Forwarded from نیازستان
#یادداشتهای_پریشانی
#از_زبان_به_اندیشه_و...
#اندرباب_جایگزینی_اذیت_بجای_تجاوز
هرچه بر من میگذرد معنای تمام چیزهایی را که خوانده ام و رسیده ام و... از گونه ای دیگر در می یابم .
در خلجان این لحظه مانده ام از کجا بنویسم که یاد جمله ی آن بزرگ افتادم؛
عرصه ی معنا بس فراخ است و عرصه ی سخن تنگ ...
پس هرچه بگویم و بنویسم لمحه ای است لمعه ای است .
و اما بزرگی گفته بود #زبان #خانه_وجود انسان است و من سالها غرق این بودم و بعد فکر کردم زبان #نمود انسان است و گذشت تا برسم به اینکه زبان #بود انسان است و #بود_و_نمود انسان است و #خود_انسان است که گفت خلق الانسان و بلافصل افزود علمه البیان ...
و که میداند چه می دانم از #بیان؟!
آری انسان زبان است و راه آبادانی او و ویرانی و نیز بدتر از آن تباهی وسیاهی اش زبان است.
کافیست شما فقط نگاهی کنید به آنهمه ستایش زبان در فرهنگ ایران؛
فخرت به سخن باید ازیرا به سخن کرد
فخر آنکه نماند از پس او ناقه ی غصبا ..
بماند که آن پیامبر آخر زمان هم معجزه اش کلام بود و بماند که من اکنون زبان را همه ی هستن پدیدار شده ی معروض به انسان میدانم بعد هرآنچه دستکار آدمی است در طول تاریخ ..
آری اگر زبان همه چیز انسان باشد شما برای تباهی آدمی کافیست زبان را تباه کنید .
سگالش اهریمنی برای انحطاط انسان، زبان را استحاله میکند #یحرفون_الکلم اینجاست.
و اندیشه ی اهورایی برای تعالی انسان از زبان بهره میبرد. ( بحث عمیق و دیر پای زبان و اندیشه سرجایش)
حالا شما میتوانید عمق کینه ی تازیان و تازی پرستان را نسبت به #فردوسی کشف کنید.
در واقع آن گروه شگفت عمدا گم شده در تاریخ عصاره ی وجود خویش (زبان) را به فردوسی دادند و فردوسی شد پیامبر #بود_و_نمود ایران و چه جانها کندند اهریمنان برای محو این زبان و نشد..
آری بیش از هزار سال پیش سد نورانی پدید آمده با خشت خشت جان ایرانیان و به مهندسی فردوسی دژی شد در برابر اوبارش اهریمن و حالا چه!؟ حالا که!؟
حالا چه شده است!؟
اهریمن اندک اندک واژگان زبان را مستحیل میکند و گویشوران با تکرار چندین ساله ی واژگان تحریف شده کم کم سگالش شیطانی را میریزند در زبانشان..
بگذارید مثالی از این سالها بزنم ؛
قلم بدستان و بلندگوهای رسمی و غیررسمی این کشور سالهاست به جای واژه های #تجاوز و #تعدی و #آزار_جنسی از واژه های اذیت و آزار استفاده میکنند و آخرینش همین حکایت چند مدرسی است که در خلأ هرگونه آموزش جنسی گرگ وار می افتند به جان آدمیان و بعد منابع رسمی از #اذیت_و_آزار می گویند.
سگالش پنهان در پس این واژگان سیاه ترین پلیدی هاست. کأنه کسی مثلا یک سیلی به شما زده یا مثلا عمدا در خیابان پشت پایی زده و..
و جالب است اکثر به کاربرندگان این واژگان #نرینه اند..
من هزار سال دگر هم نمیتوانم طعم تجاوز با چشم ،تعدی با زبان ، تجاوز با دست و.. به یک زن را دریابم ... زن باید زود تافهمید و زن باید بود تا گفت و چرا زنان ما خاموشند!؟
چه سخت است که الان مجبورم توضیح بدهم من یک فمنیست به معانی مهوع مرسومش نیستم که از قضا اینهم از جنس همان #استحاله است چرا که اگر فمنیسم یک مکتب باشد لابد #فمنیست یک مکتبی کتاب خوانده ی اهل تعمق و تامل و نهایتا تدبر است و کی اینگونه است!؟.. بگذریم ..
سخن بر سر استحاله ی زبان بود و ازین دست مثالها فراوان است و در دوره ی ما به شکلی سیستماتیک این کار صورت میگیرد.
مثلا ما ادب عرفانی خوانها مدتها قبل از نام #حافظ و #مولانا بویژه لقب حضرت را می افزودیم که ناگهان تله و زیان و سایر رسانه های درباری شروع کردند به #جناب_حافظ و #جناب_مولانا و...
این بخش مربوط به حوزه ی زبان کلامی است مثالی بزنم از بخش تصویری زبان؛ وقتی سالهاست حاکمیت ایستاده در برابر نشان دادن ساز معلوم است که چه میگوید:
در همه ی بدن انسان این آلت تناسلی است که شرمگاه است و ندیدنش واجب .. و آنان که ساز را نشان نمی دهند در کله شان چنین تصویر و تصوری دارند که مانع میشوند نگاه خلق الله به آلت غنا نیفتد..
استحاله ی واژگان بنیادینی مثل #شهید #ایثار #دستگیری #حماسه #غیرت و... نهایتا #دین و #معنویت و سرانجام #خدا و #انسان از ثمرات این هجوم پنهان و آهسته آهسته ی #شیطان است.
به گمانم باید نشست و مثل #دهخدا لغتنامه ای نوشت و در برابر هر واژه دو معنای اهورایی و اهریمنی اش را نگاشت و این کار در طول تاریخ ما بیش و کم صورت گرفته است من کار #حافظ را چیزی ازین دست میدانم و شما شکل ساده ترش را نزد #عبید می بینید و..
به باور من اگر در این روزگار مردی از تبار #فردوسی و #حافظ پدید آید یکبار دیگر #ما از چنگال اهریمن خواهیم رست وگرنه...
نعوذ بالله من سوء القضاء
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#از_زبان_به_اندیشه_و...
#اندرباب_جایگزینی_اذیت_بجای_تجاوز
هرچه بر من میگذرد معنای تمام چیزهایی را که خوانده ام و رسیده ام و... از گونه ای دیگر در می یابم .
در خلجان این لحظه مانده ام از کجا بنویسم که یاد جمله ی آن بزرگ افتادم؛
عرصه ی معنا بس فراخ است و عرصه ی سخن تنگ ...
پس هرچه بگویم و بنویسم لمحه ای است لمعه ای است .
و اما بزرگی گفته بود #زبان #خانه_وجود انسان است و من سالها غرق این بودم و بعد فکر کردم زبان #نمود انسان است و گذشت تا برسم به اینکه زبان #بود انسان است و #بود_و_نمود انسان است و #خود_انسان است که گفت خلق الانسان و بلافصل افزود علمه البیان ...
و که میداند چه می دانم از #بیان؟!
آری انسان زبان است و راه آبادانی او و ویرانی و نیز بدتر از آن تباهی وسیاهی اش زبان است.
کافیست شما فقط نگاهی کنید به آنهمه ستایش زبان در فرهنگ ایران؛
فخرت به سخن باید ازیرا به سخن کرد
فخر آنکه نماند از پس او ناقه ی غصبا ..
بماند که آن پیامبر آخر زمان هم معجزه اش کلام بود و بماند که من اکنون زبان را همه ی هستن پدیدار شده ی معروض به انسان میدانم بعد هرآنچه دستکار آدمی است در طول تاریخ ..
آری اگر زبان همه چیز انسان باشد شما برای تباهی آدمی کافیست زبان را تباه کنید .
سگالش اهریمنی برای انحطاط انسان، زبان را استحاله میکند #یحرفون_الکلم اینجاست.
و اندیشه ی اهورایی برای تعالی انسان از زبان بهره میبرد. ( بحث عمیق و دیر پای زبان و اندیشه سرجایش)
حالا شما میتوانید عمق کینه ی تازیان و تازی پرستان را نسبت به #فردوسی کشف کنید.
در واقع آن گروه شگفت عمدا گم شده در تاریخ عصاره ی وجود خویش (زبان) را به فردوسی دادند و فردوسی شد پیامبر #بود_و_نمود ایران و چه جانها کندند اهریمنان برای محو این زبان و نشد..
آری بیش از هزار سال پیش سد نورانی پدید آمده با خشت خشت جان ایرانیان و به مهندسی فردوسی دژی شد در برابر اوبارش اهریمن و حالا چه!؟ حالا که!؟
حالا چه شده است!؟
اهریمن اندک اندک واژگان زبان را مستحیل میکند و گویشوران با تکرار چندین ساله ی واژگان تحریف شده کم کم سگالش شیطانی را میریزند در زبانشان..
بگذارید مثالی از این سالها بزنم ؛
قلم بدستان و بلندگوهای رسمی و غیررسمی این کشور سالهاست به جای واژه های #تجاوز و #تعدی و #آزار_جنسی از واژه های اذیت و آزار استفاده میکنند و آخرینش همین حکایت چند مدرسی است که در خلأ هرگونه آموزش جنسی گرگ وار می افتند به جان آدمیان و بعد منابع رسمی از #اذیت_و_آزار می گویند.
سگالش پنهان در پس این واژگان سیاه ترین پلیدی هاست. کأنه کسی مثلا یک سیلی به شما زده یا مثلا عمدا در خیابان پشت پایی زده و..
و جالب است اکثر به کاربرندگان این واژگان #نرینه اند..
من هزار سال دگر هم نمیتوانم طعم تجاوز با چشم ،تعدی با زبان ، تجاوز با دست و.. به یک زن را دریابم ... زن باید زود تافهمید و زن باید بود تا گفت و چرا زنان ما خاموشند!؟
چه سخت است که الان مجبورم توضیح بدهم من یک فمنیست به معانی مهوع مرسومش نیستم که از قضا اینهم از جنس همان #استحاله است چرا که اگر فمنیسم یک مکتب باشد لابد #فمنیست یک مکتبی کتاب خوانده ی اهل تعمق و تامل و نهایتا تدبر است و کی اینگونه است!؟.. بگذریم ..
سخن بر سر استحاله ی زبان بود و ازین دست مثالها فراوان است و در دوره ی ما به شکلی سیستماتیک این کار صورت میگیرد.
مثلا ما ادب عرفانی خوانها مدتها قبل از نام #حافظ و #مولانا بویژه لقب حضرت را می افزودیم که ناگهان تله و زیان و سایر رسانه های درباری شروع کردند به #جناب_حافظ و #جناب_مولانا و...
این بخش مربوط به حوزه ی زبان کلامی است مثالی بزنم از بخش تصویری زبان؛ وقتی سالهاست حاکمیت ایستاده در برابر نشان دادن ساز معلوم است که چه میگوید:
در همه ی بدن انسان این آلت تناسلی است که شرمگاه است و ندیدنش واجب .. و آنان که ساز را نشان نمی دهند در کله شان چنین تصویر و تصوری دارند که مانع میشوند نگاه خلق الله به آلت غنا نیفتد..
استحاله ی واژگان بنیادینی مثل #شهید #ایثار #دستگیری #حماسه #غیرت و... نهایتا #دین و #معنویت و سرانجام #خدا و #انسان از ثمرات این هجوم پنهان و آهسته آهسته ی #شیطان است.
به گمانم باید نشست و مثل #دهخدا لغتنامه ای نوشت و در برابر هر واژه دو معنای اهورایی و اهریمنی اش را نگاشت و این کار در طول تاریخ ما بیش و کم صورت گرفته است من کار #حافظ را چیزی ازین دست میدانم و شما شکل ساده ترش را نزد #عبید می بینید و..
به باور من اگر در این روزگار مردی از تبار #فردوسی و #حافظ پدید آید یکبار دیگر #ما از چنگال اهریمن خواهیم رست وگرنه...
نعوذ بالله من سوء القضاء
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#این_یک_نقد_نیست(۱)
- به بهانه ی چاپ کتاب #به_خاطر_بوفالوها
(نوشته ی #سهیل_سرگلزایی)
بخش (۱) #جهان_واژگان و #زبان_محاوره
وقتی(به خاطر بوفالوها) را به دست گرفتم از همان آغاز خیلی چیزها در ذهنم به سماع برخاسته بود
نخست اینکه #به_خاطر را کلا حرف اضافه میدانند و نظر من در این مورد روشن است که در زبان فارسی و عربی این دسته از کلمات برخلاف ظاهر کوچک و نام گول زننده شان بسیار بسیار مهمند.
رغب یعنی میل کرد اما رغب عنه یعنی بیزار شد
مولانا خوب یافته این را که میگوید بیداری به، یا خواب از
پس بخاطر برای خودش جهانی دارد که #برای ندارد. خاطر به معنای خطور کننده است چیزی که ناگهان میتابد به ذهن یا در ذهن
خاطر از خطر است به معنای ارزش، و توأمان شدن معنای آنچه ارزشمند است با #ریسک خودش جهانی است. وخاطر به معنای خود ذهن هم هست به این اعتبار که ذهن محل خطور خواطر است و خواطر در فرهنگ معرفتی ما جایگاه و پایگاهی ویژه دارد..
آری این جهان واژه است و این است که نوشتن را برای اهلش دردناک ترین شیوه ی خودکشی میکند. کسی چه میداند شاید #هدایت در انتخاب آن مرگ داشت از مرگی بسیار هولناک تر و دردآور تر می گریخت که نوشتن است.
#به_خاطر ریشه در زبانی دست کم یکی دوهزار ساله دارد و #بوفالو احتمالا هفتاد هشتاد سالی است که از پل هوایی هالیوود گذشته و در پرده های نقره ای بر ما تابیده.
بوفالویی که اگر نه خدا که بزرگترین هدیه ی خدایان محسوب میشده اند به مردمانی رها در دشتهای آزاد سرزمینی که بعدها انسان متوهم، امریکاش نامید و پوستش را قلفتی کند.
(یاد کشتار وحشیانه ی بوفالوها و پوست کندنشان در #رقصنده_با_گرگها نمی افتید؟)
آری بخاطر بوفالوها برای من ترکیبی است محصول دو زیست_جا؛ شرق_غرب_شرق
و این امر بحران می آورد. بحرانی که بیش ۱۲۰ سال است ایران اسیر آن است و چهار پنج نسلی در سطوح مختلف(دانسته و نادانسته) در تلاطم این بحر گرفتارند واین است که در آثار صد سال اخیر مفهوم_واژه ی گیجی در بسیاری از آثار ایرانیان مشهود است چیزی که در این کار هم چندین بار به صور مختلف رخ نمایانده..
خواندن بخاطر بوفالوها برای من از چند نظر لازم بود. یکیش اینکه ببینم نسل بعد از ما مه حالا دارد کم کم کار میسازد کجاست؟! فهم جهان ایشان طبعا در محصولات نهاییشان صورت میگیرد و من اهل مطالعه چه فرقی با بچه های بعد از خودم دارم که از قضا بحران آنها به سبب شتاب ناک تر شدن زندگی پرتلاطم تر از بحران ما باید باشد.
و این، در نثرهای جدید نمود دارد
اگر نسلهای اول نویسندگان صدسال اخیر حتا در پرداختن به داستانهای عامیانه( جمال زاده مثلا) اغلب از نثری تو در تو و مطنطن با جملات طولانی بهره میبرد و نسل بعد سعی کرد این را تعدیل کند که مطبوعات مردم_مخاطب و سینما و رادیو و.. در این تعدیل نقش داشت، کتابهای چاپ شده در دهه های هشتاد و نود تحت تاثیر فضای شتابنده تر رسانه های اینترنتی رفته سمت کوتاهی جملات، سر راستی و پیچیده نبودن عبارات و..
این است که اغلب نویسندگان جوان ناخوآگاه زبان محاوره را برای انتقال مطالب خود انتخاب می کنند و چون راوی اغلب اول شخص است ( نه سوم شخص قدیمی ها) زبان می رود سمت واگویه..
هرچند ممکن است مدافعان این زبان و لحن بگویند نیاز روزگار و خواست مخاطب پرورش یافته در این فضای مجاز این است و این محصول اصیل روزگار است و رسا است و.. اما من چاهی عمیق بر سر راه میبینم چاهی که اگر نویسنده بتواند اش بیرون بیاید اثری را ارائه خواهد داد که هرقدر هم زیبا باشد #تشخص ندارد. #فردیت ندارد و این نتیجه ی پناه بردن به زبانی است که ذاتا برای بیان هنری ساخته نشده است زبانی که اصلش ارتباط است بدون کمترین پارازیت در حالیکه ما می دانیم هرچه هنرمند بیشتر به مرزهای عالم متفاوت هنر نزدیک میشود رسانگی زبان فرو میریزد.چون هنرمند چیزهایی ومیبیند که حتا زبان متعالی هم تاب تاباندنش را ندارد چه برسد به زبان محاوره.
این است که شعرها و قطعات ادبی و داستانها و رمانهای روزگار ما همه شبیه هم اند و مثلا برعکس قدیمتر ها(چهل-پنجاه سال پیش و بیشتر) یک متن نمی گوید من محصول کدام کارخانه ی کیمیاگری ام. باید بگردی نام نویسنده را پیدا کنی
من شاید ناگزیر بودن و تاثیرات مثبت چنین زبان و لحنی را نتوانم کتمان کنم( راوی اول شخص اهل واگویه باید خودمانی حرف بزند امکان همذات پنداری مخاطب بیشتر می شود و..)اما می دانم این کار مثل خود نوشتن راه رفتن بر پل صراطی است که از مو نازک تر و از تیغ برنده تر است(متن از تشخص می افتد، هنرمند اسیر ذائقه ی مخاطب می شود میتواند معرف تسلط نداشتن بر متون کلاسیک باشد و..)👇👇
- به بهانه ی چاپ کتاب #به_خاطر_بوفالوها
(نوشته ی #سهیل_سرگلزایی)
بخش (۱) #جهان_واژگان و #زبان_محاوره
وقتی(به خاطر بوفالوها) را به دست گرفتم از همان آغاز خیلی چیزها در ذهنم به سماع برخاسته بود
نخست اینکه #به_خاطر را کلا حرف اضافه میدانند و نظر من در این مورد روشن است که در زبان فارسی و عربی این دسته از کلمات برخلاف ظاهر کوچک و نام گول زننده شان بسیار بسیار مهمند.
رغب یعنی میل کرد اما رغب عنه یعنی بیزار شد
مولانا خوب یافته این را که میگوید بیداری به، یا خواب از
پس بخاطر برای خودش جهانی دارد که #برای ندارد. خاطر به معنای خطور کننده است چیزی که ناگهان میتابد به ذهن یا در ذهن
خاطر از خطر است به معنای ارزش، و توأمان شدن معنای آنچه ارزشمند است با #ریسک خودش جهانی است. وخاطر به معنای خود ذهن هم هست به این اعتبار که ذهن محل خطور خواطر است و خواطر در فرهنگ معرفتی ما جایگاه و پایگاهی ویژه دارد..
آری این جهان واژه است و این است که نوشتن را برای اهلش دردناک ترین شیوه ی خودکشی میکند. کسی چه میداند شاید #هدایت در انتخاب آن مرگ داشت از مرگی بسیار هولناک تر و دردآور تر می گریخت که نوشتن است.
#به_خاطر ریشه در زبانی دست کم یکی دوهزار ساله دارد و #بوفالو احتمالا هفتاد هشتاد سالی است که از پل هوایی هالیوود گذشته و در پرده های نقره ای بر ما تابیده.
بوفالویی که اگر نه خدا که بزرگترین هدیه ی خدایان محسوب میشده اند به مردمانی رها در دشتهای آزاد سرزمینی که بعدها انسان متوهم، امریکاش نامید و پوستش را قلفتی کند.
(یاد کشتار وحشیانه ی بوفالوها و پوست کندنشان در #رقصنده_با_گرگها نمی افتید؟)
آری بخاطر بوفالوها برای من ترکیبی است محصول دو زیست_جا؛ شرق_غرب_شرق
و این امر بحران می آورد. بحرانی که بیش ۱۲۰ سال است ایران اسیر آن است و چهار پنج نسلی در سطوح مختلف(دانسته و نادانسته) در تلاطم این بحر گرفتارند واین است که در آثار صد سال اخیر مفهوم_واژه ی گیجی در بسیاری از آثار ایرانیان مشهود است چیزی که در این کار هم چندین بار به صور مختلف رخ نمایانده..
خواندن بخاطر بوفالوها برای من از چند نظر لازم بود. یکیش اینکه ببینم نسل بعد از ما مه حالا دارد کم کم کار میسازد کجاست؟! فهم جهان ایشان طبعا در محصولات نهاییشان صورت میگیرد و من اهل مطالعه چه فرقی با بچه های بعد از خودم دارم که از قضا بحران آنها به سبب شتاب ناک تر شدن زندگی پرتلاطم تر از بحران ما باید باشد.
و این، در نثرهای جدید نمود دارد
اگر نسلهای اول نویسندگان صدسال اخیر حتا در پرداختن به داستانهای عامیانه( جمال زاده مثلا) اغلب از نثری تو در تو و مطنطن با جملات طولانی بهره میبرد و نسل بعد سعی کرد این را تعدیل کند که مطبوعات مردم_مخاطب و سینما و رادیو و.. در این تعدیل نقش داشت، کتابهای چاپ شده در دهه های هشتاد و نود تحت تاثیر فضای شتابنده تر رسانه های اینترنتی رفته سمت کوتاهی جملات، سر راستی و پیچیده نبودن عبارات و..
این است که اغلب نویسندگان جوان ناخوآگاه زبان محاوره را برای انتقال مطالب خود انتخاب می کنند و چون راوی اغلب اول شخص است ( نه سوم شخص قدیمی ها) زبان می رود سمت واگویه..
هرچند ممکن است مدافعان این زبان و لحن بگویند نیاز روزگار و خواست مخاطب پرورش یافته در این فضای مجاز این است و این محصول اصیل روزگار است و رسا است و.. اما من چاهی عمیق بر سر راه میبینم چاهی که اگر نویسنده بتواند اش بیرون بیاید اثری را ارائه خواهد داد که هرقدر هم زیبا باشد #تشخص ندارد. #فردیت ندارد و این نتیجه ی پناه بردن به زبانی است که ذاتا برای بیان هنری ساخته نشده است زبانی که اصلش ارتباط است بدون کمترین پارازیت در حالیکه ما می دانیم هرچه هنرمند بیشتر به مرزهای عالم متفاوت هنر نزدیک میشود رسانگی زبان فرو میریزد.چون هنرمند چیزهایی ومیبیند که حتا زبان متعالی هم تاب تاباندنش را ندارد چه برسد به زبان محاوره.
این است که شعرها و قطعات ادبی و داستانها و رمانهای روزگار ما همه شبیه هم اند و مثلا برعکس قدیمتر ها(چهل-پنجاه سال پیش و بیشتر) یک متن نمی گوید من محصول کدام کارخانه ی کیمیاگری ام. باید بگردی نام نویسنده را پیدا کنی
من شاید ناگزیر بودن و تاثیرات مثبت چنین زبان و لحنی را نتوانم کتمان کنم( راوی اول شخص اهل واگویه باید خودمانی حرف بزند امکان همذات پنداری مخاطب بیشتر می شود و..)اما می دانم این کار مثل خود نوشتن راه رفتن بر پل صراطی است که از مو نازک تر و از تیغ برنده تر است(متن از تشخص می افتد، هنرمند اسیر ذائقه ی مخاطب می شود میتواند معرف تسلط نداشتن بر متون کلاسیک باشد و..)👇👇
#یادداشت_های_پریشانی
#ما_و_همچنان_زبان(۱)
-زبان/جهان و یک بیت از مولانا
به عنوان کسی که تمام زندگی اش در تحصیل و تدریس #زبان گذشته باور دارم؛ بزرگترین خطری که این ملت دیرپا را دارد تباه می کند مسأله ی زبان است.
همان زبان که از منظر من و بسیاری، همه ی جهان انسان است.
زبان به مثابه ی اندیشه، همان چیزی است که در حکمت ایرانیان، ماده و نیز صورت و نهایتا هدف هستی است.
این جهان یک فکرت است از عقل کل
عقل چون شاه است و صورتها رسل
در بیان این سخن باید دانست که از منظر فرهنگ فکری ما جهان بارقه و جلوه ی واحد و یگانه ای از #عقل_محض یا همان عقل کلی، لازم به یاد آوری است که عقل کل مجموع تمام عقول نیست این یک اشتباه بزرگ است که اغلب خوانندگان اسیرش میشوند.
عقل کل ، کلی عقل است و عقل کلی است.
او قابل تجزیه یا تجمیع نیست یک مفهموم مجرد علی الاطلاق است که از همه چیز مجرد و تهی است این است که عقل و خرد در این تعریف شبیه ترین چیز به خداست چنانکه بسیاری آن را خود باری تعالی دانسته اند در حالیکه طبق باور حکمای ایران و اسلام عقل کل بلافصل ترین آفریده ی خداست یعنی اراده و خواست حق تعالی به محض اتفاق میشود خرد و عقل کل... اذا اراد الله شیئا... در همان اذا عقل است که پدید می آید و این بی نهایت محض خود منبع فیض و آفرینش های بی نهایت بعدی میشود.
جالب اینجاست که تعبیر قرآنی این #شدن هم سخن است: امر #کن (باش)که سخن است اساس شدن های بی نهایتی است که ما در آن غوطه وریم.پس اندیشه و زبان دو سوی سکه ی شدن و صورت گرفتن اند و آغاز سخن است و پایان سخن است.
این است که گفته ام هستی نه که غرق زبان که خودش زبان/اندیشه است.
اینکه مولانا فرمود عقل چون شاه است و صورتها رسل، اید دانست که شاه در جهان/زبان مولانا به چه معناست.
مولانا در جای جای مثنوی شاه را نماد جان فرمانده و تاثیرگذار پیروان خود می داند.
تمثیل او چنین است که وقتی شاه به کسی امر می کند فلان کار را بکن و او با رغبت در پی انجام کار می ایستد از این روست که شاه جاری در آن فرد است اوست که فرد را می انگیزد که چه کند یا نکند. این شاه تماما آگاه البته که به قول قرآن همه را به سلامت و خیر و نیکی دعوت می کند:
الله یدعو الی دار السلام
تمثیل دیگر مولانا ترسیم میدان جنگ است او می گوید: در میدان جنگ چرا تو به کسی می تازی که هیچ کینه و شناختی از او نداری؟ چون شاه تو = جان آگاه تو چنین خواسته است.
(این بخش البته که نکته ها چون تیغ پولاد است تیز که می تواند بسیار مورد مناقشه و بحث هم قرار بگیرد)
باری تمثیل مولانا نهایتا ما را به سمت این می برد که ؛
این جهان جنگ است کل چون بنگری
ذره با ذره چو دین با کافری..( مقدمه دفتر ۶)
و جان نهان و راننده ی این جهان نیز خداست اینکه تمام صورتها رسول عقل کل است بدین معناست که شکل یافته و روان شده از سوی عقل کل است.
از چنین منظری تمام جهان زبان است و جالب اینکه مطالعات حوزه ی فلسفه ی زبان نیز چنین چیزی را اعلان کرده است.
این مطالعات می گوید جهان به مثابه ی متنی است که قابل خواندن است. اینکه نویسنده و خواننده و رابطه ی این دو با متن و این سه با هم چگونه است البته که محمل بسیار سخن هاست. نکته اینجاست که تقریبا همه ی پژوهندگان زبان باور دارند که جهان با حضور انسان به هیات متنی در می آید که قاری اش انسان است.
جهان مقروء آدمی است و آدمی با خواندن هر متن پیش رو در واقع مشغول روایت خود و جهان است.
این است که در حوزه ی مطالعات زبان شناسانه و نشانه شناسانه و... اهمیت روایت و راوی و روایتگری همچنان بسیار است.
در این بخش خواستم کمی از پایه ی نظری بحثی بگویم که مدعی است انسان چیزی جز زبان نیست و با مطالعه در جهان انسان ایرانی امروز در می یابیم که این جهان در حال فروپاشی است.
فرهنگ و تفکر ایرانی و مظاهرش دست کم ۲۵۰۰ سال است به انواع مختلف مورد حمله قرار گرفته آسیب ها دیده و شاهد فروپاشی ها بوده اما در این میان پس از مدتی باز به پای خاسته است حتا در مهیب ترین تازش تازیان پس از دویست سال قد راست کرده و نهایتا فردوسی به عنوان نماینده ی دهها و صدها ایرانی احیاگر توانسته این زبان/جهان را نجات دهد. اینجا باید عظمت بی جایگزین فردوسی و یارانش را ببینیم و آفرین گویشان باشیم.
اما سخن این است که امروزه اهریمن با تمام تجارب تاریخی خود به جنگ این آخرین سنگرهای روشنایی آمده است آیا ما می توانیم این منبع این چشمه ی نور را حفظ کنیم و زایا نگاه داریم؟! و اگر می توانیم راهش چیست؟ در یادداشت بعدی مطالبی ارائه خواهد شد
#محسن_یارمحمدی
دانش آموخته ی دکتری زبان و ادبیات فارسی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#ما_و_همچنان_زبان(۱)
-زبان/جهان و یک بیت از مولانا
به عنوان کسی که تمام زندگی اش در تحصیل و تدریس #زبان گذشته باور دارم؛ بزرگترین خطری که این ملت دیرپا را دارد تباه می کند مسأله ی زبان است.
همان زبان که از منظر من و بسیاری، همه ی جهان انسان است.
زبان به مثابه ی اندیشه، همان چیزی است که در حکمت ایرانیان، ماده و نیز صورت و نهایتا هدف هستی است.
این جهان یک فکرت است از عقل کل
عقل چون شاه است و صورتها رسل
در بیان این سخن باید دانست که از منظر فرهنگ فکری ما جهان بارقه و جلوه ی واحد و یگانه ای از #عقل_محض یا همان عقل کلی، لازم به یاد آوری است که عقل کل مجموع تمام عقول نیست این یک اشتباه بزرگ است که اغلب خوانندگان اسیرش میشوند.
عقل کل ، کلی عقل است و عقل کلی است.
او قابل تجزیه یا تجمیع نیست یک مفهموم مجرد علی الاطلاق است که از همه چیز مجرد و تهی است این است که عقل و خرد در این تعریف شبیه ترین چیز به خداست چنانکه بسیاری آن را خود باری تعالی دانسته اند در حالیکه طبق باور حکمای ایران و اسلام عقل کل بلافصل ترین آفریده ی خداست یعنی اراده و خواست حق تعالی به محض اتفاق میشود خرد و عقل کل... اذا اراد الله شیئا... در همان اذا عقل است که پدید می آید و این بی نهایت محض خود منبع فیض و آفرینش های بی نهایت بعدی میشود.
جالب اینجاست که تعبیر قرآنی این #شدن هم سخن است: امر #کن (باش)که سخن است اساس شدن های بی نهایتی است که ما در آن غوطه وریم.پس اندیشه و زبان دو سوی سکه ی شدن و صورت گرفتن اند و آغاز سخن است و پایان سخن است.
این است که گفته ام هستی نه که غرق زبان که خودش زبان/اندیشه است.
اینکه مولانا فرمود عقل چون شاه است و صورتها رسل، اید دانست که شاه در جهان/زبان مولانا به چه معناست.
مولانا در جای جای مثنوی شاه را نماد جان فرمانده و تاثیرگذار پیروان خود می داند.
تمثیل او چنین است که وقتی شاه به کسی امر می کند فلان کار را بکن و او با رغبت در پی انجام کار می ایستد از این روست که شاه جاری در آن فرد است اوست که فرد را می انگیزد که چه کند یا نکند. این شاه تماما آگاه البته که به قول قرآن همه را به سلامت و خیر و نیکی دعوت می کند:
الله یدعو الی دار السلام
تمثیل دیگر مولانا ترسیم میدان جنگ است او می گوید: در میدان جنگ چرا تو به کسی می تازی که هیچ کینه و شناختی از او نداری؟ چون شاه تو = جان آگاه تو چنین خواسته است.
(این بخش البته که نکته ها چون تیغ پولاد است تیز که می تواند بسیار مورد مناقشه و بحث هم قرار بگیرد)
باری تمثیل مولانا نهایتا ما را به سمت این می برد که ؛
این جهان جنگ است کل چون بنگری
ذره با ذره چو دین با کافری..( مقدمه دفتر ۶)
و جان نهان و راننده ی این جهان نیز خداست اینکه تمام صورتها رسول عقل کل است بدین معناست که شکل یافته و روان شده از سوی عقل کل است.
از چنین منظری تمام جهان زبان است و جالب اینکه مطالعات حوزه ی فلسفه ی زبان نیز چنین چیزی را اعلان کرده است.
این مطالعات می گوید جهان به مثابه ی متنی است که قابل خواندن است. اینکه نویسنده و خواننده و رابطه ی این دو با متن و این سه با هم چگونه است البته که محمل بسیار سخن هاست. نکته اینجاست که تقریبا همه ی پژوهندگان زبان باور دارند که جهان با حضور انسان به هیات متنی در می آید که قاری اش انسان است.
جهان مقروء آدمی است و آدمی با خواندن هر متن پیش رو در واقع مشغول روایت خود و جهان است.
این است که در حوزه ی مطالعات زبان شناسانه و نشانه شناسانه و... اهمیت روایت و راوی و روایتگری همچنان بسیار است.
در این بخش خواستم کمی از پایه ی نظری بحثی بگویم که مدعی است انسان چیزی جز زبان نیست و با مطالعه در جهان انسان ایرانی امروز در می یابیم که این جهان در حال فروپاشی است.
فرهنگ و تفکر ایرانی و مظاهرش دست کم ۲۵۰۰ سال است به انواع مختلف مورد حمله قرار گرفته آسیب ها دیده و شاهد فروپاشی ها بوده اما در این میان پس از مدتی باز به پای خاسته است حتا در مهیب ترین تازش تازیان پس از دویست سال قد راست کرده و نهایتا فردوسی به عنوان نماینده ی دهها و صدها ایرانی احیاگر توانسته این زبان/جهان را نجات دهد. اینجا باید عظمت بی جایگزین فردوسی و یارانش را ببینیم و آفرین گویشان باشیم.
اما سخن این است که امروزه اهریمن با تمام تجارب تاریخی خود به جنگ این آخرین سنگرهای روشنایی آمده است آیا ما می توانیم این منبع این چشمه ی نور را حفظ کنیم و زایا نگاه داریم؟! و اگر می توانیم راهش چیست؟ در یادداشت بعدی مطالبی ارائه خواهد شد
#محسن_یارمحمدی
دانش آموخته ی دکتری زبان و ادبیات فارسی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشت_های_پریشانی
-چرا #احمد_مسعود محبوب بسیاری از ایرانیان بویژه جوانان است؟
احمد پسر احمد نوستالژیای بزرگسالان و حال و آینده ی دلخواه بسیاری از مردم ایران شده است
بزرگسالانی که در نوجوانی و جوانی دیروزشان #چه_گوارا را می شناختند
همان چهره ی کاریزماتیکی که چندی بعد، حاکمیت فشل شان، تلاش کرد به سبب شروع نام یکی از خوش نامان از دست رفته ی ایران #چ را #چه کند و..
اینان #احمدشاه_مسعود را می شناختند که سالهای سال نگذاشت ولایتش به دست بیگانگان بیفتد.
کسی که گاه تنهای تنها در کوهستان ها آتش می افروخت و در انتهای سده ی خون آلود بیستم غربی ها گلویش شعرهای شرقی می خواند. آن هم به کهن ترین و پربارترین زبان های جهان ؛ #زبان_فارسی آن هم به گویشی که بسیاری از اهالی ایران فرهنگی را می برد به دست کم هزار سال پیش.
کسی که حافظ و سعدی و مولانا می خواند و دلداده ی سهراب هم بود از شریعتی هم می گفت و هر جمله اش توان #گلمیخ شدن داشت. آنچه که #مثل می گفتند قدما و #وایرال می نامند امروزی ها که مثلا:
ای عملیات از برای او ادبیات است
حال در دهه های آغازین عصری که جهان موازی مجازی، واقعیت تحمیلی ابلیس تکنولوژی بر بنی آدم شده، و همه ی قدرتهای خرد و کلان تصمیشان را در اسارت مطلق انسان گرفته اند و روی میزهای قمارشان به کدام سو رفتن تک تک ما را ترسیم می کنند، مردی خط چهارم این مربع را کشیده. مردی که ویژگی های آن سه تن را دارد و بیشتر هم، مثل یکیشان تحصیل کرده ی غرب است اما ریشه در شرق دارد. مثل یکیشان محبوب جهان شده ، مثل یکیشان تنهاست و مثل همه شان مبارزه میکند با تاریکی عنان گسیخته و شیطانی، تاریکی تهوع آوری که همه ی روسیاهان تاریخ آشکار و نهان یاورش شده اند
آری، بسیاری از حامیان و دلدادگان #حسین بیعت نکن با ستم امروز ، #سهراب مظلوم امروز ما، #سیاوش پاک تازه ی ما، یا هر نامی که بخوانیش، چندان چیزی از همسایه ی هم تبار و هم زبان خویش نمی دانند. حتا نمی دانند در همین سیصد چهارصد سال پیش هرات شاهزاده نشین ایران بوده و بزرگان پشتون به سرداری و کارگزاری شاهان ایران مفتخر بوده اند. و مشکل اصلی دقیقا از زمان حضور نحس انگلستان ملعون و روسیه ی مابون و طرحهایشان آغاز شده است.
بسیاریشان نه موقعیت تاریخی نام برساخته ی #افغانستان را می دانند و نه از جغرافیای آن دقیقا اطلاع دارند نه از بافت جمعیتی اش و نه از تکثر سرگیجه آور قومی و مذهبی اش و نه از بازیگران متعدد دور و نزدیکش که... البته مقصر اول و آخر این بی اطلاعی هم حاکمیت کارنابلد است و البته مردم.
مردمی که تاثیر آرای الکترال #نوادا را می شناسند اما نمی دانند هر آنچه در خانه ی همسایه می گذرد بسیار برای ما و جهان مهمتر است تا آنچه در غرب سراپا فریب می گذرد، وگرنه همان غرب تریلیون ها دلار و خون جوانان بیچاره اش را خرج نمی کرد که بیاید و..
مردم ما، افغانستان را نمی شناسند اما ناخودآگاه احساس نزدیکی غریبی کرده اند با همتباران خویش
اقلیتی بدوی که اکثریت شان بیابان نشین بوده اند با پرورش قبیله ای و تعصبات شگفت اکثریتی که به دست یک اقلیت غار_اندیش هدایت می شوند. اقلیتی پرورده شده در پاکستان با پول عربستان و طراحی غربستان و مرکز زیستشان قطر و امارات و.. و بدینسان قرن بیست و یکم که قرار بود قرن تحقق دهکده ی صلح باشد چنین غرق در خون و آشوب است.
باری مردم ما وقتی می بینند اقلیتی ۴۰درصدی در افغانستان با هزاران لطایف الحیل دارند له میکنند اکثریتی متفرق را، یاد خودشان می افتند
اینجا هم نهایتا بیست سی درصد توانسته اند همه چیز را تحمیل کنند بر هفتاد هشتاد درصد و البته که امور همان بیست سی درصد هم در دست سه چهار درصدی است که سردار خلبان دکتر شهردار رییس قوه ی رییس ستاد..هستند و این سه چهار درصد هم که...
دیدن خویش در آیینه ی همسایه همدلی و بغض ایجاد می کند و خشم، خشم به گروهی که علیرغم تفاوتهایشان یکی هستند هردو گروه از جهان خبر ندارند، اهل مطالعه نیستند، فلسفیدن نمی دانند، فقط هوش هیجانی دارند، جاهلند و در عین حال متوهم اند که کان عالم امکان اند ، خودحق بین اند و خودخداپندار، درست مثل ابلیس اهل #من اند بنابراین بسیار بسیار حسود اند و محبوبیت هیچکس را برنمی تابند (دقت کنید به عملیات توپخانه هاشان در تخریب چهره ی پدر و پسر خوش نام) اهل ظلم هستند و همین امر نیز موجب میشود که فرد مظلوم باز در دل مردم عزیز تر شود و همان داستان مثنوی باز محقق شود
گفت هر چیزی که ایشان کرده اند
خود عمارت نیست ویران کرده اند
بی خبر بودند از سر درون
استعیذ الله مما یفترون...
#محسن_یارمحمدی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
-چرا #احمد_مسعود محبوب بسیاری از ایرانیان بویژه جوانان است؟
احمد پسر احمد نوستالژیای بزرگسالان و حال و آینده ی دلخواه بسیاری از مردم ایران شده است
بزرگسالانی که در نوجوانی و جوانی دیروزشان #چه_گوارا را می شناختند
همان چهره ی کاریزماتیکی که چندی بعد، حاکمیت فشل شان، تلاش کرد به سبب شروع نام یکی از خوش نامان از دست رفته ی ایران #چ را #چه کند و..
اینان #احمدشاه_مسعود را می شناختند که سالهای سال نگذاشت ولایتش به دست بیگانگان بیفتد.
کسی که گاه تنهای تنها در کوهستان ها آتش می افروخت و در انتهای سده ی خون آلود بیستم غربی ها گلویش شعرهای شرقی می خواند. آن هم به کهن ترین و پربارترین زبان های جهان ؛ #زبان_فارسی آن هم به گویشی که بسیاری از اهالی ایران فرهنگی را می برد به دست کم هزار سال پیش.
کسی که حافظ و سعدی و مولانا می خواند و دلداده ی سهراب هم بود از شریعتی هم می گفت و هر جمله اش توان #گلمیخ شدن داشت. آنچه که #مثل می گفتند قدما و #وایرال می نامند امروزی ها که مثلا:
ای عملیات از برای او ادبیات است
حال در دهه های آغازین عصری که جهان موازی مجازی، واقعیت تحمیلی ابلیس تکنولوژی بر بنی آدم شده، و همه ی قدرتهای خرد و کلان تصمیشان را در اسارت مطلق انسان گرفته اند و روی میزهای قمارشان به کدام سو رفتن تک تک ما را ترسیم می کنند، مردی خط چهارم این مربع را کشیده. مردی که ویژگی های آن سه تن را دارد و بیشتر هم، مثل یکیشان تحصیل کرده ی غرب است اما ریشه در شرق دارد. مثل یکیشان محبوب جهان شده ، مثل یکیشان تنهاست و مثل همه شان مبارزه میکند با تاریکی عنان گسیخته و شیطانی، تاریکی تهوع آوری که همه ی روسیاهان تاریخ آشکار و نهان یاورش شده اند
آری، بسیاری از حامیان و دلدادگان #حسین بیعت نکن با ستم امروز ، #سهراب مظلوم امروز ما، #سیاوش پاک تازه ی ما، یا هر نامی که بخوانیش، چندان چیزی از همسایه ی هم تبار و هم زبان خویش نمی دانند. حتا نمی دانند در همین سیصد چهارصد سال پیش هرات شاهزاده نشین ایران بوده و بزرگان پشتون به سرداری و کارگزاری شاهان ایران مفتخر بوده اند. و مشکل اصلی دقیقا از زمان حضور نحس انگلستان ملعون و روسیه ی مابون و طرحهایشان آغاز شده است.
بسیاریشان نه موقعیت تاریخی نام برساخته ی #افغانستان را می دانند و نه از جغرافیای آن دقیقا اطلاع دارند نه از بافت جمعیتی اش و نه از تکثر سرگیجه آور قومی و مذهبی اش و نه از بازیگران متعدد دور و نزدیکش که... البته مقصر اول و آخر این بی اطلاعی هم حاکمیت کارنابلد است و البته مردم.
مردمی که تاثیر آرای الکترال #نوادا را می شناسند اما نمی دانند هر آنچه در خانه ی همسایه می گذرد بسیار برای ما و جهان مهمتر است تا آنچه در غرب سراپا فریب می گذرد، وگرنه همان غرب تریلیون ها دلار و خون جوانان بیچاره اش را خرج نمی کرد که بیاید و..
مردم ما، افغانستان را نمی شناسند اما ناخودآگاه احساس نزدیکی غریبی کرده اند با همتباران خویش
اقلیتی بدوی که اکثریت شان بیابان نشین بوده اند با پرورش قبیله ای و تعصبات شگفت اکثریتی که به دست یک اقلیت غار_اندیش هدایت می شوند. اقلیتی پرورده شده در پاکستان با پول عربستان و طراحی غربستان و مرکز زیستشان قطر و امارات و.. و بدینسان قرن بیست و یکم که قرار بود قرن تحقق دهکده ی صلح باشد چنین غرق در خون و آشوب است.
باری مردم ما وقتی می بینند اقلیتی ۴۰درصدی در افغانستان با هزاران لطایف الحیل دارند له میکنند اکثریتی متفرق را، یاد خودشان می افتند
اینجا هم نهایتا بیست سی درصد توانسته اند همه چیز را تحمیل کنند بر هفتاد هشتاد درصد و البته که امور همان بیست سی درصد هم در دست سه چهار درصدی است که سردار خلبان دکتر شهردار رییس قوه ی رییس ستاد..هستند و این سه چهار درصد هم که...
دیدن خویش در آیینه ی همسایه همدلی و بغض ایجاد می کند و خشم، خشم به گروهی که علیرغم تفاوتهایشان یکی هستند هردو گروه از جهان خبر ندارند، اهل مطالعه نیستند، فلسفیدن نمی دانند، فقط هوش هیجانی دارند، جاهلند و در عین حال متوهم اند که کان عالم امکان اند ، خودحق بین اند و خودخداپندار، درست مثل ابلیس اهل #من اند بنابراین بسیار بسیار حسود اند و محبوبیت هیچکس را برنمی تابند (دقت کنید به عملیات توپخانه هاشان در تخریب چهره ی پدر و پسر خوش نام) اهل ظلم هستند و همین امر نیز موجب میشود که فرد مظلوم باز در دل مردم عزیز تر شود و همان داستان مثنوی باز محقق شود
گفت هر چیزی که ایشان کرده اند
خود عمارت نیست ویران کرده اند
بی خبر بودند از سر درون
استعیذ الله مما یفترون...
#محسن_یارمحمدی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشت_های_پریشانی
#ایران_دربرابر_غرب یا #غرب_دربرابرایران
#بیبیسی و #ایران_ستیزی اش
الف) ضمن تاکید بر اینکه غرب نیز مثل حوزه ی تمدنی ایران، هویتی یکپارچه ندارد(و این گویا خصلت ذاتی انسان و مقوله های انسانی است) در این مطلب غرب، همان غرب مهاجم، سرمایه سالار، خودبرتر بین، دشمن تراش و غیرعاقلی.. است که با تمام قدرت بویژه قدرت رسانه ای اش درپی زیردست کردن سایر نقاط جهان است، در طرق و اشکال گوناگون.
اینکه این غرب نسبت چندانی با مفاهیم متعالی انسانی(عدالت، آزادی، حقوق بشر و..) ندارد مگر ارتباطی ابزاری و در راستای همان تفوق، دیگر یک پیش فرض نیست، یک گزاره ی اثبات شده و پذیرفته شده است و نمونه ی چند ماه اخیرش همین بازی های دقیقی است که دارند روی بخشی از شرق همان حوزه ی تمدنی ایران ( افغانستان) یا در غرب آن(کردستان و شام) اجرا می کنند.
ب) به نظر می رسد موقعیت ذهنی احساس زیان ، از خود واقعی زیان درناک تر است.احساس تبعیض از خود تبعیض برای ما انسانها تلخ تر است.
شکی نیست واقع شدن در یک موقعیت ناامن بسیار مهیب است اما اگر شما در واقع و نسبتا امن باشید اما با القای عناصری #از بیرون #در درون به احساس عدم امنیت برسید بسیار بسیار شکننده تر و پریشان تر خواهید شد.( به این تکنیک شیطانی بسیار توجه کنید) مواجهه ی ذهنی در عالم وهم با مرگی نمی دانم کی و کجا ، از رویارویی با مرگ واقعی عذاب دهنده تر است
پ) نگاهی به قرآن به ما نشان می دهد #شیطان به عنوان استعاره ای جاودان دقیقا چنین رفتاری را با انسان دارد. اغلب کارهای او از سنخ روان است.
( وعده، غرور، زلت «لغزش روانی»، غرور، امر، القا، وسوسه ، نجوی و.. ر.ک بقره ۲۶۸، آل عمران ۳۶، ۱۵۵، ۱۷۵، اسرا ۶۴، حج ۵۲ و..) جالب است مثلا وسوسه در زبان عرب کهن یعنی صدای جرینگ جرینگ سکه های طلا، شما صدایی مبهم میشنوید و تجارب پیشینی تان شما را به سمت دل ازدست دادن وتابع یک خیال شدن می برد
او فقط با صدایی دعوت می کند این ماییم که در عملا شروع می کنیم و کار را شکل می دهیم کمثل الشیطان اذ قال للانسان اکفر فلما کفر قال إنی برئ منک انی اخاف الله رب العالمین..
ت)رسانه های همان غربی که گفتیم دائم مشغول ساختن میدانی از همین جنس اند #منوفارسی نیز یکی از همین میدان هاست. هیچ شکی نیست که تمام ریشه های چنین میدان سازی هایی فقط در عالم خیال و وهم نیست و بخشی از پایه های آن در عالم واقع حضور دارد و اتفاقا محکم است و باید فکری به حالشان کرد..
اما من هیچ شکی ندارم تمام رفتار همان غرب در چهارچوب تفوق خود و فروشکستن تمام فرهنگ هایی است که می توانند در برابر غرب قد برافرازند و غرب بیش از دو سه هزار سال است که دارد به انحای مختلف با مفهومی به نام ایران می ستیزد. مفهمومی که جان قوام بخشش #زبان_فارسی است..
#محسن_یارمحمدی
دانش آموخته ی دکتری زبان و ادبیات فارسی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#ایران_دربرابر_غرب یا #غرب_دربرابرایران
#بیبیسی و #ایران_ستیزی اش
الف) ضمن تاکید بر اینکه غرب نیز مثل حوزه ی تمدنی ایران، هویتی یکپارچه ندارد(و این گویا خصلت ذاتی انسان و مقوله های انسانی است) در این مطلب غرب، همان غرب مهاجم، سرمایه سالار، خودبرتر بین، دشمن تراش و غیرعاقلی.. است که با تمام قدرت بویژه قدرت رسانه ای اش درپی زیردست کردن سایر نقاط جهان است، در طرق و اشکال گوناگون.
اینکه این غرب نسبت چندانی با مفاهیم متعالی انسانی(عدالت، آزادی، حقوق بشر و..) ندارد مگر ارتباطی ابزاری و در راستای همان تفوق، دیگر یک پیش فرض نیست، یک گزاره ی اثبات شده و پذیرفته شده است و نمونه ی چند ماه اخیرش همین بازی های دقیقی است که دارند روی بخشی از شرق همان حوزه ی تمدنی ایران ( افغانستان) یا در غرب آن(کردستان و شام) اجرا می کنند.
ب) به نظر می رسد موقعیت ذهنی احساس زیان ، از خود واقعی زیان درناک تر است.احساس تبعیض از خود تبعیض برای ما انسانها تلخ تر است.
شکی نیست واقع شدن در یک موقعیت ناامن بسیار مهیب است اما اگر شما در واقع و نسبتا امن باشید اما با القای عناصری #از بیرون #در درون به احساس عدم امنیت برسید بسیار بسیار شکننده تر و پریشان تر خواهید شد.( به این تکنیک شیطانی بسیار توجه کنید) مواجهه ی ذهنی در عالم وهم با مرگی نمی دانم کی و کجا ، از رویارویی با مرگ واقعی عذاب دهنده تر است
پ) نگاهی به قرآن به ما نشان می دهد #شیطان به عنوان استعاره ای جاودان دقیقا چنین رفتاری را با انسان دارد. اغلب کارهای او از سنخ روان است.
( وعده، غرور، زلت «لغزش روانی»، غرور، امر، القا، وسوسه ، نجوی و.. ر.ک بقره ۲۶۸، آل عمران ۳۶، ۱۵۵، ۱۷۵، اسرا ۶۴، حج ۵۲ و..) جالب است مثلا وسوسه در زبان عرب کهن یعنی صدای جرینگ جرینگ سکه های طلا، شما صدایی مبهم میشنوید و تجارب پیشینی تان شما را به سمت دل ازدست دادن وتابع یک خیال شدن می برد
او فقط با صدایی دعوت می کند این ماییم که در عملا شروع می کنیم و کار را شکل می دهیم کمثل الشیطان اذ قال للانسان اکفر فلما کفر قال إنی برئ منک انی اخاف الله رب العالمین..
ت)رسانه های همان غربی که گفتیم دائم مشغول ساختن میدانی از همین جنس اند #منوفارسی نیز یکی از همین میدان هاست. هیچ شکی نیست که تمام ریشه های چنین میدان سازی هایی فقط در عالم خیال و وهم نیست و بخشی از پایه های آن در عالم واقع حضور دارد و اتفاقا محکم است و باید فکری به حالشان کرد..
اما من هیچ شکی ندارم تمام رفتار همان غرب در چهارچوب تفوق خود و فروشکستن تمام فرهنگ هایی است که می توانند در برابر غرب قد برافرازند و غرب بیش از دو سه هزار سال است که دارد به انحای مختلف با مفهومی به نام ایران می ستیزد. مفهمومی که جان قوام بخشش #زبان_فارسی است..
#محسن_یارمحمدی
دانش آموخته ی دکتری زبان و ادبیات فارسی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشتهای_پریشانی
#بازهم_دراهمیت_سخن
(اگر در جستوجوی نجاتایم، زبانمان را نجات بدهیم)
داشتم صفحات مجازی سایتها را ورق میزدم تا دربارهی اومیکرون اطلاعاتی بهدست بیاورم که یک پزشک فوق تخصص نوشته بود: «ویروس اومیکرون چهارده روز زنده میماند» باز هم خشم و ناراحتی سراپای وجودم را فراگرفت.زیرا پزشک فوق تخصص در ارائه ی کمترین اطلاعات پزشکی اش اهمال کرده بود. بیشک او میداند ویروس، هر کوفتی که باشد، موجود زنده نیست اما بی پروایی اش در بهکار بردن کلمات، موجب چنین وهنی شده است.
ممکن است بگویید: «چه فرقی می کند؟ اصل موضوع بوده که رسیده» و من میگویم:« دقیقا فاجعه همین جا آغاز میشود»
من یکی از علل وضعیت دردناک و سیاهی را که جامعه ی ایرانی اسیرش شده همین «کاربرد توأم با بیسوادی و گاه بیتقوایی #زبان میدانم» در صد سال اخیر و به ویژه چهل پنجاه سال دوم اش زبان که سازنده ی ما و جهان ماست چنان ویران به کار گرفته شده که دنیا و آخرتمان را ویران کرده است.
زبان ویران یعنی خدای ویران ، یعنی تن ویران ، یعنی روان ویران و..
ساده بگویم ما برای نجات مان باید زبان مان را نجات بدهیم چرا که ما، خود زبان ایم و زبان ما، خود ماست، جهان ماست و خدایی است که ما را میسازد و...
آن چه او هم نو است و هم کهن است
سخن است و دراین سخن سخن است
زآفرینش نزاد مادر « کن »
هیچ فرزند خوب تر ز سخن
سخنی کاو چو روح بیعیب است
خازن گنجخانهی غیب است
یادگاری کز آدمیزاد است
سخن است آن دگر همه باد است..
برای اثبات اهمیت سخن و ویرانگری های سال های اخیر اصلا نیاز به ارجاع نداریم. انسان ایرانی کافی است به چندین سال اخیر فکر کند و به یاد بیاورد جملات تباهی آوری را که از دهان خرد و کلان این ملت بیرون ریخته و فجیعستانی را ساخته که ما درش زنده گی میکنیم.
تقریبا تمام کسانی که دارای بلندگوهای مختلف بودهاند درایجاد این سیل ویرانگر #زبان_نژندی کارها کردهاند و هرچه بلند گوشان بر مسند بالاتری سوار بوده ویرانگری شان نیز مخرب تر بوده است.و تکیه زننده گان بر مسندهای حاکمیتی در راس این قله های سیل آفرین قرار میگیرند.
شما نه سخنان سی چهل سال پیش ایشان بلکه فقط سخنان ده نفرشان را در یک روز به دیده ی تحقیق بنگرید تا ببینید چرا فضای زیستی ما ایرانیان این قدر متعفن است. البته که اگر به سخنان مشاهیر و معالم و .. مردم عادی هم توجه کنید همین اوضاع را به معاینه خواهید دید.
رییس اجرای یک مملکت #پرپکانی میکند و نوجوان بیچاره #دیت و.. تو خود حدیث مفصل بخوان..
آری من همچنان برآن ام که راه نجات ما از زبان می گذرد اگر تک تک دغدغهمندان این جامعه دست وپایی در پالایش زبان بزنند و یکی دو واژه را بنشانند جایگاه خودش کمکم کار درست میشود و اگر این روند همچنان ادامه یابد .. که چو پر شد نتوان بستن جو... هرچند نمیخواهم باورکنم که دیگر پرشده است...
در آغاز از #نظامی بزرگ ابیاتی آوردم در همهچیز بودن سخن بگذارید در پایان از #مولانای_بلخ_وروم ابیاتی بیاورم در این که سخن چهها است و چهها که نمیکند:
ای زبان تو بس زیانی مر مرا
چون تویی گویا، چه گویم من تورا
ای زبان هم آتش و هم خرمنی
چند آتش اندرین خرمن زنی
در نهان جان، از تو افغان میکند
گرچه هرچه گوییاش آن میکند
ای زبان هم گنج بی پایان تویی
ای زبان هم رنج بی درمان تویی...
عالمی را، یک سخن، ویران کند
روبههان مرده را شیران کند..
و شما مصادیق فراوان بیت آخر را ندیدهاید؟
(اگر راهگشاست به اشتراک بگذارید)
#محسن_یارمحمدی
#دانشآموختهی_دکتری_زبانوادبیاتفارسی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#بازهم_دراهمیت_سخن
(اگر در جستوجوی نجاتایم، زبانمان را نجات بدهیم)
داشتم صفحات مجازی سایتها را ورق میزدم تا دربارهی اومیکرون اطلاعاتی بهدست بیاورم که یک پزشک فوق تخصص نوشته بود: «ویروس اومیکرون چهارده روز زنده میماند» باز هم خشم و ناراحتی سراپای وجودم را فراگرفت.زیرا پزشک فوق تخصص در ارائه ی کمترین اطلاعات پزشکی اش اهمال کرده بود. بیشک او میداند ویروس، هر کوفتی که باشد، موجود زنده نیست اما بی پروایی اش در بهکار بردن کلمات، موجب چنین وهنی شده است.
ممکن است بگویید: «چه فرقی می کند؟ اصل موضوع بوده که رسیده» و من میگویم:« دقیقا فاجعه همین جا آغاز میشود»
من یکی از علل وضعیت دردناک و سیاهی را که جامعه ی ایرانی اسیرش شده همین «کاربرد توأم با بیسوادی و گاه بیتقوایی #زبان میدانم» در صد سال اخیر و به ویژه چهل پنجاه سال دوم اش زبان که سازنده ی ما و جهان ماست چنان ویران به کار گرفته شده که دنیا و آخرتمان را ویران کرده است.
زبان ویران یعنی خدای ویران ، یعنی تن ویران ، یعنی روان ویران و..
ساده بگویم ما برای نجات مان باید زبان مان را نجات بدهیم چرا که ما، خود زبان ایم و زبان ما، خود ماست، جهان ماست و خدایی است که ما را میسازد و...
آن چه او هم نو است و هم کهن است
سخن است و دراین سخن سخن است
زآفرینش نزاد مادر « کن »
هیچ فرزند خوب تر ز سخن
سخنی کاو چو روح بیعیب است
خازن گنجخانهی غیب است
یادگاری کز آدمیزاد است
سخن است آن دگر همه باد است..
برای اثبات اهمیت سخن و ویرانگری های سال های اخیر اصلا نیاز به ارجاع نداریم. انسان ایرانی کافی است به چندین سال اخیر فکر کند و به یاد بیاورد جملات تباهی آوری را که از دهان خرد و کلان این ملت بیرون ریخته و فجیعستانی را ساخته که ما درش زنده گی میکنیم.
تقریبا تمام کسانی که دارای بلندگوهای مختلف بودهاند درایجاد این سیل ویرانگر #زبان_نژندی کارها کردهاند و هرچه بلند گوشان بر مسند بالاتری سوار بوده ویرانگری شان نیز مخرب تر بوده است.و تکیه زننده گان بر مسندهای حاکمیتی در راس این قله های سیل آفرین قرار میگیرند.
شما نه سخنان سی چهل سال پیش ایشان بلکه فقط سخنان ده نفرشان را در یک روز به دیده ی تحقیق بنگرید تا ببینید چرا فضای زیستی ما ایرانیان این قدر متعفن است. البته که اگر به سخنان مشاهیر و معالم و .. مردم عادی هم توجه کنید همین اوضاع را به معاینه خواهید دید.
رییس اجرای یک مملکت #پرپکانی میکند و نوجوان بیچاره #دیت و.. تو خود حدیث مفصل بخوان..
آری من همچنان برآن ام که راه نجات ما از زبان می گذرد اگر تک تک دغدغهمندان این جامعه دست وپایی در پالایش زبان بزنند و یکی دو واژه را بنشانند جایگاه خودش کمکم کار درست میشود و اگر این روند همچنان ادامه یابد .. که چو پر شد نتوان بستن جو... هرچند نمیخواهم باورکنم که دیگر پرشده است...
در آغاز از #نظامی بزرگ ابیاتی آوردم در همهچیز بودن سخن بگذارید در پایان از #مولانای_بلخ_وروم ابیاتی بیاورم در این که سخن چهها است و چهها که نمیکند:
ای زبان تو بس زیانی مر مرا
چون تویی گویا، چه گویم من تورا
ای زبان هم آتش و هم خرمنی
چند آتش اندرین خرمن زنی
در نهان جان، از تو افغان میکند
گرچه هرچه گوییاش آن میکند
ای زبان هم گنج بی پایان تویی
ای زبان هم رنج بی درمان تویی...
عالمی را، یک سخن، ویران کند
روبههان مرده را شیران کند..
و شما مصادیق فراوان بیت آخر را ندیدهاید؟
(اگر راهگشاست به اشتراک بگذارید)
#محسن_یارمحمدی
#دانشآموختهی_دکتری_زبانوادبیاتفارسی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشتهای_پریشانی
- ورود به جهان یک سخن از پنجرهی واژهگان
سخنی از آخرین پیامبر نقل شده بدین شکل «لو علم ابوذر بما فیقلب سلمان لقتله»
اگر ابوذر بداند چیزهایی را که در قلب سلمان است حتما او را میکشد»
۱- درباره قوی و اقوی و ضعیف و..این جمله سخنها گفتهاند اما آنچه برای نویسنده مهم این است که این سخن مورد اقبال بسیاری از خرد و کلان مسلمان واقع شده است و همین یعنی سخنی است قابل تأمل
۲- همچنان باوردارم در روزگار ما که روزگار قلب_انسان و انسانیت است اگر راهی باشد برای نجات آدمی همانا نجات #زبان است گویا زبان تمامت انسان، جهان وخدای انسان است و هرگونه قلب آن یا لطمه به آن ویرانی این سه اقنوم است که در واقع یکی هستند.خدای پدر، جهان مادر و عیسای پسر را در زبان راستین و پالوده از دروغ و کژی میتوان دید و تمام تلاشهای نا باید حول محور نجات زبان باشد چنانکه فردوسی و یارانش چنین کردند
۳- با این مقدمات میافزایم؛ جمله ی منقول شرطیه است.تحقق کاری، منوط به وقوع اتفاقی پیش از آن است. دانش ابوذر نسبت به «مافیقلب» سلمان و قتل سلمان.یک صحابی خاص در سایهی علم صحابی خاص دیگر را که جز اهلالبیت است خواهدکشت
۴- واژهی علم را دانش و دانستن معنا کردم. در زبانهایی که من میشناسم برای دانستن و دانش واژههای متفاوتی وجود دارد.در فارسی دانستن، دانش،آگاهی، دریافتن، گرفتن و.. استفاده می کنند. واژهگان عربی راه یافته به فارسی را نیز باید اضافه کنیم؛ فهمیدن، درک کردن و..
در عربی علم به معنای دانستن است این واژه گویا با متناظر خود پیوندی هم سطح دارد مستقیم است.من #میدانم اکنون روز است
درحالیکه فهم با تصور شئی مرتبط است. درک به معنای رسیدن است.اطلاع از إطلع و طلع مرتبط است درخشش، وضوح.به نوعی رابطه ی فاعل شناسا با سوژه از بالا به پایین است نوعی تسلط را تداعی میکند که با دیدن همراه است. جالب اینکه اغلب این واژهگان قرآنی هم هستند و پژوهش در باب آنها افقگشاییها خواهد کرد. مثلا طلع و اطلع در آیات؛
- فاطلع علیهم فرآه فی سواء الجحیم
- لو اطلعت علیهم لولیت منهم فرارا
- فاجعل لی صرحا لعلی اطلع الی اله موسی
- هل انتم مطلعون و..
نتیجه اینکه به گمانم در آن حدیث سخن از دانستنی معمول است و واضح
۵- واژهی کلیدی بعد قلب است.برای قلب نیز معانی متفاوتی می توان یافت: دگرگون (چون قلب انسان عضوی دائما دگرگون است قلب نام دارد، آنچه را معادل دل میگذارند و اشارتی است به مفهومی روانی نیز تحت تاثیرات بیرون و درون دائم دگرگون میشود و..)قلب به معنای فؤاد، لب، محض، عقل و وسط نیز آمده است.قلب و قلوب ۱۳۲ در قرآن ذکر شده
همه ی اینها تطورها و تنوعها اثبات یک نظر است که واحد سخن جمله است نه کلمه(واحد انسان به عنوان موجودی اجتماعی،جمع است نه فرد گرچه این جمع باید از افراد ساخته شود)
چنانکه گفته شد قلب در قرآن( زبان پیامبر و روزگارش) داستانها دارد.قلب نقطه ثقل وجود انسان، که هویت انسان است. قلب محمل رأفت و رحمت است لاجرم میتواند سنگ باشد و قساوت و غلظت بیابد و مردم را بتاراند. محلی است که رعب برآن القا می شود پس و لابد محلی است که سکینه و اطمینان در آن تجلی میکند. خداوند «طبع علی قلوبهم» میکند و بر آن غفلت و مهر و..مینهد پس ان سوی قضیه هم هست قلب سلیم مایه ی نجات است و کسی که به خدا ایمان میآورد قلبش رهنمایی میشود.محل نزول روح است و وحی، قلب کاسب هم هست و بدان چه کسب میکند مورد مواخذه قرار میگیرد. حتا همین گوشتپارهی شگفت هم مد نظر است. در حوادث هول بلغت القلوب الحناجر میشویم و همین قلب گویا در گلومان میتپد و..
۶- بهطور خلاصه میخواهم نتیجه بگیرم قلب تمامت اقلیم درون آدمیست.تخم و تخمه، حب و دانهی وجودی ماست و همه چیز آدمی در آن نهفته است.غیب آدمی است که در شهادت او، نمودی مهار شده می یابد.انسانها از کمیتها و بودهای قابل سنجش باحواس، ره به قلب و غیب و کیفیات دیگران میبرند.تنها اهلالقلوباند که میتوانند در کنار توجه به مظاهر و ظواهر به بواطن خواطر راه یابند و..
که باید در جایی دگر مفصل بدینها پرداخت
۷- اگر ابوذر میدانست چهها در غیب سلمان میگذرد او را میکشت و افزوده اند او را تکفیر میکرد.
حالا پرسشهای اساسی این است. ابوذر و سلمان کیستن و ویژگیهای بنیادینشان چیستند که با وجود پیمان برادری و موحد و مسلمان بودن و.. اولی ممکن است دومی را بکشد؟ در غیب ابوذر چه جاری است که اگر در پرتو دانستن در معرض غیب سلمان قرار بگیرد او را میکشد. و چرا این اتفاق نمی افتد؟ و چرا این دو با اینهمه اختلاف سالک و رفیق یک راهند؟ چه چیزی هست که اینان را به عقد اخوت می رساند؟ و... ستایشهایی را دربارهی ایشان بر زبان پیامبرشان جاری میکند که در حق کمتر کسی شنیده ایم..
- ورود به جهان یک سخن از پنجرهی واژهگان
سخنی از آخرین پیامبر نقل شده بدین شکل «لو علم ابوذر بما فیقلب سلمان لقتله»
اگر ابوذر بداند چیزهایی را که در قلب سلمان است حتما او را میکشد»
۱- درباره قوی و اقوی و ضعیف و..این جمله سخنها گفتهاند اما آنچه برای نویسنده مهم این است که این سخن مورد اقبال بسیاری از خرد و کلان مسلمان واقع شده است و همین یعنی سخنی است قابل تأمل
۲- همچنان باوردارم در روزگار ما که روزگار قلب_انسان و انسانیت است اگر راهی باشد برای نجات آدمی همانا نجات #زبان است گویا زبان تمامت انسان، جهان وخدای انسان است و هرگونه قلب آن یا لطمه به آن ویرانی این سه اقنوم است که در واقع یکی هستند.خدای پدر، جهان مادر و عیسای پسر را در زبان راستین و پالوده از دروغ و کژی میتوان دید و تمام تلاشهای نا باید حول محور نجات زبان باشد چنانکه فردوسی و یارانش چنین کردند
۳- با این مقدمات میافزایم؛ جمله ی منقول شرطیه است.تحقق کاری، منوط به وقوع اتفاقی پیش از آن است. دانش ابوذر نسبت به «مافیقلب» سلمان و قتل سلمان.یک صحابی خاص در سایهی علم صحابی خاص دیگر را که جز اهلالبیت است خواهدکشت
۴- واژهی علم را دانش و دانستن معنا کردم. در زبانهایی که من میشناسم برای دانستن و دانش واژههای متفاوتی وجود دارد.در فارسی دانستن، دانش،آگاهی، دریافتن، گرفتن و.. استفاده می کنند. واژهگان عربی راه یافته به فارسی را نیز باید اضافه کنیم؛ فهمیدن، درک کردن و..
در عربی علم به معنای دانستن است این واژه گویا با متناظر خود پیوندی هم سطح دارد مستقیم است.من #میدانم اکنون روز است
درحالیکه فهم با تصور شئی مرتبط است. درک به معنای رسیدن است.اطلاع از إطلع و طلع مرتبط است درخشش، وضوح.به نوعی رابطه ی فاعل شناسا با سوژه از بالا به پایین است نوعی تسلط را تداعی میکند که با دیدن همراه است. جالب اینکه اغلب این واژهگان قرآنی هم هستند و پژوهش در باب آنها افقگشاییها خواهد کرد. مثلا طلع و اطلع در آیات؛
- فاطلع علیهم فرآه فی سواء الجحیم
- لو اطلعت علیهم لولیت منهم فرارا
- فاجعل لی صرحا لعلی اطلع الی اله موسی
- هل انتم مطلعون و..
نتیجه اینکه به گمانم در آن حدیث سخن از دانستنی معمول است و واضح
۵- واژهی کلیدی بعد قلب است.برای قلب نیز معانی متفاوتی می توان یافت: دگرگون (چون قلب انسان عضوی دائما دگرگون است قلب نام دارد، آنچه را معادل دل میگذارند و اشارتی است به مفهومی روانی نیز تحت تاثیرات بیرون و درون دائم دگرگون میشود و..)قلب به معنای فؤاد، لب، محض، عقل و وسط نیز آمده است.قلب و قلوب ۱۳۲ در قرآن ذکر شده
همه ی اینها تطورها و تنوعها اثبات یک نظر است که واحد سخن جمله است نه کلمه(واحد انسان به عنوان موجودی اجتماعی،جمع است نه فرد گرچه این جمع باید از افراد ساخته شود)
چنانکه گفته شد قلب در قرآن( زبان پیامبر و روزگارش) داستانها دارد.قلب نقطه ثقل وجود انسان، که هویت انسان است. قلب محمل رأفت و رحمت است لاجرم میتواند سنگ باشد و قساوت و غلظت بیابد و مردم را بتاراند. محلی است که رعب برآن القا می شود پس و لابد محلی است که سکینه و اطمینان در آن تجلی میکند. خداوند «طبع علی قلوبهم» میکند و بر آن غفلت و مهر و..مینهد پس ان سوی قضیه هم هست قلب سلیم مایه ی نجات است و کسی که به خدا ایمان میآورد قلبش رهنمایی میشود.محل نزول روح است و وحی، قلب کاسب هم هست و بدان چه کسب میکند مورد مواخذه قرار میگیرد. حتا همین گوشتپارهی شگفت هم مد نظر است. در حوادث هول بلغت القلوب الحناجر میشویم و همین قلب گویا در گلومان میتپد و..
۶- بهطور خلاصه میخواهم نتیجه بگیرم قلب تمامت اقلیم درون آدمیست.تخم و تخمه، حب و دانهی وجودی ماست و همه چیز آدمی در آن نهفته است.غیب آدمی است که در شهادت او، نمودی مهار شده می یابد.انسانها از کمیتها و بودهای قابل سنجش باحواس، ره به قلب و غیب و کیفیات دیگران میبرند.تنها اهلالقلوباند که میتوانند در کنار توجه به مظاهر و ظواهر به بواطن خواطر راه یابند و..
که باید در جایی دگر مفصل بدینها پرداخت
۷- اگر ابوذر میدانست چهها در غیب سلمان میگذرد او را میکشت و افزوده اند او را تکفیر میکرد.
حالا پرسشهای اساسی این است. ابوذر و سلمان کیستن و ویژگیهای بنیادینشان چیستند که با وجود پیمان برادری و موحد و مسلمان بودن و.. اولی ممکن است دومی را بکشد؟ در غیب ابوذر چه جاری است که اگر در پرتو دانستن در معرض غیب سلمان قرار بگیرد او را میکشد. و چرا این اتفاق نمی افتد؟ و چرا این دو با اینهمه اختلاف سالک و رفیق یک راهند؟ چه چیزی هست که اینان را به عقد اخوت می رساند؟ و... ستایشهایی را دربارهی ایشان بر زبان پیامبرشان جاری میکند که در حق کمتر کسی شنیده ایم..
#زبان_آمار
به احتمال زیاد هر تحویل و تحول اجتماعی اگر ریشه در تغییر و تحول فردی نداشته باشد فاجعه پدید خواهد آمد...
بزرگترین راه دگرگونی و تحول درونی بیشک مطالعه ، تعمق و تدبر است و احتمالا این کارها را انسانهای بالای ده سال به فراخور حال میتوانند انجام دهند.
حالا برویم سراغ آمار ؛
ایران حدود ۸۰ میلیون جمعیت دارد که هنوز حدود ۸میلیون نفر بیسواد اند (؟!؟!) حدود ۱۲ میلیون نفر هم زیر ده سال سن دارند یعنی حدود ۶۰میلیون انسان ایرانی بالقوه توان مطالعه و تامل و تدبر دارند. فرض را بر این بگذاریم که ۵۰درصد مردم ( خیل عظیم سی میلیونی) اصلا میلی و ذوق و ضرورت و.. به مطالعه ندارند. حال اگر سی میلیون باقی مانده که تماما تحصیلات متوسطه و بالاتر دارند روزانه فقط نیم ساعت کتاب بخوانند. میزان ساعات مطالعهی مردم را حساب کنید.
اگر سی میلیون نفر از مردم ایران یعنی حدود یک سوم ما ، روزانه نیمساعت مطالعه کنند عدد
۱۶۴/۲۵۰/۰۰۰/۰۰۰ صدوشصت چهار میلیارد و دویست و پنجاه میلیون ساعت مطالعه به دست می آید ...
همهی ما میدانیم که:
نمیشود ولی اگر بشود چه میشود .
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
به احتمال زیاد هر تحویل و تحول اجتماعی اگر ریشه در تغییر و تحول فردی نداشته باشد فاجعه پدید خواهد آمد...
بزرگترین راه دگرگونی و تحول درونی بیشک مطالعه ، تعمق و تدبر است و احتمالا این کارها را انسانهای بالای ده سال به فراخور حال میتوانند انجام دهند.
حالا برویم سراغ آمار ؛
ایران حدود ۸۰ میلیون جمعیت دارد که هنوز حدود ۸میلیون نفر بیسواد اند (؟!؟!) حدود ۱۲ میلیون نفر هم زیر ده سال سن دارند یعنی حدود ۶۰میلیون انسان ایرانی بالقوه توان مطالعه و تامل و تدبر دارند. فرض را بر این بگذاریم که ۵۰درصد مردم ( خیل عظیم سی میلیونی) اصلا میلی و ذوق و ضرورت و.. به مطالعه ندارند. حال اگر سی میلیون باقی مانده که تماما تحصیلات متوسطه و بالاتر دارند روزانه فقط نیم ساعت کتاب بخوانند. میزان ساعات مطالعهی مردم را حساب کنید.
اگر سی میلیون نفر از مردم ایران یعنی حدود یک سوم ما ، روزانه نیمساعت مطالعه کنند عدد
۱۶۴/۲۵۰/۰۰۰/۰۰۰ صدوشصت چهار میلیارد و دویست و پنجاه میلیون ساعت مطالعه به دست می آید ...
همهی ما میدانیم که:
نمیشود ولی اگر بشود چه میشود .
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#زبان_فارسی
نکات و دقایق بسیار بسیار مهمی در پاسداشت و گسترش زبان فارسی وجود دارد که همهی باشندهگان از شرق چین (ازبکستان و تاجیکستان و قرقیزستان و ترکمنستان تا آران و آذربایجان اذربایجان و عراق و سوریه) لازم است به آنها توجه کنند.
یکی از آن نکات بسیار مهم این است که اگر کسی در تمام این پهنه ترانهای و آهنگی بسازد یا شعری بسراید و داستانی بنویسد مطمئن خواهد بود دست کم دویست میلیون نفر آن را خواهند فهمید. نکتهی جالب نه در کمیت اعداد که در کمیت و کیفیت اقوام و ملل نیز هست یعنی حدود هشتاد میلیون نفر از این دویست میلیون نفر زبان اصلیشان فارسی نیست با این حال همه این زبان را میفهمند و بسیاریشان توان تکلم به زبان فارسی را دارند...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
نکات و دقایق بسیار بسیار مهمی در پاسداشت و گسترش زبان فارسی وجود دارد که همهی باشندهگان از شرق چین (ازبکستان و تاجیکستان و قرقیزستان و ترکمنستان تا آران و آذربایجان اذربایجان و عراق و سوریه) لازم است به آنها توجه کنند.
یکی از آن نکات بسیار مهم این است که اگر کسی در تمام این پهنه ترانهای و آهنگی بسازد یا شعری بسراید و داستانی بنویسد مطمئن خواهد بود دست کم دویست میلیون نفر آن را خواهند فهمید. نکتهی جالب نه در کمیت اعداد که در کمیت و کیفیت اقوام و ملل نیز هست یعنی حدود هشتاد میلیون نفر از این دویست میلیون نفر زبان اصلیشان فارسی نیست با این حال همه این زبان را میفهمند و بسیاریشان توان تکلم به زبان فارسی را دارند...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#غزلستان
- همچنان ما و زبان
پس از طوفان بنیان کنی که از بیابانهای نجد و حجاز و یمامه و... برخاست و تاروپود دودمان شاهان ساسانی را به باد داد، ایرانیان طبق شیوهی تاریخی خویش پس از یکی دو قرن تلاش و شکیبایی، به احیای جهان خویش ذیل نامی نو توفیق یافتند و این توفیق چونان که باید و همچون همیشه در #زبان اتفاق افتاد.
در آنچه بعدها ادبیات نام گرفت، قصیدهسراییِ مأخوذ از زبان تازی، در زبان فارسی راهی دیگر پیمود و خود آغازگر قوالب شعری دیگری همچون غزل و قطعه و... شد.
سخنوران قرون ابتدایی ه.ق در آغاز ِ قصیده چندین بیت تغزل و تشبیب و.. سرودند و بعد به سراغ تنهی اصلی و محتوای مد نظر رفتند ( توصیف ، مدح و...) از دل این نوآوری بعدها «طرز» غزل سرایی صورت گرفت که در ادبیات جهان کم نظیر است...
جدای از این مقدمه که میتواند مقالهای مطول شود، یادآورد یک نکته بسیار قابل توجه است؛ شعر ادوار نخست ِ زبان فارسی ِ نوین، روان ، ملموس، مانوس ، زمینی و قابل درک عموم است. این خصیصه ای است که از قرن ششم اندک اندک از شعر فارسی رخت میبندد تا زبان و بودن ما ایرانیان دگرگون شود. که از قضا بررسی چهگونهگی و چرایی و نتایج چنین تغییری خود عنوان چندین پژوهش میتواند باشد.
برای مطالعهی همراهان نمونه ای دلکش ارائه میشود. این ابیات، تغزل ِ آغازین یک قصیده از فرخی سیستانی است.
دل من همی داد گفتی گوایی
که باشد مرا روزی ازتو جدایی
بلی هر چه خواهد رسیدن به مردم
بر آن دل دهد هر زمانی گوایی
من این روز را داشتم چشم و زین غم
نبوده ست با روز من روشنایی
جدایی گمان برده بودم ولیکن
نه چندانکه یکسو نهی آشنایی
به جرم چه راندی مرا از در خود
گناهم نبوده ست جز بیگنایی
بدین زودی از من چرا سیر گشتی
نگارا بدین زود سیری چرایی
که دانست کز تو مرا دیدباید
به چندان وفا این همه بیوفایی
سپردم به تو دل، ندانسته بودم
بدین گونه مایل به جور و جفایی
دریغا دریغا که آگه نبودم
که تو بیوفا در جفا تا کجایی
همه دشمنی از تو دیدم ولیکن
نگویم که تو دوستی را نشایی
نگارا من از آزمایش به آیم
مرا باش تا بیش ازین آزمایی
مرا خوار داری و بیقدر خواهی
نگر تا بدین خو که هستی نپایی..
#محسن_یارمحمدی
دانش آموختهی دکتری زبان و ادبیات فارسی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
- همچنان ما و زبان
پس از طوفان بنیان کنی که از بیابانهای نجد و حجاز و یمامه و... برخاست و تاروپود دودمان شاهان ساسانی را به باد داد، ایرانیان طبق شیوهی تاریخی خویش پس از یکی دو قرن تلاش و شکیبایی، به احیای جهان خویش ذیل نامی نو توفیق یافتند و این توفیق چونان که باید و همچون همیشه در #زبان اتفاق افتاد.
در آنچه بعدها ادبیات نام گرفت، قصیدهسراییِ مأخوذ از زبان تازی، در زبان فارسی راهی دیگر پیمود و خود آغازگر قوالب شعری دیگری همچون غزل و قطعه و... شد.
سخنوران قرون ابتدایی ه.ق در آغاز ِ قصیده چندین بیت تغزل و تشبیب و.. سرودند و بعد به سراغ تنهی اصلی و محتوای مد نظر رفتند ( توصیف ، مدح و...) از دل این نوآوری بعدها «طرز» غزل سرایی صورت گرفت که در ادبیات جهان کم نظیر است...
جدای از این مقدمه که میتواند مقالهای مطول شود، یادآورد یک نکته بسیار قابل توجه است؛ شعر ادوار نخست ِ زبان فارسی ِ نوین، روان ، ملموس، مانوس ، زمینی و قابل درک عموم است. این خصیصه ای است که از قرن ششم اندک اندک از شعر فارسی رخت میبندد تا زبان و بودن ما ایرانیان دگرگون شود. که از قضا بررسی چهگونهگی و چرایی و نتایج چنین تغییری خود عنوان چندین پژوهش میتواند باشد.
برای مطالعهی همراهان نمونه ای دلکش ارائه میشود. این ابیات، تغزل ِ آغازین یک قصیده از فرخی سیستانی است.
دل من همی داد گفتی گوایی
که باشد مرا روزی ازتو جدایی
بلی هر چه خواهد رسیدن به مردم
بر آن دل دهد هر زمانی گوایی
من این روز را داشتم چشم و زین غم
نبوده ست با روز من روشنایی
جدایی گمان برده بودم ولیکن
نه چندانکه یکسو نهی آشنایی
به جرم چه راندی مرا از در خود
گناهم نبوده ست جز بیگنایی
بدین زودی از من چرا سیر گشتی
نگارا بدین زود سیری چرایی
که دانست کز تو مرا دیدباید
به چندان وفا این همه بیوفایی
سپردم به تو دل، ندانسته بودم
بدین گونه مایل به جور و جفایی
دریغا دریغا که آگه نبودم
که تو بیوفا در جفا تا کجایی
همه دشمنی از تو دیدم ولیکن
نگویم که تو دوستی را نشایی
نگارا من از آزمایش به آیم
مرا باش تا بیش ازین آزمایی
مرا خوار داری و بیقدر خواهی
نگر تا بدین خو که هستی نپایی..
#محسن_یارمحمدی
دانش آموختهی دکتری زبان و ادبیات فارسی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#زبان_آمار
در سال ۱۹۷۸ ایران سومین صادرکننده در بین ۱۵ کشور برتر آسیایی بوده است از سال ۲۰۰۲ یعنی ۲۲ سال پیش ایران جز ۱۵ کشور نخست صادرکننده قرار ندارد..
همین..
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
در سال ۱۹۷۸ ایران سومین صادرکننده در بین ۱۵ کشور برتر آسیایی بوده است از سال ۲۰۰۲ یعنی ۲۲ سال پیش ایران جز ۱۵ کشور نخست صادرکننده قرار ندارد..
همین..
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹