Forwarded from اتچ بات
#اینطورهم_میشوددید
میگویند: یکی از مجریهای حالا ممنوع التصویر صداو سیمای آقایان از مسعود فراستی پرسیده :
آقا، شما پشتتان به کی گرمه؟!
سالهاست که هستید و هرچه دلتان میخواهد میگویید و هرطور که دوست دارید مینشینید، برمیخیزید و حرف میزنید و روی آنتن زنده سیگار میکشید و.... همچنان هستید؟!
ایشان گفته اند: واقعا هیچ کس و.... پشت من زنم هست...
واقعا پاسخ چیست؟!
به نظرم #مسعود_فراستی ها (مهران_مدیری ها فرم دیگر ایشان است) را اگر از منظر فلسفه ی وجودی و نوع نگاه ِ ذاتی بشناسیم درخواهیم یافت کل نظام ِ مدیریت فرهنگی و... این کشور پشتیبان اوست. چرا؟!
۱-در مسند قرارگرفتگان تفکر و فرهنگ و آموزش و... این سالها کسانی اند که هیچکس و هیچ فکر و هیچ منش و روشی جز خود را قبول ندارند.
۲- ایشان، در راس نشستگان، آشکارا و نهان به انواع رفتارها و گفتارها و سکوتها #دایم_الفحش_والتمسخر اند نسبت به دیگران..
۳- ایشان با #کار مخالفند و دست کم کار را آن میدانند که خود میکنند الباقی لاجرم #کار_گل است و...
۴- بس نیست؟!؟! کسیکه #خود را الاول و الاخر میداند در آیینه ی هستی جز نقش خویش نمیخواند...
و به این قرار #مسعود_فراستی ها آیینه ای هستند که مدیریت فرهنگی ِ این جامعه خویشتن #نازوکرشمه فروش خویش را در او میبیند، قند در دلش آب میشود و طبعا حامی و پشتیبان اوست...
@niyazestanbarani
میگویند: یکی از مجریهای حالا ممنوع التصویر صداو سیمای آقایان از مسعود فراستی پرسیده :
آقا، شما پشتتان به کی گرمه؟!
سالهاست که هستید و هرچه دلتان میخواهد میگویید و هرطور که دوست دارید مینشینید، برمیخیزید و حرف میزنید و روی آنتن زنده سیگار میکشید و.... همچنان هستید؟!
ایشان گفته اند: واقعا هیچ کس و.... پشت من زنم هست...
واقعا پاسخ چیست؟!
به نظرم #مسعود_فراستی ها (مهران_مدیری ها فرم دیگر ایشان است) را اگر از منظر فلسفه ی وجودی و نوع نگاه ِ ذاتی بشناسیم درخواهیم یافت کل نظام ِ مدیریت فرهنگی و... این کشور پشتیبان اوست. چرا؟!
۱-در مسند قرارگرفتگان تفکر و فرهنگ و آموزش و... این سالها کسانی اند که هیچکس و هیچ فکر و هیچ منش و روشی جز خود را قبول ندارند.
۲- ایشان، در راس نشستگان، آشکارا و نهان به انواع رفتارها و گفتارها و سکوتها #دایم_الفحش_والتمسخر اند نسبت به دیگران..
۳- ایشان با #کار مخالفند و دست کم کار را آن میدانند که خود میکنند الباقی لاجرم #کار_گل است و...
۴- بس نیست؟!؟! کسیکه #خود را الاول و الاخر میداند در آیینه ی هستی جز نقش خویش نمیخواند...
و به این قرار #مسعود_فراستی ها آیینه ای هستند که مدیریت فرهنگی ِ این جامعه خویشتن #نازوکرشمه فروش خویش را در او میبیند، قند در دلش آب میشود و طبعا حامی و پشتیبان اوست...
@niyazestanbarani
Telegram
attach 📎
#تویی
ای آینه ی جمال ِ شاهی که تویی
وی نسخه ی نامه ی الهی که تویی
بیرون ز تو نیست آنچه درعالَم هست
از#خود بطلب هرآنچه خواهی،که تویی..
@Niyazestanbarani
ای آینه ی جمال ِ شاهی که تویی
وی نسخه ی نامه ی الهی که تویی
بیرون ز تو نیست آنچه درعالَم هست
از#خود بطلب هرآنچه خواهی،که تویی..
@Niyazestanbarani
Forwarded from محسن یارمحمدی
فرزانه_حافظ.m4a
4.9 MB
#چهارشنبه_های_ادبیات
شعرحافظ، همه بیت الغزل معرفت است..
حافظ را هر کداممان باید به شیوه ی #خود بشناسیم.
هرکداممان #حافظ_خودمان را باید بجوییم ( چنانکه #راه_خاص_خودمان را نیز) چرا که دراین صورت است که امن خواهیم شد.
اما این کار دشوار است و بسیار بسیار شکیبایی میخواهد امید که در راه رسیدن به آرامش صبور و ماندگار باشید..
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
شعرحافظ، همه بیت الغزل معرفت است..
حافظ را هر کداممان باید به شیوه ی #خود بشناسیم.
هرکداممان #حافظ_خودمان را باید بجوییم ( چنانکه #راه_خاص_خودمان را نیز) چرا که دراین صورت است که امن خواهیم شد.
اما این کار دشوار است و بسیار بسیار شکیبایی میخواهد امید که در راه رسیدن به آرامش صبور و ماندگار باشید..
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#یادداشتهای_پریشانی
#از_زبان_به_اندیشه_و...
#اندرباب_جایگزینی_اذیت_بجای_تجاوز
هرچه بر من میگذرد معنای تمام چیزهایی را که خوانده ام و رسیده ام و... از گونه ای دیگر در می یابم .
در خلجان این لحظه مانده ام از کجا بنویسم که یاد جمله ی آن بزرگ افتادم؛
عرصه ی معنا بس فراخ است و عرصه ی سخن تنگ ...
پس هرچه بگویم و بنویسم لمحه ای است لمعه ای است .
و اما بزرگی گفته بود #زبان #خانه_وجود انسان است و من سالها غرق این بودم و بعد فکر کردم زبان #نمود انسان است و گذشت تا برسم به اینکه زبان #بود انسان است و #بود_و_نمود انسان است و #خود_انسان است که گفت خلق الانسان و بلافصل افزود علمه البیان ...
و که میداند چه می دانم از #بیان؟!
آری انسان زبان است و راه آبادانی او و ویرانی و نیز بدتر از آن تباهی وسیاهی اش زبان است.
کافیست شما فقط نگاهی کنید به آنهمه ستایش زبان در فرهنگ ایران؛
فخرت به سخن باید ازیرا به سخن کرد
فخر آنکه نماند از پس او ناقه ی غصبا ..
بماند که آن پیامبر آخر زمان هم معجزه اش کلام بود و بماند که من اکنون زبان را همه ی هستن پدیدار شده ی معروض به انسان میدانم بعد هرآنچه دستکار آدمی است در طول تاریخ ..
آری اگر زبان همه چیز انسان باشد شما برای تباهی آدمی کافیست زبان را تباه کنید .
سگالش اهریمنی برای انحطاط انسان، زبان را استحاله میکند #یحرفون_الکلم اینجاست.
و اندیشه ی اهورایی برای تعالی انسان از زبان بهره میبرد. ( بحث عمیق و دیر پای زبان و اندیشه سرجایش)
حالا شما میتوانید عمق کینه ی تازیان و تازی پرستان را نسبت به #فردوسی کشف کنید.
در واقع آن گروه شگفت عمدا گم شده در تاریخ عصاره ی وجود خویش (زبان) را به فردوسی دادند و فردوسی شد پیامبر #بود_و_نمود ایران و چه جانها کندند اهریمنان برای محو این زبان و نشد..
آری بیش از هزار سال پیش سد نورانی پدید آمده با خشت خشت جان ایرانیان و به مهندسی فردوسی دژی شد در برابر اوبارش اهریمن و حالا چه!؟ حالا که!؟
حالا چه شده است!؟
اهریمن اندک اندک واژگان زبان را مستحیل میکند و گویشوران با تکرار چندین ساله ی واژگان تحریف شده کم کم سگالش شیطانی را میریزند در زبانشان..
بگذارید مثالی از این سالها بزنم ؛
قلم بدستان و بلندگوهای رسمی و غیررسمی این کشور سالهاست به جای واژه های #تجاوز و #تعدی و #آزار_جنسی از واژه های اذیت و آزار استفاده میکنند و آخرینش همین حکایت چند مدرسی است که در خلأ هرگونه آموزش جنسی گرگ وار می افتند به جان آدمیان و بعد منابع رسمی از #اذیت_و_آزار می گویند.
سگالش پنهان در پس این واژگان سیاه ترین پلیدی هاست. کأنه کسی مثلا یک سیلی به شما زده یا مثلا عمدا در خیابان پشت پایی زده و..
و جالب است اکثر به کاربرندگان این واژگان #نرینه اند..
من هزار سال دگر هم نمیتوانم طعم تجاوز با چشم ،تعدی با زبان ، تجاوز با دست و.. به یک زن را دریابم ... زن باید زود تافهمید و زن باید بود تا گفت و چرا زنان ما خاموشند!؟
چه سخت است که الان مجبورم توضیح بدهم من یک فمنیست به معانی مهوع مرسومش نیستم که از قضا اینهم از جنس همان #استحاله است چرا که اگر فمنیسم یک مکتب باشد لابد #فمنیست یک مکتبی کتاب خوانده ی اهل تعمق و تامل و نهایتا تدبر است و کی اینگونه است!؟.. بگذریم ..
سخن بر سر استحاله ی زبان بود و ازین دست مثالها فراوان است و در دوره ی ما به شکلی سیستماتیک این کار صورت میگیرد.
مثلا ما ادب عرفانی خوانها مدتها قبل از نام #حافظ و #مولانا بویژه لقب حضرت را می افزودیم که ناگهان تله و زیان و سایر رسانه های درباری شروع کردند به #جناب_حافظ و #جناب_مولانا و...
این بخش مربوط به حوزه ی زبان کلامی است مثالی بزنم از بخش تصویری زبان؛ وقتی سالهاست حاکمیت ایستاده در برابر نشان دادن ساز معلوم است که چه میگوید:
در همه ی بدن انسان این آلت تناسلی است که شرمگاه است و ندیدنش واجب .. و آنان که ساز را نشان نمی دهند در کله شان چنین تصویر و تصوری دارند که مانع میشوند نگاه خلق الله به آلت غنا نیفتد..
استحاله ی واژگان بنیادینی مثل #شهید #ایثار #دستگیری #حماسه #غیرت و... نهایتا #دین و #معنویت و سرانجام #خدا و #انسان از ثمرات این هجوم پنهان و آهسته آهسته ی #شیطان است.
به گمانم باید نشست و مثل #دهخدا لغتنامه ای نوشت و در برابر هر واژه دو معنای اهورایی و اهریمنی اش را نگاشت و این کار در طول تاریخ ما بیش و کم صورت گرفته است من کار #حافظ را چیزی ازین دست میدانم و شما شکل ساده ترش را نزد #عبید می بینید و..
به باور من اگر در این روزگار مردی از تبار #فردوسی و #حافظ پدید آید یکبار دیگر #ما از چنگال اهریمن خواهیم رست وگرنه...
نعوذ بالله من سوء القضاء
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#از_زبان_به_اندیشه_و...
#اندرباب_جایگزینی_اذیت_بجای_تجاوز
هرچه بر من میگذرد معنای تمام چیزهایی را که خوانده ام و رسیده ام و... از گونه ای دیگر در می یابم .
در خلجان این لحظه مانده ام از کجا بنویسم که یاد جمله ی آن بزرگ افتادم؛
عرصه ی معنا بس فراخ است و عرصه ی سخن تنگ ...
پس هرچه بگویم و بنویسم لمحه ای است لمعه ای است .
و اما بزرگی گفته بود #زبان #خانه_وجود انسان است و من سالها غرق این بودم و بعد فکر کردم زبان #نمود انسان است و گذشت تا برسم به اینکه زبان #بود انسان است و #بود_و_نمود انسان است و #خود_انسان است که گفت خلق الانسان و بلافصل افزود علمه البیان ...
و که میداند چه می دانم از #بیان؟!
آری انسان زبان است و راه آبادانی او و ویرانی و نیز بدتر از آن تباهی وسیاهی اش زبان است.
کافیست شما فقط نگاهی کنید به آنهمه ستایش زبان در فرهنگ ایران؛
فخرت به سخن باید ازیرا به سخن کرد
فخر آنکه نماند از پس او ناقه ی غصبا ..
بماند که آن پیامبر آخر زمان هم معجزه اش کلام بود و بماند که من اکنون زبان را همه ی هستن پدیدار شده ی معروض به انسان میدانم بعد هرآنچه دستکار آدمی است در طول تاریخ ..
آری اگر زبان همه چیز انسان باشد شما برای تباهی آدمی کافیست زبان را تباه کنید .
سگالش اهریمنی برای انحطاط انسان، زبان را استحاله میکند #یحرفون_الکلم اینجاست.
و اندیشه ی اهورایی برای تعالی انسان از زبان بهره میبرد. ( بحث عمیق و دیر پای زبان و اندیشه سرجایش)
حالا شما میتوانید عمق کینه ی تازیان و تازی پرستان را نسبت به #فردوسی کشف کنید.
در واقع آن گروه شگفت عمدا گم شده در تاریخ عصاره ی وجود خویش (زبان) را به فردوسی دادند و فردوسی شد پیامبر #بود_و_نمود ایران و چه جانها کندند اهریمنان برای محو این زبان و نشد..
آری بیش از هزار سال پیش سد نورانی پدید آمده با خشت خشت جان ایرانیان و به مهندسی فردوسی دژی شد در برابر اوبارش اهریمن و حالا چه!؟ حالا که!؟
حالا چه شده است!؟
اهریمن اندک اندک واژگان زبان را مستحیل میکند و گویشوران با تکرار چندین ساله ی واژگان تحریف شده کم کم سگالش شیطانی را میریزند در زبانشان..
بگذارید مثالی از این سالها بزنم ؛
قلم بدستان و بلندگوهای رسمی و غیررسمی این کشور سالهاست به جای واژه های #تجاوز و #تعدی و #آزار_جنسی از واژه های اذیت و آزار استفاده میکنند و آخرینش همین حکایت چند مدرسی است که در خلأ هرگونه آموزش جنسی گرگ وار می افتند به جان آدمیان و بعد منابع رسمی از #اذیت_و_آزار می گویند.
سگالش پنهان در پس این واژگان سیاه ترین پلیدی هاست. کأنه کسی مثلا یک سیلی به شما زده یا مثلا عمدا در خیابان پشت پایی زده و..
و جالب است اکثر به کاربرندگان این واژگان #نرینه اند..
من هزار سال دگر هم نمیتوانم طعم تجاوز با چشم ،تعدی با زبان ، تجاوز با دست و.. به یک زن را دریابم ... زن باید زود تافهمید و زن باید بود تا گفت و چرا زنان ما خاموشند!؟
چه سخت است که الان مجبورم توضیح بدهم من یک فمنیست به معانی مهوع مرسومش نیستم که از قضا اینهم از جنس همان #استحاله است چرا که اگر فمنیسم یک مکتب باشد لابد #فمنیست یک مکتبی کتاب خوانده ی اهل تعمق و تامل و نهایتا تدبر است و کی اینگونه است!؟.. بگذریم ..
سخن بر سر استحاله ی زبان بود و ازین دست مثالها فراوان است و در دوره ی ما به شکلی سیستماتیک این کار صورت میگیرد.
مثلا ما ادب عرفانی خوانها مدتها قبل از نام #حافظ و #مولانا بویژه لقب حضرت را می افزودیم که ناگهان تله و زیان و سایر رسانه های درباری شروع کردند به #جناب_حافظ و #جناب_مولانا و...
این بخش مربوط به حوزه ی زبان کلامی است مثالی بزنم از بخش تصویری زبان؛ وقتی سالهاست حاکمیت ایستاده در برابر نشان دادن ساز معلوم است که چه میگوید:
در همه ی بدن انسان این آلت تناسلی است که شرمگاه است و ندیدنش واجب .. و آنان که ساز را نشان نمی دهند در کله شان چنین تصویر و تصوری دارند که مانع میشوند نگاه خلق الله به آلت غنا نیفتد..
استحاله ی واژگان بنیادینی مثل #شهید #ایثار #دستگیری #حماسه #غیرت و... نهایتا #دین و #معنویت و سرانجام #خدا و #انسان از ثمرات این هجوم پنهان و آهسته آهسته ی #شیطان است.
به گمانم باید نشست و مثل #دهخدا لغتنامه ای نوشت و در برابر هر واژه دو معنای اهورایی و اهریمنی اش را نگاشت و این کار در طول تاریخ ما بیش و کم صورت گرفته است من کار #حافظ را چیزی ازین دست میدانم و شما شکل ساده ترش را نزد #عبید می بینید و..
به باور من اگر در این روزگار مردی از تبار #فردوسی و #حافظ پدید آید یکبار دیگر #ما از چنگال اهریمن خواهیم رست وگرنه...
نعوذ بالله من سوء القضاء
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشتهای_پریشانی (۱)
از #حیوان_ناطق تا #حیوان_تاریخمند و..
ماجرای من و تعریف انسان:
از روزگاران نوجوانی که جدی شد چیستی انسان و کیستی او ، افتاده ام در مسیری که هرازگاه برای خودم تعریفی میدهم از انسان و البته مدتی بعد ( چندماه یا چند سال بعد) میبینم کسان دیگری نیز چنین اندیشیده و گفته اند الا من که برای خود میگویم و خود
باری نخست می شنیدم و میخواندم :
#حیوان_ناطق، که سخنگو منظور بود اما بعد میفهمیدم این ناطق صرفا #گویا نیست نطق اینجا #لوگوس است و زبان محمل اندیشه است و لوگوسی داریم و #اروسی و...
یکی از اصالت اندیشیدن میگفت و دیگری از #شک یکی #اگزیست بود و یکی #ابزورد و یکی از #حیوان_اقتصادی گفت آن یکی از #حیوان_آینده_نگر بعدی از #حیوان_پس_اندازکن و.. پرده برمیداشت و دیگری از #حیوان_ناراصی و دیگری از... تا اینکه از جایی به بعد خودم برای خودم تعریف ارائه کردم چون من باید اقناع میشد؛
و انسان حیوان #تاریخ_مند شد .نه به اعتبار گذر زمان و برجا ماندن آثار انسانی. که ، این انسان بود که در گذر زمان #میشد و مثلا گوسفند #نمیشد و نه تنها در قامت تمامت انسان که فردا_فرد انسان تاریخمند بود در پیوند با جهان ، دیگران و خویش تاریخ اینجا صیرورت بود و توجه به آن چه در مقام فردی چه در شکل انسان_کلی ..
در کودکی پدربزرگ میگفت آدمی باید نام هفت پدر پیش از خویش را بداند و حالا فکر میکنم او هم حتما از پدر بزرگش شنیده بود و این به یاد داشتن تبار همان #تاریخمند بودن است و..
مدتی گذشت و باز وجه دیگری از انسان برایم پدیدار شد و انسان شد #حیوان_قصه_گو..
باز شرحش بسیار مفصل است و دراین تعریف قصه چیزی است مثل #خود_انسان ...
خیال، بازنمایی در زبان ، عدم رضایت به آنچه هست و گریز ناگزیر از آن ، #بافتن و... همه و همه در قصه بود و خود انسان هم...
اینبار انسان ، وقتی روایت آنچه را در شکار امروزش اتفاق افتاده به گونه ای دیگر به مخاطبان مشتاقش که زنان بودند و کودکان ارائه می کرد انسان شد و چون زنان بخاطرسپارتر بودند همان روایات را قصه_تر کردند و شدند #شهرزاد های قصه گو..
و...
حالا و این روزها چندی است به این تعریف رسیده ام .
بگذارید سرفصل بعدی را در یادداشت بعدی بیاورم...
#محسن_یارمحمدی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
از #حیوان_ناطق تا #حیوان_تاریخمند و..
ماجرای من و تعریف انسان:
از روزگاران نوجوانی که جدی شد چیستی انسان و کیستی او ، افتاده ام در مسیری که هرازگاه برای خودم تعریفی میدهم از انسان و البته مدتی بعد ( چندماه یا چند سال بعد) میبینم کسان دیگری نیز چنین اندیشیده و گفته اند الا من که برای خود میگویم و خود
باری نخست می شنیدم و میخواندم :
#حیوان_ناطق، که سخنگو منظور بود اما بعد میفهمیدم این ناطق صرفا #گویا نیست نطق اینجا #لوگوس است و زبان محمل اندیشه است و لوگوسی داریم و #اروسی و...
یکی از اصالت اندیشیدن میگفت و دیگری از #شک یکی #اگزیست بود و یکی #ابزورد و یکی از #حیوان_اقتصادی گفت آن یکی از #حیوان_آینده_نگر بعدی از #حیوان_پس_اندازکن و.. پرده برمیداشت و دیگری از #حیوان_ناراصی و دیگری از... تا اینکه از جایی به بعد خودم برای خودم تعریف ارائه کردم چون من باید اقناع میشد؛
و انسان حیوان #تاریخ_مند شد .نه به اعتبار گذر زمان و برجا ماندن آثار انسانی. که ، این انسان بود که در گذر زمان #میشد و مثلا گوسفند #نمیشد و نه تنها در قامت تمامت انسان که فردا_فرد انسان تاریخمند بود در پیوند با جهان ، دیگران و خویش تاریخ اینجا صیرورت بود و توجه به آن چه در مقام فردی چه در شکل انسان_کلی ..
در کودکی پدربزرگ میگفت آدمی باید نام هفت پدر پیش از خویش را بداند و حالا فکر میکنم او هم حتما از پدر بزرگش شنیده بود و این به یاد داشتن تبار همان #تاریخمند بودن است و..
مدتی گذشت و باز وجه دیگری از انسان برایم پدیدار شد و انسان شد #حیوان_قصه_گو..
باز شرحش بسیار مفصل است و دراین تعریف قصه چیزی است مثل #خود_انسان ...
خیال، بازنمایی در زبان ، عدم رضایت به آنچه هست و گریز ناگزیر از آن ، #بافتن و... همه و همه در قصه بود و خود انسان هم...
اینبار انسان ، وقتی روایت آنچه را در شکار امروزش اتفاق افتاده به گونه ای دیگر به مخاطبان مشتاقش که زنان بودند و کودکان ارائه می کرد انسان شد و چون زنان بخاطرسپارتر بودند همان روایات را قصه_تر کردند و شدند #شهرزاد های قصه گو..
و...
حالا و این روزها چندی است به این تعریف رسیده ام .
بگذارید سرفصل بعدی را در یادداشت بعدی بیاورم...
#محسن_یارمحمدی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشت_همیشه
#ضرورت_سوادهای_متنوع_و_متعدد یا
#خوانش_نوین_منابع_و_معادن_کهن
یکی از خیانتهای بزرگ غرب به انسان ، نگاه #خود_مرکز_بین است. و استعاره اش گذر دادن #نصف_النهار مبدا (که جهان را دو بخش میکند) از دهی است در انگلستان..
دیگر اینکه انسان غربی، دو جنگ وحشیانه ای را که خود در قرن بیستم پی افکند و میلیونها نفر را به کام نیستی و سیاهی و تباهی فرستاد #جنگ_جهانی نامید ، درست است بسیاری مناطق جهان تخت تاثیر این خون ریزی دهشتناک واقع شدند اما درگیر جنگی آنچنان نشدند و اگر شدند اغلب بواسطه ی حضور خود غربیها بود.
میخواهم با این مقدمه بگویم هنوز هم وقتی غربی میگوید: جهان ، منظورش #شمال است آمریکاییها ( اهالی سواحل شرقی و غربی) اروپا را ده حساب میکنند و اروپایی ها لابد کره و ژاپن را کپی خویش میبینند و الباقی جهان جنوب را هیچ....
سخن این است وقتی میخواهیم نقل قولی از یک انسان غربی(دانشمند،متفکر یا هنرمند و..) به زبان بیاریم باید مراقب این بخش باشیم .
در همین فضای مجاز بسیاری از سه سیلی به جهان بشری میگویند که کلا منظورشان اروپاست و درباب بقیه ی جهان چرند است.
۱- #کوپرنیک یا گالیله گفت: جهان گرد است و مرکز کیهان نیست و.. خب برای خودشان گفته، مطالعات ادبی و گهگاه علمی من میگوید برای بسیاری از اهالی علم و تفکر در ایران این موضوع #بدیهی بود نگاهی به #التفهیم ابوریحان و حتا اشاراتی در مثنوی از جاری بودن چنین باوری بین اهالی فکر میگوید گیرم برخی باور نداشته اند و...
۲_ داروین گفت : فرگشت و... اثبات شد انسان #اشرف_مخلوقات نیست و... اینجا نیز یک بیسوادی نهفته است . نمیدانم کی نخست بار گفته انسان #اشرف است اما قطعا معناش را میدانسته . اشرف به معنای بهتر یا برتر ماهوی نیست . اشرف از شرف به معنای بلندی میاید وقتی میگویید ما مشرفیم به فلان سخن بر سر جایگاه است نه خود طرف . چه بسیار مشرف بی شرف.
باری انسان اگر اشرف است به سبب جایگاهی است که دارد او میتواند #محیط شود بر سایر موجودات و این احاطه بر اساس #فهم و #خرد و #خیال و... است.
انسان سایر #موجودات و #مفاهیم را میتواند بفهمد #ربطشان را می یابد یا بینشان ایجاد ربط میکند او هم به سبب ساخت و به کارگیری ابزار #تفوق دارد هم مثلا به سبب #عصیان یا #مرگ_آگاهی یا گلاویز شدن با بزرگترین و مبهم ترین مفهوم هستی که که #مطلق_هستن است و خداست ( لقب #اسراییل برای یعقوب یعنی کسی که با خدا گلاویز میشود) باری در این معنا هنوز هم انسان #اشرف_مخلوقات است..
۳- #فروید سیلی ناخودآگاه را زد و... به پیر و پیغمبر تمام حکمای شرقی ما به ابعاد پنهان جهان و من_های بی نهایت انسان اشارات داشته اند (در اینجا ما هند و... را شامل میشود ) اشاره به اینکه غیب موجب حرکت شهادت است در ذهن و دل بسیاری ازیشان امری بدیهی است اینکه اگر میخواهید عیانتان سروسامان بگیرد به نهانتان رجوع کنید کنایتی است ازین سخن ..
تو یکی تو نیستی ای خوش رفیق
بلکه گردونی و دریایی عمیق
آن تو زفتت که آن نهصد تو است
قلزم است و غرق گاه صد تو است..
جالب اینجاست که در این ابیات شما باید هم تو (انت ، you) بخوانید هم توو ( لایه )..
باری تنبلی مفرط ما در بازشناخت منابع کهن و روشمند کردن این بازیافت ( بخدا منظورم صرفا روشهای ابداعی غرب که مبتنی است بر منابع غربی و محصول تجربه ی زیسته ی خاص ایشان نیست) ما را به این مقهوریت و استضعاف رقت انگیز کشانده است.
روزگاری بزرگان محقق ما سعی کردند منابع کهن را تصحیح کنند و چاره نداشتند امروز دیرگاهیست ما به مفصلی دیگر سیده ایم انسان ایرانی امروز باید اهل #قرائت شود او باید سوادهای خواندنهای متنوع و متعدد را کشف کند و از دل این منابع و معادن گوهران استخراج کند آنها را با تبحر تراش دهد و با این الماسها و زمردها هم چشم خویش و خویشان را روشن کند و هم چشم #اژدهایان راه را کور کند..
#دکتر_محسن_یارمحمدی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#ضرورت_سوادهای_متنوع_و_متعدد یا
#خوانش_نوین_منابع_و_معادن_کهن
یکی از خیانتهای بزرگ غرب به انسان ، نگاه #خود_مرکز_بین است. و استعاره اش گذر دادن #نصف_النهار مبدا (که جهان را دو بخش میکند) از دهی است در انگلستان..
دیگر اینکه انسان غربی، دو جنگ وحشیانه ای را که خود در قرن بیستم پی افکند و میلیونها نفر را به کام نیستی و سیاهی و تباهی فرستاد #جنگ_جهانی نامید ، درست است بسیاری مناطق جهان تخت تاثیر این خون ریزی دهشتناک واقع شدند اما درگیر جنگی آنچنان نشدند و اگر شدند اغلب بواسطه ی حضور خود غربیها بود.
میخواهم با این مقدمه بگویم هنوز هم وقتی غربی میگوید: جهان ، منظورش #شمال است آمریکاییها ( اهالی سواحل شرقی و غربی) اروپا را ده حساب میکنند و اروپایی ها لابد کره و ژاپن را کپی خویش میبینند و الباقی جهان جنوب را هیچ....
سخن این است وقتی میخواهیم نقل قولی از یک انسان غربی(دانشمند،متفکر یا هنرمند و..) به زبان بیاریم باید مراقب این بخش باشیم .
در همین فضای مجاز بسیاری از سه سیلی به جهان بشری میگویند که کلا منظورشان اروپاست و درباب بقیه ی جهان چرند است.
۱- #کوپرنیک یا گالیله گفت: جهان گرد است و مرکز کیهان نیست و.. خب برای خودشان گفته، مطالعات ادبی و گهگاه علمی من میگوید برای بسیاری از اهالی علم و تفکر در ایران این موضوع #بدیهی بود نگاهی به #التفهیم ابوریحان و حتا اشاراتی در مثنوی از جاری بودن چنین باوری بین اهالی فکر میگوید گیرم برخی باور نداشته اند و...
۲_ داروین گفت : فرگشت و... اثبات شد انسان #اشرف_مخلوقات نیست و... اینجا نیز یک بیسوادی نهفته است . نمیدانم کی نخست بار گفته انسان #اشرف است اما قطعا معناش را میدانسته . اشرف به معنای بهتر یا برتر ماهوی نیست . اشرف از شرف به معنای بلندی میاید وقتی میگویید ما مشرفیم به فلان سخن بر سر جایگاه است نه خود طرف . چه بسیار مشرف بی شرف.
باری انسان اگر اشرف است به سبب جایگاهی است که دارد او میتواند #محیط شود بر سایر موجودات و این احاطه بر اساس #فهم و #خرد و #خیال و... است.
انسان سایر #موجودات و #مفاهیم را میتواند بفهمد #ربطشان را می یابد یا بینشان ایجاد ربط میکند او هم به سبب ساخت و به کارگیری ابزار #تفوق دارد هم مثلا به سبب #عصیان یا #مرگ_آگاهی یا گلاویز شدن با بزرگترین و مبهم ترین مفهوم هستی که که #مطلق_هستن است و خداست ( لقب #اسراییل برای یعقوب یعنی کسی که با خدا گلاویز میشود) باری در این معنا هنوز هم انسان #اشرف_مخلوقات است..
۳- #فروید سیلی ناخودآگاه را زد و... به پیر و پیغمبر تمام حکمای شرقی ما به ابعاد پنهان جهان و من_های بی نهایت انسان اشارات داشته اند (در اینجا ما هند و... را شامل میشود ) اشاره به اینکه غیب موجب حرکت شهادت است در ذهن و دل بسیاری ازیشان امری بدیهی است اینکه اگر میخواهید عیانتان سروسامان بگیرد به نهانتان رجوع کنید کنایتی است ازین سخن ..
تو یکی تو نیستی ای خوش رفیق
بلکه گردونی و دریایی عمیق
آن تو زفتت که آن نهصد تو است
قلزم است و غرق گاه صد تو است..
جالب اینجاست که در این ابیات شما باید هم تو (انت ، you) بخوانید هم توو ( لایه )..
باری تنبلی مفرط ما در بازشناخت منابع کهن و روشمند کردن این بازیافت ( بخدا منظورم صرفا روشهای ابداعی غرب که مبتنی است بر منابع غربی و محصول تجربه ی زیسته ی خاص ایشان نیست) ما را به این مقهوریت و استضعاف رقت انگیز کشانده است.
روزگاری بزرگان محقق ما سعی کردند منابع کهن را تصحیح کنند و چاره نداشتند امروز دیرگاهیست ما به مفصلی دیگر سیده ایم انسان ایرانی امروز باید اهل #قرائت شود او باید سوادهای خواندنهای متنوع و متعدد را کشف کند و از دل این منابع و معادن گوهران استخراج کند آنها را با تبحر تراش دهد و با این الماسها و زمردها هم چشم خویش و خویشان را روشن کند و هم چشم #اژدهایان راه را کور کند..
#دکتر_محسن_یارمحمدی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان
#یادداشتهای_پریشانی
#از_زبان_به_اندیشه_و...
#اندرباب_جایگزینی_اذیت_بجای_تجاوز
هرچه بر من میگذرد معنای تمام چیزهایی را که خوانده ام و رسیده ام و... از گونه ای دیگر در می یابم .
در خلجان این لحظه مانده ام از کجا بنویسم که یاد جمله ی آن بزرگ افتادم؛
عرصه ی معنا بس فراخ است و عرصه ی سخن تنگ ...
پس هرچه بگویم و بنویسم لمحه ای است لمعه ای است .
و اما بزرگی گفته بود #زبان #خانه_وجود انسان است و من سالها غرق این بودم و بعد فکر کردم زبان #نمود انسان است و گذشت تا برسم به اینکه زبان #بود انسان است و #بود_و_نمود انسان است و #خود_انسان است که گفت خلق الانسان و بلافصل افزود علمه البیان ...
و که میداند چه می دانم از #بیان؟!
آری انسان زبان است و راه آبادانی او و ویرانی و نیز بدتر از آن تباهی وسیاهی اش زبان است.
کافیست شما فقط نگاهی کنید به آنهمه ستایش زبان در فرهنگ ایران؛
فخرت به سخن باید ازیرا به سخن کرد
فخر آنکه نماند از پس او ناقه ی غصبا ..
بماند که آن پیامبر آخر زمان هم معجزه اش کلام بود و بماند که من اکنون زبان را همه ی هستن پدیدار شده ی معروض به انسان میدانم بعد هرآنچه دستکار آدمی است در طول تاریخ ..
آری اگر زبان همه چیز انسان باشد شما برای تباهی آدمی کافیست زبان را تباه کنید .
سگالش اهریمنی برای انحطاط انسان، زبان را استحاله میکند #یحرفون_الکلم اینجاست.
و اندیشه ی اهورایی برای تعالی انسان از زبان بهره میبرد. ( بحث عمیق و دیر پای زبان و اندیشه سرجایش)
حالا شما میتوانید عمق کینه ی تازیان و تازی پرستان را نسبت به #فردوسی کشف کنید.
در واقع آن گروه شگفت عمدا گم شده در تاریخ عصاره ی وجود خویش (زبان) را به فردوسی دادند و فردوسی شد پیامبر #بود_و_نمود ایران و چه جانها کندند اهریمنان برای محو این زبان و نشد..
آری بیش از هزار سال پیش سد نورانی پدید آمده با خشت خشت جان ایرانیان و به مهندسی فردوسی دژی شد در برابر اوبارش اهریمن و حالا چه!؟ حالا که!؟
حالا چه شده است!؟
اهریمن اندک اندک واژگان زبان را مستحیل میکند و گویشوران با تکرار چندین ساله ی واژگان تحریف شده کم کم سگالش شیطانی را میریزند در زبانشان..
بگذارید مثالی از این سالها بزنم ؛
قلم بدستان و بلندگوهای رسمی و غیررسمی این کشور سالهاست به جای واژه های #تجاوز و #تعدی و #آزار_جنسی از واژه های اذیت و آزار استفاده میکنند و آخرینش همین حکایت چند مدرسی است که در خلأ هرگونه آموزش جنسی گرگ وار می افتند به جان آدمیان و بعد منابع رسمی از #اذیت_و_آزار می گویند.
سگالش پنهان در پس این واژگان سیاه ترین پلیدی هاست. کأنه کسی مثلا یک سیلی به شما زده یا مثلا عمدا در خیابان پشت پایی زده و..
و جالب است اکثر به کاربرندگان این واژگان #نرینه اند..
من هزار سال دگر هم نمیتوانم طعم تجاوز با چشم ،تعدی با زبان ، تجاوز با دست و.. به یک زن را دریابم ... زن باید زود تافهمید و زن باید بود تا گفت و چرا زنان ما خاموشند!؟
چه سخت است که الان مجبورم توضیح بدهم من یک فمنیست به معانی مهوع مرسومش نیستم که از قضا اینهم از جنس همان #استحاله است چرا که اگر فمنیسم یک مکتب باشد لابد #فمنیست یک مکتبی کتاب خوانده ی اهل تعمق و تامل و نهایتا تدبر است و کی اینگونه است!؟.. بگذریم ..
سخن بر سر استحاله ی زبان بود و ازین دست مثالها فراوان است و در دوره ی ما به شکلی سیستماتیک این کار صورت میگیرد.
مثلا ما ادب عرفانی خوانها مدتها قبل از نام #حافظ و #مولانا بویژه لقب حضرت را می افزودیم که ناگهان تله و زیان و سایر رسانه های درباری شروع کردند به #جناب_حافظ و #جناب_مولانا و...
این بخش مربوط به حوزه ی زبان کلامی است مثالی بزنم از بخش تصویری زبان؛ وقتی سالهاست حاکمیت ایستاده در برابر نشان دادن ساز معلوم است که چه میگوید:
در همه ی بدن انسان این آلت تناسلی است که شرمگاه است و ندیدنش واجب .. و آنان که ساز را نشان نمی دهند در کله شان چنین تصویر و تصوری دارند که مانع میشوند نگاه خلق الله به آلت غنا نیفتد..
استحاله ی واژگان بنیادینی مثل #شهید #ایثار #دستگیری #حماسه #غیرت و... نهایتا #دین و #معنویت و سرانجام #خدا و #انسان از ثمرات این هجوم پنهان و آهسته آهسته ی #شیطان است.
به گمانم باید نشست و مثل #دهخدا لغتنامه ای نوشت و در برابر هر واژه دو معنای اهورایی و اهریمنی اش را نگاشت و این کار در طول تاریخ ما بیش و کم صورت گرفته است من کار #حافظ را چیزی ازین دست میدانم و شما شکل ساده ترش را نزد #عبید می بینید و..
به باور من اگر در این روزگار مردی از تبار #فردوسی و #حافظ پدید آید یکبار دیگر #ما از چنگال اهریمن خواهیم رست وگرنه...
نعوذ بالله من سوء القضاء
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#از_زبان_به_اندیشه_و...
#اندرباب_جایگزینی_اذیت_بجای_تجاوز
هرچه بر من میگذرد معنای تمام چیزهایی را که خوانده ام و رسیده ام و... از گونه ای دیگر در می یابم .
در خلجان این لحظه مانده ام از کجا بنویسم که یاد جمله ی آن بزرگ افتادم؛
عرصه ی معنا بس فراخ است و عرصه ی سخن تنگ ...
پس هرچه بگویم و بنویسم لمحه ای است لمعه ای است .
و اما بزرگی گفته بود #زبان #خانه_وجود انسان است و من سالها غرق این بودم و بعد فکر کردم زبان #نمود انسان است و گذشت تا برسم به اینکه زبان #بود انسان است و #بود_و_نمود انسان است و #خود_انسان است که گفت خلق الانسان و بلافصل افزود علمه البیان ...
و که میداند چه می دانم از #بیان؟!
آری انسان زبان است و راه آبادانی او و ویرانی و نیز بدتر از آن تباهی وسیاهی اش زبان است.
کافیست شما فقط نگاهی کنید به آنهمه ستایش زبان در فرهنگ ایران؛
فخرت به سخن باید ازیرا به سخن کرد
فخر آنکه نماند از پس او ناقه ی غصبا ..
بماند که آن پیامبر آخر زمان هم معجزه اش کلام بود و بماند که من اکنون زبان را همه ی هستن پدیدار شده ی معروض به انسان میدانم بعد هرآنچه دستکار آدمی است در طول تاریخ ..
آری اگر زبان همه چیز انسان باشد شما برای تباهی آدمی کافیست زبان را تباه کنید .
سگالش اهریمنی برای انحطاط انسان، زبان را استحاله میکند #یحرفون_الکلم اینجاست.
و اندیشه ی اهورایی برای تعالی انسان از زبان بهره میبرد. ( بحث عمیق و دیر پای زبان و اندیشه سرجایش)
حالا شما میتوانید عمق کینه ی تازیان و تازی پرستان را نسبت به #فردوسی کشف کنید.
در واقع آن گروه شگفت عمدا گم شده در تاریخ عصاره ی وجود خویش (زبان) را به فردوسی دادند و فردوسی شد پیامبر #بود_و_نمود ایران و چه جانها کندند اهریمنان برای محو این زبان و نشد..
آری بیش از هزار سال پیش سد نورانی پدید آمده با خشت خشت جان ایرانیان و به مهندسی فردوسی دژی شد در برابر اوبارش اهریمن و حالا چه!؟ حالا که!؟
حالا چه شده است!؟
اهریمن اندک اندک واژگان زبان را مستحیل میکند و گویشوران با تکرار چندین ساله ی واژگان تحریف شده کم کم سگالش شیطانی را میریزند در زبانشان..
بگذارید مثالی از این سالها بزنم ؛
قلم بدستان و بلندگوهای رسمی و غیررسمی این کشور سالهاست به جای واژه های #تجاوز و #تعدی و #آزار_جنسی از واژه های اذیت و آزار استفاده میکنند و آخرینش همین حکایت چند مدرسی است که در خلأ هرگونه آموزش جنسی گرگ وار می افتند به جان آدمیان و بعد منابع رسمی از #اذیت_و_آزار می گویند.
سگالش پنهان در پس این واژگان سیاه ترین پلیدی هاست. کأنه کسی مثلا یک سیلی به شما زده یا مثلا عمدا در خیابان پشت پایی زده و..
و جالب است اکثر به کاربرندگان این واژگان #نرینه اند..
من هزار سال دگر هم نمیتوانم طعم تجاوز با چشم ،تعدی با زبان ، تجاوز با دست و.. به یک زن را دریابم ... زن باید زود تافهمید و زن باید بود تا گفت و چرا زنان ما خاموشند!؟
چه سخت است که الان مجبورم توضیح بدهم من یک فمنیست به معانی مهوع مرسومش نیستم که از قضا اینهم از جنس همان #استحاله است چرا که اگر فمنیسم یک مکتب باشد لابد #فمنیست یک مکتبی کتاب خوانده ی اهل تعمق و تامل و نهایتا تدبر است و کی اینگونه است!؟.. بگذریم ..
سخن بر سر استحاله ی زبان بود و ازین دست مثالها فراوان است و در دوره ی ما به شکلی سیستماتیک این کار صورت میگیرد.
مثلا ما ادب عرفانی خوانها مدتها قبل از نام #حافظ و #مولانا بویژه لقب حضرت را می افزودیم که ناگهان تله و زیان و سایر رسانه های درباری شروع کردند به #جناب_حافظ و #جناب_مولانا و...
این بخش مربوط به حوزه ی زبان کلامی است مثالی بزنم از بخش تصویری زبان؛ وقتی سالهاست حاکمیت ایستاده در برابر نشان دادن ساز معلوم است که چه میگوید:
در همه ی بدن انسان این آلت تناسلی است که شرمگاه است و ندیدنش واجب .. و آنان که ساز را نشان نمی دهند در کله شان چنین تصویر و تصوری دارند که مانع میشوند نگاه خلق الله به آلت غنا نیفتد..
استحاله ی واژگان بنیادینی مثل #شهید #ایثار #دستگیری #حماسه #غیرت و... نهایتا #دین و #معنویت و سرانجام #خدا و #انسان از ثمرات این هجوم پنهان و آهسته آهسته ی #شیطان است.
به گمانم باید نشست و مثل #دهخدا لغتنامه ای نوشت و در برابر هر واژه دو معنای اهورایی و اهریمنی اش را نگاشت و این کار در طول تاریخ ما بیش و کم صورت گرفته است من کار #حافظ را چیزی ازین دست میدانم و شما شکل ساده ترش را نزد #عبید می بینید و..
به باور من اگر در این روزگار مردی از تبار #فردوسی و #حافظ پدید آید یکبار دیگر #ما از چنگال اهریمن خواهیم رست وگرنه...
نعوذ بالله من سوء القضاء
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشتهای_پریشانی
#تباهی_زبان
شهرداری از پول مردم میلیاردها سوزانده و چند صفحه تمام رنگی چاپ کرده برای تغییر شیوه ی جمع آوری #پسماندها و..
همشهری عزیز ماموران میان دم در خونتون و اینارو میدن بتون و...
یکی از بچه ها سوالی را از کتاب درسی ،آن دیگری از آزمون سراسری، سومی از یک کتاب مثلا تالیفی یک استاد دانشگاه و... برایم ارسال میکنند بوی تعفن از جمله بندی و نحوه ی طرح پرسش و...بلند میشود ومن می نشینم به این یادداشت؛
چند هزاره هست که انسان معتقد شده فرق او با تمامی موجودات در تمامی عوالم یک نکته باریکتر ز موست. نکته ای که به هیأت #راز است. رازی سر به مهر و ناگشودنی که هر انسانی میخواندش اما نمیداندش هست اما نیست که هستش آشکار است اما سده ها و هزاره هاست که انسان در شرحش چو خر در گل بخفت.(چنان می نویسم که گویا در باره ی خداست این سخنان)
ولی آن نیروی ممیز و متمایز که #خود_آدمی است ،#نطق است و نیروی #ناطقه. یونانیان لوگوس خوانندنش و ایرانیان #سخن نامندش.
و شگفت اینکه سخن در دل و دیده ی تمام اهل شعور و حکمت ایران زمین پایه و مایه ای دارد که هیچ چیز دیگری ندارد .بویژه نزد حکمایی و شعرایی که از انحطاط و تباهی دور بوده اند
نگاهی به کلام فردوسی و ناصرخسرو و نظامی و سعدی و..تماما موید بی بدیل و بی نظیر بودن #سخن است گویی اگر سخن نبود نه انسان مجال بود داشت و نه جهان علم وجود می افراشت و غیاب انسان و جهان نیز غیبت خدا است
آنچه او هم نو است و هم کهن است
سخن است و در این سخن سخن است
ز آفرینش نزاد مادر «کن»
هیچ فرزند خوب تر ز سخن
و شگفت اینکه این نیک ترین فرزند امر کن که فرمان به «شدن» است در فارسی معانی غریبی دارد از گفتن و اعلان کردن تا آگاهی و عشق و ستایش، از دعا و آرزو و امید تا ارزیابی و سنجش و اندیشیدن و..
و اینها برای چیست ؟!
برای اینکه بگویم اگر قرار است انسان، جهان و خدا را ویران کنید بهترین کار ویرانی سخن است
هرچه میگذرد سبب کینه ی اهریمنان را نسبت به فردوسی بیشتر در می یابم. مشکل اهالی سیاهی و تباهی نه زبان فارسی که در درجه ی نخست خود زبان است وچون نمی توان آن را حذف کرد باید منحرفش کرد این است که فردوسی و یاران گمنامش بیش از هزار سال است آماج کینه ی نورستیزانند چرا!؟ چون فرمود:
نمیرم ازین پس که من زنده ام
که تخم سخن را پراکنده ام
این سخن یک کلمه نیست سخن یعنی آگاهی و عشق و اندیشه و سرود و ستایش و آموزش.. خلاصه یعنی همه چیز
کینه ی اهریمنان به اهالی سخن ایران دقیقا از این روست که ایشان احیاگر چنین مفاهیمی هستند
واقعا شما فکر میکنید تبار دیوزادان نشسته بر سفره ی غزنویان مشکلشان با شاهنامه این بود که از ترکان به نیکی نام نبرده( که برده) یا مثلا اینکه به تاریخ کهن پرداخته ؟! نه سبب کینه ی پایدار اینان به فردوسی و تبارش ازین روست که ایشان سخن( انسان ، جهان ، خدا) را زنده نگاه داشته اند
شما ببینید طی این چند دهه چه حرکت خزنده ای صورت گرفته برای حذف و مهمتر از آن تباهی سخن.
کم اهمیت ترین درس در تمام دوره های آموزشی از ابتدایی تا دانشگاهی زبان و ادبیات فارسی است.
حجم عظیم حذف شدن نامهای شاعران و حکما و آثارشان بر هیچ کس پوشیده نیست.
کاستن ساعات درسهای مربوط به زبان فارسی ، تالیف کتب تهوع آور در این حوزه ها و..همه و همه سخن را و تباهی آن را هدف گرفته اند
رسانه های صدابلند حاکمیتی یا سلبریتی.. کمر به انحطاط سخن بسته اند و این کار بی هیچ هزینه ای برای ایشان دارد صورت میگیرد.
نقل است احتمالا ساختگی، که به دژخیمی از عفریتان مغول گفته بودند:شما چون به دیاری میتازید ان را زیر و زبر میکنید ولی چندان در آن نمی پایید و چندی بعد در پی جایی آباد میگردید تا ویرانش کنید.چون می روید آن دیار منطقا باید پس از چند سال آباد شود چه سر است که پس از صدها سال آن ویرانی می ماند و بیشتر هم میشود!؟
گفت:چون دیاری را ویران کنیم اراذل را به کارهای بزرگ گماریم و بزرگان را به کارهای خرد.. اراذل ناتوانند کارهای بزرگ را ویران کنند و بزرگان از کارهای خرد ننگ دارند آنها را فروگذارند به این شکل نه کارهای بزرگ صورت بندد و نه کارهای کوچک و..آن دیار قرنها ویران بماند
حال برصدر نشینان امور زبان این دیار اغلب بی مایگان نودولتی هستند که در رویاهاشان نیز چنین مستندهایی را ندیده بودند چون اساسا ندید_بدید اند بلاخره رویا ربطی با آنچه دیده ایم یا اندیشیده ایم دارد که..
اما چه بایدمان کرد؟
من باور دارم در این فترت اهریمنی روزگار لهیده ی ما گروهی از اهل سخن را می طلبد
نه یک فردوسی، که روح همگی شاعران خردمند پیشین باید با هم در تن ایرانیان حلول کند ودهها خیام و ناصر خسرو و حکیم سهروردی وسعدی و عطار و مولانا و حافظ و.. ظهور کند تا در احیای سخن انسان ،جهان و خدا نجات یابد
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
#تباهی_زبان
شهرداری از پول مردم میلیاردها سوزانده و چند صفحه تمام رنگی چاپ کرده برای تغییر شیوه ی جمع آوری #پسماندها و..
همشهری عزیز ماموران میان دم در خونتون و اینارو میدن بتون و...
یکی از بچه ها سوالی را از کتاب درسی ،آن دیگری از آزمون سراسری، سومی از یک کتاب مثلا تالیفی یک استاد دانشگاه و... برایم ارسال میکنند بوی تعفن از جمله بندی و نحوه ی طرح پرسش و...بلند میشود ومن می نشینم به این یادداشت؛
چند هزاره هست که انسان معتقد شده فرق او با تمامی موجودات در تمامی عوالم یک نکته باریکتر ز موست. نکته ای که به هیأت #راز است. رازی سر به مهر و ناگشودنی که هر انسانی میخواندش اما نمیداندش هست اما نیست که هستش آشکار است اما سده ها و هزاره هاست که انسان در شرحش چو خر در گل بخفت.(چنان می نویسم که گویا در باره ی خداست این سخنان)
ولی آن نیروی ممیز و متمایز که #خود_آدمی است ،#نطق است و نیروی #ناطقه. یونانیان لوگوس خوانندنش و ایرانیان #سخن نامندش.
و شگفت اینکه سخن در دل و دیده ی تمام اهل شعور و حکمت ایران زمین پایه و مایه ای دارد که هیچ چیز دیگری ندارد .بویژه نزد حکمایی و شعرایی که از انحطاط و تباهی دور بوده اند
نگاهی به کلام فردوسی و ناصرخسرو و نظامی و سعدی و..تماما موید بی بدیل و بی نظیر بودن #سخن است گویی اگر سخن نبود نه انسان مجال بود داشت و نه جهان علم وجود می افراشت و غیاب انسان و جهان نیز غیبت خدا است
آنچه او هم نو است و هم کهن است
سخن است و در این سخن سخن است
ز آفرینش نزاد مادر «کن»
هیچ فرزند خوب تر ز سخن
و شگفت اینکه این نیک ترین فرزند امر کن که فرمان به «شدن» است در فارسی معانی غریبی دارد از گفتن و اعلان کردن تا آگاهی و عشق و ستایش، از دعا و آرزو و امید تا ارزیابی و سنجش و اندیشیدن و..
و اینها برای چیست ؟!
برای اینکه بگویم اگر قرار است انسان، جهان و خدا را ویران کنید بهترین کار ویرانی سخن است
هرچه میگذرد سبب کینه ی اهریمنان را نسبت به فردوسی بیشتر در می یابم. مشکل اهالی سیاهی و تباهی نه زبان فارسی که در درجه ی نخست خود زبان است وچون نمی توان آن را حذف کرد باید منحرفش کرد این است که فردوسی و یاران گمنامش بیش از هزار سال است آماج کینه ی نورستیزانند چرا!؟ چون فرمود:
نمیرم ازین پس که من زنده ام
که تخم سخن را پراکنده ام
این سخن یک کلمه نیست سخن یعنی آگاهی و عشق و اندیشه و سرود و ستایش و آموزش.. خلاصه یعنی همه چیز
کینه ی اهریمنان به اهالی سخن ایران دقیقا از این روست که ایشان احیاگر چنین مفاهیمی هستند
واقعا شما فکر میکنید تبار دیوزادان نشسته بر سفره ی غزنویان مشکلشان با شاهنامه این بود که از ترکان به نیکی نام نبرده( که برده) یا مثلا اینکه به تاریخ کهن پرداخته ؟! نه سبب کینه ی پایدار اینان به فردوسی و تبارش ازین روست که ایشان سخن( انسان ، جهان ، خدا) را زنده نگاه داشته اند
شما ببینید طی این چند دهه چه حرکت خزنده ای صورت گرفته برای حذف و مهمتر از آن تباهی سخن.
کم اهمیت ترین درس در تمام دوره های آموزشی از ابتدایی تا دانشگاهی زبان و ادبیات فارسی است.
حجم عظیم حذف شدن نامهای شاعران و حکما و آثارشان بر هیچ کس پوشیده نیست.
کاستن ساعات درسهای مربوط به زبان فارسی ، تالیف کتب تهوع آور در این حوزه ها و..همه و همه سخن را و تباهی آن را هدف گرفته اند
رسانه های صدابلند حاکمیتی یا سلبریتی.. کمر به انحطاط سخن بسته اند و این کار بی هیچ هزینه ای برای ایشان دارد صورت میگیرد.
نقل است احتمالا ساختگی، که به دژخیمی از عفریتان مغول گفته بودند:شما چون به دیاری میتازید ان را زیر و زبر میکنید ولی چندان در آن نمی پایید و چندی بعد در پی جایی آباد میگردید تا ویرانش کنید.چون می روید آن دیار منطقا باید پس از چند سال آباد شود چه سر است که پس از صدها سال آن ویرانی می ماند و بیشتر هم میشود!؟
گفت:چون دیاری را ویران کنیم اراذل را به کارهای بزرگ گماریم و بزرگان را به کارهای خرد.. اراذل ناتوانند کارهای بزرگ را ویران کنند و بزرگان از کارهای خرد ننگ دارند آنها را فروگذارند به این شکل نه کارهای بزرگ صورت بندد و نه کارهای کوچک و..آن دیار قرنها ویران بماند
حال برصدر نشینان امور زبان این دیار اغلب بی مایگان نودولتی هستند که در رویاهاشان نیز چنین مستندهایی را ندیده بودند چون اساسا ندید_بدید اند بلاخره رویا ربطی با آنچه دیده ایم یا اندیشیده ایم دارد که..
اما چه بایدمان کرد؟
من باور دارم در این فترت اهریمنی روزگار لهیده ی ما گروهی از اهل سخن را می طلبد
نه یک فردوسی، که روح همگی شاعران خردمند پیشین باید با هم در تن ایرانیان حلول کند ودهها خیام و ناصر خسرو و حکیم سهروردی وسعدی و عطار و مولانا و حافظ و.. ظهور کند تا در احیای سخن انسان ،جهان و خدا نجات یابد
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
#يادداشتهای_پریشانی
#درستایش_سکوت
هرچه میگذرد جهان دگرگونه ای که سالها پیش گام درش گذاشتم بیشتر تغییر میکند. آنچه دوسه دهه پیش نهالکی بود خرد، اکنون درختی شده است که بخش بزرگتری از ساحت بودنم را گرفته ...
و هر نهال جمله ای است یا اندیشه ای یا خیالی و.. و یک خیال دور که اندیشه شد و جمله شد این بود که:
حرف زدن هیچ چیزی را روشن نمی کند.
ما چیزی به نام #بیان نداریم .
جمله یعنی چکیده یعنی خلاصه..
این که نمی شود. هر جمله یعنی صرف نظر کردن از چیزهای بسیار که یا مفروضشان میگیریم و یا وجود ندارند.
اصلا خود #حرف یعنی کنار و حاشیه ... ما هرگز نخواهیم توانست از #خود چیزی حرف بزنیم. هرچه میگوییم #حاشیه ی آن چیز است و در نتیجه خود آن شئی پوشیده میشود در لفافه ی حرفهای ما، و به جای آشکار شدن پنهان میشود.
دیگر مومن شده ام وقتی انسانها از چیزی میگویند نباید فکر کرد دارند چه میگویند. باید اندیشید دارند با این حرفها چه چیزی را پنهان میکنند.سخنان گفته شده سعی در پس زدن کدام حقایق ناگفته دارند؟!
اصالت و حقیقت با سکوت است ، صدا اتفاقی است برای پنهان کردن مهابت ویرانگر سکوت ، مثل سوت زدنهای کودکی و نوجوانی در کوچه های تاریک تا هراسمان از رازهایی که در تاریکی نهفته اند و نمیدانستیم چیستند فروخورده شود.
و این است حکم حرف زدنهایمان ، حرف میزنیم که از خلأ بگریزیم و هرچه درک ناخودآگاه مان از آن خلأ عمیق تر باشد و هول آن نیستی را دریافته باشیم بیشتر سخن خواهیم گفت. و یکی از اسباب اینهمه گویی فردوسی و عطار و مولانا و صائب و... این است. و مگر بزرگان هنر وادب و فلسفه ی جهان چنین نیستند؟
باری این حرفها همان سوت زدنهای کودکانه است برای گریزاندن ترس ، ترسی که نخواهد گریخت چون همزاد ماست چون خود ماست.
و اینگونه میشود که همه ی سخن گفتن های بشر را من #واگویه یافته ام . وقتی پانزده بیست سال پیش به رضا گفتم:
ما چیزی به نام دیالوگ نداریم هرچه هست یک منولوگ بلند فرساینده است.. گفت این حرف خیلی چرت است اما وقتی پارسال بهش گفتم چیزی نگفت سکوت کرد.
باری این نهال دیگر #گفتگو / #منولوگ نیز حالا درختی شده است و ظرافتش را در صدای ذهنتان بجویید که غالبا وقتی دارید با کسی حرف میزنید صدای ذهنتان بیش تر از صدای گوینده ی مقابلتان طنین دارد. گویا ذهن نمیتواند تهی باشد از چیزی که مال ماست به این سبب حتا وقتی کسی دارد میگوید ما دو صدا در ذهن داریم.
باری این نکته هم اگر قبول افتد افزودن بر آن تیرگی حرف است. اینکه ما هرچه میگوییم آن را بیشتر می پوشانیم.
وقتی در همراهی قرنهای مولانا، رسیدم به:
هرچه گویی ای دم هستی از آن
پرده ای دیگر بر آن بستی بدان
آفت ادراک آن، قال است و حال
خون به خون شستن محال است و محال
دریافتم چه جالب است که حضرتش چنین دیده و بیشتر که نه تنها قال را پرده دانسته بر #آن که حال را نیز پرده دانسته ...
وبعد تر چی میدانم وقتی آن متفکر غرب نشین گفت: ما در تعریفان از چیزی فقط در چنبره ی #دال ها گرفتاریم و به این قرار هرگز نمی رسیم به #مدلول... دیدم چه غوغایی است این شباهت کأنه یک نفر است که طی قرنها دارد این کشف را با خود در میان میگذارد.
آری سخنم این بود کسی یا اهل چیزی است یا نیست، اکر باشد سخن شما برایش ،سخن خویش است گویی صدای خویش را میشنود و اگر کسی اهلیت چیزی ندارد هرگز سخن شما را نمی شنود:
راز جز با راز دان هنباز نیست
راز اندر گوش منکر راز نیست
باری بر جاده ای موهوم، پهن شده بر آسمان شب ، سالکی یگانه، قدم میزند و برای گریز از حقیقت ترسناک سکوت ، سوت میزند.
من فکر میکنم تا وقتی سوت میزنیم کودکیم و نوجوان و جوان ... آنگاه که سکوت میکنیم و با آن حقیقت مطلق یکی میشویم از مرزهای ترس گذشته ایم .
جایی که مولانای جانم هرچه اصرار کردند سخن نگفت که طبع من چونان اشتری خفته است و... یا سنایی دردمند در لحظه ی آخر توبه کرد از همه ی گفته ها که:
باز گشتم از سخن زیرا نبود
در سخن معنی و در معنی سخن
بگذار به طعنه شیخ بگوید : عجبا در همان هنگام نیز به سخن مشغول بوده.
عیب ندارد این همان رازی است که شیخش درنیافته...
مولانا نیز میدانست #اسم_اعظم سکوت است ازین رو بود که #خاموش تخلص میکرد اما سکوت نمیکرد:
ای آنکه در جان منی تلقین شعرم می کنی
گر تن زنم خامش کنم ترسم که فرمان بشنوم..
بگذار حرف بزنم زیباترین حرفها را. بگذار از عشق بگویم و رنگ کهربایی چشمهایت هنگامی که در آغوش منی اما... بگذار یادم باشد اینهمه حرف چیزی را نشان نخواهد داد مگر اینکه آن چیز در تو باشد. و بگذار در آخر مثل سهراب دعا کنم:
لب ما عطر شیار خاموشی باد
و بیفزاییم :
بودنمان خاک فراموشی باد
#محسن_بارانی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#درستایش_سکوت
هرچه میگذرد جهان دگرگونه ای که سالها پیش گام درش گذاشتم بیشتر تغییر میکند. آنچه دوسه دهه پیش نهالکی بود خرد، اکنون درختی شده است که بخش بزرگتری از ساحت بودنم را گرفته ...
و هر نهال جمله ای است یا اندیشه ای یا خیالی و.. و یک خیال دور که اندیشه شد و جمله شد این بود که:
حرف زدن هیچ چیزی را روشن نمی کند.
ما چیزی به نام #بیان نداریم .
جمله یعنی چکیده یعنی خلاصه..
این که نمی شود. هر جمله یعنی صرف نظر کردن از چیزهای بسیار که یا مفروضشان میگیریم و یا وجود ندارند.
اصلا خود #حرف یعنی کنار و حاشیه ... ما هرگز نخواهیم توانست از #خود چیزی حرف بزنیم. هرچه میگوییم #حاشیه ی آن چیز است و در نتیجه خود آن شئی پوشیده میشود در لفافه ی حرفهای ما، و به جای آشکار شدن پنهان میشود.
دیگر مومن شده ام وقتی انسانها از چیزی میگویند نباید فکر کرد دارند چه میگویند. باید اندیشید دارند با این حرفها چه چیزی را پنهان میکنند.سخنان گفته شده سعی در پس زدن کدام حقایق ناگفته دارند؟!
اصالت و حقیقت با سکوت است ، صدا اتفاقی است برای پنهان کردن مهابت ویرانگر سکوت ، مثل سوت زدنهای کودکی و نوجوانی در کوچه های تاریک تا هراسمان از رازهایی که در تاریکی نهفته اند و نمیدانستیم چیستند فروخورده شود.
و این است حکم حرف زدنهایمان ، حرف میزنیم که از خلأ بگریزیم و هرچه درک ناخودآگاه مان از آن خلأ عمیق تر باشد و هول آن نیستی را دریافته باشیم بیشتر سخن خواهیم گفت. و یکی از اسباب اینهمه گویی فردوسی و عطار و مولانا و صائب و... این است. و مگر بزرگان هنر وادب و فلسفه ی جهان چنین نیستند؟
باری این حرفها همان سوت زدنهای کودکانه است برای گریزاندن ترس ، ترسی که نخواهد گریخت چون همزاد ماست چون خود ماست.
و اینگونه میشود که همه ی سخن گفتن های بشر را من #واگویه یافته ام . وقتی پانزده بیست سال پیش به رضا گفتم:
ما چیزی به نام دیالوگ نداریم هرچه هست یک منولوگ بلند فرساینده است.. گفت این حرف خیلی چرت است اما وقتی پارسال بهش گفتم چیزی نگفت سکوت کرد.
باری این نهال دیگر #گفتگو / #منولوگ نیز حالا درختی شده است و ظرافتش را در صدای ذهنتان بجویید که غالبا وقتی دارید با کسی حرف میزنید صدای ذهنتان بیش تر از صدای گوینده ی مقابلتان طنین دارد. گویا ذهن نمیتواند تهی باشد از چیزی که مال ماست به این سبب حتا وقتی کسی دارد میگوید ما دو صدا در ذهن داریم.
باری این نکته هم اگر قبول افتد افزودن بر آن تیرگی حرف است. اینکه ما هرچه میگوییم آن را بیشتر می پوشانیم.
وقتی در همراهی قرنهای مولانا، رسیدم به:
هرچه گویی ای دم هستی از آن
پرده ای دیگر بر آن بستی بدان
آفت ادراک آن، قال است و حال
خون به خون شستن محال است و محال
دریافتم چه جالب است که حضرتش چنین دیده و بیشتر که نه تنها قال را پرده دانسته بر #آن که حال را نیز پرده دانسته ...
وبعد تر چی میدانم وقتی آن متفکر غرب نشین گفت: ما در تعریفان از چیزی فقط در چنبره ی #دال ها گرفتاریم و به این قرار هرگز نمی رسیم به #مدلول... دیدم چه غوغایی است این شباهت کأنه یک نفر است که طی قرنها دارد این کشف را با خود در میان میگذارد.
آری سخنم این بود کسی یا اهل چیزی است یا نیست، اکر باشد سخن شما برایش ،سخن خویش است گویی صدای خویش را میشنود و اگر کسی اهلیت چیزی ندارد هرگز سخن شما را نمی شنود:
راز جز با راز دان هنباز نیست
راز اندر گوش منکر راز نیست
باری بر جاده ای موهوم، پهن شده بر آسمان شب ، سالکی یگانه، قدم میزند و برای گریز از حقیقت ترسناک سکوت ، سوت میزند.
من فکر میکنم تا وقتی سوت میزنیم کودکیم و نوجوان و جوان ... آنگاه که سکوت میکنیم و با آن حقیقت مطلق یکی میشویم از مرزهای ترس گذشته ایم .
جایی که مولانای جانم هرچه اصرار کردند سخن نگفت که طبع من چونان اشتری خفته است و... یا سنایی دردمند در لحظه ی آخر توبه کرد از همه ی گفته ها که:
باز گشتم از سخن زیرا نبود
در سخن معنی و در معنی سخن
بگذار به طعنه شیخ بگوید : عجبا در همان هنگام نیز به سخن مشغول بوده.
عیب ندارد این همان رازی است که شیخش درنیافته...
مولانا نیز میدانست #اسم_اعظم سکوت است ازین رو بود که #خاموش تخلص میکرد اما سکوت نمیکرد:
ای آنکه در جان منی تلقین شعرم می کنی
گر تن زنم خامش کنم ترسم که فرمان بشنوم..
بگذار حرف بزنم زیباترین حرفها را. بگذار از عشق بگویم و رنگ کهربایی چشمهایت هنگامی که در آغوش منی اما... بگذار یادم باشد اینهمه حرف چیزی را نشان نخواهد داد مگر اینکه آن چیز در تو باشد. و بگذار در آخر مثل سهراب دعا کنم:
لب ما عطر شیار خاموشی باد
و بیفزاییم :
بودنمان خاک فراموشی باد
#محسن_بارانی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#گزارش_یک_شکست
#ما_همه_آلوده_ی..
نه همه ی مردم جهان را دیده ام و نه در همه ی کشورهای جهان تجربه_ی_زیسته دارم که مثلا بگویم:عجیب ترین ملت جهانیم یا بگویم بهترین مردمان زمینیم که دقیقا معناش این است؛ بدترین مردمانیم.کسانی هم که این جمله را میگویند ( بدترینیم) هیچ فرقی با جمله ی قبل ندارد
باری ما نه #ترین زمانیم و نه #ترین زمینیم هرچه هست #همینیم اما #همین چیست؟
آیا برای شناخت #همین_بودنمان کاری کرده ایم؟
شک نیست که عجیبیم ما و این را با نگاهی به آیینه ی بودنمان میتوان دید
در آغاز سده ای که حالا دارد تمام میشود دو صدا در جامعه ی ما طنین داشت صدای اول #بزرگداشت_خود بود و صدای ضعیف تر #خوارپنداشت خویش..
حدود نیم قرن گذشت تا در میانه های سده ی حالا گذشته، آن خود #مرکز_بینی بی مطالعه و پا در هوا منجر شد به انقلابی که به تغییر جهان میرفت.ما نه تنها خود را نجات یافته میدیدیم بلکه منجی مستضعفان جهان بودیم و..به دهه ای، باد آن هپروت_زیستی خوابید و کم کم آن صدای #خوار_پنداری اوایل قرن که از گلوی امثال صادق هدایت بر می آمد صدای بلند ملت ایران شد.حالا چند دهه است #خود_اتهام شده ایم ناجور و همه مشغول فحش دادن به خویشیم و عذر خواهی ازدیگران واظهار غلط خوردنهای پیاپی و همه ی اینها بدون تعمق، بدون مطالعه و تحقیق و تفسیر و تحلیل و همه در خواب، #بادی میوزد و ما را به سویی که میخواهد میبرد
گویی چنانکه پیشتر گفته ام #غر_زدن چیزی شده #مخدری شده برای التیام زخمهای اگر نه وجودی مان، که تاریخی مان
مثل همان زخمهای بر گوشتمان که خون ریز شد و به گذر زمان به هم آمد و به چرک نشست و خوابمان را در دیده شکست و با هزار خدایا خدایای تب آلود به سنگ نشست. بعد هم شروع کرد به خارش و ما شروع کردیم به خاراندن و این خاراندن آنقدر نشئه آور بود و کیفورمان کرد که عقل را از ساحت نهیب زدن به خویش تاراندیم و هی زخم هزارساله را عمیق تر خاراندیم و بعد که احساس ضعف کردیم چشم گشودیم و زخم کهن را تازه تر و عمیق تر دیدیم زخمی غرق خون و این بازی مکرر شد تکرارهای #از_ازسر
بگذارید مثالی بزنم درباره ی #غرزدنهای سیاه و نمونه ای ازعدم دقت دراین #چرخه_ی_تباه؛
قریب به اتفاق ما ایرانیان در صد سال گذشته( همانند همه ی تاریخمان)در توهمی تخدیرزا شوریده ایم بر #مستبدان و هی غرزده ایم بر استبداد_دوستی مان و تهش باز مستبد تولید کرده ایم و..هیچ ننشسته ایم ببینیم چیست مختصات این #ابر_دستگاه کوه پیکری که هرچه و هرچندبار هزاران هزار نفری هم حامله اش می کنیم #موش_کور_استبداد میزاید؟
موش که عاشق آفتاب و هوای پاک نیست که اهل سیاهی و پنهانکاری است که زیرزمینی است همه چیزش. اهل #وضوح نیست، نمود حرص و #الفغدن و تکاثر است،که تا انبار ما حفره زده است و وز فنش انبار ما ویران شده است
#شاه_الاهی ها در تازش به دین میگویند این چه مذهبی است که از پدر به فرزند آنهم به پسر میرسد و #شیخ_الاهی ها ایشان را مسخره میکنند این چه سلطنتی است که ژنتیک است و شاهزاده شاه میشود؟
او در من و من در او فتاده و.. انگشت تعجب تحصیل کردگان و هنرمندان به دندان که چرا اینها بر سر به تخت نشاندن عنب و انگور و استافیل و ئوزوم چنین خون ریزند؟
وجالب تر البته همین تحصیل کردگان وهنرمندانند که به هر سببی یا مسببی در جایی شده اند مرجع و پیشوا و امام و بعد بجای یقه دران #شایسته_سالاریشان،بچه شان را ازکودکی میبرند سرصحنه تا #خاک_صحنه بخورد و بزرگ که شد محصول این خاک خوری ها در کارخانه ی کیمیاگری آقازاده بصورت طلا دفع شود و برای خود و ملت خود طلا برینند
نگاهی کنیدبه تصاحب کرسی تحقیق و تدریس در دانشگاهها یا مدیریت شرکتها و باشگاهها، یا صحنه ی تئاتر و سینما و نمایشگاهها و.. بدبختی بزرگتر اینکه مجلس عصاره ی ملت این تباهی را قانونمند میکند که مثلا در شرکت نفت و گاز که پدران ایشان نفت و گازش را درکارخانه ی کیمیاگری خود ریسته اند یا در وزارت مالیه یا وزارت علوم و.. پدر که دارد کنار میرود میتواند فرزندش را جاش بذارد و.. همان نظام کاستی ازلی ایران که پسر #پدر_پیشه بایست بود دارد در شکلی تهوع آور پا به قرن ۱۵ ه.ش میگذارد بدون آنکه بفهمیم و بپذیریم حتا اگر آن نظام دویست سال یا دوهزارسال پیش طبیعی بوده و کار میکرده امروز بازتولیدش خراشاندن همان زخمهای هزاران ساله است.
حساب کنید چرا در چنین جامعه ای همه در نهان راضی و شنگولیم و همگان هم بیست و چار ساعت مشغول حواله دادن فلان و بهمان به #ظل_الله زمان..
#دکتر_محسن_یارمحمدی
جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#ما_همه_آلوده_ی..
نه همه ی مردم جهان را دیده ام و نه در همه ی کشورهای جهان تجربه_ی_زیسته دارم که مثلا بگویم:عجیب ترین ملت جهانیم یا بگویم بهترین مردمان زمینیم که دقیقا معناش این است؛ بدترین مردمانیم.کسانی هم که این جمله را میگویند ( بدترینیم) هیچ فرقی با جمله ی قبل ندارد
باری ما نه #ترین زمانیم و نه #ترین زمینیم هرچه هست #همینیم اما #همین چیست؟
آیا برای شناخت #همین_بودنمان کاری کرده ایم؟
شک نیست که عجیبیم ما و این را با نگاهی به آیینه ی بودنمان میتوان دید
در آغاز سده ای که حالا دارد تمام میشود دو صدا در جامعه ی ما طنین داشت صدای اول #بزرگداشت_خود بود و صدای ضعیف تر #خوارپنداشت خویش..
حدود نیم قرن گذشت تا در میانه های سده ی حالا گذشته، آن خود #مرکز_بینی بی مطالعه و پا در هوا منجر شد به انقلابی که به تغییر جهان میرفت.ما نه تنها خود را نجات یافته میدیدیم بلکه منجی مستضعفان جهان بودیم و..به دهه ای، باد آن هپروت_زیستی خوابید و کم کم آن صدای #خوار_پنداری اوایل قرن که از گلوی امثال صادق هدایت بر می آمد صدای بلند ملت ایران شد.حالا چند دهه است #خود_اتهام شده ایم ناجور و همه مشغول فحش دادن به خویشیم و عذر خواهی ازدیگران واظهار غلط خوردنهای پیاپی و همه ی اینها بدون تعمق، بدون مطالعه و تحقیق و تفسیر و تحلیل و همه در خواب، #بادی میوزد و ما را به سویی که میخواهد میبرد
گویی چنانکه پیشتر گفته ام #غر_زدن چیزی شده #مخدری شده برای التیام زخمهای اگر نه وجودی مان، که تاریخی مان
مثل همان زخمهای بر گوشتمان که خون ریز شد و به گذر زمان به هم آمد و به چرک نشست و خوابمان را در دیده شکست و با هزار خدایا خدایای تب آلود به سنگ نشست. بعد هم شروع کرد به خارش و ما شروع کردیم به خاراندن و این خاراندن آنقدر نشئه آور بود و کیفورمان کرد که عقل را از ساحت نهیب زدن به خویش تاراندیم و هی زخم هزارساله را عمیق تر خاراندیم و بعد که احساس ضعف کردیم چشم گشودیم و زخم کهن را تازه تر و عمیق تر دیدیم زخمی غرق خون و این بازی مکرر شد تکرارهای #از_ازسر
بگذارید مثالی بزنم درباره ی #غرزدنهای سیاه و نمونه ای ازعدم دقت دراین #چرخه_ی_تباه؛
قریب به اتفاق ما ایرانیان در صد سال گذشته( همانند همه ی تاریخمان)در توهمی تخدیرزا شوریده ایم بر #مستبدان و هی غرزده ایم بر استبداد_دوستی مان و تهش باز مستبد تولید کرده ایم و..هیچ ننشسته ایم ببینیم چیست مختصات این #ابر_دستگاه کوه پیکری که هرچه و هرچندبار هزاران هزار نفری هم حامله اش می کنیم #موش_کور_استبداد میزاید؟
موش که عاشق آفتاب و هوای پاک نیست که اهل سیاهی و پنهانکاری است که زیرزمینی است همه چیزش. اهل #وضوح نیست، نمود حرص و #الفغدن و تکاثر است،که تا انبار ما حفره زده است و وز فنش انبار ما ویران شده است
#شاه_الاهی ها در تازش به دین میگویند این چه مذهبی است که از پدر به فرزند آنهم به پسر میرسد و #شیخ_الاهی ها ایشان را مسخره میکنند این چه سلطنتی است که ژنتیک است و شاهزاده شاه میشود؟
او در من و من در او فتاده و.. انگشت تعجب تحصیل کردگان و هنرمندان به دندان که چرا اینها بر سر به تخت نشاندن عنب و انگور و استافیل و ئوزوم چنین خون ریزند؟
وجالب تر البته همین تحصیل کردگان وهنرمندانند که به هر سببی یا مسببی در جایی شده اند مرجع و پیشوا و امام و بعد بجای یقه دران #شایسته_سالاریشان،بچه شان را ازکودکی میبرند سرصحنه تا #خاک_صحنه بخورد و بزرگ که شد محصول این خاک خوری ها در کارخانه ی کیمیاگری آقازاده بصورت طلا دفع شود و برای خود و ملت خود طلا برینند
نگاهی کنیدبه تصاحب کرسی تحقیق و تدریس در دانشگاهها یا مدیریت شرکتها و باشگاهها، یا صحنه ی تئاتر و سینما و نمایشگاهها و.. بدبختی بزرگتر اینکه مجلس عصاره ی ملت این تباهی را قانونمند میکند که مثلا در شرکت نفت و گاز که پدران ایشان نفت و گازش را درکارخانه ی کیمیاگری خود ریسته اند یا در وزارت مالیه یا وزارت علوم و.. پدر که دارد کنار میرود میتواند فرزندش را جاش بذارد و.. همان نظام کاستی ازلی ایران که پسر #پدر_پیشه بایست بود دارد در شکلی تهوع آور پا به قرن ۱۵ ه.ش میگذارد بدون آنکه بفهمیم و بپذیریم حتا اگر آن نظام دویست سال یا دوهزارسال پیش طبیعی بوده و کار میکرده امروز بازتولیدش خراشاندن همان زخمهای هزاران ساله است.
حساب کنید چرا در چنین جامعه ای همه در نهان راضی و شنگولیم و همگان هم بیست و چار ساعت مشغول حواله دادن فلان و بهمان به #ظل_الله زمان..
#دکتر_محسن_یارمحمدی
جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹