"... #اسلام، دینِ تاریخ است، اسلام را، برخلافِ خودِ متنِ #قرآن، و برخلافِ تمامِ هدف و روحِ پیغمبرِ اسلام و یاراناش و بنیانگذارانِ #تشیع، و برخلافِ فلسفهی تشیع، تجریدش کردند.
فلسفهی تشیع، فلسفهی تاریخ است. به خصوص، از میانِ مذاهبِ گوناگونِ اسلامی، فقط و فقط، شیعه است که، روی تاریخ و فلسفهی تاریخ، تکیه میکند، و به جبرِ تاریخ معتقد است. شیعه است که، تاریخ را، بازیچهی هوی و هوسِ قدرتمندان و زمامداران و قهرمانان، نمیداند، بلکه، تجلی ارادهی خداوند میداند، که باید، در تاریخ، هدفی را که، خداوند، از خلقِ انسان بر روی زمین، داشته، تحقق پیدا کند، و آن عدل است (این، بینشِ شیعی از اسلام، است، و میبینیم که، بینشِ تاریخ است). چگونه عدل است، و چگونه ما، به نامِ شیعه، به جبرِ تاریخ، معتقدیم؟
اصولاً، #امامت، در اعتقادِ ما، دنبالهی نبوت است. خاتمیتِ وحی را معتقدیم، اما، خاتمیتِ تاریخ را معتقد نیستیم. نهضتی را، که پیغمبران آغاز کردند، با خاتمیتِ پیغمبرِ اسلام، ختم پیدا نمیکند (این نهضت ادامه دارد). آنها بنیانگذاران و رهبرانِ اولیهی این نهضتِ بشری هستند. و بعد از ختمِ وحی، "انسان" است که، براساسِ این جهت و این راه و این آموزش، باید، این نهضتِ بشری را، دنبال کند، و تاریخ را، به جهتِ اساسی خلقتِ بشری، و به آن هدفِ اساسی، از خلقِ تاریخِ بشر، یعنی نوعِ بشر، بکشاند.
خاتمیتِ نبوت، غیر از خاتمیتِ نهضتِ انبیاء است، و تشیع، که به خاتمیتِ پیغمبر معتقد است، تاریخ را، به وسیلهی امامت، ادامه میدهد. و باز تاریخ را، در انتهای دورهی امامت، که دورهی رهبری دوازده تن است، بیسرانجام و بیتکلیف، رها نمیکند، بلکه، معتقد است که، این نهضت، و این بشریت، و این مکتب، که پیغمبرانِ بزرگ در تاریخ آوردند، هدایت میشود، و ادامه و حرکت پیدا میکند. و جبراً، علیرغمِ بزرگترین قدرتها، که سرنوشتِ بشر و تاریخ را در اختیار دارند، و علیرغمِ نظامها و رژیمهایی، که همهی پیغمبران را کشتند، و همهی امامها را مسموم و یا مقتول کردند، و علیرغمِ قدرتهای بزرگِ جهانی، که همهی نهضتها و قیامهای شیعی را شکست دادند، تاریخِ بشر پیروز میشود.
و ما، منتظر و معتقد و مطمئنِ به #انقلابِ بزرگِ #عدالت، در انتهای تاریخِ ستم و ظلم و جاهلیت، هستیم. و علیرغمِ همهی قرائنی که میبینیم، این انقلاب، قطعی خواهد بود (فلسفهی تاریخ است)، و علیرغمِ همهی قرائنی که، به شکستِ حقیقت و "داد"، و پیروزی "بیداد" و جاهلیت، حکم میکند، و به چشم میبینیم، جبراً، انقلابِ بزرگِ عدالت، و انقلابِ بزرگ برای استقرارِ عدالت و داد و حق و حکمت (آنچه که همهی پیغمبران آوردند، و آنچه امامان با عملِ خودشان نشان دادند، و قربانی دفاع از این اصول شدند، و آنچه بشریت همواره آرزو و عقدهاش را داشته)، پیروز میشود، و این مکتب، در روی زمین، و در میانِ انسانها، علیرغمِ آنهایی که نمیخواهند، تحقق پیدا میکند. این، جبرِ تاریخ، و فلسفهی تاریخ، است.
فلسفهی تاریخ و جبرِ تاریخی که شیعه معتقد است. از آغاز آدم _ که آغازِ نوعِ بشریت بر روی زمین است _ شروع میشود، و به آخرین انقلاب، و به آخرین شورشِ ستمدیدهها، و عصیانِ گرسنهها و شکنجهدیدههای تاریخ، که مسلمان و مسلماناناند (مسلمانان به معنای عاصیان)، ختم میگردد. توحید، در طولِ تاریخ، ضربهی عصیانهای همه دورهها و نسلها، و همهی بندگانِ زمین، بوده، تا به وسیلهی بندگی خدا، از بندگی زمین، آزاد بشوند..."
#خاتمیت
#فلسفه_تاریخ
📚 معلم علیشریعتی
مجموعه آثار ۱۹ / حسین وارث آدم / ص ۲۳۷
✅ @Shariati_Group
فلسفهی تشیع، فلسفهی تاریخ است. به خصوص، از میانِ مذاهبِ گوناگونِ اسلامی، فقط و فقط، شیعه است که، روی تاریخ و فلسفهی تاریخ، تکیه میکند، و به جبرِ تاریخ معتقد است. شیعه است که، تاریخ را، بازیچهی هوی و هوسِ قدرتمندان و زمامداران و قهرمانان، نمیداند، بلکه، تجلی ارادهی خداوند میداند، که باید، در تاریخ، هدفی را که، خداوند، از خلقِ انسان بر روی زمین، داشته، تحقق پیدا کند، و آن عدل است (این، بینشِ شیعی از اسلام، است، و میبینیم که، بینشِ تاریخ است). چگونه عدل است، و چگونه ما، به نامِ شیعه، به جبرِ تاریخ، معتقدیم؟
اصولاً، #امامت، در اعتقادِ ما، دنبالهی نبوت است. خاتمیتِ وحی را معتقدیم، اما، خاتمیتِ تاریخ را معتقد نیستیم. نهضتی را، که پیغمبران آغاز کردند، با خاتمیتِ پیغمبرِ اسلام، ختم پیدا نمیکند (این نهضت ادامه دارد). آنها بنیانگذاران و رهبرانِ اولیهی این نهضتِ بشری هستند. و بعد از ختمِ وحی، "انسان" است که، براساسِ این جهت و این راه و این آموزش، باید، این نهضتِ بشری را، دنبال کند، و تاریخ را، به جهتِ اساسی خلقتِ بشری، و به آن هدفِ اساسی، از خلقِ تاریخِ بشر، یعنی نوعِ بشر، بکشاند.
خاتمیتِ نبوت، غیر از خاتمیتِ نهضتِ انبیاء است، و تشیع، که به خاتمیتِ پیغمبر معتقد است، تاریخ را، به وسیلهی امامت، ادامه میدهد. و باز تاریخ را، در انتهای دورهی امامت، که دورهی رهبری دوازده تن است، بیسرانجام و بیتکلیف، رها نمیکند، بلکه، معتقد است که، این نهضت، و این بشریت، و این مکتب، که پیغمبرانِ بزرگ در تاریخ آوردند، هدایت میشود، و ادامه و حرکت پیدا میکند. و جبراً، علیرغمِ بزرگترین قدرتها، که سرنوشتِ بشر و تاریخ را در اختیار دارند، و علیرغمِ نظامها و رژیمهایی، که همهی پیغمبران را کشتند، و همهی امامها را مسموم و یا مقتول کردند، و علیرغمِ قدرتهای بزرگِ جهانی، که همهی نهضتها و قیامهای شیعی را شکست دادند، تاریخِ بشر پیروز میشود.
و ما، منتظر و معتقد و مطمئنِ به #انقلابِ بزرگِ #عدالت، در انتهای تاریخِ ستم و ظلم و جاهلیت، هستیم. و علیرغمِ همهی قرائنی که میبینیم، این انقلاب، قطعی خواهد بود (فلسفهی تاریخ است)، و علیرغمِ همهی قرائنی که، به شکستِ حقیقت و "داد"، و پیروزی "بیداد" و جاهلیت، حکم میکند، و به چشم میبینیم، جبراً، انقلابِ بزرگِ عدالت، و انقلابِ بزرگ برای استقرارِ عدالت و داد و حق و حکمت (آنچه که همهی پیغمبران آوردند، و آنچه امامان با عملِ خودشان نشان دادند، و قربانی دفاع از این اصول شدند، و آنچه بشریت همواره آرزو و عقدهاش را داشته)، پیروز میشود، و این مکتب، در روی زمین، و در میانِ انسانها، علیرغمِ آنهایی که نمیخواهند، تحقق پیدا میکند. این، جبرِ تاریخ، و فلسفهی تاریخ، است.
فلسفهی تاریخ و جبرِ تاریخی که شیعه معتقد است. از آغاز آدم _ که آغازِ نوعِ بشریت بر روی زمین است _ شروع میشود، و به آخرین انقلاب، و به آخرین شورشِ ستمدیدهها، و عصیانِ گرسنهها و شکنجهدیدههای تاریخ، که مسلمان و مسلماناناند (مسلمانان به معنای عاصیان)، ختم میگردد. توحید، در طولِ تاریخ، ضربهی عصیانهای همه دورهها و نسلها، و همهی بندگانِ زمین، بوده، تا به وسیلهی بندگی خدا، از بندگی زمین، آزاد بشوند..."
#خاتمیت
#فلسفه_تاریخ
📚 معلم علیشریعتی
مجموعه آثار ۱۹ / حسین وارث آدم / ص ۲۳۷
✅ @Shariati_Group
″… تاریخ بشر و بشریت، درست همچون یک فرد است، زندگی و طول عمرش، اسمش #تاریخ است. و همان طور که #فلسفه تاریخ در فرد عبارت است از مسؤولیت او و حرکت او از لجن تا خداوند، بشریت هم در طول عمرش- یعنی در تاریخ- ، برای یک مهاجرت مسؤل است. در حال هجرت است از لجن (بدویت نزدیک به ماده و نزدیک به جمود و رکود و جهل و ناخودآگاهی)، به طرف خداوند، رجعت به الوهیت (انا لله و انا الیه راجعون) و رجعت به طرف خداوند، که از آنجا منشعب شدیم. چقدر مسائل اساسی اینجا وجود دارد!
چگونه انسان و این اراده میتواند از لجن به طرف خداوند نجات پیدا کند؟
#آزادی خودش را به چه وسیله میتواند از این گل رسوبیِ سفت متعفن بدبو به دست بیاورد و به معراج الهی پرواز کند؟
به چه هدایتی؟ حکمت.
به چه وسیله؟ عبادت (به آن معنایی که اینجا یکمرتبه دیگر، در نیایش گفتم). عبادت، نیایش نیست؛ نیایش یکی از جلوههای عبادت است. عبادت یعنی چه؟ یعنی شناختن قوانین علمیای که در طبیعت، در روح، در معنی، در اندیشه، در تعقل و در زندگی بشری وجود دارد و این قوانین، قوانین علمی است که به دست خداوند نوشته شده و در عالم و در آدم تعبیه شده است.
عبودیت و عبادت، یعنی #انسان اراده خودش را تابع این قوانین علمی بکند؛ بشناسد و بعد از این قوانین علمی پیروی کند، تا بتواند نجات و #کمال پیدا کند. چنانکه در رشتههای علمی، ما به وسیله «عبادت» به تکامل میرسیم...″
📚 معلم علےشریعتے
مجموعه آثار ۱۹ / فلسفه تاریخ در اسلام
✅ @Shariati_Group
.
چگونه انسان و این اراده میتواند از لجن به طرف خداوند نجات پیدا کند؟
#آزادی خودش را به چه وسیله میتواند از این گل رسوبیِ سفت متعفن بدبو به دست بیاورد و به معراج الهی پرواز کند؟
به چه هدایتی؟ حکمت.
به چه وسیله؟ عبادت (به آن معنایی که اینجا یکمرتبه دیگر، در نیایش گفتم). عبادت، نیایش نیست؛ نیایش یکی از جلوههای عبادت است. عبادت یعنی چه؟ یعنی شناختن قوانین علمیای که در طبیعت، در روح، در معنی، در اندیشه، در تعقل و در زندگی بشری وجود دارد و این قوانین، قوانین علمی است که به دست خداوند نوشته شده و در عالم و در آدم تعبیه شده است.
عبودیت و عبادت، یعنی #انسان اراده خودش را تابع این قوانین علمی بکند؛ بشناسد و بعد از این قوانین علمی پیروی کند، تا بتواند نجات و #کمال پیدا کند. چنانکه در رشتههای علمی، ما به وسیله «عبادت» به تکامل میرسیم...″
📚 معلم علےشریعتے
مجموعه آثار ۱۹ / فلسفه تاریخ در اسلام
✅ @Shariati_Group
.
Telegram
.
″... اما #فلسفه_تاریخ ، جنگ بین دو طبقه است، طبقهی حق و طبقهی باطل. در طول #تاریخ این دو طبقه با هم در حال جنگند، همیشه بینش تاریخی و فلسفی #اسلام یک بینش در حال مبارزه است، بینش مسالمت آمیز نیست. [مماشات کننده با سیر انحرافی تاریخ نیست]
اسلام یعنی [فقط] تسلیم در برابر ارادهی خداوند و عصیان در برابر همهی ارادهها و همهی بندها و غلهایی که بر ارادهی آدمی به وسیله طبیعت و مزاج، جامعه و قوانین اجتماعی و به وسیلهی هر قیدی و هر بندی- جز او - تحمیل میشود.
اسلام در ضمنی که در بعد خداوند تسلیم است، انسان را میخواهد در بعد ماسوای خداوند، دائماً به مجاهدت و مبارزه با پستی و لجن در خودش، و با لجن در جامعه و در طبیعتش، برای #آزادی و نجات وادارد. این هدف است. دو تا طبقه، طبقهی #حق و #باطل، دائماً در حال جنگند. از کی؟ از زمان آدم جنگ شروع میشود و ادامه پیدا میکند. و ما در هر زمانی و در هر دورهای که آمدهایم، در یک صحنه از جنگ دخالت داریم و باید داشته باشیم و مسؤولیت داریم. این جنگ در یک قرن خاص و در یک دوره خاص، براساس یک تصادم خاص، ظهور نمیکند، که بعد هم به صلح گرایش پیدا کند.
فلسفهی تاریخ در اسلام، فلسفهی مجاهدت و فلسفه مبارزه میان حقیقت و بطلان، حق و باطل است، حق و باطل فلسفی، #توحید در برابر #شرک است.
حق و باطل اجتماعی، ملأ و مترف در برابر مردم است.
حق و باطل اخلاقی، ذلت و پستی و عبودیت و جهل، در برابر آگاهی و تکامل و حرکت و شعور است.
همهی این ابعاد گوناگون، وجوه یک حقیقت هستند و آن حقیقتی که در حال حرکت به طرف آیندهای است که آن آینده به «خداوند» منتهی میشود...
این یک طرز تلقی است. جنگ بین حق و باطل، در جلوه فلسفیاش؛ بین #ظلم و #عدل، در جبهه اجتماعیاش؛ بین ذلت و جهل یا کفر و #دین، در وجهه اعتقادیاش. اینها همه، وجوه واقعیتی هستند که «فلسفه تاریخ اسلام» را میسازند...″
📚 معلم علےشریعتے
مجموعه آثار ۱۹ / فلسفه تاریخ در اسلام
✅ @Shariati_Group
.
اسلام یعنی [فقط] تسلیم در برابر ارادهی خداوند و عصیان در برابر همهی ارادهها و همهی بندها و غلهایی که بر ارادهی آدمی به وسیله طبیعت و مزاج، جامعه و قوانین اجتماعی و به وسیلهی هر قیدی و هر بندی- جز او - تحمیل میشود.
اسلام در ضمنی که در بعد خداوند تسلیم است، انسان را میخواهد در بعد ماسوای خداوند، دائماً به مجاهدت و مبارزه با پستی و لجن در خودش، و با لجن در جامعه و در طبیعتش، برای #آزادی و نجات وادارد. این هدف است. دو تا طبقه، طبقهی #حق و #باطل، دائماً در حال جنگند. از کی؟ از زمان آدم جنگ شروع میشود و ادامه پیدا میکند. و ما در هر زمانی و در هر دورهای که آمدهایم، در یک صحنه از جنگ دخالت داریم و باید داشته باشیم و مسؤولیت داریم. این جنگ در یک قرن خاص و در یک دوره خاص، براساس یک تصادم خاص، ظهور نمیکند، که بعد هم به صلح گرایش پیدا کند.
فلسفهی تاریخ در اسلام، فلسفهی مجاهدت و فلسفه مبارزه میان حقیقت و بطلان، حق و باطل است، حق و باطل فلسفی، #توحید در برابر #شرک است.
حق و باطل اجتماعی، ملأ و مترف در برابر مردم است.
حق و باطل اخلاقی، ذلت و پستی و عبودیت و جهل، در برابر آگاهی و تکامل و حرکت و شعور است.
همهی این ابعاد گوناگون، وجوه یک حقیقت هستند و آن حقیقتی که در حال حرکت به طرف آیندهای است که آن آینده به «خداوند» منتهی میشود...
این یک طرز تلقی است. جنگ بین حق و باطل، در جلوه فلسفیاش؛ بین #ظلم و #عدل، در جبهه اجتماعیاش؛ بین ذلت و جهل یا کفر و #دین، در وجهه اعتقادیاش. اینها همه، وجوه واقعیتی هستند که «فلسفه تاریخ اسلام» را میسازند...″
📚 معلم علےشریعتے
مجموعه آثار ۱۹ / فلسفه تاریخ در اسلام
✅ @Shariati_Group
.
Telegram
.
🔆 خوانشی متفاوت از مفهوم مستضعف
چرا «مستضعفین» و نه «مؤمنین»؟
🔅 چرا #خدا میگوید که اراده کرده است «آنان که در زمین (یا در آن سرزمین؟) به ضعف کشیده شده بودند» (الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ) «پبشوایان» (ائمة) و «وارثان» (وارثین) زمبن شوند؟
چرا نگفته است: «مؤمنین»؟ چرا نگفته است: «متّقین»؟ چرا نگفته است: «صالحین»؟ چرا نگفته است: «مصلحین»؟ بهراستی چرا گفته است: «الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ»؟ «مستضعفین» یا «کسانی که به ضعف کشیده شده بودند» چه خصوصیت دینی یا برتری اخلاقی دارند که «مؤمنین» و «متّقین» و «صالحین» و «مصلحین» ندارند و میتوانند «پیشوا» و «وارث» باشند؟ آیا اصلاً میتوان گفت که «مستضعفین» دینی خاص دارند یا این واژه اصلاً به صفت دینی یا اخلاقی محدودی اشاره دارد؟ یا نه، این واژه تنها دلالتی سیاسی و اجتماعی و اقتصادی دارد و بس!
🔅 #مستضعف فقط و فقط «مستضعف» است، چون به بیگاری واداشته شده و «ضعیف» نگاه داشته شده است! تنها چیزی که به او «حق» میدهد «وارث» زمین شود این است که او از داشتن #حق «برابر» با دیگران در جامعهای پاره پاره و طبقه طبقه، محروم بوده است.
🔅اگر زمین (یا سرزمین وعده داده شده به قوم #یهود ؟) را «کسانی که به ضعف کشیده شده بودند به ارث میبرند و پیشوای جهانیان میشوند»، پس به مؤمنین و متّقین و صالحین و مصلحین و علما چه چیزی به «ارث» میرسد؟ چرا آنان «پیشوایان» یا «امامان» مردمان زمین نمیشوند؟ آیا آنان صلاحیت «پیشوایی» ندارند؟
🔅آیا این آیه را ما «درست» خواندهایم یا میخوانیم؟ آیا این آیه چیزی را دربارهٔ حاکمیت یا ولایت آیندهٔ عدهای خاص بر تمامی زمین مطرح میکند؟ آیا «مستضعفین» هنگامی که از «استضعاف» رها شدند، خود به «استکبار» نمیگرایند و «مستکبران» بعدی نمیشوند و دیگران را به «استضعاف» نمیکشند؟ آیا این «دور» همچنان بارها و بارها تکرار نمیشود؟ آیا یهودیان که خدا آنان را از بند #فرعون رهانید و «سرزمین مردمان» دیگری را به آنان بخشید، خود به ستمگری نپرداختند و از این رو مجازات نشدند و باز از آن سرزمین خداداده رانده نشدند؟
🔅باری، چگونه میشاید یا میباید این آیهٔ ۵ سورهٔ قصص را بخوانیم و بفهمیم؟
✍ محمد سعید حنایی کاشانی
#قرآن #مستضعفین #وراثت #دین #مستکبرین #فلسفه_تاریخ #تفسیر #هرمنوتیک #تأویل #مؤمنین #متقین #استضعاف
✅ @Shariati_Group
🆔 @fallosafahmshk
چرا «مستضعفین» و نه «مؤمنین»؟
🔅 چرا #خدا میگوید که اراده کرده است «آنان که در زمین (یا در آن سرزمین؟) به ضعف کشیده شده بودند» (الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ) «پبشوایان» (ائمة) و «وارثان» (وارثین) زمبن شوند؟
چرا نگفته است: «مؤمنین»؟ چرا نگفته است: «متّقین»؟ چرا نگفته است: «صالحین»؟ چرا نگفته است: «مصلحین»؟ بهراستی چرا گفته است: «الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ»؟ «مستضعفین» یا «کسانی که به ضعف کشیده شده بودند» چه خصوصیت دینی یا برتری اخلاقی دارند که «مؤمنین» و «متّقین» و «صالحین» و «مصلحین» ندارند و میتوانند «پیشوا» و «وارث» باشند؟ آیا اصلاً میتوان گفت که «مستضعفین» دینی خاص دارند یا این واژه اصلاً به صفت دینی یا اخلاقی محدودی اشاره دارد؟ یا نه، این واژه تنها دلالتی سیاسی و اجتماعی و اقتصادی دارد و بس!
🔅 #مستضعف فقط و فقط «مستضعف» است، چون به بیگاری واداشته شده و «ضعیف» نگاه داشته شده است! تنها چیزی که به او «حق» میدهد «وارث» زمین شود این است که او از داشتن #حق «برابر» با دیگران در جامعهای پاره پاره و طبقه طبقه، محروم بوده است.
🔅اگر زمین (یا سرزمین وعده داده شده به قوم #یهود ؟) را «کسانی که به ضعف کشیده شده بودند به ارث میبرند و پیشوای جهانیان میشوند»، پس به مؤمنین و متّقین و صالحین و مصلحین و علما چه چیزی به «ارث» میرسد؟ چرا آنان «پیشوایان» یا «امامان» مردمان زمین نمیشوند؟ آیا آنان صلاحیت «پیشوایی» ندارند؟
🔅آیا این آیه را ما «درست» خواندهایم یا میخوانیم؟ آیا این آیه چیزی را دربارهٔ حاکمیت یا ولایت آیندهٔ عدهای خاص بر تمامی زمین مطرح میکند؟ آیا «مستضعفین» هنگامی که از «استضعاف» رها شدند، خود به «استکبار» نمیگرایند و «مستکبران» بعدی نمیشوند و دیگران را به «استضعاف» نمیکشند؟ آیا این «دور» همچنان بارها و بارها تکرار نمیشود؟ آیا یهودیان که خدا آنان را از بند #فرعون رهانید و «سرزمین مردمان» دیگری را به آنان بخشید، خود به ستمگری نپرداختند و از این رو مجازات نشدند و باز از آن سرزمین خداداده رانده نشدند؟
🔅باری، چگونه میشاید یا میباید این آیهٔ ۵ سورهٔ قصص را بخوانیم و بفهمیم؟
✍ محمد سعید حنایی کاشانی
#قرآن #مستضعفین #وراثت #دین #مستکبرین #فلسفه_تاریخ #تفسیر #هرمنوتیک #تأویل #مؤمنین #متقین #استضعاف
✅ @Shariati_Group
🆔 @fallosafahmshk
Telegram
.
⭕️ آیا دوگانه ایجاد شده به نام اسلام در برابر غرب باطل است
✍ #حمید_دباشی ، #جامعهشناس و استاد ادبیات تطبیقی و مطالعات ایرانی دانشگاه کلمبیا، نویسنده #کتاب پایان دو توهم است. دباشی مشاور فیلمهایی، چون قلمرو بهشت اثر ریدلی اسکات نیز بوده است. نوشتار زیر از جمله مقالهی اوست که در نشریه میدلایست آی منتشر شد.
🔅نکبت بارترین تقسیمبندی دوگانهای که خوانش ما از #تاریخ جهان را از ظهور #اسلام تا امروز گرفتار کرده، انشعاب خیالی قائل شدن بین دو مفهوم "اسلام" و "غرب" است.
🔅درست مانند هر دوگانه بررسی نشده دیگر از جمله سیاه و سفید، #مرد و #زن و خیر و شر تمایز وجودی فرض شده بین اسلام و غرب نیز نیاز به توجهی انتقادی دارد.
🔅این ایده مطرح میشود که اسلام بد و غرب خوب است. مسلمانان "هندی" و غربیها "کابوی" هستند؛ اسلام "تاریک" و غرب "سفید" است. اسلام "مرتجع" و غرب "مترقی" است.
🔅برخی ناظران تمام تلاش خود را میکنند تا ثابت نمایند که "غرب" در مورد "اسلام" اشتباه کرده است. با این وجود، اسلام و غرب به عنوان دو حقیقت متمایز و دو واقعیت رقیب وجودی و تقریبا مقدر شده علیه یکدیگر قرار میگیرند. متفکران ارتجاعی میخواهند این تمایز را تشدید کنند درحالی که مترقیها و لیبرالها میخواهند از شدت تنش بکاهند. با این وجود، همان گونه که "رودیارد کیپلینگ" نویسنده میگوید: "اوه، شرق شرق و غرب غرب است و این دو هرگز به هم نخواهند رسید".
🔅من در پی آن نبودم که بین "اسلام و غرب" بهبودی رابطه ایجاد کنم، بلکه تلاش کردم این دوگانه توهم آمیز را که یک محصول فرعی جامد #مدرنیته غربی (یا آن چه غربیهای روشنگری میخوانند و سایر نقاط جهان را به عنوان تاریکترین فصلهای #استعمار غارتگرانه خود میشناسند) به طور کامل از بین ببرم.
🔅تمثیل "غرب" که ریشه در #فلسفه تاریخ هگلی تک خطی و عمیقاً با رویکرد نژادی دارد از ریشهها و شرایط مدیترانهای، آسیایی و آفریقایی خود کاملا آگاه است. به همین خاطر بیرون انداختن آن بخش قدرتمند تاریخ از خاطرات سرکوب شدهاش همگی در گرو چسبیدن به توهم "غرب" هستند.
🔅بحث من در اینجا این نیست که اسلام و غرب واقعا دوست یکدیگر هستند و نه دشمن. این که اسلام و غرب با یکدیگر مهربان بودهاند و نه دشمن یکدیگر و پس از آن نتیجهگیری کنم که بنابراین، ما باید به سمت یک اروپایی سفید پوست مهربان مانند "چارلز سوم" پادشاه تازه بریتانیا که نسبت به مسلمانان بسیار مهربان بوده جذب شویم.
ادعای من این است که کلیت این دو انگاری قائل شدن میان اسلام و غرب نادرست و ناقص است و یک دوگانه ساخته و پرداخته استعماری است مانند دوگانههایی، چون سفید پوست و سیاه پوست، ارباب و برده و مرد و زن که ما باید یکبار برای همیشه بر آن غلبه کنیم و آن را از بین ببریم.
🔅ادعای من این است که با رهایی جهان از این دوگانه سازی کاذب و جعلی کل شکاف تمدنی تصور شده بین این دو جهان کیهانی که به طور متناقضی درهم تنیدگی آن را تعریف کرده پر خواهد شد.
🔅این شکاف ایجاد شده به ندرت ربطی به تجربیات زیسته مسلمانان یا افراد متنوع و در حال تغییر در جوامعی دارد که توسط #اسطوره "غرب" در کنار یکدیگر قرار گرفتهاند. بنابراین، پیشنهاد من آن است که مفهوم "غرب" را به عنوان یک کالای ایدئولوژیک و شعار تمدنی قلمداد کنیم که در دوران روشنگری #اروپا ابداع شد و به عنوان کانونی برای ظهور مدرنیته #سرمایهداری جهانی شده عمل کرد.
🔅بنابراین، من تلقی مارکسیستی از #دین به عنوان "افیون مردم" و برداشت فرویدی از دین به عنوان یک "توهم" را امری وارونه و علیه آن نظریه پردازان میدانم و معتقدم که #مارکس و #فروید هر دو در حال نظریه پردازی همان مفهوم "غرب" که پیشتر ذکر شد بودهاند و به همان خاطر در توهمات خود فکر میکردند که مقوله #مذهب را نظریه پردازی میکنند.
✅ @Shariati_Group
🔗 مطالعه متن کامل این نوشتار
✍ #حمید_دباشی ، #جامعهشناس و استاد ادبیات تطبیقی و مطالعات ایرانی دانشگاه کلمبیا، نویسنده #کتاب پایان دو توهم است. دباشی مشاور فیلمهایی، چون قلمرو بهشت اثر ریدلی اسکات نیز بوده است. نوشتار زیر از جمله مقالهی اوست که در نشریه میدلایست آی منتشر شد.
🔅نکبت بارترین تقسیمبندی دوگانهای که خوانش ما از #تاریخ جهان را از ظهور #اسلام تا امروز گرفتار کرده، انشعاب خیالی قائل شدن بین دو مفهوم "اسلام" و "غرب" است.
🔅درست مانند هر دوگانه بررسی نشده دیگر از جمله سیاه و سفید، #مرد و #زن و خیر و شر تمایز وجودی فرض شده بین اسلام و غرب نیز نیاز به توجهی انتقادی دارد.
🔅این ایده مطرح میشود که اسلام بد و غرب خوب است. مسلمانان "هندی" و غربیها "کابوی" هستند؛ اسلام "تاریک" و غرب "سفید" است. اسلام "مرتجع" و غرب "مترقی" است.
🔅برخی ناظران تمام تلاش خود را میکنند تا ثابت نمایند که "غرب" در مورد "اسلام" اشتباه کرده است. با این وجود، اسلام و غرب به عنوان دو حقیقت متمایز و دو واقعیت رقیب وجودی و تقریبا مقدر شده علیه یکدیگر قرار میگیرند. متفکران ارتجاعی میخواهند این تمایز را تشدید کنند درحالی که مترقیها و لیبرالها میخواهند از شدت تنش بکاهند. با این وجود، همان گونه که "رودیارد کیپلینگ" نویسنده میگوید: "اوه، شرق شرق و غرب غرب است و این دو هرگز به هم نخواهند رسید".
🔅من در پی آن نبودم که بین "اسلام و غرب" بهبودی رابطه ایجاد کنم، بلکه تلاش کردم این دوگانه توهم آمیز را که یک محصول فرعی جامد #مدرنیته غربی (یا آن چه غربیهای روشنگری میخوانند و سایر نقاط جهان را به عنوان تاریکترین فصلهای #استعمار غارتگرانه خود میشناسند) به طور کامل از بین ببرم.
🔅تمثیل "غرب" که ریشه در #فلسفه تاریخ هگلی تک خطی و عمیقاً با رویکرد نژادی دارد از ریشهها و شرایط مدیترانهای، آسیایی و آفریقایی خود کاملا آگاه است. به همین خاطر بیرون انداختن آن بخش قدرتمند تاریخ از خاطرات سرکوب شدهاش همگی در گرو چسبیدن به توهم "غرب" هستند.
🔅بحث من در اینجا این نیست که اسلام و غرب واقعا دوست یکدیگر هستند و نه دشمن. این که اسلام و غرب با یکدیگر مهربان بودهاند و نه دشمن یکدیگر و پس از آن نتیجهگیری کنم که بنابراین، ما باید به سمت یک اروپایی سفید پوست مهربان مانند "چارلز سوم" پادشاه تازه بریتانیا که نسبت به مسلمانان بسیار مهربان بوده جذب شویم.
ادعای من این است که کلیت این دو انگاری قائل شدن میان اسلام و غرب نادرست و ناقص است و یک دوگانه ساخته و پرداخته استعماری است مانند دوگانههایی، چون سفید پوست و سیاه پوست، ارباب و برده و مرد و زن که ما باید یکبار برای همیشه بر آن غلبه کنیم و آن را از بین ببریم.
🔅ادعای من این است که با رهایی جهان از این دوگانه سازی کاذب و جعلی کل شکاف تمدنی تصور شده بین این دو جهان کیهانی که به طور متناقضی درهم تنیدگی آن را تعریف کرده پر خواهد شد.
🔅این شکاف ایجاد شده به ندرت ربطی به تجربیات زیسته مسلمانان یا افراد متنوع و در حال تغییر در جوامعی دارد که توسط #اسطوره "غرب" در کنار یکدیگر قرار گرفتهاند. بنابراین، پیشنهاد من آن است که مفهوم "غرب" را به عنوان یک کالای ایدئولوژیک و شعار تمدنی قلمداد کنیم که در دوران روشنگری #اروپا ابداع شد و به عنوان کانونی برای ظهور مدرنیته #سرمایهداری جهانی شده عمل کرد.
🔅بنابراین، من تلقی مارکسیستی از #دین به عنوان "افیون مردم" و برداشت فرویدی از دین به عنوان یک "توهم" را امری وارونه و علیه آن نظریه پردازان میدانم و معتقدم که #مارکس و #فروید هر دو در حال نظریه پردازی همان مفهوم "غرب" که پیشتر ذکر شد بودهاند و به همان خاطر در توهمات خود فکر میکردند که مقوله #مذهب را نظریه پردازی میکنند.
✅ @Shariati_Group
🔗 مطالعه متن کامل این نوشتار
Fararu
اسلام در برابر غرب؛ دوگانه ایجاد شدهای که باطل است
شکاف کاذب بین اسلام و غرب ارتباط چندانی با تجربیات زیسته مسلمانان در طول تاریخ ندارد. با رهایی جهان از این دوگانه سازی کاذب و جعلی، کل شکاف تمدنی تصور شده بین این دو جهان کیهانی پر خواهد شد. دوگانه سازی اسلام و غرب ناشی از توهم است.
Forwarded from عکس نگار
🔶 عبودیت، مسیر شناخت مشیت و قوانین الهی
🔅″... #تاریخ بشر و بشریت، درست همچون یک فرد است، زندگی و طول عمرش، اسمش تاریخ است. و همان طور که #فلسفه_تاریخ در فرد عبارت است از مسئؤلیت او و حرکت او از لجن تا خداوند، بشریت هم در طول عمرش- یعنی در تاریخ، برای یک مهاجرت مسئول است. در حال #هجرت است از لجن(بدویت نزدیک به ماده و نزدیک به جمود و رکود و جهل و ناخودآگاهی)، به طرف خداوند، رجعت به الوهیت (انا لله و انا الیه راجعون) و رجعت به طرف خداوند، که از آنجا منشعب شدیم. چقدر مسائل اساسی اینجا وجود دارد!
🔅چگونه #انسان و این اراده میتواند از لجن به طرف خداوند نجات پیدا کند؟ #آزادی خودش را به چه وسیله میتواند از این گل رسوبی سفت متعفن بدبو به دست بیاورد و به #معراج الهی پرواز کند؟ به چه هدایتی؟ #حکمت. به چه وسیله؟ #عبادت (به آن معنایی که اینجا یکمرتبه دیگر، در نیایش گفتم). عبادت، #نیایش نیست؛
🔅نیایش یکی از جلوههای عبادت است. عبادت یعنی چه؟ یعنی شناختن قوانین علمیای که در طبیعت، در #روح، در معنی، در اندیشه، در تعقل و در زندگی بشری وجود دارد و این قوانین، قوانین علمی است که به دست خداوند نوشته شده و در عالم و در آدم تعبیه شده است. عبودیت و عبادت، یعنی انسان اراده خودش را تابع این قوانین علمی بکند؛ بشناسد و بعد از این قوانین علمی پیروی کند، تا بتواند نجات و #کمال پیدا کند. چنانکه در رشتههای علمی، ما به وسیله عبادت به تکامل میرسیم؛ عبادت چه چیز؟
🔅مهندس کشاورزی با یک باغبان بیسواد چه فرقی دارند؟ فرقش این است که مهندس بیشتر از قوانین گیاهی پیروی مسلم میکند، قوانینی که در زمین و آب و هوا و گیاه هست، تا باغبان. باغبان است که عاصی است و عبادت نمیکند، یعنی از قوانینی که خداوند در زمین و گیاه و گیاه شناسی و میوه دادن و رشد نبات نهاده، پیروی نمیکند. باغبان برای همین است که نمیتواند از آفت و از پستی نوع میوه، نجات پیدا کند، تا از قوانین طبیعت نجات پیدا کند. مهندس کشاورزی به چه وسیله از قوانین طبیعت نجات پیدا میکند و اراده خودش را اعمال میکند و بعد میوه مطلوب را بر درخت تحمیل میکند؟ به وسیلهی تابعیت و پیروی شدید و دقیق و محتاطانه از قوانین موجود در گیاه، نه به وسیلهی #عصیان در برابر آن...
🔅همین حالت برای نجات آدمی از ذلت و پستی و انحطاط جهانی و معراج و تکامل مطلقش وجود دارد. با شناختن قوانینی که در هستی هست، و به میزانی که از قوانین پیروی میکنیم، به همان میزان میتوانیم از قید این قوانین نجات پیدا کنیم. به میزانی که از قوانین طبیعی پیروی میکنیم، میتوانیم از دام طبیعت نجات پیدا کنیم علم به همین صورت پیش میرود.
🔅در مسائل انسانی و اخلاقی هم همین طور است: « ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون». «لیعرفون» دیگر در آن ندارد، برای اینکه اگر «لیعرفون» میبود، دیگر خود خدا عربی بلد بود؛ میگفت: لیعرفون! «ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون» یعنی: «ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون»، جن و انس را جز برای عبادت نیافریدیم. عبادت به معنای پیروی از قوانینی است که مشیت الهی در هستی نهاده است- هستی طبیعت و هستی روح- و یکی از این قوانین «نیایش» است. چگونه من میتوانم از این قوانین پیروی بکنم؟ اول به وسیلهی شناختن، بعد، عبودیت از مشیت الهی، یعنی مسیر هستی، و این عبودیت راه نجات آدمی از لجن و رسیدنش به «روح خداوند» است...″
✅ @Shariati_Group
📚 معلم علےشریعتے
مجموعه آثار ۱۹ / حسین وارث آدم / فلسفه تاریخ در اسلام
🔅″... #تاریخ بشر و بشریت، درست همچون یک فرد است، زندگی و طول عمرش، اسمش تاریخ است. و همان طور که #فلسفه_تاریخ در فرد عبارت است از مسئؤلیت او و حرکت او از لجن تا خداوند، بشریت هم در طول عمرش- یعنی در تاریخ، برای یک مهاجرت مسئول است. در حال #هجرت است از لجن(بدویت نزدیک به ماده و نزدیک به جمود و رکود و جهل و ناخودآگاهی)، به طرف خداوند، رجعت به الوهیت (انا لله و انا الیه راجعون) و رجعت به طرف خداوند، که از آنجا منشعب شدیم. چقدر مسائل اساسی اینجا وجود دارد!
🔅چگونه #انسان و این اراده میتواند از لجن به طرف خداوند نجات پیدا کند؟ #آزادی خودش را به چه وسیله میتواند از این گل رسوبی سفت متعفن بدبو به دست بیاورد و به #معراج الهی پرواز کند؟ به چه هدایتی؟ #حکمت. به چه وسیله؟ #عبادت (به آن معنایی که اینجا یکمرتبه دیگر، در نیایش گفتم). عبادت، #نیایش نیست؛
🔅نیایش یکی از جلوههای عبادت است. عبادت یعنی چه؟ یعنی شناختن قوانین علمیای که در طبیعت، در #روح، در معنی، در اندیشه، در تعقل و در زندگی بشری وجود دارد و این قوانین، قوانین علمی است که به دست خداوند نوشته شده و در عالم و در آدم تعبیه شده است. عبودیت و عبادت، یعنی انسان اراده خودش را تابع این قوانین علمی بکند؛ بشناسد و بعد از این قوانین علمی پیروی کند، تا بتواند نجات و #کمال پیدا کند. چنانکه در رشتههای علمی، ما به وسیله عبادت به تکامل میرسیم؛ عبادت چه چیز؟
🔅مهندس کشاورزی با یک باغبان بیسواد چه فرقی دارند؟ فرقش این است که مهندس بیشتر از قوانین گیاهی پیروی مسلم میکند، قوانینی که در زمین و آب و هوا و گیاه هست، تا باغبان. باغبان است که عاصی است و عبادت نمیکند، یعنی از قوانینی که خداوند در زمین و گیاه و گیاه شناسی و میوه دادن و رشد نبات نهاده، پیروی نمیکند. باغبان برای همین است که نمیتواند از آفت و از پستی نوع میوه، نجات پیدا کند، تا از قوانین طبیعت نجات پیدا کند. مهندس کشاورزی به چه وسیله از قوانین طبیعت نجات پیدا میکند و اراده خودش را اعمال میکند و بعد میوه مطلوب را بر درخت تحمیل میکند؟ به وسیلهی تابعیت و پیروی شدید و دقیق و محتاطانه از قوانین موجود در گیاه، نه به وسیلهی #عصیان در برابر آن...
🔅همین حالت برای نجات آدمی از ذلت و پستی و انحطاط جهانی و معراج و تکامل مطلقش وجود دارد. با شناختن قوانینی که در هستی هست، و به میزانی که از قوانین پیروی میکنیم، به همان میزان میتوانیم از قید این قوانین نجات پیدا کنیم. به میزانی که از قوانین طبیعی پیروی میکنیم، میتوانیم از دام طبیعت نجات پیدا کنیم علم به همین صورت پیش میرود.
🔅در مسائل انسانی و اخلاقی هم همین طور است: « ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون». «لیعرفون» دیگر در آن ندارد، برای اینکه اگر «لیعرفون» میبود، دیگر خود خدا عربی بلد بود؛ میگفت: لیعرفون! «ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون» یعنی: «ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون»، جن و انس را جز برای عبادت نیافریدیم. عبادت به معنای پیروی از قوانینی است که مشیت الهی در هستی نهاده است- هستی طبیعت و هستی روح- و یکی از این قوانین «نیایش» است. چگونه من میتوانم از این قوانین پیروی بکنم؟ اول به وسیلهی شناختن، بعد، عبودیت از مشیت الهی، یعنی مسیر هستی، و این عبودیت راه نجات آدمی از لجن و رسیدنش به «روح خداوند» است...″
✅ @Shariati_Group
📚 معلم علےشریعتے
مجموعه آثار ۱۹ / حسین وارث آدم / فلسفه تاریخ در اسلام
⭕️ شأن پیشساخته برای روحانیت درست نکنید
🔅دکتر #شریعتی بهعنوان یک #شیعه دغدغهمند زمانی با درد فریاد میزد که ما در #اسلام و #تشیع_علوی، مفهومی بنام #روحانیت و تقدس روحانی نداریم؛ این پدیده تازه است و برآمده از سنت فرنگی و اشرافیت دستگاه انحرافی کلیسای روم و واتیکان #پاپ است...
جان مایه کلام او را نفهمیدند و بواسطهی بغض ورزیدن و حفظ دکانداری و متولیگری امر دینی، برآشفتند و به او تاختند و تکفیرش کردند...
🔅از سویی دیگر، و توسط اقشاری دیگر، او را متهم و محکوم کردند که چرا امر دینی را از ساحت شخصی و اعتقادات فردی، به عرصه عمومی کشاندهای و دین را بهعنوان اندیشهی راهنما و روش زیست اجتماعی - سیاسی به میدان عمل کشاندهای...!
🔅حال امروز با پدیدهی روحانیون سکولار مسلک و به تعبیر امروزیناش، «مذهبیهای صورتی» مواجه هستیم که دستاندرکار و همپیمان همان مدافعان اشرافیت مذهبی سابق و طبقه #سکولار و غربگرای جامعه شدهاند و همچون دو لبه قیچی، یکی با نام و پشت نقاب #مذهب، و دیگری با شعار عبور از مذهب و نفی ارزشهای «اسلام اجتماعی» در تلاش برای زدودن روح اساسیِ اسلام نبوی و تشیع علوی در جامعهی ایرانی هستند...
🔅اما امروز، همان دو گروه اجتماعی منتقد و عمدتاً مخالف شریعتی، رخ عیان نمودند و دستهایشان رو شده و کارنامه عملکرد و میزان صدق و کذب ادعاهایشان یکی پس از دیگری مصرح گشته؛ هر دو در یک چیز باهم متفق و همدست هستند. زدودن امر دینی و نابود سازی اصل مفهوم اسلام متعهد و مسئول، یکی با سلاح اندلسیزاسیون و سکولاریزه ساختن ذهن و روح و سبک زیست و تفکر جامعه. و دیگری با تهیسازی دین، از قیود اساسی و بنیادین آن همچون مفهوم حقطلبی، ظلمستیزی، عدالت خواهی، جهاد و شهادت، امر به معروف و نهی از منکر، مهدویت و نظایر آن... با سلاح اسلام حداقلی و ترویج گفتمان اسلام به مثابه سنت یا فرهنگ. یکی با تیکه بر مذهب حداقلی و فقه منجمد و بدعتگرایی فلسفی و سنتی، و دیگری با تکیه بر #مدرنیسم حداکثری و عرفیگرایی عوامپسندانه مغروق در گفتمان زیستجهان غربی و ژستهای شبه روشنفکری...
🔅دکتر شریعتی در م.آ ۲۰، چه باید کرد؟ صفحه ۱۱۹ میگوید: ″... من، روحانیت را با علمای اسلامی یکی نمیگیرم، بلکه متضاد میبینم. در اسلام، ما دستگاهی، طبقهای یا تیپی به نام روحانیت نداریم. این اصطلاح خیلی تازه است و مصداق آن هم نوظهور. در اسلام ما «عالم» داریم در برابر غیر عالم، نه روحانی در برابر جسمانی» .
▫️و یا در جایی دیگر میگوید:
″... آقا روحانی است. یعنی مصرفش چیست؟ متفکر اسلامی است؟ نـه.
عالم اسلامی است؟ نه.
سخنران اسلامی است؟ نه.
نویسنده یا مترجم اسلامی است؟ نه.
پس چیست؟ ایشان یکپارچه نور است! ، مقدس است. شخصیت دینی است. آبروی #دین است...″ (م.آ.۹- ص۱۹۳)
🔅اخیرأ سخنان جناب حجتالاسلام #قنبریان را که در بحث #فلسفه_تاریخ خود به این موضوع اشارتی کردند را میشنیدم، که به درستی میگفت: جلوی "دینبازها" و #سکولاریزم گرایشی را بگیرید | شأن پیشساخته برای روحانیت درست نکنید...
🔅شاید گذاری به مدت نیم قرن لازم بود تا عمق حکمیِ افکار و اندیشههای امثال شریعتی بیش از پیش مشخص شود. آن هم نه در عرصه حرف و سخن، که در عمل و کاملآ مستند...
✅ @Shariati_Group
🔗 کلیپ ضمیمه را مشاهده بفرمایید و برای قضاوت بهتر صوت کامل سخنان ایشان را اینجا بشنوید.
✍ #مبانی_شناخت_جهتگیری / ع.م
🔅دکتر #شریعتی بهعنوان یک #شیعه دغدغهمند زمانی با درد فریاد میزد که ما در #اسلام و #تشیع_علوی، مفهومی بنام #روحانیت و تقدس روحانی نداریم؛ این پدیده تازه است و برآمده از سنت فرنگی و اشرافیت دستگاه انحرافی کلیسای روم و واتیکان #پاپ است...
جان مایه کلام او را نفهمیدند و بواسطهی بغض ورزیدن و حفظ دکانداری و متولیگری امر دینی، برآشفتند و به او تاختند و تکفیرش کردند...
🔅از سویی دیگر، و توسط اقشاری دیگر، او را متهم و محکوم کردند که چرا امر دینی را از ساحت شخصی و اعتقادات فردی، به عرصه عمومی کشاندهای و دین را بهعنوان اندیشهی راهنما و روش زیست اجتماعی - سیاسی به میدان عمل کشاندهای...!
🔅حال امروز با پدیدهی روحانیون سکولار مسلک و به تعبیر امروزیناش، «مذهبیهای صورتی» مواجه هستیم که دستاندرکار و همپیمان همان مدافعان اشرافیت مذهبی سابق و طبقه #سکولار و غربگرای جامعه شدهاند و همچون دو لبه قیچی، یکی با نام و پشت نقاب #مذهب، و دیگری با شعار عبور از مذهب و نفی ارزشهای «اسلام اجتماعی» در تلاش برای زدودن روح اساسیِ اسلام نبوی و تشیع علوی در جامعهی ایرانی هستند...
🔅اما امروز، همان دو گروه اجتماعی منتقد و عمدتاً مخالف شریعتی، رخ عیان نمودند و دستهایشان رو شده و کارنامه عملکرد و میزان صدق و کذب ادعاهایشان یکی پس از دیگری مصرح گشته؛ هر دو در یک چیز باهم متفق و همدست هستند. زدودن امر دینی و نابود سازی اصل مفهوم اسلام متعهد و مسئول، یکی با سلاح اندلسیزاسیون و سکولاریزه ساختن ذهن و روح و سبک زیست و تفکر جامعه. و دیگری با تهیسازی دین، از قیود اساسی و بنیادین آن همچون مفهوم حقطلبی، ظلمستیزی، عدالت خواهی، جهاد و شهادت، امر به معروف و نهی از منکر، مهدویت و نظایر آن... با سلاح اسلام حداقلی و ترویج گفتمان اسلام به مثابه سنت یا فرهنگ. یکی با تیکه بر مذهب حداقلی و فقه منجمد و بدعتگرایی فلسفی و سنتی، و دیگری با تکیه بر #مدرنیسم حداکثری و عرفیگرایی عوامپسندانه مغروق در گفتمان زیستجهان غربی و ژستهای شبه روشنفکری...
🔅دکتر شریعتی در م.آ ۲۰، چه باید کرد؟ صفحه ۱۱۹ میگوید: ″... من، روحانیت را با علمای اسلامی یکی نمیگیرم، بلکه متضاد میبینم. در اسلام، ما دستگاهی، طبقهای یا تیپی به نام روحانیت نداریم. این اصطلاح خیلی تازه است و مصداق آن هم نوظهور. در اسلام ما «عالم» داریم در برابر غیر عالم، نه روحانی در برابر جسمانی» .
▫️و یا در جایی دیگر میگوید:
″... آقا روحانی است. یعنی مصرفش چیست؟ متفکر اسلامی است؟ نـه.
عالم اسلامی است؟ نه.
سخنران اسلامی است؟ نه.
نویسنده یا مترجم اسلامی است؟ نه.
پس چیست؟ ایشان یکپارچه نور است! ، مقدس است. شخصیت دینی است. آبروی #دین است...″ (م.آ.۹- ص۱۹۳)
🔅اخیرأ سخنان جناب حجتالاسلام #قنبریان را که در بحث #فلسفه_تاریخ خود به این موضوع اشارتی کردند را میشنیدم، که به درستی میگفت: جلوی "دینبازها" و #سکولاریزم گرایشی را بگیرید | شأن پیشساخته برای روحانیت درست نکنید...
🔅شاید گذاری به مدت نیم قرن لازم بود تا عمق حکمیِ افکار و اندیشههای امثال شریعتی بیش از پیش مشخص شود. آن هم نه در عرصه حرف و سخن، که در عمل و کاملآ مستند...
✅ @Shariati_Group
🔗 کلیپ ضمیمه را مشاهده بفرمایید و برای قضاوت بهتر صوت کامل سخنان ایشان را اینجا بشنوید.
✍ #مبانی_شناخت_جهتگیری / ع.م
Telegram
.
″... وحدت تاریخ یعنی چه؟ یعنی تاریخ مسیر مشخصی دارد(مثل یک کاروان و مثل یک رودخانه است)، که از آغاز زندگی بشر راه افتاده و در منزلهای مختلف- که تمدنها و جامعههای مختلف باشد حرکت کرده تا به زمان حال رسیده و بعد ادامه دارد. براساس چیست؟ براساس قوانین علمی مشخص. همان طور که من از ابتدای زندگیم که متولد شدم براساس یک قوانین مشخصی در طول عمر شصت، هفتاد، هشتاد سالهام حرکت میکنم و این طول زندگی من، #تاریخ حیات من است، بشریت هم یک طول عمری دارد؛ این طول عمرش تصادفی و «کشکی» و «الکی» نیست، براساس قوانین دقیق علمی است و براساس همین قوانین دقیق علمی، حرکت و تکامل پیدا میکند. بنابراین، با این بینش، من انسانی- #انسان- ، یک فردی میشوم نه وابسته به زمان حال، بلکه وابسته به تاریخ.
تاریخ کی است؟ در #فلسفه تاریخ، تاریخ، گذشته نیست، یک تکه از تاریخ، گذشته است. تاریخ، مسیر حرکت انسان- در طول عمرش- بر روی زمین است. طول عمرش چقدر است؟ از آغاز تولد تا مرگش و ما الان در وسط عمر بشریمان زندگی میکنیم. پس در فلسفهی تاریخ، من- به عنوان فرد- ، عضوی از این کاروانی هستم که از آغاز زندگی بشری به حرکت روی یک مسیر معین شروع کرده و به زمان حال رسیده و در آینده ادامه دارد و من همان طور که به وسیلهی این گذشته (مجموعه تجربیات گذشته و اعمال گذشتگان)، ساخته شدهام، عمل من و عمل افرادی که در زمان حال زندگی میکنند، در مسیر حرکت تاریخ در آینده تأثیر دارد. بنابراین، من ساخته گذشته هستم و سازنده آینده. زمان حال در تاریخ، این است ...″
✅ @Shariati_Group
📚 معلم علےشریعتے
مجموعه آثار ۱۹ / فلسفه تاریخ در #اسلام
تاریخ کی است؟ در #فلسفه تاریخ، تاریخ، گذشته نیست، یک تکه از تاریخ، گذشته است. تاریخ، مسیر حرکت انسان- در طول عمرش- بر روی زمین است. طول عمرش چقدر است؟ از آغاز تولد تا مرگش و ما الان در وسط عمر بشریمان زندگی میکنیم. پس در فلسفهی تاریخ، من- به عنوان فرد- ، عضوی از این کاروانی هستم که از آغاز زندگی بشری به حرکت روی یک مسیر معین شروع کرده و به زمان حال رسیده و در آینده ادامه دارد و من همان طور که به وسیلهی این گذشته (مجموعه تجربیات گذشته و اعمال گذشتگان)، ساخته شدهام، عمل من و عمل افرادی که در زمان حال زندگی میکنند، در مسیر حرکت تاریخ در آینده تأثیر دارد. بنابراین، من ساخته گذشته هستم و سازنده آینده. زمان حال در تاریخ، این است ...″
✅ @Shariati_Group
📚 معلم علےشریعتے
مجموعه آثار ۱۹ / فلسفه تاریخ در #اسلام
📕 «حسین وارث آدم»
🔸این #کتاب نیز مثل اکثر قریب به اتفاق آثار #شریعتی در راستای تلاش او به منظور احیا و بازخوانی #سنت تاریخی ما در دورانی است که #فرهنگ و تفکر #مدرن در حال بسط و سیطره کامل، و فرهنگ و تفکر سنتی رو به اضمحلال بوده است. همچنین شریعتی به واسطهی بازخوانی مفهوم «شهادت» خواهان نزدیک شدن به وجدان مغفولهی جامعه و دعوت افراد خو کرده به اخلاق ذلت و بردگی به نوعی اصالت و خودجوشی بوده است.
در روزگار ما به تبع سیطره #مدرنیته و تمدن متافیزیکی غرب معنای متافیزیکی از #حقیقت در سراسر جهان سیطره یافته است. اما در سنن دینی و معنوی شرقی حقیقت معنای کاملاً متفاوتی داشته و «حقیقت» و «حضرت حق یا امر متعالی» در وحدت و اینهمانیِ شان مورد تفکر قرار میگیرد. در همهی سنن دینی، شرقی و معنوی یکی از نشانههای باورمندی به وجود حقیقت و وفاداری با عهد و پیمانی که میان #انسان مؤمن متفکر با حقیقت وجود دارد، آمادگی فرد مؤمن و متفکر برای مواجههای انتخابی و آزادانه با پدیده «مرگ» است. در سنت تاریخی خود ما نیز «شهادت»، یعنی مرگ در راه #خدا و #ایمان به خداوند در همین سیاق، یعنی بر اساس درک خاصی از حقیقت و وجود پیوندی ازلی و ابدی میان فرد مؤمن با خداوند باید فهمیده شود. البته باید توجه داشت که «شهادت» و «آمادگی برای شهادت» از ارزشهای بسیار متعالی سنن دینی و معنوی از جمله #اسلام و #تشیع و حتی سنن غیردینی بوده است. حتی #سقراط که یکی از بنیان گذاران سنت متافیزیک یونانی است، #فلسفه را «مشق مرگ» و آماده شدن برای رویارویی با مرگ میداند.
🔸کتاب «حسین وارث آدم» یکی از زیباترین و عمیقترین آثاری است که در #تاریخ گذشته و حال ما در خصوص #شهادت به تحریر درآمده است. در این اثر غنا و گستردگی فرهنگی و عمق آگاهی و #خودآگاهی تاریخی شریعتی به خوبی خود را نمایان میسازد. در «حسین وارث آدم» شریعتی میکوشد تا بر اساس درکی وجودی (اگزیستانسیالیستی) شهادت را از یک باور بومی، قومی و فرقهای که صرفاً مورد اعتقاد شیعیان است، به یک نحوه نگرش و به یک #فلسفه_تاریخ برای همهی آن کسانی تبدیل کند که راهی برای نجات انسان از بردگی و اسارت جست وجو میکنند.
🔸اثر شریعتی مواجههای وجودی (اگزیستانسیالیستی) با مقوله مرگ خودآگاهانه و انتخابی(شهادت) و نه رویکردی تاریخی یا تئولوژیک با رویداهای #عاشورا است. شریعتی اعتقاد داشت که در نگرش شیعی نوعی فلسفه تاریخ وجود دارد و این فلسفه تاریخ خود را در «زیارت وارث» آشکار میسازد. او خواهان درک حماسهی کربلای حسینی بر اساس نوعی فلسفه تاریخ بشری، خارج از باورهای قومی، اعتقادی و کلامی بود...
✅ @Shariati_Group
📚 از نظرگاه دکتر #بیژن_عبدالکریمی
🔸این #کتاب نیز مثل اکثر قریب به اتفاق آثار #شریعتی در راستای تلاش او به منظور احیا و بازخوانی #سنت تاریخی ما در دورانی است که #فرهنگ و تفکر #مدرن در حال بسط و سیطره کامل، و فرهنگ و تفکر سنتی رو به اضمحلال بوده است. همچنین شریعتی به واسطهی بازخوانی مفهوم «شهادت» خواهان نزدیک شدن به وجدان مغفولهی جامعه و دعوت افراد خو کرده به اخلاق ذلت و بردگی به نوعی اصالت و خودجوشی بوده است.
در روزگار ما به تبع سیطره #مدرنیته و تمدن متافیزیکی غرب معنای متافیزیکی از #حقیقت در سراسر جهان سیطره یافته است. اما در سنن دینی و معنوی شرقی حقیقت معنای کاملاً متفاوتی داشته و «حقیقت» و «حضرت حق یا امر متعالی» در وحدت و اینهمانیِ شان مورد تفکر قرار میگیرد. در همهی سنن دینی، شرقی و معنوی یکی از نشانههای باورمندی به وجود حقیقت و وفاداری با عهد و پیمانی که میان #انسان مؤمن متفکر با حقیقت وجود دارد، آمادگی فرد مؤمن و متفکر برای مواجههای انتخابی و آزادانه با پدیده «مرگ» است. در سنت تاریخی خود ما نیز «شهادت»، یعنی مرگ در راه #خدا و #ایمان به خداوند در همین سیاق، یعنی بر اساس درک خاصی از حقیقت و وجود پیوندی ازلی و ابدی میان فرد مؤمن با خداوند باید فهمیده شود. البته باید توجه داشت که «شهادت» و «آمادگی برای شهادت» از ارزشهای بسیار متعالی سنن دینی و معنوی از جمله #اسلام و #تشیع و حتی سنن غیردینی بوده است. حتی #سقراط که یکی از بنیان گذاران سنت متافیزیک یونانی است، #فلسفه را «مشق مرگ» و آماده شدن برای رویارویی با مرگ میداند.
🔸کتاب «حسین وارث آدم» یکی از زیباترین و عمیقترین آثاری است که در #تاریخ گذشته و حال ما در خصوص #شهادت به تحریر درآمده است. در این اثر غنا و گستردگی فرهنگی و عمق آگاهی و #خودآگاهی تاریخی شریعتی به خوبی خود را نمایان میسازد. در «حسین وارث آدم» شریعتی میکوشد تا بر اساس درکی وجودی (اگزیستانسیالیستی) شهادت را از یک باور بومی، قومی و فرقهای که صرفاً مورد اعتقاد شیعیان است، به یک نحوه نگرش و به یک #فلسفه_تاریخ برای همهی آن کسانی تبدیل کند که راهی برای نجات انسان از بردگی و اسارت جست وجو میکنند.
🔸اثر شریعتی مواجههای وجودی (اگزیستانسیالیستی) با مقوله مرگ خودآگاهانه و انتخابی(شهادت) و نه رویکردی تاریخی یا تئولوژیک با رویداهای #عاشورا است. شریعتی اعتقاد داشت که در نگرش شیعی نوعی فلسفه تاریخ وجود دارد و این فلسفه تاریخ خود را در «زیارت وارث» آشکار میسازد. او خواهان درک حماسهی کربلای حسینی بر اساس نوعی فلسفه تاریخ بشری، خارج از باورهای قومی، اعتقادی و کلامی بود...
✅ @Shariati_Group
📚 از نظرگاه دکتر #بیژن_عبدالکریمی
Telegram
.