@dusharge || همت شهبازی
287 subscribers
119 photos
2 videos
30 files
346 links
@dusharge
کانالدا کی یازی‌لاری کانالین لینکینی وئرمک شرطی ایله پایلاشماق اولار.
اشتراک‌گذاری مطالب کانال به شرط ارائه لینک آن مجاز است.
Download Telegram
مرگ انسان شرقي / آقشين یئنی‌سئی

ترجمه: همت شهبازی


آنهايي كه با ما در يك روز زاده شدند
اكنون در قيد حيات نيستند
سگهاي هم سن و سال ما
اسب‌ها... حشرات هم سن و سال ما
خيلي وقت پيش مرده‌اند
ما
هنوز هم با كفش‌هاي نو
مي خواهيم
چين‌وچروك پاهايمان را بپوشانيم
خودتان را خسته نكنيد دكتر
بي آن هم
ما از سرخي نهفته در واژه‌ي خون هراسانيم
خون‌هاي ريخته شده وقتي به اشك
اشك‌هاي ريخته شده وقتي به خون تبديل مي‌شوند
تاريخ شروع مي‌گردد!
و ما مي‌دانيم
كه در سخت‌ترين شرايط
هيچ كس ياريگر انسان نيست جز خودش.
اميد برگ كاهي بيش نيست دكتر
عذاب آنكه را كه خفه مي‌شود بيشتر مي‌كند
امروز
يك روز طوفاني است
برف به سينه‌ي باز درختان مي‌بارد
آدم‌هاي سياه به خواب سفيد كوچه‌ها مي‌آيند
امروز
هر سرودي، خود را رهايي‌بخش مي‌داند
امروز يك روز طوفاني است
روزي است كه
ميوه‌ها از درخت، بندگان از خدا
زن‌ها از همسران خويش محكم چسبيده و
به دنبال كار خود خواهند رفت
امروز صبح مادر مفلوجم در حاليكه خانه‌تكاني مي‌كرد
پيراهن كودكي‌ام را
به من نشان داد
پيراهن در همان كودكي باقي مانده بود
وِرد ترس مثلثي شكل كه بر آن دوخته شده بود را انداختم

28 سال بعد:
فرزندم
آينده همان است كه رو به آن داري!
گذشته همان است كه پشت به آن كردي!
پيشاني‌ات را به هر آن چيزي كه تكيه مي‌دهي مقدس است!

28 سال بعد...
چيزي نداشتم كه رو به آن و يا پشت به آن بكنم
چيزي نداشتم كه پيشاني‌ام را به آن بچسبانم...
آرامگاه پدر هم پدر است!
مي‌گوييد گريستن؟
گريستن ميراث نياكان ماست
اشك چشم ميراث پدري است در من
خود را خسته نكنيد دكتر
بي‌ آن هم
قاتل هميشه بزرگتر از مقتول خواهد بود
و ماهيگير هميشه بزرگتر از ماهي
بخت از انسان
مرگ از زندگي هميشه بزرگ خواهد بود
و نفرت پدر عشق
انسان
ار هركس و هرچيزي كوچكتر
و كوچكترين عضو خانواده‌ي زندگي است
براي همين همه كس و همه چيز
مرا با بي‌رحمي مي‌كشند
مورمور سرد يك مورچه است
در استخوانهايم
شب به‌خير دكتر
من نمي‌ميرم
گم و گور مي‌شوم

ترجمه سعر در سال 1389 در سایت #وازنا منتشر شده بود.

https://telegram.me/dusharge
ترجمه شعری از: #کیان_خیاو
مرا از چه مي‌ترسانيد


زنجیری بزرگتر از زنجیر کره‌ی خاکی نیست
من بر روی آن راه می‌روم.
زنجیری سنگین‌تر از عمر انسان نیست
از لاي تک‌تک حلقه های آن می‌گذرم.
و دریایی ژرف‌تر از عشق نیست
که من تا ته آن رفته‌ام چندین بار
اگرچه در عمق آن روشنایی هم نیافته باشم.

آی ی.. ی مرا از چه می ترسانید؟
نه مثل درخت تاب آتش
نه مثل آتش تاب آب را دارم
مثل یک انسان، انسان‌ها را تاب آوردم،
مثل یک انسان
تاب آوردم حیوانات سنگدلِ بی ارج را
بودن به معنای هستی نیست
ایمان به هستی‌ست معنای بودن.
و شما از کجا بدانید این را؟
من به پاسداشت باورهایم زیستم
قدم بر روی زنجیرها گذاشتم
از حلقه‌ی زنجیرها گذشتم
و تا اعماق دریاها رفتم.
روزی اگر بمیرم
آن قدر عریان خواهم مرد
که قالیچه‌ی سلیمان هم بهای عریانی‌ام را کفاف نکند.
آی ی.. ی، مرا از چه می‌ترسانید؟
فرمان دهید محاکمه‌ي خونین برپای دارند!
جنگل‌ها تبدیل به چوبه‌های دار شوند!
زندگی وبال گردنم باد
اگر نامم را بر سینه شان حک نکنم!


******
#متن_اصلی_شعر به #ترکی
مني نه‌دن قورخودورسونوز

#كيان_خياو (kiyan_xiyav)

يئر كوره‌سيندن بؤيوك بير قاندال يوخ
اوستونده يئرييير‌م.
عؤموردن آغير بير زنجير يوخ
حالقالاريندان كئچيرم بير-بير.
و عشق قد‌ر بير بوغوجو عوممان يوخ
سونونا قده‌ر وارميشام نئچه كره
ديبينده بير ياخاموز تاپماسام دا.

ائهـئـ…ي، مني نه‌دن قورخودورسونوز؟
نه آغاج كيمي اودو
نه اود كيمي سويو
بلكه اينسان كيمي اينسانلاري دؤزدوم
كؤير‌ك بير اينسان تك
قلبي بئش قپيكه دَيمز حئيوانلاري.
كي وار اولماق وارليق دئييل
وارليغا اينانماق وار اولماقدير.
و سيز بونو هاردان بيله‌جكسينيز؟
منسه ايناملاريم اوچون ياشاديم
قاندال اوستونده يئريديم
زنجير حالقاسيندان كئچديم
و عوممانلاري سونونا قد‌ر وارديم.
بير گون اؤلرسم ده
اؤيله چيلپاق اؤله‌رم كي
سولئيمان خالچاسي بئله اؤده‌مز عوريانليغيمي.
ائهئـ…ي، مني نه‌دن قورخودورسونوز؟
قانلي ديوانلار توتولسون! امر ائدين!
اورمانلار اعدام ديره‌كلرينه دؤنسون!
آديمي دؤشلرينه قازمازسام بير-بير،
ياشاماق قنيميم اولسون!


*شاعر: کیان خیاو؛ مترجم: همت شهبازی
مجله: #شعر » پاییز 1392 - شماره 70 (1 صفحه - از 157 تا 157)

ترجمه شعر نخستین بار در سال 1389 در ویژه نامه #شعر_آذربایجان در سایت #وازنا انتشار یافته بود.

https://telegram.me/dusharge
#همت_شهبازی


کتاب #روشنایی_در_بیات_ترک را امروز (96.8.26) از #نمایشگاه_کتاب_اردبیل خریدم. به کتاب مقدمه ای از طرف اینجانب و دوست شاعرم #هادی_قاراچای افزوده شده است که سالها پیش در سایت #وازنا تحت عنوان #ویژه_نامه_شعر_آذربایجان انتشار یافته بود. این ویژه نامه به لطف شاعر بزرگوار آقای #حافظ_موسوی و با تلاش گروهی از مترجمان شعر آذربایجان در دو ویژه نامه مجزا منتشر شد.
حال بعد از سالها این شعرها به کوشش دوستان عزیز آقایان #صالح_سجادی، #سعید_موغانلی و #رامین_عباس_زاده با عنوان فوق توسط نشر #فرهنگ_عامه چاپ شده است.


###

شعری از این #کتاب با #ترجمه_من:


#اين_سرزمين || #سيد_حيدر_بيات


مي‌دانم
قدت نمي‌رسد
براي به آغوش گرفتنم
چوبه‌هاي دار اين سرزمين بلند است.
*
اينگونه كه دارها را بلند مي‌سازند
مي‌دانم
در آخرين ديدارمان
قدت نمي‌رسد
براي به آغوش گرفتنم


**
Bu ölkə


Boynumu qucaqlamağa
Bilirəm
Boyun çatmaz
Bu ölkənin dar ağacları ucadır
*
Beləki darları uca qururlar
Son görüşdə
Boynumu qucaqlamağa
Bilirəm
Boyun çatmaz


#شعر_آذربایجان #تورکجه_شعر
#روشنایی_در_بیات_ترک
#آنتولوژی #کتاب #کتاب_بخوانیم #وازنا #انتشارات_فرهنگ_عامه

https://telegram.me/dusharge
ترجمه شعری از
#حميد_شهانقی

ترجمه از ترکی: #همت_شهبازی

كبوترهايم



گاه كوچك مي‌شوم
آن قدر كوچك
كه براي ديدنم
ميكروسكوب لازم است
گاه بزرگ مي‌شوم
آن قدر بزرگ
كه در دستان تو جاي نمي‌گيرم
گفتي:
-«ديگر بس است
مرد گریه نمی کند»
و سپس پشيمان شدي
-«مردها هم
گاه گریه می کنند»
كبوترهايم را كشتند
دسـتانم را از گردنم آويختند
و‌ چشمانم را آتش ‌زدند
و ‌گفتند:‌
كبوترهايت از تو ‌قهر ‌كرده‌اند.
‌قايقم را برداشتم
به طرف‌ آفتاب راندم
دستان شكسته در‌گردنم
و ‌چشمان سوخته در‌‌‌‌ دستانم

آي زن سيه‌چرده‌ي سياهپوش شب‌ها
فانوس چشمانت را
از كوچه‌ها بياويز
قايقي مي‌آيد


#متن_ترکی
گؤیرچینلریم


حميد شهانقي

هردن كيچيليرم
او قدر كيچيليرك
كي مني گؤرمه‌يه
ميكروسكوپ ايسته‌يير.

هردن بؤيويورم
او قدر بؤيوك كي
سنين اللرينه ده سيغماييرام.
دئدين:
- "داها بسدير
كيشي آغلاماز "
و سونرا پئشمان:
- "كيشي‌لر ده
هردن آغلايار"
گؤيرچينلريمي اؤلدوردولر
قوْللاريمي بوينومدان آسيب
گؤزلريمي يانديرديلار
و دئديلر:
ـ گؤيرچينلرين سندن كوسوبلر.
قاييقيمي گؤتوروب
سوردوم گونشه دوْغرو
سينيق اللريم بوينومدا
يانيق گؤزلريم اليمده.
***
آي گئجه ارين
قارا گئيينميش اسمر قاديني
گؤزلرينين فنريني
كوچه دن آس
بير قاييق گلیر.

ترجمه ازکتاب:
#زنجیرده_سئودا

ترجمه اولین بار در سال 89 در سایت #وازنا و سپس در کتاب زیر چاپ شد:
#روشنایی_در_بیات_ترک #انتشارات_فرهنگ_عامه 1395


https://telegram.me/dusharge
#حميده_رئيس_زاده "#سحر "


نه مي‌خواهم كسي را صدا بزنم
و نه مي‌خواهم از پنجره‌هاي بسته فرياد بزنم.
در يك هواي دلگير
مثل برگي پژمرده
تشنه‌ام،
تشنه
به طراوت باران.
نه مي‌خواهم به آبي‌هاي حزن‌آلود سفر كنم
نه از ميان ابرها
پرواز كنم.
مثل يك كشتي بي‌بادبان
تشنه‌ام ،
تشنه
به طراوت دريا.



#حميده_رئيس_زاده "سحر"


نه بيركسي چاغيرماق ايسته‌ييرم
نه باغلي باجالاردان باغيرماق.
سئويم‌سيز بير هاوادا
سوْلغون يارپاق كيمي
سوسوزام
ياغيش طراوتينه
سوسوز
نه توتقون ماوي‌ليكلره كؤچمك ايسته‌ييرم
نه بولودلار آرخاسيندان
اوچماق
يئلكن‌سيز بير گمي كيمي
سوسوزام
دنيز طراوتينه
سوسوز



سوسوزام؛ تشنه ام
شاعر: رئیس زاده، حمیده؛
مترجم: شهبازی، همت؛
مجله: #شعر » آذر 1393 - شماره 73 (1 صفحه - از 171 تا 171)

بوندان قاباق 1389 دا #وازنا سیته‌سینده یاییلمیشدی.

#وازنا 1389

https://telegram.me/dusharge
ترجمه سه شعر از
#رضا_كاظمي
ترجمه: #همت_شهبازی


1.
كبوترها را مي‌شمارم..
خيلي هم اگر دلتنگ باشم
به رخت‌هاي دختر همسايه نگاه مي‌كنم

2.
باران كه مي‌بارد
مرا به ياد بياور!
من قطره قطره حرف مي‌زنم

3.
من و تو ...
جزيره ي آنتاليا!
چه خوب كه كسي ما را نمي‌شناسد!



#اصل_شعر به #زبان ترکی



1.
ساييرام گؤيرچينلري
چوخ دا اور ه ييم داريخسا
قونشو قيزي نين آسيلميش
پالتارلارينا باخارام


2.
ياغيش ياغاندا
مني خاطيرلا!
من دامجي‌_‌دامجي دانيشيرام!

3.
من و سن،
آنتاليا آداسي
و نه ياخشي
کيمسه تانيمير بيزي.

**

منبع:
#روشنایی_در_بیات_ترک، انتشارات #فرهنگ_عامه صص 2-171
#ترجمه_شعر اولین بار در سایت #وازنا در سال 1389 انتشار یافته است.

#اثرلریمیزی_باشقا_دیللره_چئویرک

https://telegram.me/dusharge
آفتاب به تاراج رفته
شعر: #ناصر_مرقاتي
ترجمه: #همت_شهبازي


به سوی بلندیها به راه افتادیم
سخن از آفتاب شد.
از روشنایی
که از منگوله های ابریشمی آویزان بود.
گیاهان سبز چمنزاران.
جریان روشن و سبزگون بستر آب.
نان، کار و بهشت 1
حرفهایمان پرواز کردند
پرواز آسمانی2:
ای انسان مدرن
بلندیها را فتح کن!
خاک
سیاه و باارزش بوده است
انسان...
تازه نفس
و با هوس
گاو آهن
تیز و
برنده
کار فشرده
خاک شخم عمیقی خورد
بذر افشانده شد.
همانگونه که
آن خدای شریف آموخته بود.3

گامها محکم و استوار بود
راهها ...
خستگی ناپذیر.

2...
به بلندیها رسیدیم
سخن از انسان شد.
دیدیم
فمیدا4 ایستاده و
شمشیر عدالتش را گم کرده
و ما
از جان مایه گذاشتیم و
شمشیر را به خودش برگرداندیم
از زیر هفت لایه ی سرزمین مرگ.5
اما راز مرگ انکیدو را ندانستیم6

پس...
فقط
از نام انسان پاسبانی کردیم

گامها محکم و استوار بود
راهها...
خستگی‌ناپذیر.

3...
در بلندیها ایستادیم
اسب دوانیدیم در دریاها.
چادر در صحراها پهن کردیم.
استخوان به اسب‌ها داديم
جو به سگها...
خورشید برای خوردن آب رفت
برای رخت عوض کردن.
ابر تیره فرا گرفت همه جا را
شاید...
شاید...
شاید...
میهمان یخبندان شدند
آنهایی که از پاییز جا مانده بودند
و...
در میان ابرهای تیره گم شدند
آنهایی که چشم امید داشتند.
گامها محکم و استوار بود
اما راهها...
خسته.

4...
به سراشیبی افتادیم
سخن از باد شد.
از کشتی هایی که در دریاهای خروشان غرق شده بودند.
از خشک شدن مزارع.
و...
از فرو ریختن گرمای دل.
و نگاه کردیم:
جز گیاهان هرز چمنزاران7
و جز حسرت در بستر آب
چیزی ندیدیم.

و تا چشم کار می کرد
کسی دیده نمی شد!
فقط و فقط
آن خدای شریف بود.
دست بر صورت
به حيرت عميق فرو رفته بود
و در آن دور دورها:
گامهاي خسته
راههاي خسته
گردو خاك برپا مي‌كردند.




#اصل_شعر || به #زبان_ترکی

تالانميش گونش
شعر: #ناصر_مرقاتی

1...

زيروه‌لره يوللانديق
سؤز گونشدن دوشدو
ايپك ساچاقلاريندان ساللانان گونوزدن
بيترليده يام -ياشيل بيتگی‌لر
آخارليدا دورنا گؤز آخمالار
چؤرك، ايش و بهشت 1
سؤزلر قاناد آلدی گؤگسل 2
ای يئنی اينسان
يوكسل

تورپاق قارا دَيـَرليميش
اينسان...
نفسلی
هوسليميش
كوتان...
ايتی
كَسَرليميش
ايش گرگين
يئر شوملاندی درين
سپيلدی سَپين
اؤيله كيم
او شريف تانری اؤيرتميش 3

آدديملار موحكم ايدی
يوللار
يورولماز


2 ...


زيروه‌لره يوكسلديك
سؤز اينساندان دوشدو
گؤردوك كی اوندا
دايانيب فئميدا 4
عدالت قيلينجين ايتيرميش
و بيز
اؤلوم اؤلكه‌سينين يئددی قاتيندان 5
قايتارديق قیلينجين
وئرگيسی جاننان
آنجاق آنكيدونون اؤلوم سيررينی اؤيرَننمه‌ديك 6
دئمه‌لی...
تكجه
آدينی قورودوق اينسانين

آدديملار موحكم ايدی
يوللار...
يورولماز

3 ...

زيروه لرده دايانديق
دنيزلرده آت قوودوق
چؤللرده يئلكن آچديق
آتلارا سوموك...
ايتلره آرپا
تكليف ائتديك
گونش سو ايچمَيه گئتدی
دونون دَييشمَيه گئتدی
كؤچدو اورتاليغا دومان
گومان...
گومان...
گومان
بوزلاقلار قوناقچی اولدو
گؤزدن دوشموشلره
و...
اومانلار دومانلاردا ايتدی

آدديملار موحكم ايدی
يوللارسا...
يورقون

4 ...

يئنيشه دؤندوك
سؤز كولكدن دوشدو
لَپه‌لی عوممانلاردا باتان گميلردن
يانميش زَميلردن
و...
اوركلردن جالانميش ايستيلردن

و بويلانيب باخديقدا
بيترليده جيغ 7
آخارليدا حسرتيميش
و گؤز ايشلديكجه
كيمسه يوخ
تكجه او شريف تانری ايلَشميش
الی اوزونده
درين حئيرته دالميش

و اوزاقلاردا
يورقون آدديملار
يورقون يوللاردا
توزاناق سالميش



ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضيحات:

۱. اشاره به سخني از يك مسيحي مقدس به نام سن فرانسيس سالزياني:"من به شما وعده ي نان، كار و بهشت مي‌دهم".
۲. گارودا، در اساطير هند به سخنان بالدار و مقدس مي‌گويند.
۳. خداي شريف، اشاره به پرومته از اساطير يونان. پرومته به انسان كشت و زرع و تفكر و آتش افروختن را آموخت.
۴. در اساطير يونان خداي قانون و عدالت
۵. سرزمين مرگ، در اكثر افسانه و اساطير ملل، سرزميني است در هفتمين طبقه‌ي زير زمين
۶. در اساطير سومر و بابل آنكيدو، دوست پهلواني به نام گيلگمش –نيمه انسان و نيمه خدا- است بعد از مرگ آنكيدو، گيلگمش براي يافتن راز مرگ دوست خود متحمل دشواريهاي زيادي مي شود، اما نمي‌تواند به اين مقصد نايل آيد.
۷.نوعي گياه بي‌ارزش شبيه گياه جارو


منبع:

سایت #وازنا ۱۳۸۹

https://telegram.me/dusharge