نیازستان
1.57K subscribers
792 photos
107 videos
132 files
234 links
به ایران:
قسم به موی تو و گیسوان بر بادت
غریق آتش نسیان نمی‌شود یادت..
(حوصله دارید هم‌راه شوید)

ارتباط با ادمین
@Mohsenbarani_niyaz
Download Telegram
#دردستان
- شعری که پنجاه سال پیش گفته شده و...

شبانه
 ابراهیم در آتش

در نیست
          راه نیست
شب نیست
              ماه نیست
نه روز و
         نه آفتاب،
ما
  بیرونِ زمان
              ایستاده‌ایم
با دشنه‌ی تلخی
در گُرده‌هایِمان.
 
هیچ‌کس
          با هیچ‌کس
                      سخن نمی‌گوید
که خاموشی
               به هزار زبان
                             در سخن است.
 
در مردگانِ خویش
                     نظر می‌بندیم
                                     با طرحِ خنده‌یی،
و نوبتِ خود را انتظار می‌کشیم
بی‌هیچ
خنده‌یی!
 
۱۵ فروردینِ ۱۳۵۱
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#دردستان

میان ما و شما
هزاران دست،
                    بسته
هزاران چشم،
                    خسته
هزاران انگشت نیایش
شکسته
هزاران آه،
             بر لبان تمنا پژمرده
هزاران آرزو،
                  مرده
هزاران زن
دل به یاس‌های سرد سپرده
هزاران قلب
‌ خنجر خیانت خورده...
فاصله هست
نه،
میان ما و شما نه دیو و نه انسان
نه خدا و نه شیطان
نه راه و نه بی‌راه
هیچ چیز پل نمی‌شود...

#محسن_یارمحمدی

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#دردستان

این چندمین پاییز است
که این‌گونه هول‌ناک
به جای عطر هم‌آغوشی باران و خاک
بوی خون و دود
در تمامت مغزت
هی چرخ می‌خورد؟

(یادت که هست
در کودکی
با آغاز مهرماه
مثل همین مرگ‌سالی‌ها
در اثر برخورد با شئی مدور خیالی‌ها
تو خون دماغ می‌شدی
و دیگران حالی به حالی‌ها)

این خون‌_دودِ درد
محصول تعفن این‌همه بی‌فایده نبرد
نه در هوای بیرون
که در ملاج تو هی می‌چرخد
و از ناکجای گشوده‌ی ابلیس
می‌ریزد
در دهان تو
و تو در طعم خون و جنون
در دودی با بوی گوشت کباب‌شده ی انسان
هی چرخ میزنی....

این چندمین پاییز است ؟!

#محسن_بارانی مهر هزاروچهارصدودرد

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#دردستان

- فصل دیگر (الف-بامداد)

بی‌آنکه دیده بیند،
در باغ
احساس می‌توان کرد
در طرحِ پیچ‌پیچِ مخالف‌سرای باد
یأسِ موقرانه‌ی برگی که
بی‌شتاب
بر خاک می‌نشیند

بر شیشه‌های پنجره
آشوبِ شبنم است.
ره بر نگاه نیست
تا با درون درآیی و در خویش بنگری.

با آفتاب و آتش
دیگر
گرمی و نور نیست،
تا هیمه‌خاکِ سرد بکاوی
در
رؤیای اخگری.

این
فصلِ دیگری‌ست
که سرمایش
از درون
درکِ صریحِ زیبایی را
پیچیده می‌کند.

یادش به خیر پاییز
با آن
توفانِ رنگ و رنگ
که برپا
در دیده می‌کند!

هم برقرارِ منقلِ اَرزیزِ آفتاب،
خاموش نیست کوره
چو دی‌سال:

خاموش
خود
منم!

مطلب از این قرار است:
چیزی فسرده است و نمی‌سوزد
امسال
در سینه
در تنم!

@niyazestanbarabi
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#دردستان

- مرگ هرکس ای پسر هم‌رنگ اوست (مولانا)

#داریوش_مهرجویی؛
                          مردی که هرگز متوقف نشد*

داریوش مهرجویی یک زنده‌گی پرتلاطم و طوفانی داشت، در نتیجه مرگش نیز پرتلاطم و طوفانی شد.
داریوش مهرجویی -که نامش یادآور یک داریوش دیگر در بیست و پنج سال پیش است- با زندگی‌اش در بسیاری جان‌ها آشوب افکند و بسیاری اذهان را به آتش کشید. در مرگش نیز بسیاری جان‌ها و روان‌ها را در آشوب انداخته و به آتش کشیده..
در #عصرانسداد، داریوش مهرجویی هر منفذی و روزنی یافت بستر #کار کرد. تمام تلاش‌ها آن بود که او متوقف شود،وا بدهد، مهاجرت کند و.. ولی او ایستاد و #کارکرد چنان‌که مرگش نیز به هیات یک #کار درآمد.
از این منظر این قتل ِبسیار بسیار ددمنشانه، این سلاخی بسیاربسیار هول‌ناک، این شرحه شرحه کردن برآمده از سرشتی اهریمنی، این ترادژدی مهیب و... یک_مرگ_باشکوه است. چیزی که به حق در وجه اساطیری‌اش #شهادت می‌نامند.
واما حکایت من(ما) و مهرجویی در دهه‌ی شصت آغاز شد وقتی که در طوفان نوجوانی سینما پناه‌گاهمان بود، همان‌طور که امجدیه ، همان‌طور بازی فوتبال در زمین خاکی وسط ظهر تابستان..
ان ایام فیلم ها را با بازیگران می شناختیم نه کارگردان‌ها #گاو را تلویزیون دیده بودیم و حیران تبدیل یا مسخ انسان. بچه‌های محل گفتند فیلمی آمده باحال و کرکرِ خنده #اکبرعبدی هم هست و ما در سینماهای جنوب شهر غرق فیلم می‌شدیم. مدتی بعد با خواندن تمام کارهای جلال و شریعتی و علوی و فروغ و... خیلی افق‌ها بر روی‌مان گشوده شده بود که #هامون آمد.
فکر کنم در #عصرجدید حمید و مهشید را دیدیم و بارها دیدیم.
چند میلیون بار هامون دیده شد؟! شماره از دست بیرون است..
سینما دیگر فیلم نبود.آیینه شده بود.
آیینه‌ی همه‌ی آویخته‌گان ِ یک سده‌ی ایران،از نیما تا اخوان تا تک تک ما، معَلقان در شبی تیره و هول‌ناک با «قبایی ژنده و کپک زده» که «یادگارانی مانده میراث از نیاکان‌مان» بود و نمی‌دانستیم این مرده‌ریگ را چه کنیم؟
همین بود که من ِ هفده هجده ساله حمید هامون بودم و #براهنی پنجاه ساله حمید هامون بود و معترض داریوش مهرجویی و البته که مهرجویی خودش را به تصویر کشیده بود.خودی که بخش عظیمی از ایرانیان بودند از تبریز تا زاهدان و از اهواز تا سرخس.‌
هامون #دماوند سینمای ایران شد.خسروجان شکیبایی ِ جوان مرگ، در حمید هامون ماند و از آن بیرون نیامد که نیامد، حتا در سالاد فصل یا اتوبوس شب (ای خدااااااا خدا خدا می‌بینی پای #کیومرث هم باز شد به نوشته)
و ما حالا لقبی داشتیم؛ #هامون_بازها
بانو توقیف شد،مثل «مدرسه ای که می‌رفتیم» اما ما در تاکسی #پری نشستیم و زار زار گریستیم.
سارا و لیلا هم آمدند. ما خوره‌های سینما که کارهایش را دنبال می‌کردیم، می‌دیدیم چقدر برخوردها با او و آثارش گوناگون است و این نشان از عظمت #مهرجویی داشت.حتا برخی طرفدارانش گه‌گاه به او می‌تاختند، آخر بی‌چاره‌ها معیارشان شده بود #هامون و انسان را نمی‌شناختند که فراز و فروددارد و این معنای «کاملن انسان» است چراکه «انسان کامل» دست‌کم تحققش فریبی بیش نیست
دراین تاختن‌ها البته حسادت و تنگ‌نظری این ژن فعال بسیاری از ایرانیان که در سالهای اخیر بسیار هم فعال شده بی‌تاثیر نبود.اما مهرجویی خود (خودآگاه یا ناخودآگاه) خود را خوب می‌شناخت و به تصویر می‌کشید همین است که نویسنده‌ی نازا به «درخت گلابی» نازا پناه برد تا با #میمچه بسیاری‌مان در سالن سینما هق‌هق بگریم و حتا غش‌کنیم.
باز هم طوفان مهرجویی ما را تکانده‌بود تا درخت بودنمان نمیرد.
#نارنجی_پوش باز غرغر برانگیخت اما #علی_سنتوری با تنها بازی موفق رادان باز غوغا کرده‌بود از توقیفش تا لودادن عامدانه‌ی فیلم و اندک پول‌هایی که به حساب تهیه کننده ی مظلوم ریخته شد که بماند و کارکند اما سکته نگذاشت
باز هم ما بودیم اشک.
گلشیفته سالها بعد کاری کرد که قبلن در سنتوری انجام داده بود
و حدس می‌زنم داریوش با تغییر سکانس پایانی شعله‌ی امید را روشن نگه‌داشت تا سال‌ها بعد سنتوری دو را بسازد که نگذاشتند.
باری ما که ساد‌‌گی آقای هالو را پیده بودیم و خون‌مان در شیشه رفته بود و زین « دایره‌ی مینا» خونین جگر شدیم و سال‌ها بعد در آشوب فقر و درمانده‌گی مهمان مامان، با همسایه‌گانی متنوع، درست مثل اجاره‌نشین‌ها در خانه‌ای اگر آنجا آپارتمان بود اینجا حیاطی قدیمی بود و در هر دوصورت ایران بود و.. در نت ششم «لا» ناتمام بمانیم دوباره به «سل»  نرسیم سلی که کلید آغاز مرداست که هرگز متوقف نخواهد شد چرا که همیشه در آستانه‌ی #سل است همان که فروغ و تجلی «مهر» است #میترا.. آخر دارم در باره‌ی #داریوش می‌نویسم «داریوش_مهرجویی..»

* سخنی‌ست از خود استاد
** در نام فیلم‌ها ترتیب زمانی‌ مدنظر نبود

                  #محسن_یارمحمدی
      همیشه وام‌دار بزرگانی چون مهرجویی

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#دردستان

برای یک سر بریده
یا تنی که شرحه شرحه
با کندترین اره‌ی جغرافیای یک تاریخ
دریده
چه فرق دارد؛
سلاخ،
تو بوده ای یا من؟!

برای استخوان‌های شکسته
جمجمه‌های لهیده
چه فرق دارد؛
بمب دوست
یا موشک دشمن؟!

برای لحظه‌های درخویش تکیده
که کسی را توان بیان نیست
-چرا که تجربه‌شان
‌ عین رفتن است و سکوت-
چه فرق می‌کند؛
‌ عمدی زدی تو یا سهوی؟!

برای وحشت سربی که در گلو مانده
برای گوشت سوخته‌ی انسان
چه فرق دارد؛
قصاب
خداست
یا شیطان؟!

#محسن_بارانی مهر۱۴۰۲

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#دردستان ( گفت‌وگو )

اشاره کرد به آپارتمان روبه‌رو
- فهمیدی که .. ؟
- نه، چیزی شده؟!
- پسرک همسایه ‌ی روبه‌رو... بیست و پنج سالش نمی‌شد...
دیگر لازم نبود چیزی بگوید. قیامت شده آخر ، همه چیز معلوم است...
مهاجرت کرده؟!، تصادف کرده؟! ، خودکشی‌؟! داروهاش نرسیده؟! ، ایست قلبی؟! ، در دعوایی خیابانی کشته شده ؟!...
هیچ فرقی ندارد هیچ فرقی....
آن جوان، یک جهان تمنا و شور زنده‌گی ، دیگر نیست و تا اطلاع ثانوی هیچ‌کدام ما نمی‌میریم، همگی‌مان کشته می‌شویم..

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from محسن یارمحمدی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#دردستان

...و این حکایتی است که شاید بارها و بارها بر این کره‌ی خاک تکرار شده و ...

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#دردستان

این بار اگر خواستی که بیایی
- پس از قرن‌ها قرن سیاهی-
ابری باش گران‌بار
باران بیار
برف ببار

همه چیزمان را دزدیده‌اند
این بی همه چیزها
دزدیده‌اند و نیز
هیچ چیز ندارند

اینبار که آمدی
در شکل برف بیا
نه که رودخانه‌ها خروشان شوند
همین که تب کوهها کمی پایین بیاید
کافی ست ...
#محسن_بارانی دی ماه۱۴۰۲

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#دردستان

سیاست‌مداران دوست و برادر
به چهره‌های شهوانی هم‌دیگر
در اخم‌ناز سخافت
لبخند می‌زنند

تشنه‌گان خودنمایی و قدرت
خود را بر تریبون‌های جهان قی‌می‌کنند
و جهان
بوی کثافت گرفته است
همه‌ی صفحات پر است از تصاویر شیطان
و در این میان
گوشت و استخوان کودکان و زنان
از هم می‌درد و خرد می‌شود....

           #محسن_بارانی دی‌ماه ۱۴۰۲

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#دردستان
#الف_بامداد

قلبم را در مجری کهنه‌ئی
پنهان می کنم
در اتاقی که دریچه‌ئیش
نیست

از مهتابی به کوچه‌ی تاریک
خم می شوم
و به جای همه‌ی نومیدان
می‌گریم

« آه،
من حرام شده ام.»

با این همه ای قلب دربه‌در
از یاد مبر
که ما
- من وتو -
عشق را رعایت کرده ایم
از یاد مبر
که ما
من و تو
انسان را
رعایت کرده ایم
خود اگر شاهکار خدابود
یا نبود....

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#دردستان

             یکی از شعرا پیشِ امیر دزدان رفت و ثنایی بر او بگفت. فرمود تا جامه از او بَرکنَند و از ده به در کنند. مسکین برهنه به سرما همی‌رفت. سگان در قفایِ وی افتادند. خواست تا سنگی بر دارد و سگان را دفع کند، در زمین یخ گرفته بود، عاجز شد. گفت: این چه حرامزاده مردمانند، سگ را گشاده‌اند و سنگ را بسته! امیر از غرفه بدید و بشنید و بخندید. گفت: ای حکیم! از من چیزی بخواه. گفت: جامهٔ خود می‌خواهم اگر انعام فرمایی.

رضینا مِن نوالِکَ بالرَحیلِ.

امیدوار بوَد آدمى به خیر کسان
مرا به خیر ِتو امید نیست، شر مرسان

سالار دزدان را بر او رحمت آمد و جامه باز فرمود و قبا پوستینی بر او مزید کرد و درمی چند...

-------- نکته؛

این‌که یک حکایت، طی چندصد سال با جان و دل و روح و روان یک ملت ارتباط می‌گیرد و زبان حال مردمانی می‌شود در قرونی بسیار.. نشان‌دهنده ی این است که یک جای کار می‌لنگد‌‌‌ بدجوری هم می‌لنگد..

@niyazestanbarni
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#دردستان
- غزل روز

دوباره حرف می بارد به‌جای برف امشب هی
همه ناپختگی های غزل امشب به پای می

تو گفتی غم‌مخور،یوسف به‌کنعان می‌رسد روزی
نخواهم فحش بد دادن،ولی دیوث، آخر کی؟

چه برفی؟اینکه کم شد،قطع شد، اصلا نمی‌بارد
عنایت می شویم ازسمت حق یکریز و پی‌درپی

دوباره خشکی وکم آبی وقحطی‌ست باور کن
فقط سرما شده سهم من و تو سالها از دی

دوباره دی،جوان می‌میرد وجایش هزاران لاله می‌روید
دوباره می‌برد ملک خُتن رشکی به دشت ری

دوباره هی دوباره ،مثل اینکه درد ول کن نیست
دوباره شب،دوباره غم،دوباره ما،دوباره می؟

نه دیگر،من پرم،مستم مریز این جام آخر را
که ماند یادگاری از شب اندوه ، ظرف قی..


#محسن_طه کانال شکفتن_در_کویر

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#دردستان
با #حافظ_جان

حال خونین دلان که گوید باز
وز فلک خون خم که جوید باز

شرمش از چشم می پرستان باد
نرگس مست اگر بروید باز

جز فلاطون خم نشین شراب
سر حکمت به ما که گوید باز

هر که چون لاله کاسه گردان شد
زین جفا رخ به خون بشوید باز

نگشاید دلم چو غنچه اگر
ساغری از لبش نبوید باز

بس که در پرده چنگ گفت سخن
ببرش موی تا نموید باز

گرد بیت الحرام خم حافظ
گر نمیرد به سر بپوید باز

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان (محسن یارمحمدی)
#دردستان
#شعرافغانستان #خلیل‌الله_خلیلی

گویيد به نوروزكه امسال نیاید                                                  
دركشور خونین كفنان ره نگشاید

بلبل به‌چمن نغمه‌ی شادی نسراید                                         
ماتمزدگان را لبِ پُر خنده نشاید

خون می دمد ازخاك شهیدان وطن وای
ای وای وطن وای وطن وای وطن وای

گلگون كفنان را چه بهار و چه زمستان
خونین جگران را چه بیابان، چه گلستان
دركشور آتش‌زده،درخانه‌ی ویران                                  
كس نیست زنًد بوسه به رخسارِ یتیمان

كس نیست كه دوزد به تنِ مُرده:كفن، وای
ای وای وطن وای وطن وای وطن وای

از سینه ی هرسنگِ تو خون می دًمد امروز
از خاك تو مستی و جنون می دًمد امروز
آن لاله چه دیده كه نگون می دمد امروز؟ 
وان سبزه چرا زرد و زبون می دًمد امروز؟

سرخست به خون پا و سًرِ سرو و سمن وای
ای وای وطن وای
وطن وای وطن وای

ای برهنه پا، سروِ سرافراز تویی تو
سردار و سزاوار به هر ناز تویی تو
دشمن شكن و فاتح و سرباز تویی تو
فرمانده ی این خاك، زِ آغاز، تویی تو

غیر از تو كسی نیست درین مرزِ كهن وای
ای واي وطن وای وطن وای وطن وای

بشتاب كه در بازوی تو فرِ خداییست
در گردش چشمانٍ‌ تو انوارِ الهیست
آیینِ تو فرماندهی و قلعه گشاییست
شمشیرِ تو روشنگرِ اسرارِ سماییست

تاریخ تو ثبت است به هر كوه و دمن وای
ای وای وطن وای وطن وای وطن وای

جزلاله‌ی خونبار كه روید ز زمینت                                      
كس نیست نهد گوش به فریادِ حزینت

جز نام خدا،نیست دگر نقشِ نگینت                                   
تاریخ زند بوسه ی عزت به جبینت

ای كارِ تو زینت دهِ اعصار و زِمًن وای
ای وای وطن وای وطن وای وطن وای

قرآنِ خدا را به ته پاشنه سودند
با داسِ جفا كِشتِ امیدِ تو درودند
آمیخته با زهر، فضای تو نمودند
آثارِ گرانقدر تو را جمله ربودند

بر پا و سًرِ شیر ببستند رًسن وای
ای وای وطن وای وطن وای وطن وای

نِی تاج به كار آیدت امروز نه اورنگ
نِی صاحبِ سرمایه كه با سودِ گرانسنگ
خون دلِ تو خورده به صد حیله و نیرنگ
كس نیست كه پیروز شود جز تو دراین جنگ

ای بازوی رزمنده ی زنجیرشكن وای
ای وای وطن وای
وطن وای وطن وای

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان (محسن یارمحمدی)
#دردستان
#شعرتاجیکستان #صفیه_گلرخسار

گوييد به نوروز که نو نيست غم ما
از حسرت خونين کفنان چشم نم ما
از وحشت عاق پدران پشت خم ما
گوييد به نوروز که هر سال بيايد

هر سال بيايد در غمخانه گشايد
از آينه‏ام زنگ جراحت بزدايد
بلبل الم ملت بيچاره سرايد
گويید به نوروز که هر روز بيايد!

تا ميهن ما پايگه مير شکار است
در گلشن ما کشتن گل غنچه بهار است
هر پشته مزار است، مزار دل زار است
گوييد به نوروز، الم سوز بيايد...
 
بر گوش رسد ناله مرغان گرفتار
گلپوش کند مرقد مردان وفادار
جاويد کند عمر فر برق شرربار
گوييد به نوروز، شب و روز بيايد!

دلخواه و دل آگاه و فرآموز بيايد

با خنده گريان جگر سوز بيايد
بر گلشن سرما زده پيروز بيايد
گوييد به نوروز که نوروز بيايد
 
عاشق نکند ياد گل افشان چمن، واي
شاعر نرسد بر در امداد سخن، واي
«خون مي‏دمد از خاک شهيدان وطن، واي»
اي واي چمن واي سخن، واي وطن، واي....

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
musicfeed.ir
musicfeed.ir
#دردستان

#آقای_محترم، آقای خوش‌تیپ، مرد باکلاس، من یکی، بیش از یک عمر، سی و سه سال، است که تو را گوش می‌دهم و چه لحظاتی که با صدا و ترانه و موسیقی تو نداشته‌ام...
محترم نخواهم بود اگر در برابر نامت نایستم و سرخم نکنم برای همه‌ی بزرگی و هنرت...
تو ما را یا ما تو‌را بدرود گفته‌ایم؟ نمی‌دانم ... اما یک چیز را می‌دانم تو همیشه زنده‌ای در کارهای‌ات و زیباتر این‌که مانده‌گاری‌ات به خوش نامی است چیزی که حسرت مطلق صدها مشهور پرسروصدایی است که روزگار هنر را این‌گونه سیاه کردند و سرانجام معلوم شد آن‌چه سیاه شده چهره‌ی منحوس ایشان است نه سیمای هنر و هنرمند...
بدرود #آقای_محترم، آقای خوش تیپ ، مرد باکلاس ...

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#دردستان

این بلاهت بی‌کرانه‌ و ژرف
چنان تهی بود از معنا
که هیچ‌چیز
توان پرکردنش را نداشت

( دست‌های کوچکت
آرام ، بی‌قرار
با مضراب رقص‌های پر از درد
بر درگاه سرود ِ سنتور و ساز می‌رقصد )

#محسن_بارانی

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#دردستان

اسطوره و تاریخ ما از منظری #تاریخ_خون است انسانی بی‌مطالعه یا مغرض این نکته‌ی بسیار بزرگ را در فرهنگ ایران نخواهددید
انسان ایرانی درقامت اسطوره‌ی مهر از آن جهت در دل یک غار یا سنگ پابه‌جهان می‌گذارد که می‌خواهد سیاهی و سترونی غار و سنگ را در هم بشکند و با مشعلی از مهر جهان سرد و تاریک را گرما و نور ببخشد
اساسن مهر زنده‌گی تازشی‌ست بر شب نیستی و مرگ. حضور مهر چنان‌که گفته‌شد ظهور زنده‌گی‌ست
بی‌سبب نیست که تاریخ ما ایرانیان با شب آغاز میشود
غروب خورشید درواقع آغاز روز پیش روست و طلوع یورشی است بر ادامه‌ی شب.از این روست که هرشب را به نام روز بعد نام گذارده‌ایم
به هر روی اسطوره و تاریخی که بنیادش بر اساس تازش بر سیاهی‌‌ست تاریخ برده‌گی نیست.
البته که روزبانان شب هشیارتر از نورخواهانند و هر لحظه درپی شکستن مهرپرستان اما در همین نبرد نیز به‌خون نشستن نورجویان شکست افراسیاب ظلم است
افراسیابی که هزاران پهلوان و شه‌زاده و انسان ایرانی را کشته ولی آن‌گاه بزرگترین گام را در شکست خویش برمی‌دارد که سیاوش را سرمی‌بُرد
اسطوره می‌گوید وقتی اهریمن جوانی سرشار از شور زنده‌گی را می‌کشد آغاز پایان خویش را رقم زده است.
Forwarded from محسن یارمحمدی
#دردستان

او هنگام#غرق_شدن هم کتاب میخواند
#آموزش درکشورش یکپارچه
وتمام مردمش ستایشگرمطالعه اند
#معلمی وآموزش اولویت اول آنهاست
آنهاباسوادترین مردم جهانند
#فنلاند بهشت روی زمین است

@Niyazestanbarani