جامعه به ظاهر محترم، از ترس آبرو، برای اراذل نیز جایگاه برابر با نوابغ قائل میشود.
#هانا_آرنت
#توتالیتاریسم
@cafe_andishe95
#هانا_آرنت
#توتالیتاریسم
@cafe_andishe95
واقعیت اسفبار این است که بخش بزرگ بدیها را کسانی مرتکب میشوند که هرگز تصمیم به بد بودن یا خوب بودن نمیگیرند، آنها که توانایی اندیشیدن ندارند.
👤 #هانا_آرنت
📕 #تفکر_وملاحظات_اخلاقی
@cafe_andishe95
👤 #هانا_آرنت
📕 #تفکر_وملاحظات_اخلاقی
@cafe_andishe95
به این دلیل کاملاً روشن است که چنین کنشی باید یک مسیر اخلاقی داشته باشد، در غیر این صورت آزاد نیست و سرچشمهی آن هم ارادهی آزادی نمیتواند باشد. از سوی دیگر #هردر بر همان پایهی تئوری #روسو به این نتیجه میرسد که سوبژه آن گاه در کنش خود آزاد عمل میکند که تنها خود را به هدف آن کنش محدود کرده و از هرگونه اجبار برکنار باشد. هردر که دیدگاهش تا اندازهای به دیدگاه عرفانی ایرانی نزدیک است، این گونه ترسیم میکند که فرد باید در درون خود آن آزادی و آرزوهای اصیل و معتبر را بیابد. عرفان در ایران همانطور که دیدیم، کاشف چیزی به نام نفس در فردیت فرد است و تمامی کنشهای واقعاً آزاد را به آن نسبت میدهد که از ایدهی هردر به دور نیست. خویشتن هردر همچون نفس عرفانی، خصلتی دیاکرونی یا "در زمانی" دارد، به این مفهوم که در طول زمان باید از هر سلطهای پاک شود و به وحدت بین خویش و خدا نائل شود. برخلاف تئوریهایی که کنش آزاد را در عرصهی فردیت میشناسند، هونس برپایهی هگل به یک تئوری خودآزموده آزادی میرسد: بر این اساس فرد به تنهایی و بدون جامعه به هیچ وجه قادر نیست به آزادی خود تحقق بخشد. در بافت عدالت میتوان چنین تصور کرد که افراد، قوانین اجتماعی را آن گونه درونی کردهاند که خود را مجبور در اجرای آن ببینند. شکل دمکراتیک و جمهوری خواهانه و لیبرالی آن به شکلی است که #هانا_آرنت ترسیم کرده است: افراد جامعه تلاش میکنند همه چیز را به گفتگوی مشترک گذاشته و در حل آن کوشا باشند. بر این پایه #هونس استدلال میکند که عدالت آن است که شرایط اجتماعی لازم را به وجود آورد تا همبستگی اجتماعی لازم برای امور اجتماعی فراهم شود. نکتهای که هونس بر آن تاکید دارد این است که در آزادی خودآزموده باید هم به #خودقانونگزاری و هم به #خودشکوفایی توجه داشت که هر کدام میتوانند بنا به شرایط، بافت متفاوتی داشته باشند. با تکیه بر آزادی خودآزموده که هم قانونگزاری و هم شکوفایی را در بر دارد، بنیادهای اجتماعی پایهگذاری میشوند و به تحقق این آزادی کمک میکنند. بدون بنیادهای اجتماعی، شکوفایی آزادی در این بافت از نظر هونس ممکن نیست.
#مفاهیم_آزادی
#بخش_بیستوسوم
🆔 @cafe_andishe95
#مفاهیم_آزادی
#بخش_بیستوسوم
🆔 @cafe_andishe95
⚜️بشریت و ارعاب⚜️
#هانا_آرنت
❇️تاریخ به ما میآموزد که ارعاب (terror)، به مثابه وسیله ترساندن مردم برای سرسپاری، میتواند به اشکال فوقالعاده گوناگونی ظهور کند، و ممکن است با شمار فراوانی از سیستمها و احزاب سیاسی که برای ما آشنا هستند، در پیوند باشد. ارعابِ جباران، مستبدان، و دیکتاتورها از اعصار باستانی مستند شده تا رسیده است به ارعاب انقلابها و ضدِ انقلابها، ارعاب اکثریت علیه اقلیت و اقلیت علیه اکثریت بشر، ارعاب دموکراسیهای عوامسالارانه (plebiscitary) و سیستمهای تکحزبی مدرن، ارعاب جنبشهای انقلابی و ارعاب گروههای کوچک دسیسهگر. علم سیاست نمیتواند خود را با تأییدِ سادهانگارانه این امر که ارعاب به منظور تهدید مردم به کار بسته شد، قانع کند؛ بلکه، باید تفاوتهای بین همه این اَشکال رژیمهای ارعابگر را از هم متمایز و روشن کند، اَشکالی که کارکردهای تماماً متمایزی به ارعاب در هر رژیم میدهند.
در آنچه که به دنبال میآید، صرفاً به ارعاب توتالیتر خواهیم پرداخت، آنطور که در دو سیستم سیاسیای که بیش از همه برای ما آشنا هستند، آلمان نازی پس از 1938 و شوروی پس از 1930، نمود مییابد. تفاوت کلیدی میان ارعاب توتالیتر و همه گونههای دیگر ارعاب که ما میشناسیم، این نیست که [این نوع ارعاب] بر مقیاس کمّیِ بزرگتری قرار داشت و شمار بیشتری قربانی به بار آورد. چه کسی جرأت میکند هراسهایی را که انسانها تجربه کردهاند، اندازه بگیرد و مقایسه کند؟ و چه کسی تعجب نمیکند از اینکه شمارِ قربانیان و بیاعتناییِ روبهرشد دیگران نسبت به آنها با رشد جمعیتی که در همه دولتهای تودهای مدرن گونهای بیاعتنایی آسیایی به ارزشِ حیاتِ انسانی و باوری، که دیگر پنهان نیست، به فراوانی بیش از حد موجودات انسانی به وجود آورده، ارتباط نزدیکی نداشته است؟
💠در گذشته، هرجا که با ارعاب مواجه میشویم، ریشه در کاربرد زوری دارد که از بیرون قانون سرچشمه میگیرد و در بسیاری از موارد آگاهانه به منظور متلاشی کردنِ حصارهای قانونیِ حافظ آزادیِ بشری و پشتیبانِ آزادیها و حقوقِ شهروندان، به کار بسته میشود. به کمک تاریخ، ما با ارعابِ گسترده انقلابهایی آشنا میشویم که بر اثر خشمشان گناهکار و بیگناه میمیرند، تا اینکه حمام خون ضد انقلاب خشم دیوانهوار را در کمال بیتفاوتی خاموش کند یا حاکمیت جدیدِ قانون به ارعاب پایان بخشد. اگر ما دو گونه ارعاب را که به لحاظ تاریخی اثرگذارترین و به لحاظ سیاسی خونریزترین بودهاند- ارعاب جباریت و ارعاب انقلاب- برگزینیم، به سرعت میبینیم که آنها به سوی هدفی جهت داده شدهاند و [در نقطهای مشخص] پایان یافتهاند. ارعابِ جباریت به محض فلج کردن یا انهدام کاملِ سرتاسر حیات عمومی و تبدیل همه شهروندان به افراد خصوصی و نابودیِ علاقه و ارتباط آنان با امور عمومی، به پایان میرسد. البته امور عمومی با چیزی بیش از آنچه عموماً تحت عنوان "سیاست" مشخص میکنیم، در ارتباطاند. ارعاب جبارانه آنگاه به پایان میرسد که صلحی گورستانی بر یک کشور تحمیل کرده باشد. پایان یک انقلاب مصادف است با ایجاد مجموعه جدیدی از قوانین و یا [به قدرت رسیدنِ] ضد انقلاب. ارعاب هنگامی به پایان میرسد که اپوزیسیون نابود شده باشد، هنگامی که هیچکس جرأتِ دست بلند کردن نداشته باشد، و یا هنگامی که انقلاب تمامی ذخایر نیرویش را به پایان برده باشد.
🔮 @cafe_andishe95
#هانا_آرنت
❇️تاریخ به ما میآموزد که ارعاب (terror)، به مثابه وسیله ترساندن مردم برای سرسپاری، میتواند به اشکال فوقالعاده گوناگونی ظهور کند، و ممکن است با شمار فراوانی از سیستمها و احزاب سیاسی که برای ما آشنا هستند، در پیوند باشد. ارعابِ جباران، مستبدان، و دیکتاتورها از اعصار باستانی مستند شده تا رسیده است به ارعاب انقلابها و ضدِ انقلابها، ارعاب اکثریت علیه اقلیت و اقلیت علیه اکثریت بشر، ارعاب دموکراسیهای عوامسالارانه (plebiscitary) و سیستمهای تکحزبی مدرن، ارعاب جنبشهای انقلابی و ارعاب گروههای کوچک دسیسهگر. علم سیاست نمیتواند خود را با تأییدِ سادهانگارانه این امر که ارعاب به منظور تهدید مردم به کار بسته شد، قانع کند؛ بلکه، باید تفاوتهای بین همه این اَشکال رژیمهای ارعابگر را از هم متمایز و روشن کند، اَشکالی که کارکردهای تماماً متمایزی به ارعاب در هر رژیم میدهند.
در آنچه که به دنبال میآید، صرفاً به ارعاب توتالیتر خواهیم پرداخت، آنطور که در دو سیستم سیاسیای که بیش از همه برای ما آشنا هستند، آلمان نازی پس از 1938 و شوروی پس از 1930، نمود مییابد. تفاوت کلیدی میان ارعاب توتالیتر و همه گونههای دیگر ارعاب که ما میشناسیم، این نیست که [این نوع ارعاب] بر مقیاس کمّیِ بزرگتری قرار داشت و شمار بیشتری قربانی به بار آورد. چه کسی جرأت میکند هراسهایی را که انسانها تجربه کردهاند، اندازه بگیرد و مقایسه کند؟ و چه کسی تعجب نمیکند از اینکه شمارِ قربانیان و بیاعتناییِ روبهرشد دیگران نسبت به آنها با رشد جمعیتی که در همه دولتهای تودهای مدرن گونهای بیاعتنایی آسیایی به ارزشِ حیاتِ انسانی و باوری، که دیگر پنهان نیست، به فراوانی بیش از حد موجودات انسانی به وجود آورده، ارتباط نزدیکی نداشته است؟
💠در گذشته، هرجا که با ارعاب مواجه میشویم، ریشه در کاربرد زوری دارد که از بیرون قانون سرچشمه میگیرد و در بسیاری از موارد آگاهانه به منظور متلاشی کردنِ حصارهای قانونیِ حافظ آزادیِ بشری و پشتیبانِ آزادیها و حقوقِ شهروندان، به کار بسته میشود. به کمک تاریخ، ما با ارعابِ گسترده انقلابهایی آشنا میشویم که بر اثر خشمشان گناهکار و بیگناه میمیرند، تا اینکه حمام خون ضد انقلاب خشم دیوانهوار را در کمال بیتفاوتی خاموش کند یا حاکمیت جدیدِ قانون به ارعاب پایان بخشد. اگر ما دو گونه ارعاب را که به لحاظ تاریخی اثرگذارترین و به لحاظ سیاسی خونریزترین بودهاند- ارعاب جباریت و ارعاب انقلاب- برگزینیم، به سرعت میبینیم که آنها به سوی هدفی جهت داده شدهاند و [در نقطهای مشخص] پایان یافتهاند. ارعابِ جباریت به محض فلج کردن یا انهدام کاملِ سرتاسر حیات عمومی و تبدیل همه شهروندان به افراد خصوصی و نابودیِ علاقه و ارتباط آنان با امور عمومی، به پایان میرسد. البته امور عمومی با چیزی بیش از آنچه عموماً تحت عنوان "سیاست" مشخص میکنیم، در ارتباطاند. ارعاب جبارانه آنگاه به پایان میرسد که صلحی گورستانی بر یک کشور تحمیل کرده باشد. پایان یک انقلاب مصادف است با ایجاد مجموعه جدیدی از قوانین و یا [به قدرت رسیدنِ] ضد انقلاب. ارعاب هنگامی به پایان میرسد که اپوزیسیون نابود شده باشد، هنگامی که هیچکس جرأتِ دست بلند کردن نداشته باشد، و یا هنگامی که انقلاب تمامی ذخایر نیرویش را به پایان برده باشد.
🔮 @cafe_andishe95
🔵بخش پایانی:
در نتیجه، ارعاب توتالیتر، دیگر وسیلهای برای یک هدف نیست؛ بلکه ماهیت قطعی چنین حکومتی است. هدف سیاسیِ غایی آن تشکیل و حفظ یک جامعه است، خواه جامعهای تحت سلطه یک نژاد خاص یا جامعهای که در آن طبقات و ملتها دیگر وجود نداشته باشند، جامعهای که در آن هر فرد چیزی بیش از نمونههایی از یک نوع نباشند. ایدئولوژی توتالیتر، این انواع نژاد انسانی را به مثابه تجسم یک قانون همهگیر و قَدَر قدرت میپندارد. خواه این را قانون طبیعت بدانند خواه قانون تاریخ، این قانون حقیقتاً قانون جنبشی است که با خشم به بشریت میتازد، تجسم خود را درون بشریت مییابد، و دائماً توسط رهبران توتالیتر به اجرا گذاشته میشود. طبقات در حال زوال یا نژادهای منحط که تاریخ در هر صورتی علیه آنها داوری کرده است، نخستین کسانی هستند که تسلیم انهدامی میشوند که از پیش برایشان تعیین شده بود. ایدئولوژیهایی که با تداومی مستحکم و پیشبینیناپذیر توسط حکومتهای توتالیتر اجرا میشوند، ذاتاً توتالیتر نیستند و بسیار قدیمیتر از سیستمهایی هستند که در آنها تجلی کاملشان را یافتهاند. هیتلر و استالین غالباً از درون اردوگاههایشان، متهم به میانهروی شدهاند، زیرا هیچیک از آنها ایدئولوژیاش را حتی با ذرهای از چرندیات جدید غنی نکرده است. اما این نگاه از این امر چشم میپوشد که این سیاستمداران، به دنبال تجویزهای ایدئولوژیهایشان، چارهای ندارند مگر کشف ماهیت حقیقی قوانین حرکت در طبیعت و تاریخ، حرکتی که وظیفه آنها سرعت بخشیدن به آن بود. اگر بنای قانون طبیعت بر این باشد که آنچه برای زندگی زیانبار و نامناسب است نابود شود، یک سیاست نژادیِ منطقاً استوار را نمیتوان به خوبی با نابودگریهای تروریستیِ یکبارهی نژادهای خاص اجرا کرد، چرا که اگر مقولات جدیدی برای حیاتهای انگلی و نامناسب یافت نشود، این به معنای پایان کامل طبیعت، یا حداقل پایان یک سیاست نژادی که خواهان خدمت به قانون حرکت در طبیعت است. یا اگر بنای قانون حرکت در تاریخ این باشد که در جنگی میان طبقات، طبقات خاصی زوال مییابند، آنگاه این به معنای پایان تاریخ بشری است، اگر هیچ طبقه جدیدی نتوان یافت تا حکومت توتالیتر آن را به نقطه زوال برساند. به عبارت دیگر، قانون کشتن، قانونی که با آن جنبشهای توتالیتر به قدرت میرسند، به عنوان قانون خود جنبشها تأثیرگذار باقی میمانند؛ و این تغییر نمیکند اگر امر مطلقاً غیرمحتمل به وقوع بپیوندد، یعنی اگر جنبشهای توتالیتر به هدف خود، به زیر سلطه کشیدن کل بشریت، برسند.
#بشریت_و_ارعاب
#هانا_آرنت
🔴Hannah Arendt
🔮 @cafe_andishe95
در نتیجه، ارعاب توتالیتر، دیگر وسیلهای برای یک هدف نیست؛ بلکه ماهیت قطعی چنین حکومتی است. هدف سیاسیِ غایی آن تشکیل و حفظ یک جامعه است، خواه جامعهای تحت سلطه یک نژاد خاص یا جامعهای که در آن طبقات و ملتها دیگر وجود نداشته باشند، جامعهای که در آن هر فرد چیزی بیش از نمونههایی از یک نوع نباشند. ایدئولوژی توتالیتر، این انواع نژاد انسانی را به مثابه تجسم یک قانون همهگیر و قَدَر قدرت میپندارد. خواه این را قانون طبیعت بدانند خواه قانون تاریخ، این قانون حقیقتاً قانون جنبشی است که با خشم به بشریت میتازد، تجسم خود را درون بشریت مییابد، و دائماً توسط رهبران توتالیتر به اجرا گذاشته میشود. طبقات در حال زوال یا نژادهای منحط که تاریخ در هر صورتی علیه آنها داوری کرده است، نخستین کسانی هستند که تسلیم انهدامی میشوند که از پیش برایشان تعیین شده بود. ایدئولوژیهایی که با تداومی مستحکم و پیشبینیناپذیر توسط حکومتهای توتالیتر اجرا میشوند، ذاتاً توتالیتر نیستند و بسیار قدیمیتر از سیستمهایی هستند که در آنها تجلی کاملشان را یافتهاند. هیتلر و استالین غالباً از درون اردوگاههایشان، متهم به میانهروی شدهاند، زیرا هیچیک از آنها ایدئولوژیاش را حتی با ذرهای از چرندیات جدید غنی نکرده است. اما این نگاه از این امر چشم میپوشد که این سیاستمداران، به دنبال تجویزهای ایدئولوژیهایشان، چارهای ندارند مگر کشف ماهیت حقیقی قوانین حرکت در طبیعت و تاریخ، حرکتی که وظیفه آنها سرعت بخشیدن به آن بود. اگر بنای قانون طبیعت بر این باشد که آنچه برای زندگی زیانبار و نامناسب است نابود شود، یک سیاست نژادیِ منطقاً استوار را نمیتوان به خوبی با نابودگریهای تروریستیِ یکبارهی نژادهای خاص اجرا کرد، چرا که اگر مقولات جدیدی برای حیاتهای انگلی و نامناسب یافت نشود، این به معنای پایان کامل طبیعت، یا حداقل پایان یک سیاست نژادی که خواهان خدمت به قانون حرکت در طبیعت است. یا اگر بنای قانون حرکت در تاریخ این باشد که در جنگی میان طبقات، طبقات خاصی زوال مییابند، آنگاه این به معنای پایان تاریخ بشری است، اگر هیچ طبقه جدیدی نتوان یافت تا حکومت توتالیتر آن را به نقطه زوال برساند. به عبارت دیگر، قانون کشتن، قانونی که با آن جنبشهای توتالیتر به قدرت میرسند، به عنوان قانون خود جنبشها تأثیرگذار باقی میمانند؛ و این تغییر نمیکند اگر امر مطلقاً غیرمحتمل به وقوع بپیوندد، یعنی اگر جنبشهای توتالیتر به هدف خود، به زیر سلطه کشیدن کل بشریت، برسند.
#بشریت_و_ارعاب
#هانا_آرنت
🔴Hannah Arendt
🔮 @cafe_andishe95
◀️در ماههای آغازین حاکمیت فاشیسم هیتلری که در آلمان هنوز سرکوب مخالفان نهادینه نشده و مردم به اختناق خو نگرفته بودند معمولا دیده میشد که هرچند روز یکبار هفت یا هشت سرباز یک زندانی را به حالت رسمی از میان مردم به بازداشتگاه میبردند اما در سالهای اوج اقتدار و تسلط مطلق نازیسم دیگر آن صحنهها ناپدید شد و هر روز بارها و بارها میدیدی که تنها یک سرباز ده تا بیست زندانی را جلو انداخته و با خشونت و فحاشی به زندان میبرد ...
رخنۀ زوال و فساد همیشه همینطور آغاز میشود : کمکم ، ذره ذره ، لحظه به لحظه ، هربار فقط اندکی بر مقدار پیشین افزوده میشود و تا انهدام نهایی پیش میرود...
#هانا_آرنت
#فاشيسم
🔮 @cafe_andishe95
رخنۀ زوال و فساد همیشه همینطور آغاز میشود : کمکم ، ذره ذره ، لحظه به لحظه ، هربار فقط اندکی بر مقدار پیشین افزوده میشود و تا انهدام نهایی پیش میرود...
#هانا_آرنت
#فاشيسم
🔮 @cafe_andishe95
⚫️دیکتاتور توتالیتر (تمامیت خواه) مانند یک فاتح بیگانه ، منابع غنی صنعتی و مادی هر کشوری، از جمله کشور خویش، را به عنوان منبع غارت و وسیله ای برای تدارک گام بعدی در جهت گسترش تجاوزکارانه ی جنبش می انگارد . از آن جا که این اقتصاد متکی به غارت پی در پی،به خاطر جنبش کار می کند و نه به خاطر ملت،هیچ ملت و هیچ کشوری به مثابه ذینفع بالقوه،نمی تواند نقطه اشباعی بر این فرآیند غارت بگذارد.
دیکتاتور توتالیتر مانند فاتح بیگانه ایست که پیدا نیست از کجا آمده و غارت او به سود هیچ کس نیست . توزیع غنایم بر حسب تقویت اقتصاد کشور مادر محاسبه نمی شود، بلکه تنها به عنوان یک مانور تاکتیکی موقتی به کار گرفته می شود . رژیم های توتالیتر، از نظر اقتصادی همان خاصیتی را دارند که یک دسته ملخ برای برای یک مزرعه . این واقعیت که دیکتاتور توتالیتر بر کشورش به سان یک فاتح بیگانه فرمانروایی می کند، اوضاع را وخیم تر میکند، زیرا او در کشور خویش ، بیرحمی اش را کاراتر از آنچه بیدادگران در کشورهای بیگانه اعمال میکنند، اجرا می کند.
#هانا_آرنت / توتالیتاریزم
ترجمه: محسن ثلاثی - نشر ثالث
🔶خانم هانا آرِنْت فیلسوف و تاریخ نگار آلمانی (ٔ ۱۹۰۶ - ۱۹۷۵ ) وی یکی از مهم ترین متفکران زن جهان در چند قرن اخبر است که آرا و افکارش تأثیر عمیقی بر قرن بیستم گذاشت . هانا آرنت در جوانی با دیگر فیلسوف شهیر آلمانی مارتین هایدگر دوستی نزدیکی داشت.
🔮 @cafe_andishe95
دیکتاتور توتالیتر مانند فاتح بیگانه ایست که پیدا نیست از کجا آمده و غارت او به سود هیچ کس نیست . توزیع غنایم بر حسب تقویت اقتصاد کشور مادر محاسبه نمی شود، بلکه تنها به عنوان یک مانور تاکتیکی موقتی به کار گرفته می شود . رژیم های توتالیتر، از نظر اقتصادی همان خاصیتی را دارند که یک دسته ملخ برای برای یک مزرعه . این واقعیت که دیکتاتور توتالیتر بر کشورش به سان یک فاتح بیگانه فرمانروایی می کند، اوضاع را وخیم تر میکند، زیرا او در کشور خویش ، بیرحمی اش را کاراتر از آنچه بیدادگران در کشورهای بیگانه اعمال میکنند، اجرا می کند.
#هانا_آرنت / توتالیتاریزم
ترجمه: محسن ثلاثی - نشر ثالث
🔶خانم هانا آرِنْت فیلسوف و تاریخ نگار آلمانی (ٔ ۱۹۰۶ - ۱۹۷۵ ) وی یکی از مهم ترین متفکران زن جهان در چند قرن اخبر است که آرا و افکارش تأثیر عمیقی بر قرن بیستم گذاشت . هانا آرنت در جوانی با دیگر فیلسوف شهیر آلمانی مارتین هایدگر دوستی نزدیکی داشت.
🔮 @cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
⚫️دیکتاتور توتالیتر (تمامیت خواه) مانند یک فاتح بیگانه ، منابع غنی صنعتی و مادی هر کشوری، از جمله کشور خویش، را به عنوان منبع غارت و وسیله ای برای تدارک گام بعدی در جهت گسترش تجاوزکارانه ی جنبش می انگارد . از آن جا که این اقتصاد متکی به غارت پی در پی،به خاطر…
◾️شکل گیری حکومت های خودکامه بدون حضور روشنفکران کوته بین و حقیر ، غیر ممکن است . این گونه از روشنفکران در عمل به رژیمی خدمت میکنند که مدعی مبارزه با آنند.
#هانا_آرنت
🔮 @cafe_andishe95
#هانا_آرنت
🔮 @cafe_andishe95
⚫️هانا آرنت می گوید که شر، شیطانی، اسرارآمیز و فهم ناشدنی نیست، بلکه نتیجه نیندیشیدن است. نیندیسیدن بسی خطرناک تر از خباثت است. چه از سر ترس، چه به سودای نمایش بزرگی و برازندگی. آدمیان به ندرت مقهور میل به ویران کردن میشوند، ولی سر باز زدن از تأمل در پیامد رفتارهای معمول و سنت پسند، آنها را آسانتر به سمت ارتکاب شر میراند و از این رو تهدیدی واقعیتر و مکررتر برای انسان است.
آرنت در گزارش تحلیل گرانهاش از محاکمه آدولف آیشمن- که نخست در مجله نیویورکر چاپ شد- میان توتالیتاریسم و "نیندیشیدگی" پیوندی محکم دید. در نگاه او آیشمن، افسری که یهودیان را به زور سوار قطار مرگ میکرد، از قدرت شیطانی خارق العادهای برخوردار نبود. این انسان به غایت معمولی، خود را مامور و معذور میدانست و موظف به اطاعت از اوامر مافوق. او برای خود نمیاندیشید و در نتیجه، توانایی داوری میان خیر و شر را نداشت. آیشمن نمونهای از "پیش پا افتادگی شر" بود.
🌿 سوزان نایمن، در کتاب "شر در اندیشهی مدرن، تاریخ فلسفهای متفاوت" استدلال میکند که نیت اصلی هانا آرنت از نوشتن جستارهای گزارشی-تحلیلی درباره دادگاه آیشمن چیزی بیش از توضیح شر بود. آرنت به این میاندیشید که دیگر چگونه میتوان در جهانی زیست که در آن تصورنشدنیترین شرها، شرهای ناممکن، رخ میدهند و به واقعیت بدل میشوند؟ آماج آرنت، دفاع از جهان بود. جهانی این همه آلوده به شر و آکنده به شرارت.
🌀آرنت در پیوند دادن "شر" و "نیندیشیدن" از جوانب گوناگونی، وام دار ایمانوئل کانت است. کانت در جستار "در پاسخ به این پرسش: روشن گری چیست؟" روشنگری را دلیری و رهایی باز نمود: رهایی انسان از نابالغیِ خود خواسته.
نابالغی، ناتوانایی آدمی است در کاربرد فهم خود بدون راهنمایی دیگری. خودخواسته بودن این نابالغی از آن روست که سبب آن نه فقدان عقل، که غیاب اراده و دلیری برای کاربرد آن بدون راهنمایی دیگری است.
Sapere aude! "
«دلیری کاربرد عقل خود را داشته باش»
این است شعار روشنگری.
🔻آرنت مسئله تنهایی را به شکل دیگری نیز طرح کرده است. او میان دو شکل انزوا و جدایی از دیگران تمایز میگذارد: "تنهایی" و "عزلت". تنهایی، یعنی بریدگی از قلمرو عمومی و بیگانگی با امر سیاسی. آرنت قلمرو خصوصی را به اندازه قلمرو عمومی مهم میشمارد، ولی تنهایی را لزوما با قلمرو خصوصی یکی نمیانگارد. محروم کردن انسان از قلمرو خصوصی به محرومیت او از قلمرو عمومی نیز میانجامد، زیرا به معنای آن است که او از اندیشیدن باز داشته شده و در نتیجه توانایی مشارکت در قلمرو عمومی را از دست داده است. در قلمرو خصوصی، انسان گرچه در عزلت از دیگران است، تنها نیست. عزلت گرفتن از دیگران شرط ضروری اندیشیدن است. ما تنها در غیاب فیزیکی دیگران است که میتوانیم خوب و عمیق بیندیشیم. آرنت به ما میآموزد که در عصر ظلمت و تنهایی ما نباید صرفا در پی همنشینی و آمیزگاری با دیگران در فضای عمومی باشیم، بلکه باید بتوانیم سرسختانه از حریم عزلت خود پاسداری کنیم، زیرا تنها در آن حریم است که اندیشیدن ممکن میشود.
(مقدمه مترجم)
#انسانها_در_عصر_ظلمت
#هانا_آرنت
🔮 @cafe_andishe95
آرنت در گزارش تحلیل گرانهاش از محاکمه آدولف آیشمن- که نخست در مجله نیویورکر چاپ شد- میان توتالیتاریسم و "نیندیشیدگی" پیوندی محکم دید. در نگاه او آیشمن، افسری که یهودیان را به زور سوار قطار مرگ میکرد، از قدرت شیطانی خارق العادهای برخوردار نبود. این انسان به غایت معمولی، خود را مامور و معذور میدانست و موظف به اطاعت از اوامر مافوق. او برای خود نمیاندیشید و در نتیجه، توانایی داوری میان خیر و شر را نداشت. آیشمن نمونهای از "پیش پا افتادگی شر" بود.
🌿 سوزان نایمن، در کتاب "شر در اندیشهی مدرن، تاریخ فلسفهای متفاوت" استدلال میکند که نیت اصلی هانا آرنت از نوشتن جستارهای گزارشی-تحلیلی درباره دادگاه آیشمن چیزی بیش از توضیح شر بود. آرنت به این میاندیشید که دیگر چگونه میتوان در جهانی زیست که در آن تصورنشدنیترین شرها، شرهای ناممکن، رخ میدهند و به واقعیت بدل میشوند؟ آماج آرنت، دفاع از جهان بود. جهانی این همه آلوده به شر و آکنده به شرارت.
🌀آرنت در پیوند دادن "شر" و "نیندیشیدن" از جوانب گوناگونی، وام دار ایمانوئل کانت است. کانت در جستار "در پاسخ به این پرسش: روشن گری چیست؟" روشنگری را دلیری و رهایی باز نمود: رهایی انسان از نابالغیِ خود خواسته.
نابالغی، ناتوانایی آدمی است در کاربرد فهم خود بدون راهنمایی دیگری. خودخواسته بودن این نابالغی از آن روست که سبب آن نه فقدان عقل، که غیاب اراده و دلیری برای کاربرد آن بدون راهنمایی دیگری است.
Sapere aude! "
«دلیری کاربرد عقل خود را داشته باش»
این است شعار روشنگری.
🔻آرنت مسئله تنهایی را به شکل دیگری نیز طرح کرده است. او میان دو شکل انزوا و جدایی از دیگران تمایز میگذارد: "تنهایی" و "عزلت". تنهایی، یعنی بریدگی از قلمرو عمومی و بیگانگی با امر سیاسی. آرنت قلمرو خصوصی را به اندازه قلمرو عمومی مهم میشمارد، ولی تنهایی را لزوما با قلمرو خصوصی یکی نمیانگارد. محروم کردن انسان از قلمرو خصوصی به محرومیت او از قلمرو عمومی نیز میانجامد، زیرا به معنای آن است که او از اندیشیدن باز داشته شده و در نتیجه توانایی مشارکت در قلمرو عمومی را از دست داده است. در قلمرو خصوصی، انسان گرچه در عزلت از دیگران است، تنها نیست. عزلت گرفتن از دیگران شرط ضروری اندیشیدن است. ما تنها در غیاب فیزیکی دیگران است که میتوانیم خوب و عمیق بیندیشیم. آرنت به ما میآموزد که در عصر ظلمت و تنهایی ما نباید صرفا در پی همنشینی و آمیزگاری با دیگران در فضای عمومی باشیم، بلکه باید بتوانیم سرسختانه از حریم عزلت خود پاسداری کنیم، زیرا تنها در آن حریم است که اندیشیدن ممکن میشود.
(مقدمه مترجم)
#انسانها_در_عصر_ظلمت
#هانا_آرنت
🔮 @cafe_andishe95
👥 دوگانه مهارتی "جدی نگرفتن" و " پیش پا نیفتادگی" امور را فرا بگیریم!
❇️یکی از دغدغههای هانا آرنت موضوع خشونت و اطاعت پذیریه. وقتی اسراییل؛ آیشمن، مجری اصلی جنایت هولوکاست، رو از آرژانتین دزدید و برای محاکمه برد اسراییل، هانا آرنت رفتار این آدم معمولی و خیلی مظلوم رو بررسی کرد تا بفهمه چطور از یه آدم به این سادگی خشونت هایی به اون وسعت سرزده.
❇️ آرنت در جریان این تحقیقات به یک مفهوم جالب رسید:"پیش پا افتادگی جنایت". به این معنا که اگر آدم ها یه پروسه ی مشخصی رو طی کنن، خیلی راحت تبدیل به آیشمن میشن و جنایت تبدیل میشه به یه مساله پیش پا افتاده و اونوقت یه استاد دانشگاه، یه بچه مهربون، یک زن آروم یه مرد رمانتیک یا یه پیرمرد خواستنی به راحتی میشه یه جانی تمام عیار!، نمونه عینی این ماجرا رو شما تو گوشه گوشه جهان دیروز و امروز می بینید و شاهد بوده یا هستید که چطور آدم های موجه در مصدر ناموجه ترین کارها قرار میگیرن و در کمال تعجب اون رو مرتکب می شن اما این اتفاق و مراحل اون چطور پیش میرن؟
اول از همه لازمه که شما نتونید فکر کنید یا اینکه احساستتون رو خوب بیان کنید. وقتی نتونستید درست فکر کنید و احساستتون هم سرکوب شد اولین چیزی که اتفاق می افته از دست رفتن توان همدلیه (empathie) اما چی چیزی می تونه باعث این وضعیت بشه ؟
آرنت معتقده برای اینکه این وضعیت پیش بیاد ما نیازمند یک"اتوریته ی مشروع" هستیم یعنی ساختاری که از نظر ما ساختار منسجمی به نظر می رسه و جوازی که اون ساختار برای ارتکاب اعمال بهمون می ده، می تونه وجدان مارو راحت و اراده ما رو مصمم کنه. برای مثال اگه به ما بگن :"مقدار کمی از ولتاژ برق رو به بدن فلان کس وصل کنید!" اگر تنها باشیم زیر بار نمی ریم اما اگر یه موسسه معتبر از ما بخواد و ما خودمون رو بین 1000 داوطلب ببینم حتا حاضریم دکمه برق فشار قوی رو هم بزنیم، چون امکان نداره در درستی یک سیستم پیشرفته با اون همه آدمی که قبولش کردن شک کنیم (آزمایش استنلی میلیگرم).
به نظر آرنت، اون نهادی که میخواد ما فکرنکنیم و احساسات ناشی از همدلی رو بروز ندیم و کارش رو با اتوریته مشروع شروع می کنه، اینو در چند مرحله انجام می ده:
1- در اولین قدم سعی می کنه تصویر یک انسان کامل و بی نقص رو به ما تلقین و اون رو الگوی ما معرفی کنه، بنابراین هر چیز واقعی از غرایز تا احساساتمون به عنوان گناه یا خیانت سرکوب میشه.
2- مرز بین ما که میخوایم انسان کامل و بی نقص باشیم با انسان ناقص و پرعیب و ایراد هر لحظه پررنگ تر میشه.
3-نفرت ما از اونهایی که نمیخوان کامل باشن رفته رفته افزایش پیدا می کنه و همزمان پیوستگی بین ما کمالگراها که به عضویت این ساختار در اومدیم، بیشتر میشه تا حدی که یک طرف "ما" قرار میگیریم و یک طرف"اونا"(خودی ها غیر خودی ها) و بی رحمی ما در حق اونا شجاعت و پایبندی به ایده انسان کامل تلقی میشه.
4- حالا تلاش میشه کینه و بی رحمی و جنایت برای ما انسان های کمال گرا عادی بشه اما این عادی شدن نیاز به تقسیم کار داره
الف: افرادی که می تونن حضوری خشونت بخرج بدن و رابطه مستقیمی بین جسم و جنایت برقرار کنن.
ب: افراد نخبه شامل دانشگاهیان، مدیران، نخبگان و...که قادر به اعمال خشونت مستقیم نیستن(آدم کشان اداره نشین).
ساختار توتالیتر دسته اول رو با امکانات ساده راهی خط مقدم نزاع می کنه اما آدم های دسته دوم چی؟ برای این آدما از طریق «فاصله گذاری جسمانی با جنایت» و قراردان اونها در نظام عریض و طویل بوروکراتیک نوع بی حسی موضعی درست میکنه تا اصلن نتونن بفهمن سخنانی که بیان میکنن مطلبی که می نویسن حرفی که می زنن یا امضاشون چطور در نهایت منجر به جنایت و خونریزی میشه و همه این کارها برای از بین بردن حس همدلی اوناست.
هاناآرنت با واکاوی این پروسه در واقع نشون داد که آلوده شدن دست آدم ها به جنایت چیز عجیبی نیست همچنانکه گریه کردن آیشمن برای جوجه اش تو زندان و سوزاندن هزارن نفر در کوره های آدمسوزی از این منظر قابل فهم میشه.
✍🏼 #هانا_آرنت - سهند ايرانمهر
@cafe_andishe95
❇️یکی از دغدغههای هانا آرنت موضوع خشونت و اطاعت پذیریه. وقتی اسراییل؛ آیشمن، مجری اصلی جنایت هولوکاست، رو از آرژانتین دزدید و برای محاکمه برد اسراییل، هانا آرنت رفتار این آدم معمولی و خیلی مظلوم رو بررسی کرد تا بفهمه چطور از یه آدم به این سادگی خشونت هایی به اون وسعت سرزده.
❇️ آرنت در جریان این تحقیقات به یک مفهوم جالب رسید:"پیش پا افتادگی جنایت". به این معنا که اگر آدم ها یه پروسه ی مشخصی رو طی کنن، خیلی راحت تبدیل به آیشمن میشن و جنایت تبدیل میشه به یه مساله پیش پا افتاده و اونوقت یه استاد دانشگاه، یه بچه مهربون، یک زن آروم یه مرد رمانتیک یا یه پیرمرد خواستنی به راحتی میشه یه جانی تمام عیار!، نمونه عینی این ماجرا رو شما تو گوشه گوشه جهان دیروز و امروز می بینید و شاهد بوده یا هستید که چطور آدم های موجه در مصدر ناموجه ترین کارها قرار میگیرن و در کمال تعجب اون رو مرتکب می شن اما این اتفاق و مراحل اون چطور پیش میرن؟
اول از همه لازمه که شما نتونید فکر کنید یا اینکه احساستتون رو خوب بیان کنید. وقتی نتونستید درست فکر کنید و احساستتون هم سرکوب شد اولین چیزی که اتفاق می افته از دست رفتن توان همدلیه (empathie) اما چی چیزی می تونه باعث این وضعیت بشه ؟
آرنت معتقده برای اینکه این وضعیت پیش بیاد ما نیازمند یک"اتوریته ی مشروع" هستیم یعنی ساختاری که از نظر ما ساختار منسجمی به نظر می رسه و جوازی که اون ساختار برای ارتکاب اعمال بهمون می ده، می تونه وجدان مارو راحت و اراده ما رو مصمم کنه. برای مثال اگه به ما بگن :"مقدار کمی از ولتاژ برق رو به بدن فلان کس وصل کنید!" اگر تنها باشیم زیر بار نمی ریم اما اگر یه موسسه معتبر از ما بخواد و ما خودمون رو بین 1000 داوطلب ببینم حتا حاضریم دکمه برق فشار قوی رو هم بزنیم، چون امکان نداره در درستی یک سیستم پیشرفته با اون همه آدمی که قبولش کردن شک کنیم (آزمایش استنلی میلیگرم).
به نظر آرنت، اون نهادی که میخواد ما فکرنکنیم و احساسات ناشی از همدلی رو بروز ندیم و کارش رو با اتوریته مشروع شروع می کنه، اینو در چند مرحله انجام می ده:
1- در اولین قدم سعی می کنه تصویر یک انسان کامل و بی نقص رو به ما تلقین و اون رو الگوی ما معرفی کنه، بنابراین هر چیز واقعی از غرایز تا احساساتمون به عنوان گناه یا خیانت سرکوب میشه.
2- مرز بین ما که میخوایم انسان کامل و بی نقص باشیم با انسان ناقص و پرعیب و ایراد هر لحظه پررنگ تر میشه.
3-نفرت ما از اونهایی که نمیخوان کامل باشن رفته رفته افزایش پیدا می کنه و همزمان پیوستگی بین ما کمالگراها که به عضویت این ساختار در اومدیم، بیشتر میشه تا حدی که یک طرف "ما" قرار میگیریم و یک طرف"اونا"(خودی ها غیر خودی ها) و بی رحمی ما در حق اونا شجاعت و پایبندی به ایده انسان کامل تلقی میشه.
4- حالا تلاش میشه کینه و بی رحمی و جنایت برای ما انسان های کمال گرا عادی بشه اما این عادی شدن نیاز به تقسیم کار داره
الف: افرادی که می تونن حضوری خشونت بخرج بدن و رابطه مستقیمی بین جسم و جنایت برقرار کنن.
ب: افراد نخبه شامل دانشگاهیان، مدیران، نخبگان و...که قادر به اعمال خشونت مستقیم نیستن(آدم کشان اداره نشین).
ساختار توتالیتر دسته اول رو با امکانات ساده راهی خط مقدم نزاع می کنه اما آدم های دسته دوم چی؟ برای این آدما از طریق «فاصله گذاری جسمانی با جنایت» و قراردان اونها در نظام عریض و طویل بوروکراتیک نوع بی حسی موضعی درست میکنه تا اصلن نتونن بفهمن سخنانی که بیان میکنن مطلبی که می نویسن حرفی که می زنن یا امضاشون چطور در نهایت منجر به جنایت و خونریزی میشه و همه این کارها برای از بین بردن حس همدلی اوناست.
هاناآرنت با واکاوی این پروسه در واقع نشون داد که آلوده شدن دست آدم ها به جنایت چیز عجیبی نیست همچنانکه گریه کردن آیشمن برای جوجه اش تو زندان و سوزاندن هزارن نفر در کوره های آدمسوزی از این منظر قابل فهم میشه.
✍🏼 #هانا_آرنت - سهند ايرانمهر
@cafe_andishe95
💢 وقتی همه، بیفکرانه مقهور چیزی شده اند که همه در حال انجامش هستند و بدان باور دارند، کسانی که میاندیشند، از نهانگاه بیرون میآیند، چون امتناع آنها از همرنگ جماعت شدن، چشمگیر مینماید و در نتیجه [اندیشیدن آنها] نوعی کنش است. در موقعیتهای اضطرار، پالودن و پیراستن عناصر اندیشیدن، پیامدهای سیاسی می یابد.
👤 #هانا_آرنت
@cafe_andishe95
👤 #هانا_آرنت
@cafe_andishe95
🔸 حکومت توتالیتار کارش تنها این نیست که آزادی ها را محدود سازد یا آزادی های اساسی را از بین ببرد بلکه تا جایی که ما می دانیم در ریشه کن کردن عشق به آزادی از دلهای انسان ها نیز توفیق می باید.زیرا این گونه حکومت شرط لازم برای آزادی ، یعنی فضای لازم برای حرکت فردی را نیز نابود می کند.
👤 #هانا_آرنت
📖 توتالیتاریسم
@cafe_andishe95
👤 #هانا_آرنت
📖 توتالیتاریسم
@cafe_andishe95
🔻اندیشه شناخت نیست ، بلکه توانایی تمیز نیک و بد و زیبا از زشت است و این توانایی میتواند دست کم برای من در لحظه هایی کمیاب وسیله پیش بینی فاجعهها باشد...
موضوع اندیشه نمیتواند جز چیزهای دوست داشتنی ، زیبایی ، حکمت ، عدالت و غیره باشد. زشتی ، نبود زیبایی ، نبود دادگری ، و نبود نیکی است .یعنی بدی و زشتی اصالت یا جوهرِ ندارند تا اندیشه بتواند به آنها بپردازد...
واقعیت اسفبار این است که بخش بزرگ بدیها را کسانی مرتکب میشوند که هرگز تصمیم به بد بودن یا خوب بودن نمیگیرند .آنها که توانایی اندیشیدن ندارند.!
#هانا_آرنت
@cafe_andishe95
موضوع اندیشه نمیتواند جز چیزهای دوست داشتنی ، زیبایی ، حکمت ، عدالت و غیره باشد. زشتی ، نبود زیبایی ، نبود دادگری ، و نبود نیکی است .یعنی بدی و زشتی اصالت یا جوهرِ ندارند تا اندیشه بتواند به آنها بپردازد...
واقعیت اسفبار این است که بخش بزرگ بدیها را کسانی مرتکب میشوند که هرگز تصمیم به بد بودن یا خوب بودن نمیگیرند .آنها که توانایی اندیشیدن ندارند.!
#هانا_آرنت
@cafe_andishe95
◾️تنهایی، به عنوان زمینه عمومی ارعاب و گوهر حکومت توتالیتر و نیز زمینه نوعی ایدئولوژی یا منطقی که انسانها را برای ایفای نقش قربانی یا دژخیم آماده میسازد، با بیریشگی و زاید بودن انسانها بستگی نزدیک دارد... بیریشه شدن، به معنای از دست دادن هرگونه جایی در جهان است، جایی که از سوی دیگران به رسمیت شناخته و تضمین شده باشد؛ و زاید بودن به معنای از دست دادن هرگونه تعلق به جهان است.
💢توتالیتاریسم
#هانا_آرنت
@cafe_andishe95
💢توتالیتاریسم
#هانا_آرنت
@cafe_andishe95
❎زادن و زیستن در عصر ظلمت شاید دست سرنوشت باشد، ولی نوع رویارویی با آن به انتخاب هر شخص بستگی دارد.
زیستن در هیچ عصری، هرچند ظلمانی، مسئولیت شخصی را رفع نمیکند.
#هانا_آرنت
📚انسانها در عصر ظلمت
@cafe_andishe95
زیستن در هیچ عصری، هرچند ظلمانی، مسئولیت شخصی را رفع نمیکند.
#هانا_آرنت
📚انسانها در عصر ظلمت
@cafe_andishe95
⁉️یکی از پرسشهایی که ذهن انسان را دربارۀ حکومتهای دیکتاتوری به خود مشغول میکند این است:
چرا آنها درست زمانی که در انبوهی از انواع مشکلات سیاسی و اقتصادی غوطهورند و بدین واسطه، هرچه بیشتر در مرداب نارضایتی فراگیر عموم ِمردم فرو میروند، بهجای آن که در صدد دلجویی برآیند، بیشتر از گذشته #خشونت میورزند؛ بیشتر از گذشته اعتراضهای بهحق مردمی که حقوقشان پایمال شده است را به بهانۀ حفظ امنیت سرکوب میکنند و بیشتر از گذشته عرصه را بر مردمی که نمیخواهند زیر بار قانون ظالمانه بروند تنگ میکنند؟
به نظر میرسد حکومتهای دیکتاتوری وقتی در موقعیتی قرار میگیرند که هر روز بیشتر نظارهگر زوال خود میشوند، برای اینکه خود را همچنان قدرتمند نشان دهند، از #خشونت برای نمایش قدرت استفاده میکنند. این نشانهای است از اینکه دیکتاتورها در برهۀ اِعمال #خشونتِ روزافزون، به ضعف و زوال خود پی بردهاند و به تعبیری روحیۀ خود را پاک باختهاند، مانند گربهای که وقتی در کنجی گرفتار میشود، خوی توحشش فوران میکند، حملهور میشود و چنگ میاندازد.
#هانا_آرنت، اندیشمند و پژهشگر ژرفکاو حکومتهای توتالیتر و خشونتورز، در کتاب On Violence (دربارۀ خشونت) (1970) مینویسد:
هنگامی که احساس کنند سررشته از دستشان بیرون میرود، همواره دچار این وسوسه میشوند که خشونت را جانشین قدرت کنند.
✍️ح.سعادت نیاکی
@cafe_andishe95
چرا آنها درست زمانی که در انبوهی از انواع مشکلات سیاسی و اقتصادی غوطهورند و بدین واسطه، هرچه بیشتر در مرداب نارضایتی فراگیر عموم ِمردم فرو میروند، بهجای آن که در صدد دلجویی برآیند، بیشتر از گذشته #خشونت میورزند؛ بیشتر از گذشته اعتراضهای بهحق مردمی که حقوقشان پایمال شده است را به بهانۀ حفظ امنیت سرکوب میکنند و بیشتر از گذشته عرصه را بر مردمی که نمیخواهند زیر بار قانون ظالمانه بروند تنگ میکنند؟
به نظر میرسد حکومتهای دیکتاتوری وقتی در موقعیتی قرار میگیرند که هر روز بیشتر نظارهگر زوال خود میشوند، برای اینکه خود را همچنان قدرتمند نشان دهند، از #خشونت برای نمایش قدرت استفاده میکنند. این نشانهای است از اینکه دیکتاتورها در برهۀ اِعمال #خشونتِ روزافزون، به ضعف و زوال خود پی بردهاند و به تعبیری روحیۀ خود را پاک باختهاند، مانند گربهای که وقتی در کنجی گرفتار میشود، خوی توحشش فوران میکند، حملهور میشود و چنگ میاندازد.
#هانا_آرنت، اندیشمند و پژهشگر ژرفکاو حکومتهای توتالیتر و خشونتورز، در کتاب On Violence (دربارۀ خشونت) (1970) مینویسد:
هنگامی که احساس کنند سررشته از دستشان بیرون میرود، همواره دچار این وسوسه میشوند که خشونت را جانشین قدرت کنند.
✍️ح.سعادت نیاکی
@cafe_andishe95
💢برای متوقف کردن خشونت، پناه بردن به عقل دیگر بسنده و کارآمد نیست. انسان باید گفتوگو کند، نه با دیگری که با خودش.
اگر در گفتوگو با دیگری، مخالفت او از حد گذشت و کاسهی حوصلهمان لبریز شد، میتوانیم بحث را قطع کنیم و برخیزیم و به راه خود برویم ولی در گفتوگو با خود، چنین چیزی ممکن نیست.
اگر کسی نتواند آن دیگری را که در درون خود اوست، آن خود دیگر را قانع کند، نمیتواند به آسانی روز را به شب و شب را به روز رساند. در جنگ مدام با خویش، آرامش و سعادتی نیست. جدال مستمر با خود، تنها به خود ویران گری میانجامد .
📚میان گذشته و آینده #هانا_آرنت
@cafe_andishe95
اگر در گفتوگو با دیگری، مخالفت او از حد گذشت و کاسهی حوصلهمان لبریز شد، میتوانیم بحث را قطع کنیم و برخیزیم و به راه خود برویم ولی در گفتوگو با خود، چنین چیزی ممکن نیست.
اگر کسی نتواند آن دیگری را که در درون خود اوست، آن خود دیگر را قانع کند، نمیتواند به آسانی روز را به شب و شب را به روز رساند. در جنگ مدام با خویش، آرامش و سعادتی نیست. جدال مستمر با خود، تنها به خود ویران گری میانجامد .
📚میان گذشته و آینده #هانا_آرنت
@cafe_andishe95
☑️درنگی با فلسفه سیاسی
اخلاق سیاسی
پرسش اخلاق سیاسی این است چرا از #دیکتاتور "حمایت" کردی نه اینکه چرا "اطاعت" کردی ؟
#هانا_آرنت
▫️مسئلهٔ اخلاقیای که آرنت فیلسوف و متفکر آلمانی درباره اخلاق سیاسی طرح کرد این بود : مسئولیت تک تک افراد در قبال شر و سرکوب در دوران دیکتاتوری چیست؟
آیا پنهانشدن پشت توجیه «شرایط زمانه » راه حل و واکنشی قابل قبول است؟
آرنت می گوید حتی در دوران سیاه دیکتاتوری مسئولیت فردی باید بیاد آورده شود .
خودداری از حمایت از دیکتاتوری مسئولیت تک تک انسان ها است و هر آنکس که با هر توجیهی به هواداری و مشارکت در نمایش های دیکتاتور دست یازد در قبال هر شری که مستبد انجام داده مسئول است . «تمام حکومتها، حتی استبدادیترینشان، وابسته به رضایت هستند. و نه فرمانبرداری
تنها باید لحظهای تصور کرد که چه اتفاقی برای هر یک از این حکومتها خواهد افتاد اگر عدهای کافی، حتی بدون مقاومت و طغیانِ فعالانه، دست به کنش «مسئولانه» زده و از حمایت دیکتاتور سر باز بزنند».
آرنت این سؤال را مطرح میکند که چطور میتوان آن دسته افرادی که بنا به تصمیم و خواست شخصی دست به حمایت از دیکتاتور زدهاند مسئول دانست؟ اینجاست که مسئلهی ارادهی مستقل بهمیان میآید؛ بهزعم آرنت، در مسائل سیاسی و اخلاقی چیزی به نام فرمانبرداری و شرایط زمانه وجود ندارد.
پس نباید از هواداران حاکم مستبد پرسید «چرا اطاعت کردی»، بلکه باید پرسید «چرا حمایت کردی»؟ آنان که از دیکتاتور حمایت کردند مسئول جنایاتی هستند که در دوران دیکتاتوری رخ داده است .
«مشارکتنکنندگان» در زندگی اجتماعیِ تحتِ لوای دیکتاتوری آن کسانی هستند که با خودداری از حضور در موقعیتهایی که حاکم دیکتاتور نیازمند «حمایت»، تحت نام فرمانبرداری است این حمایت را از او دریغ میکنند .
این جملهی #سقراط در #گرگیاسِ افلاطون بهترین پاسخ برای انان است که ستم گری را به شرایط زمانه نسبت می دهند : «برای آدمی بهتر است هر نوع مصیبتی، حتی #مرگ را بپذیرد اما به #ستم دست نیالاید "
@cafe_andishe95
اخلاق سیاسی
پرسش اخلاق سیاسی این است چرا از #دیکتاتور "حمایت" کردی نه اینکه چرا "اطاعت" کردی ؟
#هانا_آرنت
▫️مسئلهٔ اخلاقیای که آرنت فیلسوف و متفکر آلمانی درباره اخلاق سیاسی طرح کرد این بود : مسئولیت تک تک افراد در قبال شر و سرکوب در دوران دیکتاتوری چیست؟
آیا پنهانشدن پشت توجیه «شرایط زمانه » راه حل و واکنشی قابل قبول است؟
آرنت می گوید حتی در دوران سیاه دیکتاتوری مسئولیت فردی باید بیاد آورده شود .
خودداری از حمایت از دیکتاتوری مسئولیت تک تک انسان ها است و هر آنکس که با هر توجیهی به هواداری و مشارکت در نمایش های دیکتاتور دست یازد در قبال هر شری که مستبد انجام داده مسئول است . «تمام حکومتها، حتی استبدادیترینشان، وابسته به رضایت هستند. و نه فرمانبرداری
تنها باید لحظهای تصور کرد که چه اتفاقی برای هر یک از این حکومتها خواهد افتاد اگر عدهای کافی، حتی بدون مقاومت و طغیانِ فعالانه، دست به کنش «مسئولانه» زده و از حمایت دیکتاتور سر باز بزنند».
آرنت این سؤال را مطرح میکند که چطور میتوان آن دسته افرادی که بنا به تصمیم و خواست شخصی دست به حمایت از دیکتاتور زدهاند مسئول دانست؟ اینجاست که مسئلهی ارادهی مستقل بهمیان میآید؛ بهزعم آرنت، در مسائل سیاسی و اخلاقی چیزی به نام فرمانبرداری و شرایط زمانه وجود ندارد.
پس نباید از هواداران حاکم مستبد پرسید «چرا اطاعت کردی»، بلکه باید پرسید «چرا حمایت کردی»؟ آنان که از دیکتاتور حمایت کردند مسئول جنایاتی هستند که در دوران دیکتاتوری رخ داده است .
«مشارکتنکنندگان» در زندگی اجتماعیِ تحتِ لوای دیکتاتوری آن کسانی هستند که با خودداری از حضور در موقعیتهایی که حاکم دیکتاتور نیازمند «حمایت»، تحت نام فرمانبرداری است این حمایت را از او دریغ میکنند .
این جملهی #سقراط در #گرگیاسِ افلاطون بهترین پاسخ برای انان است که ستم گری را به شرایط زمانه نسبت می دهند : «برای آدمی بهتر است هر نوع مصیبتی، حتی #مرگ را بپذیرد اما به #ستم دست نیالاید "
@cafe_andishe95
☑️انزوا بستر افراطیگری ☑️
شاید تجربهی دوستی با آدمی را داشته باشید که عقایدی افراطی دارد. زنستیز است، یا به قومیتها و اقلیتهای دیگر نگاهی تحقیرآمیز دارد. احتمالاً شما که از نزدیک میشناسیدش، حیرت میکنید که چطور این آدم معمولی که در تعاملات روزمرهاش رفتاری مؤدب و چه بسا یاریگرانه دارد، میتواند چنین اعتقاداتی داشته باشد؟
#هانا_آرنت، جواب این سؤال را در انزوا میداند، اما انزوایی خاص: انزوایی در تفکر که اجازه نمیدهد فرد خودش را جای دیگران بگذارد.
منظور آرنت از «انزوا» آن نوع تنهاییای نیست که در آن -به قول خودش- کسی را به غیر از خودتان برای تسلی ندارید. ما در انزوای ذهنی به گفتوگویی درونی پرداخته و اینگونه دو صدا پیدا میکنیم. همین گفتوگوی درونی است که به ما امکان میدهد، با سبکسنگینکردن انگیزهها و الزامات متضاد، به تفکر مستقل و خلاق دست یابیم. هرگاه در یک دوراهی اخلاقی گیر کنیم، گفتوگویی آغاز میشود که مقدمات آن را تضاد منافع و تفاوتهای میان انسانها فراهم کرده است. از منظر آرنت، یکی از اجزای تفکر حقیقیْ تواناییِ نگریستن از چشم دیگران است. بدینترتیب انزوای حقیقی را نیز میتوان ناتوانی از گذاشتن خود بهجای دیگران دانست که اغلب نتیجه توقف ناگهانی آن گفتوگوی درونی است؛ این یعنی «از دست رفتنِ خود» یا در واقع از دست رفتن نقشِ خود در تفکر. انزوای حقیقی یعنی جدا شدن از اشتراکات انسانی، که نتیجهای جز جدایی از آگاهی انسانی ندارد؛ همان حالتی که در آن آدمی دستخوش امواج خروشان ابهام و عدم اطمینان باشد و راهی برای خروج از آن نیابد.
آرنت معتقد بود انواع خاصی از تنهایی افراد را مستعد انزوا و در نتیجه ترور میکنند. او ما را متوجه مشکلات ساختاری کرد: یعنی «بیخانمانی و زائدبودن» در مدرنیته. فروپاشی نهادهای سیاسی و سنتهای اجتماعیِ پیشامدرن منجر به شکلگیری جوامعی شده است که فرد در آنها «جایی در جهان، که مورد پذیرش و تصدیق دیگران باشد» ندارد و -به شکلی سرنوشتساز- به چیزی احساس تعلق نمیکنند. جامعه آینهای است که ما خود را در آن میبینیم. یافتن جایگاهمان در جامعه -در کنار همتایانی مطمئن و قابل اعتماد- کمک میکند هویت یافته، خودمان را بشناسیم و به افکارمان اعتماد کنیم. هنگامی که از جامعه کنار گذاشته شویم، مستعد آن ناامنی و ترسی میشویم که آرنت دربارهاش سخن میگوید.
📚 نبیله جعفر
@cafe_andishe95
شاید تجربهی دوستی با آدمی را داشته باشید که عقایدی افراطی دارد. زنستیز است، یا به قومیتها و اقلیتهای دیگر نگاهی تحقیرآمیز دارد. احتمالاً شما که از نزدیک میشناسیدش، حیرت میکنید که چطور این آدم معمولی که در تعاملات روزمرهاش رفتاری مؤدب و چه بسا یاریگرانه دارد، میتواند چنین اعتقاداتی داشته باشد؟
#هانا_آرنت، جواب این سؤال را در انزوا میداند، اما انزوایی خاص: انزوایی در تفکر که اجازه نمیدهد فرد خودش را جای دیگران بگذارد.
منظور آرنت از «انزوا» آن نوع تنهاییای نیست که در آن -به قول خودش- کسی را به غیر از خودتان برای تسلی ندارید. ما در انزوای ذهنی به گفتوگویی درونی پرداخته و اینگونه دو صدا پیدا میکنیم. همین گفتوگوی درونی است که به ما امکان میدهد، با سبکسنگینکردن انگیزهها و الزامات متضاد، به تفکر مستقل و خلاق دست یابیم. هرگاه در یک دوراهی اخلاقی گیر کنیم، گفتوگویی آغاز میشود که مقدمات آن را تضاد منافع و تفاوتهای میان انسانها فراهم کرده است. از منظر آرنت، یکی از اجزای تفکر حقیقیْ تواناییِ نگریستن از چشم دیگران است. بدینترتیب انزوای حقیقی را نیز میتوان ناتوانی از گذاشتن خود بهجای دیگران دانست که اغلب نتیجه توقف ناگهانی آن گفتوگوی درونی است؛ این یعنی «از دست رفتنِ خود» یا در واقع از دست رفتن نقشِ خود در تفکر. انزوای حقیقی یعنی جدا شدن از اشتراکات انسانی، که نتیجهای جز جدایی از آگاهی انسانی ندارد؛ همان حالتی که در آن آدمی دستخوش امواج خروشان ابهام و عدم اطمینان باشد و راهی برای خروج از آن نیابد.
آرنت معتقد بود انواع خاصی از تنهایی افراد را مستعد انزوا و در نتیجه ترور میکنند. او ما را متوجه مشکلات ساختاری کرد: یعنی «بیخانمانی و زائدبودن» در مدرنیته. فروپاشی نهادهای سیاسی و سنتهای اجتماعیِ پیشامدرن منجر به شکلگیری جوامعی شده است که فرد در آنها «جایی در جهان، که مورد پذیرش و تصدیق دیگران باشد» ندارد و -به شکلی سرنوشتساز- به چیزی احساس تعلق نمیکنند. جامعه آینهای است که ما خود را در آن میبینیم. یافتن جایگاهمان در جامعه -در کنار همتایانی مطمئن و قابل اعتماد- کمک میکند هویت یافته، خودمان را بشناسیم و به افکارمان اعتماد کنیم. هنگامی که از جامعه کنار گذاشته شویم، مستعد آن ناامنی و ترسی میشویم که آرنت دربارهاش سخن میگوید.
📚 نبیله جعفر
@cafe_andishe95
Forwarded from کتابخانهٔ کافه اندیشه
هنگامی که جامعهای به دروغ گوییِ سازمان یافته روی آورد و دروغ گفتن تبدیل به اصل کلّی شود و به دروغ گفتن در موارد استثنایی و جزئی اکتفا نکند؛
"صداقت" به خودی خود تبدیل به یک عمل سیاسی می شود و گوینده حقیقت، حتی اگر به دنبال کسب قدرت یا هیچ منفعتی دیگر هم نباشد، یک «کنشگر سیاسی» محسوب می شود!
در چنین شرایطی شما نمی توانید از سیاست کناره بگیرید و راه خود را بروید. شما ناچارید یکی از این دو راه را انتخاب کنید:
یا به تشکیلات دروغ می پیوندید
یا یک مخالف سیاسی محسوب می شوید!
👤 #هانا_آرنت
📗 #حقیقت_و_سیاست
https://t.me/book_archives
"صداقت" به خودی خود تبدیل به یک عمل سیاسی می شود و گوینده حقیقت، حتی اگر به دنبال کسب قدرت یا هیچ منفعتی دیگر هم نباشد، یک «کنشگر سیاسی» محسوب می شود!
در چنین شرایطی شما نمی توانید از سیاست کناره بگیرید و راه خود را بروید. شما ناچارید یکی از این دو راه را انتخاب کنید:
یا به تشکیلات دروغ می پیوندید
یا یک مخالف سیاسی محسوب می شوید!
👤 #هانا_آرنت
📗 #حقیقت_و_سیاست
https://t.me/book_archives