#زندگی_در_دهان_مرگ
#یادداشت_روز
این روزها دوباره #ایران افتاده در تنگنایی دیگر. آنان که اهل کوه و صعود هستند میدانند هرچه بالاتر میروی کار سخت تر میشود. گامها کندتر، نفس زدنها و ثپش قلبها بیشتر و... آدمی خسته تر...
من نیز دیگر کاری به حاکمیت ندارم فقط برایم یک مفهوم وجود دارد و آن #ایران است و پرواضح است ایران در تمامت #گیتی_مینوی خویش است با همه ی پیشینه ی فرهنگ و اخلاق و دین و معرفت و...
مدتی است( مثل اغلب گذرهای تاریخی) که ما جلوتر ازحاکمان گام برمیداریم. حاکمانی که در طول تاریخ بجای همپای ملت شدن خواستند #ملة ( درمفهوم قرآنی اش را) با خود همراه کنند و بعد که نشد چوب لای چرخ ملت شدند و مگر میتوان که ملتی را متوقف کرد ملتی که تجلی اراده ی خداوند هستند در عالم خاک..
حوادث این روزها بیشک از مناظر بسیارقابل تحلیل و تفسیر است. بعنوان یکی از همین ملت دوسه برداشتم را مینویسم.
۱- ما انسانها همیشه ی خدا در دهان مرگ زندگی می کنیم فقط گهگاه بهانه ای، این جایگاه را برای اکثریت آشکار میکند، مرگ عزیزی،حادثه ای بشرساخته، واقعه ای طبیعی و.. ما را تکان میدهد که؛ عجب! حیات همه ی موجودات به پفی بند است. بعد مدتی آهسته تر میشویم و مهربان تر، بیشتر احوال عزیزانمان را می پرسیم و دست به خیر میشویم و... در حالیکه این # موقع ذاتی و لاینفک وجودی انسان است و این راز شگفت و محال زندگی انسان است. ما همیشه در کام مرگ میروییم، سبز میشویم میوه میدهیم و در کام مرگ محو میشویم فقط فرزانگانند که لحظه ی کوتاه این گونه بودن را جاودان میکنند با ساختن خاطره ای از جنس نور تا تاریکی مرگ را به ریشخند بگیرند که اصالت با زندگی است. ما ایرانیان این نور را در مهر یافته ایم. هیچ زبان و اندیشه ای در جهان نام واحدی ندارد که هم بر خورشید بگذارد ( تعیّن روشن پاکی و پاسدار پیمان عشق در آسمان) هم مهر را به معنای عشق بگید در جهان انسان و هم نام ماهی باشد بر شولای زمان و نهایتا #مهر و #مهرپرستی بشود آیینش..آری کشف این جهان که من #تاریخ_آینده اش نامیده ام ما ایرانیان را نیروی بیشتر خواهد داد که در قامت یک فرد یا یک ملت از تمامی #عقبه های طاقت فرسا بگذریم..
۲- اینکه هنوز اکثریت مردم ایران در برابر اتفاقات سال ۱۳۹۸ رفتاری واحد داشته اند، نشان میدهند پیوندهای ناگسستنی #ملت_ایران به لطف خدا مستحکم است و پایدار همدلی ها در کمک به سیل در لرستان و سیستان و بلوچستان و... ناراحتی و اندوه اکثریت از وقایع سیاه آبان ماه، زیر تابوت کسی رفتن که ملت او را مدافع خویش میدانست، غم و خشم و اعتراض به اسقاط نابخردانه ی یک هواپیما، همسویی بیش تر از ۶۰% ملت در نرفتن پای صندوق رای ( بیش از ۷۵%در شهرهایی که مفهوم شهر درشان بیشتر متجلی است) و این روزها همدمی ها و همدلی های اکثریت در گذر از گردنه ی یک بیماری همه گیر...
( گردنه ای که بدست چینیها و سبک زندگیشان ایجاد شده و با ندانمکاری، پنهانکاری و بی لیاقتی داخلیها مین گذاری شده)..
آری این میان همیشه اقلیتی پرسر وصدا هستند که نوایشان دیگر است اما اکثریت مردم در طول تاریخ راه نور برگزیده اند و نوای مهر نواخته اند.
۳- به گمانم محصول ۱و ۲ میشود اتمام حجت خدا و خلق خدا با حاکمیت..
مملکت را یک نفر یا یک گروه نمیتواند حتا به کمترین میزان رضایت برساند. بهشت رضایت و کامیابی اگر ساخته بشود باید به دست تک تک انسانهای یم جامعه باشد.
یادمان باشد دژ_بهشتی که ایرانیان در دهه ی شصت ساختند در برابر بسیاری از دشمنان ایران چگونه ساخته شد، یکی جان میگذاشت در میان و پیرزنی دو عدد تخم مرغ که قوت لایموت دو روزش بود اینچنین بود که با تمام دردها و ندانمکاریهای همان ایام بهشتی داشتیم که حتا آنانکه ندیده اندش آرزویش می کنند.
بهشتی که مردم ساخته بودند در دهان مرگ..
چه کنیم ایران همیشه معنا و جایگایگهش میان بوده است مثل انسان.. و در این میان که دهان مرگ است #زندگی را ساخته.. زندگی ای که مفهومش در #مهر و #مهر و #مهر است..
الحمد لله اولا و آخرا
همیشه-جستجوگر-محسن-یارمحمدی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشت_روز
این روزها دوباره #ایران افتاده در تنگنایی دیگر. آنان که اهل کوه و صعود هستند میدانند هرچه بالاتر میروی کار سخت تر میشود. گامها کندتر، نفس زدنها و ثپش قلبها بیشتر و... آدمی خسته تر...
من نیز دیگر کاری به حاکمیت ندارم فقط برایم یک مفهوم وجود دارد و آن #ایران است و پرواضح است ایران در تمامت #گیتی_مینوی خویش است با همه ی پیشینه ی فرهنگ و اخلاق و دین و معرفت و...
مدتی است( مثل اغلب گذرهای تاریخی) که ما جلوتر ازحاکمان گام برمیداریم. حاکمانی که در طول تاریخ بجای همپای ملت شدن خواستند #ملة ( درمفهوم قرآنی اش را) با خود همراه کنند و بعد که نشد چوب لای چرخ ملت شدند و مگر میتوان که ملتی را متوقف کرد ملتی که تجلی اراده ی خداوند هستند در عالم خاک..
حوادث این روزها بیشک از مناظر بسیارقابل تحلیل و تفسیر است. بعنوان یکی از همین ملت دوسه برداشتم را مینویسم.
۱- ما انسانها همیشه ی خدا در دهان مرگ زندگی می کنیم فقط گهگاه بهانه ای، این جایگاه را برای اکثریت آشکار میکند، مرگ عزیزی،حادثه ای بشرساخته، واقعه ای طبیعی و.. ما را تکان میدهد که؛ عجب! حیات همه ی موجودات به پفی بند است. بعد مدتی آهسته تر میشویم و مهربان تر، بیشتر احوال عزیزانمان را می پرسیم و دست به خیر میشویم و... در حالیکه این # موقع ذاتی و لاینفک وجودی انسان است و این راز شگفت و محال زندگی انسان است. ما همیشه در کام مرگ میروییم، سبز میشویم میوه میدهیم و در کام مرگ محو میشویم فقط فرزانگانند که لحظه ی کوتاه این گونه بودن را جاودان میکنند با ساختن خاطره ای از جنس نور تا تاریکی مرگ را به ریشخند بگیرند که اصالت با زندگی است. ما ایرانیان این نور را در مهر یافته ایم. هیچ زبان و اندیشه ای در جهان نام واحدی ندارد که هم بر خورشید بگذارد ( تعیّن روشن پاکی و پاسدار پیمان عشق در آسمان) هم مهر را به معنای عشق بگید در جهان انسان و هم نام ماهی باشد بر شولای زمان و نهایتا #مهر و #مهرپرستی بشود آیینش..آری کشف این جهان که من #تاریخ_آینده اش نامیده ام ما ایرانیان را نیروی بیشتر خواهد داد که در قامت یک فرد یا یک ملت از تمامی #عقبه های طاقت فرسا بگذریم..
۲- اینکه هنوز اکثریت مردم ایران در برابر اتفاقات سال ۱۳۹۸ رفتاری واحد داشته اند، نشان میدهند پیوندهای ناگسستنی #ملت_ایران به لطف خدا مستحکم است و پایدار همدلی ها در کمک به سیل در لرستان و سیستان و بلوچستان و... ناراحتی و اندوه اکثریت از وقایع سیاه آبان ماه، زیر تابوت کسی رفتن که ملت او را مدافع خویش میدانست، غم و خشم و اعتراض به اسقاط نابخردانه ی یک هواپیما، همسویی بیش تر از ۶۰% ملت در نرفتن پای صندوق رای ( بیش از ۷۵%در شهرهایی که مفهوم شهر درشان بیشتر متجلی است) و این روزها همدمی ها و همدلی های اکثریت در گذر از گردنه ی یک بیماری همه گیر...
( گردنه ای که بدست چینیها و سبک زندگیشان ایجاد شده و با ندانمکاری، پنهانکاری و بی لیاقتی داخلیها مین گذاری شده)..
آری این میان همیشه اقلیتی پرسر وصدا هستند که نوایشان دیگر است اما اکثریت مردم در طول تاریخ راه نور برگزیده اند و نوای مهر نواخته اند.
۳- به گمانم محصول ۱و ۲ میشود اتمام حجت خدا و خلق خدا با حاکمیت..
مملکت را یک نفر یا یک گروه نمیتواند حتا به کمترین میزان رضایت برساند. بهشت رضایت و کامیابی اگر ساخته بشود باید به دست تک تک انسانهای یم جامعه باشد.
یادمان باشد دژ_بهشتی که ایرانیان در دهه ی شصت ساختند در برابر بسیاری از دشمنان ایران چگونه ساخته شد، یکی جان میگذاشت در میان و پیرزنی دو عدد تخم مرغ که قوت لایموت دو روزش بود اینچنین بود که با تمام دردها و ندانمکاریهای همان ایام بهشتی داشتیم که حتا آنانکه ندیده اندش آرزویش می کنند.
بهشتی که مردم ساخته بودند در دهان مرگ..
چه کنیم ایران همیشه معنا و جایگایگهش میان بوده است مثل انسان.. و در این میان که دهان مرگ است #زندگی را ساخته.. زندگی ای که مفهومش در #مهر و #مهر و #مهر است..
الحمد لله اولا و آخرا
همیشه-جستجوگر-محسن-یارمحمدی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشتهای_پریشانی
#ناخوش_احوالی_همه_گیر_ایرانیان
در کشوری دیگر زاده نشده ام، در سرزمینی دگر نزیسته ام و نبالیده ام. من زاده و پرورده ی همین خاکم...
با همهی عظمتها و بزرگیهای مردمان و تاریخش و در کنار همهی کاستیها و حقارتهاشان ..
اما میدانم انسان، این موجود همیشه غریب، علیرغم تفاوتهایش در طول زمان و مکان، مشابهتهایی عجیب دارد و این را بسیار شنیدهام از رفتگان و ماندگان در فرنگ و ینگه دنیا که بسیار گاه، چیزهایی میبینند در آن ولایات و ایالات، که میبردشان به پایینترین ادوار تاریخی/جغرافیایی و فرهنگی همین کشور ما،ایران.
پس ممکن است این سخنان شرح حال بسیاری از مردم جهان نیز باشد.
از کودکی همانند بسیاری از همنسلانم #ایران جان جانانم شد و #ای_ایران.. سرودی که قبل از «شد جمهوری اسلامی به پا»... حفظش کرده بودم.
از دین و مذهب و شعائر و ظواهرش هم لازم نیست که بگویم چرا که میدانم ما ایرانیان همیشه قائل به #مینویی_معنوی بوده ایم و خود را از نخستین پگاه هم_پیمان ِ #مهر پنداشتهایم ...
#مهرپرستی از همان آغاز ِ اسطوره از همان «تاریخ روح» شروع ِ توحید بوده است و بعدها پس از چندهزار سال تاریخ ِ تن، ما ایرانیان آن را در #علی یافته ایم...
بدین قرار از نظر من در تاریخ ِ روحی ما ایرانیان، حضور اسلام انفکاک نبوده است تداوم بوده. و در عرصهی حضور تدوامی طبیعی، قانون مند و دارای اسباب و علل. چنانکه اکنونمان محصول تمام تاثیرات و تاثراتی است که در بستر زمان پدید آمده.
نمی دانم کجای تاریخ حال این ملت خوب بوده است!؟ دست کم یکی دو دهه یا چند سالی؟
اما تا آنجا که می خوانم و میدانم دست کم حال #اهل_فضل_و_دانش هیچوقت خوب نبوده مگر لحظاتی #کلمح_البصر ..
مردم هم بنا به #موقعیتشان و بهره مندی از دانش و فضل بیش و کم خوشحال یا ناخوش احوال بوده اند..
اما این در چند دهه ی اخیر، دیگر ناخوش احوالی به سراغ تک تک افراد این سرزمین آمده است . کانه مفصل مشترک اکثریت مردم ایران ، و منطقه نیز ، این حال خراب و دردهای پیاپی است یک همهگیری در عرصه ی روح و روان یک افسردهگی دسته جمعی مثل روایتی که گاه از نهنگها به دست میهند.
و من دقیقا برای شرح حال امروزیمان واژهی #فروپاشی را به کار میبرم .
این مردم در زیر هزاران هزار بار درد و جهل و ندانم کاری و فرصت طلبی و... دیگر خرد شده اند و این را در گفتار و کردار اکثریت به وضوح میتوان دید..
در ذهن اسطوره ایام یاد روزگاری می افتم که تمامی دیوان بند گسسته بودند و ایران را پرکرده بودند و جایی در سرزمین فرشتگان برای آنهمه فریشته باقی نگذارده بودند تا صدای بالشان حتی به گوش کر #هرودت هم برسد.
خشم و آز و دروج و رشک و اپوش و جهی و خنئه ای و... همه و همه در تاخت و تازند و تیر یا تشتر و مهر و سروش و رشن و وهومنه و اردیسور آناهیتا و سپنتار_إرمئیتی و امرتات و هورتات و... و تمامی ایزدان و ایزد بانوان ( یادتان باشد ایزد معناش خدا نیست ایزد یعنی چیزی و کسی که قابل ستایش است و برایش سرود میخوانند) به کنج درد بیمار بی تیمارند . و «خونیرثبامی» از شش جهت در تنگنایی غیرقابل تحمل افتاده است.
حرفم خواندن آیهی نحوست نومیدی نیست و ویرانی. اتفاقا ما ایرانیان باور داریم سیاهی به حد اعلی برسد ، سپیدی رخ خواهد نمود و چشمه ی جوشان آب زندگی در سیاه ترین تاریکی ها در انتظار است.
از حضرت رسالت هم شنیده ایم که چون بیمار میشد خطاب به بیماری میگفت: «نیرومند شو شدت بگیر که چون شدید شوی به فرج رسی.»
اتفاقا حرفم این است کمتر پیش آمده ملتی اینچنین در #ویرانی به اشتراکی حداکثریتی رسیده باشند. آلمان پس از جنگ دوم فراگیر چنین بوده... حال در ادامه ی سیر تاریخی خویش رسیده ایم به ویران ترین احوال..
اگر این حال بد مورد تایید بسیاران باشد و دردش استخوان اکثریت را بهدرد آورد قطعا همه کاری خواهیم کرد کاری واحد و آن گریز از تاریکی است.
یادتان باشد انسانها در همه جای جهان خمیرمایه ای یکسان دارند که گاه در برابر یک واقعه ی واحد ، کاری واحد میکنند. ما ایرانیان که جای خود داریم. قرنهاست زیر همین سقف کبود برای فرزندانمان آغاز را چنین زمزمه کرده ایم: یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود غیر از خدای مهربون هیشکی نبود...
#محسن_یارمحمدی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#ناخوش_احوالی_همه_گیر_ایرانیان
در کشوری دیگر زاده نشده ام، در سرزمینی دگر نزیسته ام و نبالیده ام. من زاده و پرورده ی همین خاکم...
با همهی عظمتها و بزرگیهای مردمان و تاریخش و در کنار همهی کاستیها و حقارتهاشان ..
اما میدانم انسان، این موجود همیشه غریب، علیرغم تفاوتهایش در طول زمان و مکان، مشابهتهایی عجیب دارد و این را بسیار شنیدهام از رفتگان و ماندگان در فرنگ و ینگه دنیا که بسیار گاه، چیزهایی میبینند در آن ولایات و ایالات، که میبردشان به پایینترین ادوار تاریخی/جغرافیایی و فرهنگی همین کشور ما،ایران.
پس ممکن است این سخنان شرح حال بسیاری از مردم جهان نیز باشد.
از کودکی همانند بسیاری از همنسلانم #ایران جان جانانم شد و #ای_ایران.. سرودی که قبل از «شد جمهوری اسلامی به پا»... حفظش کرده بودم.
از دین و مذهب و شعائر و ظواهرش هم لازم نیست که بگویم چرا که میدانم ما ایرانیان همیشه قائل به #مینویی_معنوی بوده ایم و خود را از نخستین پگاه هم_پیمان ِ #مهر پنداشتهایم ...
#مهرپرستی از همان آغاز ِ اسطوره از همان «تاریخ روح» شروع ِ توحید بوده است و بعدها پس از چندهزار سال تاریخ ِ تن، ما ایرانیان آن را در #علی یافته ایم...
بدین قرار از نظر من در تاریخ ِ روحی ما ایرانیان، حضور اسلام انفکاک نبوده است تداوم بوده. و در عرصهی حضور تدوامی طبیعی، قانون مند و دارای اسباب و علل. چنانکه اکنونمان محصول تمام تاثیرات و تاثراتی است که در بستر زمان پدید آمده.
نمی دانم کجای تاریخ حال این ملت خوب بوده است!؟ دست کم یکی دو دهه یا چند سالی؟
اما تا آنجا که می خوانم و میدانم دست کم حال #اهل_فضل_و_دانش هیچوقت خوب نبوده مگر لحظاتی #کلمح_البصر ..
مردم هم بنا به #موقعیتشان و بهره مندی از دانش و فضل بیش و کم خوشحال یا ناخوش احوال بوده اند..
اما این در چند دهه ی اخیر، دیگر ناخوش احوالی به سراغ تک تک افراد این سرزمین آمده است . کانه مفصل مشترک اکثریت مردم ایران ، و منطقه نیز ، این حال خراب و دردهای پیاپی است یک همهگیری در عرصه ی روح و روان یک افسردهگی دسته جمعی مثل روایتی که گاه از نهنگها به دست میهند.
و من دقیقا برای شرح حال امروزیمان واژهی #فروپاشی را به کار میبرم .
این مردم در زیر هزاران هزار بار درد و جهل و ندانم کاری و فرصت طلبی و... دیگر خرد شده اند و این را در گفتار و کردار اکثریت به وضوح میتوان دید..
در ذهن اسطوره ایام یاد روزگاری می افتم که تمامی دیوان بند گسسته بودند و ایران را پرکرده بودند و جایی در سرزمین فرشتگان برای آنهمه فریشته باقی نگذارده بودند تا صدای بالشان حتی به گوش کر #هرودت هم برسد.
خشم و آز و دروج و رشک و اپوش و جهی و خنئه ای و... همه و همه در تاخت و تازند و تیر یا تشتر و مهر و سروش و رشن و وهومنه و اردیسور آناهیتا و سپنتار_إرمئیتی و امرتات و هورتات و... و تمامی ایزدان و ایزد بانوان ( یادتان باشد ایزد معناش خدا نیست ایزد یعنی چیزی و کسی که قابل ستایش است و برایش سرود میخوانند) به کنج درد بیمار بی تیمارند . و «خونیرثبامی» از شش جهت در تنگنایی غیرقابل تحمل افتاده است.
حرفم خواندن آیهی نحوست نومیدی نیست و ویرانی. اتفاقا ما ایرانیان باور داریم سیاهی به حد اعلی برسد ، سپیدی رخ خواهد نمود و چشمه ی جوشان آب زندگی در سیاه ترین تاریکی ها در انتظار است.
از حضرت رسالت هم شنیده ایم که چون بیمار میشد خطاب به بیماری میگفت: «نیرومند شو شدت بگیر که چون شدید شوی به فرج رسی.»
اتفاقا حرفم این است کمتر پیش آمده ملتی اینچنین در #ویرانی به اشتراکی حداکثریتی رسیده باشند. آلمان پس از جنگ دوم فراگیر چنین بوده... حال در ادامه ی سیر تاریخی خویش رسیده ایم به ویران ترین احوال..
اگر این حال بد مورد تایید بسیاران باشد و دردش استخوان اکثریت را بهدرد آورد قطعا همه کاری خواهیم کرد کاری واحد و آن گریز از تاریکی است.
یادتان باشد انسانها در همه جای جهان خمیرمایه ای یکسان دارند که گاه در برابر یک واقعه ی واحد ، کاری واحد میکنند. ما ایرانیان که جای خود داریم. قرنهاست زیر همین سقف کبود برای فرزندانمان آغاز را چنین زمزمه کرده ایم: یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود غیر از خدای مهربون هیشکی نبود...
#محسن_یارمحمدی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشتهای_پریشانی
#آیین_عزاداری_و_زبل_بازی_ایرانیان(۱)
روبرو شدن با پدیده ای یا چیزی که نام مراسم و مناسک به خود گرفته، شکلی آیینی یافته، عمری بسیار زیاد دارد و..باید خیلی سخت به نظر بیاید و باشد.درباره ی چنین چیزهایی، به هیچ وجه نمی توان دهان باز کرد و هرچه را به ذهن و دل و حس و.. میرسد بر زبان جاری کرد
این را گفتم تا پرهیز دهم خودم را و همه را که مبادا اتفاقات و وقایع پیچیده ی انسانی را در قالب چند جمله وختا چند کتاب خلاصه کنیم و..که این کار ویران کردن همه چیز است چرا که بنای چنین #تقلیلی بی شک #جهل است و هرچه ما بویژه انسان ایرانی به ظاهر سودار دار سده ی اخیر میکشد از جهل پنهان شده در پوشش دانایی است
آیین #عزاداری و #سوگواری هزاران ساله ی مردم ایران ،از جمله ی همین چیزهاست هزاره هاست که در جای جای فلات ایران بر مرگ انسان از دست رفته شیون میکنند و آیین و مراسم گوناگون برایش میگیرند و پشت این مراسم طبعا هزاران نکته ی بازیکتر ز مو هست
طبعا این عزاداری و سوگواری در ازمنه و امکنه ی گوناگون شکلها و شیوه ها داشته و این شکلها و شیوه ها نیز تطورات و تحولات یافته است
بنا به آثار محدود و معدود بجا مانده ی کلامی یا باستانی(تاریخ بخارا یا نقش پنجکند) درمی یابیم که مردم بخارا را در سوگ سیاوش نغمه ها وترانه هاست یا ازتعبیر فردوسی بزرگ #خروشی_مغانه در می یابیم که مغان پیشا زرتشتی ( ۶۰۰تا ۶۰۰۰پ.م)آیین عزاداری داشته اند یعنی دست کم هفت هزارسال است در فلات ایران سوگواریم.اما هرچه پیش تر می آییم مدارک و اسناد بیشتری از این سوگواری ها داریم
ما میدانیم باور به زندگی پس از مرگ، ماندگاری روانهای درگذشتگان و حساب رسی ابتدایی در سه روز نخست مرگ انسان و سرانجام رستاخیز باوری ایرانی است که بعدها به واسطه ی ابراهیم ( که بسیاری پیامبری ایرانی میدانندش)به ادیان سه گانه ی یهودیت ، مسیحیت و طبعا اسلام راه یافته است این باور که بویژه در اندیشه های #مزدیسنایی بسیار قوت میگیرد باید آیین عزاداری را شکلی دیگر دهد که میدهد
بدین معنا که باور به ماندگاری انسان باید او را از شیون و زاری فراوان باز دارد و دست کم محدود به سه روز نخست کند که تا حدودی چنین نیز میشود یعنی طی سه شبی که ایزدان #رشن و #سروش و #مهر ( اگر درست به یادم مانده باشد ) میسنجند پندار و گفتار و کردار روان در گذشته را، باز ماندگان با گرد آمدن کنار هم به ذکر خصوصیات نیم متوفی میپرداختند و انعام و اکرام میکردند تا او را یاری دهند از #پل_چینود به سلامت بگذرد و به بهشت اولیه درآید تا روزگار رستاخیز..و بعد از سه روز دیگر عزا و سوگ و..منع می شده
رگه های این منع را در همه ی آثار مزدیسنایی و اوستایی و پهلوی و..میتوان دید تا جایی که به خاطر دارم در #یسنا شیون بر مرده افزودن بر رنج اوست
آثاری مانند #دینکرت، #وندیداد، #بندهشن، #ارداویراف_نامه و..بشدت و حدت تمام شیون و گیسو بریدن و بر سر و روی زدن و..را نفی و طرد می کنند. مثلا بندهشن بیشتر بر ستایش شادی تکیه دارد و آسمان را می ستاید که سازنده ی شادی است ونیز وندیداد سوگواری را کرداری اهریمنی معرفی میکند. اما بعدها و در شاهنامه می بینیم که آیین سوگواری به شیوه های گوناگون ،حضوری پر رنگ دارد
این بدان معناست که یا این بخشها مربوط به حوزه ی اساطیری شاهنامه است و پیشا مزدیسنایی است یا اینکه دوباره آن آیین ها علیرغم نفی دینی بویژه دین رسمی تجدید حیات کرده اند.وچرا؟ پرسشی است بنیادین
اما در شاهنامه نیز دو گونه سوگواری داریم یکی بسیار معقول و معمول و دیگری بسیار پرشور و غوغا
نخستین سوگواری و عزاداری پر شور را کیومرث( نخستین انسان ونخستین شهریار)بر مرگ پسر جوان خویش میگیرد که به دست #خرزوان_دیو کشته می شود
چو آگه شد از مرگ فرزند شاه
ز تیمار ، گیتی بر او شد سیاه
فرود آمد از تخت ویله کنان
زنان بر سر و موی و رخ را کنان
دو رخساره پر خون و دل سوگوار
دو دیده پر از نم چو ابر بهار
خروشی بر آمد ز لشکر به زار
کشیدند صف بر در شهریار
همه جامه ها کرده فیروزه رنگ
دو چشم ابر خونین و رخ بادرنگ
دد و مرغ و نخچیر گشته گروه
برفتند ویله کنان سوی کوه
برفتند با سوگواری و درد
ز درگاه کی شاه برخاست گرد
نشستند سالی چنین سوگوار
پیام آمد از داور کردگار
درود آوریدش خجسته سروش
کزین بیش مخروش بازآ به هوش
سپه ساز و برکش به فرمان من
برآور یکی گرد از آن انجمن
از آن بدکنش دیو روی زمین
بپرداز و پردخته من دل ز کین
شگفتی این نخستین ابیات شاهنامه بسیار است در همین چند بیت شیوه های عملی و فکری عزاداری ایرانیان را میبینید
اینکه بر سر و روی میزدند و رخ میخراشند و لباس کبود(پیروزه رنگ)میپوشیدند و دایره وار گرد می آمدند و دم میگرفتند و..تا سالی عزادار بودند و نهایتا سفارش کردگار که کافیست شیون بر جوانمرگ ناکام کافیست و..
#دکتر_محسن_یارمحمدی
@niyazestanbarani
#آیین_عزاداری_و_زبل_بازی_ایرانیان(۱)
روبرو شدن با پدیده ای یا چیزی که نام مراسم و مناسک به خود گرفته، شکلی آیینی یافته، عمری بسیار زیاد دارد و..باید خیلی سخت به نظر بیاید و باشد.درباره ی چنین چیزهایی، به هیچ وجه نمی توان دهان باز کرد و هرچه را به ذهن و دل و حس و.. میرسد بر زبان جاری کرد
این را گفتم تا پرهیز دهم خودم را و همه را که مبادا اتفاقات و وقایع پیچیده ی انسانی را در قالب چند جمله وختا چند کتاب خلاصه کنیم و..که این کار ویران کردن همه چیز است چرا که بنای چنین #تقلیلی بی شک #جهل است و هرچه ما بویژه انسان ایرانی به ظاهر سودار دار سده ی اخیر میکشد از جهل پنهان شده در پوشش دانایی است
آیین #عزاداری و #سوگواری هزاران ساله ی مردم ایران ،از جمله ی همین چیزهاست هزاره هاست که در جای جای فلات ایران بر مرگ انسان از دست رفته شیون میکنند و آیین و مراسم گوناگون برایش میگیرند و پشت این مراسم طبعا هزاران نکته ی بازیکتر ز مو هست
طبعا این عزاداری و سوگواری در ازمنه و امکنه ی گوناگون شکلها و شیوه ها داشته و این شکلها و شیوه ها نیز تطورات و تحولات یافته است
بنا به آثار محدود و معدود بجا مانده ی کلامی یا باستانی(تاریخ بخارا یا نقش پنجکند) درمی یابیم که مردم بخارا را در سوگ سیاوش نغمه ها وترانه هاست یا ازتعبیر فردوسی بزرگ #خروشی_مغانه در می یابیم که مغان پیشا زرتشتی ( ۶۰۰تا ۶۰۰۰پ.م)آیین عزاداری داشته اند یعنی دست کم هفت هزارسال است در فلات ایران سوگواریم.اما هرچه پیش تر می آییم مدارک و اسناد بیشتری از این سوگواری ها داریم
ما میدانیم باور به زندگی پس از مرگ، ماندگاری روانهای درگذشتگان و حساب رسی ابتدایی در سه روز نخست مرگ انسان و سرانجام رستاخیز باوری ایرانی است که بعدها به واسطه ی ابراهیم ( که بسیاری پیامبری ایرانی میدانندش)به ادیان سه گانه ی یهودیت ، مسیحیت و طبعا اسلام راه یافته است این باور که بویژه در اندیشه های #مزدیسنایی بسیار قوت میگیرد باید آیین عزاداری را شکلی دیگر دهد که میدهد
بدین معنا که باور به ماندگاری انسان باید او را از شیون و زاری فراوان باز دارد و دست کم محدود به سه روز نخست کند که تا حدودی چنین نیز میشود یعنی طی سه شبی که ایزدان #رشن و #سروش و #مهر ( اگر درست به یادم مانده باشد ) میسنجند پندار و گفتار و کردار روان در گذشته را، باز ماندگان با گرد آمدن کنار هم به ذکر خصوصیات نیم متوفی میپرداختند و انعام و اکرام میکردند تا او را یاری دهند از #پل_چینود به سلامت بگذرد و به بهشت اولیه درآید تا روزگار رستاخیز..و بعد از سه روز دیگر عزا و سوگ و..منع می شده
رگه های این منع را در همه ی آثار مزدیسنایی و اوستایی و پهلوی و..میتوان دید تا جایی که به خاطر دارم در #یسنا شیون بر مرده افزودن بر رنج اوست
آثاری مانند #دینکرت، #وندیداد، #بندهشن، #ارداویراف_نامه و..بشدت و حدت تمام شیون و گیسو بریدن و بر سر و روی زدن و..را نفی و طرد می کنند. مثلا بندهشن بیشتر بر ستایش شادی تکیه دارد و آسمان را می ستاید که سازنده ی شادی است ونیز وندیداد سوگواری را کرداری اهریمنی معرفی میکند. اما بعدها و در شاهنامه می بینیم که آیین سوگواری به شیوه های گوناگون ،حضوری پر رنگ دارد
این بدان معناست که یا این بخشها مربوط به حوزه ی اساطیری شاهنامه است و پیشا مزدیسنایی است یا اینکه دوباره آن آیین ها علیرغم نفی دینی بویژه دین رسمی تجدید حیات کرده اند.وچرا؟ پرسشی است بنیادین
اما در شاهنامه نیز دو گونه سوگواری داریم یکی بسیار معقول و معمول و دیگری بسیار پرشور و غوغا
نخستین سوگواری و عزاداری پر شور را کیومرث( نخستین انسان ونخستین شهریار)بر مرگ پسر جوان خویش میگیرد که به دست #خرزوان_دیو کشته می شود
چو آگه شد از مرگ فرزند شاه
ز تیمار ، گیتی بر او شد سیاه
فرود آمد از تخت ویله کنان
زنان بر سر و موی و رخ را کنان
دو رخساره پر خون و دل سوگوار
دو دیده پر از نم چو ابر بهار
خروشی بر آمد ز لشکر به زار
کشیدند صف بر در شهریار
همه جامه ها کرده فیروزه رنگ
دو چشم ابر خونین و رخ بادرنگ
دد و مرغ و نخچیر گشته گروه
برفتند ویله کنان سوی کوه
برفتند با سوگواری و درد
ز درگاه کی شاه برخاست گرد
نشستند سالی چنین سوگوار
پیام آمد از داور کردگار
درود آوریدش خجسته سروش
کزین بیش مخروش بازآ به هوش
سپه ساز و برکش به فرمان من
برآور یکی گرد از آن انجمن
از آن بدکنش دیو روی زمین
بپرداز و پردخته من دل ز کین
شگفتی این نخستین ابیات شاهنامه بسیار است در همین چند بیت شیوه های عملی و فکری عزاداری ایرانیان را میبینید
اینکه بر سر و روی میزدند و رخ میخراشند و لباس کبود(پیروزه رنگ)میپوشیدند و دایره وار گرد می آمدند و دم میگرفتند و..تا سالی عزادار بودند و نهایتا سفارش کردگار که کافیست شیون بر جوانمرگ ناکام کافیست و..
#دکتر_محسن_یارمحمدی
@niyazestanbarani
#قصه_های_من_و_باران
#محسن_بارانی
#مهر آمده است و من اعتراف میکنم سالهاست وقتی می رسیم به نیمه های شهریور و آفتاب مایل میشود و سعی میکند پرتوی اریب بیندازد به کنج های اتاق حالم دیگر میشود.
و نیک میدانم بسیاری از ایرانیان چنین اند و اینهم یکی از #مولفه_های شگفت انسان ایرانی است.
اولین چیزی که با #مهر در من نیرو میگیرد خود #آیین_مهر است. و مراتب هفت گانه اش و اینکه هزاران سال پیش تبار زیسته در این فلات ،به کجاهای هست و نیست سر و دل کشیده اند که چنان نامها و مقامهایی را به مکاشفه رسیده بودند؟!
آخرین مرحله ی سیر و سلوک یک #مهری #پدر است. و سال هاست که چرایی اش با من است و..
#باران که آمد منظر دگر شد و افقهای تازه آشکار
حال بگذارید از قصههای من و باران بگویم.
مزرعه ی وجود انسان را حاوی( دربرگیرنده) تمامی حبه ها(حب و محبت)= (دانه ها) هستی می دانم. و باران نیز چونان هر فرزند دیگر مان چنین است.دنبال ربطش هستید!!
شما کدام زمینه های وجودی فرزندتان را گسترش می دهید وعمق می بخشید!؟
یادمان باشد که دربسیاری مواقع ما #یتیم هستیم وخود نخستین فرزند خویشیم
مثلا از او #نظم میخواهید؟سعی میکنید او #پرسشگر و مطالبه گر بار بیاید؟ او را از #دروغ منع میکنید؟ #رعایت حال دیگران را برایش متذکر میشوید؟ وقتی با #مساله روبرو میشود حل مساله را میگذارید برابرش یا او را می اندازید به #حرکت؟ نه در #راه حتا. که اگر راهی هست خود باید بیابد و اگر نیست بسازدش.
او را جوری بار می آورید که نسبت به کاستی ها معترض شود؟! مثلا شبی که حال مسواک زدن ندارید با تحکم بگوید: بابا مسواک نزده ای باید مسواک بزنی و.. آیا میخواهید او کم کمک اهل #فکر شود!؟ نسبت خودتان با فکر روشن است؟ #عشق چه ؟! احترام به قوانین چی؟ رازداری؟ خانواده ؟ کمک و..؟!
کودک و نوجوان با همه ی دانسته و دریافتهایش هنوز #در_راه است بزرگان اهل رفتن چنین اند او که کودک است و نوجوان است و حتا جوان.. با بهانه گیری هاش باید چه کنی؟ با نفهمیدنهای طبیعی و گاه عمدیش چطور؟!میدانی او حاوی هزار هزار میل و رانه و سائق و.. است
راستش اینها فقط بخشی از پرسشهایی است که من در مقام پدر باید پاسخی یا راهی یا برون_رفتگاهی برایشان داشته باشم یا در حال اینها را بیابم و بسازم
آیا همین ها برای تن زدن کوهها و آسمانها و دریاها و خشکی ها و.. از پذیرش #امانت_انسان_شدن بس نیست؟
حالا اشارت اینکه آخرین مقام #آیین_مهر #پدر است روشن تر نشده است!؟ پدر شدن طبیعتا باید آخرین مرحله از مراحل بی انتهای انسان باید باشد.در این مقام انسان همنفس خداست از این رو بود که #مسیح برای خدایش استعاره ی #پدر را به کار می برد.
پدر کیست؟ نگهبان، خردمند، کارگر، راهنما، راهگشا، سنگ زیرین آسیا، همراه، مامن، دستگیر،رهایی_دهنده، محدود_کننده (؟!)
مگر غیر از این است که همه ی اینها و بیشتر؟
و البته که اینجا جنسیت نقش ندارد و قطعا که مادران دیده ام که در عین مادری ،پدری دانسته اند
با این مختصر آیا پدر شدن از جمله مقوله ی #محال نیست!؟البته که نیست چیزی که به ذهن بشر آمده بوده ، هست یا خواهد شد اما چقدر دشوار است این #پدر_شدن
پدری که آزاده است فرزند آزاده بار می آورد، پدری که پرسشگر است و هر روز رشد میکند (دانسته و نادانسته)خواهان چنین فرزندی است. پدری که خارخار نظم دارد فرزند را منظم می خواهد پدری که مسئولیت دیگری و دیگران را میپذیرد کودک مسئول می طلبد و..
باران گاه مرا کلافه میکند هم آنجا که حق میگوید هم آنجا که ناحق
-بابایی راهنما نزدی پشت سری گیج میشود بی احترامی کردی
-بابایی مسواک نزدی
-رسید خرید، افتاد روی زمین
-چرا بلند حرف می زنی؟ عصبانیت مگر بد نیست؟
-مشکلی نیست خدا را شکر خودمان سالمیم صندلی رادرست میکنیم
-اتاقت به هم ریخته است باز و..
نیرو،نیرو می زاید و ناتوانی، ضعف
ترس، ترس به بار می آرد و دلیری، درخت شجاعت میکارد
انسان کاهل، پیرامونیان را تنبل می پرورد انسان اهل حرکت،اطرافیان را به حرکت می آورد و سکون، نای رخوت و پوسیدگی می گسترد و انسان #مولد، نمی تواند #دلال به بار آورد
ما از همین خانه ها به جامعه می رویم و آنجا تمام چیزهایی را ارائه می کنیم که در چنته مان ریخته اند یا در مسیر جمع کرده ایم یا گهگاه ساخته ایم. مراحل طی کرده ناکرده شده ایم مثلا حاکم یک خانواده یا شهر یا کشور
حاکم قوی ، جامعه ی قوی میخواهد ، تنها حاکم خردمند است که خرد میجوید، رییس تهی مغز معلوم است حکما باید همانندان را برکشد، جادوگر ، جادو پذیر می طلبد، وزیری که فلسفیدن میفهمد فیلسوف را معاون خود میکند و..
حالا آن مهیب بودن و هولناک بودن کار روشن تر نشده است؟
قرنهاست که همه چیز جامعه ی انسانی از خانه شروع شده است. پدر یک خانه در واقع سنک سنگ یک جامعه را مینهد اگر این سنگها روشن باشد و در جایگاه فبها.. والا فلا..
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#محسن_بارانی
#مهر آمده است و من اعتراف میکنم سالهاست وقتی می رسیم به نیمه های شهریور و آفتاب مایل میشود و سعی میکند پرتوی اریب بیندازد به کنج های اتاق حالم دیگر میشود.
و نیک میدانم بسیاری از ایرانیان چنین اند و اینهم یکی از #مولفه_های شگفت انسان ایرانی است.
اولین چیزی که با #مهر در من نیرو میگیرد خود #آیین_مهر است. و مراتب هفت گانه اش و اینکه هزاران سال پیش تبار زیسته در این فلات ،به کجاهای هست و نیست سر و دل کشیده اند که چنان نامها و مقامهایی را به مکاشفه رسیده بودند؟!
آخرین مرحله ی سیر و سلوک یک #مهری #پدر است. و سال هاست که چرایی اش با من است و..
#باران که آمد منظر دگر شد و افقهای تازه آشکار
حال بگذارید از قصههای من و باران بگویم.
مزرعه ی وجود انسان را حاوی( دربرگیرنده) تمامی حبه ها(حب و محبت)= (دانه ها) هستی می دانم. و باران نیز چونان هر فرزند دیگر مان چنین است.دنبال ربطش هستید!!
شما کدام زمینه های وجودی فرزندتان را گسترش می دهید وعمق می بخشید!؟
یادمان باشد که دربسیاری مواقع ما #یتیم هستیم وخود نخستین فرزند خویشیم
مثلا از او #نظم میخواهید؟سعی میکنید او #پرسشگر و مطالبه گر بار بیاید؟ او را از #دروغ منع میکنید؟ #رعایت حال دیگران را برایش متذکر میشوید؟ وقتی با #مساله روبرو میشود حل مساله را میگذارید برابرش یا او را می اندازید به #حرکت؟ نه در #راه حتا. که اگر راهی هست خود باید بیابد و اگر نیست بسازدش.
او را جوری بار می آورید که نسبت به کاستی ها معترض شود؟! مثلا شبی که حال مسواک زدن ندارید با تحکم بگوید: بابا مسواک نزده ای باید مسواک بزنی و.. آیا میخواهید او کم کمک اهل #فکر شود!؟ نسبت خودتان با فکر روشن است؟ #عشق چه ؟! احترام به قوانین چی؟ رازداری؟ خانواده ؟ کمک و..؟!
کودک و نوجوان با همه ی دانسته و دریافتهایش هنوز #در_راه است بزرگان اهل رفتن چنین اند او که کودک است و نوجوان است و حتا جوان.. با بهانه گیری هاش باید چه کنی؟ با نفهمیدنهای طبیعی و گاه عمدیش چطور؟!میدانی او حاوی هزار هزار میل و رانه و سائق و.. است
راستش اینها فقط بخشی از پرسشهایی است که من در مقام پدر باید پاسخی یا راهی یا برون_رفتگاهی برایشان داشته باشم یا در حال اینها را بیابم و بسازم
آیا همین ها برای تن زدن کوهها و آسمانها و دریاها و خشکی ها و.. از پذیرش #امانت_انسان_شدن بس نیست؟
حالا اشارت اینکه آخرین مقام #آیین_مهر #پدر است روشن تر نشده است!؟ پدر شدن طبیعتا باید آخرین مرحله از مراحل بی انتهای انسان باید باشد.در این مقام انسان همنفس خداست از این رو بود که #مسیح برای خدایش استعاره ی #پدر را به کار می برد.
پدر کیست؟ نگهبان، خردمند، کارگر، راهنما، راهگشا، سنگ زیرین آسیا، همراه، مامن، دستگیر،رهایی_دهنده، محدود_کننده (؟!)
مگر غیر از این است که همه ی اینها و بیشتر؟
و البته که اینجا جنسیت نقش ندارد و قطعا که مادران دیده ام که در عین مادری ،پدری دانسته اند
با این مختصر آیا پدر شدن از جمله مقوله ی #محال نیست!؟البته که نیست چیزی که به ذهن بشر آمده بوده ، هست یا خواهد شد اما چقدر دشوار است این #پدر_شدن
پدری که آزاده است فرزند آزاده بار می آورد، پدری که پرسشگر است و هر روز رشد میکند (دانسته و نادانسته)خواهان چنین فرزندی است. پدری که خارخار نظم دارد فرزند را منظم می خواهد پدری که مسئولیت دیگری و دیگران را میپذیرد کودک مسئول می طلبد و..
باران گاه مرا کلافه میکند هم آنجا که حق میگوید هم آنجا که ناحق
-بابایی راهنما نزدی پشت سری گیج میشود بی احترامی کردی
-بابایی مسواک نزدی
-رسید خرید، افتاد روی زمین
-چرا بلند حرف می زنی؟ عصبانیت مگر بد نیست؟
-مشکلی نیست خدا را شکر خودمان سالمیم صندلی رادرست میکنیم
-اتاقت به هم ریخته است باز و..
نیرو،نیرو می زاید و ناتوانی، ضعف
ترس، ترس به بار می آرد و دلیری، درخت شجاعت میکارد
انسان کاهل، پیرامونیان را تنبل می پرورد انسان اهل حرکت،اطرافیان را به حرکت می آورد و سکون، نای رخوت و پوسیدگی می گسترد و انسان #مولد، نمی تواند #دلال به بار آورد
ما از همین خانه ها به جامعه می رویم و آنجا تمام چیزهایی را ارائه می کنیم که در چنته مان ریخته اند یا در مسیر جمع کرده ایم یا گهگاه ساخته ایم. مراحل طی کرده ناکرده شده ایم مثلا حاکم یک خانواده یا شهر یا کشور
حاکم قوی ، جامعه ی قوی میخواهد ، تنها حاکم خردمند است که خرد میجوید، رییس تهی مغز معلوم است حکما باید همانندان را برکشد، جادوگر ، جادو پذیر می طلبد، وزیری که فلسفیدن میفهمد فیلسوف را معاون خود میکند و..
حالا آن مهیب بودن و هولناک بودن کار روشن تر نشده است؟
قرنهاست که همه چیز جامعه ی انسانی از خانه شروع شده است. پدر یک خانه در واقع سنک سنگ یک جامعه را مینهد اگر این سنگها روشن باشد و در جایگاه فبها.. والا فلا..
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشتهای_پریشانی
از #محسن_بارانی
#تشنه_ی_عصیانم_انسانم
..راستش موضوع ساده است.در روایات ادیان خاورمیانه خدایان از آفرینش انسان پشیمان میشوند. تنها استثناء آیین #مهر و بعدا #مزدیسنایی است که انسان تماما تجلی نیکی و پاکی است.چراکه انسان می آید تا گسترنده ی نور باشد و از همان آغاز تجسم #مهر و اهورا مزدا است.در سیر و سلوک و گذر از راههای بی انتهای #شدن، انسان به مقام #شاه (بزرگ)میرسد کسیکه همه ی موجودات فرمانبر اویند و او با همه ی موجودات یکی است
بگذارید وارد این بحث غامض و اینکه بعدا چه شد وچرا؟ نشویم
سخن این بود که انسان دستکار خدایان المپ یا آفریده ی خدا در تورات یا منعکس شده در انجیل و نهایتا قرآن کسی است که به دست یک #خالق پدید می آید. احسن الخالقین.
این اکمل آفریده ها از یک جا به بعد #عصیان میکند و در نتیجه فروافکنده میشود #اهبطوا
ازین اتفاق نتیجه ای عام میگیرم #مخلوق ساخته ی #خالق(خالقین)خویش ومقهور ایشان است اما از جایی به بعد این مخلوق بر چنبره ی معین و متعین آفریدگاران خویش خروج میکند وخود موجودی میشود که همه چیز را دگرگون میکند حتا خالقین خویش را..
انسان ازیک جایی ابزار میسازد وابزار مقهور اوست اما ازجایی
(- کجا؟
-از همان بدو خیال و فکر ابزار)
انسان اسیر دست ساز خویش میشود و او بر انسان تاثیر میگذارد و خالق را دنبال خویش میکشاند و بعدا گوییا اوست که خالق و فرمانروای انسان میشود
انسان چرخ را نساخت همینکه #چرخ ساخته شد انسان افتاد در چرخه ی دگرگونی های لایتوقف..
همچنین است #خط..
این انسان نیست که خط را میخواند و با خط حکم می راند.از جایی به بعد این خط است که به خیال و فکر انسان فرمان چگونه شدن می راند وانسان را می خواند.
هرچه مخلوق پیچیده تر باشد خروجش بر خالق پیچیده تر است. این است که عصیان اکمل آفریده های خدایان آنچنان مهیب و بزرگ است که برای تطهیر از آن گناه، راهی دهشتناک را باید طی کند و به هولناک ترین کارها پاک شود.
باید مثل آدم تمام اقیانوسها را بگرید یا مثل حوا درد جدا شدن از خودخویش را درهمه ی بودنش تاب بیاورد چه درجدایی اش از آدم و چه درجدایی فرزندش از او که آدم و حوایی دیگر اند.
همسر هم که برنگزیند باید مثل #مسیح به چهارمیخ داغ شود تا اکسیر بودنش،خونش، قطره قطره از رگانش بچکد تا تطهیر شود و..
آری این عقاب و عذاب ما لایطاق صرفا آیتی است که میخواهد اشاره کند به عظمت آن خروج..
حالا حرفم این است سرمایه داری مسلط بر جهان روزگاری در دستان انسان به حکم ابزاری، انجام وظیفه میکرد اما مدتهاست که دیگر خودش آقا شده.
این انسان نیست که مقتضیات بودن او را و جهت او را و.. تعیین میکند این سرمایه داری #تن_شده ( تشخص_یافته)است که خود را و انسان را ممدود میکند کش می آورد
دستگاهی عظیم که بشدت هوشمند است آنگونه که میتواند از هوش سرشار من و تو مخالفش هم بهترین بهره ها را ببرد تا زنده و قدرتمند باقی بماند
بگذارید از تجربه ی زیستمان بگویم:
از کودکی برایم سوال بود چیست این به هم ریختن میز و مبل و دکوراسیون خانههای شهری و تعویض هر از چندگاهیشان.. پدر ومادر بزرگم چنین نمیکردند چون کشاورز بودند پدر مادرم کمتر و نسل ما بیشتر
یعنی هرچه شهری تر میشدی و مناسبات جهان سرمایه داری بیشتر غلبه میکرد بر زندگی، تغییر دکوراسیون بیشتر میشد( لباس وماشین و بادی بیلدینگ و جراحی بینی و فک و.. هم در ذیل دکوراسیون است)
قطعا علل این تغییر و تغیرات متعدد است اما من به دو نکته ی اساسی اشاره میکنم؛ یکی موضوع حیاتی زمان و دیگری مساله ی مهم مکان
به چه معنا؟
انسان قرنها قرن در بستری زیسته که چشم اندازش دگرگون میشده چه در دوره ی دامداری و کوچ گردی و چه در عصر کشاورزی و چه در روزگاری که شهر نشین شد اما باغچه ای داشت در خانه و بعدا گل آپارتمانی آورد و حیوان خانگی و..
او هنوز تشنه ی جنب و جوش حیوانات پیرامون خود است به مثابه ی اقناع خویش که ؛ #بودن در جریان است.
قرنها قرن #از_دانه_به_درخت منظر انسان بوده است تا #زایش #رشد #به_ثمر_نشستن و..#مرگ را زندگی کند.قرنها قرن رودخانه ای که میرفته برای او از ذات متغیر_ثابت_نمای جهان گفته و او را به #حرکت_جوهری و #خلق_مدام رسانده و..
و حالا #شهربند شدن ومناسبات سرمایه داری باید جلوگیری کند از حرکتهای تند پیش بینی نشده و #سیالیت را بگیرد از انسان چرا که حالا این شهر ( متروپل)است که انسان را میسازد و حالا او خالق است وانسان مخلوق. بازی عوض شده است. اما این خالق هوشیار نباید مجال عصیان به مخلوق خویش بدهد و نمی دهد
او دارد با تمام توان برای انسان تمنا و آرزو و هدف تولید میکند درهر جا و هر سطح از الی غیر النهایت #سکس،با ابزارهای بی نهایت ( اینجا انسان هم ابزار است) تا ناکجا آبادهای فکری و ذهنی و معنوی..و خواسته ها را مستحیل میکند تو اگر ذاتا خواهان تغییری ما به تو نشانش میدهیم از حیوانات خانگی توجیبی تا گلهای آپارتمانی👇👇
از #محسن_بارانی
#تشنه_ی_عصیانم_انسانم
..راستش موضوع ساده است.در روایات ادیان خاورمیانه خدایان از آفرینش انسان پشیمان میشوند. تنها استثناء آیین #مهر و بعدا #مزدیسنایی است که انسان تماما تجلی نیکی و پاکی است.چراکه انسان می آید تا گسترنده ی نور باشد و از همان آغاز تجسم #مهر و اهورا مزدا است.در سیر و سلوک و گذر از راههای بی انتهای #شدن، انسان به مقام #شاه (بزرگ)میرسد کسیکه همه ی موجودات فرمانبر اویند و او با همه ی موجودات یکی است
بگذارید وارد این بحث غامض و اینکه بعدا چه شد وچرا؟ نشویم
سخن این بود که انسان دستکار خدایان المپ یا آفریده ی خدا در تورات یا منعکس شده در انجیل و نهایتا قرآن کسی است که به دست یک #خالق پدید می آید. احسن الخالقین.
این اکمل آفریده ها از یک جا به بعد #عصیان میکند و در نتیجه فروافکنده میشود #اهبطوا
ازین اتفاق نتیجه ای عام میگیرم #مخلوق ساخته ی #خالق(خالقین)خویش ومقهور ایشان است اما از جایی به بعد این مخلوق بر چنبره ی معین و متعین آفریدگاران خویش خروج میکند وخود موجودی میشود که همه چیز را دگرگون میکند حتا خالقین خویش را..
انسان ازیک جایی ابزار میسازد وابزار مقهور اوست اما ازجایی
(- کجا؟
-از همان بدو خیال و فکر ابزار)
انسان اسیر دست ساز خویش میشود و او بر انسان تاثیر میگذارد و خالق را دنبال خویش میکشاند و بعدا گوییا اوست که خالق و فرمانروای انسان میشود
انسان چرخ را نساخت همینکه #چرخ ساخته شد انسان افتاد در چرخه ی دگرگونی های لایتوقف..
همچنین است #خط..
این انسان نیست که خط را میخواند و با خط حکم می راند.از جایی به بعد این خط است که به خیال و فکر انسان فرمان چگونه شدن می راند وانسان را می خواند.
هرچه مخلوق پیچیده تر باشد خروجش بر خالق پیچیده تر است. این است که عصیان اکمل آفریده های خدایان آنچنان مهیب و بزرگ است که برای تطهیر از آن گناه، راهی دهشتناک را باید طی کند و به هولناک ترین کارها پاک شود.
باید مثل آدم تمام اقیانوسها را بگرید یا مثل حوا درد جدا شدن از خودخویش را درهمه ی بودنش تاب بیاورد چه درجدایی اش از آدم و چه درجدایی فرزندش از او که آدم و حوایی دیگر اند.
همسر هم که برنگزیند باید مثل #مسیح به چهارمیخ داغ شود تا اکسیر بودنش،خونش، قطره قطره از رگانش بچکد تا تطهیر شود و..
آری این عقاب و عذاب ما لایطاق صرفا آیتی است که میخواهد اشاره کند به عظمت آن خروج..
حالا حرفم این است سرمایه داری مسلط بر جهان روزگاری در دستان انسان به حکم ابزاری، انجام وظیفه میکرد اما مدتهاست که دیگر خودش آقا شده.
این انسان نیست که مقتضیات بودن او را و جهت او را و.. تعیین میکند این سرمایه داری #تن_شده ( تشخص_یافته)است که خود را و انسان را ممدود میکند کش می آورد
دستگاهی عظیم که بشدت هوشمند است آنگونه که میتواند از هوش سرشار من و تو مخالفش هم بهترین بهره ها را ببرد تا زنده و قدرتمند باقی بماند
بگذارید از تجربه ی زیستمان بگویم:
از کودکی برایم سوال بود چیست این به هم ریختن میز و مبل و دکوراسیون خانههای شهری و تعویض هر از چندگاهیشان.. پدر ومادر بزرگم چنین نمیکردند چون کشاورز بودند پدر مادرم کمتر و نسل ما بیشتر
یعنی هرچه شهری تر میشدی و مناسبات جهان سرمایه داری بیشتر غلبه میکرد بر زندگی، تغییر دکوراسیون بیشتر میشد( لباس وماشین و بادی بیلدینگ و جراحی بینی و فک و.. هم در ذیل دکوراسیون است)
قطعا علل این تغییر و تغیرات متعدد است اما من به دو نکته ی اساسی اشاره میکنم؛ یکی موضوع حیاتی زمان و دیگری مساله ی مهم مکان
به چه معنا؟
انسان قرنها قرن در بستری زیسته که چشم اندازش دگرگون میشده چه در دوره ی دامداری و کوچ گردی و چه در عصر کشاورزی و چه در روزگاری که شهر نشین شد اما باغچه ای داشت در خانه و بعدا گل آپارتمانی آورد و حیوان خانگی و..
او هنوز تشنه ی جنب و جوش حیوانات پیرامون خود است به مثابه ی اقناع خویش که ؛ #بودن در جریان است.
قرنها قرن #از_دانه_به_درخت منظر انسان بوده است تا #زایش #رشد #به_ثمر_نشستن و..#مرگ را زندگی کند.قرنها قرن رودخانه ای که میرفته برای او از ذات متغیر_ثابت_نمای جهان گفته و او را به #حرکت_جوهری و #خلق_مدام رسانده و..
و حالا #شهربند شدن ومناسبات سرمایه داری باید جلوگیری کند از حرکتهای تند پیش بینی نشده و #سیالیت را بگیرد از انسان چرا که حالا این شهر ( متروپل)است که انسان را میسازد و حالا او خالق است وانسان مخلوق. بازی عوض شده است. اما این خالق هوشیار نباید مجال عصیان به مخلوق خویش بدهد و نمی دهد
او دارد با تمام توان برای انسان تمنا و آرزو و هدف تولید میکند درهر جا و هر سطح از الی غیر النهایت #سکس،با ابزارهای بی نهایت ( اینجا انسان هم ابزار است) تا ناکجا آبادهای فکری و ذهنی و معنوی..و خواسته ها را مستحیل میکند تو اگر ذاتا خواهان تغییری ما به تو نشانش میدهیم از حیوانات خانگی توجیبی تا گلهای آپارتمانی👇👇
#شب_یلدا
مردم فلات ایران چند هزار سال است درجستجوی خورشید #مهر و زیبایی ایستاده اند.
ایرانیان دربلاخیز ترین نقطه ی جهان،قرنهاست تلاش میکنند تا آیین نور را پاس بدارند.
تاریخ دردخیز ما نیز راوی این تلاش است.
ما ایرانیان در چله های سرد و تیره ی هزاران زمستان به پیشواز میلاد خورشید رفته ایم.
چراکه تولد نور را در اوج سیاهی باور داشته ایم. و این سال ها بی شک از سیاه ترین ایام تاریخ این سرزمین است.
بیایید در سادگی آفتاب، شبی گرد هم آییم و فقط از امید و شادی و مهر حرف بزنیم.
باید گاهی، هرچه اهریمنی است کنار گذاشت حتا نبرد با اهریمن را در شکلهای پیشین. باید به گونه ای دیگر به گونه هایی دیگر هم با اهریمن ستیز کرد.
گرانی، آلودگی، جهل، تعصب، فقر، بیماری، مرگ، خودخداپنداری و...که جامعه ی ما غرق آن است، همه اهریمنی اند.
اهریمن وقتی #هست که ما ازو یاد میکنیم او از اینکه نقل و نُقل محافل ماست خرناس شهوت آلود رضایت میکشد.
بیایید هرچه اهریمنی را در مسلخ سکوت و بی توجهی به آنها اسیر کنیم. امشب را به راستی، شادی، شور، امید و.. سرمستی بگذرانیم چراکه طولانی ترین و سرد ترین شبهای سیاه هم در ایران به خورشید می رسند...
خورشیدی باشید...
یلداتان مبارک باد...
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
مردم فلات ایران چند هزار سال است درجستجوی خورشید #مهر و زیبایی ایستاده اند.
ایرانیان دربلاخیز ترین نقطه ی جهان،قرنهاست تلاش میکنند تا آیین نور را پاس بدارند.
تاریخ دردخیز ما نیز راوی این تلاش است.
ما ایرانیان در چله های سرد و تیره ی هزاران زمستان به پیشواز میلاد خورشید رفته ایم.
چراکه تولد نور را در اوج سیاهی باور داشته ایم. و این سال ها بی شک از سیاه ترین ایام تاریخ این سرزمین است.
بیایید در سادگی آفتاب، شبی گرد هم آییم و فقط از امید و شادی و مهر حرف بزنیم.
باید گاهی، هرچه اهریمنی است کنار گذاشت حتا نبرد با اهریمن را در شکلهای پیشین. باید به گونه ای دیگر به گونه هایی دیگر هم با اهریمن ستیز کرد.
گرانی، آلودگی، جهل، تعصب، فقر، بیماری، مرگ، خودخداپنداری و...که جامعه ی ما غرق آن است، همه اهریمنی اند.
اهریمن وقتی #هست که ما ازو یاد میکنیم او از اینکه نقل و نُقل محافل ماست خرناس شهوت آلود رضایت میکشد.
بیایید هرچه اهریمنی را در مسلخ سکوت و بی توجهی به آنها اسیر کنیم. امشب را به راستی، شادی، شور، امید و.. سرمستی بگذرانیم چراکه طولانی ترین و سرد ترین شبهای سیاه هم در ایران به خورشید می رسند...
خورشیدی باشید...
یلداتان مبارک باد...
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
Forwarded from اتچ بات
#آفرینش_وبهار_نزدایرانیان
#امشاسپندان_نام_ماههای_ایرانی
بیش وکم از آفرینش در باور ایرانیان سخن گفته ایم وخواهیم گفت:
در روایتی #اهورامزدا(سرور دانای مطلق) با پیش دانشی خویش از وجود ِ #اهریمن سیاهکار خبر داشت، او میدانست شکست سیاهی فقط درعرصه ی نبرد بزرگ اتفاق میافتد نبردی که با آمیختن روشنایی و تاریکی آغاز شود.
پس شش #امشاسپندان را آفرید به ترتیب:
۱-وَهومنه(بهمن) که برترین ِ امشاسپندان است. معنای بهمن اندیشه و منش نیک است او نخستین آفریده ی اهوراست (او نخست بهمن را از روش نیک و روشنی گیتیک فراز آفرید.در داوری آخر اوست که سنجه ی رفتار مردم است و راه بهشت بر نیکان میگشاید.
دقت کنید در فرهنگ معرفتی ما ایرانیان نخستین و ارجمندترین آفریده دادار #عقل و خرد است. #بهمن در واقع واسطه ی افرینش است.بنابراین اساس همه ی هستی بر اندیشیدگی ِ روشن استوار است.
ذات دانایی، #نور است و در همه ی فرهنگ ایرانی(پیش و پس از اسلام) کلیدی ترین واژه بی هیچ شکی #نور است.
چنانکه در #قرآن_مجید نیز میخوانیم
الله نور السموات والارض
۲-اشه_ویهشته(اردیبهشت) که به معنای بهترین راستی و پرهیزگاری است.
#هرمزد او را از نیروی #خرد خود آفرید. اردیبهشت دشمن #دیوخشم است و به یاری اوست که گیاهان و سبزه زاران میرویند. او که زیباترین امشاسپندان است نابودکننده ی بیمازی، مرگ، جادوگر و حشرات موذی (خرفستران) است.
۳-شهریور( خشَثره-وَری آ) به معنای شهریاری دلخواه است او امشاسپندیست که نگهبان فلزات است.
۴-سپندارمذ (اِسپندار آرمئیتی) 👆👆👆
که فریشته ی زمین، مادرانگی، زایش، مهرورزی و... است.
۵-هئورتاته (خرداد) به معنای کمال و تمامیت است. خرداد نگهبان آبها است.
۶- اَمُرتاته( امرداد) ششمین آفریده ی #اهورامزدا است او همیشه در کنار خرداد است و به معنای بی مرگی یا همان # جاودانگی است. نگهبان گیاهان و خوردنی هاست..
این شش #امشاسپند به علاوه ی خود #مزدا هفت مقدسان باور ایرانی اند که درکار چیرگی نور بر تاریکی هستند.
#آذر (آدور_ آتَر) آتشی اهورایی است که به امشاسپندان افزوده میشود او دشمن اژی دهاک (ضحاک) است و بر او چیره میشود.
#دی نیز به معنای آفزیننده است. دی را صفت اهورا مزدا دانسته اند.
#تیر(تیشتر) درباره ی ستیز او با #اپوش دیو خشکسالی سخن گفته ایم.👆👆👆
همچنین از #مهر و آبان..
درباره بهار و #فروردین و نوروز در یادداشت بعد سخن خواهم گفت. انشاالله
@niyazestanbarani
#امشاسپندان_نام_ماههای_ایرانی
بیش وکم از آفرینش در باور ایرانیان سخن گفته ایم وخواهیم گفت:
در روایتی #اهورامزدا(سرور دانای مطلق) با پیش دانشی خویش از وجود ِ #اهریمن سیاهکار خبر داشت، او میدانست شکست سیاهی فقط درعرصه ی نبرد بزرگ اتفاق میافتد نبردی که با آمیختن روشنایی و تاریکی آغاز شود.
پس شش #امشاسپندان را آفرید به ترتیب:
۱-وَهومنه(بهمن) که برترین ِ امشاسپندان است. معنای بهمن اندیشه و منش نیک است او نخستین آفریده ی اهوراست (او نخست بهمن را از روش نیک و روشنی گیتیک فراز آفرید.در داوری آخر اوست که سنجه ی رفتار مردم است و راه بهشت بر نیکان میگشاید.
دقت کنید در فرهنگ معرفتی ما ایرانیان نخستین و ارجمندترین آفریده دادار #عقل و خرد است. #بهمن در واقع واسطه ی افرینش است.بنابراین اساس همه ی هستی بر اندیشیدگی ِ روشن استوار است.
ذات دانایی، #نور است و در همه ی فرهنگ ایرانی(پیش و پس از اسلام) کلیدی ترین واژه بی هیچ شکی #نور است.
چنانکه در #قرآن_مجید نیز میخوانیم
الله نور السموات والارض
۲-اشه_ویهشته(اردیبهشت) که به معنای بهترین راستی و پرهیزگاری است.
#هرمزد او را از نیروی #خرد خود آفرید. اردیبهشت دشمن #دیوخشم است و به یاری اوست که گیاهان و سبزه زاران میرویند. او که زیباترین امشاسپندان است نابودکننده ی بیمازی، مرگ، جادوگر و حشرات موذی (خرفستران) است.
۳-شهریور( خشَثره-وَری آ) به معنای شهریاری دلخواه است او امشاسپندیست که نگهبان فلزات است.
۴-سپندارمذ (اِسپندار آرمئیتی) 👆👆👆
که فریشته ی زمین، مادرانگی، زایش، مهرورزی و... است.
۵-هئورتاته (خرداد) به معنای کمال و تمامیت است. خرداد نگهبان آبها است.
۶- اَمُرتاته( امرداد) ششمین آفریده ی #اهورامزدا است او همیشه در کنار خرداد است و به معنای بی مرگی یا همان # جاودانگی است. نگهبان گیاهان و خوردنی هاست..
این شش #امشاسپند به علاوه ی خود #مزدا هفت مقدسان باور ایرانی اند که درکار چیرگی نور بر تاریکی هستند.
#آذر (آدور_ آتَر) آتشی اهورایی است که به امشاسپندان افزوده میشود او دشمن اژی دهاک (ضحاک) است و بر او چیره میشود.
#دی نیز به معنای آفزیننده است. دی را صفت اهورا مزدا دانسته اند.
#تیر(تیشتر) درباره ی ستیز او با #اپوش دیو خشکسالی سخن گفته ایم.👆👆👆
همچنین از #مهر و آبان..
درباره بهار و #فروردین و نوروز در یادداشت بعد سخن خواهم گفت. انشاالله
@niyazestanbarani
Telegram
#یادداشت_های_پریشانی
-نکتهای دربارهی واژهی #مردم
#لاطالائیل ،
مردم خداست. آن کس که در برابر مردم میایستد به جنگ با خدا برخاسته است.
--------------------- توضیح؛
از نظر واژهشناسی (مردم) به احتمال بسیار برگرفته از (مرد) است. مرد نیز با واژهی مرگ و مار هم معناست یعنی میرا.
گئوومَرَثَ ( کیومرث ) که نخستین شهریار و نخستین انسان اساطیر ایران است به معنای زندهی میرا است. گِئوو با گیاه ، گاو ، گیان ، گیهان (جهان) همه به معنای جان، زنده و زندهگی است و این نگاه شگفت انسان ایرانی را به انسان و جهان نشان میهد.
در اساطیر مهری انسان حضور مهر در جهان گیتیک است. او در قامت ما از دل سنگ با خنجری و مشعلی به دنیا میآید تا در سفری زمینی پدیدار کننده ، پاینده و گسترنده ی مهر باشد. بدین قرار همه ی انسانها #مهر اند.
در اساطیر عبرانی عربی انسان دست ساز خداست. در قرآن مجید انسان آخرین آفریده ی حقتعالی، خلیفه ( جانشین ) و حامل روح ( خود خداییت ) است.
از این جهت اینها گفتم تا به مشابهت شگفت دو فرهنگ که در بسیاری موارد متاثر از همدیگرند اشاره کنم و بیفزایم در کاربرد واژهگانی من مردم معادل انسان است و جمعش مردمان میشود.
گویا دوسه سده است که مردم اسم جمع برای انسانها شده است حال آنکه مردم مطلقا مفرد و از نظر ریشه شناختی به احتمال زیاد ساخته شده از مرد + تخم (تهم) است و به معنای از تخمهی مرد ( میرا ) ...
آمیختهگی زندهگی و زیستن در دل مرگ هم از شگفتی های فرهنگ ایرانی است که در این واژهگان نمود دارد..
نتیجه اینکه در فرهنگ معرفتی ایران و قرآن انسان خداست و در برابر او ایستادن کار ابلیس است و در واقع به جنگ با خدا برخاستن است. هرچیزی که انسان را از آزادی، اختیار، خلاقیت، و حتا گناه منع میکند بیشک شیطانی است.و این راز را باید از حافظ قرآن شنید.
نهایتن اینکه سخن فوق خطاب به #لاطالائیل چیز شگفتی نیست.
#محسن_یارمحمدی
دانش آموختهی دکتری زبان و ادبیات فارسی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
-نکتهای دربارهی واژهی #مردم
#لاطالائیل ،
مردم خداست. آن کس که در برابر مردم میایستد به جنگ با خدا برخاسته است.
--------------------- توضیح؛
از نظر واژهشناسی (مردم) به احتمال بسیار برگرفته از (مرد) است. مرد نیز با واژهی مرگ و مار هم معناست یعنی میرا.
گئوومَرَثَ ( کیومرث ) که نخستین شهریار و نخستین انسان اساطیر ایران است به معنای زندهی میرا است. گِئوو با گیاه ، گاو ، گیان ، گیهان (جهان) همه به معنای جان، زنده و زندهگی است و این نگاه شگفت انسان ایرانی را به انسان و جهان نشان میهد.
در اساطیر مهری انسان حضور مهر در جهان گیتیک است. او در قامت ما از دل سنگ با خنجری و مشعلی به دنیا میآید تا در سفری زمینی پدیدار کننده ، پاینده و گسترنده ی مهر باشد. بدین قرار همه ی انسانها #مهر اند.
در اساطیر عبرانی عربی انسان دست ساز خداست. در قرآن مجید انسان آخرین آفریده ی حقتعالی، خلیفه ( جانشین ) و حامل روح ( خود خداییت ) است.
از این جهت اینها گفتم تا به مشابهت شگفت دو فرهنگ که در بسیاری موارد متاثر از همدیگرند اشاره کنم و بیفزایم در کاربرد واژهگانی من مردم معادل انسان است و جمعش مردمان میشود.
گویا دوسه سده است که مردم اسم جمع برای انسانها شده است حال آنکه مردم مطلقا مفرد و از نظر ریشه شناختی به احتمال زیاد ساخته شده از مرد + تخم (تهم) است و به معنای از تخمهی مرد ( میرا ) ...
آمیختهگی زندهگی و زیستن در دل مرگ هم از شگفتی های فرهنگ ایرانی است که در این واژهگان نمود دارد..
نتیجه اینکه در فرهنگ معرفتی ایران و قرآن انسان خداست و در برابر او ایستادن کار ابلیس است و در واقع به جنگ با خدا برخاستن است. هرچیزی که انسان را از آزادی، اختیار، خلاقیت، و حتا گناه منع میکند بیشک شیطانی است.و این راز را باید از حافظ قرآن شنید.
نهایتن اینکه سخن فوق خطاب به #لاطالائیل چیز شگفتی نیست.
#محسن_یارمحمدی
دانش آموختهی دکتری زبان و ادبیات فارسی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشت_های_پریشانی
#ایرانیان_و_زورخانه یا
- زورخانههای_نوین_بسازیم
به عنوان جستوجوگر فرهنگ ایران، برآنم در طول تاریخ ایران فرهنگی اصلی ترین بنمایهی مکرر و ماندگار #مهر و #آیین_مهر است.
این ادعا نه فقط متوجه فلات ایران و آیینها و مذاهب و... آن است که بیشک همسایهگان پیرامونی خویش را نیز بیش و کم متاثر کرده است.
مهر و آیینهای مربوط به مهر کأنَه پناهگاهی بوده که هزاران سال ایرانیان در طوفانهای انسانسوز، تن و روان خویش را به آن پناهگاه کشیده و خویشتن خویش را حفظ کردهاند.
نه بسامد بالای واژهی مهر در غزلیات حافظ اتفاقی است نه آنجا که علامه طباطبایی میگوید:
پرستش به مستی است در کیش مهر
برونند زین حلقه هشیارها...
باری یکی از نمودهای نگهداری از مهر و مهربانی ایرانیان بیشک #زورخانه است.
به گمانم ریشههای زورخانه و ورزش پهلوانی را باید تا زمان هخامنشیان و پس از حمله ی اسکندر به عقب برد و چه بسا پیشتر..
زورخانه در واقع محلی بوده است که ایرانیان در روزگاران سیاه از گوهر نور و مهر خویش حفاظت میکرده اند تا زمینهی ظهور و حضور مهر فراهم شود.
در همین زورخانه های رایج در آسیای میانه تا افغانستان امروزی و ایران و گهگاه آران و آذربایجان و عراق و سوریه و.. نشانه های آیین مهر چنان پررنگ است که ندیدنشان فقط مبین بیسوادی و ناآگاهی است.
در زیر زمین واقع شدن زورخانهها و وجود پله های متعدد که انسان را به دل تاریکی میبرد قطعن بیان محل زاده شدن مهر از دل تاریکی ، سنگ یا غار است.
میدانگاه دایره وار با نقش خورشید در میان مرکزیت خورشید ( چشم مهر ) را نشان می دهد و تمام اعمال در بستری از نور اتفاق میافتد.
وجود مرشد (پدر) که به تمام آیینها و نیز موقع و جایگاه حاضران اشراف دارد. وحود زنگ که در معابد مهری وجود داشته و بعدها در دست کشیشان مسیحی قابل ردیابی است. داشتن درجات مختلف و منظم برای ورزشکاران، بنا به سابقه و نیز سن و سالشان
توجه به ابزار ورزش که هرکدام سلاحی است برای جنگیدن با تاریکی ، توجه عمیق به منشهای انسانی همچون فروتنی و دستگیری از ستمدیده و یاری فقیر و... تکیه بر آیین برادر و فتوت و... دهها نماد و نمود دیگر که مبین مهرمحوری آیین زورخانه است، به ما یادآوری میکند که در تمام طول تاریخ ایرانیان تلاش کردهاند آن آتشی که نمیرد را پاسداری کنند.
... واما پیوند این یادآوری با روزگار ما؛
مدتهاست هرازگاه، خبر تعطیل شدن یک کتابفروشی یا سینما یا تئاتر یا آموزشگاه موسیقی یا ... کلن کانون فرهنگی هنری را میشنویم و آه میکشیم چون میدانیم کدام عفریتها دندانشان در تاریکی از ذوق پوزخندی اهریمنی برق میزند و چه چراغی خاموش شده است. در چنین شرایطی وظیفهی باشندهگان این فلات که چه بخواهند و نخواهند برآمدهی این آب و خاک و آفتاب اند این است که به هر شکلی شده تنها یا در گروههای کوچک و بزرگ این آتش مهر را پاس بدارند و زورخانههای مهرآیین خویش را حفظ کنند تا طلوع خورشید...
بی دلیل نیست که در طول تاریخ یکی از نذرهای ایرانیان نذر شمع یا چراغی بوده است در راهی ... امروز چراغهای ما کتابها ، فیلمها ، قطعات موسیقی نفیس و.... هرچه ازاین دست است(هنر) تا باز سخن حافظ جان را در عرصهی زندهگی خود متبلور کنیم که گفت:
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریدهی عالم دوام ما ....
#محسن_یارمحمدی
دانش آموختهی دکتری زبان و ادبیات فارسی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#ایرانیان_و_زورخانه یا
- زورخانههای_نوین_بسازیم
به عنوان جستوجوگر فرهنگ ایران، برآنم در طول تاریخ ایران فرهنگی اصلی ترین بنمایهی مکرر و ماندگار #مهر و #آیین_مهر است.
این ادعا نه فقط متوجه فلات ایران و آیینها و مذاهب و... آن است که بیشک همسایهگان پیرامونی خویش را نیز بیش و کم متاثر کرده است.
مهر و آیینهای مربوط به مهر کأنَه پناهگاهی بوده که هزاران سال ایرانیان در طوفانهای انسانسوز، تن و روان خویش را به آن پناهگاه کشیده و خویشتن خویش را حفظ کردهاند.
نه بسامد بالای واژهی مهر در غزلیات حافظ اتفاقی است نه آنجا که علامه طباطبایی میگوید:
پرستش به مستی است در کیش مهر
برونند زین حلقه هشیارها...
باری یکی از نمودهای نگهداری از مهر و مهربانی ایرانیان بیشک #زورخانه است.
به گمانم ریشههای زورخانه و ورزش پهلوانی را باید تا زمان هخامنشیان و پس از حمله ی اسکندر به عقب برد و چه بسا پیشتر..
زورخانه در واقع محلی بوده است که ایرانیان در روزگاران سیاه از گوهر نور و مهر خویش حفاظت میکرده اند تا زمینهی ظهور و حضور مهر فراهم شود.
در همین زورخانه های رایج در آسیای میانه تا افغانستان امروزی و ایران و گهگاه آران و آذربایجان و عراق و سوریه و.. نشانه های آیین مهر چنان پررنگ است که ندیدنشان فقط مبین بیسوادی و ناآگاهی است.
در زیر زمین واقع شدن زورخانهها و وجود پله های متعدد که انسان را به دل تاریکی میبرد قطعن بیان محل زاده شدن مهر از دل تاریکی ، سنگ یا غار است.
میدانگاه دایره وار با نقش خورشید در میان مرکزیت خورشید ( چشم مهر ) را نشان می دهد و تمام اعمال در بستری از نور اتفاق میافتد.
وجود مرشد (پدر) که به تمام آیینها و نیز موقع و جایگاه حاضران اشراف دارد. وحود زنگ که در معابد مهری وجود داشته و بعدها در دست کشیشان مسیحی قابل ردیابی است. داشتن درجات مختلف و منظم برای ورزشکاران، بنا به سابقه و نیز سن و سالشان
توجه به ابزار ورزش که هرکدام سلاحی است برای جنگیدن با تاریکی ، توجه عمیق به منشهای انسانی همچون فروتنی و دستگیری از ستمدیده و یاری فقیر و... تکیه بر آیین برادر و فتوت و... دهها نماد و نمود دیگر که مبین مهرمحوری آیین زورخانه است، به ما یادآوری میکند که در تمام طول تاریخ ایرانیان تلاش کردهاند آن آتشی که نمیرد را پاسداری کنند.
... واما پیوند این یادآوری با روزگار ما؛
مدتهاست هرازگاه، خبر تعطیل شدن یک کتابفروشی یا سینما یا تئاتر یا آموزشگاه موسیقی یا ... کلن کانون فرهنگی هنری را میشنویم و آه میکشیم چون میدانیم کدام عفریتها دندانشان در تاریکی از ذوق پوزخندی اهریمنی برق میزند و چه چراغی خاموش شده است. در چنین شرایطی وظیفهی باشندهگان این فلات که چه بخواهند و نخواهند برآمدهی این آب و خاک و آفتاب اند این است که به هر شکلی شده تنها یا در گروههای کوچک و بزرگ این آتش مهر را پاس بدارند و زورخانههای مهرآیین خویش را حفظ کنند تا طلوع خورشید...
بی دلیل نیست که در طول تاریخ یکی از نذرهای ایرانیان نذر شمع یا چراغی بوده است در راهی ... امروز چراغهای ما کتابها ، فیلمها ، قطعات موسیقی نفیس و.... هرچه ازاین دست است(هنر) تا باز سخن حافظ جان را در عرصهی زندهگی خود متبلور کنیم که گفت:
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریدهی عالم دوام ما ....
#محسن_یارمحمدی
دانش آموختهی دکتری زبان و ادبیات فارسی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشت_های_پریشانی
- معبد و قربانگاه
۱- در مطالعهی آیینهای مزدیسنایی درمییابیم که #مزدا_اهورا و #اهریمن فرقهایی با هم دارند. شاید نخستین و بنیادیترین فرق این دو سرنمون ِ اسطورهای، داشتن/نداشتن نیروی اندیشه و بهکاربستن آن است.
اهورامزدا نخست وهومنه (خرد نیک ) را میسازد. خرد دو ویژهگی بنیادین دارد: نخست اینکه #پیشبین و آیندهنگر است و دو دیگر اینکه خرد است که آفریننده و سازنده است.
براین اساس اهریمن در مقابل اهورا قرار میگیرد. او پیشبین نیست و نمیتواند آخرتاندیش (آیندهنگر) باشد و کسیکه اهل اندیشیدن و آیندهنگری نیست قطعن آفریننده و سازنده نیز نمیتواند بود. اینچنین است که اهریمن اهل ویرانی و کشتن است.او قادر به پدید آوردن تنها و چیزهای مادی نیست اما به یاری نیروهایی مانند خشم، آز ، رشک و... مهمتر از همه دروغ گیتی را میآشوبد و میدان حیات ، ایجاد ممات میکند.
۲- پیشتر از زرتشت، #مهر، ایزد عشق و پیمان، که خورشید چشم اوست و با خورشید است که مراقب پیمانهای مهر و آریاییان است، گاو مقدس را قربانی میکند و از این قربانی کردن زنده گی های گیاهی و جانوری را پدید میآورد. اما و به مرور زمان و رشد انسان کمکم حکایت تغییر میکند.
زرتشت در یک سلوک روحانی/آسمانی به دریافتی دیگر دست مییابد. او نالهی دردمندانهی روان ِ گاو سپنت را میشنود که به درگاه مزدااهورا گلایه میکند و از قربانی شدن خویش شاکی و گریان است.
در یک دیالوگ، اهورا مزدا قربانی کردن را منع میکند و ازین پس کشندهی گاو، نه مهر که اهریمن میشود.
در اساطیر مزدیسنایی، مهر که یک ایزد ارجمند است نباید دست به خون بیالاید، اینجاست که آیین قربانی کردن تمام میشود زیرا کاری اهریمنی است ( ر.ک؛ داستان ابراهیم و قربانی کردن انسان ) این اهریمن است که کیومرث را میکشد و گاو سپید نخستین را نیز ... و همانطور که آمد چون پیشبین نیست عمل کشتن موجب زایشهای جدید میشود و تمام موجودات سودمند و فلزات از تن این دو آفریدهی نخستین پدید میآیند. اهریمن که قصد داشت با #حذف، جای خویش و نهایتن مرگ و تباهی را افزایش دهد بر زنده گی ها و پیشرفتها میافزاید و بدین سان و در چنین بافتی همه چیز رو به روشنایی و روز میگذارد.
۳- و اما امروز....
امروز سازندهگان ، خواهندهگان ، آبادکنندهگان و رونق دهندهگان معابد نیز در همان کارند که بودند.در گوشه و کنار جهان براساس غریزهای درونی و نهاندیشه ، تلاش اهالی مرگ این است که معابد خویش را در گوشه کنار جهان بنا کنند و با فراخواندن پیروان خود این معابد را رونق بدهند. بسیاری از این معابد بر ویرانههای معابد پیشین ساخته میشود با نامی دیگر. بسیاری از سازههای امروزین که از قضا هیچ ربطی با جهان کهن ندارد حالا تبدیل به معابدی میشود که در آن آیینها و رسوم مختلف قربانی کردن و نذر دادن و... صورت میگیرد و بدین سان ویرانی مهیبتری شکل میگیرد. معابد و قربانگاههایی که کالبدشان ، تنی و چیزی کاملن امروزی است.
این معابد و قربانگاههای نهان که قرار است پر آنها نمایش مرگ و ترویج مرگ_زیستی شود، بسیار بسیار زیادند.
از واژهگان و مفاهیم امروزی گرفته، تا سازهها و نهادهای جدید و... همه را میتوان محملی برای احیای معابد و قربانگاههای کهن تبدیل کرد...
#محسن_یارمحمدی
دانش آموختهی دکتری زبان و ادبیات فارسی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
- معبد و قربانگاه
۱- در مطالعهی آیینهای مزدیسنایی درمییابیم که #مزدا_اهورا و #اهریمن فرقهایی با هم دارند. شاید نخستین و بنیادیترین فرق این دو سرنمون ِ اسطورهای، داشتن/نداشتن نیروی اندیشه و بهکاربستن آن است.
اهورامزدا نخست وهومنه (خرد نیک ) را میسازد. خرد دو ویژهگی بنیادین دارد: نخست اینکه #پیشبین و آیندهنگر است و دو دیگر اینکه خرد است که آفریننده و سازنده است.
براین اساس اهریمن در مقابل اهورا قرار میگیرد. او پیشبین نیست و نمیتواند آخرتاندیش (آیندهنگر) باشد و کسیکه اهل اندیشیدن و آیندهنگری نیست قطعن آفریننده و سازنده نیز نمیتواند بود. اینچنین است که اهریمن اهل ویرانی و کشتن است.او قادر به پدید آوردن تنها و چیزهای مادی نیست اما به یاری نیروهایی مانند خشم، آز ، رشک و... مهمتر از همه دروغ گیتی را میآشوبد و میدان حیات ، ایجاد ممات میکند.
۲- پیشتر از زرتشت، #مهر، ایزد عشق و پیمان، که خورشید چشم اوست و با خورشید است که مراقب پیمانهای مهر و آریاییان است، گاو مقدس را قربانی میکند و از این قربانی کردن زنده گی های گیاهی و جانوری را پدید میآورد. اما و به مرور زمان و رشد انسان کمکم حکایت تغییر میکند.
زرتشت در یک سلوک روحانی/آسمانی به دریافتی دیگر دست مییابد. او نالهی دردمندانهی روان ِ گاو سپنت را میشنود که به درگاه مزدااهورا گلایه میکند و از قربانی شدن خویش شاکی و گریان است.
در یک دیالوگ، اهورا مزدا قربانی کردن را منع میکند و ازین پس کشندهی گاو، نه مهر که اهریمن میشود.
در اساطیر مزدیسنایی، مهر که یک ایزد ارجمند است نباید دست به خون بیالاید، اینجاست که آیین قربانی کردن تمام میشود زیرا کاری اهریمنی است ( ر.ک؛ داستان ابراهیم و قربانی کردن انسان ) این اهریمن است که کیومرث را میکشد و گاو سپید نخستین را نیز ... و همانطور که آمد چون پیشبین نیست عمل کشتن موجب زایشهای جدید میشود و تمام موجودات سودمند و فلزات از تن این دو آفریدهی نخستین پدید میآیند. اهریمن که قصد داشت با #حذف، جای خویش و نهایتن مرگ و تباهی را افزایش دهد بر زنده گی ها و پیشرفتها میافزاید و بدین سان و در چنین بافتی همه چیز رو به روشنایی و روز میگذارد.
۳- و اما امروز....
امروز سازندهگان ، خواهندهگان ، آبادکنندهگان و رونق دهندهگان معابد نیز در همان کارند که بودند.در گوشه و کنار جهان براساس غریزهای درونی و نهاندیشه ، تلاش اهالی مرگ این است که معابد خویش را در گوشه کنار جهان بنا کنند و با فراخواندن پیروان خود این معابد را رونق بدهند. بسیاری از این معابد بر ویرانههای معابد پیشین ساخته میشود با نامی دیگر. بسیاری از سازههای امروزین که از قضا هیچ ربطی با جهان کهن ندارد حالا تبدیل به معابدی میشود که در آن آیینها و رسوم مختلف قربانی کردن و نذر دادن و... صورت میگیرد و بدین سان ویرانی مهیبتری شکل میگیرد. معابد و قربانگاههایی که کالبدشان ، تنی و چیزی کاملن امروزی است.
این معابد و قربانگاههای نهان که قرار است پر آنها نمایش مرگ و ترویج مرگ_زیستی شود، بسیار بسیار زیادند.
از واژهگان و مفاهیم امروزی گرفته، تا سازهها و نهادهای جدید و... همه را میتوان محملی برای احیای معابد و قربانگاههای کهن تبدیل کرد...
#محسن_یارمحمدی
دانش آموختهی دکتری زبان و ادبیات فارسی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان
#یادداشتهای_پریشانی
#ناخوش_احوالی_همه_گیر_ایرانیان
در کشوری دیگر زاده نشده ام، در سرزمینی دگر نزیسته ام و نبالیده ام. من زاده و پرورده ی همین خاکم...
با همهی عظمتها و بزرگیهای مردمان و تاریخش و در کنار همهی کاستیها و حقارتهاشان ..
اما میدانم انسان، این موجود همیشه غریب، علیرغم تفاوتهایش در طول زمان و مکان، مشابهتهایی عجیب دارد و این را بسیار شنیدهام از رفتگان و ماندگان در فرنگ و ینگه دنیا که بسیار گاه، چیزهایی میبینند در آن ولایات و ایالات، که میبردشان به پایینترین ادوار تاریخی/جغرافیایی و فرهنگی همین کشور ما،ایران.
پس ممکن است این سخنان شرح حال بسیاری از مردم جهان نیز باشد.
از کودکی همانند بسیاری از همنسلانم #ایران جان جانانم شد و #ای_ایران.. سرودی که قبل از «شد جمهوری اسلامی به پا»... حفظش کرده بودم.
از دین و مذهب و شعائر و ظواهرش هم لازم نیست که بگویم چرا که میدانم ما ایرانیان همیشه قائل به #مینویی_معنوی بوده ایم و خود را از نخستین پگاه هم_پیمان ِ #مهر پنداشتهایم ...
#مهرپرستی از همان آغاز ِ اسطوره از همان «تاریخ روح» شروع ِ توحید بوده است و بعدها پس از چندهزار سال تاریخ ِ تن، ما ایرانیان آن را در #علی یافته ایم...
بدین قرار از نظر من در تاریخ ِ روحی ما ایرانیان، حضور اسلام انفکاک نبوده است تداوم بوده. و در عرصهی حضور تدوامی طبیعی، قانون مند و دارای اسباب و علل. چنانکه اکنونمان محصول تمام تاثیرات و تاثراتی است که در بستر زمان پدید آمده.
نمی دانم کجای تاریخ حال این ملت خوب بوده است!؟ دست کم یکی دو دهه یا چند سالی؟
اما تا آنجا که می خوانم و میدانم دست کم حال #اهل_فضل_و_دانش هیچوقت خوب نبوده مگر لحظاتی #کلمح_البصر ..
مردم هم بنا به #موقعیتشان و بهره مندی از دانش و فضل بیش و کم خوشحال یا ناخوش احوال بوده اند..
اما این در چند دهه ی اخیر، دیگر ناخوش احوالی به سراغ تک تک افراد این سرزمین آمده است . کانه مفصل مشترک اکثریت مردم ایران ، و منطقه نیز ، این حال خراب و دردهای پیاپی است یک همهگیری در عرصه ی روح و روان یک افسردهگی دسته جمعی مثل روایتی که گاه از نهنگها به دست میهند.
و من دقیقا برای شرح حال امروزیمان واژهی #فروپاشی را به کار میبرم .
این مردم در زیر هزاران هزار بار درد و جهل و ندانم کاری و فرصت طلبی و... دیگر خرد شده اند و این را در گفتار و کردار اکثریت به وضوح میتوان دید..
در ذهن اسطوره ایام یاد روزگاری می افتم که تمامی دیوان بند گسسته بودند و ایران را پرکرده بودند و جایی در سرزمین فرشتگان برای آنهمه فریشته باقی نگذارده بودند تا صدای بالشان حتی به گوش کر #هرودت هم برسد.
خشم و آز و دروج و رشک و اپوش و جهی و خنئه ای و... همه و همه در تاخت و تازند و تیر یا تشتر و مهر و سروش و رشن و وهومنه و اردیسور آناهیتا و سپنتار_إرمئیتی و امرتات و هورتات و... و تمامی ایزدان و ایزد بانوان ( یادتان باشد ایزد معناش خدا نیست ایزد یعنی چیزی و کسی که قابل ستایش است و برایش سرود میخوانند) به کنج درد بیمار بی تیمارند . و «خونیرثبامی» از شش جهت در تنگنایی غیرقابل تحمل افتاده است.
حرفم خواندن آیهی نحوست نومیدی نیست و ویرانی. اتفاقا ما ایرانیان باور داریم سیاهی به حد اعلی برسد ، سپیدی رخ خواهد نمود و چشمه ی جوشان آب زندگی در سیاه ترین تاریکی ها در انتظار است.
از حضرت رسالت هم شنیده ایم که چون بیمار میشد خطاب به بیماری میگفت: «نیرومند شو شدت بگیر که چون شدید شوی به فرج رسی.»
اتفاقا حرفم این است کمتر پیش آمده ملتی اینچنین در #ویرانی به اشتراکی حداکثریتی رسیده باشند. آلمان پس از جنگ دوم فراگیر چنین بوده... حال در ادامه ی سیر تاریخی خویش رسیده ایم به ویران ترین احوال..
اگر این حال بد مورد تایید بسیاران باشد و دردش استخوان اکثریت را بهدرد آورد قطعا همه کاری خواهیم کرد کاری واحد و آن گریز از تاریکی است.
یادتان باشد انسانها در همه جای جهان خمیرمایه ای یکسان دارند که گاه در برابر یک واقعه ی واحد ، کاری واحد میکنند. ما ایرانیان که جای خود داریم. قرنهاست زیر همین سقف کبود برای فرزندانمان آغاز را چنین زمزمه کرده ایم: یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود غیر از خدای مهربون هیشکی نبود...
#محسن_یارمحمدی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#ناخوش_احوالی_همه_گیر_ایرانیان
در کشوری دیگر زاده نشده ام، در سرزمینی دگر نزیسته ام و نبالیده ام. من زاده و پرورده ی همین خاکم...
با همهی عظمتها و بزرگیهای مردمان و تاریخش و در کنار همهی کاستیها و حقارتهاشان ..
اما میدانم انسان، این موجود همیشه غریب، علیرغم تفاوتهایش در طول زمان و مکان، مشابهتهایی عجیب دارد و این را بسیار شنیدهام از رفتگان و ماندگان در فرنگ و ینگه دنیا که بسیار گاه، چیزهایی میبینند در آن ولایات و ایالات، که میبردشان به پایینترین ادوار تاریخی/جغرافیایی و فرهنگی همین کشور ما،ایران.
پس ممکن است این سخنان شرح حال بسیاری از مردم جهان نیز باشد.
از کودکی همانند بسیاری از همنسلانم #ایران جان جانانم شد و #ای_ایران.. سرودی که قبل از «شد جمهوری اسلامی به پا»... حفظش کرده بودم.
از دین و مذهب و شعائر و ظواهرش هم لازم نیست که بگویم چرا که میدانم ما ایرانیان همیشه قائل به #مینویی_معنوی بوده ایم و خود را از نخستین پگاه هم_پیمان ِ #مهر پنداشتهایم ...
#مهرپرستی از همان آغاز ِ اسطوره از همان «تاریخ روح» شروع ِ توحید بوده است و بعدها پس از چندهزار سال تاریخ ِ تن، ما ایرانیان آن را در #علی یافته ایم...
بدین قرار از نظر من در تاریخ ِ روحی ما ایرانیان، حضور اسلام انفکاک نبوده است تداوم بوده. و در عرصهی حضور تدوامی طبیعی، قانون مند و دارای اسباب و علل. چنانکه اکنونمان محصول تمام تاثیرات و تاثراتی است که در بستر زمان پدید آمده.
نمی دانم کجای تاریخ حال این ملت خوب بوده است!؟ دست کم یکی دو دهه یا چند سالی؟
اما تا آنجا که می خوانم و میدانم دست کم حال #اهل_فضل_و_دانش هیچوقت خوب نبوده مگر لحظاتی #کلمح_البصر ..
مردم هم بنا به #موقعیتشان و بهره مندی از دانش و فضل بیش و کم خوشحال یا ناخوش احوال بوده اند..
اما این در چند دهه ی اخیر، دیگر ناخوش احوالی به سراغ تک تک افراد این سرزمین آمده است . کانه مفصل مشترک اکثریت مردم ایران ، و منطقه نیز ، این حال خراب و دردهای پیاپی است یک همهگیری در عرصه ی روح و روان یک افسردهگی دسته جمعی مثل روایتی که گاه از نهنگها به دست میهند.
و من دقیقا برای شرح حال امروزیمان واژهی #فروپاشی را به کار میبرم .
این مردم در زیر هزاران هزار بار درد و جهل و ندانم کاری و فرصت طلبی و... دیگر خرد شده اند و این را در گفتار و کردار اکثریت به وضوح میتوان دید..
در ذهن اسطوره ایام یاد روزگاری می افتم که تمامی دیوان بند گسسته بودند و ایران را پرکرده بودند و جایی در سرزمین فرشتگان برای آنهمه فریشته باقی نگذارده بودند تا صدای بالشان حتی به گوش کر #هرودت هم برسد.
خشم و آز و دروج و رشک و اپوش و جهی و خنئه ای و... همه و همه در تاخت و تازند و تیر یا تشتر و مهر و سروش و رشن و وهومنه و اردیسور آناهیتا و سپنتار_إرمئیتی و امرتات و هورتات و... و تمامی ایزدان و ایزد بانوان ( یادتان باشد ایزد معناش خدا نیست ایزد یعنی چیزی و کسی که قابل ستایش است و برایش سرود میخوانند) به کنج درد بیمار بی تیمارند . و «خونیرثبامی» از شش جهت در تنگنایی غیرقابل تحمل افتاده است.
حرفم خواندن آیهی نحوست نومیدی نیست و ویرانی. اتفاقا ما ایرانیان باور داریم سیاهی به حد اعلی برسد ، سپیدی رخ خواهد نمود و چشمه ی جوشان آب زندگی در سیاه ترین تاریکی ها در انتظار است.
از حضرت رسالت هم شنیده ایم که چون بیمار میشد خطاب به بیماری میگفت: «نیرومند شو شدت بگیر که چون شدید شوی به فرج رسی.»
اتفاقا حرفم این است کمتر پیش آمده ملتی اینچنین در #ویرانی به اشتراکی حداکثریتی رسیده باشند. آلمان پس از جنگ دوم فراگیر چنین بوده... حال در ادامه ی سیر تاریخی خویش رسیده ایم به ویران ترین احوال..
اگر این حال بد مورد تایید بسیاران باشد و دردش استخوان اکثریت را بهدرد آورد قطعا همه کاری خواهیم کرد کاری واحد و آن گریز از تاریکی است.
یادتان باشد انسانها در همه جای جهان خمیرمایه ای یکسان دارند که گاه در برابر یک واقعه ی واحد ، کاری واحد میکنند. ما ایرانیان که جای خود داریم. قرنهاست زیر همین سقف کبود برای فرزندانمان آغاز را چنین زمزمه کرده ایم: یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود غیر از خدای مهربون هیشکی نبود...
#محسن_یارمحمدی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹