با من بخوان📚
190 subscribers
196 photos
1 video
1 file
130 links
🖊معرفی و برش‌هایی از متن کتاب
📚مطالعات شخصی
🎧موسیقی


📓با من در لذت خواندن کتاب‌ همراه شوید

https://t.me/baamanbekhaan

🆔 @baamanbekhaan

ارتباط با ادمین:
👩🏻‍💼 @Azi_Ram
Download Telegram
#معرفی_کتاب


#سوء‌تفاهم
#آلبر_کامو
#خشایار_دیهیمی
#نشر_ماهی
۹۴ صفحه

#درباره‌_نویسنده
آلبر کامو، متولد ۱۹۱۳ در روستایی در الجزایر، نویسنده، فیلسوف و روزنامه‌نگار معروف فرانسوی است که خالق آثاری چون #بیگانه ، #سوءتفاهم، #تسخیرشدگان، #سقوط، #طاعون، #کالیگولا، # مرگ_خوش و #یادداشت‌ها است.
وی در سال ۱۹۶۰ بر اثر سانحهٔ تصادف درگذشت.


#درباره_داستان
این داستان به‌صورت یک نمایش‌نامه است که محوریت آن چهار شخصیت هستند. داستان در یک هتل اتفاق می‌افتد که یک مادر و دختر آن را اداره می‌کنند و برای رسیدن به آرزوهایشان که رفتن به افریقا و زندگی در وضعیت بهتر است، دست به کارهای عجیب و غیرانسانی می‌زنند. در این میان پسر این خانواده که از کودکی از آنها جدا شده، تصمیم می‌گیرد خودش را به آنها بشناساند، اما به‌شیوه‌ای غیر مستقیم؛ چرا که فکر می‌کند خوشبختی او در گروِ زندگی با مادر و خواهر و تأمین نیازهای آن‌دو است. گرچه همسر او با این کار مخالف است و اصرار دارد که شوهرش از همان ابتدا باصراحت اعلام کند که او پسر خانواده است. و از اینجا به بعد وارد قسمت اصلی داستان می‌شیم که ترجیح می‌دم توضیح ندم.



#شخصیت‌های_داستان
شخصیت‌های نمایش‌نامه دقیقاً مانند دیگر داستان‌های کامو از همان ابتدا و به‌تدریج به خواننده معرفی می‌شن. مادر، مارتا که دختر خانواده است، یان(ژان) که پسر خانواده است و ماریا که همسر یان است.
ناگفته نماند که پیرمرد خدمتکاری هم نقش کوتاه اما تقریباً تأثیرگذاری را ایفا می‌کند.


#نظر_شخصی
این نمایش‌نامه هم مانند دیگر آثار کامو بسیار ساده و پرکشش هست و دیالوگ‌ها کوتاه و مفید هستند و برای من که از متن‌های طولانی و پرحاشیه بیزارم، کتاب خوبی بود.
سرتاسر داستان پر است از سوءتفاهم، فریب، خشم و نفرت. نفرتی که به فجیع‌ترین شکل ممکن بروز داده می‌شه.
یکی از بهترین شخصیت‌ها، شخصیت مادر خانواده است که خسته و پشیمان از کارهایی که کرده، به دنبال فرصتی برای پایان دادن به زندگی‌اش است. و با آخرین اتفاق، این احساس به اوج می‌رسد.
جمله‌ای در کتاب هست که به‌نظرم مرگ را جالب و متفکرانه توصیف کرده: «مرگ برای مردی که زندگی‌شو کرده، خیلی چیز مهمی نیست.»

شخصیت خشک و بی‌احساس و خشمگین مارتا به‌گونه‌ای توصیف شده که در من حس نفرت رو ایجاد نکرد، چون در عین حال بسیار وفادار به مادرش بود و این نشان‌دهندهٔ کمی احساس در وجودش و دست‌کم به مادرش بود.
در نهایت، به‌عنوان یک خواننده هنوز هم نمی‌دانم که آیا لازم بود از همان اول یان خانواده‌اش را با حقیقت روبرو می‌کرد یا نه.
شاید اگر من هم بودم، مانند او عمل می‌کردم.




@baamanbekhaan
مارتا: جنایت جنایته؛ آدم باید تصمیمش رو گرفته باشه. به‌نظرم تو هم از همون موقعی که داشتی جواب مسافر رو‌می‌دادی می‌دونستی.

مادر: نه، من بهش فکر نکرده بودم. همین‌جوری از سر عادت جوابش رو دادم.

مارتا: عادت؟ ولی تو خوب می‌دونی که این‌جور فرصت‌ها کم پیش می‌آد.

مادر: بله، معلومه. ولی عادت با جنایت دوم شروع می‌شه. با اولی هیچی شروع نمی‌شه. اولی چیزیه که تموم می‌شه. بعدش، چون فرصت کم پیش می‌آد، فرصت‌ها پخش و پلا می‌شن بین سال‌ها و خاطره‌شونه که عادت رو‌تقویت می‌کنه.

#سوءتفاهم
#آلبر_کامو
#خشایار_دیهیمی
#نشر_ماهی


@baamanbekhaan
راستش، بعضی‌وقتا این فکر آرومم می‌کنه که اونایی که مال ما هستن هیچ عذابی نکشیدن. مشکل بشه اصلاً اسمش رو جنایت گذاشت. فقط یه دخالت کوچیکه، یه تلنگر کوچیک به زندگی کسایی که نمی‌شناسیم. آره، معلومه که زندگی خیلی بی‌رحم‌تر از ماست. شاید برای همینه که نمی‌تونم احساس گناه بکنم.


#سوءتفاهم
#آلبر_کامو
#خشایار_دیهیمی
#نشر_ماهی


@baamanbekhaan
یان: ما اینجا دنبال خوشحالی و خوشبختی نیومدیم. خوشبختی! خوشحالی! ما اینا رو داریم.

ماریا: (با حرارت) پس چرا به همین قانع نباشیم؟

یان: خوشحالی و‌خوشبختی همه‌چیز نیست و آدم‌ها وظیفه‌هاشون رو هم دارن. وظیفهٔ من اینه که دوباره مادرم رو‌پیدا کنم، سرزمین مادری‌ام رو...

#سوءتفاهم
#آلبر_کامو
#خشایار_دیهیمی
#نشر_ماهی


@baamanbekhaan
نه، مردها هیچ‌وقت نمی‌دونن چه‌جوری باید عاشق باشن، نمی‌دونن عشق واقعاً چیه. هیچی مردها رو واقعاً راضی نمی‌کنه. اونا فقط با خواب و خیال‌هاشون خوشن، با خواب و خیال‌هاشون و با وظیفه‌هایی که برای خودشون می‌تراشن، با رفتن دنبال جاهای تازه، خونه‌های تازه، وطن تازه. ولی ما زن‌ها می‌دونیم که عشق صبر و انتظار نمی‌شناسه. یه جای مشترک، یه دستی که توی دست باشه و ترس از جدایی، ترس از تنها موندن. عشق همه‌ش همینه. یه زن که وقتی عاشق می‌شه دیگه به فکر چیز دیگه‌ای نیست، خواب و خیال نمی‌بینه.



#سوءتفاهم
#آلبر_کامو
#خشایار_دیهیمی
#نشر_ماهی


@baamanbekhaan
مارتا: شغل؟

یان: بیکار هستم. شغلی ندارم.

مارتا: آدم یا باید خیلی پولدار باشه یا خیلی فقیر که شغلی نداشته باشه.

یان: خیلی فقیر نیستم و به‌خاطر خیلی چیزها، خوشحالم که خیلی فقیر نیستم.


#سوءتفاهم
#آلبر_کامو
#خشایار_دیهیمی
#نشر_ماهی


@baamanbekhaan
اشکالی نداره. من احساساتتون رو خوب درک می‌کنم، خانم. مثل همهٔ آدم‌هایی هستین که به آخر خط کاری‌شون می‌رسن، بعد از یه عمر کار کردن. ولی شاید اگه کسی کمکتون می‌کرد همه‌چی عوض می‌شد. همهٔ زن‌ها احتیاج به پشتیبانی دارن، پشتیبانی یه مرد.


#سوءتفاهم
#آلبر_کامو
#خشایار_دیهیمی
#نشر_ماهی


@baamanbekhaan
بعضی‌وقتا یه لحظه یه احساسی به آدم دست می‌ده و آدم طبق احساس اون‌لحظه تصمیم می‌گیره، ولی بعد احساسش عوض می‌شه واز تصمیمش برمی‌گرده و دوباره همه‌چی برمی‌گرده سر جاش.


#سوءتفاهم
#آلبر_کامو
#خشایار_دیهیمی
#نشر_ماهی


@baamanbekhaan
مارتا: تو خودت به من یاد نداده بودی که به هیچی اهمیت ندم؟ هیچی برام مهم نباشه؟

مادر: آره، ولی من خودم تازه فهمیده‌م که اشتباه می‌کردم و توی این دنیایی که از هیچی نمی‌شه مطمئن بود بعضی چیزها قطعی هستن. امروز اون چیز قطعی برای من عشق یه مادر به پسرشه.


#سوءتفاهم
#آلبر_کامو
#خشایار_دیهیمی
#نشر_ماهی


@baamanbekhaan
چند جملهٔ زیبا:

-من آزادی‌م رو از دست داده‌م. جهنم از اینجاست که شروع می‌شه.

-مرگ برای مردی که زندگی‌شو کرده، چیز خیلی مهمی نیست.

-جنایت هم از پس تنهایی برنمی‌آد، حتی اگه هزار تا همدست پیدا کنی.

-هیچ‌‌وقت هیچ‌کس هیچ‌کسِ دیگه‌ای رو به‌جا نمی‌آره، هیچ‌کسی رو‌ واقعاً نمی‌شناسه.



#سوءتفاهم
#آلبر_کامو
#خشایار_دیهیمی
#نشر_ماهی


@baamanbekhaan
#آخرین_برش_از_متن_کتاب 📖

مادر: خیلی وقته که بغلت نکرده‌م، چون اصلاً یادم رفته بود که بغلم رو برات باز کنم. ولی همیشه دوستت داشتم. حالا اینو می‌فهمم، چون تازه حالاست که دلم به حرف اومده. زندگی درست وقتی داره از نو برام شروع می‌شه که من دیگه طاقت زندگی کردن رو ندارم.

مارتا: ولی آخه چی می‌تونه قوی‌تر از بدبختی و‌ناامیدی دخترت باشه؟

مادر: شاید خستگی، و عطش آرامش.


#سوءتفاهم
#آلبر_کامو
#خشایار_دیهیمی
#نشر_ماهی

@baamanbekhaan
#فهرست_کتاب‌های_معرفی‌شده📚

کتاب‌هایی که تا امروز خواندم و در کانال معرفی کردم:

۱- #نامه‌ای_به‌_کودکی_که_هرگز_زاده_نشد
۲- #فرمین_موش_کتاب‌خوان
۳- #جاي_خالي_سلوچ
۴- #انسانیت_تاریخ_اخلاقی_سده_بیستم
۵- #خداحافظ_گاری_کوپر
۶-#حقارت
۷-#بیگانه
۸-#کاروان_امید
۹-#در_برابر_استبداد
۱۰-#مانيفست_يك_فمينيست
۱۱-#نوروز_و_فلسفه_هفت‌سین
۱۲-#سوختن‌درآب_غرق‌شدن‌درآتش
۱۳-#سوءتفاهم
۱۴-#خاطرات_سوگواری
۱۵-#دیدن_از_سیزده_منظر
۱۶-#جایی_دیگر
۱۷-#در_باب_حکمت_زندگی
۱۸-#به_سبکی_پر_به_سنگینی_آه
۱۹-#شازده_احتجاب
۲۰-#زوربای_یونانی
۲۱-#شاه_خاکستری_چشم
۲۲-#اتحادیه_ابلهان
۲۳-#چهار_صندوق
۲۴-#نون_نوشتن
۲۵-#کنستانسیا
۲۶-#بیچارگان
۲۷-#ستوان_گوستل
۲۸-#مرده‌ها_سکوت_می‌کنند
۲۹-#تابوت‌های_دست‌ساز
۳۰-#جنگ_چهره‌ی_زنانه_ندارد
۳۱-#موش‌ها_و_آدم‌ها
۳۲-#مرگ_وزیرمختار
۳۳-#بار_دیگر_شهری_که_دوست_می‌داشتم
۳۴-#شهر_فرنگ_اروپا
۳۵-#بازار_خودفروشی
۳۶-#دفترچه_ممنوع
۳۷-#عامه‌پسند (پالپ)
۳۸-#بالکان_اکسپرس
۳۹-#آویزان_از_نخ
۴۰-#شرق_بنفشه
۴۱-#رنج‌های_ورتر_جوان
۴۲-#درمان_شوپنهاور
۴۳-#گزینه‌ی_اشعار (احمد شاملو)
۴۴-#همنوایی_شبانه‌ی_ارکستر_چوب‌ها
۴۵-#یوزپلنگانی_که_با_من_دویده‌اند
۴۶-#پراگ_در_تبعید
۴۷-#دریا
۴۸-#در_میان_کاغذپاره‌ها
۴۹- #از_چشم_نابینایان‌
۵۰-#وقت_رفتن
۵۱-#بهار_زندگی_در_زمستان_تهران
۵۲-#تاریخ_مدفوع
۵۳-#دون_ژوان_در_جهنم
۵۴-#هیچ‌کس‌_مثل_‌تو‌‌_مال_اینجا_نیست
۵۵-#سوفیا_پتروونا
۵۶-#مرگی_بسیار_آرام
۵۷-#فقط_یک_طاعون_ساده
۵۸-#مرگ_ایوان_ایلیچ

🔍با‌ زدن روی هر یک از هشتگ‌ها، می‌توانید کتاب مورد نظر را در کانال پیدا کنید و بخوانید.


@baamanbekhaan