#خشونت_علیه_زنان اگرچه شاید به مرگ منجر نشود، اما قتل است ، آن زمان که روانِ یک انسان کشته می شود.
#آلیس_شوارتزر
@cafe_andishe95
#آلیس_شوارتزر
@cafe_andishe95
اَز تک تک این فیلتر سیگارای روی زمین
می شه یه قصه نوشت !
مخصوصاً اونایـــی که
روش جــای رُژ لــب هم هست ...
#نیکوتین_زنانه
#خشونت_علیه_زنان_را_متوقف_کنید
@cafe_andishe95
می شه یه قصه نوشت !
مخصوصاً اونایـــی که
روش جــای رُژ لــب هم هست ...
#نیکوتین_زنانه
#خشونت_علیه_زنان_را_متوقف_کنید
@cafe_andishe95
پدیده #خشونت در ایران از حد یک مساله اجتماعی گذر کرده و به یک #آسیب بزرگ #اجتماعی تبدیل شده است. قتل، درگیری های خیابانی، خشونت علیه #زنان در خانواده و محل کار، تنبیه بدنی دانش آموز و فرزندان، تجاوز به زنان و کودکان، دخترربائی، سوء استفاده های جنسی در محیط شغلی و غیره از یکسو و از سوی دیگر #زندان، #شکنجه، #تجاوز، #اعدام ها در نمایشهای خیابانی، دستگیری خودسرانه افراد سیاسی و هنرمند، دستگیری همکاران روزنامه ها، فشار و دستگیری زنان "بدحجاب"، هجوم به اعتراضات مدنی، هجوم به بامها برای تخریب گیرنده رسانه های تصویری و غیره، خشونت را به یکی از ارکان اصلی #جامعه و حکومت مداری تبدیل کرده است.
جامعه #ایران در هراس است زیرا خشونت در اشکال اجتماعی و #سیاسی و #اقتصادی و #روانی بشکل انبوه نیروهای جامعه را مورد ضربه قرار داده و #امنیت حداقل و نظم مدنی آرامش دهنده را مضمحل ساخته است. جامعه ایران به سبب خشونت همه جانبه ملتهب و بیمار است.
@cafe_andishe95
جامعه #ایران در هراس است زیرا خشونت در اشکال اجتماعی و #سیاسی و #اقتصادی و #روانی بشکل انبوه نیروهای جامعه را مورد ضربه قرار داده و #امنیت حداقل و نظم مدنی آرامش دهنده را مضمحل ساخته است. جامعه ایران به سبب خشونت همه جانبه ملتهب و بیمار است.
@cafe_andishe95
#خشونت_روانی_جسمی_و_اجتماعی
خشونت روانی و اجتماعی در جامعه را چگونه تعریف کنیم؟ خشونت روانشناسانه و احساسی نوعی رفتار سوء و تعرضی یک فرد علیه فرد دیگر ارزیابی میگردد. این رفتار نزد فرد نتیجه رفتار آشفته یا اختلال روانی بوده که با نگرانی و افسردگی و استرس "فرا خشونتی" همراه است. تجلی این خشونت در کلام به شکل ناسزا و درشتگوئی و تهمت و در رفتار، عملی بشمار میاید که منجر به ضربه به سلامتی جسم و روان یک فرد است. خشونت روانشناسانه به خشونت فیزیکی یا جسمی تمایل پیدا میکند. خشونت فیزیکی به عنوان ابزاری برای کنترل استفاده میشود، در واقع نوعی تلاش برای سرکوب و متوقف کردن یک فرد است. هرگونه رفتاری که که با هدف آسیب رساندن به یک انسان و جاندار صورت گیرد رفتار خشونت آمیز فیزیکی نام میگیرد. ناسزا گوئی و توهین، واکنش روانی است که فرد را از تعقل به احساس سوق داده و روند پایش درونی و روانشناسانه فرد را ناتوان ساخته و در چنین حالت فرد را از درماندگی در کلام به تنزل شخصیت و بی ارزش نشاندن فرد دیگر جهت بخشیده و سپس سوژه را برای صدمه زدن به دیگری و حتا قتل آماده میسازد.
این تمایل به خشونت در اعماق ذهن و ضمیر ناخودآگاه شکل گرفته، با روندهای عقده ها و گره های روانی پیوند خورده و با تاریخ #کودکی و #خانوادگی و #فرهنگی و #مذهبی درهم آمیخته وبالاخره در واکنش منفی نسبت به خود و دیگری خود را نشان میدهد. روشن است افرادی که دستخوش اعمال خشونت میشوند چه بسا درگیر ناملایمات اجتماعی و فرهنگی و سیاسی بوده و در چنین بستری دارای آمادگی برای روی آوری به خشونت روانشناسانه هستند. بعلاوه این تمایل به خشونت، با استرس و اضطراب و تنهائی همراه است. تئوری "آبراهام ماسلو" درباره نیازهای انسانی و نیز "هانس سلی" درباره کارجمعی و همکاری و آموزش مشترک و استرس، نشان میدهد که افراد در شرایط سازنده و همیاری جمعی، میتوانند اعتماد به نفس پیدا کرده و شخصیت آرامتر داشته و قربانی تنهائی و استرس شکننده نشوند.
از نظر "آلیس میلر" و "کارن اورنه" خشونت در زمان کودکی و نوجوانی در بسیاری از مواقع از خشونت خانوادگی سرچشمه گرفته و این آسیب دیدگی در شخصیت عمیق فرد جای میگیرد. ریشه خشونت گرائی در بسیاری موارد از زمینه های پاره گی خانوادگی و الگوی های منفی پرورشی و اجتماعی مایه میگیرند و یک فرهنگ و مذهب خشونتگرا بر روح این الگوها میدمد و آنها را تقویت میکند. تعالیم اسلامی در قرآن و تاریخ آن آرامش بخش روح نیستند. در تمام جوامع مسلمان، بسیار از کسانی که به این دین دل میبندند افراد آرام و صلح دوست هستند، ولی در ضمن اکثریت گروههای تروریستی، جریانات بنیادگرای اسلامی میباشند، دولتهای اسلامی مستبد هستند و فرهنگ تبعیض گرای آیات قرآنی، خشونت و خودآزاری و عدم توجه به آسایش دیگران را افزایش میدهند.
خشونت در جوامع و فرهنگ های گوناگون از عوامل مختلف مایه میگیرند، ولی در جامعه ما تاریخ #استبداد طولانی و نیز #اسلام نقش ویژه و بارز دارند و این عوامل در ما خشونتگرائی و بی احترامی به حقوق دیگران را زمینه سازی کرده و در ما عادت به بدی را عادی کرده اند.
در مناسبات زناشوئی دو فرد در خانواده، خشونت روانی و روحی با تحمیل انتخاب به یک فرد، #تحقیر کردن، #توهین کردن، #کنترل کردن، #عذاب دادن، #تهدید نمودن، #ترساندن، خط و نشان کشیدن و غیره مشخص میشود. اغلب در مناسبات زناشوئی، خشونت جسمانی یا صدمه وارد آوردن به جسم، با #خشونت_جنسی که با تجاوز جنسی همراه است و بالاخره با #خشونت_اقتصادی که حذف هر امتیاز و #استقلال_اقتصادی است، در کنار هم قرار دارند و در هم تنیده میباشند.
#خشونت_رفتاری در اشکال گوناگون مانند تخطئه نمودن فرد، فحاشی کردن، تهدید جسمی و روحی فرد، محدود نمودن آزادی فرد، تطمیع نمودن و استثمار جسمانی و سکسی فرد، محروم کردن از مناسبات انسانی و رفتار شایسته، آغاز شده و بمرور با وخیمتر شدن مناسبات و خرد کردن شخصیت تا خشونت جسمانی علیه فرد دیگر پیش رفته و در شرایطی به قتل یک فرد می انجامد.
@cafe_andishe95
خشونت روانی و اجتماعی در جامعه را چگونه تعریف کنیم؟ خشونت روانشناسانه و احساسی نوعی رفتار سوء و تعرضی یک فرد علیه فرد دیگر ارزیابی میگردد. این رفتار نزد فرد نتیجه رفتار آشفته یا اختلال روانی بوده که با نگرانی و افسردگی و استرس "فرا خشونتی" همراه است. تجلی این خشونت در کلام به شکل ناسزا و درشتگوئی و تهمت و در رفتار، عملی بشمار میاید که منجر به ضربه به سلامتی جسم و روان یک فرد است. خشونت روانشناسانه به خشونت فیزیکی یا جسمی تمایل پیدا میکند. خشونت فیزیکی به عنوان ابزاری برای کنترل استفاده میشود، در واقع نوعی تلاش برای سرکوب و متوقف کردن یک فرد است. هرگونه رفتاری که که با هدف آسیب رساندن به یک انسان و جاندار صورت گیرد رفتار خشونت آمیز فیزیکی نام میگیرد. ناسزا گوئی و توهین، واکنش روانی است که فرد را از تعقل به احساس سوق داده و روند پایش درونی و روانشناسانه فرد را ناتوان ساخته و در چنین حالت فرد را از درماندگی در کلام به تنزل شخصیت و بی ارزش نشاندن فرد دیگر جهت بخشیده و سپس سوژه را برای صدمه زدن به دیگری و حتا قتل آماده میسازد.
این تمایل به خشونت در اعماق ذهن و ضمیر ناخودآگاه شکل گرفته، با روندهای عقده ها و گره های روانی پیوند خورده و با تاریخ #کودکی و #خانوادگی و #فرهنگی و #مذهبی درهم آمیخته وبالاخره در واکنش منفی نسبت به خود و دیگری خود را نشان میدهد. روشن است افرادی که دستخوش اعمال خشونت میشوند چه بسا درگیر ناملایمات اجتماعی و فرهنگی و سیاسی بوده و در چنین بستری دارای آمادگی برای روی آوری به خشونت روانشناسانه هستند. بعلاوه این تمایل به خشونت، با استرس و اضطراب و تنهائی همراه است. تئوری "آبراهام ماسلو" درباره نیازهای انسانی و نیز "هانس سلی" درباره کارجمعی و همکاری و آموزش مشترک و استرس، نشان میدهد که افراد در شرایط سازنده و همیاری جمعی، میتوانند اعتماد به نفس پیدا کرده و شخصیت آرامتر داشته و قربانی تنهائی و استرس شکننده نشوند.
از نظر "آلیس میلر" و "کارن اورنه" خشونت در زمان کودکی و نوجوانی در بسیاری از مواقع از خشونت خانوادگی سرچشمه گرفته و این آسیب دیدگی در شخصیت عمیق فرد جای میگیرد. ریشه خشونت گرائی در بسیاری موارد از زمینه های پاره گی خانوادگی و الگوی های منفی پرورشی و اجتماعی مایه میگیرند و یک فرهنگ و مذهب خشونتگرا بر روح این الگوها میدمد و آنها را تقویت میکند. تعالیم اسلامی در قرآن و تاریخ آن آرامش بخش روح نیستند. در تمام جوامع مسلمان، بسیار از کسانی که به این دین دل میبندند افراد آرام و صلح دوست هستند، ولی در ضمن اکثریت گروههای تروریستی، جریانات بنیادگرای اسلامی میباشند، دولتهای اسلامی مستبد هستند و فرهنگ تبعیض گرای آیات قرآنی، خشونت و خودآزاری و عدم توجه به آسایش دیگران را افزایش میدهند.
خشونت در جوامع و فرهنگ های گوناگون از عوامل مختلف مایه میگیرند، ولی در جامعه ما تاریخ #استبداد طولانی و نیز #اسلام نقش ویژه و بارز دارند و این عوامل در ما خشونتگرائی و بی احترامی به حقوق دیگران را زمینه سازی کرده و در ما عادت به بدی را عادی کرده اند.
در مناسبات زناشوئی دو فرد در خانواده، خشونت روانی و روحی با تحمیل انتخاب به یک فرد، #تحقیر کردن، #توهین کردن، #کنترل کردن، #عذاب دادن، #تهدید نمودن، #ترساندن، خط و نشان کشیدن و غیره مشخص میشود. اغلب در مناسبات زناشوئی، خشونت جسمانی یا صدمه وارد آوردن به جسم، با #خشونت_جنسی که با تجاوز جنسی همراه است و بالاخره با #خشونت_اقتصادی که حذف هر امتیاز و #استقلال_اقتصادی است، در کنار هم قرار دارند و در هم تنیده میباشند.
#خشونت_رفتاری در اشکال گوناگون مانند تخطئه نمودن فرد، فحاشی کردن، تهدید جسمی و روحی فرد، محدود نمودن آزادی فرد، تطمیع نمودن و استثمار جسمانی و سکسی فرد، محروم کردن از مناسبات انسانی و رفتار شایسته، آغاز شده و بمرور با وخیمتر شدن مناسبات و خرد کردن شخصیت تا خشونت جسمانی علیه فرد دیگر پیش رفته و در شرایطی به قتل یک فرد می انجامد.
@cafe_andishe95
#خشونت_اقتصادی
خشونت اقتصادی عبارت از سوءاستفاد از موقعیت برتر و نقض حق فرد بر مالکیت و نفی حقوق اقتصادی او میباشد. روشن است که خشونت اقتصادی بسیار گسترده و عمیق است زیرا در شرایط امتیازات طبقاتی عظیم طبقات حاکم و ثروتمند، #بیعدالتی اقتصادی، بیکران بوده و بینوایان و تهیدستان پیوسته شلاق زندگی کمرشکن و تورم را بر دوش خود حس میکنند. #فساد مالی حاکمان سیاسی و نظامی در شرایط تنگدستی میلیونها ایرانی، بیعدالتی اقتصادی را تشدید کرده و با خشونت و ناهنجاری به طبقات تهیدست نشان میدهد که آنها همیشه بازندگان اصلی باید باقی بمانند. در ایران کارگرانی که در تحت فشار اقتصادی بوده و حتا از حقوق ماهیانه خود در آخر ماه محروم میگردند، قربانیان خشونت اقتصادی میباشند.
در محیط خانوادگی خلع مالکیت و فعالیت شغحذفلی و قطع درآمد و انتقال دستمزد زن به حساب مرد و محروم شدن از چک و کارت اعتباری و پول روزمره و جلوگیری از #استقلال_اقتصادی_زن، اشکال مختلف این سوء استفاده میباشد. زنانی که در خانواده از هرگونه درآمدی محروم هستند و مدام باید از همسر خود درخواست پول کرده و پیوسته با متلک و کنایه و نصیحت او مواجه بوده، در شرایط خشونت اقتصادی قرار داشته و هدف این فشار از جانب مرد شکستن روحیه استقلال و مقاومت زنان است.
قدرت مرد در قدرت مالی است و این قدرت با کلمات قهرآمیز و استهزا نسبت به زن و اجرای تبعیض دینی مانند حکم ارث کامل میشود. لذت پنهانی و چه بسا ناخودآگاه مرد ادامه وابستگی اقتصادی زن به مرد است و بنابراین تلاش مرد در انحصار امکانات مالی تمرکز پیدا میکند. در زمینه اقتصادی و مطابق قانون ایران، در اغلب موارد، مرد "نانآور خانواده" حق نفقه همسر یا فرزند خود را نمیپردازد. بعضی مردان به هیچ وجه قانع نمیشوند که نفقه حق زن است. آنها این حق نفقه که شامل مخارج مسکن، پوشاک و خوراک خانواده است و در قوانین جمهوری اسلامی رایج است را از زن دریغ میکنند. در ایران در موارد متعددی دیده میشود زمانیکه زن شغل و درآمد دارد، شوهر اجازه استفاده از درآمد زن را به او نمیدهد. در این شرایط زن به این دلیل که اختیار مالی ندارد و تحت فشار است، تقاضای طلاق میکند.
در بسیاری از نقاط جهان، زنان بی آنکه #امنیت_اقتصادی داشته باشند، نیروی کار مجانی هستند و باید تا آخر عمر از خانواده خود نگهداری کنند. آنان دسترسی به منابع مالی و اقتصادی نداشته و بطور کامل وابسته به مرد خانواده باقی می مانند و چنانچه مردان در این امر کوتاهی کنند، ادامه زندگی زنان بشکل جدی به مخاطره می افتد. این وضعیت ناشی از تقسیم کار اجتماعی تاریخی و #مردسالارانه و #سنتهای_کهنه و #فرهنگ_مذهبی میباشد و تغییر آن به دگرگونی اساسی در جامعه و فرهنگ مسلط آن بستگی دارد.
از یاد نرود که تبلیغات مذهبی و خرافی و مردسالار مبنی بر اینکه زنان "جادوگر و فتنه گر" هستند، یا اینکه " زنان دارای استقلال فکری نیستند و افرادی احساسی" میباشند، متلک ها و #سکسیسم رایج در جامعه، انتشار عقاید تبعیض آمیز قرآنی و دینی و آخوندی علیه زنان و نیز قوانین غیر عادلانه کشوری و دولتی که سعی در محدود نمودن نقش اقتصادی و سیاسی زنان دارند، همگی در پی بی اعتبار نمودن شخصیت مستقل زن بوده و زمینه سوء استفاده مالی و فشار اقتصادی سنگین علیه زن را تقویت مینماید.
خشونت اقتصادی با خشونت روانشناسانه و تحقیر زن همراه است و راهی برای تسلط خشن یا "مهربانانه" مرد است. مرد دمکرات تقسیم میکند، برای زن جا را باز میکند، موافق سوادآموزی شغلی و پیشروی در کسب مسئولیت های جدید توسط زن است، او اهل کنترل نیست و اعتماد ساز است، ولی در عین حال او محصول تاریخ است و بازگشت به گرایش یک جانبه قدرت در روانش امکان پذیر است. آگاهی زن به حقوقش و استقلال اقتصادی واقعی او و رهائی او از ارزشهای اسلامی و مردسالارانه، ضامن مقاومت زن در برابر خشونت اقتصادی است. البته این آگاهی همیشه مهیا نیست و از خود بیگانگی و عقب ماندگی ذهنی نزد زنان واقعیت دلخراشی است که به تاریخ اجتماعی و فرهنگ مذهبی تکیه داده است.
@cafe_andishe95
خشونت اقتصادی عبارت از سوءاستفاد از موقعیت برتر و نقض حق فرد بر مالکیت و نفی حقوق اقتصادی او میباشد. روشن است که خشونت اقتصادی بسیار گسترده و عمیق است زیرا در شرایط امتیازات طبقاتی عظیم طبقات حاکم و ثروتمند، #بیعدالتی اقتصادی، بیکران بوده و بینوایان و تهیدستان پیوسته شلاق زندگی کمرشکن و تورم را بر دوش خود حس میکنند. #فساد مالی حاکمان سیاسی و نظامی در شرایط تنگدستی میلیونها ایرانی، بیعدالتی اقتصادی را تشدید کرده و با خشونت و ناهنجاری به طبقات تهیدست نشان میدهد که آنها همیشه بازندگان اصلی باید باقی بمانند. در ایران کارگرانی که در تحت فشار اقتصادی بوده و حتا از حقوق ماهیانه خود در آخر ماه محروم میگردند، قربانیان خشونت اقتصادی میباشند.
در محیط خانوادگی خلع مالکیت و فعالیت شغحذفلی و قطع درآمد و انتقال دستمزد زن به حساب مرد و محروم شدن از چک و کارت اعتباری و پول روزمره و جلوگیری از #استقلال_اقتصادی_زن، اشکال مختلف این سوء استفاده میباشد. زنانی که در خانواده از هرگونه درآمدی محروم هستند و مدام باید از همسر خود درخواست پول کرده و پیوسته با متلک و کنایه و نصیحت او مواجه بوده، در شرایط خشونت اقتصادی قرار داشته و هدف این فشار از جانب مرد شکستن روحیه استقلال و مقاومت زنان است.
قدرت مرد در قدرت مالی است و این قدرت با کلمات قهرآمیز و استهزا نسبت به زن و اجرای تبعیض دینی مانند حکم ارث کامل میشود. لذت پنهانی و چه بسا ناخودآگاه مرد ادامه وابستگی اقتصادی زن به مرد است و بنابراین تلاش مرد در انحصار امکانات مالی تمرکز پیدا میکند. در زمینه اقتصادی و مطابق قانون ایران، در اغلب موارد، مرد "نانآور خانواده" حق نفقه همسر یا فرزند خود را نمیپردازد. بعضی مردان به هیچ وجه قانع نمیشوند که نفقه حق زن است. آنها این حق نفقه که شامل مخارج مسکن، پوشاک و خوراک خانواده است و در قوانین جمهوری اسلامی رایج است را از زن دریغ میکنند. در ایران در موارد متعددی دیده میشود زمانیکه زن شغل و درآمد دارد، شوهر اجازه استفاده از درآمد زن را به او نمیدهد. در این شرایط زن به این دلیل که اختیار مالی ندارد و تحت فشار است، تقاضای طلاق میکند.
در بسیاری از نقاط جهان، زنان بی آنکه #امنیت_اقتصادی داشته باشند، نیروی کار مجانی هستند و باید تا آخر عمر از خانواده خود نگهداری کنند. آنان دسترسی به منابع مالی و اقتصادی نداشته و بطور کامل وابسته به مرد خانواده باقی می مانند و چنانچه مردان در این امر کوتاهی کنند، ادامه زندگی زنان بشکل جدی به مخاطره می افتد. این وضعیت ناشی از تقسیم کار اجتماعی تاریخی و #مردسالارانه و #سنتهای_کهنه و #فرهنگ_مذهبی میباشد و تغییر آن به دگرگونی اساسی در جامعه و فرهنگ مسلط آن بستگی دارد.
از یاد نرود که تبلیغات مذهبی و خرافی و مردسالار مبنی بر اینکه زنان "جادوگر و فتنه گر" هستند، یا اینکه " زنان دارای استقلال فکری نیستند و افرادی احساسی" میباشند، متلک ها و #سکسیسم رایج در جامعه، انتشار عقاید تبعیض آمیز قرآنی و دینی و آخوندی علیه زنان و نیز قوانین غیر عادلانه کشوری و دولتی که سعی در محدود نمودن نقش اقتصادی و سیاسی زنان دارند، همگی در پی بی اعتبار نمودن شخصیت مستقل زن بوده و زمینه سوء استفاده مالی و فشار اقتصادی سنگین علیه زن را تقویت مینماید.
خشونت اقتصادی با خشونت روانشناسانه و تحقیر زن همراه است و راهی برای تسلط خشن یا "مهربانانه" مرد است. مرد دمکرات تقسیم میکند، برای زن جا را باز میکند، موافق سوادآموزی شغلی و پیشروی در کسب مسئولیت های جدید توسط زن است، او اهل کنترل نیست و اعتماد ساز است، ولی در عین حال او محصول تاریخ است و بازگشت به گرایش یک جانبه قدرت در روانش امکان پذیر است. آگاهی زن به حقوقش و استقلال اقتصادی واقعی او و رهائی او از ارزشهای اسلامی و مردسالارانه، ضامن مقاومت زن در برابر خشونت اقتصادی است. البته این آگاهی همیشه مهیا نیست و از خود بیگانگی و عقب ماندگی ذهنی نزد زنان واقعیت دلخراشی است که به تاریخ اجتماعی و فرهنگ مذهبی تکیه داده است.
@cafe_andishe95
#خشونت_سیاسی
خشونت سیاسی بمعنای سوءاستفاده از قدرت سیاسی و اعمال سلطه فردی و بکارگیری شیوه های خشونت بار مانند مداخله نظامی و #تروریسم و کودتای نظامی و #اعدام و قتل سیاسی و شکنجه و زندان و آزار روحی و تعرض تبلیغاتی و تصمیمات غیرعادلانه دستگاه قضائی است. این خشونت در دو شکل، یا بصورت خشونت جسمانی و بطور مستقیم بمنظور نابودی و صدمه زدن فیزیکی است یا بشکل سمبولیک بوده و با اعمال فشارهای روحی و روانی تجلی مییابد. در واقع خشونت سیاسی بکارگیری قهر و زور در نظام سیاسی بمنظور باطاعت کشاندن افراد و خفه کردن اعتراض های اجتماعی میباشد.
#خشونت_فیزیکی استفاده خودسرانه از قهر برای زخمی کردن یا نابودساختن فیزیکی است. این خشونت بمعنای نفی حقوق افراد و ضربه زدن به حق حیات میباشد. تمامی #دیکتاتورها و جنایتکاران سیاسی راه اصلی برتری و قدرت خود را بر خشونت بنیاد کرده اند. همیشه خشونت فیزیکی با خشونت سمبولیک همراه است. بقول "فلیپ برو" جامعه شناس فرانسوی، در اثر خود "خشونت در سیاست"، خشونت سمبولیک همیشه مورد توجه لازم قرار نمیگیرد حال آنکه این خشونت در محیطی سیاسی با احساسات قوی به ایجاد #ترس در افراد دست زده و برای دسترسی به هدف خود انواع و اقسام مراسم و آئین های گوناگون را بکار میگیرد.
"ژوژ سورل" فیلسوف و جامعه شناس فرانسوی در اثر خود "تفکرات درباره خشونت" میگوید خشونت بمعنای تخریب نظم اجتماعی است. البته او به قهر دستگاه دولتی بورژوائی نقد کرده زیرا به بیان دیگر این خشونت شیرازه مناسبات را بهم ریخته، کینه ها و انتقام کشی را حادتر نموده و سلطه متکی بر زور را تحمیل میکند. "والتر بنجامین" در "تزهای خود در مفهوم تاریخ" "از قهر انقلابی" صحبت میکند. البته خشونت از جانب برخی متفکران بطور کلی رد نمیشود و گاه جنبه مشروع و لازم پیدا میکند. ادبیات مارکسیستی سرشار از ستایش قهر انقلابی و انقلاب است، جنبش های ضد استعماری اغلب به قهر روی آورده اند تا اشغالگر را بیرون رانند، ژان پل سارتر از خشونت لازم بندگان در مستعمرات علیه استعمارگر حرف میزند و بر آنست که اینگونه خشونت همانند خشونت و قهر علیه نازیسم و اشغالگر درست است، زیرا نازیسم قهر متمرکز ویرانگر است.
در جوامع استبدادی خشن، اعمال خشونت و اقدام مسلحانه از جانب قدرت حاکم از جمله روشهای مورد استفاده حکومتداری بوده است و زمانیکه که هرگونه عدالتخواهی با وسائل نظامی و اسلحه گرم و کشتار توام است، مقاومت نظامی گزینه تحمیلی نهائی است. ولی آنچه مسلم است در رژیم #دمکراسی و دولت حقوقی نمی توان خشونت بکار بست و قدرت سیاسی در صورت اعمال قهر به تخریب اساس مقررات و قواعد دست زده و به استبداد روی میاورد.
در ایران نظام حکومتی در بنیاد خود طرفدار #تبعیض و خشونت دینی و سیاسی بوده است و بطور مدام تنش و بحران ناشی از استبداد از خصوصیات مناسبات حاکم بوده است. سراسر عمر حکومت اسلامی با خشونت سیاسی عجین بوده و این خشونت وجه مشخصه #توتالیتاریسم_مذهبی موجود میباشد. طبقه حاکم اعمال خشونت مستقیم را وسیله اصلی #بقا و ادامه قدرت سیاسی خود میداند و برای او سانسور و شکنجه و زندان و اعدامهای مکرر مخالفان بعنوان تنها راه کنترل جامعه بشمار میاید. در این نظام بسیاری از انسانها دارای اضطراب و نگرانی هستند زیرا خود را در امنیت نمی بینند.
قدرت سیاسی در ایران منشا هراس است، حال آنکه در شرایط دمکراتیک قدرت مرکزی قدرت آرامش بخش و نظم دهند بحساب میاید. اقدام های خودسرانه پاسدار و بسیجی و پلیس، تهدید های تبلیغاتی حکومتی، احتمال حملات نظامی خارجی علیه مراکز اتمی، خبر و نمایش اعدامهای فردی و جمعی در میدانهای عمومی و غیره، یک فضای سنگین ترس و نگرانی بوجود آورده و احساس تشویش فلج کننده را گسترش داده است. این احساس منفی زیر پوست اعضای جامعه رفته و تمایل به آفرینش و چابکی فرهنگی و اجتماعی را کند نموده است.
@cafe_andishe95
خشونت سیاسی بمعنای سوءاستفاده از قدرت سیاسی و اعمال سلطه فردی و بکارگیری شیوه های خشونت بار مانند مداخله نظامی و #تروریسم و کودتای نظامی و #اعدام و قتل سیاسی و شکنجه و زندان و آزار روحی و تعرض تبلیغاتی و تصمیمات غیرعادلانه دستگاه قضائی است. این خشونت در دو شکل، یا بصورت خشونت جسمانی و بطور مستقیم بمنظور نابودی و صدمه زدن فیزیکی است یا بشکل سمبولیک بوده و با اعمال فشارهای روحی و روانی تجلی مییابد. در واقع خشونت سیاسی بکارگیری قهر و زور در نظام سیاسی بمنظور باطاعت کشاندن افراد و خفه کردن اعتراض های اجتماعی میباشد.
#خشونت_فیزیکی استفاده خودسرانه از قهر برای زخمی کردن یا نابودساختن فیزیکی است. این خشونت بمعنای نفی حقوق افراد و ضربه زدن به حق حیات میباشد. تمامی #دیکتاتورها و جنایتکاران سیاسی راه اصلی برتری و قدرت خود را بر خشونت بنیاد کرده اند. همیشه خشونت فیزیکی با خشونت سمبولیک همراه است. بقول "فلیپ برو" جامعه شناس فرانسوی، در اثر خود "خشونت در سیاست"، خشونت سمبولیک همیشه مورد توجه لازم قرار نمیگیرد حال آنکه این خشونت در محیطی سیاسی با احساسات قوی به ایجاد #ترس در افراد دست زده و برای دسترسی به هدف خود انواع و اقسام مراسم و آئین های گوناگون را بکار میگیرد.
"ژوژ سورل" فیلسوف و جامعه شناس فرانسوی در اثر خود "تفکرات درباره خشونت" میگوید خشونت بمعنای تخریب نظم اجتماعی است. البته او به قهر دستگاه دولتی بورژوائی نقد کرده زیرا به بیان دیگر این خشونت شیرازه مناسبات را بهم ریخته، کینه ها و انتقام کشی را حادتر نموده و سلطه متکی بر زور را تحمیل میکند. "والتر بنجامین" در "تزهای خود در مفهوم تاریخ" "از قهر انقلابی" صحبت میکند. البته خشونت از جانب برخی متفکران بطور کلی رد نمیشود و گاه جنبه مشروع و لازم پیدا میکند. ادبیات مارکسیستی سرشار از ستایش قهر انقلابی و انقلاب است، جنبش های ضد استعماری اغلب به قهر روی آورده اند تا اشغالگر را بیرون رانند، ژان پل سارتر از خشونت لازم بندگان در مستعمرات علیه استعمارگر حرف میزند و بر آنست که اینگونه خشونت همانند خشونت و قهر علیه نازیسم و اشغالگر درست است، زیرا نازیسم قهر متمرکز ویرانگر است.
در جوامع استبدادی خشن، اعمال خشونت و اقدام مسلحانه از جانب قدرت حاکم از جمله روشهای مورد استفاده حکومتداری بوده است و زمانیکه که هرگونه عدالتخواهی با وسائل نظامی و اسلحه گرم و کشتار توام است، مقاومت نظامی گزینه تحمیلی نهائی است. ولی آنچه مسلم است در رژیم #دمکراسی و دولت حقوقی نمی توان خشونت بکار بست و قدرت سیاسی در صورت اعمال قهر به تخریب اساس مقررات و قواعد دست زده و به استبداد روی میاورد.
در ایران نظام حکومتی در بنیاد خود طرفدار #تبعیض و خشونت دینی و سیاسی بوده است و بطور مدام تنش و بحران ناشی از استبداد از خصوصیات مناسبات حاکم بوده است. سراسر عمر حکومت اسلامی با خشونت سیاسی عجین بوده و این خشونت وجه مشخصه #توتالیتاریسم_مذهبی موجود میباشد. طبقه حاکم اعمال خشونت مستقیم را وسیله اصلی #بقا و ادامه قدرت سیاسی خود میداند و برای او سانسور و شکنجه و زندان و اعدامهای مکرر مخالفان بعنوان تنها راه کنترل جامعه بشمار میاید. در این نظام بسیاری از انسانها دارای اضطراب و نگرانی هستند زیرا خود را در امنیت نمی بینند.
قدرت سیاسی در ایران منشا هراس است، حال آنکه در شرایط دمکراتیک قدرت مرکزی قدرت آرامش بخش و نظم دهند بحساب میاید. اقدام های خودسرانه پاسدار و بسیجی و پلیس، تهدید های تبلیغاتی حکومتی، احتمال حملات نظامی خارجی علیه مراکز اتمی، خبر و نمایش اعدامهای فردی و جمعی در میدانهای عمومی و غیره، یک فضای سنگین ترس و نگرانی بوجود آورده و احساس تشویش فلج کننده را گسترش داده است. این احساس منفی زیر پوست اعضای جامعه رفته و تمایل به آفرینش و چابکی فرهنگی و اجتماعی را کند نموده است.
@cafe_andishe95
#خشونت_آسیب_فراگیر
خشونت در ایران همه جانبه و سراسری است و با ایجاد تنش های درونی اجتماعی و فردی، آسیبها را بطرز بیسابقه انکشاف بخشیده، انسان را از تعادل در اجتماع باز داشته و قدرت او را فلج کرده است.
ایران بمثابه کشوری که در جنگ داخلی نیست، بمثابه کشوری که دارای حکومت مرکزی میباشد، یک جامعه سراپا آسیب دیده است. خشونت همه جانبه جامعه، خانواده، محیط کار، مدرسه، دانشگاه و نیز مناسبات انسانی کل جامعه را با شکافها و آسیبهای فراوان نشان زده است.
در مناسبات انسانها در جامعه ایران چگونه خشونت، آسیب همگانی میگردد؟ به چند عامل زمینه ساز خشونت توجه کنیم:
@cafe_andishe95
خشونت در ایران همه جانبه و سراسری است و با ایجاد تنش های درونی اجتماعی و فردی، آسیبها را بطرز بیسابقه انکشاف بخشیده، انسان را از تعادل در اجتماع باز داشته و قدرت او را فلج کرده است.
ایران بمثابه کشوری که در جنگ داخلی نیست، بمثابه کشوری که دارای حکومت مرکزی میباشد، یک جامعه سراپا آسیب دیده است. خشونت همه جانبه جامعه، خانواده، محیط کار، مدرسه، دانشگاه و نیز مناسبات انسانی کل جامعه را با شکافها و آسیبهای فراوان نشان زده است.
در مناسبات انسانها در جامعه ایران چگونه خشونت، آسیب همگانی میگردد؟ به چند عامل زمینه ساز خشونت توجه کنیم:
@cafe_andishe95
#خشونت_علیه_زن
شاید باورش سخت باشد که دو سوم زنان و دختران ایرانی بشکل مستمر مورد انواع خشونت خانگی قرار می گیرند. طبق آمار سازمان بهزیستی کشور، متاسفانه این آمار برای زنان خانه دار تا ۹۰ درصد بالا می رود. آمارهای حاضر نشان دهنده فاجعه ای میباشد که در زندگی روزمره ما مردم ایران جریان دارد و متاسفانه به یک امر عادی و پذیرفتنی و روزمره تبدیل شده است.
نبود دمکراسی و آزادی تحقیقات و فقدان آزادی نهادهای مستقل مدنی اجازه نمیدهد تا آمار دقیقتر فراهم شود و ریشه یابی لازم صورت گیرد و اقدامهای سازنده شناسائی شود. براساس یافته های «پژوهش ملی بررسی خشونت خانگی» تعدادی از مردان ایرانی با استفاده از تهدید و برقراری محدودیت، برای همسران خود فشار و خطر و مخاطره ایجاد می کنند. رفتارهایی مانند تهدید به طلاق و یا ازدواج مجدد، تهدید و شکایت به پلیس و دادگاه علیه زن و بستگانش، تهدید به آزار و اذیت، تهمت زدن و فحاشی، تهدید به کشتن زن و فرزندان، تصاحب تمام اموال، مخفی کردن و از بین بردن مدارک شخصی و مورد نیاز زن مانند شناسنامه، دفترچه پس انداز، اوراق مالکیت و غیره بیان خشونت کلامی و اجتماعی و روانی علیه زن است و مرد خود را در پناه قوانین کشوری و فرهنگ مذهبی و مردسالار در موضع قدرت می بیند.
زورگوئی نسبت به زنان جنبه دیگری از خشونت است. بیگاری کشیدن از زن در انجام امور و وظایفی که مربوط به او یا مورد خواست او نیست مانند تیمارداری پدرشوهر و مادرشوهر، زیر نظر قرار دادن و ایجاد محدودیت در تماس های تلفنی و رفت و آمدهای روزانه برای زن، تحمیل مناسبات سکسی ناخواسته به زن، تحمیل حجاب و غیره، زن را تحقیر نموده و او را به اطاعت وادار میکند.
گاه در ایران باورهای مردسالار این خشونت را طبیعت مرد می داند و آن را توجیه میکند و به زنان می قبولاند که زن با لباس سفید به خانه بخت می رود و هر چه که بر سرش آید باید تحمل کرد و باید با کفن سفید از آن بیرون بیاید.
خشونت علیه زنان در جامعه در تمامی طبقات اجتماعی و در تمامی زمینه های نژادی، اقتصادی، فرهنگی، سنی، قومی، دینی و جغرافیایی یافت می شود، هر چند که این پدیده در میان برخی از گروه های اجتماعی گسترده تر میباشد. خشونت بازتابی از حس برتری و پرخاشگری است.
جنس مسلط بطور عموم مرد می باشد و در برخی مواقع زن علاوه بر تحمل خشونت از سوی همسر از سوی پدر و برادر و حتا فرزندان پسر نیز مورد خشونت قرار می گیرد.
در ایران زنان در زندگی خود چهار شکل خشونت شامل فیزیکی، جنسی، روانی، اقتصادی را تجربه می کنند:
@cafe_andishe95
شاید باورش سخت باشد که دو سوم زنان و دختران ایرانی بشکل مستمر مورد انواع خشونت خانگی قرار می گیرند. طبق آمار سازمان بهزیستی کشور، متاسفانه این آمار برای زنان خانه دار تا ۹۰ درصد بالا می رود. آمارهای حاضر نشان دهنده فاجعه ای میباشد که در زندگی روزمره ما مردم ایران جریان دارد و متاسفانه به یک امر عادی و پذیرفتنی و روزمره تبدیل شده است.
نبود دمکراسی و آزادی تحقیقات و فقدان آزادی نهادهای مستقل مدنی اجازه نمیدهد تا آمار دقیقتر فراهم شود و ریشه یابی لازم صورت گیرد و اقدامهای سازنده شناسائی شود. براساس یافته های «پژوهش ملی بررسی خشونت خانگی» تعدادی از مردان ایرانی با استفاده از تهدید و برقراری محدودیت، برای همسران خود فشار و خطر و مخاطره ایجاد می کنند. رفتارهایی مانند تهدید به طلاق و یا ازدواج مجدد، تهدید و شکایت به پلیس و دادگاه علیه زن و بستگانش، تهدید به آزار و اذیت، تهمت زدن و فحاشی، تهدید به کشتن زن و فرزندان، تصاحب تمام اموال، مخفی کردن و از بین بردن مدارک شخصی و مورد نیاز زن مانند شناسنامه، دفترچه پس انداز، اوراق مالکیت و غیره بیان خشونت کلامی و اجتماعی و روانی علیه زن است و مرد خود را در پناه قوانین کشوری و فرهنگ مذهبی و مردسالار در موضع قدرت می بیند.
زورگوئی نسبت به زنان جنبه دیگری از خشونت است. بیگاری کشیدن از زن در انجام امور و وظایفی که مربوط به او یا مورد خواست او نیست مانند تیمارداری پدرشوهر و مادرشوهر، زیر نظر قرار دادن و ایجاد محدودیت در تماس های تلفنی و رفت و آمدهای روزانه برای زن، تحمیل مناسبات سکسی ناخواسته به زن، تحمیل حجاب و غیره، زن را تحقیر نموده و او را به اطاعت وادار میکند.
گاه در ایران باورهای مردسالار این خشونت را طبیعت مرد می داند و آن را توجیه میکند و به زنان می قبولاند که زن با لباس سفید به خانه بخت می رود و هر چه که بر سرش آید باید تحمل کرد و باید با کفن سفید از آن بیرون بیاید.
خشونت علیه زنان در جامعه در تمامی طبقات اجتماعی و در تمامی زمینه های نژادی، اقتصادی، فرهنگی، سنی، قومی، دینی و جغرافیایی یافت می شود، هر چند که این پدیده در میان برخی از گروه های اجتماعی گسترده تر میباشد. خشونت بازتابی از حس برتری و پرخاشگری است.
جنس مسلط بطور عموم مرد می باشد و در برخی مواقع زن علاوه بر تحمل خشونت از سوی همسر از سوی پدر و برادر و حتا فرزندان پسر نیز مورد خشونت قرار می گیرد.
در ایران زنان در زندگی خود چهار شکل خشونت شامل فیزیکی، جنسی، روانی، اقتصادی را تجربه می کنند:
@cafe_andishe95
باری...؛ زنانی که از جانب همسرانشان مورد خشونت قرار می گیرند پنج برابر بیشتر از سایر زنان در معرض آسیبهای روانی و خطر خودکشی و شش برابر بیشتر در معرض اختلالات روانی قرار دارند.
در خانواده هایی که اعتیاد به مواد مخدر و الکل، بیکاری و تنش وجود دارد، خشونت نیز بیشتر به چشم می خورد. مردانی که از کودکی در خانواده شاهد کتک خوردن زنان خانواده بوده اند در بزرگسالی بیشتر مرتکب خشونت علیه همسران خود می شوند. الگوهای #پرخاشگری در جامعه ابعاد پرخاشگری و خشونت را عمیقتر میکنند.
در جامعه ای که قدرت سیاسی و طبقات حاکم از #اخلاق_اجتماعی بی بهره هستند و دستگاه دولتی فاقد مشروعیت دمکراتیک است، بدآموزی ها آسانتر میباشند. متاسفانه ایران سرزمین اعدام و زورگوئی است زیرا از روح دمکراسی دور بوده و خشونت ها در اعماق ذهن تاریخی جامعه نفوذ دارند. جامعه ایران سراسر آسیب دیده است و کنشگران سندیکائی و سیاسی و جمعی خاموشند. این خشونت از تاریخ استبدادی و شاهان و روحانیونی که به خون ریزی خوکرده بودند و نیز از قوانین و دینی که دارای طبیعت استبدادی و تبعیض آمیز بوده و بالاخره از فساد و بیعدالتی موجود سرچشمه میگیرد.
🔚 پایان...
#خشونت #آسیب #اجتماعی #زنان #زندان #شکنجه #تجاوز #تحقیر #توهین #تهدید #ترساندن #تروریسم #ترس #تبعیض #توتالیتاریسم_مذهبی #تولیدمثل #جامعه #اخلاق_اجتماعی #استرس #اعتیاد #اعدام #امنیت_اقتصادی #استقلال_اقتصادی #اسلام #استبداد #امنیت #ایران #اجتماعی #پرخاشگری #سکسیسم #دمکراسی #دیکتاتورها #فرهنگ_مذهبی #سنتهای_کهنه #مردسالارانه #فساد #بیکاری #بیعدالتی
@cafe_andishe95
در خانواده هایی که اعتیاد به مواد مخدر و الکل، بیکاری و تنش وجود دارد، خشونت نیز بیشتر به چشم می خورد. مردانی که از کودکی در خانواده شاهد کتک خوردن زنان خانواده بوده اند در بزرگسالی بیشتر مرتکب خشونت علیه همسران خود می شوند. الگوهای #پرخاشگری در جامعه ابعاد پرخاشگری و خشونت را عمیقتر میکنند.
در جامعه ای که قدرت سیاسی و طبقات حاکم از #اخلاق_اجتماعی بی بهره هستند و دستگاه دولتی فاقد مشروعیت دمکراتیک است، بدآموزی ها آسانتر میباشند. متاسفانه ایران سرزمین اعدام و زورگوئی است زیرا از روح دمکراسی دور بوده و خشونت ها در اعماق ذهن تاریخی جامعه نفوذ دارند. جامعه ایران سراسر آسیب دیده است و کنشگران سندیکائی و سیاسی و جمعی خاموشند. این خشونت از تاریخ استبدادی و شاهان و روحانیونی که به خون ریزی خوکرده بودند و نیز از قوانین و دینی که دارای طبیعت استبدادی و تبعیض آمیز بوده و بالاخره از فساد و بیعدالتی موجود سرچشمه میگیرد.
🔚 پایان...
#خشونت #آسیب #اجتماعی #زنان #زندان #شکنجه #تجاوز #تحقیر #توهین #تهدید #ترساندن #تروریسم #ترس #تبعیض #توتالیتاریسم_مذهبی #تولیدمثل #جامعه #اخلاق_اجتماعی #استرس #اعتیاد #اعدام #امنیت_اقتصادی #استقلال_اقتصادی #اسلام #استبداد #امنیت #ایران #اجتماعی #پرخاشگری #سکسیسم #دمکراسی #دیکتاتورها #فرهنگ_مذهبی #سنتهای_کهنه #مردسالارانه #فساد #بیکاری #بیعدالتی
@cafe_andishe95
☯️ساتیاگراها
#ساتیاگراها یک مفهوم جدید، در فلسفه سیاسی-اجتماعی قرن بیستم بود که #گاندی در جریان مبارزات سیاسی خود علیه بریتانیا آن را طرح و اجرا کرد. ساتیاگراها را مبارزه بدون خشونت یا مبارزه صلح جویانه و نرمخویی معنا کرده اند. منظور او کاربد قدرت روح در عمل سیاسی و اجتماعی به جای نیروی مادی و سلاح و خشونت بود. گاندی در تفسیر این بی خشونتی می گفت: «چه فرقی میکند که مرگ وبی خانمانی وبی سرپرستی ریشه در حکومتهای استبدادی داشته باشد یا با نام مقدس آزادی و دموکراسی ایجاد گردد؟، ضربه در برابر ضربه و چشم در برابر چشم دنیا را کور میسازد.»
سلاح پیرو ساتیاگراها در مبارزه، حقیقت و محبت و خیرخواهی است. «نرمخویی تنها حالت منفی بی آزاری نیست. بلکه حالت مثبت تر نیکی کردن حتا به شریر است. اما به معنی یاری به شریر برای دنبال کردن بدکاری یا تحمل او نیست. بعکس، لازمه محبت، یعنی حالت مثبت نرمخویی، ایستادگی در برابر شریر با کناره گیری از اوست، حتا اگر با این کار به او زیان یا آسیب بدنی برسد. »
فلسفهٔ #خشونت_پرهیزی گاندی، در پیروزی انقلاب هند موثر افتاد و بر بسیاری از جنبشهای مقاومت در سراسر جهان، تا امروز تأثیر گذاردهاست. نمونه برجسته دیگر این گونه مبارزه، انقلاب سیاهپوستان آفریقا به رهبری #ماندلا است.
منبع:
داریوش آشوری، دانشنامه سیاسی
🔮 @cafe_andishe95
#ساتیاگراها یک مفهوم جدید، در فلسفه سیاسی-اجتماعی قرن بیستم بود که #گاندی در جریان مبارزات سیاسی خود علیه بریتانیا آن را طرح و اجرا کرد. ساتیاگراها را مبارزه بدون خشونت یا مبارزه صلح جویانه و نرمخویی معنا کرده اند. منظور او کاربد قدرت روح در عمل سیاسی و اجتماعی به جای نیروی مادی و سلاح و خشونت بود. گاندی در تفسیر این بی خشونتی می گفت: «چه فرقی میکند که مرگ وبی خانمانی وبی سرپرستی ریشه در حکومتهای استبدادی داشته باشد یا با نام مقدس آزادی و دموکراسی ایجاد گردد؟، ضربه در برابر ضربه و چشم در برابر چشم دنیا را کور میسازد.»
سلاح پیرو ساتیاگراها در مبارزه، حقیقت و محبت و خیرخواهی است. «نرمخویی تنها حالت منفی بی آزاری نیست. بلکه حالت مثبت تر نیکی کردن حتا به شریر است. اما به معنی یاری به شریر برای دنبال کردن بدکاری یا تحمل او نیست. بعکس، لازمه محبت، یعنی حالت مثبت نرمخویی، ایستادگی در برابر شریر با کناره گیری از اوست، حتا اگر با این کار به او زیان یا آسیب بدنی برسد. »
فلسفهٔ #خشونت_پرهیزی گاندی، در پیروزی انقلاب هند موثر افتاد و بر بسیاری از جنبشهای مقاومت در سراسر جهان، تا امروز تأثیر گذاردهاست. نمونه برجسته دیگر این گونه مبارزه، انقلاب سیاهپوستان آفریقا به رهبری #ماندلا است.
منبع:
داریوش آشوری، دانشنامه سیاسی
🔮 @cafe_andishe95
⭕️ « #تجاوز و #خشونت_علیه_زنان اگر چه شاید به مرگ منجرنشود، اما قتل است، آنزمان که روانِ یک انسان کشته میشود».
#آلیس_شوارتسر
🔮 @cafe_andishe95
#آلیس_شوارتسر
🔮 @cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
🔴کارل اشمیت تئوریسنِ ضدلیبرالیسمِ خشونت و فاشیسم.☠️ (قسمت چهارم و پایانی) 💢امرسیاسی: البته درباره عمل يا امر سياسي انديشمندان ديگري نيز اظهارنظر كرده اند، ولي برداشت آنها با درك اشميت از اين موضوع كاملاً متفاوت است. براي مثال مي توان از هانا آرنت و هربرت ماركوزه…
♦️نقد نظرية اشميت:
چارچوب نظري پيشگفته كه اشميت به كمك آن كوشيده است تا مقوله ي خشونت سياسي را تئوريزه كند، از سوي انديشمندان متعدد مورد انتقاد جدي قرار گرفته است
اشميت به وضوح دشمن سياسي را از هر نوع ديگري از هماورد، مثلاً هماورد ديني يا اقتصادي، تفكيك مي كند و متذكر مي شود كه "دشمن"، اقلاً به صورت بالقوه، تنها زماني وجود دارد كه عده اي از افراد آماده ي مبارزه با جمعي مشابه مواجه شوند كه معمولاً جمع هاي آماده ي مبارزه، دول حاكم ذاتي و اجتنابناپذير باشد و به جنگي نابودگرانه، به عنوان نشانه ي اراده ي محكم، بيانجامد.ولي در طول جنگ نابودگر، چشم اندازهاي چندگانه نسبت به چگونگي گشايش جهان به روي ما منهدم يا به شدت مختل ميشود. بدين ترتيب برخلاف نظر اشميت، جنگ هرگز با سياست سازگار نيست؛همچنين نظر اشميت مبني بر اين كه ،« جنگ هميشه عمومي است » درست نمي باشد.چون اين افرادند كه آغازكننده ي جريانات خصومت آميز هستند. وانگهي، اشميت آشكارا از امر سياسي چشم پوشي ميكند.تعريفي جامع ارائه ي دوست/ دشمن را ميتوان صرفاً به عنوان يكي از اشكال ممكن تجلي بعد آنتاگونيسمي كه به امر سياسي شكل ميدهد،تلقي كرد. نظريه ي كوتاه اشميت مملو از پراكندگي و بينظمي نوشتاري است و مسلماً پاسخگوي تمام ابهامات و سؤالات نيست و به قول ارنست يونگر معدني است كه به آرامي منفجرميشود. تعبيري كه اشميت از دوست و دشمن ارائه ميكند،صرفاً سياسي است كه در منازعات خشونتبار نمايان ميشود. به علاوه، شيوه ي به چالش كشيدن دشمن فقط رويارويي نظامي نيست، كمااينكه ليبراليسم با فهم پيچيدگي مفهوم دشمن توانسته است رقباي خود را اغلب نه از راه نظامي، بلكه از طريق راهبرهاي اقتصادي مغلوب کند.به علاوه، اشميت به طور واضح بيان نكرده است كه وضعيت استثنا در چه شرايطي به وجود ميآيد، چه كسي - يا چون جنگ عمومي است – چه دولتي، با چه انگيزهاي، آغازگر جنگ است. او سياست را به نقش حاكم تقليل داده است و ساير امور را ناديده انگاشته عليرغم اينكه اشميت كوشيده است نشان دهد كه بين خشونت برسازنده يا واضع قانون و خشونت برساخته يا حافظ قانون،نوعي رابطه ي ديالكتيكي برقرار است، موفق به اين كار
نشده و در حقيقت كار او به تأييد خشونت "ناب" – كه گاهي از آن به خشونت الهي يا انقلابي نيز ياد شده - انجاميده است.#خشونت ناب نه واضع قانون است و نه حافظ آن،بلكه قانون را خلع كرده يا به زير ميكشد. با اين چرخش مذكور، پارادايم وضعيت استثنايي ديگر نه يك معجزه -همچون در الهيات سياسي-بلكه يك فاجعه است
-🔘-با آنكه اشميت حقوقدان بود، در نوشته هايش هيچگاه از اعمال محدوديت بر قدرت دولت سخن نگفت و حتي توضيح نداد كه اهداف دولت به جز حفظ خود و نابودي دشمنانش چه ميتواند باشد .
🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅
🔻نتيجه گيري:كارل اشميت،از جمله انديشمنداني است كه براي تئوريزه كردن خشونت، ميكوشد يك چارچوب مفهومي عرضه كند كه در آن مفاهيمي چون "حاكميت"، "امر استثناء"، "امر سياسي" و"دوست/دشمن" به كار گرفته شده اند. در واقع اشميت همانند هابز و ماكياولي به اين مي انديشد كه چون انسان ذاتاً شرور است پس بايد حاكمي باشد كه تصميم بگيرد. به باور اشميت، آنچه انسان را جانوري سياسي ميكند همانا كنش جنگيدن است. در واقع، آدمي به عنوان جانور سياسي به دنبال بقاي خود و هستي جامعه است و تنها همين انگيزه هم هست كه منشا كنش سياسي اش ميشود. بقاي هستي ملت يا همان حفظ حاكميت، در نظر اشميت، يگانه انگيزهاي است كه باعث مي شود آدميان به ميل خويش به كشتن و كشته
شدن تن سپارند و البته همين انگيزه است كه در مقام محتواي وجودي كنش جنگيدن،آدمي را به جانور سياسي بدل ميكند. بدين ترتيب، ستيز، در ديدگاه اشميت درست مثل تمام متفكران واقعگرا و بدبين تاريخ چون ماكياولي، هابز، هگل، نيچه و ... ، نقش اساسي دارد
📑برگزیده ایی از مقاله:"كارل اشميت و تئوريزه كردن خشونت"محمد عابدي اردكاني و نفيسه اله دادي📑
((🔻نکته جالب اینکه کسانی که رجوعی جدید به کارل اشمیت متفکر خشونت و فاشیسم دارند چپگرایانی مثل ژیژک و آگامبن هستند که از نقدهای او برای حمله بر لیبرال دموکراسی سود میجویند!!))
@cafe_andishe95
چارچوب نظري پيشگفته كه اشميت به كمك آن كوشيده است تا مقوله ي خشونت سياسي را تئوريزه كند، از سوي انديشمندان متعدد مورد انتقاد جدي قرار گرفته است
اشميت به وضوح دشمن سياسي را از هر نوع ديگري از هماورد، مثلاً هماورد ديني يا اقتصادي، تفكيك مي كند و متذكر مي شود كه "دشمن"، اقلاً به صورت بالقوه، تنها زماني وجود دارد كه عده اي از افراد آماده ي مبارزه با جمعي مشابه مواجه شوند كه معمولاً جمع هاي آماده ي مبارزه، دول حاكم ذاتي و اجتنابناپذير باشد و به جنگي نابودگرانه، به عنوان نشانه ي اراده ي محكم، بيانجامد.ولي در طول جنگ نابودگر، چشم اندازهاي چندگانه نسبت به چگونگي گشايش جهان به روي ما منهدم يا به شدت مختل ميشود. بدين ترتيب برخلاف نظر اشميت، جنگ هرگز با سياست سازگار نيست؛همچنين نظر اشميت مبني بر اين كه ،« جنگ هميشه عمومي است » درست نمي باشد.چون اين افرادند كه آغازكننده ي جريانات خصومت آميز هستند. وانگهي، اشميت آشكارا از امر سياسي چشم پوشي ميكند.تعريفي جامع ارائه ي دوست/ دشمن را ميتوان صرفاً به عنوان يكي از اشكال ممكن تجلي بعد آنتاگونيسمي كه به امر سياسي شكل ميدهد،تلقي كرد. نظريه ي كوتاه اشميت مملو از پراكندگي و بينظمي نوشتاري است و مسلماً پاسخگوي تمام ابهامات و سؤالات نيست و به قول ارنست يونگر معدني است كه به آرامي منفجرميشود. تعبيري كه اشميت از دوست و دشمن ارائه ميكند،صرفاً سياسي است كه در منازعات خشونتبار نمايان ميشود. به علاوه، شيوه ي به چالش كشيدن دشمن فقط رويارويي نظامي نيست، كمااينكه ليبراليسم با فهم پيچيدگي مفهوم دشمن توانسته است رقباي خود را اغلب نه از راه نظامي، بلكه از طريق راهبرهاي اقتصادي مغلوب کند.به علاوه، اشميت به طور واضح بيان نكرده است كه وضعيت استثنا در چه شرايطي به وجود ميآيد، چه كسي - يا چون جنگ عمومي است – چه دولتي، با چه انگيزهاي، آغازگر جنگ است. او سياست را به نقش حاكم تقليل داده است و ساير امور را ناديده انگاشته عليرغم اينكه اشميت كوشيده است نشان دهد كه بين خشونت برسازنده يا واضع قانون و خشونت برساخته يا حافظ قانون،نوعي رابطه ي ديالكتيكي برقرار است، موفق به اين كار
نشده و در حقيقت كار او به تأييد خشونت "ناب" – كه گاهي از آن به خشونت الهي يا انقلابي نيز ياد شده - انجاميده است.#خشونت ناب نه واضع قانون است و نه حافظ آن،بلكه قانون را خلع كرده يا به زير ميكشد. با اين چرخش مذكور، پارادايم وضعيت استثنايي ديگر نه يك معجزه -همچون در الهيات سياسي-بلكه يك فاجعه است
-🔘-با آنكه اشميت حقوقدان بود، در نوشته هايش هيچگاه از اعمال محدوديت بر قدرت دولت سخن نگفت و حتي توضيح نداد كه اهداف دولت به جز حفظ خود و نابودي دشمنانش چه ميتواند باشد .
🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅
🔻نتيجه گيري:كارل اشميت،از جمله انديشمنداني است كه براي تئوريزه كردن خشونت، ميكوشد يك چارچوب مفهومي عرضه كند كه در آن مفاهيمي چون "حاكميت"، "امر استثناء"، "امر سياسي" و"دوست/دشمن" به كار گرفته شده اند. در واقع اشميت همانند هابز و ماكياولي به اين مي انديشد كه چون انسان ذاتاً شرور است پس بايد حاكمي باشد كه تصميم بگيرد. به باور اشميت، آنچه انسان را جانوري سياسي ميكند همانا كنش جنگيدن است. در واقع، آدمي به عنوان جانور سياسي به دنبال بقاي خود و هستي جامعه است و تنها همين انگيزه هم هست كه منشا كنش سياسي اش ميشود. بقاي هستي ملت يا همان حفظ حاكميت، در نظر اشميت، يگانه انگيزهاي است كه باعث مي شود آدميان به ميل خويش به كشتن و كشته
شدن تن سپارند و البته همين انگيزه است كه در مقام محتواي وجودي كنش جنگيدن،آدمي را به جانور سياسي بدل ميكند. بدين ترتيب، ستيز، در ديدگاه اشميت درست مثل تمام متفكران واقعگرا و بدبين تاريخ چون ماكياولي، هابز، هگل، نيچه و ... ، نقش اساسي دارد
📑برگزیده ایی از مقاله:"كارل اشميت و تئوريزه كردن خشونت"محمد عابدي اردكاني و نفيسه اله دادي📑
((🔻نکته جالب اینکه کسانی که رجوعی جدید به کارل اشمیت متفکر خشونت و فاشیسم دارند چپگرایانی مثل ژیژک و آگامبن هستند که از نقدهای او برای حمله بر لیبرال دموکراسی سود میجویند!!))
@cafe_andishe95
⁉️یکی از پرسشهایی که ذهن انسان را دربارۀ حکومتهای دیکتاتوری به خود مشغول میکند این است:
چرا آنها درست زمانی که در انبوهی از انواع مشکلات سیاسی و اقتصادی غوطهورند و بدین واسطه، هرچه بیشتر در مرداب نارضایتی فراگیر عموم ِمردم فرو میروند، بهجای آن که در صدد دلجویی برآیند، بیشتر از گذشته #خشونت میورزند؛ بیشتر از گذشته اعتراضهای بهحق مردمی که حقوقشان پایمال شده است را به بهانۀ حفظ امنیت سرکوب میکنند و بیشتر از گذشته عرصه را بر مردمی که نمیخواهند زیر بار قانون ظالمانه بروند تنگ میکنند؟
به نظر میرسد حکومتهای دیکتاتوری وقتی در موقعیتی قرار میگیرند که هر روز بیشتر نظارهگر زوال خود میشوند، برای اینکه خود را همچنان قدرتمند نشان دهند، از #خشونت برای نمایش قدرت استفاده میکنند. این نشانهای است از اینکه دیکتاتورها در برهۀ اِعمال #خشونتِ روزافزون، به ضعف و زوال خود پی بردهاند و به تعبیری روحیۀ خود را پاک باختهاند، مانند گربهای که وقتی در کنجی گرفتار میشود، خوی توحشش فوران میکند، حملهور میشود و چنگ میاندازد.
#هانا_آرنت، اندیشمند و پژهشگر ژرفکاو حکومتهای توتالیتر و خشونتورز، در کتاب On Violence (دربارۀ خشونت) (1970) مینویسد:
هنگامی که احساس کنند سررشته از دستشان بیرون میرود، همواره دچار این وسوسه میشوند که خشونت را جانشین قدرت کنند.
✍️ح.سعادت نیاکی
@cafe_andishe95
چرا آنها درست زمانی که در انبوهی از انواع مشکلات سیاسی و اقتصادی غوطهورند و بدین واسطه، هرچه بیشتر در مرداب نارضایتی فراگیر عموم ِمردم فرو میروند، بهجای آن که در صدد دلجویی برآیند، بیشتر از گذشته #خشونت میورزند؛ بیشتر از گذشته اعتراضهای بهحق مردمی که حقوقشان پایمال شده است را به بهانۀ حفظ امنیت سرکوب میکنند و بیشتر از گذشته عرصه را بر مردمی که نمیخواهند زیر بار قانون ظالمانه بروند تنگ میکنند؟
به نظر میرسد حکومتهای دیکتاتوری وقتی در موقعیتی قرار میگیرند که هر روز بیشتر نظارهگر زوال خود میشوند، برای اینکه خود را همچنان قدرتمند نشان دهند، از #خشونت برای نمایش قدرت استفاده میکنند. این نشانهای است از اینکه دیکتاتورها در برهۀ اِعمال #خشونتِ روزافزون، به ضعف و زوال خود پی بردهاند و به تعبیری روحیۀ خود را پاک باختهاند، مانند گربهای که وقتی در کنجی گرفتار میشود، خوی توحشش فوران میکند، حملهور میشود و چنگ میاندازد.
#هانا_آرنت، اندیشمند و پژهشگر ژرفکاو حکومتهای توتالیتر و خشونتورز، در کتاب On Violence (دربارۀ خشونت) (1970) مینویسد:
هنگامی که احساس کنند سررشته از دستشان بیرون میرود، همواره دچار این وسوسه میشوند که خشونت را جانشین قدرت کنند.
✍️ح.سعادت نیاکی
@cafe_andishe95