#درنگ_عربی
#محمود_درویش
«أحببتُكِ مُرغماَ
ليسَ لأنَّكِ الاجمل
بل لأنَّكِ الأعمق
فعاشقُ الجمالِ في العادةِ احمق»
---------- برگردان: محسن یارمحمدی
ناگزیر دوستت دارم؛
نه ازآن روی که زیباترینی
راست بدآن سبب که ژرفترینی
چرا که شیفتهی زیبایی
معمولن احمق است
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#محمود_درویش
«أحببتُكِ مُرغماَ
ليسَ لأنَّكِ الاجمل
بل لأنَّكِ الأعمق
فعاشقُ الجمالِ في العادةِ احمق»
---------- برگردان: محسن یارمحمدی
ناگزیر دوستت دارم؛
نه ازآن روی که زیباترینی
راست بدآن سبب که ژرفترینی
چرا که شیفتهی زیبایی
معمولن احمق است
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشت_های_پریشانی
- معبد و قربانگاه
۱- در مطالعهی آیینهای مزدیسنایی درمییابیم که #مزدا_اهورا و #اهریمن فرقهایی با هم دارند. شاید نخستین و بنیادیترین فرق این دو سرنمون ِ اسطورهای، داشتن/نداشتن نیروی اندیشه و بهکاربستن آن است.
اهورامزدا نخست وهومنه (خرد نیک ) را میسازد. خرد دو ویژهگی بنیادین دارد: نخست اینکه #پیشبین و آیندهنگر است و دو دیگر اینکه خرد است که آفریننده و سازنده است.
براین اساس اهریمن در مقابل اهورا قرار میگیرد. او پیشبین نیست و نمیتواند آخرتاندیش (آیندهنگر) باشد و کسیکه اهل اندیشیدن و آیندهنگری نیست قطعن آفریننده و سازنده نیز نمیتواند بود. اینچنین است که اهریمن اهل ویرانی و کشتن است.او قادر به پدید آوردن تنها و چیزهای مادی نیست اما به یاری نیروهایی مانند خشم، آز ، رشک و... مهمتر از همه دروغ گیتی را میآشوبد و میدان حیات ، ایجاد ممات میکند.
۲- پیشتر از زرتشت، #مهر، ایزد عشق و پیمان، که خورشید چشم اوست و با خورشید است که مراقب پیمانهای مهر و آریاییان است، گاو مقدس را قربانی میکند و از این قربانی کردن زنده گی های گیاهی و جانوری را پدید میآورد. اما و به مرور زمان و رشد انسان کمکم حکایت تغییر میکند.
زرتشت در یک سلوک روحانی/آسمانی به دریافتی دیگر دست مییابد. او نالهی دردمندانهی روان ِ گاو سپنت را میشنود که به درگاه مزدااهورا گلایه میکند و از قربانی شدن خویش شاکی و گریان است.
در یک دیالوگ، اهورا مزدا قربانی کردن را منع میکند و ازین پس کشندهی گاو، نه مهر که اهریمن میشود.
در اساطیر مزدیسنایی، مهر که یک ایزد ارجمند است نباید دست به خون بیالاید، اینجاست که آیین قربانی کردن تمام میشود زیرا کاری اهریمنی است ( ر.ک؛ داستان ابراهیم و قربانی کردن انسان ) این اهریمن است که کیومرث را میکشد و گاو سپید نخستین را نیز ... و همانطور که آمد چون پیشبین نیست عمل کشتن موجب زایشهای جدید میشود و تمام موجودات سودمند و فلزات از تن این دو آفریدهی نخستین پدید میآیند. اهریمن که قصد داشت با #حذف، جای خویش و نهایتن مرگ و تباهی را افزایش دهد بر زنده گی ها و پیشرفتها میافزاید و بدین سان و در چنین بافتی همه چیز رو به روشنایی و روز میگذارد.
۳- و اما امروز....
امروز سازندهگان ، خواهندهگان ، آبادکنندهگان و رونق دهندهگان معابد نیز در همان کارند که بودند.در گوشه و کنار جهان براساس غریزهای درونی و نهاندیشه ، تلاش اهالی مرگ این است که معابد خویش را در گوشه کنار جهان بنا کنند و با فراخواندن پیروان خود این معابد را رونق بدهند. بسیاری از این معابد بر ویرانههای معابد پیشین ساخته میشود با نامی دیگر. بسیاری از سازههای امروزین که از قضا هیچ ربطی با جهان کهن ندارد حالا تبدیل به معابدی میشود که در آن آیینها و رسوم مختلف قربانی کردن و نذر دادن و... صورت میگیرد و بدین سان ویرانی مهیبتری شکل میگیرد. معابد و قربانگاههایی که کالبدشان ، تنی و چیزی کاملن امروزی است.
این معابد و قربانگاههای نهان که قرار است پر آنها نمایش مرگ و ترویج مرگ_زیستی شود، بسیار بسیار زیادند.
از واژهگان و مفاهیم امروزی گرفته، تا سازهها و نهادهای جدید و... همه را میتوان محملی برای احیای معابد و قربانگاههای کهن تبدیل کرد...
#محسن_یارمحمدی
دانش آموختهی دکتری زبان و ادبیات فارسی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
- معبد و قربانگاه
۱- در مطالعهی آیینهای مزدیسنایی درمییابیم که #مزدا_اهورا و #اهریمن فرقهایی با هم دارند. شاید نخستین و بنیادیترین فرق این دو سرنمون ِ اسطورهای، داشتن/نداشتن نیروی اندیشه و بهکاربستن آن است.
اهورامزدا نخست وهومنه (خرد نیک ) را میسازد. خرد دو ویژهگی بنیادین دارد: نخست اینکه #پیشبین و آیندهنگر است و دو دیگر اینکه خرد است که آفریننده و سازنده است.
براین اساس اهریمن در مقابل اهورا قرار میگیرد. او پیشبین نیست و نمیتواند آخرتاندیش (آیندهنگر) باشد و کسیکه اهل اندیشیدن و آیندهنگری نیست قطعن آفریننده و سازنده نیز نمیتواند بود. اینچنین است که اهریمن اهل ویرانی و کشتن است.او قادر به پدید آوردن تنها و چیزهای مادی نیست اما به یاری نیروهایی مانند خشم، آز ، رشک و... مهمتر از همه دروغ گیتی را میآشوبد و میدان حیات ، ایجاد ممات میکند.
۲- پیشتر از زرتشت، #مهر، ایزد عشق و پیمان، که خورشید چشم اوست و با خورشید است که مراقب پیمانهای مهر و آریاییان است، گاو مقدس را قربانی میکند و از این قربانی کردن زنده گی های گیاهی و جانوری را پدید میآورد. اما و به مرور زمان و رشد انسان کمکم حکایت تغییر میکند.
زرتشت در یک سلوک روحانی/آسمانی به دریافتی دیگر دست مییابد. او نالهی دردمندانهی روان ِ گاو سپنت را میشنود که به درگاه مزدااهورا گلایه میکند و از قربانی شدن خویش شاکی و گریان است.
در یک دیالوگ، اهورا مزدا قربانی کردن را منع میکند و ازین پس کشندهی گاو، نه مهر که اهریمن میشود.
در اساطیر مزدیسنایی، مهر که یک ایزد ارجمند است نباید دست به خون بیالاید، اینجاست که آیین قربانی کردن تمام میشود زیرا کاری اهریمنی است ( ر.ک؛ داستان ابراهیم و قربانی کردن انسان ) این اهریمن است که کیومرث را میکشد و گاو سپید نخستین را نیز ... و همانطور که آمد چون پیشبین نیست عمل کشتن موجب زایشهای جدید میشود و تمام موجودات سودمند و فلزات از تن این دو آفریدهی نخستین پدید میآیند. اهریمن که قصد داشت با #حذف، جای خویش و نهایتن مرگ و تباهی را افزایش دهد بر زنده گی ها و پیشرفتها میافزاید و بدین سان و در چنین بافتی همه چیز رو به روشنایی و روز میگذارد.
۳- و اما امروز....
امروز سازندهگان ، خواهندهگان ، آبادکنندهگان و رونق دهندهگان معابد نیز در همان کارند که بودند.در گوشه و کنار جهان براساس غریزهای درونی و نهاندیشه ، تلاش اهالی مرگ این است که معابد خویش را در گوشه کنار جهان بنا کنند و با فراخواندن پیروان خود این معابد را رونق بدهند. بسیاری از این معابد بر ویرانههای معابد پیشین ساخته میشود با نامی دیگر. بسیاری از سازههای امروزین که از قضا هیچ ربطی با جهان کهن ندارد حالا تبدیل به معابدی میشود که در آن آیینها و رسوم مختلف قربانی کردن و نذر دادن و... صورت میگیرد و بدین سان ویرانی مهیبتری شکل میگیرد. معابد و قربانگاههایی که کالبدشان ، تنی و چیزی کاملن امروزی است.
این معابد و قربانگاههای نهان که قرار است پر آنها نمایش مرگ و ترویج مرگ_زیستی شود، بسیار بسیار زیادند.
از واژهگان و مفاهیم امروزی گرفته، تا سازهها و نهادهای جدید و... همه را میتوان محملی برای احیای معابد و قربانگاههای کهن تبدیل کرد...
#محسن_یارمحمدی
دانش آموختهی دکتری زبان و ادبیات فارسی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان (محسن یارمحمدی)
#تکرارستان
شعری از #احمدشاملو (الف_بامداد)
شبانه
در نیست
راه نیست
شب نیست
ماه نیست
نه روز و
نه آفتاب،
ما
بیرونِ زمان
ایستادهایم
با دشنهی تلخی
در گُردههایِمان.
هیچکس
با هیچکس
سخن نمیگوید
که خاموشی
به هزار زبان
در سخن است.
در مردگانِ خویش
نظر میبندیم
با طرحِ خندهیی،
و نوبتِ خود را انتظار میکشیم
بیهیچ
خندهیی!
۱۵ فروردینِ ۱۳۵۱
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
شعری از #احمدشاملو (الف_بامداد)
شبانه
در نیست
راه نیست
شب نیست
ماه نیست
نه روز و
نه آفتاب،
ما
بیرونِ زمان
ایستادهایم
با دشنهی تلخی
در گُردههایِمان.
هیچکس
با هیچکس
سخن نمیگوید
که خاموشی
به هزار زبان
در سخن است.
در مردگانِ خویش
نظر میبندیم
با طرحِ خندهیی،
و نوبتِ خود را انتظار میکشیم
بیهیچ
خندهیی!
۱۵ فروردینِ ۱۳۵۱
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#کوتابلندآه..
- ای خوش باوران
آیا گذشتهگان برای شما
دفینهی گنجی...؟!
- نه
این مردهریگ بهجا مانده
چیزی نبود
الا خزانهی رنجی ...
#محسن_بارانی بهمن ۱۴۰۲
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
- ای خوش باوران
آیا گذشتهگان برای شما
دفینهی گنجی...؟!
- نه
این مردهریگ بهجا مانده
چیزی نبود
الا خزانهی رنجی ...
#محسن_بارانی بهمن ۱۴۰۲
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#لاطالائیل
پیشرفت ، رشد و توسعه نیازمند انسانهای پیشرفته، اهل رشد و توسعه فهم است.
تو نمیتوانی از کسانی انتظار پیشرفت و رشد داشته باشی که هر صبح با چهرهای تاریک و دستانی سیاه، از انواع غارهای هزاران سالهی خود بیرون می آیند و پشت میزهای ثروت و قدرت و تصمیمگیری چنبره میزنند...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
پیشرفت ، رشد و توسعه نیازمند انسانهای پیشرفته، اهل رشد و توسعه فهم است.
تو نمیتوانی از کسانی انتظار پیشرفت و رشد داشته باشی که هر صبح با چهرهای تاریک و دستانی سیاه، از انواع غارهای هزاران سالهی خود بیرون می آیند و پشت میزهای ثروت و قدرت و تصمیمگیری چنبره میزنند...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from محسن یارمحمدی
توپ_بازی.aac
1.4 MB
#قصههای_من_و_باران
کتاب خواندن برای کودکان یکی از آن کارهاست که جهان ایشان را بهتر خواهدکرد.
گهگاه برای کودکتان ( کودک درون یا کودکی که فرزندتان است یا خویش آوند است یا... ) کتاب بخوانید.
این دو دقیقه داستانی است از کتاب قدیمی «قصههای من و بابام» که به تازهگی با هم میخوانیم و البته بیشتر باران میخواند...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
کتاب خواندن برای کودکان یکی از آن کارهاست که جهان ایشان را بهتر خواهدکرد.
گهگاه برای کودکتان ( کودک درون یا کودکی که فرزندتان است یا خویش آوند است یا... ) کتاب بخوانید.
این دو دقیقه داستانی است از کتاب قدیمی «قصههای من و بابام» که به تازهگی با هم میخوانیم و البته بیشتر باران میخواند...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#دردستان
- غزل روز
دوباره حرف می بارد بهجای برف امشب هی
همه ناپختگی های غزل امشب به پای می
تو گفتی غممخور،یوسف بهکنعان میرسد روزی
نخواهم فحش بد دادن،ولی دیوث، آخر کی؟
چه برفی؟اینکه کم شد،قطع شد، اصلا نمیبارد
عنایت می شویم ازسمت حق یکریز و پیدرپی
دوباره خشکی وکم آبی وقحطیست باور کن
فقط سرما شده سهم من و تو سالها از دی
دوباره دی،جوان میمیرد وجایش هزاران لاله میروید
دوباره میبرد ملک خُتن رشکی به دشت ری
دوباره هی دوباره ،مثل اینکه درد ول کن نیست
دوباره شب،دوباره غم،دوباره ما،دوباره می؟
نه دیگر،من پرم،مستم مریز این جام آخر را
که ماند یادگاری از شب اندوه ، ظرف قی..
#محسن_طه کانال شکفتن_در_کویر
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
- غزل روز
دوباره حرف می بارد بهجای برف امشب هی
همه ناپختگی های غزل امشب به پای می
تو گفتی غممخور،یوسف بهکنعان میرسد روزی
نخواهم فحش بد دادن،ولی دیوث، آخر کی؟
چه برفی؟اینکه کم شد،قطع شد، اصلا نمیبارد
عنایت می شویم ازسمت حق یکریز و پیدرپی
دوباره خشکی وکم آبی وقحطیست باور کن
فقط سرما شده سهم من و تو سالها از دی
دوباره دی،جوان میمیرد وجایش هزاران لاله میروید
دوباره میبرد ملک خُتن رشکی به دشت ری
دوباره هی دوباره ،مثل اینکه درد ول کن نیست
دوباره شب،دوباره غم،دوباره ما،دوباره می؟
نه دیگر،من پرم،مستم مریز این جام آخر را
که ماند یادگاری از شب اندوه ، ظرف قی..
#محسن_طه کانال شکفتن_در_کویر
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#نوسروده
- چهگونه بگویم از تاریخ تیرهی دردم؟
- این خستهگی را
ده هزار سال پیش
پس از آخرین عصر یخبندان
در جستوجوی درخت و چشمه و نور
به دوش گرفتم
و از غارهای سیاه و نمور
بیرون آوردم
- حالا تو فکر میکنی
چه چیز میتواند
این کوه هزاران ساله را
از کتفهای شکستهی من بردارد؟
- مگر جهان تا هزاران سال
از آسمان
تو را بر این تن تشنه ببارد
یا دستهای خدا
چشمهایت را وجب به وجب
در اندام باستانی من بکارد...
#محسن_بارانی بهمن ۱۴۰۲
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
- چهگونه بگویم از تاریخ تیرهی دردم؟
- این خستهگی را
ده هزار سال پیش
پس از آخرین عصر یخبندان
در جستوجوی درخت و چشمه و نور
به دوش گرفتم
و از غارهای سیاه و نمور
بیرون آوردم
- حالا تو فکر میکنی
چه چیز میتواند
این کوه هزاران ساله را
از کتفهای شکستهی من بردارد؟
- مگر جهان تا هزاران سال
از آسمان
تو را بر این تن تشنه ببارد
یا دستهای خدا
چشمهایت را وجب به وجب
در اندام باستانی من بکارد...
#محسن_بارانی بهمن ۱۴۰۲
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان
#مغلطه_ی_بزرگ
#جوگیرستان
معترضان و منتقدان و... صد صد و پنجاه ساله ی اخیر ، چنان می گویند تاریخ و فرهنگ و عرفان و... ایران عامل اصلی عقب افتادن مردم شده کأنه اکثریت ملت هم تاریخ بیهقی را خوانده اند هم شاهنامه را، هم اساس الاقتباس را مطالعه کرده اند هم مثنوی را .هم شیخ اشراق میشناسند هم ملاصدرا را ، هم حسابی زیر و بم تاریخ مجهول این سرزمین را جسته و دانسته اند، هم فراز و فرود فرهنگ ایران را و آن گاه بر همان روشی رفته اند که مثلا بزرگمهر وزیر رفته یا خواجه نصیر طوسی یا فردوسی یا مولانای بلخ و روم و...
اتفاقا مردم که نه اگر اکثریتی از اهل نقد و اعتراض و.. می نشستند این گذشته را میخواندند ( که هرگز نخوانده اند چه برسد به خواندن تحلیلی و تعلیلی و تفسیری و انتقادی و...) ما طی صد صدوپنجاه سال اخیر اینقدر نمی چرخیدیم بر #مدار_صفر_درجه...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#جوگیرستان
معترضان و منتقدان و... صد صد و پنجاه ساله ی اخیر ، چنان می گویند تاریخ و فرهنگ و عرفان و... ایران عامل اصلی عقب افتادن مردم شده کأنه اکثریت ملت هم تاریخ بیهقی را خوانده اند هم شاهنامه را، هم اساس الاقتباس را مطالعه کرده اند هم مثنوی را .هم شیخ اشراق میشناسند هم ملاصدرا را ، هم حسابی زیر و بم تاریخ مجهول این سرزمین را جسته و دانسته اند، هم فراز و فرود فرهنگ ایران را و آن گاه بر همان روشی رفته اند که مثلا بزرگمهر وزیر رفته یا خواجه نصیر طوسی یا فردوسی یا مولانای بلخ و روم و...
اتفاقا مردم که نه اگر اکثریتی از اهل نقد و اعتراض و.. می نشستند این گذشته را میخواندند ( که هرگز نخوانده اند چه برسد به خواندن تحلیلی و تعلیلی و تفسیری و انتقادی و...) ما طی صد صدوپنجاه سال اخیر اینقدر نمی چرخیدیم بر #مدار_صفر_درجه...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#لاطالائیل ،
همهی ما انسانها و حتا حیوانات، از هرچیزی که لحظهای بار کُشندهی #بودن را از دوشهایمان بردارد استقبال میکنیم.
تمام مخدرات با ما چنین میکنند. مسکرات و مخدرات، جاه و مقام و ثروت و... حتا علم و اعتقاد و کار و ... همه و همه برای رهانیدن ما از #بار_هستی است و البته که در این میان عشق و محبت برترین است...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
همهی ما انسانها و حتا حیوانات، از هرچیزی که لحظهای بار کُشندهی #بودن را از دوشهایمان بردارد استقبال میکنیم.
تمام مخدرات با ما چنین میکنند. مسکرات و مخدرات، جاه و مقام و ثروت و... حتا علم و اعتقاد و کار و ... همه و همه برای رهانیدن ما از #بار_هستی است و البته که در این میان عشق و محبت برترین است...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#تکرارستان
«سلطان سنجر را در آن وقت كه به دست غُزان گرفتار شده بود، پرسيدند: علت چه بود كه ملكی بدين وسعت و آراستگی كه تو را بود چنين مختل شد؟
گفت: كارهای بزرگ به مردم خرد فرمودم و كارهای خرد به مردم بزرگ، كه مردم خرد كارهای بزرگ را نتوانستند كرد و مردم بزرگ از كارهای خرد عار داشتند و در پی نرفتند. هر دو كار تباه شد و نقصان به ملك رسيد و كار لشگری و كشوری روی به فساد آورد.»
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
«سلطان سنجر را در آن وقت كه به دست غُزان گرفتار شده بود، پرسيدند: علت چه بود كه ملكی بدين وسعت و آراستگی كه تو را بود چنين مختل شد؟
گفت: كارهای بزرگ به مردم خرد فرمودم و كارهای خرد به مردم بزرگ، كه مردم خرد كارهای بزرگ را نتوانستند كرد و مردم بزرگ از كارهای خرد عار داشتند و در پی نرفتند. هر دو كار تباه شد و نقصان به ملك رسيد و كار لشگری و كشوری روی به فساد آورد.»
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#نوسروده
- جهان_جنون
در کهکشانی که با سرعتی بیش از دومیلیون کیلومتر بر ساعت
به سوی مرکز هیچ
بیتاب
بیقرار
میدود
من برای تو، کهکشان کهکشان اضطراب،
چه میتوانم کرد؟!
برای این جهان جنون
چه قطرهای آب
چه دریا دریا خون
فرقی نمیکند
شاید فقط گاهگاهی
به شعری برآمده از آتش آهی
دست و دلت
در این بیکرانهی سرد
کمی گر بگیرد
تا ستارهای از میلیاردها ستاره ی این کهکشان درد
نمیرد ..
#محسن_بارانی بهمن ۱۴۰۲
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
- جهان_جنون
در کهکشانی که با سرعتی بیش از دومیلیون کیلومتر بر ساعت
به سوی مرکز هیچ
بیتاب
بیقرار
میدود
من برای تو، کهکشان کهکشان اضطراب،
چه میتوانم کرد؟!
برای این جهان جنون
چه قطرهای آب
چه دریا دریا خون
فرقی نمیکند
شاید فقط گاهگاهی
به شعری برآمده از آتش آهی
دست و دلت
در این بیکرانهی سرد
کمی گر بگیرد
تا ستارهای از میلیاردها ستاره ی این کهکشان درد
نمیرد ..
#محسن_بارانی بهمن ۱۴۰۲
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#لاطالائیل ،
وقتی این راز بزرگ را دریافتی که میدان بزرگترین نبردها در درون توست و نیرومندترین دشمنت کسی نیست جز خودت نخستین گامها را برای آرامش برداشتهای.
کسی که با خود به صلح برسد با تمام هستی آشتی کردهاست. چنین کسی طلبکار هیچکس نیست و بدهکار هیچکس نیز ...
تنها در چنین وضعی است که چونان قویی تنها در دریای خویش، سبک غوطهور خواهی شد..
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
وقتی این راز بزرگ را دریافتی که میدان بزرگترین نبردها در درون توست و نیرومندترین دشمنت کسی نیست جز خودت نخستین گامها را برای آرامش برداشتهای.
کسی که با خود به صلح برسد با تمام هستی آشتی کردهاست. چنین کسی طلبکار هیچکس نیست و بدهکار هیچکس نیز ...
تنها در چنین وضعی است که چونان قویی تنها در دریای خویش، سبک غوطهور خواهی شد..
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#لاطالائیل
گفتارها و کردارهای انسانها تابعی از دانستهها و دریافتهاشان است. از آن رو که دانستهها و دریافتهای آدمیان تغییر میکند گفتار و کردارشان نیز تغییر خواهدکرد. البته که این تغییر بیان احوال انسانی است و جای خوشحالی دارد. پس هیچگاه از تغییر سخنان و رفتار آدمیان غمگین، شاد یا متعجب نباش..
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
گفتارها و کردارهای انسانها تابعی از دانستهها و دریافتهاشان است. از آن رو که دانستهها و دریافتهای آدمیان تغییر میکند گفتار و کردارشان نیز تغییر خواهدکرد. البته که این تغییر بیان احوال انسانی است و جای خوشحالی دارد. پس هیچگاه از تغییر سخنان و رفتار آدمیان غمگین، شاد یا متعجب نباش..
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادستان
نگفتمت: مرو آنجا که آشنات منم
در این سراب فنا چشمهٔ حیات منم
وگر به خشم روی صدهزار سال ز من
به عاقبت به من آیی که منتهات منم
نگفتمت که: به نقش جهان مشو راضی
که نقشبند سراپردهٔ رضات منم
نگفتمت که: منم بحر و تو یکی ماهی
مرو به خشک که دریای با صَفات منم
نگفتمت که: چو مرغان به سوی دام مرو
بیا که قدرت پرواز و پرّ و پات منم
نگفتمت که: تو را ره زنند و سرد کنند
که آتش و تبِش و گرمی هوات منم
نگفتمت که: صفتهای زشت در تو نهند
که گم کنی که سرِ چشمهی صفات منم
نگفتمت که: مگو کار بنده از چه جهت
نظام گیرد و خلّاق بیجهات منم
اگر چراغ دلی، دان که راه خانه کجاست
وگر خداصفتی، دان که کدخدات منم
پ.ن: در کتاب مناقب العارفین برای سبب و چهگونهگی سروده شدن این غزل حکایتی نقل شده که مرحوم فروزانفر در کلیات شمس آن را نقل کرده است. هرچند ممکن است این حکایت نیز از برساختههای پسینی مریدان مولانا باشد منتها به هیچ وجه خواندنش خالی از لطف نیست...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
نگفتمت: مرو آنجا که آشنات منم
در این سراب فنا چشمهٔ حیات منم
وگر به خشم روی صدهزار سال ز من
به عاقبت به من آیی که منتهات منم
نگفتمت که: به نقش جهان مشو راضی
که نقشبند سراپردهٔ رضات منم
نگفتمت که: منم بحر و تو یکی ماهی
مرو به خشک که دریای با صَفات منم
نگفتمت که: چو مرغان به سوی دام مرو
بیا که قدرت پرواز و پرّ و پات منم
نگفتمت که: تو را ره زنند و سرد کنند
که آتش و تبِش و گرمی هوات منم
نگفتمت که: صفتهای زشت در تو نهند
که گم کنی که سرِ چشمهی صفات منم
نگفتمت که: مگو کار بنده از چه جهت
نظام گیرد و خلّاق بیجهات منم
اگر چراغ دلی، دان که راه خانه کجاست
وگر خداصفتی، دان که کدخدات منم
پ.ن: در کتاب مناقب العارفین برای سبب و چهگونهگی سروده شدن این غزل حکایتی نقل شده که مرحوم فروزانفر در کلیات شمس آن را نقل کرده است. هرچند ممکن است این حکایت نیز از برساختههای پسینی مریدان مولانا باشد منتها به هیچ وجه خواندنش خالی از لطف نیست...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#لاطالائیل،
دیگران چیزی نیستند جز آیینههای بسیاری که ابعاد گوناگون بود ِ ما را به نمود میکشند.
بارها تجربه کردهای؛ وقتی خوشی و احوالت خوش است با خطاکارترینها همدلی و مانوس و چون در درون اسیر طوفانی حتا نیکان را زشت و ناخوش میدانی. امید که با خویش به آشتی برسی که قطعن میتوانی....
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
دیگران چیزی نیستند جز آیینههای بسیاری که ابعاد گوناگون بود ِ ما را به نمود میکشند.
بارها تجربه کردهای؛ وقتی خوشی و احوالت خوش است با خطاکارترینها همدلی و مانوس و چون در درون اسیر طوفانی حتا نیکان را زشت و ناخوش میدانی. امید که با خویش به آشتی برسی که قطعن میتوانی....
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#غزلستان
- همچنان ما و زبان
پس از طوفان بنیان کنی که از بیابانهای نجد و حجاز و یمامه و... برخاست و تاروپود دودمان شاهان ساسانی را به باد داد، ایرانیان طبق شیوهی تاریخی خویش پس از یکی دو قرن تلاش و شکیبایی، به احیای جهان خویش ذیل نامی نو توفیق یافتند و این توفیق چونان که باید و همچون همیشه در #زبان اتفاق افتاد.
در آنچه بعدها ادبیات نام گرفت، قصیدهسراییِ مأخوذ از زبان تازی، در زبان فارسی راهی دیگر پیمود و خود آغازگر قوالب شعری دیگری همچون غزل و قطعه و... شد.
سخنوران قرون ابتدایی ه.ق در آغاز ِ قصیده چندین بیت تغزل و تشبیب و.. سرودند و بعد به سراغ تنهی اصلی و محتوای مد نظر رفتند ( توصیف ، مدح و...) از دل این نوآوری بعدها «طرز» غزل سرایی صورت گرفت که در ادبیات جهان کم نظیر است...
جدای از این مقدمه که میتواند مقالهای مطول شود، یادآورد یک نکته بسیار قابل توجه است؛ شعر ادوار نخست ِ زبان فارسی ِ نوین، روان ، ملموس، مانوس ، زمینی و قابل درک عموم است. این خصیصه ای است که از قرن ششم اندک اندک از شعر فارسی رخت میبندد تا زبان و بودن ما ایرانیان دگرگون شود. که از قضا بررسی چهگونهگی و چرایی و نتایج چنین تغییری خود عنوان چندین پژوهش میتواند باشد.
برای مطالعهی همراهان نمونه ای دلکش ارائه میشود. این ابیات، تغزل ِ آغازین یک قصیده از فرخی سیستانی است.
دل من همی داد گفتی گوایی
که باشد مرا روزی ازتو جدایی
بلی هر چه خواهد رسیدن به مردم
بر آن دل دهد هر زمانی گوایی
من این روز را داشتم چشم و زین غم
نبوده ست با روز من روشنایی
جدایی گمان برده بودم ولیکن
نه چندانکه یکسو نهی آشنایی
به جرم چه راندی مرا از در خود
گناهم نبوده ست جز بیگنایی
بدین زودی از من چرا سیر گشتی
نگارا بدین زود سیری چرایی
که دانست کز تو مرا دیدباید
به چندان وفا این همه بیوفایی
سپردم به تو دل، ندانسته بودم
بدین گونه مایل به جور و جفایی
دریغا دریغا که آگه نبودم
که تو بیوفا در جفا تا کجایی
همه دشمنی از تو دیدم ولیکن
نگویم که تو دوستی را نشایی
نگارا من از آزمایش به آیم
مرا باش تا بیش ازین آزمایی
مرا خوار داری و بیقدر خواهی
نگر تا بدین خو که هستی نپایی..
#محسن_یارمحمدی
دانش آموختهی دکتری زبان و ادبیات فارسی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
- همچنان ما و زبان
پس از طوفان بنیان کنی که از بیابانهای نجد و حجاز و یمامه و... برخاست و تاروپود دودمان شاهان ساسانی را به باد داد، ایرانیان طبق شیوهی تاریخی خویش پس از یکی دو قرن تلاش و شکیبایی، به احیای جهان خویش ذیل نامی نو توفیق یافتند و این توفیق چونان که باید و همچون همیشه در #زبان اتفاق افتاد.
در آنچه بعدها ادبیات نام گرفت، قصیدهسراییِ مأخوذ از زبان تازی، در زبان فارسی راهی دیگر پیمود و خود آغازگر قوالب شعری دیگری همچون غزل و قطعه و... شد.
سخنوران قرون ابتدایی ه.ق در آغاز ِ قصیده چندین بیت تغزل و تشبیب و.. سرودند و بعد به سراغ تنهی اصلی و محتوای مد نظر رفتند ( توصیف ، مدح و...) از دل این نوآوری بعدها «طرز» غزل سرایی صورت گرفت که در ادبیات جهان کم نظیر است...
جدای از این مقدمه که میتواند مقالهای مطول شود، یادآورد یک نکته بسیار قابل توجه است؛ شعر ادوار نخست ِ زبان فارسی ِ نوین، روان ، ملموس، مانوس ، زمینی و قابل درک عموم است. این خصیصه ای است که از قرن ششم اندک اندک از شعر فارسی رخت میبندد تا زبان و بودن ما ایرانیان دگرگون شود. که از قضا بررسی چهگونهگی و چرایی و نتایج چنین تغییری خود عنوان چندین پژوهش میتواند باشد.
برای مطالعهی همراهان نمونه ای دلکش ارائه میشود. این ابیات، تغزل ِ آغازین یک قصیده از فرخی سیستانی است.
دل من همی داد گفتی گوایی
که باشد مرا روزی ازتو جدایی
بلی هر چه خواهد رسیدن به مردم
بر آن دل دهد هر زمانی گوایی
من این روز را داشتم چشم و زین غم
نبوده ست با روز من روشنایی
جدایی گمان برده بودم ولیکن
نه چندانکه یکسو نهی آشنایی
به جرم چه راندی مرا از در خود
گناهم نبوده ست جز بیگنایی
بدین زودی از من چرا سیر گشتی
نگارا بدین زود سیری چرایی
که دانست کز تو مرا دیدباید
به چندان وفا این همه بیوفایی
سپردم به تو دل، ندانسته بودم
بدین گونه مایل به جور و جفایی
دریغا دریغا که آگه نبودم
که تو بیوفا در جفا تا کجایی
همه دشمنی از تو دیدم ولیکن
نگویم که تو دوستی را نشایی
نگارا من از آزمایش به آیم
مرا باش تا بیش ازین آزمایی
مرا خوار داری و بیقدر خواهی
نگر تا بدین خو که هستی نپایی..
#محسن_یارمحمدی
دانش آموختهی دکتری زبان و ادبیات فارسی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
از دفتر
#شعرهای_بی_مخاطب
خطابهای در #رفتن
... کسی به کسی نرسیده بود
کسی کسی را پیدا نکرده بود و...
ما در مسیری که از میلیون سال پیش آغاز شده بودیم، در بعد ازظهر یک شهریور ملایم تهران که آفتاب کمکمَک مایل میشد به قلهی توچال، به هم رسیدیم آرام دستت را گذاشتی در دستهای من.
تو تابستان بودی من پاییز.
فصلی شروع شد که نه تابستان بود و نه پاییز. در هیجان کوچه_داغهای تابستان میدویدی بیقرار، گوشه گوشهی جانت زخم داشت اما نمیدانستی این تازه اول زخم خوردن است. پرندهی مجروح از سروپر کوفتن به قفس، وقتی قفس را وامیگذارد و پرمیکشد به جهان بزرگتر، نمیداند با این کار دارد به پیش باز زخمهای بزرگتر میرود. اما همهاش که زخم نیست التیام هم هست و خنکای کلمات و نوازش نگاهها و... رسیدن به میوههای تازه.
در رسیدن به هر میوهی نوبر، تمنای چیدن و چشیدن بود که نبض رگانت را چندبرابر میکرد و سرشار از حسهای مبارک میشدی..ولی من پاییز بودم. باید همپایات تابستان میشدم منی که هیچ تابستانی را باران نشده بودم...
گفتیم ، خندیدیم ، گریستیم ، ترسیدیم ، شک کردیم، دلخوری بود غم بود و.. سوء تفاهم هم. اما هیچگاه قصد دلآزردن در میانه نبود و سودای سودبردن، یا قصد زخم زدن و... هرچه بود، خالص دلنگرانی بود و خلوص ِ گذری ناب از تمامی تابستان.
تابستان فصل شتاب است. اشتباه کردهاند که فصل بلوغش دانستهاند گیلاس و آلبالو میوههای سرخ شهوت معصومانه هستند و چشیدن هم دارند اما پاییز فصل بلوغ است و من باید شکیبا میبودم تا تو پاییز شوی ، زیباتر ، باوقارتر ، پرشکوهتر ، آرامتر و...تا برسی بع میوههایی از جنس انار و انگور و سیب، میوههای پاییزی ..
که هم تهرنگ و تهعطر و تهطعم بهار دارند؛ چرا که شکوفه در بهار بستهاند و هم گرمای سوزان تابستان، چراکه در داغ آفتاب این فصل بالغ شده اند تا در پاییز برسند هم وقار پاییز و حتا سکوت پاک زمستان که بسیار گاه به زمستان میرسند تا ما در شب یلدای انار انگور تمام فصول زندهگیمان را مرور کنیم.
و حالا...
حالا هم کسی از کسی عبور نکرده ، کسی از کسی نگذشته، توالی فصلهاست این.
اینک من، زمستان. وَ تو، که در آستانهی پاییزی و میخواهی پاییز شوی ...
تو چه بخواهی یا نه، همچنان خواهی رفت مثل همیشه، فقط نخواه که بمانی. مثل تمامی پاییز که دو فصل را بدوش میکشد تا زمستان شود.
فقط اگر پاییز شدی و در مسیر برخوردی به یکی که تابستان بود برایش تابستانی کن برسانش به پاییز . همانطور که من تو را....
#محسن_بارانی بهمن ۱۴۰۲
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#شعرهای_بی_مخاطب
خطابهای در #رفتن
... کسی به کسی نرسیده بود
کسی کسی را پیدا نکرده بود و...
ما در مسیری که از میلیون سال پیش آغاز شده بودیم، در بعد ازظهر یک شهریور ملایم تهران که آفتاب کمکمَک مایل میشد به قلهی توچال، به هم رسیدیم آرام دستت را گذاشتی در دستهای من.
تو تابستان بودی من پاییز.
فصلی شروع شد که نه تابستان بود و نه پاییز. در هیجان کوچه_داغهای تابستان میدویدی بیقرار، گوشه گوشهی جانت زخم داشت اما نمیدانستی این تازه اول زخم خوردن است. پرندهی مجروح از سروپر کوفتن به قفس، وقتی قفس را وامیگذارد و پرمیکشد به جهان بزرگتر، نمیداند با این کار دارد به پیش باز زخمهای بزرگتر میرود. اما همهاش که زخم نیست التیام هم هست و خنکای کلمات و نوازش نگاهها و... رسیدن به میوههای تازه.
در رسیدن به هر میوهی نوبر، تمنای چیدن و چشیدن بود که نبض رگانت را چندبرابر میکرد و سرشار از حسهای مبارک میشدی..ولی من پاییز بودم. باید همپایات تابستان میشدم منی که هیچ تابستانی را باران نشده بودم...
گفتیم ، خندیدیم ، گریستیم ، ترسیدیم ، شک کردیم، دلخوری بود غم بود و.. سوء تفاهم هم. اما هیچگاه قصد دلآزردن در میانه نبود و سودای سودبردن، یا قصد زخم زدن و... هرچه بود، خالص دلنگرانی بود و خلوص ِ گذری ناب از تمامی تابستان.
تابستان فصل شتاب است. اشتباه کردهاند که فصل بلوغش دانستهاند گیلاس و آلبالو میوههای سرخ شهوت معصومانه هستند و چشیدن هم دارند اما پاییز فصل بلوغ است و من باید شکیبا میبودم تا تو پاییز شوی ، زیباتر ، باوقارتر ، پرشکوهتر ، آرامتر و...تا برسی بع میوههایی از جنس انار و انگور و سیب، میوههای پاییزی ..
که هم تهرنگ و تهعطر و تهطعم بهار دارند؛ چرا که شکوفه در بهار بستهاند و هم گرمای سوزان تابستان، چراکه در داغ آفتاب این فصل بالغ شده اند تا در پاییز برسند هم وقار پاییز و حتا سکوت پاک زمستان که بسیار گاه به زمستان میرسند تا ما در شب یلدای انار انگور تمام فصول زندهگیمان را مرور کنیم.
و حالا...
حالا هم کسی از کسی عبور نکرده ، کسی از کسی نگذشته، توالی فصلهاست این.
اینک من، زمستان. وَ تو، که در آستانهی پاییزی و میخواهی پاییز شوی ...
تو چه بخواهی یا نه، همچنان خواهی رفت مثل همیشه، فقط نخواه که بمانی. مثل تمامی پاییز که دو فصل را بدوش میکشد تا زمستان شود.
فقط اگر پاییز شدی و در مسیر برخوردی به یکی که تابستان بود برایش تابستانی کن برسانش به پاییز . همانطور که من تو را....
#محسن_بارانی بهمن ۱۴۰۲
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#لاطالائیل
زندهگی انسان بیشرمانه کوتاه است اما با همهی کوتاهی، مجالی بسیار بسیار وسیع و عمیق است.
این را کسانی گفته و نشان دادهاند که در همین مجال اندک کارهایی بسیار سترگ و بزرگ کردهاند.
تقریبن همهگیشان نالیدهاند که:
میتوانستهاند کارهای بزرگتر دیگری نیز انجام دهند اما عمر و زمان خویش را تلفکردهاند..
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
زندهگی انسان بیشرمانه کوتاه است اما با همهی کوتاهی، مجالی بسیار بسیار وسیع و عمیق است.
این را کسانی گفته و نشان دادهاند که در همین مجال اندک کارهایی بسیار سترگ و بزرگ کردهاند.
تقریبن همهگیشان نالیدهاند که:
میتوانستهاند کارهای بزرگتر دیگری نیز انجام دهند اما عمر و زمان خویش را تلفکردهاند..
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹