⚔️شکارچی «پیامبران دروغین»⚔️
(بخش اول)
کارل رایموند #پوپر، متفکر اتریشیتبار انگلیسی، در تاریخ ۲۸ ژوئیهی ۱۹۰۲ در وین زاده شد و در تاریخ ۱۷ سپتامبر ۱۹۹۴ در لندن درگذشت. او بنیادگذار و نامدارترین نمایندهی فکری «خردگرایی انتقادی» است که خود آن را «روشنگری زمانهی ما» خوانده بود. پوپر از تاثیرگذارترین نظریهپردازان علم در قرن گذشته، یکی از مدافعان پیگیر #دموکراسی_لیبرال و از مخالفان سرسخت مارکسیسم بود. مقالهی زیر که به مناسبت بیست و پنجمین سالمرگ او تهیه شده، بر اندیشهی سیاسی او تمرکز دارد.
📍به اشاره باید گفت که از دیدگاه پوپر، قوانین طبیعت توصیفاتی با بالاترین درجهی احتمالات هستند. این قوانین اثباتپذیر نیستند، بلکه صرفا میتوان آنها را از طریق تلاشهایی منظم برای ابطال کردن آزمود. پوپر «حقیقت» را ایدهای تنظیمی میداند که آدمی در تلاش دستیابی به آن است. اما حقیقت اثباتپذیر نیست و جستجوی حقیقت را نباید با جستجو برای دستیابی به «یقین و قطعیت» یکی گرفت. بنابراین روش شناخت علمی نمیتواند چیزی جز روش سنجشگرانه و نقدی باشد: روش کشف و از میان بردن خطا، در خدمت جستجوی حقیقت و در خدمت خود حقیقت. پیشرفت علم از طریق ابطال کردن منظم تزها برپایهی تجربه و ارائهی تزهای تازهتر و دقیقتر حاصل میشود. نظریهای علمی است که آزمونپذیر باشد و بتواند نشان دهد که نظریههای پیشین کجا و چگونه نادرست و ناکارآمد بودهاند.
پوپر همین نظریه و روش علم را به نظریهی سیاسی نیز تعمیم میدهد. به باور او، نظریهی سیاسی نیز مانند فرضیهای است که باید از گذرگاه آزمون و خطا تصحیح شود و اگر در این زمینه غفلت شود، ساختارهای اجتماعی متصلب و ناکارآمد میشوند. در چنین شرایطی است که فریاد «مرد قدرتمند» از هر سو بلند میشود و زمینهی برآمد توتالیتاریسم فراهم میگردد. جامعهای که در آن نهادها میتوانند آزادانه رشد کنند، بطور قانونمند موفقتر از جامعهای است که در آن همه چیز «از بالا» تعیین میشود و مطابق فرمانهای خدشهناپذیر انجام میگیرد.
«جامعهی باز»
بر این پایه میتوان گفت که پوپر در اندیشهی سیاسی خود در جستجوی یک نظام سیاسی «سازگار با طبیعت آدمی» نیست، بلکه با تعهد به اصل خردگرایی، در پی سیاستی است که بر اصلاحات مداوم متکی باشد. به باور او، چنین سیاستی بر خلاف نظریههای سیاسی هنجاری، به یک توجیه و استدلال غایی متافیزیکی نیازی ندارد، بلکه پیش از هر چیز به تضمینهای نهادی برای آزادی علمی و تاملات انتقادی نیازمند است. فقط هنگامی که در جامعه چنین شرایطی وجود داشته باشد، میتوان انتظار داشت که در آن جامعه شناخت پیشرفت کند. پوپر نام چنین جامعهای را «جامعهی باز» میگذارد.
مهمترین ویژگی «جامعهی باز» وجود آزادی سیاسی و امکان رقابت آزاد بر سر نظریات علمی است. «جامعهی باز» نقطهی مقابل «جامعهی بسته» است که در آن به جای رقابت آزاد بر سر نظریات علمی، منظومهای از عقاید ایدئولوژیک حاکم است که ادعای انحصار حقیقت دارد. در «جامعهی باز» نقد خردگرایانه، به نابودی منتقد نمیانجامد و خشونت در حذف دیدگاهها نقشی ندارد. در «جامعهی باز» هیچ موضعی ـ تا جایی که قابل بحث بودن آن محرز باشد ـ منتفی نیست و یک اصل غیرقابل چشمپوشی این است که افکار و اندیشهها بدون سانسور مطرح شوند و امکان انتقاد در همهی حوزههای زندگی وجود داشته باشد؛ زیرا فقط از این راه است که پیشنهادهای معقولتر و هدفمندتر مجال طرح مییابند. پوپر آزادی اندیشه و آزادی گفتوگو را جزو آغازههای لیبرالیسم میداند که به هیچ توجیهی نیاز ندارند. سنت خردگرایی که از یونان باستان به فرهنگ غربی به ارث رسیده است، سنت گفتوگوی انتقادی است، سنت پژوهش و سنجش پیشنهادها یا نظریهها از گذرگاه آزمودن برای ابطال کردن.
🔻به باور پوپر، سیاستی «عقلی» است که روی خطاپذیری خرد انسانی حساب کند. از آنجا که نظریههای سیاسی بهتر فقط زمانی پدید میآیند که از خطاهای گذشته بیاموزند و برای تحقق خود رفتاری خودسنجشگر داشته باشند، چنین مدلی از سیاست ـ بر خلاف مدل هنجاری که تفاهمطلبانه است ـ بر یک جهتگیری منازعهآمیز استوار است. اما این سیاست گامهای کوچک، نه انقلابی، بلکه اصلاحطلبانه است. این مدل سیاست با اصلهای تجدیدنظرطلبانهی خود در برابر همهی دعاوی جزمگرایانهی برنامههای سیاسی میایستد و به این اعتبار در هستهی خود تکثرگرایانه است.
@cafe_andishe95
(بخش اول)
کارل رایموند #پوپر، متفکر اتریشیتبار انگلیسی، در تاریخ ۲۸ ژوئیهی ۱۹۰۲ در وین زاده شد و در تاریخ ۱۷ سپتامبر ۱۹۹۴ در لندن درگذشت. او بنیادگذار و نامدارترین نمایندهی فکری «خردگرایی انتقادی» است که خود آن را «روشنگری زمانهی ما» خوانده بود. پوپر از تاثیرگذارترین نظریهپردازان علم در قرن گذشته، یکی از مدافعان پیگیر #دموکراسی_لیبرال و از مخالفان سرسخت مارکسیسم بود. مقالهی زیر که به مناسبت بیست و پنجمین سالمرگ او تهیه شده، بر اندیشهی سیاسی او تمرکز دارد.
📍به اشاره باید گفت که از دیدگاه پوپر، قوانین طبیعت توصیفاتی با بالاترین درجهی احتمالات هستند. این قوانین اثباتپذیر نیستند، بلکه صرفا میتوان آنها را از طریق تلاشهایی منظم برای ابطال کردن آزمود. پوپر «حقیقت» را ایدهای تنظیمی میداند که آدمی در تلاش دستیابی به آن است. اما حقیقت اثباتپذیر نیست و جستجوی حقیقت را نباید با جستجو برای دستیابی به «یقین و قطعیت» یکی گرفت. بنابراین روش شناخت علمی نمیتواند چیزی جز روش سنجشگرانه و نقدی باشد: روش کشف و از میان بردن خطا، در خدمت جستجوی حقیقت و در خدمت خود حقیقت. پیشرفت علم از طریق ابطال کردن منظم تزها برپایهی تجربه و ارائهی تزهای تازهتر و دقیقتر حاصل میشود. نظریهای علمی است که آزمونپذیر باشد و بتواند نشان دهد که نظریههای پیشین کجا و چگونه نادرست و ناکارآمد بودهاند.
پوپر همین نظریه و روش علم را به نظریهی سیاسی نیز تعمیم میدهد. به باور او، نظریهی سیاسی نیز مانند فرضیهای است که باید از گذرگاه آزمون و خطا تصحیح شود و اگر در این زمینه غفلت شود، ساختارهای اجتماعی متصلب و ناکارآمد میشوند. در چنین شرایطی است که فریاد «مرد قدرتمند» از هر سو بلند میشود و زمینهی برآمد توتالیتاریسم فراهم میگردد. جامعهای که در آن نهادها میتوانند آزادانه رشد کنند، بطور قانونمند موفقتر از جامعهای است که در آن همه چیز «از بالا» تعیین میشود و مطابق فرمانهای خدشهناپذیر انجام میگیرد.
«جامعهی باز»
بر این پایه میتوان گفت که پوپر در اندیشهی سیاسی خود در جستجوی یک نظام سیاسی «سازگار با طبیعت آدمی» نیست، بلکه با تعهد به اصل خردگرایی، در پی سیاستی است که بر اصلاحات مداوم متکی باشد. به باور او، چنین سیاستی بر خلاف نظریههای سیاسی هنجاری، به یک توجیه و استدلال غایی متافیزیکی نیازی ندارد، بلکه پیش از هر چیز به تضمینهای نهادی برای آزادی علمی و تاملات انتقادی نیازمند است. فقط هنگامی که در جامعه چنین شرایطی وجود داشته باشد، میتوان انتظار داشت که در آن جامعه شناخت پیشرفت کند. پوپر نام چنین جامعهای را «جامعهی باز» میگذارد.
مهمترین ویژگی «جامعهی باز» وجود آزادی سیاسی و امکان رقابت آزاد بر سر نظریات علمی است. «جامعهی باز» نقطهی مقابل «جامعهی بسته» است که در آن به جای رقابت آزاد بر سر نظریات علمی، منظومهای از عقاید ایدئولوژیک حاکم است که ادعای انحصار حقیقت دارد. در «جامعهی باز» نقد خردگرایانه، به نابودی منتقد نمیانجامد و خشونت در حذف دیدگاهها نقشی ندارد. در «جامعهی باز» هیچ موضعی ـ تا جایی که قابل بحث بودن آن محرز باشد ـ منتفی نیست و یک اصل غیرقابل چشمپوشی این است که افکار و اندیشهها بدون سانسور مطرح شوند و امکان انتقاد در همهی حوزههای زندگی وجود داشته باشد؛ زیرا فقط از این راه است که پیشنهادهای معقولتر و هدفمندتر مجال طرح مییابند. پوپر آزادی اندیشه و آزادی گفتوگو را جزو آغازههای لیبرالیسم میداند که به هیچ توجیهی نیاز ندارند. سنت خردگرایی که از یونان باستان به فرهنگ غربی به ارث رسیده است، سنت گفتوگوی انتقادی است، سنت پژوهش و سنجش پیشنهادها یا نظریهها از گذرگاه آزمودن برای ابطال کردن.
🔻به باور پوپر، سیاستی «عقلی» است که روی خطاپذیری خرد انسانی حساب کند. از آنجا که نظریههای سیاسی بهتر فقط زمانی پدید میآیند که از خطاهای گذشته بیاموزند و برای تحقق خود رفتاری خودسنجشگر داشته باشند، چنین مدلی از سیاست ـ بر خلاف مدل هنجاری که تفاهمطلبانه است ـ بر یک جهتگیری منازعهآمیز استوار است. اما این سیاست گامهای کوچک، نه انقلابی، بلکه اصلاحطلبانه است. این مدل سیاست با اصلهای تجدیدنظرطلبانهی خود در برابر همهی دعاوی جزمگرایانهی برنامههای سیاسی میایستد و به این اعتبار در هستهی خود تکثرگرایانه است.
@cafe_andishe95
📄رساله ای درباره آزادی؛ اثر جان استوارت میل؛
#دموکراسی_لیبرال
📗در این رساله، جان استوارت میل یکی از پیچیده ترین مفاهیم فلسفی یعنی آزادی را مورد مطالعه قرار داده و کوشیده است حدود آزادی فردی و اصول آن را روشن سازد و رابطه آن را با قدرت و سلطه اجتماع نشان دهد.
جان استوارت در اوایل قرن نوزدهم به دنیا آمد و در اواسط همین قرن، کتاب درباره آزادی را نوشت و در این کتاب با طرح این نکته که حتی “حکومت اکثریت می تواند به دیکتاتوری اکثریت منجر شود”، بر اهمیت حفظ آزادی های فردی تاکید می کند.
این نظریه پرداز انگلیسی که به دو مکتب «لیبرالیسم» و «فایده باوری» تعلق و اعتقاد داشته، دامنه اختیارات حکومت را “محدود به حفاظت افراد در برابر تعدی دیگران به آزادی های او” می داند، و استفاده از قدرت حکومت در تحدید اراده فرد را در جایی که مزاحم آزادی های دیگری نیست رد می کند.
بسیاری از نکاتی که او در نقد جامعه آن روز انگلستان در مورد حقوق مردم به ویژه اقلیتها و دگراندیشان متذکر شده – از جمله حق زنان در مشارکت های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی- امروز در قوانین این کشور اِعمال شده است.
استوارت میل معتقد بود که پیشرفت سیاسی و اجتماعی یک کشور و بهتر شدن وضعیت و شهروندان آن، تنها در صورت دست یافتن تمام آحاد مردم به آزادی امکان پذیر است.
با وجود قدمت این رساله، تازگی ایده ها و تعالیم این اثر، درخششی بی نظیر به آن می بخشد، چرا که سعی دارد به رواج فرهنگی بپردازد که مبارزه برای دموکراسی بدون آن نخواهد توانست به سر منزلی برسد و بنا به نقل قولی، “گوئی این کتاب برای کمک و راهگشائی برخی دشواری های فکری امروز ایران به رشته تحریر در آمده است.”
فی الواقع می توان گفت مدل جان استوارت میل از #دموکراسی، یک مدل اخلاقی در میان مدل های #دموکراسی_لیبرال است که بر شکوفائی انسان تاکید دارد. وی در رساله «درباره آزادی»، که یکی از آثار معروف اوست، ضمن دفاع از آزادی علیه دو خطر، می گوید:
“… اگر ما افراد جامعه را آزاد بگذاریم که ترتیب زندگانی خود را به هر نحوی که دل شان خواست بدهند و در همان حال از آن ها بخواهیم که ذوق و سلیقه انفرادی هم دیگر را تحمل کنند (نه این که هم دیگر را مجبور سازند که مطابق میل و سلیقه دیگران زندگانی کنند) در آن صورت برای ساختن دنیائی همکاری کرده ایم که زندگانی بشر در آن با سود و سعادت حقیقی توام شدنی است…امروز تقریبا هیچ نیازی به توضیح یا اثبات این نظر نیست که ما نباید به یک هیئت مقننه یا مجریه که منافع اش با منافع خلق یکی نیست اجازه دهیم که برای افراد جامعه عقیده تجویز کند یا این که تصمیم بگیرد که چه نوع نظرات و دلایل باید به گوش مردم برسد… دوران زجر و کیفر دادن به نویسندگان و ناشران به جرم مطالبی که نوشته و عقایدی که پخش کرده اند به پایان رسیده است.”
📕آزادی
فلسفه ی سیاسی که از ایده ی قرارداداجتماعی تکوین یافت،مدام به آزادی اشاره میکرد ولی تفاسیر ازاین مفهوم متفاوت بود.
برای مثال: هابز آزادی بی حدوحسروضع طبیعی را به چشم آفت میدید،ومطیع بودن آزادی را برای جامعه ی متمدن ضروری می دانست
ازسوی دیگر لاک جامعه رامحافظ آزادی حقوق طبیعی می دانست.
ولتر وموءلفان آنتک توپدی (دالامبر و دیترو) معتقدبه آزادی ازقیدوبند حاکمیت خودکامه بودند.
درحالی که روسو حامی آزادی از قید جامعه و عرف بود.
و کارل مارکس بعدها از آزادی طبقاتی خصوصاطبقه ی کارگر، ازقید استثمار سخن به میان آورد.
درحالی که انقلابهای فرانسه وآمریکا شعارشان آزادی بود، لیبرالیسمِ قرن نوزدهم انگلستان که برمبنای آرای جان استوارت #میل استواربود،آزادی را انجام هرکاری که دوست داریم میدانست به شرطی که خللی درآزادی دیگران برای همین کار ایجادنکند.ارائه تعریفی مشخص از آزادی هم مثل مفاهیم عدالت وفضیلت که موردتوجه فلاسفه یونان بودند مشکل است.
@cafe_andishe95
#دموکراسی_لیبرال
📗در این رساله، جان استوارت میل یکی از پیچیده ترین مفاهیم فلسفی یعنی آزادی را مورد مطالعه قرار داده و کوشیده است حدود آزادی فردی و اصول آن را روشن سازد و رابطه آن را با قدرت و سلطه اجتماع نشان دهد.
جان استوارت در اوایل قرن نوزدهم به دنیا آمد و در اواسط همین قرن، کتاب درباره آزادی را نوشت و در این کتاب با طرح این نکته که حتی “حکومت اکثریت می تواند به دیکتاتوری اکثریت منجر شود”، بر اهمیت حفظ آزادی های فردی تاکید می کند.
این نظریه پرداز انگلیسی که به دو مکتب «لیبرالیسم» و «فایده باوری» تعلق و اعتقاد داشته، دامنه اختیارات حکومت را “محدود به حفاظت افراد در برابر تعدی دیگران به آزادی های او” می داند، و استفاده از قدرت حکومت در تحدید اراده فرد را در جایی که مزاحم آزادی های دیگری نیست رد می کند.
بسیاری از نکاتی که او در نقد جامعه آن روز انگلستان در مورد حقوق مردم به ویژه اقلیتها و دگراندیشان متذکر شده – از جمله حق زنان در مشارکت های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی- امروز در قوانین این کشور اِعمال شده است.
استوارت میل معتقد بود که پیشرفت سیاسی و اجتماعی یک کشور و بهتر شدن وضعیت و شهروندان آن، تنها در صورت دست یافتن تمام آحاد مردم به آزادی امکان پذیر است.
با وجود قدمت این رساله، تازگی ایده ها و تعالیم این اثر، درخششی بی نظیر به آن می بخشد، چرا که سعی دارد به رواج فرهنگی بپردازد که مبارزه برای دموکراسی بدون آن نخواهد توانست به سر منزلی برسد و بنا به نقل قولی، “گوئی این کتاب برای کمک و راهگشائی برخی دشواری های فکری امروز ایران به رشته تحریر در آمده است.”
فی الواقع می توان گفت مدل جان استوارت میل از #دموکراسی، یک مدل اخلاقی در میان مدل های #دموکراسی_لیبرال است که بر شکوفائی انسان تاکید دارد. وی در رساله «درباره آزادی»، که یکی از آثار معروف اوست، ضمن دفاع از آزادی علیه دو خطر، می گوید:
“… اگر ما افراد جامعه را آزاد بگذاریم که ترتیب زندگانی خود را به هر نحوی که دل شان خواست بدهند و در همان حال از آن ها بخواهیم که ذوق و سلیقه انفرادی هم دیگر را تحمل کنند (نه این که هم دیگر را مجبور سازند که مطابق میل و سلیقه دیگران زندگانی کنند) در آن صورت برای ساختن دنیائی همکاری کرده ایم که زندگانی بشر در آن با سود و سعادت حقیقی توام شدنی است…امروز تقریبا هیچ نیازی به توضیح یا اثبات این نظر نیست که ما نباید به یک هیئت مقننه یا مجریه که منافع اش با منافع خلق یکی نیست اجازه دهیم که برای افراد جامعه عقیده تجویز کند یا این که تصمیم بگیرد که چه نوع نظرات و دلایل باید به گوش مردم برسد… دوران زجر و کیفر دادن به نویسندگان و ناشران به جرم مطالبی که نوشته و عقایدی که پخش کرده اند به پایان رسیده است.”
📕آزادی
فلسفه ی سیاسی که از ایده ی قرارداداجتماعی تکوین یافت،مدام به آزادی اشاره میکرد ولی تفاسیر ازاین مفهوم متفاوت بود.
برای مثال: هابز آزادی بی حدوحسروضع طبیعی را به چشم آفت میدید،ومطیع بودن آزادی را برای جامعه ی متمدن ضروری می دانست
ازسوی دیگر لاک جامعه رامحافظ آزادی حقوق طبیعی می دانست.
ولتر وموءلفان آنتک توپدی (دالامبر و دیترو) معتقدبه آزادی ازقیدوبند حاکمیت خودکامه بودند.
درحالی که روسو حامی آزادی از قید جامعه و عرف بود.
و کارل مارکس بعدها از آزادی طبقاتی خصوصاطبقه ی کارگر، ازقید استثمار سخن به میان آورد.
درحالی که انقلابهای فرانسه وآمریکا شعارشان آزادی بود، لیبرالیسمِ قرن نوزدهم انگلستان که برمبنای آرای جان استوارت #میل استواربود،آزادی را انجام هرکاری که دوست داریم میدانست به شرطی که خللی درآزادی دیگران برای همین کار ایجادنکند.ارائه تعریفی مشخص از آزادی هم مثل مفاهیم عدالت وفضیلت که موردتوجه فلاسفه یونان بودند مشکل است.
@cafe_andishe95
🔸جان استوارت میل تئوریسین دموکراسی🔸
📍باری هیچ چیز متقن تر از این نیست که از میدان به در کردن اقلیت به هیچ وجه نتیجه ضروری یا طبیعیِ آزادی نیست؛آن نه تنها هیچ ارتباطی با #دموکراسی ندارد،بلکه یکسر مخالف نخستین اصل دموکراسی ،یعنی انتخاب نمایندگان به نسبت تعداد افراد است.یک بخش بنیادین دموکراسی این است که اقلیت ها باید به حد کافی نمایندگان خود را داشته باشند.تنها نمایشی دروغین از دموکراسی می تواند بدون آن بخش امکانپذیر بشود،نه دموکراسی راستین.
⚪️به سادگی می توان برنمود که آرمانی ترین نوع حکومت ،حکومتی است که در آن حاکمیت،یا برترین قدرت اداره کنندۀ کشور،در اختیار جمع فراگیر افراد جامعه باشد و هر شهروند نه فقط در چگونگی اِعمال آن حاکمیت برین رای و نظری داشته باشند،بلکه ،دست کم در فرصت هایی ،برای داشتن نقشی فعال در گزاردن پاره ایی وظایف سیاسی،منطقه ایی یا کشوری فراخوانده شود.
📍فقط حکومتی که یکسر بر خواست مردم استوار باشد می تواند دعوی ماهیتی از این گونه را داشته باشد.
#دموکراسی_لیبرال
📚جان استوارت میل-رساله ایی در باب حکومت انتخابی
@cafe_andishe95
📍باری هیچ چیز متقن تر از این نیست که از میدان به در کردن اقلیت به هیچ وجه نتیجه ضروری یا طبیعیِ آزادی نیست؛آن نه تنها هیچ ارتباطی با #دموکراسی ندارد،بلکه یکسر مخالف نخستین اصل دموکراسی ،یعنی انتخاب نمایندگان به نسبت تعداد افراد است.یک بخش بنیادین دموکراسی این است که اقلیت ها باید به حد کافی نمایندگان خود را داشته باشند.تنها نمایشی دروغین از دموکراسی می تواند بدون آن بخش امکانپذیر بشود،نه دموکراسی راستین.
⚪️به سادگی می توان برنمود که آرمانی ترین نوع حکومت ،حکومتی است که در آن حاکمیت،یا برترین قدرت اداره کنندۀ کشور،در اختیار جمع فراگیر افراد جامعه باشد و هر شهروند نه فقط در چگونگی اِعمال آن حاکمیت برین رای و نظری داشته باشند،بلکه ،دست کم در فرصت هایی ،برای داشتن نقشی فعال در گزاردن پاره ایی وظایف سیاسی،منطقه ایی یا کشوری فراخوانده شود.
📍فقط حکومتی که یکسر بر خواست مردم استوار باشد می تواند دعوی ماهیتی از این گونه را داشته باشد.
#دموکراسی_لیبرال
📚جان استوارت میل-رساله ایی در باب حکومت انتخابی
@cafe_andishe95
⁉️دولت سایه چیست؟
#دموکراسی_لیبرال
دولت سایه (Shadow Government)در اصطلاح سیاسی به هیئت دولت روی کار نیامده اطلاق میشود که با هدف در دست گرفتن کنترل دولت در واکنش به یک حادثه منتظر ماندهاست. در نظامهای پارلمانی اغلب بزرگترین حزب مخالف خود را دولت سایه مینامد.کاربرد این واژه برای دولت پنهان توطئه گر درست نیست و معنای منفی نداشته در بسیاری از کشورها روش مشروع و مرسومی در سیاست است.
🏛دولت در سایه برگرفته از روش و سیستم سیاسی کشورهای پادشاهی بریتانیا (بریتانیا، کانادا، استرالیا و …) است. در این کشور و برخی نظامهای پارلمانی دیگر، احزاب مخالف با تشکیل یک دولت سایه، وزرا و مسئولان دولت احتمالی خود را منصوب میکنند تا ضمن زیر نظر قرار دادن عملکرد حزب حاکم، همواره برای به دست گرفتن قدرت آمده باشد. این در افشای فسادِ احتمالی حزب اکثریت حاکم و کنترل و نظارت بر آن نقش مهمی دارد.
📍نخستین بار در سال ۱۹۵۱ در پارلمان بریتانیا دولت در سایه توسط رهبر اپوزیسیون هیو گایتسکول، علیه سیاستهای وینستون چرچیل تشکیل گردید.
اصطلاح دولت سايه در فرهنگ سياسي مختص نظام سياسي انگلستان است كه نظامي پارلماني است.در انگليس در كنار احزاب كوچكتر دو حزب محافظه كار و كارگر جريان اصلي سياسي كشور را در دست دارند و پارلمان تركيبي از نمايندگان مورد انتخاب مردم از ميان اين دو حزب است. هر كدام از اين دوحزب اكثريت را داشته باشند، نخست وزيري و مسووليت تشكيل دولت را برعهده ميگيرند.
اما بواسطه اينكه حزب ديگر كه اكثريت را ندارد تعداد قابل ملاحظه نمايندگان منتخب در پارلمان دارد، نقش بسيار مهمي در جريان قانونگذاري و سياسي كشور ايفا ميكند. نكتهي بسيار محوري در نظام پارلماني انگليس اينست كه تمامي وزيران “دولت در قدرت” كه از حزبي كه اكثريت را در اختيار دارد انتخاب ميشوند، حزبي بوده و خود نماينده پارلمان ميباشند. در نظام سياسي انگليس بين قوهي مجريه و قوه مقننه آن تفاوتي كه در نظامهاي رياستي وجود دارند ديده نميشود.
در واقع كاركرد نظام سياسي انگليس حاصل تلاشهاي دو حزب اصلي انگليس در مجلس است. دو حزب تحت رهبري متمركز در خصوص هر پيش نويس قانون يا ابتكار عمل سياسي، اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي وارد بحثهاي مستقيم و دامنه دار مستقيم ميشوند و نهايتا با توسل به رأي گيري در پارلمان تصميم نهايي اتخاذ ميشود. ابتكار عمل بحثها و تصميمات در دست دو حزب اصلي است.
🔸بر اين اساس دولتي كه در مجلس اقليت را در دست دارد براي تمركز هر چه بيشتر در بحثها و امكان چالش تصميمات دولت در قدرت، خود كابينهاي تحت عنوان “دولت در سايه” تشکیل ميدهد، بنحوي كه اعضاي آن در پارلمان درست روبروي اعضاي كابينه بر سر قدرت مينشيند و رهبري بحث در خصوص هر موضوعي را بدست ميگيرد.
مثلا اگر دولت ابتكاري را براي تصويب در حوزهي صنعت به پارلمان بياورد، وزير كابينه استدلالهاي دولت را توضيح ميدهد و سپس اين وظيفهي وزير صنعت دولت در سايه است كه بايد نظرات و توضيحات دولت مخالف را در خصوص موضوع ارائه نمايد.دولت در سايه در يك نظام پارلماني و نظامي كه وزيران خود نماينده مجلس باشند معنا پيدا مي كند.
@cafe_andishe95
#دموکراسی_لیبرال
دولت سایه (Shadow Government)در اصطلاح سیاسی به هیئت دولت روی کار نیامده اطلاق میشود که با هدف در دست گرفتن کنترل دولت در واکنش به یک حادثه منتظر ماندهاست. در نظامهای پارلمانی اغلب بزرگترین حزب مخالف خود را دولت سایه مینامد.کاربرد این واژه برای دولت پنهان توطئه گر درست نیست و معنای منفی نداشته در بسیاری از کشورها روش مشروع و مرسومی در سیاست است.
🏛دولت در سایه برگرفته از روش و سیستم سیاسی کشورهای پادشاهی بریتانیا (بریتانیا، کانادا، استرالیا و …) است. در این کشور و برخی نظامهای پارلمانی دیگر، احزاب مخالف با تشکیل یک دولت سایه، وزرا و مسئولان دولت احتمالی خود را منصوب میکنند تا ضمن زیر نظر قرار دادن عملکرد حزب حاکم، همواره برای به دست گرفتن قدرت آمده باشد. این در افشای فسادِ احتمالی حزب اکثریت حاکم و کنترل و نظارت بر آن نقش مهمی دارد.
📍نخستین بار در سال ۱۹۵۱ در پارلمان بریتانیا دولت در سایه توسط رهبر اپوزیسیون هیو گایتسکول، علیه سیاستهای وینستون چرچیل تشکیل گردید.
اصطلاح دولت سايه در فرهنگ سياسي مختص نظام سياسي انگلستان است كه نظامي پارلماني است.در انگليس در كنار احزاب كوچكتر دو حزب محافظه كار و كارگر جريان اصلي سياسي كشور را در دست دارند و پارلمان تركيبي از نمايندگان مورد انتخاب مردم از ميان اين دو حزب است. هر كدام از اين دوحزب اكثريت را داشته باشند، نخست وزيري و مسووليت تشكيل دولت را برعهده ميگيرند.
اما بواسطه اينكه حزب ديگر كه اكثريت را ندارد تعداد قابل ملاحظه نمايندگان منتخب در پارلمان دارد، نقش بسيار مهمي در جريان قانونگذاري و سياسي كشور ايفا ميكند. نكتهي بسيار محوري در نظام پارلماني انگليس اينست كه تمامي وزيران “دولت در قدرت” كه از حزبي كه اكثريت را در اختيار دارد انتخاب ميشوند، حزبي بوده و خود نماينده پارلمان ميباشند. در نظام سياسي انگليس بين قوهي مجريه و قوه مقننه آن تفاوتي كه در نظامهاي رياستي وجود دارند ديده نميشود.
در واقع كاركرد نظام سياسي انگليس حاصل تلاشهاي دو حزب اصلي انگليس در مجلس است. دو حزب تحت رهبري متمركز در خصوص هر پيش نويس قانون يا ابتكار عمل سياسي، اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي وارد بحثهاي مستقيم و دامنه دار مستقيم ميشوند و نهايتا با توسل به رأي گيري در پارلمان تصميم نهايي اتخاذ ميشود. ابتكار عمل بحثها و تصميمات در دست دو حزب اصلي است.
🔸بر اين اساس دولتي كه در مجلس اقليت را در دست دارد براي تمركز هر چه بيشتر در بحثها و امكان چالش تصميمات دولت در قدرت، خود كابينهاي تحت عنوان “دولت در سايه” تشکیل ميدهد، بنحوي كه اعضاي آن در پارلمان درست روبروي اعضاي كابينه بر سر قدرت مينشيند و رهبري بحث در خصوص هر موضوعي را بدست ميگيرد.
مثلا اگر دولت ابتكاري را براي تصويب در حوزهي صنعت به پارلمان بياورد، وزير كابينه استدلالهاي دولت را توضيح ميدهد و سپس اين وظيفهي وزير صنعت دولت در سايه است كه بايد نظرات و توضيحات دولت مخالف را در خصوص موضوع ارائه نمايد.دولت در سايه در يك نظام پارلماني و نظامي كه وزيران خود نماينده مجلس باشند معنا پيدا مي كند.
@cafe_andishe95
📗حاکمیت معنایی جز قدرت سیاسی ندارد و قدرت عبارت است از فرماندهی؛ اما، همه با هم نمیتوانند فرمان برانند، بنابراین، حاکمیت مردمی توهمی بیش نیست.
آنچه در واقعیت اتفاق میافتد این است که همیشه یک عده معدود، به نام مردم، حکومت میکنند. مساله اصلی تحقق بخشیدن به آرمان ناممکن برقراری حاکمیت مردمی «واقعی» نیست، بلکه محدود کردن قدرت حاکمه و نظارت بر آن از طریق نهادهای دموکراتیک است.
آزادسازی و عملکرد اقتصادی، موسی غنینژاد، تهران، انتشارات دنیای اقتصاد، ۱۳٩۱، ص ۶۳
#موسی_غنینژاد
#لیبرال_دموکراسی
#دموکراسی_لیبرال
#اقتصاد_بازار_آزاد
@cafe_andishe95
آنچه در واقعیت اتفاق میافتد این است که همیشه یک عده معدود، به نام مردم، حکومت میکنند. مساله اصلی تحقق بخشیدن به آرمان ناممکن برقراری حاکمیت مردمی «واقعی» نیست، بلکه محدود کردن قدرت حاکمه و نظارت بر آن از طریق نهادهای دموکراتیک است.
آزادسازی و عملکرد اقتصادی، موسی غنینژاد، تهران، انتشارات دنیای اقتصاد، ۱۳٩۱، ص ۶۳
#موسی_غنینژاد
#لیبرال_دموکراسی
#دموکراسی_لیبرال
#اقتصاد_بازار_آزاد
@cafe_andishe95
🔅سوسیالیسم می تواند خودش را حفظ کند اما احتمالاً گریزی از توسعه نخواهد داشت زیرا که مطمأنم سوسیالیسمِ تمامیت خواه و توتالیتری با نظام دموکراتیک واقعی ناسازگار است. هنگامی که شما دموکراسی را رها کرده اید، هر حکومت مقتدری که در قدرت است صرفاً برای نگهداری خودش تحریک خواهد شد تا همه نوع اقدام سرکوب گرایانه ای را انجام دهد حتی اگر از ابتدا قصد انجام چنین کاری را نداشته باشد.
📚فردریش فون هایک
#دموکراسی_لیبرال #آزادی
@cafe_andishe95
📚فردریش فون هایک
#دموکراسی_لیبرال #آزادی
@cafe_andishe95