Forwarded from محسن یارمحمدی
19.MP3
22.4 MB
#ازسی_مرغ_تاسیمرغ
نمایش رادیویی ازمنطق_الطیرعطار
هرکس اهل #رشد نباشد عیبجوست
که هرکه بی هنرافتد نظربه عیب کند
نویسنده:محسن_یارمحمدی
کارگردان:امیرمحمدصمصامی
تهیه کننده:ناهیدگودرزی
@Niyazestanbarani
نمایش رادیویی ازمنطق_الطیرعطار
هرکس اهل #رشد نباشد عیبجوست
که هرکه بی هنرافتد نظربه عیب کند
نویسنده:محسن_یارمحمدی
کارگردان:امیرمحمدصمصامی
تهیه کننده:ناهیدگودرزی
@Niyazestanbarani
#درباب_معلمی
#روزمعلم را به من تبریک نگویید مگر اینکه ...
من یک #معلمم .
سربلندی ام این است که در همان آغاز که نوجوانی کتاب خوان بودم #بتهای زندگی ام همه #معلم بودند و #مدرس ،اهل میز و تخته و ...ایستاده در برابر مشتاقانی که اغلب چشم به ذهن و زبان انسانی دارند که ایستاده در برابرشان. همه ی خواهندگان خدمت، در برابر ارایه دهنده ی آن خدمت می ایستند و او مینشیند، چنانکه خادمی در برابر مخدوم، و معلم در برابر طالبان دانش و تجربه و اگر داشته باشد تفکر و شیوه هایش می ایستد و ومعمولا طالب علمان مینشینند؛
آری بتهای من اغلب معلم بودند #نیما #صمد_بهرنگی #جلال #شریعتی #زرین_کوب #شفیعی و... بعدها اغلب نویسندگان و هنرمندان و متفکرانی که #ستایش_برانگیزند #علامه_طباطبایی ، #کربن #نصر و... وحتا بسیاری از متفکران و نویسندگان و هنرمندان فرانسه و آلمان و..
نه اینکه عکس فوتبالیستهای دهه ی شصت را نمیزدم به دیوارهای راه پله ،نه اینکه عکسهای بازیگران را پنهان نمی کردم گوشه و کنار ، نه اینکه #صداهای ممنوعه را در کاستهای سونی و بعدها مکلس و عصمت نمیگذاشتم زیر پیراهن نه...اینها همه بود اما در آن کویرستان سوزان شکل گرفته در تب و خلسه های مستی بتهای من همه #معلم بودند.
و این شد که احتمالا از معدود معلمانی شدم که با آگاهی و اشتیاق پا به این راه گذاشتم راهی که بی شک بیشتر از آنکه برای عزیزانم ،در هیات شاگرد آموزنده باشد برای خودم سرشار شد از برکت دانایی ،آگاهی ،درک ،دریافت و.. شهود... و الحمد لله اولا و آخرا...
اما درباب روزی به نام معلم یا هرچیز دیگر .. واقعا هیچگاه جدی نگرفته ام این مناسک را بویژه آنجاها که پای رسمیت همیشه احمقانه ی حکومتی و حاکمیتی پدید میآید چون اعتقاد دارم هر منسک و آیین که گرامی داشته شود از سوی ارباب قدرتی بی هیچ شک تهی شده از محتوای واقعی اش زیرا هر صاحب قدرتی از هرچیزی، بویژه مناسک و آیین ها که نفوذ و عمومیت دارند بین مردم ابزاری میسازد برای حفظ قدرت خود و تحمیق مردم ..
باری ،دیده اید بسیار کم منسک و آیینی را در مثلا روزهای نشان دار یاد میکنم بویژه در این سالهای شگفت درد و آه و اندوه ...
( و پاسخگو خواهند بود کسانی که آنقدر مبتذل کردند باشکوه ترین دستاوردهای ایران را که تو هراس داری از طرحشان که هراس هم نداشته باشی اشتیاقی نیست و مرگ فجیعی است بی شوقی)
اما سخن از علم و معلم و... بسیار دارم .اینجا فقط خواستم یک مطلب را با شما درمیان بگذارم .. روز معلم یا هر روز دیگری را که احساس میکنید ربطی به من دارد تبریک نگویید مگر اینکه براستی توانسته باشم شمعی ، چراغی ، شعله ی تغییری را در وجودتان روشن کرده باشم .
در هیچ کلاسی و در نوشتن هیچ متنی ورود نکردم مگر اینکه خواسته باشم پس از آن کلاس یا متن ، مخاطبم تغییری کرده باشد. تکانی خورده باشد و برود سمت کتابی، فیلمی، تفکری، حسی..که تابحال نداشته..
دقت کنید این فرق دارد با هیجانزدگی مخاطب فرق دارد با شگفت زدگی و اعجابش و مثلا سرحال آمدنش و.. که در بسیاری سخنرانی ها و کلاسها و متنها و.. ممکن است اتفاق بیفتد من از شروع تغییر میگویم .هیچ لذتی برایم ازین بزرگتر نبوده که کسی در قامت #پرشکوه_انسان برابرم بایستد و بگوید: آقا شما عامل اصلی رفتن من به سوی کتاب و هنر و فکر و... من بیتاب بودم اما شما بودید که گفتید این بیتابی تشنگی است تشنگی #حقیقت و #زیبایی که تنها راه رسیدن به آن #رفتن است و رفتن و #رشد..
و من در دل و به زبان بگویم : نه عزیزدلم من هم بهانه ای بوده ام اصل کار خودت بوده ای و این بی شک لطف بیکران #خدا است #خدا.
و اکنون از پس ۲۸ معلمی واقعا نمیدانم آیا توانسته ام بر ۲۸ هشت تن از پاره های تنم چنین تاثیری را بهانه شوم؟من قانع ام .. اگر عدد میشد ۲۸۰ نفر یا ۲۸۰۰ نفر از آن ده بیست هزار نفری که پای سخنانم نشسته بودند خب بهتر می بود اما چه بایدم کرد من از قحطی آمده #بضاعة_مزجاة داشتم و اکنون نیز شرمنده خواهم شد اگر در هر کلاسی که مینشینی یا هر پستی که میخوانی چیزی نو و روشن در برابر دیدگانت قرار ندهم و نگویم تو شایسته ی تمام نورهایی چشمت باید زیباترینها را ببیند گوشت باید برترین ها را بشنود بر لبانت باید باشکوه ترین واژه ها جاری شود زبانت باید گواراترین شرابها را بچشد ، مشامت باید خوش بو ترین گلها را ببوید و جانت جانت جانت بهایی دارد که خداست به کمتر از آن مفروش...
الحمدلله اولا و آخرا
#محسن_یارمحمدی
#همیشه_جستجوگر_حقیقت_وزیبایی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#روزمعلم را به من تبریک نگویید مگر اینکه ...
من یک #معلمم .
سربلندی ام این است که در همان آغاز که نوجوانی کتاب خوان بودم #بتهای زندگی ام همه #معلم بودند و #مدرس ،اهل میز و تخته و ...ایستاده در برابر مشتاقانی که اغلب چشم به ذهن و زبان انسانی دارند که ایستاده در برابرشان. همه ی خواهندگان خدمت، در برابر ارایه دهنده ی آن خدمت می ایستند و او مینشیند، چنانکه خادمی در برابر مخدوم، و معلم در برابر طالبان دانش و تجربه و اگر داشته باشد تفکر و شیوه هایش می ایستد و ومعمولا طالب علمان مینشینند؛
آری بتهای من اغلب معلم بودند #نیما #صمد_بهرنگی #جلال #شریعتی #زرین_کوب #شفیعی و... بعدها اغلب نویسندگان و هنرمندان و متفکرانی که #ستایش_برانگیزند #علامه_طباطبایی ، #کربن #نصر و... وحتا بسیاری از متفکران و نویسندگان و هنرمندان فرانسه و آلمان و..
نه اینکه عکس فوتبالیستهای دهه ی شصت را نمیزدم به دیوارهای راه پله ،نه اینکه عکسهای بازیگران را پنهان نمی کردم گوشه و کنار ، نه اینکه #صداهای ممنوعه را در کاستهای سونی و بعدها مکلس و عصمت نمیگذاشتم زیر پیراهن نه...اینها همه بود اما در آن کویرستان سوزان شکل گرفته در تب و خلسه های مستی بتهای من همه #معلم بودند.
و این شد که احتمالا از معدود معلمانی شدم که با آگاهی و اشتیاق پا به این راه گذاشتم راهی که بی شک بیشتر از آنکه برای عزیزانم ،در هیات شاگرد آموزنده باشد برای خودم سرشار شد از برکت دانایی ،آگاهی ،درک ،دریافت و.. شهود... و الحمد لله اولا و آخرا...
اما درباب روزی به نام معلم یا هرچیز دیگر .. واقعا هیچگاه جدی نگرفته ام این مناسک را بویژه آنجاها که پای رسمیت همیشه احمقانه ی حکومتی و حاکمیتی پدید میآید چون اعتقاد دارم هر منسک و آیین که گرامی داشته شود از سوی ارباب قدرتی بی هیچ شک تهی شده از محتوای واقعی اش زیرا هر صاحب قدرتی از هرچیزی، بویژه مناسک و آیین ها که نفوذ و عمومیت دارند بین مردم ابزاری میسازد برای حفظ قدرت خود و تحمیق مردم ..
باری ،دیده اید بسیار کم منسک و آیینی را در مثلا روزهای نشان دار یاد میکنم بویژه در این سالهای شگفت درد و آه و اندوه ...
( و پاسخگو خواهند بود کسانی که آنقدر مبتذل کردند باشکوه ترین دستاوردهای ایران را که تو هراس داری از طرحشان که هراس هم نداشته باشی اشتیاقی نیست و مرگ فجیعی است بی شوقی)
اما سخن از علم و معلم و... بسیار دارم .اینجا فقط خواستم یک مطلب را با شما درمیان بگذارم .. روز معلم یا هر روز دیگری را که احساس میکنید ربطی به من دارد تبریک نگویید مگر اینکه براستی توانسته باشم شمعی ، چراغی ، شعله ی تغییری را در وجودتان روشن کرده باشم .
در هیچ کلاسی و در نوشتن هیچ متنی ورود نکردم مگر اینکه خواسته باشم پس از آن کلاس یا متن ، مخاطبم تغییری کرده باشد. تکانی خورده باشد و برود سمت کتابی، فیلمی، تفکری، حسی..که تابحال نداشته..
دقت کنید این فرق دارد با هیجانزدگی مخاطب فرق دارد با شگفت زدگی و اعجابش و مثلا سرحال آمدنش و.. که در بسیاری سخنرانی ها و کلاسها و متنها و.. ممکن است اتفاق بیفتد من از شروع تغییر میگویم .هیچ لذتی برایم ازین بزرگتر نبوده که کسی در قامت #پرشکوه_انسان برابرم بایستد و بگوید: آقا شما عامل اصلی رفتن من به سوی کتاب و هنر و فکر و... من بیتاب بودم اما شما بودید که گفتید این بیتابی تشنگی است تشنگی #حقیقت و #زیبایی که تنها راه رسیدن به آن #رفتن است و رفتن و #رشد..
و من در دل و به زبان بگویم : نه عزیزدلم من هم بهانه ای بوده ام اصل کار خودت بوده ای و این بی شک لطف بیکران #خدا است #خدا.
و اکنون از پس ۲۸ معلمی واقعا نمیدانم آیا توانسته ام بر ۲۸ هشت تن از پاره های تنم چنین تاثیری را بهانه شوم؟من قانع ام .. اگر عدد میشد ۲۸۰ نفر یا ۲۸۰۰ نفر از آن ده بیست هزار نفری که پای سخنانم نشسته بودند خب بهتر می بود اما چه بایدم کرد من از قحطی آمده #بضاعة_مزجاة داشتم و اکنون نیز شرمنده خواهم شد اگر در هر کلاسی که مینشینی یا هر پستی که میخوانی چیزی نو و روشن در برابر دیدگانت قرار ندهم و نگویم تو شایسته ی تمام نورهایی چشمت باید زیباترینها را ببیند گوشت باید برترین ها را بشنود بر لبانت باید باشکوه ترین واژه ها جاری شود زبانت باید گواراترین شرابها را بچشد ، مشامت باید خوش بو ترین گلها را ببوید و جانت جانت جانت بهایی دارد که خداست به کمتر از آن مفروش...
الحمدلله اولا و آخرا
#محسن_یارمحمدی
#همیشه_جستجوگر_حقیقت_وزیبایی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشتهای_پریشانی
#روندها و #روال_ها
... میدانید مشکل اصلی کجاست؟ اینکه واقعا باورمند نیستیم که آنچه اکنون هستیم محصول بسیار کارها و گفتارها و پندارهایی است که بر بستر طولانی یک زمان بلند انجام داده ایم .
ما غالبا خواهان دگرگون شدن اوضاع در کسری از ثانیه ایم و نمیدانیم برای پدید آمدن #وضعی دیگر باید روزها و شبان بسیار بگذرد وما کارها کنیم تا چیزی تغییری ماندگار کند . چون معمولا تغییرات ناگهانی ، پایدار نیستد. خوشی محصول یک مخدر ( هر مخدری از دود و الکل و دیدن یک دوست و ادای یک نذر و رفتن به یک مراسم و... ) ناگهان پدید می آید و ناگهان می رود و معلوم است چیزی که سرعت دارد تخریبش بیشتر از چیزی است که ذره ذره و اندک اندک است...
رگبارهای ناگهانی دل انگیزند اما بجای تقویت ریشه ها و برگها آنها را می کنند ..
آری #تغییر و #رشد و #رسیدن و... زمان بسیار میخواهد و کار بسیار وگرنه نمی گفت:
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود ولیک به خون جگر شود..
اما چرا ما همیشه خواهان درگونی سریع هستیم در خویش ، در روابط ، در ارتقای کاری ، در شکوفایی هنری ، در اوضاع اجتماعی و...!؟
به گمانم یک سببش #عجول بودن ذاتی انسان .. این عجله البته بذری است در تمام انسانها اما در برخی افراد و سرزمینها به سبب محرکهای بسیار این بذر بیشتر تغذیه میشود و شخص یا ملتی اهل شتاب می شوند.
یکی از مواد تقویتی شتاب و خواهان تغییر سریع بودن بی شک تکیه بر #معجزه است.
در فرهنگ ما #معجزه نیز درست تعریف نشده است. یادمان می رود معجزه یک استثنا است و جهان روند دارد و روال .. و همان معجزه هم یکی از همین روندهاست .
یادمان میرود که در همین فرهنگ معجز_اتکا، مثلا در زندگی فلان پیامبر و در طول صد سال عمرش فقط دوسه معجزه پدیدار گشته و آنها هم جایگاه خاص داشته در روند و روالی قرار میگرفته ..
اما چون ما اهل کشف روندها و روالها ( علم و فلسفه) نیستیم طبعا نه روندهای سطح پایین تر را کشف میکنیم نه روال های سطوح دیگر را..
هرگاه فکر می کنم و هرگاه می نویسم تهشمی رسم به #شناخت و شناخت و شناخت وگرنه همان مثنوی نمیگفت:
آفتی نبود بتر از ناشناخت
تو بر یار و نتانی عشق باخت
آری ما تلاش نکرده ایم برای ترسیم چگونگی زندگیمان روندها و روالهایش را کشف نکرده ایم، فکر نکرده ایم، صبر نکرده ایم و و کارهایمان بدون اینها رنج بی فایده بوده است و ما را رسانده به بن بست های پیاپی ..و بارها در انتهای کوچه ی بن بست نشسته ایم و چشم براه معجزه ای مانده ایم که طبق منطقی بالاتر نباید وقوع یابد ..
و هی زده ایم درسر خودمان و هی پرسیده ایم پرسشهایی را که پاسخ نداشته اند چرا که باز ندانسته ایم اساسا #پرسش_نادرجایگاه و پرسش غلط، هر پاسخی که داشته باشد #پاسخی_نادرجایگاه و غلط است ... باید برگردیم ، روندها و روال هایی کشف کنیم که ما را رسانده به اینجا بعد که درست پیداشان کردیم برای رفتن به وضعی معقول تر باید روندها و روال های درستی را بر اساس پرسشهایی درست پیش ببریم و... البته با #صبر
صد هزاران کیمیا حق آفرید
کیمیایی همچو صبر آدم ندید..
الحمدلله اولا و آخرا
#دکتر_محسن_یارمحمدی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#روندها و #روال_ها
... میدانید مشکل اصلی کجاست؟ اینکه واقعا باورمند نیستیم که آنچه اکنون هستیم محصول بسیار کارها و گفتارها و پندارهایی است که بر بستر طولانی یک زمان بلند انجام داده ایم .
ما غالبا خواهان دگرگون شدن اوضاع در کسری از ثانیه ایم و نمیدانیم برای پدید آمدن #وضعی دیگر باید روزها و شبان بسیار بگذرد وما کارها کنیم تا چیزی تغییری ماندگار کند . چون معمولا تغییرات ناگهانی ، پایدار نیستد. خوشی محصول یک مخدر ( هر مخدری از دود و الکل و دیدن یک دوست و ادای یک نذر و رفتن به یک مراسم و... ) ناگهان پدید می آید و ناگهان می رود و معلوم است چیزی که سرعت دارد تخریبش بیشتر از چیزی است که ذره ذره و اندک اندک است...
رگبارهای ناگهانی دل انگیزند اما بجای تقویت ریشه ها و برگها آنها را می کنند ..
آری #تغییر و #رشد و #رسیدن و... زمان بسیار میخواهد و کار بسیار وگرنه نمی گفت:
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود ولیک به خون جگر شود..
اما چرا ما همیشه خواهان درگونی سریع هستیم در خویش ، در روابط ، در ارتقای کاری ، در شکوفایی هنری ، در اوضاع اجتماعی و...!؟
به گمانم یک سببش #عجول بودن ذاتی انسان .. این عجله البته بذری است در تمام انسانها اما در برخی افراد و سرزمینها به سبب محرکهای بسیار این بذر بیشتر تغذیه میشود و شخص یا ملتی اهل شتاب می شوند.
یکی از مواد تقویتی شتاب و خواهان تغییر سریع بودن بی شک تکیه بر #معجزه است.
در فرهنگ ما #معجزه نیز درست تعریف نشده است. یادمان می رود معجزه یک استثنا است و جهان روند دارد و روال .. و همان معجزه هم یکی از همین روندهاست .
یادمان میرود که در همین فرهنگ معجز_اتکا، مثلا در زندگی فلان پیامبر و در طول صد سال عمرش فقط دوسه معجزه پدیدار گشته و آنها هم جایگاه خاص داشته در روند و روالی قرار میگرفته ..
اما چون ما اهل کشف روندها و روالها ( علم و فلسفه) نیستیم طبعا نه روندهای سطح پایین تر را کشف میکنیم نه روال های سطوح دیگر را..
هرگاه فکر می کنم و هرگاه می نویسم تهشمی رسم به #شناخت و شناخت و شناخت وگرنه همان مثنوی نمیگفت:
آفتی نبود بتر از ناشناخت
تو بر یار و نتانی عشق باخت
آری ما تلاش نکرده ایم برای ترسیم چگونگی زندگیمان روندها و روالهایش را کشف نکرده ایم، فکر نکرده ایم، صبر نکرده ایم و و کارهایمان بدون اینها رنج بی فایده بوده است و ما را رسانده به بن بست های پیاپی ..و بارها در انتهای کوچه ی بن بست نشسته ایم و چشم براه معجزه ای مانده ایم که طبق منطقی بالاتر نباید وقوع یابد ..
و هی زده ایم درسر خودمان و هی پرسیده ایم پرسشهایی را که پاسخ نداشته اند چرا که باز ندانسته ایم اساسا #پرسش_نادرجایگاه و پرسش غلط، هر پاسخی که داشته باشد #پاسخی_نادرجایگاه و غلط است ... باید برگردیم ، روندها و روال هایی کشف کنیم که ما را رسانده به اینجا بعد که درست پیداشان کردیم برای رفتن به وضعی معقول تر باید روندها و روال های درستی را بر اساس پرسشهایی درست پیش ببریم و... البته با #صبر
صد هزاران کیمیا حق آفرید
کیمیایی همچو صبر آدم ندید..
الحمدلله اولا و آخرا
#دکتر_محسن_یارمحمدی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشتهای_پریشانی
#حکایت_فوتبال_و_این_سرشوریده...
محو اما به یاد دارم که در خردسالی من عموی فوتبالی و دوستانش جمع که می شدند یکی #گرد_مولر را خاتم فوتبالبازها میدانست دیگری #یوهان_کرایف را و سومی می گفت محال است روی دست #پله کسی پیدا شود و چهارمی از #رومنیگه می گفت و #جن_تیله و..
چند سالی گذشت و نوجوان شدم #ماتئوس آمده بود #زیکو و #باجو و #گولیت و #بکن_باؤر و اعجوبه ای به نام #مارادونا... و اینکه اینها نسل آخر ابر فوتبالیستهای جهانند اما دهه ی بعد میدان تهی نشده بود از شیران #رونالدوی دندان خرگوشی #گئورگی_هاگی #ببتو #رونادلینهو #رونی #فیگو و... و نسل بعد با فرومانروایی مطلق #مسی و #رونالدو و گهگاه ستاره هایی دیگر ... و همه از ختمی مرتبت بودن اینها می گویند که آسمان فوتبال می درخشد به نام #هازارد #امپاپه #دیبروین
#دیبالا و... و نکته چیست !؟
حال من در میان سالی میبینم عمویم از کسانی میگفت که متولد دهه ی چهل میلادی بودند نوجوانی من پر بود از دهه ی شصتی جوانی از پرورش یافتگان دهه ی هفتاد و هشتاد و میانسالی ستاره های ظهور کرده ای دارد از متولدین دهه ی نود میلادی و این یعنی #نظام یعنی #سیستم یعنی #رشد و خلاصه کنم یعنی حصور ملموس آنچه #خدا است..
چیزی که در جامعه ی ما تجلی همه گیر نیافته. در هیچ حوزه ای این مملکت نتوانسته #نظام بسازد #دستگاه و #سیستم بسازد .. اصل این واژگان ماندن پوینده و روینده است و شما نشان بدهید طی صد سال اخیر ما کدام سیستم را سامان داده ایم؟ همه ی نظامات این کشور فشل و فروریخته است ؛
نظامهای بزرگی مانند خانواده، آموزش و پرورش ، تولید ، ورزش، سرگرمی ، هنر و.. حتا نظام دین که من جزیی ازفرهنگش میدانم هیچکدام نتوانسته مثلا مانند #نظام_فوتبال شود در غرب..
تک ستاره های این جامعه در حوزه های مختلف محصول دیمی بار آمدند و هیچ ربط نظام_مندی با جامعه ندارند چرا که تمامت این جامعه ی بی نظام اتفاقا تلاش میکند برای سوزاندن یا فراری دادن هر بذر و نهال و درخت اهل رشد..
اینها را گفتم تا بگویم درد بی درمان ما نرسیدن به مرحله ی #نظام_سازی است.
یادتان باشد اگر نظام معنای اصلی اش در #رشد و بالندگی زایایی و پایایی و... باشد ما اکنون هیچ نظامی نداریم چون همه شان یا فروپاشیده اند یا در حال فرو ریختن اند..
در فوتبال ما تقریبا محال است نسل دهه ی نود میلادی که اغلب متولدان بیست سی سال قبل تر از آن بودند تکرار شوند و..
و اما اینکه چگونه یک ملت مثل آلمان و بعد یک منطقه مثل اروپا می رسد به #نظامسازی راز و رمزی دارد که باید کشفش کرد ...
قرنهاست در ناامیدی مطلق حافظ زبان حال ما بوده؛
شهر خالیست ز عشاق بود کز طرفی
مردی از خویش برون آید و کاری بکند ؟!
اما مشکل همینجاست ما مردان مرد کن نداریم ما عاشق ترینهای تاریخ را داریم ما شمس ها و نجم ها داریم ... اما نظام نداریم آقا نظام نداریم و تا نتوانیم نظام بسازیم سرنوشت شوممان همین خواهد ماند که هست...
#محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#حکایت_فوتبال_و_این_سرشوریده...
محو اما به یاد دارم که در خردسالی من عموی فوتبالی و دوستانش جمع که می شدند یکی #گرد_مولر را خاتم فوتبالبازها میدانست دیگری #یوهان_کرایف را و سومی می گفت محال است روی دست #پله کسی پیدا شود و چهارمی از #رومنیگه می گفت و #جن_تیله و..
چند سالی گذشت و نوجوان شدم #ماتئوس آمده بود #زیکو و #باجو و #گولیت و #بکن_باؤر و اعجوبه ای به نام #مارادونا... و اینکه اینها نسل آخر ابر فوتبالیستهای جهانند اما دهه ی بعد میدان تهی نشده بود از شیران #رونالدوی دندان خرگوشی #گئورگی_هاگی #ببتو #رونادلینهو #رونی #فیگو و... و نسل بعد با فرومانروایی مطلق #مسی و #رونالدو و گهگاه ستاره هایی دیگر ... و همه از ختمی مرتبت بودن اینها می گویند که آسمان فوتبال می درخشد به نام #هازارد #امپاپه #دیبروین
#دیبالا و... و نکته چیست !؟
حال من در میان سالی میبینم عمویم از کسانی میگفت که متولد دهه ی چهل میلادی بودند نوجوانی من پر بود از دهه ی شصتی جوانی از پرورش یافتگان دهه ی هفتاد و هشتاد و میانسالی ستاره های ظهور کرده ای دارد از متولدین دهه ی نود میلادی و این یعنی #نظام یعنی #سیستم یعنی #رشد و خلاصه کنم یعنی حصور ملموس آنچه #خدا است..
چیزی که در جامعه ی ما تجلی همه گیر نیافته. در هیچ حوزه ای این مملکت نتوانسته #نظام بسازد #دستگاه و #سیستم بسازد .. اصل این واژگان ماندن پوینده و روینده است و شما نشان بدهید طی صد سال اخیر ما کدام سیستم را سامان داده ایم؟ همه ی نظامات این کشور فشل و فروریخته است ؛
نظامهای بزرگی مانند خانواده، آموزش و پرورش ، تولید ، ورزش، سرگرمی ، هنر و.. حتا نظام دین که من جزیی ازفرهنگش میدانم هیچکدام نتوانسته مثلا مانند #نظام_فوتبال شود در غرب..
تک ستاره های این جامعه در حوزه های مختلف محصول دیمی بار آمدند و هیچ ربط نظام_مندی با جامعه ندارند چرا که تمامت این جامعه ی بی نظام اتفاقا تلاش میکند برای سوزاندن یا فراری دادن هر بذر و نهال و درخت اهل رشد..
اینها را گفتم تا بگویم درد بی درمان ما نرسیدن به مرحله ی #نظام_سازی است.
یادتان باشد اگر نظام معنای اصلی اش در #رشد و بالندگی زایایی و پایایی و... باشد ما اکنون هیچ نظامی نداریم چون همه شان یا فروپاشیده اند یا در حال فرو ریختن اند..
در فوتبال ما تقریبا محال است نسل دهه ی نود میلادی که اغلب متولدان بیست سی سال قبل تر از آن بودند تکرار شوند و..
و اما اینکه چگونه یک ملت مثل آلمان و بعد یک منطقه مثل اروپا می رسد به #نظامسازی راز و رمزی دارد که باید کشفش کرد ...
قرنهاست در ناامیدی مطلق حافظ زبان حال ما بوده؛
شهر خالیست ز عشاق بود کز طرفی
مردی از خویش برون آید و کاری بکند ؟!
اما مشکل همینجاست ما مردان مرد کن نداریم ما عاشق ترینهای تاریخ را داریم ما شمس ها و نجم ها داریم ... اما نظام نداریم آقا نظام نداریم و تا نتوانیم نظام بسازیم سرنوشت شوممان همین خواهد ماند که هست...
#محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشتهای_پریشانی
از #محسن_بارانی
#تشنه_ی_عصیانم_انسانم
..راستش موضوع ساده است.در روایات ادیان خاورمیانه خدایان از آفرینش انسان پشیمان میشوند. تنها استثناء آیین #مهر و بعدا #مزدیسنایی است که انسان تماما تجلی نیکی و پاکی است.چراکه انسان می آید تا گسترنده ی نور باشد و از همان آغاز تجسم #مهر و اهورا مزدا است.در سیر و سلوک و گذر از راههای بی انتهای #شدن، انسان به مقام #شاه (بزرگ)میرسد کسیکه همه ی موجودات فرمانبر اویند و او با همه ی موجودات یکی است
بگذارید وارد این بحث غامض و اینکه بعدا چه شد وچرا؟ نشویم
سخن این بود که انسان دستکار خدایان المپ یا آفریده ی خدا در تورات یا منعکس شده در انجیل و نهایتا قرآن کسی است که به دست یک #خالق پدید می آید. احسن الخالقین.
این اکمل آفریده ها از یک جا به بعد #عصیان میکند و در نتیجه فروافکنده میشود #اهبطوا
ازین اتفاق نتیجه ای عام میگیرم #مخلوق ساخته ی #خالق(خالقین)خویش ومقهور ایشان است اما از جایی به بعد این مخلوق بر چنبره ی معین و متعین آفریدگاران خویش خروج میکند وخود موجودی میشود که همه چیز را دگرگون میکند حتا خالقین خویش را..
انسان ازیک جایی ابزار میسازد وابزار مقهور اوست اما ازجایی
(- کجا؟
-از همان بدو خیال و فکر ابزار)
انسان اسیر دست ساز خویش میشود و او بر انسان تاثیر میگذارد و خالق را دنبال خویش میکشاند و بعدا گوییا اوست که خالق و فرمانروای انسان میشود
انسان چرخ را نساخت همینکه #چرخ ساخته شد انسان افتاد در چرخه ی دگرگونی های لایتوقف..
همچنین است #خط..
این انسان نیست که خط را میخواند و با خط حکم می راند.از جایی به بعد این خط است که به خیال و فکر انسان فرمان چگونه شدن می راند وانسان را می خواند.
هرچه مخلوق پیچیده تر باشد خروجش بر خالق پیچیده تر است. این است که عصیان اکمل آفریده های خدایان آنچنان مهیب و بزرگ است که برای تطهیر از آن گناه، راهی دهشتناک را باید طی کند و به هولناک ترین کارها پاک شود.
باید مثل آدم تمام اقیانوسها را بگرید یا مثل حوا درد جدا شدن از خودخویش را درهمه ی بودنش تاب بیاورد چه درجدایی اش از آدم و چه درجدایی فرزندش از او که آدم و حوایی دیگر اند.
همسر هم که برنگزیند باید مثل #مسیح به چهارمیخ داغ شود تا اکسیر بودنش،خونش، قطره قطره از رگانش بچکد تا تطهیر شود و..
آری این عقاب و عذاب ما لایطاق صرفا آیتی است که میخواهد اشاره کند به عظمت آن خروج..
حالا حرفم این است سرمایه داری مسلط بر جهان روزگاری در دستان انسان به حکم ابزاری، انجام وظیفه میکرد اما مدتهاست که دیگر خودش آقا شده.
این انسان نیست که مقتضیات بودن او را و جهت او را و.. تعیین میکند این سرمایه داری #تن_شده ( تشخص_یافته)است که خود را و انسان را ممدود میکند کش می آورد
دستگاهی عظیم که بشدت هوشمند است آنگونه که میتواند از هوش سرشار من و تو مخالفش هم بهترین بهره ها را ببرد تا زنده و قدرتمند باقی بماند
بگذارید از تجربه ی زیستمان بگویم:
از کودکی برایم سوال بود چیست این به هم ریختن میز و مبل و دکوراسیون خانههای شهری و تعویض هر از چندگاهیشان.. پدر ومادر بزرگم چنین نمیکردند چون کشاورز بودند پدر مادرم کمتر و نسل ما بیشتر
یعنی هرچه شهری تر میشدی و مناسبات جهان سرمایه داری بیشتر غلبه میکرد بر زندگی، تغییر دکوراسیون بیشتر میشد( لباس وماشین و بادی بیلدینگ و جراحی بینی و فک و.. هم در ذیل دکوراسیون است)
قطعا علل این تغییر و تغیرات متعدد است اما من به دو نکته ی اساسی اشاره میکنم؛ یکی موضوع حیاتی زمان و دیگری مساله ی مهم مکان
به چه معنا؟
انسان قرنها قرن در بستری زیسته که چشم اندازش دگرگون میشده چه در دوره ی دامداری و کوچ گردی و چه در عصر کشاورزی و چه در روزگاری که شهر نشین شد اما باغچه ای داشت در خانه و بعدا گل آپارتمانی آورد و حیوان خانگی و..
او هنوز تشنه ی جنب و جوش حیوانات پیرامون خود است به مثابه ی اقناع خویش که ؛ #بودن در جریان است.
قرنها قرن #از_دانه_به_درخت منظر انسان بوده است تا #زایش #رشد #به_ثمر_نشستن و..#مرگ را زندگی کند.قرنها قرن رودخانه ای که میرفته برای او از ذات متغیر_ثابت_نمای جهان گفته و او را به #حرکت_جوهری و #خلق_مدام رسانده و..
و حالا #شهربند شدن ومناسبات سرمایه داری باید جلوگیری کند از حرکتهای تند پیش بینی نشده و #سیالیت را بگیرد از انسان چرا که حالا این شهر ( متروپل)است که انسان را میسازد و حالا او خالق است وانسان مخلوق. بازی عوض شده است. اما این خالق هوشیار نباید مجال عصیان به مخلوق خویش بدهد و نمی دهد
او دارد با تمام توان برای انسان تمنا و آرزو و هدف تولید میکند درهر جا و هر سطح از الی غیر النهایت #سکس،با ابزارهای بی نهایت ( اینجا انسان هم ابزار است) تا ناکجا آبادهای فکری و ذهنی و معنوی..و خواسته ها را مستحیل میکند تو اگر ذاتا خواهان تغییری ما به تو نشانش میدهیم از حیوانات خانگی توجیبی تا گلهای آپارتمانی👇👇
از #محسن_بارانی
#تشنه_ی_عصیانم_انسانم
..راستش موضوع ساده است.در روایات ادیان خاورمیانه خدایان از آفرینش انسان پشیمان میشوند. تنها استثناء آیین #مهر و بعدا #مزدیسنایی است که انسان تماما تجلی نیکی و پاکی است.چراکه انسان می آید تا گسترنده ی نور باشد و از همان آغاز تجسم #مهر و اهورا مزدا است.در سیر و سلوک و گذر از راههای بی انتهای #شدن، انسان به مقام #شاه (بزرگ)میرسد کسیکه همه ی موجودات فرمانبر اویند و او با همه ی موجودات یکی است
بگذارید وارد این بحث غامض و اینکه بعدا چه شد وچرا؟ نشویم
سخن این بود که انسان دستکار خدایان المپ یا آفریده ی خدا در تورات یا منعکس شده در انجیل و نهایتا قرآن کسی است که به دست یک #خالق پدید می آید. احسن الخالقین.
این اکمل آفریده ها از یک جا به بعد #عصیان میکند و در نتیجه فروافکنده میشود #اهبطوا
ازین اتفاق نتیجه ای عام میگیرم #مخلوق ساخته ی #خالق(خالقین)خویش ومقهور ایشان است اما از جایی به بعد این مخلوق بر چنبره ی معین و متعین آفریدگاران خویش خروج میکند وخود موجودی میشود که همه چیز را دگرگون میکند حتا خالقین خویش را..
انسان ازیک جایی ابزار میسازد وابزار مقهور اوست اما ازجایی
(- کجا؟
-از همان بدو خیال و فکر ابزار)
انسان اسیر دست ساز خویش میشود و او بر انسان تاثیر میگذارد و خالق را دنبال خویش میکشاند و بعدا گوییا اوست که خالق و فرمانروای انسان میشود
انسان چرخ را نساخت همینکه #چرخ ساخته شد انسان افتاد در چرخه ی دگرگونی های لایتوقف..
همچنین است #خط..
این انسان نیست که خط را میخواند و با خط حکم می راند.از جایی به بعد این خط است که به خیال و فکر انسان فرمان چگونه شدن می راند وانسان را می خواند.
هرچه مخلوق پیچیده تر باشد خروجش بر خالق پیچیده تر است. این است که عصیان اکمل آفریده های خدایان آنچنان مهیب و بزرگ است که برای تطهیر از آن گناه، راهی دهشتناک را باید طی کند و به هولناک ترین کارها پاک شود.
باید مثل آدم تمام اقیانوسها را بگرید یا مثل حوا درد جدا شدن از خودخویش را درهمه ی بودنش تاب بیاورد چه درجدایی اش از آدم و چه درجدایی فرزندش از او که آدم و حوایی دیگر اند.
همسر هم که برنگزیند باید مثل #مسیح به چهارمیخ داغ شود تا اکسیر بودنش،خونش، قطره قطره از رگانش بچکد تا تطهیر شود و..
آری این عقاب و عذاب ما لایطاق صرفا آیتی است که میخواهد اشاره کند به عظمت آن خروج..
حالا حرفم این است سرمایه داری مسلط بر جهان روزگاری در دستان انسان به حکم ابزاری، انجام وظیفه میکرد اما مدتهاست که دیگر خودش آقا شده.
این انسان نیست که مقتضیات بودن او را و جهت او را و.. تعیین میکند این سرمایه داری #تن_شده ( تشخص_یافته)است که خود را و انسان را ممدود میکند کش می آورد
دستگاهی عظیم که بشدت هوشمند است آنگونه که میتواند از هوش سرشار من و تو مخالفش هم بهترین بهره ها را ببرد تا زنده و قدرتمند باقی بماند
بگذارید از تجربه ی زیستمان بگویم:
از کودکی برایم سوال بود چیست این به هم ریختن میز و مبل و دکوراسیون خانههای شهری و تعویض هر از چندگاهیشان.. پدر ومادر بزرگم چنین نمیکردند چون کشاورز بودند پدر مادرم کمتر و نسل ما بیشتر
یعنی هرچه شهری تر میشدی و مناسبات جهان سرمایه داری بیشتر غلبه میکرد بر زندگی، تغییر دکوراسیون بیشتر میشد( لباس وماشین و بادی بیلدینگ و جراحی بینی و فک و.. هم در ذیل دکوراسیون است)
قطعا علل این تغییر و تغیرات متعدد است اما من به دو نکته ی اساسی اشاره میکنم؛ یکی موضوع حیاتی زمان و دیگری مساله ی مهم مکان
به چه معنا؟
انسان قرنها قرن در بستری زیسته که چشم اندازش دگرگون میشده چه در دوره ی دامداری و کوچ گردی و چه در عصر کشاورزی و چه در روزگاری که شهر نشین شد اما باغچه ای داشت در خانه و بعدا گل آپارتمانی آورد و حیوان خانگی و..
او هنوز تشنه ی جنب و جوش حیوانات پیرامون خود است به مثابه ی اقناع خویش که ؛ #بودن در جریان است.
قرنها قرن #از_دانه_به_درخت منظر انسان بوده است تا #زایش #رشد #به_ثمر_نشستن و..#مرگ را زندگی کند.قرنها قرن رودخانه ای که میرفته برای او از ذات متغیر_ثابت_نمای جهان گفته و او را به #حرکت_جوهری و #خلق_مدام رسانده و..
و حالا #شهربند شدن ومناسبات سرمایه داری باید جلوگیری کند از حرکتهای تند پیش بینی نشده و #سیالیت را بگیرد از انسان چرا که حالا این شهر ( متروپل)است که انسان را میسازد و حالا او خالق است وانسان مخلوق. بازی عوض شده است. اما این خالق هوشیار نباید مجال عصیان به مخلوق خویش بدهد و نمی دهد
او دارد با تمام توان برای انسان تمنا و آرزو و هدف تولید میکند درهر جا و هر سطح از الی غیر النهایت #سکس،با ابزارهای بی نهایت ( اینجا انسان هم ابزار است) تا ناکجا آبادهای فکری و ذهنی و معنوی..و خواسته ها را مستحیل میکند تو اگر ذاتا خواهان تغییری ما به تو نشانش میدهیم از حیوانات خانگی توجیبی تا گلهای آپارتمانی👇👇