#دل_سخن
#حکایت_دردستان_ایران
...دوست عزیزی میگفت: همچنان و برای برون رفت ازین روزگار ویرانی، ازین ایام سرگردانی، ازین تباهی شیطانی و... اصرار داری به خواندن و مطالعه و..؟ سی سال است که همه جا همین را میگویی و همین را میجویی، اتفاق مبارکی افتاده؟! اوضاع این کشور بهتر شده؟!
میگویم:
عزیزجان، اولا اگر اوضاع بهتر نشده دقیقا به این سبب است که اکثریت ملت اهل دقت و مطالعه و... نشده اند که اگر این کشور، ده درصد، فقط هشتصد نهصد هزار نفر اهل مطالعه و دقت داشت هرگز این سرنوشت را نداشتیم.
دیگر اینکه به قول شما در این شرایط سردرگمی، حیرت، تاریکی شیطانی، ناتوانی و ویرانی به گمانم هرعکس العملی میتواند ویرانی بزرگتری در پی داشته باشد، من دژ استوار #صبر را پناه ملت میدانم که إنّ الله مع الصابرین و شک ندارم که زمستان هرچه سخت تر روسیاهی زغال بیشتر..
سومین حرف این است:
در طول تاریخ بشر، کسانی موفق شده اند تاثیری بر جهان بگذارند یا تغییری در آن ایجاد کنند که نخست در خویش تغییری پدید آورده اند. اگر من بتوانم دگرگون شوم اگر کارم را درست انجام دهم اگر بتوانم همین قوانین کج و معوج موجود را اجرا کنم و... بی هیچ شکی نه ده بیست سال دیگر که چهار پنج سال دیگر اوضاع بهتر خواهد بود..
دوست اهل تعمق من به فکر فرو میرود..
و من میدانم در این زمانه ی #یأس در این روزگار #عسرت همه ی اهالی فکر در #دردستان ایران آنچنان از رمق افتاده اند که مگر #معجزتی ما را از مهیب ترین #عقبه_های_تاریخمان گذر دهد..
معجزتی که بی هیچ شک در دستها و پاهای ماست، اما اینکه دست و پا را #اندیشه به حرکت درآرد یا احساس یا گرسنگی یا... بحث دیگری است..
الحمدلله اولا و آخرا
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#حکایت_دردستان_ایران
...دوست عزیزی میگفت: همچنان و برای برون رفت ازین روزگار ویرانی، ازین ایام سرگردانی، ازین تباهی شیطانی و... اصرار داری به خواندن و مطالعه و..؟ سی سال است که همه جا همین را میگویی و همین را میجویی، اتفاق مبارکی افتاده؟! اوضاع این کشور بهتر شده؟!
میگویم:
عزیزجان، اولا اگر اوضاع بهتر نشده دقیقا به این سبب است که اکثریت ملت اهل دقت و مطالعه و... نشده اند که اگر این کشور، ده درصد، فقط هشتصد نهصد هزار نفر اهل مطالعه و دقت داشت هرگز این سرنوشت را نداشتیم.
دیگر اینکه به قول شما در این شرایط سردرگمی، حیرت، تاریکی شیطانی، ناتوانی و ویرانی به گمانم هرعکس العملی میتواند ویرانی بزرگتری در پی داشته باشد، من دژ استوار #صبر را پناه ملت میدانم که إنّ الله مع الصابرین و شک ندارم که زمستان هرچه سخت تر روسیاهی زغال بیشتر..
سومین حرف این است:
در طول تاریخ بشر، کسانی موفق شده اند تاثیری بر جهان بگذارند یا تغییری در آن ایجاد کنند که نخست در خویش تغییری پدید آورده اند. اگر من بتوانم دگرگون شوم اگر کارم را درست انجام دهم اگر بتوانم همین قوانین کج و معوج موجود را اجرا کنم و... بی هیچ شکی نه ده بیست سال دیگر که چهار پنج سال دیگر اوضاع بهتر خواهد بود..
دوست اهل تعمق من به فکر فرو میرود..
و من میدانم در این زمانه ی #یأس در این روزگار #عسرت همه ی اهالی فکر در #دردستان ایران آنچنان از رمق افتاده اند که مگر #معجزتی ما را از مهیب ترین #عقبه_های_تاریخمان گذر دهد..
معجزتی که بی هیچ شک در دستها و پاهای ماست، اما اینکه دست و پا را #اندیشه به حرکت درآرد یا احساس یا گرسنگی یا... بحث دیگری است..
الحمدلله اولا و آخرا
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
آه ازین راه که دروی خطری نیست که نیست..
#شیخ_صنعان_روزگارما
یا؛
#سیاوش_درآتش_مانده
نکته: این یادداشت صرفا یک قرائت از داستان #دکترنجفی است آنهم بخشی از آن..
۱- در فرهنگ معرفتی ایران و از منظر بزرگان عارف آن، هرآنچه در #بیرون اتفاق می افتد #اشارتی است به چیزی در #درون.
جهان انعکاس تصاویر ذهنی و پژواک صداهای روان ماست.
پس هرآنچه در #منظر شما اتفاق می افتد ریشه ای، دانه ای و... پایه و مایه ای در ما دارد.
۲- یکی از حکایات شگفت این فرهنگ که #عطارنیشابوری طی حدودا چهارصد بیت جاودانه کرده است حکایت #شیخ_صنعان یا #سمعان یا... است.
من روایتی نمایشی ازین داستان را در نمایش رادیویی #ازسی_مرغ_تا_سیمرغ ارائه داده ام که میتوان شنید.
۳- داستان مغفول #شیخ_صنعان برخلاف ظاهر ساده اش بسیار پیچیده است وگرنه اینهمه مورد توجه قرار نمیگرفت.
۴- داستان چنین آغاز میشود؛
شیخ صنعان پیر عهد خویش بود
در کمال از هرچه گویم بیش بود
شیخی شگفت که پنجاه سال عبادت کرده بود و صاحب علم بود عمل، موشکاف ودارای کرامات و مقامات و.. با اینهمه شبی در خواب دید از مسجدالحرام به روم رفته و آنجا مشغول سجده بر یک بت است،شیخ ذکی و زکی دانست این اشارتی است از عالم غیب و #عقبه ای است دشوار #وما_ادریک_ماالعقبه... عقبه ای که باید ازآن عبور کرد وگرنه گویا هیچ راهی طی نشده است.
شیخ همراه چهارصد مریدمعتبر از دیار اسلام به سرزمین شرک و کفر رفت ودر آنجا #بر #منظری دختری ترسا دید که هم #این_داشت_وهم_آن
شیخ دلداده ی او شد و مریدان پراکندند. شیخ تمام اندوخته ی پنجاه ساله به باد داد تا با بجا آوردن شروط لعبت روم به وصل دختر ترسا برسد؛
از یاران مسلم گسست و زنار بست، به مقام خوکبانی رسید و سبوی شراب بر دوش کشید آتش کفر میافروخت و مصحف میسوخت..و...
تا سرانجام شبی محمد مصطفی در خواب مریدی #خاص ظاهر شد؛
مصطفی را دید می آمد چو ماه
در برافکنده دو گیسوی سیاه..
مصطفی گفت ای به همت بس بلند
رو که شیخت را برون کردم زبند
در میان شیخ و حق از دیرگاه
بود گردی وغباری بس سیاه
آن غبار از را او برداشتم
در میان ظلمتش نگذاشتم..
شیخ زنار را چونان بندنافی برید و تولدی دوباره یافت تن و سر در چشمه ی توحید شست و ایمان راستین آورد..
صحنه های پایانی و جان دادن دخترترسا در دامان شیخ نو_مسلمان قیامتی است که باید دید دختر ترسا پس از شهادتین جان داد و باز به صد منزل از شیخ پیشی گرفت و..
۵- درباره ی #دکترنجفی طی سه_چهار روز بیشتر از چهل سال مدیریت و معلمی و..اش گفته اند و همه بنا به #جهان_درون خود این بیرون را دیده اند خود را روایت کرده اند.
۶- من به ابعاد نهان این اتفاق تلخ کاری ندارم فقط میدانم داستان همچون حکایت شیخ صنعان بسیار پیچیده است و باید بسیار بسیار دانشها داشت و بینشها تا کمَکی از آن را آشکار کرد..
اما برای من #نجفی آن خدمتگزار خوشنامی است که از #حرم_فرهنگ و دانش بیرون آمد وبه #روم_قدرت_ثروت روکرد تا سترگ ترین #عقبه ی زندگی اش را طی کند،او به همسرش گفته بود : مجبورم و باید این ازدواج صورت بگیرد.
در آن گردنه #قتلی صورت گفته (گناهی بسیار بزرگ)
شیخ صنعان روزگار ما البته مریدی #خاص دارد یا نه؟ نمیدانم. اما نیکمردی که همه بیشتر از پاکی اش میگویند به آتشی در افتاد #دین_سوز #دنیا_سوز و من به عنوان پرورده ی مکتب معرفتی #ایران_واسلام نمیتوانم ازین سرنوشت بهت_زده و غمگین نباشم.
سوای همه ی داستانها و احتمالات دنیایی من نگران #دین نجفی و #دین_خودم هستم.
من به این آتش شعله ور که هرکس از خرد و کلان دارد هیزمی بر آن میریزد نگاه میکنم، بیرون آمدن #سیاوش روزگار ما از آتش دارد طولانی میشود.
آیا #شیخ_صنعان مخروط مدیریتی این چهل سال با این کار زشت ( زمینه ها و اسبابش به کنار) باز توان توبه و مجال شستشو در چشمه ی ایمان را خواهد یافت؟
آیا سیاوش عرصه ی مدیریت از این آتش همگان افروخته ی ناچار بیرون خواهد زد؟!
الله اعلم..
فقط باز زمزمه میکنم؛
اللهم اجعل عاقبة امورنا خیرا
#محسن_یارمحمدی
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#شیخ_صنعان_روزگارما
یا؛
#سیاوش_درآتش_مانده
نکته: این یادداشت صرفا یک قرائت از داستان #دکترنجفی است آنهم بخشی از آن..
۱- در فرهنگ معرفتی ایران و از منظر بزرگان عارف آن، هرآنچه در #بیرون اتفاق می افتد #اشارتی است به چیزی در #درون.
جهان انعکاس تصاویر ذهنی و پژواک صداهای روان ماست.
پس هرآنچه در #منظر شما اتفاق می افتد ریشه ای، دانه ای و... پایه و مایه ای در ما دارد.
۲- یکی از حکایات شگفت این فرهنگ که #عطارنیشابوری طی حدودا چهارصد بیت جاودانه کرده است حکایت #شیخ_صنعان یا #سمعان یا... است.
من روایتی نمایشی ازین داستان را در نمایش رادیویی #ازسی_مرغ_تا_سیمرغ ارائه داده ام که میتوان شنید.
۳- داستان مغفول #شیخ_صنعان برخلاف ظاهر ساده اش بسیار پیچیده است وگرنه اینهمه مورد توجه قرار نمیگرفت.
۴- داستان چنین آغاز میشود؛
شیخ صنعان پیر عهد خویش بود
در کمال از هرچه گویم بیش بود
شیخی شگفت که پنجاه سال عبادت کرده بود و صاحب علم بود عمل، موشکاف ودارای کرامات و مقامات و.. با اینهمه شبی در خواب دید از مسجدالحرام به روم رفته و آنجا مشغول سجده بر یک بت است،شیخ ذکی و زکی دانست این اشارتی است از عالم غیب و #عقبه ای است دشوار #وما_ادریک_ماالعقبه... عقبه ای که باید ازآن عبور کرد وگرنه گویا هیچ راهی طی نشده است.
شیخ همراه چهارصد مریدمعتبر از دیار اسلام به سرزمین شرک و کفر رفت ودر آنجا #بر #منظری دختری ترسا دید که هم #این_داشت_وهم_آن
شیخ دلداده ی او شد و مریدان پراکندند. شیخ تمام اندوخته ی پنجاه ساله به باد داد تا با بجا آوردن شروط لعبت روم به وصل دختر ترسا برسد؛
از یاران مسلم گسست و زنار بست، به مقام خوکبانی رسید و سبوی شراب بر دوش کشید آتش کفر میافروخت و مصحف میسوخت..و...
تا سرانجام شبی محمد مصطفی در خواب مریدی #خاص ظاهر شد؛
مصطفی را دید می آمد چو ماه
در برافکنده دو گیسوی سیاه..
مصطفی گفت ای به همت بس بلند
رو که شیخت را برون کردم زبند
در میان شیخ و حق از دیرگاه
بود گردی وغباری بس سیاه
آن غبار از را او برداشتم
در میان ظلمتش نگذاشتم..
شیخ زنار را چونان بندنافی برید و تولدی دوباره یافت تن و سر در چشمه ی توحید شست و ایمان راستین آورد..
صحنه های پایانی و جان دادن دخترترسا در دامان شیخ نو_مسلمان قیامتی است که باید دید دختر ترسا پس از شهادتین جان داد و باز به صد منزل از شیخ پیشی گرفت و..
۵- درباره ی #دکترنجفی طی سه_چهار روز بیشتر از چهل سال مدیریت و معلمی و..اش گفته اند و همه بنا به #جهان_درون خود این بیرون را دیده اند خود را روایت کرده اند.
۶- من به ابعاد نهان این اتفاق تلخ کاری ندارم فقط میدانم داستان همچون حکایت شیخ صنعان بسیار پیچیده است و باید بسیار بسیار دانشها داشت و بینشها تا کمَکی از آن را آشکار کرد..
اما برای من #نجفی آن خدمتگزار خوشنامی است که از #حرم_فرهنگ و دانش بیرون آمد وبه #روم_قدرت_ثروت روکرد تا سترگ ترین #عقبه ی زندگی اش را طی کند،او به همسرش گفته بود : مجبورم و باید این ازدواج صورت بگیرد.
در آن گردنه #قتلی صورت گفته (گناهی بسیار بزرگ)
شیخ صنعان روزگار ما البته مریدی #خاص دارد یا نه؟ نمیدانم. اما نیکمردی که همه بیشتر از پاکی اش میگویند به آتشی در افتاد #دین_سوز #دنیا_سوز و من به عنوان پرورده ی مکتب معرفتی #ایران_واسلام نمیتوانم ازین سرنوشت بهت_زده و غمگین نباشم.
سوای همه ی داستانها و احتمالات دنیایی من نگران #دین نجفی و #دین_خودم هستم.
من به این آتش شعله ور که هرکس از خرد و کلان دارد هیزمی بر آن میریزد نگاه میکنم، بیرون آمدن #سیاوش روزگار ما از آتش دارد طولانی میشود.
آیا #شیخ_صنعان مخروط مدیریتی این چهل سال با این کار زشت ( زمینه ها و اسبابش به کنار) باز توان توبه و مجال شستشو در چشمه ی ایمان را خواهد یافت؟
آیا سیاوش عرصه ی مدیریت از این آتش همگان افروخته ی ناچار بیرون خواهد زد؟!
الله اعلم..
فقط باز زمزمه میکنم؛
اللهم اجعل عاقبة امورنا خیرا
#محسن_یارمحمدی
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#کشتی_شکستگانیم..
#معترضان_به_وضع_موجود_بخوانند
به نظر میرسد جامعه ی ایرانی در گذر از یک #عقبه_ی_دشوار دارد به #ته_خط میرسد. این ته خط احتمالا به معنای نابودی ایران یا محوشدن فرهنگ و تاریخ...آن نیست. یک نوع #فروپاشی است یک #اضمحلال که البته آن سویش، اصلا روشن نیست.
من برای این ادعا دلایل بسیاری دارم که مهمترینش #ازهم_گسیختکی #اخلاقی_فکری است.
حتا ریشه ی این #فقر و #فساد عرصه ی اقتصاد و معیشت در باورها و فکرهایی است که در سر ماست به قول امروزیها مشکل #نرم_افزاری است که ؛
ماهی از سر گَنده گردد نی ز دم..
اگر کسی منکر این #گسیختگی شود یا نابینا و ناشنواست یا منتفع ِ این اوضاع است
-اوضاع اقتصادی فاجعه بارِ اکثریت در برابر بریزبپاش غیرقابل باور اقلیتی رانت_خوار
-میزان پرونده های،ثبت شده در ق.ق
-افزایش میزان طلاق
- فحاشی های زوزه_رنگ کوچه و خیابان و ورزشگاههایی که بازیکنانش همدیگر را میدرند و مربیانش میگویند ؛ چیزی نشده اینها عادی است.
- میزان مهاجرت
- تعطیلی هرآنچه مربوط به حوزه ی تولید بویژه تولید فرهنگ است (کارگاههای تولیدی و نیز سینماها، کتابفروشی ها،مراکز فرهنگی وهنری و..)
-سقوط تاسف برانگیز #مطالعه ی مردم
( آمار میگوید دهه ی شصت حدودا ۳۰دقیقه کتاب خوانده ایم، دهه ی هفتاد ۱۵ دقیقه، هشتاد ۷ دقیقه و تا اینجای نود ۵ دقیقه)
و دلایل بسیار دیگر که در خانه و خیابان مشهود است
من بعنوان کسی که عمرش را در حوزه ی فرهنگ و هنر و آموزش میگذراند باور دارم علةاللعل تمام بدبختیهای بالا در سیستم آموزشی است.
در این تعریف نظام آموزشی یعنی خانواده بعد صداو سیما بعد آموزش و پرورش و وزارتخانه و سازمانهای علمی و هنری و.. جامعه و بعدها نهادهای قدرت سیاسی و اقتصادی و..
کار من با همین دلایل است.
اگر انسانهای دهه ی شصت اهل کتابند یا کمتر پرونده ی قضایی دارند یا بسیار کم پدر مادر همدیگر را مرهون نوازش خود قرار میدهند و.. به سبب بافتی است که در آن برآمده اند به یاد بیاوردی سازندگان فجایع اخیر نیانگین سنیشان لابد بیست پنج سال است یعنی نه تنها با انقلاب پنجاه و هفت ربطی ندارند که جنگ ویرانگر و همدلی مردم در دفاع از نام و ناموس خویش را هرگز ندیده اند و اینکه شناخت و ارتباط وثیقی با آنها ندارند نشان از شکست روشهایی است که خواسته نسل دوم را با میهن اسلامی پیوند بزند و اتفاقا گند زده است و تازه این اول فاجعه است چون نسل سوم هم دارند می آیند.
اما چاره ای هست آیا؟
به گمان من فقط اصلاح یک عرصه ممکن است منجر به رستگاری و فلاح شود و آن عرصه ی #آموزش است.
اگر این خواست، بصورت #عزمی_ملی درآید که از خانواده تا غالب رئوس قدرت را دربربگیرد شاید یکی دو دهه ی دیگر اتفاقی فرخنده در سطح و عمق جامعه ی ایرانی شکل بگیرد ورگرنه این کشتی شکسته نهایتا میشود #کشتی_یونانی که همه چیز هست جز #کشتی پ تنها چیزی که با این مفهوم ( کشتی) ربطش میدهم پرهیب محوی است و پیکره ای زنگ زده و #مضمحل..
اگر بتوانیم خواست #دگرگونی_آموزش را ملی کنیم و بسویش برویم نجات در راه است والّا فَلا...
#دکتر_محسن_یارمحمدی
پژوهشگر_فرهنگ_وتاریخ_ایران
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
-
#معترضان_به_وضع_موجود_بخوانند
به نظر میرسد جامعه ی ایرانی در گذر از یک #عقبه_ی_دشوار دارد به #ته_خط میرسد. این ته خط احتمالا به معنای نابودی ایران یا محوشدن فرهنگ و تاریخ...آن نیست. یک نوع #فروپاشی است یک #اضمحلال که البته آن سویش، اصلا روشن نیست.
من برای این ادعا دلایل بسیاری دارم که مهمترینش #ازهم_گسیختکی #اخلاقی_فکری است.
حتا ریشه ی این #فقر و #فساد عرصه ی اقتصاد و معیشت در باورها و فکرهایی است که در سر ماست به قول امروزیها مشکل #نرم_افزاری است که ؛
ماهی از سر گَنده گردد نی ز دم..
اگر کسی منکر این #گسیختگی شود یا نابینا و ناشنواست یا منتفع ِ این اوضاع است
-اوضاع اقتصادی فاجعه بارِ اکثریت در برابر بریزبپاش غیرقابل باور اقلیتی رانت_خوار
-میزان پرونده های،ثبت شده در ق.ق
-افزایش میزان طلاق
- فحاشی های زوزه_رنگ کوچه و خیابان و ورزشگاههایی که بازیکنانش همدیگر را میدرند و مربیانش میگویند ؛ چیزی نشده اینها عادی است.
- میزان مهاجرت
- تعطیلی هرآنچه مربوط به حوزه ی تولید بویژه تولید فرهنگ است (کارگاههای تولیدی و نیز سینماها، کتابفروشی ها،مراکز فرهنگی وهنری و..)
-سقوط تاسف برانگیز #مطالعه ی مردم
( آمار میگوید دهه ی شصت حدودا ۳۰دقیقه کتاب خوانده ایم، دهه ی هفتاد ۱۵ دقیقه، هشتاد ۷ دقیقه و تا اینجای نود ۵ دقیقه)
و دلایل بسیار دیگر که در خانه و خیابان مشهود است
من بعنوان کسی که عمرش را در حوزه ی فرهنگ و هنر و آموزش میگذراند باور دارم علةاللعل تمام بدبختیهای بالا در سیستم آموزشی است.
در این تعریف نظام آموزشی یعنی خانواده بعد صداو سیما بعد آموزش و پرورش و وزارتخانه و سازمانهای علمی و هنری و.. جامعه و بعدها نهادهای قدرت سیاسی و اقتصادی و..
کار من با همین دلایل است.
اگر انسانهای دهه ی شصت اهل کتابند یا کمتر پرونده ی قضایی دارند یا بسیار کم پدر مادر همدیگر را مرهون نوازش خود قرار میدهند و.. به سبب بافتی است که در آن برآمده اند به یاد بیاوردی سازندگان فجایع اخیر نیانگین سنیشان لابد بیست پنج سال است یعنی نه تنها با انقلاب پنجاه و هفت ربطی ندارند که جنگ ویرانگر و همدلی مردم در دفاع از نام و ناموس خویش را هرگز ندیده اند و اینکه شناخت و ارتباط وثیقی با آنها ندارند نشان از شکست روشهایی است که خواسته نسل دوم را با میهن اسلامی پیوند بزند و اتفاقا گند زده است و تازه این اول فاجعه است چون نسل سوم هم دارند می آیند.
اما چاره ای هست آیا؟
به گمان من فقط اصلاح یک عرصه ممکن است منجر به رستگاری و فلاح شود و آن عرصه ی #آموزش است.
اگر این خواست، بصورت #عزمی_ملی درآید که از خانواده تا غالب رئوس قدرت را دربربگیرد شاید یکی دو دهه ی دیگر اتفاقی فرخنده در سطح و عمق جامعه ی ایرانی شکل بگیرد ورگرنه این کشتی شکسته نهایتا میشود #کشتی_یونانی که همه چیز هست جز #کشتی پ تنها چیزی که با این مفهوم ( کشتی) ربطش میدهم پرهیب محوی است و پیکره ای زنگ زده و #مضمحل..
اگر بتوانیم خواست #دگرگونی_آموزش را ملی کنیم و بسویش برویم نجات در راه است والّا فَلا...
#دکتر_محسن_یارمحمدی
پژوهشگر_فرهنگ_وتاریخ_ایران
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
-
#زندگی_در_دهان_مرگ
#یادداشت_روز
این روزها دوباره #ایران افتاده در تنگنایی دیگر. آنان که اهل کوه و صعود هستند میدانند هرچه بالاتر میروی کار سخت تر میشود. گامها کندتر، نفس زدنها و ثپش قلبها بیشتر و... آدمی خسته تر...
من نیز دیگر کاری به حاکمیت ندارم فقط برایم یک مفهوم وجود دارد و آن #ایران است و پرواضح است ایران در تمامت #گیتی_مینوی خویش است با همه ی پیشینه ی فرهنگ و اخلاق و دین و معرفت و...
مدتی است( مثل اغلب گذرهای تاریخی) که ما جلوتر ازحاکمان گام برمیداریم. حاکمانی که در طول تاریخ بجای همپای ملت شدن خواستند #ملة ( درمفهوم قرآنی اش را) با خود همراه کنند و بعد که نشد چوب لای چرخ ملت شدند و مگر میتوان که ملتی را متوقف کرد ملتی که تجلی اراده ی خداوند هستند در عالم خاک..
حوادث این روزها بیشک از مناظر بسیارقابل تحلیل و تفسیر است. بعنوان یکی از همین ملت دوسه برداشتم را مینویسم.
۱- ما انسانها همیشه ی خدا در دهان مرگ زندگی می کنیم فقط گهگاه بهانه ای، این جایگاه را برای اکثریت آشکار میکند، مرگ عزیزی،حادثه ای بشرساخته، واقعه ای طبیعی و.. ما را تکان میدهد که؛ عجب! حیات همه ی موجودات به پفی بند است. بعد مدتی آهسته تر میشویم و مهربان تر، بیشتر احوال عزیزانمان را می پرسیم و دست به خیر میشویم و... در حالیکه این # موقع ذاتی و لاینفک وجودی انسان است و این راز شگفت و محال زندگی انسان است. ما همیشه در کام مرگ میروییم، سبز میشویم میوه میدهیم و در کام مرگ محو میشویم فقط فرزانگانند که لحظه ی کوتاه این گونه بودن را جاودان میکنند با ساختن خاطره ای از جنس نور تا تاریکی مرگ را به ریشخند بگیرند که اصالت با زندگی است. ما ایرانیان این نور را در مهر یافته ایم. هیچ زبان و اندیشه ای در جهان نام واحدی ندارد که هم بر خورشید بگذارد ( تعیّن روشن پاکی و پاسدار پیمان عشق در آسمان) هم مهر را به معنای عشق بگید در جهان انسان و هم نام ماهی باشد بر شولای زمان و نهایتا #مهر و #مهرپرستی بشود آیینش..آری کشف این جهان که من #تاریخ_آینده اش نامیده ام ما ایرانیان را نیروی بیشتر خواهد داد که در قامت یک فرد یا یک ملت از تمامی #عقبه های طاقت فرسا بگذریم..
۲- اینکه هنوز اکثریت مردم ایران در برابر اتفاقات سال ۱۳۹۸ رفتاری واحد داشته اند، نشان میدهند پیوندهای ناگسستنی #ملت_ایران به لطف خدا مستحکم است و پایدار همدلی ها در کمک به سیل در لرستان و سیستان و بلوچستان و... ناراحتی و اندوه اکثریت از وقایع سیاه آبان ماه، زیر تابوت کسی رفتن که ملت او را مدافع خویش میدانست، غم و خشم و اعتراض به اسقاط نابخردانه ی یک هواپیما، همسویی بیش تر از ۶۰% ملت در نرفتن پای صندوق رای ( بیش از ۷۵%در شهرهایی که مفهوم شهر درشان بیشتر متجلی است) و این روزها همدمی ها و همدلی های اکثریت در گذر از گردنه ی یک بیماری همه گیر...
( گردنه ای که بدست چینیها و سبک زندگیشان ایجاد شده و با ندانمکاری، پنهانکاری و بی لیاقتی داخلیها مین گذاری شده)..
آری این میان همیشه اقلیتی پرسر وصدا هستند که نوایشان دیگر است اما اکثریت مردم در طول تاریخ راه نور برگزیده اند و نوای مهر نواخته اند.
۳- به گمانم محصول ۱و ۲ میشود اتمام حجت خدا و خلق خدا با حاکمیت..
مملکت را یک نفر یا یک گروه نمیتواند حتا به کمترین میزان رضایت برساند. بهشت رضایت و کامیابی اگر ساخته بشود باید به دست تک تک انسانهای یم جامعه باشد.
یادمان باشد دژ_بهشتی که ایرانیان در دهه ی شصت ساختند در برابر بسیاری از دشمنان ایران چگونه ساخته شد، یکی جان میگذاشت در میان و پیرزنی دو عدد تخم مرغ که قوت لایموت دو روزش بود اینچنین بود که با تمام دردها و ندانمکاریهای همان ایام بهشتی داشتیم که حتا آنانکه ندیده اندش آرزویش می کنند.
بهشتی که مردم ساخته بودند در دهان مرگ..
چه کنیم ایران همیشه معنا و جایگایگهش میان بوده است مثل انسان.. و در این میان که دهان مرگ است #زندگی را ساخته.. زندگی ای که مفهومش در #مهر و #مهر و #مهر است..
الحمد لله اولا و آخرا
همیشه-جستجوگر-محسن-یارمحمدی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشت_روز
این روزها دوباره #ایران افتاده در تنگنایی دیگر. آنان که اهل کوه و صعود هستند میدانند هرچه بالاتر میروی کار سخت تر میشود. گامها کندتر، نفس زدنها و ثپش قلبها بیشتر و... آدمی خسته تر...
من نیز دیگر کاری به حاکمیت ندارم فقط برایم یک مفهوم وجود دارد و آن #ایران است و پرواضح است ایران در تمامت #گیتی_مینوی خویش است با همه ی پیشینه ی فرهنگ و اخلاق و دین و معرفت و...
مدتی است( مثل اغلب گذرهای تاریخی) که ما جلوتر ازحاکمان گام برمیداریم. حاکمانی که در طول تاریخ بجای همپای ملت شدن خواستند #ملة ( درمفهوم قرآنی اش را) با خود همراه کنند و بعد که نشد چوب لای چرخ ملت شدند و مگر میتوان که ملتی را متوقف کرد ملتی که تجلی اراده ی خداوند هستند در عالم خاک..
حوادث این روزها بیشک از مناظر بسیارقابل تحلیل و تفسیر است. بعنوان یکی از همین ملت دوسه برداشتم را مینویسم.
۱- ما انسانها همیشه ی خدا در دهان مرگ زندگی می کنیم فقط گهگاه بهانه ای، این جایگاه را برای اکثریت آشکار میکند، مرگ عزیزی،حادثه ای بشرساخته، واقعه ای طبیعی و.. ما را تکان میدهد که؛ عجب! حیات همه ی موجودات به پفی بند است. بعد مدتی آهسته تر میشویم و مهربان تر، بیشتر احوال عزیزانمان را می پرسیم و دست به خیر میشویم و... در حالیکه این # موقع ذاتی و لاینفک وجودی انسان است و این راز شگفت و محال زندگی انسان است. ما همیشه در کام مرگ میروییم، سبز میشویم میوه میدهیم و در کام مرگ محو میشویم فقط فرزانگانند که لحظه ی کوتاه این گونه بودن را جاودان میکنند با ساختن خاطره ای از جنس نور تا تاریکی مرگ را به ریشخند بگیرند که اصالت با زندگی است. ما ایرانیان این نور را در مهر یافته ایم. هیچ زبان و اندیشه ای در جهان نام واحدی ندارد که هم بر خورشید بگذارد ( تعیّن روشن پاکی و پاسدار پیمان عشق در آسمان) هم مهر را به معنای عشق بگید در جهان انسان و هم نام ماهی باشد بر شولای زمان و نهایتا #مهر و #مهرپرستی بشود آیینش..آری کشف این جهان که من #تاریخ_آینده اش نامیده ام ما ایرانیان را نیروی بیشتر خواهد داد که در قامت یک فرد یا یک ملت از تمامی #عقبه های طاقت فرسا بگذریم..
۲- اینکه هنوز اکثریت مردم ایران در برابر اتفاقات سال ۱۳۹۸ رفتاری واحد داشته اند، نشان میدهند پیوندهای ناگسستنی #ملت_ایران به لطف خدا مستحکم است و پایدار همدلی ها در کمک به سیل در لرستان و سیستان و بلوچستان و... ناراحتی و اندوه اکثریت از وقایع سیاه آبان ماه، زیر تابوت کسی رفتن که ملت او را مدافع خویش میدانست، غم و خشم و اعتراض به اسقاط نابخردانه ی یک هواپیما، همسویی بیش تر از ۶۰% ملت در نرفتن پای صندوق رای ( بیش از ۷۵%در شهرهایی که مفهوم شهر درشان بیشتر متجلی است) و این روزها همدمی ها و همدلی های اکثریت در گذر از گردنه ی یک بیماری همه گیر...
( گردنه ای که بدست چینیها و سبک زندگیشان ایجاد شده و با ندانمکاری، پنهانکاری و بی لیاقتی داخلیها مین گذاری شده)..
آری این میان همیشه اقلیتی پرسر وصدا هستند که نوایشان دیگر است اما اکثریت مردم در طول تاریخ راه نور برگزیده اند و نوای مهر نواخته اند.
۳- به گمانم محصول ۱و ۲ میشود اتمام حجت خدا و خلق خدا با حاکمیت..
مملکت را یک نفر یا یک گروه نمیتواند حتا به کمترین میزان رضایت برساند. بهشت رضایت و کامیابی اگر ساخته بشود باید به دست تک تک انسانهای یم جامعه باشد.
یادمان باشد دژ_بهشتی که ایرانیان در دهه ی شصت ساختند در برابر بسیاری از دشمنان ایران چگونه ساخته شد، یکی جان میگذاشت در میان و پیرزنی دو عدد تخم مرغ که قوت لایموت دو روزش بود اینچنین بود که با تمام دردها و ندانمکاریهای همان ایام بهشتی داشتیم که حتا آنانکه ندیده اندش آرزویش می کنند.
بهشتی که مردم ساخته بودند در دهان مرگ..
چه کنیم ایران همیشه معنا و جایگایگهش میان بوده است مثل انسان.. و در این میان که دهان مرگ است #زندگی را ساخته.. زندگی ای که مفهومش در #مهر و #مهر و #مهر است..
الحمد لله اولا و آخرا
همیشه-جستجوگر-محسن-یارمحمدی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#دردستان
آن نخست سری که نام این منطقه را گذاشت #خاورمیانه چه نسبتی با #اهریمن داشت؟ خودش بود یا حلقومش؟
چرا خاورمیانه اینهمه درد دارد؟
چون انگلستان نافش را بدین نام برید؟
بعد نام معناش را جلوه میدهد؟
یا نه این لهیدن در #عقبه_ی_زمین سرنوشت ماست؟
چرا هیچوقت مستعمره نشدیم مثل هند یا اندونزی و..(لایق نبودیم یا نیازی نبود یا ایستادیم برابرشان؟)
چرا هیچوقت تماما نابود نشدیم مثل ژاپن یا آلمان؟
این #نه_مرگ_نه_زندگی از کجا ریخت در ظرف وجودمان؟
چرا راه هیچ کاری را بلد نیستیم نه دوستی را نه دشمنی را؟
ژاپن له شده ی هیولای آمریکاست اما چه شد که اکنون چنین است چطور با آنهمه زخم و جرم وجنایت کنار آمدند وشدند رقیب آمریکا؟
یا آلمان لگدمال شده ی خرس و خروس و گرگ و شیر و..چه کرد که شد قوی ترینها و تاثیر گذارترینها؟ وهند چی؟ که با آنهمه مکافات اینگونه درمسیر رشد است؟
اگر مستعمره می شدیم یا ویران آیا فرجی میشد؟
شاید ما ایرانیان به جای اینهمه توجه به کشورهای دیگر باید ژاپن و هند و آلمان را می آموختیم کاری که هیچیک ازنسلهای بظاهر تشنه ی پیشرفت انجام ندادند وبیش از صد سال ملتی را پی سرابها دواندند
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
آن نخست سری که نام این منطقه را گذاشت #خاورمیانه چه نسبتی با #اهریمن داشت؟ خودش بود یا حلقومش؟
چرا خاورمیانه اینهمه درد دارد؟
چون انگلستان نافش را بدین نام برید؟
بعد نام معناش را جلوه میدهد؟
یا نه این لهیدن در #عقبه_ی_زمین سرنوشت ماست؟
چرا هیچوقت مستعمره نشدیم مثل هند یا اندونزی و..(لایق نبودیم یا نیازی نبود یا ایستادیم برابرشان؟)
چرا هیچوقت تماما نابود نشدیم مثل ژاپن یا آلمان؟
این #نه_مرگ_نه_زندگی از کجا ریخت در ظرف وجودمان؟
چرا راه هیچ کاری را بلد نیستیم نه دوستی را نه دشمنی را؟
ژاپن له شده ی هیولای آمریکاست اما چه شد که اکنون چنین است چطور با آنهمه زخم و جرم وجنایت کنار آمدند وشدند رقیب آمریکا؟
یا آلمان لگدمال شده ی خرس و خروس و گرگ و شیر و..چه کرد که شد قوی ترینها و تاثیر گذارترینها؟ وهند چی؟ که با آنهمه مکافات اینگونه درمسیر رشد است؟
اگر مستعمره می شدیم یا ویران آیا فرجی میشد؟
شاید ما ایرانیان به جای اینهمه توجه به کشورهای دیگر باید ژاپن و هند و آلمان را می آموختیم کاری که هیچیک ازنسلهای بظاهر تشنه ی پیشرفت انجام ندادند وبیش از صد سال ملتی را پی سرابها دواندند
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشتهای_پریشانی
#دین_و_دینداری
همچون بسیاری از هم نسلان از نوجوانی سر در معنای #دین داشتم. و خارخار #مینوی_معنای انسان و جهان، در چشم و دلم بزرگتر از آن بود که در همین عظمت شگفت #موجود بگنجد.
من و جهان، باید چیزی و چیزهایی فراتر از #این می داشت که #آن بود و وقتی می رسیدم به آن ، دیگر آنی نبود چون به محض رسیدن به #آن ، #این شده بود و من باز دوباره باید می رفتم به سمت #آن...
تو بگو خیال، تو بگو توهم تو... اصلا مثل #حافظ جان و دلم بگو : #بانگ_جرسی پیچیده در صحرای موهوم هست .. صدایی بود که مرا میخواند تا فقط بروم صدایی که #سهراب هم شنیده بودش وآشنا یافته بودش
باری در این میان #دین، چنانکه ریشه اش اشارت داشت، برای من شد #روش و #رفتن و #دئنا که اشارت داشت به دانایی و البته دل_آگاهی ذاتی و..( آن دل_آگاهی سرشتین و راهبر که در نهاد هر انسانی نهفته است) فالهما فجورها و تقواها..
راضی نشدن به این و جستن چیزی ورای این که #آن نامیده اندش.. چیزی که هرگز تن به دستهای هیچکس نداده و در عقد کسی درنیامده ..
ازاین رو بود که از همان آغاز آنانکه میگفتند دین این است که ما داریم برایم هولناک بودند اینان درست مثل سلفشان #ابلیس بودند چون او نیز میگفت حقیقت این است که من می گویم و بقیه یکسره خطاکارند. از اینها هولنتک تر کسانی بودند که ابلیس نیز حیرانشان میشود ، اگر گروه اول میگفتند دین این است که من می گویم اینان میگویند خدا این است که ما میگوییم و هردو البته بزرگترین ویرانگران دین و خدا بودند چون مقام دور از دست ایشان را به اندازه ی دستها و ذهنهای حقیر خود کوچک کرده بودند و ننی دانستند که مفهوم دین و خدا و معنا بسیار بزرگتر از این است که بگنجد در ذهنهای محدود و خوار ایشان.
و چرا گفت من در دل میگنجم؟! و نه گفت در عقل و نفس و کتاب و لوح محفوظ و... چون دل دقیقا از جنس اوست غیر دل هرچه هست حدی دارد و پایی و ریشه ای در جایی ، دل آن لطیفه ای است که فقط آب وجود میخورد از #هو.. و او اشارتی است به اینکه هرگاه رسیدی بهش دیگر او نیست #او کمی آنسوتر است.
سالها پیشتر سر در معنای اینها داشتم و البته که نه به این رنگ و نه به این...
اما در همان روزگار نوجوانی مرا سخنی به گوش رسید از حبیب الله الاعظم پیامبر اکرم:
یأتی علی الناس زمان ، الصابر علی دینه کالقابض علی الجمرة..
برسد مردمان را روزگاری که شکیب نده بر دینش باشد چونان نگه دارنده ی پاره آتش
و گفت #زمانی نکره است پس می تواند هر زمانی باشد چه سی سال پیش که من فکر میکردم اکنون آخر الزمان است چه الان و چه سی سال بعد.. پس ما یک زمان داریم و آن آخرالزمان است.
و فرمود: الناس نفرمود المسلم یا المومن و.. پس هر انسانی که روشی دارد و برای رفتن آیین دارد که مبتنی بر دانایی و آگاهی است و فرمود :دینش همینقدر خصوصی . نگفت الدین نگفت الاسلام نگفت.. فرمود: هرکس و دینش..
و گفت: صابر #بر...و این درستی نظریه ی مرا درباره ی اهمیت شگفت حروف اضافه نشان میدهد. و گفت: من هم..از ایشان #از جداکننده است و افزود مانند #قابض اسم فاعل است و دلالت دارد بر کنشگری فرد.. یعنی او اصرار دارد و عمد بر نگاه داشتن دینش اما دین در این ایام پاره ای آتش است گویا بودن خود دین میگوید مرا رها کن و شخص اصرار دارد نگهش دارد.
این حدیث در همان اوان هولناک بود برای من اما حال هولناک تر است.
این چه دردی است آقا؟! این چه #عقبه_ای است مولا!؟ به گمانم این سخت ترین عقبات این مسیر رفتن هاست. آخر یعنی چه این کلمات؟! این سخن اشارت به همان بار امانت نیست و اینکه انسان هر لحظه در همان لحظه است که یا باید بپذیرد و بسوزد یا بیندازد و بگریزد!؟ همان آتشی که موسی بدینجا به امید قبسش می آمد!؟
و آیا آن آتش که فرمان بردا و سلاما شنید از حضرت احدیت همین آتش دین نیست؟ که اگر کسی مومن وار بردارد این آتش را علیرغم سوزانندگی اش برای او سرد خواهد بود صلح آمیز؟!
راستی نام اغلب این یادداشتها را دیده اید #یادداشتهای_پریشانی است. بدین معنا که شاید فقط پریشان خاطرانش در می یابند..
#الحمدلله_اولا_و _آخرا
#محسن_یارمحمدی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#دین_و_دینداری
همچون بسیاری از هم نسلان از نوجوانی سر در معنای #دین داشتم. و خارخار #مینوی_معنای انسان و جهان، در چشم و دلم بزرگتر از آن بود که در همین عظمت شگفت #موجود بگنجد.
من و جهان، باید چیزی و چیزهایی فراتر از #این می داشت که #آن بود و وقتی می رسیدم به آن ، دیگر آنی نبود چون به محض رسیدن به #آن ، #این شده بود و من باز دوباره باید می رفتم به سمت #آن...
تو بگو خیال، تو بگو توهم تو... اصلا مثل #حافظ جان و دلم بگو : #بانگ_جرسی پیچیده در صحرای موهوم هست .. صدایی بود که مرا میخواند تا فقط بروم صدایی که #سهراب هم شنیده بودش وآشنا یافته بودش
باری در این میان #دین، چنانکه ریشه اش اشارت داشت، برای من شد #روش و #رفتن و #دئنا که اشارت داشت به دانایی و البته دل_آگاهی ذاتی و..( آن دل_آگاهی سرشتین و راهبر که در نهاد هر انسانی نهفته است) فالهما فجورها و تقواها..
راضی نشدن به این و جستن چیزی ورای این که #آن نامیده اندش.. چیزی که هرگز تن به دستهای هیچکس نداده و در عقد کسی درنیامده ..
ازاین رو بود که از همان آغاز آنانکه میگفتند دین این است که ما داریم برایم هولناک بودند اینان درست مثل سلفشان #ابلیس بودند چون او نیز میگفت حقیقت این است که من می گویم و بقیه یکسره خطاکارند. از اینها هولنتک تر کسانی بودند که ابلیس نیز حیرانشان میشود ، اگر گروه اول میگفتند دین این است که من می گویم اینان میگویند خدا این است که ما میگوییم و هردو البته بزرگترین ویرانگران دین و خدا بودند چون مقام دور از دست ایشان را به اندازه ی دستها و ذهنهای حقیر خود کوچک کرده بودند و ننی دانستند که مفهوم دین و خدا و معنا بسیار بزرگتر از این است که بگنجد در ذهنهای محدود و خوار ایشان.
و چرا گفت من در دل میگنجم؟! و نه گفت در عقل و نفس و کتاب و لوح محفوظ و... چون دل دقیقا از جنس اوست غیر دل هرچه هست حدی دارد و پایی و ریشه ای در جایی ، دل آن لطیفه ای است که فقط آب وجود میخورد از #هو.. و او اشارتی است به اینکه هرگاه رسیدی بهش دیگر او نیست #او کمی آنسوتر است.
سالها پیشتر سر در معنای اینها داشتم و البته که نه به این رنگ و نه به این...
اما در همان روزگار نوجوانی مرا سخنی به گوش رسید از حبیب الله الاعظم پیامبر اکرم:
یأتی علی الناس زمان ، الصابر علی دینه کالقابض علی الجمرة..
برسد مردمان را روزگاری که شکیب نده بر دینش باشد چونان نگه دارنده ی پاره آتش
و گفت #زمانی نکره است پس می تواند هر زمانی باشد چه سی سال پیش که من فکر میکردم اکنون آخر الزمان است چه الان و چه سی سال بعد.. پس ما یک زمان داریم و آن آخرالزمان است.
و فرمود: الناس نفرمود المسلم یا المومن و.. پس هر انسانی که روشی دارد و برای رفتن آیین دارد که مبتنی بر دانایی و آگاهی است و فرمود :دینش همینقدر خصوصی . نگفت الدین نگفت الاسلام نگفت.. فرمود: هرکس و دینش..
و گفت: صابر #بر...و این درستی نظریه ی مرا درباره ی اهمیت شگفت حروف اضافه نشان میدهد. و گفت: من هم..از ایشان #از جداکننده است و افزود مانند #قابض اسم فاعل است و دلالت دارد بر کنشگری فرد.. یعنی او اصرار دارد و عمد بر نگاه داشتن دینش اما دین در این ایام پاره ای آتش است گویا بودن خود دین میگوید مرا رها کن و شخص اصرار دارد نگهش دارد.
این حدیث در همان اوان هولناک بود برای من اما حال هولناک تر است.
این چه دردی است آقا؟! این چه #عقبه_ای است مولا!؟ به گمانم این سخت ترین عقبات این مسیر رفتن هاست. آخر یعنی چه این کلمات؟! این سخن اشارت به همان بار امانت نیست و اینکه انسان هر لحظه در همان لحظه است که یا باید بپذیرد و بسوزد یا بیندازد و بگریزد!؟ همان آتشی که موسی بدینجا به امید قبسش می آمد!؟
و آیا آن آتش که فرمان بردا و سلاما شنید از حضرت احدیت همین آتش دین نیست؟ که اگر کسی مومن وار بردارد این آتش را علیرغم سوزانندگی اش برای او سرد خواهد بود صلح آمیز؟!
راستی نام اغلب این یادداشتها را دیده اید #یادداشتهای_پریشانی است. بدین معنا که شاید فقط پریشان خاطرانش در می یابند..
#الحمدلله_اولا_و _آخرا
#محسن_یارمحمدی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹