✴️چگونه میفهمیم و میدانیم؟
تاقبل از #کانت بسیاری - اگر نگوییم اغلب - اندیشمندان و دانشمندان، بدیهی می پنداشتند که حد نهایی مشخص دانش بشر، با آنچه وجود دارد تعیین میشود و اصولا میتوانیم بیشتر و بیشتر بفهمیم و بدانیم تا جایی که دیگر چیزی برای فهمیدن و دانش باقی نمانده باشد.
❇️#کانت با بسط اندیشهای که #لاک مطرح کرده بود، تأکید داشت که دانش و شناخت ما، علاوه برآن، در معرض محدودیت دیگری هم قرار دارد که از نوع کاملا متفاوتی است. اصلا هر چیزی که ما درک و دریافت میکنیم - چه تصویر باشد و چه احساس، خاطره، اندیشه و یا هر چیز دیگری - از طریق دستگاه جسمانی ما یعنی : حواس پنجگانه، مغز، و شبکه اعصاب مرکزی ما دریافت میشود. پس چیزی را میتوانیم تجربه کنیم که این دستگاه بتواند با آن ارتباط برقرار کند، اما چیزی که دستگاه جسمانی نتواند با آن ارتباطی برقرار کند هرگز به تجربۂ ما در نمیآید زیرا وسیلهای برای درک و دریافت آن نداریم.
#برایان_مگی
#داستان_فلسفه
#کانت - صفحه : 132
🔮 @cafe_andishe95
تاقبل از #کانت بسیاری - اگر نگوییم اغلب - اندیشمندان و دانشمندان، بدیهی می پنداشتند که حد نهایی مشخص دانش بشر، با آنچه وجود دارد تعیین میشود و اصولا میتوانیم بیشتر و بیشتر بفهمیم و بدانیم تا جایی که دیگر چیزی برای فهمیدن و دانش باقی نمانده باشد.
❇️#کانت با بسط اندیشهای که #لاک مطرح کرده بود، تأکید داشت که دانش و شناخت ما، علاوه برآن، در معرض محدودیت دیگری هم قرار دارد که از نوع کاملا متفاوتی است. اصلا هر چیزی که ما درک و دریافت میکنیم - چه تصویر باشد و چه احساس، خاطره، اندیشه و یا هر چیز دیگری - از طریق دستگاه جسمانی ما یعنی : حواس پنجگانه، مغز، و شبکه اعصاب مرکزی ما دریافت میشود. پس چیزی را میتوانیم تجربه کنیم که این دستگاه بتواند با آن ارتباط برقرار کند، اما چیزی که دستگاه جسمانی نتواند با آن ارتباطی برقرار کند هرگز به تجربۂ ما در نمیآید زیرا وسیلهای برای درک و دریافت آن نداریم.
#برایان_مگی
#داستان_فلسفه
#کانت - صفحه : 132
🔮 @cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
در برابر کانت که در اثر خود دو مفهوم مثبت و منفی آزادی را تعیین میکند، هونس بر اساس فلسفهی هگل به سه مفهوم آزادی میرسد: آزادی منفی، آزادی خودآزموده و آزادی اجتماعی. آزادی انسان در لِویاتان اثر #هابز به مفهوم دقیق، نبود مقاومت در برابر آن است و منظور از…
⬇️ ادامه:
این ایدهی #هابز همان مفهوم #آزادی_منفی است که به مقابله با موانع خارجی برای رسیدن به آمال خود میپردازد. ولی این که این آمال، حتی برای خود شخصی که رفع آن موانع را در رابطهی مستقیم با منافع شخصی خود میبیند، تا چه اندازه منطقی و مفید باشد، مورد نظر نیست. این ایدهی هابزی آزادی منفی در تئوریهای #لاک، #استوارت_میل و #روبرت_نوزیک نیز با کمی تغییر قابل مشاهده است. به ویژه با پیدایش مدرنیته در اوایل قرن بیستم و گسترش #فردگرایی، #آزادی_منفی، پارادایم غالب در مفهوم آزادی بوده است. فلسفۀ #اگزیستانسیالیستی #ژان_پل_سارتر نیز به نقش انگیزههای نادرست و غیراخلاقی توجه نمیکند و فرد را در مقابل دریایی از امکانات قرار میدهد که برای رسیدن به آزادی، تلاش در مقابله با موانع درونی دارد. بر این اساس، سوژهای که صرفنظر از باید اخلاقی به تحقق عمل و اهداف خود نائل میشود، آزاد است. این نوع آزادی میتواند از نقطه نظر عدالت نتایج ویرانگری داشته باشد، آن گاه که تحقق عملهای غیر یا ضد اخلاقی به دیگران و جامعه آسیبهای جدی وارد کند. آزادی در این بافت یعنی توانایی در رسیدن به هدف. در همین راستا نیز فلسفهی اگزیستانسیالیسم سارتر و لیبرالیسم نوزیک قابل تصور است. در آزادی منفی اهداف مورد نظر زیر این پرسش نمیروند که آیا شرایط آزادی فرد یا جامعه را فراهم میکنند: این که ارزش واقعی آن هدف چیست و آن هدف چه آرزوها و آمالی را برآورده می کند و این آرزوها چگونه توجیه می شوند. در حالی که در تئوری هابز درصدی از عقلانیت در اتخاذ اهداف وجود دارد، از نظر هونس در تئوری نوزیک این حداقل نیز از میان میرود و هر هدفی از طریق انگیزههای فردی برای نیل به آزادی و صرفأ با در نظر گرفتن این که به دیگران آسیب و زیانی وارد نکند، در مقولهی آزادی میگنجد. اما این آزادی منفی برای یک جامعهی دمکراتیک که در آن شهروندان با خودآگاهی نسبت به قوانین و حمایت از آن به دنبال آزادی های قابل توجیه در یک محدودهی عقلانی باشند، نمونهوار نیست.
🆔 @cafe_andishe95
این ایدهی #هابز همان مفهوم #آزادی_منفی است که به مقابله با موانع خارجی برای رسیدن به آمال خود میپردازد. ولی این که این آمال، حتی برای خود شخصی که رفع آن موانع را در رابطهی مستقیم با منافع شخصی خود میبیند، تا چه اندازه منطقی و مفید باشد، مورد نظر نیست. این ایدهی هابزی آزادی منفی در تئوریهای #لاک، #استوارت_میل و #روبرت_نوزیک نیز با کمی تغییر قابل مشاهده است. به ویژه با پیدایش مدرنیته در اوایل قرن بیستم و گسترش #فردگرایی، #آزادی_منفی، پارادایم غالب در مفهوم آزادی بوده است. فلسفۀ #اگزیستانسیالیستی #ژان_پل_سارتر نیز به نقش انگیزههای نادرست و غیراخلاقی توجه نمیکند و فرد را در مقابل دریایی از امکانات قرار میدهد که برای رسیدن به آزادی، تلاش در مقابله با موانع درونی دارد. بر این اساس، سوژهای که صرفنظر از باید اخلاقی به تحقق عمل و اهداف خود نائل میشود، آزاد است. این نوع آزادی میتواند از نقطه نظر عدالت نتایج ویرانگری داشته باشد، آن گاه که تحقق عملهای غیر یا ضد اخلاقی به دیگران و جامعه آسیبهای جدی وارد کند. آزادی در این بافت یعنی توانایی در رسیدن به هدف. در همین راستا نیز فلسفهی اگزیستانسیالیسم سارتر و لیبرالیسم نوزیک قابل تصور است. در آزادی منفی اهداف مورد نظر زیر این پرسش نمیروند که آیا شرایط آزادی فرد یا جامعه را فراهم میکنند: این که ارزش واقعی آن هدف چیست و آن هدف چه آرزوها و آمالی را برآورده می کند و این آرزوها چگونه توجیه می شوند. در حالی که در تئوری هابز درصدی از عقلانیت در اتخاذ اهداف وجود دارد، از نظر هونس در تئوری نوزیک این حداقل نیز از میان میرود و هر هدفی از طریق انگیزههای فردی برای نیل به آزادی و صرفأ با در نظر گرفتن این که به دیگران آسیب و زیانی وارد نکند، در مقولهی آزادی میگنجد. اما این آزادی منفی برای یک جامعهی دمکراتیک که در آن شهروندان با خودآگاهی نسبت به قوانین و حمایت از آن به دنبال آزادی های قابل توجیه در یک محدودهی عقلانی باشند، نمونهوار نیست.
🆔 @cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
📚از فلسفه تحلیلی درفرانسه تا فلسفه قاره ایدر فرانسه؟ (بخش دوم) 🔹یکم!!!! زمانه تاریخی این نوشته دورانی را شامل می که خلافت خلاف زمانه صفوی درایران به روی کار میآمد(۱۵۰۰_۱۷۲۷ م.) وبا دعوت ازعلمای عرب شیعی مستقر در شامات به ایران درصدد تاسیس حکومتی دینی و…
ادامه/اما وجود دو عنصر قدرتمند بنام اقتدار کلیسا و استبداد سیاسی در شاه نشینهای تحت سلطه پاپ، مانع از شکوفایی اندیشه های نوپا بود.
اقتدار بلامنازع شاهان مستبد و ارتجاع کلیسایی مانع از ان بود تا تحولات آغاز شده به نتیجه کامل آن دراین کشورها به برسد .!!!
و در نتیجه وقوع چنین رخداد عظیمی به کشور انگلستان سپرده شد، که بعلت شرایط خاص جغرافیایی خود یعنی جزیره بودن، فقدان قدرت سیاسی واستقلال نسبی کلیسایی ورواج نوعی تساهل سیاسی انگلیسی ،شرایطی را بوجود آورد که میوه چینی تحولات رنسانس و رفرماسیون در انگلستان رخ دهد .!!!!
🔻همچنین کشف قاره جدید و سیل مهاجران اروپایی به استقرار دران که با انگیزه های مختلف وخصوصا کسب آزادی وثروت صورت میگرفت،شرایطی بوجود آورده بود که دستاوردهای تحولات رنسانس ورفرماسیون مذهبی بیش از هرجای دیگر از جهان میتوانست در قاره جدید به نتیجه مطلوب برسد!!!.
واز آنجا قاره جدید فاقد نهادهای سنتی دیرپا ومخالف با تجدد خواهی بود ،درنتیجه ثمرات مدرنیته در تمام ابعادش مهمترین مکان را برای رشد و نمو خود پیدا نموده بود.!!!
به همین لحاظ اولین #انقلاب_سیاسی مدرن ابتدا به سال ۱۶۸۸(بنام انقلاب بزرگ) درانگلستان رخ داد.
و بعد از حدود یک قرن بعد و در ادامه جنگهای استقلال طلبانه در انقلاب آمریکا به سال۱۷۸۶ در آمریکا بوقوع پیوست که منجر به بیانه استقلال آمریکا اعلامیه به صور منشور حقوق بشر. و برابری وعدالت و مساوات و حق زندگی مطلوب وانسانی برای همه منجر گردید!!
وچند سال بعد به رخداد اولین انقلاب بزرگ درقاره اروپا بنام انقلاب کبیر فرانسه به سال۱۷۸۹ منجر شد..وانگاه از طریق فرانسه به تمام قاره اروپا گسترش پیدا نمود!!!
وسنتهای کهن فلسفی واعتقادی وسیاسی ومعرفتی را از بیخ و بن با دگرگونی های عظیم وبی ساقه مواجه ساخت!!
توماس پین معتقد است استقلال آمریکا تلاشی برای اثبات طبیعی بودن حکومت دربرابر نظریه الهی بودن حکومت وبه رسمیت شناختن حقوق طبیعی انسانی بوده است!! ومنتج از اندیشه های مدرنیته ای بود که در اروپا با موانع سرسخت سنتگرایان مواجه شده بود!! زیرا چنین نیروی تدافعی در قاره جدید وجود نداشت.تا مانع اصلی تحولات روشنگرانه در قاره جدید بشود.
نیوتن بیکن.لاک اسلاف مقدس روشنگری انگلیسی محسوب میشدند ودالامبر ودیدرو پایه گذار تدیره المعارف ،انرا به این سه تن اهدا نموده آند.!!
فیلسوفان عصر روشنگری فرانسه ،خصوصا اصحاب دایره المعارف به شدت متأثر از اندیشه های علمی ونیز منش وساختار سیاسی #دموکراتیک انگلستان و امریکا بودند.!!!
علاوه براسامی فوق میتوان به شخصیتهای نامبردار انگلیسی مانند آدام اسمیت ،هابز وهیوم اشاره نمود که بعنوان اسطوره های مدرن برای فیلسوفان روشنگری فرانسوی مورد ستایش بودند. ومراوده زیادی میان آنها برقرار بود.
ولتر ،مدافع سرسخت تحولات سیاسی ومعرفتی انگلستان بود وهمواره آنرا ستایش مینمود و خواهان رخداد مشابه در فرانسه بود.!!!
اروپای قرن هفده وهجده و خاصه برای فرانسویان به مکان رشد و نمو تعداد بیشماری از فلاسفه روشنگری تبدیل شده بود.
آنها بدنبال آن بودند تا با بسط و توسعه روشهای تجربی منطقی عقلانیت مدرن ، علم ودانش را از زیر اقتدار عظیم ومقدس شده کلیسا آزاد و رها نمایند.
مونتسکیو و ولتر شاگردان و پیروان فیلسوفان انگلیسی بودند و براین باور بودند که بدون عقل وفلسفه مدرن،فرانسه در مراحل ابتدایی باقی میماند.
فرانسیس بیکن (۱۵۶۲_۱۶۲۲) دولتمرد وفیلسوق بزرگ انگلیسی پدر فلسفه جدید نام گرفته است ودر سنت تجربی همراه بزرگ خویش جان #لاک (۱۶۴۲_۱۷۲۷)قراردارد.
اینان در حوزه معرفت شناسی متولی اصلاحات بزرگ بودند که روش علم نوین را برپایه مشاهده و تجربه حسی را جایگزین پرستش کورکورانه اعتبارات ومقولات انتزاعی مدرسی وبحث وجدلهای بیحاصل نموده بودند!!!
تالیفات جان لاک, در حوزه اندیشه سیاسی ،الهام بخش فیلسوفان عصر روشنگری همچون دیدرو ،#جفرسون، ولتر.(۱۶۹۴_۱۷۷۸)،ودیگران شده بود.
لاک در دوران تبعید در هلند به همراه دست نویس کتابهای« دوگفتار در باب حکومت» و«جستاری در باره فهم آدمی» به انگلستان بازگشت وهردوکتاب در سال ۱۶۹۰ چاپ شد.
او استدلال مینمود که حکومت نتیجه توافق میان انسانهای آزاد وبرابر است و،وظیفه ای جز آنچه بران بنا شده یعنی حفظ زندگی وازادی ومالکیت اتباعش ندارد .
وازنظر لاک اگر شاه ازقدرت خود به نحو مستبدانه وبدون توافق مردم و.....استفاده کند آنگاه مردم آزادند تا برای خود تصمیم بگیرند وشورش آنها برعلیه حاکم موجه خواهد بود
@cafe_andishe95
اقتدار بلامنازع شاهان مستبد و ارتجاع کلیسایی مانع از ان بود تا تحولات آغاز شده به نتیجه کامل آن دراین کشورها به برسد .!!!
و در نتیجه وقوع چنین رخداد عظیمی به کشور انگلستان سپرده شد، که بعلت شرایط خاص جغرافیایی خود یعنی جزیره بودن، فقدان قدرت سیاسی واستقلال نسبی کلیسایی ورواج نوعی تساهل سیاسی انگلیسی ،شرایطی را بوجود آورد که میوه چینی تحولات رنسانس و رفرماسیون در انگلستان رخ دهد .!!!!
🔻همچنین کشف قاره جدید و سیل مهاجران اروپایی به استقرار دران که با انگیزه های مختلف وخصوصا کسب آزادی وثروت صورت میگرفت،شرایطی بوجود آورده بود که دستاوردهای تحولات رنسانس ورفرماسیون مذهبی بیش از هرجای دیگر از جهان میتوانست در قاره جدید به نتیجه مطلوب برسد!!!.
واز آنجا قاره جدید فاقد نهادهای سنتی دیرپا ومخالف با تجدد خواهی بود ،درنتیجه ثمرات مدرنیته در تمام ابعادش مهمترین مکان را برای رشد و نمو خود پیدا نموده بود.!!!
به همین لحاظ اولین #انقلاب_سیاسی مدرن ابتدا به سال ۱۶۸۸(بنام انقلاب بزرگ) درانگلستان رخ داد.
و بعد از حدود یک قرن بعد و در ادامه جنگهای استقلال طلبانه در انقلاب آمریکا به سال۱۷۸۶ در آمریکا بوقوع پیوست که منجر به بیانه استقلال آمریکا اعلامیه به صور منشور حقوق بشر. و برابری وعدالت و مساوات و حق زندگی مطلوب وانسانی برای همه منجر گردید!!
وچند سال بعد به رخداد اولین انقلاب بزرگ درقاره اروپا بنام انقلاب کبیر فرانسه به سال۱۷۸۹ منجر شد..وانگاه از طریق فرانسه به تمام قاره اروپا گسترش پیدا نمود!!!
وسنتهای کهن فلسفی واعتقادی وسیاسی ومعرفتی را از بیخ و بن با دگرگونی های عظیم وبی ساقه مواجه ساخت!!
توماس پین معتقد است استقلال آمریکا تلاشی برای اثبات طبیعی بودن حکومت دربرابر نظریه الهی بودن حکومت وبه رسمیت شناختن حقوق طبیعی انسانی بوده است!! ومنتج از اندیشه های مدرنیته ای بود که در اروپا با موانع سرسخت سنتگرایان مواجه شده بود!! زیرا چنین نیروی تدافعی در قاره جدید وجود نداشت.تا مانع اصلی تحولات روشنگرانه در قاره جدید بشود.
نیوتن بیکن.لاک اسلاف مقدس روشنگری انگلیسی محسوب میشدند ودالامبر ودیدرو پایه گذار تدیره المعارف ،انرا به این سه تن اهدا نموده آند.!!
فیلسوفان عصر روشنگری فرانسه ،خصوصا اصحاب دایره المعارف به شدت متأثر از اندیشه های علمی ونیز منش وساختار سیاسی #دموکراتیک انگلستان و امریکا بودند.!!!
علاوه براسامی فوق میتوان به شخصیتهای نامبردار انگلیسی مانند آدام اسمیت ،هابز وهیوم اشاره نمود که بعنوان اسطوره های مدرن برای فیلسوفان روشنگری فرانسوی مورد ستایش بودند. ومراوده زیادی میان آنها برقرار بود.
ولتر ،مدافع سرسخت تحولات سیاسی ومعرفتی انگلستان بود وهمواره آنرا ستایش مینمود و خواهان رخداد مشابه در فرانسه بود.!!!
اروپای قرن هفده وهجده و خاصه برای فرانسویان به مکان رشد و نمو تعداد بیشماری از فلاسفه روشنگری تبدیل شده بود.
آنها بدنبال آن بودند تا با بسط و توسعه روشهای تجربی منطقی عقلانیت مدرن ، علم ودانش را از زیر اقتدار عظیم ومقدس شده کلیسا آزاد و رها نمایند.
مونتسکیو و ولتر شاگردان و پیروان فیلسوفان انگلیسی بودند و براین باور بودند که بدون عقل وفلسفه مدرن،فرانسه در مراحل ابتدایی باقی میماند.
فرانسیس بیکن (۱۵۶۲_۱۶۲۲) دولتمرد وفیلسوق بزرگ انگلیسی پدر فلسفه جدید نام گرفته است ودر سنت تجربی همراه بزرگ خویش جان #لاک (۱۶۴۲_۱۷۲۷)قراردارد.
اینان در حوزه معرفت شناسی متولی اصلاحات بزرگ بودند که روش علم نوین را برپایه مشاهده و تجربه حسی را جایگزین پرستش کورکورانه اعتبارات ومقولات انتزاعی مدرسی وبحث وجدلهای بیحاصل نموده بودند!!!
تالیفات جان لاک, در حوزه اندیشه سیاسی ،الهام بخش فیلسوفان عصر روشنگری همچون دیدرو ،#جفرسون، ولتر.(۱۶۹۴_۱۷۷۸)،ودیگران شده بود.
لاک در دوران تبعید در هلند به همراه دست نویس کتابهای« دوگفتار در باب حکومت» و«جستاری در باره فهم آدمی» به انگلستان بازگشت وهردوکتاب در سال ۱۶۹۰ چاپ شد.
او استدلال مینمود که حکومت نتیجه توافق میان انسانهای آزاد وبرابر است و،وظیفه ای جز آنچه بران بنا شده یعنی حفظ زندگی وازادی ومالکیت اتباعش ندارد .
وازنظر لاک اگر شاه ازقدرت خود به نحو مستبدانه وبدون توافق مردم و.....استفاده کند آنگاه مردم آزادند تا برای خود تصمیم بگیرند وشورش آنها برعلیه حاکم موجه خواهد بود
@cafe_andishe95
🔆تساهل (Toleration)
💢تساهل و مدارا آمادگی داشتن برای قبول دیدگاه ها یا اَعمالی است که فرد آنها را نا مطلوب و ناسازگار می داند.بنابراین تساهل باید هم از آسان گیری و هم از بی تفاوتی متمایز شود.
تساهل اما بر دو حکم اخلاقی جداگانه بنا می شود.
اول تایید نکردنِ شکلی از رفتار یا رشته ایی از اعتقادات
دوم امتناع عمدی برای تحمیل دیدگاه های شخصی یک فرد به دیگران
بنابراین تنها معنی تحمل کردن آنچه نمیتوان تغییر داد را ندارد.همچنین تساهل به معنی عدم دخالت مطلق نیست و برای نفوذ به متقاعد سازی اخلاقی و عقلانی هم می تواند متوسل گردد.
🕊تساهل پایۀ اصلی لیبرالیسم و یکی از ارزشهای عمدۀ لیبرال دموکراسی است.لیبرالها معمولن تساهل را تضمین آزادی فردی و ابزار توسعۀ اجتماعی توجیه کرده اند.
جان #لاک تساهل را بخصوص در آزادی گزینش دین تعریف کرده است.بر اساس دیدگاه او دولت هیچگونه حقی در "مراقبت از روح انسان ها"ندارد.اگر چه استدلال اصلیی لاک بر اعتقاد به عقلانیت بشر بنا نهاده شده است،او معتقد است حقیقت تنها از طریق رقابت آزاد میان ایده ها و اعتقادات ظاهر خواهد شد و بنابراین اجازۀ تغییر خودش را داد.
جان استوارت #میل تساهل را یکی از وجوه آزادی فردی در نظر می گیرد و اشاره می کند که هدف تساهل استقلال شخصی است که استدلالات را رونق می دهد و بسط روشنفکری و سلامت روانی جامعه را موجب می شود.چنین دیدگاهی با حمایت از کثرتگرایی در اشکال سیاسی،فرهنگی و اخلاقی اش سازگار اند.
📍البته این بدان معنا نیست که لیبرالها هیچگونه محدودیتی برای تساهل ندارند.تساهل در برابر احزاب و ایده های تامگرا و ضد قانونی و ضد آزادی مثل فاشیسم معنایی ندارد زیرا از طریق گرفتن قدرت می توانند خود تساهل را از بین ببرند و جامعه مدنی را تضعیف کنند و منطقن قابل پذیرش نیستند.
اندرو هیوود
=======================
بنابراین وقتی در کمونیسم به جای تساهل با انقلاب خشونت آمیز برای برکنار کردن تمام نظم موجود و ساختن انسان طراز نوین و جامعه آرمانشهری مواجه هستیم ،کمونیسم چه دستاوردی برای جوامع بدور از تساهلی مثل ایران می تواند داشته باشد؟
با ترویج خصومت طبقاتی و بدون مبانی تئوریکی که تساهل را در ذهن نهادینه کند در عمل هم نمی توان چشم انداز روشنی برای تساهل متصور بود.
@cafe_andishe95
💢تساهل و مدارا آمادگی داشتن برای قبول دیدگاه ها یا اَعمالی است که فرد آنها را نا مطلوب و ناسازگار می داند.بنابراین تساهل باید هم از آسان گیری و هم از بی تفاوتی متمایز شود.
تساهل اما بر دو حکم اخلاقی جداگانه بنا می شود.
اول تایید نکردنِ شکلی از رفتار یا رشته ایی از اعتقادات
دوم امتناع عمدی برای تحمیل دیدگاه های شخصی یک فرد به دیگران
بنابراین تنها معنی تحمل کردن آنچه نمیتوان تغییر داد را ندارد.همچنین تساهل به معنی عدم دخالت مطلق نیست و برای نفوذ به متقاعد سازی اخلاقی و عقلانی هم می تواند متوسل گردد.
🕊تساهل پایۀ اصلی لیبرالیسم و یکی از ارزشهای عمدۀ لیبرال دموکراسی است.لیبرالها معمولن تساهل را تضمین آزادی فردی و ابزار توسعۀ اجتماعی توجیه کرده اند.
جان #لاک تساهل را بخصوص در آزادی گزینش دین تعریف کرده است.بر اساس دیدگاه او دولت هیچگونه حقی در "مراقبت از روح انسان ها"ندارد.اگر چه استدلال اصلیی لاک بر اعتقاد به عقلانیت بشر بنا نهاده شده است،او معتقد است حقیقت تنها از طریق رقابت آزاد میان ایده ها و اعتقادات ظاهر خواهد شد و بنابراین اجازۀ تغییر خودش را داد.
جان استوارت #میل تساهل را یکی از وجوه آزادی فردی در نظر می گیرد و اشاره می کند که هدف تساهل استقلال شخصی است که استدلالات را رونق می دهد و بسط روشنفکری و سلامت روانی جامعه را موجب می شود.چنین دیدگاهی با حمایت از کثرتگرایی در اشکال سیاسی،فرهنگی و اخلاقی اش سازگار اند.
📍البته این بدان معنا نیست که لیبرالها هیچگونه محدودیتی برای تساهل ندارند.تساهل در برابر احزاب و ایده های تامگرا و ضد قانونی و ضد آزادی مثل فاشیسم معنایی ندارد زیرا از طریق گرفتن قدرت می توانند خود تساهل را از بین ببرند و جامعه مدنی را تضعیف کنند و منطقن قابل پذیرش نیستند.
اندرو هیوود
=======================
بنابراین وقتی در کمونیسم به جای تساهل با انقلاب خشونت آمیز برای برکنار کردن تمام نظم موجود و ساختن انسان طراز نوین و جامعه آرمانشهری مواجه هستیم ،کمونیسم چه دستاوردی برای جوامع بدور از تساهلی مثل ایران می تواند داشته باشد؟
با ترویج خصومت طبقاتی و بدون مبانی تئوریکی که تساهل را در ذهن نهادینه کند در عمل هم نمی توان چشم انداز روشنی برای تساهل متصور بود.
@cafe_andishe95