#نقد_حال
#محسن_بارانی
هرگز به جایی که در آنجا زندگی کرده اید پیف پیف واَه اَه نکنید، ناسزا نگویید فقط به یک دلیل ساده و بزرگ؛
شما در آنجایید..
اگر براستی جای زندگیتان آزارتان میدهد یا تغییرش دهید یا آنجا را ترک کنید...
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#محسن_بارانی
هرگز به جایی که در آنجا زندگی کرده اید پیف پیف واَه اَه نکنید، ناسزا نگویید فقط به یک دلیل ساده و بزرگ؛
شما در آنجایید..
اگر براستی جای زندگیتان آزارتان میدهد یا تغییرش دهید یا آنجا را ترک کنید...
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#نقد_حال
بیایید بپذیریم که همگیمان #مستبدیم در وجود همه مان یک #دیکتاتور کوچک مشغول کار است و اگر مجال یابد روی تمام دیکتاتورهای تاریخ را سفید خواهد کرد.
نظر متفاوت را بر نمی تابیم چه برسد به نظر مخالف، انتقاد را سرکوب می کنیم چه برسد به توهین و..
میخواهیم جهان را پر از نغمه ی عشق کنیم اما دشمن که نه دوست مخالف را حذف میکنیم مخصوصا دوستانی را که آیینه ی ابعاد سیاه وجود مایند.
فریاد ِ"همه را دوست بدار" میکشیم و در #ماجرای (استوری)بعدی، مینویسیم هرکس را اذیتت کرد کنار بگذار و خلاص شو..
و نهایتا می شویم کسانی که؛
میخواهیم صحرای افریقا را گلستان کنیم اما به جای بیل، تفنگ به دست میگیریم و #تفنگ نشان وجودمان میشود میخواهیم #چشمه_ی_صلح را در کوههای خون و جنون و جنایت روان کنیم..
از قضا تاریخ نشان داده؛
آنان که استبداد_ستیز ترند و در ضرورت و اجرای اینکار تند و تیز تر مستبداتی غلیظ تر شده اند..
کافیست نگاهی به این نامها بیندازیم؛
هیتلر، موسیلینی،عمر البشیر، معمر قذافی، موگابه، صدام و... بس نیست؟ همه ی اینها روزگاری در صف نخست مبارزه با دیکتاتور بوده اند..
راستی اگر مجال فراهم کردیم #چرخدنده ی #سارتر یا آثار #سیلونه را هم بخوانیم.
بذر که نه، نهال بودن ِ همه ی این مستبدان در سرزمین ما ریشه دارد..
وجودشان را متواضعانه بپذیریم.. اگر توانستیم این دیکتاتورهای به ظاهر کوچک درون را مهار کنیم احتمالا خواهیم توانست چاره ای برای دیکتاتورهای به ظاهر بزرگ بیرون بنماییم..
#محسن_یارمحمدی
#پژوهشگر_فرهنگ_ایران
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
بیایید بپذیریم که همگیمان #مستبدیم در وجود همه مان یک #دیکتاتور کوچک مشغول کار است و اگر مجال یابد روی تمام دیکتاتورهای تاریخ را سفید خواهد کرد.
نظر متفاوت را بر نمی تابیم چه برسد به نظر مخالف، انتقاد را سرکوب می کنیم چه برسد به توهین و..
میخواهیم جهان را پر از نغمه ی عشق کنیم اما دشمن که نه دوست مخالف را حذف میکنیم مخصوصا دوستانی را که آیینه ی ابعاد سیاه وجود مایند.
فریاد ِ"همه را دوست بدار" میکشیم و در #ماجرای (استوری)بعدی، مینویسیم هرکس را اذیتت کرد کنار بگذار و خلاص شو..
و نهایتا می شویم کسانی که؛
میخواهیم صحرای افریقا را گلستان کنیم اما به جای بیل، تفنگ به دست میگیریم و #تفنگ نشان وجودمان میشود میخواهیم #چشمه_ی_صلح را در کوههای خون و جنون و جنایت روان کنیم..
از قضا تاریخ نشان داده؛
آنان که استبداد_ستیز ترند و در ضرورت و اجرای اینکار تند و تیز تر مستبداتی غلیظ تر شده اند..
کافیست نگاهی به این نامها بیندازیم؛
هیتلر، موسیلینی،عمر البشیر، معمر قذافی، موگابه، صدام و... بس نیست؟ همه ی اینها روزگاری در صف نخست مبارزه با دیکتاتور بوده اند..
راستی اگر مجال فراهم کردیم #چرخدنده ی #سارتر یا آثار #سیلونه را هم بخوانیم.
بذر که نه، نهال بودن ِ همه ی این مستبدان در سرزمین ما ریشه دارد..
وجودشان را متواضعانه بپذیریم.. اگر توانستیم این دیکتاتورهای به ظاهر کوچک درون را مهار کنیم احتمالا خواهیم توانست چاره ای برای دیکتاتورهای به ظاهر بزرگ بیرون بنماییم..
#محسن_یارمحمدی
#پژوهشگر_فرهنگ_ایران
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#نقد_حال یا؛
از #انسان به #سازمان به #ساختمان به #هیچستان
#یادداشتهای_پریشانی
نگاهی می اندازم به شیوه ی تحصیل علوم در صد سال و پیشتر . بعد دنبال میکنم تغییرات
حاصله ی روزگاری را که روزگار مدرن میگویند ( بماند که از نظر من، ما ایرانی ها بیشتر با فرمها و شکلهای مدرنیته محشور شده ایم مثلا میگوییم فلسفه اما معنایی را که فیلسوف مدرن غربی با آن زیسته اصلا نمی شناسیم. میگوییم مجلس و قانون و.. اما از نظر محتوا همان دارالشوری است به زعامت چند ریش سفید متنفذ و نهایتا کدخدا و ارباب ، ساختمان دادگستری داریم اما آنچه در آن جاری است جویهایی است که بوی نا میدهد ( حتما رفته اید در ساختمانهای قضایی) و میگوییم دانشگاه اما دانشگاه ما کجا و یونیورسیته ی آنها کجا ؟! )
که البته به خود همان یونیورسالیته ی غربی نیز هزار نقد و رد وارد است که بماند. و یکیش همینه که در نقد شیوه ی تحصیل علوم میگویم.
آموزش و تحصیل علم در قدیم یک نوع #بودن بوده است. یعنی خانواده از سر اجبار یا قانون یا رسم یا ... هر رانه ی بیرونی فرزند خود را نمی فرستاده مکتب ... پدر خانواده تحصیل علوم را یک ضرورت وجودی میپنداشته که نیروی کارش ( پسر ) یا ناموسش ( دختر ) را میفرستاده درس آموزی آنهم در جامعه ای بدوی که ذاتا هیچ نیازی به خواندن و نوشتن احساس نمی کرده چه برسد به تحصیل علم ... پس انصاف باید داد که آن خانواده ی دغدغه دار علم و بعدا این فرزند اگر پیگیر علم میشد و خواهان عالم شدن ، جزو نوادر بوده اند و آتشی در جان داشته اند که با کسب علم و بعدا و احیانا با تولید علم سامان میگرفته..
حال و در چنان شرایطی میبینیم #طلب_علم راه می افتاده در اطراف و اکناف جهان و نشان میجسته از سرآمدان و مهان تا نزد ایشان بنشیند و تلمذ کند..
آنچه در این شیوه بسیار جذاب است #انسان_محوری است این تویی که باید بروی آنهم نه به جایی مه نزد کسی. این بود که حتا تا شصت هفتاد سال پیش میگفتند فلانی مقدمات را با فلانی خوانده ، سیوطی را از فلان آموخته ، مثلا استاد فلسفه یا تفسیرش فلانی بوده و.. بدین قرار شاخصه ی #فردیت پررنگ میشده چون آن استاد جهان متن را جوری میدیده و آشکار میکرده که فلان استاد نه.. و این بود که اگر روح و جان متعلمی آرام نمیگرفت به درس استادی به راحتی او را ترک میکرد و فرسنگها می پیمود تا حاضر شود به محضر حضوری دیگر.. بعد هم اجازه روایت یا سخن گفتن یا تدریس و افتا را مثلا از سه بزرگ ریشه دار میگرفته و..
بعدا چه!؟ مدرنیته بر محور سازه و سازمان است و انسان بخشی ازین سازمان ( حالا بگذار چرند بگویند که مثلا مغزش است یا قلبش که در این تمثیل باز ایشان پناه برده اند به مفهون سازمان و دستگاه یعنی مثلا دانشگاه را یک ارگان زنده مانند بدن انسان تلقی کرده اند که رییس مغزش است مدرس فلانش و..)
آری تشکیلاتی متجسد شده و انسانها در آن جا جمع میشوند تا دانش بیاموزند دانشی که قبلا سرفصلها و موادش توسط قدرت فائقه مشخص شده و خارج از چارچوب آن نمیتوان رفتار و گفتار کرد..
بعد هم که نظام آموزش اجباری فراگیر میشود و خط سیر از دبستان تا دانشگاه در چهارچوبهای مشخص انسان کش تدوین و تعریف میشود. کم کم انسان بجای اراده ی انسان ، از اداره ی سازمان میگوید هنوز انسان هست این بخشی است که مثلا نسل من میگفت من مثنوی را با دکتر زرین کوب یا استاد شفیعی یا پورنامداریان خوانده ام و مخاطب میدانست اینها مدرسان دانشگاه تهران هستند در حالیکه این استادان و پیشتر از ایشان وقتی میگفتند مثلا ما مثنوی را نزد آخوند فلان و علامه بهمان خونده ایم نام و پسوند سازمانی در پی شان نبود و حالا نسل پس از ما اصلا نام استادانش را نمیداند هیچ سازمان را هم متوجه نیست. او #ساختمان میشناسد.
من وقتی پست آن نیمکتهای چوبی و میزهای سبز و باشکوه دانشگاه تهران مینشستم نفسهای بدیع الزمان و همایی و معین و.. را احساس می کردم و جمع و جور می نشستم اما بعد از ماها در ادبیات و علوم انسانی اصلا انسان را نمی بیندو این روندی است تباه که انسان با تبعیت کورکورانه از چند بز گر برای خویش پدید آورده و هیچگاه هم به نقد و تصحیحش ننشسته ( استثناء همیشه هست ) و حالا احساس میکنم نسل چهارم دارد از ساختمان هم میگذرد .
هیولاهایی به اسم #بیل_گیتس های #هوش_مصنوعی دارند انسان را از #در_اینجا_بودن منفک میکنند و انسانی را که از انسان به سازمان و بعدا به ساختمان رسید دارند میبرند به یک #پوچستان که من انسان فی الحال هیچ تصور و تعریفی ازش ندارم زیرا چیزی است که به شدت #غیر_انسانی است.
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_وفرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
از #انسان به #سازمان به #ساختمان به #هیچستان
#یادداشتهای_پریشانی
نگاهی می اندازم به شیوه ی تحصیل علوم در صد سال و پیشتر . بعد دنبال میکنم تغییرات
حاصله ی روزگاری را که روزگار مدرن میگویند ( بماند که از نظر من، ما ایرانی ها بیشتر با فرمها و شکلهای مدرنیته محشور شده ایم مثلا میگوییم فلسفه اما معنایی را که فیلسوف مدرن غربی با آن زیسته اصلا نمی شناسیم. میگوییم مجلس و قانون و.. اما از نظر محتوا همان دارالشوری است به زعامت چند ریش سفید متنفذ و نهایتا کدخدا و ارباب ، ساختمان دادگستری داریم اما آنچه در آن جاری است جویهایی است که بوی نا میدهد ( حتما رفته اید در ساختمانهای قضایی) و میگوییم دانشگاه اما دانشگاه ما کجا و یونیورسیته ی آنها کجا ؟! )
که البته به خود همان یونیورسالیته ی غربی نیز هزار نقد و رد وارد است که بماند. و یکیش همینه که در نقد شیوه ی تحصیل علوم میگویم.
آموزش و تحصیل علم در قدیم یک نوع #بودن بوده است. یعنی خانواده از سر اجبار یا قانون یا رسم یا ... هر رانه ی بیرونی فرزند خود را نمی فرستاده مکتب ... پدر خانواده تحصیل علوم را یک ضرورت وجودی میپنداشته که نیروی کارش ( پسر ) یا ناموسش ( دختر ) را میفرستاده درس آموزی آنهم در جامعه ای بدوی که ذاتا هیچ نیازی به خواندن و نوشتن احساس نمی کرده چه برسد به تحصیل علم ... پس انصاف باید داد که آن خانواده ی دغدغه دار علم و بعدا این فرزند اگر پیگیر علم میشد و خواهان عالم شدن ، جزو نوادر بوده اند و آتشی در جان داشته اند که با کسب علم و بعدا و احیانا با تولید علم سامان میگرفته..
حال و در چنان شرایطی میبینیم #طلب_علم راه می افتاده در اطراف و اکناف جهان و نشان میجسته از سرآمدان و مهان تا نزد ایشان بنشیند و تلمذ کند..
آنچه در این شیوه بسیار جذاب است #انسان_محوری است این تویی که باید بروی آنهم نه به جایی مه نزد کسی. این بود که حتا تا شصت هفتاد سال پیش میگفتند فلانی مقدمات را با فلانی خوانده ، سیوطی را از فلان آموخته ، مثلا استاد فلسفه یا تفسیرش فلانی بوده و.. بدین قرار شاخصه ی #فردیت پررنگ میشده چون آن استاد جهان متن را جوری میدیده و آشکار میکرده که فلان استاد نه.. و این بود که اگر روح و جان متعلمی آرام نمیگرفت به درس استادی به راحتی او را ترک میکرد و فرسنگها می پیمود تا حاضر شود به محضر حضوری دیگر.. بعد هم اجازه روایت یا سخن گفتن یا تدریس و افتا را مثلا از سه بزرگ ریشه دار میگرفته و..
بعدا چه!؟ مدرنیته بر محور سازه و سازمان است و انسان بخشی ازین سازمان ( حالا بگذار چرند بگویند که مثلا مغزش است یا قلبش که در این تمثیل باز ایشان پناه برده اند به مفهون سازمان و دستگاه یعنی مثلا دانشگاه را یک ارگان زنده مانند بدن انسان تلقی کرده اند که رییس مغزش است مدرس فلانش و..)
آری تشکیلاتی متجسد شده و انسانها در آن جا جمع میشوند تا دانش بیاموزند دانشی که قبلا سرفصلها و موادش توسط قدرت فائقه مشخص شده و خارج از چارچوب آن نمیتوان رفتار و گفتار کرد..
بعد هم که نظام آموزش اجباری فراگیر میشود و خط سیر از دبستان تا دانشگاه در چهارچوبهای مشخص انسان کش تدوین و تعریف میشود. کم کم انسان بجای اراده ی انسان ، از اداره ی سازمان میگوید هنوز انسان هست این بخشی است که مثلا نسل من میگفت من مثنوی را با دکتر زرین کوب یا استاد شفیعی یا پورنامداریان خوانده ام و مخاطب میدانست اینها مدرسان دانشگاه تهران هستند در حالیکه این استادان و پیشتر از ایشان وقتی میگفتند مثلا ما مثنوی را نزد آخوند فلان و علامه بهمان خونده ایم نام و پسوند سازمانی در پی شان نبود و حالا نسل پس از ما اصلا نام استادانش را نمیداند هیچ سازمان را هم متوجه نیست. او #ساختمان میشناسد.
من وقتی پست آن نیمکتهای چوبی و میزهای سبز و باشکوه دانشگاه تهران مینشستم نفسهای بدیع الزمان و همایی و معین و.. را احساس می کردم و جمع و جور می نشستم اما بعد از ماها در ادبیات و علوم انسانی اصلا انسان را نمی بیندو این روندی است تباه که انسان با تبعیت کورکورانه از چند بز گر برای خویش پدید آورده و هیچگاه هم به نقد و تصحیحش ننشسته ( استثناء همیشه هست ) و حالا احساس میکنم نسل چهارم دارد از ساختمان هم میگذرد .
هیولاهایی به اسم #بیل_گیتس های #هوش_مصنوعی دارند انسان را از #در_اینجا_بودن منفک میکنند و انسانی را که از انسان به سازمان و بعدا به ساختمان رسید دارند میبرند به یک #پوچستان که من انسان فی الحال هیچ تصور و تعریفی ازش ندارم زیرا چیزی است که به شدت #غیر_انسانی است.
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_وفرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Golhay e Tazeh 52 - ghavamiهمایون
@Bazmemusighi
#شگفتستان
از هر سو مینگرم بیست ساله ی ۱۳۳۵ تا ۱۳۵۵ بویژه دهه ی چهل در هر حوزه ای اجتماعی، اقتصادی ، سیاسی و.. بویژه فرهنگی حیرت آور است ...
گاه فکر می کنم نقش تاثیرگذار هنر این دوره را در انقلابات دهه ی پنجاه، به عمد و سهو و باز به عمد نادیده گرفته اند.
به گمانم اعجاز دهه ی چهل ( چندسال این طرف یا آن طرف تر) به هیچوجه قابل چشم پوشی نیست و باید یک بازبینی اساسی و بررسی بنیادینی نوین درباره ی فرهنگ و هنر این سالها انجام داد.
اینهمه اثر در حوزه های گوناگون هنر و ادب و فرهنگ بی علتی نیست و بی شک تاثیرات عجیب بر ادورار پس از خود داشته..
یادم هست در برنامه ی #نقد_حال رادیو گفتگو خیلی اصرار داشتند به این دهه نپردازیم بنابراین باید حکایتها باشد در این دهه که البته ما هم از آن غافلیم..
این یکی از ماندگار ترین کارهای موسیقایی آن روزگار است که هرگز کهنه نخواهد شد
گویا استاد #همایون_خرم این اثر را در سال ۱۳۵۱ برای کلام #سایه ساخته است.
گلهای تازه شماره ۵۲..
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
از هر سو مینگرم بیست ساله ی ۱۳۳۵ تا ۱۳۵۵ بویژه دهه ی چهل در هر حوزه ای اجتماعی، اقتصادی ، سیاسی و.. بویژه فرهنگی حیرت آور است ...
گاه فکر می کنم نقش تاثیرگذار هنر این دوره را در انقلابات دهه ی پنجاه، به عمد و سهو و باز به عمد نادیده گرفته اند.
به گمانم اعجاز دهه ی چهل ( چندسال این طرف یا آن طرف تر) به هیچوجه قابل چشم پوشی نیست و باید یک بازبینی اساسی و بررسی بنیادینی نوین درباره ی فرهنگ و هنر این سالها انجام داد.
اینهمه اثر در حوزه های گوناگون هنر و ادب و فرهنگ بی علتی نیست و بی شک تاثیرات عجیب بر ادورار پس از خود داشته..
یادم هست در برنامه ی #نقد_حال رادیو گفتگو خیلی اصرار داشتند به این دهه نپردازیم بنابراین باید حکایتها باشد در این دهه که البته ما هم از آن غافلیم..
این یکی از ماندگار ترین کارهای موسیقایی آن روزگار است که هرگز کهنه نخواهد شد
گویا استاد #همایون_خرم این اثر را در سال ۱۳۵۱ برای کلام #سایه ساخته است.
گلهای تازه شماره ۵۲..
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹