Forwarded from احسان شريعتی Ehsan Shariati
🔷🔸استاد محمدتقی شریعتی و معضل بنیانگذاری دوباره «راه سوم»
🖋احسان شریعتی
📌بخش های از این مقاله به شرح زیر است:
🔸 از فردای شهریور ۱۳۲۰، شهر مشهد شرایطی تقریباً مشابه شرایط پس از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ را تجربه میکرد. پس از یکدوره دیکتاتوری و سرکوب، مردم در آغاز احساس میکردند که طعم آزادی را میچشند. این احساس آزادی، که بهشکل تناقضآمیزی با اشغال ایران توسط ارتش سرخ همراه شده بود، در تودهٔ مردم بهشکل بازگشت به مذهب سنتی و رشد هیئتهای مذهبی خود را نشان میداد و در نزد روشنفکران با گرایش به انقلاب اکتبر روسیه و حزب توده و شعارهای جذابی چون صلح، آزادی، و عدالت اجتماعی ؛
🔹 در چنین شرایطی، استاد شریعتی سقراطوار به میدان آمد و بهعنوان یک بنیانگذارِ نوآور که در آنزمان مشابهاش در صحنه نبود، خوش درخشید. روش استاد، روش گفتگو (بهسبک سقراطی) بود ؛
🔸حرکت فکری استاد در مشهد از سال ۱۳۲۳ به تأسیس «كانون نشر حقایق اسلامی» منجر شد كه بنابه گزارش دکتر شریعتی: «...بهزودی بهصورت سنگر اعتقادی، علمی و تبلیغی نسل جوان و گروه روشنفكر و مترقیای درآمد ...كانون با انتشار «كارنامه»ای كه خط مشی فكری و عملی خود را بیان میكرد، بهرهبری استاد شریعتی، نهضتی را آغاز نمود كه هدف اساسی آن «تجدیدحیات اسلام و مسلمین بود»؛ و برای تحقق این هدف غایی: ۱) بازگشت به «قرآن»، سرچشمهی اصلیای كه باید اسلام را از آن گرفت و .. ؛
🔹 استاد توانست (همچون طالقانی بزرگ)، ُپل رابطی شود میان نسل اول مصلحان دین چونان سیدجمال را با نسل سوم همچون علی شریعتی. اگر آراء و ایدهها، «مانند گُلها، بدون آب و خاک و هوای مناسب نمیتوانند برویند»( بهتعبیر ماکس وبر)، به یاد باید داشت که در زمین و میدانِ معرفتی استاد در مقام مفسٌر و محدّث یا نوسخنگوی امینِ متن و سیره و سنّت بود که «جهان بینی توحید» در کلامِ فرزند او شکوفا شد.
📌مطالعه کامل متن در لینک وبسایت احسان شریعتی
http://www.ehsanshariati.org/PostView?Action=Post&ID=1087
#سقراط
#خراسان
#راه_سوم
#دیکتاتوری
#مذهب
#یاد_استاد
#محمد_تقی_شریعتی
#سی_چهارمین_سالیاد
✅ @Dr_ehsanshariati
🖋احسان شریعتی
📌بخش های از این مقاله به شرح زیر است:
🔸 از فردای شهریور ۱۳۲۰، شهر مشهد شرایطی تقریباً مشابه شرایط پس از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ را تجربه میکرد. پس از یکدوره دیکتاتوری و سرکوب، مردم در آغاز احساس میکردند که طعم آزادی را میچشند. این احساس آزادی، که بهشکل تناقضآمیزی با اشغال ایران توسط ارتش سرخ همراه شده بود، در تودهٔ مردم بهشکل بازگشت به مذهب سنتی و رشد هیئتهای مذهبی خود را نشان میداد و در نزد روشنفکران با گرایش به انقلاب اکتبر روسیه و حزب توده و شعارهای جذابی چون صلح، آزادی، و عدالت اجتماعی ؛
🔹 در چنین شرایطی، استاد شریعتی سقراطوار به میدان آمد و بهعنوان یک بنیانگذارِ نوآور که در آنزمان مشابهاش در صحنه نبود، خوش درخشید. روش استاد، روش گفتگو (بهسبک سقراطی) بود ؛
🔸حرکت فکری استاد در مشهد از سال ۱۳۲۳ به تأسیس «كانون نشر حقایق اسلامی» منجر شد كه بنابه گزارش دکتر شریعتی: «...بهزودی بهصورت سنگر اعتقادی، علمی و تبلیغی نسل جوان و گروه روشنفكر و مترقیای درآمد ...كانون با انتشار «كارنامه»ای كه خط مشی فكری و عملی خود را بیان میكرد، بهرهبری استاد شریعتی، نهضتی را آغاز نمود كه هدف اساسی آن «تجدیدحیات اسلام و مسلمین بود»؛ و برای تحقق این هدف غایی: ۱) بازگشت به «قرآن»، سرچشمهی اصلیای كه باید اسلام را از آن گرفت و .. ؛
🔹 استاد توانست (همچون طالقانی بزرگ)، ُپل رابطی شود میان نسل اول مصلحان دین چونان سیدجمال را با نسل سوم همچون علی شریعتی. اگر آراء و ایدهها، «مانند گُلها، بدون آب و خاک و هوای مناسب نمیتوانند برویند»( بهتعبیر ماکس وبر)، به یاد باید داشت که در زمین و میدانِ معرفتی استاد در مقام مفسٌر و محدّث یا نوسخنگوی امینِ متن و سیره و سنّت بود که «جهان بینی توحید» در کلامِ فرزند او شکوفا شد.
📌مطالعه کامل متن در لینک وبسایت احسان شریعتی
http://www.ehsanshariati.org/PostView?Action=Post&ID=1087
#سقراط
#خراسان
#راه_سوم
#دیکتاتوری
#مذهب
#یاد_استاد
#محمد_تقی_شریعتی
#سی_چهارمین_سالیاد
✅ @Dr_ehsanshariati
وب سایت رسمی احسان شریعتی
استاد محمدتقی شریعتی و معضل بنیانگذاری دوباره «راه سوم»
برغم شناخت کامل دستاندرکاران تغییر-و-تحولات سیاسی و اعتقادی دهههای گذشته از نقش تاریخی استاد محمدتقی شریعتی، منزلت این شخصیت، بهمثابهٔ یکی از پیشگامان سپهر..
📌 نگاهی مختصر بر دیدگاه شریعتی در نسبت تفاوت فردوسی و مولانا
✍ محمد حکیم پور
🔸شریعتی فرزند #خراسان است: فرزند #عرفان و ادب؛ فرزند سرزمینی که روزگاری در آن فارس و ترک در سایهی تکثر فرهنگی آن، در کنار هم زیستهاند؛ #فردوسی از میان فارسهای خراسان و #مولوی از میان ترکان خراسان برخاسته و در آسمان سیاست و عرفان نام آور و بلند آوازه شدهاند؛ #شریعتی اما نمایندهی تمامی این کلیت فرهنگی است؛ از نظر سیاسی در شرایط خاصی - که آن را #آسیمیلاسیون فرهنگی و زبانی قوم فارس در قرون میانه اسلامی توسط جریان حاکم خلافت اسلامی مینامد، فردوسی را به عنوان یک «شاعر قومی - ملی» میستاید که مانع اضمحلال زبان فارسی در زمان خود شد؛ اما در عین حال از نظر انسانی و از حیث برتری قایل شدن بر قوم فارس و تفضیل آن بر ترکان و اعراب، بسیار بر او میتازد و #شاهنامه را کتابی «سطحی»، «عادی»، «عینی»، و «بسیار راسته و یک بعدی» در مقابل #مثنوی مولوی میخواند که حاوی ارزشهای اخلاقی و انسانی فرا قومی و فرا ملی و بلکه فرا جهانی است.
🔸شریعتی در «گفتگوهای تنهایی» دوباره درباره جایگاه «پایین» فردوسی، جایگاه «متوسط» #حافظ، و جایگاه «ماورایی و بلند» مولانا در ذهن و ضمیر سخن به میان میآورد و در مقایسهی آنها با یکدیگر مینویسد:
«... و از شاعران فارسی ، حافظ، نمیگویم بزرگترین شاعر، نه! بزرگترین شاعر، #مولوی است و حافظ مرید کوچک او، و شاگرد او است؛ اما مولوی جدیتر عظیمتر از آن است که بشود با او رفیق بود، مأنوس بود، معاشرت کرد، باید به خدمتش رسید و به او ارادت ورزید و از آن کوره عظیم آفتاب، گرما و نور گرفت!
من از رفقایم صحبت میکنم! آری حافظ! نه مولوی که خیلی جدی و خشن است ( مرا می.ترساند، سنگینی روحش جانم را به ستوه میآورد، با او نمیتوان همسفر شد. هرگاه خواستهام با او به راه افتم، خود را همچون اسیران مجروح و دست و پا بسته و ضعیفی یافتهام که سر زنجیرشان را به اسبی وحشی و تیز پرواز بستهاند و پیاده از پی خویش به تاخت میکشانند!) و نه منوچهری و باندش که خیلی کثیف و ذلیل است: خودش، عشقش، معشوقش، ممدوحش... و نه فردوسی که متعصب است! به او احترام میگذارم، اما او رفیق «رستم» است و نه رفیق من! و من و رستم خیلی باهم فرق داریم! من ستایشگر #سقراط ام و #بودا و #علی و #مسیح و #محمد ... و او (فردوسی) ستایشگر رستم و گیو و گودرز و اشکبوس و کیکاووس و دیگر پادشاهان لوس! دنیایش، دنیای افتخارات هارت و پورتی است و من اهل این هارت و پورت نیستم!، هستم، اما هارت و پورتهایم از رنگ دیگری است!» (شریعتی: «گفتگوهای تنهایی»، جلد دوم، ص ۹۰۷)
🔸از نظر شریعتی یکی از مهمترین اسباب ماندگاری جهانی مولانا در مقایسه با فردوسی این است که مولانا برخلاف فردوسی، «فردیت» خود را به «نوعیت» خویش پیوند زده و قربانی کرده، لذا میبینیم که مولانا سراغ پادشاه زمانهاش سلطان محمد خوارزمشاه نمیرود و برای او «شاهنامه» نمینویسد: «مولوی میتوانسته مثنوی را در وصف سلطان خوارزمشاه بنویسد و بابت هر بیتی، یک سکه بگیرد؛ ولی بعد از نابود شدن مولوی، سکهها هم نابود میشد و مثنوی را هم باید سلطان خوارزمشاه حفظ میکرد (که خودش را نتوانست حفظ کند!!!) که در این صورت، مثل دیوان انوری از بین میرفت! اما وقتی مولوی آن نیاز (فردی) خود را قطع میکند، اثر شعریش، معلوماتش، دانشش، همه بافت انسانیش را وقف وجود ناب خودش میکند. رابطهی خود را با سلطان خوارزمشاه قطع می.کند و با «شمس» یا «مجد زرگر» پیوند می.زند!». (شریعتی: «تاریخ تمدن»، جلد ۲: ۱۲۸-۱۲۶ و نیز بنگرید: شریعتی، «ویژگیهای قرون جدید»: ۸۹-۸۸)
🔸شریعتی، مولانا را شخصیتی معرفی میکند که برخلاف فردوسی - که اندیشه متعصبانهاش او را در چارچوب فرهنگی و فرا تاریخی/اساطیری قوم فارس متوقف کرده - از مرز زبان و ملیت فراتر رفته است.
🔗 مطالعه متن کامل
✅ @Shariati_Group
✍ محمد حکیم پور
🔸شریعتی فرزند #خراسان است: فرزند #عرفان و ادب؛ فرزند سرزمینی که روزگاری در آن فارس و ترک در سایهی تکثر فرهنگی آن، در کنار هم زیستهاند؛ #فردوسی از میان فارسهای خراسان و #مولوی از میان ترکان خراسان برخاسته و در آسمان سیاست و عرفان نام آور و بلند آوازه شدهاند؛ #شریعتی اما نمایندهی تمامی این کلیت فرهنگی است؛ از نظر سیاسی در شرایط خاصی - که آن را #آسیمیلاسیون فرهنگی و زبانی قوم فارس در قرون میانه اسلامی توسط جریان حاکم خلافت اسلامی مینامد، فردوسی را به عنوان یک «شاعر قومی - ملی» میستاید که مانع اضمحلال زبان فارسی در زمان خود شد؛ اما در عین حال از نظر انسانی و از حیث برتری قایل شدن بر قوم فارس و تفضیل آن بر ترکان و اعراب، بسیار بر او میتازد و #شاهنامه را کتابی «سطحی»، «عادی»، «عینی»، و «بسیار راسته و یک بعدی» در مقابل #مثنوی مولوی میخواند که حاوی ارزشهای اخلاقی و انسانی فرا قومی و فرا ملی و بلکه فرا جهانی است.
🔸شریعتی در «گفتگوهای تنهایی» دوباره درباره جایگاه «پایین» فردوسی، جایگاه «متوسط» #حافظ، و جایگاه «ماورایی و بلند» مولانا در ذهن و ضمیر سخن به میان میآورد و در مقایسهی آنها با یکدیگر مینویسد:
«... و از شاعران فارسی ، حافظ، نمیگویم بزرگترین شاعر، نه! بزرگترین شاعر، #مولوی است و حافظ مرید کوچک او، و شاگرد او است؛ اما مولوی جدیتر عظیمتر از آن است که بشود با او رفیق بود، مأنوس بود، معاشرت کرد، باید به خدمتش رسید و به او ارادت ورزید و از آن کوره عظیم آفتاب، گرما و نور گرفت!
من از رفقایم صحبت میکنم! آری حافظ! نه مولوی که خیلی جدی و خشن است ( مرا می.ترساند، سنگینی روحش جانم را به ستوه میآورد، با او نمیتوان همسفر شد. هرگاه خواستهام با او به راه افتم، خود را همچون اسیران مجروح و دست و پا بسته و ضعیفی یافتهام که سر زنجیرشان را به اسبی وحشی و تیز پرواز بستهاند و پیاده از پی خویش به تاخت میکشانند!) و نه منوچهری و باندش که خیلی کثیف و ذلیل است: خودش، عشقش، معشوقش، ممدوحش... و نه فردوسی که متعصب است! به او احترام میگذارم، اما او رفیق «رستم» است و نه رفیق من! و من و رستم خیلی باهم فرق داریم! من ستایشگر #سقراط ام و #بودا و #علی و #مسیح و #محمد ... و او (فردوسی) ستایشگر رستم و گیو و گودرز و اشکبوس و کیکاووس و دیگر پادشاهان لوس! دنیایش، دنیای افتخارات هارت و پورتی است و من اهل این هارت و پورت نیستم!، هستم، اما هارت و پورتهایم از رنگ دیگری است!» (شریعتی: «گفتگوهای تنهایی»، جلد دوم، ص ۹۰۷)
🔸از نظر شریعتی یکی از مهمترین اسباب ماندگاری جهانی مولانا در مقایسه با فردوسی این است که مولانا برخلاف فردوسی، «فردیت» خود را به «نوعیت» خویش پیوند زده و قربانی کرده، لذا میبینیم که مولانا سراغ پادشاه زمانهاش سلطان محمد خوارزمشاه نمیرود و برای او «شاهنامه» نمینویسد: «مولوی میتوانسته مثنوی را در وصف سلطان خوارزمشاه بنویسد و بابت هر بیتی، یک سکه بگیرد؛ ولی بعد از نابود شدن مولوی، سکهها هم نابود میشد و مثنوی را هم باید سلطان خوارزمشاه حفظ میکرد (که خودش را نتوانست حفظ کند!!!) که در این صورت، مثل دیوان انوری از بین میرفت! اما وقتی مولوی آن نیاز (فردی) خود را قطع میکند، اثر شعریش، معلوماتش، دانشش، همه بافت انسانیش را وقف وجود ناب خودش میکند. رابطهی خود را با سلطان خوارزمشاه قطع می.کند و با «شمس» یا «مجد زرگر» پیوند می.زند!». (شریعتی: «تاریخ تمدن»، جلد ۲: ۱۲۸-۱۲۶ و نیز بنگرید: شریعتی، «ویژگیهای قرون جدید»: ۸۹-۸۸)
🔸شریعتی، مولانا را شخصیتی معرفی میکند که برخلاف فردوسی - که اندیشه متعصبانهاش او را در چارچوب فرهنگی و فرا تاریخی/اساطیری قوم فارس متوقف کرده - از مرز زبان و ملیت فراتر رفته است.
🔗 مطالعه متن کامل
✅ @Shariati_Group
Telegram
.
🔴 شناخت چهار نوع "پفیوزیسم" در آرای شریعتی / پاسخ به یک پرسش
🔸سؤال: سلام و عرض ادب
خیلی خوشحال میشم نظر دکتر #محدثی رو در مورد سخن یکی از اساتید #فلسفه بدونم👇
🔹«اعتراف میکنم شرمندهام که کتابهای این دو نفر را در روزگار نوجوانی خواندهام:
#علی_شریعتی - #عبدالکریم_سروش
#سقراط میگفت: دشمن فیلسوف، "شعبدهباز کلمات" است: rhetorician.
ما برای "فکر کردن" نیازمند "سمومزدایی" از "زبان" هستیم.
و «این دو نفر» مخاطبان را به هیجان میآورند تا از فکر کردن بازمانند..!
#شریعتی که خوب مخالف حقیقیاش را شناخته بود که عربده میکشید:
"فیلسوفان پفیوزهای #تاریخ هستند".
🔸پاسخ دکتر محدثی: سلام و عرض احترام!
سخنانی است از سر نفرت و خشم و فاقد هر گونه استدلال...
نویسنده توجه ندارد که بین #فیلسوف و #فلسفه باید فرق گذاشت. #پوپر هم در ابتدای کتاب جامعهی باز و دشمناناش به فیلسوفان تاخته و در مورد فیلسوفان گفته: «خردمندان در خدمت خودکامگان» (پوپر، جامعهی باز و دشمنانش، ترجمهی علیاصغر مهاجر).
#مارکس هم گفته فیلسوفان اهل تفسیر بودهاند، نه اهل تغییر. دربارهی پوپر چه بگوییم؟
اما، هیجان نیز میتواند ممد اندیشیدن و حتا فلسفهورزی باشد و حتماً فیلسوف نیز به نوعی از هیجان نیازمند است. هر هیجانی ضد اندیشیدن نیست. #انسان بدون هیجان انسان مرده یا ربات است.
باید ببینیم آثار این استاد فلسفه بیشتر مردم را به اندیشیدن واداشته یا آثار #شریعتی و #سروش.
این را هم اضافه کنم که «پفیوزیسم» یکی از مقولات فکریِ نظریهپردازیِ اجتماعیِ شریعتی بود و او از چهار نوع «پفیوزیسم» سخن گفته است:
۱. پفیوزیسم دینی
۲. پفیوزیسم عرفانی
۳. پفیوزیسم ادبی
۴. پفیوزیسم فلسفی
و متأسفانه فقط نوع چهارم پفیوزیسم به خاطر جملهی «فیلسوفان پفیوزان تاریخاند» (نقل به مضمون) در آرای او شناخته شده است و از سه نوع دیگر غفلت شده است! منبع اصلی برای مطالعهی آرای علی شریعتی دربارهی انواع «پفیوزیسم» کتاب «با مخاطبهای آشنا» (مجموعهی آثار ۱) او است و علاقهمندان برای مطالعهی این بحث، میتوانند به آنجا مراجعه کنند.
البته، من شخصاً اینگونه تعابیر شریعتی را نمیپسندم و آن را حاوی نوعی خشونت کلامی میدانم و ترجیح میدهم تعبیر خنثا و غیرخشونتآمیز و غیر باردارِ گرایش یا تفکر عملگریزانه را بهکار ببرم. اگرچه مردان عمل و نظریهپردازان اجتماعی اغلب از تعابیر هنجارین و باردار بهره میگیرند و #کارل_مارکس یکی از سرآمدان بهکارگیری اینگونه تعابیر بود. شدت حملات او به مخالفان فکریاش شگفتانگیز است.
اما با گرایش عمل محورانهی شریعتی کاملاً همدل هستم و این سخنان شریعتی را کاملاً با مبانیِ فکری و فلسفیِ او همساز میدانم و چنین سخنانی را سخنانی از سر هیجان صرف تلقی نمیکنم.
درود!
✍️ #حسن_محدثی گیلوایی
۴ آذر ۱۴۰۰
✅ @Shariati_Group
🆔 @NewHasanMohaddesi
🔸سؤال: سلام و عرض ادب
خیلی خوشحال میشم نظر دکتر #محدثی رو در مورد سخن یکی از اساتید #فلسفه بدونم👇
🔹«اعتراف میکنم شرمندهام که کتابهای این دو نفر را در روزگار نوجوانی خواندهام:
#علی_شریعتی - #عبدالکریم_سروش
#سقراط میگفت: دشمن فیلسوف، "شعبدهباز کلمات" است: rhetorician.
ما برای "فکر کردن" نیازمند "سمومزدایی" از "زبان" هستیم.
و «این دو نفر» مخاطبان را به هیجان میآورند تا از فکر کردن بازمانند..!
#شریعتی که خوب مخالف حقیقیاش را شناخته بود که عربده میکشید:
"فیلسوفان پفیوزهای #تاریخ هستند".
🔸پاسخ دکتر محدثی: سلام و عرض احترام!
سخنانی است از سر نفرت و خشم و فاقد هر گونه استدلال...
نویسنده توجه ندارد که بین #فیلسوف و #فلسفه باید فرق گذاشت. #پوپر هم در ابتدای کتاب جامعهی باز و دشمناناش به فیلسوفان تاخته و در مورد فیلسوفان گفته: «خردمندان در خدمت خودکامگان» (پوپر، جامعهی باز و دشمنانش، ترجمهی علیاصغر مهاجر).
#مارکس هم گفته فیلسوفان اهل تفسیر بودهاند، نه اهل تغییر. دربارهی پوپر چه بگوییم؟
اما، هیجان نیز میتواند ممد اندیشیدن و حتا فلسفهورزی باشد و حتماً فیلسوف نیز به نوعی از هیجان نیازمند است. هر هیجانی ضد اندیشیدن نیست. #انسان بدون هیجان انسان مرده یا ربات است.
باید ببینیم آثار این استاد فلسفه بیشتر مردم را به اندیشیدن واداشته یا آثار #شریعتی و #سروش.
این را هم اضافه کنم که «پفیوزیسم» یکی از مقولات فکریِ نظریهپردازیِ اجتماعیِ شریعتی بود و او از چهار نوع «پفیوزیسم» سخن گفته است:
۱. پفیوزیسم دینی
۲. پفیوزیسم عرفانی
۳. پفیوزیسم ادبی
۴. پفیوزیسم فلسفی
و متأسفانه فقط نوع چهارم پفیوزیسم به خاطر جملهی «فیلسوفان پفیوزان تاریخاند» (نقل به مضمون) در آرای او شناخته شده است و از سه نوع دیگر غفلت شده است! منبع اصلی برای مطالعهی آرای علی شریعتی دربارهی انواع «پفیوزیسم» کتاب «با مخاطبهای آشنا» (مجموعهی آثار ۱) او است و علاقهمندان برای مطالعهی این بحث، میتوانند به آنجا مراجعه کنند.
البته، من شخصاً اینگونه تعابیر شریعتی را نمیپسندم و آن را حاوی نوعی خشونت کلامی میدانم و ترجیح میدهم تعبیر خنثا و غیرخشونتآمیز و غیر باردارِ گرایش یا تفکر عملگریزانه را بهکار ببرم. اگرچه مردان عمل و نظریهپردازان اجتماعی اغلب از تعابیر هنجارین و باردار بهره میگیرند و #کارل_مارکس یکی از سرآمدان بهکارگیری اینگونه تعابیر بود. شدت حملات او به مخالفان فکریاش شگفتانگیز است.
اما با گرایش عمل محورانهی شریعتی کاملاً همدل هستم و این سخنان شریعتی را کاملاً با مبانیِ فکری و فلسفیِ او همساز میدانم و چنین سخنانی را سخنانی از سر هیجان صرف تلقی نمیکنم.
درود!
✍️ #حسن_محدثی گیلوایی
۴ آذر ۱۴۰۰
✅ @Shariati_Group
🆔 @NewHasanMohaddesi
🔅«آزادی» صرفاً مقولهای #سیاسی نیست و اگر این اتفاق در جانها رخ ندهد، در بیرون چیزی جز هیاهو نخواهد بود. #آزادی سیاسی و اجتماعی تنها برای «جانهای آزاده» امکانپذیر است و این تنها در پرتو #حکمت و #فلسفه و تفکر ممکن خواهد بود.
🔅«آزادگان» قوامبخشِ آزادی و جامعهی آزادند. بدون آزادگان تحقق آزادی سیاسی و اجتماعی در مدینه امکانپذیر نیست. اما این آزادگی «هزینه» دارد؛ کسیکه آزادی را تجربه میکند نمیتواند به «بردگی» تن دهد، و قاعدتاً در برابر نظامهایی که جوامع بر افراد تحمیل میکنند و در برابر افقهایی که قدرتها بهمنزلهی اصیلترین و نهاییترین افقها مینُمایانند، میایستد.
🔅#قدرت ها میگویند این افقها نهاییترین افقهایند؛ اما متفکران که کاشف افقهای تازهاند، میدانند که این افقها واهی و نااصیلاند و نهاییترین افقهایی نیستند که در برابر جان آدمی گشودهاند.
🔅چنین افرادی با ساختارهای اجتماعی و سیاسی سازگاری چندانی ندارند؛ از اینرو سرنوشت #سقراط -که افراطیترین شکل حذف یک #فیلسوف است- یک حادثه نیست؛ یک قاعده است.
✍ #بیژن_عبدالکریمی
✅ @Shariati_Group
🆔 @shojaat_e_andishidan
🔅«آزادگان» قوامبخشِ آزادی و جامعهی آزادند. بدون آزادگان تحقق آزادی سیاسی و اجتماعی در مدینه امکانپذیر نیست. اما این آزادگی «هزینه» دارد؛ کسیکه آزادی را تجربه میکند نمیتواند به «بردگی» تن دهد، و قاعدتاً در برابر نظامهایی که جوامع بر افراد تحمیل میکنند و در برابر افقهایی که قدرتها بهمنزلهی اصیلترین و نهاییترین افقها مینُمایانند، میایستد.
🔅#قدرت ها میگویند این افقها نهاییترین افقهایند؛ اما متفکران که کاشف افقهای تازهاند، میدانند که این افقها واهی و نااصیلاند و نهاییترین افقهایی نیستند که در برابر جان آدمی گشودهاند.
🔅چنین افرادی با ساختارهای اجتماعی و سیاسی سازگاری چندانی ندارند؛ از اینرو سرنوشت #سقراط -که افراطیترین شکل حذف یک #فیلسوف است- یک حادثه نیست؛ یک قاعده است.
✍ #بیژن_عبدالکریمی
✅ @Shariati_Group
🆔 @shojaat_e_andishidan
⭕️ خودآگاهی اجتماعی در نسبت با حکمت انسانی
″... در #یونان و #هند، غیر از #فلسفه، غیر از #دین، غیر از تکنیک و #هنر کلمهای وجود دارد به نام «ویدیا».
ویدیا از « دیدن» است، از ریشهی «بینش» و «بینایی»، که آریایی است. ویدیا علم فلسفه یا علم تکنیکی نیست، یک علم بینایی است. در ترجمه و توضیح «ویدیا» میگویند: نوعی #خودآگاهی و بینایی ماورایی است که راه را مییابد.
ویدیا #قانون کشف نمیکند، ماشین نمیسازد، #شعر نمیسراید، نقاشی نمیکند، بلکه راه مییابد. بیگانه با فلسفه و تکنیک و شعر و هنر، ذهنی بدوی است که راه مییابد درست مثل زنبور عسلی که از کندو دور افتاده است و با شامهٔ خاصی دوباره کندو را مییابد. #انسان نیز خودآگاهیِ خاصی دارد که چون زمانش کلافه شده و نسلاش آواره، و جامعه در بنبستی گرفتار آمده است، کسی یا کسانی، اقلیتی یا قشر و گروهی با آن شامۀ خاص راه را پیدا میکنند و نسلشان را از بنبست میرهانند، و چون نسلشان رهایی یافت، حرکت تازه، #ایمان تازه، شور تازه، انرژی تازه، به وجود میآید و بعد #تمدن و فرهنگی تازه خلق میشود.
کلمهی «ویدیا» در یونان - و همه جا، که فرصت شمردنشان نیست - نیز هست؛ #سقراط «سوفیا» میگوید؛ در زبان اسلامی - شاید - به #حکمت ترجمه شده است و به معنای #دانش، #بینش و #آگاهی است.
سقراط میگوید: آنکه «حکمت» دارد - «سوفیا» دارد - کسی است که از لغزش مصون است. #سوفیا عبارت است از رفتن و یافتن #حقیقت جهان و حقیقت زندگی و حقیقت انسان.
میبینید که «سوفیا» در سخن سقراط به معنای #فلسفه نیست، که خود، با این ستایش شگفت انگیزی که از حکمت و از سوفیا میکند، با فلاسفهی زمانش که سوفیستهایند مبارزه میکند، با شاعران و ملاها - مؤبدان - زمانهاش به مبارزه بر میخیزد. بنابراین «سوفیا» آگاهی دیگری است که سقراط همیشه در جست و جویش بوده است و #افلاطون و #ارسطو با به وجود آوردن #منطق - بنابر #تاریخ منطق - به بررسی مسائل گوناگون ذهنی پرداختند تا از این طریق راهی به «سوفیا» بگشایند و سخن سقراط را دریابند.
#فيثاغورث در جواب کسانی که حكما را سوفیست مینامیدند، گفت: به ما سوفیست نگویید، نه من، نه افلاطون و نه ارسطو، هیچکدام، صاحب آن حکمت نیستیم، ما در جستجوی آن حکمتایم، دوستدار حکمتایم و «فیلوزوف» ایم، یعنی دوستدار و عاشق «سوفیا»، که اگر دارای سوفیا میبودیم باید به آن آگاهی رسیده بودیم.
بنابراین «فلسفه»، غیر از «سوفیا» است، که سوفيا حكمت است، نوعی بینایی است که در #عرفان و #ادبیات عرفانیِ ما و در خود #قرآن نیز هست...″
▫️بخش اول
✅ @Shariati_Group
📚معلم علےشریعتے
مجموعه آثار ۲۳ / جهانبینی و ایدئولوژی
″... در #یونان و #هند، غیر از #فلسفه، غیر از #دین، غیر از تکنیک و #هنر کلمهای وجود دارد به نام «ویدیا».
ویدیا از « دیدن» است، از ریشهی «بینش» و «بینایی»، که آریایی است. ویدیا علم فلسفه یا علم تکنیکی نیست، یک علم بینایی است. در ترجمه و توضیح «ویدیا» میگویند: نوعی #خودآگاهی و بینایی ماورایی است که راه را مییابد.
ویدیا #قانون کشف نمیکند، ماشین نمیسازد، #شعر نمیسراید، نقاشی نمیکند، بلکه راه مییابد. بیگانه با فلسفه و تکنیک و شعر و هنر، ذهنی بدوی است که راه مییابد درست مثل زنبور عسلی که از کندو دور افتاده است و با شامهٔ خاصی دوباره کندو را مییابد. #انسان نیز خودآگاهیِ خاصی دارد که چون زمانش کلافه شده و نسلاش آواره، و جامعه در بنبستی گرفتار آمده است، کسی یا کسانی، اقلیتی یا قشر و گروهی با آن شامۀ خاص راه را پیدا میکنند و نسلشان را از بنبست میرهانند، و چون نسلشان رهایی یافت، حرکت تازه، #ایمان تازه، شور تازه، انرژی تازه، به وجود میآید و بعد #تمدن و فرهنگی تازه خلق میشود.
کلمهی «ویدیا» در یونان - و همه جا، که فرصت شمردنشان نیست - نیز هست؛ #سقراط «سوفیا» میگوید؛ در زبان اسلامی - شاید - به #حکمت ترجمه شده است و به معنای #دانش، #بینش و #آگاهی است.
سقراط میگوید: آنکه «حکمت» دارد - «سوفیا» دارد - کسی است که از لغزش مصون است. #سوفیا عبارت است از رفتن و یافتن #حقیقت جهان و حقیقت زندگی و حقیقت انسان.
میبینید که «سوفیا» در سخن سقراط به معنای #فلسفه نیست، که خود، با این ستایش شگفت انگیزی که از حکمت و از سوفیا میکند، با فلاسفهی زمانش که سوفیستهایند مبارزه میکند، با شاعران و ملاها - مؤبدان - زمانهاش به مبارزه بر میخیزد. بنابراین «سوفیا» آگاهی دیگری است که سقراط همیشه در جست و جویش بوده است و #افلاطون و #ارسطو با به وجود آوردن #منطق - بنابر #تاریخ منطق - به بررسی مسائل گوناگون ذهنی پرداختند تا از این طریق راهی به «سوفیا» بگشایند و سخن سقراط را دریابند.
#فيثاغورث در جواب کسانی که حكما را سوفیست مینامیدند، گفت: به ما سوفیست نگویید، نه من، نه افلاطون و نه ارسطو، هیچکدام، صاحب آن حکمت نیستیم، ما در جستجوی آن حکمتایم، دوستدار حکمتایم و «فیلوزوف» ایم، یعنی دوستدار و عاشق «سوفیا»، که اگر دارای سوفیا میبودیم باید به آن آگاهی رسیده بودیم.
بنابراین «فلسفه»، غیر از «سوفیا» است، که سوفيا حكمت است، نوعی بینایی است که در #عرفان و #ادبیات عرفانیِ ما و در خود #قرآن نیز هست...″
▫️بخش اول
✅ @Shariati_Group
📚معلم علےشریعتے
مجموعه آثار ۲۳ / جهانبینی و ایدئولوژی
Telegram
.
″... اکنون دیگر کسی به #علی دشنام نمیدهد، نامش را همراه نام #خدا و #محمد بر مناره معبد اعلام میکنند و علی که همواره صدای #اذان خلیفه را بر این مناره میشنیده است، اکنون میبیند و هر صبح و ظهر و غروب و شامگاهی نام خویش را از لبان مناره معبد خدا میشنود.
▫️و #تاریخ با شگفتگی چشم بر این مناره دوخته است؛ باور نمیکند، چگونه مناره مسجدی که در چنگ خلیفه است شب و روز در قلب شهر، بر سر خلق و در زیر گنبد نیلگون آسمان فریاد میزند: من گواهی میدهم که علی مولای من، پیشوای من، حجت خدا و امیر بر حق اهل #ایمان است. آیا علی پیروز شده است؟
▫️تاریخ چرا لبهایت را به افسوس میگزی؟
چرا بر چهرهات ناگهان سایهی سنگین اندوهی تیره نشست؟ مگر صدای #مسجد را نمیشنوی؟
هر صبح و ظهر و مغرب و شام نمیبینی که لبهای مناره معبد، با نام علی باز میشود. موذن را نمیبینی که به نام علی که میرسد چگونه از دل فریاد میکشد، چنانکه مناره مسجد، و در و دیوار مسجد به لرزه میافتد؟ نمیبینی که نام علی از عمق محراب مسجد بر میخیزد و در حلقوم مناره میپیچد و در فضا پخش میشود؟
اما تو مرددی تاریخ؟
بگو؟ تو بگو که بهتر از هر کسی بر این سرگذشت دردناک آگاهی.
▫️تاریخ! علی همچون #سقراط دنیا را در جست و جوی #عدالت و در تکاپوی #حقیقت میپنداشت. سقراط میگوید، در آن دنیا، دنیایی که پیش از این بوده است، روحها همچون سیبی بودهاند و خدایان سیبها را از میانه به دو نیم میکردهاند و سپس سیبهای نیمه را از آنجا به سوی این دنیا، بروی این زمین سرازیر کردند و نیمههای سیب بر روی سطح زمین پخش شدند و از آن لحظه سراسیمه میگردند و هر نیمهای نیمهی گم شده خویش را میجوید و تا نیمهی خود را نیابد آرام نمیگیرد. و همچنان در پی آن در تکاپوی مضطربانه خود همه جا را در مینوردد تا نیمه گم شده خویش را که ناگهان در انبوه نیمههای بیشمار سیبها یافت، به او بپیوندد و سیبی همچنان که در دنیای پیشین بود باز پدیداید. بدینگونه دو نیمه یکی میشوند و نقصان بهکمال و اضطراب به اطمینان و نگرانی به رضایت و تشنگی به سیرابی و بالاخره حرکت به سکون میانجامد.
▫️و علی خود را نیمهی سیب میدانست و حق خود را نیمهی دیگر سیب و یقین داشت که دو نیمه یک سیب، آن یک سیب را در این دنیا تجدید خواهند کرد و علی هر کس را نیمه سیبی میدانست و آنچه را که شایستهی او بود نیمهی دیگر سیب که در جست و جوی آن است، و این جستوجویی است که همچنانکه سقراط معتقد بود سنت #طبیعت و ناموس خلقت است و از این رو بیشک نیمهی خویش را خواهد یافت.
▫️علی خود را نیمهی سیب و #ولایت (بهمعنی #حکومت بر حق و نیز دوستی و سرپرستی و تصاحب است که به جای #خلافت که رژیم حکومت و تسلط غاصبانه است، برای حکومت علی #اصلاح شده است) را نیمهی دیگر خویش که طبیعتاً به هم خواهند رسید و یک سیب، آنچنان که بیش از این بودهاند و باید باشد، پدید خواهند آورد.
▫️اما دیدیم که داستان سیب سقراط و حرفهایی که در #فلسفه این سیب گفتهاند همه حرفهای پرت و حرفهای دور بود و تعریف سیبهای گلشایی! ...″
✅ @Shariati_Group
📚 معلم علےشریعتے
مجموعه آثار ۲۶ / علی - برگرفته از ضميمه كتاب
▫️و #تاریخ با شگفتگی چشم بر این مناره دوخته است؛ باور نمیکند، چگونه مناره مسجدی که در چنگ خلیفه است شب و روز در قلب شهر، بر سر خلق و در زیر گنبد نیلگون آسمان فریاد میزند: من گواهی میدهم که علی مولای من، پیشوای من، حجت خدا و امیر بر حق اهل #ایمان است. آیا علی پیروز شده است؟
▫️تاریخ چرا لبهایت را به افسوس میگزی؟
چرا بر چهرهات ناگهان سایهی سنگین اندوهی تیره نشست؟ مگر صدای #مسجد را نمیشنوی؟
هر صبح و ظهر و مغرب و شام نمیبینی که لبهای مناره معبد، با نام علی باز میشود. موذن را نمیبینی که به نام علی که میرسد چگونه از دل فریاد میکشد، چنانکه مناره مسجد، و در و دیوار مسجد به لرزه میافتد؟ نمیبینی که نام علی از عمق محراب مسجد بر میخیزد و در حلقوم مناره میپیچد و در فضا پخش میشود؟
اما تو مرددی تاریخ؟
بگو؟ تو بگو که بهتر از هر کسی بر این سرگذشت دردناک آگاهی.
▫️تاریخ! علی همچون #سقراط دنیا را در جست و جوی #عدالت و در تکاپوی #حقیقت میپنداشت. سقراط میگوید، در آن دنیا، دنیایی که پیش از این بوده است، روحها همچون سیبی بودهاند و خدایان سیبها را از میانه به دو نیم میکردهاند و سپس سیبهای نیمه را از آنجا به سوی این دنیا، بروی این زمین سرازیر کردند و نیمههای سیب بر روی سطح زمین پخش شدند و از آن لحظه سراسیمه میگردند و هر نیمهای نیمهی گم شده خویش را میجوید و تا نیمهی خود را نیابد آرام نمیگیرد. و همچنان در پی آن در تکاپوی مضطربانه خود همه جا را در مینوردد تا نیمه گم شده خویش را که ناگهان در انبوه نیمههای بیشمار سیبها یافت، به او بپیوندد و سیبی همچنان که در دنیای پیشین بود باز پدیداید. بدینگونه دو نیمه یکی میشوند و نقصان بهکمال و اضطراب به اطمینان و نگرانی به رضایت و تشنگی به سیرابی و بالاخره حرکت به سکون میانجامد.
▫️و علی خود را نیمهی سیب میدانست و حق خود را نیمهی دیگر سیب و یقین داشت که دو نیمه یک سیب، آن یک سیب را در این دنیا تجدید خواهند کرد و علی هر کس را نیمه سیبی میدانست و آنچه را که شایستهی او بود نیمهی دیگر سیب که در جست و جوی آن است، و این جستوجویی است که همچنانکه سقراط معتقد بود سنت #طبیعت و ناموس خلقت است و از این رو بیشک نیمهی خویش را خواهد یافت.
▫️علی خود را نیمهی سیب و #ولایت (بهمعنی #حکومت بر حق و نیز دوستی و سرپرستی و تصاحب است که به جای #خلافت که رژیم حکومت و تسلط غاصبانه است، برای حکومت علی #اصلاح شده است) را نیمهی دیگر خویش که طبیعتاً به هم خواهند رسید و یک سیب، آنچنان که بیش از این بودهاند و باید باشد، پدید خواهند آورد.
▫️اما دیدیم که داستان سیب سقراط و حرفهایی که در #فلسفه این سیب گفتهاند همه حرفهای پرت و حرفهای دور بود و تعریف سیبهای گلشایی! ...″
✅ @Shariati_Group
📚 معلم علےشریعتے
مجموعه آثار ۲۶ / علی - برگرفته از ضميمه كتاب
⭕️ نگاهی به بینش و منش استاد شریعتی، مردی که یکتنه رو در روی استبداد ایستاد
🗓 به مناسبت ۳۱ فروردین، سالروز درگذشت استاد #محمدتقی_شریعتی، ملقب به سقراط خراسان
🔅«نام این بنده محمدتقی، نام خانوادگیام مزینانی، شهرت #شریعتی است.» این جمله سرآغاز زندگینامهی خودنوشت #سقراط #خراسان، استاد محمدتقی شریعتی مزینانی، است. او که سالها در شهر #مشهد به مبارزه با جریانهای چپ و تودهای پرداخت و شجاعانه از #مکتب #اسلام دفاع کرد. او در سال ۱۲۸۶ خورشیدی در #مزینان متولد شد. پدربزرگ استاد از شاگردان مرحوم #ملاهادی_سبزواری بوده است.
🔅استاد درباره او چنین مینویسد: «پدرم، مرحوم شیخ محمود، جدم، مرحوم آخوند ملاقربانعلی، از شاگردان برجسته مرحوم حاج ملاهادی سبزواری، #حکیم و #فیلسوف شهیر شرق و ممتاز عصر خویش، میباشد. طائفه مادری اینجانب نیز از روحانیون و سادات صحیحالنسب حسنی هستند. همهی قبیله من عالمان #دین بودند.»
🔗 مطالعه متن کامل این گزارش
✅ @Shariati_Group
🗓 به مناسبت ۳۱ فروردین، سالروز درگذشت استاد #محمدتقی_شریعتی، ملقب به سقراط خراسان
🔅«نام این بنده محمدتقی، نام خانوادگیام مزینانی، شهرت #شریعتی است.» این جمله سرآغاز زندگینامهی خودنوشت #سقراط #خراسان، استاد محمدتقی شریعتی مزینانی، است. او که سالها در شهر #مشهد به مبارزه با جریانهای چپ و تودهای پرداخت و شجاعانه از #مکتب #اسلام دفاع کرد. او در سال ۱۲۸۶ خورشیدی در #مزینان متولد شد. پدربزرگ استاد از شاگردان مرحوم #ملاهادی_سبزواری بوده است.
🔅استاد درباره او چنین مینویسد: «پدرم، مرحوم شیخ محمود، جدم، مرحوم آخوند ملاقربانعلی، از شاگردان برجسته مرحوم حاج ملاهادی سبزواری، #حکیم و #فیلسوف شهیر شرق و ممتاز عصر خویش، میباشد. طائفه مادری اینجانب نیز از روحانیون و سادات صحیحالنسب حسنی هستند. همهی قبیله من عالمان #دین بودند.»
🔗 مطالعه متن کامل این گزارش
✅ @Shariati_Group
📕 «حسین وارث آدم»
🔸این #کتاب نیز مثل اکثر قریب به اتفاق آثار #شریعتی در راستای تلاش او به منظور احیا و بازخوانی #سنت تاریخی ما در دورانی است که #فرهنگ و تفکر #مدرن در حال بسط و سیطره کامل، و فرهنگ و تفکر سنتی رو به اضمحلال بوده است. همچنین شریعتی به واسطهی بازخوانی مفهوم «شهادت» خواهان نزدیک شدن به وجدان مغفولهی جامعه و دعوت افراد خو کرده به اخلاق ذلت و بردگی به نوعی اصالت و خودجوشی بوده است.
در روزگار ما به تبع سیطره #مدرنیته و تمدن متافیزیکی غرب معنای متافیزیکی از #حقیقت در سراسر جهان سیطره یافته است. اما در سنن دینی و معنوی شرقی حقیقت معنای کاملاً متفاوتی داشته و «حقیقت» و «حضرت حق یا امر متعالی» در وحدت و اینهمانیِ شان مورد تفکر قرار میگیرد. در همهی سنن دینی، شرقی و معنوی یکی از نشانههای باورمندی به وجود حقیقت و وفاداری با عهد و پیمانی که میان #انسان مؤمن متفکر با حقیقت وجود دارد، آمادگی فرد مؤمن و متفکر برای مواجههای انتخابی و آزادانه با پدیده «مرگ» است. در سنت تاریخی خود ما نیز «شهادت»، یعنی مرگ در راه #خدا و #ایمان به خداوند در همین سیاق، یعنی بر اساس درک خاصی از حقیقت و وجود پیوندی ازلی و ابدی میان فرد مؤمن با خداوند باید فهمیده شود. البته باید توجه داشت که «شهادت» و «آمادگی برای شهادت» از ارزشهای بسیار متعالی سنن دینی و معنوی از جمله #اسلام و #تشیع و حتی سنن غیردینی بوده است. حتی #سقراط که یکی از بنیان گذاران سنت متافیزیک یونانی است، #فلسفه را «مشق مرگ» و آماده شدن برای رویارویی با مرگ میداند.
🔸کتاب «حسین وارث آدم» یکی از زیباترین و عمیقترین آثاری است که در #تاریخ گذشته و حال ما در خصوص #شهادت به تحریر درآمده است. در این اثر غنا و گستردگی فرهنگی و عمق آگاهی و #خودآگاهی تاریخی شریعتی به خوبی خود را نمایان میسازد. در «حسین وارث آدم» شریعتی میکوشد تا بر اساس درکی وجودی (اگزیستانسیالیستی) شهادت را از یک باور بومی، قومی و فرقهای که صرفاً مورد اعتقاد شیعیان است، به یک نحوه نگرش و به یک #فلسفه_تاریخ برای همهی آن کسانی تبدیل کند که راهی برای نجات انسان از بردگی و اسارت جست وجو میکنند.
🔸اثر شریعتی مواجههای وجودی (اگزیستانسیالیستی) با مقوله مرگ خودآگاهانه و انتخابی(شهادت) و نه رویکردی تاریخی یا تئولوژیک با رویداهای #عاشورا است. شریعتی اعتقاد داشت که در نگرش شیعی نوعی فلسفه تاریخ وجود دارد و این فلسفه تاریخ خود را در «زیارت وارث» آشکار میسازد. او خواهان درک حماسهی کربلای حسینی بر اساس نوعی فلسفه تاریخ بشری، خارج از باورهای قومی، اعتقادی و کلامی بود...
✅ @Shariati_Group
📚 از نظرگاه دکتر #بیژن_عبدالکریمی
🔸این #کتاب نیز مثل اکثر قریب به اتفاق آثار #شریعتی در راستای تلاش او به منظور احیا و بازخوانی #سنت تاریخی ما در دورانی است که #فرهنگ و تفکر #مدرن در حال بسط و سیطره کامل، و فرهنگ و تفکر سنتی رو به اضمحلال بوده است. همچنین شریعتی به واسطهی بازخوانی مفهوم «شهادت» خواهان نزدیک شدن به وجدان مغفولهی جامعه و دعوت افراد خو کرده به اخلاق ذلت و بردگی به نوعی اصالت و خودجوشی بوده است.
در روزگار ما به تبع سیطره #مدرنیته و تمدن متافیزیکی غرب معنای متافیزیکی از #حقیقت در سراسر جهان سیطره یافته است. اما در سنن دینی و معنوی شرقی حقیقت معنای کاملاً متفاوتی داشته و «حقیقت» و «حضرت حق یا امر متعالی» در وحدت و اینهمانیِ شان مورد تفکر قرار میگیرد. در همهی سنن دینی، شرقی و معنوی یکی از نشانههای باورمندی به وجود حقیقت و وفاداری با عهد و پیمانی که میان #انسان مؤمن متفکر با حقیقت وجود دارد، آمادگی فرد مؤمن و متفکر برای مواجههای انتخابی و آزادانه با پدیده «مرگ» است. در سنت تاریخی خود ما نیز «شهادت»، یعنی مرگ در راه #خدا و #ایمان به خداوند در همین سیاق، یعنی بر اساس درک خاصی از حقیقت و وجود پیوندی ازلی و ابدی میان فرد مؤمن با خداوند باید فهمیده شود. البته باید توجه داشت که «شهادت» و «آمادگی برای شهادت» از ارزشهای بسیار متعالی سنن دینی و معنوی از جمله #اسلام و #تشیع و حتی سنن غیردینی بوده است. حتی #سقراط که یکی از بنیان گذاران سنت متافیزیک یونانی است، #فلسفه را «مشق مرگ» و آماده شدن برای رویارویی با مرگ میداند.
🔸کتاب «حسین وارث آدم» یکی از زیباترین و عمیقترین آثاری است که در #تاریخ گذشته و حال ما در خصوص #شهادت به تحریر درآمده است. در این اثر غنا و گستردگی فرهنگی و عمق آگاهی و #خودآگاهی تاریخی شریعتی به خوبی خود را نمایان میسازد. در «حسین وارث آدم» شریعتی میکوشد تا بر اساس درکی وجودی (اگزیستانسیالیستی) شهادت را از یک باور بومی، قومی و فرقهای که صرفاً مورد اعتقاد شیعیان است، به یک نحوه نگرش و به یک #فلسفه_تاریخ برای همهی آن کسانی تبدیل کند که راهی برای نجات انسان از بردگی و اسارت جست وجو میکنند.
🔸اثر شریعتی مواجههای وجودی (اگزیستانسیالیستی) با مقوله مرگ خودآگاهانه و انتخابی(شهادت) و نه رویکردی تاریخی یا تئولوژیک با رویداهای #عاشورا است. شریعتی اعتقاد داشت که در نگرش شیعی نوعی فلسفه تاریخ وجود دارد و این فلسفه تاریخ خود را در «زیارت وارث» آشکار میسازد. او خواهان درک حماسهی کربلای حسینی بر اساس نوعی فلسفه تاریخ بشری، خارج از باورهای قومی، اعتقادی و کلامی بود...
✅ @Shariati_Group
📚 از نظرگاه دکتر #بیژن_عبدالکریمی
Telegram
.