Forwarded from اتچ بات
#دوشنبه_های_سینما
#دایره_ی_مینا
فرض کنید این روزها کسی دوربینش را بردارد و همراه یک نیازمند #پیوندکلیه، برود در بیمارستانها و مراکز درمانی این روزها، سری هم بزند به کوچه پس کوچه های #دارو و... البته برود زیر پوست اینها..
به نظرتان چه قیامتی به پا خواهدشد؟!
تصورش نیز ویرانگر است بسیار..
حال بروید چهل و سه چهارسال پیش، جامعه ی ایرانی کاملا از #روستانشینی دارد کنده میشود اما #شهرنشین نشده بلکه #حاشیه_نشین شده (فکرکنید چهل سال بعد یک مجموعه ی ناپخته اسمش میشود #درحاشیه که اتفاقی؟!؟! به همان حوزه ی بهداشت سرک کشیده)
به هرحال دراین دوره ی انتقال و برزخ کشنده (از ده نشینی به حاشیه نشینی) طبق معمول عده ای #بچه_زرنگ پیدایشان میشود تا از خون_مردم خوری به نان و نوا برسند..
#موسی میرود تا پس از مدتی تعمق و دوری از قومش، قوانین نجات بخش را بیاورد او برادرش را مسول مهار قوم خود میکند اما در خلاء موسی #سامری سربرمیکشد و...میشود آنچه میشود..
کسی به #مهرجویی میگوید بیا شیراز تا وضع خون خری و خون فروشی مردم فقیر یا معتاد را نشانت بدهم #مهرجویی هنرمند و متعهد میرود و تکان میخورد..
در برگشت با #ساعدی حالا به دردمرده ی در غربت به خاک سپرده، گفتگو میکند و دومین فیلمنامه را براساس داستانی از او مینویسد. فیلمی ساخته میشود به نام #دایره_ی_ مینا با بازی انتظامی، فروزان، علی نصیریان سعید کنگرانی و..
۱۳۵۳ است اغلب متولیان پزشکی با فیلم مخالفند. فیلم توقیف میشود #پهلوی فیلم را میبیند با عصبانیت میگوید: این چه وضعی است سازنده را پیدا کنید اگر دروغ ساخته محاکمه شود اگر راست است مسولان توبیخ شوند که این چه اوضاع اسف باری است...
فیلم در خارج از کشور با استقبال روبرو میشود و سرانجام بعد از چهار سال در فروردین ۱۳۵۷ اکران میشود. اما طوفان انقلاب همان روستاییان حاشیه نشین شروع شده است. فیلم توقیف شده دیده نمیشود چنانکه بعدها بانوی مهرجویی سربریده میشود و #علی_سنتوری بی همانندش به مسلخ میرود...
#مهرجویی و آثارش را حتما دریابید...
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#دایره_ی_مینا
فرض کنید این روزها کسی دوربینش را بردارد و همراه یک نیازمند #پیوندکلیه، برود در بیمارستانها و مراکز درمانی این روزها، سری هم بزند به کوچه پس کوچه های #دارو و... البته برود زیر پوست اینها..
به نظرتان چه قیامتی به پا خواهدشد؟!
تصورش نیز ویرانگر است بسیار..
حال بروید چهل و سه چهارسال پیش، جامعه ی ایرانی کاملا از #روستانشینی دارد کنده میشود اما #شهرنشین نشده بلکه #حاشیه_نشین شده (فکرکنید چهل سال بعد یک مجموعه ی ناپخته اسمش میشود #درحاشیه که اتفاقی؟!؟! به همان حوزه ی بهداشت سرک کشیده)
به هرحال دراین دوره ی انتقال و برزخ کشنده (از ده نشینی به حاشیه نشینی) طبق معمول عده ای #بچه_زرنگ پیدایشان میشود تا از خون_مردم خوری به نان و نوا برسند..
#موسی میرود تا پس از مدتی تعمق و دوری از قومش، قوانین نجات بخش را بیاورد او برادرش را مسول مهار قوم خود میکند اما در خلاء موسی #سامری سربرمیکشد و...میشود آنچه میشود..
کسی به #مهرجویی میگوید بیا شیراز تا وضع خون خری و خون فروشی مردم فقیر یا معتاد را نشانت بدهم #مهرجویی هنرمند و متعهد میرود و تکان میخورد..
در برگشت با #ساعدی حالا به دردمرده ی در غربت به خاک سپرده، گفتگو میکند و دومین فیلمنامه را براساس داستانی از او مینویسد. فیلمی ساخته میشود به نام #دایره_ی_ مینا با بازی انتظامی، فروزان، علی نصیریان سعید کنگرانی و..
۱۳۵۳ است اغلب متولیان پزشکی با فیلم مخالفند. فیلم توقیف میشود #پهلوی فیلم را میبیند با عصبانیت میگوید: این چه وضعی است سازنده را پیدا کنید اگر دروغ ساخته محاکمه شود اگر راست است مسولان توبیخ شوند که این چه اوضاع اسف باری است...
فیلم در خارج از کشور با استقبال روبرو میشود و سرانجام بعد از چهار سال در فروردین ۱۳۵۷ اکران میشود. اما طوفان انقلاب همان روستاییان حاشیه نشین شروع شده است. فیلم توقیف شده دیده نمیشود چنانکه بعدها بانوی مهرجویی سربریده میشود و #علی_سنتوری بی همانندش به مسلخ میرود...
#مهرجویی و آثارش را حتما دریابید...
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
Telegram
attach 📎
#عاشورا
#چندسخن_درباره_ی_آیین_عاشورا(۲)
در یادداشت پیشین👆👆 جان کلام این شد که آدمیزاد ذاتا #تقلیل_گراست او برای اینکه بتوان بار خردکننده و شگفت #هستی_آگاهانه را #حمل کند مجبور است #کلان_مفاهیم را خُردکند (تجزّی و تجزیه ی مفاهیم، تعدّد و تعداد میاورد و این کثرت ذاتا و کم کم موجب فراموشی اجزایی از آن حقیقت واحد میشود، به این شکل کاری که آمده بود تا حقیقتی را بر ما آشکار کند نهایتا منجر به کتمان حقیقت میشود)
یا اینکه انسان مفاهیم را خلاصه میکند در مصادیق، مثلا #هستی را به #هست ها #تعبیر میکند نوعی جایگزین کردن مثلا پوسته به جای مغز، پس از مدتی این پوسته خودش مغز تلقی میشود و انسان پوسته ای دیگر برآن می تند و نهایتا با گذر زمان چیزی به عنوان یک مفهوم معرفی میشود که نه تنها ربطی به #حقیقت_نخستین ندارد بلکه نافی و متضاد آن حقیقت نیز میشود.
توجه کردن به چند جز از یک دستگاه پیچیده و اصرار بر آنها و تکرار اصالت بلاشکشان، ازدیگر راههای #تقلیل_گرایی است مثلا خلاصه کردن موضوع و مطلب پیچیده در چند بن مایه یا چند ویژگی برای درک آن و..
همه ی اینها نهایتا منجر به تحقق کلمه ی قرآنی #تحریف میشود.
مبحث بسیار پندآموزی که متخصص و متبحرانش #بنی_اسراییل بوده اند.
بنی اسراییل (یهود بسیار زبل و احبار اهل سگالش و کلاشان تاریخ) برای من یک نوع #بودن هستند. مثلا من برخی علمای عالم اسلام و تشیع را در چنین نوعی از بودن می یابم، کسانی که برای من ذیل ترکیب مولدان_اسراییلات توضیح داده میشوند.
از نظر من چنین #بودی، #بنی_اسراییل در معنای مغضوب قرآنی است. محرّفان پرادعای مذهبی که مثلا به واضع و خود شارع ایراد میگیرند که ؛ تو نمیفهمی اینگونه است که ما میگوییم. (برخورد ایشان را با مسیح، محمد و نهایتا مهدی در نظر بیاورید)
همانها که چنان پیامبر اکرم را خون به جگرکردند که هیچ کس نکرد..
اهالی #تحریف بزرگترین و خطرناک ترین تقلیل_گرایانی هستند که در طول تاریخ مهیب ترین ضربات را به حقیقت زده اند
آین سربازان تیرگی چنانکه آمد بسیار متبحرند زیرا کارشان #وجودی ایشان است به مرور دانه های تحریف چنان درشان پرورده میشود که جزلاینفک هویتشان میشود.
نگاهی به عناد ایشان با حضرت رسالت عمق سیاهکاری ایشان را نشان خواهد داد؛
یحرّفون الکلم عن مواضعه و یا؛
یحرفون الکلم من بعد مواضعه...
سخنها دارد
مفسران و ژرف نگران در قرآن وجوهی برای تحریف برشمرده اند مثلا گفته اند برخی باسوادان #یهود (در معنای من) احکام تورات و طبعا بعدا انجیل و قرآن را تغییر میدادند (مثلا حد زنا را برای ثروتمندان از رجم به تازیانه یا سیاه کردن چهره می رساندند مثل احکام ق.ق ما درباب دوستان و مثلا مردم عادی) برخی سخن از مرضی شگفت کرده اند که در قرآن بدیشان نسبت داده شده، به و سبب همریشگی عربی_عبری، ایشان تلفظ برخی کلمات را به شکل عبری به زبان می آوردند مثلا به پیامبر میگفتند راعنا یا ِسمعنا و طوری تلفظ میکردند که معنایی اساسا متفاوت میداد وطعنه، تمسخر، دشمنی و.. را در خود آشکار میکرد.
برخی دیگر مثل علامه ی طباطبایی به تفسیر و تاویل مغرضانه اشاره کرده اند و..
نکته این است تحریف از #حرف است و حرف به معنای #کنار، #جنب #حاشیه و.. است تحریف یعنی اخراج کلام الله از منهج و مسیری که دارد به هرشکل ممکن.
یعنی تعطیلی #صراط_مستقیم، یعنی راه مغضوبان و گمراه_کنندگان ( ضالین اشتباه ترجمه شده گمراه نیستند بل گمراهانی اند که موجودیت شان #گمراه کنندگی است.
تحریف کارش به حاشیه بردن متن است. یادم هست درکودکی پ نوجوانی حاشیه های قرآن آبی رنگم برایم جالب تر از متن میشد و در زندگی انسان این جذابیت حاشیه امری است انمار نشدنی.
به هرحال کسی با تمام توان ذاتی اش میشود محرّف و طرف مقابل که پذیرا میشود، میشود منحرف، که انحراف پذیرش بردن به حاشیه است.
حال این دو مقدمه را داشته باشیم تا در یادداشت بعد کمی از کربلا و عاشورا بگویم..
محسن_یارمحمدی
جستجوگر فرهنگ ایران
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#چندسخن_درباره_ی_آیین_عاشورا(۲)
در یادداشت پیشین👆👆 جان کلام این شد که آدمیزاد ذاتا #تقلیل_گراست او برای اینکه بتوان بار خردکننده و شگفت #هستی_آگاهانه را #حمل کند مجبور است #کلان_مفاهیم را خُردکند (تجزّی و تجزیه ی مفاهیم، تعدّد و تعداد میاورد و این کثرت ذاتا و کم کم موجب فراموشی اجزایی از آن حقیقت واحد میشود، به این شکل کاری که آمده بود تا حقیقتی را بر ما آشکار کند نهایتا منجر به کتمان حقیقت میشود)
یا اینکه انسان مفاهیم را خلاصه میکند در مصادیق، مثلا #هستی را به #هست ها #تعبیر میکند نوعی جایگزین کردن مثلا پوسته به جای مغز، پس از مدتی این پوسته خودش مغز تلقی میشود و انسان پوسته ای دیگر برآن می تند و نهایتا با گذر زمان چیزی به عنوان یک مفهوم معرفی میشود که نه تنها ربطی به #حقیقت_نخستین ندارد بلکه نافی و متضاد آن حقیقت نیز میشود.
توجه کردن به چند جز از یک دستگاه پیچیده و اصرار بر آنها و تکرار اصالت بلاشکشان، ازدیگر راههای #تقلیل_گرایی است مثلا خلاصه کردن موضوع و مطلب پیچیده در چند بن مایه یا چند ویژگی برای درک آن و..
همه ی اینها نهایتا منجر به تحقق کلمه ی قرآنی #تحریف میشود.
مبحث بسیار پندآموزی که متخصص و متبحرانش #بنی_اسراییل بوده اند.
بنی اسراییل (یهود بسیار زبل و احبار اهل سگالش و کلاشان تاریخ) برای من یک نوع #بودن هستند. مثلا من برخی علمای عالم اسلام و تشیع را در چنین نوعی از بودن می یابم، کسانی که برای من ذیل ترکیب مولدان_اسراییلات توضیح داده میشوند.
از نظر من چنین #بودی، #بنی_اسراییل در معنای مغضوب قرآنی است. محرّفان پرادعای مذهبی که مثلا به واضع و خود شارع ایراد میگیرند که ؛ تو نمیفهمی اینگونه است که ما میگوییم. (برخورد ایشان را با مسیح، محمد و نهایتا مهدی در نظر بیاورید)
همانها که چنان پیامبر اکرم را خون به جگرکردند که هیچ کس نکرد..
اهالی #تحریف بزرگترین و خطرناک ترین تقلیل_گرایانی هستند که در طول تاریخ مهیب ترین ضربات را به حقیقت زده اند
آین سربازان تیرگی چنانکه آمد بسیار متبحرند زیرا کارشان #وجودی ایشان است به مرور دانه های تحریف چنان درشان پرورده میشود که جزلاینفک هویتشان میشود.
نگاهی به عناد ایشان با حضرت رسالت عمق سیاهکاری ایشان را نشان خواهد داد؛
یحرّفون الکلم عن مواضعه و یا؛
یحرفون الکلم من بعد مواضعه...
سخنها دارد
مفسران و ژرف نگران در قرآن وجوهی برای تحریف برشمرده اند مثلا گفته اند برخی باسوادان #یهود (در معنای من) احکام تورات و طبعا بعدا انجیل و قرآن را تغییر میدادند (مثلا حد زنا را برای ثروتمندان از رجم به تازیانه یا سیاه کردن چهره می رساندند مثل احکام ق.ق ما درباب دوستان و مثلا مردم عادی) برخی سخن از مرضی شگفت کرده اند که در قرآن بدیشان نسبت داده شده، به و سبب همریشگی عربی_عبری، ایشان تلفظ برخی کلمات را به شکل عبری به زبان می آوردند مثلا به پیامبر میگفتند راعنا یا ِسمعنا و طوری تلفظ میکردند که معنایی اساسا متفاوت میداد وطعنه، تمسخر، دشمنی و.. را در خود آشکار میکرد.
برخی دیگر مثل علامه ی طباطبایی به تفسیر و تاویل مغرضانه اشاره کرده اند و..
نکته این است تحریف از #حرف است و حرف به معنای #کنار، #جنب #حاشیه و.. است تحریف یعنی اخراج کلام الله از منهج و مسیری که دارد به هرشکل ممکن.
یعنی تعطیلی #صراط_مستقیم، یعنی راه مغضوبان و گمراه_کنندگان ( ضالین اشتباه ترجمه شده گمراه نیستند بل گمراهانی اند که موجودیت شان #گمراه کنندگی است.
تحریف کارش به حاشیه بردن متن است. یادم هست درکودکی پ نوجوانی حاشیه های قرآن آبی رنگم برایم جالب تر از متن میشد و در زندگی انسان این جذابیت حاشیه امری است انمار نشدنی.
به هرحال کسی با تمام توان ذاتی اش میشود محرّف و طرف مقابل که پذیرا میشود، میشود منحرف، که انحراف پذیرش بردن به حاشیه است.
حال این دو مقدمه را داشته باشیم تا در یادداشت بعد کمی از کربلا و عاشورا بگویم..
محسن_یارمحمدی
جستجوگر فرهنگ ایران
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#يادداشتهای_پریشانی
#درستایش_سکوت
هرچه میگذرد جهان دگرگونه ای که سالها پیش گام درش گذاشتم بیشتر تغییر میکند. آنچه دوسه دهه پیش نهالکی بود خرد، اکنون درختی شده است که بخش بزرگتری از ساحت بودنم را گرفته ...
و هر نهال جمله ای است یا اندیشه ای یا خیالی و.. و یک خیال دور که اندیشه شد و جمله شد این بود که:
حرف زدن هیچ چیزی را روشن نمی کند.
ما چیزی به نام #بیان نداریم .
جمله یعنی چکیده یعنی خلاصه..
این که نمی شود. هر جمله یعنی صرف نظر کردن از چیزهای بسیار که یا مفروضشان میگیریم و یا وجود ندارند.
اصلا خود #حرف یعنی کنار و حاشیه ... ما هرگز نخواهیم توانست از #خود چیزی حرف بزنیم. هرچه میگوییم #حاشیه ی آن چیز است و در نتیجه خود آن شئی پوشیده میشود در لفافه ی حرفهای ما، و به جای آشکار شدن پنهان میشود.
دیگر مومن شده ام وقتی انسانها از چیزی میگویند نباید فکر کرد دارند چه میگویند. باید اندیشید دارند با این حرفها چه چیزی را پنهان میکنند.سخنان گفته شده سعی در پس زدن کدام حقایق ناگفته دارند؟!
اصالت و حقیقت با سکوت است ، صدا اتفاقی است برای پنهان کردن مهابت ویرانگر سکوت ، مثل سوت زدنهای کودکی و نوجوانی در کوچه های تاریک تا هراسمان از رازهایی که در تاریکی نهفته اند و نمیدانستیم چیستند فروخورده شود.
و این است حکم حرف زدنهایمان ، حرف میزنیم که از خلأ بگریزیم و هرچه درک ناخودآگاه مان از آن خلأ عمیق تر باشد و هول آن نیستی را دریافته باشیم بیشتر سخن خواهیم گفت. و یکی از اسباب اینهمه گویی فردوسی و عطار و مولانا و صائب و... این است. و مگر بزرگان هنر وادب و فلسفه ی جهان چنین نیستند؟
باری این حرفها همان سوت زدنهای کودکانه است برای گریزاندن ترس ، ترسی که نخواهد گریخت چون همزاد ماست چون خود ماست.
و اینگونه میشود که همه ی سخن گفتن های بشر را من #واگویه یافته ام . وقتی پانزده بیست سال پیش به رضا گفتم:
ما چیزی به نام دیالوگ نداریم هرچه هست یک منولوگ بلند فرساینده است.. گفت این حرف خیلی چرت است اما وقتی پارسال بهش گفتم چیزی نگفت سکوت کرد.
باری این نهال دیگر #گفتگو / #منولوگ نیز حالا درختی شده است و ظرافتش را در صدای ذهنتان بجویید که غالبا وقتی دارید با کسی حرف میزنید صدای ذهنتان بیش تر از صدای گوینده ی مقابلتان طنین دارد. گویا ذهن نمیتواند تهی باشد از چیزی که مال ماست به این سبب حتا وقتی کسی دارد میگوید ما دو صدا در ذهن داریم.
باری این نکته هم اگر قبول افتد افزودن بر آن تیرگی حرف است. اینکه ما هرچه میگوییم آن را بیشتر می پوشانیم.
وقتی در همراهی قرنهای مولانا، رسیدم به:
هرچه گویی ای دم هستی از آن
پرده ای دیگر بر آن بستی بدان
آفت ادراک آن، قال است و حال
خون به خون شستن محال است و محال
دریافتم چه جالب است که حضرتش چنین دیده و بیشتر که نه تنها قال را پرده دانسته بر #آن که حال را نیز پرده دانسته ...
وبعد تر چی میدانم وقتی آن متفکر غرب نشین گفت: ما در تعریفان از چیزی فقط در چنبره ی #دال ها گرفتاریم و به این قرار هرگز نمی رسیم به #مدلول... دیدم چه غوغایی است این شباهت کأنه یک نفر است که طی قرنها دارد این کشف را با خود در میان میگذارد.
آری سخنم این بود کسی یا اهل چیزی است یا نیست، اکر باشد سخن شما برایش ،سخن خویش است گویی صدای خویش را میشنود و اگر کسی اهلیت چیزی ندارد هرگز سخن شما را نمی شنود:
راز جز با راز دان هنباز نیست
راز اندر گوش منکر راز نیست
باری بر جاده ای موهوم، پهن شده بر آسمان شب ، سالکی یگانه، قدم میزند و برای گریز از حقیقت ترسناک سکوت ، سوت میزند.
من فکر میکنم تا وقتی سوت میزنیم کودکیم و نوجوان و جوان ... آنگاه که سکوت میکنیم و با آن حقیقت مطلق یکی میشویم از مرزهای ترس گذشته ایم .
جایی که مولانای جانم هرچه اصرار کردند سخن نگفت که طبع من چونان اشتری خفته است و... یا سنایی دردمند در لحظه ی آخر توبه کرد از همه ی گفته ها که:
باز گشتم از سخن زیرا نبود
در سخن معنی و در معنی سخن
بگذار به طعنه شیخ بگوید : عجبا در همان هنگام نیز به سخن مشغول بوده.
عیب ندارد این همان رازی است که شیخش درنیافته...
مولانا نیز میدانست #اسم_اعظم سکوت است ازین رو بود که #خاموش تخلص میکرد اما سکوت نمیکرد:
ای آنکه در جان منی تلقین شعرم می کنی
گر تن زنم خامش کنم ترسم که فرمان بشنوم..
بگذار حرف بزنم زیباترین حرفها را. بگذار از عشق بگویم و رنگ کهربایی چشمهایت هنگامی که در آغوش منی اما... بگذار یادم باشد اینهمه حرف چیزی را نشان نخواهد داد مگر اینکه آن چیز در تو باشد. و بگذار در آخر مثل سهراب دعا کنم:
لب ما عطر شیار خاموشی باد
و بیفزاییم :
بودنمان خاک فراموشی باد
#محسن_بارانی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#درستایش_سکوت
هرچه میگذرد جهان دگرگونه ای که سالها پیش گام درش گذاشتم بیشتر تغییر میکند. آنچه دوسه دهه پیش نهالکی بود خرد، اکنون درختی شده است که بخش بزرگتری از ساحت بودنم را گرفته ...
و هر نهال جمله ای است یا اندیشه ای یا خیالی و.. و یک خیال دور که اندیشه شد و جمله شد این بود که:
حرف زدن هیچ چیزی را روشن نمی کند.
ما چیزی به نام #بیان نداریم .
جمله یعنی چکیده یعنی خلاصه..
این که نمی شود. هر جمله یعنی صرف نظر کردن از چیزهای بسیار که یا مفروضشان میگیریم و یا وجود ندارند.
اصلا خود #حرف یعنی کنار و حاشیه ... ما هرگز نخواهیم توانست از #خود چیزی حرف بزنیم. هرچه میگوییم #حاشیه ی آن چیز است و در نتیجه خود آن شئی پوشیده میشود در لفافه ی حرفهای ما، و به جای آشکار شدن پنهان میشود.
دیگر مومن شده ام وقتی انسانها از چیزی میگویند نباید فکر کرد دارند چه میگویند. باید اندیشید دارند با این حرفها چه چیزی را پنهان میکنند.سخنان گفته شده سعی در پس زدن کدام حقایق ناگفته دارند؟!
اصالت و حقیقت با سکوت است ، صدا اتفاقی است برای پنهان کردن مهابت ویرانگر سکوت ، مثل سوت زدنهای کودکی و نوجوانی در کوچه های تاریک تا هراسمان از رازهایی که در تاریکی نهفته اند و نمیدانستیم چیستند فروخورده شود.
و این است حکم حرف زدنهایمان ، حرف میزنیم که از خلأ بگریزیم و هرچه درک ناخودآگاه مان از آن خلأ عمیق تر باشد و هول آن نیستی را دریافته باشیم بیشتر سخن خواهیم گفت. و یکی از اسباب اینهمه گویی فردوسی و عطار و مولانا و صائب و... این است. و مگر بزرگان هنر وادب و فلسفه ی جهان چنین نیستند؟
باری این حرفها همان سوت زدنهای کودکانه است برای گریزاندن ترس ، ترسی که نخواهد گریخت چون همزاد ماست چون خود ماست.
و اینگونه میشود که همه ی سخن گفتن های بشر را من #واگویه یافته ام . وقتی پانزده بیست سال پیش به رضا گفتم:
ما چیزی به نام دیالوگ نداریم هرچه هست یک منولوگ بلند فرساینده است.. گفت این حرف خیلی چرت است اما وقتی پارسال بهش گفتم چیزی نگفت سکوت کرد.
باری این نهال دیگر #گفتگو / #منولوگ نیز حالا درختی شده است و ظرافتش را در صدای ذهنتان بجویید که غالبا وقتی دارید با کسی حرف میزنید صدای ذهنتان بیش تر از صدای گوینده ی مقابلتان طنین دارد. گویا ذهن نمیتواند تهی باشد از چیزی که مال ماست به این سبب حتا وقتی کسی دارد میگوید ما دو صدا در ذهن داریم.
باری این نکته هم اگر قبول افتد افزودن بر آن تیرگی حرف است. اینکه ما هرچه میگوییم آن را بیشتر می پوشانیم.
وقتی در همراهی قرنهای مولانا، رسیدم به:
هرچه گویی ای دم هستی از آن
پرده ای دیگر بر آن بستی بدان
آفت ادراک آن، قال است و حال
خون به خون شستن محال است و محال
دریافتم چه جالب است که حضرتش چنین دیده و بیشتر که نه تنها قال را پرده دانسته بر #آن که حال را نیز پرده دانسته ...
وبعد تر چی میدانم وقتی آن متفکر غرب نشین گفت: ما در تعریفان از چیزی فقط در چنبره ی #دال ها گرفتاریم و به این قرار هرگز نمی رسیم به #مدلول... دیدم چه غوغایی است این شباهت کأنه یک نفر است که طی قرنها دارد این کشف را با خود در میان میگذارد.
آری سخنم این بود کسی یا اهل چیزی است یا نیست، اکر باشد سخن شما برایش ،سخن خویش است گویی صدای خویش را میشنود و اگر کسی اهلیت چیزی ندارد هرگز سخن شما را نمی شنود:
راز جز با راز دان هنباز نیست
راز اندر گوش منکر راز نیست
باری بر جاده ای موهوم، پهن شده بر آسمان شب ، سالکی یگانه، قدم میزند و برای گریز از حقیقت ترسناک سکوت ، سوت میزند.
من فکر میکنم تا وقتی سوت میزنیم کودکیم و نوجوان و جوان ... آنگاه که سکوت میکنیم و با آن حقیقت مطلق یکی میشویم از مرزهای ترس گذشته ایم .
جایی که مولانای جانم هرچه اصرار کردند سخن نگفت که طبع من چونان اشتری خفته است و... یا سنایی دردمند در لحظه ی آخر توبه کرد از همه ی گفته ها که:
باز گشتم از سخن زیرا نبود
در سخن معنی و در معنی سخن
بگذار به طعنه شیخ بگوید : عجبا در همان هنگام نیز به سخن مشغول بوده.
عیب ندارد این همان رازی است که شیخش درنیافته...
مولانا نیز میدانست #اسم_اعظم سکوت است ازین رو بود که #خاموش تخلص میکرد اما سکوت نمیکرد:
ای آنکه در جان منی تلقین شعرم می کنی
گر تن زنم خامش کنم ترسم که فرمان بشنوم..
بگذار حرف بزنم زیباترین حرفها را. بگذار از عشق بگویم و رنگ کهربایی چشمهایت هنگامی که در آغوش منی اما... بگذار یادم باشد اینهمه حرف چیزی را نشان نخواهد داد مگر اینکه آن چیز در تو باشد. و بگذار در آخر مثل سهراب دعا کنم:
لب ما عطر شیار خاموشی باد
و بیفزاییم :
بودنمان خاک فراموشی باد
#محسن_بارانی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from اتچ بات
#دوشنبه_های_سینما
#دایره_ی_مینا
فرض کنید این روزها کسی دوربینش را بردارد و همراه یک نیازمند #پیوندکلیه، برود در بیمارستانها و مراکز درمانی این روزها، سری هم بزند به کوچه پس کوچه های #دارو و... البته برود زیر پوست اینها..
به نظرتان چه قیامتی به پا خواهدشد؟!
تصورش نیز ویرانگر است بسیار..
حال بروید چهل و سه چهارسال پیش، جامعه ی ایرانی کاملا از #روستانشینی دارد کنده میشود اما #شهرنشین نشده بلکه #حاشیه_نشین شده (فکرکنید چهل سال بعد یک مجموعه ی ناپخته اسمش میشود #درحاشیه که اتفاقی؟!؟! به همان حوزه ی بهداشت سرک کشیده)
به هرحال دراین دوره ی انتقال و برزخ کشنده (از ده نشینی به حاشیه نشینی) طبق معمول عده ای #بچه_زرنگ پیدایشان میشود تا از خون_مردم خوری به نان و نوا برسند..
#موسی میرود تا پس از مدتی تعمق و دوری از قومش، قوانین نجات بخش را بیاورد او برادرش را مسول مهار قوم خود میکند اما در خلاء موسی #سامری سربرمیکشد و...میشود آنچه میشود..
کسی به #مهرجویی میگوید بیا شیراز تا وضع خون خری و خون فروشی مردم فقیر یا معتاد را نشانت بدهم #مهرجویی هنرمند و متعهد میرود و تکان میخورد..
در برگشت با #ساعدی حالا به دردمرده ی در غربت به خاک سپرده، گفتگو میکند و دومین فیلمنامه را براساس داستانی از او مینویسد. فیلمی ساخته میشود به نام #دایره_ی_ مینا با بازی انتظامی، فروزان، علی نصیریان سعید کنگرانی و..
۱۳۵۳ است اغلب متولیان پزشکی با فیلم مخالفند. فیلم توقیف میشود #پهلوی فیلم را میبیند با عصبانیت میگوید: این چه وضعی است سازنده را پیدا کنید اگر دروغ ساخته محاکمه شود اگر راست است مسولان توبیخ شوند که این چه اوضاع اسف باری است...
فیلم در خارج از کشور با استقبال روبرو میشود و سرانجام بعد از چهار سال در فروردین ۱۳۵۷ اکران میشود. اما طوفان انقلاب همان روستاییان حاشیه نشین شروع شده است. فیلم توقیف شده دیده نمیشود چنانکه بعدها بانوی مهرجویی سربریده میشود و #علی_سنتوری بی همانندش به مسلخ میرود...
#مهرجویی و آثارش را حتما دریابید...
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#دایره_ی_مینا
فرض کنید این روزها کسی دوربینش را بردارد و همراه یک نیازمند #پیوندکلیه، برود در بیمارستانها و مراکز درمانی این روزها، سری هم بزند به کوچه پس کوچه های #دارو و... البته برود زیر پوست اینها..
به نظرتان چه قیامتی به پا خواهدشد؟!
تصورش نیز ویرانگر است بسیار..
حال بروید چهل و سه چهارسال پیش، جامعه ی ایرانی کاملا از #روستانشینی دارد کنده میشود اما #شهرنشین نشده بلکه #حاشیه_نشین شده (فکرکنید چهل سال بعد یک مجموعه ی ناپخته اسمش میشود #درحاشیه که اتفاقی؟!؟! به همان حوزه ی بهداشت سرک کشیده)
به هرحال دراین دوره ی انتقال و برزخ کشنده (از ده نشینی به حاشیه نشینی) طبق معمول عده ای #بچه_زرنگ پیدایشان میشود تا از خون_مردم خوری به نان و نوا برسند..
#موسی میرود تا پس از مدتی تعمق و دوری از قومش، قوانین نجات بخش را بیاورد او برادرش را مسول مهار قوم خود میکند اما در خلاء موسی #سامری سربرمیکشد و...میشود آنچه میشود..
کسی به #مهرجویی میگوید بیا شیراز تا وضع خون خری و خون فروشی مردم فقیر یا معتاد را نشانت بدهم #مهرجویی هنرمند و متعهد میرود و تکان میخورد..
در برگشت با #ساعدی حالا به دردمرده ی در غربت به خاک سپرده، گفتگو میکند و دومین فیلمنامه را براساس داستانی از او مینویسد. فیلمی ساخته میشود به نام #دایره_ی_ مینا با بازی انتظامی، فروزان، علی نصیریان سعید کنگرانی و..
۱۳۵۳ است اغلب متولیان پزشکی با فیلم مخالفند. فیلم توقیف میشود #پهلوی فیلم را میبیند با عصبانیت میگوید: این چه وضعی است سازنده را پیدا کنید اگر دروغ ساخته محاکمه شود اگر راست است مسولان توبیخ شوند که این چه اوضاع اسف باری است...
فیلم در خارج از کشور با استقبال روبرو میشود و سرانجام بعد از چهار سال در فروردین ۱۳۵۷ اکران میشود. اما طوفان انقلاب همان روستاییان حاشیه نشین شروع شده است. فیلم توقیف شده دیده نمیشود چنانکه بعدها بانوی مهرجویی سربریده میشود و #علی_سنتوری بی همانندش به مسلخ میرود...
#مهرجویی و آثارش را حتما دریابید...
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
Telegram
attach 📎