Forwarded from محسن یارمحمدی
#یادداشت_روز
#میوه_های_مدیریت_آقایان
#زرنگ_پروری
۱- همسرم مبلغی پول پس انداز کرده بود تا پس از عید اتومبیلی بخرد.
به بهار که رسیدیم ارزش پول پس انداز شده ی او نصف شده بود.
یعنی دسترنج ما که در اثر #کار حاصل شده بود و در بانکهای جمهوری اسلامی به امانت گذاشته شده بود بیش از نیمی از ارزشش را از دست داده بود.
به عبارت دیگر مجموعه ی #حاکمیت نتواسته بود از حاصل عمر شهروندانش پاسداری کند. کاری که نخستین وظیفه ی قدرتمندانی است که ملت #قدرتشان را بدیشان تفویض کرده اند.
به چند هفته نیمی از محصول زحمت ما به قول قرآن #هباءمنثورا شد گویا ما کافرانیم و تاوان سیئه یا سیئاتی را میدهیم...
۲- این حرفها را برای کسی میگفتم که درآمد :
خب شما #زرنگ نیستی دراین روزگار آدم باید زرنگ باشد. اگر شما در اسفند ماه پولت را میدادی طلا یا دلار الان نه تنها قدرت دارایی ات کم نشده بود که بیشتر هم شده بود...
۳- نشستم و فکر کردم :
شگفتا محصول چند دهه مدیریت آقایان شده است #زرنگ_پروری
به چه معنا؟!
الف) باید همه ی ذهنت را تیز کنی و بوبکشی که ببینی سمت و سوی جامعه و.. چیست، باد از کجا میوزد و..بعد زودتر بروی و پرچمت را آن طرف علم کنی تا بادی بوزد به پرچمت..
کسی که در این وادی غرق است هرگز دغدغه ی #دین نخواهد داشت چون دنیا مطمح نظر اوست و چنان غرق در کشف جریانهای مالی است که حالی برای معنویت در وجودش نخواهد ماند و نتیجتا جامعه ای داریم #معاش_اندیش که شب و روز همه غرق در رصد امور مادی است.. وما یکی از چند کشور دارای حکومت دینی در صدر #دنیااندیشان قرار میگیریم و مصداق تمام آیاتی میشویم که #یحبون الحیاة الدنیا..
ب) همه مثل دسته ی اول شامه ی تیز ندارند مثلا نمیدانند #ترامپ_ملعون قرار است چه کند.
اما برخی یکماه قبل دقیقا در جریان امور هستند اینان #واصلانند. هرچه دارند و ندارند(؟!) میدهند دلار، سکه، اتومبیل و انواع ثبت سفارشها(چندین میلیارد دلار) و انبار میکنند در جاهای امن...
اینان #زرنگهای_گنده اند درحالیکه دسته ی اول #خرده_زرنگهای جامعه اند..
پ) بعد ما میمانیم اکثریت #مستضعف جامعه ( درمعنای قرآنی اش) از آن رو که بیشتر در پی #دینیم و به #حاکمیتی_مدعی_دین اعتماد کرده ایم
ازآن رو که #زرنگ نیستیم
وشاید به همین دلیل است که ما نقشی در #ضعف خویش داریم
چون #مستضَعَف یم و در واقع #طلب_شده تا #ضعیف بمانیم.
در تعریف قرآن ما #فاعل #ضعف نیستیم عده ای طلب کرده اند تا ما #مفعول #ضعف شویم..
الحمدلله اولا و آخرا...
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#میوه_های_مدیریت_آقایان
#زرنگ_پروری
۱- همسرم مبلغی پول پس انداز کرده بود تا پس از عید اتومبیلی بخرد.
به بهار که رسیدیم ارزش پول پس انداز شده ی او نصف شده بود.
یعنی دسترنج ما که در اثر #کار حاصل شده بود و در بانکهای جمهوری اسلامی به امانت گذاشته شده بود بیش از نیمی از ارزشش را از دست داده بود.
به عبارت دیگر مجموعه ی #حاکمیت نتواسته بود از حاصل عمر شهروندانش پاسداری کند. کاری که نخستین وظیفه ی قدرتمندانی است که ملت #قدرتشان را بدیشان تفویض کرده اند.
به چند هفته نیمی از محصول زحمت ما به قول قرآن #هباءمنثورا شد گویا ما کافرانیم و تاوان سیئه یا سیئاتی را میدهیم...
۲- این حرفها را برای کسی میگفتم که درآمد :
خب شما #زرنگ نیستی دراین روزگار آدم باید زرنگ باشد. اگر شما در اسفند ماه پولت را میدادی طلا یا دلار الان نه تنها قدرت دارایی ات کم نشده بود که بیشتر هم شده بود...
۳- نشستم و فکر کردم :
شگفتا محصول چند دهه مدیریت آقایان شده است #زرنگ_پروری
به چه معنا؟!
الف) باید همه ی ذهنت را تیز کنی و بوبکشی که ببینی سمت و سوی جامعه و.. چیست، باد از کجا میوزد و..بعد زودتر بروی و پرچمت را آن طرف علم کنی تا بادی بوزد به پرچمت..
کسی که در این وادی غرق است هرگز دغدغه ی #دین نخواهد داشت چون دنیا مطمح نظر اوست و چنان غرق در کشف جریانهای مالی است که حالی برای معنویت در وجودش نخواهد ماند و نتیجتا جامعه ای داریم #معاش_اندیش که شب و روز همه غرق در رصد امور مادی است.. وما یکی از چند کشور دارای حکومت دینی در صدر #دنیااندیشان قرار میگیریم و مصداق تمام آیاتی میشویم که #یحبون الحیاة الدنیا..
ب) همه مثل دسته ی اول شامه ی تیز ندارند مثلا نمیدانند #ترامپ_ملعون قرار است چه کند.
اما برخی یکماه قبل دقیقا در جریان امور هستند اینان #واصلانند. هرچه دارند و ندارند(؟!) میدهند دلار، سکه، اتومبیل و انواع ثبت سفارشها(چندین میلیارد دلار) و انبار میکنند در جاهای امن...
اینان #زرنگهای_گنده اند درحالیکه دسته ی اول #خرده_زرنگهای جامعه اند..
پ) بعد ما میمانیم اکثریت #مستضعف جامعه ( درمعنای قرآنی اش) از آن رو که بیشتر در پی #دینیم و به #حاکمیتی_مدعی_دین اعتماد کرده ایم
ازآن رو که #زرنگ نیستیم
وشاید به همین دلیل است که ما نقشی در #ضعف خویش داریم
چون #مستضَعَف یم و در واقع #طلب_شده تا #ضعیف بمانیم.
در تعریف قرآن ما #فاعل #ضعف نیستیم عده ای طلب کرده اند تا ما #مفعول #ضعف شویم..
الحمدلله اولا و آخرا...
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#شنبه_های_مثنوی
#نیایشهای_مثنوی
مثنوی کتاب #نیایش است
اگر نیایش غرق شدن در #طلب باشد وتمنای وصل #صراط_مستقیم_عشق سراسر مثنوی غرق این بیقراری است
مولانای بلخ و روم گهگاه درمثنوی سرفصلی بازمیکند بامطلع #مناجات؛
ای دهنده یْ قوت وتمکین وثبات
خلق را زین بی ثباتی ده نجات
اندرآن کاری که ثابت بودنی است
قایمی ده نفس را که منثنی است
در اوایل دفتر پنجم #خداوندگار از#الله میخواهد #یگانگی را نصیب جانهای اسیر پریشانی کند جانهایی که بین هزاران آرزو وتمنا سرگردان اند ونمیدانند خستگی وشکستگیشان به سبب همین پراگندگی است
گویا یک هدف داشتن یک سو بودن یک رو بودن انسان را تبدیل به نوری میکند که از همه ی چیزها میگذرد و چیزی نمیتواند آن را آلوده کند
درد انسان درد آلودگی است
روح وقتی اسیر تن میشود درواقع آلوده ی آن است وچقدر غریب است معنای #آلوده
به تعداد درگیریهای ذهنی آلودگیهای ما هم بیشتر است وحال خرابیهای ما نیز بیشتر
#حال جنسش ازاینجا نیست از وادی توحید است واینجا دیار ثنویت
جایی که نفس وجان را منثنی میکند
مولانا پیشتر گفته بود:
هرچه جز عشق خدای احسن است
گر شکرخواری است آن جان کندن است
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹🌹
#نیایشهای_مثنوی
مثنوی کتاب #نیایش است
اگر نیایش غرق شدن در #طلب باشد وتمنای وصل #صراط_مستقیم_عشق سراسر مثنوی غرق این بیقراری است
مولانای بلخ و روم گهگاه درمثنوی سرفصلی بازمیکند بامطلع #مناجات؛
ای دهنده یْ قوت وتمکین وثبات
خلق را زین بی ثباتی ده نجات
اندرآن کاری که ثابت بودنی است
قایمی ده نفس را که منثنی است
در اوایل دفتر پنجم #خداوندگار از#الله میخواهد #یگانگی را نصیب جانهای اسیر پریشانی کند جانهایی که بین هزاران آرزو وتمنا سرگردان اند ونمیدانند خستگی وشکستگیشان به سبب همین پراگندگی است
گویا یک هدف داشتن یک سو بودن یک رو بودن انسان را تبدیل به نوری میکند که از همه ی چیزها میگذرد و چیزی نمیتواند آن را آلوده کند
درد انسان درد آلودگی است
روح وقتی اسیر تن میشود درواقع آلوده ی آن است وچقدر غریب است معنای #آلوده
به تعداد درگیریهای ذهنی آلودگیهای ما هم بیشتر است وحال خرابیهای ما نیز بیشتر
#حال جنسش ازاینجا نیست از وادی توحید است واینجا دیار ثنویت
جایی که نفس وجان را منثنی میکند
مولانا پیشتر گفته بود:
هرچه جز عشق خدای احسن است
گر شکرخواری است آن جان کندن است
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹🌹
#نقد_حال یا؛
از #انسان به #سازمان به #ساختمان به #هیچستان
#یادداشتهای_پریشانی
نگاهی می اندازم به شیوه ی تحصیل علوم در صد سال و پیشتر . بعد دنبال میکنم تغییرات
حاصله ی روزگاری را که روزگار مدرن میگویند ( بماند که از نظر من، ما ایرانی ها بیشتر با فرمها و شکلهای مدرنیته محشور شده ایم مثلا میگوییم فلسفه اما معنایی را که فیلسوف مدرن غربی با آن زیسته اصلا نمی شناسیم. میگوییم مجلس و قانون و.. اما از نظر محتوا همان دارالشوری است به زعامت چند ریش سفید متنفذ و نهایتا کدخدا و ارباب ، ساختمان دادگستری داریم اما آنچه در آن جاری است جویهایی است که بوی نا میدهد ( حتما رفته اید در ساختمانهای قضایی) و میگوییم دانشگاه اما دانشگاه ما کجا و یونیورسیته ی آنها کجا ؟! )
که البته به خود همان یونیورسالیته ی غربی نیز هزار نقد و رد وارد است که بماند. و یکیش همینه که در نقد شیوه ی تحصیل علوم میگویم.
آموزش و تحصیل علم در قدیم یک نوع #بودن بوده است. یعنی خانواده از سر اجبار یا قانون یا رسم یا ... هر رانه ی بیرونی فرزند خود را نمی فرستاده مکتب ... پدر خانواده تحصیل علوم را یک ضرورت وجودی میپنداشته که نیروی کارش ( پسر ) یا ناموسش ( دختر ) را میفرستاده درس آموزی آنهم در جامعه ای بدوی که ذاتا هیچ نیازی به خواندن و نوشتن احساس نمی کرده چه برسد به تحصیل علم ... پس انصاف باید داد که آن خانواده ی دغدغه دار علم و بعدا این فرزند اگر پیگیر علم میشد و خواهان عالم شدن ، جزو نوادر بوده اند و آتشی در جان داشته اند که با کسب علم و بعدا و احیانا با تولید علم سامان میگرفته..
حال و در چنان شرایطی میبینیم #طلب_علم راه می افتاده در اطراف و اکناف جهان و نشان میجسته از سرآمدان و مهان تا نزد ایشان بنشیند و تلمذ کند..
آنچه در این شیوه بسیار جذاب است #انسان_محوری است این تویی که باید بروی آنهم نه به جایی مه نزد کسی. این بود که حتا تا شصت هفتاد سال پیش میگفتند فلانی مقدمات را با فلانی خوانده ، سیوطی را از فلان آموخته ، مثلا استاد فلسفه یا تفسیرش فلانی بوده و.. بدین قرار شاخصه ی #فردیت پررنگ میشده چون آن استاد جهان متن را جوری میدیده و آشکار میکرده که فلان استاد نه.. و این بود که اگر روح و جان متعلمی آرام نمیگرفت به درس استادی به راحتی او را ترک میکرد و فرسنگها می پیمود تا حاضر شود به محضر حضوری دیگر.. بعد هم اجازه روایت یا سخن گفتن یا تدریس و افتا را مثلا از سه بزرگ ریشه دار میگرفته و..
بعدا چه!؟ مدرنیته بر محور سازه و سازمان است و انسان بخشی ازین سازمان ( حالا بگذار چرند بگویند که مثلا مغزش است یا قلبش که در این تمثیل باز ایشان پناه برده اند به مفهون سازمان و دستگاه یعنی مثلا دانشگاه را یک ارگان زنده مانند بدن انسان تلقی کرده اند که رییس مغزش است مدرس فلانش و..)
آری تشکیلاتی متجسد شده و انسانها در آن جا جمع میشوند تا دانش بیاموزند دانشی که قبلا سرفصلها و موادش توسط قدرت فائقه مشخص شده و خارج از چارچوب آن نمیتوان رفتار و گفتار کرد..
بعد هم که نظام آموزش اجباری فراگیر میشود و خط سیر از دبستان تا دانشگاه در چهارچوبهای مشخص انسان کش تدوین و تعریف میشود. کم کم انسان بجای اراده ی انسان ، از اداره ی سازمان میگوید هنوز انسان هست این بخشی است که مثلا نسل من میگفت من مثنوی را با دکتر زرین کوب یا استاد شفیعی یا پورنامداریان خوانده ام و مخاطب میدانست اینها مدرسان دانشگاه تهران هستند در حالیکه این استادان و پیشتر از ایشان وقتی میگفتند مثلا ما مثنوی را نزد آخوند فلان و علامه بهمان خونده ایم نام و پسوند سازمانی در پی شان نبود و حالا نسل پس از ما اصلا نام استادانش را نمیداند هیچ سازمان را هم متوجه نیست. او #ساختمان میشناسد.
من وقتی پست آن نیمکتهای چوبی و میزهای سبز و باشکوه دانشگاه تهران مینشستم نفسهای بدیع الزمان و همایی و معین و.. را احساس می کردم و جمع و جور می نشستم اما بعد از ماها در ادبیات و علوم انسانی اصلا انسان را نمی بیندو این روندی است تباه که انسان با تبعیت کورکورانه از چند بز گر برای خویش پدید آورده و هیچگاه هم به نقد و تصحیحش ننشسته ( استثناء همیشه هست ) و حالا احساس میکنم نسل چهارم دارد از ساختمان هم میگذرد .
هیولاهایی به اسم #بیل_گیتس های #هوش_مصنوعی دارند انسان را از #در_اینجا_بودن منفک میکنند و انسانی را که از انسان به سازمان و بعدا به ساختمان رسید دارند میبرند به یک #پوچستان که من انسان فی الحال هیچ تصور و تعریفی ازش ندارم زیرا چیزی است که به شدت #غیر_انسانی است.
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_وفرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
از #انسان به #سازمان به #ساختمان به #هیچستان
#یادداشتهای_پریشانی
نگاهی می اندازم به شیوه ی تحصیل علوم در صد سال و پیشتر . بعد دنبال میکنم تغییرات
حاصله ی روزگاری را که روزگار مدرن میگویند ( بماند که از نظر من، ما ایرانی ها بیشتر با فرمها و شکلهای مدرنیته محشور شده ایم مثلا میگوییم فلسفه اما معنایی را که فیلسوف مدرن غربی با آن زیسته اصلا نمی شناسیم. میگوییم مجلس و قانون و.. اما از نظر محتوا همان دارالشوری است به زعامت چند ریش سفید متنفذ و نهایتا کدخدا و ارباب ، ساختمان دادگستری داریم اما آنچه در آن جاری است جویهایی است که بوی نا میدهد ( حتما رفته اید در ساختمانهای قضایی) و میگوییم دانشگاه اما دانشگاه ما کجا و یونیورسیته ی آنها کجا ؟! )
که البته به خود همان یونیورسالیته ی غربی نیز هزار نقد و رد وارد است که بماند. و یکیش همینه که در نقد شیوه ی تحصیل علوم میگویم.
آموزش و تحصیل علم در قدیم یک نوع #بودن بوده است. یعنی خانواده از سر اجبار یا قانون یا رسم یا ... هر رانه ی بیرونی فرزند خود را نمی فرستاده مکتب ... پدر خانواده تحصیل علوم را یک ضرورت وجودی میپنداشته که نیروی کارش ( پسر ) یا ناموسش ( دختر ) را میفرستاده درس آموزی آنهم در جامعه ای بدوی که ذاتا هیچ نیازی به خواندن و نوشتن احساس نمی کرده چه برسد به تحصیل علم ... پس انصاف باید داد که آن خانواده ی دغدغه دار علم و بعدا این فرزند اگر پیگیر علم میشد و خواهان عالم شدن ، جزو نوادر بوده اند و آتشی در جان داشته اند که با کسب علم و بعدا و احیانا با تولید علم سامان میگرفته..
حال و در چنان شرایطی میبینیم #طلب_علم راه می افتاده در اطراف و اکناف جهان و نشان میجسته از سرآمدان و مهان تا نزد ایشان بنشیند و تلمذ کند..
آنچه در این شیوه بسیار جذاب است #انسان_محوری است این تویی که باید بروی آنهم نه به جایی مه نزد کسی. این بود که حتا تا شصت هفتاد سال پیش میگفتند فلانی مقدمات را با فلانی خوانده ، سیوطی را از فلان آموخته ، مثلا استاد فلسفه یا تفسیرش فلانی بوده و.. بدین قرار شاخصه ی #فردیت پررنگ میشده چون آن استاد جهان متن را جوری میدیده و آشکار میکرده که فلان استاد نه.. و این بود که اگر روح و جان متعلمی آرام نمیگرفت به درس استادی به راحتی او را ترک میکرد و فرسنگها می پیمود تا حاضر شود به محضر حضوری دیگر.. بعد هم اجازه روایت یا سخن گفتن یا تدریس و افتا را مثلا از سه بزرگ ریشه دار میگرفته و..
بعدا چه!؟ مدرنیته بر محور سازه و سازمان است و انسان بخشی ازین سازمان ( حالا بگذار چرند بگویند که مثلا مغزش است یا قلبش که در این تمثیل باز ایشان پناه برده اند به مفهون سازمان و دستگاه یعنی مثلا دانشگاه را یک ارگان زنده مانند بدن انسان تلقی کرده اند که رییس مغزش است مدرس فلانش و..)
آری تشکیلاتی متجسد شده و انسانها در آن جا جمع میشوند تا دانش بیاموزند دانشی که قبلا سرفصلها و موادش توسط قدرت فائقه مشخص شده و خارج از چارچوب آن نمیتوان رفتار و گفتار کرد..
بعد هم که نظام آموزش اجباری فراگیر میشود و خط سیر از دبستان تا دانشگاه در چهارچوبهای مشخص انسان کش تدوین و تعریف میشود. کم کم انسان بجای اراده ی انسان ، از اداره ی سازمان میگوید هنوز انسان هست این بخشی است که مثلا نسل من میگفت من مثنوی را با دکتر زرین کوب یا استاد شفیعی یا پورنامداریان خوانده ام و مخاطب میدانست اینها مدرسان دانشگاه تهران هستند در حالیکه این استادان و پیشتر از ایشان وقتی میگفتند مثلا ما مثنوی را نزد آخوند فلان و علامه بهمان خونده ایم نام و پسوند سازمانی در پی شان نبود و حالا نسل پس از ما اصلا نام استادانش را نمیداند هیچ سازمان را هم متوجه نیست. او #ساختمان میشناسد.
من وقتی پست آن نیمکتهای چوبی و میزهای سبز و باشکوه دانشگاه تهران مینشستم نفسهای بدیع الزمان و همایی و معین و.. را احساس می کردم و جمع و جور می نشستم اما بعد از ماها در ادبیات و علوم انسانی اصلا انسان را نمی بیندو این روندی است تباه که انسان با تبعیت کورکورانه از چند بز گر برای خویش پدید آورده و هیچگاه هم به نقد و تصحیحش ننشسته ( استثناء همیشه هست ) و حالا احساس میکنم نسل چهارم دارد از ساختمان هم میگذرد .
هیولاهایی به اسم #بیل_گیتس های #هوش_مصنوعی دارند انسان را از #در_اینجا_بودن منفک میکنند و انسانی را که از انسان به سازمان و بعدا به ساختمان رسید دارند میبرند به یک #پوچستان که من انسان فی الحال هیچ تصور و تعریفی ازش ندارم زیرا چیزی است که به شدت #غیر_انسانی است.
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_وفرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشت_روز
#فردوسی_و_شجریان
و کیست که خدمتگزار فرهنگ سترگ ایران_زمین باشد و نخواهد تالی ابن سینا یا فردوسی یا سهروردی یا حافظ و مولانا و میر داماد و بهزاد و خالقی و وزیری و بعدها شریعتی و سروش و.. نباشد؟
البته که در این میان بر قله نشستگان #هنر_زبان جایگاهی دیگر دارند و این جایگاه را البته سبب هاست از دیرسال تر بودنش گرفته تا قلع و قمع سایر هنرها به شیوه های مختلف ، و از همه گیری ذاتی اش تا امکان تحقق بیشترش گرفته تا انسی که طی قرون ذاتی شده است و..
باری سخن این بود که اگر #شجریان_بزرگ میگوید طلب کرده تا #فردوسی موسیقی آوازی شود و تمام عمر آن #طلب را با #تلاشی عاشقانه ، نستوه و آگاهانه پی جسته و... رسیده ( یا نرسیده؟!) از آرزوی هزاران هزار جان سوخته ای گفته که همگی از بن جان خواهان خدمتگزاری به فرهنگ ایران_فرهنگی هستند
حالا که #طوفان_غم کمی فرونشسته یاد داشتن چند نکته ضروری است.
۱- شجریان ( چونان همه ی پیشینیانش) به ما یاد داد کار کنید کار:
آنکه او شاهست او بیکار نیست
ناله از وی طرفه کاو بیمار نیست
بهر این فرمود رحمان ای پسر
کل یوم هو فی شأن ای پسر
اندر این ره می تراش و می خراش
تا دم آخر دمی فارغ مباش
۲- اکنون #شجریان #ماموریت_غیرممکن را با انجام رسانده او تاثیری شگرف در لایه های مختلف اجتماعی ، فرهنگی و سیاسی و.. ایران نهاده است چنانکه #ربنا ش به چالشی آنچنان مبدل میشود که قدرتمندترین فرد سیاسی کشور را مجبور میکند درباب آن تذکر بدهد.
اما قضاوت تاریخ حکم دیگری است. تاریخ در معنایی خود #قیامت است. وقتی خورشید رستاخیز که آگهی است طالع تر شود ابعاد نهان افراد و ماجراها را بیشتر آشکار میکند و همگان از خویش و دیگران چیزها خواهند دید که قبلا و در تاریکی و گرگ و میش دنیا نمی دیده اند و حالا میدانید چرا قبیله ی تاریکی گریزان است از قیامت_آگاهی و روز_قیامت که به تعبیر مولانا فرمود روز چون همه چیز آشکار میشود
باری #حضرت_استاد با جنون طلب ، خرد جستجو و همت پیگیری و تلاش را توأم کرد و اکنون پیکر خاکی را یله داده در کنار کاخ بلند حضرت فردوسی و.. دست و دل لرزان هزاران هزار انسان #مهرپرست محروم از عده و عده و وعده و بهره ، به آسمان دعا بلند است
إنا لا نعلمه الا خیرا
روانش شاد و کارهایش ماندگار و تاثیرگذار باد و دوستدرانش راهش را در حوزه های مختلف ادامه دهند و...
۳- و نکته ی مهمتری که باید و باید بدان توجه کنیم این است
گلبن حسنت نه خود شد دلفروز
ما دم همت بر او بگماشتیم..
بدین معنا که فردوسی بی همتا در کنار تمام فردانیتش محصول یاری و یاوری یک تاریخ است از نغمه ها و زمزمه هایی که ازین سینه ی سوزان بدان سینه ی گدازان ریخت پیش از آنکه خطی باشد و کتابی و از نوشته های #ودایی و اوستایی تا هزاران مهرستایی که این امانات را پاس داشتند و برگی برآن افزودند و نجاتشان دادند از چنگال پلید #اسکندران و #تازیان و..
از کتیبه ها و پوست نبشته ها ، سفال نگاشته هاو فلز نوشته و سکه ها و مهرها بگیر و بیا تا متون ارجمند پهلوی و بعدها چندین نهضت کتاب نگاری و ترجمه ( پیش و پس از اسلام)
کسی چه میداند از سغد تا خوارزم و از خلخ تا آمودریا ،از سمرقند و بخارا تا هرات و بلخ و توس و نشابور ، غزنه و لهاور تا طبرستان و سپاهان، از خراسان تا آران و آذربایجان، از مکران و کرمان تا اصطخر و فارس و خوزستان و #تیگره (دجله) جانها بر مجمر درد سوختند تا بوی خوش #اهورامزدای مهر به مشام جان مهرپرستان بنشیند.
باری فردوسی ها بزرگترین هنرشان این بوده که دانستند کجایند باید کجا باشند و چه کنند و عمر به خردمندی بر سر تحقق طلب خویش نهادند اما یادمان نرود برای پرتاب بلند تیری که آرش افکند برای دور کردن تاریکی و افزودن بر مرزهای #ایران_روشنایی، هزاران هزار دل سرخ از تپش وامانده بود وهزاران هزار دیده ی عاشق خون گریسته و بود هزاران هزار دست خداخواه به آسمان رفته بود. تا آرش تیر را بر گردوبنی دور بنشاندو نور بگستراند.
چنانکه هزاران نفر فردوسی را و حافظ را و.. اکنون شجریان را
و ما باید ببینیم تمام همراهانش را از خانواده اش تا همه ی آنان که روی در نقاب خاک کشیده اند و آنان که هستند و عمرشان پربرکت تر باد..
و باید یاد بگیریم هر جوانه ی کوچکی بزرگتر کردن این #سروسایه_فکن است و هر شعله ی خردی نیرو دادن به #خورشید_قیامت_ساز است.
تا کی به انتظار قیامت توان نشست
برخیز تا هزار قیامت به پا کنیم..
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#فردوسی_و_شجریان
و کیست که خدمتگزار فرهنگ سترگ ایران_زمین باشد و نخواهد تالی ابن سینا یا فردوسی یا سهروردی یا حافظ و مولانا و میر داماد و بهزاد و خالقی و وزیری و بعدها شریعتی و سروش و.. نباشد؟
البته که در این میان بر قله نشستگان #هنر_زبان جایگاهی دیگر دارند و این جایگاه را البته سبب هاست از دیرسال تر بودنش گرفته تا قلع و قمع سایر هنرها به شیوه های مختلف ، و از همه گیری ذاتی اش تا امکان تحقق بیشترش گرفته تا انسی که طی قرون ذاتی شده است و..
باری سخن این بود که اگر #شجریان_بزرگ میگوید طلب کرده تا #فردوسی موسیقی آوازی شود و تمام عمر آن #طلب را با #تلاشی عاشقانه ، نستوه و آگاهانه پی جسته و... رسیده ( یا نرسیده؟!) از آرزوی هزاران هزار جان سوخته ای گفته که همگی از بن جان خواهان خدمتگزاری به فرهنگ ایران_فرهنگی هستند
حالا که #طوفان_غم کمی فرونشسته یاد داشتن چند نکته ضروری است.
۱- شجریان ( چونان همه ی پیشینیانش) به ما یاد داد کار کنید کار:
آنکه او شاهست او بیکار نیست
ناله از وی طرفه کاو بیمار نیست
بهر این فرمود رحمان ای پسر
کل یوم هو فی شأن ای پسر
اندر این ره می تراش و می خراش
تا دم آخر دمی فارغ مباش
۲- اکنون #شجریان #ماموریت_غیرممکن را با انجام رسانده او تاثیری شگرف در لایه های مختلف اجتماعی ، فرهنگی و سیاسی و.. ایران نهاده است چنانکه #ربنا ش به چالشی آنچنان مبدل میشود که قدرتمندترین فرد سیاسی کشور را مجبور میکند درباب آن تذکر بدهد.
اما قضاوت تاریخ حکم دیگری است. تاریخ در معنایی خود #قیامت است. وقتی خورشید رستاخیز که آگهی است طالع تر شود ابعاد نهان افراد و ماجراها را بیشتر آشکار میکند و همگان از خویش و دیگران چیزها خواهند دید که قبلا و در تاریکی و گرگ و میش دنیا نمی دیده اند و حالا میدانید چرا قبیله ی تاریکی گریزان است از قیامت_آگاهی و روز_قیامت که به تعبیر مولانا فرمود روز چون همه چیز آشکار میشود
باری #حضرت_استاد با جنون طلب ، خرد جستجو و همت پیگیری و تلاش را توأم کرد و اکنون پیکر خاکی را یله داده در کنار کاخ بلند حضرت فردوسی و.. دست و دل لرزان هزاران هزار انسان #مهرپرست محروم از عده و عده و وعده و بهره ، به آسمان دعا بلند است
إنا لا نعلمه الا خیرا
روانش شاد و کارهایش ماندگار و تاثیرگذار باد و دوستدرانش راهش را در حوزه های مختلف ادامه دهند و...
۳- و نکته ی مهمتری که باید و باید بدان توجه کنیم این است
گلبن حسنت نه خود شد دلفروز
ما دم همت بر او بگماشتیم..
بدین معنا که فردوسی بی همتا در کنار تمام فردانیتش محصول یاری و یاوری یک تاریخ است از نغمه ها و زمزمه هایی که ازین سینه ی سوزان بدان سینه ی گدازان ریخت پیش از آنکه خطی باشد و کتابی و از نوشته های #ودایی و اوستایی تا هزاران مهرستایی که این امانات را پاس داشتند و برگی برآن افزودند و نجاتشان دادند از چنگال پلید #اسکندران و #تازیان و..
از کتیبه ها و پوست نبشته ها ، سفال نگاشته هاو فلز نوشته و سکه ها و مهرها بگیر و بیا تا متون ارجمند پهلوی و بعدها چندین نهضت کتاب نگاری و ترجمه ( پیش و پس از اسلام)
کسی چه میداند از سغد تا خوارزم و از خلخ تا آمودریا ،از سمرقند و بخارا تا هرات و بلخ و توس و نشابور ، غزنه و لهاور تا طبرستان و سپاهان، از خراسان تا آران و آذربایجان، از مکران و کرمان تا اصطخر و فارس و خوزستان و #تیگره (دجله) جانها بر مجمر درد سوختند تا بوی خوش #اهورامزدای مهر به مشام جان مهرپرستان بنشیند.
باری فردوسی ها بزرگترین هنرشان این بوده که دانستند کجایند باید کجا باشند و چه کنند و عمر به خردمندی بر سر تحقق طلب خویش نهادند اما یادمان نرود برای پرتاب بلند تیری که آرش افکند برای دور کردن تاریکی و افزودن بر مرزهای #ایران_روشنایی، هزاران هزار دل سرخ از تپش وامانده بود وهزاران هزار دیده ی عاشق خون گریسته و بود هزاران هزار دست خداخواه به آسمان رفته بود. تا آرش تیر را بر گردوبنی دور بنشاندو نور بگستراند.
چنانکه هزاران نفر فردوسی را و حافظ را و.. اکنون شجریان را
و ما باید ببینیم تمام همراهانش را از خانواده اش تا همه ی آنان که روی در نقاب خاک کشیده اند و آنان که هستند و عمرشان پربرکت تر باد..
و باید یاد بگیریم هر جوانه ی کوچکی بزرگتر کردن این #سروسایه_فکن است و هر شعله ی خردی نیرو دادن به #خورشید_قیامت_ساز است.
تا کی به انتظار قیامت توان نشست
برخیز تا هزار قیامت به پا کنیم..
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان
#یادداشت_روز
#فردوسی_و_شجریان
و کیست که خدمتگزار فرهنگ سترگ ایران_زمین باشد و نخواهد تالی ابن سینا یا فردوسی یا سهروردی یا حافظ و مولانا و میر داماد و بهزاد و خالقی و وزیری و بعدها شریعتی و سروش و.. نباشد؟
البته که در این میان بر قله نشستگان #هنر_زبان جایگاهی دیگر دارند و این جایگاه را البته سبب هاست از دیرسال تر بودنش گرفته تا قلع و قمع سایر هنرها به شیوه های مختلف ، و از همه گیری ذاتی اش تا امکان تحقق بیشترش گرفته تا انسی که طی قرون ذاتی شده است و..
باری سخن این بود که اگر #شجریان_بزرگ میگوید طلب کرده تا #فردوسی موسیقی آوازی شود و تمام عمر آن #طلب را با #تلاشی عاشقانه ، نستوه و آگاهانه پی جسته و... رسیده ( یا نرسیده؟!) از آرزوی هزاران هزار جان سوخته ای گفته که همگی از بن جان خواهان خدمتگزاری به فرهنگ ایران_فرهنگی هستند
حالا که #طوفان_غم کمی فرونشسته یاد داشتن چند نکته ضروری است.
۱- شجریان ( چونان همه ی پیشینیانش) به ما یاد داد کار کنید کار:
آنکه او شاهست او بیکار نیست
ناله از وی طرفه کاو بیمار نیست
بهر این فرمود رحمان ای پسر
کل یوم هو فی شأن ای پسر
اندر این ره می تراش و می خراش
تا دم آخر دمی فارغ مباش
۲- اکنون #شجریان #ماموریت_غیرممکن را با انجام رسانده او تاثیری شگرف در لایه های مختلف اجتماعی ، فرهنگی و سیاسی و.. ایران نهاده است چنانکه #ربنا ش به چالشی آنچنان مبدل میشود که قدرتمندترین فرد سیاسی کشور را مجبور میکند درباب آن تذکر بدهد.
اما قضاوت تاریخ حکم دیگری است. تاریخ در معنایی خود #قیامت است. وقتی خورشید رستاخیز که آگهی است طالع تر شود ابعاد نهان افراد و ماجراها را بیشتر آشکار میکند و همگان از خویش و دیگران چیزها خواهند دید که قبلا و در تاریکی و گرگ و میش دنیا نمی دیده اند و حالا میدانید چرا قبیله ی تاریکی گریزان است از قیامت_آگاهی و روز_قیامت که به تعبیر مولانا فرمود روز چون همه چیز آشکار میشود
باری #حضرت_استاد با جنون طلب ، خرد جستجو و همت پیگیری و تلاش را توأم کرد و اکنون پیکر خاکی را یله داده در کنار کاخ بلند حضرت فردوسی و.. دست و دل لرزان هزاران هزار انسان #مهرپرست محروم از عده و عده و وعده و بهره ، به آسمان دعا بلند است
إنا لا نعلمه الا خیرا
روانش شاد و کارهایش ماندگار و تاثیرگذار باد و دوستدرانش راهش را در حوزه های مختلف ادامه دهند و...
۳- و نکته ی مهمتری که باید و باید بدان توجه کنیم این است
گلبن حسنت نه خود شد دلفروز
ما دم همت بر او بگماشتیم..
بدین معنا که فردوسی بی همتا در کنار تمام فردانیتش محصول یاری و یاوری یک تاریخ است از نغمه ها و زمزمه هایی که ازین سینه ی سوزان بدان سینه ی گدازان ریخت پیش از آنکه خطی باشد و کتابی و از نوشته های #ودایی و اوستایی تا هزاران مهرستایی که این امانات را پاس داشتند و برگی برآن افزودند و نجاتشان دادند از چنگال پلید #اسکندران و #تازیان و..
از کتیبه ها و پوست نبشته ها ، سفال نگاشته هاو فلز نوشته و سکه ها و مهرها بگیر و بیا تا متون ارجمند پهلوی و بعدها چندین نهضت کتاب نگاری و ترجمه ( پیش و پس از اسلام)
کسی چه میداند از سغد تا خوارزم و از خلخ تا آمودریا ،از سمرقند و بخارا تا هرات و بلخ و توس و نشابور ، غزنه و لهاور تا طبرستان و سپاهان، از خراسان تا آران و آذربایجان، از مکران و کرمان تا اصطخر و فارس و خوزستان و #تیگره (دجله) جانها بر مجمر درد سوختند تا بوی خوش #اهورامزدای مهر به مشام جان مهرپرستان بنشیند.
باری فردوسی ها بزرگترین هنرشان این بوده که دانستند کجایند باید کجا باشند و چه کنند و عمر به خردمندی بر سر تحقق طلب خویش نهادند اما یادمان نرود برای پرتاب بلند تیری که آرش افکند برای دور کردن تاریکی و افزودن بر مرزهای #ایران_روشنایی، هزاران هزار دل سرخ از تپش وامانده بود وهزاران هزار دیده ی عاشق خون گریسته و بود هزاران هزار دست خداخواه به آسمان رفته بود. تا آرش تیر را بر گردوبنی دور بنشاندو نور بگستراند.
چنانکه هزاران نفر فردوسی را و حافظ را و.. اکنون شجریان را
و ما باید ببینیم تمام همراهانش را از خانواده اش تا همه ی آنان که روی در نقاب خاک کشیده اند و آنان که هستند و عمرشان پربرکت تر باد..
و باید یاد بگیریم هر جوانه ی کوچکی بزرگتر کردن این #سروسایه_فکن است و هر شعله ی خردی نیرو دادن به #خورشید_قیامت_ساز است.
تا کی به انتظار قیامت توان نشست
برخیز تا هزار قیامت به پا کنیم..
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#فردوسی_و_شجریان
و کیست که خدمتگزار فرهنگ سترگ ایران_زمین باشد و نخواهد تالی ابن سینا یا فردوسی یا سهروردی یا حافظ و مولانا و میر داماد و بهزاد و خالقی و وزیری و بعدها شریعتی و سروش و.. نباشد؟
البته که در این میان بر قله نشستگان #هنر_زبان جایگاهی دیگر دارند و این جایگاه را البته سبب هاست از دیرسال تر بودنش گرفته تا قلع و قمع سایر هنرها به شیوه های مختلف ، و از همه گیری ذاتی اش تا امکان تحقق بیشترش گرفته تا انسی که طی قرون ذاتی شده است و..
باری سخن این بود که اگر #شجریان_بزرگ میگوید طلب کرده تا #فردوسی موسیقی آوازی شود و تمام عمر آن #طلب را با #تلاشی عاشقانه ، نستوه و آگاهانه پی جسته و... رسیده ( یا نرسیده؟!) از آرزوی هزاران هزار جان سوخته ای گفته که همگی از بن جان خواهان خدمتگزاری به فرهنگ ایران_فرهنگی هستند
حالا که #طوفان_غم کمی فرونشسته یاد داشتن چند نکته ضروری است.
۱- شجریان ( چونان همه ی پیشینیانش) به ما یاد داد کار کنید کار:
آنکه او شاهست او بیکار نیست
ناله از وی طرفه کاو بیمار نیست
بهر این فرمود رحمان ای پسر
کل یوم هو فی شأن ای پسر
اندر این ره می تراش و می خراش
تا دم آخر دمی فارغ مباش
۲- اکنون #شجریان #ماموریت_غیرممکن را با انجام رسانده او تاثیری شگرف در لایه های مختلف اجتماعی ، فرهنگی و سیاسی و.. ایران نهاده است چنانکه #ربنا ش به چالشی آنچنان مبدل میشود که قدرتمندترین فرد سیاسی کشور را مجبور میکند درباب آن تذکر بدهد.
اما قضاوت تاریخ حکم دیگری است. تاریخ در معنایی خود #قیامت است. وقتی خورشید رستاخیز که آگهی است طالع تر شود ابعاد نهان افراد و ماجراها را بیشتر آشکار میکند و همگان از خویش و دیگران چیزها خواهند دید که قبلا و در تاریکی و گرگ و میش دنیا نمی دیده اند و حالا میدانید چرا قبیله ی تاریکی گریزان است از قیامت_آگاهی و روز_قیامت که به تعبیر مولانا فرمود روز چون همه چیز آشکار میشود
باری #حضرت_استاد با جنون طلب ، خرد جستجو و همت پیگیری و تلاش را توأم کرد و اکنون پیکر خاکی را یله داده در کنار کاخ بلند حضرت فردوسی و.. دست و دل لرزان هزاران هزار انسان #مهرپرست محروم از عده و عده و وعده و بهره ، به آسمان دعا بلند است
إنا لا نعلمه الا خیرا
روانش شاد و کارهایش ماندگار و تاثیرگذار باد و دوستدرانش راهش را در حوزه های مختلف ادامه دهند و...
۳- و نکته ی مهمتری که باید و باید بدان توجه کنیم این است
گلبن حسنت نه خود شد دلفروز
ما دم همت بر او بگماشتیم..
بدین معنا که فردوسی بی همتا در کنار تمام فردانیتش محصول یاری و یاوری یک تاریخ است از نغمه ها و زمزمه هایی که ازین سینه ی سوزان بدان سینه ی گدازان ریخت پیش از آنکه خطی باشد و کتابی و از نوشته های #ودایی و اوستایی تا هزاران مهرستایی که این امانات را پاس داشتند و برگی برآن افزودند و نجاتشان دادند از چنگال پلید #اسکندران و #تازیان و..
از کتیبه ها و پوست نبشته ها ، سفال نگاشته هاو فلز نوشته و سکه ها و مهرها بگیر و بیا تا متون ارجمند پهلوی و بعدها چندین نهضت کتاب نگاری و ترجمه ( پیش و پس از اسلام)
کسی چه میداند از سغد تا خوارزم و از خلخ تا آمودریا ،از سمرقند و بخارا تا هرات و بلخ و توس و نشابور ، غزنه و لهاور تا طبرستان و سپاهان، از خراسان تا آران و آذربایجان، از مکران و کرمان تا اصطخر و فارس و خوزستان و #تیگره (دجله) جانها بر مجمر درد سوختند تا بوی خوش #اهورامزدای مهر به مشام جان مهرپرستان بنشیند.
باری فردوسی ها بزرگترین هنرشان این بوده که دانستند کجایند باید کجا باشند و چه کنند و عمر به خردمندی بر سر تحقق طلب خویش نهادند اما یادمان نرود برای پرتاب بلند تیری که آرش افکند برای دور کردن تاریکی و افزودن بر مرزهای #ایران_روشنایی، هزاران هزار دل سرخ از تپش وامانده بود وهزاران هزار دیده ی عاشق خون گریسته و بود هزاران هزار دست خداخواه به آسمان رفته بود. تا آرش تیر را بر گردوبنی دور بنشاندو نور بگستراند.
چنانکه هزاران نفر فردوسی را و حافظ را و.. اکنون شجریان را
و ما باید ببینیم تمام همراهانش را از خانواده اش تا همه ی آنان که روی در نقاب خاک کشیده اند و آنان که هستند و عمرشان پربرکت تر باد..
و باید یاد بگیریم هر جوانه ی کوچکی بزرگتر کردن این #سروسایه_فکن است و هر شعله ی خردی نیرو دادن به #خورشید_قیامت_ساز است.
تا کی به انتظار قیامت توان نشست
برخیز تا هزار قیامت به پا کنیم..
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹