نیازستان
1.6K subscribers
771 photos
103 videos
130 files
236 links
به ایران:
قسم به موی تو و گیسوان بر بادت
غریق آتش نسیان نمی‌شود یادت..

ارتباط با ادمین
@Mohsenbarani_niyaz
Download Telegram
#سخن_روز

#نقد_و_نفی

#محسن_یارمحمدی (پژوهشگر حوزه ی فرهنگ و اسطوره، مدرس)


خیلی وقتها فکر میکنم هستی چه سعادت بزرگی نصیبم کرده که از پنج شش سالگی عمرم را در کلاس درس طی کرده ام.
کم نیست که بیش از #چهل سال، در تمام سطوح تحصیلی یا #معلم باشی یا #متعلّم..
آنهم چه درس بگیری و چه درس بدهی؟! فرهنگ و اسطوره و ادبیات و سینمای و... ایران و عرب و غرب و...
بنویسی و بنویسی و بنویسی..

اما طی چهار دهه خیلی چیزها را میتوان دریافت مثلا؛

هفته ی پیش در کلاسی، کلی در نقد و حتا نکوهش غرب #سرمایه داری و جهان مجازی و دیکتاتوری رنگارنگش حرف میزدم و بویژه اینکه روند پیش رو در عالم #دیجیتال مفهوم و معنای انسان و هرآنچه را انسانی است تغییر خواهد داد که یکی از بچه گفت :

استاد شما دارید غرب و دستاوردهایش را نقد میکنید در حالی که الان با گوشی مطالب را ارائه میکنید یا سوار ماشین میشوید و..

چیزی در ذهنم تکان خورد طی این چهل سال یکی از #جملات_جاودان ِ ذهن ما ایرانیان، در بحث پیرامون دیگرانسانها و دیگر موضوعات این است:
- شما فلانی را یا فلان چیز را #قبول دارید؟!
واقعا وقت آن نرسیده تکلیفمان را با این دست جملات و این نوع پرسشها روشن کنیم؟!

اصلا مگر در زندگی بحث #قبولی و #ردی است؟! این بُتواره ی ذهنی پابرجا محصول چیست؟! و چطور میتوان شکستش؟!

اصلا یعنی چه #قبول دارید یا نه؟!

چرا در #قبول_دارم دنبال #برده_سازی هستیم و در #قبول_ندارم در پی #ملحد و #مرتد و #خونبازی؟!

چرا پذیرش فلان دوست باید توام شود با پذیرش تمام چیزهای دیگرش و تازه بی هیچ نقد و اعتراض و..

چرا در بین ما #نقد=نفی است؟!
آقا من تو را دوست دارم اما فلان رفتارهای ناخوش آیندت را نه..
چیست؟ نکند میترسیم از معنای #ازدست_دادن؟! همینکه هم پیمانمان (دوستمان، همسرمان و.. #ملتمان) اعتراضی میکند آن را منکوب میکنیم چون میترسیم منجر به جدایی و سقوط و حذف و.. ما شود؟! چرا فکرنمیکنیم که ان سرکوب فاجعه ی مهیب تری را پدید میاورد به اسم #ریا_و_تزویر و محصولش میشود نکبتی به اسم #طلاق_عاطفی بین ما و دوستانمان ما فرزندانمان ماو همسرمان و بین حاکمان و ملت؟!

باید به اینها حسابی فکر کنم اما الان باید پاسخی به این جستجوگر عزیزم بدهم میگویم:

ببینید بچه ها، در کل جهان احتمالا #نود درصدی از مردم با زندگیشان درگیرند( اگر نگویم همه) گاه آن را نقد میکنند، گاه ناراضی اند از #زندگی، گاه فحشش میدهند و حتا گاه #بیزارند از زندگی.. اما نود درصد از همین نود درصد هرگز به #حذف_زندگی فکر نمیکنند. میایستند و با امید به فردا ادامه میدهند سعی میکنند زندگی را بفهمند و درحد توان سروشکل دلخواه تری به آن بدهند و این کار #شجاعان و دلیران است.
در این میان اتفاقا فقط #ترسوها هستند که #بازی زندگی را #جنگ تعریف میکنند و بی رحمانه دیگران را میکشند و نهایتا خودکشی میکنند..
حالا دارم به شباهت #انتحاریون فکر میکنم با #هیتلر و #گوبلز و...

الحمدلله اولا و آخرا

@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#درباب_معلمی
#روزمعلم را به من تبریک نگویید مگر اینکه ...

من یک #معلمم .
سربلندی ام این است که در همان آغاز که نوجوانی کتاب خوان بودم #بتهای زندگی ام همه #معلم بودند و #مدرس ،اهل میز و تخته و ...ایستاده در برابر مشتاقانی که اغلب چشم به ذهن و زبان انسانی دارند که ایستاده در برابرشان. همه ی خواهندگان خدمت، در برابر ارایه دهنده ی آن خدمت می ایستند و او مینشیند، چنانکه خادمی در برابر مخدوم، و معلم در برابر طالبان دانش و تجربه و اگر داشته باشد تفکر و شیوه هایش می ایستد و ومعمولا طالب علمان مینشینند؛
آری بتهای من اغلب معلم بودند #نیما #صمد_بهرنگی #جلال #شریعتی #زرین_کوب #شفیعی و... بعدها اغلب نویسندگان و هنرمندان و متفکرانی که #ستایش_برانگیزند #علامه_طباطبایی ، #کربن #نصر و... وحتا بسیاری از متفکران و نویسندگان و هنرمندان فرانسه و آلمان و..
نه اینکه عکس فوتبالیستهای دهه ی شصت را نمیزدم به دیوارهای راه پله ،نه اینکه عکسهای بازیگران را پنهان نمی کردم گوشه و کنار ، نه اینکه #صداهای ممنوعه را در کاستهای سونی و بعدها مکلس و عصمت نمیگذاشتم زیر پیراهن نه...اینها همه بود اما در آن کویرستان سوزان شکل گرفته در تب و خلسه های مستی بتهای من همه #معلم بودند.
و این شد که احتمالا از معدود معلمانی شدم که با آگاهی و اشتیاق پا به این راه گذاشتم راهی که بی شک بیشتر از آنکه برای عزیزانم ،در هیات شاگرد آموزنده باشد برای خودم سرشار شد از برکت دانایی ،آگاهی ،درک ،دریافت و.. شهود... و الحمد لله اولا و آخرا...
اما درباب روزی به نام معلم یا هرچیز دیگر .. واقعا هیچگاه جدی نگرفته ام این مناسک را بویژه آنجاها که پای رسمیت همیشه احمقانه ی حکومتی و حاکمیتی پدید میآید چون اعتقاد دارم هر منسک و آیین که گرامی داشته شود از سوی ارباب قدرتی بی هیچ شک تهی شده از محتوای واقعی اش زیرا هر صاحب قدرتی از هرچیزی، بویژه مناسک و آیین ها که نفوذ و عمومیت دارند بین مردم ابزاری میسازد برای حفظ قدرت خود و تحمیق مردم ..
باری ،دیده اید بسیار کم منسک و آیینی را در مثلا روزهای نشان دار یاد میکنم بویژه در این سالهای شگفت درد و آه و اندوه ...
( و پاسخگو خواهند بود کسانی که آنقدر مبتذل کردند باشکوه ترین دستاوردهای ایران را که تو هراس داری از طرحشان که هراس هم نداشته باشی اشتیاقی نیست و مرگ فجیعی است بی شوقی)
اما سخن از علم و معلم و... بسیار دارم .اینجا فقط خواستم یک مطلب را با شما درمیان بگذارم .. روز معلم یا هر روز دیگری را که احساس میکنید ربطی به من دارد تبریک نگویید مگر اینکه براستی توانسته باشم شمعی ، چراغی ، شعله ی تغییری را در وجودتان روشن کرده باشم .
در هیچ کلاسی و در نوشتن هیچ متنی ورود نکردم مگر اینکه خواسته باشم پس از آن کلاس یا متن ، مخاطبم تغییری کرده باشد. تکانی خورده باشد و برود سمت کتابی، فیلمی، تفکری، حسی..که تابحال نداشته..
دقت کنید این فرق دارد با هیجان‌زدگی مخاطب فرق دارد با شگفت زدگی و اعجابش و مثلا سرحال آمدنش و.. که در بسیاری سخنرانی ها و کلاسها و متنها و.. ممکن است اتفاق بیفتد من از شروع تغییر میگویم .هیچ لذتی برایم ازین بزرگتر نبوده که کسی در قامت #پرشکوه_انسان برابرم بایستد و بگوید: آقا شما عامل اصلی رفتن من به سوی کتاب و هنر و فکر و... من بیتاب بودم اما شما بودید که گفتید این بیتابی تشنگی است تشنگی #حقیقت و #زیبایی که تنها راه رسیدن به آن #رفتن است و رفتن و #رشد..
و من در دل و به زبان بگویم : نه عزیزدلم من هم بهانه ای بوده ام اصل کار خودت بوده ای و این بی شک لطف بیکران #خدا است #خدا.‌
و اکنون از پس ۲۸ معلمی واقعا نمیدانم آیا توانسته ام بر ۲۸ هشت تن از پاره های تنم چنین تاثیری را بهانه شوم؟من قانع ام .. اگر عدد میشد ۲۸۰ نفر یا ۲۸۰۰ نفر از آن ده بیست هزار نفری که پای سخنانم نشسته بودند خب بهتر می بود اما چه بایدم کرد من از قحطی آمده #بضاعة_مزجاة داشتم و اکنون نیز شرمنده خواهم شد اگر در هر کلاسی که مینشینی یا هر پستی که می‌خوانی چیزی نو و روشن در برابر دیدگانت قرار ندهم و نگویم تو شایسته ی تمام نورهایی چشمت باید زیباترینها را ببیند گوشت باید برترین ها را بشنود بر لبانت باید باشکوه ترین واژه ها جاری شود زبانت باید گواراترین شرابها را بچشد ، مشامت باید خوش بو ترین گلها را ببوید و جانت جانت جانت بهایی دارد که خداست به کمتر از آن مفروش...
الحمدلله اولا و آخرا
#محسن_یارمحمدی
#همیشه_جستجوگر_حقیقت_وزیبایی

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشتهای_پریشانی
#هنر_معلمی یا #از_دلبری_تا_دلداری
از کودکی دریافته بودم که اثر گذارترین شخص زندگی هرکس #معلم_خوب است.
و ما چقدر معلم خوب کم داریم و چقدر سیستم جوری درست شده در این صدسال که معلم خوب استثنایی باشد برآمده از خصایل خویش.
تجربه ی شخصی من ،طی کل زندگی ام که تمامش را یا شاگردی کرده ام یا معلمی ، میگوید در این عرصه نیز شبیه دیگر عرصه ها عمل کرده ایم با این فرق که چون اینجا حساس تر است ، عملکرد فجیع ما ، فاجعه خیز تر شده..
یک ویژگی عمومی تمام عرصه های زندگی ما این است که ما #دلبر زیاد داریم اما #دلدار بسیار کم است.
به همین سبب بود که حضرت حافظ میفگت:
جمال شخص نه چشمست وزلف وعارض وخال
هزار نکته دراین کار و بار دلداری است..
آری این وضع در نظام آموزشی ما نیز ساری است .. معلمان دلبر که با دانش دل می ربایند زیادند اما...
یکی از نکته هایی که به تجربه دریافته ام این است: شاگردان هم از علم و دانش و دریافت و... ما برگ و بار میگیرند و هم از ندانستن های ما و از قضا این دومی برای کسی که در مقام شاگرد است جذاب تر و به یاد ماندنی تر است ..
گاه شاگرد ما مقهور دانش و دانایی ما میشود چقدر جالب است گهکاه چیزی را غلط بگوییم تا کسی از شاگردان تصحیحش کند یا چند لحظه بعد خودمان بگوییم : آها این مسأله اینطور است من اشتباه کرده ام .. یا هنگام طرح یک مطلب آن را غلط بگوییم یا همراه شک و بخواهیم که متعلمان کمک کنند و... به این شکل آن مطلب بیشتر و بهتر ماندگار میشود در ذهن و دل متعلمان ....
#محسن_بارانی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#معلم_بازی(۱)

در سال‌های نخست تدریسم هنگام پرسش از بچه‌ها اتفاقی افتاد که طی سالیان بعد بارها تکرارش کردم.
همیشه اصرارم براین است که بچه‌ها درباره ی هرچیزی(موضوعی ، پرسشی ، نظری و... ) حرف بزنند. فقط حرف بزنند...
آن روز از بچه‌ها چیزی پرسیدم و شروع کردم به تشویق‌شان که ؛ یالله حرف بزنید ...
سوال سخت بود و بچه‌ها مردد..
و من اصرار و الحاح که : بجنبید فکر کنید و بگویید .. فکر نکرده هم قبول است و..
که یکی از بچه‌ها شجاعانه دست بالا برد و پاسخی بسیار پرت و غلط بر زبان آورد. با شوق و شعف بسیار و لحنی محکم گفتم : آفرین، نفس کلاس ثانیه‌ای حبس شد. افزودم : غلطه .. و کلاس از خنده منفجر شد و گوینده مبهوت با گونه ای سرخ از شرم ...
بچه‌هایی را که شیطنت‌شان غوغا می کرد، دعوت به همراهی کردم و جدی افزودم:
بچه‌ها من واقعا به ایشان آفرین گفتم
( همهمه و پوزخند بچه ها )
- نه نه صبر کنید. دلایلم را بشنوید؛ اول اینکه او شجاع است پیش‌تر از شما داوطلب شد. این عالی‌ست‌ دوم اینکه اگر پاسخ درست را می‌داد شما سریع به پاسخ می‌رسیدید و فرایند فکر و تعمق و... تعطیل می‌شد سومین نکته ی مهم این است که او با بیان پاسخ غلط به همه‌تان یاد داد نباید از مسیر او بروید شما دیگر به پاسخ نادرست فکر نخواهید کرد و اشتباه را تکرار نخواهید کرد ....
همین...
#محسن_یارمحمدی
دانش آموخته‌ی دکتری زبان و ادبیات فارسی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹