📘دربارۀ «انسانها چرا با هم میجنگند؟»
✍🏻 #محبوبه_زمانیان
🍂 انصافا درِ اون دانشگاه و انجمن و هرچی که اینو بعنوان فیلسوفِ سخنران معرفی میکنه رو باید کاهگل گرفت. انسان بدون روایت، با همون تیر و تختهای که میگه، فرقی نداره. شیادی این آدم اینجاست که کانتکستها رو با هم قاطی میکنه.
🍂 یه آدم عاقل اونجا نیست که بهش بگه این چیزی که میگی، هیچ ربطی به جنگ نداره و فقط داری از موضوع جنگ، برای پروپاگاندای ذهن مریض و «روایتستیز»ت استفاده میکنی، که نفسِ روایت رو بزنی. اونم چه روایتی؟ روایتی که معناسازی میکنه و دستگاه معرفت و شناخت ما رو میسازه.
🍂 گرچه این کچل کل ایران رو گرفته و دیگه دیر شده هشدار بدیم، ولی وقتی سواد جامعه، مدل لحاف چهلتیکه (یه ذره ازین یه ذره از اون) باشه و عمقی نداشتهباشه، امثال همین «روایتستیزان»، تریبون دستشون میافته که بیان با پروپاگاندای جهلشون، «اسطوره» و «تاریخ» و «میهن» و هر چی هست رو بریزن توی دریا!
🍂 متاسفانه چنین شگردهایی از شیادان، اینجا زیاد مخاطب داره؛ یک نمونهاش هم همون بحثی هست که دارن با تلفیق «جامعهشناسی» و «زیستشناسی»، نسخه میپیچن واسمون. یه روزی هم باخبر میشیم چه کلاه گشادی سرمون رفته که دیر شده.
🍂 دیگه وقتی تفاوت «اسطوره» و «دین» رو نمیفهمن و توی دانشگاه دارن مخ دانشجو رو با این اراجیف پر میکنن، مشخصه هدفشون از بین بردن روایت و کلهپا کردن استقلال تاریخی جوامع و از بین بردن «معرفت تاریخی»شونه.
🍂 این فرایند رو هم فقط از دانشگاه شروع نکردند؛ اولین قدمشون، از بین بردن روایتهای داستانی و فانتزی کودکان بود. دختر بچهای که با افتخار میگفت «اگه داستان نوح واقعی باشه، پس داستان پریها هم باید واقعی باشه، ولی میدونم که همهشون دروغ هستند» و چقدر همه خوشحال شدند که ببینید نسل جدید چقدر باهوشه و نسخۀ دین رو پیچیده!!!
🍂 جامعه اگه کمی هوشیاری خودش رو بالا ببره، متوجه میشه چطور دارن بیهویت و بیروایتش میکنند.
🍂 این شیاد هم کارش شده پروپاگاندا کردن، و مردم هم بسادگی میگن «دانشمنده، پس حتما علم داره و درست میگه». فهمیدن این که چی علم هست و چی شبهعلم، فقط از ذهن آموزشدیده برمیآد، نه ذهنی که فقط کتاب میخونه و هر چی توی کتاب هست رو بدون خرد انتقادی کپیپیست میکنه توی کلهاش.
🍂 قابل توجهِ اونایی که غش و ضعف میرن واسه «علم خالص زیستشناسی و عصبشناسی»، انسان دوران تیر و تخته که هنوز «قبیله» هم نشدهبود و فقط یک «گروه» رو تشکیل میدادن، طبق مدارکی که از اون عصر بجا مونده، همدیکه رو با دندون پاره میکردن. تمام استخوانهایی که ازشون بهجا مونده، جای شکستگی و کشتوکشتاره. زن و بچۀ خودشونم میکشتن، چه برسه بیگانگان!
🍂 لابد این احمق میخواد بگه اونام سر روایت دعوا میکردن. اونم انسان اولیهای که هنوز قدرت تکلم نداشت، چه برسه خیالپردازی! این جانور اگه فیلسوف بود، میدونست که از آغاز «عصر دیالوگ» بود که انسان، بهشکل خودآگاهانه از کشتار همنوعش عقب کشید. دیگه بههرحال، یه جهانوطن بیشتر از این نمیتونه بفهمه، دستِ خودش نیست.
#نقد_روشنفکران #تفکر_انتقادی
➖➖➖
🌾 @Naqdagin
✍🏻 #محبوبه_زمانیان
🍂 انصافا درِ اون دانشگاه و انجمن و هرچی که اینو بعنوان فیلسوفِ سخنران معرفی میکنه رو باید کاهگل گرفت. انسان بدون روایت، با همون تیر و تختهای که میگه، فرقی نداره. شیادی این آدم اینجاست که کانتکستها رو با هم قاطی میکنه.
🍂 یه آدم عاقل اونجا نیست که بهش بگه این چیزی که میگی، هیچ ربطی به جنگ نداره و فقط داری از موضوع جنگ، برای پروپاگاندای ذهن مریض و «روایتستیز»ت استفاده میکنی، که نفسِ روایت رو بزنی. اونم چه روایتی؟ روایتی که معناسازی میکنه و دستگاه معرفت و شناخت ما رو میسازه.
🍂 گرچه این کچل کل ایران رو گرفته و دیگه دیر شده هشدار بدیم، ولی وقتی سواد جامعه، مدل لحاف چهلتیکه (یه ذره ازین یه ذره از اون) باشه و عمقی نداشتهباشه، امثال همین «روایتستیزان»، تریبون دستشون میافته که بیان با پروپاگاندای جهلشون، «اسطوره» و «تاریخ» و «میهن» و هر چی هست رو بریزن توی دریا!
🍂 متاسفانه چنین شگردهایی از شیادان، اینجا زیاد مخاطب داره؛ یک نمونهاش هم همون بحثی هست که دارن با تلفیق «جامعهشناسی» و «زیستشناسی»، نسخه میپیچن واسمون. یه روزی هم باخبر میشیم چه کلاه گشادی سرمون رفته که دیر شده.
🍂 دیگه وقتی تفاوت «اسطوره» و «دین» رو نمیفهمن و توی دانشگاه دارن مخ دانشجو رو با این اراجیف پر میکنن، مشخصه هدفشون از بین بردن روایت و کلهپا کردن استقلال تاریخی جوامع و از بین بردن «معرفت تاریخی»شونه.
🍂 این فرایند رو هم فقط از دانشگاه شروع نکردند؛ اولین قدمشون، از بین بردن روایتهای داستانی و فانتزی کودکان بود. دختر بچهای که با افتخار میگفت «اگه داستان نوح واقعی باشه، پس داستان پریها هم باید واقعی باشه، ولی میدونم که همهشون دروغ هستند» و چقدر همه خوشحال شدند که ببینید نسل جدید چقدر باهوشه و نسخۀ دین رو پیچیده!!!
🍂 جامعه اگه کمی هوشیاری خودش رو بالا ببره، متوجه میشه چطور دارن بیهویت و بیروایتش میکنند.
🍂 این شیاد هم کارش شده پروپاگاندا کردن، و مردم هم بسادگی میگن «دانشمنده، پس حتما علم داره و درست میگه». فهمیدن این که چی علم هست و چی شبهعلم، فقط از ذهن آموزشدیده برمیآد، نه ذهنی که فقط کتاب میخونه و هر چی توی کتاب هست رو بدون خرد انتقادی کپیپیست میکنه توی کلهاش.
🍂 قابل توجهِ اونایی که غش و ضعف میرن واسه «علم خالص زیستشناسی و عصبشناسی»، انسان دوران تیر و تخته که هنوز «قبیله» هم نشدهبود و فقط یک «گروه» رو تشکیل میدادن، طبق مدارکی که از اون عصر بجا مونده، همدیکه رو با دندون پاره میکردن. تمام استخوانهایی که ازشون بهجا مونده، جای شکستگی و کشتوکشتاره. زن و بچۀ خودشونم میکشتن، چه برسه بیگانگان!
🍂 لابد این احمق میخواد بگه اونام سر روایت دعوا میکردن. اونم انسان اولیهای که هنوز قدرت تکلم نداشت، چه برسه خیالپردازی! این جانور اگه فیلسوف بود، میدونست که از آغاز «عصر دیالوگ» بود که انسان، بهشکل خودآگاهانه از کشتار همنوعش عقب کشید. دیگه بههرحال، یه جهانوطن بیشتر از این نمیتونه بفهمه، دستِ خودش نیست.
#نقد_روشنفکران #تفکر_انتقادی
➖➖➖
🌾 @Naqdagin
Telegram
نقدآگین
نقد کتابِ خردمند
@Naqdagin
🎧 نقد کتابِ «انسان خردمند» اثر #یووال_نوح_هراری
🎙 دکتر #شروین_وکیلی
🍂 در این نشست، به نقد و بررسی کتاب انسان خردمند اثر نویسنده ی اسرائیلی، یووال نوح هراری، پرداخته و دربارۀ خطاهای علمی موجود در کتاب و تلاش نویسنده برای سانسور نام #ایران زمین در ارجاعات تاریخی بحث شدهاست.
00:00 معرفی کتاب انسان خردمند
05:35 نوح هراری کیست؟
18:09 کتاب تا چه اندازه علمی و دقیق است؟
34:10 سانسور ایران زمین در سیر تحول تاریخ در این کتاب
47:29 خطاهای موجود در کتاب
01:19:37 نقد دیدگاه هراری دربارۀ منافع استعمار برای کشوری مانند هند
01:30:50 جمعبندی
#نقد_کتاب #نقد_روشنفکران
#آینه_تاریخ
➖➖➖
🌾 @Naqdagin | @sherwin_vakili
🎙 دکتر #شروین_وکیلی
🍂 در این نشست، به نقد و بررسی کتاب انسان خردمند اثر نویسنده ی اسرائیلی، یووال نوح هراری، پرداخته و دربارۀ خطاهای علمی موجود در کتاب و تلاش نویسنده برای سانسور نام #ایران زمین در ارجاعات تاریخی بحث شدهاست.
00:00 معرفی کتاب انسان خردمند
05:35 نوح هراری کیست؟
18:09 کتاب تا چه اندازه علمی و دقیق است؟
34:10 سانسور ایران زمین در سیر تحول تاریخ در این کتاب
47:29 خطاهای موجود در کتاب
01:19:37 نقد دیدگاه هراری دربارۀ منافع استعمار برای کشوری مانند هند
01:30:50 جمعبندی
#نقد_کتاب #نقد_روشنفکران
#آینه_تاریخ
➖➖➖
🌾 @Naqdagin | @sherwin_vakili
📘خردمند؟
— نقدی بر کتاب sapiens
✍🏻 دکتر #شروین_وکیلی
پیشگفتار (۲/۲)
🍂 با این مقدمه، گمان میکنم بحث دربارهی نویسندهی این سطور در مقام منتقد به قدر کافی روشن شده باشد. پس نیکوست که پیش از نقد کتاب «خردمند» قدری دقیقتر نویسندهاش را نیز بشناسیم. یووال نوح حراری (زادهی ۱۳۵۴ در اسرائیل) استاد تاریخ در دانشگاه عبری اورشلیم است و در همین نهاد تحصیل کرده است و دکترایش را از کالج عیسی مسیح در آکسفورد دریافت کرده است. پایاننامهی دکترایش دربارهی تحلیل زندگینامهها و خاطرات سربازان و سردارانی بوده که در دوران نوزایی در اروپا میزیستند، که ارتباطی با کتابها و عقاید بعدیاش ندارد. حراری گیاهخواری سرسخت است، از پیروان پر و پا قرص آیین بودایی ویپاسانا محسوب میشود، و همجنسگراست و دو سال پیش از ترجمه و انتشار کتابش به انگلیسی به طور رسمی با مردی به نام اسحاق یاحاو ازدواج کرد که مدیر برنامههایش هم هست و همان کسی است که به شهرت رسیدناش را ممکن ساخته است.
🍂 ناگفته پیداست که زندگی شخصی حراری البته به خودش مربوط میشود و هرکس آزادی مطلق دارد که هرچه میخواهد بخورد یا نخورد و پیرو هر عقیدهای باشد و با هرکس خواست ازدواج بکند یا نکند. اما گاه عناصری زندگینامهای تعیین کنندهی چیزهایی است که نویسندگان مینویسند، و در این حالت به بهانهی خصوصی بودنِ این امور نمیتوان از آنها چشمپوشی کرد. به ویژه که حراری با اشتیاق و صراحت فراوان مدام هرسه عنصر یاد شده (گیاهخواری، بوداییگرای و همجنسگرایی) را تبلیغ میکند و تقریبا در همهی سخنرانیها و گفتارهایی که دربارهی کتابش داشته، به شکلی در این سه مورد اعلام موضع میکند. از این رو دانستن این نکات و چگونگی به جریان افتادن معناهای برخاسته از آن در متن سودمند و کارگشاست.
🍂 عنصر زندگینامهای دیگری که دربارهاش کمتر سخن میگوید اما شالودهی نظری سخنانش را بر میسازد، صهیونیسم است. هرچند در این مورد بسیار به ندرت سخن میگوید، اما دو عنصر کلیدی در آرای او مدام به شکلی صریح یا ضمنی تکرار میشود که عبارتند از بزرگداشت قوم یهود و در ضمن خوار شمردن کتاب مقدس و دین یهودیت، در کنار پایبندی به شکلی از سوسیالیسم مارکسیستی که در ضمن با ستایش قدرت عریان و متمرکز گره خورده است. حراری در این زمینهها صراحت ندارد و برچسبی بر آرای سیاسی خود نمیزند، اما این سه رکن که برسازندهی صهیونیسم هستند در گفتار و نوشتارش برجستگی دارند.
🍂 شهرت حراری در ضمن به ویژگیهای شخصیتی دیگرش هم باز میگردد. او سخنرانی پرشور و شیرین سخن است و نوشتارش هم روان و جذاب خواندنی است. با لهجهای اسرائیلی –که تقریبا همان لهجهی اغراقشدهی فارسی خودمان است- انگلیسی حرف میزند و به ویژه در صادر کردن حکمهای کلی عجیب و غریبی مهارت دارد، که مایهی شگفتی و جلب توجه میشود، اما کمی بعدتر معلوم میشود منظورش چیزی پیشپا افتادهتر بوده است. مثلا میگوید نخستین موشکهای هدایتشونده را ژاپنیها اختراع کردند، و کمی بعد مشخص میشود که منظورش کامیکازهها هستند که شایستهتر است هواپیمای سرنشیندار نامیده شوند، تا موشک هدایتشونده. اکنون با این زمینه دربارهی نویسنده، میتوان به نوشته پرداخت.
🔻و اما کتاب «خردمند»:
🌐 مطالعۀ ادامۀ متن
⏰ زمان مطالعه: ۲۸ دقیقه
🔖 ۵۴۶۳ واژه
#نقد_کتاب #نقد_روشنفکران
#آینه_تاریخ #ایران
➖➖➖
🌾 @Naqdagin
— نقدی بر کتاب sapiens
✍🏻 دکتر #شروین_وکیلی
پیشگفتار (۲/۲)
🍂 با این مقدمه، گمان میکنم بحث دربارهی نویسندهی این سطور در مقام منتقد به قدر کافی روشن شده باشد. پس نیکوست که پیش از نقد کتاب «خردمند» قدری دقیقتر نویسندهاش را نیز بشناسیم. یووال نوح حراری (زادهی ۱۳۵۴ در اسرائیل) استاد تاریخ در دانشگاه عبری اورشلیم است و در همین نهاد تحصیل کرده است و دکترایش را از کالج عیسی مسیح در آکسفورد دریافت کرده است. پایاننامهی دکترایش دربارهی تحلیل زندگینامهها و خاطرات سربازان و سردارانی بوده که در دوران نوزایی در اروپا میزیستند، که ارتباطی با کتابها و عقاید بعدیاش ندارد. حراری گیاهخواری سرسخت است، از پیروان پر و پا قرص آیین بودایی ویپاسانا محسوب میشود، و همجنسگراست و دو سال پیش از ترجمه و انتشار کتابش به انگلیسی به طور رسمی با مردی به نام اسحاق یاحاو ازدواج کرد که مدیر برنامههایش هم هست و همان کسی است که به شهرت رسیدناش را ممکن ساخته است.
🍂 ناگفته پیداست که زندگی شخصی حراری البته به خودش مربوط میشود و هرکس آزادی مطلق دارد که هرچه میخواهد بخورد یا نخورد و پیرو هر عقیدهای باشد و با هرکس خواست ازدواج بکند یا نکند. اما گاه عناصری زندگینامهای تعیین کنندهی چیزهایی است که نویسندگان مینویسند، و در این حالت به بهانهی خصوصی بودنِ این امور نمیتوان از آنها چشمپوشی کرد. به ویژه که حراری با اشتیاق و صراحت فراوان مدام هرسه عنصر یاد شده (گیاهخواری، بوداییگرای و همجنسگرایی) را تبلیغ میکند و تقریبا در همهی سخنرانیها و گفتارهایی که دربارهی کتابش داشته، به شکلی در این سه مورد اعلام موضع میکند. از این رو دانستن این نکات و چگونگی به جریان افتادن معناهای برخاسته از آن در متن سودمند و کارگشاست.
🍂 عنصر زندگینامهای دیگری که دربارهاش کمتر سخن میگوید اما شالودهی نظری سخنانش را بر میسازد، صهیونیسم است. هرچند در این مورد بسیار به ندرت سخن میگوید، اما دو عنصر کلیدی در آرای او مدام به شکلی صریح یا ضمنی تکرار میشود که عبارتند از بزرگداشت قوم یهود و در ضمن خوار شمردن کتاب مقدس و دین یهودیت، در کنار پایبندی به شکلی از سوسیالیسم مارکسیستی که در ضمن با ستایش قدرت عریان و متمرکز گره خورده است. حراری در این زمینهها صراحت ندارد و برچسبی بر آرای سیاسی خود نمیزند، اما این سه رکن که برسازندهی صهیونیسم هستند در گفتار و نوشتارش برجستگی دارند.
🍂 شهرت حراری در ضمن به ویژگیهای شخصیتی دیگرش هم باز میگردد. او سخنرانی پرشور و شیرین سخن است و نوشتارش هم روان و جذاب خواندنی است. با لهجهای اسرائیلی –که تقریبا همان لهجهی اغراقشدهی فارسی خودمان است- انگلیسی حرف میزند و به ویژه در صادر کردن حکمهای کلی عجیب و غریبی مهارت دارد، که مایهی شگفتی و جلب توجه میشود، اما کمی بعدتر معلوم میشود منظورش چیزی پیشپا افتادهتر بوده است. مثلا میگوید نخستین موشکهای هدایتشونده را ژاپنیها اختراع کردند، و کمی بعد مشخص میشود که منظورش کامیکازهها هستند که شایستهتر است هواپیمای سرنشیندار نامیده شوند، تا موشک هدایتشونده. اکنون با این زمینه دربارهی نویسنده، میتوان به نوشته پرداخت.
🔻و اما کتاب «خردمند»:
🌐 مطالعۀ ادامۀ متن
⏰ زمان مطالعه: ۲۸ دقیقه
🔖 ۵۴۶۳ واژه
#نقد_کتاب #نقد_روشنفکران
#آینه_تاریخ #ایران
➖➖➖
🌾 @Naqdagin
Telegraph
خردمند؟
— نقدی بر کتاب sapiens ادامه متن از تلگرام @Naqdagin این کتاب متنی است به نسبت مفصل که در ترجمهی پارسیاش بیش از ششصد صفحه حجم دارد، و به چهار بخش تقسیم شده که سهتایش عنوان «انقلاب» را بر خود دارد و به تحول شناختی مغز در تکامل، ظهور کشاورزی، پیدایش نظامهای…
📘در باب «تکثرگرایی حقیقتباور» یا «مثلثهای چهارگوش»!
(۲/۲)
✍🏻 #آرمان_امیری (پیج)
🍂 البته دکتر محدثی در متن خودشان بهصراحت اشاره نکردهاند که به کدام الگو در فهم حقیقت اشاره دارند، اما از شواهد کلی و روند پروژۀ ایشان چنین برمیآید که حقیقتگراییشان، خصلت افلاطونی دارد و این نگرش یکتاانگارانه از حقیقتِ مطلق، در جایجای یادداشتهای ایشان بهچشم میخورد؛ برای نمونه، میتوان به برخی مظاهر آن اشاره کرد.
🍂 بارزترین نمونه، تاکید مداوم دکتر محدثی بر ضرورت «اسطورهشکنی» است. البته که در چهارچوب منطق «کثرتگرا»، هیچ اسطورهای نمیتواند نمایندۀ حقیقت ناب و مطلق باشد، اما «کثرتگرایان»، این تقدسزدایی را پیش از «الگوهای بیرونی»، از خودشان و روایتها و خوانشهای خودشان آغاز میکنند! در واقع، آنکه در دلِ اندیشۀ «کثرتگرایی» پژوهش میکند، پیشاپیش پذیرفته و حتی تاکید میکند، که «خوانش او صرفا خوانش خود اوست؛ فهمی از جهان است که با خودش پیوند خورده»، پس هرگز نمیتواند آن را حقیقتی قلمداد کند که به کار حذف و طرد و انکار باقی نظریات بیاید.
🍂 رویکرد دکتر محدثی اما به کل، از جنس دیگریست. ایشان روایت خودشان را چنان عین حقیقت میدانند که میتوان از آن مانند عصای موسی استفاده کرد و باقی روایتهایی که بیشک «ناحقیقت» هستند را، بلعید و حذف کرد. چنین شیوهای، با تقدسزدایی و اسطورهشکنی در معنای کثرتگرایانۀ آن، نسبتی ندارد و بیشتر میتواند در منطق «بتشکنی» فهم شود. همان سنتی که ادیان حقیقتگرای ابراهیمی از این پیامبر اسطورهای خود، به میراث بردند تا در برابر خدای یکتای خود، که حقیقت مطلق تصورش میکنند، باقی خدایان را دروغ و جهل و جعل قلمداد کرده و نابود کنند.
🍂 در چهارچوب همین خوانش است که دکتر محدثی گمان میکند، ایراد کار علی شریعتی این بوده که نظریاتش مبتنی بر «حقایق عینی تاریخ» نبودهاست. پس احتمالا اگر دکثر محدثی بتوانند انحرافات علی شریعتی را جبران کنند و بهجای روایت «نامعتبر و دلبخواه» او از تشیع علوی و تشیع صفوی، یک روایتِ بسیار دقیق و کاملا معتبر با دادههای تاریخی از تشیع ارائه کنند، آن وقت مشکل حل میشود. من اما متوجه نمیشوم، پس از حصولِ چنان حقیقت مطلق و دقیق و یگانهای از جناب دکتر محدثی، تکلیف پروژۀ «تکثرگرایی» چه میشود؟ وقتی تمام حقیقت مطلق به چنگ دکتر محدثی آمد، تکلیف باقی گمراهانی که به حقیقت نهفته در روایت ایشان ایمان نیاوردند، چیست؟
🍂 من البته با نتیجۀ نهایی دکتر محدثی در مورد شریعتی نسبتا موافق هستم که پروژۀ او نهتنها به «کثرتگرایی» نمیانجامید، بلکه حتی امکان حداقلی از «رواداری» را نیز باقی نگذاشته بود، اما برخلاف دکتر محدثی، من اصلا مشکل کار شریعتی را بیاعتباری روایتش از تشیع یا نداشتن فکتهای تاریخی نمیدانم؛ بلکه به باورم، پروژۀ شریعتی به همان دلایلی به فاجعه ختم شد که عینا در الگوی کاری دکتر محدثی تکرار میشود:
نخست اینکه، شریعتی نیز به مانند دکتر محدثی، «تکثرگرا» نبود و خود را منبع حقیقت، یا دستکم پژوهشگری برای حصول حقیقت مطلق قلمداد میکرد؛
دوم اینکه، شریعتی نیز بهمانند دکتر محدثی، حاضر نشد از الگوی «فایدهگرایانۀ» جان لاک پیروی کند تا در وضعیتی که دستش از باورهای تکثرگرا کوتاه است، دستکم فرجام کارش به سطحی از «رواداری» ختم شود.
🍂 خلاصۀ امر اینکه ما بیش از نیم قرن است با ترکیبات و ابداعاتی از جنس «روشنفکری مذهبی»، «دموکراسی دینی»، یا حتی «اسلامگرایی سکولار» آشنا شدهایم و حالا بجز نقدهای منطقی بر مبانی این اندیشهها یا رویکردها، میتوانیم نتایج عملیشان را هم قضاوت کنیم. بهشخصه بعید میدانم رویکرد «حقیقتگرایی تکثرگرا» هم سرنوشت متفاوتی از باقی مثلثهای چهارگوش پیشین پیدا کند.
🍂 من طبیعتا علاقهای به ورود به مباحث دینی ندارم و نقدم به تصورات خطی از تاریخ اندیشه و باوری یکتاانگارانه به «فرآیند تحول فکری بشر» را وارد این بحث نمیکنم تا ببینیم نسبت «تکخداباوری» با «چندخداباوری» چگونه است. امیدواری من تنها به همین سطح خلاصه میشود که اگر «تکخداباوران» نمیخواهند با تحول در مبنای اندیشهشان، به سمت «کثرتگرایی» حرکت کنند، دستکم با فهمی از منطق «فایدهگرای» جان لاک، یا حضی از آن شفقت مسیحایی، خود را برای «رواداری در عرصهی اجتماعی» بیشتر آماده کنند. چشماندازی که با این جد و جهدِ جهادی بر بتشکنیهای پیاپی چندان سازگاری ندارد.
#نقد_روشنفکران #فلسفیدن #سیاست
➖➖➖
🌾 @Naqdagin | @DivaneSara
(۲/۲)
✍🏻 #آرمان_امیری (پیج)
🍂 البته دکتر محدثی در متن خودشان بهصراحت اشاره نکردهاند که به کدام الگو در فهم حقیقت اشاره دارند، اما از شواهد کلی و روند پروژۀ ایشان چنین برمیآید که حقیقتگراییشان، خصلت افلاطونی دارد و این نگرش یکتاانگارانه از حقیقتِ مطلق، در جایجای یادداشتهای ایشان بهچشم میخورد؛ برای نمونه، میتوان به برخی مظاهر آن اشاره کرد.
🍂 بارزترین نمونه، تاکید مداوم دکتر محدثی بر ضرورت «اسطورهشکنی» است. البته که در چهارچوب منطق «کثرتگرا»، هیچ اسطورهای نمیتواند نمایندۀ حقیقت ناب و مطلق باشد، اما «کثرتگرایان»، این تقدسزدایی را پیش از «الگوهای بیرونی»، از خودشان و روایتها و خوانشهای خودشان آغاز میکنند! در واقع، آنکه در دلِ اندیشۀ «کثرتگرایی» پژوهش میکند، پیشاپیش پذیرفته و حتی تاکید میکند، که «خوانش او صرفا خوانش خود اوست؛ فهمی از جهان است که با خودش پیوند خورده»، پس هرگز نمیتواند آن را حقیقتی قلمداد کند که به کار حذف و طرد و انکار باقی نظریات بیاید.
🍂 رویکرد دکتر محدثی اما به کل، از جنس دیگریست. ایشان روایت خودشان را چنان عین حقیقت میدانند که میتوان از آن مانند عصای موسی استفاده کرد و باقی روایتهایی که بیشک «ناحقیقت» هستند را، بلعید و حذف کرد. چنین شیوهای، با تقدسزدایی و اسطورهشکنی در معنای کثرتگرایانۀ آن، نسبتی ندارد و بیشتر میتواند در منطق «بتشکنی» فهم شود. همان سنتی که ادیان حقیقتگرای ابراهیمی از این پیامبر اسطورهای خود، به میراث بردند تا در برابر خدای یکتای خود، که حقیقت مطلق تصورش میکنند، باقی خدایان را دروغ و جهل و جعل قلمداد کرده و نابود کنند.
🍂 در چهارچوب همین خوانش است که دکتر محدثی گمان میکند، ایراد کار علی شریعتی این بوده که نظریاتش مبتنی بر «حقایق عینی تاریخ» نبودهاست. پس احتمالا اگر دکثر محدثی بتوانند انحرافات علی شریعتی را جبران کنند و بهجای روایت «نامعتبر و دلبخواه» او از تشیع علوی و تشیع صفوی، یک روایتِ بسیار دقیق و کاملا معتبر با دادههای تاریخی از تشیع ارائه کنند، آن وقت مشکل حل میشود. من اما متوجه نمیشوم، پس از حصولِ چنان حقیقت مطلق و دقیق و یگانهای از جناب دکتر محدثی، تکلیف پروژۀ «تکثرگرایی» چه میشود؟ وقتی تمام حقیقت مطلق به چنگ دکتر محدثی آمد، تکلیف باقی گمراهانی که به حقیقت نهفته در روایت ایشان ایمان نیاوردند، چیست؟
🍂 من البته با نتیجۀ نهایی دکتر محدثی در مورد شریعتی نسبتا موافق هستم که پروژۀ او نهتنها به «کثرتگرایی» نمیانجامید، بلکه حتی امکان حداقلی از «رواداری» را نیز باقی نگذاشته بود، اما برخلاف دکتر محدثی، من اصلا مشکل کار شریعتی را بیاعتباری روایتش از تشیع یا نداشتن فکتهای تاریخی نمیدانم؛ بلکه به باورم، پروژۀ شریعتی به همان دلایلی به فاجعه ختم شد که عینا در الگوی کاری دکتر محدثی تکرار میشود:
نخست اینکه، شریعتی نیز به مانند دکتر محدثی، «تکثرگرا» نبود و خود را منبع حقیقت، یا دستکم پژوهشگری برای حصول حقیقت مطلق قلمداد میکرد؛
دوم اینکه، شریعتی نیز بهمانند دکتر محدثی، حاضر نشد از الگوی «فایدهگرایانۀ» جان لاک پیروی کند تا در وضعیتی که دستش از باورهای تکثرگرا کوتاه است، دستکم فرجام کارش به سطحی از «رواداری» ختم شود.
🍂 خلاصۀ امر اینکه ما بیش از نیم قرن است با ترکیبات و ابداعاتی از جنس «روشنفکری مذهبی»، «دموکراسی دینی»، یا حتی «اسلامگرایی سکولار» آشنا شدهایم و حالا بجز نقدهای منطقی بر مبانی این اندیشهها یا رویکردها، میتوانیم نتایج عملیشان را هم قضاوت کنیم. بهشخصه بعید میدانم رویکرد «حقیقتگرایی تکثرگرا» هم سرنوشت متفاوتی از باقی مثلثهای چهارگوش پیشین پیدا کند.
🍂 من طبیعتا علاقهای به ورود به مباحث دینی ندارم و نقدم به تصورات خطی از تاریخ اندیشه و باوری یکتاانگارانه به «فرآیند تحول فکری بشر» را وارد این بحث نمیکنم تا ببینیم نسبت «تکخداباوری» با «چندخداباوری» چگونه است. امیدواری من تنها به همین سطح خلاصه میشود که اگر «تکخداباوران» نمیخواهند با تحول در مبنای اندیشهشان، به سمت «کثرتگرایی» حرکت کنند، دستکم با فهمی از منطق «فایدهگرای» جان لاک، یا حضی از آن شفقت مسیحایی، خود را برای «رواداری در عرصهی اجتماعی» بیشتر آماده کنند. چشماندازی که با این جد و جهدِ جهادی بر بتشکنیهای پیاپی چندان سازگاری ندارد.
#نقد_روشنفکران #فلسفیدن #سیاست
➖➖➖
🌾 @Naqdagin | @DivaneSara
Telegram
نقدآگین
📘پیرامون «فایدهباوری، تکثرگرایی، حقیقتباوری، نسبیانگاری و مدارا»
— نقدی بر یادداشتِ آرمان امیری
(۳/۳)
✍🏻 #رضا_زمان
🍂 آنچه در برابر «تکثرگرایی» است، نه «حقیقتباوری» که «وحدتباوری و تاماندیشی و یقینباوری» است. به اين معنا که حقيقتِ مطلق و عینی، در جیبِ یک شخص و یک ایده است، و این شخص و ایده، که حامل تنها حقیقت مطلق و عینیست، فوق نقد و پرسش است و فرای خطا و لغزش، و دارای یقین و قطعیت؛ یعنی یقین به «انحصار حقیقت در یک شخص و یک ایده». این چیزیست که با «تکثرگرایی» سازگار نیست. در واقع، تکثرگرایی با «یقین» به حصول «حقیقتِ مطلق» در یک شخص و ایده است که ناسازگار است، نه با «حقیقتباوری». همچنین، «مُدارا و رواداری»، بیآمد «تکثرگرایی» است، نه «نسبیانگاری و تاماندیشی». برای مُدارا، لازم است به تکثر باور داشتهباشیم، اما نه آنکه نافیِ «مطلقِ حقیقت» باشیم، چه حقیقت اخلاقی، چه حقیقت معرفتی.
🍂 یک شکل از تکثرگرایی، «تکثرگرایی دینی» یا «پلورالیسم دینی» است که هم در مسیحیت و هم در اسلام، توسعه يافتهاست. اين تکثرگرایی، به کثرتِ حقایق دینی، سعادت و رستگاری باور دارد؛ یعنی قائل است به اينکه اولا، حقیقت در انحصار یک دین خاص نیست و تمام ادیان حامل حقایق هستند، ثانیا، سعادت و رستگاری هم در اختیار پیروان یک دین خاص نیست، بلکه تمام دیندارانی که صادقانه در پیِ صدق و راستی و نیکی رفتهاند، شایستهی سعادت و رستگاریاند. بهتعبیر مولوی (که یک از تکثرگرایان دینی است) «اختلاف مسلم و گبر و جهود»، از «نظرگاه» است. و ادیان، نظرگاههای متعددند.
🍂 جان هیک در مسیحیت، سروش در اسلام، کسانی بودند که در دوران معاصر، پلورالیسم دینی را دنبال کردند. وجود پلورالیسم دینی، خود نشانهایست از اينکه، تکثرگرایی میتواند در کنار حقیقتباوری بنشیند و همزیستی داشتهباشد.
#فلسفیدن #نقد_روشنفکران
➖➖➖
🌾 @Naqdagin | @shahrvand_sabz
— نقدی بر یادداشتِ آرمان امیری
(۳/۳)
✍🏻 #رضا_زمان
🍂 آنچه در برابر «تکثرگرایی» است، نه «حقیقتباوری» که «وحدتباوری و تاماندیشی و یقینباوری» است. به اين معنا که حقيقتِ مطلق و عینی، در جیبِ یک شخص و یک ایده است، و این شخص و ایده، که حامل تنها حقیقت مطلق و عینیست، فوق نقد و پرسش است و فرای خطا و لغزش، و دارای یقین و قطعیت؛ یعنی یقین به «انحصار حقیقت در یک شخص و یک ایده». این چیزیست که با «تکثرگرایی» سازگار نیست. در واقع، تکثرگرایی با «یقین» به حصول «حقیقتِ مطلق» در یک شخص و ایده است که ناسازگار است، نه با «حقیقتباوری». همچنین، «مُدارا و رواداری»، بیآمد «تکثرگرایی» است، نه «نسبیانگاری و تاماندیشی». برای مُدارا، لازم است به تکثر باور داشتهباشیم، اما نه آنکه نافیِ «مطلقِ حقیقت» باشیم، چه حقیقت اخلاقی، چه حقیقت معرفتی.
🍂 یک شکل از تکثرگرایی، «تکثرگرایی دینی» یا «پلورالیسم دینی» است که هم در مسیحیت و هم در اسلام، توسعه يافتهاست. اين تکثرگرایی، به کثرتِ حقایق دینی، سعادت و رستگاری باور دارد؛ یعنی قائل است به اينکه اولا، حقیقت در انحصار یک دین خاص نیست و تمام ادیان حامل حقایق هستند، ثانیا، سعادت و رستگاری هم در اختیار پیروان یک دین خاص نیست، بلکه تمام دیندارانی که صادقانه در پیِ صدق و راستی و نیکی رفتهاند، شایستهی سعادت و رستگاریاند. بهتعبیر مولوی (که یک از تکثرگرایان دینی است) «اختلاف مسلم و گبر و جهود»، از «نظرگاه» است. و ادیان، نظرگاههای متعددند.
🍂 جان هیک در مسیحیت، سروش در اسلام، کسانی بودند که در دوران معاصر، پلورالیسم دینی را دنبال کردند. وجود پلورالیسم دینی، خود نشانهایست از اينکه، تکثرگرایی میتواند در کنار حقیقتباوری بنشیند و همزیستی داشتهباشد.
#فلسفیدن #نقد_روشنفکران
➖➖➖
🌾 @Naqdagin | @shahrvand_sabz
Telegram
نقدآگین
📘در باب «تکثرگرایی حقیقتباور» یا «مثلثهای چهارگوش»!
✍🏻 #آرمان_امیری (پیج)
🗄پست مرتبط
📕کوروش؛ جهانسوز یا جهانساز؟
📕میتوان گفت دوچرخه (چندخداپرستی) از اتومبیل (یگانهپرستی) برتر است؟
📕کوروش، ایرانیان و کابوسِ تکخداباوری!
📕تکخدایی، آغازِ بدویت و…
✍🏻 #آرمان_امیری (پیج)
🗄پست مرتبط
📕کوروش؛ جهانسوز یا جهانساز؟
📕میتوان گفت دوچرخه (چندخداپرستی) از اتومبیل (یگانهپرستی) برتر است؟
📕کوروش، ایرانیان و کابوسِ تکخداباوری!
📕تکخدایی، آغازِ بدویت و…
📘دربارۀ کتابِ «غائلۀ هایدگر»
✍🏻#فرهاد_سلیماننژاد (مترجمِ این کتاب)
🍂 با استناد به مطالب این کتاب، مارتین هایدگر یک نازیِ تمامعیار بود و یک نازیِ تمامعیار هم باقی ماند. تعهدش به نازیسم چنان بنیادی بود که تا آخر عمر، کارت عضویتش در حزب نازی را نگه داشت و هیچوقت هم، بهرغم اصرار دو شاگرد یهودیِ پرآوازهاش، هانا آرنت و هربرت مارکوزه، هرگز حاضر نشد بهسبب همراهیاش با نازیسم، در ملاءعام از وجدان عمومی عذرخواهی کند.
🍂 در واقع، همراهیِ هایدگر با نازیسم چنان ریشه در مبانیِ بهاصطلاح "هستیشناسیِ بنیادینِ" او داشت که اساساً هیچگاه نسبت به "حقیقت و عظمتِ درونیِ جنبشِ ناسیونال سوسیالیستیِ" آلمانِ هیتلری تردیدی روا نداشت، و این چیزی است که کارل لوویت، یکی دیگر از شاگردان یهودیِ به همان اندازه پرآوازهی هایدگر، به آن اذعان کرده و در تحلیلش مقالهای عالمانه نوشته است. نقطهی آغاز "غائلهی هایدگر" هم، در واقع، انتشار همین مقاله است که متن آن در این کتاب آمده است.
🍂 بهرغم این واقعیتهای هولناک دربارهی نازیسمِ تزلزلناپذیرِ هایدگر، او و فلسفهاش طی دستکم دو دههی گذشته بر فضای بهاصطلاح روشنفکریِ ایران سیطره داشت. از فعل ماضی استفاده کردم، چون شواهد و قرائنِ بسیاری از افول این سیطرهی بلامنازع حکایت دارند، و این رخداد مبارکی است.
🍂 برای فهمِ دلیلِ مبارک بودنِ این واقعه، کافی است در این درنگ کنید که پسماندهای جریان مبلغ فلسفهی هایدگر در ایران، که تمایل ندارم در اینجا نامی از ایشان ببرم، همچنان سفتوسخت از آرمانهای ایرانسوز انفجار نور دفاع میکنند. باری، افول سیطرهی هایدگر در ایران، با افول آرمانهای انفجار نور بستگیِ معنادار دارد و این واقعاً نویدبخش است.
🍂 امیدوارم این کتاب، که حاویِ مطالب فوقالعاده مهم دربارهی ریشههای فلسفیِ حمایت هایدگر از نازیسم است، در تسریعِ به فرجام رسیدنِ این روندِ افول مفید باشد.
❓ نازیسم در کجای دفترچههای سیاه هایدگر است؟
🍂 این دفترچهها پرده از این واقعیت برمیدارند که در طول دهۀ ۱۹۳۰ و دهۀ ۱۹۴۰، ذهن و فکر هایدگر عمیقاً درگیر بلشویسم، ناسیونالسوسیالیسم، و اَعمالِ بهزعم او ننگین «یهودیت جهانی» بود. آنچه «دفترچههای سیاه» امکانپذیر ساخته، دسترسی به خصوصیترین اندیشههای هایدگر است: جزئیات «دکترین مخفیانۀ» جامعی که فیلسوف در عزلتگاه کلبهاش در جنگل سیاه پرورش داده بود.
🍂 اعتقاد راسخ هایدگر به برتریِ هستیشناختیِ ملت آلمان متضمن این دیدگاه سیاسیِ او است که ملتهای پست و فرومایه را، به نام نامیِ «تاریخ هستی»، عادلانه میتوان تحت ستم قرار داد، و این نکتهای است که ویراستار «دفترچههای سیاه»، پیتر تراونی، در کتاب موجزش «هایدگر و اسطورۀ توطئۀ جهانی یهود»، با قوت تمام به آن پرداخته است.
🍂 در «دفترچههای سیاه»، او بهندرت در حمایت خود از هیتلر دچار تردید میشود و تأکید میکند که این «نهایت خوشاقبالی» است که «پیشوا به واقعیت جدیدی وقوف یافته که اندیشۀ ما را دوباره در مسیر راستین قرار داده و نیروی تازهای در آن دمیده است.» حتی پس از جنگ و بهرغم خواهشهای برخی شاگردانش، هایدگر همچنان از محکوم کردن رژیم امتناع ورزید. هایدگر در یکی از نامههایش به مارکوزه، ادعا کرد که جنایتهای متفقین درست همان اندازه هولناک بودند که جنایتهای متحدین. ضمن اینکه جنایتهای نازیها از مردم آلمان پنهان نگاه داشته شده بود.
🍂 بمبارانهای درسدن و توکیو هر چقدر هم که دهشتناک بوده باشند، در مقایسه با جنایات نازیها در آشویتس، تربلینکا و بابییار ناچیز جلوه میکنند. و اگرچه عموم مردم آلمان از «راهحل نهایی» اطلاع نداشتند، اما ابعاد وسیع مظالم و تبعیدهای نازیها بر همگان آشکار بود. و سرانجام اینکه آیا هایدگر به این فکر نمیکرد که پانصدهزار یهودیِ آلمانی به کجا برده شدند؟
#نقد_کتاب #نقد_روشنفکران
➖➖➖
🌾 @Naqdagin
✍🏻#فرهاد_سلیماننژاد (مترجمِ این کتاب)
🍂 با استناد به مطالب این کتاب، مارتین هایدگر یک نازیِ تمامعیار بود و یک نازیِ تمامعیار هم باقی ماند. تعهدش به نازیسم چنان بنیادی بود که تا آخر عمر، کارت عضویتش در حزب نازی را نگه داشت و هیچوقت هم، بهرغم اصرار دو شاگرد یهودیِ پرآوازهاش، هانا آرنت و هربرت مارکوزه، هرگز حاضر نشد بهسبب همراهیاش با نازیسم، در ملاءعام از وجدان عمومی عذرخواهی کند.
🍂 در واقع، همراهیِ هایدگر با نازیسم چنان ریشه در مبانیِ بهاصطلاح "هستیشناسیِ بنیادینِ" او داشت که اساساً هیچگاه نسبت به "حقیقت و عظمتِ درونیِ جنبشِ ناسیونال سوسیالیستیِ" آلمانِ هیتلری تردیدی روا نداشت، و این چیزی است که کارل لوویت، یکی دیگر از شاگردان یهودیِ به همان اندازه پرآوازهی هایدگر، به آن اذعان کرده و در تحلیلش مقالهای عالمانه نوشته است. نقطهی آغاز "غائلهی هایدگر" هم، در واقع، انتشار همین مقاله است که متن آن در این کتاب آمده است.
🍂 بهرغم این واقعیتهای هولناک دربارهی نازیسمِ تزلزلناپذیرِ هایدگر، او و فلسفهاش طی دستکم دو دههی گذشته بر فضای بهاصطلاح روشنفکریِ ایران سیطره داشت. از فعل ماضی استفاده کردم، چون شواهد و قرائنِ بسیاری از افول این سیطرهی بلامنازع حکایت دارند، و این رخداد مبارکی است.
🍂 برای فهمِ دلیلِ مبارک بودنِ این واقعه، کافی است در این درنگ کنید که پسماندهای جریان مبلغ فلسفهی هایدگر در ایران، که تمایل ندارم در اینجا نامی از ایشان ببرم، همچنان سفتوسخت از آرمانهای ایرانسوز انفجار نور دفاع میکنند. باری، افول سیطرهی هایدگر در ایران، با افول آرمانهای انفجار نور بستگیِ معنادار دارد و این واقعاً نویدبخش است.
🍂 امیدوارم این کتاب، که حاویِ مطالب فوقالعاده مهم دربارهی ریشههای فلسفیِ حمایت هایدگر از نازیسم است، در تسریعِ به فرجام رسیدنِ این روندِ افول مفید باشد.
❓ نازیسم در کجای دفترچههای سیاه هایدگر است؟
🍂 این دفترچهها پرده از این واقعیت برمیدارند که در طول دهۀ ۱۹۳۰ و دهۀ ۱۹۴۰، ذهن و فکر هایدگر عمیقاً درگیر بلشویسم، ناسیونالسوسیالیسم، و اَعمالِ بهزعم او ننگین «یهودیت جهانی» بود. آنچه «دفترچههای سیاه» امکانپذیر ساخته، دسترسی به خصوصیترین اندیشههای هایدگر است: جزئیات «دکترین مخفیانۀ» جامعی که فیلسوف در عزلتگاه کلبهاش در جنگل سیاه پرورش داده بود.
🍂 اعتقاد راسخ هایدگر به برتریِ هستیشناختیِ ملت آلمان متضمن این دیدگاه سیاسیِ او است که ملتهای پست و فرومایه را، به نام نامیِ «تاریخ هستی»، عادلانه میتوان تحت ستم قرار داد، و این نکتهای است که ویراستار «دفترچههای سیاه»، پیتر تراونی، در کتاب موجزش «هایدگر و اسطورۀ توطئۀ جهانی یهود»، با قوت تمام به آن پرداخته است.
🍂 در «دفترچههای سیاه»، او بهندرت در حمایت خود از هیتلر دچار تردید میشود و تأکید میکند که این «نهایت خوشاقبالی» است که «پیشوا به واقعیت جدیدی وقوف یافته که اندیشۀ ما را دوباره در مسیر راستین قرار داده و نیروی تازهای در آن دمیده است.» حتی پس از جنگ و بهرغم خواهشهای برخی شاگردانش، هایدگر همچنان از محکوم کردن رژیم امتناع ورزید. هایدگر در یکی از نامههایش به مارکوزه، ادعا کرد که جنایتهای متفقین درست همان اندازه هولناک بودند که جنایتهای متحدین. ضمن اینکه جنایتهای نازیها از مردم آلمان پنهان نگاه داشته شده بود.
🍂 بمبارانهای درسدن و توکیو هر چقدر هم که دهشتناک بوده باشند، در مقایسه با جنایات نازیها در آشویتس، تربلینکا و بابییار ناچیز جلوه میکنند. و اگرچه عموم مردم آلمان از «راهحل نهایی» اطلاع نداشتند، اما ابعاد وسیع مظالم و تبعیدهای نازیها بر همگان آشکار بود. و سرانجام اینکه آیا هایدگر به این فکر نمیکرد که پانصدهزار یهودیِ آلمانی به کجا برده شدند؟
#نقد_کتاب #نقد_روشنفکران
➖➖➖
🌾 @Naqdagin
Telegram
نقدآگین
📺 کنسلکالچر و مشکلاتش (تعمق)
— ووک و چپِ نو در نقش کشیشهای تکهتکهساز
🎙#اسلاوی_ژیژک
🍂 شاید بپرسید چه ارتباطیست میان ووکیسم و گفتمان غالبِ بخشی از چپ ایرانی با سوگیریهای ایرانستیزانه؟ و چرا باید به این امر بپردازیم و از نقدهای جدی وارد بر آن، حتی از سوی برخی متفکران چپ، مطلع باشیم؟ از آنجا که ما بهاقتضای انحطاط تاریخیمان، کمتر با تفکر خودانگیخته و ریشهمند در بستر تاریخی ایران طرفیم و بیشتر بر سبیلِ ترجمه و تقلید گام برمیداریم، وضعیت مشابهی توسط بخشی از چپهای ایرانی، از فعالین گمنام تا چهرههای مشهور، در حال رقم خوردن است. وضعیتی که در آن، بجای دعوت به وفاق و اتحاد حول امر مشترکِ تاریخی-فرهنگی و تبعا جمعیتساز (و نتیجتا تحولآفرین با کمترین هزینۀ زمان و عمر) و قدرتساز، یعنی «ایران» (بهمثابه خانۀ مشترکِ اجدادی و بستر امکان تحققِ منافع مشترک و ایدههای مشترک و مستقلِ هر فرد ساکن این سرزمین) و مطالبۀ «حکومت قانون، احیای دولتی ملی و دموکراتیک بر محورِ حقوق بشر/شهروندی فرد فردِ ایرانیان»، اصل را گفتمانهای جمعگرای چپ با محوریتِ «قومگراییِ ستیزهجو» قرار دادهاند که در آن، مسالۀ اصلی، نه کنار زدن «اسلامگرایی-بنیادگرایی» که در حال رقمزدنِ فلاکت همهجانبه و سرکوبِ ابتداییترین حقوق آحاد ایرانیان است (از جمله حقِ داشتنِ دولتی فراگیر و ملی و لائیک و ملتزم به حقوق بشر)، بلکه دمیدنِ هر روزه بر حس «سرفکندگندگی و شرمساری و حس گناه» از نفسِ ایرانی زادهشدن / بودن، با کوبیدن و تخریبِ ایران و ایرانی و زبان فارسی و هر امرِ مشترک است: از زبان تا پرچم تا تاریخ و اساطیر و شاعران بزرگ و اهل فکرِ آن.
🍂 ایرانیان و ایراندوستان، با قومی خیالی و خودساخته بهنام «فارس» بازتعریف میشوند، و بهمثابه «قومی ستمگر و اشغالگر»، با تاریخی «سراسر دروغ و جعل و فریب» تبلیغ میشوند، درحالیکه اقوام ایرانی، هر یک، «ملت/ تمدنی جدا» و با تاریخی حتی چند هزار ساله از «تحت ستم بودگیِ هدفمند» جا زده میشوند، و هر کس، به فرهنگ ایران یا زبان فارسی، کمترین خدمتی کردهباشد و کمترین تعلقی به تاریخ و نمادهای ایران (امر مشترک) داشتهباشد، با انواع روشها و با انواع بهانهها، بهمثابه فردی فاشیست/ایدئولوژیک/ سرشار از رذائل/ وابسته به حکومتِ آخوندی و... نشان دادهمیشود که باید شرمسار و رسوا و مطرودش ساخت.
🍂 در چنین فضاسازی سمگستری بود که جنبش تاریخی و ملیِ ایرانیان (مهسا) که سرشار از اتحاد و همدلی خیرهکننده و فداکاریِ ایرانیان برای همدیگر، بهمثابه شهروندانِ همسرنوشتِ یک کشورِ تاریخی بود، بدل به جنگِ ۷۲ ملت و حرکتی عقیمشده و از-هم-گسیخته شد. هر قومی، «ملتی جداگانه» و «تحت ستمِ ویژه» (توسط قومِ جعلیِ «فارس») دانستهشد که باید پرچم جداگانهای حمل کند و پرچم ایران، به پرچم «نظام سیاسیِ پادشاهی»، آن هم منحصر به «خاندانِ پهلوی»، تقلیل یافت (که باید با تقویت «حسِ شرمساری» یا «ممنوعیتهای بیرونی» در تجمعات، حذف شود تا مثلا جلوی بازگشتِ سلطنت و سلطنتطلبان گرفتهشود)؛ یعنی پرچم به چیزی در حد یک «نقاشی کودکانه» که میتوان و ضروریست نفی و طردش کرد و هر چند مدت یک بار، تغییرش داد، بدل شد (نگاهی مشترک با خمینی و امتیهای متنفر، یا در بهترین حالت بیحس و بیتفاوت، به موضوعِ ایران و نمادها و تاریخش). «پادشاهی» هم در نظر این نگاهِ عمیقا ایدئولوژیک و متاثر از انگارههای مارکسیستی (که عمدتا از «ایدئولوژی» بشکلی خطا، بعنوان «فحش و ناسزا» استفاده میکند، نه بهمثابه یک وجه «توصیفی»؛ چراکه ضرورتا و قبل از تبیین، «بار ارزشی منفی» ندارد و برای مثال میدانیم، «لیبرالیسم» هم یک ایدئولوژیست و کسی که از منظر یک لیبرال، نگاه چپگرا یا قومگرا یا ناسیونال سوسیالیسم را نقد میکند، ایدئولوژی خاصی را، بهدرست یا غلط، دارای ارجحیت نسبی دانسته)، با یک تاریخِ «سراسر ظالمانه و ظلمانی و استبدادی و خونین» درک و توصیف میشود، نه اینکه پادشاهی نیز مثل «خانواده» و «روحانیت»، یک نهادِ غالب در تاریخِ جهان، تا همین چند وقت اخیر، دیدهشود، که نقاط مثبت و منفی خود را (مثل هر نهاد تاریخی دیگری) داشته، و اگر تماما و در وجه غالب، قابل تقلیل به «سرکوبگری و سلطه و خونریزیِ کور» بود، چنین بقای بلندمدتی نمییافت و چنین کارآمدیای نشان نمیداد. فقط مقایسهای گذرا میان حکومت کمونیستی شوروی (از مراکز رواجِ چنین انگارههای ایدئولوژیکی از تاریخ) و حکومت جمهوری پادشاهیستیزِ اسلامی، با حکومتهای سابقشان، در آمارِ کمی و کیفیِ کشتار و شکنجه و سرکوبی که رقم زدند، برای فهم ناروایی چنین داوریای دربارۀ نهادهای تاریخی بسنده است؛ بدون آنکه بخواهیم، حکم به برتری و یا ضرورتِ پادشاهی در هر شکلش (بلکه امکان احیایش)، بر هر شکلِ جمهوری بدهیم.
#نقد_چپ #چپ_ایرانی
#ایران #نقد_روشنفکران
➖➖➖
🌾 @Naqdagin
— ووک و چپِ نو در نقش کشیشهای تکهتکهساز
🎙#اسلاوی_ژیژک
🍂 شاید بپرسید چه ارتباطیست میان ووکیسم و گفتمان غالبِ بخشی از چپ ایرانی با سوگیریهای ایرانستیزانه؟ و چرا باید به این امر بپردازیم و از نقدهای جدی وارد بر آن، حتی از سوی برخی متفکران چپ، مطلع باشیم؟ از آنجا که ما بهاقتضای انحطاط تاریخیمان، کمتر با تفکر خودانگیخته و ریشهمند در بستر تاریخی ایران طرفیم و بیشتر بر سبیلِ ترجمه و تقلید گام برمیداریم، وضعیت مشابهی توسط بخشی از چپهای ایرانی، از فعالین گمنام تا چهرههای مشهور، در حال رقم خوردن است. وضعیتی که در آن، بجای دعوت به وفاق و اتحاد حول امر مشترکِ تاریخی-فرهنگی و تبعا جمعیتساز (و نتیجتا تحولآفرین با کمترین هزینۀ زمان و عمر) و قدرتساز، یعنی «ایران» (بهمثابه خانۀ مشترکِ اجدادی و بستر امکان تحققِ منافع مشترک و ایدههای مشترک و مستقلِ هر فرد ساکن این سرزمین) و مطالبۀ «حکومت قانون، احیای دولتی ملی و دموکراتیک بر محورِ حقوق بشر/شهروندی فرد فردِ ایرانیان»، اصل را گفتمانهای جمعگرای چپ با محوریتِ «قومگراییِ ستیزهجو» قرار دادهاند که در آن، مسالۀ اصلی، نه کنار زدن «اسلامگرایی-بنیادگرایی» که در حال رقمزدنِ فلاکت همهجانبه و سرکوبِ ابتداییترین حقوق آحاد ایرانیان است (از جمله حقِ داشتنِ دولتی فراگیر و ملی و لائیک و ملتزم به حقوق بشر)، بلکه دمیدنِ هر روزه بر حس «سرفکندگندگی و شرمساری و حس گناه» از نفسِ ایرانی زادهشدن / بودن، با کوبیدن و تخریبِ ایران و ایرانی و زبان فارسی و هر امرِ مشترک است: از زبان تا پرچم تا تاریخ و اساطیر و شاعران بزرگ و اهل فکرِ آن.
🍂 ایرانیان و ایراندوستان، با قومی خیالی و خودساخته بهنام «فارس» بازتعریف میشوند، و بهمثابه «قومی ستمگر و اشغالگر»، با تاریخی «سراسر دروغ و جعل و فریب» تبلیغ میشوند، درحالیکه اقوام ایرانی، هر یک، «ملت/ تمدنی جدا» و با تاریخی حتی چند هزار ساله از «تحت ستم بودگیِ هدفمند» جا زده میشوند، و هر کس، به فرهنگ ایران یا زبان فارسی، کمترین خدمتی کردهباشد و کمترین تعلقی به تاریخ و نمادهای ایران (امر مشترک) داشتهباشد، با انواع روشها و با انواع بهانهها، بهمثابه فردی فاشیست/ایدئولوژیک/ سرشار از رذائل/ وابسته به حکومتِ آخوندی و... نشان دادهمیشود که باید شرمسار و رسوا و مطرودش ساخت.
🍂 در چنین فضاسازی سمگستری بود که جنبش تاریخی و ملیِ ایرانیان (مهسا) که سرشار از اتحاد و همدلی خیرهکننده و فداکاریِ ایرانیان برای همدیگر، بهمثابه شهروندانِ همسرنوشتِ یک کشورِ تاریخی بود، بدل به جنگِ ۷۲ ملت و حرکتی عقیمشده و از-هم-گسیخته شد. هر قومی، «ملتی جداگانه» و «تحت ستمِ ویژه» (توسط قومِ جعلیِ «فارس») دانستهشد که باید پرچم جداگانهای حمل کند و پرچم ایران، به پرچم «نظام سیاسیِ پادشاهی»، آن هم منحصر به «خاندانِ پهلوی»، تقلیل یافت (که باید با تقویت «حسِ شرمساری» یا «ممنوعیتهای بیرونی» در تجمعات، حذف شود تا مثلا جلوی بازگشتِ سلطنت و سلطنتطلبان گرفتهشود)؛ یعنی پرچم به چیزی در حد یک «نقاشی کودکانه» که میتوان و ضروریست نفی و طردش کرد و هر چند مدت یک بار، تغییرش داد، بدل شد (نگاهی مشترک با خمینی و امتیهای متنفر، یا در بهترین حالت بیحس و بیتفاوت، به موضوعِ ایران و نمادها و تاریخش). «پادشاهی» هم در نظر این نگاهِ عمیقا ایدئولوژیک و متاثر از انگارههای مارکسیستی (که عمدتا از «ایدئولوژی» بشکلی خطا، بعنوان «فحش و ناسزا» استفاده میکند، نه بهمثابه یک وجه «توصیفی»؛ چراکه ضرورتا و قبل از تبیین، «بار ارزشی منفی» ندارد و برای مثال میدانیم، «لیبرالیسم» هم یک ایدئولوژیست و کسی که از منظر یک لیبرال، نگاه چپگرا یا قومگرا یا ناسیونال سوسیالیسم را نقد میکند، ایدئولوژی خاصی را، بهدرست یا غلط، دارای ارجحیت نسبی دانسته)، با یک تاریخِ «سراسر ظالمانه و ظلمانی و استبدادی و خونین» درک و توصیف میشود، نه اینکه پادشاهی نیز مثل «خانواده» و «روحانیت»، یک نهادِ غالب در تاریخِ جهان، تا همین چند وقت اخیر، دیدهشود، که نقاط مثبت و منفی خود را (مثل هر نهاد تاریخی دیگری) داشته، و اگر تماما و در وجه غالب، قابل تقلیل به «سرکوبگری و سلطه و خونریزیِ کور» بود، چنین بقای بلندمدتی نمییافت و چنین کارآمدیای نشان نمیداد. فقط مقایسهای گذرا میان حکومت کمونیستی شوروی (از مراکز رواجِ چنین انگارههای ایدئولوژیکی از تاریخ) و حکومت جمهوری پادشاهیستیزِ اسلامی، با حکومتهای سابقشان، در آمارِ کمی و کیفیِ کشتار و شکنجه و سرکوبی که رقم زدند، برای فهم ناروایی چنین داوریای دربارۀ نهادهای تاریخی بسنده است؛ بدون آنکه بخواهیم، حکم به برتری و یا ضرورتِ پادشاهی در هر شکلش (بلکه امکان احیایش)، بر هر شکلِ جمهوری بدهیم.
#نقد_چپ #چپ_ایرانی
#ایران #نقد_روشنفکران
➖➖➖
🌾 @Naqdagin
Telegram
نقدآگین
🍁 ایراناندیشان سرافکنده در برابر ایرانبانان سرافراز
— قسمت نخست؛ پیرامون این سخنان مراد فرهادپور
✍🏻 #راتین_مهراسپند
🌐 مطالعۀ متن کامل
⏰ زمان مطالعه: ۲۳ دقیقه
🔖 ۴۶۴۱ واژه
🗄پست مرتبط
📺 ساسانیان، سلسلهای که باید از نو شناخت
📕شاهنامه و ساسانیان
📕سرافرازی یا سرافکندگی؟ مسئله این است!
📕تاریخزدایان: طالبانهای قلمروی تاریخپژوهی
📕کوروش؛ جهانسوز یا جهانساز؟
📕راستیپرهیزی یا راستیپژوهی؟
📕سخنی با فریبخوردگان
#ایران #نقد_روشنفکران
#نقد_چپ #چپ_ایرانی
➖➖➖
🌾 @Naqdagin
— قسمت نخست؛ پیرامون این سخنان مراد فرهادپور
✍🏻 #راتین_مهراسپند
🌐 مطالعۀ متن کامل
⏰ زمان مطالعه: ۲۳ دقیقه
🔖 ۴۶۴۱ واژه
🗄پست مرتبط
📺 ساسانیان، سلسلهای که باید از نو شناخت
📕شاهنامه و ساسانیان
📕سرافرازی یا سرافکندگی؟ مسئله این است!
📕تاریخزدایان: طالبانهای قلمروی تاریخپژوهی
📕کوروش؛ جهانسوز یا جهانساز؟
📕راستیپرهیزی یا راستیپژوهی؟
📕سخنی با فریبخوردگان
#ایران #نقد_روشنفکران
#نقد_چپ #چپ_ایرانی
➖➖➖
🌾 @Naqdagin
📘چرا جامعۀ ایران به صاحبان اندیشۀ ترجمهای پاداش میدهد؟
(۲/۲)
✍🏻 #سینا_جهاندیده
🍂 رفتهرفته مترجمان به این نتیجه رسیدند که «ما در واقع، مولفیم نه مترجم». با این فرض، فلسفه، جامعهشناسی، ادبیات و اکثر رشتههای علوم انسان در تصرف مترجمان درآمد. سیادت مترجمان بهحدی رسید که محققان و مدرسان ادبیات را مسخره کردند که اندیشۀ آنها تازه نیست. غافل از اینکه خود مترجمان، دچار ازخودبیگانگی شدهبودند. آنقدر اندیشههای «دیگری بزرگ» را ترجمه کردند تا دچار توهم شدند؛ نمیدانستند که آنچه بهنام تالیف انتشار میدهند، یا مسقیما برگرفته از اندیشۀ دیگریست یا پژواکهای آن اندیشهایست که به ناخودآگاه آنها نفوذ کردهاست. با این مقدمات بود که شکلی دورگه بهنام «ترجمه - تالیف» ظهور کرد.
🔻اندیشۀ ترجمهای، سبب شکلگیری سه گفتمان پسا-استعماری در ایران شد:
۱- گفتمان «خلقیات ایرانی»: با همین گفتمان، ما به این نتیجۀ هگلی رسیدم که «ایرانیان دچار استبداد شرقی هستند». این گفتمان، به این نتیجه رسیدهبود که منشا هر «اندیشۀ نادرست»ی که در ایران وجود دارد، ریشه در «خلقیات ایرانی» دارد؛ غافل از اینکه احکام این گفتمان را در گذشتۀ دور، مسافرانی که از غرب به ایران آمدهبودند، در ذهن و جان ما جا دادند.
۲- گفتمانِ «امتناع اندیشه در ایران». این گفتمان، از دل گفتمانِ «خلقیات ایرانی» بیرون آمد. چند تن از محققان بهنام ایران، مثل دوستدار و جواد طباطبایی، با احکام این گفتمان در دل تاریخ ایران تحقیق میکردند. در واقع، طباطبایی رد گفتمان «خلقیات ایرانی» را حتی تا پیش از حملۀ مغول به ایران دنبال کردهاست.
۳- گفتمان «ترجمه بمثابۀ تنها شکل اندیشیدن در ایران». این گفتمان، شکل اندیشۀ ایرانی را به عقب میراند تا شکلهای اندیشۀ دیگری آشکار شود.
🔺با این اوصاف، عجیب نخواهد بود که ایران در عصر ترجمه، به کسانی که حجم بالایی از اندیشۀ ترجمهای تولید میکنند، پاداش دهد.
#نقد_روشنفکران #فلسفیدن
➖➖➖
🌾 @Naqdagin
(۲/۲)
✍🏻 #سینا_جهاندیده
🍂 رفتهرفته مترجمان به این نتیجه رسیدند که «ما در واقع، مولفیم نه مترجم». با این فرض، فلسفه، جامعهشناسی، ادبیات و اکثر رشتههای علوم انسان در تصرف مترجمان درآمد. سیادت مترجمان بهحدی رسید که محققان و مدرسان ادبیات را مسخره کردند که اندیشۀ آنها تازه نیست. غافل از اینکه خود مترجمان، دچار ازخودبیگانگی شدهبودند. آنقدر اندیشههای «دیگری بزرگ» را ترجمه کردند تا دچار توهم شدند؛ نمیدانستند که آنچه بهنام تالیف انتشار میدهند، یا مسقیما برگرفته از اندیشۀ دیگریست یا پژواکهای آن اندیشهایست که به ناخودآگاه آنها نفوذ کردهاست. با این مقدمات بود که شکلی دورگه بهنام «ترجمه - تالیف» ظهور کرد.
🔻اندیشۀ ترجمهای، سبب شکلگیری سه گفتمان پسا-استعماری در ایران شد:
۱- گفتمان «خلقیات ایرانی»: با همین گفتمان، ما به این نتیجۀ هگلی رسیدم که «ایرانیان دچار استبداد شرقی هستند». این گفتمان، به این نتیجه رسیدهبود که منشا هر «اندیشۀ نادرست»ی که در ایران وجود دارد، ریشه در «خلقیات ایرانی» دارد؛ غافل از اینکه احکام این گفتمان را در گذشتۀ دور، مسافرانی که از غرب به ایران آمدهبودند، در ذهن و جان ما جا دادند.
۲- گفتمانِ «امتناع اندیشه در ایران». این گفتمان، از دل گفتمانِ «خلقیات ایرانی» بیرون آمد. چند تن از محققان بهنام ایران، مثل دوستدار و جواد طباطبایی، با احکام این گفتمان در دل تاریخ ایران تحقیق میکردند. در واقع، طباطبایی رد گفتمان «خلقیات ایرانی» را حتی تا پیش از حملۀ مغول به ایران دنبال کردهاست.
۳- گفتمان «ترجمه بمثابۀ تنها شکل اندیشیدن در ایران». این گفتمان، شکل اندیشۀ ایرانی را به عقب میراند تا شکلهای اندیشۀ دیگری آشکار شود.
🔺با این اوصاف، عجیب نخواهد بود که ایران در عصر ترجمه، به کسانی که حجم بالایی از اندیشۀ ترجمهای تولید میکنند، پاداش دهد.
#نقد_روشنفکران #فلسفیدن
➖➖➖
🌾 @Naqdagin
Telegram
نقدآگین
1️⃣ #سلمان_کدیور
👳🏿♂️ اوضاع شیر-تو-شیری شده. بعد از درگذشت آقای رئیسی، یک موج مقدسسازی و کرامتمآبی دارند برای بندهخدا میسازند که بیشتر به ضرر وجه مرحوم است.
👳🏿♂️ در یک مطلب که بیشتر در بین اهالی ایتا منتشر شده، نوشته بودند که فردی خدمت فلان عارف رسیده و گلایه کرده که چرا خداوند نعمت آقای رئیسی را برای آینده انقلاب حفظ نکرد؟ و شیخ عارف پاسخ میدهد «چون آقای رئیسی شب عملیات وعدۀ صادق با خدا معامله کردهبود که اگر طی این عملیات به مردم آسیب نرسد، جانش ستانده شود! و خدا چنان کرده و چنین شد».
👳🏿♂️ دیگری رئیس جمهور فقید را در عالم پس از مرگ دیده که میان علمای بزرگ حضور دارد و دیگری می فرماید که امیرالمؤمنین در حرمش با آقای رئیسی سخن گفته!
👳🏿♂️مدیدی دیگر بعید نیست بگویند ایشان اصلا از دنیا نرفته و به آسمان عروج کرده روزی با حضرت عیسی به زمین بازمیگردد.
🔺خلاصه اینکه خدا بخیر کند! ته این ماجرای تراژدیک دارد کمدی میشود، کمدی سیاه ترسناک!
2️⃣ #علیرضاموثق
🍂 نقل است که در هند و در زمانِ تسلط انگلستان بر آن کشور، وقتی یک عده هندیِ خرافاتی و گاوپرست، کنار یک گاو جهتِ ادای احترام سجده کرده بودند، یک ژنرالِ انگلیسی رفت و دُمِ آن گاو را بالا زد و ماتحتِ آن گاو را بوسید. هندیهای ناظر نیز با مشاهدۀ این صحنه، بهوجد آمدند و مارادونا را رها کردند و استاد اسدی را چسبیدند و به محلِ بوسۀ آن ژنرال برای لیس زدن و تکرارِ فعلِ موصوف هجوم بردند! یکی از همراهان آن ژنرالِ انگلیسی با تعجب علتِ این رفتارِ روباه پیر را پرسید؛ او نیز در پاسخ گفت که با این کار، صد سال دیگر به عقب انداختمشان و در خرافات و جهالتهای مقدسشان، فروتر بردمشان!
🍂 اینکه در افواه رایج است که «آخوندها انگلیسیاند»، بهمعنای این نیست که فیالواقع انگلستان حامی تکتک یا اکثر آنهاست، بلکه بدین معناست که هر آخوند، بهتنهایی یک کارخانۀ استحمار و خرسازیست و هر قدرتی (از جمله قدرتهای بیگانه)، از وجود چنین کارخانههای حماقتگستر مفتومجانیای استقبال میکند.
🍂 وقتی در چشمِ مسلمین، وفقِ قرآن، قوانینِ هستی با پارتیبازی قابل نقض است و مریمِ باکره بدون همآغوشی باردار میشود و عقلانیت مورد توصیۀ اسلام چیزی نیست جز تصدیقِ چنین خرافاتِ مقدسی، آنگاه آخوندها نیز بهقصدِ قربت، و یا شهرت، و یا تقرب به بارگاهِ قدرت، هزار و یک خرافۀ مشابهِ تولیدیِ خود یا آخوندهای قدیمیتر را نیز کادوپیچ کرده و در ذهنِ مخاطبانشان فرو میکنند و ذرهای هم دچار عذابِ وجدان نمیشوند؛ بلکه حس نورانیتر شدن بهسببِ همتگماردن به «جهاد تبیین»(!) میکنند.
🍂 در میان مسلمین، نوابغی چون دکتر سروش هم پیدا میشوند که آنها را با لحنی عتابآلود، از قبولِ خرافاتِ آخوندها و روایات برحذر میدارند، درحالیکه توأمان، توصیه به مطالعۀ هرچه بیشتر قرآن میکنند(!). یعنی بجای آنکه دست این گرفتاران و معتادانِ خرافات را بگیرند و به ایستادنِ شجاعانه بر پایِ «خردِ خودبنیاد و پرسشگر» و «عقلانیتِ انتقادی» دعوت و راهنمایی کنند، بهاسم روشنگری و روشنفکری، آنها را از یک مجموعه خرافات و اباطیل، به یک مجموعه خرافات و اباطیل دیگر ارجاع میدهند! فیالواقع، حتی در ساحتِ اندیشه نیز به تبعیت از همان منطقِ فلاکتافزای «بد و بدترِ» بالماسکههای انتخابات دعوت میکنند و محافظهکاری و ترسایی در ساحتِ تفکر را ترویج میکنند.
#نقد_روشنفکران #آخوندیسم
➖➖➖
🌾 @Naqdagin
👳🏿♂️ اوضاع شیر-تو-شیری شده. بعد از درگذشت آقای رئیسی، یک موج مقدسسازی و کرامتمآبی دارند برای بندهخدا میسازند که بیشتر به ضرر وجه مرحوم است.
👳🏿♂️ در یک مطلب که بیشتر در بین اهالی ایتا منتشر شده، نوشته بودند که فردی خدمت فلان عارف رسیده و گلایه کرده که چرا خداوند نعمت آقای رئیسی را برای آینده انقلاب حفظ نکرد؟ و شیخ عارف پاسخ میدهد «چون آقای رئیسی شب عملیات وعدۀ صادق با خدا معامله کردهبود که اگر طی این عملیات به مردم آسیب نرسد، جانش ستانده شود! و خدا چنان کرده و چنین شد».
👳🏿♂️ دیگری رئیس جمهور فقید را در عالم پس از مرگ دیده که میان علمای بزرگ حضور دارد و دیگری می فرماید که امیرالمؤمنین در حرمش با آقای رئیسی سخن گفته!
👳🏿♂️مدیدی دیگر بعید نیست بگویند ایشان اصلا از دنیا نرفته و به آسمان عروج کرده روزی با حضرت عیسی به زمین بازمیگردد.
🔺خلاصه اینکه خدا بخیر کند! ته این ماجرای تراژدیک دارد کمدی میشود، کمدی سیاه ترسناک!
2️⃣ #علیرضاموثق
🍂 نقل است که در هند و در زمانِ تسلط انگلستان بر آن کشور، وقتی یک عده هندیِ خرافاتی و گاوپرست، کنار یک گاو جهتِ ادای احترام سجده کرده بودند، یک ژنرالِ انگلیسی رفت و دُمِ آن گاو را بالا زد و ماتحتِ آن گاو را بوسید. هندیهای ناظر نیز با مشاهدۀ این صحنه، بهوجد آمدند و مارادونا را رها کردند و استاد اسدی را چسبیدند و به محلِ بوسۀ آن ژنرال برای لیس زدن و تکرارِ فعلِ موصوف هجوم بردند! یکی از همراهان آن ژنرالِ انگلیسی با تعجب علتِ این رفتارِ روباه پیر را پرسید؛ او نیز در پاسخ گفت که با این کار، صد سال دیگر به عقب انداختمشان و در خرافات و جهالتهای مقدسشان، فروتر بردمشان!
🍂 اینکه در افواه رایج است که «آخوندها انگلیسیاند»، بهمعنای این نیست که فیالواقع انگلستان حامی تکتک یا اکثر آنهاست، بلکه بدین معناست که هر آخوند، بهتنهایی یک کارخانۀ استحمار و خرسازیست و هر قدرتی (از جمله قدرتهای بیگانه)، از وجود چنین کارخانههای حماقتگستر مفتومجانیای استقبال میکند.
🍂 وقتی در چشمِ مسلمین، وفقِ قرآن، قوانینِ هستی با پارتیبازی قابل نقض است و مریمِ باکره بدون همآغوشی باردار میشود و عقلانیت مورد توصیۀ اسلام چیزی نیست جز تصدیقِ چنین خرافاتِ مقدسی، آنگاه آخوندها نیز بهقصدِ قربت، و یا شهرت، و یا تقرب به بارگاهِ قدرت، هزار و یک خرافۀ مشابهِ تولیدیِ خود یا آخوندهای قدیمیتر را نیز کادوپیچ کرده و در ذهنِ مخاطبانشان فرو میکنند و ذرهای هم دچار عذابِ وجدان نمیشوند؛ بلکه حس نورانیتر شدن بهسببِ همتگماردن به «جهاد تبیین»(!) میکنند.
🍂 در میان مسلمین، نوابغی چون دکتر سروش هم پیدا میشوند که آنها را با لحنی عتابآلود، از قبولِ خرافاتِ آخوندها و روایات برحذر میدارند، درحالیکه توأمان، توصیه به مطالعۀ هرچه بیشتر قرآن میکنند(!). یعنی بجای آنکه دست این گرفتاران و معتادانِ خرافات را بگیرند و به ایستادنِ شجاعانه بر پایِ «خردِ خودبنیاد و پرسشگر» و «عقلانیتِ انتقادی» دعوت و راهنمایی کنند، بهاسم روشنگری و روشنفکری، آنها را از یک مجموعه خرافات و اباطیل، به یک مجموعه خرافات و اباطیل دیگر ارجاع میدهند! فیالواقع، حتی در ساحتِ اندیشه نیز به تبعیت از همان منطقِ فلاکتافزای «بد و بدترِ» بالماسکههای انتخابات دعوت میکنند و محافظهکاری و ترسایی در ساحتِ تفکر را ترویج میکنند.
#نقد_روشنفکران #آخوندیسم
➖➖➖
🌾 @Naqdagin
Telegram
نقدآگین
مرگ رئیسی و دو قطبی جامعه
@Naqdagin
🎧مرگ رئیسی و دوقطبی جامعۀ ایران
🎙دکتر #حاتم_قادری و دکتر #بیژن_عبدالکریمی
#اجتماعی #حکومت_اسلامی #نقد_روشنفکران
➖➖➖
🌾 @Naqdagin
🎙دکتر #حاتم_قادری و دکتر #بیژن_عبدالکریمی
#اجتماعی #حکومت_اسلامی #نقد_روشنفکران
➖➖➖
🌾 @Naqdagin
📘تناقضات عقلانیت و روشنفکری با دینداری
— برشی از مصاحبۀ استاد مصطفی ملکیان
🍂 من همین دورنگری را داشتم که فهمیدم سروکار آقایان به اینجا میافتد؛ از اول گفتم، بیاییم حقیقت را بازگو کنیم که ما نمیتوانیم هم عقلانی باشیم و هم متدین. اما این آقایان که هنوز اصرار دارند روشنفکر دینی هستند، اینطور روشنفکر دینی ماندند که از آیات فقهی میگذرند، برای بسیاری از آیات قرآن هم که معنای حقیقی قائل نیستند و معنای مجازی برای آن قائلند، بسیاری از آیات قرآن را هم که میگویند جزء ذاتیات قرآن نیست و از عرضیات قرآن است و اختصاص دارد به زمانی دون همهی زمانهای دیگر، مکانی دون همهی مکانهای دیگر و اوضاع و احوالی غیر از سایر اوضاع و احوال. خب من میپرسم دیگر از دین چی باقی ماند؟ بعد به من میگویند تو خودت هم که این کار را میکنی؟ من هم میگویم نه، من هیچوقت این کار را نمیکنم، من همیشه گفتهام باید نهایت امانت را برای پیام قرآن قائل باشیم.
🍂 نسبت دادهاند به امام فخر رازی که در خبرش گفته: "ایهاالناس، «محمد تازی» یعنی محمد عرب اینچنین گفته است، من «محمد رازی» آنچنان گفتهام"؛ یعنی میخواسته بگوید ایهاالناس! اگر سخن محمد تازی را میخواهید، او معتقد است «الف، ب است»، اگر سخن محمد رازی را میخواهید، او معتقد است «الف، ب نیست». حالا هرکدامتان میخواهید، دنبال محمد تازی بروید، و هرکدامتان میخواهید، دنبال محمد رازی بروید!
🍂 این به نظر من کمال صداقت را نشان میدهد؛ چون آدم نباید سخن حضرت محمد و پیامبر اسلام را تحریف کند، سخن هیچ انسانی را ما حق نداریم تحریف کنیم، چه برسد به سخن فرد بزرگی مثل پیامبر اسلام.
🍂 باید بگویم ایهاالناس! «میخواهید التزام به قرآن و پیامبر داشته باشید» الف، ب است؛ اما «به اعتقاد بنده»، الف، ب نیست، حالا خودتان انتخاب کنید من حرفم را با صداقت میزنم و سخن پیامبر را تحریف نمیکنم. حالا متاع کفر و دین بیمشتری نیست؛ هرکسی میتواند انتخاب کند که برود سراغ صحبت پیامبر یا صحبت من.
🍂 مسلّم است که من اگر این صحبت را به قاطبهی مسلمانان بگویم، میروند سراغ پیامبر خودشان؛ خب بروند! مشکلی نیست؛ آزادی است و ما باید «فکر» را مغتنم بدانیم؛ حالا اگر ۲، ۳ تا، ۵ تا و ۱۰ تا سخن من را پسندیدند، خب بیایند اینجا؛ ولی وقتی آمدند، باید بدانند که از زیر چتر رسول خدا بیرون رفتند و اگر زیر چتر رسول خدا هستند، یقین داشتهباشند که زیر چتر رسول خدا هستند.
🍂 اینکه من بیایم سخن قرآن و پیامبر اسلام را همهی محتوایش را بیرون بکشم و حرفها و نظریههای خودم را قرار بدهم و بعد به مردم بگویم که این همان سخن خداست، این به نظر من، نه بهلحاظ اخلاق علمی و نه بهلحاظ علم هرمنوتیک، درست نیست [...]
🌐 مطالعۀ ادامه و متن کامل
⏰ زمان مطالعه: ۷ دقیقه
🔖 ۱۳۸۸ واژه
#نقد_روشنفکران #روشنفکری_دینی
➖➖➖
🌾 @Naqdagin
— برشی از مصاحبۀ استاد مصطفی ملکیان
🍂 من همین دورنگری را داشتم که فهمیدم سروکار آقایان به اینجا میافتد؛ از اول گفتم، بیاییم حقیقت را بازگو کنیم که ما نمیتوانیم هم عقلانی باشیم و هم متدین. اما این آقایان که هنوز اصرار دارند روشنفکر دینی هستند، اینطور روشنفکر دینی ماندند که از آیات فقهی میگذرند، برای بسیاری از آیات قرآن هم که معنای حقیقی قائل نیستند و معنای مجازی برای آن قائلند، بسیاری از آیات قرآن را هم که میگویند جزء ذاتیات قرآن نیست و از عرضیات قرآن است و اختصاص دارد به زمانی دون همهی زمانهای دیگر، مکانی دون همهی مکانهای دیگر و اوضاع و احوالی غیر از سایر اوضاع و احوال. خب من میپرسم دیگر از دین چی باقی ماند؟ بعد به من میگویند تو خودت هم که این کار را میکنی؟ من هم میگویم نه، من هیچوقت این کار را نمیکنم، من همیشه گفتهام باید نهایت امانت را برای پیام قرآن قائل باشیم.
🍂 نسبت دادهاند به امام فخر رازی که در خبرش گفته: "ایهاالناس، «محمد تازی» یعنی محمد عرب اینچنین گفته است، من «محمد رازی» آنچنان گفتهام"؛ یعنی میخواسته بگوید ایهاالناس! اگر سخن محمد تازی را میخواهید، او معتقد است «الف، ب است»، اگر سخن محمد رازی را میخواهید، او معتقد است «الف، ب نیست». حالا هرکدامتان میخواهید، دنبال محمد تازی بروید، و هرکدامتان میخواهید، دنبال محمد رازی بروید!
🍂 این به نظر من کمال صداقت را نشان میدهد؛ چون آدم نباید سخن حضرت محمد و پیامبر اسلام را تحریف کند، سخن هیچ انسانی را ما حق نداریم تحریف کنیم، چه برسد به سخن فرد بزرگی مثل پیامبر اسلام.
🍂 باید بگویم ایهاالناس! «میخواهید التزام به قرآن و پیامبر داشته باشید» الف، ب است؛ اما «به اعتقاد بنده»، الف، ب نیست، حالا خودتان انتخاب کنید من حرفم را با صداقت میزنم و سخن پیامبر را تحریف نمیکنم. حالا متاع کفر و دین بیمشتری نیست؛ هرکسی میتواند انتخاب کند که برود سراغ صحبت پیامبر یا صحبت من.
🍂 مسلّم است که من اگر این صحبت را به قاطبهی مسلمانان بگویم، میروند سراغ پیامبر خودشان؛ خب بروند! مشکلی نیست؛ آزادی است و ما باید «فکر» را مغتنم بدانیم؛ حالا اگر ۲، ۳ تا، ۵ تا و ۱۰ تا سخن من را پسندیدند، خب بیایند اینجا؛ ولی وقتی آمدند، باید بدانند که از زیر چتر رسول خدا بیرون رفتند و اگر زیر چتر رسول خدا هستند، یقین داشتهباشند که زیر چتر رسول خدا هستند.
🍂 اینکه من بیایم سخن قرآن و پیامبر اسلام را همهی محتوایش را بیرون بکشم و حرفها و نظریههای خودم را قرار بدهم و بعد به مردم بگویم که این همان سخن خداست، این به نظر من، نه بهلحاظ اخلاق علمی و نه بهلحاظ علم هرمنوتیک، درست نیست [...]
🌐 مطالعۀ ادامه و متن کامل
⏰ زمان مطالعه: ۷ دقیقه
🔖 ۱۳۸۸ واژه
#نقد_روشنفکران #روشنفکری_دینی
➖➖➖
🌾 @Naqdagin
Telegraph
تناقضات عقلانیت و روشنفکری با دینداری
— برشی از مصاحبۀ استاد مصطفی ملکیان من همین دورنگری را داشتم که فهمیدم سروکار آقایان به اینجا میافتد؛ از اول گفتم، بیاییم حقیقت را بازگو کنیم که ما نمیتوانیم هم عقلانی باشیم و هم متدین، اما این آقایان که هنوز اصرار دارند روشنفکر دینی هستند، اینطور روشنفکر…
📘اهمیتِ خروج از اسلامِ مصطفی ملکیان
— ملکیان هنوز مسلمان است؟ و اهمیت آن چیست؟
(۳/۳)
✍🏻#علیرضاموثق
🍂 اما در انتها لازم به ذکر است، که هیچ اشکالی ندارد یک نامسلمان، در متونِ ملفوظ و یا مکتوبش، به برخی از آموزه ها و گزارههای اسلام با همدلی استشهاد کند و یا به برخی اوصاف و یا رفتارهایِ پیشوایانِ دینی در اسلام (برای مثال علی بن ابیطالب) احترام بگذارد و آنها را در زمانه و زمینۀ تاریخیِ خودش، عادلانه و عاقلانه و حکیمانه ببیند، اما صرفاً با استناد به چنین مواردی، نمیتوان آن شخصِ نامسلمان را مسلمان دید.
🍂 همچنین در این نوشتار، نکتۀ اساسیِ مدنظرم، شخص ملکیان و نسبتش با اسلام است، و نه این موضوع که بهلحاظِ فقهی، باور به خدای نامتشخص با نماز خواندن جمع نمیشود و نیز اشاره شد که ملکیان به تصریح میگوید «لاادری» است و وجود همان خدای نامتشخص را هم تصدیق نمیکند.
🍂 بررسیِ نسبتِ آرایِ بزرگانِ فکری و اخلاقی و هنریِ جامعۀ ما با اسلام، بهنوعی بررسیِ نسبتِ عقلانیت و عدالت با اسلام و سنتِ ماست. پس، در مبحثی که راجع به مسلمان نبودنِ مصطفی ملکیان مطرح کردم، مهم خودِ ایشان بعنوانِ یک شخصِ حقیقی نیست، بلکه نکتۀ اساسی این است که «ما که هستیم؟ و اسلام چیست؟ و نسبتِ ما با اسلام، کدام است؟»، و یا به عبارتِ دیگر، ما از این مجرا به «خودشناسی» میپردازیم و میکوشیم تا هویتِ «شتر-شیر-گاو-پلنگیِ» خویش را ارزیابیِ انتقادی کنیم.
🍂 مهم این است تا اگر کسی، افکار و یا شخصیتِ ملکیان را موجه و مطلوب دید، از خودش بپرسد: «آیا اگر من، نظراتِ ملکیان را تصدیق کردم، تضادی با اسلام پیدا نمیکنم؟». از خودش بپرسد: «آیا تمامِ فضایلِ اخلاقی و اوصافِ نیکویِ روانشناختیِ ملکیان، محصولِ اسلام و آموزههای قرآن است؟» و به همین سیاق، در مورد دیگران، از جمله در مورد دکتر سروش، از خودش پرسش کند.
🍂 این موضوع که هر چه جهل و ظلم و جنایت و خسارت و زشتی در تاریخِ اسلام مندرج است را با آسمان-ریسمان-بههمبافتن، به این و آن نسبت دهیم و در مقابل، تنها خوبیها و زیباییها را ناشی از اسلام ببینیم، نه خردمندانه به نظر میرسد و نه منصفانه.
🍂 حقیقتاً هم وجهی کمیک دارد و هم وجهی تراژیک که برخی از مسلمانانِ خودشیفته (که البته در باطن از حقارت رنج میبرند)، نشستهاند و مدام با توهم و تفرعن، هر امرِ خوب و زیبایی که در جهان یافت میشود را با چسب و سریشِ مغالطه، به اسلامشان میچسبانند و در این راستا، حتی به اینشتین نیز رحم نمیکنند و از مسلمان نامیدنِ او فراتر میروند و به شیعه بودنش فتوا میدهند، اما آنگاه که به داعش میرسند، چشمشان را بر نسبتِ روشنِ داعش با اسلام و قرآن و آموزهها و فقهِ نبوی میبندند.
🍂 مسلمانان لازم است تا به اقتفایِ حقیقتجویی و عدالتخواهی، از این فرهنگِ قبیلهای و از این خودشیفتگیشان رها شوند و بپذیرند که در جهان، کثیری انسانهای بزرگ و فرهیخته و اخلاقی و عالم و عادل وجود دارند که فیالمجموع، در تضاد با اسلامشان هستند و در مقابل، اسلامشان از عواملِ مهمِ تولیدِ کثیری انسانِ جاهل و ظالم و فرومایه چون داعش بودهاست.
#نقد_روشنفکران #روشنفکری_دینی
➖➖➖
🌾 @Naqdagin
— ملکیان هنوز مسلمان است؟ و اهمیت آن چیست؟
(۳/۳)
✍🏻#علیرضاموثق
🍂 اما در انتها لازم به ذکر است، که هیچ اشکالی ندارد یک نامسلمان، در متونِ ملفوظ و یا مکتوبش، به برخی از آموزه ها و گزارههای اسلام با همدلی استشهاد کند و یا به برخی اوصاف و یا رفتارهایِ پیشوایانِ دینی در اسلام (برای مثال علی بن ابیطالب) احترام بگذارد و آنها را در زمانه و زمینۀ تاریخیِ خودش، عادلانه و عاقلانه و حکیمانه ببیند، اما صرفاً با استناد به چنین مواردی، نمیتوان آن شخصِ نامسلمان را مسلمان دید.
🍂 همچنین در این نوشتار، نکتۀ اساسیِ مدنظرم، شخص ملکیان و نسبتش با اسلام است، و نه این موضوع که بهلحاظِ فقهی، باور به خدای نامتشخص با نماز خواندن جمع نمیشود و نیز اشاره شد که ملکیان به تصریح میگوید «لاادری» است و وجود همان خدای نامتشخص را هم تصدیق نمیکند.
🍂 بررسیِ نسبتِ آرایِ بزرگانِ فکری و اخلاقی و هنریِ جامعۀ ما با اسلام، بهنوعی بررسیِ نسبتِ عقلانیت و عدالت با اسلام و سنتِ ماست. پس، در مبحثی که راجع به مسلمان نبودنِ مصطفی ملکیان مطرح کردم، مهم خودِ ایشان بعنوانِ یک شخصِ حقیقی نیست، بلکه نکتۀ اساسی این است که «ما که هستیم؟ و اسلام چیست؟ و نسبتِ ما با اسلام، کدام است؟»، و یا به عبارتِ دیگر، ما از این مجرا به «خودشناسی» میپردازیم و میکوشیم تا هویتِ «شتر-شیر-گاو-پلنگیِ» خویش را ارزیابیِ انتقادی کنیم.
🍂 مهم این است تا اگر کسی، افکار و یا شخصیتِ ملکیان را موجه و مطلوب دید، از خودش بپرسد: «آیا اگر من، نظراتِ ملکیان را تصدیق کردم، تضادی با اسلام پیدا نمیکنم؟». از خودش بپرسد: «آیا تمامِ فضایلِ اخلاقی و اوصافِ نیکویِ روانشناختیِ ملکیان، محصولِ اسلام و آموزههای قرآن است؟» و به همین سیاق، در مورد دیگران، از جمله در مورد دکتر سروش، از خودش پرسش کند.
🍂 این موضوع که هر چه جهل و ظلم و جنایت و خسارت و زشتی در تاریخِ اسلام مندرج است را با آسمان-ریسمان-بههمبافتن، به این و آن نسبت دهیم و در مقابل، تنها خوبیها و زیباییها را ناشی از اسلام ببینیم، نه خردمندانه به نظر میرسد و نه منصفانه.
🍂 حقیقتاً هم وجهی کمیک دارد و هم وجهی تراژیک که برخی از مسلمانانِ خودشیفته (که البته در باطن از حقارت رنج میبرند)، نشستهاند و مدام با توهم و تفرعن، هر امرِ خوب و زیبایی که در جهان یافت میشود را با چسب و سریشِ مغالطه، به اسلامشان میچسبانند و در این راستا، حتی به اینشتین نیز رحم نمیکنند و از مسلمان نامیدنِ او فراتر میروند و به شیعه بودنش فتوا میدهند، اما آنگاه که به داعش میرسند، چشمشان را بر نسبتِ روشنِ داعش با اسلام و قرآن و آموزهها و فقهِ نبوی میبندند.
🍂 مسلمانان لازم است تا به اقتفایِ حقیقتجویی و عدالتخواهی، از این فرهنگِ قبیلهای و از این خودشیفتگیشان رها شوند و بپذیرند که در جهان، کثیری انسانهای بزرگ و فرهیخته و اخلاقی و عالم و عادل وجود دارند که فیالمجموع، در تضاد با اسلامشان هستند و در مقابل، اسلامشان از عواملِ مهمِ تولیدِ کثیری انسانِ جاهل و ظالم و فرومایه چون داعش بودهاست.
#نقد_روشنفکران #روشنفکری_دینی
➖➖➖
🌾 @Naqdagin
Telegram
نقدآگین
📘ملکیان؛ لیبرالیسمِ جامع، روشنگریِ فراگیر
(۲/۲)
✍🏻 #رضا_زمان
🍂 لیبرالیسمِ جامع، روایتیست است که در برابر «لیبرالیسمِ سیاسی» - نظریهی جان رالز – شرح و تقریر میشود. لیبرالیسمِ سیاسی، بهدست جان رالز، و در بسطِ نظریهی عدالت، در برابر لیبرالیسمِ جامع و اکثری تعریف و تبیین شد. لیبرالیسم سیاسی، برخلاف لیبرالیسم جامع، آنچه که از مبانی فلسفی اسپینوزا، میل و کانت استخراج میشود، روال و سیاقی از لیبرالیسمِ اقلی یا فروتنانه است که مستقل از برداشتِ جامعِ فلسفی و اخلاقی، از برداشتِ سیاسی برون میآید.
🍂 لیبرالیسمِ سیاسی، با برگرفتنِ روشنگریِ اقلی، با کاربست عقل و خردِ عمومی در سیاستاندیشیِ خودبُنیاد، میکوشد تا به وفاق و اجماعِ عامّ بر سر ضروریاتِ لیبرال دست یابد، بیآنکه از آموزههای جامعِ فلسفی و اخلاقی، و همچنین دینی، استنتاج شود. البته به بیان خود رالز، لیبرالیسم سیاسی را آموزههای جامعِ معقول تأیید میکند، امّا محل لیبرالیسم، برداشتِ سیاسیِ خودبُنیاد است نه برداشتِ جامع.
🍂 برداشتِ سیاسی، مستقل از آموزههای جامع فلسفی، اخلاقی و دینی است، یعنی از دلایل درونفلسفی، دروناخلاقی و دروندینی استقلال دارد. برداشتِ سیاسی، دلایل خود را از عقل عمومی که چارچوب برداشتِ سیاسی را شکل میدهد، اخذ میکند، نه از دینِ جامع، فلسفهی جامع و اخلاقِ جامع. البته برداشتِ سیاسی، سرشتِ اخلاقی دارد، اما موضوع آن نه اخلاق فردی، که اخلاق ساختاریست. به این معنا، نگاه برداشت سیاسی، تنها معطوف به ساختار اساسی - نهادها، قوانین و رویهها - است. عقلِ عمومی، که انگارهی اساسی دیگر لیبرالیسم سیاسی است، عقلِ فروتنیست که متعلق به همگان است، همهی شهروندانِ دموکراتیک. قلمروی عقل عمومی نیز، عرصهی عمومی است و موضوع آن، خیر همگانی است. لیبرالیسمِ سیاسی، روا نمیدارد که در تعقل عمومی بر سر ضروریات اساسی، آموزههای جامع را دخالت دهد؛ این آموزهها، اختلافخیزند و نزاع بر سر آنها بیپایان است. ضروریات اساسی، در اختلافات و نزاعهای عقیدتی، به محاق میرود.
🍂 تردیدی نیست لیبرالیسمِ سیاسی در برابر لیبرالیسمِ جامع ظهور کرد، اما پیشینهی تاریخی لیبرالیسم سیاسی، در هر حال، به لیبرالیسم جامع و روشنگری بازمیگردد. رالز، تز لیبرالیسم سیاسی را در بافت تاریخی-فرهنگیِ مغربزمین، تقریر کرد؛ یعنی لیبرالیسم سیاسی در جامعه و فرهنگی متولّد شد که عموماً لیبرال بود، و از لیبرالیسمِ جامع تغذیه کرده بود.
🍂 پیشینهی معرفتیِ لیبرالیسم سیاسی نیز، به لیبرالیسم روشنگری و به تعبیری، لیبرالیسمِ جامع برمیگردد؛ میل، کانت و اسپینوزا؛ امّا در ایرانزمین، چنین سابقهای را نمیتوان برای لیبرالیسم و روشنگری یافت، و اصولاً فرهنگ سیاسی ایران، فرهنگی لیبرال نیست و جامعهی ایران هم جامعهای لیبرال نیست. هرچند قدمتِ لیبرالیسم در ایران به نهضتِ مشروطیت بازمیگردد، اما هرگز به کمالِ لیبرالیسم غربی نمیرسد. از این حیث، هرچند برای ایران و ایرانیان نیز لیبرالیسم سیاسی رهگشاست، اما «لیبرالیسم جامع» و «روشنگری فراگیر» میتواند خادمِ «لیبرالیسم سیاسی» باشد. به این معنا که رشد و توزیعِ لیبرالیسمِ روشنگریِ جامع، افکار و اذهان را به روی لیبرالیسم سیاسی هم باز میکند. لیبرالیسم جامع، هرچند نمیتواند جامعه و فرهنگ ایرانی را بر مبنای خود بازسازی کند، اما میتواند چالشی فکری برای فرهنگ فکری و فلسفی در ایران باشد. در واقع، با وجود تضاد لیبرالیسم سیاسی و لیبرالیسم جامع، در ممالک نالیبرال مانند ایران، که پیشینهی تاریخی روشنگری لیبرال را ندارند، پخش و نشرِ لیبرالیسمِ جامع میتواند مفید و کارگر باشد هرچند که در نهایت، باید به سراغ لیبرالیسمِ سیاسی رفت و سیاستاندیشی خودبُنیاد را بنا کرد. آیا ملکیان، با نزدیکی به لیبرالیسم سیاسی، میتواند گذر دیگر خود را رقم بزند؟
#نقد_روشنفکران #فلسفیدن
➖➖➖
🌾 @Naqdagin
(۲/۲)
✍🏻 #رضا_زمان
🍂 لیبرالیسمِ جامع، روایتیست است که در برابر «لیبرالیسمِ سیاسی» - نظریهی جان رالز – شرح و تقریر میشود. لیبرالیسمِ سیاسی، بهدست جان رالز، و در بسطِ نظریهی عدالت، در برابر لیبرالیسمِ جامع و اکثری تعریف و تبیین شد. لیبرالیسم سیاسی، برخلاف لیبرالیسم جامع، آنچه که از مبانی فلسفی اسپینوزا، میل و کانت استخراج میشود، روال و سیاقی از لیبرالیسمِ اقلی یا فروتنانه است که مستقل از برداشتِ جامعِ فلسفی و اخلاقی، از برداشتِ سیاسی برون میآید.
🍂 لیبرالیسمِ سیاسی، با برگرفتنِ روشنگریِ اقلی، با کاربست عقل و خردِ عمومی در سیاستاندیشیِ خودبُنیاد، میکوشد تا به وفاق و اجماعِ عامّ بر سر ضروریاتِ لیبرال دست یابد، بیآنکه از آموزههای جامعِ فلسفی و اخلاقی، و همچنین دینی، استنتاج شود. البته به بیان خود رالز، لیبرالیسم سیاسی را آموزههای جامعِ معقول تأیید میکند، امّا محل لیبرالیسم، برداشتِ سیاسیِ خودبُنیاد است نه برداشتِ جامع.
🍂 برداشتِ سیاسی، مستقل از آموزههای جامع فلسفی، اخلاقی و دینی است، یعنی از دلایل درونفلسفی، دروناخلاقی و دروندینی استقلال دارد. برداشتِ سیاسی، دلایل خود را از عقل عمومی که چارچوب برداشتِ سیاسی را شکل میدهد، اخذ میکند، نه از دینِ جامع، فلسفهی جامع و اخلاقِ جامع. البته برداشتِ سیاسی، سرشتِ اخلاقی دارد، اما موضوع آن نه اخلاق فردی، که اخلاق ساختاریست. به این معنا، نگاه برداشت سیاسی، تنها معطوف به ساختار اساسی - نهادها، قوانین و رویهها - است. عقلِ عمومی، که انگارهی اساسی دیگر لیبرالیسم سیاسی است، عقلِ فروتنیست که متعلق به همگان است، همهی شهروندانِ دموکراتیک. قلمروی عقل عمومی نیز، عرصهی عمومی است و موضوع آن، خیر همگانی است. لیبرالیسمِ سیاسی، روا نمیدارد که در تعقل عمومی بر سر ضروریات اساسی، آموزههای جامع را دخالت دهد؛ این آموزهها، اختلافخیزند و نزاع بر سر آنها بیپایان است. ضروریات اساسی، در اختلافات و نزاعهای عقیدتی، به محاق میرود.
🍂 تردیدی نیست لیبرالیسمِ سیاسی در برابر لیبرالیسمِ جامع ظهور کرد، اما پیشینهی تاریخی لیبرالیسم سیاسی، در هر حال، به لیبرالیسم جامع و روشنگری بازمیگردد. رالز، تز لیبرالیسم سیاسی را در بافت تاریخی-فرهنگیِ مغربزمین، تقریر کرد؛ یعنی لیبرالیسم سیاسی در جامعه و فرهنگی متولّد شد که عموماً لیبرال بود، و از لیبرالیسمِ جامع تغذیه کرده بود.
🍂 پیشینهی معرفتیِ لیبرالیسم سیاسی نیز، به لیبرالیسم روشنگری و به تعبیری، لیبرالیسمِ جامع برمیگردد؛ میل، کانت و اسپینوزا؛ امّا در ایرانزمین، چنین سابقهای را نمیتوان برای لیبرالیسم و روشنگری یافت، و اصولاً فرهنگ سیاسی ایران، فرهنگی لیبرال نیست و جامعهی ایران هم جامعهای لیبرال نیست. هرچند قدمتِ لیبرالیسم در ایران به نهضتِ مشروطیت بازمیگردد، اما هرگز به کمالِ لیبرالیسم غربی نمیرسد. از این حیث، هرچند برای ایران و ایرانیان نیز لیبرالیسم سیاسی رهگشاست، اما «لیبرالیسم جامع» و «روشنگری فراگیر» میتواند خادمِ «لیبرالیسم سیاسی» باشد. به این معنا که رشد و توزیعِ لیبرالیسمِ روشنگریِ جامع، افکار و اذهان را به روی لیبرالیسم سیاسی هم باز میکند. لیبرالیسم جامع، هرچند نمیتواند جامعه و فرهنگ ایرانی را بر مبنای خود بازسازی کند، اما میتواند چالشی فکری برای فرهنگ فکری و فلسفی در ایران باشد. در واقع، با وجود تضاد لیبرالیسم سیاسی و لیبرالیسم جامع، در ممالک نالیبرال مانند ایران، که پیشینهی تاریخی روشنگری لیبرال را ندارند، پخش و نشرِ لیبرالیسمِ جامع میتواند مفید و کارگر باشد هرچند که در نهایت، باید به سراغ لیبرالیسمِ سیاسی رفت و سیاستاندیشی خودبُنیاد را بنا کرد. آیا ملکیان، با نزدیکی به لیبرالیسم سیاسی، میتواند گذر دیگر خود را رقم بزند؟
#نقد_روشنفکران #فلسفیدن
➖➖➖
🌾 @Naqdagin
Telegram
نقدآگین