کتابی موسوم به #ایران_محور_امید که توسط #کمال_آذری به نگارش درآمده و توسط #فرمالیته_نیوز در اختیار عموم قرار گرفته را خواندم، نقدهایی بر این کتاب دارم که یادداشت کرده ام و امروز و طی روزهای آینده به اشتراک خواهم گذاشت!اما نقد جانسوز من فعلا ازین قرار است:
جدای از اینکه نویسنده بخشهایی از تاریخ ایران را عملن حذف کرده(صرفن برای نتیجه گیری دلخواهی که میخواهد به حلق خواننده فرو کند!)مثل دوره تاریخی اشکانی و سلوکیان و حمله اسکندر و بخش بزرگی از تاریخ ساسانی(از جمله قیام مزدک و مانی)،عدم اشاره به ایرانشهری ساسانی.
تحریف در اصل ماجرای حمله اعراب به ایران ساسانی...که همه این مطالب در فصل اول با سر نخی که نویسنده تحت عنوان"مشابهت ساتراپی های هخامنشی به ایالات متحده" میدهد و تحلیلهای متناسب با همین برداشت را مدام رتوریک وار بیان میکند!روشن میشود!
ازین مسائل که بگذریم:
نکته ی بسیار مهم و اساسی که مورد غفلت واقع می شود این است که:
در بررسی تاریخ،در علم تاریخ گفته می شود که text in contex! تکست باید در کانتکست خود قرار بگیرد تا معنا روشن شود
حتی مفاهیم هم طیفی و کانتکستچوال هستند!یعنی باید دید که یک "مفهوم" در کدام سیاق به کار رفته است!
5) و در همان سیاق ترجمه شود و گرنه همین الان، همین متن ساده ی من هم قابل تحریف است،در مفاهیم هم چنین است یعنی مفاهیم هم کانتکستچوال هستند!مثلن ما وقتی می خواهیم این بیت حافظ را معنا کنیم (گر خمر بهشت است بریزید که بی دوست/هر شربت عذبم که دهی عین عذاب است)
باید عذاب را در کنار عذب ببینیم یعنی در داخل سیاق و جمله و هماهنگ با آن معنی کنیم!نه این که عذاب را برداریم از مصرع خارج کنیم و بعد که خارجش کردیم بگوییم عذاب از عذب میاد پس مراد حافظ این بوده که عذاب یعنی شیرین و گوارا!
ملّت واحد ایران، در وحدت تاریخی _سیاسی اش یگانه و غیر قابل تجزیه است!یعنی وحدتی در عین کثرت!!تفاوت بین دو مفهوم ملّت به عنوان وحدت در وحدت و وحدت در کثرت مهمترین معیار ایضاح فرق بین ملّیگراییهای آغاز دوران جدید و فهم ملّی قدیم ماست!
ملیگرایی اروپایی در آغاز دوران جدید که شرط امکان تکوین دولت جدید است از این حیث باید وحدت در وحدت باشد که شرط تکوین آن دولتهای ملّی،فروپاشی امپراتوری مسیحیت به عنوان وحدت امت بود، و قدرت سیاسی میبایست این وحدت را به گروههای قومی تحمیل میکرد
نمونههای دولتسازی در فرانسه لوئی چهاردهم،آلمان بیسمارک و ایتالیایی گاریبالدی ست!خاستگاه وحدت در کثرت اقوام ساکن ایران،فرهنگ ایرانیست و فرهنگ ایرانی،آن وحدت را به دولت،که از سدهای پیش،یعنی با تاخیر بسیار نسبت به تکوین ملّت که با دشواریهایی به دولت ملی تبدیل شده ، تحمیل کرد
مسئله بعدی راه حلی هست که در انتها ارائه شده است! نویسنده گفته آزادیهای فردی سبب شکوفایی تمدن است(صد البته این گزاره درست است!) منتها چاره کار ملتهای خاورمیانه را در #فدرالیسم_معکوس میداند!یعنی عملن فدرالیسم سبب عدم تمرکز قدرت میشود و بنوعی همین علت آزادیهای فردی را مهیا کرده و رشد و بالندگی علمی_فرهنگی_سیاسی را در پی خواهد داشت!مسئله اینجاست که حتی شوروی و اکثر کشورهای بلوک شرق بصورت #فدرالی اداره میشدند منتها عملن #الیگارشی احزاب مارکسیستی حاکم بود!یک حکومت #پلیسی به تمام معنا!
فدرالیسم اساسا در قانون اساسی اتحاد جماهیر شوروی، چکسلواکی و یوگسلاوی آمده بود در حالی که این کشورها با نظامی تک حزبی و دولتی متمرکز اداره میشدند!در این کشورها در پشت روبنای حقوقی دلفریب فدرالیسم! که آن را برابر با #دموکراسی یا #کثرت_گرایی قرار میدادند مفهوم #توتالیتاریسم قرار داشت که در آن خودمدیری[خودمختاری] توهمی بیش نبود! در برخی از کشورهای دیگر،که پس از استعمارزدایی به استقلال رسیدند هم می بینیم که در چارچوب حقوقی فدرالیسم، نظامی تک حزبی و دیکتاتوری بر اریکه ی قدرت تکیه زده است.
از این رو باید گفت که فدرالیسم الزاما پیام آور دموکراسی نیست! در بسیاری از کشورها، نظام فدرالی عملا به دولت مقتدر مرکزی و یا دیکتاتوری تبدیل شده!فدرالیسم حقیقی، بستگی تام و تمامی با دموکراسی داشته و دارد!
دمکراسی بر اساس احترام به حقوق بشر و آزادی های عمومی استوار است نه الزاما فدرالیسم!(آنهم نوع مغلطه وارش!)اعلام رعایت این دو نکته هم برای استقرار دموکراسی کافی نیست مگر اینکه تضمین و استفاده ی مؤثر از ان ها فراهم باشد.
تضمین و استفاده ی مؤثر از حقوق بشر هنگامی به دست می اید که قوه ی قضاییه ی قوی و مستقلی در جامعه وجود داشته باشد!
در کل این کتاب کذایی آدرس غلط میدهد،آنهم تحت نام مجعول و موهومی موسوم به #جریان_سوم که البته مشخص است رهبران این حرکت چه کسانی اند.
#مامردم
#جریان_سوم
#آمدنیوز
#ایرانستیزی
#مهدی_جلالی_تهرانی
@cafe_andishe95
جدای از اینکه نویسنده بخشهایی از تاریخ ایران را عملن حذف کرده(صرفن برای نتیجه گیری دلخواهی که میخواهد به حلق خواننده فرو کند!)مثل دوره تاریخی اشکانی و سلوکیان و حمله اسکندر و بخش بزرگی از تاریخ ساسانی(از جمله قیام مزدک و مانی)،عدم اشاره به ایرانشهری ساسانی.
تحریف در اصل ماجرای حمله اعراب به ایران ساسانی...که همه این مطالب در فصل اول با سر نخی که نویسنده تحت عنوان"مشابهت ساتراپی های هخامنشی به ایالات متحده" میدهد و تحلیلهای متناسب با همین برداشت را مدام رتوریک وار بیان میکند!روشن میشود!
ازین مسائل که بگذریم:
نکته ی بسیار مهم و اساسی که مورد غفلت واقع می شود این است که:
در بررسی تاریخ،در علم تاریخ گفته می شود که text in contex! تکست باید در کانتکست خود قرار بگیرد تا معنا روشن شود
حتی مفاهیم هم طیفی و کانتکستچوال هستند!یعنی باید دید که یک "مفهوم" در کدام سیاق به کار رفته است!
5) و در همان سیاق ترجمه شود و گرنه همین الان، همین متن ساده ی من هم قابل تحریف است،در مفاهیم هم چنین است یعنی مفاهیم هم کانتکستچوال هستند!مثلن ما وقتی می خواهیم این بیت حافظ را معنا کنیم (گر خمر بهشت است بریزید که بی دوست/هر شربت عذبم که دهی عین عذاب است)
باید عذاب را در کنار عذب ببینیم یعنی در داخل سیاق و جمله و هماهنگ با آن معنی کنیم!نه این که عذاب را برداریم از مصرع خارج کنیم و بعد که خارجش کردیم بگوییم عذاب از عذب میاد پس مراد حافظ این بوده که عذاب یعنی شیرین و گوارا!
ملّت واحد ایران، در وحدت تاریخی _سیاسی اش یگانه و غیر قابل تجزیه است!یعنی وحدتی در عین کثرت!!تفاوت بین دو مفهوم ملّت به عنوان وحدت در وحدت و وحدت در کثرت مهمترین معیار ایضاح فرق بین ملّیگراییهای آغاز دوران جدید و فهم ملّی قدیم ماست!
ملیگرایی اروپایی در آغاز دوران جدید که شرط امکان تکوین دولت جدید است از این حیث باید وحدت در وحدت باشد که شرط تکوین آن دولتهای ملّی،فروپاشی امپراتوری مسیحیت به عنوان وحدت امت بود، و قدرت سیاسی میبایست این وحدت را به گروههای قومی تحمیل میکرد
نمونههای دولتسازی در فرانسه لوئی چهاردهم،آلمان بیسمارک و ایتالیایی گاریبالدی ست!خاستگاه وحدت در کثرت اقوام ساکن ایران،فرهنگ ایرانیست و فرهنگ ایرانی،آن وحدت را به دولت،که از سدهای پیش،یعنی با تاخیر بسیار نسبت به تکوین ملّت که با دشواریهایی به دولت ملی تبدیل شده ، تحمیل کرد
مسئله بعدی راه حلی هست که در انتها ارائه شده است! نویسنده گفته آزادیهای فردی سبب شکوفایی تمدن است(صد البته این گزاره درست است!) منتها چاره کار ملتهای خاورمیانه را در #فدرالیسم_معکوس میداند!یعنی عملن فدرالیسم سبب عدم تمرکز قدرت میشود و بنوعی همین علت آزادیهای فردی را مهیا کرده و رشد و بالندگی علمی_فرهنگی_سیاسی را در پی خواهد داشت!مسئله اینجاست که حتی شوروی و اکثر کشورهای بلوک شرق بصورت #فدرالی اداره میشدند منتها عملن #الیگارشی احزاب مارکسیستی حاکم بود!یک حکومت #پلیسی به تمام معنا!
فدرالیسم اساسا در قانون اساسی اتحاد جماهیر شوروی، چکسلواکی و یوگسلاوی آمده بود در حالی که این کشورها با نظامی تک حزبی و دولتی متمرکز اداره میشدند!در این کشورها در پشت روبنای حقوقی دلفریب فدرالیسم! که آن را برابر با #دموکراسی یا #کثرت_گرایی قرار میدادند مفهوم #توتالیتاریسم قرار داشت که در آن خودمدیری[خودمختاری] توهمی بیش نبود! در برخی از کشورهای دیگر،که پس از استعمارزدایی به استقلال رسیدند هم می بینیم که در چارچوب حقوقی فدرالیسم، نظامی تک حزبی و دیکتاتوری بر اریکه ی قدرت تکیه زده است.
از این رو باید گفت که فدرالیسم الزاما پیام آور دموکراسی نیست! در بسیاری از کشورها، نظام فدرالی عملا به دولت مقتدر مرکزی و یا دیکتاتوری تبدیل شده!فدرالیسم حقیقی، بستگی تام و تمامی با دموکراسی داشته و دارد!
دمکراسی بر اساس احترام به حقوق بشر و آزادی های عمومی استوار است نه الزاما فدرالیسم!(آنهم نوع مغلطه وارش!)اعلام رعایت این دو نکته هم برای استقرار دموکراسی کافی نیست مگر اینکه تضمین و استفاده ی مؤثر از ان ها فراهم باشد.
تضمین و استفاده ی مؤثر از حقوق بشر هنگامی به دست می اید که قوه ی قضاییه ی قوی و مستقلی در جامعه وجود داشته باشد!
در کل این کتاب کذایی آدرس غلط میدهد،آنهم تحت نام مجعول و موهومی موسوم به #جریان_سوم که البته مشخص است رهبران این حرکت چه کسانی اند.
#مامردم
#جریان_سوم
#آمدنیوز
#ایرانستیزی
#مهدی_جلالی_تهرانی
@cafe_andishe95