#یادداشت_روز
#اندر_ستایش_بلوغ
۱- راستش حکایت ایران و ایرانی در طول تاریخ یکی داستان است پر آب چشم... و بویژه در یکی دو قرن اخیر..
منظورم این است وقایع اکنون را هرگز نمی توان بی توجه به گذشته(بویژه یکی دو قرن اخیر) بررسی کرد که اگر چنین کنیم تصویر و تصورمان از واقع و واقعیت تهی خواهد شد.
۲- من جامعه ی ایران را( مردمانش نه حاکمان) همچنان فعال ترین و پیشرو ترین مردم منطقه ی آفت زده مان می دانم. صد و بیست سال تاریخ معاصر ما بر محور بسامدی بالای واژگانی مانند فرهنگ، تاریخ، دیکتاتور، انقلاب ، اصلاحات، اعتراض و.. سطح و عمقی از روندها ، تکانه ها، تنش ها، تلاطم ها و... رشدها را تجربه کرده است که کشورهای اطرافمان هرگز تا این اندازه درگیر چنین موضوعاتی نبوده اند..
۳- بر این آشوبکده ی شگفت عوامل بسیاری تاثیرگذارند از تک تک مردم تا تک تک نخبگان از طبقات پیدا و پنهان قدرت گرفته تا مافیاهای زر و زور و تزویر از سرویسهای جاسوسی دهها کشور ناهمراه گرفته تا... باز خود مردم
۴-تکرار میکنم هر تحلیلی گذشته و حال ایران را در خود لحاظ نکرده باشد به نوعی سترون خواهد بود..
۵- در چهل پنجاه سال گذشته اکثریت مردم گمان می کردند با بر تخت نشاندن موبدان هم دین خواهند داشت و هم دنیا و... الان معلوم است کاملا چه دارند و چه ندارند..
۶- این حکومت دینی که از همان آغاز شروع به حذف ناهمسویان کرد و قطار قطار نزدیکان و دوران منتقد و مخالف و... را از قطاری که اسکوتر شده، بیرون انداخت برنامه ها داشته که غالبا با عکس العمل مردم به بن بست های مدام رسیده است.
در این میان نه حاکمیت بچه لجوج درس گرفته و فهمیده که اشتباهات دارد و باید توبه کند و نه ملت کوتاه آمده.. ملتی که هر روزنه را فرصتی یافته برای بیان ناهمراه بودن خویش و نادلخواه بودن حاکمان منفعت اندیش..
۷- یکی از عرصه های اعتراض و تودهنی زدن ملت به حاکمان خودخداپندار عرصه ی انتخابات ریاست جمهوری است. هرچند حاکمیت تمام کارها را برای از بین بردن این سنگر کرده است اما اکثریت مردم بارها و بارها نارضایتی خویش را از هسته ی تصمیم گیر اعلان کرده اند.
کافیست مردم بدانند که فلانی ها نظرشان روی فلان شخص است حتی اگر آن شخص انسان توانایی هم باشد منکوب مردم خواهد شد.
۸- حال تصمیم گیران بی مسوولیت که هرگز پاسخگوی گفتار و کردار خویش نبوده اند بازی را به بن بستی دیگر کشانده اند و با ستمگری بسیارانی از مردم را به مخمصه ای هولناک انداخته اند و ایشان را مستاصل و درمانده شده و حیران کرده اند که چه کار کنیم؟!
۹- در عالم خودم برای بحث #صندوق مثلی داشته ام؛
اگر آقایان بی تقوا سه تن از گندگان خویش در کنار یک چوب بگذارند و بگویند یکی را انتخاب کنید من چوب را انتخاب خواهم کرد به این سبب که به ایشان بگویم نظر من هرچه باشد شما به باد دهندگان دین و دنیا نیست.
۱۰- اما این روزها که سخت ترین روزهای عمر ماست(چقدر روزهای سخت غالب شده به ما در این سده) براستی که حیران ایرانم البته ایمان دارم پیروز نهایی این میادین بی هیچ شکی مردم ایران هستند اما مستاصلم از اینهمه هزینه تراشی و تحمیل فرسایشهای مدام از جانب اقلیتی که بارها آزموده اند و ...نفهمیده اند؛ من جرب المجرب حلت به الندامه...
#محسن_بارانی ۲۷خرداد۱۴۰۰
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#اندر_ستایش_بلوغ
۱- راستش حکایت ایران و ایرانی در طول تاریخ یکی داستان است پر آب چشم... و بویژه در یکی دو قرن اخیر..
منظورم این است وقایع اکنون را هرگز نمی توان بی توجه به گذشته(بویژه یکی دو قرن اخیر) بررسی کرد که اگر چنین کنیم تصویر و تصورمان از واقع و واقعیت تهی خواهد شد.
۲- من جامعه ی ایران را( مردمانش نه حاکمان) همچنان فعال ترین و پیشرو ترین مردم منطقه ی آفت زده مان می دانم. صد و بیست سال تاریخ معاصر ما بر محور بسامدی بالای واژگانی مانند فرهنگ، تاریخ، دیکتاتور، انقلاب ، اصلاحات، اعتراض و.. سطح و عمقی از روندها ، تکانه ها، تنش ها، تلاطم ها و... رشدها را تجربه کرده است که کشورهای اطرافمان هرگز تا این اندازه درگیر چنین موضوعاتی نبوده اند..
۳- بر این آشوبکده ی شگفت عوامل بسیاری تاثیرگذارند از تک تک مردم تا تک تک نخبگان از طبقات پیدا و پنهان قدرت گرفته تا مافیاهای زر و زور و تزویر از سرویسهای جاسوسی دهها کشور ناهمراه گرفته تا... باز خود مردم
۴-تکرار میکنم هر تحلیلی گذشته و حال ایران را در خود لحاظ نکرده باشد به نوعی سترون خواهد بود..
۵- در چهل پنجاه سال گذشته اکثریت مردم گمان می کردند با بر تخت نشاندن موبدان هم دین خواهند داشت و هم دنیا و... الان معلوم است کاملا چه دارند و چه ندارند..
۶- این حکومت دینی که از همان آغاز شروع به حذف ناهمسویان کرد و قطار قطار نزدیکان و دوران منتقد و مخالف و... را از قطاری که اسکوتر شده، بیرون انداخت برنامه ها داشته که غالبا با عکس العمل مردم به بن بست های مدام رسیده است.
در این میان نه حاکمیت بچه لجوج درس گرفته و فهمیده که اشتباهات دارد و باید توبه کند و نه ملت کوتاه آمده.. ملتی که هر روزنه را فرصتی یافته برای بیان ناهمراه بودن خویش و نادلخواه بودن حاکمان منفعت اندیش..
۷- یکی از عرصه های اعتراض و تودهنی زدن ملت به حاکمان خودخداپندار عرصه ی انتخابات ریاست جمهوری است. هرچند حاکمیت تمام کارها را برای از بین بردن این سنگر کرده است اما اکثریت مردم بارها و بارها نارضایتی خویش را از هسته ی تصمیم گیر اعلان کرده اند.
کافیست مردم بدانند که فلانی ها نظرشان روی فلان شخص است حتی اگر آن شخص انسان توانایی هم باشد منکوب مردم خواهد شد.
۸- حال تصمیم گیران بی مسوولیت که هرگز پاسخگوی گفتار و کردار خویش نبوده اند بازی را به بن بستی دیگر کشانده اند و با ستمگری بسیارانی از مردم را به مخمصه ای هولناک انداخته اند و ایشان را مستاصل و درمانده شده و حیران کرده اند که چه کار کنیم؟!
۹- در عالم خودم برای بحث #صندوق مثلی داشته ام؛
اگر آقایان بی تقوا سه تن از گندگان خویش در کنار یک چوب بگذارند و بگویند یکی را انتخاب کنید من چوب را انتخاب خواهم کرد به این سبب که به ایشان بگویم نظر من هرچه باشد شما به باد دهندگان دین و دنیا نیست.
۱۰- اما این روزها که سخت ترین روزهای عمر ماست(چقدر روزهای سخت غالب شده به ما در این سده) براستی که حیران ایرانم البته ایمان دارم پیروز نهایی این میادین بی هیچ شکی مردم ایران هستند اما مستاصلم از اینهمه هزینه تراشی و تحمیل فرسایشهای مدام از جانب اقلیتی که بارها آزموده اند و ...نفهمیده اند؛ من جرب المجرب حلت به الندامه...
#محسن_بارانی ۲۷خرداد۱۴۰۰
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشت_روز
#اندر_آفات_قال_فلان_أو_بهمان
یا؛
یکی از دلایل شکست یک قرنی روشنفکران ایرانی
راستش، ما ایرانیان تجدد خواه تحول طلب و.. حدود صد سالی است که فقط نامهای بعد از #قال مان عوض شده است.
قبل تر ها قال صادق و قال باقر علیه السلام داشتیم و امام غزالی و فلان فقیه مثالی و حالا قال هیوم و هایدگر است و قال گادامر که سایه شان مستدام.
که چندان فرقی با هم ندارند بویژه در حوزه ی اجتماعیات و مناسبات جامعه و... امثالهم. و حتا اولی از نظر من معقول تر هم هست مگر اینکه بحث سر کلیات باشد و فلسفیات که طبعا موضوع فرق میکند.
سخن این است که گزاره های اجتماعی سیاسی و...هانا آرنت و اسلاوی ژیژک و همانندان ایشان میوه و محصول یک آب و خاک و یک تاریخ و فرهنگ و.. نوع برخورد مشاهده گر با آن سامانه هاست و بیشتر مبین آن نوع از #بودن، که در هرحال با ما فرق دارند.
بلی ما ضمن خواندن و یاد گرفتن چنان گزاره هایی، اگر نتوانیم مختصات تاریخی، جغرافیای، اقلیمی، فرهنگی، اجتماعی و مناسبات نرمافزاری و سخت افزاری حاکم بر قدرت وبازار و تولید و توزیع و..(تمام نظامهایی که بودن ما را شکل داده) این آب و خاک را کشف نکنیم، راه به جایی نخواهیم برد و همین است که علیرغم گذر صد سال، هنوز بین روشنفکران و مردم ایران گفتکویی صورت نگرفته است. چنان می نماید که در فضایی مبهم و مه آلود همه مشغول واگویه های حزن انگیز و بلاخیزیم چرا چون گفتگویی در کار نیست.
من در غرب نزیسته ام اما فکر می کنم بین متفکران غرب و سامانه های مختلف تشکیل دهنده ی آنجا، گفتگو در جریان است.
لطفا گفتگو را تقلیل ندهید به نشستن دور میز و حرف زدن یکی یا حتا چندتا یا حتا همه.. همینکه سرمایه دار دانشگاه و مطبوعات و مردم را پایش می کند و حرفهای ایشان را در قوالب گوناگون می شنود و بر اساسش طرح بهتر چرخاندن دستگاه سرمایه داری اش را استوار میکند یعنی گفتگو . همینکه اغلب کارگردانهای غربی بسیاری از سناریو هایشان را از روی نوشته ی یک نویسنده (نویسنده صرف با فیلمنامه نویس) اخذ می کنند یعنی گفتگو. نه مثل ما که اکثریت کارگردانان ما هم نویسنده اند هم کارگردان و گاه بازیگر و گاه تهیه کننده و ... تدارکات هم.
دور افتادم؛ تا ما خاک و آب و هوای این سرزمین را نشناسیم، نخواهیم توانست رستنی های دیمی و آبی آن، آفات و محصولاتش را بشناسیم.
کسی که هزار عقبه ی پدید آمدن یک میوه ی مکرر، تلخ و جان گزای این دیار را نمی داند، هرگز نخواهد توانست آن میوه ی تلخ را اصلاح کند. مگر قایل به امر واحد جهانی باشد که اساسا و کلا بحث عوض خواهد شد
آری هیتلر دیکتاتور است اما دستگاه مولد او و دستگاههای تولید شده به دست او، فرق دارد با رفیق دویست کیلومتر جنوبی ترش یا پانصد کیلومتر شرقی ترش... چه برسد با استبداد و مستبدی در زیست-جایی بسیار دورتر، با آب و هوا و اقلیم و تاریخ و... بسیار متفاوت تر..
#دکترمحسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#اندر_آفات_قال_فلان_أو_بهمان
یا؛
یکی از دلایل شکست یک قرنی روشنفکران ایرانی
راستش، ما ایرانیان تجدد خواه تحول طلب و.. حدود صد سالی است که فقط نامهای بعد از #قال مان عوض شده است.
قبل تر ها قال صادق و قال باقر علیه السلام داشتیم و امام غزالی و فلان فقیه مثالی و حالا قال هیوم و هایدگر است و قال گادامر که سایه شان مستدام.
که چندان فرقی با هم ندارند بویژه در حوزه ی اجتماعیات و مناسبات جامعه و... امثالهم. و حتا اولی از نظر من معقول تر هم هست مگر اینکه بحث سر کلیات باشد و فلسفیات که طبعا موضوع فرق میکند.
سخن این است که گزاره های اجتماعی سیاسی و...هانا آرنت و اسلاوی ژیژک و همانندان ایشان میوه و محصول یک آب و خاک و یک تاریخ و فرهنگ و.. نوع برخورد مشاهده گر با آن سامانه هاست و بیشتر مبین آن نوع از #بودن، که در هرحال با ما فرق دارند.
بلی ما ضمن خواندن و یاد گرفتن چنان گزاره هایی، اگر نتوانیم مختصات تاریخی، جغرافیای، اقلیمی، فرهنگی، اجتماعی و مناسبات نرمافزاری و سخت افزاری حاکم بر قدرت وبازار و تولید و توزیع و..(تمام نظامهایی که بودن ما را شکل داده) این آب و خاک را کشف نکنیم، راه به جایی نخواهیم برد و همین است که علیرغم گذر صد سال، هنوز بین روشنفکران و مردم ایران گفتکویی صورت نگرفته است. چنان می نماید که در فضایی مبهم و مه آلود همه مشغول واگویه های حزن انگیز و بلاخیزیم چرا چون گفتگویی در کار نیست.
من در غرب نزیسته ام اما فکر می کنم بین متفکران غرب و سامانه های مختلف تشکیل دهنده ی آنجا، گفتگو در جریان است.
لطفا گفتگو را تقلیل ندهید به نشستن دور میز و حرف زدن یکی یا حتا چندتا یا حتا همه.. همینکه سرمایه دار دانشگاه و مطبوعات و مردم را پایش می کند و حرفهای ایشان را در قوالب گوناگون می شنود و بر اساسش طرح بهتر چرخاندن دستگاه سرمایه داری اش را استوار میکند یعنی گفتگو . همینکه اغلب کارگردانهای غربی بسیاری از سناریو هایشان را از روی نوشته ی یک نویسنده (نویسنده صرف با فیلمنامه نویس) اخذ می کنند یعنی گفتگو. نه مثل ما که اکثریت کارگردانان ما هم نویسنده اند هم کارگردان و گاه بازیگر و گاه تهیه کننده و ... تدارکات هم.
دور افتادم؛ تا ما خاک و آب و هوای این سرزمین را نشناسیم، نخواهیم توانست رستنی های دیمی و آبی آن، آفات و محصولاتش را بشناسیم.
کسی که هزار عقبه ی پدید آمدن یک میوه ی مکرر، تلخ و جان گزای این دیار را نمی داند، هرگز نخواهد توانست آن میوه ی تلخ را اصلاح کند. مگر قایل به امر واحد جهانی باشد که اساسا و کلا بحث عوض خواهد شد
آری هیتلر دیکتاتور است اما دستگاه مولد او و دستگاههای تولید شده به دست او، فرق دارد با رفیق دویست کیلومتر جنوبی ترش یا پانصد کیلومتر شرقی ترش... چه برسد با استبداد و مستبدی در زیست-جایی بسیار دورتر، با آب و هوا و اقلیم و تاریخ و... بسیار متفاوت تر..
#دکترمحسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشت_روز
#این_راز_را_همه_میدانند
«شهریار» هنوز هم جای دل انگیز دارد. باغها و مزارعی که همچنان دارند مقاومت می کنند زیر حجم بی نهایت جهالتی بی حد و غایت... جهالت محض و بی شرمی بی حد و حصری که کم نظیر است و همه نتیجه ی مسند نشینی نالایقان فرومایه و میان مایه در این مملکت. مدیرانی که شرح بی صفتی شان در هیچ واژه و جمله و کتاب و کتابخانه ای نمی گنجند...
کنار جاده ای سرسبز چادرکی علم کرده اند و زده اند سبزی تازه و من هم عاشق سبزی های تازه و معطر و...
می دانم حتما یکی از همتباران افغانستانی ام مشغول تولید و فروش صیفی جات است. مثل بسیاری دیگر از این عزیزان رنج کشیده ی آسیب دیده که دارند با شرافت در این سرزمین که ادامه ی میهنشان است کار می کنند.
سلامی و گپی و...
- چه خبر همشهری؟ خوب و خوشی انشاالله؟ روزگار خوش است؟
چشمان مرد میانسال می درخشد. با لهجه ی شیرین دری می گوید:
- شکر خدا بد نیستیم الحمدلله
(هیچ وقت نشنیده ام یکی از این همسایه گان در پاسخ چطوری بگوید :ای بد نیستیم..
ای اول اعتراضی در خود دارد نه روا، دلخوری ای ناپذیرا. دست و پا زدن است.نه جنگ است و نه تسلیم، #غرغر است کاری که همان مدیریت تباه هشتاد میلیون را رسانده به آن)
قیمت می پرسم و ..
- با طالب چه میکنی؟
مستقیم می رود سر اصل مطلب :
- ما کمک کردیم داعش ایران نیاید ایران طالب را آورد افغانستان..
- ایران؟
- چه فرقی دارد ایران ، سپاه ...
- فقط ایران که نبود امریکا ، پنجابی ها، عربستان،روسیه، انگلیس..
-بلی ولی حقش نبود که ایران حمایت کند
- اصل داستان که آمریکاست بیست سال است دارد تعلیمشان می دهد، غنی هم كه..
-بیست سال نه ، چهل سال است..اما خیال خام کرده اند افغانستان به قباله شان در نمی آید..
معلوم است خوب مسلط است البته از اطلاعات من و به کاربردن اصطلاحات خودشان هم متعجب است و هم خوشحال..
- هزاره هستی؟
- من سید ام
- زنده باد از ساداتی ، میدانستی قدیم می گفتند شریف؟
سکوت می کند و می گوید:
- من از فاطمیون بودم ما کمک کردیم داعش نیاید ایران...
- عزیز هستید در چشم ما زنده باشید و سلامت
سکوت می کند
- احمد مسعود چه ؟ از او چه می گویی؟
- او که شیربچه ی پنجشیر است از خیلی جاها دارند می روند پنجشیر
- پنجشیر چه او چه می شود
- او موقع که طالب وحشی تر بود نتانست پنجشیره بگیره ، روس هم نتوانست این بار هم نمی تانه..
- انشالله ولی خو اینهمه قدرت ، همسایه ها و.. همه پشت طالبند که..
- باید ببینی خدا پشت کیست برادر. اگر خدا بخواهد هیچ یکشان نمی تانند کاری کنند..
چنان ساده و ژرف می گوید که فکر می کنم اگر خدا بودم و حتا جز برنامه نبود که کمک کنم به مردم افغانستان به سبب همین جمله کل برنامه را تغییر می دادم ...
دیگر یاد ندارم چه گفتیم و شنیدیم... سبزی و صیفی گرفتم و راه افتادم به سوی خانه تا از رازی بنویسم که همه آن را می دانند...
#محسن_بارانی ۳شهریور۱۴۰۰
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#این_راز_را_همه_میدانند
«شهریار» هنوز هم جای دل انگیز دارد. باغها و مزارعی که همچنان دارند مقاومت می کنند زیر حجم بی نهایت جهالتی بی حد و غایت... جهالت محض و بی شرمی بی حد و حصری که کم نظیر است و همه نتیجه ی مسند نشینی نالایقان فرومایه و میان مایه در این مملکت. مدیرانی که شرح بی صفتی شان در هیچ واژه و جمله و کتاب و کتابخانه ای نمی گنجند...
کنار جاده ای سرسبز چادرکی علم کرده اند و زده اند سبزی تازه و من هم عاشق سبزی های تازه و معطر و...
می دانم حتما یکی از همتباران افغانستانی ام مشغول تولید و فروش صیفی جات است. مثل بسیاری دیگر از این عزیزان رنج کشیده ی آسیب دیده که دارند با شرافت در این سرزمین که ادامه ی میهنشان است کار می کنند.
سلامی و گپی و...
- چه خبر همشهری؟ خوب و خوشی انشاالله؟ روزگار خوش است؟
چشمان مرد میانسال می درخشد. با لهجه ی شیرین دری می گوید:
- شکر خدا بد نیستیم الحمدلله
(هیچ وقت نشنیده ام یکی از این همسایه گان در پاسخ چطوری بگوید :ای بد نیستیم..
ای اول اعتراضی در خود دارد نه روا، دلخوری ای ناپذیرا. دست و پا زدن است.نه جنگ است و نه تسلیم، #غرغر است کاری که همان مدیریت تباه هشتاد میلیون را رسانده به آن)
قیمت می پرسم و ..
- با طالب چه میکنی؟
مستقیم می رود سر اصل مطلب :
- ما کمک کردیم داعش ایران نیاید ایران طالب را آورد افغانستان..
- ایران؟
- چه فرقی دارد ایران ، سپاه ...
- فقط ایران که نبود امریکا ، پنجابی ها، عربستان،روسیه، انگلیس..
-بلی ولی حقش نبود که ایران حمایت کند
- اصل داستان که آمریکاست بیست سال است دارد تعلیمشان می دهد، غنی هم كه..
-بیست سال نه ، چهل سال است..اما خیال خام کرده اند افغانستان به قباله شان در نمی آید..
معلوم است خوب مسلط است البته از اطلاعات من و به کاربردن اصطلاحات خودشان هم متعجب است و هم خوشحال..
- هزاره هستی؟
- من سید ام
- زنده باد از ساداتی ، میدانستی قدیم می گفتند شریف؟
سکوت می کند و می گوید:
- من از فاطمیون بودم ما کمک کردیم داعش نیاید ایران...
- عزیز هستید در چشم ما زنده باشید و سلامت
سکوت می کند
- احمد مسعود چه ؟ از او چه می گویی؟
- او که شیربچه ی پنجشیر است از خیلی جاها دارند می روند پنجشیر
- پنجشیر چه او چه می شود
- او موقع که طالب وحشی تر بود نتانست پنجشیره بگیره ، روس هم نتوانست این بار هم نمی تانه..
- انشالله ولی خو اینهمه قدرت ، همسایه ها و.. همه پشت طالبند که..
- باید ببینی خدا پشت کیست برادر. اگر خدا بخواهد هیچ یکشان نمی تانند کاری کنند..
چنان ساده و ژرف می گوید که فکر می کنم اگر خدا بودم و حتا جز برنامه نبود که کمک کنم به مردم افغانستان به سبب همین جمله کل برنامه را تغییر می دادم ...
دیگر یاد ندارم چه گفتیم و شنیدیم... سبزی و صیفی گرفتم و راه افتادم به سوی خانه تا از رازی بنویسم که همه آن را می دانند...
#محسن_بارانی ۳شهریور۱۴۰۰
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشت_روز
- به بهانه ی هم اندیشی آبان ماه درباره ی تراژدی
تراژدی در یونانی باستان به معنای سرود یا آواز بز است.
یونانیان در مراسمی که برای جلب رضایت خدایان انجام می دادند، بز قربانی می کردند.
بز حیوانی زیرک است و از اتفاقات پیرامون خویش در می یابد گردابی مهیب پیش روست. گردابی که بز هیچ نقشی در پیدایش و وقوعش ندارد اما از میان آن همه بز را می رباید و می اوبارد.
بز مستاصل، احتمالا در آگاهی از سرنوشت دردناک، ناگریز ، ناگزیر و خونین خویش ضجه هایی غریب می کشیده است.
گمان می کنم گروهی از همسرایان، در همذات پنداری با #بزقربانی صداهای بز را تقلید می کرده اند و بدین قرار گفت و گویی میان قربانی و قربانی_کننده صورت می بسته است.
در این نمایش قربانی کنندگان خود را در هیأت قربانی باز می یافته اند و قربانی می شده اند شاید #تزکیه ی لاجرم مد نظر و مورد تاکید ارسطو باید از پس این قربانی دسته جمعی به دست می آمده است.
به گمان من #تراژدی های بعدی مفصل ، از دل این آواهای حزن آلود زاییده شده، تکامل یافته و نهایتا تبدیل به داستانهایی اسطقس دار شده اند.
من،محسن یارمحمدی، به همراه دو استاد بزرگوار و ارجمندم #دکترسرگلزایی و #دکترمحمودی در آبان ماه ۱۴۰۰ در باره ی تراژدی سخن خواهم گفت.
طی این سخنان، من در پی تبیین مفهوم #تراژدی در پیوند با #آیین_قربانی هستم و خط سیر معنایی این مفاهیم را در اسطوره و فرهنگ ایران دنبال خواهم کرد.
محور اصلی سخنانم #شاهنامه_ی_فردوسی خواهد بود و تلاش خواهم کرد دست کم خطوط پررنگ این سیر را در حد زمان و توان با شما به اشتراک بگذارم...
#دکترمحسن_یارمحمدی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
- به بهانه ی هم اندیشی آبان ماه درباره ی تراژدی
تراژدی در یونانی باستان به معنای سرود یا آواز بز است.
یونانیان در مراسمی که برای جلب رضایت خدایان انجام می دادند، بز قربانی می کردند.
بز حیوانی زیرک است و از اتفاقات پیرامون خویش در می یابد گردابی مهیب پیش روست. گردابی که بز هیچ نقشی در پیدایش و وقوعش ندارد اما از میان آن همه بز را می رباید و می اوبارد.
بز مستاصل، احتمالا در آگاهی از سرنوشت دردناک، ناگریز ، ناگزیر و خونین خویش ضجه هایی غریب می کشیده است.
گمان می کنم گروهی از همسرایان، در همذات پنداری با #بزقربانی صداهای بز را تقلید می کرده اند و بدین قرار گفت و گویی میان قربانی و قربانی_کننده صورت می بسته است.
در این نمایش قربانی کنندگان خود را در هیأت قربانی باز می یافته اند و قربانی می شده اند شاید #تزکیه ی لاجرم مد نظر و مورد تاکید ارسطو باید از پس این قربانی دسته جمعی به دست می آمده است.
به گمان من #تراژدی های بعدی مفصل ، از دل این آواهای حزن آلود زاییده شده، تکامل یافته و نهایتا تبدیل به داستانهایی اسطقس دار شده اند.
من،محسن یارمحمدی، به همراه دو استاد بزرگوار و ارجمندم #دکترسرگلزایی و #دکترمحمودی در آبان ماه ۱۴۰۰ در باره ی تراژدی سخن خواهم گفت.
طی این سخنان، من در پی تبیین مفهوم #تراژدی در پیوند با #آیین_قربانی هستم و خط سیر معنایی این مفاهیم را در اسطوره و فرهنگ ایران دنبال خواهم کرد.
محور اصلی سخنانم #شاهنامه_ی_فردوسی خواهد بود و تلاش خواهم کرد دست کم خطوط پررنگ این سیر را در حد زمان و توان با شما به اشتراک بگذارم...
#دکترمحسن_یارمحمدی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#جهل_مادر_تمام_فسادهاست...
#یادداشت_روز
من از اقتصاد همانقدر می دانم که معیشت خانواده ام را مدیریت کنم. اما می دانم آنان که هزاران صفحه کار کارشناسی کرده اند و اقتصاد دان ها را #به_خط می کنند بسیار بسیار کمتر از همانندان من از اقتصاد سر در می آورند.
نخستین سندم برای این حرف، همین چند جمله پیش است. آنی که به خط می کند و آنانی را که به خط می کنند هیچ ربطی به اقتصاد ندارند. جنس اقتصاد از تفکر و دانش است و خط کردن و خط شدن مربوط به امور نظامی است که ماهیتا جانش تبعیت و بله قربان گویی و اجرای اوامر است و تفکر و دانش را هیچ نسبتی با اینها نیست.
نکته ی روز این که خردمندان حوزه ی اقتصاد که بر مسند تصمیم گیری نشسته اند برای نان_خوری مردم چهارچوب تعریف کرده اند و کلی پول هم برای اجرای این کار از جیب ملت درآورده اند تا نانوا روزی صد کیلو آرد آزاد بخرد کیلویی صد تومان... بعد صدتا از ما ملت برود و کارت بکشد برای خرید صد خانوار. نانوا مثلا ده هزار تومان پول آرد داده اما پنج هزار تومان به حسابش آمده او طبق این کارت ها پنج هزار تومان از ملت طلب دارد که دولت می ریزد به حسابش(؟!؟!)
خب شروع شبکه ی فساد را متوجه شدید؟!
نانوا مثلا ده کارت بانکی اجاره می کند و مقدار تعیین شده یا نشده را از حساب کارت کم می کند بدون اینکه نانی بدهد. بعد الباقی تفاوت را می گیرد آرد باقی مانده را هم مایه به مایه یا نمکی بیشترک می فروشد به خواهنده گانش و تمام...
البته در این میان از هزینه های کارگر و آب و برق و اجاره و...سخنی نگفته ایم..
شبکه ی دیگری به شبکه ی فساد ناشی از جهل اضافه شده است. شبکه ی کارت های بانکی افراد...
پ.ن؛ این نتایج محصول دقت کسی است که هیچ چیز از مدلهای اقتصادی نمی داند و اطلاعاتی هم درباره ی شبکه های مختلف رانتی و.. این اقتصاد فشل ندارد.. و فقط می داند تصمیم گیرندگان و موثران در جسم وجان هشتاد میلیون انسان حتا نوک دماغشان را نیز نمی بینند...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشت_روز
من از اقتصاد همانقدر می دانم که معیشت خانواده ام را مدیریت کنم. اما می دانم آنان که هزاران صفحه کار کارشناسی کرده اند و اقتصاد دان ها را #به_خط می کنند بسیار بسیار کمتر از همانندان من از اقتصاد سر در می آورند.
نخستین سندم برای این حرف، همین چند جمله پیش است. آنی که به خط می کند و آنانی را که به خط می کنند هیچ ربطی به اقتصاد ندارند. جنس اقتصاد از تفکر و دانش است و خط کردن و خط شدن مربوط به امور نظامی است که ماهیتا جانش تبعیت و بله قربان گویی و اجرای اوامر است و تفکر و دانش را هیچ نسبتی با اینها نیست.
نکته ی روز این که خردمندان حوزه ی اقتصاد که بر مسند تصمیم گیری نشسته اند برای نان_خوری مردم چهارچوب تعریف کرده اند و کلی پول هم برای اجرای این کار از جیب ملت درآورده اند تا نانوا روزی صد کیلو آرد آزاد بخرد کیلویی صد تومان... بعد صدتا از ما ملت برود و کارت بکشد برای خرید صد خانوار. نانوا مثلا ده هزار تومان پول آرد داده اما پنج هزار تومان به حسابش آمده او طبق این کارت ها پنج هزار تومان از ملت طلب دارد که دولت می ریزد به حسابش(؟!؟!)
خب شروع شبکه ی فساد را متوجه شدید؟!
نانوا مثلا ده کارت بانکی اجاره می کند و مقدار تعیین شده یا نشده را از حساب کارت کم می کند بدون اینکه نانی بدهد. بعد الباقی تفاوت را می گیرد آرد باقی مانده را هم مایه به مایه یا نمکی بیشترک می فروشد به خواهنده گانش و تمام...
البته در این میان از هزینه های کارگر و آب و برق و اجاره و...سخنی نگفته ایم..
شبکه ی دیگری به شبکه ی فساد ناشی از جهل اضافه شده است. شبکه ی کارت های بانکی افراد...
پ.ن؛ این نتایج محصول دقت کسی است که هیچ چیز از مدلهای اقتصادی نمی داند و اطلاعاتی هم درباره ی شبکه های مختلف رانتی و.. این اقتصاد فشل ندارد.. و فقط می داند تصمیم گیرندگان و موثران در جسم وجان هشتاد میلیون انسان حتا نوک دماغشان را نیز نمی بینند...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان
#یادداشت_روز
#فردوسی_و_شجریان
و کیست که خدمتگزار فرهنگ سترگ ایران_زمین باشد و نخواهد تالی ابن سینا یا فردوسی یا سهروردی یا حافظ و مولانا و میر داماد و بهزاد و خالقی و وزیری و بعدها شریعتی و سروش و.. نباشد؟
البته که در این میان بر قله نشستگان #هنر_زبان جایگاهی دیگر دارند و این جایگاه را البته سبب هاست از دیرسال تر بودنش گرفته تا قلع و قمع سایر هنرها به شیوه های مختلف ، و از همه گیری ذاتی اش تا امکان تحقق بیشترش گرفته تا انسی که طی قرون ذاتی شده است و..
باری سخن این بود که اگر #شجریان_بزرگ میگوید طلب کرده تا #فردوسی موسیقی آوازی شود و تمام عمر آن #طلب را با #تلاشی عاشقانه ، نستوه و آگاهانه پی جسته و... رسیده ( یا نرسیده؟!) از آرزوی هزاران هزار جان سوخته ای گفته که همگی از بن جان خواهان خدمتگزاری به فرهنگ ایران_فرهنگی هستند
حالا که #طوفان_غم کمی فرونشسته یاد داشتن چند نکته ضروری است.
۱- شجریان ( چونان همه ی پیشینیانش) به ما یاد داد کار کنید کار:
آنکه او شاهست او بیکار نیست
ناله از وی طرفه کاو بیمار نیست
بهر این فرمود رحمان ای پسر
کل یوم هو فی شأن ای پسر
اندر این ره می تراش و می خراش
تا دم آخر دمی فارغ مباش
۲- اکنون #شجریان #ماموریت_غیرممکن را با انجام رسانده او تاثیری شگرف در لایه های مختلف اجتماعی ، فرهنگی و سیاسی و.. ایران نهاده است چنانکه #ربنا ش به چالشی آنچنان مبدل میشود که قدرتمندترین فرد سیاسی کشور را مجبور میکند درباب آن تذکر بدهد.
اما قضاوت تاریخ حکم دیگری است. تاریخ در معنایی خود #قیامت است. وقتی خورشید رستاخیز که آگهی است طالع تر شود ابعاد نهان افراد و ماجراها را بیشتر آشکار میکند و همگان از خویش و دیگران چیزها خواهند دید که قبلا و در تاریکی و گرگ و میش دنیا نمی دیده اند و حالا میدانید چرا قبیله ی تاریکی گریزان است از قیامت_آگاهی و روز_قیامت که به تعبیر مولانا فرمود روز چون همه چیز آشکار میشود
باری #حضرت_استاد با جنون طلب ، خرد جستجو و همت پیگیری و تلاش را توأم کرد و اکنون پیکر خاکی را یله داده در کنار کاخ بلند حضرت فردوسی و.. دست و دل لرزان هزاران هزار انسان #مهرپرست محروم از عده و عده و وعده و بهره ، به آسمان دعا بلند است
إنا لا نعلمه الا خیرا
روانش شاد و کارهایش ماندگار و تاثیرگذار باد و دوستدرانش راهش را در حوزه های مختلف ادامه دهند و...
۳- و نکته ی مهمتری که باید و باید بدان توجه کنیم این است
گلبن حسنت نه خود شد دلفروز
ما دم همت بر او بگماشتیم..
بدین معنا که فردوسی بی همتا در کنار تمام فردانیتش محصول یاری و یاوری یک تاریخ است از نغمه ها و زمزمه هایی که ازین سینه ی سوزان بدان سینه ی گدازان ریخت پیش از آنکه خطی باشد و کتابی و از نوشته های #ودایی و اوستایی تا هزاران مهرستایی که این امانات را پاس داشتند و برگی برآن افزودند و نجاتشان دادند از چنگال پلید #اسکندران و #تازیان و..
از کتیبه ها و پوست نبشته ها ، سفال نگاشته هاو فلز نوشته و سکه ها و مهرها بگیر و بیا تا متون ارجمند پهلوی و بعدها چندین نهضت کتاب نگاری و ترجمه ( پیش و پس از اسلام)
کسی چه میداند از سغد تا خوارزم و از خلخ تا آمودریا ،از سمرقند و بخارا تا هرات و بلخ و توس و نشابور ، غزنه و لهاور تا طبرستان و سپاهان، از خراسان تا آران و آذربایجان، از مکران و کرمان تا اصطخر و فارس و خوزستان و #تیگره (دجله) جانها بر مجمر درد سوختند تا بوی خوش #اهورامزدای مهر به مشام جان مهرپرستان بنشیند.
باری فردوسی ها بزرگترین هنرشان این بوده که دانستند کجایند باید کجا باشند و چه کنند و عمر به خردمندی بر سر تحقق طلب خویش نهادند اما یادمان نرود برای پرتاب بلند تیری که آرش افکند برای دور کردن تاریکی و افزودن بر مرزهای #ایران_روشنایی، هزاران هزار دل سرخ از تپش وامانده بود وهزاران هزار دیده ی عاشق خون گریسته و بود هزاران هزار دست خداخواه به آسمان رفته بود. تا آرش تیر را بر گردوبنی دور بنشاندو نور بگستراند.
چنانکه هزاران نفر فردوسی را و حافظ را و.. اکنون شجریان را
و ما باید ببینیم تمام همراهانش را از خانواده اش تا همه ی آنان که روی در نقاب خاک کشیده اند و آنان که هستند و عمرشان پربرکت تر باد..
و باید یاد بگیریم هر جوانه ی کوچکی بزرگتر کردن این #سروسایه_فکن است و هر شعله ی خردی نیرو دادن به #خورشید_قیامت_ساز است.
تا کی به انتظار قیامت توان نشست
برخیز تا هزار قیامت به پا کنیم..
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#فردوسی_و_شجریان
و کیست که خدمتگزار فرهنگ سترگ ایران_زمین باشد و نخواهد تالی ابن سینا یا فردوسی یا سهروردی یا حافظ و مولانا و میر داماد و بهزاد و خالقی و وزیری و بعدها شریعتی و سروش و.. نباشد؟
البته که در این میان بر قله نشستگان #هنر_زبان جایگاهی دیگر دارند و این جایگاه را البته سبب هاست از دیرسال تر بودنش گرفته تا قلع و قمع سایر هنرها به شیوه های مختلف ، و از همه گیری ذاتی اش تا امکان تحقق بیشترش گرفته تا انسی که طی قرون ذاتی شده است و..
باری سخن این بود که اگر #شجریان_بزرگ میگوید طلب کرده تا #فردوسی موسیقی آوازی شود و تمام عمر آن #طلب را با #تلاشی عاشقانه ، نستوه و آگاهانه پی جسته و... رسیده ( یا نرسیده؟!) از آرزوی هزاران هزار جان سوخته ای گفته که همگی از بن جان خواهان خدمتگزاری به فرهنگ ایران_فرهنگی هستند
حالا که #طوفان_غم کمی فرونشسته یاد داشتن چند نکته ضروری است.
۱- شجریان ( چونان همه ی پیشینیانش) به ما یاد داد کار کنید کار:
آنکه او شاهست او بیکار نیست
ناله از وی طرفه کاو بیمار نیست
بهر این فرمود رحمان ای پسر
کل یوم هو فی شأن ای پسر
اندر این ره می تراش و می خراش
تا دم آخر دمی فارغ مباش
۲- اکنون #شجریان #ماموریت_غیرممکن را با انجام رسانده او تاثیری شگرف در لایه های مختلف اجتماعی ، فرهنگی و سیاسی و.. ایران نهاده است چنانکه #ربنا ش به چالشی آنچنان مبدل میشود که قدرتمندترین فرد سیاسی کشور را مجبور میکند درباب آن تذکر بدهد.
اما قضاوت تاریخ حکم دیگری است. تاریخ در معنایی خود #قیامت است. وقتی خورشید رستاخیز که آگهی است طالع تر شود ابعاد نهان افراد و ماجراها را بیشتر آشکار میکند و همگان از خویش و دیگران چیزها خواهند دید که قبلا و در تاریکی و گرگ و میش دنیا نمی دیده اند و حالا میدانید چرا قبیله ی تاریکی گریزان است از قیامت_آگاهی و روز_قیامت که به تعبیر مولانا فرمود روز چون همه چیز آشکار میشود
باری #حضرت_استاد با جنون طلب ، خرد جستجو و همت پیگیری و تلاش را توأم کرد و اکنون پیکر خاکی را یله داده در کنار کاخ بلند حضرت فردوسی و.. دست و دل لرزان هزاران هزار انسان #مهرپرست محروم از عده و عده و وعده و بهره ، به آسمان دعا بلند است
إنا لا نعلمه الا خیرا
روانش شاد و کارهایش ماندگار و تاثیرگذار باد و دوستدرانش راهش را در حوزه های مختلف ادامه دهند و...
۳- و نکته ی مهمتری که باید و باید بدان توجه کنیم این است
گلبن حسنت نه خود شد دلفروز
ما دم همت بر او بگماشتیم..
بدین معنا که فردوسی بی همتا در کنار تمام فردانیتش محصول یاری و یاوری یک تاریخ است از نغمه ها و زمزمه هایی که ازین سینه ی سوزان بدان سینه ی گدازان ریخت پیش از آنکه خطی باشد و کتابی و از نوشته های #ودایی و اوستایی تا هزاران مهرستایی که این امانات را پاس داشتند و برگی برآن افزودند و نجاتشان دادند از چنگال پلید #اسکندران و #تازیان و..
از کتیبه ها و پوست نبشته ها ، سفال نگاشته هاو فلز نوشته و سکه ها و مهرها بگیر و بیا تا متون ارجمند پهلوی و بعدها چندین نهضت کتاب نگاری و ترجمه ( پیش و پس از اسلام)
کسی چه میداند از سغد تا خوارزم و از خلخ تا آمودریا ،از سمرقند و بخارا تا هرات و بلخ و توس و نشابور ، غزنه و لهاور تا طبرستان و سپاهان، از خراسان تا آران و آذربایجان، از مکران و کرمان تا اصطخر و فارس و خوزستان و #تیگره (دجله) جانها بر مجمر درد سوختند تا بوی خوش #اهورامزدای مهر به مشام جان مهرپرستان بنشیند.
باری فردوسی ها بزرگترین هنرشان این بوده که دانستند کجایند باید کجا باشند و چه کنند و عمر به خردمندی بر سر تحقق طلب خویش نهادند اما یادمان نرود برای پرتاب بلند تیری که آرش افکند برای دور کردن تاریکی و افزودن بر مرزهای #ایران_روشنایی، هزاران هزار دل سرخ از تپش وامانده بود وهزاران هزار دیده ی عاشق خون گریسته و بود هزاران هزار دست خداخواه به آسمان رفته بود. تا آرش تیر را بر گردوبنی دور بنشاندو نور بگستراند.
چنانکه هزاران نفر فردوسی را و حافظ را و.. اکنون شجریان را
و ما باید ببینیم تمام همراهانش را از خانواده اش تا همه ی آنان که روی در نقاب خاک کشیده اند و آنان که هستند و عمرشان پربرکت تر باد..
و باید یاد بگیریم هر جوانه ی کوچکی بزرگتر کردن این #سروسایه_فکن است و هر شعله ی خردی نیرو دادن به #خورشید_قیامت_ساز است.
تا کی به انتظار قیامت توان نشست
برخیز تا هزار قیامت به پا کنیم..
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشت_روز
- چین و منافعاش
حدود هشتصد سال پیش نظامی گنجه ای در اسکندرنامه اش ابیاتی اینگونه در وصف چینیان و چین می آورد که البته برخی از آنها را حذف کرده ام؛
ز چینی به جز چینابرو مخواه
ندارند پیمان مردم نگاه
سخن راست گفتند پیشینیان
که؛ عهد و وفا نیست در چینیان
همه تنگ چشمی پسندیدهاند
فراخی به چشم کسان دیدهاند
وگر نه پس از آنچنان آشتی
ره خشمناکی چه برداشتی
در آن دوستی جستن اول چه بود
وزین دشمنی کردن آخر چه سود
مرا دل یکی بود و پیمان یکی
درستی فراوان و قول اندکی
خبر نی که مهر شما کین بود
دل ترک چین پر خم و چین بود
اگر ترک چینی وفا داشتی
جهان زیر چین قبا داشتی
مرا بسته عهد کردی چو دیو
به بدعهدی اکنون برآری غریو....
این ابیات در نگاه اول شرح حال ملت ایران است. ملتی که مقدراتش در دست عدهای غالبا بی چهره افتاده و تدبیر تقدیراتش در داخل و خارج چنان است که اصلا نیازی به توضیح نیست..
این ابیات می تواند در آغاز تشفی خاطری باشد برای دل و جانهای سوخته. اینکه نظامی هشتصد سال پیش نکته ای دوهزار و سیصد ساله را فاش می کند و شهرت چین و چینیان را در پیمان شکنی و تزویر و... می داند در جای خود قابل توجه است. اما مسالهای که عمیق است و اتفاقا آن است که باید مورد توجه قرار بگیرد و درسها از آن بیاموزیم در جای دیگر این حکایت است؛
انسانی خردمند تر است که بزرگترین معلمش دشمنش باشد.
به این شرح که می نویسم؛
به اصل داستان مراجعه کنید و لذت ببرید. اسکندر که بر بزرگترین امپرطوری جهان چیره شده و هند را تصاحب کرده و... به سراغ چین می رود. خاقان چین در خلوت و جلوت با خود و دستوران خود دهها شیوه ی رویارویی با اسکندر را محک می زند تا منافع خود و کشورش را حفظ کند. سفیران می فرستد و پیغامها و پسغامها به انواع جنگ فکر میکند و به انواع تسلیم و به گونه های گریز و شیوه های ستیز و... نهایتا خود در هیأت یک سفیر به دربار اسکندر می رود و پس از سنجیدن امور با ترفندی پراز دقت خود می ماند و اسکندر... در این دیدار فاش میکند که خود، خاقان چین است.. کفتگو و مذاکره برای رسیدن به اهداف شروع می شود.
به گمان من در تمام دستگاه دیپلماسی ایران یک نفر وجود ندارد که بتواند با شیوه ها و ترفندهای مذاکره ی فیالبداههی خاقان چین، کاری را پیش ببرد و البته که معلوم است در این سازمان دادن به مذاکرات، ذهن و دل نظامی است که دارد کار میکند ... خلاصه خاقان چین چنان اسکندر را مبهوت و مقهور و مات می کند که حد ندارد. چندین عهد و پیمان لفظی و مکتوب از او میگیرد. خراج هفت ساله را به یک سال تقلیل میدهد . خودش پادشاه منصوب باقی می ماند مردمانش از خطر فقر و قتل و.. نجات می یابند و... او در ظاهرشکست می خورد اما بزرگترین شکست اسکندر و پیروزی خود و ملتش را رقم میزند..
و اما فردا... پگاه فردا دیده بانان به اسکندر خبر می دهند سپاهی مهیب رو به لشکرگاه رومیان دارد. لشکری که در باد عهد دوش هفته و غافل وار به شب چره نشسته و حال منگ و مست است و طبعا توان جنگ ندارد..
غلغله در سپاه اسکندر می افتد و اسکندر خشمگین دهان به مذمت چین و چینیان باز می کند و ایشان را فرو میکوبد و آماده ی رزم میشود اما باز اینجا یک پیروزی دیگر برای چین و شکستی دیگر برای روم اتفاق می افتد وقتی دو سپاه روبروی هم صف می آرایند و سخنان اسکندر در سرزنش و خوارداشت چینیان تمام میشود. خاقان چین باز ورق را برمیگرداند و برگه ای رومی شود که موجب برترشدن جایگاه چینیان و غرور مضاعف ایشان می شود.
خاقان به نرمی اسکندر جوان را مورد خطاب قرار میدهد. اسکندری که سری پر ز باد دارد و آنچنان تشنه ی قدرت است که سیاستی جز قهر نمیفهمد. خاقان میگوید: نگران نباش ما بر همان عهدی که بستیم هستیم فقط خواستم به تو و سپاهیانت نشان دهم که ما چنین سپاه آماده ای برای نبرد داریم سپاهی که هیبتش کل اردوی شما را لرزاند تا گمان نکنید از ترس چنان عهدی را بستهایم و خود را از ما برتر نبینید و..
من همچنان براین باورم که در کل دستگاه دیپلماسی ایران هیچکس نیست که کلیله و دمنه ، شاهنامه ، سیاست نامه ،تاریخ بیهقی، اسکندر نامه و... را خوانده باشد و چیزی از نحوه ی معامله با دوست و دشمن فراگرفته باشد.
البته این تجربه ی زیسته ی ما در تمام ساحات زندهگی است سرزمینی که معادن و منابع بسیار متعدد و متنوع از جنس گیتیک و مینوک دارد و همچنان در فقر است ....
#محسن_یارمحمدی
دانش آموختهی دکتری زبان و ادبیات فارسی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
- چین و منافعاش
حدود هشتصد سال پیش نظامی گنجه ای در اسکندرنامه اش ابیاتی اینگونه در وصف چینیان و چین می آورد که البته برخی از آنها را حذف کرده ام؛
ز چینی به جز چینابرو مخواه
ندارند پیمان مردم نگاه
سخن راست گفتند پیشینیان
که؛ عهد و وفا نیست در چینیان
همه تنگ چشمی پسندیدهاند
فراخی به چشم کسان دیدهاند
وگر نه پس از آنچنان آشتی
ره خشمناکی چه برداشتی
در آن دوستی جستن اول چه بود
وزین دشمنی کردن آخر چه سود
مرا دل یکی بود و پیمان یکی
درستی فراوان و قول اندکی
خبر نی که مهر شما کین بود
دل ترک چین پر خم و چین بود
اگر ترک چینی وفا داشتی
جهان زیر چین قبا داشتی
مرا بسته عهد کردی چو دیو
به بدعهدی اکنون برآری غریو....
این ابیات در نگاه اول شرح حال ملت ایران است. ملتی که مقدراتش در دست عدهای غالبا بی چهره افتاده و تدبیر تقدیراتش در داخل و خارج چنان است که اصلا نیازی به توضیح نیست..
این ابیات می تواند در آغاز تشفی خاطری باشد برای دل و جانهای سوخته. اینکه نظامی هشتصد سال پیش نکته ای دوهزار و سیصد ساله را فاش می کند و شهرت چین و چینیان را در پیمان شکنی و تزویر و... می داند در جای خود قابل توجه است. اما مسالهای که عمیق است و اتفاقا آن است که باید مورد توجه قرار بگیرد و درسها از آن بیاموزیم در جای دیگر این حکایت است؛
انسانی خردمند تر است که بزرگترین معلمش دشمنش باشد.
به این شرح که می نویسم؛
به اصل داستان مراجعه کنید و لذت ببرید. اسکندر که بر بزرگترین امپرطوری جهان چیره شده و هند را تصاحب کرده و... به سراغ چین می رود. خاقان چین در خلوت و جلوت با خود و دستوران خود دهها شیوه ی رویارویی با اسکندر را محک می زند تا منافع خود و کشورش را حفظ کند. سفیران می فرستد و پیغامها و پسغامها به انواع جنگ فکر میکند و به انواع تسلیم و به گونه های گریز و شیوه های ستیز و... نهایتا خود در هیأت یک سفیر به دربار اسکندر می رود و پس از سنجیدن امور با ترفندی پراز دقت خود می ماند و اسکندر... در این دیدار فاش میکند که خود، خاقان چین است.. کفتگو و مذاکره برای رسیدن به اهداف شروع می شود.
به گمان من در تمام دستگاه دیپلماسی ایران یک نفر وجود ندارد که بتواند با شیوه ها و ترفندهای مذاکره ی فیالبداههی خاقان چین، کاری را پیش ببرد و البته که معلوم است در این سازمان دادن به مذاکرات، ذهن و دل نظامی است که دارد کار میکند ... خلاصه خاقان چین چنان اسکندر را مبهوت و مقهور و مات می کند که حد ندارد. چندین عهد و پیمان لفظی و مکتوب از او میگیرد. خراج هفت ساله را به یک سال تقلیل میدهد . خودش پادشاه منصوب باقی می ماند مردمانش از خطر فقر و قتل و.. نجات می یابند و... او در ظاهرشکست می خورد اما بزرگترین شکست اسکندر و پیروزی خود و ملتش را رقم میزند..
و اما فردا... پگاه فردا دیده بانان به اسکندر خبر می دهند سپاهی مهیب رو به لشکرگاه رومیان دارد. لشکری که در باد عهد دوش هفته و غافل وار به شب چره نشسته و حال منگ و مست است و طبعا توان جنگ ندارد..
غلغله در سپاه اسکندر می افتد و اسکندر خشمگین دهان به مذمت چین و چینیان باز می کند و ایشان را فرو میکوبد و آماده ی رزم میشود اما باز اینجا یک پیروزی دیگر برای چین و شکستی دیگر برای روم اتفاق می افتد وقتی دو سپاه روبروی هم صف می آرایند و سخنان اسکندر در سرزنش و خوارداشت چینیان تمام میشود. خاقان چین باز ورق را برمیگرداند و برگه ای رومی شود که موجب برترشدن جایگاه چینیان و غرور مضاعف ایشان می شود.
خاقان به نرمی اسکندر جوان را مورد خطاب قرار میدهد. اسکندری که سری پر ز باد دارد و آنچنان تشنه ی قدرت است که سیاستی جز قهر نمیفهمد. خاقان میگوید: نگران نباش ما بر همان عهدی که بستیم هستیم فقط خواستم به تو و سپاهیانت نشان دهم که ما چنین سپاه آماده ای برای نبرد داریم سپاهی که هیبتش کل اردوی شما را لرزاند تا گمان نکنید از ترس چنان عهدی را بستهایم و خود را از ما برتر نبینید و..
من همچنان براین باورم که در کل دستگاه دیپلماسی ایران هیچکس نیست که کلیله و دمنه ، شاهنامه ، سیاست نامه ،تاریخ بیهقی، اسکندر نامه و... را خوانده باشد و چیزی از نحوه ی معامله با دوست و دشمن فراگرفته باشد.
البته این تجربه ی زیسته ی ما در تمام ساحات زندهگی است سرزمینی که معادن و منابع بسیار متعدد و متنوع از جنس گیتیک و مینوک دارد و همچنان در فقر است ....
#محسن_یارمحمدی
دانش آموختهی دکتری زبان و ادبیات فارسی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشت_روز (جام جهانی فوتبال)
- چرا مسی ، مارادونا نمیشود؟
- یا راز مارادونا
نخستین و شاید درست ترین پاسخ به این پرسش این است که؛ جان هستی همین است یکگانهگی هر انسان.
هرانسانی در عین همانندی های گاه عجیب غریب با دیگری و دیگران، یک فردیت جوهری دارد این فردیت و خاصیت جز ناموس هستی است. این تمایزها و تفاوتها روح عالم بویژه عالم انسانی است. تلاش برای نفی، نادیدن و کنار نهادن این تفاوت ها قیامی ابلهانه علیه هستی است.و آنانکه تلاش میکنند انسانها را به یک قالب درآورند و همه را یک شکل کنند هیچ بویی از خلقت رحمانی و پرمهربانی هستی نبردهاند و تن و جان را به خدمت ابلیس و شیطان سپردهاند که از قضا او نیز ناپذیرای تفاوتها و تمایزها بود و شاید همین ریشه ی خودبرتربینی اش میشد و باقی قضایا
اما پاسخ دیگر را در زندگی عادی یک انسان دارای گوشت و پوست و استخوان و عصب و.. باید جست
به گمان بسیاری #لئومسی موفقترین بازیکن تمام ادوار تاریخ فوتبال جهان - در سطح ملی و باشگاهی - است و خواهد بود. مجموعه ی حدنصابهای جنون آمیزش در کنار مجموعه جامها و مقامهای ریز و درشت از او فوتبالیستی ساخته است که بعید است کسی به حوالی این قله نیز نزدیک شود چه برسد به فتحش..
در کنار اینهمه توانایی، افتخار، ثروت و شهرت فراافسانهای، مسی انسانی بسیار کم حاشیه است او مرد خانواده است چه در مقام فرزند چه در مقام همسر یا پدر، او جز یک جنجال مالیاتی چیز دیگری نداشته، او در برخورد با زنان بسیار احترام آمیز رفتار کرده، در حد امکان دست گیر و حرمت نگه دار پیشکسوتانش بوده است از رونالدینهو تا مارادونا، گویا پر کارهای نیک برای کشورش دست به خیر هم هست، او در زمین بازی هم بیش از سایر همالان مراعی اخلاق ورزشی بوده است. غالبا سر در کار خویش داشته و اهل گذشت بوده. در بیش از ۱۸/۱۷ سال در اوج بودن شما هفده هجده رفتار ناشی از خشم یا تحقیر و توهین و...از او به یاد ندارید. او زیاد پا پی داوران نمیشود با کمپانی معیب فیفا هم کلکلی ندارد و.. به تمام معنا حرفه ای است.تمام اینها و جز اینها او را موفق ترین فوتبالیست تاریخ کرده است اما موفق ترین در ذهن مردم جهان به معنای بزرگترین، محبوبترین یا دلچسبترین نیست چرا که بسیاری از مردم جهان و حتا طرفداران پروپا قرص مسی هنوز دل در گرو جادوی افسونگری دگر دارند؛ #دیهگو_آرماندو_مارادونا.. و چرا؟!
قبلا هم نوشتهام؛ انسان، ذاتا آنهمه مثبت بودن مسی را پس میزند و روحیه ی دیونیزوسی مارادونا را در نهان می ستاید هرچند خودش نیز اهل آن بی پروایی ها نباشد
مارادونا از یک سو #دست_خدا را با خویش داشت و از سوی دیگر پای در محافل مافیای ناپل میگذاشت. گاه میلیون دلار می بخشید و گاه درمانده ی چند دلار بود. هرازگاه دختری یا پسری ادعا میکرد فرزند اوست.در زمین فوتبال معجزه میکرد و یک ملت( آرژانتین) را در برابر کثیف ترین حکومت تاریخ ( انگلستان ) غرور میبخشید و یک شهر مرده را ( ناپل دهه ی هشتاد) را یک تنه زنده میکرد. اما مقابل همان مافیای فیفا می ایستاد و کل دستگاه پسرخوب پسند فیفا را به سخره میگرفت و حافظوار نشان میداد و عیان میکرد که؛
میخور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری همه تزویر میکنند
او در پس چهره ی متشخص عصاقورت داده های فیفا که پیر خوبشان پله بود. مافیای فاسدی را می دید که میلیونها دلار از پول مردم جهان را در راههای نامشروع خویش صرف میکنند، رشوه میدهند و میستانند و.. همچنان چهرهشان پاک و پاکیزه است چرا که پول دارند، رسانه دارند ، قدرت هم و.. مهمتر از همه توانایی ریاکاری و مردم فریبی هم.. و مارادونا یاغی برآمده از کوچههای غرق فقر و فساد بوئینس آیرس بود(همین است که ناپل سرزمین رویایی اوست نه لندن متشخص و حتا بارسلونای شیک)او از قعر جهنم فقر و در تلاشی نابودکننده خود را چنان بالا برد تا تفی شود بر چهره ی تمام ریاکاران جهان..و همین بود که تا بود مورد بی توجهی فیفا بود و حذف دردناکش به بهانه ی دوپینگ انتقامی بود که فیفای متظاهر از او و آرژانتین گرفت
آری ماردونا در کنار آن همه توانایی فوتبالی که ممکن است کسی به آنها دست یابد بیانگر ابعاد جذاب (تیره یا روشن)وجود ما انسانها هم بود
ما در کارهای مثلن منفی او ارضا و اقناع بخشهایی از وجود خودمان را میدیدیم که به هر دلیل امکان تحقششان را نداشتیم. ترس، اعتقاد، نداشتن امکان و..مانع اجرای بسیاری از خواسته های ماست اما این خواستههای قدرتمند در ما هستند و چون آیینه ای بیابند خود را در آن میبینند و البته لذت هم میبرند.
سراپا مثبت بودن و سربه راهزیستن و..چیزی نیست که مورد پسند یک #انسان_واقعی باشد.
ادامه 👇👇
@niyazestanbarani
- چرا مسی ، مارادونا نمیشود؟
- یا راز مارادونا
نخستین و شاید درست ترین پاسخ به این پرسش این است که؛ جان هستی همین است یکگانهگی هر انسان.
هرانسانی در عین همانندی های گاه عجیب غریب با دیگری و دیگران، یک فردیت جوهری دارد این فردیت و خاصیت جز ناموس هستی است. این تمایزها و تفاوتها روح عالم بویژه عالم انسانی است. تلاش برای نفی، نادیدن و کنار نهادن این تفاوت ها قیامی ابلهانه علیه هستی است.و آنانکه تلاش میکنند انسانها را به یک قالب درآورند و همه را یک شکل کنند هیچ بویی از خلقت رحمانی و پرمهربانی هستی نبردهاند و تن و جان را به خدمت ابلیس و شیطان سپردهاند که از قضا او نیز ناپذیرای تفاوتها و تمایزها بود و شاید همین ریشه ی خودبرتربینی اش میشد و باقی قضایا
اما پاسخ دیگر را در زندگی عادی یک انسان دارای گوشت و پوست و استخوان و عصب و.. باید جست
به گمان بسیاری #لئومسی موفقترین بازیکن تمام ادوار تاریخ فوتبال جهان - در سطح ملی و باشگاهی - است و خواهد بود. مجموعه ی حدنصابهای جنون آمیزش در کنار مجموعه جامها و مقامهای ریز و درشت از او فوتبالیستی ساخته است که بعید است کسی به حوالی این قله نیز نزدیک شود چه برسد به فتحش..
در کنار اینهمه توانایی، افتخار، ثروت و شهرت فراافسانهای، مسی انسانی بسیار کم حاشیه است او مرد خانواده است چه در مقام فرزند چه در مقام همسر یا پدر، او جز یک جنجال مالیاتی چیز دیگری نداشته، او در برخورد با زنان بسیار احترام آمیز رفتار کرده، در حد امکان دست گیر و حرمت نگه دار پیشکسوتانش بوده است از رونالدینهو تا مارادونا، گویا پر کارهای نیک برای کشورش دست به خیر هم هست، او در زمین بازی هم بیش از سایر همالان مراعی اخلاق ورزشی بوده است. غالبا سر در کار خویش داشته و اهل گذشت بوده. در بیش از ۱۸/۱۷ سال در اوج بودن شما هفده هجده رفتار ناشی از خشم یا تحقیر و توهین و...از او به یاد ندارید. او زیاد پا پی داوران نمیشود با کمپانی معیب فیفا هم کلکلی ندارد و.. به تمام معنا حرفه ای است.تمام اینها و جز اینها او را موفق ترین فوتبالیست تاریخ کرده است اما موفق ترین در ذهن مردم جهان به معنای بزرگترین، محبوبترین یا دلچسبترین نیست چرا که بسیاری از مردم جهان و حتا طرفداران پروپا قرص مسی هنوز دل در گرو جادوی افسونگری دگر دارند؛ #دیهگو_آرماندو_مارادونا.. و چرا؟!
قبلا هم نوشتهام؛ انسان، ذاتا آنهمه مثبت بودن مسی را پس میزند و روحیه ی دیونیزوسی مارادونا را در نهان می ستاید هرچند خودش نیز اهل آن بی پروایی ها نباشد
مارادونا از یک سو #دست_خدا را با خویش داشت و از سوی دیگر پای در محافل مافیای ناپل میگذاشت. گاه میلیون دلار می بخشید و گاه درمانده ی چند دلار بود. هرازگاه دختری یا پسری ادعا میکرد فرزند اوست.در زمین فوتبال معجزه میکرد و یک ملت( آرژانتین) را در برابر کثیف ترین حکومت تاریخ ( انگلستان ) غرور میبخشید و یک شهر مرده را ( ناپل دهه ی هشتاد) را یک تنه زنده میکرد. اما مقابل همان مافیای فیفا می ایستاد و کل دستگاه پسرخوب پسند فیفا را به سخره میگرفت و حافظوار نشان میداد و عیان میکرد که؛
میخور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری همه تزویر میکنند
او در پس چهره ی متشخص عصاقورت داده های فیفا که پیر خوبشان پله بود. مافیای فاسدی را می دید که میلیونها دلار از پول مردم جهان را در راههای نامشروع خویش صرف میکنند، رشوه میدهند و میستانند و.. همچنان چهرهشان پاک و پاکیزه است چرا که پول دارند، رسانه دارند ، قدرت هم و.. مهمتر از همه توانایی ریاکاری و مردم فریبی هم.. و مارادونا یاغی برآمده از کوچههای غرق فقر و فساد بوئینس آیرس بود(همین است که ناپل سرزمین رویایی اوست نه لندن متشخص و حتا بارسلونای شیک)او از قعر جهنم فقر و در تلاشی نابودکننده خود را چنان بالا برد تا تفی شود بر چهره ی تمام ریاکاران جهان..و همین بود که تا بود مورد بی توجهی فیفا بود و حذف دردناکش به بهانه ی دوپینگ انتقامی بود که فیفای متظاهر از او و آرژانتین گرفت
آری ماردونا در کنار آن همه توانایی فوتبالی که ممکن است کسی به آنها دست یابد بیانگر ابعاد جذاب (تیره یا روشن)وجود ما انسانها هم بود
ما در کارهای مثلن منفی او ارضا و اقناع بخشهایی از وجود خودمان را میدیدیم که به هر دلیل امکان تحقششان را نداشتیم. ترس، اعتقاد، نداشتن امکان و..مانع اجرای بسیاری از خواسته های ماست اما این خواستههای قدرتمند در ما هستند و چون آیینه ای بیابند خود را در آن میبینند و البته لذت هم میبرند.
سراپا مثبت بودن و سربه راهزیستن و..چیزی نیست که مورد پسند یک #انسان_واقعی باشد.
ادامه 👇👇
@niyazestanbarani
ادامه #یادداشت_روز 👆👆👆👆
#راز_مارادونا
نکتهی آخر اینکه ما ایرانیان نیز در اسطوره و تاریخمان با همین گونه انسانها بیشتر همدلی کردهایم. در شاهنامهی سترگ شخصیتهای بسیار پاک و باشکوه و دوست داشتنی مانند سیاوش و کیخسرو و حتا اسفندیار داریم که بی نظیرند بی نظیر ... اما ملت ما ضمن پاسداشت و احترام بی همانند نسبت به ایشان اگر قرار باشد کسی را برگزینند رستم را برمیگزینند؛ یک #تمامن_انسان..
کسی که از یک سو #دست_مهر را با خویش دارد و از دگر سو اهل نیرنگ هم هست هرچند این نیرنگ زمینهساز کشتن خود آیندهاش ( سهراب ) شود.
اما یک فرق بسیار بزرگ میان این تاریخ و اسطوره با آن تاریخ هست. یک فرق بسیار بسیار دردناک و تراژیک ...
در فوتبال جهان هرچند مرده ی مارادونا هنوز مغضوب محافل رسمی است و پله عاقبت به خیر است اما در ایران ما، هردو طیف این انسانها، در اصطلاح عاقبت به خیر نیستند سرنوشت غریب #کی_سیاوش، فرزندش #کی_خسرو و.. اسفندیار همانقدر دردناک و استخوانسوز است که سرنوشت رستم دستان..
این است که من معتقدم اتفاقا برعکس آنچه غربی ها به ما یاد دادند اتفاقا #تراژدی زاییده ی زیست ایرانی است منتها در کانتکسی چنان بزرگ که دیدنش جز برای اهل سلوک در این سرزمین ممکن نیست. باری ما ایرانیان تراژدی را در پهنه ای به ژرفای اسطوره و تاریخ زیسته ایم و میزیایم و... در این البته رازی است دردآلود است و نه فخری یا غروری و...
#محسن_یارمحمدی
دانش آموختهی دکتری زبان و ادبیات فارسی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#راز_مارادونا
نکتهی آخر اینکه ما ایرانیان نیز در اسطوره و تاریخمان با همین گونه انسانها بیشتر همدلی کردهایم. در شاهنامهی سترگ شخصیتهای بسیار پاک و باشکوه و دوست داشتنی مانند سیاوش و کیخسرو و حتا اسفندیار داریم که بی نظیرند بی نظیر ... اما ملت ما ضمن پاسداشت و احترام بی همانند نسبت به ایشان اگر قرار باشد کسی را برگزینند رستم را برمیگزینند؛ یک #تمامن_انسان..
کسی که از یک سو #دست_مهر را با خویش دارد و از دگر سو اهل نیرنگ هم هست هرچند این نیرنگ زمینهساز کشتن خود آیندهاش ( سهراب ) شود.
اما یک فرق بسیار بزرگ میان این تاریخ و اسطوره با آن تاریخ هست. یک فرق بسیار بسیار دردناک و تراژیک ...
در فوتبال جهان هرچند مرده ی مارادونا هنوز مغضوب محافل رسمی است و پله عاقبت به خیر است اما در ایران ما، هردو طیف این انسانها، در اصطلاح عاقبت به خیر نیستند سرنوشت غریب #کی_سیاوش، فرزندش #کی_خسرو و.. اسفندیار همانقدر دردناک و استخوانسوز است که سرنوشت رستم دستان..
این است که من معتقدم اتفاقا برعکس آنچه غربی ها به ما یاد دادند اتفاقا #تراژدی زاییده ی زیست ایرانی است منتها در کانتکسی چنان بزرگ که دیدنش جز برای اهل سلوک در این سرزمین ممکن نیست. باری ما ایرانیان تراژدی را در پهنه ای به ژرفای اسطوره و تاریخ زیسته ایم و میزیایم و... در این البته رازی است دردآلود است و نه فخری یا غروری و...
#محسن_یارمحمدی
دانش آموختهی دکتری زبان و ادبیات فارسی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان
#یادداشت_روز
#روزجهانی_معلم_و...
من سالهاست در کسوت معلمی زندگی میکنم و برخی عزیزان لطف داشتند و این دو سه روز تبریکاتی گفتند و اظهار محبت کردند.
نتوانستم یادداشت کوتاهی دراین باره ننویسم.
نخست اینکه هرگز خود را معلم ندانسته ام و بیشتر جستجوگری بوده ام در طلب دانش و بینش ، همیشه شاگردی بوده ام که زنده بودن واقعی ام را در یادگیری های تازه و دریافتهای نو تعریف کرده ام و در این میان گاه این دانشها یا آگاهی ها و دریافتها را برای عزیزانم به اشتراک گذارده ام. و شاهدش تمام همراهاني هستند که سالهاست در مقام استاد و شاگرد مرا بیش و کم میشناسند.
بسیاری از ایشان این جمله را بارها از من شنیده اند که متهم ردیف اول در وضع پیش آمده برای ایران را #معلمان دانسته ام و خواهان اشد مجازات برای ایشانم و خود را البته نخستین داوطلب میدانم .
از نقش پدران و مادران ،از نقش صداوسیمای تباه و ... نمیگذرم اما همیشه گفته ام و البته دیده ام که نقش معلم در به مسیر انداختن متعلم چقدر بزرگ است . چه به راه رستگاری و چه در کژراهه ی سیاهکرداری..
برای ناتوانی معلمان در به حرکت انداختن شاگردان البته دلایل فراوان است و اصلی ترینش #فقر است.
فقر مادی که به گونه ای عمدی به طبقه ی فرهنگیان ( در تمام سطوح و اشکال) بصورت برنامه ریزی شده تحمیل میشود از همین مصایب است . غالب معلمان آ.پ ، معلمان دانشگاه، معلمان موسیقی ، معلمان همه ی رشته های فلسفی و هنری و.. در جامعه ای زندگی میکنند که به دست واسطه گرها و دلالها مدیریت میشود .
جنس فرهنگ و فکر و هنر اساسا از جنس تولید است و تولید در جامعه ای که مدیرانش دلال اند ،منفور است.
پخته خواری و زیست انگل وار هدف غایی دلال است و البته که باید سازوکار جامعه را طوری شکل بدهد که کسی به فکر تولید نباشد این است که در جامعه ی ما تمام تولیدکنندگان سیاه روز میشوند اما دلالها فرمانروا و کامروا..
طبعا زیرساخت تولیدات کشاورزی و صنعتی و .. تولید علم و اندیشه است ، کاری که باید بنایش در دبستانها و دانشگاهها گذاشته شود و میبینیم معلمی که هم از نظر مادی فقیر است و هم از نظر فکری ،کارش نهایتا میشود دلالی یک سری اطلاعات تباه، که نه به درد دنیا میخورد نه آخرت ، و البته که به درد دلالهای کنکور و غربیانی که نیازمند کارگران پر اطلاعات فنی و علمی هستند میخورد.
آنچه در مدارس و دانشگاهها تحمیل میشود به بچه های ما مشتی یاوه گویی پریشان است که نه مهارت زندگی ایجاد میکند نه توانایی جسمانی و علمانی و حکمانی پدید میاورد . حتا حفظ و به خاطر سپردن بهترین نکات علمی و تربیتی و اخلاقی راه بجایی نمیبرد و به پفی فرومی میرد اگر توام با ایجاد روحیه ی #نه_گفتن نباشد.
نقد و تحلیل در واقع ایجاد مهارت نه گفتن هاست به کاستی ها وگسترش دادن درستی ها
اگر جامعه ی ما در قامت شخص یا اجتماع دارد درجا میزند دقیقا بدین سبب است که معلمان نتوانسته اند نسلی مطالبه گر آنهم در مسیرهای علمانی_حکمانی پدید آورند.
و البته که گفتمان مسلط این عرصه ها وقتی مبتنی بر عبودیت است و چنین چیزهایی را نمیپسندد .
علت ستیز صدها ساله ی فقیهان با عارفان در همین ظریفه نهفته است . فقیه از چهارچوب حرف میزند عارف از راه. فقیه مدرسه از صلبیت و قطعیت میگوید و عارف از سیر و سلوک . یکی ماندن است دیگری رفتن ،یکی واسطه است و دلال ،دیگری مولد است و فعال.
فقیه از عابد میگوید و عبودیت ، عارف از عاشق میگوید و عشوقیت ..
و نگاه حاکم بر تمام جنبه های این مملکت دهه هاست نگاهی فقیهانه ی متکی بر ظاهر است.
هرچند بنظرم ترکیب ولی_فقیه میخواسته بعد ولایت باطنی و مفهوم حرکت و سلوک را بگنجاند در این سازه... اما نتیجه و آنچه که عیان است چه حاجت به بیان است؟
باری سخنم این بود. مدتها به ما میگفتند: به گرسنگان ماهی ندهید، ماهی گیری یاد بدهید. یکی دو دهه نشئه ی این سخن بودیم در حالیکه باز کلاه دیگری سرمان میگذاشتند بزرگتر از قبل ، این حرف استوار به یک پیش فرض از دوره ی شکار است پیش فرض اینکه ماهی هست و تو باید مهارت ماهیگری داشته باشی، در حالیکه هیچ ماهی ای وجود نداشت . باید به ما میگفتند نه ماهی بده نه ماهیگیری یاد بده تو باید راه پرورش ماهی را یادبگیری ...
کاری که البته الان نیز به کار نمی آید چون کسانی کامیاب می شوند این روزها که راه #ساختن_ماهی را کشف کرده اند..
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazrestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#روزجهانی_معلم_و...
من سالهاست در کسوت معلمی زندگی میکنم و برخی عزیزان لطف داشتند و این دو سه روز تبریکاتی گفتند و اظهار محبت کردند.
نتوانستم یادداشت کوتاهی دراین باره ننویسم.
نخست اینکه هرگز خود را معلم ندانسته ام و بیشتر جستجوگری بوده ام در طلب دانش و بینش ، همیشه شاگردی بوده ام که زنده بودن واقعی ام را در یادگیری های تازه و دریافتهای نو تعریف کرده ام و در این میان گاه این دانشها یا آگاهی ها و دریافتها را برای عزیزانم به اشتراک گذارده ام. و شاهدش تمام همراهاني هستند که سالهاست در مقام استاد و شاگرد مرا بیش و کم میشناسند.
بسیاری از ایشان این جمله را بارها از من شنیده اند که متهم ردیف اول در وضع پیش آمده برای ایران را #معلمان دانسته ام و خواهان اشد مجازات برای ایشانم و خود را البته نخستین داوطلب میدانم .
از نقش پدران و مادران ،از نقش صداوسیمای تباه و ... نمیگذرم اما همیشه گفته ام و البته دیده ام که نقش معلم در به مسیر انداختن متعلم چقدر بزرگ است . چه به راه رستگاری و چه در کژراهه ی سیاهکرداری..
برای ناتوانی معلمان در به حرکت انداختن شاگردان البته دلایل فراوان است و اصلی ترینش #فقر است.
فقر مادی که به گونه ای عمدی به طبقه ی فرهنگیان ( در تمام سطوح و اشکال) بصورت برنامه ریزی شده تحمیل میشود از همین مصایب است . غالب معلمان آ.پ ، معلمان دانشگاه، معلمان موسیقی ، معلمان همه ی رشته های فلسفی و هنری و.. در جامعه ای زندگی میکنند که به دست واسطه گرها و دلالها مدیریت میشود .
جنس فرهنگ و فکر و هنر اساسا از جنس تولید است و تولید در جامعه ای که مدیرانش دلال اند ،منفور است.
پخته خواری و زیست انگل وار هدف غایی دلال است و البته که باید سازوکار جامعه را طوری شکل بدهد که کسی به فکر تولید نباشد این است که در جامعه ی ما تمام تولیدکنندگان سیاه روز میشوند اما دلالها فرمانروا و کامروا..
طبعا زیرساخت تولیدات کشاورزی و صنعتی و .. تولید علم و اندیشه است ، کاری که باید بنایش در دبستانها و دانشگاهها گذاشته شود و میبینیم معلمی که هم از نظر مادی فقیر است و هم از نظر فکری ،کارش نهایتا میشود دلالی یک سری اطلاعات تباه، که نه به درد دنیا میخورد نه آخرت ، و البته که به درد دلالهای کنکور و غربیانی که نیازمند کارگران پر اطلاعات فنی و علمی هستند میخورد.
آنچه در مدارس و دانشگاهها تحمیل میشود به بچه های ما مشتی یاوه گویی پریشان است که نه مهارت زندگی ایجاد میکند نه توانایی جسمانی و علمانی و حکمانی پدید میاورد . حتا حفظ و به خاطر سپردن بهترین نکات علمی و تربیتی و اخلاقی راه بجایی نمیبرد و به پفی فرومی میرد اگر توام با ایجاد روحیه ی #نه_گفتن نباشد.
نقد و تحلیل در واقع ایجاد مهارت نه گفتن هاست به کاستی ها وگسترش دادن درستی ها
اگر جامعه ی ما در قامت شخص یا اجتماع دارد درجا میزند دقیقا بدین سبب است که معلمان نتوانسته اند نسلی مطالبه گر آنهم در مسیرهای علمانی_حکمانی پدید آورند.
و البته که گفتمان مسلط این عرصه ها وقتی مبتنی بر عبودیت است و چنین چیزهایی را نمیپسندد .
علت ستیز صدها ساله ی فقیهان با عارفان در همین ظریفه نهفته است . فقیه از چهارچوب حرف میزند عارف از راه. فقیه مدرسه از صلبیت و قطعیت میگوید و عارف از سیر و سلوک . یکی ماندن است دیگری رفتن ،یکی واسطه است و دلال ،دیگری مولد است و فعال.
فقیه از عابد میگوید و عبودیت ، عارف از عاشق میگوید و عشوقیت ..
و نگاه حاکم بر تمام جنبه های این مملکت دهه هاست نگاهی فقیهانه ی متکی بر ظاهر است.
هرچند بنظرم ترکیب ولی_فقیه میخواسته بعد ولایت باطنی و مفهوم حرکت و سلوک را بگنجاند در این سازه... اما نتیجه و آنچه که عیان است چه حاجت به بیان است؟
باری سخنم این بود. مدتها به ما میگفتند: به گرسنگان ماهی ندهید، ماهی گیری یاد بدهید. یکی دو دهه نشئه ی این سخن بودیم در حالیکه باز کلاه دیگری سرمان میگذاشتند بزرگتر از قبل ، این حرف استوار به یک پیش فرض از دوره ی شکار است پیش فرض اینکه ماهی هست و تو باید مهارت ماهیگری داشته باشی، در حالیکه هیچ ماهی ای وجود نداشت . باید به ما میگفتند نه ماهی بده نه ماهیگیری یاد بده تو باید راه پرورش ماهی را یادبگیری ...
کاری که البته الان نیز به کار نمی آید چون کسانی کامیاب می شوند این روزها که راه #ساختن_ماهی را کشف کرده اند..
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazrestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹