#عاشورا
#چندسخن_درباره_ی_آیین_عاشورا(۲)
در یادداشت پیشین👆👆 جان کلام این شد که آدمیزاد ذاتا #تقلیل_گراست او برای اینکه بتوان بار خردکننده و شگفت #هستی_آگاهانه را #حمل کند مجبور است #کلان_مفاهیم را خُردکند (تجزّی و تجزیه ی مفاهیم، تعدّد و تعداد میاورد و این کثرت ذاتا و کم کم موجب فراموشی اجزایی از آن حقیقت واحد میشود، به این شکل کاری که آمده بود تا حقیقتی را بر ما آشکار کند نهایتا منجر به کتمان حقیقت میشود)
یا اینکه انسان مفاهیم را خلاصه میکند در مصادیق، مثلا #هستی را به #هست ها #تعبیر میکند نوعی جایگزین کردن مثلا پوسته به جای مغز، پس از مدتی این پوسته خودش مغز تلقی میشود و انسان پوسته ای دیگر برآن می تند و نهایتا با گذر زمان چیزی به عنوان یک مفهوم معرفی میشود که نه تنها ربطی به #حقیقت_نخستین ندارد بلکه نافی و متضاد آن حقیقت نیز میشود.
توجه کردن به چند جز از یک دستگاه پیچیده و اصرار بر آنها و تکرار اصالت بلاشکشان، ازدیگر راههای #تقلیل_گرایی است مثلا خلاصه کردن موضوع و مطلب پیچیده در چند بن مایه یا چند ویژگی برای درک آن و..
همه ی اینها نهایتا منجر به تحقق کلمه ی قرآنی #تحریف میشود.
مبحث بسیار پندآموزی که متخصص و متبحرانش #بنی_اسراییل بوده اند.
بنی اسراییل (یهود بسیار زبل و احبار اهل سگالش و کلاشان تاریخ) برای من یک نوع #بودن هستند. مثلا من برخی علمای عالم اسلام و تشیع را در چنین نوعی از بودن می یابم، کسانی که برای من ذیل ترکیب مولدان_اسراییلات توضیح داده میشوند.
از نظر من چنین #بودی، #بنی_اسراییل در معنای مغضوب قرآنی است. محرّفان پرادعای مذهبی که مثلا به واضع و خود شارع ایراد میگیرند که ؛ تو نمیفهمی اینگونه است که ما میگوییم. (برخورد ایشان را با مسیح، محمد و نهایتا مهدی در نظر بیاورید)
همانها که چنان پیامبر اکرم را خون به جگرکردند که هیچ کس نکرد..
اهالی #تحریف بزرگترین و خطرناک ترین تقلیل_گرایانی هستند که در طول تاریخ مهیب ترین ضربات را به حقیقت زده اند
آین سربازان تیرگی چنانکه آمد بسیار متبحرند زیرا کارشان #وجودی ایشان است به مرور دانه های تحریف چنان درشان پرورده میشود که جزلاینفک هویتشان میشود.
نگاهی به عناد ایشان با حضرت رسالت عمق سیاهکاری ایشان را نشان خواهد داد؛
یحرّفون الکلم عن مواضعه و یا؛
یحرفون الکلم من بعد مواضعه...
سخنها دارد
مفسران و ژرف نگران در قرآن وجوهی برای تحریف برشمرده اند مثلا گفته اند برخی باسوادان #یهود (در معنای من) احکام تورات و طبعا بعدا انجیل و قرآن را تغییر میدادند (مثلا حد زنا را برای ثروتمندان از رجم به تازیانه یا سیاه کردن چهره می رساندند مثل احکام ق.ق ما درباب دوستان و مثلا مردم عادی) برخی سخن از مرضی شگفت کرده اند که در قرآن بدیشان نسبت داده شده، به و سبب همریشگی عربی_عبری، ایشان تلفظ برخی کلمات را به شکل عبری به زبان می آوردند مثلا به پیامبر میگفتند راعنا یا ِسمعنا و طوری تلفظ میکردند که معنایی اساسا متفاوت میداد وطعنه، تمسخر، دشمنی و.. را در خود آشکار میکرد.
برخی دیگر مثل علامه ی طباطبایی به تفسیر و تاویل مغرضانه اشاره کرده اند و..
نکته این است تحریف از #حرف است و حرف به معنای #کنار، #جنب #حاشیه و.. است تحریف یعنی اخراج کلام الله از منهج و مسیری که دارد به هرشکل ممکن.
یعنی تعطیلی #صراط_مستقیم، یعنی راه مغضوبان و گمراه_کنندگان ( ضالین اشتباه ترجمه شده گمراه نیستند بل گمراهانی اند که موجودیت شان #گمراه کنندگی است.
تحریف کارش به حاشیه بردن متن است. یادم هست درکودکی پ نوجوانی حاشیه های قرآن آبی رنگم برایم جالب تر از متن میشد و در زندگی انسان این جذابیت حاشیه امری است انمار نشدنی.
به هرحال کسی با تمام توان ذاتی اش میشود محرّف و طرف مقابل که پذیرا میشود، میشود منحرف، که انحراف پذیرش بردن به حاشیه است.
حال این دو مقدمه را داشته باشیم تا در یادداشت بعد کمی از کربلا و عاشورا بگویم..
محسن_یارمحمدی
جستجوگر فرهنگ ایران
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#چندسخن_درباره_ی_آیین_عاشورا(۲)
در یادداشت پیشین👆👆 جان کلام این شد که آدمیزاد ذاتا #تقلیل_گراست او برای اینکه بتوان بار خردکننده و شگفت #هستی_آگاهانه را #حمل کند مجبور است #کلان_مفاهیم را خُردکند (تجزّی و تجزیه ی مفاهیم، تعدّد و تعداد میاورد و این کثرت ذاتا و کم کم موجب فراموشی اجزایی از آن حقیقت واحد میشود، به این شکل کاری که آمده بود تا حقیقتی را بر ما آشکار کند نهایتا منجر به کتمان حقیقت میشود)
یا اینکه انسان مفاهیم را خلاصه میکند در مصادیق، مثلا #هستی را به #هست ها #تعبیر میکند نوعی جایگزین کردن مثلا پوسته به جای مغز، پس از مدتی این پوسته خودش مغز تلقی میشود و انسان پوسته ای دیگر برآن می تند و نهایتا با گذر زمان چیزی به عنوان یک مفهوم معرفی میشود که نه تنها ربطی به #حقیقت_نخستین ندارد بلکه نافی و متضاد آن حقیقت نیز میشود.
توجه کردن به چند جز از یک دستگاه پیچیده و اصرار بر آنها و تکرار اصالت بلاشکشان، ازدیگر راههای #تقلیل_گرایی است مثلا خلاصه کردن موضوع و مطلب پیچیده در چند بن مایه یا چند ویژگی برای درک آن و..
همه ی اینها نهایتا منجر به تحقق کلمه ی قرآنی #تحریف میشود.
مبحث بسیار پندآموزی که متخصص و متبحرانش #بنی_اسراییل بوده اند.
بنی اسراییل (یهود بسیار زبل و احبار اهل سگالش و کلاشان تاریخ) برای من یک نوع #بودن هستند. مثلا من برخی علمای عالم اسلام و تشیع را در چنین نوعی از بودن می یابم، کسانی که برای من ذیل ترکیب مولدان_اسراییلات توضیح داده میشوند.
از نظر من چنین #بودی، #بنی_اسراییل در معنای مغضوب قرآنی است. محرّفان پرادعای مذهبی که مثلا به واضع و خود شارع ایراد میگیرند که ؛ تو نمیفهمی اینگونه است که ما میگوییم. (برخورد ایشان را با مسیح، محمد و نهایتا مهدی در نظر بیاورید)
همانها که چنان پیامبر اکرم را خون به جگرکردند که هیچ کس نکرد..
اهالی #تحریف بزرگترین و خطرناک ترین تقلیل_گرایانی هستند که در طول تاریخ مهیب ترین ضربات را به حقیقت زده اند
آین سربازان تیرگی چنانکه آمد بسیار متبحرند زیرا کارشان #وجودی ایشان است به مرور دانه های تحریف چنان درشان پرورده میشود که جزلاینفک هویتشان میشود.
نگاهی به عناد ایشان با حضرت رسالت عمق سیاهکاری ایشان را نشان خواهد داد؛
یحرّفون الکلم عن مواضعه و یا؛
یحرفون الکلم من بعد مواضعه...
سخنها دارد
مفسران و ژرف نگران در قرآن وجوهی برای تحریف برشمرده اند مثلا گفته اند برخی باسوادان #یهود (در معنای من) احکام تورات و طبعا بعدا انجیل و قرآن را تغییر میدادند (مثلا حد زنا را برای ثروتمندان از رجم به تازیانه یا سیاه کردن چهره می رساندند مثل احکام ق.ق ما درباب دوستان و مثلا مردم عادی) برخی سخن از مرضی شگفت کرده اند که در قرآن بدیشان نسبت داده شده، به و سبب همریشگی عربی_عبری، ایشان تلفظ برخی کلمات را به شکل عبری به زبان می آوردند مثلا به پیامبر میگفتند راعنا یا ِسمعنا و طوری تلفظ میکردند که معنایی اساسا متفاوت میداد وطعنه، تمسخر، دشمنی و.. را در خود آشکار میکرد.
برخی دیگر مثل علامه ی طباطبایی به تفسیر و تاویل مغرضانه اشاره کرده اند و..
نکته این است تحریف از #حرف است و حرف به معنای #کنار، #جنب #حاشیه و.. است تحریف یعنی اخراج کلام الله از منهج و مسیری که دارد به هرشکل ممکن.
یعنی تعطیلی #صراط_مستقیم، یعنی راه مغضوبان و گمراه_کنندگان ( ضالین اشتباه ترجمه شده گمراه نیستند بل گمراهانی اند که موجودیت شان #گمراه کنندگی است.
تحریف کارش به حاشیه بردن متن است. یادم هست درکودکی پ نوجوانی حاشیه های قرآن آبی رنگم برایم جالب تر از متن میشد و در زندگی انسان این جذابیت حاشیه امری است انمار نشدنی.
به هرحال کسی با تمام توان ذاتی اش میشود محرّف و طرف مقابل که پذیرا میشود، میشود منحرف، که انحراف پذیرش بردن به حاشیه است.
حال این دو مقدمه را داشته باشیم تا در یادداشت بعد کمی از کربلا و عاشورا بگویم..
محسن_یارمحمدی
جستجوگر فرهنگ ایران
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#یادداشت_همیشه..
#حس_ابلیسی_دست_بالا_بودن یا
#این_دو_دزد
این روزها اکثریت جامعه از حرف زشت ونادرست یک زن و حرف پست و پلید یکی از #اشباه_رجال، هردو در یک دار ودسته،آشفته، خشمگین و ناراحتند.
و من نخست می پرسم؛
چند درصد شما همسران در دعواهای خانگی وقتی به اوج خشم میرسید، نگفته اید: همینه که هست هررررری؟
چند درصد پدرهای جامعه وقتی افتاده اند در تنگنایی سخت، به فرزند خود نگفته اند: اینجا خانه ی من است هررررری؟ چند درصد مادران وقتی غذایشان مورد اعتراض بچه ها بوده نگفته اند: همینه که هست میخواهی بخور میخواهی نخور؟ چند درصد خداماتی ها وقتی با اعتراض تند ارباب رجوع روبرو شده اند نگفته اند: همینه که هست نمیخوای هررری؟ چند درصد کارخانه داران، پزشکان،صاحبکارها، هنرمندان، و... وقتی دچار اختلاف با طرف مقابل شده اند نگفته اند: همینه که هست میخواهی بخواه نمی خواهی نخواه؟!..
و همه ی این تفرعن های رنگارنگ برآمده از چیست؟ بی شک احساس #بالا-دستی چنانکه #ابلیس هم با همین احساس نفی #آدم میکرد و در برابر خدا گردن میکشید و او را متهم به اغواگری میکرد..
آری همسایه های ما در مجتمع مسکونی به همسایه ی قانون گریز و کمتر مبادی آداب گفتند تو که پول داری برو خانه ی ویلایی بخر (؟!؟)و او گفت : هرکس ناراحته آپارتمانش را بفروشد. همسایه ی اولی احساس میکرد دست بالا را دارد چون اکثریت مجتمع با او بودند و دومی حس دست_بالایی داشت چون #پول داشت..
بیایید با خودمان صادق باشیم این نخستین گام نجات است. مگر خیلی از مخالفان آن زن و مرد بالا دست متوهم بارها به ایشان نگفته اند: پاشید بروید عراق و سوریه و... نگفته اند؟
آری من نخست همه را #متهم میکنم که نتوانسته ایم #دیگری و #دیگران را نه تنها برتر از خویش بدانیم ( با تکیه بر تمام آموزه های ملی و دینیمان) نه تنها همسطح خویش حساب کنیم که دایم خود را برتر دیده ایم. کجا دنبال #علو-فی-الارض میگردید؟ کجا در پی مصداق #ابا-واستکبر هستید؟ کجا در پی ابلیس هستید؟
آری آن زن بیچاره و آن #شبه-مرد بدبخت در آن جایگاه بالادستی نشستند و حرف زدند حال آنکه بسیاری از ما چنان و بدتر از چنانیم..
صدهزار ابلیس و بلعم در جهان
همچنین بودست پیدا و نهان
این دو دزد آویخت از دار بلند
ورنه در عالم بسی دزدان بدند..
همه ی ما انسانها از پلیدی بدمان می آید. این است که برآن میشوریم اما یادمان باشد شرط احساس پلیدی چیزی این است که ما آن را در خودمان داشته باشیم و البته مهارش کرده باشیم وگرنه اگر خدای ناخواسته عین نجاست شده باشیم که اصلا نمیپذیریم کارمان غلط بوده..
( دراین مورد با تکیه بر روانشناسی بدن و فلتات زبان - به تعبیر حضرت ولی- آن زن به اکراه عذر خواست چون در مرز پلیدی است اما آن #شبه-مرد عذر نخواست چون عین #نجاست شده است)
- استغفر الله و اعوذ بالله من سوء القضا
باری در یادداشت پیشین نوشتم #شاه قبلی، #رییس-جمهور قبلی و #مجری قبلی و... هم همین حرفها را زده اند اما کسی به یاد ندارد ( چنانکه اگر خودش نیز چنین چیزهایی گفته به یاد ندارد)
#حرف-آخر: آن زن و آن شبه-مرد حرفهایی ناراست و پلید برزبان رانده اند حذف ایشان نه ممکن است نه معقول.. بدی نمیمیرد بدی فقط محدود میشود چاره ی کار در بند کشیدن #زن-مرد بالادست پندار وجودمان است. #ابلیس تا روز قیامت مجال دارد و #ضحاک هم در دماوند اسیر است تا در آخر زمان بند بگسلد و دوباره ایرانشهر را خوراک #دومار خویش کند.. فریدون جانمان را یاری کنیم تا ابلیس و ضحاک درونمان را مهار کند.
نگویید این درون نگری چشم پوشیدن از مسولیتهای اجتماعی است. موضوع ساده تر از این حرفهاست وقتی تو شمعی می افروزی تاریکی را پس میزنی و وقتی همسایه ات چنین کند اقلیم تاریکی محدودتر میشود. راه شکست اهریمن چیزی جز شعله ور کردن آتش عشق و آگاهی و انصاف و.. نیست...
الحمد لله اولا و آخرا
#محسن_یارمحمدی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#حس_ابلیسی_دست_بالا_بودن یا
#این_دو_دزد
این روزها اکثریت جامعه از حرف زشت ونادرست یک زن و حرف پست و پلید یکی از #اشباه_رجال، هردو در یک دار ودسته،آشفته، خشمگین و ناراحتند.
و من نخست می پرسم؛
چند درصد شما همسران در دعواهای خانگی وقتی به اوج خشم میرسید، نگفته اید: همینه که هست هررررری؟
چند درصد پدرهای جامعه وقتی افتاده اند در تنگنایی سخت، به فرزند خود نگفته اند: اینجا خانه ی من است هررررری؟ چند درصد مادران وقتی غذایشان مورد اعتراض بچه ها بوده نگفته اند: همینه که هست میخواهی بخور میخواهی نخور؟ چند درصد خداماتی ها وقتی با اعتراض تند ارباب رجوع روبرو شده اند نگفته اند: همینه که هست نمیخوای هررری؟ چند درصد کارخانه داران، پزشکان،صاحبکارها، هنرمندان، و... وقتی دچار اختلاف با طرف مقابل شده اند نگفته اند: همینه که هست میخواهی بخواه نمی خواهی نخواه؟!..
و همه ی این تفرعن های رنگارنگ برآمده از چیست؟ بی شک احساس #بالا-دستی چنانکه #ابلیس هم با همین احساس نفی #آدم میکرد و در برابر خدا گردن میکشید و او را متهم به اغواگری میکرد..
آری همسایه های ما در مجتمع مسکونی به همسایه ی قانون گریز و کمتر مبادی آداب گفتند تو که پول داری برو خانه ی ویلایی بخر (؟!؟)و او گفت : هرکس ناراحته آپارتمانش را بفروشد. همسایه ی اولی احساس میکرد دست بالا را دارد چون اکثریت مجتمع با او بودند و دومی حس دست_بالایی داشت چون #پول داشت..
بیایید با خودمان صادق باشیم این نخستین گام نجات است. مگر خیلی از مخالفان آن زن و مرد بالا دست متوهم بارها به ایشان نگفته اند: پاشید بروید عراق و سوریه و... نگفته اند؟
آری من نخست همه را #متهم میکنم که نتوانسته ایم #دیگری و #دیگران را نه تنها برتر از خویش بدانیم ( با تکیه بر تمام آموزه های ملی و دینیمان) نه تنها همسطح خویش حساب کنیم که دایم خود را برتر دیده ایم. کجا دنبال #علو-فی-الارض میگردید؟ کجا در پی مصداق #ابا-واستکبر هستید؟ کجا در پی ابلیس هستید؟
آری آن زن بیچاره و آن #شبه-مرد بدبخت در آن جایگاه بالادستی نشستند و حرف زدند حال آنکه بسیاری از ما چنان و بدتر از چنانیم..
صدهزار ابلیس و بلعم در جهان
همچنین بودست پیدا و نهان
این دو دزد آویخت از دار بلند
ورنه در عالم بسی دزدان بدند..
همه ی ما انسانها از پلیدی بدمان می آید. این است که برآن میشوریم اما یادمان باشد شرط احساس پلیدی چیزی این است که ما آن را در خودمان داشته باشیم و البته مهارش کرده باشیم وگرنه اگر خدای ناخواسته عین نجاست شده باشیم که اصلا نمیپذیریم کارمان غلط بوده..
( دراین مورد با تکیه بر روانشناسی بدن و فلتات زبان - به تعبیر حضرت ولی- آن زن به اکراه عذر خواست چون در مرز پلیدی است اما آن #شبه-مرد عذر نخواست چون عین #نجاست شده است)
- استغفر الله و اعوذ بالله من سوء القضا
باری در یادداشت پیشین نوشتم #شاه قبلی، #رییس-جمهور قبلی و #مجری قبلی و... هم همین حرفها را زده اند اما کسی به یاد ندارد ( چنانکه اگر خودش نیز چنین چیزهایی گفته به یاد ندارد)
#حرف-آخر: آن زن و آن شبه-مرد حرفهایی ناراست و پلید برزبان رانده اند حذف ایشان نه ممکن است نه معقول.. بدی نمیمیرد بدی فقط محدود میشود چاره ی کار در بند کشیدن #زن-مرد بالادست پندار وجودمان است. #ابلیس تا روز قیامت مجال دارد و #ضحاک هم در دماوند اسیر است تا در آخر زمان بند بگسلد و دوباره ایرانشهر را خوراک #دومار خویش کند.. فریدون جانمان را یاری کنیم تا ابلیس و ضحاک درونمان را مهار کند.
نگویید این درون نگری چشم پوشیدن از مسولیتهای اجتماعی است. موضوع ساده تر از این حرفهاست وقتی تو شمعی می افروزی تاریکی را پس میزنی و وقتی همسایه ات چنین کند اقلیم تاریکی محدودتر میشود. راه شکست اهریمن چیزی جز شعله ور کردن آتش عشق و آگاهی و انصاف و.. نیست...
الحمد لله اولا و آخرا
#محسن_یارمحمدی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یک_برداشت_امیدوارکننده
#کرونا_و_سندرم_دروغ_درمانی
نخست اینکه تا میتوانید موارد مورد تاکید بهداشتی را رعایت کنید..
دوم ؛ از نخستین روزهای خبر انتشار ویروس کرونا در چین، ( بیش از یک ماه پیش) من اغلب خبرها را پیگیری کرده ام بخشی ازین خبرها را با اتفاقات پیرامونم کنار هم میچینم.
شما هم همین کار را انجام دهید احتمالا به نتایجی تلخ اما امیدوارکننده می رسید..
حدود دوسه هفته قبل چندین تن از دوستان و اقوام علایم سرماخوردگی شدید داشتند غالبا تب و درد، آب ریزش چشم و بینی که معمولا یک تا سه چهارروز طول میکشید. و غالبا همراه ضعف بود.
این بیماری طیفهای گوناگون داشت از یک گرفتگی صدا و گلو درد ساده تا تب و لرز و سرفه و درد زیاد.. احتمالا خود شما این حکایت را داشته اید..
راستش من پزشک نیستم و ویروس شناس هم نیستم خبرها را کنار هم قرار میدهم.
میگویند معمولا دو هفته لازم است بیماری وارد فاز برگشت ناپذیر شود و حدود سه هفته منجر به مرگ میشود. حالا که مدیر( برعکس بخوانید) مملکت از مرگ انسانها در سه چهار روز اخیر حرف میزند یعنی دوسه روز بعد از اعلان چین، ایران هم گرفتار شده ( یعنی تقریبا سه هفته قبل) اما همان مدیر برعکس یا نفهمیده ( غالبا نفهمند) یا مطلع شده اما بنا به دلایلی خارج از حوزه ی بهداشت و سلامت مجبور شده موضوع را علنی نکند.
#دروغ تاروپود وجود اقایان است اما این تاروپود وقتی به نهایت استحکام میرسد ناگهان از هم می گسلد.
همین حالا مشغول دروغگویی و آمار سازی اند.دقت کنید حدود یک هفته است که در #حرف_درمانی های بی نهایت و بی نتیجه گفته اند بیماری چندان خطرناک نیست و تلفات زیر سه درصد است حال میگویند ( آمار تا ساعت یک ۵ اسفند) پنجاه مبتلا داریم با ۱۲ فوتی.. و این یعنی حدود سی درصد..
نتیجه ی اطلاعات من میگوید ؛ ما دوسه هفته پیش وارد فاز بحران شده ایم و چون اغلب مردم از وزیر بهداشت میشنیدند مورد مبتلا کشف نشده ( چطور با تعداد کیتهایی که عددشان دو رقمی بوده میشد کرونا را تشخیص داد؟!) جامعه وارد فاز بحران نشد اما حالا که میوه ی لاپوشانی و دروغ ناگهان آشکار شده مردم چنین مستاصل شده اند در حالی که فاز سخت و همه گیری کرونا را جامعه طی کرده است.( انشاءالله)
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#کرونا_و_سندرم_دروغ_درمانی
نخست اینکه تا میتوانید موارد مورد تاکید بهداشتی را رعایت کنید..
دوم ؛ از نخستین روزهای خبر انتشار ویروس کرونا در چین، ( بیش از یک ماه پیش) من اغلب خبرها را پیگیری کرده ام بخشی ازین خبرها را با اتفاقات پیرامونم کنار هم میچینم.
شما هم همین کار را انجام دهید احتمالا به نتایجی تلخ اما امیدوارکننده می رسید..
حدود دوسه هفته قبل چندین تن از دوستان و اقوام علایم سرماخوردگی شدید داشتند غالبا تب و درد، آب ریزش چشم و بینی که معمولا یک تا سه چهارروز طول میکشید. و غالبا همراه ضعف بود.
این بیماری طیفهای گوناگون داشت از یک گرفتگی صدا و گلو درد ساده تا تب و لرز و سرفه و درد زیاد.. احتمالا خود شما این حکایت را داشته اید..
راستش من پزشک نیستم و ویروس شناس هم نیستم خبرها را کنار هم قرار میدهم.
میگویند معمولا دو هفته لازم است بیماری وارد فاز برگشت ناپذیر شود و حدود سه هفته منجر به مرگ میشود. حالا که مدیر( برعکس بخوانید) مملکت از مرگ انسانها در سه چهار روز اخیر حرف میزند یعنی دوسه روز بعد از اعلان چین، ایران هم گرفتار شده ( یعنی تقریبا سه هفته قبل) اما همان مدیر برعکس یا نفهمیده ( غالبا نفهمند) یا مطلع شده اما بنا به دلایلی خارج از حوزه ی بهداشت و سلامت مجبور شده موضوع را علنی نکند.
#دروغ تاروپود وجود اقایان است اما این تاروپود وقتی به نهایت استحکام میرسد ناگهان از هم می گسلد.
همین حالا مشغول دروغگویی و آمار سازی اند.دقت کنید حدود یک هفته است که در #حرف_درمانی های بی نهایت و بی نتیجه گفته اند بیماری چندان خطرناک نیست و تلفات زیر سه درصد است حال میگویند ( آمار تا ساعت یک ۵ اسفند) پنجاه مبتلا داریم با ۱۲ فوتی.. و این یعنی حدود سی درصد..
نتیجه ی اطلاعات من میگوید ؛ ما دوسه هفته پیش وارد فاز بحران شده ایم و چون اغلب مردم از وزیر بهداشت میشنیدند مورد مبتلا کشف نشده ( چطور با تعداد کیتهایی که عددشان دو رقمی بوده میشد کرونا را تشخیص داد؟!) جامعه وارد فاز بحران نشد اما حالا که میوه ی لاپوشانی و دروغ ناگهان آشکار شده مردم چنین مستاصل شده اند در حالی که فاز سخت و همه گیری کرونا را جامعه طی کرده است.( انشاءالله)
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#يادداشتهای_پریشانی
#درستایش_سکوت
هرچه میگذرد جهان دگرگونه ای که سالها پیش گام درش گذاشتم بیشتر تغییر میکند. آنچه دوسه دهه پیش نهالکی بود خرد، اکنون درختی شده است که بخش بزرگتری از ساحت بودنم را گرفته ...
و هر نهال جمله ای است یا اندیشه ای یا خیالی و.. و یک خیال دور که اندیشه شد و جمله شد این بود که:
حرف زدن هیچ چیزی را روشن نمی کند.
ما چیزی به نام #بیان نداریم .
جمله یعنی چکیده یعنی خلاصه..
این که نمی شود. هر جمله یعنی صرف نظر کردن از چیزهای بسیار که یا مفروضشان میگیریم و یا وجود ندارند.
اصلا خود #حرف یعنی کنار و حاشیه ... ما هرگز نخواهیم توانست از #خود چیزی حرف بزنیم. هرچه میگوییم #حاشیه ی آن چیز است و در نتیجه خود آن شئی پوشیده میشود در لفافه ی حرفهای ما، و به جای آشکار شدن پنهان میشود.
دیگر مومن شده ام وقتی انسانها از چیزی میگویند نباید فکر کرد دارند چه میگویند. باید اندیشید دارند با این حرفها چه چیزی را پنهان میکنند.سخنان گفته شده سعی در پس زدن کدام حقایق ناگفته دارند؟!
اصالت و حقیقت با سکوت است ، صدا اتفاقی است برای پنهان کردن مهابت ویرانگر سکوت ، مثل سوت زدنهای کودکی و نوجوانی در کوچه های تاریک تا هراسمان از رازهایی که در تاریکی نهفته اند و نمیدانستیم چیستند فروخورده شود.
و این است حکم حرف زدنهایمان ، حرف میزنیم که از خلأ بگریزیم و هرچه درک ناخودآگاه مان از آن خلأ عمیق تر باشد و هول آن نیستی را دریافته باشیم بیشتر سخن خواهیم گفت. و یکی از اسباب اینهمه گویی فردوسی و عطار و مولانا و صائب و... این است. و مگر بزرگان هنر وادب و فلسفه ی جهان چنین نیستند؟
باری این حرفها همان سوت زدنهای کودکانه است برای گریزاندن ترس ، ترسی که نخواهد گریخت چون همزاد ماست چون خود ماست.
و اینگونه میشود که همه ی سخن گفتن های بشر را من #واگویه یافته ام . وقتی پانزده بیست سال پیش به رضا گفتم:
ما چیزی به نام دیالوگ نداریم هرچه هست یک منولوگ بلند فرساینده است.. گفت این حرف خیلی چرت است اما وقتی پارسال بهش گفتم چیزی نگفت سکوت کرد.
باری این نهال دیگر #گفتگو / #منولوگ نیز حالا درختی شده است و ظرافتش را در صدای ذهنتان بجویید که غالبا وقتی دارید با کسی حرف میزنید صدای ذهنتان بیش تر از صدای گوینده ی مقابلتان طنین دارد. گویا ذهن نمیتواند تهی باشد از چیزی که مال ماست به این سبب حتا وقتی کسی دارد میگوید ما دو صدا در ذهن داریم.
باری این نکته هم اگر قبول افتد افزودن بر آن تیرگی حرف است. اینکه ما هرچه میگوییم آن را بیشتر می پوشانیم.
وقتی در همراهی قرنهای مولانا، رسیدم به:
هرچه گویی ای دم هستی از آن
پرده ای دیگر بر آن بستی بدان
آفت ادراک آن، قال است و حال
خون به خون شستن محال است و محال
دریافتم چه جالب است که حضرتش چنین دیده و بیشتر که نه تنها قال را پرده دانسته بر #آن که حال را نیز پرده دانسته ...
وبعد تر چی میدانم وقتی آن متفکر غرب نشین گفت: ما در تعریفان از چیزی فقط در چنبره ی #دال ها گرفتاریم و به این قرار هرگز نمی رسیم به #مدلول... دیدم چه غوغایی است این شباهت کأنه یک نفر است که طی قرنها دارد این کشف را با خود در میان میگذارد.
آری سخنم این بود کسی یا اهل چیزی است یا نیست، اکر باشد سخن شما برایش ،سخن خویش است گویی صدای خویش را میشنود و اگر کسی اهلیت چیزی ندارد هرگز سخن شما را نمی شنود:
راز جز با راز دان هنباز نیست
راز اندر گوش منکر راز نیست
باری بر جاده ای موهوم، پهن شده بر آسمان شب ، سالکی یگانه، قدم میزند و برای گریز از حقیقت ترسناک سکوت ، سوت میزند.
من فکر میکنم تا وقتی سوت میزنیم کودکیم و نوجوان و جوان ... آنگاه که سکوت میکنیم و با آن حقیقت مطلق یکی میشویم از مرزهای ترس گذشته ایم .
جایی که مولانای جانم هرچه اصرار کردند سخن نگفت که طبع من چونان اشتری خفته است و... یا سنایی دردمند در لحظه ی آخر توبه کرد از همه ی گفته ها که:
باز گشتم از سخن زیرا نبود
در سخن معنی و در معنی سخن
بگذار به طعنه شیخ بگوید : عجبا در همان هنگام نیز به سخن مشغول بوده.
عیب ندارد این همان رازی است که شیخش درنیافته...
مولانا نیز میدانست #اسم_اعظم سکوت است ازین رو بود که #خاموش تخلص میکرد اما سکوت نمیکرد:
ای آنکه در جان منی تلقین شعرم می کنی
گر تن زنم خامش کنم ترسم که فرمان بشنوم..
بگذار حرف بزنم زیباترین حرفها را. بگذار از عشق بگویم و رنگ کهربایی چشمهایت هنگامی که در آغوش منی اما... بگذار یادم باشد اینهمه حرف چیزی را نشان نخواهد داد مگر اینکه آن چیز در تو باشد. و بگذار در آخر مثل سهراب دعا کنم:
لب ما عطر شیار خاموشی باد
و بیفزاییم :
بودنمان خاک فراموشی باد
#محسن_بارانی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#درستایش_سکوت
هرچه میگذرد جهان دگرگونه ای که سالها پیش گام درش گذاشتم بیشتر تغییر میکند. آنچه دوسه دهه پیش نهالکی بود خرد، اکنون درختی شده است که بخش بزرگتری از ساحت بودنم را گرفته ...
و هر نهال جمله ای است یا اندیشه ای یا خیالی و.. و یک خیال دور که اندیشه شد و جمله شد این بود که:
حرف زدن هیچ چیزی را روشن نمی کند.
ما چیزی به نام #بیان نداریم .
جمله یعنی چکیده یعنی خلاصه..
این که نمی شود. هر جمله یعنی صرف نظر کردن از چیزهای بسیار که یا مفروضشان میگیریم و یا وجود ندارند.
اصلا خود #حرف یعنی کنار و حاشیه ... ما هرگز نخواهیم توانست از #خود چیزی حرف بزنیم. هرچه میگوییم #حاشیه ی آن چیز است و در نتیجه خود آن شئی پوشیده میشود در لفافه ی حرفهای ما، و به جای آشکار شدن پنهان میشود.
دیگر مومن شده ام وقتی انسانها از چیزی میگویند نباید فکر کرد دارند چه میگویند. باید اندیشید دارند با این حرفها چه چیزی را پنهان میکنند.سخنان گفته شده سعی در پس زدن کدام حقایق ناگفته دارند؟!
اصالت و حقیقت با سکوت است ، صدا اتفاقی است برای پنهان کردن مهابت ویرانگر سکوت ، مثل سوت زدنهای کودکی و نوجوانی در کوچه های تاریک تا هراسمان از رازهایی که در تاریکی نهفته اند و نمیدانستیم چیستند فروخورده شود.
و این است حکم حرف زدنهایمان ، حرف میزنیم که از خلأ بگریزیم و هرچه درک ناخودآگاه مان از آن خلأ عمیق تر باشد و هول آن نیستی را دریافته باشیم بیشتر سخن خواهیم گفت. و یکی از اسباب اینهمه گویی فردوسی و عطار و مولانا و صائب و... این است. و مگر بزرگان هنر وادب و فلسفه ی جهان چنین نیستند؟
باری این حرفها همان سوت زدنهای کودکانه است برای گریزاندن ترس ، ترسی که نخواهد گریخت چون همزاد ماست چون خود ماست.
و اینگونه میشود که همه ی سخن گفتن های بشر را من #واگویه یافته ام . وقتی پانزده بیست سال پیش به رضا گفتم:
ما چیزی به نام دیالوگ نداریم هرچه هست یک منولوگ بلند فرساینده است.. گفت این حرف خیلی چرت است اما وقتی پارسال بهش گفتم چیزی نگفت سکوت کرد.
باری این نهال دیگر #گفتگو / #منولوگ نیز حالا درختی شده است و ظرافتش را در صدای ذهنتان بجویید که غالبا وقتی دارید با کسی حرف میزنید صدای ذهنتان بیش تر از صدای گوینده ی مقابلتان طنین دارد. گویا ذهن نمیتواند تهی باشد از چیزی که مال ماست به این سبب حتا وقتی کسی دارد میگوید ما دو صدا در ذهن داریم.
باری این نکته هم اگر قبول افتد افزودن بر آن تیرگی حرف است. اینکه ما هرچه میگوییم آن را بیشتر می پوشانیم.
وقتی در همراهی قرنهای مولانا، رسیدم به:
هرچه گویی ای دم هستی از آن
پرده ای دیگر بر آن بستی بدان
آفت ادراک آن، قال است و حال
خون به خون شستن محال است و محال
دریافتم چه جالب است که حضرتش چنین دیده و بیشتر که نه تنها قال را پرده دانسته بر #آن که حال را نیز پرده دانسته ...
وبعد تر چی میدانم وقتی آن متفکر غرب نشین گفت: ما در تعریفان از چیزی فقط در چنبره ی #دال ها گرفتاریم و به این قرار هرگز نمی رسیم به #مدلول... دیدم چه غوغایی است این شباهت کأنه یک نفر است که طی قرنها دارد این کشف را با خود در میان میگذارد.
آری سخنم این بود کسی یا اهل چیزی است یا نیست، اکر باشد سخن شما برایش ،سخن خویش است گویی صدای خویش را میشنود و اگر کسی اهلیت چیزی ندارد هرگز سخن شما را نمی شنود:
راز جز با راز دان هنباز نیست
راز اندر گوش منکر راز نیست
باری بر جاده ای موهوم، پهن شده بر آسمان شب ، سالکی یگانه، قدم میزند و برای گریز از حقیقت ترسناک سکوت ، سوت میزند.
من فکر میکنم تا وقتی سوت میزنیم کودکیم و نوجوان و جوان ... آنگاه که سکوت میکنیم و با آن حقیقت مطلق یکی میشویم از مرزهای ترس گذشته ایم .
جایی که مولانای جانم هرچه اصرار کردند سخن نگفت که طبع من چونان اشتری خفته است و... یا سنایی دردمند در لحظه ی آخر توبه کرد از همه ی گفته ها که:
باز گشتم از سخن زیرا نبود
در سخن معنی و در معنی سخن
بگذار به طعنه شیخ بگوید : عجبا در همان هنگام نیز به سخن مشغول بوده.
عیب ندارد این همان رازی است که شیخش درنیافته...
مولانا نیز میدانست #اسم_اعظم سکوت است ازین رو بود که #خاموش تخلص میکرد اما سکوت نمیکرد:
ای آنکه در جان منی تلقین شعرم می کنی
گر تن زنم خامش کنم ترسم که فرمان بشنوم..
بگذار حرف بزنم زیباترین حرفها را. بگذار از عشق بگویم و رنگ کهربایی چشمهایت هنگامی که در آغوش منی اما... بگذار یادم باشد اینهمه حرف چیزی را نشان نخواهد داد مگر اینکه آن چیز در تو باشد. و بگذار در آخر مثل سهراب دعا کنم:
لب ما عطر شیار خاموشی باد
و بیفزاییم :
بودنمان خاک فراموشی باد
#محسن_بارانی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹