🏛دموکراسی🏛
📍خطایی ناگوار است که اگر انتظاری بیش از حد از هر حکومتی از جمله حکومت دموکراتیک داشته باشیم.دموکراسی قادر نیست خوشبختی،رفاه،سلامت،تعقل ،صلح یا عدالت را برای شهروندان به طور کامل تضمین کند.حصول این اهداف ورای ظرفیت هر حکومت از جمله حکومت دموکراتیک است.دموکراسی های مدرن نیز نقص های زیادی دارند.به رغم این نقایص نباید فراموش کرد که فوایدی چند دموکراسی را نسبت به #بدیل هایش مطلوبتر می گرداند:
1-دموکراسی مانع از حکومت یکه سالار ظالم و شرور می شود.
2-دموکراسی شماری از حقوق بنیادین را برای شهروندان تضمین میکند که نظامهای غیر دموکراتیک نه اعطا میکنند و نه میتوانند اعطا کنند.
3-دموکراسی یکسری آزادی فردی تامین میکند که بدیل آن قادر به این کار نیست.
4-دموکراسی به مردم برای حراست از منافع بنیادینشان کمک میکند.
5-فقط حکومت دموکراتیک می تواند حداکثر فرصت برای افراد در اعمال حق تعیین سرنوشت فراهم آورد
6-فقط حکومت دموکراتیک می تواند حداکثر فرصت را برای اِعمال مسئولیت اخلاقی فراهم سازد
7-دموکراسی بیش از هر بدیل دیگر توسعۀ انسانی را ترویج میکند.
8-فقط حکومت دموکراتیک می تواند میزان زیادی از برابری سیاسی را رواج دهد.
9-دموکراسی های مدرن نمایندگی با هم جنگ نمی کنند
10-کشور های دارای حکوت دموکراتیک از دیگر کشورها ثروتمندتر و مرفه تر هستند.
با این مزایا دموکراسی بدیلهای خود را از میدان به در میکند.
📚رابرت دال
➗➗➗➗➗➗➗➗
۱۵ سپتامبر #روز_جهانی_دموکراسی است. سازمان ملل متحد به منظور پشتیبانی از جنبشهای ضد استبدادی این روز را جهانی #دموکراسی نامیده است. شعار امسال «مشارکت» نام دارد.
🌹🕊
@cafe_andishe95
📍خطایی ناگوار است که اگر انتظاری بیش از حد از هر حکومتی از جمله حکومت دموکراتیک داشته باشیم.دموکراسی قادر نیست خوشبختی،رفاه،سلامت،تعقل ،صلح یا عدالت را برای شهروندان به طور کامل تضمین کند.حصول این اهداف ورای ظرفیت هر حکومت از جمله حکومت دموکراتیک است.دموکراسی های مدرن نیز نقص های زیادی دارند.به رغم این نقایص نباید فراموش کرد که فوایدی چند دموکراسی را نسبت به #بدیل هایش مطلوبتر می گرداند:
1-دموکراسی مانع از حکومت یکه سالار ظالم و شرور می شود.
2-دموکراسی شماری از حقوق بنیادین را برای شهروندان تضمین میکند که نظامهای غیر دموکراتیک نه اعطا میکنند و نه میتوانند اعطا کنند.
3-دموکراسی یکسری آزادی فردی تامین میکند که بدیل آن قادر به این کار نیست.
4-دموکراسی به مردم برای حراست از منافع بنیادینشان کمک میکند.
5-فقط حکومت دموکراتیک می تواند حداکثر فرصت برای افراد در اعمال حق تعیین سرنوشت فراهم آورد
6-فقط حکومت دموکراتیک می تواند حداکثر فرصت را برای اِعمال مسئولیت اخلاقی فراهم سازد
7-دموکراسی بیش از هر بدیل دیگر توسعۀ انسانی را ترویج میکند.
8-فقط حکومت دموکراتیک می تواند میزان زیادی از برابری سیاسی را رواج دهد.
9-دموکراسی های مدرن نمایندگی با هم جنگ نمی کنند
10-کشور های دارای حکوت دموکراتیک از دیگر کشورها ثروتمندتر و مرفه تر هستند.
با این مزایا دموکراسی بدیلهای خود را از میدان به در میکند.
📚رابرت دال
➗➗➗➗➗➗➗➗
۱۵ سپتامبر #روز_جهانی_دموکراسی است. سازمان ملل متحد به منظور پشتیبانی از جنبشهای ضد استبدادی این روز را جهانی #دموکراسی نامیده است. شعار امسال «مشارکت» نام دارد.
🌹🕊
@cafe_andishe95
⚔️شکارچی «پیامبران دروغین»⚔️
(بخش اول)
کارل رایموند #پوپر، متفکر اتریشیتبار انگلیسی، در تاریخ ۲۸ ژوئیهی ۱۹۰۲ در وین زاده شد و در تاریخ ۱۷ سپتامبر ۱۹۹۴ در لندن درگذشت. او بنیادگذار و نامدارترین نمایندهی فکری «خردگرایی انتقادی» است که خود آن را «روشنگری زمانهی ما» خوانده بود. پوپر از تاثیرگذارترین نظریهپردازان علم در قرن گذشته، یکی از مدافعان پیگیر #دموکراسی_لیبرال و از مخالفان سرسخت مارکسیسم بود. مقالهی زیر که به مناسبت بیست و پنجمین سالمرگ او تهیه شده، بر اندیشهی سیاسی او تمرکز دارد.
📍به اشاره باید گفت که از دیدگاه پوپر، قوانین طبیعت توصیفاتی با بالاترین درجهی احتمالات هستند. این قوانین اثباتپذیر نیستند، بلکه صرفا میتوان آنها را از طریق تلاشهایی منظم برای ابطال کردن آزمود. پوپر «حقیقت» را ایدهای تنظیمی میداند که آدمی در تلاش دستیابی به آن است. اما حقیقت اثباتپذیر نیست و جستجوی حقیقت را نباید با جستجو برای دستیابی به «یقین و قطعیت» یکی گرفت. بنابراین روش شناخت علمی نمیتواند چیزی جز روش سنجشگرانه و نقدی باشد: روش کشف و از میان بردن خطا، در خدمت جستجوی حقیقت و در خدمت خود حقیقت. پیشرفت علم از طریق ابطال کردن منظم تزها برپایهی تجربه و ارائهی تزهای تازهتر و دقیقتر حاصل میشود. نظریهای علمی است که آزمونپذیر باشد و بتواند نشان دهد که نظریههای پیشین کجا و چگونه نادرست و ناکارآمد بودهاند.
پوپر همین نظریه و روش علم را به نظریهی سیاسی نیز تعمیم میدهد. به باور او، نظریهی سیاسی نیز مانند فرضیهای است که باید از گذرگاه آزمون و خطا تصحیح شود و اگر در این زمینه غفلت شود، ساختارهای اجتماعی متصلب و ناکارآمد میشوند. در چنین شرایطی است که فریاد «مرد قدرتمند» از هر سو بلند میشود و زمینهی برآمد توتالیتاریسم فراهم میگردد. جامعهای که در آن نهادها میتوانند آزادانه رشد کنند، بطور قانونمند موفقتر از جامعهای است که در آن همه چیز «از بالا» تعیین میشود و مطابق فرمانهای خدشهناپذیر انجام میگیرد.
«جامعهی باز»
بر این پایه میتوان گفت که پوپر در اندیشهی سیاسی خود در جستجوی یک نظام سیاسی «سازگار با طبیعت آدمی» نیست، بلکه با تعهد به اصل خردگرایی، در پی سیاستی است که بر اصلاحات مداوم متکی باشد. به باور او، چنین سیاستی بر خلاف نظریههای سیاسی هنجاری، به یک توجیه و استدلال غایی متافیزیکی نیازی ندارد، بلکه پیش از هر چیز به تضمینهای نهادی برای آزادی علمی و تاملات انتقادی نیازمند است. فقط هنگامی که در جامعه چنین شرایطی وجود داشته باشد، میتوان انتظار داشت که در آن جامعه شناخت پیشرفت کند. پوپر نام چنین جامعهای را «جامعهی باز» میگذارد.
مهمترین ویژگی «جامعهی باز» وجود آزادی سیاسی و امکان رقابت آزاد بر سر نظریات علمی است. «جامعهی باز» نقطهی مقابل «جامعهی بسته» است که در آن به جای رقابت آزاد بر سر نظریات علمی، منظومهای از عقاید ایدئولوژیک حاکم است که ادعای انحصار حقیقت دارد. در «جامعهی باز» نقد خردگرایانه، به نابودی منتقد نمیانجامد و خشونت در حذف دیدگاهها نقشی ندارد. در «جامعهی باز» هیچ موضعی ـ تا جایی که قابل بحث بودن آن محرز باشد ـ منتفی نیست و یک اصل غیرقابل چشمپوشی این است که افکار و اندیشهها بدون سانسور مطرح شوند و امکان انتقاد در همهی حوزههای زندگی وجود داشته باشد؛ زیرا فقط از این راه است که پیشنهادهای معقولتر و هدفمندتر مجال طرح مییابند. پوپر آزادی اندیشه و آزادی گفتوگو را جزو آغازههای لیبرالیسم میداند که به هیچ توجیهی نیاز ندارند. سنت خردگرایی که از یونان باستان به فرهنگ غربی به ارث رسیده است، سنت گفتوگوی انتقادی است، سنت پژوهش و سنجش پیشنهادها یا نظریهها از گذرگاه آزمودن برای ابطال کردن.
🔻به باور پوپر، سیاستی «عقلی» است که روی خطاپذیری خرد انسانی حساب کند. از آنجا که نظریههای سیاسی بهتر فقط زمانی پدید میآیند که از خطاهای گذشته بیاموزند و برای تحقق خود رفتاری خودسنجشگر داشته باشند، چنین مدلی از سیاست ـ بر خلاف مدل هنجاری که تفاهمطلبانه است ـ بر یک جهتگیری منازعهآمیز استوار است. اما این سیاست گامهای کوچک، نه انقلابی، بلکه اصلاحطلبانه است. این مدل سیاست با اصلهای تجدیدنظرطلبانهی خود در برابر همهی دعاوی جزمگرایانهی برنامههای سیاسی میایستد و به این اعتبار در هستهی خود تکثرگرایانه است.
@cafe_andishe95
(بخش اول)
کارل رایموند #پوپر، متفکر اتریشیتبار انگلیسی، در تاریخ ۲۸ ژوئیهی ۱۹۰۲ در وین زاده شد و در تاریخ ۱۷ سپتامبر ۱۹۹۴ در لندن درگذشت. او بنیادگذار و نامدارترین نمایندهی فکری «خردگرایی انتقادی» است که خود آن را «روشنگری زمانهی ما» خوانده بود. پوپر از تاثیرگذارترین نظریهپردازان علم در قرن گذشته، یکی از مدافعان پیگیر #دموکراسی_لیبرال و از مخالفان سرسخت مارکسیسم بود. مقالهی زیر که به مناسبت بیست و پنجمین سالمرگ او تهیه شده، بر اندیشهی سیاسی او تمرکز دارد.
📍به اشاره باید گفت که از دیدگاه پوپر، قوانین طبیعت توصیفاتی با بالاترین درجهی احتمالات هستند. این قوانین اثباتپذیر نیستند، بلکه صرفا میتوان آنها را از طریق تلاشهایی منظم برای ابطال کردن آزمود. پوپر «حقیقت» را ایدهای تنظیمی میداند که آدمی در تلاش دستیابی به آن است. اما حقیقت اثباتپذیر نیست و جستجوی حقیقت را نباید با جستجو برای دستیابی به «یقین و قطعیت» یکی گرفت. بنابراین روش شناخت علمی نمیتواند چیزی جز روش سنجشگرانه و نقدی باشد: روش کشف و از میان بردن خطا، در خدمت جستجوی حقیقت و در خدمت خود حقیقت. پیشرفت علم از طریق ابطال کردن منظم تزها برپایهی تجربه و ارائهی تزهای تازهتر و دقیقتر حاصل میشود. نظریهای علمی است که آزمونپذیر باشد و بتواند نشان دهد که نظریههای پیشین کجا و چگونه نادرست و ناکارآمد بودهاند.
پوپر همین نظریه و روش علم را به نظریهی سیاسی نیز تعمیم میدهد. به باور او، نظریهی سیاسی نیز مانند فرضیهای است که باید از گذرگاه آزمون و خطا تصحیح شود و اگر در این زمینه غفلت شود، ساختارهای اجتماعی متصلب و ناکارآمد میشوند. در چنین شرایطی است که فریاد «مرد قدرتمند» از هر سو بلند میشود و زمینهی برآمد توتالیتاریسم فراهم میگردد. جامعهای که در آن نهادها میتوانند آزادانه رشد کنند، بطور قانونمند موفقتر از جامعهای است که در آن همه چیز «از بالا» تعیین میشود و مطابق فرمانهای خدشهناپذیر انجام میگیرد.
«جامعهی باز»
بر این پایه میتوان گفت که پوپر در اندیشهی سیاسی خود در جستجوی یک نظام سیاسی «سازگار با طبیعت آدمی» نیست، بلکه با تعهد به اصل خردگرایی، در پی سیاستی است که بر اصلاحات مداوم متکی باشد. به باور او، چنین سیاستی بر خلاف نظریههای سیاسی هنجاری، به یک توجیه و استدلال غایی متافیزیکی نیازی ندارد، بلکه پیش از هر چیز به تضمینهای نهادی برای آزادی علمی و تاملات انتقادی نیازمند است. فقط هنگامی که در جامعه چنین شرایطی وجود داشته باشد، میتوان انتظار داشت که در آن جامعه شناخت پیشرفت کند. پوپر نام چنین جامعهای را «جامعهی باز» میگذارد.
مهمترین ویژگی «جامعهی باز» وجود آزادی سیاسی و امکان رقابت آزاد بر سر نظریات علمی است. «جامعهی باز» نقطهی مقابل «جامعهی بسته» است که در آن به جای رقابت آزاد بر سر نظریات علمی، منظومهای از عقاید ایدئولوژیک حاکم است که ادعای انحصار حقیقت دارد. در «جامعهی باز» نقد خردگرایانه، به نابودی منتقد نمیانجامد و خشونت در حذف دیدگاهها نقشی ندارد. در «جامعهی باز» هیچ موضعی ـ تا جایی که قابل بحث بودن آن محرز باشد ـ منتفی نیست و یک اصل غیرقابل چشمپوشی این است که افکار و اندیشهها بدون سانسور مطرح شوند و امکان انتقاد در همهی حوزههای زندگی وجود داشته باشد؛ زیرا فقط از این راه است که پیشنهادهای معقولتر و هدفمندتر مجال طرح مییابند. پوپر آزادی اندیشه و آزادی گفتوگو را جزو آغازههای لیبرالیسم میداند که به هیچ توجیهی نیاز ندارند. سنت خردگرایی که از یونان باستان به فرهنگ غربی به ارث رسیده است، سنت گفتوگوی انتقادی است، سنت پژوهش و سنجش پیشنهادها یا نظریهها از گذرگاه آزمودن برای ابطال کردن.
🔻به باور پوپر، سیاستی «عقلی» است که روی خطاپذیری خرد انسانی حساب کند. از آنجا که نظریههای سیاسی بهتر فقط زمانی پدید میآیند که از خطاهای گذشته بیاموزند و برای تحقق خود رفتاری خودسنجشگر داشته باشند، چنین مدلی از سیاست ـ بر خلاف مدل هنجاری که تفاهمطلبانه است ـ بر یک جهتگیری منازعهآمیز استوار است. اما این سیاست گامهای کوچک، نه انقلابی، بلکه اصلاحطلبانه است. این مدل سیاست با اصلهای تجدیدنظرطلبانهی خود در برابر همهی دعاوی جزمگرایانهی برنامههای سیاسی میایستد و به این اعتبار در هستهی خود تکثرگرایانه است.
@cafe_andishe95
☑️روشنفکران و دموکراسی☑️
🔸حقیقت برای روشنفکر مدرن به صورت "ایمان"مطرح نمیشود بلکه به منزلۀ عقیده ایی است که با دیگر عقاید در برخورد است.
بنابراین ارزش یک اندیشه و یا میزان آزادی یک اندیشمند در مقام سنجش عقاید و ارزشها است یعنی اعتقادی در جهت عکسِ "وحدت گرایی" و ایمان به این فرض که همه ارزش ها را می توان به معیار واحدی سنجید.
زیرا اگر ما بر این عقیده باشیم که همه دربارۀ اهداف زندگی اجتماعی و در مورد غایات زندگی به طور کلی یکسان می اندیشند،مقوله ایی بنام فلسفه و فلسفه سیاسی وجود نخواهد داشت.
چرا که این مباحث زاییده و پروردۀ اختلاف نظر بین افراد یک اجتماع است.
🔹پس #دموکراسی را می توان به عنوان نهاد سیاسی انتقاد و اختلاف نظر بین افراد یک جامعه تعریف کرد و روشنفکر را خلاق این اندیشۀ انتقادی دانست.
"درک نسبی بودن ارزش اعتقادات و در عین حال تمسک و التزام به آن چیزی است که انسان متمدن را از انسان وحشی متمایز می گرداند."
🔶دموکراسی شکلی از جامعه سیاسی است که در آن ارزش ها نسبی اند و بنابراین در برخورد با یکدیگر قرار می گیرند و انتقاد از آنها امکان پذیر است.به همین دلیل می بینیم در جوامع دموکراتیک مرزهایی واقعی وجود دارند که افراد درون آنها از تعرض عقاید دیگران مصون هستند
پس در جامعه دموکراتیک مبارزه علیه اندیشۀ استبدادی و خودکامگی فکری به شکل یک عکس العمل طبیعی در میان روشنفکران جلوه میکند،زیرا جامعه همانند دستگاه زنده ایی است که به محض برخورد با عناصر ضد دموکراتیک به مقابله فکری با آن می پردازند.در حقیقت روشنفکران نقش مهمی در ایجاد و بقای دموکراسی دارند.
📚مدرنیته. دموکراسی.روشنفکران
@cafe_andishe95
🔸حقیقت برای روشنفکر مدرن به صورت "ایمان"مطرح نمیشود بلکه به منزلۀ عقیده ایی است که با دیگر عقاید در برخورد است.
بنابراین ارزش یک اندیشه و یا میزان آزادی یک اندیشمند در مقام سنجش عقاید و ارزشها است یعنی اعتقادی در جهت عکسِ "وحدت گرایی" و ایمان به این فرض که همه ارزش ها را می توان به معیار واحدی سنجید.
زیرا اگر ما بر این عقیده باشیم که همه دربارۀ اهداف زندگی اجتماعی و در مورد غایات زندگی به طور کلی یکسان می اندیشند،مقوله ایی بنام فلسفه و فلسفه سیاسی وجود نخواهد داشت.
چرا که این مباحث زاییده و پروردۀ اختلاف نظر بین افراد یک اجتماع است.
🔹پس #دموکراسی را می توان به عنوان نهاد سیاسی انتقاد و اختلاف نظر بین افراد یک جامعه تعریف کرد و روشنفکر را خلاق این اندیشۀ انتقادی دانست.
"درک نسبی بودن ارزش اعتقادات و در عین حال تمسک و التزام به آن چیزی است که انسان متمدن را از انسان وحشی متمایز می گرداند."
🔶دموکراسی شکلی از جامعه سیاسی است که در آن ارزش ها نسبی اند و بنابراین در برخورد با یکدیگر قرار می گیرند و انتقاد از آنها امکان پذیر است.به همین دلیل می بینیم در جوامع دموکراتیک مرزهایی واقعی وجود دارند که افراد درون آنها از تعرض عقاید دیگران مصون هستند
پس در جامعه دموکراتیک مبارزه علیه اندیشۀ استبدادی و خودکامگی فکری به شکل یک عکس العمل طبیعی در میان روشنفکران جلوه میکند،زیرا جامعه همانند دستگاه زنده ایی است که به محض برخورد با عناصر ضد دموکراتیک به مقابله فکری با آن می پردازند.در حقیقت روشنفکران نقش مهمی در ایجاد و بقای دموکراسی دارند.
📚مدرنیته. دموکراسی.روشنفکران
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
✅ روند گذار به دولت ملی و تشریح نظریه #بازگشت_به_مشروطه بخش چهارم 🔸بخشهایی از سخنرانی #حجت_کلاشی در برنامۀ تلویزیونی انجمن #مهستان (جنبش سکولار دموکراسی ایران) اساساً هر نوع خروج از کژراهه و اصلاحات، در بازگشت به مشروطه امکانپذیر است که دارای نظام حقوقی…
✅ روند گذار به دولت ملی و تشریح نظریه #بازگشت_به_مشروطه
بخش پنجم
🔸بخشهایی از سخنرانی #حجت_کلاشی در برنامۀ تلویزیونی انجمن #مهستان (جنبش سکولار دموکراسی ایران)
ما اگر بتوانیم توضیح دهیم که #دموکراسی داخل مشروطه موجود است و #سکولاریسم داخل مشروطه موجود است و همه میتوانیم در درون مشروطه، چیزهایی نظیر #آزادی و #عدالت و #برابری حقوق را که به دنبالش هستیم بیابیم، واجد یک نظری شدهایم که دارای یک دستگاه حقوقی از پیش موجود است.
در درون همین دستگاه حقوقی مشروطه است که ما میتوانیم هم دولت موقت تشکیل دهیم، هم مجلس مؤسسان تشکیل بدهیم و هم تکلیف قوای نظامی را مشخص کنیم، تا بتوانیم نظمی را برقرار کنیم. منظور این نیست که بدون هیچ نوع درگیری و هرج و مرجی، ما میتوانیم گذار را عملی کنیم، منظور این است که یک نوع امکاناتی در داخل نظام حقوقی مشروطه نهفته است که با فعال کردن آن میشود جلوی آشوبها و درگیریها را گرفت و خشونتها را کنترل کرد و تجربۀ زیستۀ ما هم در مشروطه، عبور بدون خشونت است؛چون توانستیم با حداقل خشونت عبور کنیم.
بسیاری از مقاماتی که در دورۀ استبداد بودهاند اما شخصیتهایی کارا و مفید بودند (همچون محمدعلی فروغی)، در دورۀ مشروطه آمدند و به کار گرفته شدند، قزاقها توانستند بیایند و در ارتش ملی ما جای بگیرند.
ما یک تجربهای داریم که این تجربه ارزشمند است. یک دستگاه نظری داریم که میتوانیم به آن برگردیم. فراموش نکنیم که در دورۀ #رنسانس، رجعت و بازگشت به یونان مهم بود، نه اینکه بتوانند به یونان برگردند –که امکانپذیر نبود- بلکه میشد به چیزی که در فکر یونان وجود داشت بازگشت، چیزی که اندیشیدن به یونان میتوانست در اختیار رنسانس و به طور کلی دوران جدید قرار دهد. سدههای ۱۵ و ۱۶ که سدههای زایش رنسانس هست و به طور کلی نوین است، به شرطی امکانپذیر شد که توانستند در مبانی نظری خودشان به یک چیزی بازگشت کنند و با کمک مفاهیمی که در آن بازگشت وجود داشت بیایند و دنیای جدید خودشان را استوار کنند.
ما برای استوار کردن دنیای جدید خودمان، مفاهیمی را نیاز داریم که این مفاهیم داخل مشروطه است. این مفاهیم نه صرفِ دموکراسی یا سکولاریسم است، بلکه همۀ اینها با هم در درون مشروطه وجود دارد. یعنی ضمن اینکه به یک سنت کهن برمیگردیم، میتوانیم آیندۀ خودمان و نو شدن خودمان را در درون آن و با مفاهیم آن ادامه دهیم.
ادامه دارد
#مشروطه
#دولت_ملی
#سلطنت_ملت
#حکومت_قانون
#بازگشت_به_مشروطه
برگرفته از کانال خبری پان ایرانیست
@cafe_andishe95
بخش پنجم
🔸بخشهایی از سخنرانی #حجت_کلاشی در برنامۀ تلویزیونی انجمن #مهستان (جنبش سکولار دموکراسی ایران)
ما اگر بتوانیم توضیح دهیم که #دموکراسی داخل مشروطه موجود است و #سکولاریسم داخل مشروطه موجود است و همه میتوانیم در درون مشروطه، چیزهایی نظیر #آزادی و #عدالت و #برابری حقوق را که به دنبالش هستیم بیابیم، واجد یک نظری شدهایم که دارای یک دستگاه حقوقی از پیش موجود است.
در درون همین دستگاه حقوقی مشروطه است که ما میتوانیم هم دولت موقت تشکیل دهیم، هم مجلس مؤسسان تشکیل بدهیم و هم تکلیف قوای نظامی را مشخص کنیم، تا بتوانیم نظمی را برقرار کنیم. منظور این نیست که بدون هیچ نوع درگیری و هرج و مرجی، ما میتوانیم گذار را عملی کنیم، منظور این است که یک نوع امکاناتی در داخل نظام حقوقی مشروطه نهفته است که با فعال کردن آن میشود جلوی آشوبها و درگیریها را گرفت و خشونتها را کنترل کرد و تجربۀ زیستۀ ما هم در مشروطه، عبور بدون خشونت است؛چون توانستیم با حداقل خشونت عبور کنیم.
بسیاری از مقاماتی که در دورۀ استبداد بودهاند اما شخصیتهایی کارا و مفید بودند (همچون محمدعلی فروغی)، در دورۀ مشروطه آمدند و به کار گرفته شدند، قزاقها توانستند بیایند و در ارتش ملی ما جای بگیرند.
ما یک تجربهای داریم که این تجربه ارزشمند است. یک دستگاه نظری داریم که میتوانیم به آن برگردیم. فراموش نکنیم که در دورۀ #رنسانس، رجعت و بازگشت به یونان مهم بود، نه اینکه بتوانند به یونان برگردند –که امکانپذیر نبود- بلکه میشد به چیزی که در فکر یونان وجود داشت بازگشت، چیزی که اندیشیدن به یونان میتوانست در اختیار رنسانس و به طور کلی دوران جدید قرار دهد. سدههای ۱۵ و ۱۶ که سدههای زایش رنسانس هست و به طور کلی نوین است، به شرطی امکانپذیر شد که توانستند در مبانی نظری خودشان به یک چیزی بازگشت کنند و با کمک مفاهیمی که در آن بازگشت وجود داشت بیایند و دنیای جدید خودشان را استوار کنند.
ما برای استوار کردن دنیای جدید خودمان، مفاهیمی را نیاز داریم که این مفاهیم داخل مشروطه است. این مفاهیم نه صرفِ دموکراسی یا سکولاریسم است، بلکه همۀ اینها با هم در درون مشروطه وجود دارد. یعنی ضمن اینکه به یک سنت کهن برمیگردیم، میتوانیم آیندۀ خودمان و نو شدن خودمان را در درون آن و با مفاهیم آن ادامه دهیم.
ادامه دارد
#مشروطه
#دولت_ملی
#سلطنت_ملت
#حکومت_قانون
#بازگشت_به_مشروطه
برگرفته از کانال خبری پان ایرانیست
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
✅ روند گذار به دولت ملی و تشریح نظریه #بازگشت_به_مشروطه بخش پنجم 🔸بخشهایی از سخنرانی #حجت_کلاشی در برنامۀ تلویزیونی انجمن #مهستان (جنبش سکولار دموکراسی ایران) ما اگر بتوانیم توضیح دهیم که #دموکراسی داخل مشروطه موجود است و #سکولاریسم داخل مشروطه موجود است…
✅ روند گذار به دولت ملی و تشریح نظریه #بازگشت_به_مشروطه
بخش ششم
🔸بخشهایی از سخنرانی #حجت_کلاشی در برنامۀ تلویزیونی انجمن #مهستان
برای اینکه در ایران دموکراسی رخ میداد، برای اینکه ما میتوانستیم به سمت دموکراسی حرکت کنیم، لازم بود که ساخت اجتماعی و اقتصادی ایران را هم تغییر بدهیم. ساخت اجتماعی و اقتصادی ایران در دورۀ استبداد به سر میبرد.
در دورهای بودیم که جمعیت شهری ما به شدت پایین بود، - ما میدانیم که دموکراسی پدیدۀ شهری و صنعتی است، یک پدیدهای نیست که بشود با جمعیت عشایری و یا روستایی به آن عمل کرد، دموکراسی شیوۀ حکومت شهری است. در اروپا با گسترش شهرهای بزرگ، دموکراسی حاصل شده است- در ایران آن زمان بر اساس آمار و ارقام ما بیست درصد دارای جمعیت شهری بودیم و بیشترِ جمعیت ایران دارای الگوهای زندگی روستایی و عشایری بودند و شیوۀ تولید و مالکیت آنها شدیداً به زمین و کوچ وابسته بود. از این هشتاد درصد که در روستاها وابسته به زمین و یا در ساختار اجتماعی پیشامدرن ایلی زندگی میکردند، اغلب فاقد سواد و به طور بیشینه فاقد مالکیت بر روی زمین بودن و آن 20% هم در شهر بودند، اساساً بخشی از آنها بانوان بودند و بخشی هم کودکان و پیران و آن تعداد از مردانی هم که میتوانستند وارد سیاست شوند، بیشترشان فاقد سواد بودند.
یعنی ما زیرساختهایی که از طریق آن بتوانیم آن دموکراسیای را که در کشورهایی مانند انگلیس یا فرانسه برقرار بود در ایران پیاده کنیم، نه امکاناتش وجود داشت و نه ساخت سیاسی و اقتصادی ما از آن تبعیت میکرد. یعنی آن چیزی که اغلب روشنفکران ما با وقوع مشروطه مطالبه میکردند، نوعی ندانستن الزامات و ضروریات دموکراسی بود. وقتی ما وارد مشروطه شده بودیم، وقتی که ساختار اجتماعی و اقتصادی ما اجازه و اقتضاءِ این را نداشت که ما بتوانیم یک دموکراسی را درست کنیم، طبیعتاً نمیتوانستیم دموکراسی همعرض و همعیار با انگلیس یا فرانسه و یا دموکراسی همتراز با دموکراسیهای اروپای غربی درست کنیم. اما با توجه به این که ملت عهدهدار این وظیفه شده بود که مسیر سیاست را در برابر جامعه هموار کند، انتظار میرفت که ساختارها و سازمانهایی درون مردم شکل بگیرد و این حرکتها را به عنوان برنامه بر عهده بگیرد و پیش ببرد. اما بعد از جنگ جهانی اول که مورد حملۀ کشورهای قدرتمند قرار گرفتیم، سامانۀ اقتصادی و سیاسیمان به طور کامل فروپاشید و ایران دچار بحرانهای بسیاری شد. در آن شرایط، مسألهای که به وجود آمد این بود که بایستی کسی که بتواند نمایندۀ ارادۀ ملی باشد به صحنه بیاید و این نمایندۀ ارادۀ ملی آن چیزهایی که لازمه و اقتضاءِ دموکراسی است را ایجاد کند.
آن دیکتاتوری مصلحی که در دورۀ رضاشاه توانستیم به آن دست یابیم، حاصل این بحران عمیق بود و جامعه متوجۀ این نکته شده بود که خودش نمیتواند به نیازها و اقتضائات زمانه پاسخ دهد و نمیتواند زیرساختهای لازم برای بهبود وضعیت و حرکت در مسیر #دموکراسی و تغییر ساخت اجتماعی و اقتصادی فراهم کند. دقیقاً زمانی که #رضاشاه به قدرت میرسد، نه تنها این #دیکتاتوری مصلحانه چیزی برخلاف ارادۀ ملی نبود بلکه به طور دقیق همراه با ارادۀ ملی و در جهت انکشاف دموکراسی بود.
به طور کلی، اگر قرار بود که مشروطه به سمت دموکراسی حرکت کند، میبایستی اتفاقاتی در ساخت اجتماعی، اقتصادی و نیروی انسانی رخ بدهد که رضاشاه توانست بخش مهمی از این مسأله را پاسخ بدهد، به ویژه در حوزۀ تحصیلات و همینطور توانست بسیاری از مسائل مورد نیاز مشروطه از جمله در حوزۀ قضائیه - یعنی تشکیل عدالتخانه، قوۀ قضاییه و تبدیل قوانین شرعی و فقه به قانون مدنی و جزاء و آیینهای دادرسی- را انجام دهد؛ چیزی که در دورۀ مشروطه و در دورۀ اول و دوم مجلس متوقف شده بود و رضاشاه توانست به این مسأله جامۀ عمل بپوشاند.
اگر یک جمعبندی مختصر انجام دهیم، ما بعد از اینکه به مشروطه رسیدیم، اقتضاءِ طبیعی مشروطه بر هم خوردن و تعییر ساخت اجتماعی و اقتصادی و تغییراتی در نیروی انسانی و فرهنگی بود اما با توجه به اینکه جامعه نمیتوانست به این نیازها پاسخ دهد، لازم بود کسی به نام ارادۀ ملت این کار را انجام دهد که اکنون در غرب به آن میگویند #دیکتاتوری_مصلح، و این مسأله را ما گامی ضروری در انکشاف دموکراسی میفهمیم. آن چیزی که مهم است این است که در سطح کلان، ارادهای در حوزۀ سیاست به وجود آمد که توانست به نیازهای کلان جامعه پاسخ دهد و البته در حوزۀ میکرو و ریزتر میشود انتقاداتی به نحوۀ عملکرد و نحوۀ اجرا یا کاستیهایی که در بوروکراسی وجود داشت و یا هر برنامۀ دیگری وارد کرد. انتقاداتی را که در حوزۀ ریز یا روشی اتفاق میافتد، نمیتوان معادل قرار داد با آن معنایی که در سطح کلان به وقوع پیوسته است و ما توانستهایم در چارچوب آن، گام مهمی را در مسیر دموکراسی با رضاشاه برداریم.
ادامه دارد
@cafe_andishe95
بخش ششم
🔸بخشهایی از سخنرانی #حجت_کلاشی در برنامۀ تلویزیونی انجمن #مهستان
برای اینکه در ایران دموکراسی رخ میداد، برای اینکه ما میتوانستیم به سمت دموکراسی حرکت کنیم، لازم بود که ساخت اجتماعی و اقتصادی ایران را هم تغییر بدهیم. ساخت اجتماعی و اقتصادی ایران در دورۀ استبداد به سر میبرد.
در دورهای بودیم که جمعیت شهری ما به شدت پایین بود، - ما میدانیم که دموکراسی پدیدۀ شهری و صنعتی است، یک پدیدهای نیست که بشود با جمعیت عشایری و یا روستایی به آن عمل کرد، دموکراسی شیوۀ حکومت شهری است. در اروپا با گسترش شهرهای بزرگ، دموکراسی حاصل شده است- در ایران آن زمان بر اساس آمار و ارقام ما بیست درصد دارای جمعیت شهری بودیم و بیشترِ جمعیت ایران دارای الگوهای زندگی روستایی و عشایری بودند و شیوۀ تولید و مالکیت آنها شدیداً به زمین و کوچ وابسته بود. از این هشتاد درصد که در روستاها وابسته به زمین و یا در ساختار اجتماعی پیشامدرن ایلی زندگی میکردند، اغلب فاقد سواد و به طور بیشینه فاقد مالکیت بر روی زمین بودن و آن 20% هم در شهر بودند، اساساً بخشی از آنها بانوان بودند و بخشی هم کودکان و پیران و آن تعداد از مردانی هم که میتوانستند وارد سیاست شوند، بیشترشان فاقد سواد بودند.
یعنی ما زیرساختهایی که از طریق آن بتوانیم آن دموکراسیای را که در کشورهایی مانند انگلیس یا فرانسه برقرار بود در ایران پیاده کنیم، نه امکاناتش وجود داشت و نه ساخت سیاسی و اقتصادی ما از آن تبعیت میکرد. یعنی آن چیزی که اغلب روشنفکران ما با وقوع مشروطه مطالبه میکردند، نوعی ندانستن الزامات و ضروریات دموکراسی بود. وقتی ما وارد مشروطه شده بودیم، وقتی که ساختار اجتماعی و اقتصادی ما اجازه و اقتضاءِ این را نداشت که ما بتوانیم یک دموکراسی را درست کنیم، طبیعتاً نمیتوانستیم دموکراسی همعرض و همعیار با انگلیس یا فرانسه و یا دموکراسی همتراز با دموکراسیهای اروپای غربی درست کنیم. اما با توجه به این که ملت عهدهدار این وظیفه شده بود که مسیر سیاست را در برابر جامعه هموار کند، انتظار میرفت که ساختارها و سازمانهایی درون مردم شکل بگیرد و این حرکتها را به عنوان برنامه بر عهده بگیرد و پیش ببرد. اما بعد از جنگ جهانی اول که مورد حملۀ کشورهای قدرتمند قرار گرفتیم، سامانۀ اقتصادی و سیاسیمان به طور کامل فروپاشید و ایران دچار بحرانهای بسیاری شد. در آن شرایط، مسألهای که به وجود آمد این بود که بایستی کسی که بتواند نمایندۀ ارادۀ ملی باشد به صحنه بیاید و این نمایندۀ ارادۀ ملی آن چیزهایی که لازمه و اقتضاءِ دموکراسی است را ایجاد کند.
آن دیکتاتوری مصلحی که در دورۀ رضاشاه توانستیم به آن دست یابیم، حاصل این بحران عمیق بود و جامعه متوجۀ این نکته شده بود که خودش نمیتواند به نیازها و اقتضائات زمانه پاسخ دهد و نمیتواند زیرساختهای لازم برای بهبود وضعیت و حرکت در مسیر #دموکراسی و تغییر ساخت اجتماعی و اقتصادی فراهم کند. دقیقاً زمانی که #رضاشاه به قدرت میرسد، نه تنها این #دیکتاتوری مصلحانه چیزی برخلاف ارادۀ ملی نبود بلکه به طور دقیق همراه با ارادۀ ملی و در جهت انکشاف دموکراسی بود.
به طور کلی، اگر قرار بود که مشروطه به سمت دموکراسی حرکت کند، میبایستی اتفاقاتی در ساخت اجتماعی، اقتصادی و نیروی انسانی رخ بدهد که رضاشاه توانست بخش مهمی از این مسأله را پاسخ بدهد، به ویژه در حوزۀ تحصیلات و همینطور توانست بسیاری از مسائل مورد نیاز مشروطه از جمله در حوزۀ قضائیه - یعنی تشکیل عدالتخانه، قوۀ قضاییه و تبدیل قوانین شرعی و فقه به قانون مدنی و جزاء و آیینهای دادرسی- را انجام دهد؛ چیزی که در دورۀ مشروطه و در دورۀ اول و دوم مجلس متوقف شده بود و رضاشاه توانست به این مسأله جامۀ عمل بپوشاند.
اگر یک جمعبندی مختصر انجام دهیم، ما بعد از اینکه به مشروطه رسیدیم، اقتضاءِ طبیعی مشروطه بر هم خوردن و تعییر ساخت اجتماعی و اقتصادی و تغییراتی در نیروی انسانی و فرهنگی بود اما با توجه به اینکه جامعه نمیتوانست به این نیازها پاسخ دهد، لازم بود کسی به نام ارادۀ ملت این کار را انجام دهد که اکنون در غرب به آن میگویند #دیکتاتوری_مصلح، و این مسأله را ما گامی ضروری در انکشاف دموکراسی میفهمیم. آن چیزی که مهم است این است که در سطح کلان، ارادهای در حوزۀ سیاست به وجود آمد که توانست به نیازهای کلان جامعه پاسخ دهد و البته در حوزۀ میکرو و ریزتر میشود انتقاداتی به نحوۀ عملکرد و نحوۀ اجرا یا کاستیهایی که در بوروکراسی وجود داشت و یا هر برنامۀ دیگری وارد کرد. انتقاداتی را که در حوزۀ ریز یا روشی اتفاق میافتد، نمیتوان معادل قرار داد با آن معنایی که در سطح کلان به وقوع پیوسته است و ما توانستهایم در چارچوب آن، گام مهمی را در مسیر دموکراسی با رضاشاه برداریم.
ادامه دارد
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
✅ روند گذار به دولت ملی و تشریح نظریه #بازگشت_به_مشروطه بخش هفتم (پاسخ مستدل و تاریخی به #کیفرخواست_علیه_رضاشاه و حکومت #پهلوی - قسمت ۱) 🔸بخشهایی از سخنرانی #حجت_کلاشی در برنامۀ تلویزیونی انجمن #مهستان (جنبش سکولار دموکراسی ایران) اینکه یک سیاهۀ بلندبالایی…
✅ روند گذار به دولت ملی و تشریح نظریه #بازگشت_به_مشروطه
بخش هشتم
📌( پاسخ مستدل و تاریخی به #کیفرخواست_علیه_رضاشاه و حکومت #پهلوی - قسمت ۲)
🔸بخشهایی از سخنرانی #حجت_کلاشی در برنامۀ تلویزیونی انجمن #مهستان (جنبش سکولار دموکراسی ایران)
در سال ۱۹۱۹ که داریم به دورهای نزدیک میشویم که رضاشاه دارد بر سر کار میآید، در آمریکا با تشکیل دو حزب کمونیستی و با یورش پالبر ده هزار نفر بازداشت و پانصد نفر از کار اخراج میشوند. در سال ۱۹۳۲، در تظاهراتی که بیکاران به رهبری «جو_یورک» بر پا کردند، پلیس چهار جوان #کمونیست را کشت. از سال ۱۹۴۷، سرکوبهای هیستریک آمریکا شروع میشود و قانونهایی وضع میشود که کمونیستها از برپایی هر نوع اتحادیهای منع میشدند. از سال ۱۹۴۶ تا ۱۹۷۳ ، آمریکا رونق اقتصادی پایداری را تجربه میکند. حقوق کارگران افزایش پیدا میکند اما کماکان با خشنترین شکلِ سرکوب #جنبش_چپ در آمریکا مواجه هستیم. در این میان با مسألۀ «#مک_کارتی» روبرو هستیم، مسألۀ «#کمیسیون_پارلمانی» هست که به دنبال خرابکاران علیه آمریکا میگردند.
سیاهۀ مهمی علیه هنرپیشههای هالیوودی مطرح میشود و دهها هنرپیشۀ معروف به دادگاه کشیده میشود و برخی از بازیگرانی هم که مورد ظن بودهاند، به صورت مشکوکی توسط CIA و یا FBI حذف میشوند. در آن زمان، همزمان با تبعیض علیه چپها، تبعیض سنگینی هم علیه سیاهان وجود دارد. یعنی در دهۀ ۱۹۵۰ بحث حقوق مدنی به رهبری «#مارتین_لوترکینگ» مطرح میشود و دانشجویان سیاهپوست در دهۀ ۱۹۶۰ است که وارد رستوارانها میشوند و آن جنبش بزرگ را درست میکنند و قوانین در ۱۹۶۵ به بحث تفکیک نژادی پایان میدهد.
در سال ۱۹۷۴ تنها ۴۱ کشور دموکراتیک داشتیم. نه آنچنان در اروپا رواداری وجود دارد با مخالفان – از جمله چپها- و نه آمریکا چپ را تحمل میکند و همه جا به صورت گستردهای برخورد با چپها صورت میگیرد و روشهای پلیسی گستردهای وجود دارد. FBI تمام کسانی را که مشکوک به همکاری با شوروی هستند را زیر نظر گرفته، جنبشها و جریانهای کارگری و سندیکایی به شدت مشکوک و زیرنظر هستند و سرکوب میشوند و سعی میشود از تشکیل آنها جلوگیری شود.
دانستن این مورد مهم است که موج اول دموکراسی در ۱۹۲۰ تحت تأثیر انقلاب فرانسه و آمریکا شروع میشود و تا پس از جنگ جهانی اول فعال است و پس از اینکه به موج #نازیسم و #فاشیسم که گسترهای بزرگ از اروپا را دربرگرفته بود برمیخورد، عقبنشینی میکند. تا اینکه شاهد موج بعدی گسترش دموکراسی پس از جنگ جهانی دوم هستیم. اما واقعیت این است که اروپای جنوبی – پرتغال، اسپانیا و یونان- در پایان دهۀ ۷۰ [میلادی] است که وارد مدار #دموکراسی میشوند. آمریکای لاتین از اواخر دهۀ ۸۰ است که وارد مدار دموکراسی می شود. (برزیل ۱۹۸۸، شیلی ۱۹۸۹)
بسیاری از آن چیزهایی که علیه سیستم پهلوی گفته میشود نظیر اینکه اینها مانع دموکراسی بودهاند، واقعیت ندارد و سعی میشود که بدون مقایسه و روشهای تطبیقی با سایر دموکراسیهای موجود در جهان یا اتفاقاتی که در جهان مدرن رخ داده، بررسی شود و به همین خاطر روشنفکری ما در خلأ توانسته یک کیفرخواست بلندبالایی را علیه رضاشاه و شاه فقید قرائت کند، بدون آنکه توضیح مشخصی از وضعیت سایر نقاط جهان ارائه دهد.
یادآوری نکتههایی ضروری است برای روشنتر شدن این موضوع. برای نمونه، وقتی زوج آمریکایی (روزنبرگها) در آمریکا به جرم خیانت اعدام میشوند، هوشنگ ابتهاج شعری را در وصف آنها و آمریکای دهۀ ۵۰ میسراید:
«دروغ و دشمنی فرمانروایی میکند آنجا، طلا این کیمیای انسانها خدایی میکند آنجا...»
یعنی روشنفکری ما یک تصور انتزاعی و رمانتیک و به طور کلی شاعرانه از سیاست داشت و از آن دریچه دربارۀ دموکراسی آمریکایی و اتفاقاتی که در ایران میافتاد، ارزیابی میکرد. در دهۀ ۵۰ میلادی و دهۀ ۳۰ خورشیدی، روشنفکری ایرانی در آن دوره، اعدام روزنبرگها را که مشکوک به جاسوسی برای شوروی بودند، به عنوان خون شهدایی میدانست که منجر به آبیاری درخت آزادی خواهد شد!
ادامه دارد
#مشروطه
#دولت_ملی
#سلطنت_ملت
#حکومت_قانون
#بازگشت_به_مشروطه
برگرفته از کانال خبری پان ایرانیست
@cafe_andishe95
بخش هشتم
📌( پاسخ مستدل و تاریخی به #کیفرخواست_علیه_رضاشاه و حکومت #پهلوی - قسمت ۲)
🔸بخشهایی از سخنرانی #حجت_کلاشی در برنامۀ تلویزیونی انجمن #مهستان (جنبش سکولار دموکراسی ایران)
در سال ۱۹۱۹ که داریم به دورهای نزدیک میشویم که رضاشاه دارد بر سر کار میآید، در آمریکا با تشکیل دو حزب کمونیستی و با یورش پالبر ده هزار نفر بازداشت و پانصد نفر از کار اخراج میشوند. در سال ۱۹۳۲، در تظاهراتی که بیکاران به رهبری «جو_یورک» بر پا کردند، پلیس چهار جوان #کمونیست را کشت. از سال ۱۹۴۷، سرکوبهای هیستریک آمریکا شروع میشود و قانونهایی وضع میشود که کمونیستها از برپایی هر نوع اتحادیهای منع میشدند. از سال ۱۹۴۶ تا ۱۹۷۳ ، آمریکا رونق اقتصادی پایداری را تجربه میکند. حقوق کارگران افزایش پیدا میکند اما کماکان با خشنترین شکلِ سرکوب #جنبش_چپ در آمریکا مواجه هستیم. در این میان با مسألۀ «#مک_کارتی» روبرو هستیم، مسألۀ «#کمیسیون_پارلمانی» هست که به دنبال خرابکاران علیه آمریکا میگردند.
سیاهۀ مهمی علیه هنرپیشههای هالیوودی مطرح میشود و دهها هنرپیشۀ معروف به دادگاه کشیده میشود و برخی از بازیگرانی هم که مورد ظن بودهاند، به صورت مشکوکی توسط CIA و یا FBI حذف میشوند. در آن زمان، همزمان با تبعیض علیه چپها، تبعیض سنگینی هم علیه سیاهان وجود دارد. یعنی در دهۀ ۱۹۵۰ بحث حقوق مدنی به رهبری «#مارتین_لوترکینگ» مطرح میشود و دانشجویان سیاهپوست در دهۀ ۱۹۶۰ است که وارد رستوارانها میشوند و آن جنبش بزرگ را درست میکنند و قوانین در ۱۹۶۵ به بحث تفکیک نژادی پایان میدهد.
در سال ۱۹۷۴ تنها ۴۱ کشور دموکراتیک داشتیم. نه آنچنان در اروپا رواداری وجود دارد با مخالفان – از جمله چپها- و نه آمریکا چپ را تحمل میکند و همه جا به صورت گستردهای برخورد با چپها صورت میگیرد و روشهای پلیسی گستردهای وجود دارد. FBI تمام کسانی را که مشکوک به همکاری با شوروی هستند را زیر نظر گرفته، جنبشها و جریانهای کارگری و سندیکایی به شدت مشکوک و زیرنظر هستند و سرکوب میشوند و سعی میشود از تشکیل آنها جلوگیری شود.
دانستن این مورد مهم است که موج اول دموکراسی در ۱۹۲۰ تحت تأثیر انقلاب فرانسه و آمریکا شروع میشود و تا پس از جنگ جهانی اول فعال است و پس از اینکه به موج #نازیسم و #فاشیسم که گسترهای بزرگ از اروپا را دربرگرفته بود برمیخورد، عقبنشینی میکند. تا اینکه شاهد موج بعدی گسترش دموکراسی پس از جنگ جهانی دوم هستیم. اما واقعیت این است که اروپای جنوبی – پرتغال، اسپانیا و یونان- در پایان دهۀ ۷۰ [میلادی] است که وارد مدار #دموکراسی میشوند. آمریکای لاتین از اواخر دهۀ ۸۰ است که وارد مدار دموکراسی می شود. (برزیل ۱۹۸۸، شیلی ۱۹۸۹)
بسیاری از آن چیزهایی که علیه سیستم پهلوی گفته میشود نظیر اینکه اینها مانع دموکراسی بودهاند، واقعیت ندارد و سعی میشود که بدون مقایسه و روشهای تطبیقی با سایر دموکراسیهای موجود در جهان یا اتفاقاتی که در جهان مدرن رخ داده، بررسی شود و به همین خاطر روشنفکری ما در خلأ توانسته یک کیفرخواست بلندبالایی را علیه رضاشاه و شاه فقید قرائت کند، بدون آنکه توضیح مشخصی از وضعیت سایر نقاط جهان ارائه دهد.
یادآوری نکتههایی ضروری است برای روشنتر شدن این موضوع. برای نمونه، وقتی زوج آمریکایی (روزنبرگها) در آمریکا به جرم خیانت اعدام میشوند، هوشنگ ابتهاج شعری را در وصف آنها و آمریکای دهۀ ۵۰ میسراید:
«دروغ و دشمنی فرمانروایی میکند آنجا، طلا این کیمیای انسانها خدایی میکند آنجا...»
یعنی روشنفکری ما یک تصور انتزاعی و رمانتیک و به طور کلی شاعرانه از سیاست داشت و از آن دریچه دربارۀ دموکراسی آمریکایی و اتفاقاتی که در ایران میافتاد، ارزیابی میکرد. در دهۀ ۵۰ میلادی و دهۀ ۳۰ خورشیدی، روشنفکری ایرانی در آن دوره، اعدام روزنبرگها را که مشکوک به جاسوسی برای شوروی بودند، به عنوان خون شهدایی میدانست که منجر به آبیاری درخت آزادی خواهد شد!
ادامه دارد
#مشروطه
#دولت_ملی
#سلطنت_ملت
#حکومت_قانون
#بازگشت_به_مشروطه
برگرفته از کانال خبری پان ایرانیست
@cafe_andishe95
🔅ایده حقوق بشر و آزادی🔅
... اکنون دلیل قاطعی برای ارائه تفکری دقیق و روشن درباره حقوق بشر وجود دارد و علت آنهم این است که پذیرش و رعایت این حقوق به عقیده من عامل ریشهای برای صلح در آینده و تقویت سازمان ملل متحد است، تا آنجا که میتواند صلح را در آینده حفظ کند...
ما نباید درباره اینکه آزادی چیست، ابهامی داشته باشیم. حقوق اولیه انسان بسیار ساده و به سادگی قابل فهم هستند. #آزادی_بیان و آزادی مطبوعات، آزادی مذهب و نیایش، آزادی برای تجمع و حق ابراز وجود، حق اینکه انسانها بتوانند در خانه خود امنیت داشته باشند، بدون اینکه بیدلیل مورد جستجو قرار بگیرند و اموال آنها تصرف شود و یا خودسرانه مورد بازداشت قرار بگیرند و مجازات شوند.
ما نباید فریب نیروهایی را بخوریم که کوشش میکنند پیامهای بزرگ آزادی سنتی ما را تقلیل دهند تا بتوانند در مبارزه ما ابهام ایجاد کنند. #دموکراسی، #آزادی و #حقوق_بشر معانی مشخصی برای مردم دنیا دارند و نباید اجازه دهیم که هیچ کشوری آنها را به گونهای تغییر دهد که همسنگ #سرکوب و #دیکتاتوری شود...
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
☑️النور روزولت -همسر فرانکلین روزولت، سی و دومین رئیسجمهور ایالات متحدهٔ آمریکا و بانوی اول ایالات متحده، اولین رئیس کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد و یکی از فعالترین شخصیتهای قرن بیستم در ترویج و توسعهٔ حقوق بشر و گسترش فعالیتهای انساندوستانهٔ نهادهای بینالمللی بود.
@cafe_andishe95
... اکنون دلیل قاطعی برای ارائه تفکری دقیق و روشن درباره حقوق بشر وجود دارد و علت آنهم این است که پذیرش و رعایت این حقوق به عقیده من عامل ریشهای برای صلح در آینده و تقویت سازمان ملل متحد است، تا آنجا که میتواند صلح را در آینده حفظ کند...
ما نباید درباره اینکه آزادی چیست، ابهامی داشته باشیم. حقوق اولیه انسان بسیار ساده و به سادگی قابل فهم هستند. #آزادی_بیان و آزادی مطبوعات، آزادی مذهب و نیایش، آزادی برای تجمع و حق ابراز وجود، حق اینکه انسانها بتوانند در خانه خود امنیت داشته باشند، بدون اینکه بیدلیل مورد جستجو قرار بگیرند و اموال آنها تصرف شود و یا خودسرانه مورد بازداشت قرار بگیرند و مجازات شوند.
ما نباید فریب نیروهایی را بخوریم که کوشش میکنند پیامهای بزرگ آزادی سنتی ما را تقلیل دهند تا بتوانند در مبارزه ما ابهام ایجاد کنند. #دموکراسی، #آزادی و #حقوق_بشر معانی مشخصی برای مردم دنیا دارند و نباید اجازه دهیم که هیچ کشوری آنها را به گونهای تغییر دهد که همسنگ #سرکوب و #دیکتاتوری شود...
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
☑️النور روزولت -همسر فرانکلین روزولت، سی و دومین رئیسجمهور ایالات متحدهٔ آمریکا و بانوی اول ایالات متحده، اولین رئیس کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد و یکی از فعالترین شخصیتهای قرن بیستم در ترویج و توسعهٔ حقوق بشر و گسترش فعالیتهای انساندوستانهٔ نهادهای بینالمللی بود.
@cafe_andishe95
📄رساله ای درباره آزادی؛ اثر جان استوارت میل؛
#دموکراسی_لیبرال
📗در این رساله، جان استوارت میل یکی از پیچیده ترین مفاهیم فلسفی یعنی آزادی را مورد مطالعه قرار داده و کوشیده است حدود آزادی فردی و اصول آن را روشن سازد و رابطه آن را با قدرت و سلطه اجتماع نشان دهد.
جان استوارت در اوایل قرن نوزدهم به دنیا آمد و در اواسط همین قرن، کتاب درباره آزادی را نوشت و در این کتاب با طرح این نکته که حتی “حکومت اکثریت می تواند به دیکتاتوری اکثریت منجر شود”، بر اهمیت حفظ آزادی های فردی تاکید می کند.
این نظریه پرداز انگلیسی که به دو مکتب «لیبرالیسم» و «فایده باوری» تعلق و اعتقاد داشته، دامنه اختیارات حکومت را “محدود به حفاظت افراد در برابر تعدی دیگران به آزادی های او” می داند، و استفاده از قدرت حکومت در تحدید اراده فرد را در جایی که مزاحم آزادی های دیگری نیست رد می کند.
بسیاری از نکاتی که او در نقد جامعه آن روز انگلستان در مورد حقوق مردم به ویژه اقلیتها و دگراندیشان متذکر شده – از جمله حق زنان در مشارکت های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی- امروز در قوانین این کشور اِعمال شده است.
استوارت میل معتقد بود که پیشرفت سیاسی و اجتماعی یک کشور و بهتر شدن وضعیت و شهروندان آن، تنها در صورت دست یافتن تمام آحاد مردم به آزادی امکان پذیر است.
با وجود قدمت این رساله، تازگی ایده ها و تعالیم این اثر، درخششی بی نظیر به آن می بخشد، چرا که سعی دارد به رواج فرهنگی بپردازد که مبارزه برای دموکراسی بدون آن نخواهد توانست به سر منزلی برسد و بنا به نقل قولی، “گوئی این کتاب برای کمک و راهگشائی برخی دشواری های فکری امروز ایران به رشته تحریر در آمده است.”
فی الواقع می توان گفت مدل جان استوارت میل از #دموکراسی، یک مدل اخلاقی در میان مدل های #دموکراسی_لیبرال است که بر شکوفائی انسان تاکید دارد. وی در رساله «درباره آزادی»، که یکی از آثار معروف اوست، ضمن دفاع از آزادی علیه دو خطر، می گوید:
“… اگر ما افراد جامعه را آزاد بگذاریم که ترتیب زندگانی خود را به هر نحوی که دل شان خواست بدهند و در همان حال از آن ها بخواهیم که ذوق و سلیقه انفرادی هم دیگر را تحمل کنند (نه این که هم دیگر را مجبور سازند که مطابق میل و سلیقه دیگران زندگانی کنند) در آن صورت برای ساختن دنیائی همکاری کرده ایم که زندگانی بشر در آن با سود و سعادت حقیقی توام شدنی است…امروز تقریبا هیچ نیازی به توضیح یا اثبات این نظر نیست که ما نباید به یک هیئت مقننه یا مجریه که منافع اش با منافع خلق یکی نیست اجازه دهیم که برای افراد جامعه عقیده تجویز کند یا این که تصمیم بگیرد که چه نوع نظرات و دلایل باید به گوش مردم برسد… دوران زجر و کیفر دادن به نویسندگان و ناشران به جرم مطالبی که نوشته و عقایدی که پخش کرده اند به پایان رسیده است.”
📕آزادی
فلسفه ی سیاسی که از ایده ی قرارداداجتماعی تکوین یافت،مدام به آزادی اشاره میکرد ولی تفاسیر ازاین مفهوم متفاوت بود.
برای مثال: هابز آزادی بی حدوحسروضع طبیعی را به چشم آفت میدید،ومطیع بودن آزادی را برای جامعه ی متمدن ضروری می دانست
ازسوی دیگر لاک جامعه رامحافظ آزادی حقوق طبیعی می دانست.
ولتر وموءلفان آنتک توپدی (دالامبر و دیترو) معتقدبه آزادی ازقیدوبند حاکمیت خودکامه بودند.
درحالی که روسو حامی آزادی از قید جامعه و عرف بود.
و کارل مارکس بعدها از آزادی طبقاتی خصوصاطبقه ی کارگر، ازقید استثمار سخن به میان آورد.
درحالی که انقلابهای فرانسه وآمریکا شعارشان آزادی بود، لیبرالیسمِ قرن نوزدهم انگلستان که برمبنای آرای جان استوارت #میل استواربود،آزادی را انجام هرکاری که دوست داریم میدانست به شرطی که خللی درآزادی دیگران برای همین کار ایجادنکند.ارائه تعریفی مشخص از آزادی هم مثل مفاهیم عدالت وفضیلت که موردتوجه فلاسفه یونان بودند مشکل است.
@cafe_andishe95
#دموکراسی_لیبرال
📗در این رساله، جان استوارت میل یکی از پیچیده ترین مفاهیم فلسفی یعنی آزادی را مورد مطالعه قرار داده و کوشیده است حدود آزادی فردی و اصول آن را روشن سازد و رابطه آن را با قدرت و سلطه اجتماع نشان دهد.
جان استوارت در اوایل قرن نوزدهم به دنیا آمد و در اواسط همین قرن، کتاب درباره آزادی را نوشت و در این کتاب با طرح این نکته که حتی “حکومت اکثریت می تواند به دیکتاتوری اکثریت منجر شود”، بر اهمیت حفظ آزادی های فردی تاکید می کند.
این نظریه پرداز انگلیسی که به دو مکتب «لیبرالیسم» و «فایده باوری» تعلق و اعتقاد داشته، دامنه اختیارات حکومت را “محدود به حفاظت افراد در برابر تعدی دیگران به آزادی های او” می داند، و استفاده از قدرت حکومت در تحدید اراده فرد را در جایی که مزاحم آزادی های دیگری نیست رد می کند.
بسیاری از نکاتی که او در نقد جامعه آن روز انگلستان در مورد حقوق مردم به ویژه اقلیتها و دگراندیشان متذکر شده – از جمله حق زنان در مشارکت های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی- امروز در قوانین این کشور اِعمال شده است.
استوارت میل معتقد بود که پیشرفت سیاسی و اجتماعی یک کشور و بهتر شدن وضعیت و شهروندان آن، تنها در صورت دست یافتن تمام آحاد مردم به آزادی امکان پذیر است.
با وجود قدمت این رساله، تازگی ایده ها و تعالیم این اثر، درخششی بی نظیر به آن می بخشد، چرا که سعی دارد به رواج فرهنگی بپردازد که مبارزه برای دموکراسی بدون آن نخواهد توانست به سر منزلی برسد و بنا به نقل قولی، “گوئی این کتاب برای کمک و راهگشائی برخی دشواری های فکری امروز ایران به رشته تحریر در آمده است.”
فی الواقع می توان گفت مدل جان استوارت میل از #دموکراسی، یک مدل اخلاقی در میان مدل های #دموکراسی_لیبرال است که بر شکوفائی انسان تاکید دارد. وی در رساله «درباره آزادی»، که یکی از آثار معروف اوست، ضمن دفاع از آزادی علیه دو خطر، می گوید:
“… اگر ما افراد جامعه را آزاد بگذاریم که ترتیب زندگانی خود را به هر نحوی که دل شان خواست بدهند و در همان حال از آن ها بخواهیم که ذوق و سلیقه انفرادی هم دیگر را تحمل کنند (نه این که هم دیگر را مجبور سازند که مطابق میل و سلیقه دیگران زندگانی کنند) در آن صورت برای ساختن دنیائی همکاری کرده ایم که زندگانی بشر در آن با سود و سعادت حقیقی توام شدنی است…امروز تقریبا هیچ نیازی به توضیح یا اثبات این نظر نیست که ما نباید به یک هیئت مقننه یا مجریه که منافع اش با منافع خلق یکی نیست اجازه دهیم که برای افراد جامعه عقیده تجویز کند یا این که تصمیم بگیرد که چه نوع نظرات و دلایل باید به گوش مردم برسد… دوران زجر و کیفر دادن به نویسندگان و ناشران به جرم مطالبی که نوشته و عقایدی که پخش کرده اند به پایان رسیده است.”
📕آزادی
فلسفه ی سیاسی که از ایده ی قرارداداجتماعی تکوین یافت،مدام به آزادی اشاره میکرد ولی تفاسیر ازاین مفهوم متفاوت بود.
برای مثال: هابز آزادی بی حدوحسروضع طبیعی را به چشم آفت میدید،ومطیع بودن آزادی را برای جامعه ی متمدن ضروری می دانست
ازسوی دیگر لاک جامعه رامحافظ آزادی حقوق طبیعی می دانست.
ولتر وموءلفان آنتک توپدی (دالامبر و دیترو) معتقدبه آزادی ازقیدوبند حاکمیت خودکامه بودند.
درحالی که روسو حامی آزادی از قید جامعه و عرف بود.
و کارل مارکس بعدها از آزادی طبقاتی خصوصاطبقه ی کارگر، ازقید استثمار سخن به میان آورد.
درحالی که انقلابهای فرانسه وآمریکا شعارشان آزادی بود، لیبرالیسمِ قرن نوزدهم انگلستان که برمبنای آرای جان استوارت #میل استواربود،آزادی را انجام هرکاری که دوست داریم میدانست به شرطی که خللی درآزادی دیگران برای همین کار ایجادنکند.ارائه تعریفی مشخص از آزادی هم مثل مفاهیم عدالت وفضیلت که موردتوجه فلاسفه یونان بودند مشکل است.
@cafe_andishe95
🔻غیرممکن نیست که آزادی حیرت آوری را که آمريکاییان از آن برخوردارند تصور کنیم؛ می توان تصوری هم داشت از برابری شدیدشان، اما برای فهمیدن فعالیتی سیاسی که در ایالات متحده فراگیر است، باید آن را دید. به محض این که پا به خاک آمریکا می گذارید نوعی تلاطم شما را حیران می کند؛ خروشی سرآسيمه از هر سویی می شنويد و هزاران صدای هم زمان خواستار رضايت از خواسته های اجتماع یشان می شوند.دغدغه سياست داشتن جایگاهی برجسته در مشغله های یک شهروند در ايالات متحده دارد و تقریبا تنها لذتی که يک آمريکايی میشناسد، مشارکت در دولت است و بحث درباره راهکارهای آن. این احساس در پی شپاافتاده ترین عادت های زندگی نيز جريان دارد؛ حتی زنان به کرات در جلسات عمومی شرکت می کنند و به نطق های پر سر و صدای سیاسی به عنوان تفريحی در کنار کار خانگ یشان نگاه می کنند. باشگاه های بحث و گفت وگو، تا حدودی، جايگزینی برای تفریحات نمايشی هستند؛
🔻وقتی مخالفان دموکراسی ادعا می کنند که یک نفر کاری را که تعهد می کند بهتر از دولت همگان انجام می دهد، به نظرم می رسد که درست می گویند. دولت یک فرد – با فرض برابری دانش از هر سو - سازوارتر، ماندگارتر،دقیق تر در جزئیات است تا دولت خيلی از مردم، و افرادی را که به خدمت می گيرد با تبعیض بیشتری
انتخاب می کند. اگر هر کسی اين را انکار کند هرگز هيچ دولت دموکراتيکی را نديده است یا فقط بر اساس شواهدی جزئی قضاوت کرده است. درست است که حتی وقتی شرایط محلی و تمايلات مردم به نهادهای دموکراتيک اجازه وجود بدهند یک نظام مرتب و روشمند از دولت را نمايش نمی دهند. آزادی دموکراتيک از محقق کردن همه
پروژه های اش با مهارت چيره دستانه استبداد بسيار دور است. چنين دولتی مکرر اینها را پيش از اينکه به ثمر برسند رها میکند يا وقتی که پيامدها خطرناک باشد آن ها را به مخاطره می اندازد؛ ولی در نهايت بیش از هر دولت مطلقه ای توليد می کند- اگر شمار کمتری از کارها را بهتر انجام می دهد، کارهای بسیار پرشمارتری را انجام می دهد. تحت نفوذ آن، شکوه و عظمت در چیزی نيست که مديریت عمومی انجام م یدهد، بلکه در چيزی است که بدون آن يا خارج از آن انجام م یشود.
🔻دموکراسی، ماهرترین دولت را به مردم نمی دهد، بلکه آن چیزی را تولید می کند که تواناترين دولت ها خیلی اوقات از ايجادشان ناتوان اند؛ مثلا فعالیتی فراگیر و بی قرار،نيرويی پرفوران و انرژی ای که از آن جدايی ناپذیر است؛ و هر چقدر هم که شرایط نامطلوب باشند نتيجه ای حيرت آور تولید میکند. اینها مزيت های راستين دموکراسی هستند.
==================
☑️توکویل می گوید :«پدران ما واژه فردباوری را که ما برای استفاده خود ساخته ایم نمی شناختند،زیرا در روزگار آنان فردی که به گروهی تعلق نداشته باشد یا بتواند خود به طور مطلق تنها بشمارد یافت نمیشد»
توکویل بر این باور است که حرکت به سوی برابری و #دموکراسی،این فردباوری را پدید آورده است:
«فردباوری خاستگاه دموکراتیک دارد و به نسبتی که موقعیتها برابر می شوند خطر گسترش آن افزایش می یابد »
📚الکسی دو توکویل فیلسوف و جامعه شناس لیبرال دموکرات
@cafe_andishe95
🔻وقتی مخالفان دموکراسی ادعا می کنند که یک نفر کاری را که تعهد می کند بهتر از دولت همگان انجام می دهد، به نظرم می رسد که درست می گویند. دولت یک فرد – با فرض برابری دانش از هر سو - سازوارتر، ماندگارتر،دقیق تر در جزئیات است تا دولت خيلی از مردم، و افرادی را که به خدمت می گيرد با تبعیض بیشتری
انتخاب می کند. اگر هر کسی اين را انکار کند هرگز هيچ دولت دموکراتيکی را نديده است یا فقط بر اساس شواهدی جزئی قضاوت کرده است. درست است که حتی وقتی شرایط محلی و تمايلات مردم به نهادهای دموکراتيک اجازه وجود بدهند یک نظام مرتب و روشمند از دولت را نمايش نمی دهند. آزادی دموکراتيک از محقق کردن همه
پروژه های اش با مهارت چيره دستانه استبداد بسيار دور است. چنين دولتی مکرر اینها را پيش از اينکه به ثمر برسند رها میکند يا وقتی که پيامدها خطرناک باشد آن ها را به مخاطره می اندازد؛ ولی در نهايت بیش از هر دولت مطلقه ای توليد می کند- اگر شمار کمتری از کارها را بهتر انجام می دهد، کارهای بسیار پرشمارتری را انجام می دهد. تحت نفوذ آن، شکوه و عظمت در چیزی نيست که مديریت عمومی انجام م یدهد، بلکه در چيزی است که بدون آن يا خارج از آن انجام م یشود.
🔻دموکراسی، ماهرترین دولت را به مردم نمی دهد، بلکه آن چیزی را تولید می کند که تواناترين دولت ها خیلی اوقات از ايجادشان ناتوان اند؛ مثلا فعالیتی فراگیر و بی قرار،نيرويی پرفوران و انرژی ای که از آن جدايی ناپذیر است؛ و هر چقدر هم که شرایط نامطلوب باشند نتيجه ای حيرت آور تولید میکند. اینها مزيت های راستين دموکراسی هستند.
==================
☑️توکویل می گوید :«پدران ما واژه فردباوری را که ما برای استفاده خود ساخته ایم نمی شناختند،زیرا در روزگار آنان فردی که به گروهی تعلق نداشته باشد یا بتواند خود به طور مطلق تنها بشمارد یافت نمیشد»
توکویل بر این باور است که حرکت به سوی برابری و #دموکراسی،این فردباوری را پدید آورده است:
«فردباوری خاستگاه دموکراتیک دارد و به نسبتی که موقعیتها برابر می شوند خطر گسترش آن افزایش می یابد »
📚الکسی دو توکویل فیلسوف و جامعه شناس لیبرال دموکرات
@cafe_andishe95
🔅آزادی از مجرای دموکراسی در اندیشه جان استوارت میل🔅
جان استوارت میل نویسنده و اقتصاددان و اصلاحگر انگلیسی در 1806 متولد شد. وی شروع به آموختن جبر و هنسه و فلسفه کرد مطالعاتی در علوم تجربی داشت به مطالععه اقتصاد سیاسی رو آورد . روانشناسی و بعدا تا حدودی حقوق خواند . نماینده مجلس عوام شد و در مورد موضوعاتی جون مساله زنان و نمایندگی اقلیتها و برخورد آزادمنشانه با ایرلندیها اهتمام ورزید . میل در نوشته های خود اصرار کرد که به آیین سودمندگرایی صادق مانده است اما میتوان گفت میل اساسا سودمندی گرایی متفاوتی را عرضه کرده است .
میل با گفتن اینکه شادمانیهای برتر و پست تر وجود دارند میان انواع گوناگون شادمانی تفاوت گذاشت . به نظر میل چیزی که انسانها هستند به اندازه کاری که میکنند اهمیت دارد . باید میزانی از مشارکت بر عهده انیانها باشد در غیر این صورت زیان از دست دادن آزادی بیشتر از هر مزیت عادی خواهد بود که ممکن است بتوان با استبداد بدست آورد .
#دموکراسی نظام نمایندگی میل سه سطح داشت : مردم _ نمایندگان انتخابی مردم _ هیئت سیاست ساز .
میل بر پارلمان اهمیت میداد و دو احتیاط را در عین حال درنظر داشت : احتیاط اول اعمال کنترل توسط اکثریت و خطرناک شدن برای اقلیت که بهترین راه جلوگیری از این گرایش مانع شدن از تشکیل حزب اکثریت است و احتیاط دوم در اصل دربرگیرنده حق انتقاد است و تضمین آزادی بیان و مطبوعات و مجلس آن حق را بامعنا میکند . میل نوشت : تنها حکومتی که میتواند به طور کامل همه نیازهای جامعه را برطرف سازد حکوومتی است که همه مردم در آن شریک باشند .
در آزادی : نوشته ای با عنوان « درباره آزادی ». راه حل میل برای مسائل مربوط به رابطه فرد و حکومت عبارت بود از حکومت نمایندگی . از صلاحیت جامعه کمتر میتوان فرار کرد صلاحیتی که گسترده تر از صلاحیت حکومت است . به عقیده وی برای مردمان لازم است که از ستمگری احساسات و عقاید اکثریت نیز در امان باشند. تنها منظوری که برای آن آدمیان حق دارند به صورت فردی یا اجتماعی در آزادی عمل فرد یا افراد دیگر مداخله کنند محافظت و دفاع از نفس است . اما حق ندارند نسبت به کسی اعمال زور کنند بدان منظور که خیر و صلاح او خود او را تامین کنند .
☑️میل گفت آزادی عقیده و اندیشه باید مطلق باشد . حتی اگر در جهان یک نفر عقیده مغایر داشته باشد نباید خاموش کرد . ساکت کردن و سرکوبی عقیده ای غارت کردن بشریت است . حقیقت متغیر است و با تغییر اوضاع دگرگونه میشود برای حفظ اعتبار حقیقت آزادی بیان ضرور است . لازم است حقیقت پیگیرانه مورد حمله و انتقاد باشد تا نیرومندی خخود را حفظ کند .
◽️حقوق زنان :میل کتاب اسارت زنان را برای مبارزه در راه تامین حقوقزنان نوشت . به نظر میل طبع زنان نتیجه سده ها اسارت و فقدان فرصت برای آنها بوده است . ممیل خواهان آزادی زنان و نخستین کسی بود که مسئله ححقوق زنان را در پارلمان مطرح کرد . او معتقد بود اگر به زنان فرصت برابر با مردان داده شده بوود کاملا آشکار ممیشد که توانایی کمتری از مردان ندارند .
📍میل آزادی را نه تنها وسیله شادمانی بلکه هدفی درخود میدانست ،
از این لحاظ او با سودمندگرایان پیشین تفاوت داشت . میل همچنین در این مورد با سودمندگرایان دیگر فرق داشت که ارزش اخلاقی را فقط بر حسب رنج و شادمانی درنظر نگرفت یا دست کم رنج وو شادمانی را آنجنان درک نکرد که جانبداران بنتام درک میکردند .به نظر میل اجتماعی اخلاقی است که در آن عظمت و بزرگی انسان مورد احترام باشد نه اجتماعی که در ان هرکس بسیار شادمان است . آزادی و اخلاق یکی بدون دیگری ناممکن است.
@cafe_andishe95
جان استوارت میل نویسنده و اقتصاددان و اصلاحگر انگلیسی در 1806 متولد شد. وی شروع به آموختن جبر و هنسه و فلسفه کرد مطالعاتی در علوم تجربی داشت به مطالععه اقتصاد سیاسی رو آورد . روانشناسی و بعدا تا حدودی حقوق خواند . نماینده مجلس عوام شد و در مورد موضوعاتی جون مساله زنان و نمایندگی اقلیتها و برخورد آزادمنشانه با ایرلندیها اهتمام ورزید . میل در نوشته های خود اصرار کرد که به آیین سودمندگرایی صادق مانده است اما میتوان گفت میل اساسا سودمندی گرایی متفاوتی را عرضه کرده است .
میل با گفتن اینکه شادمانیهای برتر و پست تر وجود دارند میان انواع گوناگون شادمانی تفاوت گذاشت . به نظر میل چیزی که انسانها هستند به اندازه کاری که میکنند اهمیت دارد . باید میزانی از مشارکت بر عهده انیانها باشد در غیر این صورت زیان از دست دادن آزادی بیشتر از هر مزیت عادی خواهد بود که ممکن است بتوان با استبداد بدست آورد .
#دموکراسی نظام نمایندگی میل سه سطح داشت : مردم _ نمایندگان انتخابی مردم _ هیئت سیاست ساز .
میل بر پارلمان اهمیت میداد و دو احتیاط را در عین حال درنظر داشت : احتیاط اول اعمال کنترل توسط اکثریت و خطرناک شدن برای اقلیت که بهترین راه جلوگیری از این گرایش مانع شدن از تشکیل حزب اکثریت است و احتیاط دوم در اصل دربرگیرنده حق انتقاد است و تضمین آزادی بیان و مطبوعات و مجلس آن حق را بامعنا میکند . میل نوشت : تنها حکومتی که میتواند به طور کامل همه نیازهای جامعه را برطرف سازد حکوومتی است که همه مردم در آن شریک باشند .
در آزادی : نوشته ای با عنوان « درباره آزادی ». راه حل میل برای مسائل مربوط به رابطه فرد و حکومت عبارت بود از حکومت نمایندگی . از صلاحیت جامعه کمتر میتوان فرار کرد صلاحیتی که گسترده تر از صلاحیت حکومت است . به عقیده وی برای مردمان لازم است که از ستمگری احساسات و عقاید اکثریت نیز در امان باشند. تنها منظوری که برای آن آدمیان حق دارند به صورت فردی یا اجتماعی در آزادی عمل فرد یا افراد دیگر مداخله کنند محافظت و دفاع از نفس است . اما حق ندارند نسبت به کسی اعمال زور کنند بدان منظور که خیر و صلاح او خود او را تامین کنند .
☑️میل گفت آزادی عقیده و اندیشه باید مطلق باشد . حتی اگر در جهان یک نفر عقیده مغایر داشته باشد نباید خاموش کرد . ساکت کردن و سرکوبی عقیده ای غارت کردن بشریت است . حقیقت متغیر است و با تغییر اوضاع دگرگونه میشود برای حفظ اعتبار حقیقت آزادی بیان ضرور است . لازم است حقیقت پیگیرانه مورد حمله و انتقاد باشد تا نیرومندی خخود را حفظ کند .
◽️حقوق زنان :میل کتاب اسارت زنان را برای مبارزه در راه تامین حقوقزنان نوشت . به نظر میل طبع زنان نتیجه سده ها اسارت و فقدان فرصت برای آنها بوده است . ممیل خواهان آزادی زنان و نخستین کسی بود که مسئله ححقوق زنان را در پارلمان مطرح کرد . او معتقد بود اگر به زنان فرصت برابر با مردان داده شده بوود کاملا آشکار ممیشد که توانایی کمتری از مردان ندارند .
📍میل آزادی را نه تنها وسیله شادمانی بلکه هدفی درخود میدانست ،
از این لحاظ او با سودمندگرایان پیشین تفاوت داشت . میل همچنین در این مورد با سودمندگرایان دیگر فرق داشت که ارزش اخلاقی را فقط بر حسب رنج و شادمانی درنظر نگرفت یا دست کم رنج وو شادمانی را آنجنان درک نکرد که جانبداران بنتام درک میکردند .به نظر میل اجتماعی اخلاقی است که در آن عظمت و بزرگی انسان مورد احترام باشد نه اجتماعی که در ان هرکس بسیار شادمان است . آزادی و اخلاق یکی بدون دیگری ناممکن است.
@cafe_andishe95
🔸جان استوارت میل تئوریسین دموکراسی🔸
📍باری هیچ چیز متقن تر از این نیست که از میدان به در کردن اقلیت به هیچ وجه نتیجه ضروری یا طبیعیِ آزادی نیست؛آن نه تنها هیچ ارتباطی با #دموکراسی ندارد،بلکه یکسر مخالف نخستین اصل دموکراسی ،یعنی انتخاب نمایندگان به نسبت تعداد افراد است.یک بخش بنیادین دموکراسی این است که اقلیت ها باید به حد کافی نمایندگان خود را داشته باشند.تنها نمایشی دروغین از دموکراسی می تواند بدون آن بخش امکانپذیر بشود،نه دموکراسی راستین.
⚪️به سادگی می توان برنمود که آرمانی ترین نوع حکومت ،حکومتی است که در آن حاکمیت،یا برترین قدرت اداره کنندۀ کشور،در اختیار جمع فراگیر افراد جامعه باشد و هر شهروند نه فقط در چگونگی اِعمال آن حاکمیت برین رای و نظری داشته باشند،بلکه ،دست کم در فرصت هایی ،برای داشتن نقشی فعال در گزاردن پاره ایی وظایف سیاسی،منطقه ایی یا کشوری فراخوانده شود.
📍فقط حکومتی که یکسر بر خواست مردم استوار باشد می تواند دعوی ماهیتی از این گونه را داشته باشد.
#دموکراسی_لیبرال
📚جان استوارت میل-رساله ایی در باب حکومت انتخابی
@cafe_andishe95
📍باری هیچ چیز متقن تر از این نیست که از میدان به در کردن اقلیت به هیچ وجه نتیجه ضروری یا طبیعیِ آزادی نیست؛آن نه تنها هیچ ارتباطی با #دموکراسی ندارد،بلکه یکسر مخالف نخستین اصل دموکراسی ،یعنی انتخاب نمایندگان به نسبت تعداد افراد است.یک بخش بنیادین دموکراسی این است که اقلیت ها باید به حد کافی نمایندگان خود را داشته باشند.تنها نمایشی دروغین از دموکراسی می تواند بدون آن بخش امکانپذیر بشود،نه دموکراسی راستین.
⚪️به سادگی می توان برنمود که آرمانی ترین نوع حکومت ،حکومتی است که در آن حاکمیت،یا برترین قدرت اداره کنندۀ کشور،در اختیار جمع فراگیر افراد جامعه باشد و هر شهروند نه فقط در چگونگی اِعمال آن حاکمیت برین رای و نظری داشته باشند،بلکه ،دست کم در فرصت هایی ،برای داشتن نقشی فعال در گزاردن پاره ایی وظایف سیاسی،منطقه ایی یا کشوری فراخوانده شود.
📍فقط حکومتی که یکسر بر خواست مردم استوار باشد می تواند دعوی ماهیتی از این گونه را داشته باشد.
#دموکراسی_لیبرال
📚جان استوارت میل-رساله ایی در باب حکومت انتخابی
@cafe_andishe95
📄جمهوری اسلامی به ما ثابت کرد بدون تفکیک دین از حکومت، نمیتوان به آزادی و عدالت رسید
📊جمهوری اسلامی به ما ثابت کرد که سکولاریسم سیاسی، یک ضرورت اساسی است و یک نیاز جدی برای رسیدن به دموکراسی. این یکی از نتایج مثبت اما ناخواستهی سیاستهای نظام در این چهلویکسال است. مراد از سکولاریسم سیاسی، جدایی دین و شریعت از دولت و قانون و تشکیل نظامی است که نسبت به ادیان بیطرف است و مدافع آزادی مذهب و نافی تبعیضهای دینی. این روزها ما خیلی بهتر میتوانیم ضرورت چنین سیستمی را درک کنیم. برای اینکه با گوشت و خون خود، فاجعهی حکومت دینی را تجربه و حس کردیم و دیدیم که آمیختگی مذهب با سیاست و شریعت با قانون، تا چه اندازه میتواند زیانآور باشد. تجربهی کرونا هم نشان داد که یک دولت دینی، که اولویتاش ترویج و تبلیغ و تحمیل یک دین و یک تفسیر از دین است، چگونه میتواند با همین نگاه و انگیزه راه را برای فاجعه باز کند.
🔆مقدمهی دموکراسیِ آزاد و حقمدار(لیبرال)، سکولاریسم سیاسی است. بدون تفکیک دین از حکومت، نمیتوان به آزادی و عدالت رسید. در جهان معاصر، یک دولت دموکراتیک که بناست پاسدار حقوق و آزادی مردم و حامی عدالت و امنیت و حافظ قانون و نظم باشد، نخست باید سکولار باشد؛ باید از مذهب و شریعت جدا شود و اعتقادات دینی را به خود مردم و زندگی شخصی آنان بسپارد. نمیتوان امروز حکومتی داشت که هم بر سیاست شرعی استوار باشد و هم بر عدالت و حق.
🔅سکولاریسم لازم است اما کافی نیست. و نکته همینجاست. حکومت سکولار ضرورتاً لیبرال نیست بلکه میتواند استبدادی هم باشد. لذا سکولاریسم را باید در کنار دموکراسی و در پیوند با لیبرالیسم سیاسی پذیرفت. به تعبیر دیگر، دفاع از دولت سکولار و سکولاریسم سیاسی باید در ذیل گفتمان دموکراتیک(گفتمانی مدرن با تکیه بر عقلانیت، حقوق بشر، برابری در برابر قانون، نفی ولایت سیاسی و حکومت انتخابی و رضایتی) قرار بگیرد. در اینصورت، راهِ سکولاریسم ستیزهگر و فاشیستی بسته میشود.
📍 آزادی در هیچ جا پا نگرفت؛ مگر با #سکولاریسم که پایه اصلی #آزادی و #دموکراسی است همراه شد.
ر. زمان
@cafe_andishe95
📊جمهوری اسلامی به ما ثابت کرد که سکولاریسم سیاسی، یک ضرورت اساسی است و یک نیاز جدی برای رسیدن به دموکراسی. این یکی از نتایج مثبت اما ناخواستهی سیاستهای نظام در این چهلویکسال است. مراد از سکولاریسم سیاسی، جدایی دین و شریعت از دولت و قانون و تشکیل نظامی است که نسبت به ادیان بیطرف است و مدافع آزادی مذهب و نافی تبعیضهای دینی. این روزها ما خیلی بهتر میتوانیم ضرورت چنین سیستمی را درک کنیم. برای اینکه با گوشت و خون خود، فاجعهی حکومت دینی را تجربه و حس کردیم و دیدیم که آمیختگی مذهب با سیاست و شریعت با قانون، تا چه اندازه میتواند زیانآور باشد. تجربهی کرونا هم نشان داد که یک دولت دینی، که اولویتاش ترویج و تبلیغ و تحمیل یک دین و یک تفسیر از دین است، چگونه میتواند با همین نگاه و انگیزه راه را برای فاجعه باز کند.
🔆مقدمهی دموکراسیِ آزاد و حقمدار(لیبرال)، سکولاریسم سیاسی است. بدون تفکیک دین از حکومت، نمیتوان به آزادی و عدالت رسید. در جهان معاصر، یک دولت دموکراتیک که بناست پاسدار حقوق و آزادی مردم و حامی عدالت و امنیت و حافظ قانون و نظم باشد، نخست باید سکولار باشد؛ باید از مذهب و شریعت جدا شود و اعتقادات دینی را به خود مردم و زندگی شخصی آنان بسپارد. نمیتوان امروز حکومتی داشت که هم بر سیاست شرعی استوار باشد و هم بر عدالت و حق.
🔅سکولاریسم لازم است اما کافی نیست. و نکته همینجاست. حکومت سکولار ضرورتاً لیبرال نیست بلکه میتواند استبدادی هم باشد. لذا سکولاریسم را باید در کنار دموکراسی و در پیوند با لیبرالیسم سیاسی پذیرفت. به تعبیر دیگر، دفاع از دولت سکولار و سکولاریسم سیاسی باید در ذیل گفتمان دموکراتیک(گفتمانی مدرن با تکیه بر عقلانیت، حقوق بشر، برابری در برابر قانون، نفی ولایت سیاسی و حکومت انتخابی و رضایتی) قرار بگیرد. در اینصورت، راهِ سکولاریسم ستیزهگر و فاشیستی بسته میشود.
📍 آزادی در هیچ جا پا نگرفت؛ مگر با #سکولاریسم که پایه اصلی #آزادی و #دموکراسی است همراه شد.
ر. زمان
@cafe_andishe95
🏢جامعه مبتنی بر #بازار_آزاد و #دموکراسی که اصطلاحا به آن لیبرال دموکراسی میگویند، بزرگترین دستاورد اندیشه بشری در جهت ایجاد جوامع صلحآمیز، برخوردار از حقوق و آزادیهای فردی و کارآمد به لحاظ اقتصادی است. اما معنای این دستاورد بزرگ رسیدن به جامعه آرمانی و کاملا بیعیب و نقص نیست.
برخی از مهمترین نهادهای لیبرال دموکراسی حول محور بعضی نقاط ضعف اخلاقی بنا شدهاند. موتور محرک بازار رقابتی، بیشینهخواهی و برتریجویی است. نهادهای انتخابی دموکراتیک همگی مقید به زمان از پیش تعیینشدهای هستند که حاکی از بیاعتمادی و سوءظن نسبت به انتخاب شوندگان و به طور کلی همنوعان است. اتفاقا کارآمدی این نهادها از بازار رقابتی گرفته تا نهادهای سیاسی دموکراتیک ناشی از این است که بر اساس واقعیات کردار انسانی یعنی آنچه هست، بنا شدهاند و نه آنچه باید باشد.
انسان مدرن با توجه به قرنها تجربه بشری به این نتیجه رسید که به صرف نصیحت و موعظههای اخلاقی نمیتوان جوامع صلحآمیز، متمدن و پررونق بهوجود آورد.
میبایست تدبیری اندیشید که تضاد منافع و اهداف فردی جای خود را حتیالامکان به همسویی و هماهنگی دهد تا خطر جنگ، اضمحلال و فقر برطرف گردد.
مبادله داوطلبانه میان افراد (نظام بازار رقابتی) این امکان را فراهم آورد که هر کس برای رسیدن به اهداف فردی خود ناگزیر از خدمات به اهداف دیگران باشد و بیشینهخواهی فردی راهی جز فراهم آوردن بیشترین رضایت برای دیگران نیابد. تدبیر نهادهایی را که تامینکننده همسویی اهداف فردی و جمعی است شاید بتوان بزرگترین دستاورد اندیشه مدرن دانست. نظام بازار رقابتی و نهادهای دموکراتیک سیاسی را از جمله نتایج چندین تدبیری باید به شمار آورد.
📚"دموکراسی، آزادی و سوسیال دموکراسی"، دکتر موسی غنینژاد
@cafe_andishe95
برخی از مهمترین نهادهای لیبرال دموکراسی حول محور بعضی نقاط ضعف اخلاقی بنا شدهاند. موتور محرک بازار رقابتی، بیشینهخواهی و برتریجویی است. نهادهای انتخابی دموکراتیک همگی مقید به زمان از پیش تعیینشدهای هستند که حاکی از بیاعتمادی و سوءظن نسبت به انتخاب شوندگان و به طور کلی همنوعان است. اتفاقا کارآمدی این نهادها از بازار رقابتی گرفته تا نهادهای سیاسی دموکراتیک ناشی از این است که بر اساس واقعیات کردار انسانی یعنی آنچه هست، بنا شدهاند و نه آنچه باید باشد.
انسان مدرن با توجه به قرنها تجربه بشری به این نتیجه رسید که به صرف نصیحت و موعظههای اخلاقی نمیتوان جوامع صلحآمیز، متمدن و پررونق بهوجود آورد.
میبایست تدبیری اندیشید که تضاد منافع و اهداف فردی جای خود را حتیالامکان به همسویی و هماهنگی دهد تا خطر جنگ، اضمحلال و فقر برطرف گردد.
مبادله داوطلبانه میان افراد (نظام بازار رقابتی) این امکان را فراهم آورد که هر کس برای رسیدن به اهداف فردی خود ناگزیر از خدمات به اهداف دیگران باشد و بیشینهخواهی فردی راهی جز فراهم آوردن بیشترین رضایت برای دیگران نیابد. تدبیر نهادهایی را که تامینکننده همسویی اهداف فردی و جمعی است شاید بتوان بزرگترین دستاورد اندیشه مدرن دانست. نظام بازار رقابتی و نهادهای دموکراتیک سیاسی را از جمله نتایج چندین تدبیری باید به شمار آورد.
📚"دموکراسی، آزادی و سوسیال دموکراسی"، دکتر موسی غنینژاد
@cafe_andishe95
⁉️دولت سایه چیست؟
#دموکراسی_لیبرال
دولت سایه (Shadow Government)در اصطلاح سیاسی به هیئت دولت روی کار نیامده اطلاق میشود که با هدف در دست گرفتن کنترل دولت در واکنش به یک حادثه منتظر ماندهاست. در نظامهای پارلمانی اغلب بزرگترین حزب مخالف خود را دولت سایه مینامد.کاربرد این واژه برای دولت پنهان توطئه گر درست نیست و معنای منفی نداشته در بسیاری از کشورها روش مشروع و مرسومی در سیاست است.
🏛دولت در سایه برگرفته از روش و سیستم سیاسی کشورهای پادشاهی بریتانیا (بریتانیا، کانادا، استرالیا و …) است. در این کشور و برخی نظامهای پارلمانی دیگر، احزاب مخالف با تشکیل یک دولت سایه، وزرا و مسئولان دولت احتمالی خود را منصوب میکنند تا ضمن زیر نظر قرار دادن عملکرد حزب حاکم، همواره برای به دست گرفتن قدرت آمده باشد. این در افشای فسادِ احتمالی حزب اکثریت حاکم و کنترل و نظارت بر آن نقش مهمی دارد.
📍نخستین بار در سال ۱۹۵۱ در پارلمان بریتانیا دولت در سایه توسط رهبر اپوزیسیون هیو گایتسکول، علیه سیاستهای وینستون چرچیل تشکیل گردید.
اصطلاح دولت سايه در فرهنگ سياسي مختص نظام سياسي انگلستان است كه نظامي پارلماني است.در انگليس در كنار احزاب كوچكتر دو حزب محافظه كار و كارگر جريان اصلي سياسي كشور را در دست دارند و پارلمان تركيبي از نمايندگان مورد انتخاب مردم از ميان اين دو حزب است. هر كدام از اين دوحزب اكثريت را داشته باشند، نخست وزيري و مسووليت تشكيل دولت را برعهده ميگيرند.
اما بواسطه اينكه حزب ديگر كه اكثريت را ندارد تعداد قابل ملاحظه نمايندگان منتخب در پارلمان دارد، نقش بسيار مهمي در جريان قانونگذاري و سياسي كشور ايفا ميكند. نكتهي بسيار محوري در نظام پارلماني انگليس اينست كه تمامي وزيران “دولت در قدرت” كه از حزبي كه اكثريت را در اختيار دارد انتخاب ميشوند، حزبي بوده و خود نماينده پارلمان ميباشند. در نظام سياسي انگليس بين قوهي مجريه و قوه مقننه آن تفاوتي كه در نظامهاي رياستي وجود دارند ديده نميشود.
در واقع كاركرد نظام سياسي انگليس حاصل تلاشهاي دو حزب اصلي انگليس در مجلس است. دو حزب تحت رهبري متمركز در خصوص هر پيش نويس قانون يا ابتكار عمل سياسي، اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي وارد بحثهاي مستقيم و دامنه دار مستقيم ميشوند و نهايتا با توسل به رأي گيري در پارلمان تصميم نهايي اتخاذ ميشود. ابتكار عمل بحثها و تصميمات در دست دو حزب اصلي است.
🔸بر اين اساس دولتي كه در مجلس اقليت را در دست دارد براي تمركز هر چه بيشتر در بحثها و امكان چالش تصميمات دولت در قدرت، خود كابينهاي تحت عنوان “دولت در سايه” تشکیل ميدهد، بنحوي كه اعضاي آن در پارلمان درست روبروي اعضاي كابينه بر سر قدرت مينشيند و رهبري بحث در خصوص هر موضوعي را بدست ميگيرد.
مثلا اگر دولت ابتكاري را براي تصويب در حوزهي صنعت به پارلمان بياورد، وزير كابينه استدلالهاي دولت را توضيح ميدهد و سپس اين وظيفهي وزير صنعت دولت در سايه است كه بايد نظرات و توضيحات دولت مخالف را در خصوص موضوع ارائه نمايد.دولت در سايه در يك نظام پارلماني و نظامي كه وزيران خود نماينده مجلس باشند معنا پيدا مي كند.
@cafe_andishe95
#دموکراسی_لیبرال
دولت سایه (Shadow Government)در اصطلاح سیاسی به هیئت دولت روی کار نیامده اطلاق میشود که با هدف در دست گرفتن کنترل دولت در واکنش به یک حادثه منتظر ماندهاست. در نظامهای پارلمانی اغلب بزرگترین حزب مخالف خود را دولت سایه مینامد.کاربرد این واژه برای دولت پنهان توطئه گر درست نیست و معنای منفی نداشته در بسیاری از کشورها روش مشروع و مرسومی در سیاست است.
🏛دولت در سایه برگرفته از روش و سیستم سیاسی کشورهای پادشاهی بریتانیا (بریتانیا، کانادا، استرالیا و …) است. در این کشور و برخی نظامهای پارلمانی دیگر، احزاب مخالف با تشکیل یک دولت سایه، وزرا و مسئولان دولت احتمالی خود را منصوب میکنند تا ضمن زیر نظر قرار دادن عملکرد حزب حاکم، همواره برای به دست گرفتن قدرت آمده باشد. این در افشای فسادِ احتمالی حزب اکثریت حاکم و کنترل و نظارت بر آن نقش مهمی دارد.
📍نخستین بار در سال ۱۹۵۱ در پارلمان بریتانیا دولت در سایه توسط رهبر اپوزیسیون هیو گایتسکول، علیه سیاستهای وینستون چرچیل تشکیل گردید.
اصطلاح دولت سايه در فرهنگ سياسي مختص نظام سياسي انگلستان است كه نظامي پارلماني است.در انگليس در كنار احزاب كوچكتر دو حزب محافظه كار و كارگر جريان اصلي سياسي كشور را در دست دارند و پارلمان تركيبي از نمايندگان مورد انتخاب مردم از ميان اين دو حزب است. هر كدام از اين دوحزب اكثريت را داشته باشند، نخست وزيري و مسووليت تشكيل دولت را برعهده ميگيرند.
اما بواسطه اينكه حزب ديگر كه اكثريت را ندارد تعداد قابل ملاحظه نمايندگان منتخب در پارلمان دارد، نقش بسيار مهمي در جريان قانونگذاري و سياسي كشور ايفا ميكند. نكتهي بسيار محوري در نظام پارلماني انگليس اينست كه تمامي وزيران “دولت در قدرت” كه از حزبي كه اكثريت را در اختيار دارد انتخاب ميشوند، حزبي بوده و خود نماينده پارلمان ميباشند. در نظام سياسي انگليس بين قوهي مجريه و قوه مقننه آن تفاوتي كه در نظامهاي رياستي وجود دارند ديده نميشود.
در واقع كاركرد نظام سياسي انگليس حاصل تلاشهاي دو حزب اصلي انگليس در مجلس است. دو حزب تحت رهبري متمركز در خصوص هر پيش نويس قانون يا ابتكار عمل سياسي، اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي وارد بحثهاي مستقيم و دامنه دار مستقيم ميشوند و نهايتا با توسل به رأي گيري در پارلمان تصميم نهايي اتخاذ ميشود. ابتكار عمل بحثها و تصميمات در دست دو حزب اصلي است.
🔸بر اين اساس دولتي كه در مجلس اقليت را در دست دارد براي تمركز هر چه بيشتر در بحثها و امكان چالش تصميمات دولت در قدرت، خود كابينهاي تحت عنوان “دولت در سايه” تشکیل ميدهد، بنحوي كه اعضاي آن در پارلمان درست روبروي اعضاي كابينه بر سر قدرت مينشيند و رهبري بحث در خصوص هر موضوعي را بدست ميگيرد.
مثلا اگر دولت ابتكاري را براي تصويب در حوزهي صنعت به پارلمان بياورد، وزير كابينه استدلالهاي دولت را توضيح ميدهد و سپس اين وظيفهي وزير صنعت دولت در سايه است كه بايد نظرات و توضيحات دولت مخالف را در خصوص موضوع ارائه نمايد.دولت در سايه در يك نظام پارلماني و نظامي كه وزيران خود نماينده مجلس باشند معنا پيدا مي كند.
@cafe_andishe95
📗حاکمیت معنایی جز قدرت سیاسی ندارد و قدرت عبارت است از فرماندهی؛ اما، همه با هم نمیتوانند فرمان برانند، بنابراین، حاکمیت مردمی توهمی بیش نیست.
آنچه در واقعیت اتفاق میافتد این است که همیشه یک عده معدود، به نام مردم، حکومت میکنند. مساله اصلی تحقق بخشیدن به آرمان ناممکن برقراری حاکمیت مردمی «واقعی» نیست، بلکه محدود کردن قدرت حاکمه و نظارت بر آن از طریق نهادهای دموکراتیک است.
آزادسازی و عملکرد اقتصادی، موسی غنینژاد، تهران، انتشارات دنیای اقتصاد، ۱۳٩۱، ص ۶۳
#موسی_غنینژاد
#لیبرال_دموکراسی
#دموکراسی_لیبرال
#اقتصاد_بازار_آزاد
@cafe_andishe95
آنچه در واقعیت اتفاق میافتد این است که همیشه یک عده معدود، به نام مردم، حکومت میکنند. مساله اصلی تحقق بخشیدن به آرمان ناممکن برقراری حاکمیت مردمی «واقعی» نیست، بلکه محدود کردن قدرت حاکمه و نظارت بر آن از طریق نهادهای دموکراتیک است.
آزادسازی و عملکرد اقتصادی، موسی غنینژاد، تهران، انتشارات دنیای اقتصاد، ۱۳٩۱، ص ۶۳
#موسی_غنینژاد
#لیبرال_دموکراسی
#دموکراسی_لیبرال
#اقتصاد_بازار_آزاد
@cafe_andishe95
🔅سوسیالیسم می تواند خودش را حفظ کند اما احتمالاً گریزی از توسعه نخواهد داشت زیرا که مطمأنم سوسیالیسمِ تمامیت خواه و توتالیتری با نظام دموکراتیک واقعی ناسازگار است. هنگامی که شما دموکراسی را رها کرده اید، هر حکومت مقتدری که در قدرت است صرفاً برای نگهداری خودش تحریک خواهد شد تا همه نوع اقدام سرکوب گرایانه ای را انجام دهد حتی اگر از ابتدا قصد انجام چنین کاری را نداشته باشد.
📚فردریش فون هایک
#دموکراسی_لیبرال #آزادی
@cafe_andishe95
📚فردریش فون هایک
#دموکراسی_لیبرال #آزادی
@cafe_andishe95
🔵انقلاب فرانسه با همۀ ضعفها از پیشبرندگان بزرگ مدرنیتۀ سیاسی🔴🇫🇷🇫🇷🇫🇷
بخش2
💰بازرگانی داخلی تعطیل و موانع زیاد گمرکی وجود داشت.در اطراف شاه حدود ۱۷ هزار نفر به عنوان درباری و با تجملات فوق العاده زندگی می کردند. حدود ۱۶ هزار نفر از اینان، خدمات شخصی شاه و خانواده اش را به عهده داشتند.تجمل فوق العاده دربار نتیجه ای جز خالی شدن خزانه و فقر در بر نداشت.رعایا و مزرعه داران تنگدست می بایست مالیتهای سنگینی پرداخت می کردند و کارگرانی که در شهرها زندگی می کردند نیز همانند آنان در فقر و فلاکت می زیستند. اشراف زادگان وکشیشان مالیات اندکی پرداخت کرده و اغلب یا کار نمی کردند و یا بسیار کم کار می کردند.
🔥خشمهای جوشان انقلاب:
خشم بر حکومت استبدادی سلطنتی ضد مشروطه و نامحدود
.خشم طبقه ی حرفه ای و بازرگان بر امتیازات و تسلط اشرافان در و بر زندگی روزمره در حالی که با زندگی هم طبقه های خود در بریتینیای بزرگ و هلند آشنا بودند.خشم کشاورزان و حقوق بگیران و طبقۀمتوسط بر امتیازات اربابی و سنتی اشرافان.خشم بر امتیازات روحانیون و آرزوی آزادی ادیان.خشم مردم بر شاه به دلیل اخراج جاکس نکلر و ترگت مشاوران اقتصادی که عموما به عنوان نمایندگان مردم دیده می شدند.
🗣رهبری:
به طور کلی رهبران انقلاب بورژوازی فرانسه، که تنها در جستجوی برابری بیشتر برای طبقات متوسط جامعه بودند، از پایگاهی اجتماعی برخوردار بودند که به پایگاه اجتماعی پیروانشان نزدیکتر است. رهبران انقلاب فرانسه صرفا با قدرت انحصاری طبقه ممتازه حمله می کردند. شاید بتوان “گابریل میرابو “ را اولین رهبر انقلاب فرانسه نامید. این اشراف زاده فرانسوی در اعتراض به پادشاه وقت در مجلس تحصن کرد. جمهوریخواهان به رهبری “ لافایت” و مشروطه خواهان به رهبری “ دوک اورلئان” برادرزاده شاه کسانی بودند که حوادث اصلی انقلاب را پیش از ۱۷۸۹ رقم زدند
💡ایدئولوژی:
محور اصلی انقلاب فرانسه را می توان اعتراض به حاکمیت مطلق پادشاهان ظالم مورد حمایت کلیسا دانست.
گسترش اندیشه های لیبرالیستی دکارت مبنی بر آزادیخواهی و مبارزه با هرگونه محدودیت برای مردم باعث شدکه لیبرالیسم به ایدئولوژی اصلی انقلاب فرانسه تبدیل شود
در انقلاب فرانسه ابتدا میانه روها ماشین قدرت را در دست گرفتند. میانه روها در فرانسه در ایجاد قانون اساسی و آغاز کردن رژیم نوین موفق شده بودند. اما جنگ میان فرانسه و قدرتهای اروپای مرکزی، یعنی روسیه و اتریش آغاز گشت و فرانسه مورد هجوم قرار گرفت و پاریس تهدید شد و در میانه این آشوب سیاسی عمومی،رادیکالها فعال و بخوبی سازمان یافته با حمله معروفی که در دهم اوت سال ۱۷۹۲ به کاخ تویلری در پاریس کردند، سلطنت را بر انداختند.دوره ترور که محصول ژاکوبن ها بوده یعنی بخشی از انقلابیون جمهوریخواه تندرو و گرنه اینان همۀ انقلاب نبوده و نیستند.
حتی کانت فیلسوف لیبرال ابتدا انقلاب را حمایت میکند ولی تنها با دیدن دورۀ وحشت و ترور روبسپیر حمایتش را پس میگیرد!
پیروزی آنها بر میانه روها از راه شرکت توده ها به دست نیاورده اند بلکه همه این پیروزیها بوسیله یک هیئت کوچک،منضبط، اصولی و متعصب فراهم شدند.یعنی دقیقا تز ژاکوبنی تروریستی که لنین بعدها از آن الهام گرفت و خودش را جای دموکراسی به معنی استبداد اکثریت قالب می کند.
🔻به نظر می رسد کسانی که در انقلاب کبیر فرانسه فقط گیوتین و خشونت دیده اند،فهم تاریخی تقلیل یافته ایی دارند.نتایج جدید انقلاب قابل انکار نیست:
برچیدن نظام اربابی رعیت پرور ضد حقوق بشر.برابری حقوق شهروندی .اعلامیه اولیه حقوق بشر.خلق جمهوری قانون بنیاد مدرن.ایجاد دومین جمهوریِ دموکراتیک بعد از آمریکا.ایجاد مجلس ملی.خلق ملتگرایی مدرن مدنی.سکولاریسم مهم و لائیسیته عظیمی که فرانسه رو از تباهیِ اِعمال قدرت کلیسا بیرون کشید همه محصول انقلاب کبیر هستند
▪️نتیجه:فروکاستن انقلاب به روبسپیر تحریف و دروغ تاریخی-سیاسی رایجی است.روبسپیر یک مقطع است نه تمام انقلاب.مشکل روسویی ها و ایجاد استبداد اکثریت به خاطر لیبرال نبودن این جریان بوده است که نشان میدهد دموکراسی بدون لیبرالیسم چقدر خطرناک است.پس در انقلاب فرانسه نمی توان تنها نقص و خشونت دید و حقایق مثبت قضیه را ندیده گرفت تا تزهای محافظه کارانه و ارتجاعی را بال و پر داد،همچنین اگر بگوییم انقلابها بی دستاوردند و همه به بدتر شدن منجر میشوند حرفی است از اساس اشتباه.همچنان که دیدن عظمت دستاوردهای انقلاب نباید ما را نسبت به تباهی های انقلاب هم نابینا کند.(دید معقول آسیب شناسانه و نه مطلقگرایی و سفید و سیاه دیدن)
#دموکراسی #مدرنیتۀ_سیاسی #آزادی
📄(بخشهایی از تاریخ از مقاله علل وریشه های انقلاب فرانسه)
@cafe_andishe95
بخش2
💰بازرگانی داخلی تعطیل و موانع زیاد گمرکی وجود داشت.در اطراف شاه حدود ۱۷ هزار نفر به عنوان درباری و با تجملات فوق العاده زندگی می کردند. حدود ۱۶ هزار نفر از اینان، خدمات شخصی شاه و خانواده اش را به عهده داشتند.تجمل فوق العاده دربار نتیجه ای جز خالی شدن خزانه و فقر در بر نداشت.رعایا و مزرعه داران تنگدست می بایست مالیتهای سنگینی پرداخت می کردند و کارگرانی که در شهرها زندگی می کردند نیز همانند آنان در فقر و فلاکت می زیستند. اشراف زادگان وکشیشان مالیات اندکی پرداخت کرده و اغلب یا کار نمی کردند و یا بسیار کم کار می کردند.
🔥خشمهای جوشان انقلاب:
خشم بر حکومت استبدادی سلطنتی ضد مشروطه و نامحدود
.خشم طبقه ی حرفه ای و بازرگان بر امتیازات و تسلط اشرافان در و بر زندگی روزمره در حالی که با زندگی هم طبقه های خود در بریتینیای بزرگ و هلند آشنا بودند.خشم کشاورزان و حقوق بگیران و طبقۀمتوسط بر امتیازات اربابی و سنتی اشرافان.خشم بر امتیازات روحانیون و آرزوی آزادی ادیان.خشم مردم بر شاه به دلیل اخراج جاکس نکلر و ترگت مشاوران اقتصادی که عموما به عنوان نمایندگان مردم دیده می شدند.
🗣رهبری:
به طور کلی رهبران انقلاب بورژوازی فرانسه، که تنها در جستجوی برابری بیشتر برای طبقات متوسط جامعه بودند، از پایگاهی اجتماعی برخوردار بودند که به پایگاه اجتماعی پیروانشان نزدیکتر است. رهبران انقلاب فرانسه صرفا با قدرت انحصاری طبقه ممتازه حمله می کردند. شاید بتوان “گابریل میرابو “ را اولین رهبر انقلاب فرانسه نامید. این اشراف زاده فرانسوی در اعتراض به پادشاه وقت در مجلس تحصن کرد. جمهوریخواهان به رهبری “ لافایت” و مشروطه خواهان به رهبری “ دوک اورلئان” برادرزاده شاه کسانی بودند که حوادث اصلی انقلاب را پیش از ۱۷۸۹ رقم زدند
💡ایدئولوژی:
محور اصلی انقلاب فرانسه را می توان اعتراض به حاکمیت مطلق پادشاهان ظالم مورد حمایت کلیسا دانست.
گسترش اندیشه های لیبرالیستی دکارت مبنی بر آزادیخواهی و مبارزه با هرگونه محدودیت برای مردم باعث شدکه لیبرالیسم به ایدئولوژی اصلی انقلاب فرانسه تبدیل شود
در انقلاب فرانسه ابتدا میانه روها ماشین قدرت را در دست گرفتند. میانه روها در فرانسه در ایجاد قانون اساسی و آغاز کردن رژیم نوین موفق شده بودند. اما جنگ میان فرانسه و قدرتهای اروپای مرکزی، یعنی روسیه و اتریش آغاز گشت و فرانسه مورد هجوم قرار گرفت و پاریس تهدید شد و در میانه این آشوب سیاسی عمومی،رادیکالها فعال و بخوبی سازمان یافته با حمله معروفی که در دهم اوت سال ۱۷۹۲ به کاخ تویلری در پاریس کردند، سلطنت را بر انداختند.دوره ترور که محصول ژاکوبن ها بوده یعنی بخشی از انقلابیون جمهوریخواه تندرو و گرنه اینان همۀ انقلاب نبوده و نیستند.
حتی کانت فیلسوف لیبرال ابتدا انقلاب را حمایت میکند ولی تنها با دیدن دورۀ وحشت و ترور روبسپیر حمایتش را پس میگیرد!
پیروزی آنها بر میانه روها از راه شرکت توده ها به دست نیاورده اند بلکه همه این پیروزیها بوسیله یک هیئت کوچک،منضبط، اصولی و متعصب فراهم شدند.یعنی دقیقا تز ژاکوبنی تروریستی که لنین بعدها از آن الهام گرفت و خودش را جای دموکراسی به معنی استبداد اکثریت قالب می کند.
🔻به نظر می رسد کسانی که در انقلاب کبیر فرانسه فقط گیوتین و خشونت دیده اند،فهم تاریخی تقلیل یافته ایی دارند.نتایج جدید انقلاب قابل انکار نیست:
برچیدن نظام اربابی رعیت پرور ضد حقوق بشر.برابری حقوق شهروندی .اعلامیه اولیه حقوق بشر.خلق جمهوری قانون بنیاد مدرن.ایجاد دومین جمهوریِ دموکراتیک بعد از آمریکا.ایجاد مجلس ملی.خلق ملتگرایی مدرن مدنی.سکولاریسم مهم و لائیسیته عظیمی که فرانسه رو از تباهیِ اِعمال قدرت کلیسا بیرون کشید همه محصول انقلاب کبیر هستند
▪️نتیجه:فروکاستن انقلاب به روبسپیر تحریف و دروغ تاریخی-سیاسی رایجی است.روبسپیر یک مقطع است نه تمام انقلاب.مشکل روسویی ها و ایجاد استبداد اکثریت به خاطر لیبرال نبودن این جریان بوده است که نشان میدهد دموکراسی بدون لیبرالیسم چقدر خطرناک است.پس در انقلاب فرانسه نمی توان تنها نقص و خشونت دید و حقایق مثبت قضیه را ندیده گرفت تا تزهای محافظه کارانه و ارتجاعی را بال و پر داد،همچنین اگر بگوییم انقلابها بی دستاوردند و همه به بدتر شدن منجر میشوند حرفی است از اساس اشتباه.همچنان که دیدن عظمت دستاوردهای انقلاب نباید ما را نسبت به تباهی های انقلاب هم نابینا کند.(دید معقول آسیب شناسانه و نه مطلقگرایی و سفید و سیاه دیدن)
#دموکراسی #مدرنیتۀ_سیاسی #آزادی
📄(بخشهایی از تاریخ از مقاله علل وریشه های انقلاب فرانسه)
@cafe_andishe95
🎙خطاب به پارلمان درباره انتخابات🎙
#لیبرال #محافظه_کاری #دموکراسی
ادموند برک ۱۷۲۹ - ۱۷۹۷-فیلسوف، جدلیه نويس و سياستمدار متولد ايرلند بود که در اواخر قرن هجدهم در بريتانيا نام آور شد. او در سال ۱۷۶۶ وارد پارلمان شد و در کسوت فردی خطيب و اديب شهرتی برای خود فراهم کرد. برک برای لغو تجارت بردگان مبارزه کرد و شورمندانه در دفاع از استعمارگران آمريکايی و مردم تازه استعمارشده هند استدلال می کرد. او از اعضای سرسخت حزب ویگها بود ولی میتوان گفت بنیانگذار سنت عقلانی محافظه کاری مدرن بود که دفاع از دموکراسی را آغاز کرد؛ دفاعی که به همان اندازه که پیامدهایی لیبرال داشت، از اصول و مبانی محافظه کاران های برخوردار بود.
💡سخنرانی برک که هنگام انتخاباش به عضويت پارلمان بريستول ایراد شده است، به مثابه روايتی تعیین کننده از اصول مهم دموکراتيک ارج نهاده میشود. برک در اين سخنرانی از چیزی دفاع میکند که در بادی نظر منافی با دموکراسی به چشم می آيد؛ توانایی نماینده برای را ی دادن برخلاف تمايلات موکلان اش. اما برک استدلال می کند دموکراسیِ نمايند ه ای همين است:
نايبان فرستادگانی برای ابراز عقايد موکلا نشان نيستند بلکه نمايندگان شخص خودشان هستند. نماينده هيچ دینی به رای دهنده ندارد جز داوری و قضاوت. اگر آن داوری و قضاوت معيوب باشد فرآيند دموکراتيک البته میتواند با تمسک به
رای دادن، او را از کرسی اش خلع کند. تا آن زمان نايب مزبور آزاد است هرچه می خواهد بگويد و انجام دهد. اين نکته به مثابه يک اصل در سنت دموکراتيک گنجانده شده است البته هرچند هميشه در عمل از آن تبعيت نمی شود.
==================================
🎙خطاب به پارلمان درباره انتخابات
آقايان! تردیدی نیست که زیستن در نهايت يگانگی، داشتن نزدیکترين مکاتبات و بی شائبه ترین ارتباطات با موکلان بايد مایه خرسندی و افتخار هر نمايند های باشد.خواسته های موکلان باید سنگینترين بار بر شانه های او باشد، عقايدشان باید سخت
نزد او محترم باشد و کار و پيشه شان از توجه بی وقفه او برخوردار باشد. وظیفه نماينده است که آرامش خود، لذات خود و رضايت خود را در برابر آرامش، لذات و رضايت آ نها ايثار کند و بالاتر از هر چيز، هميشه و در تمام موارد منافع آنان را بر
منافع خود ترجيح دهد. اما عقيده بی تعصب، داوری پخته و وجدان روشن اش را هرگز نبايد برای شما، برای
هيچ انسانی و برای هيچ گروهی از آدميان زنده قربانی کند. نماينده، اینها را با رضايت و ميل شما و همچنین از قانون و قانون اساسی به دست نیاورده است؛ اینها امانت الهی است نزد او که اگر از آن سوءاستفاده کند باید عميقا جوابگو باشد.
نماینده شما نه فقط صناعت خود بلکه قضاوت خود را مديون شماست و اگر آن راقربانی عقيده شما کند به جای خدمت، به شما خيانت کرده است.
همکار ارجمند من میگوید که اراده او باید مطیع اراده شما باشد. اگر تمام قصه چنین باشد، ماجرايی ساد ه انگارانه است. اگر بنا باشد دولت جانب یک طرف را بگیرد، آ نگاه بی هیچ چون و چرایی اراده شما باید اراده برتر باشد.اما کار دولت و
قوه تقنین دلیل آوردن و داوری است، نه جانبداری از اين و آن. این چه استدلالی است که تصمیم گیری یک عده را مقدم بر بحث و تبادل نظر گروهی دیگر میداند؛ حال آ نکه افراد تصمیم گیرنده شاید از کسانی که در بحث
شرکت می کنند و در جریان آن هستند، 300مایل دورتر باشند. ارائه عقیده و نظر حق همۀ انسانهاست. عقیده موکلان عقید های گرانسنگ و محترم است که هر نماينده هميشه باید آن را به جد مد نظر داشته باشد، اما دستورالعملهای
تحکم آمیز و صدور وظايفی که هر عضوی ناگزیر به تبعیت کورکورانه و ضمنی از آن باشد، به آن رای بدهد و به سود آن استدلال کند، ولو منافی با روش نترين عقاید و داوریهای او و وجدان اش باشد، در قوانين این آب و خاک یکسره ناشناخته است
و برآمده از خطایی بنيادین درباره کل نظام و فحوای قانون اساسی ماست.پارلمان، کنگر های از سفرايی با منافع مختلف و خصمانه نيست که هر فردی به مثابه عامل و وکیل، باید منافع اش را در برابر دیگر عاملان و وکلا حفظ کند؛ بلکه
مجمعی"مشورتی" برای يک ملت است با يک منفعت که همان منفعت کل است.نیز اهداف و تعصبهای محلی نباید هدایت کننده آن باشد بلکه خير کلی برآمده از خرد عمومی باید آن را هدایت کند. شما به راستی عضوی را برمی گزینید ولی وقتی
او را انتخاب کردید، او عضو و نماينده بریستول نیست بلکه عضو«پارلمان» است.
#لیبرال_دموکراسی
@cafe_andishe95
#لیبرال #محافظه_کاری #دموکراسی
ادموند برک ۱۷۲۹ - ۱۷۹۷-فیلسوف، جدلیه نويس و سياستمدار متولد ايرلند بود که در اواخر قرن هجدهم در بريتانيا نام آور شد. او در سال ۱۷۶۶ وارد پارلمان شد و در کسوت فردی خطيب و اديب شهرتی برای خود فراهم کرد. برک برای لغو تجارت بردگان مبارزه کرد و شورمندانه در دفاع از استعمارگران آمريکايی و مردم تازه استعمارشده هند استدلال می کرد. او از اعضای سرسخت حزب ویگها بود ولی میتوان گفت بنیانگذار سنت عقلانی محافظه کاری مدرن بود که دفاع از دموکراسی را آغاز کرد؛ دفاعی که به همان اندازه که پیامدهایی لیبرال داشت، از اصول و مبانی محافظه کاران های برخوردار بود.
💡سخنرانی برک که هنگام انتخاباش به عضويت پارلمان بريستول ایراد شده است، به مثابه روايتی تعیین کننده از اصول مهم دموکراتيک ارج نهاده میشود. برک در اين سخنرانی از چیزی دفاع میکند که در بادی نظر منافی با دموکراسی به چشم می آيد؛ توانایی نماینده برای را ی دادن برخلاف تمايلات موکلان اش. اما برک استدلال می کند دموکراسیِ نمايند ه ای همين است:
نايبان فرستادگانی برای ابراز عقايد موکلا نشان نيستند بلکه نمايندگان شخص خودشان هستند. نماينده هيچ دینی به رای دهنده ندارد جز داوری و قضاوت. اگر آن داوری و قضاوت معيوب باشد فرآيند دموکراتيک البته میتواند با تمسک به
رای دادن، او را از کرسی اش خلع کند. تا آن زمان نايب مزبور آزاد است هرچه می خواهد بگويد و انجام دهد. اين نکته به مثابه يک اصل در سنت دموکراتيک گنجانده شده است البته هرچند هميشه در عمل از آن تبعيت نمی شود.
==================================
🎙خطاب به پارلمان درباره انتخابات
آقايان! تردیدی نیست که زیستن در نهايت يگانگی، داشتن نزدیکترين مکاتبات و بی شائبه ترین ارتباطات با موکلان بايد مایه خرسندی و افتخار هر نمايند های باشد.خواسته های موکلان باید سنگینترين بار بر شانه های او باشد، عقايدشان باید سخت
نزد او محترم باشد و کار و پيشه شان از توجه بی وقفه او برخوردار باشد. وظیفه نماينده است که آرامش خود، لذات خود و رضايت خود را در برابر آرامش، لذات و رضايت آ نها ايثار کند و بالاتر از هر چيز، هميشه و در تمام موارد منافع آنان را بر
منافع خود ترجيح دهد. اما عقيده بی تعصب، داوری پخته و وجدان روشن اش را هرگز نبايد برای شما، برای
هيچ انسانی و برای هيچ گروهی از آدميان زنده قربانی کند. نماينده، اینها را با رضايت و ميل شما و همچنین از قانون و قانون اساسی به دست نیاورده است؛ اینها امانت الهی است نزد او که اگر از آن سوءاستفاده کند باید عميقا جوابگو باشد.
نماینده شما نه فقط صناعت خود بلکه قضاوت خود را مديون شماست و اگر آن راقربانی عقيده شما کند به جای خدمت، به شما خيانت کرده است.
همکار ارجمند من میگوید که اراده او باید مطیع اراده شما باشد. اگر تمام قصه چنین باشد، ماجرايی ساد ه انگارانه است. اگر بنا باشد دولت جانب یک طرف را بگیرد، آ نگاه بی هیچ چون و چرایی اراده شما باید اراده برتر باشد.اما کار دولت و
قوه تقنین دلیل آوردن و داوری است، نه جانبداری از اين و آن. این چه استدلالی است که تصمیم گیری یک عده را مقدم بر بحث و تبادل نظر گروهی دیگر میداند؛ حال آ نکه افراد تصمیم گیرنده شاید از کسانی که در بحث
شرکت می کنند و در جریان آن هستند، 300مایل دورتر باشند. ارائه عقیده و نظر حق همۀ انسانهاست. عقیده موکلان عقید های گرانسنگ و محترم است که هر نماينده هميشه باید آن را به جد مد نظر داشته باشد، اما دستورالعملهای
تحکم آمیز و صدور وظايفی که هر عضوی ناگزیر به تبعیت کورکورانه و ضمنی از آن باشد، به آن رای بدهد و به سود آن استدلال کند، ولو منافی با روش نترين عقاید و داوریهای او و وجدان اش باشد، در قوانين این آب و خاک یکسره ناشناخته است
و برآمده از خطایی بنيادین درباره کل نظام و فحوای قانون اساسی ماست.پارلمان، کنگر های از سفرايی با منافع مختلف و خصمانه نيست که هر فردی به مثابه عامل و وکیل، باید منافع اش را در برابر دیگر عاملان و وکلا حفظ کند؛ بلکه
مجمعی"مشورتی" برای يک ملت است با يک منفعت که همان منفعت کل است.نیز اهداف و تعصبهای محلی نباید هدایت کننده آن باشد بلکه خير کلی برآمده از خرد عمومی باید آن را هدایت کند. شما به راستی عضوی را برمی گزینید ولی وقتی
او را انتخاب کردید، او عضو و نماينده بریستول نیست بلکه عضو«پارلمان» است.
#لیبرال_دموکراسی
@cafe_andishe95
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
“اگر ٧۵ درصد مردم خواهان کناره گیری من باشند، من حتما کناره گیری خواهم کرد. شما نمی توانید بر خلاف خواست و اراده ملت، مدت زیادی بر مملکت حکومت کنید”
#دموکراسی
@cafe_andishe95
#دموکراسی
@cafe_andishe95
🔗دموکراسی خلق🔗
#دموکراسی_جعلی
✖️اصطلاح «دموکراسی خلق» از رژیم های کمونیستی ارتدوکسی برگرفته شده است که بر اساس الگوی شوروی پس از جنگ جهانی دوم به وجود آمدند. اما در اینجا برای اشاره کلی به الگوهای گوناگون دموکراتیک به کار برده شده که سنت مارکسیستی آنها را ایجاد کرده است. اگرچه این الگوها تفاوت هایی دارند، تضاد آشکاری نیز با الگوهای دموکراتیک آشناتر لیبرالی نشان میدهند. مارکسیست ها دموکراسی لیبرالی یا پارلمانی را دموکراسی «بورژوازی» یا «سرمایه داری» مینامند و آن را بی ارزش می شمارند. با این حال، مارکسیست ها هم به سبب دلالت های روشن مساوات طلبانه دموکراسی به مفهوم یا آرمان دموکراسی گرایش یافتند. این اصطلاح به ویژه برای تعریف هدف برابری اجتماعی به کار برده شده که برآمده از مالکیت عمومی ثروت( در معنای اصلی «دموکراسی اجتماعی»)، و در تقابل با دموکراسی «سیاسی» بود که فقط صورت ظاهر برابری را به وجود می آورد.
مارکس معتقد بود که براندازی سرمایه داری آغاز شکوفایی دموکراسی واقعی خواهد بود. به نظر او، جامعه کمونیستی کامل فقط پس از دوره گذار «دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا» به وجود می آید. در واقع، نظام دموکراسی «بورژوایی» جای خود را به نظام کاملاً متفاوت دموکراسی «پرولتاریایی» میدهد. اگرچه مارکس چگونگی سازمان یافتن این جامعه در حال گذار را به طور مفصل توصیف نکرد، شکل و قالب کلی آن را میتوان از ستایشی که او از کمون پاریس در سال ۱۸۷۱ به عمل آورد دریافت. کمون پاریس تجربه کوتاه مدتی بود که به دموکراسی مستقیم بسیار نزدیک شد. با این حال ماکس پیشبینی کرد که به محض از میان رفتن تضاد طبقاتی و به وجود آمدن جامعه کمونیستی کامل، دولت پرولتاریایی نابود میشود. این اتفاق نه تنها نیاز به حکومت، قانون و حتی سیاست را از بین میبرد، بلکه نیاز به دموکراسی را هم در واقع رفع میکند.
اما آن شکل از دموکراسی که در دولت های کمونیستی سده بیستم شکل گرفت، بیشتر از مارکس وامدار اندیشه های لنین است. اگرچه شعار سال ۱۹۱۷ لنین مبنی بر اینکه «همه قدرت برای شوراها» (شوراهای کارگران، سربازان و ملوانان) مفهوم دموکراسی کمونی را زنده نگه داشت، در واقع، در روسیه شوروی قدرت خیلی زود در دست حزب بلشویک ( که پس از مدت کوتاهی حزب کمونیست نامیده شد) قرار گرفت. به نظر لنين، این حزب «پیشگام طبقه کارگر» بود. حزب مذکور که مسلح به مارکسیسم بود، ادعا میکرد که میتواند منافع واقعی پرولتاریا را درک کند و آن را به عملی کردن توانمندیهای انقلابی خود رهنمون شود. این نظریه سنگ بنای «دموکراسی لنینیستی» در اتحاد شوروی شد، و همه رژیم های کمونیستی دیگر نیز آن را به مثابه یکی از ویژگیهای کانونی مارکسیسم - لنینیسم پذیرفتند.
🔎اما ضعف این الگو آن است که لنین نتوانست هیچ سازوکاری برای کنترل قدرت حزب کمونیست (و به ویژه رهبران آن)، و تضمین وفاداری آن به طبقه پرولتاریا در آن ایجاد کند. در این مورد، می توان سخن ارسطو را در قالب الفاظی دیگر باز گفت:
«چه کسی از حزب کمونیست پاسداری خواهد کرد؟»
📚سیاست-اندرو هیوود
#دموکراسی_جعلی
✖️اصطلاح «دموکراسی خلق» از رژیم های کمونیستی ارتدوکسی برگرفته شده است که بر اساس الگوی شوروی پس از جنگ جهانی دوم به وجود آمدند. اما در اینجا برای اشاره کلی به الگوهای گوناگون دموکراتیک به کار برده شده که سنت مارکسیستی آنها را ایجاد کرده است. اگرچه این الگوها تفاوت هایی دارند، تضاد آشکاری نیز با الگوهای دموکراتیک آشناتر لیبرالی نشان میدهند. مارکسیست ها دموکراسی لیبرالی یا پارلمانی را دموکراسی «بورژوازی» یا «سرمایه داری» مینامند و آن را بی ارزش می شمارند. با این حال، مارکسیست ها هم به سبب دلالت های روشن مساوات طلبانه دموکراسی به مفهوم یا آرمان دموکراسی گرایش یافتند. این اصطلاح به ویژه برای تعریف هدف برابری اجتماعی به کار برده شده که برآمده از مالکیت عمومی ثروت( در معنای اصلی «دموکراسی اجتماعی»)، و در تقابل با دموکراسی «سیاسی» بود که فقط صورت ظاهر برابری را به وجود می آورد.
مارکس معتقد بود که براندازی سرمایه داری آغاز شکوفایی دموکراسی واقعی خواهد بود. به نظر او، جامعه کمونیستی کامل فقط پس از دوره گذار «دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا» به وجود می آید. در واقع، نظام دموکراسی «بورژوایی» جای خود را به نظام کاملاً متفاوت دموکراسی «پرولتاریایی» میدهد. اگرچه مارکس چگونگی سازمان یافتن این جامعه در حال گذار را به طور مفصل توصیف نکرد، شکل و قالب کلی آن را میتوان از ستایشی که او از کمون پاریس در سال ۱۸۷۱ به عمل آورد دریافت. کمون پاریس تجربه کوتاه مدتی بود که به دموکراسی مستقیم بسیار نزدیک شد. با این حال ماکس پیشبینی کرد که به محض از میان رفتن تضاد طبقاتی و به وجود آمدن جامعه کمونیستی کامل، دولت پرولتاریایی نابود میشود. این اتفاق نه تنها نیاز به حکومت، قانون و حتی سیاست را از بین میبرد، بلکه نیاز به دموکراسی را هم در واقع رفع میکند.
اما آن شکل از دموکراسی که در دولت های کمونیستی سده بیستم شکل گرفت، بیشتر از مارکس وامدار اندیشه های لنین است. اگرچه شعار سال ۱۹۱۷ لنین مبنی بر اینکه «همه قدرت برای شوراها» (شوراهای کارگران، سربازان و ملوانان) مفهوم دموکراسی کمونی را زنده نگه داشت، در واقع، در روسیه شوروی قدرت خیلی زود در دست حزب بلشویک ( که پس از مدت کوتاهی حزب کمونیست نامیده شد) قرار گرفت. به نظر لنين، این حزب «پیشگام طبقه کارگر» بود. حزب مذکور که مسلح به مارکسیسم بود، ادعا میکرد که میتواند منافع واقعی پرولتاریا را درک کند و آن را به عملی کردن توانمندیهای انقلابی خود رهنمون شود. این نظریه سنگ بنای «دموکراسی لنینیستی» در اتحاد شوروی شد، و همه رژیم های کمونیستی دیگر نیز آن را به مثابه یکی از ویژگیهای کانونی مارکسیسم - لنینیسم پذیرفتند.
🔎اما ضعف این الگو آن است که لنین نتوانست هیچ سازوکاری برای کنترل قدرت حزب کمونیست (و به ویژه رهبران آن)، و تضمین وفاداری آن به طبقه پرولتاریا در آن ایجاد کند. در این مورد، می توان سخن ارسطو را در قالب الفاظی دیگر باز گفت:
«چه کسی از حزب کمونیست پاسداری خواهد کرد؟»
📚سیاست-اندرو هیوود