#یادداشت_همیشه
حکایت من و #استاد..
فکر میکنم طی این شش هفت روز میانه ی مهر ماه، آنقدر که دوستان و عزیزانم نگران حالم بودند وتسلیت گفتند در مرگپدرم تسلیت نگفتند و نگران نبودند و بنا بر این میتوانم چنان پرشور و شعار بنویسم و پر سوز و گداز بنگارم که حسابی #هیجان زده شوید و..
اما برای کسی که در مکتب #ایران برآمده و رشد کرده و آموزگارانش فردوسی و ناصرخسرو و سهروردی و عطار و سعدی و مولانا و حافظ بوده اند و زرین کوب ها و شفیعی ها و پورنامداریان ها و... #شجریان ها...ضمن محفوظیت #شعار و #هیجان اصل بر چیز دیگر است.
برای حفظ شعار، میگویم :
اگر سامیان و سواران دشت نیزه گذار، #داوود داشتند که با صدایش انسان ها و حیوان ها می مردند ما #سیاوش داریم که در صدایش انسان و حیوان زنده میشوند
هراس تاریکی از فریاد #مرگ_بر_سیاهی نیست آنچه او را پس می راند افروختن #شمعی است خدایی
همه میتوانند فریاد مرگ بر... سر دهند اما آنان که میتوانند چیزی #بسازند نیاز جامعه ی مایند
فردوسی و حافظ و..پی افکندند از نظم کاخی بلند که دست و چشم هیچ اهریمنی را توان ویران کردن یا نادیده گرفتن آن نیست و #شجریان با همان سخنان و آهنگها و آوازها کاخی ساخت که باید زمانها بگذرد تا بدانند چه شده است
باور دارم حتا خود استاد و دیگران هرقدر بدانند،هنوز نمیدانند #استاد چه کرده است و..
و اما حکایت من و #استاد
کامیاب بوده ام که از ده سالگی #ای_مه_من.. می شنیدم ودر نوجوانی پول توجیبی ام را برای خریدن #بیداد و #آستان_جانان و #دستان صرف میکردم و یکی دوسال دیگر انس من و این صدا و آنها نواهای همراه چهل ساله خواهد شد. بلوغ در راه است.
و طی این چند دهه چه چیزهای استاد شد مایه ی عظمت من نظیرش در ذهن و جان من !؟
۱- امضایش.
کدام چهره ی پرنفوذ و پرآوازه و محبوب القلوب تاریخ گذشته و حال ایران را میشناسید که امضا کند(خاک پای مردم ایران چنان همقافیه شودبا (#محمدرضا_شجریان)؟
دیده اید اکثریت هنربندان دوریالی طلبکار مردمند اما کجای زندگی و کار شجریان جز احترام به مردم می بینید!؟ چنان زیسته که گویا او بدهکار مردم است و زهی حلال زادگی که #همایون و دگر فرزندانش نیز چنین اند
۲- ما هیچوقت از او ناله نشنیدیم ، ناسزا نشنیدیم، نفرین نشنیدیم، طعنه و تمسخر ندیدیم و... اگر بود همه در #کار بود . چیزی که تک تک ما به اجرایش نیازمندیم #کار
و نگاهی به تاریخ درد صدسال اخیر و هزاران سال ایران نشان میدهد که فقط کار بوده که اهریمن تباهی و سیاهی را شکست داده و نه چیز دیگر.. از فردوسی و ابن سینا تا دهخدا و بیضایی و درودی و.. بپرسید.
۳- کار عالیست اما آنچه کار امثال شجریان را کاری تر میکند کار در شرایط مرگ است و #ایمان به کار
۴- ادب و متانت #شجریان برای من یادآور اسطوره ی انسان ایرانی است حتا به هنگامه ی رزم نیز شسته رفته ترین سخنان را میگوید و که میداند این کار چنان تاریکی را به وحشت می اندازد که حد ندارد چون وقتی برای شکست سیاهی از ابزار او بهره میگیری سیاهی بسیار خوشحال است چون تو را تداوم خویش می یابد و میخندد که: « تو نیز از خودمایی»
۵- شجریان نه تنها در عرصه عمومی( کار هنری و اجتماعی و..)پیروز شد که در اصلی ترین نبرد نیز #شاه_دژ خانواده را تباه نکرد إن فی ذلک الذکری لمن کان له قلب..
۶- شجریان نمی گفت پاک است او پاک بودن را نشان میداد چیزی که مورد بغض پلیدی است.
۷- برای امثال #استاد هنر وکار و.. #سلوک است از جنس #صیرورت قرآنی است.او در کارهایش و زندگی اش #میشد و شد
۸- آشنایی عیانی و نهانی او با ادبیات فارسی و فهم جانی سخنان حکمای ایرانی در میان بزرگان ادبیات کم نظیر است چه برسد به اهالی موسیقی
۹- از موسیقی آنقدر می دانم که نام دستگاهها را و برخی گوشه ها را و فرق آواز و تصنیف را و.. سه تاری و #مرغ_سحر را. اما همین چند جرعه دانسته از دریای موسیقی ایرانی،به من میگوید نه #دستان تکرار خواهد شد و نه #بیداد و... البته که هرگز نه سنتور #مشکاتیان را فراموش میکنم در تکمیل و تکامل صدای #استاد، نه تار بیکجه خانی و علیزاده و..را نه کمانچه ی کلهر و نی عندلیبی را ونه فرهنگ فر یا کامکارها و..را
۱۰- #شجریان در بزنگاه تاریخ معاصر در کنار مردم ایستاد و چونان اسلاف خویش(خیام و حافظ) رندانه و به هزار زبان از #مهرپرستی و #مستی گفت و تاریکی #دلاله را با #کار و تولید به سخره گرفت
۱۱- شجریان #پرکار است بسیار بسیار و با اینهمه کار ،منی عمر بر سر ادبیات فارسی و عربی نهاده ام وقتی از منظر خواندن ابیات آثارش مینگرم شاید لغزشهایش دو رقمی نشود و کیست نداند که در خواندن مثلا هزار بیت بد خواندن سه چهار بیت اصلا مشکلی نیست چه رسد به آواز خواندنش
۱۲- در روزگار سفله پروری و کم مایگی و میان مایگی شجریان باسواد و پر مایه..
۱۳- به بعدش برای بعد انشاالله
#محسن_بارانی مهر درد ۱۳۹۹
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
حکایت من و #استاد..
فکر میکنم طی این شش هفت روز میانه ی مهر ماه، آنقدر که دوستان و عزیزانم نگران حالم بودند وتسلیت گفتند در مرگپدرم تسلیت نگفتند و نگران نبودند و بنا بر این میتوانم چنان پرشور و شعار بنویسم و پر سوز و گداز بنگارم که حسابی #هیجان زده شوید و..
اما برای کسی که در مکتب #ایران برآمده و رشد کرده و آموزگارانش فردوسی و ناصرخسرو و سهروردی و عطار و سعدی و مولانا و حافظ بوده اند و زرین کوب ها و شفیعی ها و پورنامداریان ها و... #شجریان ها...ضمن محفوظیت #شعار و #هیجان اصل بر چیز دیگر است.
برای حفظ شعار، میگویم :
اگر سامیان و سواران دشت نیزه گذار، #داوود داشتند که با صدایش انسان ها و حیوان ها می مردند ما #سیاوش داریم که در صدایش انسان و حیوان زنده میشوند
هراس تاریکی از فریاد #مرگ_بر_سیاهی نیست آنچه او را پس می راند افروختن #شمعی است خدایی
همه میتوانند فریاد مرگ بر... سر دهند اما آنان که میتوانند چیزی #بسازند نیاز جامعه ی مایند
فردوسی و حافظ و..پی افکندند از نظم کاخی بلند که دست و چشم هیچ اهریمنی را توان ویران کردن یا نادیده گرفتن آن نیست و #شجریان با همان سخنان و آهنگها و آوازها کاخی ساخت که باید زمانها بگذرد تا بدانند چه شده است
باور دارم حتا خود استاد و دیگران هرقدر بدانند،هنوز نمیدانند #استاد چه کرده است و..
و اما حکایت من و #استاد
کامیاب بوده ام که از ده سالگی #ای_مه_من.. می شنیدم ودر نوجوانی پول توجیبی ام را برای خریدن #بیداد و #آستان_جانان و #دستان صرف میکردم و یکی دوسال دیگر انس من و این صدا و آنها نواهای همراه چهل ساله خواهد شد. بلوغ در راه است.
و طی این چند دهه چه چیزهای استاد شد مایه ی عظمت من نظیرش در ذهن و جان من !؟
۱- امضایش.
کدام چهره ی پرنفوذ و پرآوازه و محبوب القلوب تاریخ گذشته و حال ایران را میشناسید که امضا کند(خاک پای مردم ایران چنان همقافیه شودبا (#محمدرضا_شجریان)؟
دیده اید اکثریت هنربندان دوریالی طلبکار مردمند اما کجای زندگی و کار شجریان جز احترام به مردم می بینید!؟ چنان زیسته که گویا او بدهکار مردم است و زهی حلال زادگی که #همایون و دگر فرزندانش نیز چنین اند
۲- ما هیچوقت از او ناله نشنیدیم ، ناسزا نشنیدیم، نفرین نشنیدیم، طعنه و تمسخر ندیدیم و... اگر بود همه در #کار بود . چیزی که تک تک ما به اجرایش نیازمندیم #کار
و نگاهی به تاریخ درد صدسال اخیر و هزاران سال ایران نشان میدهد که فقط کار بوده که اهریمن تباهی و سیاهی را شکست داده و نه چیز دیگر.. از فردوسی و ابن سینا تا دهخدا و بیضایی و درودی و.. بپرسید.
۳- کار عالیست اما آنچه کار امثال شجریان را کاری تر میکند کار در شرایط مرگ است و #ایمان به کار
۴- ادب و متانت #شجریان برای من یادآور اسطوره ی انسان ایرانی است حتا به هنگامه ی رزم نیز شسته رفته ترین سخنان را میگوید و که میداند این کار چنان تاریکی را به وحشت می اندازد که حد ندارد چون وقتی برای شکست سیاهی از ابزار او بهره میگیری سیاهی بسیار خوشحال است چون تو را تداوم خویش می یابد و میخندد که: « تو نیز از خودمایی»
۵- شجریان نه تنها در عرصه عمومی( کار هنری و اجتماعی و..)پیروز شد که در اصلی ترین نبرد نیز #شاه_دژ خانواده را تباه نکرد إن فی ذلک الذکری لمن کان له قلب..
۶- شجریان نمی گفت پاک است او پاک بودن را نشان میداد چیزی که مورد بغض پلیدی است.
۷- برای امثال #استاد هنر وکار و.. #سلوک است از جنس #صیرورت قرآنی است.او در کارهایش و زندگی اش #میشد و شد
۸- آشنایی عیانی و نهانی او با ادبیات فارسی و فهم جانی سخنان حکمای ایرانی در میان بزرگان ادبیات کم نظیر است چه برسد به اهالی موسیقی
۹- از موسیقی آنقدر می دانم که نام دستگاهها را و برخی گوشه ها را و فرق آواز و تصنیف را و.. سه تاری و #مرغ_سحر را. اما همین چند جرعه دانسته از دریای موسیقی ایرانی،به من میگوید نه #دستان تکرار خواهد شد و نه #بیداد و... البته که هرگز نه سنتور #مشکاتیان را فراموش میکنم در تکمیل و تکامل صدای #استاد، نه تار بیکجه خانی و علیزاده و..را نه کمانچه ی کلهر و نی عندلیبی را ونه فرهنگ فر یا کامکارها و..را
۱۰- #شجریان در بزنگاه تاریخ معاصر در کنار مردم ایستاد و چونان اسلاف خویش(خیام و حافظ) رندانه و به هزار زبان از #مهرپرستی و #مستی گفت و تاریکی #دلاله را با #کار و تولید به سخره گرفت
۱۱- شجریان #پرکار است بسیار بسیار و با اینهمه کار ،منی عمر بر سر ادبیات فارسی و عربی نهاده ام وقتی از منظر خواندن ابیات آثارش مینگرم شاید لغزشهایش دو رقمی نشود و کیست نداند که در خواندن مثلا هزار بیت بد خواندن سه چهار بیت اصلا مشکلی نیست چه رسد به آواز خواندنش
۱۲- در روزگار سفله پروری و کم مایگی و میان مایگی شجریان باسواد و پر مایه..
۱۳- به بعدش برای بعد انشاالله
#محسن_بارانی مهر درد ۱۳۹۹
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#درنگستان
- تأملی در یک بیت حافظ
فقیه مدرسه دی مست بود و فتوا داد
که می حرام ولی بِه ز مال اوقاف است
از جمله مطالبی که بارها در نشستهای حافظپژوهی گفتهام :
۱- حافظ را دریابیم بسیاری از مهارتهای زندهگی را در همین جهان معاصر را نیز یاد میگیریم. درست به این علت که حافظ جهانی را بر ما پدیدار میکند که همیشه پنهان است و چون پنهان است ما شناختی از آن نداریم و این آفتناشناسی همه جای زندهگی ما را متاثر میکند.
۲- کسی حافظ و جهان پدیدارشده ی او از راه زبان حافظانه را بیشتر میفهمد که آشنایی بیشتری با زوایا و خفایای جهان حافظ دارد و..
حال نخست غزل را بخوانید تا دو نکته را اثبات کنم...
کنون که بر کفِ گل جامِ بادهٔ صاف است
به صدهزار زبان بلبلش در اوصاف است
بخواه دفتر اشعار و راهِ صحرا گیر
چه وقتِ مدرسه و بحث کشف کَشّاف است
فقیه مدرسه دی مست بود و فتوی داد
که می حرام، ولی بِه ز مالِ اوقاف است
به دُرد و صاف تو را حکم نیست خوش دَرکَش
که هر چه ساقی ما کرد عینِ الطاف است
بِبُر ز خلق و چو عَنقا قیاس کار بگیر
که صیت گوشهنشینان ز قاف تا قاف است
حدیثِ مدّعیان و خیالِ همکاران
همان حکایت زردوز و بوریاباف است
خموش حافظ و این نکتههای چون زر سرخ
نگاهدار که قَلّابِ شهر، صرّاف است
غزل یکی از ناب ترین و حافظان ترین سرودههای اجتماعی حافظ است.
و سخن برسر جانمایهی زیستی فرهنگ ایرانی است. « اولویت اول و آخر انسان خردمند «وقت» است و اجرای کارهای مناسب وقت که موجب «حال خوش» حال در زبان حافظ هم لحظه است هم از حلل و حال اسم فاعل است یعنی آنچه بر/در مای مکان/زمان مند حلول میکند.
بهار است گل با سرخی اش به شراب اشارت میکند و بلبل که به ظاهر در مراتب خلقت پست تر از انسان است راز را دریافته و مشغول قرآئت گل و سرمست خوانش خویش است اما انسان مجهز به بسیاری تواناییها از فرط خریت مشغول کتب متعددی به نام کشاف شده است تا راز هستی را کشف کند در حالیکه راز آشکار است و یار پدیدار ...
حال به بیت مورد نظر برسیم؛ فقیه مدرسه...
از منظر حافظ هرکه آمد به جهان نقش خرابی دارد... اصلن نامگذاری دنیا به خراب آباد فقط ویرانی اش ( نسبت به آرمانشهر ) نیست که خراب آباد است بلکه در خرابه و خرابات ، خرابها ( انسانهای ویران و داری کاستی زندهگی میکنند) و خراب به معنای مست هم هست و از نظر حافظ په تنها همه ی انسانها که همه ی پدیدهها مست اند و فقط شرابشان فرق میکند
مست ریاست محتسب باده بده و لا تخف
می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری همه تزویر میکنند
واعظان کاین جلوه بر محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنندو...
پس در جهان نمایان شده بر حافظ همه خراب اند وآلوده به شر، تنها سرنمونی ابلیس نام است که خود را بری از هرچه میداند او خود را خیر میداند او آدم نو به جهان آمده را پست می شمارد او گردنکش است او مبری از خطاست و حتا در خطا خدا را مقصر میداند و میگوید تو مرا گمراه کردی او در تباهی ها به انسان نابود شده میگوید: انا بری منک و...
چنین سرنمونی در روزگار حافظ در چهره ی فقیه تبلور یافته است. عالم دینی که هیچ بویی از جهان انسان نبرده و اتفاقن بشدت اسیر خویش و منیت خویش است. او خود را شاهین ترازو میبیند و همه را گمراهانی نیازمند اصلاح یا حذف. این فقیه که در پناه قدرت و ثروت نشسته (زر و زور و تزویر) آن دو را پر جهانی ویران وجه میبخشد( توجیه) تا خودش نیز وجه بیابد.
این است که تمام صدر و ذیل این سیستم در زبان حافظ و کلن در فرهنگ ایرانی مذموم و منفور است؛ شاه، شیخ، فقیه، قاضی، محتسب ، عوان، داروغه، والی ، حاکم ، سرهنگ ، واعظ، حافظ و.. همچنین همهی زمان ها و مکانهای موقوف با ایشان نیز منفور است؛ صومعه ، مدرسه، مسجد و... و نقطه مقابلشان قابل ستایش.. میکده و میخانه و...
باری کل مجموعهی دیوانسالاری که ذیل مثلث شاه و شیخ و سرهنگ است مذموم است چرا که اینها انسان را از معنای حقیقی خودش تهی کرده اند و با انواع حیل میخواهند از اوچیزی بسازند که اساسن نشدنی است. این فرشتهسازان ذاتن نمی فهمند که اگر قرار بود انسان فرشته شود که آدم نمیشد و در بهشت جا میگرفت و...
با اینهمه این فقیه ریاکار اهل مدرسهی پاکدامن بیگناه مسئولیت ناپذیر ... هم خوبی هایی دارد این خوبی ها البته محصول زمانی است که شراب بنوشد و بشود مصداق #مستی_وراستی ...
فقیه مدرسه دیروز لبی تر کرده و در آن حال فتوا نوشته که بله« می حرام است اما از خوردن مال وقف بهتر است » حرام از آن جهت نیز حرام است که موجب تباهی و سیاهی میشود انسان را از مسیر رسد باز میدارد اما کاری که شراب در این راه میکند اصلن قابل مقایسه با خوردن مال اوقاف نیست..
- تأملی در یک بیت حافظ
فقیه مدرسه دی مست بود و فتوا داد
که می حرام ولی بِه ز مال اوقاف است
از جمله مطالبی که بارها در نشستهای حافظپژوهی گفتهام :
۱- حافظ را دریابیم بسیاری از مهارتهای زندهگی را در همین جهان معاصر را نیز یاد میگیریم. درست به این علت که حافظ جهانی را بر ما پدیدار میکند که همیشه پنهان است و چون پنهان است ما شناختی از آن نداریم و این آفتناشناسی همه جای زندهگی ما را متاثر میکند.
۲- کسی حافظ و جهان پدیدارشده ی او از راه زبان حافظانه را بیشتر میفهمد که آشنایی بیشتری با زوایا و خفایای جهان حافظ دارد و..
حال نخست غزل را بخوانید تا دو نکته را اثبات کنم...
کنون که بر کفِ گل جامِ بادهٔ صاف است
به صدهزار زبان بلبلش در اوصاف است
بخواه دفتر اشعار و راهِ صحرا گیر
چه وقتِ مدرسه و بحث کشف کَشّاف است
فقیه مدرسه دی مست بود و فتوی داد
که می حرام، ولی بِه ز مالِ اوقاف است
به دُرد و صاف تو را حکم نیست خوش دَرکَش
که هر چه ساقی ما کرد عینِ الطاف است
بِبُر ز خلق و چو عَنقا قیاس کار بگیر
که صیت گوشهنشینان ز قاف تا قاف است
حدیثِ مدّعیان و خیالِ همکاران
همان حکایت زردوز و بوریاباف است
خموش حافظ و این نکتههای چون زر سرخ
نگاهدار که قَلّابِ شهر، صرّاف است
غزل یکی از ناب ترین و حافظان ترین سرودههای اجتماعی حافظ است.
و سخن برسر جانمایهی زیستی فرهنگ ایرانی است. « اولویت اول و آخر انسان خردمند «وقت» است و اجرای کارهای مناسب وقت که موجب «حال خوش» حال در زبان حافظ هم لحظه است هم از حلل و حال اسم فاعل است یعنی آنچه بر/در مای مکان/زمان مند حلول میکند.
بهار است گل با سرخی اش به شراب اشارت میکند و بلبل که به ظاهر در مراتب خلقت پست تر از انسان است راز را دریافته و مشغول قرآئت گل و سرمست خوانش خویش است اما انسان مجهز به بسیاری تواناییها از فرط خریت مشغول کتب متعددی به نام کشاف شده است تا راز هستی را کشف کند در حالیکه راز آشکار است و یار پدیدار ...
حال به بیت مورد نظر برسیم؛ فقیه مدرسه...
از منظر حافظ هرکه آمد به جهان نقش خرابی دارد... اصلن نامگذاری دنیا به خراب آباد فقط ویرانی اش ( نسبت به آرمانشهر ) نیست که خراب آباد است بلکه در خرابه و خرابات ، خرابها ( انسانهای ویران و داری کاستی زندهگی میکنند) و خراب به معنای مست هم هست و از نظر حافظ په تنها همه ی انسانها که همه ی پدیدهها مست اند و فقط شرابشان فرق میکند
مست ریاست محتسب باده بده و لا تخف
می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری همه تزویر میکنند
واعظان کاین جلوه بر محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنندو...
پس در جهان نمایان شده بر حافظ همه خراب اند وآلوده به شر، تنها سرنمونی ابلیس نام است که خود را بری از هرچه میداند او خود را خیر میداند او آدم نو به جهان آمده را پست می شمارد او گردنکش است او مبری از خطاست و حتا در خطا خدا را مقصر میداند و میگوید تو مرا گمراه کردی او در تباهی ها به انسان نابود شده میگوید: انا بری منک و...
چنین سرنمونی در روزگار حافظ در چهره ی فقیه تبلور یافته است. عالم دینی که هیچ بویی از جهان انسان نبرده و اتفاقن بشدت اسیر خویش و منیت خویش است. او خود را شاهین ترازو میبیند و همه را گمراهانی نیازمند اصلاح یا حذف. این فقیه که در پناه قدرت و ثروت نشسته (زر و زور و تزویر) آن دو را پر جهانی ویران وجه میبخشد( توجیه) تا خودش نیز وجه بیابد.
این است که تمام صدر و ذیل این سیستم در زبان حافظ و کلن در فرهنگ ایرانی مذموم و منفور است؛ شاه، شیخ، فقیه، قاضی، محتسب ، عوان، داروغه، والی ، حاکم ، سرهنگ ، واعظ، حافظ و.. همچنین همهی زمان ها و مکانهای موقوف با ایشان نیز منفور است؛ صومعه ، مدرسه، مسجد و... و نقطه مقابلشان قابل ستایش.. میکده و میخانه و...
باری کل مجموعهی دیوانسالاری که ذیل مثلث شاه و شیخ و سرهنگ است مذموم است چرا که اینها انسان را از معنای حقیقی خودش تهی کرده اند و با انواع حیل میخواهند از اوچیزی بسازند که اساسن نشدنی است. این فرشتهسازان ذاتن نمی فهمند که اگر قرار بود انسان فرشته شود که آدم نمیشد و در بهشت جا میگرفت و...
با اینهمه این فقیه ریاکار اهل مدرسهی پاکدامن بیگناه مسئولیت ناپذیر ... هم خوبی هایی دارد این خوبی ها البته محصول زمانی است که شراب بنوشد و بشود مصداق #مستی_وراستی ...
فقیه مدرسه دیروز لبی تر کرده و در آن حال فتوا نوشته که بله« می حرام است اما از خوردن مال وقف بهتر است » حرام از آن جهت نیز حرام است که موجب تباهی و سیاهی میشود انسان را از مسیر رسد باز میدارد اما کاری که شراب در این راه میکند اصلن قابل مقایسه با خوردن مال اوقاف نیست..
Forwarded from نیازستان (محسن یارمحمدی)
#درنگستان
- تأملی در یک بیت حافظ
فقیه مدرسه دی مست بود و فتوا داد
که می حرام ولی بِه ز مال اوقاف است
از جمله مطالبی که بارها در نشستهای حافظپژوهی گفتهام :
۱- حافظ را دریابیم بسیاری از مهارتهای زندهگی را در همین جهان معاصر را نیز یاد میگیریم. درست به این علت که حافظ جهانی را بر ما پدیدار میکند که همیشه پنهان است و چون پنهان است ما شناختی از آن نداریم و این آفتناشناسی همه جای زندهگی ما را متاثر میکند.
۲- کسی حافظ و جهان پدیدارشده ی او از راه زبان حافظانه را بیشتر میفهمد که آشنایی بیشتری با زوایا و خفایای جهان حافظ دارد و..
حال نخست غزل را بخوانید تا دو نکته را اثبات کنم...
کنون که بر کفِ گل جامِ بادهٔ صاف است
به صدهزار زبان بلبلش در اوصاف است
بخواه دفتر اشعار و راهِ صحرا گیر
چه وقتِ مدرسه و بحث کشف کَشّاف است
فقیه مدرسه دی مست بود و فتوی داد
که می حرام، ولی بِه ز مالِ اوقاف است
به دُرد و صاف تو را حکم نیست خوش دَرکَش
که هر چه ساقی ما کرد عینِ الطاف است
بِبُر ز خلق و چو عَنقا قیاس کار بگیر
که صیت گوشهنشینان ز قاف تا قاف است
حدیثِ مدّعیان و خیالِ همکاران
همان حکایت زردوز و بوریاباف است
خموش حافظ و این نکتههای چون زر سرخ
نگاهدار که قَلّابِ شهر، صرّاف است
غزل یکی از ناب ترین و حافظان ترین سرودههای اجتماعی حافظ است.
و سخن برسر جانمایهی زیستی فرهنگ ایرانی است. « اولویت اول و آخر انسان خردمند «وقت» است و اجرای کارهای مناسب وقت که موجب «حال خوش» حال در زبان حافظ هم لحظه است هم از حلل و حال اسم فاعل است یعنی آنچه بر/در مای مکان/زمان مند حلول میکند.
بهار است گل با سرخی اش به شراب اشارت میکند و بلبل که به ظاهر در مراتب خلقت پست تر از انسان است راز را دریافته و مشغول قرآئت گل و سرمست خوانش خویش است اما انسان مجهز به بسیاری تواناییها از فرط خریت مشغول کتب متعددی به نام کشاف شده است تا راز هستی را کشف کند در حالیکه راز آشکار است و یار پدیدار ...
حال به بیت مورد نظر برسیم؛ فقیه مدرسه...
از منظر حافظ هرکه آمد به جهان نقش خرابی دارد... اصلن نامگذاری دنیا به خراب آباد فقط ویرانی اش ( نسبت به آرمانشهر ) نیست که خراب آباد است بلکه در خرابه و خرابات ، خرابها ( انسانهای ویران و داری کاستی زندهگی میکنند) و خراب به معنای مست هم هست و از نظر حافظ په تنها همه ی انسانها که همه ی پدیدهها مست اند و فقط شرابشان فرق میکند
مست ریاست محتسب باده بده و لا تخف
می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری همه تزویر میکنند
واعظان کاین جلوه بر محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنندو...
پس در جهان نمایان شده بر حافظ همه خراب اند وآلوده به شر، تنها سرنمونی ابلیس نام است که خود را بری از هرچه میداند او خود را خیر میداند او آدم نو به جهان آمده را پست می شمارد او گردنکش است او مبری از خطاست و حتا در خطا خدا را مقصر میداند و میگوید تو مرا گمراه کردی او در تباهی ها به انسان نابود شده میگوید: انا بری منک و...
چنین سرنمونی در روزگار حافظ در چهره ی فقیه تبلور یافته است. عالم دینی که هیچ بویی از جهان انسان نبرده و اتفاقن بشدت اسیر خویش و منیت خویش است. او خود را شاهین ترازو میبیند و همه را گمراهانی نیازمند اصلاح یا حذف. این فقیه که در پناه قدرت و ثروت نشسته (زر و زور و تزویر) آن دو را پر جهانی ویران وجه میبخشد( توجیه) تا خودش نیز وجه بیابد.
این است که تمام صدر و ذیل این سیستم در زبان حافظ و کلن در فرهنگ ایرانی مذموم و منفور است؛ شاه، شیخ، فقیه، قاضی، محتسب ، عوان، داروغه، والی ، حاکم ، سرهنگ ، واعظ، حافظ و.. همچنین همهی زمان ها و مکانهای موقوف با ایشان نیز منفور است؛ صومعه ، مدرسه، مسجد و... و نقطه مقابلشان قابل ستایش.. میکده و میخانه و...
باری کل مجموعهی دیوانسالاری که ذیل مثلث شاه و شیخ و سرهنگ است مذموم است چرا که اینها انسان را از معنای حقیقی خودش تهی کرده اند و با انواع حیل میخواهند از اوچیزی بسازند که اساسن نشدنی است. این فرشتهسازان ذاتن نمی فهمند که اگر قرار بود انسان فرشته شود که آدم نمیشد و در بهشت جا میگرفت و...
با اینهمه این فقیه ریاکار اهل مدرسهی پاکدامن بیگناه مسئولیت ناپذیر ... هم خوبی هایی دارد این خوبی ها البته محصول زمانی است که شراب بنوشد و بشود مصداق #مستی_وراستی ...
فقیه مدرسه دیروز لبی تر کرده و در آن حال فتوا نوشته که بله« می حرام است اما از خوردن مال وقف بهتر است » حرام از آن جهت نیز حرام است که موجب تباهی و سیاهی میشود انسان را از مسیر رسد باز میدارد اما کاری که شراب در این راه میکند اصلن قابل مقایسه با خوردن مال اوقاف نیست..
- تأملی در یک بیت حافظ
فقیه مدرسه دی مست بود و فتوا داد
که می حرام ولی بِه ز مال اوقاف است
از جمله مطالبی که بارها در نشستهای حافظپژوهی گفتهام :
۱- حافظ را دریابیم بسیاری از مهارتهای زندهگی را در همین جهان معاصر را نیز یاد میگیریم. درست به این علت که حافظ جهانی را بر ما پدیدار میکند که همیشه پنهان است و چون پنهان است ما شناختی از آن نداریم و این آفتناشناسی همه جای زندهگی ما را متاثر میکند.
۲- کسی حافظ و جهان پدیدارشده ی او از راه زبان حافظانه را بیشتر میفهمد که آشنایی بیشتری با زوایا و خفایای جهان حافظ دارد و..
حال نخست غزل را بخوانید تا دو نکته را اثبات کنم...
کنون که بر کفِ گل جامِ بادهٔ صاف است
به صدهزار زبان بلبلش در اوصاف است
بخواه دفتر اشعار و راهِ صحرا گیر
چه وقتِ مدرسه و بحث کشف کَشّاف است
فقیه مدرسه دی مست بود و فتوی داد
که می حرام، ولی بِه ز مالِ اوقاف است
به دُرد و صاف تو را حکم نیست خوش دَرکَش
که هر چه ساقی ما کرد عینِ الطاف است
بِبُر ز خلق و چو عَنقا قیاس کار بگیر
که صیت گوشهنشینان ز قاف تا قاف است
حدیثِ مدّعیان و خیالِ همکاران
همان حکایت زردوز و بوریاباف است
خموش حافظ و این نکتههای چون زر سرخ
نگاهدار که قَلّابِ شهر، صرّاف است
غزل یکی از ناب ترین و حافظان ترین سرودههای اجتماعی حافظ است.
و سخن برسر جانمایهی زیستی فرهنگ ایرانی است. « اولویت اول و آخر انسان خردمند «وقت» است و اجرای کارهای مناسب وقت که موجب «حال خوش» حال در زبان حافظ هم لحظه است هم از حلل و حال اسم فاعل است یعنی آنچه بر/در مای مکان/زمان مند حلول میکند.
بهار است گل با سرخی اش به شراب اشارت میکند و بلبل که به ظاهر در مراتب خلقت پست تر از انسان است راز را دریافته و مشغول قرآئت گل و سرمست خوانش خویش است اما انسان مجهز به بسیاری تواناییها از فرط خریت مشغول کتب متعددی به نام کشاف شده است تا راز هستی را کشف کند در حالیکه راز آشکار است و یار پدیدار ...
حال به بیت مورد نظر برسیم؛ فقیه مدرسه...
از منظر حافظ هرکه آمد به جهان نقش خرابی دارد... اصلن نامگذاری دنیا به خراب آباد فقط ویرانی اش ( نسبت به آرمانشهر ) نیست که خراب آباد است بلکه در خرابه و خرابات ، خرابها ( انسانهای ویران و داری کاستی زندهگی میکنند) و خراب به معنای مست هم هست و از نظر حافظ په تنها همه ی انسانها که همه ی پدیدهها مست اند و فقط شرابشان فرق میکند
مست ریاست محتسب باده بده و لا تخف
می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری همه تزویر میکنند
واعظان کاین جلوه بر محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنندو...
پس در جهان نمایان شده بر حافظ همه خراب اند وآلوده به شر، تنها سرنمونی ابلیس نام است که خود را بری از هرچه میداند او خود را خیر میداند او آدم نو به جهان آمده را پست می شمارد او گردنکش است او مبری از خطاست و حتا در خطا خدا را مقصر میداند و میگوید تو مرا گمراه کردی او در تباهی ها به انسان نابود شده میگوید: انا بری منک و...
چنین سرنمونی در روزگار حافظ در چهره ی فقیه تبلور یافته است. عالم دینی که هیچ بویی از جهان انسان نبرده و اتفاقن بشدت اسیر خویش و منیت خویش است. او خود را شاهین ترازو میبیند و همه را گمراهانی نیازمند اصلاح یا حذف. این فقیه که در پناه قدرت و ثروت نشسته (زر و زور و تزویر) آن دو را پر جهانی ویران وجه میبخشد( توجیه) تا خودش نیز وجه بیابد.
این است که تمام صدر و ذیل این سیستم در زبان حافظ و کلن در فرهنگ ایرانی مذموم و منفور است؛ شاه، شیخ، فقیه، قاضی، محتسب ، عوان، داروغه، والی ، حاکم ، سرهنگ ، واعظ، حافظ و.. همچنین همهی زمان ها و مکانهای موقوف با ایشان نیز منفور است؛ صومعه ، مدرسه، مسجد و... و نقطه مقابلشان قابل ستایش.. میکده و میخانه و...
باری کل مجموعهی دیوانسالاری که ذیل مثلث شاه و شیخ و سرهنگ است مذموم است چرا که اینها انسان را از معنای حقیقی خودش تهی کرده اند و با انواع حیل میخواهند از اوچیزی بسازند که اساسن نشدنی است. این فرشتهسازان ذاتن نمی فهمند که اگر قرار بود انسان فرشته شود که آدم نمیشد و در بهشت جا میگرفت و...
با اینهمه این فقیه ریاکار اهل مدرسهی پاکدامن بیگناه مسئولیت ناپذیر ... هم خوبی هایی دارد این خوبی ها البته محصول زمانی است که شراب بنوشد و بشود مصداق #مستی_وراستی ...
فقیه مدرسه دیروز لبی تر کرده و در آن حال فتوا نوشته که بله« می حرام است اما از خوردن مال وقف بهتر است » حرام از آن جهت نیز حرام است که موجب تباهی و سیاهی میشود انسان را از مسیر رسد باز میدارد اما کاری که شراب در این راه میکند اصلن قابل مقایسه با خوردن مال اوقاف نیست..