نیازستان
1.6K subscribers
771 photos
103 videos
130 files
236 links
به ایران:
قسم به موی تو و گیسوان بر بادت
غریق آتش نسیان نمی‌شود یادت..

ارتباط با ادمین
@Mohsenbarani_niyaz
Download Telegram
#گفتگو

- مشکلت بااین فوتبال چیه؟
+من برزیل قبل از#اسکولاری را دوست دارم آرژانتین#مارادونارا
- فوتبال کوچه خیابانی؟
+فوتبال هم مث خیلی چیزا اول#عشق بود
#پول که اومد شد#علم شد#صنعت..

@Niyazestanbarani
#گفتگو

گفتم:اینا کی اند؟این چه رفتاریه؟اون چرا اینومیگه؟این چه نذری دادنه؟و..

گفت:آیین#کربلا دریاست،زندگیه
دریا هم کف داره هم نمک هم جلبک مرواریدم ازش بیرون میاد
میتونی#مرواریدباش

@Niyazestanbarani
#گفتگو

گفت: چرا شرابی که در دنیا حرام است در بهشت وعده داده شده و ممنوع اینجا، کلی طالب دارد آنجا؟ و خندید سرخوش و شنگول

گفتم: مولانا میگوید :

نه همه جا بی خودی شر می کند
آنچنان را آنچنان تر می کند

گر بود عاقل نکو فر می شود
بد بُوَد او نیز بدتر می شود

لیک چون اغلب بدند و ناپسند
بر همه می را محرم کرده اند..

متحیر پرسید: چه ربطی داشت؟

گفتم: ویژگی شراب عریانی آدمهاست و کنار زدن نقابها، چون اغلب انسانها در پس ظاهر انسانیشان خلق و خویی دیگر دارند، می حرام شده تا جهان ِ استوار بر غفلت، ادامه یابد و چهره ی زشت انسانها آشکار نشود...
اما چون در بهشت همه نیک منش و درست کردارند شراب حلال است زیرا شراب، آن نیک منشی و درست کرداری را آشکارتر می کند و عیبی هم که ندارد هیچ، خیلی هم خوب است..

و او همچنان دارد فکر می کند..

@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#گفتگو

گفت: چندی به خدمت حاضر نبودی؟
گفت: سفر رفته بودم.
گفت: چون به سفر روند یاران را هدیه آرند.
گفت: چه باید آورد یاری را که هرچه پیشکش آرندش بِه از آن در خزانه دارد.
او تهی دستی ندارد و نیاز، نیاز آورده ام به درگاه ِ بی نیاز، که هرکه آن جوید و خواهد که ندارد.
باری چه خواهی برد به درگاه رحمان که نیک تر از آن را نداشته باشد.
باری گناه بر تا خال رخسار سپید غفران شود و زیبایی آمرزشش دو چندان..
که گفته اند؛
طاعت از دست نیاید گنهی باید کرد
دردل دوست به هرحیله رهی بایدکرد

@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#گفتگو

- درباره مادر چیزی نگفتی که...
- سعی میکنم درباره ی چیزی که نمی فهمم حرف نزنم
- خب اونقدر که میفهمیش، همون قدر دربارش بگو..
- راستش مقدار فهمیدن هام در برابر نفهمیدن هام اونقدر زیاد هست که شرمنده میشم
- همین خوبه، بنویس
" مادر، شرمنده تم "

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#گفتگو

- اینکه وزیر بهداشت آقایان گفته هنوز نود درصد مردم #کرونا نگرفته اند،جور در نمی آید
- چطور جور در نمی آید !؟
- خب معنای این حرف این است ده درصد مبتلا شده اند
- خب بله
- خب بله ندارد ده درصد هشتاد و دو میلیون می شود هشت میلیون و دویست هزار نفر نه صد و بیست سی هزار نفری که میگویند..
- آها از اون لحاظ !؟ نه برادر یحتمل نظام محاسباتی تان غلط است ایشان همان ده پانزده درصد خودی را مردم میداند که میشوند ده دوازده میلیون. ده درصد ایشان هم می شود همین صدو بیست سی هزارتا ..
البته با کسانی که بی علامت و کم علامت بوده اند...
- یاللعجب !! چقدر پرتیم ما ... یاللعجب...

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#يادداشتهای_پریشانی
#درستایش_سکوت
هرچه میگذرد جهان دگرگونه ای که سالها پیش گام درش گذاشتم بیشتر تغییر می‌کند. آنچه دوسه دهه پیش نهالکی بود خرد، اکنون درختی شده است که بخش بزرگتری از ساحت بودنم را گرفته ...
و هر نهال جمله ای است یا اندیشه ای یا خیالی و.. و یک خیال دور که اندیشه شد و جمله شد این بود که:
حرف زدن هیچ چیزی را روشن نمی کند.
ما چیزی به نام #بیان نداریم .
جمله یعنی چکیده یعنی خلاصه..
این که نمی شود. هر جمله یعنی صرف نظر کردن از چیزهای بسیار که یا مفروضشان میگیریم و یا وجود ندارند.
اصلا خود #حرف یعنی کنار و حاشیه ... ما هرگز نخواهیم توانست از #خود چیزی حرف بزنیم. هرچه میگوییم #حاشیه ی آن چیز است و در نتیجه خود آن شئی پوشیده میشود در لفافه ی حرفهای ما، و به جای آشکار شدن پنهان میشود.
دیگر مومن شده ام وقتی انسانها از چیزی میگویند نباید فکر کرد دارند چه میگویند. باید اندیشید دارند با این حرفها چه چیزی را پنهان میکنند.سخنان گفته شده سعی در پس زدن کدام حقایق ناگفته دارند؟!
اصالت و حقیقت با سکوت است ، صدا اتفاقی است برای پنهان کردن مهابت ویرانگر سکوت ، مثل سوت زدنهای کودکی و نوجوانی در کوچه های تاریک‌ تا هراسمان از رازهایی که در تاریکی نهفته اند و نمیدانستیم چیستند فروخورده شود.
و این است حکم حرف زدنهایمان ، حرف میزنیم که از خلأ بگریزیم و هرچه درک ناخودآگاه مان از آن خلأ عمیق تر باشد و هول آن نیستی را دریافته باشیم بیشتر سخن خواهیم گفت. و یکی از اسباب اینهمه گویی فردوسی و عطار و مولانا و صائب و... این است. و مگر بزرگان هنر وادب و فلسفه ی جهان چنین نیستند؟
باری این حرفها همان سوت زدنهای کودکانه است برای گریزاندن ترس ، ترسی که نخواهد گریخت چون همزاد ماست چون خود ماست.
و اینگونه میشود که همه ی سخن گفتن های بشر را من #واگویه یافته ام . وقتی پانزده بیست سال پیش به رضا گفتم:
ما چیزی به نام دیالوگ نداریم هرچه هست یک منولوگ بلند فرساینده است.. گفت این حرف خیلی چرت است اما وقتی پارسال بهش گفتم چیزی نگفت سکوت کرد.
باری این نهال دیگر #گفتگو / #منولوگ نیز حالا درختی شده است و ظرافتش را در صدای ذهنتان بجویید که غالبا وقتی دارید با کسی حرف میزنید صدای ذهنتان بیش تر از صدای گوینده ی مقابلتان طنین دارد. گویا ذهن نمی‌تواند تهی باشد از چیزی که مال ماست به این سبب حتا وقتی کسی دارد می‌گوید ما دو صدا در ذهن داریم.
باری این نکته هم اگر قبول افتد افزودن بر آن تیرگی حرف است. اینکه ما هرچه میگوییم آن را بیشتر می پوشانیم.
وقتی در همراهی قرنهای مولانا، رسیدم به:
هرچه گویی ای دم هستی از آن
پرده ای دیگر بر آن بستی بدان
آفت ادراک آن، قال است و حال
خون به خون شستن محال است و محال
دریافتم چه جالب است که حضرتش چنین دیده و بیشتر که نه تنها قال را پرده دانسته بر #آن که حال را نیز پرده دانسته ...
وبعد تر چی میدانم وقتی آن متفکر غرب نشین گفت: ما در تعریفان از چیزی فقط در چنبره ی #دال ها گرفتاریم و به این قرار هرگز نمی رسیم به #مدلول... دیدم چه غوغایی است این شباهت کأنه یک نفر است که طی قرنها دارد این کشف را با خود در میان میگذارد.
آری سخنم این بود کسی یا اهل چیزی است یا نیست، اکر باشد سخن شما برایش ،سخن خویش است گویی صدای خویش را می‌شنود و اگر کسی اهلیت چیزی ندارد هرگز سخن شما را نمی شنود:
راز جز با راز دان هنباز نیست
راز اندر گوش منکر راز نیست
باری بر جاده ای موهوم، پهن شده بر آسمان شب ، سالکی یگانه، قدم میزند و برای گریز از حقیقت ترسناک سکوت ، سوت میزند.
من فکر میکنم تا وقتی سوت میزنیم کودکیم و نوجوان و جوان ... آنگاه که سکوت میکنیم و با آن حقیقت مطلق یکی میشویم از مرزهای ترس گذشته ایم .
جایی که مولانای جانم هرچه اصرار کردند سخن نگفت که طبع من چونان اشتری خفته است و... یا سنایی دردمند در لحظه ی آخر توبه کرد از همه ی گفته ها که:
باز گشتم از سخن زیرا نبود
در سخن معنی و در معنی سخن
بگذار به طعنه شیخ بگوید : عجبا در همان هنگام نیز به سخن مشغول بوده.
عیب ندارد این همان رازی است که شیخش درنیافته...
مولانا نیز میدانست #اسم_اعظم سکوت است ازین رو بود که #خاموش تخلص میکرد اما سکوت نمی‌کرد:
ای آنکه در جان منی تلقین شعرم می کنی
گر تن زنم خامش کنم ترسم که فرمان بشنوم..
بگذار حرف بزنم زیباترین حرفها را. بگذار از عشق بگویم و رنگ کهربایی چشمهایت هنگامی که در آغوش منی اما... بگذار یادم باشد اینهمه حرف چیزی را نشان نخواهد داد مگر اینکه آن چیز در تو باشد. و بگذار در آخر مثل سهراب دعا کنم:
لب ما عطر شیار خاموشی باد
و بیفزاییم :
بودنمان خاک فراموشی باد
#محسن_بارانی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#باغستان
...وقتی در روح جوانه می زند که کار تن دارد ساخته می شود. آگاهی وقتی می آید که باغ رفته است.فقط آگاهی به باغ - یاد آن - در خاطره می‌ماند... ص ۱۶ کتاب
چه دارد #باغ برای ما ایرانیان؟ چه رازی دارد و چه رمزی است باغ؟! باغی که نشسته در اعماق وجود ما؟! ما همچنان حسرت باغ داریم کدام ایرانی است که باغ و باغچه نخواهد و چرا؟
بهشت چه؟ چرا در باغ تعبیرش کرده اند؟!
نگارگری های ایرانی اساسش باغ است حتا در نبرد رستم و سهراب یا‌ رستم و اسفندیار آن ته ها ردیفی از سرو هست که تداعی باغ می کند و...
#شاهرخ_مسکوب عزیز را با #سوگ_سیاوش یافتم و دیگر از دست ننهادم چون آثارش جز واجبات است.
#گفتگو_درباغ یک گفتگو نیست، واگویه ا ی #فرارونده_درواقع است.
چاپی که در دست من است از باغ آینه ۱۳۷۱ است..
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#گفتگو

گفتم: در اوج مرگ و ویرانی رو دیوار نوشتند؛
ما، دربندان ِ امیدیم..
گفت: چه خوب نوشتند..

@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#گفتگو

گفتم: در اوج مرگ و ویرانی رو دیوار نوشتند؛
ما، دربندان ِ امیدیم..
گفت: چه خوب نوشتند..

@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹