از دفتر
#شعرهای_بی_مخاطب
خطابهای در #رفتن
... کسی به کسی نرسیده بود
کسی کسی را پیدا نکرده بود و...
ما در مسیری که از میلیون سال پیش آغاز شده بودیم، در بعد ازظهر یک شهریور ملایم تهران که آفتاب کمکمَک مایل میشد به قلهی توچال، به هم رسیدیم آرام دستت را گذاشتی در دستهای من.
تو تابستان بودی من پاییز.
فصلی شروع شد که نه تابستان بود و نه پاییز. در هیجان کوچه_داغهای تابستان میدویدی بیقرار، گوشه گوشهی جانت زخم داشت اما نمیدانستی این تازه اول زخم خوردن است. پرندهی مجروح از سروپر کوفتن به قفس، وقتی قفس را وامیگذارد و پرمیکشد به جهان بزرگتر، نمیداند با این کار دارد به پیش باز زخمهای بزرگتر میرود. اما همهاش که زخم نیست التیام هم هست و خنکای کلمات و نوازش نگاهها و... رسیدن به میوههای تازه.
در رسیدن به هر میوهی نوبر، تمنای چیدن و چشیدن بود که نبض رگانت را چندبرابر میکرد و سرشار از حسهای مبارک میشدی..ولی من پاییز بودم. باید همپایات تابستان میشدم منی که هیچ تابستانی را باران نشده بودم...
گفتیم ، خندیدیم ، گریستیم ، ترسیدیم ، شک کردیم، دلخوری بود غم بود و.. سوء تفاهم هم. اما هیچگاه قصد دلآزردن در میانه نبود و سودای سودبردن، یا قصد زخم زدن و... هرچه بود، خالص دلنگرانی بود و خلوص ِ گذری ناب از تمامی تابستان.
تابستان فصل شتاب است. اشتباه کردهاند که فصل بلوغش دانستهاند گیلاس و آلبالو میوههای سرخ شهوت معصومانه هستند و چشیدن هم دارند اما پاییز فصل بلوغ است و من باید شکیبا میبودم تا تو پاییز شوی ، زیباتر ، باوقارتر ، پرشکوهتر ، آرامتر و...تا برسی بع میوههایی از جنس انار و انگور و سیب، میوههای پاییزی ..
که هم تهرنگ و تهعطر و تهطعم بهار دارند؛ چرا که شکوفه در بهار بستهاند و هم گرمای سوزان تابستان، چراکه در داغ آفتاب این فصل بالغ شده اند تا در پاییز برسند هم وقار پاییز و حتا سکوت پاک زمستان که بسیار گاه به زمستان میرسند تا ما در شب یلدای انار انگور تمام فصول زندهگیمان را مرور کنیم.
و حالا...
حالا هم کسی از کسی عبور نکرده ، کسی از کسی نگذشته، توالی فصلهاست این.
اینک من، زمستان. وَ تو، که در آستانهی پاییزی و میخواهی پاییز شوی ...
تو چه بخواهی یا نه، همچنان خواهی رفت مثل همیشه، فقط نخواه که بمانی. مثل تمامی پاییز که دو فصل را بدوش میکشد تا زمستان شود.
فقط اگر پاییز شدی و در مسیر برخوردی به یکی که تابستان بود برایش تابستانی کن برسانش به پاییز . همانطور که من تو را....
#محسن_بارانی بهمن ۱۴۰۲
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#شعرهای_بی_مخاطب
خطابهای در #رفتن
... کسی به کسی نرسیده بود
کسی کسی را پیدا نکرده بود و...
ما در مسیری که از میلیون سال پیش آغاز شده بودیم، در بعد ازظهر یک شهریور ملایم تهران که آفتاب کمکمَک مایل میشد به قلهی توچال، به هم رسیدیم آرام دستت را گذاشتی در دستهای من.
تو تابستان بودی من پاییز.
فصلی شروع شد که نه تابستان بود و نه پاییز. در هیجان کوچه_داغهای تابستان میدویدی بیقرار، گوشه گوشهی جانت زخم داشت اما نمیدانستی این تازه اول زخم خوردن است. پرندهی مجروح از سروپر کوفتن به قفس، وقتی قفس را وامیگذارد و پرمیکشد به جهان بزرگتر، نمیداند با این کار دارد به پیش باز زخمهای بزرگتر میرود. اما همهاش که زخم نیست التیام هم هست و خنکای کلمات و نوازش نگاهها و... رسیدن به میوههای تازه.
در رسیدن به هر میوهی نوبر، تمنای چیدن و چشیدن بود که نبض رگانت را چندبرابر میکرد و سرشار از حسهای مبارک میشدی..ولی من پاییز بودم. باید همپایات تابستان میشدم منی که هیچ تابستانی را باران نشده بودم...
گفتیم ، خندیدیم ، گریستیم ، ترسیدیم ، شک کردیم، دلخوری بود غم بود و.. سوء تفاهم هم. اما هیچگاه قصد دلآزردن در میانه نبود و سودای سودبردن، یا قصد زخم زدن و... هرچه بود، خالص دلنگرانی بود و خلوص ِ گذری ناب از تمامی تابستان.
تابستان فصل شتاب است. اشتباه کردهاند که فصل بلوغش دانستهاند گیلاس و آلبالو میوههای سرخ شهوت معصومانه هستند و چشیدن هم دارند اما پاییز فصل بلوغ است و من باید شکیبا میبودم تا تو پاییز شوی ، زیباتر ، باوقارتر ، پرشکوهتر ، آرامتر و...تا برسی بع میوههایی از جنس انار و انگور و سیب، میوههای پاییزی ..
که هم تهرنگ و تهعطر و تهطعم بهار دارند؛ چرا که شکوفه در بهار بستهاند و هم گرمای سوزان تابستان، چراکه در داغ آفتاب این فصل بالغ شده اند تا در پاییز برسند هم وقار پاییز و حتا سکوت پاک زمستان که بسیار گاه به زمستان میرسند تا ما در شب یلدای انار انگور تمام فصول زندهگیمان را مرور کنیم.
و حالا...
حالا هم کسی از کسی عبور نکرده ، کسی از کسی نگذشته، توالی فصلهاست این.
اینک من، زمستان. وَ تو، که در آستانهی پاییزی و میخواهی پاییز شوی ...
تو چه بخواهی یا نه، همچنان خواهی رفت مثل همیشه، فقط نخواه که بمانی. مثل تمامی پاییز که دو فصل را بدوش میکشد تا زمستان شود.
فقط اگر پاییز شدی و در مسیر برخوردی به یکی که تابستان بود برایش تابستانی کن برسانش به پاییز . همانطور که من تو را....
#محسن_بارانی بهمن ۱۴۰۲
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹