لیبراسیون/لیبرالیسم
7.28K subscribers
2.66K photos
783 videos
89 files
507 links
🕊 گسترش گفتمان لیبرالیسم-محوریت آزادی فردی و اجتماعی-فردگرایی و شهروندی-اندیشۀ انتقادی و خردگرایی-حاکمیت قانون سکولار-دموکراسی-مدرنیتۀ سیاسی-جامعه مدنی-مالکیت خصوصی 🌌
#بازگشت_به_مشروطه
#ملی_گرایی
#لیبرالیسم_محافظه‌کار
#ناسیونالیسم_لیبرال
Download Telegram
لیبراسیون/لیبرالیسم
✏️📄تعليم و تربيت از دید دیویی بخش2 🔻چنان‌كه پيش از اين بيان شد تشابه محسوسي ميان ديدگاه دوركيم و ديويي در رابطه با پيوند تعليم و تربيت و سياست وجود دارد. با اين وجود، جان ديويي در نحوه انتقال آرمانهاي اجتماعي به فرد با دوركيم هم نظر نيست. جان ديويي مخالف…
🕊دموكراسی دیویی🕊
#لیبرال_دموکراسی
#جان_دیویی

☀️ارائه تعريفي جامع و مانع از دموكراسي در آثار جان ديويي نه امكانپذير است و نه چندان منطقي به نظر مي‌رسد. در اين ميان به نظر بهترين راه بررسي ويژگي‌هايي است كه او براي جامعه دموكراتيك در نظر گرفته است. ما در اينجا به تعدادي از خصوصيات چنين جامعه‌اي اشاره مي‌كنيم:

1️⃣- در نگاه جان ديويي فضاي جامعه دموكراتيك به گونه‌اي است كه فرد از يوغ عرف، سنت و تحميلات خشن اجتماعي رها شده و به طور ارادي با موازين اجتماعي سازگار مي‌شود.

2️⃣ در جامعه دموكراتيك فرد مجال مي‌يابد تا امكانات و استعدادهاي خود را محقق سازد، به عبارت ديگر جان ديويي از دموكراسي دفاع مي‌كند چون اساس آن را مبتني بر ايمان به استعداد، هوش و درايت انسان در كنار تجربه مشترك و همكاري مي‌داند. مسلماً اين استعدادها در ابتدا بالقوه مي‌باشند و با بسترسازي در جامعه دموكراتيك امكان بالقوه شدن آنها فراهم مي‌شود.

3️⃣- در جامعه دموكراتيك تلاش مي‌شود تا آنجا كه امكان دارد از بروز اختلافات و تبعيضات قومي و نژادي جلوگيري به عمل آيد. اقتضاي حيات دموكراتيك احترام به علايق اشخاص است و اين احترام بيش از آن‌كه معلول اجبار اجتماعي از طريق قانون باشد ثمره فضاي حاكم بر جامعه دموكراتيك و نهادينه شدن اين فضيلت در ميان افراد است.

4️⃣- در قلمرو ملي چنين جامعه‌اي مناسبات و منافع مشترك فراوان ميان اعضاي جامعه به وجود مي‌آورد و در سطح بين‌المللي در جهت برقراري روابط دوستانه با جوامع ديگر گام بر مي‌دارد.

5️⃣- در جامعه دموكراتيك ميان بسط شخصيت و قابليت اجتماعي تعارض وجود ندارد. به عبارت ديگر در چنين جوامعي شخصيت در راستاي مقولات اجتماعي پرورش داده مي‌شود و اين در حالي است كه در جوامعي همچون جامعه فئودال چنين رابطه‌اي برقرار نيست. جان ديويي معتقد است كه تضاد ميان بسط شخصيت و قابليت اجتماعي بيش از همه خود را در جامعه فئودال نشان داده است. تشكيل دو طبقه عوام و خواص درچنين جامعه اي موجب شده است كه مردم عادي از مقوله فرهنگ بي‌نصيب مانده و حيات آنها تنها به جنبه عملي خلاصه شود.

6️⃣- ايمان به دموكراسي آن سوي ايمان به برابري آدميان است. اما نبايد دچار اين سوء فهم شد كه سخن گفتن از برابري آدميان به معناي يكسان پنداشتن توانايي آدميان است. بلكه اين بدان معناست كه انسان‌ها همگي از نظر قانون و سياست برابر هستند.

ذكر اين نكته در اينجا ضروري است كه برداشت جان ديويي از دموكراسي چيزي فراتر و وسيع‌تر از مفهوم سياسي آن است. او به دموكراسي به عنوان روش زندگاني «»democracy as way of life مي‌نگرد كه از طريق آن افراد با روحيه مشاركت و تجارب مشترك به حيات اجتماعي خود ادامه مي‌دهند. در چنين جامعه‌اي سرنوشت فرد با سرنوشت ديگران گره خورده و فرد تلاش مي‌كند تا در ساختن ارزشهايي كه به زندگي اجتماعي نظم مي‌دهند نقش مهمي را ايفا كند.
وحید پرست تاش
@cafe_andishe95
💡یکی دیگر از دلایل مهم تاریخی که اثبات می کند سخنان آنارشیستهای بازاری در مساوی قلمداد کردن دموکراسی با سوسیالیسم چقدر ناشیانه و اشتباه است خود وجود فیلسوف بزرگی چون اسپینوزا در کانون هواداری سفت وسخت از دموکراسی است.در قرن روشنگری که خود قرنی لیبرال بود و هنوز سوسیالیسم ابدا انسجام و ساختار و سازمان قرن های 18 و 19 و 20 را نداشته که بخواهد صاحب تئوری دموکراسی نیز باشد.

مساوی گرفتن دموکراسی با سوسیالیسم تنها گواه فقر تئوریک گروه هایی از آنارشیستهای بازاری است که با رویکرد تکفیری به هر انچه نمی پسندند از جمله دموکراسی( که فاقد فرهنگ آنند.)برچسب چپ الصاق می کنند!

#اسپینوزا
#لیبرال_دموکراسی
@cafe_andishe95
🕯 پای درس ملّا‌نصرالدین🕯3
#لیبرالیسم_و_عدالت_اجتماعی
(ادامه

رفاه عمومی چیزی نیست که کسی با افزایش آن مخالف باشد. بزرگترین نشان ورشکستگی اخلاقی سوسیالیسم همین است که همواره ادعا کرده او دلسوز بینوایان است و دیگران نه، این‌که همواره به فقرا گفته‌اید پول به قدر کافی و بیش از آن هست، عده‌ای بدخواه و خودخواه نمی‌گذارند به شما برسد. ژست ارزان‌قیمت اخلاقی گرفتن کاری غیراخلاقی است‌. آنچه شما انجام می‌دهید، فریاد از سر درد است که مشکل‌گشا نیست. راه باید نشان داد و آنچه شما نشان ‌می‌دهید، چاه است نه راه. چون سوسیالیسم یا سوسیال‌دمکراسی مورد دفاع شما، مکتبی است که می‌گوید تولید و درآمد مسأله من نیست. شما تولید کنید، ولی بدهید من توزیع کنم! باری، این را نمی‌دانید که برخی اَشکال توزیع، تولید را نابود می‌کند و تولید که نباشد چیزی برای توزیع هم نخواهد ماند. آیا این زبانزد عامّه را هم نشنیده‌اید که‌ می‌گوید: «پول خرج کردن آسان است، به دست آوردنش ولی سخت است؟» اگر گنج قارون هم در اختیار کسی باشد، وقتی فقط به فکر خرج‌کردن بیشتر باشد، پایانش جز افلاس و خاکستر‌نشینی نیست؛ حتی اگر این خرج‌کردن با نیت خیر کمک به ضعفا باشد.

یک‌بار شد بگویید، این بودجه‌هایی که خواهان افزایش آن هستید از کجا تأمین شود؟ اگر منظورتان این است که از اختلاس‌ها و دزدی‌ها و اعتبارات سرّی و انواع اختصاصات بودجه‌ در حقّ برخی نیروها و گروه‌ها و ... کاسته شود، که این را به ‌ما نباید بگویید، بروید به آنها بگویید. یا -اگر در سطح جهانی حرف می‌زنید- نکند شما هم برای تأمین بودجۀ‌ مورد نظر خود به مالیات بیشتر و بیشتر یا اصلاً به مصادرۀ اموال اهل کسب‌وکار فکر می‌کنید؟ این را که بارها در کشورهای کمونیستی آزمون کردند و حاصلش توسعۀ فقر شد نه رفاه. ایدۀ ما بی‌تفاوتی به رنج بینوایان و پشتیبانی از تکاثر نیست، توجّه به اقتضائات تولید و توسعه و پیچیدگی‌های آن است؛ توجّه دادن به حوادث مهمّی با همین مبنای شما در یک قرن گذشته است که -چه با هدف عوام‌فریبی، چه با نیّت دلسوزی برای پایین‌دستان- دنیای ما را به جای بهتری بدل نکرد.

مشکل جهان ما نئولیبرالیسم نیست، «نئوکمونیسم» است؛ یعنی جریانی که از «ساختار» تا «پساساختار»، از پیش‌مدرنیسم تا پست‌مدرنیسم، از مردم‌شناسی تا مطالعات فرهنگی، از محیط‌زیست‌گرایی رادیکال تا فمینیسم رادیکال، از دفاع از همجنس‌خواهی تا حقوق‌گرایی بلاتکلیف، از آکادمیا تا مدیا، و کلی چیزهای دیگر ماسکی ساخته است تا صورت مارکسیستی‌اش را بپوشاند.

از گاوی نقل کرده‌اند که به هم‌یوغ خود که او را شاخ می‌زد - به این معنا که چرا زور نمی‌زنی و بار شخم همه بر دوش من است- نگاهی خیره می‌کرد، یعنی که زمین سفت است، چرا به‌من شاخ می‌زنی؟ آیا شد که یک‌بار هم اشاره کنید، بخش عمده‌ای از مشکلات این دنیا ناشی از سفتی زمین است؟ جبران تمامی نقائص آفرینش باری است سنگین‌تر از آن‌که بر دوش علم و تکنیک و سیاست گذاشته شود. برعکس، هر مشکلی را به سوء نیّت و سوء فهم و عمل افراد منسوب کردید و بر آسانی ساختن جامعه‌ای خوب، به صرف ارادۀ نیک تأکید کردید. آیا علّت اصلی آن حادثه و این همه عوارض، همین نگرش نبود که دوستان شما در دهه‌های چهل و‌ پنجاه گوش‌ها را از آن کر کردند؟
#لیبرال_دموکراسی
🔎دکتر مرتضی مردیها
@cafe_andishe95
🗽لیبرال دموکراسی ینگه دنیا🗽

‍ ۵۵ نماینده ای که سال ١٧٨٧ در فیلادلفیا گردهم آمدند تا کیفیت سیستمی حکومتی آمریکا را تعیین کنند به شدت متاثر از ایده های آزادی خواهانه جان لاک،ایده های اقتصادی آدام اسمیت و اندیشه های سیاسی منتسکیو بودند، در چارچوب این فضای فکری بود که سیستم مطلوب بنیان گذاران آمریکا شکل یافت شارحان قانون اساسی، نوعی از جمهوریت را طلب می‌کردند که در آن امکان سرکوب اقلیت توسط اکثریت نباشد و از سوی دیگر نفوذ عوام فریبی سیاسی به حداقل کاهش یابد، مباحثه آنان ماهیت ایدئولوژیک نداشت بلکه درباره نقش و حق ایالت کوچک و کم جمعیت در فرآیند انتخاب رهبران سیاسی بود
🇺🇸🇺🇸
در نهایت این کمیته اعلام کرد که برای انتخاب رئیس جمهور بایستی یک هیئت از رای دهندگان، رئیس جمهور را انتخاب کنند، و اعضای این هیئت را کنگره انتخاب کند و از هر ایالت به تعداد جمعیت آن ایالت در کنگره، عضو این هیئت باشند؛


بنابرین هم الزام جمعیت و هم برابری ایالات در نظر گرفته شد طرح هیئت انتخاباتی با توجه به دو مقوله عملی و فلسفی شکل گرفت چرا که از نظر عملی هدف این بود که هر ایالتی این حس را داشته باشد که بدون توجه به اندازه، نقش قاطعی در تعیین رئیس جمهور دارد و از نظر فلسفی این امکان را به وجود آورد که اعضای هیئت انتخاباتی از نخبگان جامعه خواهند بود که مردم به آنها رأی می‌دهند و به لحاظ دغدغه‌های فضیلت مآبانه و به دور از شعارهای عوام فریبانه به انتخاب رئیس‌جمهور خواهند پرداخت، این همان ایده انتخاب کننده آزاد است که با تکیه بر قوه تعلق خود و در فرآیند فکر کردن به انتخاب رئیس‌جمهور می‌پردازد.
حسین دهشیار

#لیبرال_دموکراسی
@cafe_andishe95
▪️سازوکار فنی دروغپردازی اصلاحطلبان درباره دموکراسی▪️2
#داوود_فیرحی
#اصلاحطلبی
شارلاتانیسم مستتر در اندیشه فیرحی سعی دارد شهروندی را مفهوم زدایی کند و آن را از پیمان نامۀ مدینه النبی اخذ کند.اصولا شهر و شهروندی از یونان به این سو هیچ ارتباطی با قبایل بدوی شبه جزیزه عربستان نداشته است.فردیت قوام یافته از غرب از سنت اومانیسم سکولار بعد رنسانس نسبت بشر با هستی و خالق را دگرگونه کرد و اصولا ارجاع به قرون وسطای شرق بلاموضوع است.

▪️فقه از حیث تعیین تکالیف بر حقوق فردی و مالکیت فردی مبتنی نیست بلکه بر توده بی شکل امت و جزئی ذوب شده در جمع ناظر بوده است.برآمدن فرد از جمع و تحقق حقوقش در مبانی دولت پرستانه دین پرستانه و جمعگرای امت نامقدرور است.
نظریه پردازی سیاسی عرصه نفهمیدن و کشکول ی از مفاهیم متضاد ساختن نیست.

سیاستِ عین دیانت که از قدیم جهان اسلام را در نوردیده شعار همیشگی بنیادگرایان بوده و هست و روش تلفیقی فیرحی نه تنها گامی به پیش بر نمیدارد بلکه با نابودی ارزش و تعریف دموکراسی جای پای تئولوژی ایدئولوژیک را در مناسبات اجتماعی چون قیمی بی چون و چرا و غیر انتقادی به عرش اعلی خواهد برد.
سیاست امثال روشنفکران دینی چون فیرحی هم همان بازتولید سیاست عین دیانت است و دولت را تابعی از دین قرار می دهد و عقبگردی به نفع میل قلبی خود یعنی سنت تاریخی دینی دارد.

آخوند خراسانی همچون نائینی هرگز مثل فیرحی قرار نبود به دموکراسی دینی برسند بلکه عرصه دین را برکنار اعلام کرده و قرار بود برای سیاست پهنۀ عرفی و این جهانی فراهم کنند و بی شک از این منظر با وجود قدمت،تقدم فهم بر فیرحی دارند.فهمی که فیرحی در اولین منزلهایش زانو می زند.

فیرحی قرار است مشروعیت دین را اثبات کند سپس از آن دموکراسی استخراج کند در این مقام کسانی چون مصباح یزدی در این بینش جلوتر است که به کل و به حق همراهی فقه با دموکراسی را دارای مبانی متخاصم و ناسازگار میداند.
و همین فیرحی را در گمراهی و سالوس عقب مانده تر و ماقبل نقدتر از بنیادگرایان قرار میدهد.امثال فیرحی در واقع ترس و وحشتشان اجازه نمی دهد از زمین امن مذهبشان خارج شوند و دنیای واقعی سکولار را درک کنند از طرفی هم ننگ دارند متحجر و سنتی محض خطاب شوند بنابراین در سیاست ورزی هم خدا را میخواهند هم خرما را که این روش از درون متناقض و محکوم به فروپاشیست.
او قصد کار بزرگی را دارد اما مایۀ تئوریک لازم برای گذر از بحرانشان را هم ندارند.

🔚او در زمین سست و پوشالین دینگرایی ایستاده برای همین امکان خلق دستگاه سیاسی درست برای توسعه سیاسی در ایران را بر مبنای ملیت ایرانی بر باد می دهد.نقدهای او به جواد طباطبایی هم از آنجا مضحک است که اولا طباطبایی بر ناسیونالیسم غربی تاکیدی ندارد و دوم اینکه حتی اگر کسی بر ملیت مدنی ایرانی هم تاکید کند بسیار جلوتر از فیرحی است که با قید زدن دموکراسی و ملت تحت عنوان دینی و امت ،سیاست را به رمه وارگی و استبداد رای فقها سوق می دهد.
ملت مدنی لیبرال و مدرن بر حقوق فردی و حقوق بشر و دموکراسی ملتزم است و نگرشی فرادینی است که حافظ منافع همه گرایش های دینی و غیر دینیست.یعنی ملی گرای مدرن متضمن حقوق احاد یک ملت بدون توجه به زبان،دین ،قوم ،فرهنگ و...است.آیا دموکراسی(!)دینی هم چنین چیزی ایجاد میکند؟

وضع کشور در چهار دهۀ اخیر پاسخگوست!
#سیاست_مدرن
#لیبرال_دموکراسی
🔮 @cafe_andishe95
◻️آزادی در لیبرال دموکراسی چیست؟◽️
Freedom & liberty
#لیبرال_دموکراسی
📍آزادی در بینش لیبرال که در دموکراسی مقدم بر عنصر دموکرات تجلی می یابد به دو بخش منفی و مثبت تقسیم میشود که تمام ارکان جامعه را در برگیرد و به آزادی جامعۀ مدنی منتج گردد.در آزادی منفی قوانینی متضمن آزادی های فردی و جمعی خواهد بود که افراد از چه تحکم ها و قیدهایی می توانند آزاد باشند و در واقع حوزۀ«آزادی از چیزی» است و رهایی از مداخلۀ غیر در امور فرد.
حیطۀ آزادی مثبت نشانگر این است که چه کاری را میتوانیم انجام دهیم یعنی حیطۀ «آزادی برای چیزی»است.

◽️آزادیهای مدنی از جمله آزادی بیان ،آزادی عقیده، آزادی مذهبی،آزادی مالکیت، است که همگی ذیل حکومت قانون که مجرای تحقق این آزادی هاست قوام می گیرند.

در هیچیک از مواردِ آزادی، نباید قانونها پایمال شوند.جان استوارت میل و جان لاک هم تاکید زیادی روی لزوم تحقق حکومت قانون بنیاد برای ایجاد آزادی ها تاکید دارند.لاک میگوید آزادی تنها در حکومت قانون محقق خواهد شد.میل آزادی بیان نامحدود را در موارد نفرت پراکنی و غیره نمی پذیرد.

در واقع طلب آزادی های نامحدود گفتمانی رمانتیک و آنارشیستی است که به رهایی اگر منجر شود به آزادی دموکراتیک نخواهد رسید.در واقع آزادی مطلق رهایی از قانون های است که آزادی را ترسیم میکنند و خود به ضدِ خود یعنی غیر آزاد بودن منجر می شود.اگر من آزاد باشم به شما تهمت بزنم یا امنیت روانی و جسمی شما را به مخاطره اندازم چگونه شما میتوانید از حس آزادی خود لذت ببرید.بنابراین همواره آزادی ها با قید و بندهایی قانونی؛که هیچ فرد یا نهادی بالاتر از آن نیست محدود میشود.این محدودیتی ناگزیر در جهت حفظ آزادی برای همگان است و محدودیتی در جهت نفی و کاهش آزادی فردی نیست.آزادی همچنان در دایره بسیار وسیعی به چرخش ادامه میدهد.مانند دوربینی که بسیار آزاد است همه جا عکس بگیرد اما نه زیر لحاف اتاق خواب شما برای کشف انحرافات احتمالی شما!

▪️آنارشیستهای آرمانشهرگرا که ناتوان از تحلیل و تحقق آزادی چه در پهنۀ عمل و چه پهنۀ نظر بوده اند همواره جزو معدود سیاسیون طرفداری آزادی مطلق بوده اند.آنان درکی از الزام پراگماتیستی تبعیت همه از قانونهای دموکراتیک نداشته و قید و بندی برای آزادی قائل نبوده و با اینکار در واقع به جای بهبود آزادی در حال تخریب آن هستند چون با برداشتن شروط و قیود قانونی دیگر تجاوز به حقوق دیگران در واقع فردیت افراد و آزادی گرانبهای آنان را خوسته و ناخواسته پایمال میکنند.

آزادی قانونمدار مشغول محدود کردن آزادی دیگران در انجام هر کاریست که آزادی دیگران را مخدوش میکند پس اتفاقا در جهت افزایش آزادی گام بر میدارد.
در طیف مقابل هم فاشیستها و بنیادگرایان آزادی را مطلقا مردود دانسته و فرد را در امت و جمع مضمحل می کنند و به آزادی خیانت میکنند که روی دیگر سکۀ آزادی آنارشیستی رمانتیک هستند.
؛؛
دولت مدرن دموکرات اصولا مبتنی بر قانون بوده و هست و فرای این تصوری از آزادی در مدرنیتۀ سیاسی متصور نبوده است.

🔎اشتباه رمانتیک آنارشیستها در قرائت معوج خود از آزادی ناشی از خلط مفهوم آزادی در هنر با آزادی در سیاست نیز هست.
هنرمند رمانتیک بدنبال آزادی از قواعد کلاسیک فرمانروایی من را در هنر مستقر میکند،آزادی بی قید و بند یکی از نمودهای رمانتیک ها در تاریخ هنر و ادبیات بوده که عشق و علاقه را آزادی کامل میدهد فارغ از عرف و قواعد و قانونها و اخلاق و...و در نتیجه آزادانه همه چیز را تقریبا مجاز می شمارد.این نوعی برخورد هنرمندانه با مفهوم آزادی است که اتفاقا بهترین جا برای آن همینجا یعنی در عالم هنر است نه سیاست که با جان و مال و شرافت مردم رابطه دارد.آزادی در این بینش قید و بند قانون و عرف نمیشناسد و قرار است با شکستن مرز آنها به خلاقیت و ابتکار میدان دهد و به «منِ هنرمند»"اصالت داده و او را در مقام خدایی(خالق)قرار دهد و به قانون دهنکجی کند.
@cafe_andishe95
◻️آزادی در لیبرال دموکراسی چیست؟◽️2
Freedom & liberty
#لیبرال_دموکراسی
چنین نگرشی در سیاست مردود است زیرا حاکم خدا و مطلقا آزاد نیست که هر چه خواست سر محکوم بیاورد و خود او نیز با لگام قانون از تعدی به حقوق فردی بازداشته می شود.

در لیبرال دموکراسی قرار است بر قدرت سرکش و نامحدود حاکمان لگام نهاده شود ولی در جوامع غیرآزاد حکومت بر دهان مردم و آزادی هایشان لگام می نهد.

🔻دیکتاتورها و مفسدین سیاسی همواره پیرو رمانتیسیسم سیاسی بوده و آن را از سمت حکومت اِعمال می کرده اند.لنین مائو هیتلر و استالین همیشه خود را مطلقا آزاد دیده اند تا به جامعه هر شکلی که میل دارند بدهند و هزینه های آن از جان و مال و امنیت آزادی را پایمال و تباه کنند تا اثر مطلوب هنری خود را خلق کنند.همین آزادی مطلق که از جانب دیکتاتورها نامطلوب است از جانب شهروندان نیز آسیبرسان است و اینجاست که قانون وارد شده و به حیطۀ آزادی های نامحدود سروسامان می دهد و آن را در مجرای درست کانالیزه میکند.رمانتیک گرایی و طلب آزادی مطلق و نامحدود و نامشروط هم از جانب حاکم و هم از طرف محکوم مردود و به تباهی خود آزادی منجر خواهد شد.سیاست با رمانتیک بودن دو قطب متضادند.

📄خود قانونها هم از مجاریِ حقوق بشری و دموکراسی خواهی لیبرال تدوین شده اند و ترس و وحشت رمانتیکها و آنارشیستها از محدود شدن قانونی آزادی،بی مورد و نشان عدم تکامل فرهنگ دموکراتیک بین آنان است.

لیبرال دموکراتها فرد را واجد ارزش اصولی دانسته و در جهت آزادی ،آنان را موجوداتی دنبال منافع خود و بالغ و عاقل در نظر گرفته تا راه خود را گزینش کند.راهی که خود برای خود درست تشخیص داده است نه راهی که ایدئولوژی های فاشیستی کمونیستی و بنیادگرایی برای او در نظر گرفته اند.انسان به طور پیشفرض عقلانی و روشن اندیش در نظر گرفته شده جان استوارت میل به زیبایی آزادی را موجب رشد و پیشرقت انسان قلمداد میکند .

اما محافظه کاران برعکس انسان را موجودی ضعیف و محدود و حتی فاسد می دانند که نیازمند اقتدار است این خط را فاشیستها که خود نوعی محافظه کار هستند تا سر حدات توحشبارش ادامه میدهند و فرد و فردیت را نابود میکنند.
@cafe_andishe95
📃محمدعلی فروغی، نخست‌وزیر دوران پادشاهی رضاشاه، در این رساله که در سال ۱۳۰۶ نوشته شده است از اندیشه‌های دور و دراز خود در تحول آموزش سخن می‌گوید.

سخنان او را که با تحولات آموزشی امروز می‌سنجیم از قدرت تخیل این مرد شگفت‌زده می‌شویم. او توضیحی از تحول آموزشی می‌دهد که بسیار شبیه به اپلیکیشن زوم است که امروزه نقش اصلی را در آموزش از راه دور بازی می‌کند.

به نظر شما آیا امروزه می‌توان در جمهوری اسلامی سیاستمدار شایسته و دلسوزی همچون محمدعلی فروغی یافت؟
#لیبرال

@cafe_andishe95
🔅اکنون، همه ما توکویلی هستیم!؟🔅
#الکسی_دو_توکویل
#لیبرال_دموکراسی
📍توکویل، بیش از آنکه هواخواه دموکراسی باشد دل در گروی آزادی و برابری سیاسی و اجتماعی داشت و البته این سه را با دقت و بینشی ستودنی با یکدیگر مرتبط ساخت.

«یکی از شگفت انگیزترین چرخش‌های فکری قرن بیستم احیای علاقه به نوشته ها و آثار الکسی دو توکویل بود. این درحالی‌ست که در اواخر قرن نوزدهم توکویل فرانسوی رفته رفته به دست فراموشی سپرده می‌شد و آمریکایی ها شروع به یافتن رخ‌نگاره‌ای مشهور از او در اوایل قرن نوزدهم بودند که مورد شک و تردید واقع بود. اما، در قرن بیستم به طور فزاینده ‌ای مورد احیای ملت مهاجرنشین صنعتی واقع شده بود.
با این حال، در سال ۲۰۰۰، ژورنال دموکراسی از عموم روشنفکران خواست تا مسائل مطرح موثری راجع به آینده‌ دموکراسی، پایان تاریخ، مسئله جامعه‌مدنی، فدرالیزم اروپایی، نژاد و قومیت، فروپاشی کمونیسم، جنگ و سیاست خارجی، نابرابری بین المللی، زنان و خانواده، حتی زیبایی شناسی دموکراتیک پسامدرنیزم، از طریق تاملات و متون کامل توکویل ارائه نمایند. از این رهیافت، سردبیران اظهار داشتند: «ممکن است با کمی اغراق بگوییم؛ اکنون، همه ما توکویلی هستیم».

آنها، در اهمیت این موضوع معتقدند «یک نسل پیش از آن، به نظر نمی رسید که توکویل بزرگ‌ترین فیلسوف سیاست قرن نوزدهم تلقی شود. اما امروزه این دیدگاه چیز «غیرمعمول و عجیبی نیست». چرا که او نظریه ای سترگ را در اجتماع و سیاست پیشنهاد می‌دهد.


📚«توکویل در قرن بیستم»-راهنمای کمبریج
==============
📍مهمترین متفکر سیاسی قرن نوزدهم توکویل است نه امثال کارل مارکس،شهرت بیش از حد مارکس و خیلِ طرفداران او به نجات تزهای سیاسی -اقتصادی ضد توسعۀ او نخواهد آمد.
@cafe_andishe95
🕊لیبرالیسم مقدم بر دموکراسی🕊

#ارزشهای_لیبرالی
#لیبرال_دموکراسی

▪️اعلامیۀ جهانی حقوق بشر اساس و منشا قدرت حکومت را ارادۀ مردم می داند و آنرا متکی به انتخابات آزاد می شمارد.

🔸دموکراسی مبتنی بر انتخابات دموکراسی #لیبرالی خوانده می شود.این ادعا دلایل محکم تاریخی دارد.اغلب جوامع غربی قبل از دموکرات شدن لیبرال شده بودند ،مثلن در جوامع پیشروی هلند و انگلستان لیبرالیسم مقدم بر دموکراسی بوده است.
نظم لیبرالی مبتنی بر حاکمیت قانون اساسی سکولار ابتدا زمینه را فراهم کرد و بعد از آن حق رای اعطا شد و احزاب سیاسی رشد یافتند.
نظم لیبرال اصولی دارد مثل:پیروی دولت از قوانین مصوب مجلس (حکومت قانون)؛تضمین حقوق فردی بر اساس قانون و نیز تضمین آزادی بیان،اجتماعات و مهاجرت و استقلال کامل قوای سه گانه به منظور نگهبانی از قانون و حقوق فردی .تاریخ نشان داده بدون قوام این مولفه های لیبرالی دموکراسی و رای دادن خوابی بیش نبوده است.بنابراین مغلطه دموکراسی سوسیالیستی هم در همین راستا ابطال می شود.چیزی به اسم نظام سوسیال دموکرات نداشته و نداریم بلکه این سوسیالیستها بودند که با عقب نشینی از آرمانهای خود مثل لغو مالکیت خصوصی ابزار تولید و تمکین به مجلس لیبرالی قواعد بازی لیبرالی را پذیرفته و جزم های مارکس مثل انقلاب محتوم و نفی دموکراسی بورژوازی و.. را لگدمال کرده اند.

🔻تنها با مولفه لیبرالی است که می توان به پایداری دموکراسی چشم داشت.دولت مقتدر اگر طبق این اصول لیبرالی پیش نرود هر قدر هم پشتوانۀ مردمی داشته باشد و مثلن تنها آزادی شهروندان تامین نباشد توانایی کنترل مردم بر نهاد قدرت به سرعت فرو می ریزد.

حاکمیت قانون در قالب مشروطیت لیبرالی با تفکیک قوا(که مخترعینش اساسن لیبرالها هستند مثل مونتسکیو)و پایبندی به قانون اساسی و تضمین حقوق و آزادی های فردی و اجتماعی از جمله حق آزادی مالکیت چیزیست که در اختیار لیبرالیسم بوده و آلترناتیو چپ از آن بی بهره بوده است.

🔸سوالی پیش می آید:آیا دموکراسی لیبرالی تنها شکل دموکراسیست؟پاسخ مثبت است.
قرن بیستم شاهد بروز رژیم های تکحزبی فاشیستی و کمونیستی بوده است و اینان برای حفظ دستاورد انقلاب این تکحزب را ضروری دیده اند و این حزب حاکم هم حامی سیاستهای دولت و مجرای انتقال افکار عمومی از پایین قرار بود باشد که شکست خورد.دقیقن محور نبودن آزادی لیبرال نقطه ایی بود که این جریانات را به انحطاط کشاند.عدم پاسخگویی آنان را به سرکوبگری سوق داد و ایجاد دستگاه بزرگ امنیتی برای استمرار تک گفتمان مورد نظر ایدئولوگهای نظام.در آفریقا هم حکومت تکحزبی غیر کمونیستی تست شد که ثمری نداد.

تنها نتیجه بحث اینست که هرگونه تلاشی برای تحقق دموکراسی بدون لیبرالیسمِ مقدم بر آن ،محکوم به فناست.آزادی اجتماعات و آزادی انتخاب و بیان واحزاب و...هم نتیجه مطلوب داشته هم ابزاری تضمین کننده برای نفوذ و نظارت مردم بر دولت بوده؛تفکیک قوا هم خود از بالا در تنظیم قدرت دولت نقش دارد.بی شک همواره جایی برای آزمایش درون نظام لیبرالی دموکرات برای انطباق با شرایط محلی وجود دارد اما این تصور خام که شکلی از دموکراسی که در محیطهای کوچکتر یا جوامعه سنتی قابل اجراست به راحتی قابل انتقال به سطج کشور نیز هست اشتباه است.دولتهای قرون جدید ساختاری بسیار قدرتمند دارند و مبارزه تاریخی لیبرالها و مشروطه خواهان غربی برای وادار ساختن دولتهای خودکامه به گردن نهادن به نظارت مردم و پاسخگویی به آنها تجربه و درسی بی بدیل برای دموکراتهای امروزیست که راه فراری از آن نیست.

🔻قرائتِ "دموکراسی استبداد اکثریت است" بازخوانی غلطی از آنارشیستها و بقیه مخالفان دموکراسیست که حقیقت ساده ای را فهم نکرده اند.دموکراسی به معنای دقیق کلمه حکومت کل مردم باید باشد نه حکومت بخشی از مردم بر بخشی دیگر!یعنی اگر چنین اتفاقی رخ داد آن دموکراسی مخدوش شده و ذاتش به مخاطره افتاده!پس نقد کردن دیکتاتوری اکثریت نقد دموکراسی نیست نقد برداشت غلط خودشان از دموکراسی است.

🔹ضمن اینکه نافرمانی مدنی یا سرپیچی مسالمت آمیز برای دفاع از بعضی اصول مهم یا مصالح حیاتی جایگاه ویژه ایی در تاریخ دموکراسی دارد.این با قانون شکنی گروه های خلافکار البته متمایز است ویژگی آن آشکار بودن،داشتن هدف سیاسی و ابا نداشتن از پیگرد است.هدف واداشتن صاحب قدرتان به بازنگری در سیاستهاست و تنها زمانی هم مجاز است که دیگر روشهای تبلیغی و متقاعد سازی و گفتگو بی نتیجه مانده باشد.
🔳پس از آنجا که توسعه سیاسی به وجود دموکراسی وابسته است دموکراسی هم بنیانی لیبرالی دارد و توسعه سیاسیست که میتواند توسعه در دیگر ساحات را سیاستگذاری کند پس بیراه نیست که به جای حکم مارکسی اقتصاد زیربنای امور است گفته شود :

سیاست(توسعه سیاسی) است که بیشتر قابلیت این را دارد که زیربنای اصلی تلقی شود نه اقتصاد!

لیبراسیون

@cafe_andishe95
🕊لیبرالیسم، مقدم بر دموکراسی است.
#ارزشهای_لیبرالی
#لیبرال_دموکراسی

🌐سوسیال‌دموکراسی هم منبعث از لیبرالیسم است، نه مارکسیسم.

دموکراسی (که معنای دقیق‌تر آن «حکومت قانون» است نه «مردم‌سالاری») یک مفهومی وسیع‌تر از لیبرالیسم است. لیبرالیسم، یکی از مقدمات و بخش مهمی از روند دموکراسی در یک کشور می‌‎تواند باشد.

📍در واقع لیبرالیسم مقدم بر دموکراسی است. بدون بسط ارزش‌های لیبرالیسم (به ویژه «فردگرایی»، که قلب تپنده لیبرالیسم و دالّ مرکزی دیسکورس (گفتمان) لیبرالیسم است). دموکراسی واقعی و پایدار پیاده نمی‌شود.

زیرا دموکراسی، حاصل شهروندان دموکرات است، «شهروند»، «فرد»، «انسان» (انسان، بدون هیچ پسوند و پیشوند)، و انسان به عنوان سوژه و فاعل شناسا (نه محصول ماشین جوجه‌کشی در اندیشه‌های متعفن نژادپرستان و قوم‌گرایان) در اینجا مدنظر است.

🔅لذا «انسان» در غیاب فردگرایی نمی‌تواند دموکرات باشد، در واقع، استقلالِ اراده فرد، و آزادی فردی انسان (برای انتخاب‌های فردی)، مقدمه شکل گرفتن «انسان دموکرات» است، بنابراین افراد و جریان‌های نژادپرست و یا قوم‌گرا که انسان‌ها را فقط «حاصل فعل و انفعالات دستگاه تناسلی پدر و مادرشان، در شبی از شبها» می‌پندارند و به عنوان یک «سوژه» به انسان نگاه نمی‌کنند، نمی‌توانند «انسان دموکرات» باشند و حق ندارند حرفی از دموکراسی بزنند.

◾️حتی احزاب و جنبش‌ها و دیسکورس‌های موسوم به «سوسیال دموکرات» هم منبعث و تأثیرپذیرفته از لیبرالیسم هستند. موفق‌ترین سیستم‌های رفاهی که به آمال و آرزوهای سوسیال‌دموکرات‌ها نزدیک است، در کشورهایی پیاده شده است که حکومت‌شان، پایه لیبرال دارد، مثل کشورهای اسکاندیناوی، کانادا، نیوزیلند، استرالیا، و برخی کشورهای اروپایی. حتی آمریکای عصر روزولت (روزولت اول)، موفق‌ترین مدل سیاستهای رفاهی در غرب است. اما در کشورهایی که اساس حکومت‌شان بر کمونیسم و چپ بنا شده (مانند شوروی سابق، کوبا، کره شمالی، کامبوج پل پوت، چین زمان مائو و امثال آن) هرگز نه در رفاه موفق بودند، نه در عدالت، نه در توسعه، نه در آزادی، نه در دموکراسی و نه در حتی ابتدایی‌ترین آرمان‌های سوسیال دموکراسی. و اصلاً دموکراسی در آنها قابل پیاده نبوده و نیست و نخواهد بود. و در فساد و تباهی و جنایت و کشتار، رکورددار تاریخ هستند. استالین و مائو و پل پوت، میلیونی آدم کشتند!

🔸می‌توان گفت که سوسیال‌دموکرات‌های غربی، به نوعی همان لیبرال‌های چپ‌زده هستند.

یعنی «دالّ مرکزی» دیسکورس آنها همان لیبرالیسم است، اما از مفاهیم چپ هم در «دالّ‌های شناور» خود استفاده کرده‌اند و این از محاسن لیبرالیسم است که از ایدئولوژی عبور کرده و به فراایدئولوژی رسیده است.

البته ما محافظه‌کاران، این انتقاد را به لیبرال‌ها وارد کردیم که در پذیرش دالّ‌های شناورِ گفتمان‌های دیگر در دیسکورس خود، کمی محتاط باشند. اما چپ‌هایی که دالّ مرکزی آنها کمونیسم است، مطلقاً توان اخذ دالّ‌های شناور از سایر دیسکورس‌ها را ندارند، چون هنوز هم ایدئولوژی زده هستند. بنابراین یک مارکسیست یا لنینیست، یا استالینیست، یا مائوایستو امثال آن اساساً نمی‌تواند دموکرات و یا سوسیال‌دموکرات بشود.

✍🏼دکترمحمد محبی
لیبراسیون
🔮 @cafe_andishe95
🔅از مهم‌ترین خطراتی که میل برای دموکراسی برمی‌شمارد، می‌توان به «زورگویی عرف» و «ستمگری اکثریت» اشاره کرد که همواره در کمین دموکراسی است. در واقع، میل همچون پیشینیان فلسفه سیاست بر آن است که حکمرانی و حکومت‌داری امری مهارتی و نوعی تخصص حرفه‌ای است که سیاست‌مداران هر جامعه ای باید با پایبندی و پیروی از قانون، دفاع از حقوق و آزادی های بنیادین آدمی، منافع و مصالح ملی و دیرگذر را بر منافع کوتاه مدت ترجیح دهند و در عین حال بر مشارکت فعال شهروندان در امور سیاسی جوامع شان نیز اصرار ورزند و شروطی نیز برای آنان در نظر می‌گیرد، چنان که بیان می‌کند؛

«من به هیچ روی نمی‌پذیرم که هر شخص بی‌آنکه سواد خواندن و نوشتن داشته باشد، بتواند در رای‌گیری شرکت جوید؛ و در اینجا توان انجام چهار عمل اصلی حساب را بر آن می‌افزایم».

در واقع، او بر گزینه و گونه‌ی انتخابی دمکراسی که مبتنی بر امکان داشتن نماینده برای همگان و نه‌تنها برای اکثریت پافشاری می‌کند. و این رویه دموکراسی را به دلیل آنکه گروه‌های فرهیخته خوش‌فکر، روشنگر، روشن‌بین و نخبه‌ای که در اقلیت هستند، می‌توانند از منزلت و احترامی فراتر از قدرت عددی شان بهره مند شوند را «دموکراسی راستین» می‌نامد و هر چیز دیگری که علیه آن عمل می‌کند را «دمکراسی دروغین» می‌داند.
زیرا، به باور وی، دموکراسی انتخابی بر امکان داشتن نماینده برای همگان و نه تنها برای اکثریت مبتنی است؛ در این دموکراسی منافع، عقاید و مراتب عقل که در اقلیت عددی باشند خواهند توانست با شأن و منزلت و قدرت استدلال خویش نفوذی فراتر از قدرت عددی خود به دست آورند.

این دموکراسی که تنها گونه مبتنی بر برابری و بی‌طرفی و تنها حکومت همه به وسیله همه، یعنی نوع راستین دموکراسی است (از بزرگ ترین مضرات دموکراسی‌های دروغینی که اکنون حاکم‌اند و تصور رایج دمکراسی تنها از آنها مایه می‌گیرد) فارغ خواهد بود.

📚حکومت انتخابی | جان استوارت میل
ترکاشوند
#لیبرال_دموکراسی
@cafe_andishe95
🔎در نظر من قدرت مطلق [بدون قانون] در هر حال و صورتی، ذاتا یک عامل شر، مضر و نامطلوب است و مصلحت نیست که در جامعه چنین قدرتی یعنی قدرت نامحدودی که از قانون سرچشمه نگیرد به وجود آید.

در نظر من به غیر از پروردگار هیچ کسی نمی‌تواند بی‌آنکه بیم خطری برود، قدرت بی‌قانون به دست گیرد. زیرا تنها اوست که قدرت‌اش با عدالت و حکمت‌اش برابری دارد و در روی زمین هیچ قدرتی وجود ندارد که ذاتا همانند او شایان احترام باشد و دارای چونان حقوق مقدسی باشد که من بگویم باید او را در اعمال خود آزاد گمارد و هیچ قانونی بر سر راه وی نگذاشت.
به همین جهت، موقعی که می‌بینم در جایی قدرت بی‌قانون و اختیار مطلق به دستگاهی تفویض گردیده است، خواه نام آن ملت یا شاه، خواه دمکراسی یا اریستوکراسی و یا جمهوری و سلطنت باشد.
در این صورت باید بگوییم این‌جایی‌ست که بذر و نهال خودسری یا ستمگری افشانده شده است. پس در این‌صورت، من در پی زیستن تحت قوانین دیگر هستم
#لیبرال_دموکراسی
📚الکسی دو توکویل، ۱۸۳۵: فیلسوف لیبرال دموکراسی
@cafe_andishe95
🌐مفهوم دموکراسی درجهان امروز🗳1
#لیبرال_دموکراسی
📍بدون شک دموکراسی تنها ساختار سیاسی است که در آن قابلیت شکل گیری و پویایی چهارعنصر آزادی،عدالت،کثرتگرایی ارزشی و پاسخگویی دولت به مردم امکان پذیر است. همچنین دموکراسی تنها شکلی از سازماندهی اجتماعی است که درآن هیچ نهادی به تنهایی قدرت حکمفرمایی برجامعه را ندارد و استقلال سیاسی قوه قضائیه و قانونمندی موجوددرجامعه امری تثبیت شده هستند.اما براین نیز اتفاق نظروجود دارد که دموکراسی بدون اخلاق دموکراتیک شهروندان پایدارنخواهد بود.دموکراسی بیش ازهمه به شهروندانی اخلاقی و قانونمند متکی است.دیر زمانی است که متفکران علوم سیاسی به این نکته بس ظریف پی بردند که دموکراسی به تنهایی کفایت نمی کند ولذا پسوند لیبرالی را هم برآن افزودند.

دموکراسی لیبرالی بیشتر نتیجه میل به بازشناسایی است یعنی افراد مایلند که نقش شان درجامعه ودرشکل دادن به ساختاردموکراتیک شناسایی شود و مورد ارج قرارگیرد.همچنین افزودن کلمه لیبرال به دموکراسی ما را به فلسفه لیبرالیسم هم گره می زند اصل رضایت مردم درشکل گیری و بقای حاکمیت که جان لاک به آن اشاره می کند.اگر جامعه ای برمبنای رضایت عمومی بنانشده باشد جز تیرانی چیزی نیست.آدام فرگسن ازمتفکران مدرن عصر دموکراتیک را عصر تمایزها می نامد بدون این تمایزها دموکراسی امکان پذیر نیست واین تمایزها عبارتنداز:
تمایز میان دین و دولت
تمایزمیان جامعه مدنی و دولت
تمایز میان نمایندگان مردم و خودمردم به عنوان حاکمان اصلی دموکراسی
تمایزمنتسکیویی میان قوه مجریه،مقننه و قضائیه

👥همچنین دموکراسی نظامی است که برمبنای گفت و گو قرارگرفته است گفت وگو با درون خود و با دنیای بیرون ازخود.رژیم های استبدادی رژیم هایی هستند که درآن سکوت عقل و سکوت شهروندان حاکم است و شهروندان درباره وضع خود نمی اندیشند فقط به اوضاع و احوال دیگران غبطه می خورند اما دموکراسی تمرین روزانه اندیشیدن است.سیر تکوین و تکامل دموکراسی با سیر آگاه شدن فاعلان سیاسی ازآزادی خود ارتباطی مستقیم دارد.دموکراسی راستین مستلزم مشارکت روزانه شهروندان علیه تمام اشکال نهادینه شده و غیرنهادینه شده سلطه است.میزان دموکراتیک بودن جامعه را ازمیزان آگاهی شهروندان به آزادی شان و نیز ازمیزان مقاومت و مبارزه آنها با سلطه گری می توان بیرون کشید.قدرت سیاسی و نخبگان حاکم مستبد همیشه تلاش می کنند با ایجادانحطاط اخلاقی،با تزریق بی تفاوتی به شهروندان و با جاهل و ناآگاه نگه داشتن آنها دموکراسی را تحلیل ببرند.

خطری که توکویل به آن پی برد این بود که شکل افراطی و نامحدودفردگرایی لذت جویانه که فردیت ناآگاه و مصرف کننده به آن دامن می زند فردیت دموکراتیک را نابود می کند.
دموکراسی درگرو آگاهی شهروندان ازحدود مسئولیت های مدنی شان است.بنابراین برای تداوم دموکراسی صرف قانونمندی کفایت نمی کند بلکه فرهنگ دموکراتیک نیز باید تثبیت و نهادینه شود.توکویل معتقد بود پیدایش دموکراسی با انحلال نگرش کل گرایانه به جهان و انهدام نظام سلسله مراتبی درجامعه همراه است.شکل دموکراسی مستلزم گذار ازسلسله مراتب به انسان برابر طلب است.
وقتی ما از دموکراسی سخن می گوییم ازبازشناسی حقوق افراد صحبت می کنیم وشاید مهم ترین حق حقی است که هرفرد درچارچوب دموکراسی برای شکل دادن به سرنوشت فردی و اجتماعی خود دارد.سوژه برای شهروندبودن ورسیدن به درجه شهروندی نیازمند فضای مدنی آزادی است که درآن شرایط آگاهی سیاسی خود را فراهم کند نظام های جبار با زدودن و برداشتن این فضای مدنی عملاً مانع آگاهی واقعی شهروندان می شوند.جامعه توده ای دست پخت جباران است.جامعه ای که درآن توده ها در راس امورقرار می گیرند و یا ذهن شان ازسوی نخبگان سیاسی مسلط دستکاری و تحریف می شود. جامعه توده ای جامعه ای است که درآن افراد اتومیزه و آنومیک شده اند. ودرآن فردگرایی لذت جویانه و قبیله گرایی جای روح دموکراتیک را گرفته است. جامعه ای که فقط تصویری توده ای یا مصرف کننده ازخوددرآینه ببیند قابلیت دموکراتیک شدن خود را ازدست می دهد. درجامعه دموکراتیک حوزه عمومی توسط عقلانیت انتقادی و نه فردگرایی لذت جویانه اداره می شود.
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
🏛یادبود ملی کوه راش‌مُر 🇺🇸 Mount Rushmore National Memorial 🗽یک پارک و یادبود ملی در ایالت داکوتای جنوبی در ایالات متحده آمریکا است که به خاطر مجسمه‌های حکاکی‌شده ۴ رئیس جمهور ایالات متحده مشهور است. گوتزن بورگلوم طراحی مجسمه‌ها را انجام داد و سپس به اتفاق…
👤انتخاب این چهار رئیس‌جمهور به خاطر تلاش آنها در زمینهٔ استقلال ملی کشور، رشد، گسترش و حفظ کشور بوده است.این یادبود که در سال ۱۹۲۵ میلادی تأسیس گردید، بر روی زمین‌های سرخ‌پوستان قبیلهٔ لاکوتا قرار دارد.

🗽دون رابینسون، مورخ داکوتای جنوبی، ایدهٔ تراشیدن شکل‌های مشخص‌شده در کوه‌پایه‌های سیاه داکوتای جنوبی را باعث ارتقای صنعت توریسم این منطقه می‌دانست و ایدهٔ وی به عنوان یکی از مشاوران پروژه، ارائه آثاری با قد و قامت صخره‌های سوزنی بلک هیلز داکوتا بود. هر چند، گوتزن بورگلوم موافق چنین ایده‌ای نبود زیرا معتقد بود این صخره‌ها از دیدگاه ساختاری فاقد کیفیت و استحکام لازم هستند، همچنین مخالفت قبیله لاکوتا با این پروژه هم مطرح بود زیرا آن‌ها مخالف تخریب منابع طبیعی سرزمین اجدادی‌شان بودند.

رابینسون می‌خواست که این تندیس‌ها شامل چهرهٔ قهرمانان غرب آمریکا همچون بوفالو بیل اسب دیوانه، ابر سرخ به همراه لوئیس و کلارک باشد اما بورگلوم معتقد بود که مجسمه ها باید جذابیت وسیع‌تر و فراگیری داشته باشند و به همین جهت، چهار رئیس‌جمهور را انتخاب کرد. پیتر نوربک سناتور داکوتای جنوبی، اسپانسر این پروژه شد و بودجه فدرال را تامین نمود.
عملیات ساخت در سال ۱۹۲۷ آغاز، و چهره‌ها بین سال‌های ۱۹۳۴ تا ۱۹۳۹ تکمیل شد. پس از مرگ گوتزن بورگلوم در مارس ۱۹۴۱، فرزندش رهبری پروژه را بر عهده گرفت. در آغاز، قرار بود که هر رئیس‌جمهور از سر تا کمر حکاکی شود اما کمبود بودجه، عملیات ساخت‌وساز را تحت فشار قرار داد و به ناچار در ۳۱ اکتبر ۱۹۴۱ این پروژه، به شکل کنونی به اتمام رسد.

از کوه راشمور، گاهی با نام آرامگاه دموکراسی یاد می‌شود

و سالانه بیش از ۲ میلیون بازدیدکننده از نقاط مختلف به بازدید از این اثر می‌روند
#تاریخ_آمریکا
#لیبرال_دموکراسی
@cafe_andishe95
✍🏼توکویل و نقد استبداد اکثریت برای بهبود دموکراسی ها📄


توکویل بخش زیادی از جلد نخست شاه‌کار سترگ خود در تاریخ فلسفه سیاسی یعنی «دمکراسی در آمریکا» را به قدرت بی‌حدوحصر و نامحدود اکثریت اختصاص می‌دهد. تمامی تأمل و نگرانی او بخاطر استبداد و ستمی بود که در دوران جدید نه از درون نظام‌های منسوخ پادشاهی مطلق و خودکامه بلکه از آستین نظام‌های نوین به ظاهر دمکراتیک برمی‌خیزد و بیرون می‌آید که تیشه به ریشه حقوق و آزادی های بنیادین آدمی می‌زند.

او این خطرآتشین دمکراتیک به ظاهر قانون مدار را «ستمگری و استبداد اکثریت» می‌نامد.(جان استوارت میل هم بر همین نظر بود) به باور او، اکثریت یک جامعه بخاطر نفوذ معنوی فوق‌العاده ای که در جامعه دارد، قدرت فوق‌العاده و شگفتی نیز کسب کرده است. این خطر به حدی زیاد است که وقتی اکثریت جامعه درباره موضوعی اظهارنظر میکند نه تنها قدرتی نیست که آنرا متوقف سازد بلکه هیچ قدرتی نیست که حتی اجرای آنرا به تأخیر بیندازد و یا لااقل او را وادار کند که به ناله، شکوه و شکایات کسانی که استخوان‌شان در زیر یوغ فشار آنان در حال خورد شدن است گوش بدهد.
در واقع، توکویل نسبت به اقدام جمعی اکثریت یک جامعه هراسان و بیم‌ناک بود و چنین می‌گفت:

🔅«در نظر من هیچ اصلی نفرت آورتر و نامشروع تر از آن نیست که قبول کنیم اکثریت در یک ملت به سبب حاکمیتی که دارد، محق است هر آنچه را بخواهد انجام دهد»
.

براین اساس، او کسانی را که بی‌پروا به دمکراسی، حق رأی عمومی و اکثریت یک جامعه اعتماد دارند سرزنش می‌کند: «کسانی هستند که بی‌پروا می‌گویند از آنجا که هرگز ملت‌ها در مسائلی که منحصرا مربوط به آنهاست از حدود عدالت و منطق خارج نمی‌شوند، پس نباید از واگذاری حاکمیت به اکثریت که مظهر اراده ملت است بیمناک بود. ولی این سخنان خاص غلامان و بردگان است». او چنین رهیافتی که منجر به اعطای اختیارات نامحدود به اکثریت باشد را رد می‌کند و می‌گوید «آنهایی که معتقدند اگر به یک فرد یا شخص قدرت مطلقه واگذار شود ممکن است از آن قدرت علیه رقیب خود استفاده نماید، چرا در مورد اکثریت و اقلیت این حقیقت را قبول نمی‌کنند»، پس من همانگونه که حاضر نیستم اختیار مطلقه‌ را به یکی از همنوعان خود واگذار کنم، پس به اکثریت که جمعی از آنان است هرگز واگذار نخواهم کرد. چرا که، قدرت بدون قانون در هر حال و صورتی ذاتا یک عامل مضر، نامطلوب و شر به حساب می‌آید و مصلحت نیست که در جامعه چنین قدرتی که از قانون سرچشمه نگیرد به وجود آید. سرانجام، در جایی که قدرت بی‌قانون حاکم گردد خواه نام آن ملت، شاه، دمکراسی، اریستوکراسی یا جمهوری باشد، در آنصورت نهال خودکامگی و ستمگری افشانده شده است.
==============
📗با تمام اینها این در برخی اذهان خام این تصور را ایجاد میکند که توکویل مخالف دموکراسی است،که هرگز چنین نبود.او دموکراسی را ناگزیر و تقدیر جوامع مدرن میدید و خودش را صراحتا لیبرال دموکرات می دانست.این دلنگرانی و نقدی درونی بر مخاطراتی بود که او با بینشی ژرف در دموکراسی می دید و نسبت به آن هشدار می داد؛او از اولین و مهمترین مصلاحانِ دموکراسی مدرن است نه مخالف و دشمن آن.
او در واقع با انتقاداتش ذات اصلاحپذیر دموکراسی را بسط داد و خدمت بزرگی به آن داشت.
او
ذوب و جزم اندیش در دموکراسی نبود بلکه با شک در اَشکال مدرنیتۀ سیاسی،آنرا مورد پژوهش و بهبود قرار داد.
#لیبرال_دموکراسی
@cafe_andishe95
🌍ملیگرایی لیبرال گرایشی مهم از بدنۀ لیبرالیسم🌍

📍یک تصور اشتباه مرسوم این است که ملیگرایی اصولا گرایش محافظه کارانه و ارتجاعی است و با لیبرال بودن همخوانی ندارد.این نوعی نگرش اسطوره ای است زیرا بنیان های اساسی دولت-ملت و ترم ملیگرایی اساسا با لیبرالها قوام گرفته است.
لیبرالهای طرفدار ملیگرایی آن را با فردگرایی و دموکرات منشی و احترام به حقوق بشر از فاشیستی شدن می رهانند و معطوف به خیر عمومی یک واحد ملی سیاسی میکنند.
"ملی گرایی مدنی"آن چیزیست که بر سیاست و قرارداد آن مبتنیست و اصولا بر نژاد و زبان و دین و نقطۀ ثقل آن بر دیگر مولفه های فرهنگی مبتنی نیست،تا به حذف و پاکسازی بیاندیشد.

همچنین نکات مهم دیگری قابل توجه است:

اول اینکه محافظه کاری یک قطب مهم سیاست جهانی است و کانسرواتیست بودن معنی ارتجاعی بودن نمیدهد و چیزی خجالت آور نیست.دوم اینکه همۀ محافظه کاران ملی گرا نیستند و بخشی از آنان نئولیبرال یا دیگر گرایشات و حتی تمایل دولت رفاهی را دارا هستند.سوم اینکه دولت-ملت مدرن مفهومی نوین و متاخر است و مسئله اساسا ارتجاعی نیست بلکه در قلب مدرنیته جای دارد.

پس ترم ملیگرایی شاخه های متعدد داشته و بین گروه های مختلف وجه اشتراک دارد.
مثلا یک شاخۀ بزرگ ملیگرایان،ملیگرایان لیبرال(Liberal Nationalism)هستند.البته باید دقت داشت هر لیبرالی ملی گرا نیست مثلا هایک و پوپر ملی گرایی ندارند.شاخه بزرگ دیگر کانسرواتیستهای ملیگرا هستند مثل دونالد ترامپ،جالب است که ملیگرای چپ و حتی کمونیستی هم داریم که به بحث ما ارتباطی ندارد.

حالا در این کانتکست،لیبرال دموکراتِ بسیار مهم و کلیدی را به نام الکسی دو توکویل داریم که جانمایۀ بحث را بسیار مجمل و مفید به رشته تحریر در آورده:

🌍 توکویل متفکر لیبرال در کتاب«دموکراسی در آمریکا »دو نوع ناسیونالیسم را تعریف می‌کند:

1️⃣ناسیونالیسم غریزی(کهن) و ناسیونالیسم مدرن. او در تعریف ناسیونالیسم کهن می‌نویسد: «یک نوع وطن پرستی وجود دارد که صرفاً ناشی از احساسات غریزیِ بشری و فی نفسه درحکم دین بشمار میرود زیرا ایمان و احساس و به دنبال آن اقدام و عمل است و هیچگونه استدلال و منطقی در آن وجود ندارد؛ همین احساس غریزی است که یک انسان را به رسومات و خاطرات گذشته پیوند می‌دهد؛ این نوع وطن‌ پرستی مانند هر علاقه و هیجانِ دیگری، تنها منشأ اقدامات پرهیجان و زودگذر است»

2️⃣دو توکویل در ادامه نوع دیگری از وطن پرستی را معرفی می‌کند که برخلاف وطن پرستی کهن نه ناشی از احساس بلکه بر اساس عقل و منطق و توأم با دموکراسی و حقوق شهروندی است او در تعریف وطن‌ پرستی مدرن مینویسد:

«این نوع وطن‌پرستی نتیجه فرهنگ و دانش است و بسط آن از راه قانون صورت می‌پذیرد و در نتیجهٔ تأمین و تحصیل و استفاده از حقوق اجتماعی فزونی می‌یابد و در نهایت با علاقه فردی انسان درهم آمیخته می‌شود... فرد تاثیر رفاه عمومی در زندگی خود را درک می‌کند و متوجه می‌شود که خود شخصاً توانسته است از راه مشارکت در قانون در تأمین رفاه عمومی شرکت کند»

بنابرین دوتوکویل وطن پرستی را در تحقق منافع فردی انسان تفسیر می‌کند و لازمه آن را مشارکت شهروندان در فعالیت های سیاسی دموکراتیک می‌داند.

🗽 او آمریکا را مثال می‌زند و می‌نویسد:

«این امر در آمریکا تحقق یافته و هر یک از آحاد ملت تاثیری که رفاه عمومی بر زندگی شخصی دارد را استنباط نموده است به همین خاطر هر کس سعادت عمومی جامعه را در حکم سعادت خود میداند و فرد بخاطر منافع فردی اش در راه خیر و صلاح جامعه کوشش میکند نه صرفاً بخاطر غرور ملی» دو توکویل تحقق این روحیه شهروندی را بدون تحقق حقوق سیاسی شهروندان، ناممکن می‌داند زیرا در غیر اینصورت، نام وطن درآنان احساس مبهمی را بیدار می‌کند
#ناسیونالیسم_مدنی
#لیبرال_دموکراسی
@cafe_andishe95
Audio
🇺🇸اولین سخنرانی توماس جفرسون به عنوان رئیس جمهور🇺🇸
🗽#لیبرال_دموکراسی

#کتاب_صوتی
@cafe_andishe95
🗽انعقاد انقلاب آمریکا
🇺🇸
ظهور رنسانس در قرن پانزدهم باعث پدید آمدن رویکرد متفاوتی به دانش و جامعه نسبت به دوران قرون وسطی شد.
در قرن شانزدهم اصلاحات پروتستانی باعث کم‌تر شدن قدرت و سیطرهٔ کلیسای کاتولیک شد و به همین منوال ساختار فئودالی جامعهٔ اروپا رو به تضعیف گذاشت.

به عنوان نقطه عطف تلاش‌هایی که در جنگ‌های سی سالهٔ قرن هفدهم در انگلستان شکل گرفت به همراه جنگ‌های داخلی که به اعدام شاه چارلز اول در ۱۶۴۹ منجر شد نهایتاً باعث شد تا پارلمان موفق شود و پادشاهی مشروطه را به عنوان نظام این کشور اعلام کند، این اقدامات که در سال ۱۶۸۸ به ثمر نشست با نام انقلاب باشکوه معروف است.

🗽مستعمرات آمریکایی هم که برای دوره‌ای طولانی به بریتانیا وفادار بودند در ۱۷۷۶ استقلال خود را از نظام پادشاهی اعلام کردند و اصلی‌ترین دلیل خود را نداشتن نماینده در ادارهٔ دولت خود می‌دانستند، دولتی که برای مدت‌ها با تصمیم عده‌ای از نمایندگان مردم دیگری در فرسنگ‌ها دور تر اداره می‌شد؛ و این مستعمرات سیاست‌های مالیاتی که توسط دیگران بر آن‌ها تحمیل می‌شد را نقض حقوق طبیعی خویش می‌دانستند.

انقلاب آمریکا در آغاز انقلابی سیاسی و مدنی بود ولی در نهایت به اقدامات نظامی کشیده شد تا اینکه دست آخر به پیروزی رسید و اعلامیهٔ استقلال خود را صادر کرد و این اعلامیه که در تضاد با ظلم و ستم پادشاهی بریتانیا نوشته شده بود نمایانگر تمام اصول آزادی‌خواهی و منصفانهٔ انسانی یا در یک کلمه لیبرالیسم بود.

بعد از به ثمر رسیدن انقلاب، ملت جدید در سال ۱۷۸۷ یک کنوانسیون قانون اساسی به راه انداخت تا به حل مشکلات و تأسیس دولت جدید فدرال(ملّی) بپردازد. در نتیجهٔ این امر قانون اساسی ایالات متحده بر پایه ساختار جمهوری و فدرال بنا نهاده شد. منشور حقوق ایالات متحده به سرعت در سال ۱۷۸۹ پی گرفته شد که حقوق طبیعی بنیادین مشخصی را بر اساس ایده‌آل‌های لیبرال به شهروندان اعطا می‌کرد.
#لیبرال_دموکراسی

@cafe_andishe95
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⚜️پادشاه انگلستان (شاه جدید چارلز سوم) : پارلمان را اسباب حیات کشور و نفس گاه دموکراسی است .

🔰حکومت مشروطه فعالیت حکومت در چارچوب یک قانون اساسی محدود است
. در این معنا چنین حکومتی زمانی وجود دارد که قوانین اساسی عملن نهادهای حکومتی و فرایند های سیاسی را محدود کرده باشد. به طور گسترده تر حکومت مشروطه به مجموعه ای از ارزشها و آرمانهای سیاسی مربوط میشود که تمایل به حفظ آزادی از طریق ایجاد مکانیسمهای کنترل داخلی و خارجی بر قدرت حکومت را دارد حکومت مشروطه یا همان ( پارلمانیٍ مشروطه) یکی از ارزشهای اساسی لیبرالیسم و یکی از عناصر مهم لیبرال دموکراسی است. اهمیت مشروطه پارلمانی در این است که بر ترس تبدیل حکومت به شکل استبدادی غلبه شود. حکومت مشروطه تضمین کننده آزادی است.

حکومت مشروطه (constituionalism)

#مشروطه_پارلمانی
#لیبرال_دموکراسی
👑مجله پادشاهی
@cafe_andishe95