با من بخوان📚
191 subscribers
196 photos
1 video
1 file
130 links
🖊معرفی و برش‌هایی از متن کتاب
📚مطالعات شخصی
🎧موسیقی


📓با من در لذت خواندن کتاب‌ همراه شوید

https://t.me/baamanbekhaan

🆔 @baamanbekhaan

ارتباط با ادمین:
👩🏻‍💼 @Azi_Ram
Download Telegram
#برشی_از_متن_کتاب 📖

شب هوا سرد بود، رودخانه‌ی زیر سه پلِ سفید سنگی تیره و خاموش بود. همان‌طور که آنجا ایستاده بودم، فهمیدم که در سرزمین بی نامِ «هیچ‌کس‌ها» هستم: نه در کرواسی‌ام و نه در اسلوونی. وسط شهر ایستاده بودم و حس می‌کردم زمینِ زیر پایم سست شده است، همان‌جا بود که فهمیدم پناهجوبودن یعنی همین، اینکه ببینی محتوای زندگی‌ات دارد آرام‌آرام از این ظرفِ شکسته چکه می‌کند. شکرگزار بودم که سنگِ زیر انگشتانم خنک و سخت است، که هوای تازه‌ای هست که فرو دهم و غرق در وحشت و هراس نباشم. اما در آن لحظه، وقتی به تبعیدی بودنم فکر می‌کردم ، فهمیدم به اندازه‌ی یک عمرِ دیگر زمان می‌برد تا بتوانم جایم را در یک دنیای غریبه پیدا کنم، عمری که نداشتم.


#بالکان‌_اکسپرس
#اسلاونکا_دراکولیچ
#سونا_انزابی‌نژاد
#نشر_گمان
ص۶۲


@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📚

حالا دیگر این نشانه‌های مکانیسم انکار را از حفظم: اول باورش نمی‌کنی، بعد علتش را می‌فهمی، بعد فکر می‌کنی هنوز خیلی دور است، تا اینکه می‌بینی جنگ همه‌ی اطرافت را فراگرفته است اما باز دلت نمی‌آید آن را به‌رسمیت بشناسی و به زندگی خودت ربط بدهی. اما سرانجام سرمی‌رسد و گلویت را می‌گیرد و تو را تبدیل به حیوانی می‌کند که با هر صدای بلندی از جا می‌پری، تبدیل به موجودی سرد و بی‌حس می‌شوی که به‌زحمت خودت را از این‌سرِ اتاق به آن‌سرش یا از خانه به خیابان و‌ دفتر کار می‌کشانی تا فقط بنشینی و منتظر بمانی تا آن اتفاق بیفتد، تا سقف بر سرت آوار شود. یاد می‌گیری که مرگ را نفس بکشی. از هرچه حرف می‌زنی به مرگ می‌رسی، خواب‌هایت پُر می‌شود از تصاویر اجساد تکه‌تکه‌شده، حتی کم‌کم مرگ خودت را تصور می‌کنی. صبح که بیدار می‌شوی خودت را در آینه نمی‌شناسی؛ صورتی رنگ‌پریده و مریض‌احوال، چشم‌هایی گودافتاده، و مردمک‌هایی که دودو می‌زنند. جنگ از توی صورت خودت به تو دهن‌کجی می‌کند.


#بالکان‌_اکسپرس
#اسلاونکا_دراکولیچ
#سونا_انزابی‌نژاد
#نشر_گمان
ص۵۶

@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📚

فصل ۸ «زیر سلطه‌ی ملیت»
مشکل اینجا بود که به ما - به همه‌ی مردم، نه‌فقط پیشاهنگ‌ها - یاد داده بودند شعار بدهیم و دست بزنیم، یادمان نداده بودند درباره‌ی معنای این شعارها چیزی بپرسیم. و وقتی که این کار را کردم دیگر خیلی دیر شده بود. برادرها شروع کرده بودند به کشتن یکدیگر و اتحاد فروپاشیده بود، انگار یوگسلاوی فقط بخشی از یک افسانه‌ی پریانِ کمونیستی بوده است. شاید هم همین‌طور بوده. ناسیونالیسم به این شکلی که الان در جمهوری‌های شوروریِ سابق، یوگسلاویِ سابق و چکسلواکی شاهد هستیم میراثِ آن افسانه‌ی پریان است. تا اینجا دست‌کم سه دلیل برای آن می‌توان یافت: دولت کمونیستی هرگز اجازه نداد یک جامعه‌ی مدنی شکل بگیرد؛ اعتقادات قومی، ملی و مذهبی را سرکوب و فقط به هویت طبقاتی اجازه‌ی بروز داد؛ و در نهایت رهبران کمونیست از این باورها به نفع خوشان استفاده کردند. و مردمِ ملیت‌های مختلف را به جان هم انداختند تا خودشان هرچه بیشتر بر سرِ قدرت بمانند. حتی به‌قیمت راه‌افتادن جنگ.


#بالکان‌_اکسپرس
#اسلاونکا_دراکولیچ
#سونا_انزابی‌نژاد
#نشر_گمان
ص۸۶


@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📚

جنگ مثل یک جانور افسانه‌ای است که هرگز نمی‌توانی آن را درست ببینی، اما بویش را حس می‌کنی و نشانه‌های حضورش را همه‌جا در اطرافت می‌بینی؛ در حرکات زن پیشخدمت، در حالتِ نگاهش، در نحوهٔ تکیه‌دادن مردان اونیفرم‌پوش به پیشخوان که شیشه‌های نوشیدنی را با بی‌حوصلگی بالا می‌برند و بعد دهانشان را با پشت آستینشان پاک می‌کنند و ناغافل می‌روند؛ در حال و هوای آن بلاتکلیفی که در این لحظه، بی‌هیچ دلیل خاصی، روی آدم سنگینی می‌کند.


#بالکان‌_اکسپرس
#اسلاونکا_دراکولیچ
#سونا_انزابی‌نژاد
#نشر_گمان
ص۱۰۲

@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📚

اصلاً نمی‌دانم وقتی راه افتادم طرف خط مقدم منتظر بودم با چه‌ چیزی مواجه شوم. احتمالاً آدم ناخودآگاه انتظار دارد همان چیزهایی را ببیند که در تلویزیون و روزنامه‌ها می بیند. آدم انتظار دارد دست‌کم همان سطح از وضعیت اسفبار را که رسانه‌ها در فرایندِ جرح و تعدیلِ واقعیت نشان می‌دهند ببیند: صحنهٔ ویرانه‌ها، آتش، اجساد، سربازان و چهرهٔ بهت زدهٔ غیرنظامیان، تصویری فشرده از رنج. در تصویری که رسانه‌ها نشان می‌دهند، جنگ کمابیش الگویی ثابت دارد، قالبی که باید آن را با محتوایی پُر کرد. چیزی که ما از تلویزیون می‌بینیم همیشه همان چیز ثابت است - نابودی، مرگ، رنج. اما این چیزی که ما می‌بینیم فقط لایهٔ سطحیِ واقعیت است. لایه‌های خیلی بیشتری وجود دارد، لایه‌هایی پنهان. آنهایی که دور از خط مقدم هستند پیش خودشان فکر می‌کنند چطور می‌شود چنین فشاری را روزها و روزها تحمل کرد، اصلاً چطور می‌شود در این شرایط زندگی کرد.


#بالکان‌_اکسپرس
#اسلاونکا_دراکولیچ
#سونا_انزابی‌نژاد
#نشر_گمان
ص۱۰۴


@baamanbekhaan
فصل یازدهم: مادرم در خانه نشسته و با نگرانی سیگار می‌کشد.

زمستان است و باد سردی از زیر درِ بالکن در خانه می‌پیچد. او دربارهٔ پدر حرف می‌زند. در این دو سالی که از مرگ پدرم می‌گذرد صورت مادر کاملاً عوض شده است، بیشتر از همه چشم‌هایش به‌نظر مات و بی‌تفاوت می‌رسند. هیچ‌وقت خیلی به او نزدیک نبوده‌ام، و حالا حس می‌کنم به‌سختی می‌توانم احساساتش را درک کنم، به‌جز ترسش که کاملاً مشهود است. نمی‌داند چطور دربارهٔ ترسش حرف بزند، کلمات بی‌اختیار با حالتی دردآلود از دهانش بیرون می‌آیند و بعد سخت و صیقلی مثل سنگریزه‌هایی پخش می‌شوند روی میز، می‌ریزند توی زیرسیگاری، توی فنجان قهوه‌ای که وقتی سیگار نمی‌کشد دودستی آن را می‌چسبد. سعی می‌کنم بگیرمشان و کنار کلماتی بچینم که توی دلش نگه می‌دارد، کلماتی که می‌ترسد بر زبان بیاورد.



#بالکان_اکسپرس
#اسلاونکا_دراکولیچ
#سونا_انزابی‌نژاد
#نشر_گمان
ص۱۱۳


@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

دارند نمادها، مجسمه‌ها و اسم‌ها را عوض می‌کنند. تا مدتی مردم اسم‌های قدیمی را به‌یاد خواهند داشت، تا مدتی روی نماهای ساختمان‌ها جای پلاک‌های قدیمی که اسم‌های قبلیِ بناها بر آنها حک شده بود باقی خواهد ماند. اول کم‌کم نشانه‌های مادی از بین می‌رود و بعد حافظهٔ ناپایدار آدم‌ها تسلیم می‌شود. گذشته جایگزین و اصلاح نمی‌شود، بلکه به‌کلی نیست و نابود می‌شود. و مردم بی‌گذشته زندگی می‌کنند، نه گذشتهٔ جمعی برایشان می‌ماند و نه گذشتهٔ فردی. این شیوهٔ تجویز‌شدهٔ زندگی در چهل‌وپنج سال اخیر است.


#بالکان_اکسپرس
#اسلاونکا_دراکولیچ
#سونا_انزابی‌نژاد
#نشر_گمان
ص۱۲۲

@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

بسیار غم‌انگیز است که آدم مجبور به دفاع شود بی‌آنکه کارِ بدی کرده باشد. دیگر چیزی باقی نمی‌ماند به‌جز یأس و دل‌آشوبه و هراس. دیگر چیزی نمانده که من در موردش تصمیم بگیرم. دیگران به‌جای من تصمیم گرفته‌اند. آنها تصمیم گرفته‌اند که من باید خفه شوم، باید همه چیز را رها کنم، آنها حق مرا برای بازگشت به خانه‌ام و شهرم از من گرفته‌اند، آنها حق مرا برای بازگشت به صحنهٔ تئاتر از من گرفته‌اند... آیا نفرت و هراس جنگ می‌تواند تک‌تک این خباثت‌هایی را که نسبت به هم‌وطنتان مرتکب شده‌اید توجیه کند؟ آیا بی‌انصافی در حق یک دوست یا یک همکار تحت لوای آرمان‌های بزرگِ ملی قابل چشم‌پوشی است؟ چطور می‌توانید به اسم دلسوزی برای رنج‌های یک ملت نسبت به رنج‌های یک فرد (که تصادفاً جزو همین ملت است) بی‌تفاوت بمانید؟

#بالکان_اکسپرس
#اسلاونکا_دراکولیچ
#سونا_انزابی‌نژاد
#نشر_گمان
ص۱۳۲

@baamanbekhaan
فصل ۱۳
«اگر پسری داشتم»

می‌دانستم که منتظر است از او سؤال کنم، اما ذهنم از کلمات خالی شده بود. آن‌قدر حیرت‌زده بودم که نمی‌دانستم چه بپرسم. آن صورتِ بچگانه حسابی مرا به‌هم ریخته بود. با خودم فکر کردم این داستان نوشتنی نیست، نه نمی‌توانم داستانِ این بچه را بنویسم که دوستانش، خانه‌اش، پدرش و حتی خودِ جنگ را باخته است. آنجا در آن اتاقِ خالی، او را که روبه‌رویم نشسته بود نگاه می‌کردم و شاید برای اولین‌بار به قدرتِ کلمات شک کردم؛ حس کردم کلمات فقط پوسته‌هایی هستند توخالی، پوششی نازک و شکننده که نمی‌توانند از ما در برابر واقعیت محافظت کنند، انگار صدای سنگی هستند که در چاه می‌افتد. تا آن موقع هیچ‌وقت ارزش نوشتن برایم زیر سؤال نرفته بود. حتی در دورانِ جنگ. به‌نظرم می‌آمد نوشتن هدف و معنایی دارد و قابل‌توجیه است، همیشه راهی برای نوشتن دربارهٔ جنگ و دربارهٔ مرگ وجود دارد. اما حالا چیزی فراتر از کلمات وجود داشت، سکوتی که در آن می‌توانستی به صدای انسان دیگری گوش بدهی.


#بالکان_اکسپرس
#اسلاونکا_دراکولیچ
#سونا_انزابی‌نژاد
#نشر_گمان
ص۱۴۲



@baamanbekhaan
«هیچ اعتقادی ارزشش را ندارد که به‌خاطرش بمیری.»


#بالکان_‌اکسپرس
#اسلاونکا_دراکولیچ
#سونا_انزابی‌نژاد
#نشر_گمان
ص۱۴۷


@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

می‌گفتم تو مسئولِ این اتفاقات نیستی؛ اگر هم کسی مقصر باشد نسل ماست - ما دیدیم که چه اتفاقاتی دارد می‌افتد ولی جلویش را نگرفتیم. این جنگِ سیاستمدارهایی است که کوچکترین اهمیتی به قربانیان آن نمی‌دهند. جنگی است که همان بالا بالاها شروع شده است. تازه، سیاستمدارها هم همگی بازنده‌ی این جنگند.


#بالکان_‌اکسپرس
#اسلاونکا_دراکولیچ
#سونا_انزابی‌نژاد
#نشر_گمان
ص۱۴۸


@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

با اینکه مذهبی نیستم اما می‌دانم که بعد از آن تا آخرِ کار مشغول چانه‌زدن و معامله‌کردن با خدا می‌شدم: خدایا، اگر وجود داری، به جای او مرا بکش، خدایا هر کاری بخواهی می‌کنم، فقط نگذار بلایی سرش بیاید. خدایا کاری کن من قبل از او کشته شوم، خدایا، خدایا، خدایا...


#بالکان_‌اکسپرس
#اسلاونکا_دراکولیچ
#سونا_انزابی‌نژاد
#نشر_گمان
ص۱۴۹


@baamanbekhaan
#برشی_از_متن_كتاب 📖

اون‌قدر زدنش تا مُرد. بعد هم انداختنش توی دانوب.
-فرمانده‌هاتون از این موضوع خبر داشتن؟
-آره، می‌دونستن.
-نمی‌تونستن کاری بکنن؟
-کار زیادی از دست کسی برنمیاد. وقتی یکی میاد می‌گه مامان و بابات رو کشته، حتی اگه فرمانده کل قوا هم بیاد و بگه که نباید این مرد رو بکشی، فایده نداره. قضیهٔ انتقامه.
-و این بدترین چیزی بود که اتفاق افتاد؟
-بدترین چیز وقتی بود که خودم برای اولین بار یه نفر رو‌ کشتم.

#بالکان_اکسپرس
#اسلاونکا_دراکولیچ
#سونا_انزابی‌نژاد
#نشر_گمان
ص۱۶۰،۱۶۱


@baamanbekhaan
فصل ۱۶

افق‌های انسانی آن‌چنان تنگ و محدود شده‌اند که تا پیش از این به‌هیچ‌وجه برایم قابل‌تصور نبود. افراد فقط به یک بُعد، یعنی ملیتشان فروکاسته شده‌اند؛ فرهنگ تنها به چند نماد ملیِ سرهم‌بندی شده فروکاسته شده است. ما همه دچار کوته‌بینی شده‌ایم؛ ما را در چارچوب مرزهایی تنگ محصور کرده‌اند، مرزهایی که اصلاً نمی‌دانستیم وجود دارند و حالا از لحاظ فرهنگی داریم خفه می‌شویم، گذشته از رنج‌ و عذاب ناشی از کشته‌شدگان و مجروحانِ بی‌شمار. ما همه مثل موش خفه خواهیم شد. هرگز از این گفتمان ملی‌گرایی رهایی نخواهیم داشت چه ملی‌گرایی کروات چه ملی‌گرایی صرب. ما هرگز نخواهیم توانست آینده‌مان را روی آن بنا کنیم، بلکه پیوسته به گذشته پرتاب خواهیم شد، به گذشته‌هایی بسیار دور.


#بالکان_اکسپرس
#اسلاونکا_دراکولیچ
#سونا_انزابی‌نژاد
#نشر_گمان
ص۱۸۲


@baamanbekhaan
فصل ۱۶

-جنگ فقط بر سر بقیه خراب نمی‌شود.

-کلمات هم می‌توانند تبدیل به سلاحی خطرناک شوند.


#بالکان_اکسپرس
#اسلاونکا_دراکولیچ
#سونا_انزابی‌نژاد
#نشر_گمان
ص۱۸۵


@baamanbekhaan
فصل ۱۸
«کفش‌های پاشنه‌بلند»

من نمی‌گویم مسئولیت همهٔ ما به یک اندازه است - و قصد ندارم قربانیان را با قاتلانی که در کمال خونسردی آنها را می‌کُشند یکی بدانم. همهٔ حرفم این است که نوعی همدستیِ پنهان وجود دارد؛ می‌خواهم بگویم همهٔ ما از سرِ فرصت‌طلبی و ترس در تداوم‌یافتنِ این جنگ شریک و همدستیم. زیرا با بستن چشم‌هایمان، با ادامه‌دادن به خریدمان، با کارکردن رویِ زمینمان، با تظاهرکردن به اینکه اتفاقی نیفتاده است، با این فکر که این مشکل ما نیست، درواقع داریم به آن «دیگری‌ها» خیانت می‌کنیم - و نمی‌دانیم آیا این مسئله اصلاً راه‌حلی دارد یا نه. اما آن‌چه متوجهش نیستیم این است که با چنین مرزبندی‌هایی داریم خودمان را هم گول می‌زنیم. با این‌کار درواقع خودمان را هم در معرض این خطر قرار می‌دهیم که در شرایطی متفاوت، ما تبدیل به آن «دیگری» شویم.


#بالکان_اکسپرس
#اسلاونکا_دراکولیچ
#سونا_انزابی‌نژاد
#نشر_گمان
ص۲۲۰


@baamanbekhaan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥🎥🎥🎥🎥

این کلیپ به‌کمک دوستان عزیزم دربارهٔ کتاب #بالکان_اکسپرس نوشتهٔ #اسلاونكا_دراكوليچ
تهیه شده و شامل خلاصه‌ای از گزیده‌ها و عکس‌هایی واقعی از جنگ و تراژدیِ بالکان است.

@baamanbekhaan
Forwarded from اتچ بات
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ 📚📚📚

کتاب #بالکان_اکسپرس از #اسلاونکا_دراکولیچ که توسط #نشر_گمان و با ترجمهٔ بسیار خوب #سونا_انزابی‌نژاد منتشر شده است، در این کانال معرفی شد. با زدن بر روی هشتگ #فهرست_کتاب‌های_معرفی‌شده می‌توانید نظر شخصی من و حدود ۲۰ گزیدهٔ منتخب از این کتاب را مطالعه کنید.


📓با من در لذت خواندن کتاب‌ همراه شوید.
@baamanbekhaan
#کتاب_در_گردش 📚

پس از مطالعهٔ کتاب #بالکان_اکسپرس و #کتاب_در_گردش توسط دو دوست بزرگوار، این پیام را از یکی از اعضای محترم کانال دریافت کردم که تشویق به این کار شده بودند و من را مطلع کردند.

سرکار خانم فاطیما قربانی؛
از اینکه مطالب کانال را دنبال می‌کنید و با این کار ارزنده‌تان افراد را به کتاب‌خوانی تشویق می‌کنید، از شما صمیمانه سپاس‌گزارم.

#با_هم_کتاب_بخوانیم📚


@baamanbekhaan
#فهرست_کتاب‌های_معرفی‌شده📚

کتاب‌هایی که تا امروز خواندم و در کانال معرفی کردم:

۱- #نامه‌ای_به‌_کودکی_که_هرگز_زاده_نشد
۲- #فرمین_موش_کتاب‌خوان
۳- #جاي_خالي_سلوچ
۴- #انسانیت_تاریخ_اخلاقی_سده_بیستم
۵- #خداحافظ_گاری_کوپر
۶-#حقارت
۷-#بیگانه
۸-#کاروان_امید
۹-#در_برابر_استبداد
۱۰-#مانيفست_يك_فمينيست
۱۱-#نوروز_و_فلسفه_هفت‌سین
۱۲-#سوختن‌درآب_غرق‌شدن‌درآتش
۱۳-#سوءتفاهم
۱۴-#خاطرات_سوگواری
۱۵-#دیدن_از_سیزده_منظر
۱۶-#جایی_دیگر
۱۷-#در_باب_حکمت_زندگی
۱۸-#به_سبکی_پر_به_سنگینی_آه
۱۹-#شازده_احتجاب
۲۰-#زوربای_یونانی
۲۱-#شاه_خاکستری_چشم
۲۲-#اتحادیه_ابلهان
۲۳-#چهار_صندوق
۲۴-#نون_نوشتن
۲۵-#کنستانسیا
۲۶-#بیچارگان
۲۷-#ستوان_گوستل
۲۸-#مرده‌ها_سکوت_می‌کنند
۲۹-#تابوت‌های_دست‌ساز
۳۰-#جنگ_چهره‌ی_زنانه_ندارد
۳۱-#موش‌ها_و_آدم‌ها
۳۲-#مرگ_وزیرمختار
۳۳-#بار_دیگر_شهری_که_دوست_می‌داشتم
۳۴-#شهر_فرنگ_اروپا
۳۵-#بازار_خودفروشی
۳۶-#دفترچه_ممنوع
۳۷-#عامه‌پسند (پالپ)
۳۸-#بالکان_اکسپرس
۳۹-#آویزان_از_نخ
۴۰-#شرق_بنفشه
۴۱-#رنج‌های_ورتر_جوان
۴۲-#درمان_شوپنهاور
۴۳-#گزینه‌ی_اشعار (احمد شاملو)
۴۴-#همنوایی_شبانه‌ی_ارکستر_چوب‌ها
۴۵-#یوزپلنگانی_که_با_من_دویده‌اند
۴۶-#پراگ_در_تبعید
۴۷-#دریا
۴۸-#در_میان_کاغذپاره‌ها
۴۹- #از_چشم_نابینایان‌
۵۰-#وقت_رفتن
۵۱-#بهار_زندگی_در_زمستان_تهران
۵۲-#تاریخ_مدفوع
۵۳-#دون_ژوان_در_جهنم
۵۴-#هیچ‌کس‌_مثل_‌تو‌‌_مال_اینجا_نیست
۵۵-#سوفیا_پتروونا
۵۶-#مرگی_بسیار_آرام
۵۷-#فقط_یک_طاعون_ساده
۵۸-#مرگ_ایوان_ایلیچ

🔍با‌ زدن روی هر یک از هشتگ‌ها، می‌توانید کتاب مورد نظر را در کانال پیدا کنید و بخوانید.


@baamanbekhaan