Forwarded from اتچ بات
#اینطورهم_میشوددید
میگویند: یکی از مجریهای حالا ممنوع التصویر صداو سیمای آقایان از مسعود فراستی پرسیده :
آقا، شما پشتتان به کی گرمه؟!
سالهاست که هستید و هرچه دلتان میخواهد میگویید و هرطور که دوست دارید مینشینید، برمیخیزید و حرف میزنید و روی آنتن زنده سیگار میکشید و.... همچنان هستید؟!
ایشان گفته اند: واقعا هیچ کس و.... پشت من زنم هست...
واقعا پاسخ چیست؟!
به نظرم #مسعود_فراستی ها (مهران_مدیری ها فرم دیگر ایشان است) را اگر از منظر فلسفه ی وجودی و نوع نگاه ِ ذاتی بشناسیم درخواهیم یافت کل نظام ِ مدیریت فرهنگی و... این کشور پشتیبان اوست. چرا؟!
۱-در مسند قرارگرفتگان تفکر و فرهنگ و آموزش و... این سالها کسانی اند که هیچکس و هیچ فکر و هیچ منش و روشی جز خود را قبول ندارند.
۲- ایشان، در راس نشستگان، آشکارا و نهان به انواع رفتارها و گفتارها و سکوتها #دایم_الفحش_والتمسخر اند نسبت به دیگران..
۳- ایشان با #کار مخالفند و دست کم کار را آن میدانند که خود میکنند الباقی لاجرم #کار_گل است و...
۴- بس نیست؟!؟! کسیکه #خود را الاول و الاخر میداند در آیینه ی هستی جز نقش خویش نمیخواند...
و به این قرار #مسعود_فراستی ها آیینه ای هستند که مدیریت فرهنگی ِ این جامعه خویشتن #نازوکرشمه فروش خویش را در او میبیند، قند در دلش آب میشود و طبعا حامی و پشتیبان اوست...
@niyazestanbarani
میگویند: یکی از مجریهای حالا ممنوع التصویر صداو سیمای آقایان از مسعود فراستی پرسیده :
آقا، شما پشتتان به کی گرمه؟!
سالهاست که هستید و هرچه دلتان میخواهد میگویید و هرطور که دوست دارید مینشینید، برمیخیزید و حرف میزنید و روی آنتن زنده سیگار میکشید و.... همچنان هستید؟!
ایشان گفته اند: واقعا هیچ کس و.... پشت من زنم هست...
واقعا پاسخ چیست؟!
به نظرم #مسعود_فراستی ها (مهران_مدیری ها فرم دیگر ایشان است) را اگر از منظر فلسفه ی وجودی و نوع نگاه ِ ذاتی بشناسیم درخواهیم یافت کل نظام ِ مدیریت فرهنگی و... این کشور پشتیبان اوست. چرا؟!
۱-در مسند قرارگرفتگان تفکر و فرهنگ و آموزش و... این سالها کسانی اند که هیچکس و هیچ فکر و هیچ منش و روشی جز خود را قبول ندارند.
۲- ایشان، در راس نشستگان، آشکارا و نهان به انواع رفتارها و گفتارها و سکوتها #دایم_الفحش_والتمسخر اند نسبت به دیگران..
۳- ایشان با #کار مخالفند و دست کم کار را آن میدانند که خود میکنند الباقی لاجرم #کار_گل است و...
۴- بس نیست؟!؟! کسیکه #خود را الاول و الاخر میداند در آیینه ی هستی جز نقش خویش نمیخواند...
و به این قرار #مسعود_فراستی ها آیینه ای هستند که مدیریت فرهنگی ِ این جامعه خویشتن #نازوکرشمه فروش خویش را در او میبیند، قند در دلش آب میشود و طبعا حامی و پشتیبان اوست...
@niyazestanbarani
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
#نکته_نیازستانی
#محسن_بارانی
همسرم میگوید:
- خسته شدم از جمع کردن #اینهمه ریخت و پاش ِ این بچه...
میگویم:
- نکته دقیقا در #اینهمه نهفته است.
اگر کودک دوتا عروسک داشته باشد و سه تا اسباب بازی، یک مدادرنگی ودفتر نقاشی و چهارتا لباس کل به هم ریختگی اش میشود ده قلم.
اما وقتی ده تا عروسک دارد و ده تا اسباب بازی و ده تا لباس و ده جور... آنوقت میشود #اینهمه، که محصول #اینهمه جز پریشانی و خستگی و درمانگی چیز دیگری نیست.
برخلاف تصور ما #داشتنها هرگز آرامش نمی زایند.
درست است؛ اگر همه چیز مرتب باشد مشکل خاصی نخواهد بود اما قرار نیست همیشه در زندگی ، همه چیز مرتب باشد. کافیست #بادی بوزد، آنکه بیشتر دارد بیشتر اسیر پریشانی و رنج خواهد شد.
ما، نهایتا دوتا پیرهن داشتیم ودوتا شلوار، دوتا کفش و اسباب بازی؟!🤔🤔نه چندان.. بنابراین پدر و مادر هرگز اعصاب خردی مرتب کردن اتاق ما(؟!؟!) را نداشتند.بر پیشانی ما، مثل بچه های ستمدیده ی امروز مارک #شلخته نمیخورد تا کاسبی روان فلانگرها سکه شود.
فکرش را بکنید ؛ یک بزرگ سال با یک ذهن ورزیده، مجرب و تاحدودی مرتب از منظم کردن چندباره ی یک اتاق درمانده میشود؟ چه ستمی است در حق کودک سه چهار ساله مان که اجبارش کنیم به نظم(؟!؟!)
ما کودکانمان را در زیر خروارها داشته دفن کرده ایم، شاید تنها به این دلیل ابلهانه که کودکی مان خالی بوده است.
آری خالی بوده اما #خلوت، خالی از وسایل، پر از #خلاقیت، خالی اما خوش و... آرامش آرامش آرامش... کیمیایی که همه از کف داده ایمش..
باری حکایت اسباب بازیهای #باران شده حکایت بزرگسالیهای ما، هی داشتنهایمان را بیشتر میکنیم #مدرک #کار #پول #فالوور #دوست(؟!) و.... و بعد هی پریشان تر میشوییم و خسته تر.
#طوفان که بیاید سبکباران نجات می یابند نه آنانکه با داشتنهای بسیار، خویش را سنگین کرده اند و برای خود پریشانی بسیار خریده اند...
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#محسن_بارانی
همسرم میگوید:
- خسته شدم از جمع کردن #اینهمه ریخت و پاش ِ این بچه...
میگویم:
- نکته دقیقا در #اینهمه نهفته است.
اگر کودک دوتا عروسک داشته باشد و سه تا اسباب بازی، یک مدادرنگی ودفتر نقاشی و چهارتا لباس کل به هم ریختگی اش میشود ده قلم.
اما وقتی ده تا عروسک دارد و ده تا اسباب بازی و ده تا لباس و ده جور... آنوقت میشود #اینهمه، که محصول #اینهمه جز پریشانی و خستگی و درمانگی چیز دیگری نیست.
برخلاف تصور ما #داشتنها هرگز آرامش نمی زایند.
درست است؛ اگر همه چیز مرتب باشد مشکل خاصی نخواهد بود اما قرار نیست همیشه در زندگی ، همه چیز مرتب باشد. کافیست #بادی بوزد، آنکه بیشتر دارد بیشتر اسیر پریشانی و رنج خواهد شد.
ما، نهایتا دوتا پیرهن داشتیم ودوتا شلوار، دوتا کفش و اسباب بازی؟!🤔🤔نه چندان.. بنابراین پدر و مادر هرگز اعصاب خردی مرتب کردن اتاق ما(؟!؟!) را نداشتند.بر پیشانی ما، مثل بچه های ستمدیده ی امروز مارک #شلخته نمیخورد تا کاسبی روان فلانگرها سکه شود.
فکرش را بکنید ؛ یک بزرگ سال با یک ذهن ورزیده، مجرب و تاحدودی مرتب از منظم کردن چندباره ی یک اتاق درمانده میشود؟ چه ستمی است در حق کودک سه چهار ساله مان که اجبارش کنیم به نظم(؟!؟!)
ما کودکانمان را در زیر خروارها داشته دفن کرده ایم، شاید تنها به این دلیل ابلهانه که کودکی مان خالی بوده است.
آری خالی بوده اما #خلوت، خالی از وسایل، پر از #خلاقیت، خالی اما خوش و... آرامش آرامش آرامش... کیمیایی که همه از کف داده ایمش..
باری حکایت اسباب بازیهای #باران شده حکایت بزرگسالیهای ما، هی داشتنهایمان را بیشتر میکنیم #مدرک #کار #پول #فالوور #دوست(؟!) و.... و بعد هی پریشان تر میشوییم و خسته تر.
#طوفان که بیاید سبکباران نجات می یابند نه آنانکه با داشتنهای بسیار، خویش را سنگین کرده اند و برای خود پریشانی بسیار خریده اند...
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
#دوشنبه_های_سینما
#بچه_های_خیابان
#نانی_لویی
به گمانم #بچه_های_کار ترکیب ابلهانه ای است که جامعه ی ما #برتراشیده، تا از بار بودن ِ لبریزاز درد ِ بچه های خیابانی بکاهد تا شانه های بی غیرتی یک جامعه و بویژه گسترندگان اختلاف طبقاتی حتا همان اندک درد حضور ایشان را احساس نکند ودر پیله ی سخیف خوشبختی خویش شنگول بماند...
نمیدانم آن شیاد یا جاهلی که نخستین بار این اصطلاح را گسترش داد میدانست خادم ابلیس شده یا نه.
چون در وجدان جمعی ما ایرانیان #کار آنقدر مثبت بوده ( الان هست؟!) که میتواند قباحت و رذالت بردگی کودکان را پنهان کند..
اینها بماند..
#نانی_لویی ایتالیایی به سال ۱۹۸۹ فیلمی را بر پرده ی سینماهای جهان نمایش داد که اگر آن را نبینید حتما احساس زیان خواهید کرد و بسیاری چیزها را به تبع آن نخواهید دید...
البته بچه های هم نسل من(حدودا متولدین چهل تا شصت) دراین فیلم چیزهایی خواهند دید که بچه های متولد شصت و پنج به بعد مثلا، نخواهند دید..
غی المثل باید در زمان درخشش اعجوبه ای به نام #دیه_گو_آرماندو_مارادونا زندگی میکردید تا بدانید چگونه میشود با #دست_خدا چنان سیلی ای برچهره ی #بریتانیای همیشه متفرعن زد که پس از سی سال و با وجود آزردنهای بسیار #مارادونا، هنوز صورت انگلستان از آن سیلی گرم است وسرخ است..
باید اواخر دهه ی هشتاد میلادی را درک کرده باشید تا بدانید چگونه #یک_مرد #یک_شهر را میتواند احیا کند و مایه ی امید هزاران هزار کودک فقیر باشد. از کوچه های تنگ #بوئینس_آیرس تا خیابانهای کوچک بسته شده در هجوم ماشینهای #ناپل راهی نیست...
بازیگری نیمه مشهور برای بدست آوردن پول برنامه ای را پی میگیرد او میخواهد با کمک صدوپنجاه کودک کار که اغلب قربانی همان فقر تحمیلی شده ودر زندان نوجوانان عمر طی میکنند، تئاتری موزیکال بسازد..
تصورش را بکنید زندگی دهها نوجوان دختر وپسر در کف خیابانهای ناپل جز سیاهی، ننگ و تباهی چه ارائه خواهد داد؟
اینجاست که طنز_تباری ایتالیایی ها پا پیش مینهد تا با قطراتی چند از شهد کمدی ِ ایتالیایی شرنگ جانکاه آنهمه رسوایی را کمی شیرین کند که بیننده تاب دیدن فیلم را داشته باشد..
فیلم۱۲۲َ دقیقه است با موضوعاتی درد آور واتفاقاتی یاس آفرین، اما کاتهای سریع، جابجایی های افقی، رفت و برگشتهای موازی بین تئاتر(؟!) سینما(؟!) و جامعه(؟!) چنان حواس شما را پرت میکند که نه زیاد درد میکشید و نه گذر زمان را احساس میکنید..
#تیغ_وتبرتیز پیش از خبردار شدن #عصب از آن گذشته است...
#بچه_های_خیابان از آن فیلمهایی است که بر من #حق_حیات دارد. تک تک فریمهاو پلانها و سکانسها و جملاتش: زباله زیستی که بعدا #کارتون_خواب نام گرفتند و بعدا تر شدند گورخواب، خطاب به آدمها و موشها و.. نهایتا فقط خودش میگوید:
- اونا(موشها) به خاطر دزدیهاشون بازداشت نمیشن اما من اگه یه چیز کوچولو بدزدم بازداشت میشم. خوش به حالشون..
فیلم اما با همه ی سیاهی ها و دردها فیلمی است در ستایش امید و پاکدامنی ( سکانس آخر و ثابت شدن تصویر لبخند یک کودک معصوم خیابانی) فیلم سرشار از رنگ است و به قول مخملباف در #گبه زندگی رنگ است.. و رنگ با رنج چندان تفاوت آوایی ندارد...
من فقط میتوانم از شما وبرای شما، مصرانه بخواهم این فیلم را ببینید و اگر فیلم گامی فراترتان برد،حتما برای همه ی ما دعا کنید تا به امید و پاکی دلداده بمانیم...
برخیز شاید آفتاب بر ما هم بتابد
حتا اگر باران ببارد خورشید گرممان میکند
بیدار شو برای مردم خوب و بد همیشه امید هست....
شهر ما ناپل ما را دوست دارد وبه ما خیانت نمیکند
بیدار شو...فقط اگر بیدار شوی موفق خواهی شد...
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#بچه_های_خیابان
#نانی_لویی
به گمانم #بچه_های_کار ترکیب ابلهانه ای است که جامعه ی ما #برتراشیده، تا از بار بودن ِ لبریزاز درد ِ بچه های خیابانی بکاهد تا شانه های بی غیرتی یک جامعه و بویژه گسترندگان اختلاف طبقاتی حتا همان اندک درد حضور ایشان را احساس نکند ودر پیله ی سخیف خوشبختی خویش شنگول بماند...
نمیدانم آن شیاد یا جاهلی که نخستین بار این اصطلاح را گسترش داد میدانست خادم ابلیس شده یا نه.
چون در وجدان جمعی ما ایرانیان #کار آنقدر مثبت بوده ( الان هست؟!) که میتواند قباحت و رذالت بردگی کودکان را پنهان کند..
اینها بماند..
#نانی_لویی ایتالیایی به سال ۱۹۸۹ فیلمی را بر پرده ی سینماهای جهان نمایش داد که اگر آن را نبینید حتما احساس زیان خواهید کرد و بسیاری چیزها را به تبع آن نخواهید دید...
البته بچه های هم نسل من(حدودا متولدین چهل تا شصت) دراین فیلم چیزهایی خواهند دید که بچه های متولد شصت و پنج به بعد مثلا، نخواهند دید..
غی المثل باید در زمان درخشش اعجوبه ای به نام #دیه_گو_آرماندو_مارادونا زندگی میکردید تا بدانید چگونه میشود با #دست_خدا چنان سیلی ای برچهره ی #بریتانیای همیشه متفرعن زد که پس از سی سال و با وجود آزردنهای بسیار #مارادونا، هنوز صورت انگلستان از آن سیلی گرم است وسرخ است..
باید اواخر دهه ی هشتاد میلادی را درک کرده باشید تا بدانید چگونه #یک_مرد #یک_شهر را میتواند احیا کند و مایه ی امید هزاران هزار کودک فقیر باشد. از کوچه های تنگ #بوئینس_آیرس تا خیابانهای کوچک بسته شده در هجوم ماشینهای #ناپل راهی نیست...
بازیگری نیمه مشهور برای بدست آوردن پول برنامه ای را پی میگیرد او میخواهد با کمک صدوپنجاه کودک کار که اغلب قربانی همان فقر تحمیلی شده ودر زندان نوجوانان عمر طی میکنند، تئاتری موزیکال بسازد..
تصورش را بکنید زندگی دهها نوجوان دختر وپسر در کف خیابانهای ناپل جز سیاهی، ننگ و تباهی چه ارائه خواهد داد؟
اینجاست که طنز_تباری ایتالیایی ها پا پیش مینهد تا با قطراتی چند از شهد کمدی ِ ایتالیایی شرنگ جانکاه آنهمه رسوایی را کمی شیرین کند که بیننده تاب دیدن فیلم را داشته باشد..
فیلم۱۲۲َ دقیقه است با موضوعاتی درد آور واتفاقاتی یاس آفرین، اما کاتهای سریع، جابجایی های افقی، رفت و برگشتهای موازی بین تئاتر(؟!) سینما(؟!) و جامعه(؟!) چنان حواس شما را پرت میکند که نه زیاد درد میکشید و نه گذر زمان را احساس میکنید..
#تیغ_وتبرتیز پیش از خبردار شدن #عصب از آن گذشته است...
#بچه_های_خیابان از آن فیلمهایی است که بر من #حق_حیات دارد. تک تک فریمهاو پلانها و سکانسها و جملاتش: زباله زیستی که بعدا #کارتون_خواب نام گرفتند و بعدا تر شدند گورخواب، خطاب به آدمها و موشها و.. نهایتا فقط خودش میگوید:
- اونا(موشها) به خاطر دزدیهاشون بازداشت نمیشن اما من اگه یه چیز کوچولو بدزدم بازداشت میشم. خوش به حالشون..
فیلم اما با همه ی سیاهی ها و دردها فیلمی است در ستایش امید و پاکدامنی ( سکانس آخر و ثابت شدن تصویر لبخند یک کودک معصوم خیابانی) فیلم سرشار از رنگ است و به قول مخملباف در #گبه زندگی رنگ است.. و رنگ با رنج چندان تفاوت آوایی ندارد...
من فقط میتوانم از شما وبرای شما، مصرانه بخواهم این فیلم را ببینید و اگر فیلم گامی فراترتان برد،حتما برای همه ی ما دعا کنید تا به امید و پاکی دلداده بمانیم...
برخیز شاید آفتاب بر ما هم بتابد
حتا اگر باران ببارد خورشید گرممان میکند
بیدار شو برای مردم خوب و بد همیشه امید هست....
شهر ما ناپل ما را دوست دارد وبه ما خیانت نمیکند
بیدار شو...فقط اگر بیدار شوی موفق خواهی شد...
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
Telegram
Forwarded from محسن یارمحمدی
#یادداشت_روز
#میوه_های_مدیریت_آقایان
#زرنگ_پروری
۱- همسرم مبلغی پول پس انداز کرده بود تا پس از عید اتومبیلی بخرد.
به بهار که رسیدیم ارزش پول پس انداز شده ی او نصف شده بود.
یعنی دسترنج ما که در اثر #کار حاصل شده بود و در بانکهای جمهوری اسلامی به امانت گذاشته شده بود بیش از نیمی از ارزشش را از دست داده بود.
به عبارت دیگر مجموعه ی #حاکمیت نتواسته بود از حاصل عمر شهروندانش پاسداری کند. کاری که نخستین وظیفه ی قدرتمندانی است که ملت #قدرتشان را بدیشان تفویض کرده اند.
به چند هفته نیمی از محصول زحمت ما به قول قرآن #هباءمنثورا شد گویا ما کافرانیم و تاوان سیئه یا سیئاتی را میدهیم...
۲- این حرفها را برای کسی میگفتم که درآمد :
خب شما #زرنگ نیستی دراین روزگار آدم باید زرنگ باشد. اگر شما در اسفند ماه پولت را میدادی طلا یا دلار الان نه تنها قدرت دارایی ات کم نشده بود که بیشتر هم شده بود...
۳- نشستم و فکر کردم :
شگفتا محصول چند دهه مدیریت آقایان شده است #زرنگ_پروری
به چه معنا؟!
الف) باید همه ی ذهنت را تیز کنی و بوبکشی که ببینی سمت و سوی جامعه و.. چیست، باد از کجا میوزد و..بعد زودتر بروی و پرچمت را آن طرف علم کنی تا بادی بوزد به پرچمت..
کسی که در این وادی غرق است هرگز دغدغه ی #دین نخواهد داشت چون دنیا مطمح نظر اوست و چنان غرق در کشف جریانهای مالی است که حالی برای معنویت در وجودش نخواهد ماند و نتیجتا جامعه ای داریم #معاش_اندیش که شب و روز همه غرق در رصد امور مادی است.. وما یکی از چند کشور دارای حکومت دینی در صدر #دنیااندیشان قرار میگیریم و مصداق تمام آیاتی میشویم که #یحبون الحیاة الدنیا..
ب) همه مثل دسته ی اول شامه ی تیز ندارند مثلا نمیدانند #ترامپ_ملعون قرار است چه کند.
اما برخی یکماه قبل دقیقا در جریان امور هستند اینان #واصلانند. هرچه دارند و ندارند(؟!) میدهند دلار، سکه، اتومبیل و انواع ثبت سفارشها(چندین میلیارد دلار) و انبار میکنند در جاهای امن...
اینان #زرنگهای_گنده اند درحالیکه دسته ی اول #خرده_زرنگهای جامعه اند..
پ) بعد ما میمانیم اکثریت #مستضعف جامعه ( درمعنای قرآنی اش) از آن رو که بیشتر در پی #دینیم و به #حاکمیتی_مدعی_دین اعتماد کرده ایم
ازآن رو که #زرنگ نیستیم
وشاید به همین دلیل است که ما نقشی در #ضعف خویش داریم
چون #مستضَعَف یم و در واقع #طلب_شده تا #ضعیف بمانیم.
در تعریف قرآن ما #فاعل #ضعف نیستیم عده ای طلب کرده اند تا ما #مفعول #ضعف شویم..
الحمدلله اولا و آخرا...
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#میوه_های_مدیریت_آقایان
#زرنگ_پروری
۱- همسرم مبلغی پول پس انداز کرده بود تا پس از عید اتومبیلی بخرد.
به بهار که رسیدیم ارزش پول پس انداز شده ی او نصف شده بود.
یعنی دسترنج ما که در اثر #کار حاصل شده بود و در بانکهای جمهوری اسلامی به امانت گذاشته شده بود بیش از نیمی از ارزشش را از دست داده بود.
به عبارت دیگر مجموعه ی #حاکمیت نتواسته بود از حاصل عمر شهروندانش پاسداری کند. کاری که نخستین وظیفه ی قدرتمندانی است که ملت #قدرتشان را بدیشان تفویض کرده اند.
به چند هفته نیمی از محصول زحمت ما به قول قرآن #هباءمنثورا شد گویا ما کافرانیم و تاوان سیئه یا سیئاتی را میدهیم...
۲- این حرفها را برای کسی میگفتم که درآمد :
خب شما #زرنگ نیستی دراین روزگار آدم باید زرنگ باشد. اگر شما در اسفند ماه پولت را میدادی طلا یا دلار الان نه تنها قدرت دارایی ات کم نشده بود که بیشتر هم شده بود...
۳- نشستم و فکر کردم :
شگفتا محصول چند دهه مدیریت آقایان شده است #زرنگ_پروری
به چه معنا؟!
الف) باید همه ی ذهنت را تیز کنی و بوبکشی که ببینی سمت و سوی جامعه و.. چیست، باد از کجا میوزد و..بعد زودتر بروی و پرچمت را آن طرف علم کنی تا بادی بوزد به پرچمت..
کسی که در این وادی غرق است هرگز دغدغه ی #دین نخواهد داشت چون دنیا مطمح نظر اوست و چنان غرق در کشف جریانهای مالی است که حالی برای معنویت در وجودش نخواهد ماند و نتیجتا جامعه ای داریم #معاش_اندیش که شب و روز همه غرق در رصد امور مادی است.. وما یکی از چند کشور دارای حکومت دینی در صدر #دنیااندیشان قرار میگیریم و مصداق تمام آیاتی میشویم که #یحبون الحیاة الدنیا..
ب) همه مثل دسته ی اول شامه ی تیز ندارند مثلا نمیدانند #ترامپ_ملعون قرار است چه کند.
اما برخی یکماه قبل دقیقا در جریان امور هستند اینان #واصلانند. هرچه دارند و ندارند(؟!) میدهند دلار، سکه، اتومبیل و انواع ثبت سفارشها(چندین میلیارد دلار) و انبار میکنند در جاهای امن...
اینان #زرنگهای_گنده اند درحالیکه دسته ی اول #خرده_زرنگهای جامعه اند..
پ) بعد ما میمانیم اکثریت #مستضعف جامعه ( درمعنای قرآنی اش) از آن رو که بیشتر در پی #دینیم و به #حاکمیتی_مدعی_دین اعتماد کرده ایم
ازآن رو که #زرنگ نیستیم
وشاید به همین دلیل است که ما نقشی در #ضعف خویش داریم
چون #مستضَعَف یم و در واقع #طلب_شده تا #ضعیف بمانیم.
در تعریف قرآن ما #فاعل #ضعف نیستیم عده ای طلب کرده اند تا ما #مفعول #ضعف شویم..
الحمدلله اولا و آخرا...
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#ایرانستان
#جشن_انار
ایران سرزمین #اناروانگور نیز هست ازین روست که اینهمه شاعر پرورده.
ازنظر طبیعی فلات ایران را زادگاه این دومیوه ی شگفت میدانند وازنظر اسطوره وتاریخ این دومیوه حکایتها دارد
آیین نمادین وتاریخی #جشن_انار قرنهاست به روشهای گوناگون در #گیلان و #کردستان و #کرمانشاه و..برگزار میشود
حضور پررنگ زنان نشان میدهد این آیین به دوره های بسیار کهن مربوط است و پیوندی عمیق با مهرورزی و عشق و باروری و زایش دارد
گویا این آیین نیز محرک زن ستیزان شادی گریزان است وایشان باز از در مخالفت فریاد #وادیناه سرداده اند
جدای ازاینکه فقر،فساد است ودر بی عدالتی خانه دین برباد و ازریاکاری ابلیس شاد..
یک نکته را یادآور میشوم؛
آدمی زاده ی خاک تن است ودلداه ی روح آسمان،حذف هریک ازین دوسویه #جهالت وحتا #حماقت است فقط یک هشدارهست؛
اگرشما #انسان را بردوراهی حذف یکی ازین دومسیر قرار دهید او بی شک آسمان راحذف میکند چراکه انسان ریشه درخاک داردو صبح وشام،باتمام وجود برای #زندگی #کار و #آرامش برخاک سروپا میگذارد
واین مدعا را تاریخ اثبات کرده:
فسیروا فی الارض فانظروا کیف کان عاقبة المکذبین
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#جشن_انار
ایران سرزمین #اناروانگور نیز هست ازین روست که اینهمه شاعر پرورده.
ازنظر طبیعی فلات ایران را زادگاه این دومیوه ی شگفت میدانند وازنظر اسطوره وتاریخ این دومیوه حکایتها دارد
آیین نمادین وتاریخی #جشن_انار قرنهاست به روشهای گوناگون در #گیلان و #کردستان و #کرمانشاه و..برگزار میشود
حضور پررنگ زنان نشان میدهد این آیین به دوره های بسیار کهن مربوط است و پیوندی عمیق با مهرورزی و عشق و باروری و زایش دارد
گویا این آیین نیز محرک زن ستیزان شادی گریزان است وایشان باز از در مخالفت فریاد #وادیناه سرداده اند
جدای ازاینکه فقر،فساد است ودر بی عدالتی خانه دین برباد و ازریاکاری ابلیس شاد..
یک نکته را یادآور میشوم؛
آدمی زاده ی خاک تن است ودلداه ی روح آسمان،حذف هریک ازین دوسویه #جهالت وحتا #حماقت است فقط یک هشدارهست؛
اگرشما #انسان را بردوراهی حذف یکی ازین دومسیر قرار دهید او بی شک آسمان راحذف میکند چراکه انسان ریشه درخاک داردو صبح وشام،باتمام وجود برای #زندگی #کار و #آرامش برخاک سروپا میگذارد
واین مدعا را تاریخ اثبات کرده:
فسیروا فی الارض فانظروا کیف کان عاقبة المکذبین
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
Forwarded from محسن یارمحمدی
#یکشنبه_های_کتاب
گاهی، فقط گاهی حتا اگر شده سالی دوسه بار دست دخترتان را دست پسرتان را دست.... یکی دیگر را بگیرید بروید سینما اما وسط رفتن یا برگشتن حتما بروید یک #کتابفروشی یک ربع، بیست دقیقه ای بچرخید لای کتابها و بعد کتابی، کتابهایی بخرید برای دخترتان، پسرتان، همسرتان و.. هرکس که دوست دارید.
شما (احتمالا) نخواهید دانست چه کرده اید؟
اما من این را دانسته ام زیرا با همان سالی دوسه بار برده شدن به سینما و کتاب فروشی..تمام زندگی ام دگرگون شده است.
تمام زندگی ام دگرگون شده است..
چقدر عجیب است اینهمه دنبال تغییر جهانیم امت تغییر جهان را کارهایی بسیار کوچک بایسته است..
و من این #کار را بارها انجام داده ام..
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
گاهی، فقط گاهی حتا اگر شده سالی دوسه بار دست دخترتان را دست پسرتان را دست.... یکی دیگر را بگیرید بروید سینما اما وسط رفتن یا برگشتن حتما بروید یک #کتابفروشی یک ربع، بیست دقیقه ای بچرخید لای کتابها و بعد کتابی، کتابهایی بخرید برای دخترتان، پسرتان، همسرتان و.. هرکس که دوست دارید.
شما (احتمالا) نخواهید دانست چه کرده اید؟
اما من این را دانسته ام زیرا با همان سالی دوسه بار برده شدن به سینما و کتاب فروشی..تمام زندگی ام دگرگون شده است.
تمام زندگی ام دگرگون شده است..
چقدر عجیب است اینهمه دنبال تغییر جهانیم امت تغییر جهان را کارهایی بسیار کوچک بایسته است..
و من این #کار را بارها انجام داده ام..
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#کیمیای_خرد
۱- هرگز دغدغه ی مخاطب نداشته ام. هرگز اسیر پسند و ناپسند مخاطب نبوده ام. آدمی وجودی غریب است. وقتی برسد به گفتن می گوید. گیرم در تنهایی خویش..وقتی برسد به نوشتن می نویسد گیرم مثل عین القضاة که می گفت: بگو بنویس آن کس که شنوای سخن توست شاید سالها یا قرنها بعد بیاید، سخنت به آنکه باید خواهد رسید یا در سده ی اخیر مثل آن مرد که برای سایه اش می نوشت. مرد پراستعداد غرغرویی که نازک تر از آن بود تا اینهمه بلا و مصیبت فروریخته و برآمده و جاری شده بر خاک ایران را تاب بیاورد و پناه برد به آرامش گاز..
آری دغدغه ی من یک نفر است فقط. کسی که همجنس این سخنان باشد و خویش و عظمت خویش و کوچکی خویش را در آیینه ی کلامم ببیند. و این است که از پس دهه ها نوشتن ( سی سال) من همچنان یله مینویسم و به شیوه ی خویش..
۲- ایران من قرنهاست در فراز و فرود دریای پرتلاطم بودن فرومی غلتد و برمی آید. در روزگار رسانه های رنگارنگ صدسال اخیر این فراز و فرودها بیشتر فراگیر شده، چون رسانه بیشتر اتفاقات را نشر میدهد. وگرنه و به گمان من میتوان مسایل اصلی انسان و انسان ایرانی را ذیل چند کلمه و پرسش قرار داد و درباره شان حرفها زد.
۳- از میان همان کلمات و کلیدواژه ها من #خرد را نخستین مساله ی انسان ایرانی می دانم. هزاران سال پیش انسان ایرانی نخستین صادر از منبع ازلی نور را خرد میدانست و این بن مایه تقریبا به تمام ادیان و آیینهای منطقه نفوذی مبارک یافته و ما از قول هادیان مسلمان شنیده ایم که نخست آفریده ی خدا عقل،نور،قلم بوده است که کمی دقت نشان میدهد همه یکی هستند. و ذات هر سه واژه دانایی و آگاهی است ( دوتاهستند اینها) و بزرگترین ویژگیشان نخست این است که در #عمل و #کار متجلی میشوند یعنی #قوه نیستند بودنشان در کارشان است. نور را تعریف کنیم: چیزی است که وقتی هست موجب دیدن و تمایز و تفکیک می شود. خرد هم همین است.
عقلی که من در قرآن دیده ام، یا از فردوسی و شیخ اشراق شنیده ام یا در مثنوی چشیده ام همین #کارویژه را دارد.
در جهان مینو و گیتی چه نیک گفته انسان ایرانی که هرچیز #خویشکاری ویژه ای دارد و بزرگترین خویشکاری خرد آوردن نور است از منبع لایزال و مینوی نور به جهان جز آن.
( مثالش شاید کمک کند :خورشید تمثیلی است برای آن منبع جوشان و فیاض اما نور سرخی-به تعبیر نظام معرفتی ایران- که از آن می زهد و جاری میشود به کرانه های بودن همان خرد است که هم اعیان جهان را آشکار میکند هم موجب گرمی و نور و زایشهای گیتی است و هم دایم متصل است میان منبع فیض و جهان خاک. یعنی انسان بواسطه ی این خرد است که تمام کارهایش را شکل می دهد در واقع خرد شیرازه ی هستی است که اگر یک دم قطع شود حضورش دیگر ما با این جهانی که روبرو هستیم مواجه نخواهیم بود.
وشب در این نظام آیه و استعاره ای دیگر است و بسیار ژرف.. نخست اینکه خاک نمی تواند و نباید هماره در معرض نور آفتاب بماند اما همین که ما غایب می شویم از نور جایی دیگر و انسانهایی دیگر حاضرند در محضر نور ( مشرقین و المغربین چنین است) پس غفلت از عقل و خفتن برای تسکین لازمه ی اصحاب گیتی است. اما تمام حرف این نیست. در میان اصحاب گیتی هستند کسانی که با این پدیده ی مشترک جوردیگری روبرو میشوند و نتایجی ( نورهایی) دیگر می رسانند به چشمی دیگر.. اینان در غیاب نور روز اعماق دیگری از جهان را می یابند افقهای نهان و سیارگان و ستارگان در شب است که رخ می نماید و می بینیم که یاران آفتاب در شب به آفتاب آفتاب آفتاب( تعبیر مثنوی) فکر میکنند و در ذکر به الهامها و دریافتهای دیگر میرسند.
هدفم اینها نبود، اینها خود آمدند. می خواستم در این روزهای سخت از ضرورت همان خرد-روزانه بگویم. بزرگان ایران قرنهاست به این کیمیا دست یافته اند و ازین روست که از پس هزارارن سال هنوز هم سخنانشان در جهان مخاطب دارد.
آری اکنون نوبت تک تک ماست که در مصر وجود خویش یوسف-خرد را عزیز کنیم و برترین تخت را به او بدهیم و در برابرش تعظیم کنیم.
تک تک ما باید آن شعله ی تفکیک دهنده ی متمایز کننده را اندک اندک در خویش بیافروزیم. وقتی سر یک فیلم با هم جدل می کنیم از اینکه طرف قرضش را به ما نداده نگوییم. وقتی در ستایش علم تجربی سخن میگوییم پای علم-الغیب را به میان نکشانیم. ما در درجه ی نخست در جهان تمایزات زندگی میکنیم بنابراین باید قوی ترین نیروی تمایز بخش را در خویش فعال کنیم. تنها در چنین صورتی است که ربطها را خواهیم فهمید و کسی که ربطها را میفهند بهتر می تواند برنامه بریزد برای زندگی اینجهانی، نگران نباشید خرد شما را بر خشکی (بر) مسلط میکند اما هم او شما را تا کنار دریای جان خواهد برد جایی که اگر موسی باشید ماهی جانتان راهی دریا خواهد شد تا به شما بگوید... از اینجا به بعد ماهی شدن لازم است...
الحمد لله اولا و آخرا
#دکتر_محسن_یارمحمدی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
۱- هرگز دغدغه ی مخاطب نداشته ام. هرگز اسیر پسند و ناپسند مخاطب نبوده ام. آدمی وجودی غریب است. وقتی برسد به گفتن می گوید. گیرم در تنهایی خویش..وقتی برسد به نوشتن می نویسد گیرم مثل عین القضاة که می گفت: بگو بنویس آن کس که شنوای سخن توست شاید سالها یا قرنها بعد بیاید، سخنت به آنکه باید خواهد رسید یا در سده ی اخیر مثل آن مرد که برای سایه اش می نوشت. مرد پراستعداد غرغرویی که نازک تر از آن بود تا اینهمه بلا و مصیبت فروریخته و برآمده و جاری شده بر خاک ایران را تاب بیاورد و پناه برد به آرامش گاز..
آری دغدغه ی من یک نفر است فقط. کسی که همجنس این سخنان باشد و خویش و عظمت خویش و کوچکی خویش را در آیینه ی کلامم ببیند. و این است که از پس دهه ها نوشتن ( سی سال) من همچنان یله مینویسم و به شیوه ی خویش..
۲- ایران من قرنهاست در فراز و فرود دریای پرتلاطم بودن فرومی غلتد و برمی آید. در روزگار رسانه های رنگارنگ صدسال اخیر این فراز و فرودها بیشتر فراگیر شده، چون رسانه بیشتر اتفاقات را نشر میدهد. وگرنه و به گمان من میتوان مسایل اصلی انسان و انسان ایرانی را ذیل چند کلمه و پرسش قرار داد و درباره شان حرفها زد.
۳- از میان همان کلمات و کلیدواژه ها من #خرد را نخستین مساله ی انسان ایرانی می دانم. هزاران سال پیش انسان ایرانی نخستین صادر از منبع ازلی نور را خرد میدانست و این بن مایه تقریبا به تمام ادیان و آیینهای منطقه نفوذی مبارک یافته و ما از قول هادیان مسلمان شنیده ایم که نخست آفریده ی خدا عقل،نور،قلم بوده است که کمی دقت نشان میدهد همه یکی هستند. و ذات هر سه واژه دانایی و آگاهی است ( دوتاهستند اینها) و بزرگترین ویژگیشان نخست این است که در #عمل و #کار متجلی میشوند یعنی #قوه نیستند بودنشان در کارشان است. نور را تعریف کنیم: چیزی است که وقتی هست موجب دیدن و تمایز و تفکیک می شود. خرد هم همین است.
عقلی که من در قرآن دیده ام، یا از فردوسی و شیخ اشراق شنیده ام یا در مثنوی چشیده ام همین #کارویژه را دارد.
در جهان مینو و گیتی چه نیک گفته انسان ایرانی که هرچیز #خویشکاری ویژه ای دارد و بزرگترین خویشکاری خرد آوردن نور است از منبع لایزال و مینوی نور به جهان جز آن.
( مثالش شاید کمک کند :خورشید تمثیلی است برای آن منبع جوشان و فیاض اما نور سرخی-به تعبیر نظام معرفتی ایران- که از آن می زهد و جاری میشود به کرانه های بودن همان خرد است که هم اعیان جهان را آشکار میکند هم موجب گرمی و نور و زایشهای گیتی است و هم دایم متصل است میان منبع فیض و جهان خاک. یعنی انسان بواسطه ی این خرد است که تمام کارهایش را شکل می دهد در واقع خرد شیرازه ی هستی است که اگر یک دم قطع شود حضورش دیگر ما با این جهانی که روبرو هستیم مواجه نخواهیم بود.
وشب در این نظام آیه و استعاره ای دیگر است و بسیار ژرف.. نخست اینکه خاک نمی تواند و نباید هماره در معرض نور آفتاب بماند اما همین که ما غایب می شویم از نور جایی دیگر و انسانهایی دیگر حاضرند در محضر نور ( مشرقین و المغربین چنین است) پس غفلت از عقل و خفتن برای تسکین لازمه ی اصحاب گیتی است. اما تمام حرف این نیست. در میان اصحاب گیتی هستند کسانی که با این پدیده ی مشترک جوردیگری روبرو میشوند و نتایجی ( نورهایی) دیگر می رسانند به چشمی دیگر.. اینان در غیاب نور روز اعماق دیگری از جهان را می یابند افقهای نهان و سیارگان و ستارگان در شب است که رخ می نماید و می بینیم که یاران آفتاب در شب به آفتاب آفتاب آفتاب( تعبیر مثنوی) فکر میکنند و در ذکر به الهامها و دریافتهای دیگر میرسند.
هدفم اینها نبود، اینها خود آمدند. می خواستم در این روزهای سخت از ضرورت همان خرد-روزانه بگویم. بزرگان ایران قرنهاست به این کیمیا دست یافته اند و ازین روست که از پس هزارارن سال هنوز هم سخنانشان در جهان مخاطب دارد.
آری اکنون نوبت تک تک ماست که در مصر وجود خویش یوسف-خرد را عزیز کنیم و برترین تخت را به او بدهیم و در برابرش تعظیم کنیم.
تک تک ما باید آن شعله ی تفکیک دهنده ی متمایز کننده را اندک اندک در خویش بیافروزیم. وقتی سر یک فیلم با هم جدل می کنیم از اینکه طرف قرضش را به ما نداده نگوییم. وقتی در ستایش علم تجربی سخن میگوییم پای علم-الغیب را به میان نکشانیم. ما در درجه ی نخست در جهان تمایزات زندگی میکنیم بنابراین باید قوی ترین نیروی تمایز بخش را در خویش فعال کنیم. تنها در چنین صورتی است که ربطها را خواهیم فهمید و کسی که ربطها را میفهند بهتر می تواند برنامه بریزد برای زندگی اینجهانی، نگران نباشید خرد شما را بر خشکی (بر) مسلط میکند اما هم او شما را تا کنار دریای جان خواهد برد جایی که اگر موسی باشید ماهی جانتان راهی دریا خواهد شد تا به شما بگوید... از اینجا به بعد ماهی شدن لازم است...
الحمد لله اولا و آخرا
#دکتر_محسن_یارمحمدی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#گمانه_زنی_کرونایی(۱)
#محسن_یارمحمدی
#کرونا از کجا آمده؟ ساختگی است یا در طبیعت بوده !؟ سبک خورد و خوراک چینیان موجب پیدایش آن است یا ...!؟ چگونه عمل میکند !؟ براستی چه تعداد را با چه ویژگیهایی بیمار کرده یا به کام مرگ فرستاده!؟ دارویش چیست !؟ کجا و کی و توسط کی کشف خواهد شد و... اینها و دهها پرسش دیگر هست و خواهد بود اما به گمانم مهمترین سوال این است !؟ کرونا در پی ایجاد چه ساختارهای جدیدی است برای بشر !؟ آیا او خود بخود دارد عمل میکند یا کسانی که طرحی برای دوره ی بعد دارند او را هدایت میکنند؟! این طراحان کیانند و سودشان چیست!؟
دهها و صدها پاسخ میتوان نوشت اما میخواهم از تجارب خودم بگویم؛ آنچه دیده و خوانده و... ام در همین ایران البته ..
به گمانم حدود پنجاه شصت سال پیش ایران به طرزی واضح و فراگیر وارد مرحله ای دیگر شد. درست است که ۶۰/۵۰سال پیشتر از این تاریخ، عده ای سبک_بودنشان به چالش کشیده شده بود داشت دگرگون میشد اما به گمان من تا حدود سالهای ۱۳۳۰ موج این تغییرات اینقدر همه گیر نشده بود.
شاید مظفرالدین شاه پنجاه شصت سال پیشتراز پدر من پا به سینما گذاشت اما کسی که از آن تاریکی بیرون می آمد کسی نبود که واردش شده بود.
حرف این است در سالهای دهه ی سی دیگر خیابان معنا داشت، مراکز آموزشی معنا یافته بود، تفریح حالا دیگر چیز دیگری بود ، و مهمتر از همه تعریف #کار عوض شده بود. ایران و طبعا شرق مثل همیشه افتاده بود پشت سر #بز_گر_غرب سینما، پارک، پاساژ ، ورزشگاه ، دیسکو و... مظاهر بعد از آن تغییر بودند
جهان جدید, کار جدید و لاجرم کارمند و کارگر جدید میخواست ...
نیمی از بشر بیکار شدند. آن گروه اهل کار هم وقت زیادی برایش بجا میماند این بود که باید میرفت قدم زدن درخیابان، پاساژگردی، سینما و... واضح است که نسل قبلی اینها را نمیفهمید و #سوسول_بازی اش میخواند و نمیدانست این ضرورت زندگی کارمندی و کارگری جدید است و نسل فکلی قبلی ها را اممل و... می نامید که مظاهر مدرنیته را با مدرنیته اشتباه گرفته بود.
نسلی که #نان_بازو میخورد عقب زده شد به دست نسلی که #نان_کاغذ_قلم میخورد و بدین قرار معنای بسیاری چیزها خانواده ، ازدواج ، روابط ، اخلاق و... تغییر کرد. نسل آموزش همگانی دیده از دهه ها سی آمد و نشست بر سفره ای کن برکت که از پیش او برایش باز شده بود و حالا همان نسل دارد کنار زده میشود با مظاهری که اپل است و مایکروسافت و.. معنای بسیاری چیزها دارند تغییر میدهند و البته شروع عملی داستان طبعا پنجاه شصت سال پیش بوده است. روابط ، خانواده، تفریح و کار و.. دارند معنایی دیگر میگیرند و در این مسیر #کرونا واژه ای است که مرا یاد آغازگری می اندازد ( چه خودساخته و چه برساخته ) که عده ای همیشه زبل سوارش شده اند و دارند به سویی میبرندش که منافع خودشان را برای دهه ها بعد تامین میکند .
اگر #مجازی_کاری جا بیفتد میلیارد ها ارز_مجازی میرود و کیسه ی دانایان و ماهران این حوزه نیمی از معلمان و کارمندان و کارکران و.. را میتوان کنار گذاشت بعد یا برایشان #تفریح تعریف کرد #اسکار خاص گذاشت چون الان دیگر سینما تعطیل است ،بعد و در کرونای بعدی که دهسال دیگر می آید اینها بالای پنجاه شصت ساله اند میتوان حذفشان کرد..
نگویید: نه، کمی رفتار و گفتار و نیز به آمار و ارقام همه دروغ همه ی حاکمان که پادوی قدرتمندان و ثروتمندان هستند نگاه کنید همه آسوده اند ما میگفتیم در ایران کرونای مسندنشینان با مردم فرق دارد اما میبینیم همه ی جهان همین است نه قرار است جانسون و دوست دخترش بمیرد نه نخست وزیر شیک و گوگولی مگولی کانادا نه بیل گیتس نه رییس جمهور برزیل و... چنانکه نه ولایتی مرد نه لاریجانی و نه ...
چنان می نماید که جهان آزمایشگاهی شده و عده ای که با جوابهای بدست آمده کارها میکنند هدف را میدانند نقشه ی راه را میریزند و خود پیشتر از بقیه می روند در مسیر بهترین جاها را میگیرند و در گردنه ها #باجگیران درست میکنند و.. بشر بیچاره ای است که سرگردان میچرخد تا بشود هیزم سونا و جکوزی حضرات...
۲۲اردیبهشت ۱۳۹۹
الحمدلله اولا و آخرا
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#محسن_یارمحمدی
#کرونا از کجا آمده؟ ساختگی است یا در طبیعت بوده !؟ سبک خورد و خوراک چینیان موجب پیدایش آن است یا ...!؟ چگونه عمل میکند !؟ براستی چه تعداد را با چه ویژگیهایی بیمار کرده یا به کام مرگ فرستاده!؟ دارویش چیست !؟ کجا و کی و توسط کی کشف خواهد شد و... اینها و دهها پرسش دیگر هست و خواهد بود اما به گمانم مهمترین سوال این است !؟ کرونا در پی ایجاد چه ساختارهای جدیدی است برای بشر !؟ آیا او خود بخود دارد عمل میکند یا کسانی که طرحی برای دوره ی بعد دارند او را هدایت میکنند؟! این طراحان کیانند و سودشان چیست!؟
دهها و صدها پاسخ میتوان نوشت اما میخواهم از تجارب خودم بگویم؛ آنچه دیده و خوانده و... ام در همین ایران البته ..
به گمانم حدود پنجاه شصت سال پیش ایران به طرزی واضح و فراگیر وارد مرحله ای دیگر شد. درست است که ۶۰/۵۰سال پیشتر از این تاریخ، عده ای سبک_بودنشان به چالش کشیده شده بود داشت دگرگون میشد اما به گمان من تا حدود سالهای ۱۳۳۰ موج این تغییرات اینقدر همه گیر نشده بود.
شاید مظفرالدین شاه پنجاه شصت سال پیشتراز پدر من پا به سینما گذاشت اما کسی که از آن تاریکی بیرون می آمد کسی نبود که واردش شده بود.
حرف این است در سالهای دهه ی سی دیگر خیابان معنا داشت، مراکز آموزشی معنا یافته بود، تفریح حالا دیگر چیز دیگری بود ، و مهمتر از همه تعریف #کار عوض شده بود. ایران و طبعا شرق مثل همیشه افتاده بود پشت سر #بز_گر_غرب سینما، پارک، پاساژ ، ورزشگاه ، دیسکو و... مظاهر بعد از آن تغییر بودند
جهان جدید, کار جدید و لاجرم کارمند و کارگر جدید میخواست ...
نیمی از بشر بیکار شدند. آن گروه اهل کار هم وقت زیادی برایش بجا میماند این بود که باید میرفت قدم زدن درخیابان، پاساژگردی، سینما و... واضح است که نسل قبلی اینها را نمیفهمید و #سوسول_بازی اش میخواند و نمیدانست این ضرورت زندگی کارمندی و کارگری جدید است و نسل فکلی قبلی ها را اممل و... می نامید که مظاهر مدرنیته را با مدرنیته اشتباه گرفته بود.
نسلی که #نان_بازو میخورد عقب زده شد به دست نسلی که #نان_کاغذ_قلم میخورد و بدین قرار معنای بسیاری چیزها خانواده ، ازدواج ، روابط ، اخلاق و... تغییر کرد. نسل آموزش همگانی دیده از دهه ها سی آمد و نشست بر سفره ای کن برکت که از پیش او برایش باز شده بود و حالا همان نسل دارد کنار زده میشود با مظاهری که اپل است و مایکروسافت و.. معنای بسیاری چیزها دارند تغییر میدهند و البته شروع عملی داستان طبعا پنجاه شصت سال پیش بوده است. روابط ، خانواده، تفریح و کار و.. دارند معنایی دیگر میگیرند و در این مسیر #کرونا واژه ای است که مرا یاد آغازگری می اندازد ( چه خودساخته و چه برساخته ) که عده ای همیشه زبل سوارش شده اند و دارند به سویی میبرندش که منافع خودشان را برای دهه ها بعد تامین میکند .
اگر #مجازی_کاری جا بیفتد میلیارد ها ارز_مجازی میرود و کیسه ی دانایان و ماهران این حوزه نیمی از معلمان و کارمندان و کارکران و.. را میتوان کنار گذاشت بعد یا برایشان #تفریح تعریف کرد #اسکار خاص گذاشت چون الان دیگر سینما تعطیل است ،بعد و در کرونای بعدی که دهسال دیگر می آید اینها بالای پنجاه شصت ساله اند میتوان حذفشان کرد..
نگویید: نه، کمی رفتار و گفتار و نیز به آمار و ارقام همه دروغ همه ی حاکمان که پادوی قدرتمندان و ثروتمندان هستند نگاه کنید همه آسوده اند ما میگفتیم در ایران کرونای مسندنشینان با مردم فرق دارد اما میبینیم همه ی جهان همین است نه قرار است جانسون و دوست دخترش بمیرد نه نخست وزیر شیک و گوگولی مگولی کانادا نه بیل گیتس نه رییس جمهور برزیل و... چنانکه نه ولایتی مرد نه لاریجانی و نه ...
چنان می نماید که جهان آزمایشگاهی شده و عده ای که با جوابهای بدست آمده کارها میکنند هدف را میدانند نقشه ی راه را میریزند و خود پیشتر از بقیه می روند در مسیر بهترین جاها را میگیرند و در گردنه ها #باجگیران درست میکنند و.. بشر بیچاره ای است که سرگردان میچرخد تا بشود هیزم سونا و جکوزی حضرات...
۲۲اردیبهشت ۱۳۹۹
الحمدلله اولا و آخرا
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#گذار_سیاوش_از_آتش
#یادداشت_روز
برای برخی ازجوان ها ونوجوانان (و البته بزرگسال های) ایران_زمین، ابراز و اظهار این حجم عمیق از احساسات و شور و شوق و شعور و.. در مرگ #استاد حیرت آور است .
دانسته های ایشان ( اگر در بطن حکایت نبوده باشند) بنا به تجربه ی زیسته و اطلاعاتی است که غالبا نظام مسلط محیطی به ایشان تحمیل کرده است. بنابراین میگویند:
خب بابا، هنرمند بزرگ، اصلا موسیقی دانی کمنظیر ، یک آواز خوان بوده دیگه، گیرم آدم باحال اینکه نمیشه!حالا مگه چه کار کرده؟چی اختراع کرده مگه؟
و همه ی این پرسشها بیان بسیاری چیزهاست مثلا غلبه یافتن #کالا_خدایی در ذهن نسلهای بعد یا گفتمان مسلط شدن #شیئ_وارگی بر جان و دل مردم ( مگه چی اختراع کرده؟!) و البته ایشان حق دارند اینگونه بپرسند چون نه نظام آموزشی و فرهنگی رسمی خواسته کاری بکند در جهت معرفی و ارج نهادن چنین انسانهایی(حاکمیت ) و نه نظام غیر رسمی ( خانواده ها و اقوام و...)..
برای معرفی #شجریان که حالا او =آثارش شده بشخصه میتوانم دهها صفحه بنویسم اما این چند سطر را پیش درآمدی میکنم برای آشنایی نسل جوانتر با #سیاوش_روزگار_ما و انشاالله بشود که بیشتر بشود
آیینه ی آثار #شجریان بهترین معرف اوست.
دهه ی پنجاه خوش_باشی غرق در دردهای وجودی #خیام است.
شوخی و شنگی توام با اضطرابی وجودی، از آن #همه_چیز_خوب_است هایی که #تو_باور_مکن . کسی میداند یاری و فراغتی و طرف چمنی، همراه کتابی و پیاله ای و مشک ختنی.. اما دل بی قرارش می گوید تا سبزه ی خاک ما...
طرب_تلخ آن دهه در اغلب آثار استاد چشیدنی است که ناگهان همه ی چشمها ز حیرت آن صبح نابجای خیره و حیران میشوند و.. یکی دو سالی ( و برای بسیاری سالهایی )باید بگذرد که بدانند #خورشیدشان کجاست؟
محمد: آخه بابا مگه میشه نمیگذارند کاست منتشر بشه
علی: خب آخه طرف خونده شهریاران بود و کوی مهربانان این دیار ..
ناصر: نماینده های مجلسم گفتند این داره برا شاه معدوم میخونه
محمد: آخه بابا شعر از حافظ هست ها چه ربطی داره به ششصد سال بعد
علی : خب قبول کن محمد دیگه #شجریان در انتخاب شعرها رندی کرده ..
و من دوازده سیزده ساله این گفتگوهای بزرگترها را میشنیدم و در آن میان حواسم به این بود که #حکم_دل است و #پیک را می توانم ببرم..
نسل من از همان ده وازده سالگی دل و جان سپرده ی کارهای #استاد شد.
او متفاوت بود، عالی میخواند ،در همه چی دقت داشت و.. با شه پر صدای او بود که ما نشستیم بر بال هنر مشکاتیان هاو علیزاده ها. پایورها و شهنازها، لطفی ها وموسوی و بهاری و اسماعیلی و بعدا پیرنیاکان و عندلیبی ها و.. و بسیاری از ما حافظ و مولانا و سعدی و عطار و عراقی و بعدا مشیری و نیما و اخوان و .. را با این صدا یافتیم و در آفتاب مهرشان گداختیم.
باری گفتم به شتاب مینویسم و آهستگی میطلبد در باره ی #استاد و آثارش سخن گفتن .
او برای ما در عین حال که #مقصد شد #راه نیز شد در عین حال که #مأمن بود #پل نیز شد و این اوج هنرمندی یک انسان تواند بود.
به سیاست تهی مغزان تاخت نه با #شعار و #شور که با #شعر و #شعور و مهمتر از همه با #کار و کار و کار ...
این روزها بنشینید و آن ده کار دهه ی شصت را ببینید که از نظر من #قلل کارهای استادند .
تقریبا همه شان ( با وجود تک توک لغزشها) بی نظیرند و البته من بلند ترین این چکادها را #بیداد و #دستان و #آستان_جانان می دانم ..
بیداد شگفت به سال ۱۳۶۱ شکل گرفت و آستان جانان سال بعد از آن و... اما در کنار همه ی ویژگی های ماورایی و هنری و فنی در کارهای استاد انتخاب اشعار هم اغلب قیامتی است.
بیداد به سبب یاری اندر کس نمی بینیم حافظ معطل میشد اما شجریان از سعدی میخواند:
جماعتی که نظر را حرام می دانند
نظر حرام بکردند و خون خلق حلال
بیت حذف میشد و شجریان فریاد میزد:
ارغنون ساز فلک رهزن اهل هنر است
چون ننالیم ازین قصه و چون نخروشیم؟!
و در عین تمام تلاشها و کارها #دردوجودی انسان را می نالید که:
جهان پیر است و بی بنیاد
ازین فرهاد کش فریاد ای فریاد ای فریاد
که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم
و...
گمان مبر که به پایان رسیده کار مغان
هزار باده ی ناخورده در رگ تاک است..
#محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشت_روز
برای برخی ازجوان ها ونوجوانان (و البته بزرگسال های) ایران_زمین، ابراز و اظهار این حجم عمیق از احساسات و شور و شوق و شعور و.. در مرگ #استاد حیرت آور است .
دانسته های ایشان ( اگر در بطن حکایت نبوده باشند) بنا به تجربه ی زیسته و اطلاعاتی است که غالبا نظام مسلط محیطی به ایشان تحمیل کرده است. بنابراین میگویند:
خب بابا، هنرمند بزرگ، اصلا موسیقی دانی کمنظیر ، یک آواز خوان بوده دیگه، گیرم آدم باحال اینکه نمیشه!حالا مگه چه کار کرده؟چی اختراع کرده مگه؟
و همه ی این پرسشها بیان بسیاری چیزهاست مثلا غلبه یافتن #کالا_خدایی در ذهن نسلهای بعد یا گفتمان مسلط شدن #شیئ_وارگی بر جان و دل مردم ( مگه چی اختراع کرده؟!) و البته ایشان حق دارند اینگونه بپرسند چون نه نظام آموزشی و فرهنگی رسمی خواسته کاری بکند در جهت معرفی و ارج نهادن چنین انسانهایی(حاکمیت ) و نه نظام غیر رسمی ( خانواده ها و اقوام و...)..
برای معرفی #شجریان که حالا او =آثارش شده بشخصه میتوانم دهها صفحه بنویسم اما این چند سطر را پیش درآمدی میکنم برای آشنایی نسل جوانتر با #سیاوش_روزگار_ما و انشاالله بشود که بیشتر بشود
آیینه ی آثار #شجریان بهترین معرف اوست.
دهه ی پنجاه خوش_باشی غرق در دردهای وجودی #خیام است.
شوخی و شنگی توام با اضطرابی وجودی، از آن #همه_چیز_خوب_است هایی که #تو_باور_مکن . کسی میداند یاری و فراغتی و طرف چمنی، همراه کتابی و پیاله ای و مشک ختنی.. اما دل بی قرارش می گوید تا سبزه ی خاک ما...
طرب_تلخ آن دهه در اغلب آثار استاد چشیدنی است که ناگهان همه ی چشمها ز حیرت آن صبح نابجای خیره و حیران میشوند و.. یکی دو سالی ( و برای بسیاری سالهایی )باید بگذرد که بدانند #خورشیدشان کجاست؟
محمد: آخه بابا مگه میشه نمیگذارند کاست منتشر بشه
علی: خب آخه طرف خونده شهریاران بود و کوی مهربانان این دیار ..
ناصر: نماینده های مجلسم گفتند این داره برا شاه معدوم میخونه
محمد: آخه بابا شعر از حافظ هست ها چه ربطی داره به ششصد سال بعد
علی : خب قبول کن محمد دیگه #شجریان در انتخاب شعرها رندی کرده ..
و من دوازده سیزده ساله این گفتگوهای بزرگترها را میشنیدم و در آن میان حواسم به این بود که #حکم_دل است و #پیک را می توانم ببرم..
نسل من از همان ده وازده سالگی دل و جان سپرده ی کارهای #استاد شد.
او متفاوت بود، عالی میخواند ،در همه چی دقت داشت و.. با شه پر صدای او بود که ما نشستیم بر بال هنر مشکاتیان هاو علیزاده ها. پایورها و شهنازها، لطفی ها وموسوی و بهاری و اسماعیلی و بعدا پیرنیاکان و عندلیبی ها و.. و بسیاری از ما حافظ و مولانا و سعدی و عطار و عراقی و بعدا مشیری و نیما و اخوان و .. را با این صدا یافتیم و در آفتاب مهرشان گداختیم.
باری گفتم به شتاب مینویسم و آهستگی میطلبد در باره ی #استاد و آثارش سخن گفتن .
او برای ما در عین حال که #مقصد شد #راه نیز شد در عین حال که #مأمن بود #پل نیز شد و این اوج هنرمندی یک انسان تواند بود.
به سیاست تهی مغزان تاخت نه با #شعار و #شور که با #شعر و #شعور و مهمتر از همه با #کار و کار و کار ...
این روزها بنشینید و آن ده کار دهه ی شصت را ببینید که از نظر من #قلل کارهای استادند .
تقریبا همه شان ( با وجود تک توک لغزشها) بی نظیرند و البته من بلند ترین این چکادها را #بیداد و #دستان و #آستان_جانان می دانم ..
بیداد شگفت به سال ۱۳۶۱ شکل گرفت و آستان جانان سال بعد از آن و... اما در کنار همه ی ویژگی های ماورایی و هنری و فنی در کارهای استاد انتخاب اشعار هم اغلب قیامتی است.
بیداد به سبب یاری اندر کس نمی بینیم حافظ معطل میشد اما شجریان از سعدی میخواند:
جماعتی که نظر را حرام می دانند
نظر حرام بکردند و خون خلق حلال
بیت حذف میشد و شجریان فریاد میزد:
ارغنون ساز فلک رهزن اهل هنر است
چون ننالیم ازین قصه و چون نخروشیم؟!
و در عین تمام تلاشها و کارها #دردوجودی انسان را می نالید که:
جهان پیر است و بی بنیاد
ازین فرهاد کش فریاد ای فریاد ای فریاد
که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم
و...
گمان مبر که به پایان رسیده کار مغان
هزار باده ی ناخورده در رگ تاک است..
#محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشت_همیشه
حکایت من و #استاد..
فکر میکنم طی این شش هفت روز میانه ی مهر ماه، آنقدر که دوستان و عزیزانم نگران حالم بودند وتسلیت گفتند در مرگپدرم تسلیت نگفتند و نگران نبودند و بنا بر این میتوانم چنان پرشور و شعار بنویسم و پر سوز و گداز بنگارم که حسابی #هیجان زده شوید و..
اما برای کسی که در مکتب #ایران برآمده و رشد کرده و آموزگارانش فردوسی و ناصرخسرو و سهروردی و عطار و سعدی و مولانا و حافظ بوده اند و زرین کوب ها و شفیعی ها و پورنامداریان ها و... #شجریان ها...ضمن محفوظیت #شعار و #هیجان اصل بر چیز دیگر است.
برای حفظ شعار، میگویم :
اگر سامیان و سواران دشت نیزه گذار، #داوود داشتند که با صدایش انسان ها و حیوان ها می مردند ما #سیاوش داریم که در صدایش انسان و حیوان زنده میشوند
هراس تاریکی از فریاد #مرگ_بر_سیاهی نیست آنچه او را پس می راند افروختن #شمعی است خدایی
همه میتوانند فریاد مرگ بر... سر دهند اما آنان که میتوانند چیزی #بسازند نیاز جامعه ی مایند
فردوسی و حافظ و..پی افکندند از نظم کاخی بلند که دست و چشم هیچ اهریمنی را توان ویران کردن یا نادیده گرفتن آن نیست و #شجریان با همان سخنان و آهنگها و آوازها کاخی ساخت که باید زمانها بگذرد تا بدانند چه شده است
باور دارم حتا خود استاد و دیگران هرقدر بدانند،هنوز نمیدانند #استاد چه کرده است و..
و اما حکایت من و #استاد
کامیاب بوده ام که از ده سالگی #ای_مه_من.. می شنیدم ودر نوجوانی پول توجیبی ام را برای خریدن #بیداد و #آستان_جانان و #دستان صرف میکردم و یکی دوسال دیگر انس من و این صدا و آنها نواهای همراه چهل ساله خواهد شد. بلوغ در راه است.
و طی این چند دهه چه چیزهای استاد شد مایه ی عظمت من نظیرش در ذهن و جان من !؟
۱- امضایش.
کدام چهره ی پرنفوذ و پرآوازه و محبوب القلوب تاریخ گذشته و حال ایران را میشناسید که امضا کند(خاک پای مردم ایران چنان همقافیه شودبا (#محمدرضا_شجریان)؟
دیده اید اکثریت هنربندان دوریالی طلبکار مردمند اما کجای زندگی و کار شجریان جز احترام به مردم می بینید!؟ چنان زیسته که گویا او بدهکار مردم است و زهی حلال زادگی که #همایون و دگر فرزندانش نیز چنین اند
۲- ما هیچوقت از او ناله نشنیدیم ، ناسزا نشنیدیم، نفرین نشنیدیم، طعنه و تمسخر ندیدیم و... اگر بود همه در #کار بود . چیزی که تک تک ما به اجرایش نیازمندیم #کار
و نگاهی به تاریخ درد صدسال اخیر و هزاران سال ایران نشان میدهد که فقط کار بوده که اهریمن تباهی و سیاهی را شکست داده و نه چیز دیگر.. از فردوسی و ابن سینا تا دهخدا و بیضایی و درودی و.. بپرسید.
۳- کار عالیست اما آنچه کار امثال شجریان را کاری تر میکند کار در شرایط مرگ است و #ایمان به کار
۴- ادب و متانت #شجریان برای من یادآور اسطوره ی انسان ایرانی است حتا به هنگامه ی رزم نیز شسته رفته ترین سخنان را میگوید و که میداند این کار چنان تاریکی را به وحشت می اندازد که حد ندارد چون وقتی برای شکست سیاهی از ابزار او بهره میگیری سیاهی بسیار خوشحال است چون تو را تداوم خویش می یابد و میخندد که: « تو نیز از خودمایی»
۵- شجریان نه تنها در عرصه عمومی( کار هنری و اجتماعی و..)پیروز شد که در اصلی ترین نبرد نیز #شاه_دژ خانواده را تباه نکرد إن فی ذلک الذکری لمن کان له قلب..
۶- شجریان نمی گفت پاک است او پاک بودن را نشان میداد چیزی که مورد بغض پلیدی است.
۷- برای امثال #استاد هنر وکار و.. #سلوک است از جنس #صیرورت قرآنی است.او در کارهایش و زندگی اش #میشد و شد
۸- آشنایی عیانی و نهانی او با ادبیات فارسی و فهم جانی سخنان حکمای ایرانی در میان بزرگان ادبیات کم نظیر است چه برسد به اهالی موسیقی
۹- از موسیقی آنقدر می دانم که نام دستگاهها را و برخی گوشه ها را و فرق آواز و تصنیف را و.. سه تاری و #مرغ_سحر را. اما همین چند جرعه دانسته از دریای موسیقی ایرانی،به من میگوید نه #دستان تکرار خواهد شد و نه #بیداد و... البته که هرگز نه سنتور #مشکاتیان را فراموش میکنم در تکمیل و تکامل صدای #استاد، نه تار بیکجه خانی و علیزاده و..را نه کمانچه ی کلهر و نی عندلیبی را ونه فرهنگ فر یا کامکارها و..را
۱۰- #شجریان در بزنگاه تاریخ معاصر در کنار مردم ایستاد و چونان اسلاف خویش(خیام و حافظ) رندانه و به هزار زبان از #مهرپرستی و #مستی گفت و تاریکی #دلاله را با #کار و تولید به سخره گرفت
۱۱- شجریان #پرکار است بسیار بسیار و با اینهمه کار ،منی عمر بر سر ادبیات فارسی و عربی نهاده ام وقتی از منظر خواندن ابیات آثارش مینگرم شاید لغزشهایش دو رقمی نشود و کیست نداند که در خواندن مثلا هزار بیت بد خواندن سه چهار بیت اصلا مشکلی نیست چه رسد به آواز خواندنش
۱۲- در روزگار سفله پروری و کم مایگی و میان مایگی شجریان باسواد و پر مایه..
۱۳- به بعدش برای بعد انشاالله
#محسن_بارانی مهر درد ۱۳۹۹
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
حکایت من و #استاد..
فکر میکنم طی این شش هفت روز میانه ی مهر ماه، آنقدر که دوستان و عزیزانم نگران حالم بودند وتسلیت گفتند در مرگپدرم تسلیت نگفتند و نگران نبودند و بنا بر این میتوانم چنان پرشور و شعار بنویسم و پر سوز و گداز بنگارم که حسابی #هیجان زده شوید و..
اما برای کسی که در مکتب #ایران برآمده و رشد کرده و آموزگارانش فردوسی و ناصرخسرو و سهروردی و عطار و سعدی و مولانا و حافظ بوده اند و زرین کوب ها و شفیعی ها و پورنامداریان ها و... #شجریان ها...ضمن محفوظیت #شعار و #هیجان اصل بر چیز دیگر است.
برای حفظ شعار، میگویم :
اگر سامیان و سواران دشت نیزه گذار، #داوود داشتند که با صدایش انسان ها و حیوان ها می مردند ما #سیاوش داریم که در صدایش انسان و حیوان زنده میشوند
هراس تاریکی از فریاد #مرگ_بر_سیاهی نیست آنچه او را پس می راند افروختن #شمعی است خدایی
همه میتوانند فریاد مرگ بر... سر دهند اما آنان که میتوانند چیزی #بسازند نیاز جامعه ی مایند
فردوسی و حافظ و..پی افکندند از نظم کاخی بلند که دست و چشم هیچ اهریمنی را توان ویران کردن یا نادیده گرفتن آن نیست و #شجریان با همان سخنان و آهنگها و آوازها کاخی ساخت که باید زمانها بگذرد تا بدانند چه شده است
باور دارم حتا خود استاد و دیگران هرقدر بدانند،هنوز نمیدانند #استاد چه کرده است و..
و اما حکایت من و #استاد
کامیاب بوده ام که از ده سالگی #ای_مه_من.. می شنیدم ودر نوجوانی پول توجیبی ام را برای خریدن #بیداد و #آستان_جانان و #دستان صرف میکردم و یکی دوسال دیگر انس من و این صدا و آنها نواهای همراه چهل ساله خواهد شد. بلوغ در راه است.
و طی این چند دهه چه چیزهای استاد شد مایه ی عظمت من نظیرش در ذهن و جان من !؟
۱- امضایش.
کدام چهره ی پرنفوذ و پرآوازه و محبوب القلوب تاریخ گذشته و حال ایران را میشناسید که امضا کند(خاک پای مردم ایران چنان همقافیه شودبا (#محمدرضا_شجریان)؟
دیده اید اکثریت هنربندان دوریالی طلبکار مردمند اما کجای زندگی و کار شجریان جز احترام به مردم می بینید!؟ چنان زیسته که گویا او بدهکار مردم است و زهی حلال زادگی که #همایون و دگر فرزندانش نیز چنین اند
۲- ما هیچوقت از او ناله نشنیدیم ، ناسزا نشنیدیم، نفرین نشنیدیم، طعنه و تمسخر ندیدیم و... اگر بود همه در #کار بود . چیزی که تک تک ما به اجرایش نیازمندیم #کار
و نگاهی به تاریخ درد صدسال اخیر و هزاران سال ایران نشان میدهد که فقط کار بوده که اهریمن تباهی و سیاهی را شکست داده و نه چیز دیگر.. از فردوسی و ابن سینا تا دهخدا و بیضایی و درودی و.. بپرسید.
۳- کار عالیست اما آنچه کار امثال شجریان را کاری تر میکند کار در شرایط مرگ است و #ایمان به کار
۴- ادب و متانت #شجریان برای من یادآور اسطوره ی انسان ایرانی است حتا به هنگامه ی رزم نیز شسته رفته ترین سخنان را میگوید و که میداند این کار چنان تاریکی را به وحشت می اندازد که حد ندارد چون وقتی برای شکست سیاهی از ابزار او بهره میگیری سیاهی بسیار خوشحال است چون تو را تداوم خویش می یابد و میخندد که: « تو نیز از خودمایی»
۵- شجریان نه تنها در عرصه عمومی( کار هنری و اجتماعی و..)پیروز شد که در اصلی ترین نبرد نیز #شاه_دژ خانواده را تباه نکرد إن فی ذلک الذکری لمن کان له قلب..
۶- شجریان نمی گفت پاک است او پاک بودن را نشان میداد چیزی که مورد بغض پلیدی است.
۷- برای امثال #استاد هنر وکار و.. #سلوک است از جنس #صیرورت قرآنی است.او در کارهایش و زندگی اش #میشد و شد
۸- آشنایی عیانی و نهانی او با ادبیات فارسی و فهم جانی سخنان حکمای ایرانی در میان بزرگان ادبیات کم نظیر است چه برسد به اهالی موسیقی
۹- از موسیقی آنقدر می دانم که نام دستگاهها را و برخی گوشه ها را و فرق آواز و تصنیف را و.. سه تاری و #مرغ_سحر را. اما همین چند جرعه دانسته از دریای موسیقی ایرانی،به من میگوید نه #دستان تکرار خواهد شد و نه #بیداد و... البته که هرگز نه سنتور #مشکاتیان را فراموش میکنم در تکمیل و تکامل صدای #استاد، نه تار بیکجه خانی و علیزاده و..را نه کمانچه ی کلهر و نی عندلیبی را ونه فرهنگ فر یا کامکارها و..را
۱۰- #شجریان در بزنگاه تاریخ معاصر در کنار مردم ایستاد و چونان اسلاف خویش(خیام و حافظ) رندانه و به هزار زبان از #مهرپرستی و #مستی گفت و تاریکی #دلاله را با #کار و تولید به سخره گرفت
۱۱- شجریان #پرکار است بسیار بسیار و با اینهمه کار ،منی عمر بر سر ادبیات فارسی و عربی نهاده ام وقتی از منظر خواندن ابیات آثارش مینگرم شاید لغزشهایش دو رقمی نشود و کیست نداند که در خواندن مثلا هزار بیت بد خواندن سه چهار بیت اصلا مشکلی نیست چه رسد به آواز خواندنش
۱۲- در روزگار سفله پروری و کم مایگی و میان مایگی شجریان باسواد و پر مایه..
۱۳- به بعدش برای بعد انشاالله
#محسن_بارانی مهر درد ۱۳۹۹
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from محسن یارمحمدی
VID-20201115-WA0001.mp4
12.8 MB
#یادستان
#ایران_جان
باید توجه کرد به ساحتهای علوم تجربی و پایه ای و آماری و.. روشهای ساخته شده و صورت بندی شده ی آنها را یاد گرفت و مهمتر از آن خود روشی ساختارمند و قابل ارائه تولید کرد که #کار_کند و به کار حرکت و پیشرفت در جهان آید
اما ساحت خواب وخیال و شعر و هنر نیز از ساحتهای بنیادی زندگی آدمیست و حذف آن لابد به بهشت برای برخی جهنمی میکشد که سرمایه داری غرب منادیش است مدعی که ساخته است آن را
اما اینکه این دو چگونه میتوانند جمع شوند و آیا در یک تن یا یک جامعه قابل جمعند یا مجبوریم یکی را حذف کنیم یا هر ساحت باید متخصص خود را داشته باشد و اینها تعامل بنشینند و..پرسشهایی بنیادی است و ...
به هر حال ویدئویی را میبینید که از جهان رویا و هنر و شهود میگوید.
رستم سهراب را شناخته و خشنود است که پهلوانی در تبار سام ( گرشاسب) تداوم می یابد در کشتی نخست خود به کمک فرزند میرود #شل_میگیرد سهراب او (پشت و پناه ایران را) برفراز دست میبرد رستم چشم بسته ، درآن بالا، لحظه ای چشم میگشاید در بارقه های خورشید غروب،سرخی پاشیده بر دشتهای ایران خون رنگ است
رستم میلرزد و اندیشه دیگر میکند..
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#ایران_جان
باید توجه کرد به ساحتهای علوم تجربی و پایه ای و آماری و.. روشهای ساخته شده و صورت بندی شده ی آنها را یاد گرفت و مهمتر از آن خود روشی ساختارمند و قابل ارائه تولید کرد که #کار_کند و به کار حرکت و پیشرفت در جهان آید
اما ساحت خواب وخیال و شعر و هنر نیز از ساحتهای بنیادی زندگی آدمیست و حذف آن لابد به بهشت برای برخی جهنمی میکشد که سرمایه داری غرب منادیش است مدعی که ساخته است آن را
اما اینکه این دو چگونه میتوانند جمع شوند و آیا در یک تن یا یک جامعه قابل جمعند یا مجبوریم یکی را حذف کنیم یا هر ساحت باید متخصص خود را داشته باشد و اینها تعامل بنشینند و..پرسشهایی بنیادی است و ...
به هر حال ویدئویی را میبینید که از جهان رویا و هنر و شهود میگوید.
رستم سهراب را شناخته و خشنود است که پهلوانی در تبار سام ( گرشاسب) تداوم می یابد در کشتی نخست خود به کمک فرزند میرود #شل_میگیرد سهراب او (پشت و پناه ایران را) برفراز دست میبرد رستم چشم بسته ، درآن بالا، لحظه ای چشم میگشاید در بارقه های خورشید غروب،سرخی پاشیده بر دشتهای ایران خون رنگ است
رستم میلرزد و اندیشه دیگر میکند..
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشتهای_پریشانی
#طرحواره_ی_جامعه_ی_ایرانی و
تاثیرش بر #خویشکاری_انسان_ایرانی(۲)
#دکتر_محسن_یارمحمدی
در بخش نخست از سرفصلهایی کلی سخن گفتم که باید به تجزی برسند و با ابزار گوناگون آزموده شوند اینکه از شاخصه های اکثریت ایرانیان ناسازگاری با مجموعه ی حاکمیت است و پس ازچندی همراهی کار به ستیز و عناد میکشد که ازلطیفه ساختن آغاز میشود ومیرسد به سودای برانداختن
علل این ویژگی البته مهم است؛سوءظن تاریخی ایرانیان به قدرت و صاحبانش زیرا از جمشید به بعد تقریبا تمام حاکمان این سرزمین از نظر مردم عملا مردودند
آیا این سرکشی عادتی بیمار گونه است یا نشان از پیشرو بودن مردمی دارد که در بسیاری مواقع از حاکمانشان جلوترند؟ اگر بیماری است عواقبش چیست؟بیرون آمدن فلسفه ی انتظار از دل چنین فرهنگی و تصور آینده ای بهشتی به کمک زمینه سازی تک تک مردم و حضور موعود چه ربطی به آن عدم پذیرش دارد؟آیا این باور خواسته جامعه را از خمودگی نجات دهد یا از قضا موجب انجماد شده است؟اگر ایرانیان پیشرو نیستند پس چرا پر فراز و نشیب ترین و سیال ترین جامعه ی منطقه را داریم؟ سیالیتی که عوامل خارجی درش دخیل هست اما بیشتر ریشه درهمین دیار دارد
و اگر این مردم پیشرو هستند چرا پیش نمیروند یا بسیار کند پیش میروند؟چرا بارها و بارها غلتاندن و برگرداندن این #تخته_سنگ راه به نقطه ی پیشین میبرد اما انسان ایرانی از زور زدن دست بر نداشته است؟گیر کار کجاست؟ این تخته سنگ اصلا اشتباهی نیست؟
خب اخوان از زمان مکان گفته بود، شب و همه پیوستگان با هم ولی از پای و با زنجیر
این زنجیر چیست؟هویت تاریخی فرهنگی؟ جغرافیای طبیعی و تاریخی؟زبان فارسی؟( زبان = بود_نمود انسان) آری همه ی اینها و بیشتر #موقع ای را ساخته که #ایرانیت است.
مردمان معترض( به استثنای اقلیت همیشه بهره مند)که حاکمان را در یک کلمه به #پیمان_شکنی متهم می کنند و حاکمان #انسدادساز از مسند کنار نرو مگر به سرنگونی که مردم را به #قدرناشناسی و جوگیری متهم میکنند و بر تخت تفرعن و #خودخداپنداری #اکثرهم_لایومنون و لایعقلون و..میخوانند
حال در چنین موقع #بغرنج خویشکاری انسان دغدغه مند ایرانی چگونه تعریف خواهد شد؟ این طوفانها و زلزله ها و سیل ها و خشکسالی ها و..امکان چه #کار_ویژه ای را به ما میدهد؟ و اجرایی کردن کدام کار، هم ما را به رضایتی میرساند که بیهوده نبوده ایم و هم جامعه را به ساحتی #بالاتر_و_والاتر در می آورد؟
(بالا را برای ابعاد #گیتیک و والا را برای ابعاد #مینویی انسان به کار می برم و باز اشاره میکنم به ظرفیت شگفت زبان فارسی که او بالاست اما فلانی والا است. جدای از اینکه خود کلمه بال و بالا بسیار شگفتی ها دارد که جای دیگر گفته خواهد شد)
دست کم نگاه من به تاریخ پس پشت نشان میدهد انسان ایرانی به تعبیر من تلاشهای اجتماعی و گروهی و..بسیار انجام داده اما به طرز غریبی همه ی اینها منتج به سقوطی دیگر شده است.همانگونه که در بخش نخست گفتم ملت ما عروس قدرت خویش را گاه به حجله ی کامرانی شاه تقدیم کرده و گاه به فراش شیخ فرستاده که البته او مثنی و ثلاث و رباع هم بلد بوده چون قدرت ،ثروت ،معنویت و..را نیز طلبه بوده است از جمشید تا یومنا هذا
باری در میانه ی این طوفانهای آتش و آب، در بستر زمین لرزه های انسان کش بیرونی و درونی مینگرم و دو قله می بینم۱- طبقه ی وزیران مغضوب و منکوب و.. مانند #بزرگمهر و #برامکه و #حسنک و #خواجه_فلان و #قائم_مقام بهمان..
بر سریر خون نشسته و به دار جنون برخاسته ۲- حکما و متفکرانی که درکنج دردخویش مجری #پروژه_ی_شخصی خویش بوده اند و البته هم سرنوشت با گروه نخست #روزبه ( ابن مقفع که او نیز دانه های گلستان و درختان این فرهنگ را از کام اژدهای تازی درآورد تا رنگ گلی بماند و بوی نسترنی) تا سهروردی و عین القضاةوناصر خسرو و فردوسی و مولانا و حافظ تا.. بسیاری از شهربندان درد همین صد سال اخیر؛ دهخدا و شاملو و هوشنگ اتحاد و..دهها مترجم و محقق غریب جامعه ی ما..هرچند به واسطه ی تغییر اقلیم جهانی پروژه های شخصی دیگری هم فعال شده اند که البته چهره ای عمومی دارند اما باز قايم به فردند
بنیاد فلان و جمعیت بهمان و..
نهایتا اینکه جامعه ی ایرانی نمی تواند فعال نباشد و گواه این سخن کل تاریخ ماست اما مجموعه ی این فعالیتها چرا #نشده مساله ی بزرگ ماست؟
من مفهوم مد نظر ایرانیان را از #سرنوشت درک میکنم معنایی بسیار در هم تنیده و پیچیده و از قضا عقلانی نیز.. و همین بعد عقلانیتش مرا وا میدارد که همراه بسیاری از مردم گهکاه زمزمه کنم: سرنوشت را باید از سر نوشت..👇👇👇
#طرحواره_ی_جامعه_ی_ایرانی و
تاثیرش بر #خویشکاری_انسان_ایرانی(۲)
#دکتر_محسن_یارمحمدی
در بخش نخست از سرفصلهایی کلی سخن گفتم که باید به تجزی برسند و با ابزار گوناگون آزموده شوند اینکه از شاخصه های اکثریت ایرانیان ناسازگاری با مجموعه ی حاکمیت است و پس ازچندی همراهی کار به ستیز و عناد میکشد که ازلطیفه ساختن آغاز میشود ومیرسد به سودای برانداختن
علل این ویژگی البته مهم است؛سوءظن تاریخی ایرانیان به قدرت و صاحبانش زیرا از جمشید به بعد تقریبا تمام حاکمان این سرزمین از نظر مردم عملا مردودند
آیا این سرکشی عادتی بیمار گونه است یا نشان از پیشرو بودن مردمی دارد که در بسیاری مواقع از حاکمانشان جلوترند؟ اگر بیماری است عواقبش چیست؟بیرون آمدن فلسفه ی انتظار از دل چنین فرهنگی و تصور آینده ای بهشتی به کمک زمینه سازی تک تک مردم و حضور موعود چه ربطی به آن عدم پذیرش دارد؟آیا این باور خواسته جامعه را از خمودگی نجات دهد یا از قضا موجب انجماد شده است؟اگر ایرانیان پیشرو نیستند پس چرا پر فراز و نشیب ترین و سیال ترین جامعه ی منطقه را داریم؟ سیالیتی که عوامل خارجی درش دخیل هست اما بیشتر ریشه درهمین دیار دارد
و اگر این مردم پیشرو هستند چرا پیش نمیروند یا بسیار کند پیش میروند؟چرا بارها و بارها غلتاندن و برگرداندن این #تخته_سنگ راه به نقطه ی پیشین میبرد اما انسان ایرانی از زور زدن دست بر نداشته است؟گیر کار کجاست؟ این تخته سنگ اصلا اشتباهی نیست؟
خب اخوان از زمان مکان گفته بود، شب و همه پیوستگان با هم ولی از پای و با زنجیر
این زنجیر چیست؟هویت تاریخی فرهنگی؟ جغرافیای طبیعی و تاریخی؟زبان فارسی؟( زبان = بود_نمود انسان) آری همه ی اینها و بیشتر #موقع ای را ساخته که #ایرانیت است.
مردمان معترض( به استثنای اقلیت همیشه بهره مند)که حاکمان را در یک کلمه به #پیمان_شکنی متهم می کنند و حاکمان #انسدادساز از مسند کنار نرو مگر به سرنگونی که مردم را به #قدرناشناسی و جوگیری متهم میکنند و بر تخت تفرعن و #خودخداپنداری #اکثرهم_لایومنون و لایعقلون و..میخوانند
حال در چنین موقع #بغرنج خویشکاری انسان دغدغه مند ایرانی چگونه تعریف خواهد شد؟ این طوفانها و زلزله ها و سیل ها و خشکسالی ها و..امکان چه #کار_ویژه ای را به ما میدهد؟ و اجرایی کردن کدام کار، هم ما را به رضایتی میرساند که بیهوده نبوده ایم و هم جامعه را به ساحتی #بالاتر_و_والاتر در می آورد؟
(بالا را برای ابعاد #گیتیک و والا را برای ابعاد #مینویی انسان به کار می برم و باز اشاره میکنم به ظرفیت شگفت زبان فارسی که او بالاست اما فلانی والا است. جدای از اینکه خود کلمه بال و بالا بسیار شگفتی ها دارد که جای دیگر گفته خواهد شد)
دست کم نگاه من به تاریخ پس پشت نشان میدهد انسان ایرانی به تعبیر من تلاشهای اجتماعی و گروهی و..بسیار انجام داده اما به طرز غریبی همه ی اینها منتج به سقوطی دیگر شده است.همانگونه که در بخش نخست گفتم ملت ما عروس قدرت خویش را گاه به حجله ی کامرانی شاه تقدیم کرده و گاه به فراش شیخ فرستاده که البته او مثنی و ثلاث و رباع هم بلد بوده چون قدرت ،ثروت ،معنویت و..را نیز طلبه بوده است از جمشید تا یومنا هذا
باری در میانه ی این طوفانهای آتش و آب، در بستر زمین لرزه های انسان کش بیرونی و درونی مینگرم و دو قله می بینم۱- طبقه ی وزیران مغضوب و منکوب و.. مانند #بزرگمهر و #برامکه و #حسنک و #خواجه_فلان و #قائم_مقام بهمان..
بر سریر خون نشسته و به دار جنون برخاسته ۲- حکما و متفکرانی که درکنج دردخویش مجری #پروژه_ی_شخصی خویش بوده اند و البته هم سرنوشت با گروه نخست #روزبه ( ابن مقفع که او نیز دانه های گلستان و درختان این فرهنگ را از کام اژدهای تازی درآورد تا رنگ گلی بماند و بوی نسترنی) تا سهروردی و عین القضاةوناصر خسرو و فردوسی و مولانا و حافظ تا.. بسیاری از شهربندان درد همین صد سال اخیر؛ دهخدا و شاملو و هوشنگ اتحاد و..دهها مترجم و محقق غریب جامعه ی ما..هرچند به واسطه ی تغییر اقلیم جهانی پروژه های شخصی دیگری هم فعال شده اند که البته چهره ای عمومی دارند اما باز قايم به فردند
بنیاد فلان و جمعیت بهمان و..
نهایتا اینکه جامعه ی ایرانی نمی تواند فعال نباشد و گواه این سخن کل تاریخ ماست اما مجموعه ی این فعالیتها چرا #نشده مساله ی بزرگ ماست؟
من مفهوم مد نظر ایرانیان را از #سرنوشت درک میکنم معنایی بسیار در هم تنیده و پیچیده و از قضا عقلانی نیز.. و همین بعد عقلانیتش مرا وا میدارد که همراه بسیاری از مردم گهکاه زمزمه کنم: سرنوشت را باید از سر نوشت..👇👇👇
#مطالعه_چرا!؟
...و همچنان من و ما اصرار و الحاح و پافشاری داریم بر مطالعه و همچنان برخی میپرسند؛ چرا اینهمه اصرار؟!
و البته به نظر می رسد که چندین دهه است که
ما #آب_در_هاون_میکوبیم..
چرا که فی المثل تعداد تحصیل کردگان و باسوادان سی سال پیش این جامعه بیست میلیون نفر بود و شمارگان کتاب ۳۰۰۰ جلد و الان تعداد تحصیل کردگان و دانشگاه رفتگان مثلا شصت میلیون است و شمارگان کتاب ۵۰۰ نسخه ..
اما ما همچنان پای می فشاریم بر مطالعه، دیگر نه برای مطالعه ی حداکثری و افزایش آگاهی عمومی جامعه و بهتر شدن فردای دسته جمعی مان که به بهانه های کوچک تر فردی شخصی یا جمعی و خصوصی ...
من اطلاعی از اجزای مغز و عملکرد آن و ربطش با ذهن و تفکر و احساس و عواطف و.. ندارم اما چیزی را خوب میدانم و آن اینکه مغز خودش یک دستگاه است مثلا یک بدن است با استخوان بندی و ماهیچه ها و بافتها و رگها و مواد گوناگون و... که #کار می کند.
قیاس می گیرم؛ همانطور که بدن من با هزاران جزئش پرورده میشود با ورزش و انواع #کار و گونه های مختلف غذا و شیوه های ارتباط و.. و هرچه این اجزا توانمند تر باشند بدن به سروسامان تر است ، مغز هم همینطور است یعنی اسکلتش ، زیرساخت و روساختش انواع بسیار ماهیچه ها و مفاصلش در کار و تفریح و درگیری و تغذیه و... است که قوی میشود.
و مطالعه و #مشارکت در مطالعه ( در معنای عامش ، موسیقی، فیلم ، دیدن طبیعت و طبیعت مردم و ... کتاب) موجب نیرومندی انسان میشود ، هزار جای نرفته را میروی و هزار شخص ندیده را میبینی و از هردرخت دور و نزدیک، میوه های #طعماطعم و رنگارنگ تجربه های و دانسته ها و دریافتها و.. را می چینی و عمر و جان افزون میکنی که دانایی توانایی است و انسان توانا تر کم آسیب تر است و عمرش دراز تر ...
نگاه کنید به هشتاد نودسالگان مانده در ده سالگی و سی چهل سالگان خردورزی که هستند در این کشور و ببینید کدامهاشان بیشتر اهل #مطالعه بوده اند..
باری شاید یکی از بزرگترین هدیه ها ی مطالعه #فریب_نخوردن باشد و موضوع فریب شیاطین قرار نگرفتن ...
همه ی ما تجربه ی تلخ فریب خوردن را به برکت این چند دهه داریم حتا #خودفریبی را بیشتر... یادتان هست وقتی میفهمیم سرکار بوده ایم تا دیگران حال کنند چه حسی داشته ایم..
همیشه گفته ام هیزم اجاق شکمبارگی و زیرشکمبارگی و... دیگران شدن چه جهنمی است.
اینکه ما سوختیم تا دیگری و دیگران در جکوزی گرم شده از سوختن ما به #شاهدبازی خفت و خیز کنند ، جهنم است آقا، جهنم کدام #جهنم_دره است؟!
آری و هرگاه که فریب نخورده ایم محصول دانسته ها و مطالعاتمان دستگیرمان بوده و نگذاشته زغال شویم..
خب حالا پاسخ روشن است و من راحتم چون علت اینهمه سوخت ملت را میدانم و ...
هیچکس البته نمی تواند مانع سوختن کسی شود مگر اینکه خود آن شخص بخواهد و #کار_کند...
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
...و همچنان من و ما اصرار و الحاح و پافشاری داریم بر مطالعه و همچنان برخی میپرسند؛ چرا اینهمه اصرار؟!
و البته به نظر می رسد که چندین دهه است که
ما #آب_در_هاون_میکوبیم..
چرا که فی المثل تعداد تحصیل کردگان و باسوادان سی سال پیش این جامعه بیست میلیون نفر بود و شمارگان کتاب ۳۰۰۰ جلد و الان تعداد تحصیل کردگان و دانشگاه رفتگان مثلا شصت میلیون است و شمارگان کتاب ۵۰۰ نسخه ..
اما ما همچنان پای می فشاریم بر مطالعه، دیگر نه برای مطالعه ی حداکثری و افزایش آگاهی عمومی جامعه و بهتر شدن فردای دسته جمعی مان که به بهانه های کوچک تر فردی شخصی یا جمعی و خصوصی ...
من اطلاعی از اجزای مغز و عملکرد آن و ربطش با ذهن و تفکر و احساس و عواطف و.. ندارم اما چیزی را خوب میدانم و آن اینکه مغز خودش یک دستگاه است مثلا یک بدن است با استخوان بندی و ماهیچه ها و بافتها و رگها و مواد گوناگون و... که #کار می کند.
قیاس می گیرم؛ همانطور که بدن من با هزاران جزئش پرورده میشود با ورزش و انواع #کار و گونه های مختلف غذا و شیوه های ارتباط و.. و هرچه این اجزا توانمند تر باشند بدن به سروسامان تر است ، مغز هم همینطور است یعنی اسکلتش ، زیرساخت و روساختش انواع بسیار ماهیچه ها و مفاصلش در کار و تفریح و درگیری و تغذیه و... است که قوی میشود.
و مطالعه و #مشارکت در مطالعه ( در معنای عامش ، موسیقی، فیلم ، دیدن طبیعت و طبیعت مردم و ... کتاب) موجب نیرومندی انسان میشود ، هزار جای نرفته را میروی و هزار شخص ندیده را میبینی و از هردرخت دور و نزدیک، میوه های #طعماطعم و رنگارنگ تجربه های و دانسته ها و دریافتها و.. را می چینی و عمر و جان افزون میکنی که دانایی توانایی است و انسان توانا تر کم آسیب تر است و عمرش دراز تر ...
نگاه کنید به هشتاد نودسالگان مانده در ده سالگی و سی چهل سالگان خردورزی که هستند در این کشور و ببینید کدامهاشان بیشتر اهل #مطالعه بوده اند..
باری شاید یکی از بزرگترین هدیه ها ی مطالعه #فریب_نخوردن باشد و موضوع فریب شیاطین قرار نگرفتن ...
همه ی ما تجربه ی تلخ فریب خوردن را به برکت این چند دهه داریم حتا #خودفریبی را بیشتر... یادتان هست وقتی میفهمیم سرکار بوده ایم تا دیگران حال کنند چه حسی داشته ایم..
همیشه گفته ام هیزم اجاق شکمبارگی و زیرشکمبارگی و... دیگران شدن چه جهنمی است.
اینکه ما سوختیم تا دیگری و دیگران در جکوزی گرم شده از سوختن ما به #شاهدبازی خفت و خیز کنند ، جهنم است آقا، جهنم کدام #جهنم_دره است؟!
آری و هرگاه که فریب نخورده ایم محصول دانسته ها و مطالعاتمان دستگیرمان بوده و نگذاشته زغال شویم..
خب حالا پاسخ روشن است و من راحتم چون علت اینهمه سوخت ملت را میدانم و ...
هیچکس البته نمی تواند مانع سوختن کسی شود مگر اینکه خود آن شخص بخواهد و #کار_کند...
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشتهای_میانسالی
در مقایسه با پدر بزرگ و مادر بزرگم ،پدر و مادرم غنی تر شده بودند غنی تر در درآمد و حال و احوال و روابط و سواد و.. من در مقایسه با ایشان علی الظاهر بسیار غنی ترم
و این احتمالا شرح حال بسیاری از همنسلان من است
اما نیک که مینگرم فرقهای عمده ای هست میان ما با یکی دونسل پیشتر؛
راستش من هیچوقت ندیدم ایشان از سختی زندگی بنالند یا از نبود پول گلایه کنند.
هرچه بود همان بود. در آنچه ما #نداری میدانیم کارها میکردند کارستان، مادر بزرگ با پارچه های کهنه زیراندازهای رنگارنگ میساخت و با پارچه های اضافه آمده در خیاطی انواع و اقسام دستمالهای رنگارنگ و دم_کنی هایی که الان اگر ارائه شوند در پاریس جز هنر آوانگارد تلقی میشوند
مادر با سیب زمینی چند نوع غذا میپخت(نه مثل حالا که هی بریزیش تابه ی روغن و..) و ذايقه ی ما خوشه می بست رنگارنگ حجم میگرفت گستردگی و عمق میافت و این بعدها میشد وسعت فکرها و حسهای ما
حکومتهای دیکتاتوری(مذهبی غیر مذهبی و شرقی و غربی اش فرقی ندارد) اینها خلاق نیستند آشپزی شان خلاصه است این است که همیشه یک چیز را به خورد خورندگان میدهند خورنده ی بدبخت هم که ذائقه ی پیچیده ندارد و فقط در پی قضای حاجت است خومیگیرد با آن یک نوع غذا
بزرگترین ویژگی دیکتاتور #تخت بودن است #فلت_بودن.
او از #پیچیدگی بیزار است چون توان فهمش را ندارد لباسهای یک شکل و دستورالعملهای یک شکل شدن شاخصه ی مهم دیکتاتوری است دیکتاتور تنوع را نمیفهمد بنابراین نمی پسندد و نهایتا حذف میکند
هرکس و هر دستگاه در هرجای جهان بخواهد حذف کند. اهریمنی است و سهراب این را دریافته بود؛
و نخواهیم مگس از سر انگشت طبیعت بپرد
آری انسان ذاتا گوناکون است پس اندیشه و احساس نیز امری متنوع است ساخت مدلهای مشخص اندیشیدن اشکالی ندارد اما اصرار بر اینکه #اندیشه همین است و بس، اهریمنی ترین کار ممکن است و بنیانگذار چنین روشی به گمان من افلاطون و ارسطو بویژه دومی است و هرچه از سقراط دور شدیم این صلبیت افزایش یافت که بگذریم.
سخن از شیوه ی زندگی پدران و پدر بزرگان و مادران و مادر بزرگان بود
ایشان چه راهی را رفته بودند که اهل نارضایتی نبودند،چه دیده بودند که در هر شرایطی خیلی خودشان بودند؟
گاه پول فراوان بود فراوان و ایشان همان، بودند متین آرام و..
گویی اتفاق ویژه ای نیفتاده و گاه اصلا پولی نبود و ایشان آرام ، متين.نمیگویم در اوضاع فراخ ، لبخندشان فراختر نمیشد یا در تنگنا چهرهشان مچاله نمیشد اما واقعا مثل نسل ما و نسل بعد از ما اینهمه به قول جدیدیها #تلورانس نداشتند
آنها چه دیده بودند و ما چه ندیده ایم که چنان بودند وچنینیم؟
زور نزنید #دنیا_فرق_کرده، بزرگترین فریب برای در رفتن از یافتن پاسخی است که بسیاری مان نخواهیم یافتش. چون اساسا مسیری را می رویم که به پاسخ آرامش بخش نمیرسد
و بعد اینکه کجای جهان و کی کیهان بوده که #دنیا_فرق_نمیکرده؟
و اینکه ابلهانه است گمان کنیم در تاریخ زمین و زمان فقط این ماییم که اینگونه ایم و..
سخن رفتار نسلهای پیشین بود.من یاد ندارم پدر یا پدربزرگم بنشینند به حرف زدن و راهنمایی کردن کسی درباره ی چیزی اگر حرف زدن و راهنمایی کردن بود بیشتر برای کسب یک مهارت یدی بود چطور بهتر بیل بزنی، درخت هرس کنی یا موتور را جمع کنی و خانه را رنگ بزنی و غذا را خوشمزه تر درآوری و.. نه که نبود نصیحت دو زوج برای سازگاری یا چگونگی کنار آمدن با یک مصیبت و..بود اما من در طول تمام کودکی و نوجوانی دوسه مورد بیشتر به یاد ندارم چنین مجالسی را
بیشتر #کار بود تا حرف و به گمانم نظرشان این بود که آدمی از کار بیشتر می آموزد تا حرف، و آدمی از دیدن بیشتر یاد میگیرد تا شنیدن
اینکه تو ببینی بزرگترت در هر مقامی که هست آرام است و شاد تو را بر می انگیزد که بروی مثل او بشوی و راهکارهای مثل او به آرامش رسیدن را بیابی
اگر فرزندان ما ناآرام اند و بی قرار، خشمگین اند و ناپایدار و.. دلیل دارد بی قراری و ناپایداری ما در ایشان ضریب میخورد
پدرم غنی تر از پدربزرگم بود اما بی قرار تر و فرزندم از هرسه چهار نسل پیشینش مرفه تر است اما نابسامان تر
من منکر عوامل بیرونی نیستم مثلا استبداد به رایی که حاکم است بر جامعه ی ما و البته استوار است بر مستبد بودن اکثریت خودمان یا غلبه ی دیکتاتوری اهریمنی سرمایه سالاری بر جهان به کمک #رسانه اما سخن این است که بلاخره ما را نیز سهمی است در این اوضاع
به گمانم نسل #والد دغدغه مند بزرگترین کاری که میتواند بکند رسیدن به آرامش و رضایت است
زیاد حرف زدن با فرزندانمان سم است چون استبداد رسانه و آموزش و.. بیست چار ساعت پر کرده ذهن بچه ها را و منگ کرده
ادامه👇👇
در مقایسه با پدر بزرگ و مادر بزرگم ،پدر و مادرم غنی تر شده بودند غنی تر در درآمد و حال و احوال و روابط و سواد و.. من در مقایسه با ایشان علی الظاهر بسیار غنی ترم
و این احتمالا شرح حال بسیاری از همنسلان من است
اما نیک که مینگرم فرقهای عمده ای هست میان ما با یکی دونسل پیشتر؛
راستش من هیچوقت ندیدم ایشان از سختی زندگی بنالند یا از نبود پول گلایه کنند.
هرچه بود همان بود. در آنچه ما #نداری میدانیم کارها میکردند کارستان، مادر بزرگ با پارچه های کهنه زیراندازهای رنگارنگ میساخت و با پارچه های اضافه آمده در خیاطی انواع و اقسام دستمالهای رنگارنگ و دم_کنی هایی که الان اگر ارائه شوند در پاریس جز هنر آوانگارد تلقی میشوند
مادر با سیب زمینی چند نوع غذا میپخت(نه مثل حالا که هی بریزیش تابه ی روغن و..) و ذايقه ی ما خوشه می بست رنگارنگ حجم میگرفت گستردگی و عمق میافت و این بعدها میشد وسعت فکرها و حسهای ما
حکومتهای دیکتاتوری(مذهبی غیر مذهبی و شرقی و غربی اش فرقی ندارد) اینها خلاق نیستند آشپزی شان خلاصه است این است که همیشه یک چیز را به خورد خورندگان میدهند خورنده ی بدبخت هم که ذائقه ی پیچیده ندارد و فقط در پی قضای حاجت است خومیگیرد با آن یک نوع غذا
بزرگترین ویژگی دیکتاتور #تخت بودن است #فلت_بودن.
او از #پیچیدگی بیزار است چون توان فهمش را ندارد لباسهای یک شکل و دستورالعملهای یک شکل شدن شاخصه ی مهم دیکتاتوری است دیکتاتور تنوع را نمیفهمد بنابراین نمی پسندد و نهایتا حذف میکند
هرکس و هر دستگاه در هرجای جهان بخواهد حذف کند. اهریمنی است و سهراب این را دریافته بود؛
و نخواهیم مگس از سر انگشت طبیعت بپرد
آری انسان ذاتا گوناکون است پس اندیشه و احساس نیز امری متنوع است ساخت مدلهای مشخص اندیشیدن اشکالی ندارد اما اصرار بر اینکه #اندیشه همین است و بس، اهریمنی ترین کار ممکن است و بنیانگذار چنین روشی به گمان من افلاطون و ارسطو بویژه دومی است و هرچه از سقراط دور شدیم این صلبیت افزایش یافت که بگذریم.
سخن از شیوه ی زندگی پدران و پدر بزرگان و مادران و مادر بزرگان بود
ایشان چه راهی را رفته بودند که اهل نارضایتی نبودند،چه دیده بودند که در هر شرایطی خیلی خودشان بودند؟
گاه پول فراوان بود فراوان و ایشان همان، بودند متین آرام و..
گویی اتفاق ویژه ای نیفتاده و گاه اصلا پولی نبود و ایشان آرام ، متين.نمیگویم در اوضاع فراخ ، لبخندشان فراختر نمیشد یا در تنگنا چهرهشان مچاله نمیشد اما واقعا مثل نسل ما و نسل بعد از ما اینهمه به قول جدیدیها #تلورانس نداشتند
آنها چه دیده بودند و ما چه ندیده ایم که چنان بودند وچنینیم؟
زور نزنید #دنیا_فرق_کرده، بزرگترین فریب برای در رفتن از یافتن پاسخی است که بسیاری مان نخواهیم یافتش. چون اساسا مسیری را می رویم که به پاسخ آرامش بخش نمیرسد
و بعد اینکه کجای جهان و کی کیهان بوده که #دنیا_فرق_نمیکرده؟
و اینکه ابلهانه است گمان کنیم در تاریخ زمین و زمان فقط این ماییم که اینگونه ایم و..
سخن رفتار نسلهای پیشین بود.من یاد ندارم پدر یا پدربزرگم بنشینند به حرف زدن و راهنمایی کردن کسی درباره ی چیزی اگر حرف زدن و راهنمایی کردن بود بیشتر برای کسب یک مهارت یدی بود چطور بهتر بیل بزنی، درخت هرس کنی یا موتور را جمع کنی و خانه را رنگ بزنی و غذا را خوشمزه تر درآوری و.. نه که نبود نصیحت دو زوج برای سازگاری یا چگونگی کنار آمدن با یک مصیبت و..بود اما من در طول تمام کودکی و نوجوانی دوسه مورد بیشتر به یاد ندارم چنین مجالسی را
بیشتر #کار بود تا حرف و به گمانم نظرشان این بود که آدمی از کار بیشتر می آموزد تا حرف، و آدمی از دیدن بیشتر یاد میگیرد تا شنیدن
اینکه تو ببینی بزرگترت در هر مقامی که هست آرام است و شاد تو را بر می انگیزد که بروی مثل او بشوی و راهکارهای مثل او به آرامش رسیدن را بیابی
اگر فرزندان ما ناآرام اند و بی قرار، خشمگین اند و ناپایدار و.. دلیل دارد بی قراری و ناپایداری ما در ایشان ضریب میخورد
پدرم غنی تر از پدربزرگم بود اما بی قرار تر و فرزندم از هرسه چهار نسل پیشینش مرفه تر است اما نابسامان تر
من منکر عوامل بیرونی نیستم مثلا استبداد به رایی که حاکم است بر جامعه ی ما و البته استوار است بر مستبد بودن اکثریت خودمان یا غلبه ی دیکتاتوری اهریمنی سرمایه سالاری بر جهان به کمک #رسانه اما سخن این است که بلاخره ما را نیز سهمی است در این اوضاع
به گمانم نسل #والد دغدغه مند بزرگترین کاری که میتواند بکند رسیدن به آرامش و رضایت است
زیاد حرف زدن با فرزندانمان سم است چون استبداد رسانه و آموزش و.. بیست چار ساعت پر کرده ذهن بچه ها را و منگ کرده
ادامه👇👇
#یادداشت_های_پریشانی
#از_بود_تا_نمود و طرح یک سوال کهن؛
۱- راستش در عوالم انسانی خیلی وقت است گمان میکنم بود اشیاء را در نمودشان باید یافت.
اینکه آیا اصلا چیزی وجود دارد؟ در آنجا ثابت میشود که #کار_کند و بشود نتایج و تاثیرات آن چیز را دید. دست کم برای فهم کس یا کسانی که باور مند وجود چیزی هستند باید ازین راه وارد شد کما اینکه من به بود و وجود آن چیز باور نداشته باشم.
مثال عامیانه بزنم؟
در کودکی ، بسیاری از ما وجود #جن را ثابت میکردند و بسیاری نفی..
کس یا نیرویی غیر مرئی که در نظر بسیاری وجودی متقن و موثر دارد و با اینکه شیئ غیر مرئی است اما با اشیاء مرئی کارهای مرئی می کند و..(؟!)
همیشه میگفتم اگر برای شخص باور مند آن باور کار میکند پس آن چیز هم هست. و برای من که طبعا نافی ام. نیست.
اگر من گمان میکنم آن شخص باورمند اسیر توهمات است و خرافات ، باید چنان عینی و ملموس برای آن معتقد شرح دهم موضوع را که او ببیند این تاثیر و کارکرد و.. ناشی از چیز دیگری است نه وهمی که او دارد. کاری مثل استدلال ابراهیم در #بت_شکنی یا ابن سینا در هشیار کردن آن امیرزاده و..
۲- باوری در ذهن فردی بسیاری از ما و نهایتا ذهن جمعی بسیاری از ما ایرانیان موکد شده که؛روزگار،دهر، دنیا و.. #شخص اند و تشخصی دارند فعال و تاثیرگذار؛
ملامت مکن هیچ کس بر گناه
که روزی بیفتی به چاه سیاه
این باور کهن در گذر زمان مستندات خود را یافته مثلا دیده و شنیده ایم که در عرصه های شخصی اجتماعی، سیاسی و..حتا علمی طعنه زنندگان ملامتگری را که چندی بعد خود غرق چیزی بوده اند که منع و نفی و ملامتش میکردند کأنه دنیا منتظر است شما چیزی را منع کنید تا آن را بگذارد در کاسه تان:
کسی که گناهکاری را سرزنش کرده خود در همان گناه غوطه ها خورده. کسی که دیکتاتور خون ریزی را ملامت میکرده به جایی رسیده که دیکتاتور پیشین در مقام مقایسه با این یکی فرشته خصالی بی همال شده و آنکس که به طعنه خوانده؛
مه فشاند نور و سگ عوعو کند
هرکسی بر طینت خود میتند
سگی شده که به ماه و خورشید دشنام میدهد و.. گذشته از تجارب زیسته این باور به احادیث و سخنان بزرگان هم راه یافته و موکد هم شده و البته برای پرهیز از نتایج ویرانگر این باور راهکارهایی هم پدید آمده
کدام نتایج ویرانگر؟ یکیش دعوت به سکوت در باره ی معایب و پستی ها که عین فلاکت و تباهی است
چون این باور میگوید مثلا سپاهی ستمکار یا انسان گنه کار یا بالادست نابکار و.. را عیب مگیر و.. و برای همین بوده که آن باور را نیز تصحیح و تکمیل کرده اند مثلا از امانی نقل شده: اگر کسی خطایی کرد حد آن خطا را بدون سرزنش و تمسخر و.. جاری کنید وگرنه خود نیز به آن خطادچار خواهید شد
و اینجا ترمزی قرار داده شده که به نظر درونی است و شخصی و در همین نیز راز بزرگی نهفته است. شمایید و شما که میدانید در تاختن به تباهی وخطا اهل تقوایید و پروا یا تمسخری رسوا..و چندی بعد است که روزگار بر شما و همگان عیان میکند در آن تازش اهل صواب بوده اید یا خطا، من پست تان در میان بوده یا سعادت دیگران..
۳- سخن و نتیجه ی پایانی اینکه؛ سالهاست در جامعه ی ایرانی در سطوح شخصی و عمومی شاهد چنین اتفاقاتی هستیم انسانی که دزد بگیر بوده اکنون سرآمد دزدان است و یاور ایشان گویا قرار بوده دزدان طوایف دیگر را بگیرد تا زمینه ی ظهور دزدان طایفه ی خود فراهمکند.گروهی که برای نجات مستضعفین شکل گرفته و کنار زدن مستکبرین حالا بزرگترین چماق در دست مستکبرین است بر سر مستضعفین. آن که با ابزار علم نفی خرافات میکرده الان بزرگترین مروج خرافات است آن زندانی کشیده برای آزادی اکنون کلید دار بزرگترین زندان هاست آن ملامتگر بیعاری و بیکاری اکنون در تفعن بیعاری و بیکاری مضاعف دست و پا میزند و البته که قبول ندارد افتاده در مرداب و..
۴- حال با این چشم بندی های هولناک و ویرانگر بودن و اینگونه بودن، من انسان، مای اهالی ایران چه بایدمان کرد؟!
پرسشی است که ما باید برایش پاسخی درخور بیابیم..
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#از_بود_تا_نمود و طرح یک سوال کهن؛
۱- راستش در عوالم انسانی خیلی وقت است گمان میکنم بود اشیاء را در نمودشان باید یافت.
اینکه آیا اصلا چیزی وجود دارد؟ در آنجا ثابت میشود که #کار_کند و بشود نتایج و تاثیرات آن چیز را دید. دست کم برای فهم کس یا کسانی که باور مند وجود چیزی هستند باید ازین راه وارد شد کما اینکه من به بود و وجود آن چیز باور نداشته باشم.
مثال عامیانه بزنم؟
در کودکی ، بسیاری از ما وجود #جن را ثابت میکردند و بسیاری نفی..
کس یا نیرویی غیر مرئی که در نظر بسیاری وجودی متقن و موثر دارد و با اینکه شیئ غیر مرئی است اما با اشیاء مرئی کارهای مرئی می کند و..(؟!)
همیشه میگفتم اگر برای شخص باور مند آن باور کار میکند پس آن چیز هم هست. و برای من که طبعا نافی ام. نیست.
اگر من گمان میکنم آن شخص باورمند اسیر توهمات است و خرافات ، باید چنان عینی و ملموس برای آن معتقد شرح دهم موضوع را که او ببیند این تاثیر و کارکرد و.. ناشی از چیز دیگری است نه وهمی که او دارد. کاری مثل استدلال ابراهیم در #بت_شکنی یا ابن سینا در هشیار کردن آن امیرزاده و..
۲- باوری در ذهن فردی بسیاری از ما و نهایتا ذهن جمعی بسیاری از ما ایرانیان موکد شده که؛روزگار،دهر، دنیا و.. #شخص اند و تشخصی دارند فعال و تاثیرگذار؛
ملامت مکن هیچ کس بر گناه
که روزی بیفتی به چاه سیاه
این باور کهن در گذر زمان مستندات خود را یافته مثلا دیده و شنیده ایم که در عرصه های شخصی اجتماعی، سیاسی و..حتا علمی طعنه زنندگان ملامتگری را که چندی بعد خود غرق چیزی بوده اند که منع و نفی و ملامتش میکردند کأنه دنیا منتظر است شما چیزی را منع کنید تا آن را بگذارد در کاسه تان:
کسی که گناهکاری را سرزنش کرده خود در همان گناه غوطه ها خورده. کسی که دیکتاتور خون ریزی را ملامت میکرده به جایی رسیده که دیکتاتور پیشین در مقام مقایسه با این یکی فرشته خصالی بی همال شده و آنکس که به طعنه خوانده؛
مه فشاند نور و سگ عوعو کند
هرکسی بر طینت خود میتند
سگی شده که به ماه و خورشید دشنام میدهد و.. گذشته از تجارب زیسته این باور به احادیث و سخنان بزرگان هم راه یافته و موکد هم شده و البته برای پرهیز از نتایج ویرانگر این باور راهکارهایی هم پدید آمده
کدام نتایج ویرانگر؟ یکیش دعوت به سکوت در باره ی معایب و پستی ها که عین فلاکت و تباهی است
چون این باور میگوید مثلا سپاهی ستمکار یا انسان گنه کار یا بالادست نابکار و.. را عیب مگیر و.. و برای همین بوده که آن باور را نیز تصحیح و تکمیل کرده اند مثلا از امانی نقل شده: اگر کسی خطایی کرد حد آن خطا را بدون سرزنش و تمسخر و.. جاری کنید وگرنه خود نیز به آن خطادچار خواهید شد
و اینجا ترمزی قرار داده شده که به نظر درونی است و شخصی و در همین نیز راز بزرگی نهفته است. شمایید و شما که میدانید در تاختن به تباهی وخطا اهل تقوایید و پروا یا تمسخری رسوا..و چندی بعد است که روزگار بر شما و همگان عیان میکند در آن تازش اهل صواب بوده اید یا خطا، من پست تان در میان بوده یا سعادت دیگران..
۳- سخن و نتیجه ی پایانی اینکه؛ سالهاست در جامعه ی ایرانی در سطوح شخصی و عمومی شاهد چنین اتفاقاتی هستیم انسانی که دزد بگیر بوده اکنون سرآمد دزدان است و یاور ایشان گویا قرار بوده دزدان طوایف دیگر را بگیرد تا زمینه ی ظهور دزدان طایفه ی خود فراهمکند.گروهی که برای نجات مستضعفین شکل گرفته و کنار زدن مستکبرین حالا بزرگترین چماق در دست مستکبرین است بر سر مستضعفین. آن که با ابزار علم نفی خرافات میکرده الان بزرگترین مروج خرافات است آن زندانی کشیده برای آزادی اکنون کلید دار بزرگترین زندان هاست آن ملامتگر بیعاری و بیکاری اکنون در تفعن بیعاری و بیکاری مضاعف دست و پا میزند و البته که قبول ندارد افتاده در مرداب و..
۴- حال با این چشم بندی های هولناک و ویرانگر بودن و اینگونه بودن، من انسان، مای اهالی ایران چه بایدمان کرد؟!
پرسشی است که ما باید برایش پاسخی درخور بیابیم..
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشت_های_پریشانی
- درنگی کوتاه در واژه های بازار و سوق و پاساژ یا؛
#سرمایه_سالاری دقیقا با ما چه می کند؟
حتما اهل فن ( در هر رشته ای) درباره ی بازار و تاریخ اش، کارکردها و تاثیراتش بر جان و تن انسان و جوامع انسانی کارها کرده و یا خواهند کرد. در اینکه بشر با ساکن شدن، کمکم نظامات ویژه ی این یکجانشینی را به وجود آورد و یکیش نظام بازار است حرفی نیست.
سخن اینکه این تجمیع و انباشت مهمترین نهاد زندگی بشر، چه ها با بشر کرده و می کند؟
که طبعا کتابی در چند مجلد باید نوشت.
من اما بخشی از تاملات پریشانم را در باره ی بازار باشما به اشتراک می گذارم
بازار را از vahā_čarna ایرانی باستان دانسته اند vahā همان #بها امروزی است و چارنه(چ اینجا چیزی بین چ و ک است) از #کار به معنای حرکت و رفتن است پس در بازار شما می روید قیمت می گذارید و می خرید و می فروشید و.. میبینید که اساس بر #دو است و تعامل.
شاید شکل بازار که #گذرگاهی است و در دو طرفش دکانهای قرار دارند بازنمودی از این مفهوم باشد.
در ایران از تاشکند و بخارا تا یزد و همدان و تبریز و اهواز و بغداد هزاران سال است که در زندگی مردم ، بازار کارکردی خاص دارد و ویژگی های معنایی و ظاهری خاص
مثلا در شهرهای قدیمی کاروانسرا، راسته بازار ، چهارسو،گذر، تیمچه و.. معنا و مفهومی دارند که البته سالهاست که در دهان هیولاهایی به نام پاساژ و جدیدا مال بلعیده میشوند.
هر کدام اینها سازه ای مستقل و در عین حال پیوسته بوده اند با شهر و لاجرم مردم شهر مثلا در تیمچه کالاهای نفیس عرضه میشود و سازه اش طوری ساخته میشده تا از آسیب های طبیعی و انسانی مصون تر باشد
یا اینکه در بازارهای قدیم هر صنف جای بخصوصی داشته.
مثلا وقتی شما دنبال خرید کفش بوده اید راهی میانبر داشته و در کوتاه ترین مدت شما را به راسته ی کفاشها می رسانده بدون اینکه عمرتان را به ناچار در گذرهای دیگر تلف کنید و معنای این،احترامی ذاتی به انسان و بزرگترین سرمایه اش یعنی عمرش بوده
این است که اغلب بازارهای قدیمی ایران چندین ورودی و خروجی دارند تا عمری تلف نشود
نکته ی مهم زبانی مفهوم بازار است که در آن، حرکت، بها و ارزش، داد و ستد بسیار بارز است
جالب اینکه #سوق عربی هم اگر ربطی به چهارسو نداشته باشد که احتمالا دارد، به معنای حرکت دادن است و نیز میل و هوس زیاد. سائق هم همان انگیزه ای است که ما را به حرکتی توام با اشتیاق می کشاند
سوق در شکل ساق به معنای پا و گام و قدم است که اینجا هم مفهوم حرکت و نایستادن بسیار قابل توجه است یعنی ما با اشتیاق و هوس دنبال چیزی حرکت می کنیم و لحظاتمان را در این جستن و دیدن و گذشتن از دست می دهیم
در فرانسوی نیز passage از pas به معنای گام و گذر و پیش رفتن است و پاساژ به معنای گذرگاه و تیمچه
جدای ازتلفظ نزدیک به پای فارسی در کلمه ی گذر، مفهوم زمان مندرج است و de ce pas یعنی هم اکنون passė فرانسوی و past انگلیسی به معنای رفته و گذشته نیز بسیار قابل تعمق
بنابراین چه در زبانهای هند و اروپایی و چه در زبانهای سامی مفهموم بازار گره خورده به رفتن،گذر،زمان، تعامل دوطرفه و.. است
اما اتفاقی که در جهان جدید افتاد حکایتگر فاجعه ی عمیق و تباهی آور است
جهان سرمایه داری اصلی ترین سرمایه ی انسان را می خواهد و آن عمر است
عمر انسان بصورت مستقیم یا غیر مستقیم باید در خدمت مفیستوفیلس سرمایه سالاری باشد
نستقیمش( غیرمستقیمش) اینکه نظام واحد جهانی انسانها را از آغاز تولد وارد چرخه ی از آموزش و پرورش می کند که نهایتا پیچ و مهره و قطعات فنی دستگاه مهیبش را #آپدیت کند
مفهوم به روزرسانی بیانگر همان حرکت شتابناک و بدون تاملی است که اگر شما شرایطش را نپذیرید حذف خواهید شد
البته هنوز به پاساژهای مجازی نرسیده ام.
باری پاساژ و مالهای بزرگ پر از مغازه هایی است که از قضا سامان بازارهای انسان محور را ندارند غالبا یک ورودی دارند که خروجی نیز هست.مغازه های بسیار هم_کالا یک جا چیده نمیشوند
تیمچه و بازارچه جای مشخص ندارد در هر طبقه شما می توانید یکی ازین سازه ها را ببینید اگر مال هشت طبقه باشد برای خرید یک کفش هر هشت طبقه را خواهید چرخید. این چرخشها در ساختمان جوری طراحی میشود که طولانی باشد. این چرخشها جوری #ماز مانند می شوند که شما موقعیت زمانی و مکانی تان را گم کنید چون باید خودتان از خودتان ستانده شوید
این است اما برای جلو گیری از هراس گم شدن و شوریدن بر چرخشهای بیهوده تابلوی موقعیت یاب #شما_اینجایید را در گوشه و کنارهای چرخان قرار میدهند
میبینید که شیطان سرمایه چقدر متبحر شده است ادامه👇👇
- درنگی کوتاه در واژه های بازار و سوق و پاساژ یا؛
#سرمایه_سالاری دقیقا با ما چه می کند؟
حتما اهل فن ( در هر رشته ای) درباره ی بازار و تاریخ اش، کارکردها و تاثیراتش بر جان و تن انسان و جوامع انسانی کارها کرده و یا خواهند کرد. در اینکه بشر با ساکن شدن، کمکم نظامات ویژه ی این یکجانشینی را به وجود آورد و یکیش نظام بازار است حرفی نیست.
سخن اینکه این تجمیع و انباشت مهمترین نهاد زندگی بشر، چه ها با بشر کرده و می کند؟
که طبعا کتابی در چند مجلد باید نوشت.
من اما بخشی از تاملات پریشانم را در باره ی بازار باشما به اشتراک می گذارم
بازار را از vahā_čarna ایرانی باستان دانسته اند vahā همان #بها امروزی است و چارنه(چ اینجا چیزی بین چ و ک است) از #کار به معنای حرکت و رفتن است پس در بازار شما می روید قیمت می گذارید و می خرید و می فروشید و.. میبینید که اساس بر #دو است و تعامل.
شاید شکل بازار که #گذرگاهی است و در دو طرفش دکانهای قرار دارند بازنمودی از این مفهوم باشد.
در ایران از تاشکند و بخارا تا یزد و همدان و تبریز و اهواز و بغداد هزاران سال است که در زندگی مردم ، بازار کارکردی خاص دارد و ویژگی های معنایی و ظاهری خاص
مثلا در شهرهای قدیمی کاروانسرا، راسته بازار ، چهارسو،گذر، تیمچه و.. معنا و مفهومی دارند که البته سالهاست که در دهان هیولاهایی به نام پاساژ و جدیدا مال بلعیده میشوند.
هر کدام اینها سازه ای مستقل و در عین حال پیوسته بوده اند با شهر و لاجرم مردم شهر مثلا در تیمچه کالاهای نفیس عرضه میشود و سازه اش طوری ساخته میشده تا از آسیب های طبیعی و انسانی مصون تر باشد
یا اینکه در بازارهای قدیم هر صنف جای بخصوصی داشته.
مثلا وقتی شما دنبال خرید کفش بوده اید راهی میانبر داشته و در کوتاه ترین مدت شما را به راسته ی کفاشها می رسانده بدون اینکه عمرتان را به ناچار در گذرهای دیگر تلف کنید و معنای این،احترامی ذاتی به انسان و بزرگترین سرمایه اش یعنی عمرش بوده
این است که اغلب بازارهای قدیمی ایران چندین ورودی و خروجی دارند تا عمری تلف نشود
نکته ی مهم زبانی مفهوم بازار است که در آن، حرکت، بها و ارزش، داد و ستد بسیار بارز است
جالب اینکه #سوق عربی هم اگر ربطی به چهارسو نداشته باشد که احتمالا دارد، به معنای حرکت دادن است و نیز میل و هوس زیاد. سائق هم همان انگیزه ای است که ما را به حرکتی توام با اشتیاق می کشاند
سوق در شکل ساق به معنای پا و گام و قدم است که اینجا هم مفهوم حرکت و نایستادن بسیار قابل توجه است یعنی ما با اشتیاق و هوس دنبال چیزی حرکت می کنیم و لحظاتمان را در این جستن و دیدن و گذشتن از دست می دهیم
در فرانسوی نیز passage از pas به معنای گام و گذر و پیش رفتن است و پاساژ به معنای گذرگاه و تیمچه
جدای ازتلفظ نزدیک به پای فارسی در کلمه ی گذر، مفهوم زمان مندرج است و de ce pas یعنی هم اکنون passė فرانسوی و past انگلیسی به معنای رفته و گذشته نیز بسیار قابل تعمق
بنابراین چه در زبانهای هند و اروپایی و چه در زبانهای سامی مفهموم بازار گره خورده به رفتن،گذر،زمان، تعامل دوطرفه و.. است
اما اتفاقی که در جهان جدید افتاد حکایتگر فاجعه ی عمیق و تباهی آور است
جهان سرمایه داری اصلی ترین سرمایه ی انسان را می خواهد و آن عمر است
عمر انسان بصورت مستقیم یا غیر مستقیم باید در خدمت مفیستوفیلس سرمایه سالاری باشد
نستقیمش( غیرمستقیمش) اینکه نظام واحد جهانی انسانها را از آغاز تولد وارد چرخه ی از آموزش و پرورش می کند که نهایتا پیچ و مهره و قطعات فنی دستگاه مهیبش را #آپدیت کند
مفهوم به روزرسانی بیانگر همان حرکت شتابناک و بدون تاملی است که اگر شما شرایطش را نپذیرید حذف خواهید شد
البته هنوز به پاساژهای مجازی نرسیده ام.
باری پاساژ و مالهای بزرگ پر از مغازه هایی است که از قضا سامان بازارهای انسان محور را ندارند غالبا یک ورودی دارند که خروجی نیز هست.مغازه های بسیار هم_کالا یک جا چیده نمیشوند
تیمچه و بازارچه جای مشخص ندارد در هر طبقه شما می توانید یکی ازین سازه ها را ببینید اگر مال هشت طبقه باشد برای خرید یک کفش هر هشت طبقه را خواهید چرخید. این چرخشها در ساختمان جوری طراحی میشود که طولانی باشد. این چرخشها جوری #ماز مانند می شوند که شما موقعیت زمانی و مکانی تان را گم کنید چون باید خودتان از خودتان ستانده شوید
این است اما برای جلو گیری از هراس گم شدن و شوریدن بر چرخشهای بیهوده تابلوی موقعیت یاب #شما_اینجایید را در گوشه و کنارهای چرخان قرار میدهند
میبینید که شیطان سرمایه چقدر متبحر شده است ادامه👇👇
Forwarded from اتچ بات
#دوشنبه_های_سینما
#بچه_های_خیابان
#نانی_لویی
به گمانم #بچه_های_کار ترکیب ابلهانه ای است که جامعه ی ما #برتراشیده، تا از بار بودن ِ لبریزاز درد ِ بچه های خیابانی بکاهد تا شانه های بی غیرتی یک جامعه و بویژه گسترندگان اختلاف طبقاتی حتا همان اندک درد حضور ایشان را احساس نکند ودر پیله ی سخیف خوشبختی خویش شنگول بماند...
نمیدانم آن شیاد یا جاهلی که نخستین بار این اصطلاح را گسترش داد میدانست خادم ابلیس شده یا نه.
چون در وجدان جمعی ما ایرانیان #کار آنقدر مثبت بوده ( الان هست؟!) که میتواند قباحت و رذالت بردگی کودکان را پنهان کند..
اینها بماند..
#نانی_لویی ایتالیایی به سال ۱۹۸۹ فیلمی را بر پرده ی سینماهای جهان نمایش داد که اگر آن را نبینید حتما احساس زیان خواهید کرد و بسیاری چیزها را به تبع آن نخواهید دید...
البته بچه های هم نسل من(حدودا متولدین چهل تا شصت) دراین فیلم چیزهایی خواهند دید که بچه های متولد شصت و پنج به بعد مثلا، نخواهند دید..
غی المثل باید در زمان درخشش اعجوبه ای به نام #دیه_گو_آرماندو_مارادونا زندگی میکردید تا بدانید چگونه میشود با #دست_خدا چنان سیلی ای برچهره ی #بریتانیای همیشه متفرعن زد که پس از سی سال و با وجود آزردنهای بسیار #مارادونا، هنوز صورت انگلستان از آن سیلی گرم است وسرخ است..
باید اواخر دهه ی هشتاد میلادی را درک کرده باشید تا بدانید چگونه #یک_مرد #یک_شهر را میتواند احیا کند و مایه ی امید هزاران هزار کودک فقیر باشد. از کوچه های تنگ #بوئینس_آیرس تا خیابانهای کوچک بسته شده در هجوم ماشینهای #ناپل راهی نیست...
بازیگری نیمه مشهور برای بدست آوردن پول برنامه ای را پی میگیرد او میخواهد با کمک صدوپنجاه کودک کار که اغلب قربانی همان فقر تحمیلی شده ودر زندان نوجوانان عمر طی میکنند، تئاتری موزیکال بسازد..
تصورش را بکنید زندگی دهها نوجوان دختر وپسر در کف خیابانهای ناپل جز سیاهی، ننگ و تباهی چه ارائه خواهد داد؟
اینجاست که طنز_تباری ایتالیایی ها پا پیش مینهد تا با قطراتی چند از شهد کمدی ِ ایتالیایی شرنگ جانکاه آنهمه رسوایی را کمی شیرین کند که بیننده تاب دیدن فیلم را داشته باشد..
فیلم۱۲۲َ دقیقه است با موضوعاتی درد آور واتفاقاتی یاس آفرین، اما کاتهای سریع، جابجایی های افقی، رفت و برگشتهای موازی بین تئاتر(؟!) سینما(؟!) و جامعه(؟!) چنان حواس شما را پرت میکند که نه زیاد درد میکشید و نه گذر زمان را احساس میکنید..
#تیغ_وتبرتیز پیش از خبردار شدن #عصب از آن گذشته است...
#بچه_های_خیابان از آن فیلمهایی است که بر من #حق_حیات دارد. تک تک فریمهاو پلانها و سکانسها و جملاتش: زباله زیستی که بعدا #کارتون_خواب نام گرفتند و بعدا تر شدند گورخواب، خطاب به آدمها و موشها و.. نهایتا فقط خودش میگوید:
- اونا(موشها) به خاطر دزدیهاشون بازداشت نمیشن اما من اگه یه چیز کوچولو بدزدم بازداشت میشم. خوش به حالشون..
فیلم اما با همه ی سیاهی ها و دردها فیلمی است در ستایش امید و پاکدامنی ( سکانس آخر و ثابت شدن تصویر لبخند یک کودک معصوم خیابانی) فیلم سرشار از رنگ است و به قول مخملباف در #گبه زندگی رنگ است.. و رنگ با رنج چندان تفاوت آوایی ندارد...
من فقط میتوانم از شما وبرای شما، مصرانه بخواهم این فیلم را ببینید و اگر فیلم گامی فراترتان برد،حتما برای همه ی ما دعا کنید تا به امید و پاکی دلداده بمانیم...
برخیز شاید آفتاب بر ما هم بتابد
حتا اگر باران ببارد خورشید گرممان میکند
بیدار شو برای مردم خوب و بد همیشه امید هست....
شهر ما ناپل ما را دوست دارد وبه ما خیانت نمیکند
بیدار شو...فقط اگر بیدار شوی موفق خواهی شد...
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#بچه_های_خیابان
#نانی_لویی
به گمانم #بچه_های_کار ترکیب ابلهانه ای است که جامعه ی ما #برتراشیده، تا از بار بودن ِ لبریزاز درد ِ بچه های خیابانی بکاهد تا شانه های بی غیرتی یک جامعه و بویژه گسترندگان اختلاف طبقاتی حتا همان اندک درد حضور ایشان را احساس نکند ودر پیله ی سخیف خوشبختی خویش شنگول بماند...
نمیدانم آن شیاد یا جاهلی که نخستین بار این اصطلاح را گسترش داد میدانست خادم ابلیس شده یا نه.
چون در وجدان جمعی ما ایرانیان #کار آنقدر مثبت بوده ( الان هست؟!) که میتواند قباحت و رذالت بردگی کودکان را پنهان کند..
اینها بماند..
#نانی_لویی ایتالیایی به سال ۱۹۸۹ فیلمی را بر پرده ی سینماهای جهان نمایش داد که اگر آن را نبینید حتما احساس زیان خواهید کرد و بسیاری چیزها را به تبع آن نخواهید دید...
البته بچه های هم نسل من(حدودا متولدین چهل تا شصت) دراین فیلم چیزهایی خواهند دید که بچه های متولد شصت و پنج به بعد مثلا، نخواهند دید..
غی المثل باید در زمان درخشش اعجوبه ای به نام #دیه_گو_آرماندو_مارادونا زندگی میکردید تا بدانید چگونه میشود با #دست_خدا چنان سیلی ای برچهره ی #بریتانیای همیشه متفرعن زد که پس از سی سال و با وجود آزردنهای بسیار #مارادونا، هنوز صورت انگلستان از آن سیلی گرم است وسرخ است..
باید اواخر دهه ی هشتاد میلادی را درک کرده باشید تا بدانید چگونه #یک_مرد #یک_شهر را میتواند احیا کند و مایه ی امید هزاران هزار کودک فقیر باشد. از کوچه های تنگ #بوئینس_آیرس تا خیابانهای کوچک بسته شده در هجوم ماشینهای #ناپل راهی نیست...
بازیگری نیمه مشهور برای بدست آوردن پول برنامه ای را پی میگیرد او میخواهد با کمک صدوپنجاه کودک کار که اغلب قربانی همان فقر تحمیلی شده ودر زندان نوجوانان عمر طی میکنند، تئاتری موزیکال بسازد..
تصورش را بکنید زندگی دهها نوجوان دختر وپسر در کف خیابانهای ناپل جز سیاهی، ننگ و تباهی چه ارائه خواهد داد؟
اینجاست که طنز_تباری ایتالیایی ها پا پیش مینهد تا با قطراتی چند از شهد کمدی ِ ایتالیایی شرنگ جانکاه آنهمه رسوایی را کمی شیرین کند که بیننده تاب دیدن فیلم را داشته باشد..
فیلم۱۲۲َ دقیقه است با موضوعاتی درد آور واتفاقاتی یاس آفرین، اما کاتهای سریع، جابجایی های افقی، رفت و برگشتهای موازی بین تئاتر(؟!) سینما(؟!) و جامعه(؟!) چنان حواس شما را پرت میکند که نه زیاد درد میکشید و نه گذر زمان را احساس میکنید..
#تیغ_وتبرتیز پیش از خبردار شدن #عصب از آن گذشته است...
#بچه_های_خیابان از آن فیلمهایی است که بر من #حق_حیات دارد. تک تک فریمهاو پلانها و سکانسها و جملاتش: زباله زیستی که بعدا #کارتون_خواب نام گرفتند و بعدا تر شدند گورخواب، خطاب به آدمها و موشها و.. نهایتا فقط خودش میگوید:
- اونا(موشها) به خاطر دزدیهاشون بازداشت نمیشن اما من اگه یه چیز کوچولو بدزدم بازداشت میشم. خوش به حالشون..
فیلم اما با همه ی سیاهی ها و دردها فیلمی است در ستایش امید و پاکدامنی ( سکانس آخر و ثابت شدن تصویر لبخند یک کودک معصوم خیابانی) فیلم سرشار از رنگ است و به قول مخملباف در #گبه زندگی رنگ است.. و رنگ با رنج چندان تفاوت آوایی ندارد...
من فقط میتوانم از شما وبرای شما، مصرانه بخواهم این فیلم را ببینید و اگر فیلم گامی فراترتان برد،حتما برای همه ی ما دعا کنید تا به امید و پاکی دلداده بمانیم...
برخیز شاید آفتاب بر ما هم بتابد
حتا اگر باران ببارد خورشید گرممان میکند
بیدار شو برای مردم خوب و بد همیشه امید هست....
شهر ما ناپل ما را دوست دارد وبه ما خیانت نمیکند
بیدار شو...فقط اگر بیدار شوی موفق خواهی شد...
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
Telegram
#دردستان
- مرگ هرکس ای پسر همرنگ اوست (مولانا)
#داریوش_مهرجویی؛
مردی که هرگز متوقف نشد*
داریوش مهرجویی یک زندهگی پرتلاطم و طوفانی داشت، در نتیجه مرگش نیز پرتلاطم و طوفانی شد.
داریوش مهرجویی -که نامش یادآور یک داریوش دیگر در بیست و پنج سال پیش است- با زندگیاش در بسیاری جانها آشوب افکند و بسیاری اذهان را به آتش کشید. در مرگش نیز بسیاری جانها و روانها را در آشوب انداخته و به آتش کشیده..
در #عصرانسداد، داریوش مهرجویی هر منفذی و روزنی یافت بستر #کار کرد. تمام تلاشها آن بود که او متوقف شود،وا بدهد، مهاجرت کند و.. ولی او ایستاد و #کارکرد چنانکه مرگش نیز به هیات یک #کار درآمد.
از این منظر این قتل ِبسیار بسیار ددمنشانه، این سلاخی بسیاربسیار هولناک، این شرحه شرحه کردن برآمده از سرشتی اهریمنی، این ترادژدی مهیب و... یک_مرگ_باشکوه است. چیزی که به حق در وجه اساطیریاش #شهادت مینامند.
واما حکایت من(ما) و مهرجویی در دههی شصت آغاز شد وقتی که در طوفان نوجوانی سینما پناهگاهمان بود، همانطور که امجدیه ، همانطور بازی فوتبال در زمین خاکی وسط ظهر تابستان..
ان ایام فیلم ها را با بازیگران می شناختیم نه کارگردانها #گاو را تلویزیون دیده بودیم و حیران تبدیل یا مسخ انسان. بچههای محل گفتند فیلمی آمده باحال و کرکرِ خنده #اکبرعبدی هم هست و ما در سینماهای جنوب شهر غرق فیلم میشدیم. مدتی بعد با خواندن تمام کارهای جلال و شریعتی و علوی و فروغ و... خیلی افقها بر رویمان گشوده شده بود که #هامون آمد.
فکر کنم در #عصرجدید حمید و مهشید را دیدیم و بارها دیدیم.
چند میلیون بار هامون دیده شد؟! شماره از دست بیرون است..
سینما دیگر فیلم نبود.آیینه شده بود.
آیینهی همهی آویختهگان ِ یک سدهی ایران،از نیما تا اخوان تا تک تک ما، معَلقان در شبی تیره و هولناک با «قبایی ژنده و کپک زده» که «یادگارانی مانده میراث از نیاکانمان» بود و نمیدانستیم این مردهریگ را چه کنیم؟
همین بود که من ِ هفده هجده ساله حمید هامون بودم و #براهنی پنجاه ساله حمید هامون بود و معترض داریوش مهرجویی و البته که مهرجویی خودش را به تصویر کشیده بود.خودی که بخش عظیمی از ایرانیان بودند از تبریز تا زاهدان و از اهواز تا سرخس.
هامون #دماوند سینمای ایران شد.خسروجان شکیبایی ِ جوان مرگ، در حمید هامون ماند و از آن بیرون نیامد که نیامد، حتا در سالاد فصل یا اتوبوس شب (ای خدااااااا خدا خدا میبینی پای #کیومرث هم باز شد به نوشته)
و ما حالا لقبی داشتیم؛ #هامون_بازها
بانو توقیف شد،مثل «مدرسه ای که میرفتیم» اما ما در تاکسی #پری نشستیم و زار زار گریستیم.
سارا و لیلا هم آمدند. ما خورههای سینما که کارهایش را دنبال میکردیم، میدیدیم چقدر برخوردها با او و آثارش گوناگون است و این نشان از عظمت #مهرجویی داشت.حتا برخی طرفدارانش گهگاه به او میتاختند، آخر بیچارهها معیارشان شده بود #هامون و انسان را نمیشناختند که فراز و فروددارد و این معنای «کاملن انسان» است چراکه «انسان کامل» دستکم تحققش فریبی بیش نیست
دراین تاختنها البته حسادت و تنگنظری این ژن فعال بسیاری از ایرانیان که در سالهای اخیر بسیار هم فعال شده بیتاثیر نبود.اما مهرجویی خود (خودآگاه یا ناخودآگاه) خود را خوب میشناخت و به تصویر میکشید همین است که نویسندهی نازا به «درخت گلابی» نازا پناه برد تا با #میمچه بسیاریمان در سالن سینما هقهق بگریم و حتا غشکنیم.
باز هم طوفان مهرجویی ما را تکاندهبود تا درخت بودنمان نمیرد.
#نارنجی_پوش باز غرغر برانگیخت اما #علی_سنتوری با تنها بازی موفق رادان باز غوغا کردهبود از توقیفش تا لودادن عامدانهی فیلم و اندک پولهایی که به حساب تهیه کننده ی مظلوم ریخته شد که بماند و کارکند اما سکته نگذاشت
باز هم ما بودیم اشک.
گلشیفته سالها بعد کاری کرد که قبلن در سنتوری انجام داده بود
و حدس میزنم داریوش با تغییر سکانس پایانی شعلهی امید را روشن نگهداشت تا سالها بعد سنتوری دو را بسازد که نگذاشتند.
باری ما که سادگی آقای هالو را پیده بودیم و خونمان در شیشه رفته بود و زین « دایرهی مینا» خونین جگر شدیم و سالها بعد در آشوب فقر و درماندهگی مهمان مامان، با همسایهگانی متنوع، درست مثل اجارهنشینها در خانهای اگر آنجا آپارتمان بود اینجا حیاطی قدیمی بود و در هر دوصورت ایران بود و.. در نت ششم «لا» ناتمام بمانیم دوباره به «سل» نرسیم سلی که کلید آغاز مرداست که هرگز متوقف نخواهد شد چرا که همیشه در آستانهی #سل است همان که فروغ و تجلی «مهر» است #میترا.. آخر دارم در بارهی #داریوش مینویسم «داریوش_مهرجویی..»
* سخنیست از خود استاد
** در نام فیلمها ترتیب زمانی مدنظر نبود
#محسن_یارمحمدی
همیشه وامدار بزرگانی چون مهرجویی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
- مرگ هرکس ای پسر همرنگ اوست (مولانا)
#داریوش_مهرجویی؛
مردی که هرگز متوقف نشد*
داریوش مهرجویی یک زندهگی پرتلاطم و طوفانی داشت، در نتیجه مرگش نیز پرتلاطم و طوفانی شد.
داریوش مهرجویی -که نامش یادآور یک داریوش دیگر در بیست و پنج سال پیش است- با زندگیاش در بسیاری جانها آشوب افکند و بسیاری اذهان را به آتش کشید. در مرگش نیز بسیاری جانها و روانها را در آشوب انداخته و به آتش کشیده..
در #عصرانسداد، داریوش مهرجویی هر منفذی و روزنی یافت بستر #کار کرد. تمام تلاشها آن بود که او متوقف شود،وا بدهد، مهاجرت کند و.. ولی او ایستاد و #کارکرد چنانکه مرگش نیز به هیات یک #کار درآمد.
از این منظر این قتل ِبسیار بسیار ددمنشانه، این سلاخی بسیاربسیار هولناک، این شرحه شرحه کردن برآمده از سرشتی اهریمنی، این ترادژدی مهیب و... یک_مرگ_باشکوه است. چیزی که به حق در وجه اساطیریاش #شهادت مینامند.
واما حکایت من(ما) و مهرجویی در دههی شصت آغاز شد وقتی که در طوفان نوجوانی سینما پناهگاهمان بود، همانطور که امجدیه ، همانطور بازی فوتبال در زمین خاکی وسط ظهر تابستان..
ان ایام فیلم ها را با بازیگران می شناختیم نه کارگردانها #گاو را تلویزیون دیده بودیم و حیران تبدیل یا مسخ انسان. بچههای محل گفتند فیلمی آمده باحال و کرکرِ خنده #اکبرعبدی هم هست و ما در سینماهای جنوب شهر غرق فیلم میشدیم. مدتی بعد با خواندن تمام کارهای جلال و شریعتی و علوی و فروغ و... خیلی افقها بر رویمان گشوده شده بود که #هامون آمد.
فکر کنم در #عصرجدید حمید و مهشید را دیدیم و بارها دیدیم.
چند میلیون بار هامون دیده شد؟! شماره از دست بیرون است..
سینما دیگر فیلم نبود.آیینه شده بود.
آیینهی همهی آویختهگان ِ یک سدهی ایران،از نیما تا اخوان تا تک تک ما، معَلقان در شبی تیره و هولناک با «قبایی ژنده و کپک زده» که «یادگارانی مانده میراث از نیاکانمان» بود و نمیدانستیم این مردهریگ را چه کنیم؟
همین بود که من ِ هفده هجده ساله حمید هامون بودم و #براهنی پنجاه ساله حمید هامون بود و معترض داریوش مهرجویی و البته که مهرجویی خودش را به تصویر کشیده بود.خودی که بخش عظیمی از ایرانیان بودند از تبریز تا زاهدان و از اهواز تا سرخس.
هامون #دماوند سینمای ایران شد.خسروجان شکیبایی ِ جوان مرگ، در حمید هامون ماند و از آن بیرون نیامد که نیامد، حتا در سالاد فصل یا اتوبوس شب (ای خدااااااا خدا خدا میبینی پای #کیومرث هم باز شد به نوشته)
و ما حالا لقبی داشتیم؛ #هامون_بازها
بانو توقیف شد،مثل «مدرسه ای که میرفتیم» اما ما در تاکسی #پری نشستیم و زار زار گریستیم.
سارا و لیلا هم آمدند. ما خورههای سینما که کارهایش را دنبال میکردیم، میدیدیم چقدر برخوردها با او و آثارش گوناگون است و این نشان از عظمت #مهرجویی داشت.حتا برخی طرفدارانش گهگاه به او میتاختند، آخر بیچارهها معیارشان شده بود #هامون و انسان را نمیشناختند که فراز و فروددارد و این معنای «کاملن انسان» است چراکه «انسان کامل» دستکم تحققش فریبی بیش نیست
دراین تاختنها البته حسادت و تنگنظری این ژن فعال بسیاری از ایرانیان که در سالهای اخیر بسیار هم فعال شده بیتاثیر نبود.اما مهرجویی خود (خودآگاه یا ناخودآگاه) خود را خوب میشناخت و به تصویر میکشید همین است که نویسندهی نازا به «درخت گلابی» نازا پناه برد تا با #میمچه بسیاریمان در سالن سینما هقهق بگریم و حتا غشکنیم.
باز هم طوفان مهرجویی ما را تکاندهبود تا درخت بودنمان نمیرد.
#نارنجی_پوش باز غرغر برانگیخت اما #علی_سنتوری با تنها بازی موفق رادان باز غوغا کردهبود از توقیفش تا لودادن عامدانهی فیلم و اندک پولهایی که به حساب تهیه کننده ی مظلوم ریخته شد که بماند و کارکند اما سکته نگذاشت
باز هم ما بودیم اشک.
گلشیفته سالها بعد کاری کرد که قبلن در سنتوری انجام داده بود
و حدس میزنم داریوش با تغییر سکانس پایانی شعلهی امید را روشن نگهداشت تا سالها بعد سنتوری دو را بسازد که نگذاشتند.
باری ما که سادگی آقای هالو را پیده بودیم و خونمان در شیشه رفته بود و زین « دایرهی مینا» خونین جگر شدیم و سالها بعد در آشوب فقر و درماندهگی مهمان مامان، با همسایهگانی متنوع، درست مثل اجارهنشینها در خانهای اگر آنجا آپارتمان بود اینجا حیاطی قدیمی بود و در هر دوصورت ایران بود و.. در نت ششم «لا» ناتمام بمانیم دوباره به «سل» نرسیم سلی که کلید آغاز مرداست که هرگز متوقف نخواهد شد چرا که همیشه در آستانهی #سل است همان که فروغ و تجلی «مهر» است #میترا.. آخر دارم در بارهی #داریوش مینویسم «داریوش_مهرجویی..»
* سخنیست از خود استاد
** در نام فیلمها ترتیب زمانی مدنظر نبود
#محسن_یارمحمدی
همیشه وامدار بزرگانی چون مهرجویی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹