نقدآگین
9.24K subscribers
2.42K photos
1.47K videos
63 files
4.06K links
«حقیقت، خواستار نقد است؛ نه مدح»
— بررسی پدیدارهای فرهنگی با رویکردی انتقادی

🔗 نقدآگين در پلتفرم‌ها:
t.me/Naqdagin/6435
⚡️⚡️توضیح ضروری:
t.me/Naqdagin/6155
Download Telegram
#تجربه_زیسته

📘روز از نو، روزی از نو!
— گاهِ خودآگاهی

✍️ #آرتینه



🌾@Naqdagin
📘روز از نو، روزی از نو!
— گاهِ خودآگاهی

✍️ #آرتینه

🍂 «نوروز» به چه معنا؟ «نو شدن» به کدام معنا؟ اصلاً کدام «معنا»؟ در لحظۀ تحویل سال واقعاً قرار است چه اتفاقی بیافتاد؟ از کودکی پوچی این لحظه برایم مانند پوچی لحظۀ خواندن خطبۀ عقد می ماند. آخر چطور می شود دو نفر که تا یک لحظۀ پیش نمی توانستند دست هم را بگیرند، ناگهان می توانند در آغوش هم بغلتند؟

🍂 جهانی که اساساً و ذاتاً «معنایی» بار خود ندارد و مردمانش نیز از بار معناهای «برساخته» خودشان تهی گشته اند؛ جهانی که اخلاقمند نیست و «اخلاق» مردمانش نیز ضمانت اجرا ندارد؛ جهانی که در آن، آدم ها «تنها» می آیند، رنج می کشند و گاه با مرگ هایی دردناک «تنها» از دنیا می روند، چطور بعد از حدود سیصد و شصت و پنج روز در یک لحظه می تواند از چرخیدن بی مفهومش به دور خورشید، برای من معنایی از «نو شدن» داشته باشد؟

🍂 باید برای «معنا یافتن» به جایی از این جهان وصل بود. جایی که آدم هایی که واژۀ «معنا» را برای این مفهوم ساختند، به آن متصل بودند، یا جایی دیگر از جهان، نمی دانم کجا!

🍂 آیا من به این جهان، تنها نقطه ای از آن وصل ام؟ باید باشم. اگرنه چرا تا حدود چهل سالگی رنج زندگی را تحمل کرده ام؟ «مرگ» هرگز واقعیتی نبوده که ترس از آن مانع از خاتمه دادن به زندگی ام بوده باشد. از طرف دیگر، «پوچی» زندگی چنان برایم آشکار است که هر لحظه می توانم صدای پمپاژ آن را در رگهایم بشنوم. پس، باید چیزی به نازکی حتی یک تار عنکبوت من را به نقطه ای معلق در این جهان وصل کرده باشد.

🍂 لحظۀ به خودآگاهی رسیدن، لحظه ای استعلاییست یا لااقل برای من اینطور می نماید. درست مانند حس لحظه ای که از بالای یک چرخ و فلک بزرگ با سرعت به پایین حرکت می کنی! نقطۀ اتصال من به این جهان، اتفاقاً با رنجی که از آن سخن گفتم کاملاً در ارتباط است. «بارِ هستی»!

🍂 آه! که این «بارِ هستی» است که مرا در نسبتی با این جهان حفظ کرده است. ارتباطی پارادوکسیکال با رنجی که از آن شکایت می کنم. برای من یک عمر به دوش کشیدن بار زندگی اگر بتواند حتی یک لحظه جهان را برای فقط یک نفر نا-رَنج تر یا فراموشیده-رنج تر بنمایاند، کافی است تا «معنایی» به زندگی ام بخشیده باشم.

🍂 بهارِ چهل سال پیش، «بار هستی» بر دوشم گذاشته شد و تا شانه هایم تحمل داشته باشند، هر روز «وظیفه» دارم تا از «نو» آن را بر دوشم بگذارم. اگر قرار باشد «نو-روز» معنایی برای من داشته باشد، جز این نخواهد بود.




🌾@Naqdagin
وریا امیری چگونه از باورمندی رهایی یافت؟
@Naqdagin
#نقد_ادیان #تجربه_زیسته

🎧 #وریا_امیری چگونه از باورمندی رهایی یافت؟
— از خدای خانهٔ مادربزرگ تا خدای عرفا، از عیسی مسیح تا ریچارد داوکینز

🍂 کتب گراهام مکی و آنتونی فلو در تحولاتم بسیار مؤثرتر بودند تا کتب راسل.

🍂 دگرگشت، مکانیک کوانتوم و نسبیت نگاه من را به حقیقت بشکل اساسی تغییر داد و در سال ۲۰۰۸ بود که تازه از ناباوری خود خوشحال شدم و احساس کردم که زندگی‌ام دارای معنایی منسجم و شفاف شده‌است و جهان برایم تغییر کرده و دیگر نسبتی با نگاه اسطوره‌ای-مه‌آلود گذشته‌ام، ندارم.

🍂 از ۲۰۱۶ وارد رشتهٔ فلسفه شدم با انگیزهٔ پژوهش‌ پیرامون فلسفهٔ اخلاق و این میخ آخری شد که بر تابوت خداباوری‌ام گذاشتم و نظام اخلاقی‌ای را یافتم که هیچ نیازی به باورمندی به چیزی اضافی چون خدا نداشت.

🍂 بعد از ناباوری‌ام، دوستی‌ها و روابطم و درکم از جهان بسیار ریشه‌دارتر و جالب‌تر شد و نگاه رمزآلود بسیار ریشه‌دارتری از نگاه ادیان یافتم.


نقدآگین
ایمان سلیمانی امیری چگونه از اسلام رهایی یافت؟
@Naqdagin
#نقد_اسلام #تجربه_زیسته

🎧 #ایمان_سلیمانی امیری چگونه از اسلام رهایی یافت؟

🍂 فضایی برای شنیدن دگراندیشان نداشتیم و تألیفات نقادان گذشته نیز از دسترس ما دور بود.

🍂 وقتی در دانشگاه حقوق به سنجشِ نگرهٔ فقه به مباحث مدنی و جزایی در مواجهه با مسائل روز می‌پرداختم، نمی‌توانستم آن را کار یک انسان عادل بدانم، چه رسد به خدا.

🍂 آرام آرام این دیدگاه در من به وجود آمد که باید به منابع دیگر نیز رجوع کرد و نمی‌توان صرفن به کتب دانشگاهی (با توجه به گزینش و سانسور ایدئولوژیک جدی) اکتفا کرد.

🍂 جدا از کتب حقوقی، اولین مواجهه‌ام با کتب مرجع تاریخ اسلام از کتابخانهٔ شوهرخاله‌ام که از علمای بلندپایه بود، رخ داد.

🍂 آرام آرام به خرید کتبی که در نزد آشنایان نبود و از بازار نیز حذف شده بود رو آوردم؛ از جمله چند جلد از کتاب «تاریخی اجتماعی ایران» اثر مرتضا راوندی.

🍂 در کنار اینها وقتی با منطق و فلسفه سیاسی نیز آشنا می‌شوید، متوجه می‌شوید چگونه افکار در جامعه اسلامی شکل داده‌ می‌شود.

🍂 علت ترک گسترده اسلام در این عصر، حکومت شیعی نیست؛ ورنه چرا صفویه عامل چنین امری نشد؟ مسأله آگاهی‌‌های فراگیر شده‌است.


نقدآگین
#نقد_شیعه #تجربه_زیسته

📘مهمانِ «بهائیِ» ما

✍️#خالد_رسول‌پور

🍂کرمانشاه. سرباز ِ ارتش بودم. قرار شده‌بود سیستم قدیمی بایگانی را بازسازی کنیم. پیشنهاد کردم سه چهار نفر سرباز خوش‌خط و باسلیقه پیدا کنند تا همه‌ی فیش های قدیمی را بازنویسی و اصلاح کنیم. یک نفر خودمان داشتیم: جعفر، آبدارچی ِ خوش‌خط ِ بایگانی. دو سرباز هم از قرارگاه فرستادند. از صبح شنبه کارمان را شروع کردیم.

🍂 نفر چهارم، ساعت نه صبح یکشنبه به جمعمان پیوست: «نوید – ف»، مهمانی از پادگانِ «بیستون».
جناب سروان «ح» معرفی‌اش کرد و او از همان لحظه کارش را شروع کرد.

🍂 «نوید» شیرازی بود، زیبا و مودب و متین، باهوش. خطی بسیار زیبا داشت. به شدت خجالتی بود و وقتی حرف می‌زد، اغلب سرش را پایین می‌انداخت. در همان چند لحظه‌ی نخست، هرچه گفتم شنید، و برخلاف دو سربازِ قرارگاه، دیگر حتا یک کلمه هم از نحوه‌ی استخراج فیش‌ها نپرسید. دو سه باری که جعفر چای آورد، همه نوشیدیم، اما «نوید» لب نزد. گفت معده‌‌اش به چای حساس است. هر لحظه که نگاهش می‌کردی، لبخند می‌زد. بعدتر که شمردم، تا ساعت یک و نیم ظهر، نود تا فیش نوشته‌بود. تقریبا به اندازه‌ی هر سه سرباز دیگر. و البته منظم‌تر و دقیق‌تر و زیباتر.

🍂 چند دقیقه مانده به یک و نیم ظهر، جعفر را فرستادیم از آشپزخانه نهار بگیرد. برای ما چهار نفر و مهمانمان. چند لحظه پس از رفتن جعفر، «نوید» بلند شد و از آبدارخانه یک لیوان آب آورد. گذاشته‌بود روی بشقابی کوچک. سر جایش نشست و از جیب روی سینه‌اش بسته قرصی درآورد. استامینوفن بود. قرصی درآورد و کنار لیوان‌ روی بشقاب گذاشت. بعدتر فکرکردم که تا وقتی جعفر بود، روی‌‌اش نشده‌بود آبدارخانه برود، چون فکر کرده‌بود ممکن است جعفر نگذارد و خودش برای او آب بیاورد.

«نوید» دستش را برد که قرص را از روی بشقاب بردارد اما فرصت نکرد: ناگهان در باز شد و جناب سروان «ح» با عجله پرید توی بایگانی. انگار خبر حمله‌ی دشمن آورده باشد. همه بلند شدیم و خبردار ایستادیم.

🍂 جناب سروان «ح»، رنگش پریده بود. یک‌راست رو به نوید کرد و گفت: آقای... شما لطفا بیایید. «نوید» انگار می‌دانست چه خبر است، دوباره لبخند زد، کلاهش را سرش گذاشت، خودکار را گذاشت کنار بشقاب، میز دراز بایگانی را دور زد و دنبال ِ جناب سروان «ح» بیرون رفت. به هم نگاه کردیم. یکی از سربازها سری به سوال تکان داد. نشستیم و دوباره مشغول شدیم. قرص استامینوفن «نوید» کنار لیوان آبش، روی بشقابش و بشقابش کنار خودکارش، اما «نوید» دیگر تا ابد رفته‌بود.

🍂 شاید ۲۰ دقیقه بعد، جعفر از آشپزخانه برگشت. غذا را توی آسایشگاه گذاشته‌بود. به محض ورود، جای خالی نوید را دید، اما او هم فرصت نکرد چیزی بگوید. پشت سرش، جناب سروان «ح» آمد تو. نفس‌نفس می‌زد. انگار خبر دفع حمله‌ی دشمن آورده باشد. بلند شدیم و خبردار ایستادیم.

گفت: «این پسره چیزی هم خورد؟» همه سر تکان دادیم. نگاهش به لیوان آب و قرص و بشقاب نوید افتاد. گفت: «این‌ها مال اونه؟» گفتم: «بله». گفت: «جعفر! این‌ها رو ببر بشور. سه بار بشور. هر خوراکی که دست زده بریزید بیرون». بعد، مکثی کرد، نفس عمیقی کشید و با صدایی که به زحمت توانستیم بشنویم گفت: «بهائی بود...».

🍂 قیافه‌های یک‌یک‌مان را نگاه کرد: «خوب شد زود فهمیدم. همان اولش شک کرده‌بودم. از بیستون پرسیدم. فرستادم گردانش» و از بایگانی بیرون رفت.

🍂 «نوید» رفته‌بود، با سردردی که با خودش برده‌بود و معده‌ی رنجوری که با خودش برده‌بود و ما مانده بودیم، با نود فیش عزیزی که برای ما نوشته‌بود و لبخندی که از لحظه‌ی آمدن تا لحظه‌ی رفتنش، بر لب‌هایش بود. ما مانده‌بودیم و سهم غذای او که در قابلمه‌ی ما بود... و لیوان نخورده‌ی آبش که روی میز ما بود.



🌾 نقدآگین
#فهرست هشتگ‌های نقدآگین

✍️هر یک از این هشتگ‌ها، یک صفحه از صفحات ویژه نقدآگین‌ هستند که علاقه‌مندان به هر دسته موضوعی، بسادگی می‌توانند با دنبال کردن آن هشتگ، راحت‌تر به محتوای مطلوب خود دسترسی پیدا کنند👇

۱- #نقد_اسلام، با مطالبی از #حجت‌الله_نیکویی، #علیرضاموثق، #محمد_رضوانی #ایمان_سلیمانی، #اسکپتیک و...

۲. #نقد_قرآن، با مطالبی از #حجت‌الله_نیکویی، #علیرضاموثق، #ایمان_سلیمانی و...

۳. #بازاندیشی: نگاه تجدیدنظرطلبانه در دین یا تاریخ‌نگاری سنتی، با مطالبی از #زهیر_میرکریمی، #مدی، #محسن_بنائی، #آرمین_لنگرودی، #امین_قضایی، #احمد_قبانچی، #دن_گیبسون، #امیرحسین_ترکاشوند، #محمدعلی_امیرمعزی

۴. #روشنفکری_دینی: طرح مباحث نواندیشان مسلمان یا به‌اصطلاح روشنفکران دینی برای فهم بهتر قرائت‌های مدرن از اسلام و نقد و بررسی عقلانی‌تر اسلام، با مطالبی از #عبدالکریم_سروش، #سروش_دباغ، #آرش_نراقی و...

۵. #نقد_روشنفکران: نقد روشنفکران و نواندیشان (اعم از مسلمان و دیندار یا غیر آن)، با مطالبی از #علیرضاموثق و #حجت‌الله_نیکویی و..

۶- #نقد_ادیان، با مطالبی از #محمد_رضوانی، #مدی، #ریچارد_داوکینز و..

۷- #اسطوره‌شناسی: نگاهی همدلانه با اسطوره‌ها جهت فهم بهتر انسان، تاریخ و جامعه ایرانی، با مطالبی از #مدی، #راتین_مهراسپند و #شروین_وکیلی و...

۸. #ایران

۹. #حکومت_اسلامی، با مطالبی از #رضا_زمان، #علیرضاموثق، #محمد_رضوانی و...

۱۰. #استمرارطالبان: پیرامون ابزارهای فریب و سرکوب نرم حکومت داعشی

۱۱. #روشیعه: پیرامون سلطه‌گری و نفوذ روسیه (و چین و دیگر قدرت‌ها) در منطقهٔ میان‌رودان، خصوصن روی (حکومت) شیعه

۱۲. #نقد_شیعه، با مطالبی از #کمال_حیدری، #محمد_رضوانی و...

۱۳. #آخوندیسم

۱۴. #زنان: بررسی مسائل حوزه زنان، با تأکید بیشتر بر جامعه ایران و مشکلاتی که اسلام و حکومت اسلامی برای آنها افزوده، با مطالبی از: #علیرضاموثق و...

۱۵. #نقد_فرهنگ

۱۶. #اپوزیشنقد: نقد و بررسی به‌اصطلاح اپوزیسون و عوامل درجا زدن یا انحطاط آن و گاردهای خطای کوچک و بزرگش

۱۷. #نقد_چپ با تأکید بیشتر بر #چپ_ایرانی

۱۸. #نقد_رسانه

۱۹. #مغلطجات: آموزش مغالطه‌های رایچ و یا طرح مثال‌هایی از مغالطات

۲۰. #تفکر_انتقادی

۲۱. #فلسفیدن: مباحث مربوط به اندیشه و فلسفه

۲۲. #چیستا: مباحث علمی، اعم از آنکه به دین و فلسفه مرتبط باشد یا نباشد.

۲۳. #درسگفتار، با مطالبی از #امین_بزرگیان، #علینجات_غلامی، #حجت‌الله_نیکویی، #محمد_رضوانی و...

۲۴. #خیالپرسه: ادبیات، اعم از ادبیات داستانی یا مباحث نظری پیرامون نویسندگان/شاعران
#صادق_هدایت #فردوسی #شاهنامه #حافظ #خیام و...

۲۵. #شعرانه

۲۶. #نقد_ادبی: نقد ادبی آثار، اعم از کتب به‌اصطلاح مقدس (چون قرآن) و آثار ادبی معاصر یا کلاسیک ایران/جهان

۲۷. #تئاتر

۲۸. #پرفورمنس‌آرت

۲۹. #بزمگه: رقص‌ و شادی‌های تنانه

۳۰. #بوقت_آواز

۳۱. #نوا

۳۲. #نگار_نو: تکثیر تصاویر زیبا، جالب یا تابوشکنانه

۳۳. #گزیده‌فیلم

۳۴. #نقد_فیلم

۳۵. #گزیده‌سخن

۳۶. #پادکستکش: جستجویی برای شکار از دنیای پادکست‌ها و بازنشر و معرفی آنها

۳۷. #پادکست_نقدآگین: پادکست اختصاصی نقدآگین که متون ارزشمند و برگزیده انتقادی را با کمک همیاران گوینده‌ای از میان مخاطبان، بازخوانی می‌کنیم.

۳۸. #مصاحبه و #گفتگو

۳۹. #مستند

۴۰. #کتاب: کتابخانه نقدآگین

۴۱. #نقد_کتاب: نقد یا معرفی یک کتاب ارزشمند

۴۲. اشارات و تنبیهات (هشتگ نیست و می‌توان با سرچ در کانال یافتش و دنبال کرد): یادداشت‌هایی مختصر پیرامون موضوعات مختلف

۴۳. #نقدخند: لبخندی برای رهایی موقت

۴۴. #تجربه_زیسته

۴۵. #زیست‌روان: بررسی مباحث مربوط به روان و زندگی، با مطالبی از #محمدرضا_ابراهیمی و...

۴۶. #خورنقد: بررسی عادات غذایی از منظر علمی و اخلاقی، با مطالبی از #مایکل_گرگر و...

۴۷. #حیوان‌دوستی: کوششی برای تجدیدنظر در رابطهٔ وحشیانه و غیرصمیمی ما با دیگر فرزندان مام زمین

۴۸. #آینه_تاریخ: بررسی حوادث مهم تاریخی

۴۹. #در_چنین_روزی: گزارشی فشرده از برخی حوادث تاریخ ایران و جهان در هر روز تقویم

۵۰. #ویدیو_تحلیل: نقد و بررسی جزئی‌تر برخی کلیپ‌ها

۵۱. #گزارش

۵۲. #ترجمه

۵۳. #فهرست‌: گردآوری مطالب در موضوعی خاص
🗄فهرست پادکست نقدآگین
🗄
فهرست پرونده‌های روی میز

۵۴. #خبر_نقدآگین: اطلاع‌رسانی از امور مهم چنل

۵۵. #اختصاصی_نقدآگین: کتاب‌ها،‌ ترجمه‌ها و مصاحبه‌های اختصاصی کانال، با مطالبی از #فریدون_فرخ، #بابک_ایرانی، #عبدالله، #بابک و...

📓مرگ مسمای اسلام و بقای نامش؛ پیرامون امتناع اسلام در جهان جدید (مناظرات علیرضا موثق)
🎙مصاحبه با دکتر محسن بنائی (جلسه ۱: قسمت ۱ | قسمت ۲؛ جلسه ۲: قسمت ۱| قسمت ۲)

۵۶. #خلاصه‌کلیپ (طرح آتی نقدآگین): ارائه‌ خلاصه‌ای از کلیپ‌های ارزنده جهان تا آخرین محتوای روز انتقادی را بشکل اجمالی درمیان گذاریم.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تعریف "هنرمند"

دوباره به این "سه" فکر می‌کنم: هانا آرنت، سوزان سانتاگ، #مارینا_آبراموویچ

این "سه نفر" چه اشتراکاتی دارند که اینچنین بر من تاثیر گذاشته‌اند؟
هر سه "زن" هستند.
هر سه قدرت عظیمی در تاب‌آوردن "رنج" داشته‌اند.
هر سه از رنج‌هاشان "شعله" ساخته‌اند، اندیشه ساخته‌اند، زندگی ساخته‌اند.
هرسه زندگی‌شان به‌قدر اندیشه‌هایشان اهمیت دارد؛ زندگی‌شان هم "اثر هنری"ست.

شاید همین ویژگی‌ها باشد که مرا جذب کسی می‌کند، خاصه این "سه نفر"، خاصه این "سه زن".

و دوباره به مارینا آبراموویچ فکر می‌کنم!
اگر بخواهم سه نفر را نام ببرم که همیشه الهام‌بخش بوده‌اند و به من قدرت و شهامت بخشیدند، بی‌گمان یکی‌شان مارینا آبراموویچ است؛ هنرمندی که به من آموخت انسان بزرگ کسی‌ست که "جرات شکست‌خوردن" دارد.
زندگیِ مارینا تجسد همین شجاعت است.
وقتی در زندگی می‌ترسم به او فکر می‌کنم و دیگر نمی‌ترسم چراکه به من آموخت، هربار از دایره خارج شوم و هربار نترسم.
آنانکه که در "دایره" می‌مانند، شکست نمی‌خورند، طرد نمی‌شوند، اما هرگز زندگی را کشف نمی‌کنند، هرگز شگفت‌زده نمی‌شوند، هرگز پیش نمی‌روند
.


#تجربه‌_زیسته



🌾@Naqdagin | @Arefdanyali77
📘خودکشی، دزدی جان و توهین به دیگران

✍🏻#محمد_یوسفلو

🍂 نه می‌خواهم در ستایش خودنابودی و انتحار حرف بزنم و مانند برخی از اهل اندیشه، آن را «شجاعت، پاسخ به بی‌معنایی زندگی، شهامتِ آسودن خود» و خیلی چیزهای دیگر بنام، و نه می‌خواهم دلایلی ردیف کنم و نتیجه بگیرم کاری «نادرست» است؛‌ البته که معتقدم در تقریباً بیشتر مصادیقش، کاری‌ست غلط و غیرقابل دفاع، اما می‌خواهم به‌جای بیان اینکه چرا غلط است، احساسم در مواجه با خودکشی یکی از دوستانم را بیان کنم.

🍂 اولین احساسم این بود شاید من در رابطه‌‌ام با دوستی که خودش را کشته، «حقّ دوستی» را ادا نکرده‌ام. شاید اگر توجه بیشتری داشتم، می‌توانستم کمکش کنم به این مرحله نرسد. البته زود متوجه شدم این احساس را بیشتر افرادی که نزدیکانشان خودکشی می‌کنند، تجربه می‌کنند و زود هم از دست می‌دهند.

🍂 احساسات دیگر هم از همین دست است: احساس فقدان یک شخص، غمِ نبودنش، حسرت برای کسی که می‌توانست باشد و کارهایی که می‌توانست بکند؛ بعد برای نزدیک‌ترین افرادش دل می‌سوزانی؛ بعد یاد دیگر دوستان و نزدیکانت می‌افتی که مبادا چنین غلطی بکنند؛ بعد هم چند حسّ دیگر که همگی می‌آیند و می‌روند، اما عمیق‌ترین احساسی که با شنیدن خبر خودکشی دوستم تجربه کردم، این بود که به من و دیگر دوستانش و دوستدارانش توهین کرده.

🍂 خودانتحاری به این معناست که او و ارادتی را که دیگران به او داشته‌اند، به‌هیچ شمرده، تباه کرده و به سُخره گرفته. خودکشی یعنی هیچکدامتان نمی‌توانید هیچ غلطی برای من بکنید و در ضمن، اینکه شما را آزرده می‌کنم به هیچ‌کجایم نیست! چه توهینی از این بالاتر؟!

🍂 همۀ ما مسئول زندگی خودیم؛ شاید بگویید تو هیچ درکی از درون کسی نداری و درد او را تحمل نمی‌توانی بکنی، پس حقّ تعیین تکلیف هم نداری. پاسخ این است که همانطور که به خودم اجازه نمی‌دهم تا برای کاهش رنج خودم، به دیگران آسیب بزنم، دوستم و عزیزم هم نباید چنین کند. همانطور که در زمان بی‌پولی، جیب دوستم را نمی‌زنم، در گرسنگی غذایش را نمی‌دزدم، در سرما آتشش و در گرما سایه‌اش را نمی‌ربایم، نباید برای خلاصی از «رنجِ بودن»، بودنِ آنها را رنج‌آور کنم.

🍂 کسی که خودکشی می‌کند، نه فقط توضیحات بسیاری به دیگران بدهکار است، بلکه بخشی از زندگی، خوشی، حال خوب و جانِ آنها را هم می‌رباید و با خود به خاک می‌کشد؛ پس حتی اگر در تصمیم برای ادامه یا پایان‌دادن به زندگی‌اش محق باشد، در ربودن زندگی و جان دیگران محق نیست.

🍂 کسی که خودش را اینطور از زندگی دیگران حذف می‌کند، خودش را با بدهی‌های بسیار، به بسیاری، کنار می‌کشد. نکنید؛ خودتان را بدهکار نکنید! نکنید؛ خودکشی را طبیعی، فیلسوفانه و ارزشمند جلوه ندهید!


#تجربه_زیسته #فلسفیدن


🌾 @Naqdagin
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📺 اهمیت ملال، سکوت و ژرف‌اندیشی

🍂 ملال را می‌توان نوعی حس «بی‌تابی»، «بی‌قراری» یا «بی‌حوصلگی» ناشی از یکنواختی زندگی دانست. احتمالاً همۀ ما ملال را احساسی منفی می‌دانیم و اصلاً از اینکه باید چنین احساسی را تجربه کنیم گله‌مندیم، اما در واقع، ملال فراخوانی‌ست برای دست به کار شدن و عمل کردن، و آنچه مهم است، نحوۀ پاسخ‌گویی به این فراخوان است.

🍂 ما می‌توانیم روی این احساس سرپوش بگذاریم و خودمان در اینترنت و شبکه‌های اجتماعی غرق کنیم یا به دنبال هیجان‌ها و محرک‌ها برویم، اما در نهایت، این‌ کارها یا پرمخاطره‌اند، یا بی‌ارزش یا کم‌دوام. باید بیاموزیم که هرچند توانمندی‌ها و امکاناتمان محدود است، اما نباید مغلوب شرایط شویم و تا جایی که می‌توانیم، زمام امور زندگی خود را در دست بگیریم.

🍂 ریچ رول یکی از ورزشکاران دویِ فرا-استقامتی دنیاست که گذشتۀ بسیار تاریکی را پشت سر گذاشته‌. او که تا سن ۴۰ سالگی به اعتیاد شدید الکل و اضافه‌وزن دچار بود، در این سن تصمیم به تغییر زندگی‌اش گرفت و به طور جدی وارد مسیر تحول شد.

#تجربه_زیسته #زیست‌روان


🌾 @Naqdagin
📘هرکس دُمی داره که به پشت سرش وصل شده

✍🏻 #اریک

🍂 اونی که الان تو بنگلادش تو کارگاه خیاطی کار می‌کنه، دمش به خانواده‌ای وصل بود که چندسال قبل کمی اونطرف‌تر ازون کارگاه، کشاورز بودند، و در بهترین حالت، غذای روزانه‌شون رو تأمین می‌کردند. غیر از موارد خاصی که والت‌دیزنی پوشش میده، به لابراتوارهای استنفورد راه پیدا نخواهد کرد؛ چون اون‌هایی که راه پیدا می‌کنند هم دمی دارند، و دم‌شون به خانواده‌ای وصل شده که هر کدوم در دهه سی و چهل قرن بیستم، کارهای بزرگی انجام داده بودن.

🍂 اون پشت سر فقط خانواده نیست. رویداد و فضا هم هست. دم بچه افغان امروزی، که سیزده سال پیش به دنیا اومده، به جنگ وصل شده، و به بی‌قانونی، و به وجود نداشتن چیزی به نام جامعه، و خیال راحت، و برنامه‌. کسی که پشت سرش اینه، نمیتونه تربیت‌یافته‌ش نباشه؛ حتی سیم‌کشی مغزی اون بچه طوری تغییر کرده که پاسخش به اعتماد، به محبت، به امنیت، به لذت، به جدی گرفته شدن، فرق داشته باشه با پاسخ یک آدم دیگه، که پشت‌سرش چیز دیگه‌ای بوده.

🍂 تو، دمت به ایران وصله. به خانواده‌ای بیمار، که حتی نمی‌دونست چرا باید تو رو داشته باشه، به فرعون‌های کوچک و بی‌عرضه، به خیالباف‌‌های بی‌اراده، به پوچگراهای آرمان‌باز، و به فضایی پر شده از دروغ‌های کارکردی، و بی‌ثباتی، قلدرمأبی، خشونت‌های رندوم و بی‌هدف، رنج‌های بی‌نتیجه، مشغولیت‌های تهی، هرج و مرج معنایی، معنویت‌ قلابی و ماتریالیسم مازوخیستی.

🍂 همه این‌ها تو رو ساخته‌اند؛ حتی اگه نتونی ردشون رو پیدا کنی؛ حتی اگه با پدربزرگ، مادر زن، رفیق، همکار احمقت، مخالف باشی، جنس مخالفتت محصول همون چیزهاییه که دمت بشون وصله؛ برای همین دعوای تو و یک نفر دیگه، برای یک ناظر بیرونی، مثل برخورد دو زنبور از یک کلونی، با همدیگه، دیده میشه. برخورد تو، با چیزی که باش برخورد می‌کنی، برخورد خودت با اون چیز نیست، تصادم یک بخش این مجموعه، با بخش دیگه اونه؛ حتی وقتی که به واسطۀ این برخورد، حس جداشدگی و تمایز بت دست میده، در حال ایفای یک نقشی، که مجموعه بت محول کرده، یا بت تحمیل کرده.

🍂 تنها در صورتی اختیار بیشتری به دست میاری که نقشت رو خودت طراحی کنی، که اول به چیزی که هستی کافر شده باشی، که اونجوری که خودت می‌بینی، و می‌شنوی، و حس می‌کنی، و می‌فهمی رو نپذیری؛ و خود اون مجموعه‌ای که دمت بش وصل بوده، طوری تو رو ساخته که این کار رو نکنی.؛ بنابراین کفر ورزیدن به خود، مثل اینه که با یک دستت، اون یکی دستت رو از کتف ببری؛ همون دستی که باش پشت سرت رو محکم گرفتی، و بله این خشنه؛ همیشه تولد، صحنۀ خشنی داره.‌


#تجربه_زیسته #فلسفیدن



🌾 @Naqdagin | @anarchonomy
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📺 پیرمرد نابینایی که خیاطی می‌کند


#تجربه_زیسته


🌾 @Naqdagin
داستان زندگی فاطیما
@Naqdagin
🎧داستان زندگی فاطیما (+)

🍂 قرار نیست اینطور فکر کنیم که برای زندگی کردنِ رویاها، باید معروف و مشهور شد. بانوان زیادی هستن که علی‌رغم تمامیِ محدودیت‌ها، تونستن در گمنامی، رویاهاشون رو زندگی کنن.

🍂 داستانِ دختر با-اراده و جسارت ایرانی‌ای رو بشنویم که با وجود آنکه جوری نبوده که بخواد در تاریخ ماندگار بشه، اما با وجود تمامی مشکلات و محدودیت‌ها، جوری زندگی کرده که دوست داشته. فاطیما، دختری که زندگی در انگلیس رو گذاشت کنار و رفت دنبال آرزوهاش و نزدیک به ۹ سال در جایی زندگی کرد که شاید باور کردنش برای خیلی از ما که به زندگی شهری عادت داریم، سخت باشه.


#تجربه_زیسته #زنان #پادکستکش



🌾 @Naqdagin
📘مرگ‌های کوچک

✍🏻#محمد_خیرآبادی

🍂 پایان سفر، پایان مهمانی و پایان تعطیلات، همیشه با حسی مبهم و ناخوش همراه است. چون اغلب ما، به قول اکهارت تله، با «پایان‌‌ها» راحت نیستیم، چرا که هر پایان، مرگ کوچکی است. پایان تجربه‌‌هایی نظیر دورهمی دوستان یا مسافرت و یا وقتی که یکی از عزیزان‌مان خانه را ترک می‌کند، مانند این است که مرگ کوچکی را تجربه می‌کنیم. پایان یافتن هر‌‌ تجربه، احساس «تهی بودن» به‌جا می‌گذارد که ما با تمام قوا، تلاش می‌کنیم تا آن را حس نکنیم و با آن روبرو نشویم.

🍂 اگر بتوانیم یاد بگیریم که پایان‌های موجود در زندگی را بپذیریم و حتی با آغوش باز به استقبال آنها برویم، شاید بتوانیم از این احساس تهی بودن و ناخوشی حاصل از آن، گذر کنیم. شاید باید در تجربه مرگ‌های کوچک بمیریم تا زندگی را در آغوش بگیریم.


#تجربه_زیسته


🌾 @Naqdagin
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
📺 گفتگو با یک روسپی در مورد تجربۀ زیستۀ او

🔞

🗄پست‌ مرتبط
📻 جامعه‌شناسیِ روسپی‌گری

#زنان #نقد_فرهنگ #تجربه_زیسته


🌾@Naqdagin | @kherad_jensi
سفر به شهرنو
@Naqdagin
🎧 سفر با ماشین زمان به شهرنو (۱) 🔞
— مدیریت و مهار روسپی‌گری در ایران

🎙 گفتگوی دکتر #بهنام_اوحدی، سکسولوژیست، با #جهانگیر_هدایت، برادرزادۀ صادقِ هدایت، نویسندۀ ایرانی و مدیر «بنیاد صادق هدایت»، کارشناس ارشد جامعه‌شناسی و کارشناس ارشد آموزش بهداشت عمومی


#آینه_تاریخ #نقد_فرهنگ #تجربه_زیسته #زنان #مردان



🌾@Naqdagin
دربارۀ سفر به شهرنو
@Naqdagin
🎧 دربارۀ «سفر به شهرنو» 🔞
— پاسخ به پرسش‌های مخاطبان

🎙 گفتگوی دکتر #بهنام_اوحدی، سکسولوژیست، با #جهانگیر_هدایت، برادرزادۀ صادقِ هدایت، نویسندۀ ایرانی و مدیر «بنیاد صادق هدایت»، کارشناس ارشد جامعه‌شناسی و کارشناس ارشد آموزش بهداشت عمومی


#آینه_تاریخ #نقد_فرهنگ #تجربه_زیسته #زنان



🌾@Naqdagin
سفر به شهرنو ۲
@Naqdagin
🎧 سفر با ماشین زمان به شهرنو (۲) 🔞
— مدیریت و مهار روسپی‌گری در ایران

🎙 گفتگو با خانم #فریده_پورآتیان، مددکار اجتماعی از سال ۱۳۳۹ در تهران


#آینه_تاریخ #نقد_فرهنگ #تجربه_زیسته #زنان



🌾@Naqdagin
📘«راهنمای فلسفی مواجهه با میان‌سالی»
— گفت‌وگو با #کی‌رن_ستیا نویسندۀ کتابِ «راهنمای فلسفی مواجهه با میان‌سالی»

🍂 آیا از روزمرگی و تکرار در زندگی حرفه‌ای یا شخصی خود خسته شده‌اید؟ آیا مدام افسوس می‌خورید یا با خود تصور می‌کنید چه نوع زندگی دیگری می‌توانستید داشته‌باشید؟ آیا برای اولین بار در ۴۰ سالگی در فکر خرید موتورسیکلت هستید؟ اگر پاسخ مثبت است، ممکن است دچار بحران میان‌سالی شده‌باشید. کی‌رن ستیا توصیه‌هایی برای شما دارد که براساس باورهای برخی از فلاسفۀ بزرگ تاریخ است. کی‌رن نویسندۀ کتاب “راهنمای فلسفی مواجهه با میان‌سالی" و استاد فلسفه در دانشگاه MIT و فارغ‌التحصیل دکترای فلسفه از دانشگاه پرینستون است. من برت تاملینسون هستم و اینجا می‌خوام چند سوال از کی‌رن ستیا دربارۀ کتاب راهنمای فلسفی مواجهه با میانسالی بپرسم.
***

+ چنانچه از عنوان کتاب شما برمی‌آید کتاب شما یک راهنمای فلسفی است. اما برداشت من از کتاب این است که برآمده از نوعی تجربۀ شخصی هم هست. برای شما چه علائمی وجود دارد که متوجه می‌شود که دارید یک بحران میان‌سالی یا چیزی شبیه به آن را تجربه می‌کنید؟

من بسیار خوشحال شدم که آن احساس را «بحران میان‌سالی» می‌نامند. بله بحران میان‌سالی. منظورم این است که بخشی از پیشینۀ این موضوع این بود که من فوق‌العاده خوش‌شانس بوده‌ام. در پریسنتون دکترا گرفته‌ام، شغل دانشگاهی داشته‌ام سخت کار کرده‌ام و در مسیر مورد علاقه‌ام قرار داشتم. یک نقطه‌ای بود که من به نوعی عقب‌نشینی کردم، نفسی کشیدم و به نوعی به زندگی خود و شکل زندگی‌ای که در ۱۵-۲۰ سال گذشته انجام نداده‌ام نگاه کردم و فهمیدم که من در حال انجام کاری بودم که همیشه می‌خواستم، جاه‌طلبی‌های من درست در همان مسیری که دوست داشتم به جلو رفته بودند و این حس به من منتقل شد که واقعاً دوست دارم همین کار را ادامه بدهم.

هرچند به‌نظر می‌رسید که ارزش آن را داشته‌باشد که یک کلاس دیگر بردارم یا مقالۀ دیگری بنویسم، اما ناگهان به فکر چیزهایی که در زندگی می‌خواستم، اما به آن‌ها نرسیده بودم و جاه‌‌طلبی‌هایی که قبلاً داشته‌ام را در این ۲۰ سال کنار گذاشته‌ام، افتادم. آن چیزها قرار نبود دیگر برای من اتفاق بیفتند. من به‌نوعی تحت تأثیر این احساس قرار گرفتم و از نظر احساسی سردرگم شدم. زیرا این سرگشتگی وجود داشت که نمی‌فهمیدم آیا چیزهایی که به دست آورده ام دقیقاً همان چیزهایی بود که می‌خواستم؟ آن‌طور که من خوش‌شانس و موفق بودم چگونه می‌توانست با این احساس کسالت و سردرگمی نسبت به کاری که انجام می دادم جور در بیاید. این همان نقطه‌ای بود که من نگران خودم شدم و به دوستانم گفتم که دچار بحران میان‌سالی شده‌ام.


+ و به نظر می‌رسد که این یکی از عناصر اصلی احساسات میانسالی‌ست که لزوماً به معنای شکست نیست. منظورم این است که شما می‌توانید از بسیاری جهات موفق و برجسته باشید. و با این حال دستاوردها به نوعی جلوۀ‌ خود را از دست بدهند یا تکراری به نظر برسند یا چیزی شبیه این. و سپس ذهن شما شروع به پرسه‌زدن می‌کند. با خودش فکر می‌کند که چه می‌شد اگر من شاعر یا چیز دیگری بودم؟ این چیزی است که شما در کتاب دربارۀ آن می‌نویسید.

🌐 مطالعۀ ادامه و متن کامل
زمان مطالعه: ۱۵ دقیقه
🔖 ۲۸۹۳ واژه

#فلسفیدن #تجربه_زیسته #نقد_کتاب



🌾 @Naqdagin