🔆تساهل (Toleration)
💢تساهل و مدارا آمادگی داشتن برای قبول دیدگاه ها یا اَعمالی است که فرد آنها را نا مطلوب و ناسازگار می داند.بنابراین تساهل باید هم از آسان گیری و هم از بی تفاوتی متمایز شود.
تساهل اما بر دو حکم اخلاقی جداگانه بنا می شود.
اول تایید نکردنِ شکلی از رفتار یا رشته ایی از اعتقادات
دوم امتناع عمدی برای تحمیل دیدگاه های شخصی یک فرد به دیگران
بنابراین تنها معنی تحمل کردن آنچه نمیتوان تغییر داد را ندارد.همچنین تساهل به معنی عدم دخالت مطلق نیست و برای نفوذ به متقاعد سازی اخلاقی و عقلانی هم می تواند متوسل گردد.
🕊تساهل پایۀ اصلی لیبرالیسم و یکی از ارزشهای عمدۀ لیبرال دموکراسی است.لیبرالها معمولن تساهل را تضمین آزادی فردی و ابزار توسعۀ اجتماعی توجیه کرده اند.
جان #لاک تساهل را بخصوص در آزادی گزینش دین تعریف کرده است.بر اساس دیدگاه او دولت هیچگونه حقی در "مراقبت از روح انسان ها"ندارد.اگر چه استدلال اصلیی لاک بر اعتقاد به عقلانیت بشر بنا نهاده شده است،او معتقد است حقیقت تنها از طریق رقابت آزاد میان ایده ها و اعتقادات ظاهر خواهد شد و بنابراین اجازۀ تغییر خودش را داد.
جان استوارت #میل تساهل را یکی از وجوه آزادی فردی در نظر می گیرد و اشاره می کند که هدف تساهل استقلال شخصی است که استدلالات را رونق می دهد و بسط روشنفکری و سلامت روانی جامعه را موجب می شود.چنین دیدگاهی با حمایت از کثرتگرایی در اشکال سیاسی،فرهنگی و اخلاقی اش سازگار اند.
📍البته این بدان معنا نیست که لیبرالها هیچگونه محدودیتی برای تساهل ندارند.تساهل در برابر احزاب و ایده های تامگرا و ضد قانونی و ضد آزادی مثل فاشیسم معنایی ندارد زیرا از طریق گرفتن قدرت می توانند خود تساهل را از بین ببرند و جامعه مدنی را تضعیف کنند و منطقن قابل پذیرش نیستند.
اندرو هیوود
=======================
بنابراین وقتی در کمونیسم به جای تساهل با انقلاب خشونت آمیز برای برکنار کردن تمام نظم موجود و ساختن انسان طراز نوین و جامعه آرمانشهری مواجه هستیم ،کمونیسم چه دستاوردی برای جوامع بدور از تساهلی مثل ایران می تواند داشته باشد؟
با ترویج خصومت طبقاتی و بدون مبانی تئوریکی که تساهل را در ذهن نهادینه کند در عمل هم نمی توان چشم انداز روشنی برای تساهل متصور بود.
@cafe_andishe95
💢تساهل و مدارا آمادگی داشتن برای قبول دیدگاه ها یا اَعمالی است که فرد آنها را نا مطلوب و ناسازگار می داند.بنابراین تساهل باید هم از آسان گیری و هم از بی تفاوتی متمایز شود.
تساهل اما بر دو حکم اخلاقی جداگانه بنا می شود.
اول تایید نکردنِ شکلی از رفتار یا رشته ایی از اعتقادات
دوم امتناع عمدی برای تحمیل دیدگاه های شخصی یک فرد به دیگران
بنابراین تنها معنی تحمل کردن آنچه نمیتوان تغییر داد را ندارد.همچنین تساهل به معنی عدم دخالت مطلق نیست و برای نفوذ به متقاعد سازی اخلاقی و عقلانی هم می تواند متوسل گردد.
🕊تساهل پایۀ اصلی لیبرالیسم و یکی از ارزشهای عمدۀ لیبرال دموکراسی است.لیبرالها معمولن تساهل را تضمین آزادی فردی و ابزار توسعۀ اجتماعی توجیه کرده اند.
جان #لاک تساهل را بخصوص در آزادی گزینش دین تعریف کرده است.بر اساس دیدگاه او دولت هیچگونه حقی در "مراقبت از روح انسان ها"ندارد.اگر چه استدلال اصلیی لاک بر اعتقاد به عقلانیت بشر بنا نهاده شده است،او معتقد است حقیقت تنها از طریق رقابت آزاد میان ایده ها و اعتقادات ظاهر خواهد شد و بنابراین اجازۀ تغییر خودش را داد.
جان استوارت #میل تساهل را یکی از وجوه آزادی فردی در نظر می گیرد و اشاره می کند که هدف تساهل استقلال شخصی است که استدلالات را رونق می دهد و بسط روشنفکری و سلامت روانی جامعه را موجب می شود.چنین دیدگاهی با حمایت از کثرتگرایی در اشکال سیاسی،فرهنگی و اخلاقی اش سازگار اند.
📍البته این بدان معنا نیست که لیبرالها هیچگونه محدودیتی برای تساهل ندارند.تساهل در برابر احزاب و ایده های تامگرا و ضد قانونی و ضد آزادی مثل فاشیسم معنایی ندارد زیرا از طریق گرفتن قدرت می توانند خود تساهل را از بین ببرند و جامعه مدنی را تضعیف کنند و منطقن قابل پذیرش نیستند.
اندرو هیوود
=======================
بنابراین وقتی در کمونیسم به جای تساهل با انقلاب خشونت آمیز برای برکنار کردن تمام نظم موجود و ساختن انسان طراز نوین و جامعه آرمانشهری مواجه هستیم ،کمونیسم چه دستاوردی برای جوامع بدور از تساهلی مثل ایران می تواند داشته باشد؟
با ترویج خصومت طبقاتی و بدون مبانی تئوریکی که تساهل را در ذهن نهادینه کند در عمل هم نمی توان چشم انداز روشنی برای تساهل متصور بود.
@cafe_andishe95
📄رساله ای درباره آزادی؛ اثر جان استوارت میل؛
#دموکراسی_لیبرال
📗در این رساله، جان استوارت میل یکی از پیچیده ترین مفاهیم فلسفی یعنی آزادی را مورد مطالعه قرار داده و کوشیده است حدود آزادی فردی و اصول آن را روشن سازد و رابطه آن را با قدرت و سلطه اجتماع نشان دهد.
جان استوارت در اوایل قرن نوزدهم به دنیا آمد و در اواسط همین قرن، کتاب درباره آزادی را نوشت و در این کتاب با طرح این نکته که حتی “حکومت اکثریت می تواند به دیکتاتوری اکثریت منجر شود”، بر اهمیت حفظ آزادی های فردی تاکید می کند.
این نظریه پرداز انگلیسی که به دو مکتب «لیبرالیسم» و «فایده باوری» تعلق و اعتقاد داشته، دامنه اختیارات حکومت را “محدود به حفاظت افراد در برابر تعدی دیگران به آزادی های او” می داند، و استفاده از قدرت حکومت در تحدید اراده فرد را در جایی که مزاحم آزادی های دیگری نیست رد می کند.
بسیاری از نکاتی که او در نقد جامعه آن روز انگلستان در مورد حقوق مردم به ویژه اقلیتها و دگراندیشان متذکر شده – از جمله حق زنان در مشارکت های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی- امروز در قوانین این کشور اِعمال شده است.
استوارت میل معتقد بود که پیشرفت سیاسی و اجتماعی یک کشور و بهتر شدن وضعیت و شهروندان آن، تنها در صورت دست یافتن تمام آحاد مردم به آزادی امکان پذیر است.
با وجود قدمت این رساله، تازگی ایده ها و تعالیم این اثر، درخششی بی نظیر به آن می بخشد، چرا که سعی دارد به رواج فرهنگی بپردازد که مبارزه برای دموکراسی بدون آن نخواهد توانست به سر منزلی برسد و بنا به نقل قولی، “گوئی این کتاب برای کمک و راهگشائی برخی دشواری های فکری امروز ایران به رشته تحریر در آمده است.”
فی الواقع می توان گفت مدل جان استوارت میل از #دموکراسی، یک مدل اخلاقی در میان مدل های #دموکراسی_لیبرال است که بر شکوفائی انسان تاکید دارد. وی در رساله «درباره آزادی»، که یکی از آثار معروف اوست، ضمن دفاع از آزادی علیه دو خطر، می گوید:
“… اگر ما افراد جامعه را آزاد بگذاریم که ترتیب زندگانی خود را به هر نحوی که دل شان خواست بدهند و در همان حال از آن ها بخواهیم که ذوق و سلیقه انفرادی هم دیگر را تحمل کنند (نه این که هم دیگر را مجبور سازند که مطابق میل و سلیقه دیگران زندگانی کنند) در آن صورت برای ساختن دنیائی همکاری کرده ایم که زندگانی بشر در آن با سود و سعادت حقیقی توام شدنی است…امروز تقریبا هیچ نیازی به توضیح یا اثبات این نظر نیست که ما نباید به یک هیئت مقننه یا مجریه که منافع اش با منافع خلق یکی نیست اجازه دهیم که برای افراد جامعه عقیده تجویز کند یا این که تصمیم بگیرد که چه نوع نظرات و دلایل باید به گوش مردم برسد… دوران زجر و کیفر دادن به نویسندگان و ناشران به جرم مطالبی که نوشته و عقایدی که پخش کرده اند به پایان رسیده است.”
📕آزادی
فلسفه ی سیاسی که از ایده ی قرارداداجتماعی تکوین یافت،مدام به آزادی اشاره میکرد ولی تفاسیر ازاین مفهوم متفاوت بود.
برای مثال: هابز آزادی بی حدوحسروضع طبیعی را به چشم آفت میدید،ومطیع بودن آزادی را برای جامعه ی متمدن ضروری می دانست
ازسوی دیگر لاک جامعه رامحافظ آزادی حقوق طبیعی می دانست.
ولتر وموءلفان آنتک توپدی (دالامبر و دیترو) معتقدبه آزادی ازقیدوبند حاکمیت خودکامه بودند.
درحالی که روسو حامی آزادی از قید جامعه و عرف بود.
و کارل مارکس بعدها از آزادی طبقاتی خصوصاطبقه ی کارگر، ازقید استثمار سخن به میان آورد.
درحالی که انقلابهای فرانسه وآمریکا شعارشان آزادی بود، لیبرالیسمِ قرن نوزدهم انگلستان که برمبنای آرای جان استوارت #میل استواربود،آزادی را انجام هرکاری که دوست داریم میدانست به شرطی که خللی درآزادی دیگران برای همین کار ایجادنکند.ارائه تعریفی مشخص از آزادی هم مثل مفاهیم عدالت وفضیلت که موردتوجه فلاسفه یونان بودند مشکل است.
@cafe_andishe95
#دموکراسی_لیبرال
📗در این رساله، جان استوارت میل یکی از پیچیده ترین مفاهیم فلسفی یعنی آزادی را مورد مطالعه قرار داده و کوشیده است حدود آزادی فردی و اصول آن را روشن سازد و رابطه آن را با قدرت و سلطه اجتماع نشان دهد.
جان استوارت در اوایل قرن نوزدهم به دنیا آمد و در اواسط همین قرن، کتاب درباره آزادی را نوشت و در این کتاب با طرح این نکته که حتی “حکومت اکثریت می تواند به دیکتاتوری اکثریت منجر شود”، بر اهمیت حفظ آزادی های فردی تاکید می کند.
این نظریه پرداز انگلیسی که به دو مکتب «لیبرالیسم» و «فایده باوری» تعلق و اعتقاد داشته، دامنه اختیارات حکومت را “محدود به حفاظت افراد در برابر تعدی دیگران به آزادی های او” می داند، و استفاده از قدرت حکومت در تحدید اراده فرد را در جایی که مزاحم آزادی های دیگری نیست رد می کند.
بسیاری از نکاتی که او در نقد جامعه آن روز انگلستان در مورد حقوق مردم به ویژه اقلیتها و دگراندیشان متذکر شده – از جمله حق زنان در مشارکت های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی- امروز در قوانین این کشور اِعمال شده است.
استوارت میل معتقد بود که پیشرفت سیاسی و اجتماعی یک کشور و بهتر شدن وضعیت و شهروندان آن، تنها در صورت دست یافتن تمام آحاد مردم به آزادی امکان پذیر است.
با وجود قدمت این رساله، تازگی ایده ها و تعالیم این اثر، درخششی بی نظیر به آن می بخشد، چرا که سعی دارد به رواج فرهنگی بپردازد که مبارزه برای دموکراسی بدون آن نخواهد توانست به سر منزلی برسد و بنا به نقل قولی، “گوئی این کتاب برای کمک و راهگشائی برخی دشواری های فکری امروز ایران به رشته تحریر در آمده است.”
فی الواقع می توان گفت مدل جان استوارت میل از #دموکراسی، یک مدل اخلاقی در میان مدل های #دموکراسی_لیبرال است که بر شکوفائی انسان تاکید دارد. وی در رساله «درباره آزادی»، که یکی از آثار معروف اوست، ضمن دفاع از آزادی علیه دو خطر، می گوید:
“… اگر ما افراد جامعه را آزاد بگذاریم که ترتیب زندگانی خود را به هر نحوی که دل شان خواست بدهند و در همان حال از آن ها بخواهیم که ذوق و سلیقه انفرادی هم دیگر را تحمل کنند (نه این که هم دیگر را مجبور سازند که مطابق میل و سلیقه دیگران زندگانی کنند) در آن صورت برای ساختن دنیائی همکاری کرده ایم که زندگانی بشر در آن با سود و سعادت حقیقی توام شدنی است…امروز تقریبا هیچ نیازی به توضیح یا اثبات این نظر نیست که ما نباید به یک هیئت مقننه یا مجریه که منافع اش با منافع خلق یکی نیست اجازه دهیم که برای افراد جامعه عقیده تجویز کند یا این که تصمیم بگیرد که چه نوع نظرات و دلایل باید به گوش مردم برسد… دوران زجر و کیفر دادن به نویسندگان و ناشران به جرم مطالبی که نوشته و عقایدی که پخش کرده اند به پایان رسیده است.”
📕آزادی
فلسفه ی سیاسی که از ایده ی قرارداداجتماعی تکوین یافت،مدام به آزادی اشاره میکرد ولی تفاسیر ازاین مفهوم متفاوت بود.
برای مثال: هابز آزادی بی حدوحسروضع طبیعی را به چشم آفت میدید،ومطیع بودن آزادی را برای جامعه ی متمدن ضروری می دانست
ازسوی دیگر لاک جامعه رامحافظ آزادی حقوق طبیعی می دانست.
ولتر وموءلفان آنتک توپدی (دالامبر و دیترو) معتقدبه آزادی ازقیدوبند حاکمیت خودکامه بودند.
درحالی که روسو حامی آزادی از قید جامعه و عرف بود.
و کارل مارکس بعدها از آزادی طبقاتی خصوصاطبقه ی کارگر، ازقید استثمار سخن به میان آورد.
درحالی که انقلابهای فرانسه وآمریکا شعارشان آزادی بود، لیبرالیسمِ قرن نوزدهم انگلستان که برمبنای آرای جان استوارت #میل استواربود،آزادی را انجام هرکاری که دوست داریم میدانست به شرطی که خللی درآزادی دیگران برای همین کار ایجادنکند.ارائه تعریفی مشخص از آزادی هم مثل مفاهیم عدالت وفضیلت که موردتوجه فلاسفه یونان بودند مشکل است.
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
توضیحات ساده پرفسور هانس هرمان هوپ در باب تفاوت دموکراسی و پادشاهی
📽استنداپ کمدی به شیوۀ آنارشیستی خودفریبانه!(#نقد صحبتهای هانس هرمان هوپ)بخش1
پروفسور(!)هوپ به عنوان یک اقتصاددان آنارشیست بازار آزادی،تنها قادر به دیدن سود و زیان مالی است و نسبت به سویه های متعدد درک بشر مدرن از آزادی نیز نابینای مطلق است.
همچنانکه از بحث مالکیت لیبرالهایی چون لاک فقط مالکیت اقتصادی را می فهمد در حالی که آزادی و مالکیت از دید لاک ناظر به جان و مالکیت آزادی های اجتماعی اعم از سیاسی و فرهنگی و..هم میشود.
🔅لیبرالها از دیرباز دو سیستم سلطنتی مشروطه و جمهوری را برای اهداف لیبرال دموکراسی پیش برده اند و مخالفتی با نفس سلطنت مشروطه پارلمانی ندارند.اما دشمن پارلمان را نیز بر نمی تابند.پس یک لیبرال دموکرات می تواند پادشاهی خواه باشد و تقابل منطقی بین دموکراسی و پادشاهی موجود نیست!چنانکه انگلستان هلند نروژ سوئد و غیره پادشاهی دموکراتیک هستند و تقابل هوپ در عنوان بحث کاذب هم هست.
◾️یکی از جنبه های مهم که رویکرد ارتجاعی هوپ در سلطنت پرستیِ صرف غیر پارلمانی را بر ملا میکند،مخالفت او با حق مشارکت سیاسی شهروندان و آزادی و اختیار آنان برای برگزیدن فردی در راس امور به صورت مشروط است که توان آن را داشته باشند در دوهر بعدی انتخابات او را به زیر بکشند یا نه به استمرار رویکردش رای(نظر)دهند و همچنین بتوانند او را کنترل کنند.اتفاقن آزادی لیبرال دموکرات از آزادی آنارشیستیِ #توهمی امثال هوپ،غنی تر و باز تر نیز هست.شما در نظام دموکراتیک میتوانید شخص بدی را انتخاب کنید این نهایت آزادیست نه اینکه به کل از انتخاب محروم باشید، به فرض که شخص انتخاب نشده عالی هم باشد با تجمع قدرت و غیر پاسخگویی به مردم خودبخود به سمت فساد میل میکند و مردم تنها لولو سر خرمن هستند و اینمقدار آزادی ندارند که اشتباه کنند!
☑️پس ادعای آزادی آنارشیستیِ او سرابی بیش نیست که اتفاقن آزادی کمتری از دموکراسی متصور است
🔻هوپ در ابتدا میگوید شاه میتواند بد باشد.اما این بدی را با این فریب لاپوشانی میکند که خاندان او حافظ دارایی و ثروت اوست(باز هم در اینجا چشم او فقط دارایی مالی میبیند!)بنابراین شاه را تحت فشار قرار می دهند که عاقلانه عمل کند!با این استدلال سست و بیمایه چگونه بوده است که در طول تاریخ هزاران پادشاه غیر محدود(غیر مشروطه)در سراسر گیتی به مکیدن خون مردم ادامه داده بودند و هرگز نیز حاضر به پذیرش مسئولیت خود و پاسخگو به حکومت شوندگان نبودن؟منافع درباریان شاه فاسد قاجار همان منافع رعیت تحت انقیاد است؟ که دربار از داخل دارای قدرت کنترل سیستم منحوس مثل قاجار را داشته باشد؟!
او به خودکنترلی خاندان شاه معتقد است که اگر چنین چیزی امکان داشت.هیچگاه فکر کنترل قدرت توسط نهادهای مدنی توسط جان لاک،استوارت #میل و #توکویل واینهمه تئوری پرداز #لیبرال_دموکراسی اصلن لزومی به مطرح شدن نداشت.تفکرات این استادِ(!) آنارشیست حتی ماقبل درک لیبرالهای کلاسیک مثل لاک و توکویل و کنستان قرار دارد.با مغلطه،کشته شدن بسیاری از شاهان در منازعات درباری را نقطه مثبت تلقی میکند و آنها در راه بهبود امور میداند.یعنی اگردربار فلان شاه قاجار یا صفوی علیه او توطئه کند و او را دیوانه بپندارد و اورا بکشد و خود بر تخت بنشیند در نظر هوپ یک نوع خودکنترلی حاکم شده که به بهبود اوضاع می انجامد.تفکری تا این حد ارتجاعی و عقب مانده به واقع تنها لایق استنداپ کمدی و شامورتی بازی است(چنانکه حاضران هم مدام در حال خنده هستند!)
🔹بعد از آن شروع به یاوه بافی مدیحه سرایی میکند که شاهان می توانند خوب باشند پدر مهربان باشند و..
🔻شاه هم انسان است و کسی منکر خوب یا بد بودنش نیست قضیه در میزان و شکل تقسیم قدرت و محدود کردن آن است که شاه را در کنار پارلمان و مشروطه و نظام دموکراسی قرار دهد یا نه او را قادر مطلق و خودرای بداند.پس رمانتیک بازی لوس هوپ هیچ محتوای فلسفه سیاسی نداشته و صرفن ادعایی احساسی است.
✅قدرت باید پاسخگو،انتخابی وغیر متمرکز باشد به تعبیر استوارت میل دموکراتیک باشد تا توان نقد او و گفتگو و چون چرا کردن مخالفان و پایین کشید سیاستمدارانِ بد(به تعبیر پوپر)بدون خونریزی و کشتار(قطع سر شاه که هوپ با آن خود ارضایی میکند)نیز مقدور باشد.آقای پروفسور اقتصاد حتی بدیهیات ابتدایی تفکر لیبرال کلاسیک را هم نفهمیده است.
@cafe_andishe95
پروفسور(!)هوپ به عنوان یک اقتصاددان آنارشیست بازار آزادی،تنها قادر به دیدن سود و زیان مالی است و نسبت به سویه های متعدد درک بشر مدرن از آزادی نیز نابینای مطلق است.
همچنانکه از بحث مالکیت لیبرالهایی چون لاک فقط مالکیت اقتصادی را می فهمد در حالی که آزادی و مالکیت از دید لاک ناظر به جان و مالکیت آزادی های اجتماعی اعم از سیاسی و فرهنگی و..هم میشود.
🔅لیبرالها از دیرباز دو سیستم سلطنتی مشروطه و جمهوری را برای اهداف لیبرال دموکراسی پیش برده اند و مخالفتی با نفس سلطنت مشروطه پارلمانی ندارند.اما دشمن پارلمان را نیز بر نمی تابند.پس یک لیبرال دموکرات می تواند پادشاهی خواه باشد و تقابل منطقی بین دموکراسی و پادشاهی موجود نیست!چنانکه انگلستان هلند نروژ سوئد و غیره پادشاهی دموکراتیک هستند و تقابل هوپ در عنوان بحث کاذب هم هست.
◾️یکی از جنبه های مهم که رویکرد ارتجاعی هوپ در سلطنت پرستیِ صرف غیر پارلمانی را بر ملا میکند،مخالفت او با حق مشارکت سیاسی شهروندان و آزادی و اختیار آنان برای برگزیدن فردی در راس امور به صورت مشروط است که توان آن را داشته باشند در دوهر بعدی انتخابات او را به زیر بکشند یا نه به استمرار رویکردش رای(نظر)دهند و همچنین بتوانند او را کنترل کنند.اتفاقن آزادی لیبرال دموکرات از آزادی آنارشیستیِ #توهمی امثال هوپ،غنی تر و باز تر نیز هست.شما در نظام دموکراتیک میتوانید شخص بدی را انتخاب کنید این نهایت آزادیست نه اینکه به کل از انتخاب محروم باشید، به فرض که شخص انتخاب نشده عالی هم باشد با تجمع قدرت و غیر پاسخگویی به مردم خودبخود به سمت فساد میل میکند و مردم تنها لولو سر خرمن هستند و اینمقدار آزادی ندارند که اشتباه کنند!
☑️پس ادعای آزادی آنارشیستیِ او سرابی بیش نیست که اتفاقن آزادی کمتری از دموکراسی متصور است
🔻هوپ در ابتدا میگوید شاه میتواند بد باشد.اما این بدی را با این فریب لاپوشانی میکند که خاندان او حافظ دارایی و ثروت اوست(باز هم در اینجا چشم او فقط دارایی مالی میبیند!)بنابراین شاه را تحت فشار قرار می دهند که عاقلانه عمل کند!با این استدلال سست و بیمایه چگونه بوده است که در طول تاریخ هزاران پادشاه غیر محدود(غیر مشروطه)در سراسر گیتی به مکیدن خون مردم ادامه داده بودند و هرگز نیز حاضر به پذیرش مسئولیت خود و پاسخگو به حکومت شوندگان نبودن؟منافع درباریان شاه فاسد قاجار همان منافع رعیت تحت انقیاد است؟ که دربار از داخل دارای قدرت کنترل سیستم منحوس مثل قاجار را داشته باشد؟!
او به خودکنترلی خاندان شاه معتقد است که اگر چنین چیزی امکان داشت.هیچگاه فکر کنترل قدرت توسط نهادهای مدنی توسط جان لاک،استوارت #میل و #توکویل واینهمه تئوری پرداز #لیبرال_دموکراسی اصلن لزومی به مطرح شدن نداشت.تفکرات این استادِ(!) آنارشیست حتی ماقبل درک لیبرالهای کلاسیک مثل لاک و توکویل و کنستان قرار دارد.با مغلطه،کشته شدن بسیاری از شاهان در منازعات درباری را نقطه مثبت تلقی میکند و آنها در راه بهبود امور میداند.یعنی اگردربار فلان شاه قاجار یا صفوی علیه او توطئه کند و او را دیوانه بپندارد و اورا بکشد و خود بر تخت بنشیند در نظر هوپ یک نوع خودکنترلی حاکم شده که به بهبود اوضاع می انجامد.تفکری تا این حد ارتجاعی و عقب مانده به واقع تنها لایق استنداپ کمدی و شامورتی بازی است(چنانکه حاضران هم مدام در حال خنده هستند!)
🔹بعد از آن شروع به یاوه بافی مدیحه سرایی میکند که شاهان می توانند خوب باشند پدر مهربان باشند و..
🔻شاه هم انسان است و کسی منکر خوب یا بد بودنش نیست قضیه در میزان و شکل تقسیم قدرت و محدود کردن آن است که شاه را در کنار پارلمان و مشروطه و نظام دموکراسی قرار دهد یا نه او را قادر مطلق و خودرای بداند.پس رمانتیک بازی لوس هوپ هیچ محتوای فلسفه سیاسی نداشته و صرفن ادعایی احساسی است.
✅قدرت باید پاسخگو،انتخابی وغیر متمرکز باشد به تعبیر استوارت میل دموکراتیک باشد تا توان نقد او و گفتگو و چون چرا کردن مخالفان و پایین کشید سیاستمدارانِ بد(به تعبیر پوپر)بدون خونریزی و کشتار(قطع سر شاه که هوپ با آن خود ارضایی میکند)نیز مقدور باشد.آقای پروفسور اقتصاد حتی بدیهیات ابتدایی تفکر لیبرال کلاسیک را هم نفهمیده است.
@cafe_andishe95