لیبراسیون/لیبرالیسم
7.22K subscribers
2.63K photos
768 videos
85 files
502 links
🕊 گسترش گفتمان لیبرالیسم-محوریت آزادی فردی و اجتماعی-فردگرایی و شهروندی-اندیشۀ انتقادی و خردگرایی-حاکمیت قانون سکولار-دموکراسی-مدرنیتۀ سیاسی-جامعه مدنی-مالکیت خصوصی 🌌
#مشروطه_پادشاهی
#ملی_گرایی
#لیبرالیسم_محافظه‌کار
#ناسیونالیسم_لیبرال
Download Telegram
#توتالیتاریسم_چیست؟
نکته ای که در نظام های توتالیتر باید به آن توجه داشت این است که این نظام ها نمیتوانند بدون حمایت توده ها به حیات خود ادامه دهند.هیتلر و استالین در گذشته وجمهوری اسلامی و کره ی شمالی در زمان حاضر نمیتوانستند بدون اعتماد توده ها رهبری جمعیت های بزرگی را در دست داشته باشند.
نازیها باور داشتند که تبهکاری در زمانه ی آنها ار یک نیروی جاذبه ی مسموم کننده برخوردار است.تعهد بلشویک ها در داخل و خارج روسیه دایر بر اینکه آنها معیارهای اخلاقی معمولی را به رسمیت نمیشناسند به کلید طلایی تبلیغات کمونیستی تبدیل شده بود.جاذبه ی شر و جنایت برای ذهن اوباش مساله ی تازه ای نیست.ابن موضوع همواره وجود داشته است که اوباش کردارهای تجاوزگرانه را با نگاه های ستایش آمیز مینگرند:<<فلانی ممکن است آدم پستی باشد اما بسیار زیرک است>>.نگاهی که مردم ایران به امثال حسن روحانی یا هاشمی رفسنجانی دارند.
عامل تکان دهنده در پیروزی توتالیتاریسم همان بی خویشتنی هواداران این جنبش است.
هدف جنبش های توتالیتر سازمان دادن توده هاست و در این کار موفق نیز هستند.این رژیم ها متکی به کثرت عددی هوادارانشان هستند و به همین دلیل در کشورهای کم جمعیت رشد نمیکنند.بازی اصلاحات و اصولگرا و کثرت پای صندوق آرا برای کسب مشروعیت و سیاست های افزایش جمعیت در ایران بر همین مبناست.
توده هایی که حامی رژیم های توتالیتر هستند بر اثر آگاهی گرد هم نمی آیند.اصطلاح توده به آن مردمی اطلاق میشود که بدلیل آنکه مجموعه از افراد بی هویت و بی تفاوت هستند نمیتوان آنها را در سازمانی مبتنی بر مصلحت مشترک یا در احزاب سیاسی و یا اتحادیه های کارگری متشکل کرد.این افراد در هر کشوری وجود دارند و ار نظر سیاسی و اجتماعی افراد بی تفاوت هستند و معمولا بخاطر عدم مسئولیت پذیری ساده ترین راه که مشارکت در جنایات رژیم است را بر میگزینند با این توجیه که جلوی اتفاقات بدتر را بگیرند.چرا که در خود مسئولیت اخلاقی احساس نمیکنند.به مانند حامیان اصلاح طلبان حکومتی در ایران.
در کشورهای توتالیتر #تبلیغات و #ارعاب دو روی یک سکه هستند.هدجا توتالیتاریسم سلطه پیدا میکند تلقین را جایگزین تبلیغات میکند.رسانه های حکومتی توتالیارها با وجود واقعیت های عملی با وقاحت به دروغگویی میپردازند و منکر واقعیات جهان و جامعه و کشور میشوند یا واقعیات را وارونه جلوه میدهند.بطور مثال استالین زمانی که تصمیم گرفت تاریخ انقلاب روسیه بازنویسی شود نسخه ی تبلیغاتی تازه اش نه تنها انهدام کتاب ها و اسناد قدیمی تر بود بلکه نابودی نویسندگان و خوانندگان این کتابها و اسناد را نیز شامل میشد.
روی دیگر این سکه ارعاب است.بطوری که مردم یکسره مطیع حاکم میشوند.ارعاب گوهر راستین این نظام هاست.نخبگان و مردمی که تحت تاثیر دروغپردازی توتالیترها نباشند و یا قصد اعتراض یا روشنگری داشته باشند یا مخالف ایدئولوژی یا حتی عملکرد حاکم باشند به سخت ترین شکل ممکن مجازات میشوند.دامنه ی جنایات در توتالیتاریسم فقط محدود به مخالفین نیست.بلکه مردم عادی که خطر بالقوه نیز محسوب شوند مجازات میشوند.توتالیترها تا رختخواب مردم نیز دخالت میکنند و سعی میکنند رفتار مردم مطابق با عقاید آنها باشد.
@cafe_andishe95
ادامه👇
جامعه‌ به ظاهر محترم، از ترس آبرو، برای اراذل نیز جایگاه برابر با نوابغ قائل می‌شود.

#هانا_آرنت
#توتالیتاریسم
@cafe_andishe95
#خشونت_سیاسی

خشونت سیاسی بمعنای سوءاستفاده از قدرت سیاسی و اعمال سلطه فردی و بکارگیری شیوه های خشونت بار مانند مداخله نظامی و #تروریسم و کودتای نظامی و #اعدام و قتل سیاسی و شکنجه و زندان و آزار روحی و تعرض تبلیغاتی و تصمیمات غیرعادلانه دستگاه قضائی است. این خشونت در دو شکل، یا بصورت خشونت جسمانی و بطور مستقیم بمنظور نابودی و صدمه زدن فیزیکی است یا بشکل سمبولیک بوده و با اعمال فشارهای روحی و روانی تجلی مییابد. در واقع خشونت سیاسی بکارگیری قهر و زور در نظام سیاسی بمنظور باطاعت کشاندن افراد و خفه کردن اعتراض های اجتماعی میباشد.

#خشونت_فیزیکی استفاده خودسرانه از قهر برای زخمی کردن یا نابودساختن فیزیکی است. این خشونت بمعنای نفی حقوق افراد و ضربه زدن به حق حیات میباشد. تمامی #دیکتاتورها و جنایتکاران سیاسی راه اصلی برتری و قدرت خود را بر خشونت بنیاد کرده اند. همیشه خشونت فیزیکی با خشونت سمبولیک همراه است. بقول "فلیپ برو" جامعه شناس فرانسوی، در اثر خود "خشونت در سیاست"، خشونت سمبولیک همیشه مورد توجه لازم قرار نمیگیرد حال آنکه این خشونت در محیطی سیاسی با احساسات قوی به ایجاد #ترس در افراد دست زده و برای دسترسی به هدف خود انواع و اقسام مراسم و آئین های گوناگون را بکار میگیرد.

"ژوژ سورل" فیلسوف و جامعه شناس فرانسوی در اثر خود "تفکرات درباره خشونت" میگوید خشونت بمعنای تخریب نظم اجتماعی است. البته او به قهر دستگاه دولتی بورژوائی نقد کرده زیرا به بیان دیگر این خشونت شیرازه مناسبات را بهم ریخته، کینه ها و انتقام کشی را حادتر نموده و سلطه متکی بر زور را تحمیل میکند. "والتر بنجامین" در "تزهای خود در مفهوم تاریخ" "از قهر انقلابی" صحبت میکند. البته خشونت از جانب برخی متفکران بطور کلی رد نمیشود و گاه جنبه مشروع و لازم پیدا میکند. ادبیات مارکسیستی سرشار از ستایش قهر انقلابی و انقلاب است، جنبش های ضد استعماری اغلب به قهر روی آورده اند تا اشغالگر را بیرون رانند، ژان پل سارتر از خشونت لازم بندگان در مستعمرات علیه استعمارگر حرف میزند و بر آنست که اینگونه خشونت همانند خشونت و قهر علیه نازیسم و اشغالگر درست است، زیرا نازیسم قهر متمرکز ویرانگر است.

در جوامع استبدادی خشن، اعمال خشونت و اقدام مسلحانه از جانب قدرت حاکم از جمله روشهای مورد استفاده حکومتداری بوده است و زمانیکه که هرگونه عدالتخواهی با وسائل نظامی و اسلحه گرم و کشتار توام است، مقاومت نظامی گزینه تحمیلی نهائی است. ولی آنچه مسلم است در رژیم #دمکراسی و دولت حقوقی نمی توان خشونت بکار بست و قدرت سیاسی در صورت اعمال قهر به تخریب اساس مقررات و قواعد دست زده و به استبداد روی میاورد.

در ایران نظام حکومتی در بنیاد خود طرفدار #تبعیض و خشونت دینی و سیاسی بوده است و بطور مدام تنش و بحران ناشی از استبداد از خصوصیات مناسبات حاکم بوده است. سراسر عمر حکومت اسلامی با خشونت سیاسی عجین بوده و این خشونت وجه مشخصه #توتالیتاریسم_مذهبی موجود میباشد. طبقه حاکم اعمال خشونت مستقیم را وسیله اصلی #بقا و ادامه قدرت سیاسی خود میداند و برای او سانسور و شکنجه و زندان و اعدامهای مکرر مخالفان بعنوان تنها راه کنترل جامعه بشمار میاید. در این نظام بسیاری از انسانها دارای اضطراب و نگرانی هستند زیرا خود را در امنیت نمی بینند.

قدرت سیاسی در ایران منشا هراس است، حال آنکه در شرایط دمکراتیک قدرت مرکزی قدرت آرامش بخش و نظم دهند بحساب میاید. اقدام های خودسرانه پاسدار و بسیجی و پلیس، تهدید های تبلیغاتی حکومتی، احتمال حملات نظامی خارجی علیه مراکز اتمی، خبر و نمایش اعدامهای فردی و جمعی در میدانهای عمومی و غیره، یک فضای سنگین ترس و نگرانی بوجود آورده و احساس تشویش فلج کننده را گسترش داده است. این احساس منفی زیر پوست اعضای جامعه رفته و تمایل به آفرینش و چابکی فرهنگی و اجتماعی را کند نموده است.
@cafe_andishe95
باری...؛ زنانی که از جانب همسرانشان مورد خشونت قرار می گیرند پنج برابر بیشتر از سایر زنان در معرض آسیبهای روانی و خطر خودکشی و شش برابر بیشتر در معرض اختلالات روانی قرار دارند.

در خانواده هایی که اعتیاد به مواد مخدر و الکل، بیکاری و تنش وجود دارد، خشونت نیز بیشتر به چشم می خورد. مردانی که از کودکی در خانواده شاهد کتک خوردن زنان خانواده بوده اند در بزرگسالی بیشتر مرتکب خشونت علیه همسران خود می شوند. الگوهای #پرخاشگری در جامعه ابعاد پرخاشگری و خشونت را عمیقتر می‌کنند.

در جامعه ای که قدرت سیاسی و طبقات حاکم از #اخلاق_اجتماعی بی بهره هستند و دستگاه دولتی فاقد مشروعیت دمکراتیک است، بدآموزی ها آسانتر میباشند. متاسفانه ایران سرزمین اعدام و زورگوئی است زیرا از روح دمکراسی دور بوده و خشونت ها در اعماق ذهن تاریخی جامعه نفوذ دارند. جامعه ایران سراسر آسیب دیده است و کنشگران سندیکائی و سیاسی و جمعی خاموشند. این خشونت از تاریخ استبدادی و شاهان و روحانیونی که به خون ریزی خوکرده بودند و نیز از قوانین و دینی که دارای طبیعت استبدادی و تبعیض آمیز بوده و بالاخره از فساد و بیعدالتی موجود سرچشمه میگیرد.

🔚 پایان...

#خشونت #آسیب #اجتماعی #زنان #زندان #شکنجه #تجاوز #تحقیر #توهین #تهدید #ترساندن #تروریسم #ترس #تبعیض #توتالیتاریسم_مذهبی #تولیدمثل #جامعه #اخلاق_اجتماعی #استرس #اعتیاد #اعدام #امنیت_اقتصادی #استقلال_اقتصادی #اسلام #استبداد #امنیت #ایران #اجتماعی #پرخاشگری #سکسیسم #دمکراسی #دیکتاتورها #فرهنگ_مذهبی #سنتهای_کهنه #مردسالارانه #فساد #بیکاری #بیعدالتی
@cafe_andishe95
کتابی موسوم به ‎#ایران_محور_امید که توسط ‎#کمال_آذری به نگارش درآمده و توسط ‎#فرمالیته_نیوز در اختیار عموم قرار گرفته را خواندم، نقدهایی بر این کتاب دارم که یادداشت کرده ام و امروز و طی روزهای آینده به اشتراک خواهم گذاشت!اما نقد جانسوز من فعلا ازین قرار است:
‏جدای از اینکه نویسنده بخشهایی از تاریخ ایران را عملن حذف کرده(صرفن برای نتیجه گیری دلخواهی که میخواهد به حلق خواننده فرو کند!)مثل دوره تاریخی اشکانی و سلوکیان و حمله اسکندر و بخش بزرگی از تاریخ ساسانی(از جمله قیام مزدک و مانی)،عدم اشاره به ایرانشهری ساسانی.

تحریف در اصل ماجرای حمله اعراب به ایران ساسانی...که همه این مطالب در فصل اول با سر نخی که نویسنده تحت عنوان"مشابهت ساتراپی های هخامنشی به ایالات متحده" میدهد و تحلیلهای متناسب با همین برداشت را مدام رتوریک وار بیان میکند!روشن میشود!
ازین مسائل که بگذریم:
‏نکته ی بسیار مهم و اساسی که مورد غفلت واقع می شود این است که:
در بررسی تاریخ،در علم تاریخ گفته می شود که text in contex! تکست باید در کانتکست خود قرار بگیرد تا معنا روشن شود
حتی مفاهیم هم طیفی و کانتکستچوال هستند!یعنی باید دید که یک "مفهوم" در کدام سیاق به کار رفته است!
‏5) و در همان سیاق ترجمه شود و گرنه همین الان، همین متن ساده ی من هم قابل تحریف است،در مفاهیم هم چنین است یعنی مفاهیم هم کانتکستچوال هستند!مثلن ما وقتی می خواهیم این بیت حافظ را معنا کنیم (گر خمر بهشت است بریزید که بی دوست/هر شربت عذبم که دهی عین عذاب است)
‏باید عذاب را در کنار عذب ببینیم یعنی در داخل سیاق و جمله و هماهنگ با آن معنی کنیم!نه این که عذاب را برداریم از مصرع خارج کنیم و بعد که خارجش کردیم بگوییم عذاب از عذب میاد پس مراد حافظ این بوده که عذاب یعنی شیرین و گوارا!
‏ملّت واحد ایران، در‌ وحدت تاریخی _سیاسی اش یگانه و غیر قابل تجزیه است!یعنی وحدتی در عین کثرت!!تفاوت بین دو مفهوم ملّت به عنوان وحدت در وحدت و وحدت در کثرت مهم‌ترین معیار ایضاح فرق بین ملّی‌گرایی‌‌‌‌های آغاز دوران جدید و فهم ملّی قدیم ماست!
‏ملی‌گرایی اروپایی در آغاز دوران جدید که شرط امکان تکوین دولت جدید است از این حیث باید وحدت در وحدت باشد که شرط تکوین آن دولت‌های ملّی،فروپاشی امپراتوری مسیحیت به عنوان وحدت امت بود، و قدرت سیاسی می‌بایست این وحدت را به گروه‌های قومی تحمیل میکرد
نمونه‌های دولتسازی در فرانسه لوئی ‌چهاردهم،آلمان بیسمارک و ایتالیایی گاریبالدی ست!خاستگاه وحدت در کثرت اقوام ساکن ایران،فرهنگ ایرانیست و فرهنگ ایرانی،آن وحدت را به دولت،که از سده‌ای پیش،یعنی با تاخیر بسیار نسبت به تکوین ملّت که با دشواریهایی به دولت ملی تبدیل شده ، تحمیل کرد
‏مسئله بعدی راه حلی هست که در انتها ارائه شده است! نویسنده گفته آزادیهای فردی سبب شکوفایی تمدن است(صد البته این گزاره درست است!) منتها چاره کار ملتهای خاورمیانه را در ‎#فدرالیسم_معکوس میداند!یعنی عملن فدرالیسم سبب عدم تمرکز قدرت میشود و بنوعی همین علت آزادیهای فردی را مهیا کرده ‏و رشد و بالندگی علمی_فرهنگی_سیاسی را در پی خواهد داشت!مسئله اینجاست که حتی شوروی و اکثر کشورهای بلوک شرق بصورت ‎#فدرالی اداره میشدند منتها عملن ‎#الیگارشی احزاب مارکسیستی حاکم بود!یک حکومت ‎#پلیسی به تمام معنا!
‏فدرالیسم اساسا در قانون اساسی اتحاد جماهیر شوروی، چکسلواکی و یوگسلاوی آمده بود در حالی که این کشورها با نظامی تک حزبی و دولتی متمرکز اداره میشدند!در این کشورها در پشت روبنای حقوقی دلفریب فدرالیسم! که آن را برابر با ‎#دموکراسی یا ‎#کثرت_گرایی قرار میدادند ‏مفهوم ‎#توتالیتاریسم قرار داشت که در آن خودمدیری[خودمختاری] توهمی بیش نبود! در برخی از کشورهای دیگر،که پس از استعمارزدایی به استقلال رسیدند هم می بینیم که در چارچوب حقوقی فدرالیسم، نظامی تک حزبی و دیکتاتوری بر اریکه ی قدرت تکیه زده است.
‏از این رو باید گفت که فدرالیسم الزاما پیام آور دموکراسی نیست! در بسیاری از کشورها، نظام فدرالی عملا به دولت مقتدر مرکزی و یا دیکتاتوری تبدیل شده!فدرالیسم حقیقی، بستگی تام و تمامی با دموکراسی داشته و دارد!
‏دمکراسی بر اساس احترام به حقوق بشر و آزادی های عمومی استوار است نه الزاما فدرالیسم!(آنهم نوع مغلطه وارش!)اعلام رعایت این دو نکته هم برای استقرار دموکراسی کافی نیست مگر اینکه تضمین و استفاده ی مؤثر از ان ها فراهم باشد.
‏تضمین و استفاده ی مؤثر از حقوق بشر هنگامی به دست می اید که قوه ی قضاییه ی قوی و مستقلی در جامعه وجود داشته باشد!
در کل این کتاب کذایی آدرس غلط میدهد،آنهم تحت نام مجعول و موهومی موسوم به ‎#جریان_سوم که البته مشخص است رهبران این حرکت چه کسانی اند.
#مامردم
#جریان_سوم
#آمدنیوز
#ایرانستیزی
#مهدی_جلالی_تهرانی

@cafe_andishe95
🚩کشتار میدان تیان‌آن‌من توسط کمونیستها در چین

#کمونیسم_چینی
#توتالیتاریسم
#مائوئیسم

اعتراضات میدان تیان‌آن‌من یا قتل‌عام ۴ ژوئن یا واقعهٔ ۴/۶ به مجموعه‌ای تظاهرات اعتراضی در میدان تیان‌آن‌من شهر پکن، جمهوری خلق چین اطلاق می‌شود که به رهبری دانشجویان و از ۱۵ آوریل ۱۹۸۹ تا ۴ ژوئن همان سال ادامه داشت. این اعتراضات با حضور بیش از صدهزار نفر برگزار شد. گفته می‌شود بین چندصد نفر تا هزار نفر در این اعتراض‌ها کشته شدند؛ ولی اسناد بریتانیا که در تاریخ ۲۴ دسامبر ۲۰۱۷ از طبقه‌بندی خارج شده نشان می‌دهد حداقل ده هزار معترض چینی در تابستان سال ۱۹۸۹ در میدان تیان‌آنمن پکن کشته شدند. آلن دونالد سفیر وقت بریتانیا در چین خاطر نشان می‌کند که این افراد به دست نیروهای چینی سرکوب شدند.

دانشجویان در این واقعه به ناپایداری اقتصادی چین و سرکوب‌های حزب کمونیست و فساد دولتی اعتراض کردند. جنبش دموکراسی چین در این اعتراضات نقش رهبری داشت
@cafe_andishe95
#کمونیسم_چینی
#توتالیتاریسم
#مائوئیسم

🔴« ما دویست هزار نفر را در مقابل بیست سال ثبات حکومت قتل عام می‌کنیم ! ».


این گفته‌‏ای از دِنگ شیائوپینگ، از رهبران وقت حزب کمونیست چین در جریان سرکوب جنبش دانشجویی چهارم ژوئن ۱۹۸۹ است. ‌چنین شد که میدان تیان‌آن‌منِ پکن شاهد به خاک و خون کشیده شدن هزاران دانشجوی معترض چینی، توسط تانک‌‌‌‌‏ها و سربازان ارتش چین شد تا بهای ثبات حزب پرداخت شود.

با گذر نزدیک به سه دهه از آن واقعه هرچند که حزب کمونیست چین همواره در تلاش بوده با ایجاد چهره‌ای مثبت وجهه تخریب شده خود را نزد جامعه جهانی بهبود بخشد، اما کارنامه این حزب طی سالیان اخیر نشان می‌‌‌‌‏دهد که خط مشی آن مبتنی بر سرکوب و خشونت، کشتار، دروغ، دیکتاتوری و اختناق تا به امروز بدون وقفه ادامه داشته است.

◾️بیش از یک دهه آزار و شکنجه ظالمانه میلیون‌ها تمرین‌کننده روش معنوی دافا ( فالون‌گونگ )، آزار و اذیت اقلیت‌های مسلمان و مسیحی، سرکوب خشن جنبش‌های آزادی‌خواهانه، حبس یا اعدام صدها فعال دموکراسی، همگی پرونده‌هایی سنگین از این حزب در نقض حقوق بشر شکل داده است. از سویی دیگر حزب کمونیست چین که با شعارهای فریبنده رفاه طبقه کارگر بر اریکه قدرت نشست، امروزه آنچه برای قشر کارگر و کشاورز چین به ارمغان آورده چیزی نیست جز بی‌کاری، فقر و دستمزد ناچیز در ازای انجام کار توان‌فرسا. فقری که نقطه مقابل فساد هولناک اقتصادی و ثروت اندوزی حاکمان و خانواده آنان در درون حزب است.

⬛️در مقابل نیز رویکرد جامعه جهانی با برابر نقض گسترده حقوق بشر در این سرزمین نیز چنگی به دل نمی‌زند و آنچه برای غربی‌ها اهمیت بیشتری دارد منافع اقتصادی‌شان است. هرچند گاه به گاه پشت تریبون نقض حقوق بشر در چین را گوشزد می‌‌‌‌‏کنند اما هنگام امضای قراردادهای میلیاردی چشم خود را روی هرآنچه در چین روی داده می‌بندند. علت را شاید در افول ارزش‌های اخلاقی و انسانی در سراسر دنیا بتوان جست وجو کرد.

حاکمان چین بعد از رخداد قتل عام میدان تیان‌‏آن‌‏من حاضر بودند هر بهایی را بپردازند تا در مجامع بین‌المللی وجهه‌ای بیابد. اما آن زمان اغلب کشورهای غربی به استفاده از آن فرصت طلایی اشتیاقی نشان ندادند. در آن روزگار ارزش‌های اخلاقی اهمیت و معنای بیشتری داشت. به طوری که در آن سال‌ها ملاقات مشاور امنیت ملی ایالات متحده از چین درست بعد از واقعه میدان تیان‌آن‌من، منجر به برانگیختگی خشم عمومی مردم شد. اما امروزه چنین اتفاقی نمی‌افتد.

🔳حدود سه دهه از رویداد سرکوب و کشتار دانشجویان میدان تیان‌آن‌من می‌گذرد. طی این سال‌های طولانی سرشت و ماهیت حزب کمونیست تغییری نکرده است، و آنچه تغییر کرده صرفاً تغییر در شیوه‌ها و رویه‌ها در سطح و ظاهر است. چین حدود یک ششم جمعیت کره زمین را در خود جای داده است. بنابراین هرچه در چین روی دهد بر روی مسایل تمام دنیا تأثیر خواهد داشت
@cafe_andishe95
🔴 «برادر بزرگ نظاره‌گر توست!»🔴

به سوی نخستین توتالیتاریسمِ سایبری

☭☭☭
#چین، #توتالیتاریسم، #کمونیسم #نظام_اعتبار_اجتماعی، #برادر_بزرگ

🔻وینستون اسمیت را می‌شناسید؟ او قهرمان بی‌چاره‌ای بود. قهرمان یکی از معروف‌ترین رمان‌های جهان بود اما در نظامی توتالیتر گیر افتاده بود: رمان «1984»، اثر جورج اورول. نه فقط وینستون، که همۀ آدم‌ها در نظام‌های توتالیتر بی‌چاره‌اند. حکومت‌های توتالیتر بر تمام شئون زندگی شهروندان نظارت کامل دارند. نظام آموزشی، فضای عمومی، رسانه‌ها و حتا روابط خصوصی افراد زیر نظارت هولناک حکومتی تک‌حزبی است. در رمانِ 1984 تجسم عینیِ این حکومت نظارتگر شخصیتی غیرواقعی، معروف «برادر بزرگ» بود: «برادر بزرگ نظاره‌گر توست!»

تصور می‌شد با گسترش فناوری اطلاعات عصر نظام‌های توتالیتر سپری شده است. فضای مجازی حد بالا و غیرقابل تصوری از آزادی را برای شهروندان نظام‌های پلیسی ایجاد کرد تا دست‌کم خارج از نظارت‌های خفه‌کنندۀ حکومت گوشۀ خلوت و امنی داشته باشند تا به فردیت خود جولان دهند. اما این‌طور که به نظر می‌رسد بعید نیست مهیب‌ترین و دقیق‌ترین نوع نظارت توتالیتاریستی از درون فناوری‌های نوین سر برآورد، و این همان هدفی است که به نظر چین با بهانه‌ها و عناوینی خوش‌آب‌ورنگ دنبال می‌کند.

از سال 2020 قرار است نوعی «نظام اعتبار اجتماعی» (Social Credit System) در چین به اجرا درآید که تمام شهروندان در آن امتیازبندی می‌شوند. هر شهروندی هر اقدامی انجام دهد امتیاز مثبت یا منفی می‌گیرد، تمام خریدها، پرداخت‌ها، نظرها، رفتارها، روابط و دوستی‌های شهروندان در این سامانۀ عظیم ثبت می‌شود و بر امتیاز نهایی فرد تأثیر می‌گذارد. اما مشخص است که کسانی این نظام امتیازدهی را تعریف می‌کنند: حزب کمونیست.

نتیجۀ این امتیازدهی این می‌شود که فرد هر چه امتیاز بالاتری داشته باشد امکانات اجتماعی بیش‌تری دارد و هر چه امتیاز کم‌تر، زندگی محرومانه‌تری خواهد داشت. ممکن است بخواهد با هواپیما سفر کند و به دلیل امتیاز پایین «پرواز ممنوع» شود، یعنی اجازۀ سفر با هواپیما نیابد؛ ممکن است اجازۀ سفر با قطار نیابد، زیرا قطار و هواپیما برای شهروندان «لایق‌تر» است. ممکن است فرد از برخی خدمات اجتماعی محروم شود، برخی مشاغل برای او ممنوع شود و حتا میزان دسترسی‌اش به اینترنت نیز محدود شود!

این سیستم هم‌اکنون به طور آزمایشی در شهر «رونگ‌چِنگِ» چین در حال اجراست. سایت‌های بزرگ چین (مانند علی‌بابا، تِنسِنت و بایدو) باید دیتابِیس خود را در اختیار دولت بگذارند تا این سیستم امتیازدهی را راه اندازد، ضمن اینکه همه‌جا دوربین‌ها با توانایی تشخیص هویت افراد را زیر نظر دارد. برای عموم مردم چین که با تربیت شخص‌ستیزِ حزب کمونیست فقط به تولید و مصرف عادت داده شده‌اند چنین سیستمی اصلاً نگران‌کننده نیست، و اتفاقاً بسیاری هم از آن راضی‌اند، چون هر کسی فکر می‌کند در این سیستم امتیازدهی می‌تواند خوبی‌های خود را اثبات کند و حق بیشتری از بازار تولید و مصرف داشته باشد. اما اقلیت دگراندیش چین خوب می‌داند چه مطامع سیاسی هولناکی در پس این سیستم هیولاسان نهفته است. برای مثال، برادران گائو ژِن که از سرشناس‌ترین هنرمندان چینی‌اند، تردیدی ندارند که این طرح تحقق همان کابوس جورج اورول است: «برادر بزرگ نظاره‌گر توست!»

حال فرض کنید تمام زندگی شما زیر نظر است: هر جا می‌روید، با هر کسی حرف می‌زنید، هر خریدی می‌کنید، از هر خیابانی گذر می‌کنید، وارد هر سایتی در فضای مجازی می‌شوید، هر «لایکی» پای هر مطلبی می‎زنید، هر کامنتی می‌گذارید... فرض کنید همۀ این‌ها جمع می‌شود و بابت آن امتیاز می‌گیرید. اگر امتیاز هم مهم نباشد، آیا تهوع‌آور نیست که اَبَررایانه‌های دولتی دم‌به‌دم زندگی شما را ثبت و آنالیز می‌کنند؟ و چقدر هولناک است وقتی می‌دانید دولت هیچ امانتدار خوبی نیست و سر بزنگاه همۀ آن داده‌ها را علیه شما استفاده خواهد کرد.

چین شتابان به سوی برپایی نخستین «دیکتاتوری آی.تی» در حرکت است و بعید است اکثر چینی‌ها از این واقعیت ناراحت باشند. اما احتمالاً به زودی برخی کشورهای توسعه‌نیافته برای وارد کردن این فناوری دست به دامان اژدهای زرد شوند. چینی‌ها هم که از آب کره می‌گیرند! پس بعید نیست در آینده‌ای نزدیک برای بخشی از مردم جهان فضای مجازی که اقیانوس آزادی بود به باتلاق اسارت تبدیل شود.

راستی، ترکیب ساختار سیاسی کمونیستی و اقتصاد بازار آزاد، از آدم‌ها چه می‌سازد؟ فرد در این جامعه به ابزار تولید ثروت تبدیل می‌شود، بدون ارادۀ سیاسی! اجازه دارد تا می‌تواند پول درآورد، تا می‌تواند فربه شود، سوار بهترین ماشین شود و آخرین گوشی آیفون را بخرد و در ساعات بیکاری در پاساژها پول خرج کند، فقط به سیاست کاری نداشته باشد!

مهدی تدینی
@cafe_andishe95
آرمان پرستی، چه ابلهانه و چه قهرمانانه، پيوسته از نوعی تصمیم و اعتقاد فردی سرچشمه می گیرد و تابع تجربه و استدلال است. تعصب شدید جنبش های توتالیتر، برعکس همهٔ صورت های آرمان پرستی، به محض آنکه جنبش پیروان متعصب خود را رها می کند، درهم می شکند، و هرگونه اعتقادی که ممکن است پس از سقوط جنبش باقی ماند، در دل اين پیروان می ميرد و نابود می شود. اما در چارچوب سازمانی جنبش، تا زمانی که جنبش انسجامش را از دست نداده باشد، هرگز نمی توان اعضای متعصب آن را از راهی که در پیش گرفته اند به تجربه یا استدلال منصرف کرد.

هانا آرنت -فیلسوف سیاسی آلمانی
📕 #توتالیتاریسم
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
🎥سی سال پیش در همین روزها و در نهم نوامبر ۱۹۸۹ دیوار برلین فروریخت. فروریختن دیوار برلین برافتادن نماد «پرده آهنین» در اروپا بود. به همین بهانه قصد دارم فیلمی دیدنی و در واقع اولین فیلم بلند «فلوریان هنکل»، کارگردان و فیلم‌نامه‌نویس آلمانی را معرفی کنم با…
🎥زندگی دیگران: روزگارِ سخت روشنفکران در آلمانِ شرقی کمونیستی
#توتالیتاریسم_کمونیستی
#فیلم_زندگی_دیگران
📍برادرِ بزرگ تو را می‌پاید(جُمله مشهوری است از رمان 1984، نوشته جرج اورول)

«… هیچ‌کس نمی‌دانست که پلیسِ افکار، هر چند وقت یک‌بار، یا براساس چه روشی، به تماشای زندگیِ داخلیِ کسی می‌نشیند. حتّی می‌شد این گمان را هم پذیرفت که آن‌ها، در تمامِ احوال، مشغولِ مراقبت و تفتیشِ زندگانیِ همگان بودند. به‌هرحال، برایِ آن‌ها این امکان وجود داشت که هر لحظه تصمیم می‌گرفتند، سیمِ گیرنده خود را به برق بزنند و گذرانِ زندگیِ هرکسی را، درونِ خانه‌اش، تماشا کنند…»
🔺این تکّه از فصلِ اوّلِ رُمانِ «1984»، مشهورترین داستانِ «جرج اورول»، تفاوتِ چندانی با فیلمِ «زندگی دیگران» ندارد؛ در نخستین ساخته سینمایی «فلوریان هنکل فون دونرسمارک» به‌جایِ «پلیسِ افکار» با «اشتازی» سروکار داریم؛ همان سازمانِ مخوفی که کمونیست‌ها در آلمانِ شرقی به‌راه انداختند تا آدم‌ها را، در همه ساعت‌هایِ شبانه‌روز، زیرِ نظر بگیرند. و اصلاً عجیب و دور از ذهن نیست که ابتدایِ داستانِ «زندگی دیگران»، در 1984 است؛ در همان‌سالی که نامش را به داستانِ مشهورِ «جرج اورول» بخشیده است. در «زندگی دیگران»، چیزی به‌نام «زندگیِ خصوصی»، چیزی به‌نامِ «حریمِ شخصی» و همه چیزهایِ شبیه به این، بی‌معنا است. همه‌چیز عمومی است و به دولت و حزبِ کمونیست ربط پیدا می‌کند. کسی حق ندارد به چیزی جُز آینده «حزبِ کمونیست» فکر کند و هیچ «ایده‌آل»ی، مهم‌تر و بهتر از «ایده‌آل»ی نیست که به فکرِ «رُفقا» رسیده است. زندگی در چُنین جامعه‌ای، مُصیبت است و سایه سنگینِ این مُصیبت، سال‌ها رویِ سرِ مردمِ آلمانِ شرقی بود تا بالأخره «دیوارِ بلندِ حادثه» ریخت و همه‌چیز مثلِ روزِ اوّل شد…
🎥زندگی دیگران» را می‌شود چندجور دید؛ یک‌بار از دیدِ «گئورگ دریمن» که علاقه‌ای به کمونیسم و حزب و رُفقا ندارد و از بختِ بد در کشوری زندگی می‌کند که قدرت به دستِ کمونیست‌ها افتاده است. امّا دریمن، علاقه‌ای به مخالفت با رُفقایِ کمونیست هم ندارد؛ همه «خواسته» او، یک زندگیِ معمولی است، این‌که نمایش‌نامه‌ بنویسد و نوشته‌اش رویِ صحنه اجرا شود. خواسته زیادی است؟ او حتّی حاضر نیست مُخالفتِ‌ قلبی‌اش را با رُفقایِ کمونیست به زبان بیاورد، چون می‌داند عاقبتِ مُخالفت و نپذیرفتنِ «ایده‌آل»‌هایی که آن‌ها برایِ مردم در نظر گرفته‌اند، چیزی جُز کشته‌شدن نیست. راهِ دیگری هم که برایش باقی می‌ماند، «خودکُشی» است؛ یعنی همان کاری که دوستش انجام می‌دهد. و اتّفاقاً، خودکشیِ همین دوستِ به «تهِ‌خط‌‌» رسیده است که چشم‌هایِ «دریمن» را باز می‌کند. «مرگ»ی لازم است تا او «زندگی» را بیش از پیش جدی بگیرد. «چسلاو میلوش» شاعرِ مشهورِ لهستان، كتابی دارد به‌نامِ «ذهنِ در بند» که به «روشنفكری» و «خودكامگی» می‌پردازد و هم‌زمان با توصیف زندگی شخصی خودش در لهستانِ سال‌هایِ دور، به گذرانِ زندگی و احوالِ سیاسی در آن سرزمین می‌پردازد. [برای خواندن سه فصل اوّلِ این كتاب، نگاه كنید به «چند گفتار درباره توتالیتاریسم»، ترجمه دکتر عباس میلانی، انتشارات اختران] میلوش می‌نویسد که هرکسی می‌نویسد تا نوشته‌اش را به دیگران عرضه کند و روشنفكر، اصلاً، نمی‌تواند برای بایگانی كشوی میزش چیزی بنویسد. درعین‌حال، میلوش، اضافه می‌كند كه گاهی شرایط سیاسی و اجتماعی نویسنده روشنفکر را وامی‌دارد تا فقط درباره آن‌چه ضروری است بیندیشد و بنویسد. امّا این ضرورت، لزوماً آن‌چیزی نیست كه خودِ نویسنده به آن باور دارد، بلكه ضرورتی است تحمیل‌شده و اجباری. او آن‌چه را كه ضروری است می‌نویسد، امّا نه به‌خاطرِ جان، كه به‌خاطرِ چیزی «عزیز»تر، و این همان چیزی است كه شاعرِ مشهورِ لهستان آن را «ارزش اثر» می‌خواند. در فصل‌هایِ میانیِ «زندگی دیگران»، صحنه‌ای هست که نمی‌شود بی‌اعتنا از کنارش گذشت؛ جایی که همان دوستِ به «تهِ‌خط» رسیده، می‌گوید که چرا باید از مملکتِ خودش برود و دلیل می‌آورد که همه نوشته‌هایِ او، از دلِ همان مملکت بیرون آمده‌اند. شخصیت‌هایی که آفریده است، گفت‌و‌گوهایی که در دهانِ شخصیت‌ها گذاشته است، همه به همان کشور تعلّق دارند و این‌همه، در حالی است که «رُفقایِ کمونیست» آزادی را از او گرفته‌اند و اجازه نمی‌دهند کاری را که دوست دارد، انجام بدهد.
@cafe_andishe95
💡زمانی که رژیمی جنایتکار قواعد قانون را به کلی زیر پا می‌گذارد، در آن زمانی که جرم و جنایت مجاز شمرده می‌شود، در آن زمانی که عده ی معدودی که فراتر از قانون هستند می‌کوشند دیگران را از شان و کرامت و حقوق اولیه شان محروم کنند، اخلاق مردمان عمیقاً آسیب می‌بیند.

رژیم های جنایتکار به خوبی از این امر آگاهند و آن را می‌شناسند و سعی می‌کنند با ایجاد وحشت شرف و رفتار اخلاقی آدمیان را به مخاطره اندازند، شرف و اخلاقی که بی آن هیچ جامعه ای، حتی جامعه‌ای تحت حکومتِ چنین رژیمی نمی‌تواند بپاید. اما بر همگان معلوم شده است که ترور و وحشت وقتی مردمان انگیزه ای برای رفتار اخلاقی دارند نمی‌تواند به جایی برسد یا چیزی به چنگ آورد
#توتالیتاریسم
#کمونیسم

📚روح پراگ- ایوان کلیما
خشایار دیهیمی
@cafe_andishe95
📚کافه اروپا📚
#کمونیسم
#توتالیتاریسم
📍«من که خودم از کشورى سابقا کمونیستى مى‌آیم، تا مدت‌ها، خیلى ساده پدیده توالت‌هاى بدبو و مهوع و مخروبه را که در سراسر جهان کمونیستى گسترده بودند، به روشن‌ترین شکل توضیح می‌دادم. علت پایه‌اى، ناکارآمدى و اختلال خود نظام کمونیستى بود و به خطا رفتنش در تشخیص تأمین نیازهاى اولیه مردم، از شیر گرفته تا دستمال توالت.

علت دوم هم در دسته «کمونیسم چه بر سر ما آورد» قرار می‌گرفت و مربوط می‌شد به تفکر مالکیت جمعى. چون همه چیز ملک جمعى بود و هیچ‌کس به واقع مسئول شناخته نمی‌شد. هیچ‌کس بالاى سر چیزى نایستاده بود و هیچ‌کس اعتنایى به این اموال متعلق به همه نداشت. هر فردى از مسئولیت برى بود. چون این مسئولیت را به یک درجه بالاتر نسبت مى داد؛ به مسئولیت یک نهاد کسى آن بالاها باید تصمیمى میگرفت تا زنجیر سیفونى در یک توالت عمومى تعمیر شود. و آیا یک زن نظافت‌چى باید اخراج می‌شد چون زمین را جارو نمی‌کرد؟ البته که نه!!

علت سوم، دستمزدهاى ناچیز بود و خوى رفتارى که با خود مى آورد: وقتى اینقدر کم به من پول مى‌دهند، من هم کم‌ترین حد ممکن کار می‌کنم. بعد از سفرم به بخارست باید بپذیرم که در توضیحاتم اشتباه مى‌کرده‌ام. استدلال من تا آنجا که پیش مى‌رود قابل توجیه و منطقى‌ست، اما تا نهایت منطقى‌اش پیش نمى‌رود. جواب یک سؤال کلیدى را نمى‌توانم پیدا کنم: خود ما چگونه مى‌توانستیم آن نابسامانى منزجر کننده را تحمل کنیم؟ چطور مى‌توانستیم هر روز در چنین جاهایى بشاشیم بى‌آنکه از فرهنگ خودمان شرم‌زده شویم؟ اگر هیچ صندلى توالتى در رومانى وجود ندارد، یا اگر زیادى گران است، شاید دزدیدن آنها از توالت هاى عمومى قابل درک باشند، اما ما چرا یک تکه طناب یا سیم زنگ‌زده را براى کشیدن سیفون توالت می‌پذیریم؟ چرا با بوی گند کنار می‌آییم؟ با نبودن دستمال توالت؟ چرا ما این گند و کثافت را، انگار که چیزی عادی باشد قبول می‌کنیم؟ در رومانی پساکمونیستی هیچ تغییر مشهودی در کار نیست. اما چرا؟»

کافه اروپا📚 اسلاونکا دراکولیچ

خانم نویسنده و روزنامه نگار کروات-نویسنده کتابهای:
کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم (۱۹۹۱)
کافه اروپا (۱۹۹۶)
آزارشان به مورچه هم نمی‌رسد (۲۰۰۴)
هولوگرام‌های هراس (۱۹۹۲)
پوست شیشه‌ای (۱۹۹۳)
طعم مرد (۱۹۹۷)
اس، یک رمان دربارهٔ بالکان (انگار آن‌جا نیستم) (۱۹۹۹)
تختخواب فریدا (۲۰۰۸)
@cafe_andishe95
⚽️دمبا با، مهاجم 35 ساله سنگالی باشاک شهیر ترکیه که خود سیاه پوست است در خصوص اقدامات ظالمانه دولت چین به مسلمانان قوم اویغور در این کشور واکنش نشان داد:

جنبش "جان سیاهان ارزشمند است" وقتی قدرتمند تر شد که غیر سیاه پوستان و سایر نژادها به آن پیوستند. چه زمانی خواهیم دید که سایر مردم دنیا برای احقاق حق مسلمانان برخیزند؟ می دانم فوتبالیست هایی هستند که برای عدالت می جنگند و فرقی ندارد که دین آن ها اسلام، مسیحیت، آیین بودایی یا هر اعتقاد دیگری باشد. بازیکنان فوتبال تحت فشار هستند تا درباره ظلمی که به مسلمانان اویغور چین می شود، صحبتی نکنند. اگر در جنبش "جان سیاهان ارزشمند است" ریسک ضرر مالی وجود داشت، هرگز این جنبش شکل نمی گرفت. باشگاه آرسنال از جنبش حمایت از سیاه پوستان حمایت کرد اما در خصوص تحت فشار قرار گرفتن اویغورها سکوت کرد زیرا فشار و تاثیر اقتصادی منفی در این خصوص وجود داشت. وقتی پای منافع مالی در میان باشد، انسان ها چشم هایشان را به روی عدالت می بندند. پول ارزش بیشتری نسبت به ارزش های حقیقی زندگی پیدا کرده است. من فکر می کنم باشگاه ها، بازیکنان خود را تحت فشار می گذارند تا در خصوص ظلم به اویغورهای چین حرفی نزنند اما وقتی این ناعدالتی را با چشمان خود می بینید، چطور ممکن است حرفی نزنید؟
#کمونیسم
#توتالیتاریسم
#نفی_تساهل_مذهبی
📍شایان ذکر است هیچ جنبش جهانی برای مقابله با توحش رسمی حزب کمونیسم چین در مورد مسلمانان این کشور شکل نگرفته و جریان با سکوت مواجه شده!
چند دولت غربی از جمله آمریکا و آلمان بارها به این قضیه اعتراض کرده اند.

@cafe_andishe95
🔳ناکجادآباد استالین و شرکا!🔳

📗«موسیقی یک زندگی» داستانی است ارزنده و تامل برانگیز از آندره مکین.روایتی دردناک از آنچه بر الکسی ده ساله می گذرد ،کودکی که پدرمادرش خادمین استالین بودند اما به بهانه واهی زندانی،شکنجه و اعدام شده اند.استالین آمده بود تا روسیه را به بهشت بدل کند بهشتی که سرازدوزخ درآورد.
اتوپیایی که درآن جز خفقان،سرکوب،شکنجه،ترس و تنهایی حاکم نبود.لوفلدبین نویسنده کتاب تاریخ سری جنایت های استالین که خود ازمقامات بلندپایه امنیتی بود می نویسد.اعدام پدرو مادران مشکوک کافی نبود.درپاییز سال هزارو نهصد و سی هفت به کارمندان سازمان امنیت اعلام شد که جناب نیکلای یژوف رئیس سازمان امنیت دستورداده است فرزندان افراد حزبی اعدام شده را بازداشت کنند و همه را به جرم والدین شان محکوم نمایند و بر پایه همان موارد قانونی آنها را اعدام کنند چون اگر می ماندند چه بسیار درپی خونخواهی برمی آمدند.این بود که استالین دستورداده بود کودکان ده و دوازده ساله را نیز به جرم پدران شان اعدام کنند.و چه بسیار افرادی که تنها به خاطر تعلقات حزبی خانواده هایشان ازاستخدام و اشتغال محروم می شدند و زندگی شان ازهمان آغاز در شیب نابودی و انهدام قرار می گرفت.

دراین داستان اشاره می شود که چگونه این کودکان معصوم را سراسر شب بازجویی می کردند و ازآنها می خواستند اعتراف کنند که با فاشیستها و خائن هایی چون بوخارین،کرستینسکی،راکوفسکی و ریکوف همدست بوده اند.اسامی ای که بسیاری ازکودکان حتی از تلفظ آنها نیز ناتوان بودند.

◼️درچنین وضعیتی آنچه غالب بود«درماندگی ناشی ازتنهایی» بود که دوراه پیش روی الکسی قرار می داد؛نفی خودش و اینکه جای دیگری باشد و یا مرگ درزندان مخوف استالین رابپذیرد.به عبارت دیگر یا تغییر هویت باید می داد یا می مرد.الکسی تغییر هویت می دهد یعنی درخود می میرد.انسان نابودشده ای است که حکومت خودکامه اراده اش را درهم شکسته است.بی هویتی،انهدام ازدرون،حس درماندگی و تنهایی،نفی خویشتن همان اتمیزه شدنی است که کورنهاوزر و هاناآرنت ازآن به عنوان ارمغان توتالیتریسم یاد می کنند.چنین فردی باید بین حماقت و هشیاری،دروغ و حقیقت،خشونت و بخشش اولی ها را انتخاب کند.و آمیزه ای باشد از حماقت و دروغ و خشونت.

درحکومت تزارها طی هشتادسال حکومت درجمع سیصد و شصت نفر اعدام شدند درحالی که درحکومت استالین سالانه چهارصد و هشتادهزارنفر اعدام شدند یعنی روزی هزارو سیصد و سی نفر.استالین طی یک روز به اندازه هشتادسال حکومت تزارها آدم کشت.رابرت کنکوئیست مورخ و مولف کتاب اختناق بزرگ نشان داده است که استالین درمجموع چهل و شش میلیون نفر را به کام مرگ فرستاد تا آنها را به زورهم شده به بهشت ببرد.

این سرنوشت ملت هایی است که خوشبختی خود را به دیگری های بزرگ می سپارند.سرنوشت تلخ کسانی که آزادی خویش را وا می نهند تا به ظاهرامنیت داشته باشند.سرنوشت کسانی که چشمان آخوربین دارند و نه چشمان آخِربین.
میلان جیلواس درکتاب طبقه جدید و گفتگو با استالین به نکته ظریفی اشاره می کند.«استالین و هرحاکم توتالیتر دیگر جامعه را اتمیزه می کند.افراد را تنها و وامانده می کند. رابطه شان را ازهم می گسلد.بی اعتمادی را دامن می زند و فساد و اختناق را به جامعه پمپاژ می کند چون تنها برجامعه اتمیزه،به گونه مطلق و مطمئن می توان حکومت کرد.

مک کین دراین داستان نشان می دهد که چگونه درکنار شعارهای پرطمطراق کمونیستی و عدالت و برابری و خیال پردازی های حاکمان دیوانه مردمی خسته،خفته با پالتوهایی خیس بوگرفته،بی هدف و خوگرفته به هرکثافتی،ازتاخیر قطارگرفته تا خودفروشی درمحل کار صبح را به شب می رساندند.مردمی فروکاسته شده به ابژه ای بی ارزش دردستان استالین و حاکمان حزبی خود حق پندار.

📍واسلاو هاول گفته بود
«زندگی درکشورهای توتالیتر را نمی توان درداستان یا فیلم یا نمایشنامه تصویرکرد» اما به گمان منتقدان موسیقی زندگی آندره مکین به شیوه ای جذاب هرچندغم انگیز استالین به ظاهر کبیر را رسوا می کند.مردی که امروز استعاره ای است از بی رحمی و خشونت،حماقت و دروغ و توهمی ویرانگرکه تصورمی کرد خوشبختی مردمان را بهتر ازخودآنها تشخیص می دهد.

▪️قربان عباسی
موسیقی زندگی - آندره مک کین
#توتالیتاریسم
#کمونیسم
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
📊مقایسه نفوذ اینترنت، آزادی اینترنت، خانوارهای دارای کامپيوتر، مشترکین تلفن همراه و پهنای باند اینترنت بین ایران، خاورمیانه، چین و کشورهای توسعه‌یافته! 🔻 نتیجه توسعه اقتصادی بدون توسعه سیاسی(توسعه ناپایدار و نا متوازن)اینکه وضع اینترنت در چین از ایران هم بدتر…
از نتایج عدم دموکراسی در چین
#جامعه_بسته
#توتالیتاریسم
🔥بدترین جهنم ها برای روزنامه‌نگاران
🇨🇳

هفته گذشته دادگاهی در چین یک روزنامه نگار را به دلیل گزارش او درمورد شیوع بیماری همه‌گیر در ووهان به چهار سال زندان محکوم کرد؛ چرا که گزارش وی از خیابان‌های خلوت و بیمارستان‌های شلوغ با روایت دولت مطابقت نداشت. پیش از مجازات وی، کمیته حمایت از روزنامه نگاران (CPJ)، آخرین سرشماری سالانه خود را منتشر کرد که تعداد روزنامه نگاران زندانی در سراسر جهان را نشان می دهد.

جای تعجب نیست که چین بار دیگر رتبه نخست را در زندانی کردن روزنامه نگاران کسب کرده است.

ترکیه، مصر و عربستان سعودی در رتبه های دوم تا چهارم، ایران در رتبه ششم و روسیه در رتبه هشتم قرار گرفتند.
@cafe_andishe95
📈ایران در رتبه ۱۵۱ (بین ۱۶۷ کشور) شاخص دموکراسی با امتیاز ۲.۳۸ از ۱۰ در جهان و در زمره حکومت‌های استبدادی
#توتالیتاریسم
@cafe_andishe95
#توتالیتاریسم
#فاشیسم
#کمونیسم
▪️جامعه، همیشه مستعد پذیرش بی‌مطالعهٔ یک شخص مدعی است، تا بدانجا که یک عقل باختهٔ مدعی نبوغ، پیوست بخت آن را دارد که مقبول افتد. در جامعهٔ جدید، که ویژگی آن، فقدان داوری تمیزدهنده می‌باشد، این گرایش نیرومند شده است. تا آن‌جا که هر کسی که عقایدی برای خود داشته باشد و بتواند آنها را با یک آهنگ اعتقادی تزلزل ناپذیر ارائه دهد، به آسانی آبرویش بر باد نمی‌رود؛ حتی اگر بارها اثبات شده باشد که او بر خطا بوده است.

▪️▪️عامل تکان‌دهنده در پیروزی توتالیتاریسم، همان بی خویشتنیِ هواداران این جنبش است. کاملاً قابل درک است که چرا یک فرد نازی یا بلشویک از ارتکاب جنایت علیه مردمی که به جنبش تعلق ندارند یا با آن دشمن‌اند، خم به ابرو نمی آورد. اما شگفت اینجاست که زمانی که غول توتالیتاریسم، آغاز به بلعیدن فرزندانش می‌کند و ممکن است که خود آن فرد هم قربانی جریان شود، باز هم دچار تردید نمی‌شود، حتی اگر دستگیر و محکوم یا از حزب تصفیه شده و به یک اردوگاه کار و یا کار اجباری فرستاده شود. برعکس، آنچه سراسر جهان متمدن را شگفت‌زده می‌سازد، این است که او ممکن است به دستگیری و مرگ خویش نیز کمک کند، به شرط آنکه، پایگاه او به عنوان عضو جنبش دست نخورده بماند.

▪️▪️▪️آرمان پرستی، چه ابلهانه و چه قهرمانانه، پیوسته از نوعی تصمیم و اعتقادِ فردی سرچشمه می‌گیرد و تابع تجربه و استدلال است. تعصب شدید جنبش‌های توتالیتر، برعکس همه صورت‌های آرمان پرستی، به محض آن که جنبش، پیروان متعصب خود را رها می‌کند، در هم می‌شکند؛ و هرگونه اعتقادی که ممکن است پس از سقوط جنبش باقی ماند، در دل این پیروان می‌میرد و نابود می‌شود. اما در چارچوب سازمانی جنبش، تا زمانی که جنبش انسجامش را از دست نداده باشد، هرگز نمی‌توان اعضای متعصب آن را از راهی که در پیش گرفته‌اند به تجربه یا استدلال منصرف کرد. یکی شدن با جنبش و سازگاری تام با آن، هرگونه ظرفیت درس گرفتن از تجارب را در انسان از بین می‌برد، حتی اگر آن تجربه، به شدت شکنجه یا هراس از مرگ باشد.

▪️▪️▪️▪️هدف جنبش‌های توتالیتر، سازمان دادن توده‌هاست (و در این کار موفق نیز هستند) نه سازمان دادن طبقات، و نه تشکل شهروندانی که در ادارهٔ امور عمومی، عقاید و منافعی برای خود داشته باشند. هرچند که همهٔ گروه‌های سیاسی به تعداد متناسب هواخواهان‌شان وابسته‌اند، اما جنبه های توتالیتر، چنان به نیروی کثرت عددیِ اعضایشان متکی‌اند که حتی تحت شرایط دلخواه نیز، رژیم های توتالیتر نمی‌توانند در کشورهای نسبتا کم جمعیت، پا بگیرند....
حقیقت این است که این کشورها منابع انسانی کافی برای برقراری چیرگی تام را در اختیار نداشتند و نمی‌توانستند تلفات جمعیتی عظیمی را که اینگونه حکومت‌ها ذاتا به بار می آورند، تحمل کنند.
تنها زمانی که خیلِ عظیمی از جمعیت اضافی وجود داشته باشند و بتوان بدون رویارویی با پیامدهای وخیم کاهش جمعیت آن‌ها را حذف کرد، فرمانروایی توتالیتر، به گونه‌ای متمایز از یک جنبش توتالیتر، امکان‌پذیر می‌شود.

📚توتالیتاریسم/جامعۀ بی طبقه/هانا آرنت
@cafe_andishe95
📗جهان پر ابهام و نسبی رمان «مرشد و مارگریتا»📘1
#توتالیتاریسم #کمونیسم
(سرشت ققنوس‌وار ادبیات و سرنوشت میرندهٔ استبداد)
‏ بولگاکُف برای تصویر واقعیت‌های فرهنگیِ متضاد و گاه باورنکردنیِ پیچیده در فشارهای ‏اجتماعی مسکو واقعیت و جادو را به هم می‌آمیزد. حضور شیطان در مسکو و نمایش‌هایی که ‏بر صحنه می‌برد بستر مناسبی برای بیان تردیدها و پرسش‌های نویسنده و خواننده است، که ‏ارائه‌شان به زبان طنز در فضای پیچیده در ایستایی و روزمرّگی‌ برای مردمی که بناست جز یک ‏تعریفِ بی‌چون‌وچرا از واقعیت و حقیقت را باور نکنند، خنده‌دار، سرگرم‌کننده و در یاد ماندنی ‏می‌شود.‏

‏ توانایی بولگاکُف در نشان دادن استقبالِ استثنائیِ جمعیت از فروریختن اسکناس و لباس‌های ‏زنانهٔ گران‌قیمت فرانسوی از سقف سالن تئاتر، هیجان و تشویق پیچیده در شعف مردم در ‏تماشای بریده شدن سر مجریِ برنامه توسط یکی از دستیاران شیطان، آشکار شدن رازهای ‏زندگی خصوصی مردمانی که ادعای پذیرفتن ایدئولوژی حاکم را داشتند، و جملات شیطان که ‌‏«خُب، این‌ها هم مثل همهٔ آدم‌های دیگرند... عاشق پول هستند... با این تفاوت که البته ‏مسئلهٔ کمبود مسکن فاسدشان کرده.»، و در نهایت پرواز مرشد و ‏مارگریتا بر فراز شهر و رها شدنشان در آرامش، داستان را از لایهٔ سطحیِ انتقاد به سیستم ‏حاکم به ژرفایی فلسفی و شاعرانه می‌رساند، که در صحنه‌ای نمادین با تصویرِ ناپدید شدن ‏لباس‌های فرانسوی از تن زنان، درست پس از پایان نمایش، فرد و جامعه را، بدون سپرِ دروغ و ‏فریب، برهنه در برابر خود و ما می‌نشاند، و با در هم ریختنِ پیش‌فرض‌های ذهنی خواننده، از ‏ادبیات رسمی هم‌روزگار خود در شوروی که زیر عنوان رئالیسم سوسیالیستی تعریف می‌شود ‏فاصله می‌گیرد و عشق را هماوردِ همیشه پیروز ترس برمی‌شناسد. ‏

بولگاکُف از همان ابتدای رمان ما را در مسیر بر هم ریختن قطعیت‌های حاصل از هر ایدئولوژی ‏قرار می‌دهد، مسیح را انسانی زمینی معرفی می‌کند و شیطان را سایهٔ نور، که انسان‌ها را ‏رو‌به‌روی چهرهٔ بی‌نقابشان می‌نشاند تا آثار پلشتیِ ایدئولوژیِ حاکم بر مسکو در روانشان ‏هویدا شود. بعد باورهای ذهنی‌ ما، ازجمله روایت دینیِ تصلیب مسیح، را به هم می‌ریزد و ‏ترس را بزرگ‌ترین گناه معرفی می‌کند؛ ترس که در گسترهٔ زندگی فردی و اجتماعی به ‏ناامیدی از تغییر می‌انجامد: ترس پیلاطُس از ذهنیت حاکم بر یهودا، که به‌رغم باورش، به تأیید ‏حکم اعدام مسیح منجر می‌شود؛ ترس مرشد از ماسولیت که به سوزاندن دست‌نوشته و پناه ‏بردنش به آسایشگاه روانی می‌رسد؛ ترس نویسندگان و منتقدان از نهاد قدرت که به ویرانیِ ‏خلاقیت و تولید ادبیات بی‌ارزش حکومتی کمک می‌کند؛ ترس بِزدومنی از باورِ واقعیت که او را ‏به آسایشگاه روانی، تن دادن به داروهای رخوت‌آور و بی‌تفاوتی در برابر دیگران می‌رساند؛ و در نگاهی فراگیر ترس بدنهٔ جامعه از ایدئولوژی حاکم که نتیجه‌اش حقارتِ ‏اندیشیدن به منافع شخصی و سکوت در برابر خشونتی است که زیر عنوانِ عدالت تحمیل ‏می‌شود؛ و افزون شدن بار همهٔ این ترس‌ها بر همدیگر و بر ذهنیت عمومی جامعه تا جایی که ‏مرشد، نویسنده‌ای که از این‌همه آگاه است، دیگر حتی دلیل واقعی ترسش را نمی‌فهمد: ‌‏«... کم‌کم در من اتفاقی افتاد. شیطان می‌داند چه بود... از افسردگی رنج می‌بردم و احساس ‏اضطراب عجیبی داشتم... مقالات هم متوقف نشد. اول فقط به آنها می‌خندیدم و بعد که ‏مقاله‌ها بیشتر شد نگرشم نسبت به آن‌ها تغییر کرد...مرحلهٔ دوم، یعنی شگفت‌زدگی شروع ‏شد. به رغم لحن از خود مطمئن و تهدیدآمیز مقالات، در سطر سطرشان تحریف و ریا دیده ‏می‌شد. احساس می‌شد. احساس می‌کردم نویسندگان آن مقالات حرف دلشان را نزده‌اند و ‏همین باعث خشمشان شده بود... و بعد، فکرش را بکنید، مرحلهٔ سوم، یعنی ترس شروع ‏شد. سوتفاهم نشود؛ از مقاله‌ها نمی‌ترسیدم. از چیزهای دیگری می‌ترسیدم که هیچ ربطی ‏به آن مقالات و رمان نداشت. برای مثال، یک‌دفعه از تاریکی ترس برم داشت. خلاصه، مرحلهٔ ‏بیماری روانی فرا رسید. مخصوصا قبل از خواب. احساس می‌کردم اختاپوسی با بازوهای سرد ‏و نرمش، قلبم را فشار می‌دهد.»
@cafe_andishe95
📗جهان پر ابهام و نسبی رمان «مرشد و مارگریتا»‏📘2
#توتالیتاریسم #کمونیسم

🔎واسلاو هاول، نمایش‌نامه نویس و نخستین رئیس جمهور چک، (۱۹۶۳-۲۰۱۱م) باور داشت که ‏قدرت از آنِ مردم است و زمانی‌که مردم از ترس عبور کنند و به قدرتشان‌ پی ببرند هیچ ‏دیکتاتوری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای را یارای مقاومت در برابر آن‌ها نیست. کافی است یاد بگیرند چگونه بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خشونت ‏از قدرتشان برای تغییر استفاده کنند: «نظام توتالیتر همیشه و در هر قدم مردم را لمس ‏می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند، اما همیشه با دستانی پوشیده در دستکش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های ایدئولوژیک. برای همین است که ‏زندگی در این نظام آکنده از دورویی و ریا و دروغ است. لازم نیست مردم همهٔ دروغ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و ‏مغلطه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های این نظام را باور کنند، اما باید چنان رفتار کنند که گویی باورشان دارند، یا دست‌کم ‏در سکوت از کنارشان بگذرند. کافی است بپذیرند که با این دروغ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و در بطن آن‌ها زندگی ‏کنند، زیرا بدین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترتیب بر نظام صحه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذارند، اطاعتشان را از نظام نشان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند، نظام را ‏می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سازند، و اصلاً خود نظام می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند»

🔒اگر ایدئولوژی را مجموعه‌ای از پیش‌فرض‌ها، ایده‌ها و ایده‌آل‌های به هم پیوسته بدانیم -‏مجموعه‌ای از فکرها، ارزش‌ها و باورها با چشم‌انداز ثابت، دست‌نخوردنی و گاه مقدس ‏انگاشته شده، برای توجیه عمل‌کردها- پرداختن به نقش ادبیات و نهادهای فرهنگی دولتی در ‏پیوند با ایده‌آل‌های انقلاب‌های ایدئولوژیک، مانند انقلاب سال ۱۹۱۷ میلادی در روسیه، یا ‌‏۱۳۵۷ خورشیدی در ایران اهمیت بیشتری پیدا می‌کند. اثرگذاری ادبیات در چنین دوران‌هایی ‏به استفاده از استعاره، یا ارائهٔ متن در ژانرهایی مانند رئالیسم جادویی، برای ثبت واقعیت‌های ‏تاریخ محدود نیست. طبیعتِ ادبیات- هنر در معنای گسترده- این توانایی را دارد که ذهن ‏خواننده را در برابر پاسخ‌های از پیش آماده شدهٔ نهادهای فرهنگی دولتی با سهمی از تردید، ‏پرسش و امید رو در رو نگاه دارد.‏

🔅داستان «مرشد و مارگریتا» در پس‌زمینه‌ای زیر سلطهٔ ایدئولوژی کمونیسم با این پیش‌فرض که ‏تحمیل شرایط مشخص به تغییر طبعیت انسان و تولید ایده و ایده‌آل برساخته در آن شرایط ‏می‌انجامد، رخ می‌دهد و شکست این ایدئولوژی را، پیش از آن‌که واقع شود، پیشنهاد، بلکه ‏بشارت می‌دهد.

درایت بولگاکُف در ارائهٔ موازی «خیر» و «شرّ» در زمان‌ها و مکان‌های پاکْ متفاوت - مسیح و ‏پیلاطُس در اورشلیم و مرشد و ماسولیت در مسکو در یک بازهٔ زمانی برابر (حدود ۷۰ ساعت) ‏و این هر دو در موازات زندگی شخصی خود در برابر دستگاه سانسور استالین؛ و دریافت ما به ‏عنوان خوانندهٔ ایرانیِ اثر در موازات زندگی روزانه‌مان زیر سرکوب یک ایدئولوژی دینی، با ‏نهادهای دولتی تولید «ادبیات ارزشی»، مانند حوزهٔ فرهنگی و سازمان تبلیغات اسلامی، ‏و سازمان‌های ناظر بر کلمات، مانند وزارت ارشاد، در موازات اتحادیهٔ نویسندگان شوروی؛ ‏استفاده از برچسب‌های تعریف‌نشدهٔ «ضد منافع ملی» و «برانداز» بر اساس سلیقه‌های ‏شخصی وابستگان به نهاد قدرت، معادل کاربرد واژهٔ «خرابکار» در شوروی و انعکاسش در این ‏داستان، و ناپدید شدن آدم‌های جای‌گرفته زیر این عناوین در پیِ دستگیری یا اَشکال دیگری از ‏خشونت، مانند آن‌چه پلیس مخفی شوروی بر مردم روا می‌داشت، و نقش شیطان و ‏دستیارانش در نشان دادن، معنا کردن، و کمک به ثبت و ماندگار شدن روایت و در نهایت رها ‏کردنِ خویشتنِ خود و دیگران از این‌همه- پرسش‌های پرشماری را طرح می‌کند، که شاید ‏خلاقیت شگفتی‌آور نویسنده و انتخاب به‌هنگام مترجم را برای بازآفرینی متن در زبان فارسی ‏تا پرسش محوری دربارهٔ طبعیت خیر و شرّ بر کشد- پرسشی بی‌زمان و بی‌مکان برای انسان ‏و جهان. شگفتی در شگفتی‌های داستان یکی هم این است که این پرسش و مسیر نزدیک ‏شدن به پاسخ آن، حتی پیشنهاد دست بردن در پایان روایت و رها کردن پیلاطُس در نور، ‏توسط شیطان با یک تعریف نامتعارف دیگر طرح می‌شود؛ شاید از جمله با این پیشنهاد که خیر ‏و شرّ در اندرکنش یا یکدیگر تعریف می‌شوند.‏
✍🏼گزیده از متن ماندانا زندیان
@cafe_andishe95
⚫️تمامیت گرایی(Totalitarianism)⚫️

تمامیت خواهی یک سیستم تمامیت خواه سلطۀ سیاسی است که نوعا با بهره گیری از «ایدئولوژی فراگیر» دستکاری شده و و استفاده از ترور و خشونت ایجاد می گردد.
#توتالیتاریسم

تمامیت خواهی متفاوت از اتوکراسی(خودکامگی) واقتدارگرایی است.به همین دلیل در تلاش اند تا کل قدرت را از طریق سیاسی کردن تمام عرصه های اجتماعی و فردی موجود به دست آورند.

بنابراین تمامیت گرایی به معنای نابودی کامل جامعه مدنی است:

◼️نابودی کامل زندگی خصوصی!

فریدریش و برژینسکی 6 ویژگی برای توتالتایسم بر شمرده اند.
1️⃣وجود یک ایدئولوژی رسمی

2️⃣حکومت تک حزبی که معمولا یک رهبر همۀ قدرت را در اختیار دارد

3️⃣یک سیستم مراقبتی تروریستی

4️⃣انحصار وسایل ارتباط جمعی

5️⃣انحصار وسایل اعمال خشونت

6️⃣کنترل دولت بر تمام جنبه های زندگی اقتصادی
(هیوود)

پس نظامهای کمونیستی مائو و لنین و استالین و هیتلر و موسیلینی و فرانکو و بنیادگراهای دینی از مهمترین اشکال توتالیتاریسم قرن 20 و 21 هستند که این ویژگی ها در اقتدارگرایی به این وسعت و شدت مشاهده نمی شود و راه گذار به دموکراسی نیز در آنها متفاوت است.

فهم تفاوت اینها در شناخت ما و نوع مواجهه ما با آنها اهمیت حیاتی دارد.

از دیدگاه هانا آرنت دیکتاتورشیپ (خودکامگی، اقتدارگرایی) می شود همون چیزی که ما قرن ها باهاش درگیر بودیم; تحمیل بی چون و چرای اراده ی شخص حاکم بر افراد تحت حاکمیت به هر شکل ممکن. (سلطانیزم، استبداد)
اما اطلاق صفت توتالیتر (تمامیت خواه) علاوه بر ویژگی لازم اما غیر کافی بالا خصوصیت دیگری هم دارد، سیستم و نظام توتالیتر برای "یکدستی" و "همگونی" افراد تحت حاکمیت تلاش می کند، هدف و سعی اش این ست که اندیشه و تفکر و ذهنیت افراد رو یک دست کند و از جامعه موجودی واحد با تفکری واحد بسازهد. فرد را از امتیاز خردورزی محروم و مجبور به تبعیت از روش و منش فکری سیستم بکند.

در واقع "دیکتاتورشیپ" ناظر به ساحت "عمل" در جامعه هست و "توتالیتاریسم" علاوه بر آن، ساحت "اندیشه" را هم هدف قرار می دهد.
#علوم_سیاسی
#فرهنگ_دموکراتیک
@cafe_andishe95