آفتاب به تاراج رفته
شعر: #ناصر_مرقاتي
ترجمه: #همت_شهبازي
به سوی بلندیها به راه افتادیم
سخن از آفتاب شد.
از روشنایی
که از منگوله های ابریشمی آویزان بود.
گیاهان سبز چمنزاران.
جریان روشن و سبزگون بستر آب.
نان، کار و بهشت 1
حرفهایمان پرواز کردند
پرواز آسمانی2:
ای انسان مدرن
بلندیها را فتح کن!
خاک
سیاه و باارزش بوده است
انسان...
تازه نفس
و با هوس
گاو آهن
تیز و
برنده
کار فشرده
خاک شخم عمیقی خورد
بذر افشانده شد.
همانگونه که
آن خدای شریف آموخته بود.3
گامها محکم و استوار بود
راهها ...
خستگی ناپذیر.
2...
به بلندیها رسیدیم
سخن از انسان شد.
دیدیم
فمیدا4 ایستاده و
شمشیر عدالتش را گم کرده
و ما
از جان مایه گذاشتیم و
شمشیر را به خودش برگرداندیم
از زیر هفت لایه ی سرزمین مرگ.5
اما راز مرگ انکیدو را ندانستیم6
پس...
فقط
از نام انسان پاسبانی کردیم
گامها محکم و استوار بود
راهها...
خستگیناپذیر.
3...
در بلندیها ایستادیم
اسب دوانیدیم در دریاها.
چادر در صحراها پهن کردیم.
استخوان به اسبها داديم
جو به سگها...
خورشید برای خوردن آب رفت
برای رخت عوض کردن.
ابر تیره فرا گرفت همه جا را
شاید...
شاید...
شاید...
میهمان یخبندان شدند
آنهایی که از پاییز جا مانده بودند
و...
در میان ابرهای تیره گم شدند
آنهایی که چشم امید داشتند.
گامها محکم و استوار بود
اما راهها...
خسته.
4...
به سراشیبی افتادیم
سخن از باد شد.
از کشتی هایی که در دریاهای خروشان غرق شده بودند.
از خشک شدن مزارع.
و...
از فرو ریختن گرمای دل.
و نگاه کردیم:
جز گیاهان هرز چمنزاران7
و جز حسرت در بستر آب
چیزی ندیدیم.
و تا چشم کار می کرد
کسی دیده نمی شد!
فقط و فقط
آن خدای شریف بود.
دست بر صورت
به حيرت عميق فرو رفته بود
و در آن دور دورها:
گامهاي خسته
راههاي خسته
گردو خاك برپا ميكردند.
#اصل_شعر || به #زبان_ترکی
تالانميش گونش
شعر: #ناصر_مرقاتی
1...
زيروهلره يوللانديق
سؤز گونشدن دوشدو
ايپك ساچاقلاريندان ساللانان گونوزدن
بيترليده يام -ياشيل بيتگیلر
آخارليدا دورنا گؤز آخمالار
چؤرك، ايش و بهشت 1
سؤزلر قاناد آلدی گؤگسل 2
ای يئنی اينسان
يوكسل
تورپاق قارا دَيـَرليميش
اينسان...
نفسلی
هوسليميش
كوتان...
ايتی
كَسَرليميش
ايش گرگين
يئر شوملاندی درين
سپيلدی سَپين
اؤيله كيم
او شريف تانری اؤيرتميش 3
آدديملار موحكم ايدی
يوللار
يورولماز
2 ...
زيروهلره يوكسلديك
سؤز اينساندان دوشدو
گؤردوك كی اوندا
دايانيب فئميدا 4
عدالت قيلينجين ايتيرميش
و بيز
اؤلوم اؤلكهسينين يئددی قاتيندان 5
قايتارديق قیلينجين
وئرگيسی جاننان
آنجاق آنكيدونون اؤلوم سيررينی اؤيرَننمهديك 6
دئمهلی...
تكجه
آدينی قورودوق اينسانين
آدديملار موحكم ايدی
يوللار...
يورولماز
3 ...
زيروه لرده دايانديق
دنيزلرده آت قوودوق
چؤللرده يئلكن آچديق
آتلارا سوموك...
ايتلره آرپا
تكليف ائتديك
گونش سو ايچمَيه گئتدی
دونون دَييشمَيه گئتدی
كؤچدو اورتاليغا دومان
گومان...
گومان...
گومان
بوزلاقلار قوناقچی اولدو
گؤزدن دوشموشلره
و...
اومانلار دومانلاردا ايتدی
آدديملار موحكم ايدی
يوللارسا...
يورقون
4 ...
يئنيشه دؤندوك
سؤز كولكدن دوشدو
لَپهلی عوممانلاردا باتان گميلردن
يانميش زَميلردن
و...
اوركلردن جالانميش ايستيلردن
و بويلانيب باخديقدا
بيترليده جيغ 7
آخارليدا حسرتيميش
و گؤز ايشلديكجه
كيمسه يوخ
تكجه او شريف تانری ايلَشميش
الی اوزونده
درين حئيرته دالميش
و اوزاقلاردا
يورقون آدديملار
يورقون يوللاردا
توزاناق سالميش
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضيحات:
۱. اشاره به سخني از يك مسيحي مقدس به نام سن فرانسيس سالزياني:"من به شما وعده ي نان، كار و بهشت ميدهم".
۲. گارودا، در اساطير هند به سخنان بالدار و مقدس ميگويند.
۳. خداي شريف، اشاره به پرومته از اساطير يونان. پرومته به انسان كشت و زرع و تفكر و آتش افروختن را آموخت.
۴. در اساطير يونان خداي قانون و عدالت
۵. سرزمين مرگ، در اكثر افسانه و اساطير ملل، سرزميني است در هفتمين طبقهي زير زمين
۶. در اساطير سومر و بابل آنكيدو، دوست پهلواني به نام گيلگمش –نيمه انسان و نيمه خدا- است بعد از مرگ آنكيدو، گيلگمش براي يافتن راز مرگ دوست خود متحمل دشواريهاي زيادي مي شود، اما نميتواند به اين مقصد نايل آيد.
۷.نوعي گياه بيارزش شبيه گياه جارو
منبع:
سایت #وازنا ۱۳۸۹
https://telegram.me/dusharge
شعر: #ناصر_مرقاتي
ترجمه: #همت_شهبازي
به سوی بلندیها به راه افتادیم
سخن از آفتاب شد.
از روشنایی
که از منگوله های ابریشمی آویزان بود.
گیاهان سبز چمنزاران.
جریان روشن و سبزگون بستر آب.
نان، کار و بهشت 1
حرفهایمان پرواز کردند
پرواز آسمانی2:
ای انسان مدرن
بلندیها را فتح کن!
خاک
سیاه و باارزش بوده است
انسان...
تازه نفس
و با هوس
گاو آهن
تیز و
برنده
کار فشرده
خاک شخم عمیقی خورد
بذر افشانده شد.
همانگونه که
آن خدای شریف آموخته بود.3
گامها محکم و استوار بود
راهها ...
خستگی ناپذیر.
2...
به بلندیها رسیدیم
سخن از انسان شد.
دیدیم
فمیدا4 ایستاده و
شمشیر عدالتش را گم کرده
و ما
از جان مایه گذاشتیم و
شمشیر را به خودش برگرداندیم
از زیر هفت لایه ی سرزمین مرگ.5
اما راز مرگ انکیدو را ندانستیم6
پس...
فقط
از نام انسان پاسبانی کردیم
گامها محکم و استوار بود
راهها...
خستگیناپذیر.
3...
در بلندیها ایستادیم
اسب دوانیدیم در دریاها.
چادر در صحراها پهن کردیم.
استخوان به اسبها داديم
جو به سگها...
خورشید برای خوردن آب رفت
برای رخت عوض کردن.
ابر تیره فرا گرفت همه جا را
شاید...
شاید...
شاید...
میهمان یخبندان شدند
آنهایی که از پاییز جا مانده بودند
و...
در میان ابرهای تیره گم شدند
آنهایی که چشم امید داشتند.
گامها محکم و استوار بود
اما راهها...
خسته.
4...
به سراشیبی افتادیم
سخن از باد شد.
از کشتی هایی که در دریاهای خروشان غرق شده بودند.
از خشک شدن مزارع.
و...
از فرو ریختن گرمای دل.
و نگاه کردیم:
جز گیاهان هرز چمنزاران7
و جز حسرت در بستر آب
چیزی ندیدیم.
و تا چشم کار می کرد
کسی دیده نمی شد!
فقط و فقط
آن خدای شریف بود.
دست بر صورت
به حيرت عميق فرو رفته بود
و در آن دور دورها:
گامهاي خسته
راههاي خسته
گردو خاك برپا ميكردند.
#اصل_شعر || به #زبان_ترکی
تالانميش گونش
شعر: #ناصر_مرقاتی
1...
زيروهلره يوللانديق
سؤز گونشدن دوشدو
ايپك ساچاقلاريندان ساللانان گونوزدن
بيترليده يام -ياشيل بيتگیلر
آخارليدا دورنا گؤز آخمالار
چؤرك، ايش و بهشت 1
سؤزلر قاناد آلدی گؤگسل 2
ای يئنی اينسان
يوكسل
تورپاق قارا دَيـَرليميش
اينسان...
نفسلی
هوسليميش
كوتان...
ايتی
كَسَرليميش
ايش گرگين
يئر شوملاندی درين
سپيلدی سَپين
اؤيله كيم
او شريف تانری اؤيرتميش 3
آدديملار موحكم ايدی
يوللار
يورولماز
2 ...
زيروهلره يوكسلديك
سؤز اينساندان دوشدو
گؤردوك كی اوندا
دايانيب فئميدا 4
عدالت قيلينجين ايتيرميش
و بيز
اؤلوم اؤلكهسينين يئددی قاتيندان 5
قايتارديق قیلينجين
وئرگيسی جاننان
آنجاق آنكيدونون اؤلوم سيررينی اؤيرَننمهديك 6
دئمهلی...
تكجه
آدينی قورودوق اينسانين
آدديملار موحكم ايدی
يوللار...
يورولماز
3 ...
زيروه لرده دايانديق
دنيزلرده آت قوودوق
چؤللرده يئلكن آچديق
آتلارا سوموك...
ايتلره آرپا
تكليف ائتديك
گونش سو ايچمَيه گئتدی
دونون دَييشمَيه گئتدی
كؤچدو اورتاليغا دومان
گومان...
گومان...
گومان
بوزلاقلار قوناقچی اولدو
گؤزدن دوشموشلره
و...
اومانلار دومانلاردا ايتدی
آدديملار موحكم ايدی
يوللارسا...
يورقون
4 ...
يئنيشه دؤندوك
سؤز كولكدن دوشدو
لَپهلی عوممانلاردا باتان گميلردن
يانميش زَميلردن
و...
اوركلردن جالانميش ايستيلردن
و بويلانيب باخديقدا
بيترليده جيغ 7
آخارليدا حسرتيميش
و گؤز ايشلديكجه
كيمسه يوخ
تكجه او شريف تانری ايلَشميش
الی اوزونده
درين حئيرته دالميش
و اوزاقلاردا
يورقون آدديملار
يورقون يوللاردا
توزاناق سالميش
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضيحات:
۱. اشاره به سخني از يك مسيحي مقدس به نام سن فرانسيس سالزياني:"من به شما وعده ي نان، كار و بهشت ميدهم".
۲. گارودا، در اساطير هند به سخنان بالدار و مقدس ميگويند.
۳. خداي شريف، اشاره به پرومته از اساطير يونان. پرومته به انسان كشت و زرع و تفكر و آتش افروختن را آموخت.
۴. در اساطير يونان خداي قانون و عدالت
۵. سرزمين مرگ، در اكثر افسانه و اساطير ملل، سرزميني است در هفتمين طبقهي زير زمين
۶. در اساطير سومر و بابل آنكيدو، دوست پهلواني به نام گيلگمش –نيمه انسان و نيمه خدا- است بعد از مرگ آنكيدو، گيلگمش براي يافتن راز مرگ دوست خود متحمل دشواريهاي زيادي مي شود، اما نميتواند به اين مقصد نايل آيد.
۷.نوعي گياه بيارزش شبيه گياه جارو
منبع:
سایت #وازنا ۱۳۸۹
https://telegram.me/dusharge
Telegram
@dusharge || همت شهبازی
@dusharge
کانالدا کی یازیلاری کانالین لینکینی وئرمک شرطی ایله پایلاشماق اولار.
اشتراکگذاری مطالب کانال به شرط ارائه لینک آن مجاز است.
کانالدا کی یازیلاری کانالین لینکینی وئرمک شرطی ایله پایلاشماق اولار.
اشتراکگذاری مطالب کانال به شرط ارائه لینک آن مجاز است.