرف به معنای #کنار، #جنب #حاشیه و.. است تحریف یعنی اخراج کلام الله از منهج و مسیری که دارد به هرشکل ممکن.
یعنی تعطیلی #صراط_مستقیم، یعنی راه مغضوبان و گمراه_کنندگان ( ضالین اشتباه ترجمه شده گمراه نیستند بل گمراهانی اند که موجودیت شان #گمراه کنندگی است.
تحریف کارش به حاشیه بردن متن است. یادم هست درکودکی پ نوجوانی حاشیه های قرآن آبی رنگم برایم جالب تر از متن میشد و در زندگی انسان این جذابیت حاشیه امری است انمار نشدنی.
به هرحال کسی با تمام توان ذاتی اش میشود محرّف و طرف مقابل که پذیرا میشود، میشود منحرف، که انحراف پذیرش بردن به حاشیه است.
حال این دو مقدمه را داشته باشیم تا در یادداشت بعد کمی از کربلا و عاشورا بگویم..
محسن_یارمحمدی
جستجوگر فرهنگ ایران
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#چندسخن_درباره_ی_آیین_عاشورا(۲)
در یادداشت پیشین👆👆 جان کلام این شد که آدمیزاد ذاتا #تقلیل_گراست او برای اینکه بتوان بار خردکننده و شگفت #هستی_آگاهانه را #حمل کند مجبور است #کلان_مفاهیم را خُردکند (تجزّی و تجزیه ی مفاهیم، تعدّد و تعداد میاورد و این کثرت ذاتا و کم کم موجب فراموشی اجزایی از آن حقیقت واحد میشود، به این شکل کاری که آمده بود تا حقیقتی را بر ما آشکار کند نهایتا منجر به کتمان حقیقت میشود)
یا اینکه انسان مفاهیم را خلاصه میکند در مصادیق، مثلا #هستی را به #هست ها #تعبیر میکند نوعی جایگزین کردن مثلا پوسته به جای مغز، پس از مدتی این پوسته خودش مغز تلقی میشود و انسان پوسته ای دیگر برآن می تند و نهایتا با گذر زمان چیزی به عنوان یک مفهوم معرفی میشود که نه تنها ربطی به #حقیقت_نخستین ندارد بلکه نافی و متضاد آن حقیقت نیز میشود.
توجه کردن به چند جز از یک دستگاه پیچیده و اصرار بر آنها و تکرار اصالت بلاشکشان، ازدیگر راههای #تقلیل_گرایی است مثلا خلاصه کردن موضوع و مطلب پیچیده در چند بن مایه یا چند ویژگی برای درک آن و..
همه ی اینها نهایتا منجر به تحقق کلمه ی قرآنی #تحریف میشود.
مبحث بسیار پندآموزی که متخصص و متبحرانش #بنی_اسراییل بوده اند.
بنی اسراییل (یهود بسیار زبل و احبار اهل سگالش و کلاشان تاریخ) برای من یک نوع #بودن هستند. مثلا من برخی علمای عالم اسلام و تشیع را در چنین نوعی از بودن می یابم، کسانی که برای من ذیل ترکیب مولدان_اسراییلات توضیح داده میشوند.
از نظر من چنین #بودی، #بنی_اسراییل در معنای مغضوب قرآنی است. محرّفان پرادعای مذهبی که مثلا به واضع و خود شارع ایراد میگیرند که ؛ تو نمیفهمی اینگونه است که ما میگوییم. (برخورد ایشان را با مسیح، محمد و نهایتا مهدی در نظر بیاورید)
همانها که چنان پیامبر اکرم را خون به جگرکردند که هیچ کس نکرد..
اهالی #تحریف بزرگترین و خطرناک ترین تقلیل_گرایانی هستند که در طول تاریخ مهیب ترین ضربات را به حقیقت زده اند
آین سربازان تیرگی چنانکه آمد بسیار متبحرند زیرا کارشان #وجودی ایشان است به مرور دانه های تحریف چنان درشان پرورده میشود که جزلاینفک هویتشان میشود.
نگاهی به عناد ایشان با حضرت رسالت عمق سیاهکاری ایشان را نشان خواهد داد؛
یحرّفون الکلم عن مواضعه و یا؛
یحرفون الکلم من بعد مواضعه...
سخنها دارد
مفسران و ژرف نگران در قرآن وجوهی برای تحریف برشمرده اند مثلا گفته اند برخی باسوادان #یهود (در معنای من) احکام تورات و طبعا بعدا انجیل و قرآن را تغییر میدادند (مثلا حد زنا را برای ثروتمندان از رجم به تازیانه یا سیاه کردن چهره می رساندند مثل احکام ق.ق ما درباب دوستان و مثلا مردم عادی) برخی سخن از مرضی شگفت کرده اند که در قرآن بدیشان نسبت داده شده، به و سبب همریشگی عربی_عبری، ایشان تلفظ برخی کلمات را به شکل عبری به زبان می آوردند مثلا به پیامبر میگفتند راعنا یا ِسمعنا و طوری تلفظ میکردند که معنایی اساسا متفاوت میداد وطعنه، تمسخر، دشمنی و.. را در خود آشکار میکرد.
برخی دیگر مثل علامه ی طباطبایی به تفسیر و تاویل مغرضانه اشاره کرده اند و..
نکته این است تحریف از #حرف است و حرف به معنای #کنار، #جنب #حاشیه و.. است تحریف یعنی اخراج کلام الله از منهج و مسیری که دارد به هرشکل ممکن.
یعنی تعطیلی #صراط_مستقیم، یعنی راه مغضوبان و گمراه_کنندگان ( ضالین اشتباه ترجمه شده گمراه نیستند بل گمراهانی اند که موجودیت شان #گمراه کنندگی است.
تحریف کارش به حاشیه بردن متن است. یادم هست درکودکی پ نوجوانی حاشیه های قرآن آبی رنگم برایم جالب تر از متن میشد و در زندگی انسان این جذابیت حاشیه امری است انمار نشدنی.
به هرحال کسی با تمام توان ذاتی اش میشود محرّف و طرف مقابل که پذیرا میشود، میشود منحرف، که انحراف پذیرش بردن به حاشیه است.
حال این دو مقدمه را داشته باشیم تا در یادداشت بعد کمی از کربلا و عاشورا بگویم..
محسن_یارمحمدی
جستجوگر فرهنگ ایران
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#عاشورا
#چندسخن_درباره_ی_آیین_عاشورا(۳)
هرگز نمی توان درباره ی بررسی یک پدیده ی غیرعادی، روشهای عادی اندیشیدن، تحلیل کردن و... سخن گفتن را به کاربرد.
جدای از اینکه برای هر پدیده ای باید روش خاصی در تعمق و تحلیل آن به کار برد، وقایع ویژه هم به طریق اولی روش خاص طلب میکنند.
منظور از غیرعادی آثار نوادری است که بشر به شیوه ای دیگر با آنها رویارویی (مواجهه) کرده..
مثلا #حافظ در فرهنگ ما یک پدیده ی غیرعادی است، #مثنوی یک کتاب غیر عادی است و نوروز ایرانیان و.. #عاشورا از #واقعات_الغرایب است.
چیزی که بتواند اینگونه در ذهن و زبان و زندگی تن و روان و جان یک ملت بصورتی سیال جا باز کند، موثر باشد، و فراتر از زمان و مکان برود عادی نیست.
سخن این است برای نگاه به #عاشورا اگر دیدی #عیرعادی برنگزینیم به بی راهه خواهیم افتاد.
#عاشورا و کربلا یک واقعیت تاریخی است که صد البته روایات گوناگون دربابش هست. خود آن ایام، چندین و چند سال پیش از آن و چندین و چند سال پس از آن درباره اش کارها شده و سخنها آمده. مطالعه و دقت و دراین آثار و ارائه ی تحلیل براساس آنها خود، زمان و مجال ویژه میطلبد.
اما سخن من اینجا بیشتر ناظر بر دو رویکرد است #اسطوره و دیگری #خرافات.
#اسطوره در زندگی من اشاره دارد به اقالیم_الاولین، اسطوره در نظرم احاطه ی نوع خاصی از مواجهه ی انسان با هستی و هستان است. اسطوره زبان غیب است همانطور که #حافظ #لسان_الغیب است یا #مثنوی #جنود_الغیب است یا نوروز #آیینه_ی_غیب است یا #عاشورا #صحن_غیب است..
چیزی که هزار سال دوهزار سال و چندهزار سال میماند بلاشک پیوندی با #ازل دارد و لاجرم ربطی به ابد پیدا میکند همین ازلی ابدی واژگانی اسطوره ای هستند..
و #خرافات نیز هرچند قابل تبین هستند و ریشه ای در وجود شگفت انسان دارند اما از نظر من مبتنی بر ابعاد تیره ی وجود انسان اند. محمل کشیدن #خرافه #جهل است، جهلی #خَرِف کننده و مخدر، دقیقا مثل رونگردان عمل میکند خرافه. گفتم حتما قابل تحلیلهای رنگارنگ است اما تهش تهی است.پوسیدگی است و پوکی، تخدیر است و نشئگی و وادادگی.
اگر شما به مفاهیمی چون مذهب و عرفان در ایران بنگرید این دو نوع رویکرد انسان ایرانی را در مواجهه با این دو موضوع میبینید،(این دو سوای رویکرد #علمانی مبتنی بر تجارب همه فهم است) رویکردی که می آفریند و رویکردی که تباه میکند
پس از منظر من #عاشورا در سه ساحت
میتواند و باید، بررسی شود
۱-علم و تجربه و تاریخ با تمام پیچیدگیهایش
۲- ساحت خرافه که براساس دو متن قبل و مفهوم #یهود_ستیزه_گر من اینها را #اسراییلیات مینامم (مثلا روایات عجیب مداحان در باب #عاشورا که اغلبشان مستقیم و غیر مستقیم پرورده ی اسراییل اند)
۳- رویکرد #اسطوره ای به عاشورا..
در بخش پایانی بیشتر از رویکرد اسطوره ای خواهم گفت. (انشاالله)
#محسن_یارمحمدی
جستجوگر فرهنگ ایران
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#چندسخن_درباره_ی_آیین_عاشورا(۳)
هرگز نمی توان درباره ی بررسی یک پدیده ی غیرعادی، روشهای عادی اندیشیدن، تحلیل کردن و... سخن گفتن را به کاربرد.
جدای از اینکه برای هر پدیده ای باید روش خاصی در تعمق و تحلیل آن به کار برد، وقایع ویژه هم به طریق اولی روش خاص طلب میکنند.
منظور از غیرعادی آثار نوادری است که بشر به شیوه ای دیگر با آنها رویارویی (مواجهه) کرده..
مثلا #حافظ در فرهنگ ما یک پدیده ی غیرعادی است، #مثنوی یک کتاب غیر عادی است و نوروز ایرانیان و.. #عاشورا از #واقعات_الغرایب است.
چیزی که بتواند اینگونه در ذهن و زبان و زندگی تن و روان و جان یک ملت بصورتی سیال جا باز کند، موثر باشد، و فراتر از زمان و مکان برود عادی نیست.
سخن این است برای نگاه به #عاشورا اگر دیدی #عیرعادی برنگزینیم به بی راهه خواهیم افتاد.
#عاشورا و کربلا یک واقعیت تاریخی است که صد البته روایات گوناگون دربابش هست. خود آن ایام، چندین و چند سال پیش از آن و چندین و چند سال پس از آن درباره اش کارها شده و سخنها آمده. مطالعه و دقت و دراین آثار و ارائه ی تحلیل براساس آنها خود، زمان و مجال ویژه میطلبد.
اما سخن من اینجا بیشتر ناظر بر دو رویکرد است #اسطوره و دیگری #خرافات.
#اسطوره در زندگی من اشاره دارد به اقالیم_الاولین، اسطوره در نظرم احاطه ی نوع خاصی از مواجهه ی انسان با هستی و هستان است. اسطوره زبان غیب است همانطور که #حافظ #لسان_الغیب است یا #مثنوی #جنود_الغیب است یا نوروز #آیینه_ی_غیب است یا #عاشورا #صحن_غیب است..
چیزی که هزار سال دوهزار سال و چندهزار سال میماند بلاشک پیوندی با #ازل دارد و لاجرم ربطی به ابد پیدا میکند همین ازلی ابدی واژگانی اسطوره ای هستند..
و #خرافات نیز هرچند قابل تبین هستند و ریشه ای در وجود شگفت انسان دارند اما از نظر من مبتنی بر ابعاد تیره ی وجود انسان اند. محمل کشیدن #خرافه #جهل است، جهلی #خَرِف کننده و مخدر، دقیقا مثل رونگردان عمل میکند خرافه. گفتم حتما قابل تحلیلهای رنگارنگ است اما تهش تهی است.پوسیدگی است و پوکی، تخدیر است و نشئگی و وادادگی.
اگر شما به مفاهیمی چون مذهب و عرفان در ایران بنگرید این دو نوع رویکرد انسان ایرانی را در مواجهه با این دو موضوع میبینید،(این دو سوای رویکرد #علمانی مبتنی بر تجارب همه فهم است) رویکردی که می آفریند و رویکردی که تباه میکند
پس از منظر من #عاشورا در سه ساحت
میتواند و باید، بررسی شود
۱-علم و تجربه و تاریخ با تمام پیچیدگیهایش
۲- ساحت خرافه که براساس دو متن قبل و مفهوم #یهود_ستیزه_گر من اینها را #اسراییلیات مینامم (مثلا روایات عجیب مداحان در باب #عاشورا که اغلبشان مستقیم و غیر مستقیم پرورده ی اسراییل اند)
۳- رویکرد #اسطوره ای به عاشورا..
در بخش پایانی بیشتر از رویکرد اسطوره ای خواهم گفت. (انشاالله)
#محسن_یارمحمدی
جستجوگر فرهنگ ایران
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#عاشورا
#چندسخن_درباره_ی_آیین_عاشورا(۴)
قرارشد در این بخش کمی به زبان اسطوره سخن بگویم.
از نظر من ِ موحد، تمام تاریخ عرصه ی ظهور #یک است. تمام تاریخ یک پیکره ی واحد است با روانی واحد که نام آن روان خداست.
هستی مجالی(اسم زمان و مکان) است برای ظهور یک و همینکه میگویم زمان و مکان باب #دو گشوده میشود.
یعنی تمام بودنی که #من ناظر آنم مظهر تجلی یک، در قالب دو است.
این است که اساس نگاه بشر در جهان مظاهر بر #دوبنی استوار شده، شب و روز، نور و ظلمت، خیر و شر و... و ازین گریزی نیست مگر جایی که بتوان از #مجال #زمان_مکان بیرون زد و بوده اند کسانی که( به نسبت) مرزهای زمان_مکان را شکسته اند و خارج از آن نشسته اند و مای محبوس در محبس تاریخ طی حرکتمان به ایشان می رسیم و چندباره میرسیم..
بگذارید برگردم به ثنویت، اصل جهان ما #ثنویت است اما کسانی هستند که میدانند :
گرچه با هم مروزی و رازی اند
هردو باهم بر سر یک بازی اند..
خب حال سخن این است که یک حقیقت مطلق بی انتهای بلاشرط هست که در جهان مینو دو مینوی نور و ظلمت( و...) را پدید آورده تا #بازی کیهان شکل بگیرد ااین بازی در #ستیز و همنبردی آن دو نیرو شکل میگیرد. گویا او برای نشان دادن #یک خود باید این #دو را بسازد. در اغلب آیین های اسطوره ای آفرینش جهان مادی از پیکر #خدا_انسان، #غول_انسان نخستین پدید می آید هند، یونان، اساطیر حوزه ی اسکاندیناوی و..همه براین امر تایید دارند فقط دراین میان #ایران شگفتی خاصی دارد اساطیر متاخرتر ما دوآفرینش قائل است #مینویی و #گیتیگ.. نه اینکه نور مینویی است نه، ما هم مینوی نور داریم هم مینوی تاریکی (سپنته مینو و انگره مینو) بعد در آفرینش زمان کرانه مند است که آسمان و.. شکل میگیرد و آن نبرد بزرگ زیر این گنبد نیلوفری محقق میشود تا نهایتا مینوی بدی محدود شود چون اگر جنگ در جهان بی کرانه شکل میگرفت نتیجتا نبرد خیر و شر نیز بی کرانه میشد پس اساس جهان محدود ما نیز یک امر خیر و برپایه ی خرد و... نهایتا نیک است.
تا آنجا که به خاطر دارم تقریبا همه ی خدایان اساطیری از آفرینش بویژه آفرینش انسان پشیمان میشوند اما در آیین #مزدیسنایی است که هرگز این پشیمانی دیده نمی شود چون منهج هستی اساسا بر خیر و نیکی است و سرانجام همین جهان آشوب و ستیز هم محدودیت ظلمت است و...
این توضیح مختصری از جهان انتزاعی اساطیر ما..اما در آفرینش جهان گیتی ما همان #غول_انسان نخستین را داریم وقتی اهریمن #گیومرته را میکشد فرشتگان نطفه ی او را به خورشید میبرند پالوده میکنند و در آمیزش آن نطفه ی مطهر با #ریواس #مشی_و_مشیانه (چیزی معادل آدم و حوای سامیان) پدید می آید چنانکه از پیکر گاو سپید و مقدس تخمه و تبار گیاهان و جانوران شکل میگیرد. گاوی که اهریمن او را نیز میکشد. اما او که پیش دانایی ندارد عمل مرگ آفرینش منجر به زایشهای بزرگ میشود. از مرگ کیومرث تبار بزرگ انسان پدید می آید و از مرگ گاو_نخستین گیاهان و حیوانات و این است که عملا بزرگترین سلاح اهریمن یعنی #مرگ زندگی بخش ترین اتفاق جهان گیتی میشود..
همین توضیحات مختصر را هم فراموش کنید.
طبق اساطیر ما جهان دوبنی اساسی خیر دارد خود اهریمن نیز نهایتا در خدمت گستردن نور است ( چنانکه ابلیس و شیطان هم نهایتا خادم نورند و اصالت ندارند) پس از آفرینش جهان مینو اهورامزدا گیومرته و گاو نخستین را می آفریند اهریمن آنها را میکشد (شکلی از قربانی) اما سلاح بظاهر زشت مرگ به خدمت زندگی در میآید و این قتل شروع زندگیهای بزرگ میشود..
شما باید کم کم ارتباط این سخنانم را با واقعه ی #کربلا متوجه شده باشید.
اگر اهل مداومت هستید همچنان بیایید تا برداشتها و دریافتهایم برایتان بنویسم..
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#چندسخن_درباره_ی_آیین_عاشورا(۴)
قرارشد در این بخش کمی به زبان اسطوره سخن بگویم.
از نظر من ِ موحد، تمام تاریخ عرصه ی ظهور #یک است. تمام تاریخ یک پیکره ی واحد است با روانی واحد که نام آن روان خداست.
هستی مجالی(اسم زمان و مکان) است برای ظهور یک و همینکه میگویم زمان و مکان باب #دو گشوده میشود.
یعنی تمام بودنی که #من ناظر آنم مظهر تجلی یک، در قالب دو است.
این است که اساس نگاه بشر در جهان مظاهر بر #دوبنی استوار شده، شب و روز، نور و ظلمت، خیر و شر و... و ازین گریزی نیست مگر جایی که بتوان از #مجال #زمان_مکان بیرون زد و بوده اند کسانی که( به نسبت) مرزهای زمان_مکان را شکسته اند و خارج از آن نشسته اند و مای محبوس در محبس تاریخ طی حرکتمان به ایشان می رسیم و چندباره میرسیم..
بگذارید برگردم به ثنویت، اصل جهان ما #ثنویت است اما کسانی هستند که میدانند :
گرچه با هم مروزی و رازی اند
هردو باهم بر سر یک بازی اند..
خب حال سخن این است که یک حقیقت مطلق بی انتهای بلاشرط هست که در جهان مینو دو مینوی نور و ظلمت( و...) را پدید آورده تا #بازی کیهان شکل بگیرد ااین بازی در #ستیز و همنبردی آن دو نیرو شکل میگیرد. گویا او برای نشان دادن #یک خود باید این #دو را بسازد. در اغلب آیین های اسطوره ای آفرینش جهان مادی از پیکر #خدا_انسان، #غول_انسان نخستین پدید می آید هند، یونان، اساطیر حوزه ی اسکاندیناوی و..همه براین امر تایید دارند فقط دراین میان #ایران شگفتی خاصی دارد اساطیر متاخرتر ما دوآفرینش قائل است #مینویی و #گیتیگ.. نه اینکه نور مینویی است نه، ما هم مینوی نور داریم هم مینوی تاریکی (سپنته مینو و انگره مینو) بعد در آفرینش زمان کرانه مند است که آسمان و.. شکل میگیرد و آن نبرد بزرگ زیر این گنبد نیلوفری محقق میشود تا نهایتا مینوی بدی محدود شود چون اگر جنگ در جهان بی کرانه شکل میگرفت نتیجتا نبرد خیر و شر نیز بی کرانه میشد پس اساس جهان محدود ما نیز یک امر خیر و برپایه ی خرد و... نهایتا نیک است.
تا آنجا که به خاطر دارم تقریبا همه ی خدایان اساطیری از آفرینش بویژه آفرینش انسان پشیمان میشوند اما در آیین #مزدیسنایی است که هرگز این پشیمانی دیده نمی شود چون منهج هستی اساسا بر خیر و نیکی است و سرانجام همین جهان آشوب و ستیز هم محدودیت ظلمت است و...
این توضیح مختصری از جهان انتزاعی اساطیر ما..اما در آفرینش جهان گیتی ما همان #غول_انسان نخستین را داریم وقتی اهریمن #گیومرته را میکشد فرشتگان نطفه ی او را به خورشید میبرند پالوده میکنند و در آمیزش آن نطفه ی مطهر با #ریواس #مشی_و_مشیانه (چیزی معادل آدم و حوای سامیان) پدید می آید چنانکه از پیکر گاو سپید و مقدس تخمه و تبار گیاهان و جانوران شکل میگیرد. گاوی که اهریمن او را نیز میکشد. اما او که پیش دانایی ندارد عمل مرگ آفرینش منجر به زایشهای بزرگ میشود. از مرگ کیومرث تبار بزرگ انسان پدید می آید و از مرگ گاو_نخستین گیاهان و حیوانات و این است که عملا بزرگترین سلاح اهریمن یعنی #مرگ زندگی بخش ترین اتفاق جهان گیتی میشود..
همین توضیحات مختصر را هم فراموش کنید.
طبق اساطیر ما جهان دوبنی اساسی خیر دارد خود اهریمن نیز نهایتا در خدمت گستردن نور است ( چنانکه ابلیس و شیطان هم نهایتا خادم نورند و اصالت ندارند) پس از آفرینش جهان مینو اهورامزدا گیومرته و گاو نخستین را می آفریند اهریمن آنها را میکشد (شکلی از قربانی) اما سلاح بظاهر زشت مرگ به خدمت زندگی در میآید و این قتل شروع زندگیهای بزرگ میشود..
شما باید کم کم ارتباط این سخنانم را با واقعه ی #کربلا متوجه شده باشید.
اگر اهل مداومت هستید همچنان بیایید تا برداشتها و دریافتهایم برایتان بنویسم..
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹