پایانهای برگزیده: خشت و آینه
پرویز جاهد🖋...هاشم به درون تاکسیاش میرود و از کیف تاجی شیشۀ شیر بچه را برمیدارد و نگاه میکند. از زاویۀ دید او زنی در کنار خیابان ایستاده و با بچهای در بغل منتظر تاکسی است. یک تاکسی برای زن ترمز میکند و زن سوار میشود. میتوان فکر هاشم را خواند چرا که ما به عنوان تماشاگر دقیقا در جای هاشم قرار داریم و میدانیم این زن با این بچه و آن تاکسی قرار است ماجرای مشابهی را رقم بزند. هاشم راه میافتد و تاکسی او در بین اتومبیلهای شهر گم میشود. هوا تاریک شده و چراغهای شهر روشن شدهاند. شبی دیگر آغاز میشود، شبی که به گفتۀ گویندۀ رادیو در آغاز فیلم نمیتوان در آن شکار را از شکارچی تشخیص داد. به این ترتیب فرم دایرهای روایت تکمیل میشود.
امیرعطا جولایی🖋پایان یک رابطه. گسترش تم بیمسئولیتی. تاجی که تکیه میدهد به دیوار پرورشگاه و دوربین که از او دور میشود. سکوت و سکوت که در دقایق پایانی فیلم، در نقطۀ مقابل پرگویی آدمها در مسیر حرکت هاشم بیحوصله و درمانده میایستد. مسافری که سوار میشود. تاکسی هاشم که خالی به دل جمعیت میزند. ترکیب ساده اما دیریابی از شعور بصری و دلالت اجتماعی و سهل است، پیشگویی هنرمند. تراکم معنا در زمانی کوتاه و پس از تهنشین شدن تجربۀ سهمگینمان از بودن با هاشم در اجتماعی که در آن سلب مسئولیت، سکۀ روز است.
مهدی یزدانیخرم🖋یک شاهکار تمامعیار در تکۀ آخر. تاجی مبهوت و هاشم ناکام. جمعیتی که بیخبر از خبری که فیلم را ساخته در حال کار و بار خود هستند. منفک از قصهای که رقم خورده. تنهایی زکریا هاشمی که دور میشود و دورتر. انگار هیچ اتفاقی نیفتاده. هیچ کاری پیش نرفته و رگهای جامعه روز به روز متصلبتر میشوند و او نیز باید در همین رگهای سفت در آستانۀ انسداد به باقی حیات خود ادامه دهد.
(برای مطالعۀ بیشتر به پروندۀ «پایان و پایانبندی در سینمای ایران» چاپشده در پنجمین شمارۀ «فیلم امروز» مراجعه کنید.)
#فیلم_امروز #مجله_فیلم_امروز
#پایان_فیلم #خشت_و_آینه #ابراهیم_گلستان #زکریا_هاشمی #پرویز_فنی_زاده #مهری_مهرنیا #جلال_مقدم #منوچهر_فرید #محمدعلی_کشاورز #جمشید_مشایخی #سینمای_ایران #فیلم_ایرانی
#filmemrooz #filmemroozmagazine
#iraniancinema #ebrahimgolestan
@filmemrooz_official
پرویز جاهد🖋...هاشم به درون تاکسیاش میرود و از کیف تاجی شیشۀ شیر بچه را برمیدارد و نگاه میکند. از زاویۀ دید او زنی در کنار خیابان ایستاده و با بچهای در بغل منتظر تاکسی است. یک تاکسی برای زن ترمز میکند و زن سوار میشود. میتوان فکر هاشم را خواند چرا که ما به عنوان تماشاگر دقیقا در جای هاشم قرار داریم و میدانیم این زن با این بچه و آن تاکسی قرار است ماجرای مشابهی را رقم بزند. هاشم راه میافتد و تاکسی او در بین اتومبیلهای شهر گم میشود. هوا تاریک شده و چراغهای شهر روشن شدهاند. شبی دیگر آغاز میشود، شبی که به گفتۀ گویندۀ رادیو در آغاز فیلم نمیتوان در آن شکار را از شکارچی تشخیص داد. به این ترتیب فرم دایرهای روایت تکمیل میشود.
امیرعطا جولایی🖋پایان یک رابطه. گسترش تم بیمسئولیتی. تاجی که تکیه میدهد به دیوار پرورشگاه و دوربین که از او دور میشود. سکوت و سکوت که در دقایق پایانی فیلم، در نقطۀ مقابل پرگویی آدمها در مسیر حرکت هاشم بیحوصله و درمانده میایستد. مسافری که سوار میشود. تاکسی هاشم که خالی به دل جمعیت میزند. ترکیب ساده اما دیریابی از شعور بصری و دلالت اجتماعی و سهل است، پیشگویی هنرمند. تراکم معنا در زمانی کوتاه و پس از تهنشین شدن تجربۀ سهمگینمان از بودن با هاشم در اجتماعی که در آن سلب مسئولیت، سکۀ روز است.
مهدی یزدانیخرم🖋یک شاهکار تمامعیار در تکۀ آخر. تاجی مبهوت و هاشم ناکام. جمعیتی که بیخبر از خبری که فیلم را ساخته در حال کار و بار خود هستند. منفک از قصهای که رقم خورده. تنهایی زکریا هاشمی که دور میشود و دورتر. انگار هیچ اتفاقی نیفتاده. هیچ کاری پیش نرفته و رگهای جامعه روز به روز متصلبتر میشوند و او نیز باید در همین رگهای سفت در آستانۀ انسداد به باقی حیات خود ادامه دهد.
(برای مطالعۀ بیشتر به پروندۀ «پایان و پایانبندی در سینمای ایران» چاپشده در پنجمین شمارۀ «فیلم امروز» مراجعه کنید.)
#فیلم_امروز #مجله_فیلم_امروز
#پایان_فیلم #خشت_و_آینه #ابراهیم_گلستان #زکریا_هاشمی #پرویز_فنی_زاده #مهری_مهرنیا #جلال_مقدم #منوچهر_فرید #محمدعلی_کشاورز #جمشید_مشایخی #سینمای_ایران #فیلم_ایرانی
#filmemrooz #filmemroozmagazine
#iraniancinema #ebrahimgolestan
@filmemrooz_official
عزتالله مهرآوران درگذشت.
او از سال 1353 فعالیت حرفهای در زمینۀ سینما با فیلم «میفروش» آغاز کرد. او همچنین در تئاترها و سریالهای متعددی نقشآفرینی کرده است. مهرآوران شب گذشته (شانزدهم مهر) در سن هفتادودوسالگی بر اثر سکته قلبی ناشی از کرونا درگذشت.
عکس: #خوابم_میاد
#فیلم_امروز #مجله_فیلم_امروز
#عزت_الله_مهرآوران #آژانس_شیشه_ای #مومیایی3 #سیب_سرخ_حوا #تارهای_نامرئی #هتل_کارتن #ایلیا_نقاش_جوان #غریبانه #شاهد_عینی #لیسانسه_ها #هیولا #خوب_بد_جلف #ساخت_ایران #بازیگر #هنرپیشه #کرونا #فیلم #سریال #تئاتر #سینما #فیلم_ایرانی
#filmemrooz #filmemroozmagazine
@filmemrooz_official
او از سال 1353 فعالیت حرفهای در زمینۀ سینما با فیلم «میفروش» آغاز کرد. او همچنین در تئاترها و سریالهای متعددی نقشآفرینی کرده است. مهرآوران شب گذشته (شانزدهم مهر) در سن هفتادودوسالگی بر اثر سکته قلبی ناشی از کرونا درگذشت.
عکس: #خوابم_میاد
#فیلم_امروز #مجله_فیلم_امروز
#عزت_الله_مهرآوران #آژانس_شیشه_ای #مومیایی3 #سیب_سرخ_حوا #تارهای_نامرئی #هتل_کارتن #ایلیا_نقاش_جوان #غریبانه #شاهد_عینی #لیسانسه_ها #هیولا #خوب_بد_جلف #ساخت_ایران #بازیگر #هنرپیشه #کرونا #فیلم #سریال #تئاتر #سینما #فیلم_ایرانی
#filmemrooz #filmemroozmagazine
@filmemrooz_official
پایانهای برگزیده: مسافران
مصطفی جلالیفخر🖋در فصل پایانی، مهتاب با بقیۀ مردهها در حالی که آینه در دست دارد سر میرسد. نور انعکاسیافته از آینه در میان زندهها میچرخد و هر لحظه بیشتر میشود. آنچه در برابر چشمان ماست، چیست؟ خیال؟ توهم؟ خواب؟ تصور؟ زندگی؟ مرگ؟ دروغ؟ واقعیت؟ پرسشهای بیجوابی که همگی زیر سایۀ پایان قرار میگیرند. هر چه هست، ما حرف خانمبزرگ را باور کردهایم که دیوار میان مرگ و زندگی را باور ندارد: «به شما گفتم که در راهاند... عروسیت مبارک دخترجان!»
پوریا ذوالفقاری🖋احتمالا تنها پایانبندی تاریخ سینمای ایران که در کنار بیشترین پیوستگیاش با پیکرۀ فیلم، جدا از آن هم برای خود هویتی یافته و به بهانههای گوناگون منتشر و دیده و (همچنان) تفسیر میشود. از کارکردش در دنیای فیلم فراوان نوشتهاند اما هویت افزوده و جدا از فیلمش را از اجرا میگیرد؛ از آن عبور نور آینه از چهرههایی که در یکیکشان شادی و رهایی دارد جانشین اضطراب و اندوه میشود. و البته از موسیقی بابک بیات. که بدون آن چهبسا اصلا این هویت دوم جوانه هم نمیزد!
عباس یاری🖋هر بار در زندگی دچار غمِ رفتن عزیزی در بین بستگانم شدهام، یا دوستِ همدل و یار نزدیکی را از دست دادهام (اتفاقی که بهخصوص در این سالها بارها برایم پیش آمده و نهتنها به تنم جامۀ سیاه پوشانده که قلبم را هم غباری از تلخی و سیاهی پر کرده)، به یاد صحنۀ پایانیِ «مسافران» افتادهام و با تماشای آن نماهای پایانی که عروس در آن جمع سیاهپوشِ ماتمزده، لباس سفید پوشیده و رفتگان آینهدردست از میان جمع میگذرند و به چهرههای غمزده نور و شادی میریزند، نوعی احساسِ سبکی و آرامش کردهام.
مازیار فکریارشاد🖋 چه تصویری غریبتر از مجلس ترحیمی که ناگاه و در لحظهای به بزمِ شادِ وصال تبدیل شود؟ ... ماهرخ با آینه در دست به سوی خواهر میرود تا نحستین شخص باشد که به او تبریک میگوید. پایانبندی خلاقانه و سوررئالیستیِ بهرام بیضایی در «مسافران»، از بهترین دستاوردهای سینمای ایران در همنشینی ناگزیر مرگ و زندگی است.
(برای مطالعۀ بیشتر به پروندۀ «پایان و پایانبندی در سینمای ایران» چاپشده در پنجمین شمارۀ «فیلم امروز» مراجعه کنید.)
#فیلم_امروز #مجله_فیلم_امروز
#پایان_فیلم #مسافران #بهرام_بیضایی #جمیله_شیخی #مژده_شمسایی #هما_روستا #سینمای_ایران #فیلم_ایرانی
#filmemrooz #filmemroozmagazine
#iraniancinema #bahrambeizai
@filmemrooz_official
مصطفی جلالیفخر🖋در فصل پایانی، مهتاب با بقیۀ مردهها در حالی که آینه در دست دارد سر میرسد. نور انعکاسیافته از آینه در میان زندهها میچرخد و هر لحظه بیشتر میشود. آنچه در برابر چشمان ماست، چیست؟ خیال؟ توهم؟ خواب؟ تصور؟ زندگی؟ مرگ؟ دروغ؟ واقعیت؟ پرسشهای بیجوابی که همگی زیر سایۀ پایان قرار میگیرند. هر چه هست، ما حرف خانمبزرگ را باور کردهایم که دیوار میان مرگ و زندگی را باور ندارد: «به شما گفتم که در راهاند... عروسیت مبارک دخترجان!»
پوریا ذوالفقاری🖋احتمالا تنها پایانبندی تاریخ سینمای ایران که در کنار بیشترین پیوستگیاش با پیکرۀ فیلم، جدا از آن هم برای خود هویتی یافته و به بهانههای گوناگون منتشر و دیده و (همچنان) تفسیر میشود. از کارکردش در دنیای فیلم فراوان نوشتهاند اما هویت افزوده و جدا از فیلمش را از اجرا میگیرد؛ از آن عبور نور آینه از چهرههایی که در یکیکشان شادی و رهایی دارد جانشین اضطراب و اندوه میشود. و البته از موسیقی بابک بیات. که بدون آن چهبسا اصلا این هویت دوم جوانه هم نمیزد!
عباس یاری🖋هر بار در زندگی دچار غمِ رفتن عزیزی در بین بستگانم شدهام، یا دوستِ همدل و یار نزدیکی را از دست دادهام (اتفاقی که بهخصوص در این سالها بارها برایم پیش آمده و نهتنها به تنم جامۀ سیاه پوشانده که قلبم را هم غباری از تلخی و سیاهی پر کرده)، به یاد صحنۀ پایانیِ «مسافران» افتادهام و با تماشای آن نماهای پایانی که عروس در آن جمع سیاهپوشِ ماتمزده، لباس سفید پوشیده و رفتگان آینهدردست از میان جمع میگذرند و به چهرههای غمزده نور و شادی میریزند، نوعی احساسِ سبکی و آرامش کردهام.
مازیار فکریارشاد🖋 چه تصویری غریبتر از مجلس ترحیمی که ناگاه و در لحظهای به بزمِ شادِ وصال تبدیل شود؟ ... ماهرخ با آینه در دست به سوی خواهر میرود تا نحستین شخص باشد که به او تبریک میگوید. پایانبندی خلاقانه و سوررئالیستیِ بهرام بیضایی در «مسافران»، از بهترین دستاوردهای سینمای ایران در همنشینی ناگزیر مرگ و زندگی است.
(برای مطالعۀ بیشتر به پروندۀ «پایان و پایانبندی در سینمای ایران» چاپشده در پنجمین شمارۀ «فیلم امروز» مراجعه کنید.)
#فیلم_امروز #مجله_فیلم_امروز
#پایان_فیلم #مسافران #بهرام_بیضایی #جمیله_شیخی #مژده_شمسایی #هما_روستا #سینمای_ایران #فیلم_ایرانی
#filmemrooz #filmemroozmagazine
#iraniancinema #bahrambeizai
@filmemrooz_official
پایانهای برگزیده: خانۀ دوست کجاست
عباس بهارلو 🖋یک شاخۀ کوچک گل سفید لای دفترچۀ مشق. وقتی احمدزاده دفتر مشق نعمتزاده را به او میهد، و معلم دفتر را ورق میزند، در نمای بسته و بسیار کوتاه آن شاخهگل برای لحظهای دیده میشود.
بهزاد عشقی🖋پسر میرود تا خانۀ دوستش را بیابد و دفترچهاش را به او برساند. خانۀ دوست را پیدا نمیکند و خود به جای او مشقش را مینویسد. در واقع همچون سفری عارفانه از خود میگذرد و به دیگری میپیوندد و دوست را در خود بازمییابد.
حمید کریلی🖋این فیلم را اولین بار سال شصتوشش در سینما بلوار که سینمای محبوبم بود دیدم. وقتی فیلم تمام شد، تمام راه طولانی تا خانه را پیاده رفتم در حالی که در تمام طول مسیر لبخندی ابلهانه روی صورتم بود! آن گل خشکیده لای دفتر مشق محمدرضا نعمتزاده برای همیشه در ذهن و قلب من حک شد. این فیلم را بعدها بارها و بارها تماشا کردم و یک بار هم نشد که با دیدن آن گل سفید کوچک بغض نکنم.
شهرزاد امیرشاهکرمی🖋اثرگذاری پایانها در سینما، بیشتر معطوف به پایانبندیهای حزنآور و مرگبار است. بیشتر پایانهایی که بخشی از وجود تماشاگران را با خود همراه کردهاند، آکنده از غم و اندوهند. چرا که شاید شادی حسی است زودگذر اما غم که بخشی از روح ما را صیقل میدهد، تا همیشه در یادمان خواهد ماند. این معادله اما در «خانۀ دوست کجاست؟» سویۀ دیگری دارد؛ طعم خوشی از یک تلاش بیوقفه که فرجام شیرینش در یاد میماند. نمای پایانی فیلم: احمد که با عجله میرسد و نفسزنان پشت نیمکت مینشیند و همکلاسیاش را از تنبیه نجات میدهد و گل خشکی که بین برگههای دفتر مشق به چشم میخورد، سبب میشود تا تماشاگر هم نفس راحتی بکشد.
(برای مطالعۀ بیشتر به پروندۀ «پایان و پایانبندی در سینمای ایران» چاپشده در پنجمین شمارۀ «فیلم امروز» مراجعه کنید.)
#فیلم_امروز #مجله_فیلم_امروز
#پایان_فیلم #عباس_کیارستمی #کیارستمی #بابک_احمدپور #احمد_احمدپور #کوکر #لوکارنو #سینمای_ایران #فیلم_ایرانی
#filmemrooz #filmemroozmagazine
#iraniancinema #abbaskiarostami #kiarostami
#whereisthefriendshome
@filmemrooz_official
عباس بهارلو 🖋یک شاخۀ کوچک گل سفید لای دفترچۀ مشق. وقتی احمدزاده دفتر مشق نعمتزاده را به او میهد، و معلم دفتر را ورق میزند، در نمای بسته و بسیار کوتاه آن شاخهگل برای لحظهای دیده میشود.
بهزاد عشقی🖋پسر میرود تا خانۀ دوستش را بیابد و دفترچهاش را به او برساند. خانۀ دوست را پیدا نمیکند و خود به جای او مشقش را مینویسد. در واقع همچون سفری عارفانه از خود میگذرد و به دیگری میپیوندد و دوست را در خود بازمییابد.
حمید کریلی🖋این فیلم را اولین بار سال شصتوشش در سینما بلوار که سینمای محبوبم بود دیدم. وقتی فیلم تمام شد، تمام راه طولانی تا خانه را پیاده رفتم در حالی که در تمام طول مسیر لبخندی ابلهانه روی صورتم بود! آن گل خشکیده لای دفتر مشق محمدرضا نعمتزاده برای همیشه در ذهن و قلب من حک شد. این فیلم را بعدها بارها و بارها تماشا کردم و یک بار هم نشد که با دیدن آن گل سفید کوچک بغض نکنم.
شهرزاد امیرشاهکرمی🖋اثرگذاری پایانها در سینما، بیشتر معطوف به پایانبندیهای حزنآور و مرگبار است. بیشتر پایانهایی که بخشی از وجود تماشاگران را با خود همراه کردهاند، آکنده از غم و اندوهند. چرا که شاید شادی حسی است زودگذر اما غم که بخشی از روح ما را صیقل میدهد، تا همیشه در یادمان خواهد ماند. این معادله اما در «خانۀ دوست کجاست؟» سویۀ دیگری دارد؛ طعم خوشی از یک تلاش بیوقفه که فرجام شیرینش در یاد میماند. نمای پایانی فیلم: احمد که با عجله میرسد و نفسزنان پشت نیمکت مینشیند و همکلاسیاش را از تنبیه نجات میدهد و گل خشکی که بین برگههای دفتر مشق به چشم میخورد، سبب میشود تا تماشاگر هم نفس راحتی بکشد.
(برای مطالعۀ بیشتر به پروندۀ «پایان و پایانبندی در سینمای ایران» چاپشده در پنجمین شمارۀ «فیلم امروز» مراجعه کنید.)
#فیلم_امروز #مجله_فیلم_امروز
#پایان_فیلم #عباس_کیارستمی #کیارستمی #بابک_احمدپور #احمد_احمدپور #کوکر #لوکارنو #سینمای_ایران #فیلم_ایرانی
#filmemrooz #filmemroozmagazine
#iraniancinema #abbaskiarostami #kiarostami
#whereisthefriendshome
@filmemrooz_official
پایانهای برگزیده: کندو
رضا درستکار🖋«کندو» دو پایان دارد؛ پایان اول صحنهای است که ابی مست و مجنون از کافۀ آخر بیرون میزند، صندلی خودش را به وسط خیابان میکشد و بر آن «جلوس» میکند. برای فیلمی که تصمیم قبلی برای انجام چنین عملی قهرمانی نداشته، این بهترین پایان است. حالا آن دیالوگ آقحسینی که در ابتدای این مسیر به ابی گفته بود: «از این جربزهها نمیبینم»، دیدنی شده است. پایان دوم فیلم هم جذاب است. کلک قهوهچی فروشنده کنده شده و آقحسینی و ابی (چون مراد و مریدی) کنار هم به نقطۀ عزیمت داستان برمیگردند. این خودش تکمیل معنا، و یک شروع تازه است.
رضا زمانی🖋آقحسینی و ابی تنگ هم داخل خودروی پلیس نشستهاند و شانۀ آقحسینی تکیهگاه سر و صورت زخمی ابی شده. جرمشان: زیر سؤال بردن نظم توخالی شهر، برملا کردن تعفن زیر سطح آن و کشتن آدمفروشی که برای رسیدن به اهدافش هر کار نکبتباری میکند. اگر ابی حکم بازی «ترنا» را خوانده، آقحسینی کار ناتمام او را تمام کرده است.
نیروان غنیپور🖋فیلم بر مبنای الگوی دایرهوار آغاز و به پایان میرسد. از رهایی ابی و آقحسینی از زندان و شروع پرسهزنی در شهر تا دستگیری هر دو در پایان. جایی که ابی با تنی غرق در خون در بین چند پاسبان دستوپا میزند اما نگاهش هنوز به آقحسینی است. دوربین روی چهرههای تکیده در سایه تمرکز میکند. آقحسینی تاب نمیآورد و با چاقو قهوهچی آدمفروش را از پا درمیآورد. نمیخواهد از ابی جدا بیفتد. حالا هر دو در خودروی شهربانی، جُفت هم هستند. تصویر به آسمان قطع میخورد؛ آسمانی که میخواهد نمایانگر طلوع باشد اما بیشتر تنگ غروب را ترسیم میکند.
مهدی یزدانیخرم🖋مردهای دستگیرشدۀ خونین در جیپ شهربانی. دم صبح است. ابی و آقحسینی دوباره به محبس بازمیگردند اما چیزی در شهر و جهان را عوض کردهاند. نیشتری بر آن زدهاند و افسانهای را ساخته و مسبب بودهاند که در آن شهر متراکم از سیاهی و غم و نورهای کاذب نایاب است. آنها بر خود پیروز شدهاند. بازی تازهای ساختهاند و جهانی که از آن خودشان است. و برای همین شادمانه به سوی محبس بازمیگردند. با خون و عرق و بدنهایی ضربهخورده. آنها حالا با هم یکی شدهاند...
(برای مطالعۀ بیشتر به پنجمین شمارۀ «فیلم امروز» مراجعه کنید.)
#فیلم_امروز #مجله_فیلم_امروز
#پایان_فیلم #کندو #فریدون_گله #بهروز_وثوقی #داود_رشیدی #جلال_پیشواییان #رضا_کرم_رضایی #سینمای_ایران #فیلم_ایرانی
#filmemrooz #filmemroozmagazine
#iraniancinema #behrouzvossoughi
@filmemrooz_official
رضا درستکار🖋«کندو» دو پایان دارد؛ پایان اول صحنهای است که ابی مست و مجنون از کافۀ آخر بیرون میزند، صندلی خودش را به وسط خیابان میکشد و بر آن «جلوس» میکند. برای فیلمی که تصمیم قبلی برای انجام چنین عملی قهرمانی نداشته، این بهترین پایان است. حالا آن دیالوگ آقحسینی که در ابتدای این مسیر به ابی گفته بود: «از این جربزهها نمیبینم»، دیدنی شده است. پایان دوم فیلم هم جذاب است. کلک قهوهچی فروشنده کنده شده و آقحسینی و ابی (چون مراد و مریدی) کنار هم به نقطۀ عزیمت داستان برمیگردند. این خودش تکمیل معنا، و یک شروع تازه است.
رضا زمانی🖋آقحسینی و ابی تنگ هم داخل خودروی پلیس نشستهاند و شانۀ آقحسینی تکیهگاه سر و صورت زخمی ابی شده. جرمشان: زیر سؤال بردن نظم توخالی شهر، برملا کردن تعفن زیر سطح آن و کشتن آدمفروشی که برای رسیدن به اهدافش هر کار نکبتباری میکند. اگر ابی حکم بازی «ترنا» را خوانده، آقحسینی کار ناتمام او را تمام کرده است.
نیروان غنیپور🖋فیلم بر مبنای الگوی دایرهوار آغاز و به پایان میرسد. از رهایی ابی و آقحسینی از زندان و شروع پرسهزنی در شهر تا دستگیری هر دو در پایان. جایی که ابی با تنی غرق در خون در بین چند پاسبان دستوپا میزند اما نگاهش هنوز به آقحسینی است. دوربین روی چهرههای تکیده در سایه تمرکز میکند. آقحسینی تاب نمیآورد و با چاقو قهوهچی آدمفروش را از پا درمیآورد. نمیخواهد از ابی جدا بیفتد. حالا هر دو در خودروی شهربانی، جُفت هم هستند. تصویر به آسمان قطع میخورد؛ آسمانی که میخواهد نمایانگر طلوع باشد اما بیشتر تنگ غروب را ترسیم میکند.
مهدی یزدانیخرم🖋مردهای دستگیرشدۀ خونین در جیپ شهربانی. دم صبح است. ابی و آقحسینی دوباره به محبس بازمیگردند اما چیزی در شهر و جهان را عوض کردهاند. نیشتری بر آن زدهاند و افسانهای را ساخته و مسبب بودهاند که در آن شهر متراکم از سیاهی و غم و نورهای کاذب نایاب است. آنها بر خود پیروز شدهاند. بازی تازهای ساختهاند و جهانی که از آن خودشان است. و برای همین شادمانه به سوی محبس بازمیگردند. با خون و عرق و بدنهایی ضربهخورده. آنها حالا با هم یکی شدهاند...
(برای مطالعۀ بیشتر به پنجمین شمارۀ «فیلم امروز» مراجعه کنید.)
#فیلم_امروز #مجله_فیلم_امروز
#پایان_فیلم #کندو #فریدون_گله #بهروز_وثوقی #داود_رشیدی #جلال_پیشواییان #رضا_کرم_رضایی #سینمای_ایران #فیلم_ایرانی
#filmemrooz #filmemroozmagazine
#iraniancinema #behrouzvossoughi
@filmemrooz_official
پایانهای برگزیده: هامون
مازیار فکریارشاد🖋...در رؤیای هامونیم. همۀ نزدیکان با لباسهای سپید در ساحل هستند و هر کس آخرین جملهاش را به او میگوید. کوتولههای سپیدپوش رقصکنان سفرهای میگسترند رنگارنگ. ناگهان توفانی درمیگیرد و سفره را برهم میزند. فید به سپیدی. علی عابدینی با قایق موتوری به جستوجوی هامون میرود و نجاتش میدهد. هامون آب دریا را بالا میآورد و بهسختی نفس میکشد. فید به سیاهی. او در اوج استیصال محکوم به ادامۀ زندگی است.
حسین معززینیا🖋حمید هامون رفته توی آب تا خودش را غرق کند، در ساحل همۀ آشنایانش جمع شدهاند، سفره انداختهاند و میخواهند برگردند به روزهای خوش گذشته. از آب درش میآورند، حولهای دورش میاندازند و دعوت میکنند همه بنشینند سر سفره ولی باد تندی میآید غذاها و سفره را با خودش درهم میپیچد و میبرد.
امیرحسین سیادت🖋در سکانس پایانی برای اولین بار از روایت حمید هامون جدا میشویم. از آغاز تا این لحظه هر دم چسبیده به او یا در درون ذهن او بودهایم اما هامون اکنون دور از ما به ذرهای شناور در دریا بدل شده است. آیا این معنایش خاموش شدن ذهن هامون است؟ نه، چرا که عاقبت نفس میکشد؛ نفسکشیدنی که به جان کندن شبیهتر است. این پایان بیشتر از رهایی از مرگ میگوید یا از بازگشت به عذاب بیپایان زندگی؟ و اگر عروسی لب ساحل را ترجمان ذهن آرامگرفتۀ آن ذرۀ شناور بدانیم، باد وزانی که این ضیافت را به هم میزند جز دم «نجاتبخش» همراهان علی عابدینی چیست؟
حامد صرافیزاده🖋یکی از پایانهای دوپهلو و خاص مهرجویی. در رؤیای پس از خودکشی، برای چند دقیقه همهچیز خوش و خرم است. پایانی دلپذیر که دوامش به مویی بند است. آیا علی عابدینی که برای نجات هامون آمد، واقعا نجاتش داد؟ آیا هامون با مرگ خوشتر نبود و این بازگشت به زندگی سرشار از ناکامی و بنبست، مثل همان طوفان درون کابوس این «خوشحالی» را خراب نکرد؟
احمد طالبینژاد🖋حمید هامون به قصد خودکشی، خود را به دریای توفانی میسپارد اما روستاییان به گمان این که غرق شده، او را نجات میدهند و به زندگی نکبتیاش برمیگردانند. یک جور نقد سرنوشت تراژیک انسان خردمند در جهان هستی.
(برای مطالعۀ بیشتر به پروندۀ «پایان و پایانبندی در سینمای ایران» چاپشده در پنجمین شمارۀ «فیلم امروز» مراجعه کنید.)
#فیلم_امروز #مجله_فیلم_امروز
#پایان_فیلم #هامون #داریوش_مهرجویی #خسرو_شکیبایی #خسروشکیبایی #عزت_الله_انتظامی #بیتا_فرهی #جلال_مقدم #سینمای_ایران #فیلم_ایرانی
#filmemrooz #filmemroozmagazine
#iraniancinema
@filmemrooz_official
مازیار فکریارشاد🖋...در رؤیای هامونیم. همۀ نزدیکان با لباسهای سپید در ساحل هستند و هر کس آخرین جملهاش را به او میگوید. کوتولههای سپیدپوش رقصکنان سفرهای میگسترند رنگارنگ. ناگهان توفانی درمیگیرد و سفره را برهم میزند. فید به سپیدی. علی عابدینی با قایق موتوری به جستوجوی هامون میرود و نجاتش میدهد. هامون آب دریا را بالا میآورد و بهسختی نفس میکشد. فید به سیاهی. او در اوج استیصال محکوم به ادامۀ زندگی است.
حسین معززینیا🖋حمید هامون رفته توی آب تا خودش را غرق کند، در ساحل همۀ آشنایانش جمع شدهاند، سفره انداختهاند و میخواهند برگردند به روزهای خوش گذشته. از آب درش میآورند، حولهای دورش میاندازند و دعوت میکنند همه بنشینند سر سفره ولی باد تندی میآید غذاها و سفره را با خودش درهم میپیچد و میبرد.
امیرحسین سیادت🖋در سکانس پایانی برای اولین بار از روایت حمید هامون جدا میشویم. از آغاز تا این لحظه هر دم چسبیده به او یا در درون ذهن او بودهایم اما هامون اکنون دور از ما به ذرهای شناور در دریا بدل شده است. آیا این معنایش خاموش شدن ذهن هامون است؟ نه، چرا که عاقبت نفس میکشد؛ نفسکشیدنی که به جان کندن شبیهتر است. این پایان بیشتر از رهایی از مرگ میگوید یا از بازگشت به عذاب بیپایان زندگی؟ و اگر عروسی لب ساحل را ترجمان ذهن آرامگرفتۀ آن ذرۀ شناور بدانیم، باد وزانی که این ضیافت را به هم میزند جز دم «نجاتبخش» همراهان علی عابدینی چیست؟
حامد صرافیزاده🖋یکی از پایانهای دوپهلو و خاص مهرجویی. در رؤیای پس از خودکشی، برای چند دقیقه همهچیز خوش و خرم است. پایانی دلپذیر که دوامش به مویی بند است. آیا علی عابدینی که برای نجات هامون آمد، واقعا نجاتش داد؟ آیا هامون با مرگ خوشتر نبود و این بازگشت به زندگی سرشار از ناکامی و بنبست، مثل همان طوفان درون کابوس این «خوشحالی» را خراب نکرد؟
احمد طالبینژاد🖋حمید هامون به قصد خودکشی، خود را به دریای توفانی میسپارد اما روستاییان به گمان این که غرق شده، او را نجات میدهند و به زندگی نکبتیاش برمیگردانند. یک جور نقد سرنوشت تراژیک انسان خردمند در جهان هستی.
(برای مطالعۀ بیشتر به پروندۀ «پایان و پایانبندی در سینمای ایران» چاپشده در پنجمین شمارۀ «فیلم امروز» مراجعه کنید.)
#فیلم_امروز #مجله_فیلم_امروز
#پایان_فیلم #هامون #داریوش_مهرجویی #خسرو_شکیبایی #خسروشکیبایی #عزت_الله_انتظامی #بیتا_فرهی #جلال_مقدم #سینمای_ایران #فیلم_ایرانی
#filmemrooz #filmemroozmagazine
#iraniancinema
@filmemrooz_official
گورکنی که بهای آزادیاش را به گزاف پرداخت
شهرزاد امیرشاهکرمی🖋 «دشت خاموش» دومین فیلم احمد بهرامی، در بنا نهادن استاندارد اصول فرمال ویژه خودش، موفق عمل میکند. از میان این اصول کلی، عناصر تکرار و تشابه در روایت و داستان است. داستان فیلم از چهار روایت مجزا اما درهمتنیده، تشکیل شده است. عنصر تکرار پیش از ورود به روایت داستانها، خودنمایی میکند؛ پلانی بدون تقطیع که لطفالله سرکارگر کورهپزخانه (علی باقری) درِ ورودی تکتک اتاقهای کارگران را میزند و با تکرار یک جمله ثابت، آنها را به تجمعی برای ملاقات کارفرما (فرخ نعمتی) فرامیخواند. این نما پنج بار از زوایای مختلف تکرار میشود تا فرم روایی شکل گیرد و در هر نوبت یک داستان روایت میشود. مبدأ آغاز روایت و حرکت دوربین، نمای ملاقات آقاخان با کارگران است. سپس دوربین با حرکت تراولینگ فضا را طی میکند تا یک شخصیت را از میان کارگران برگزیند و سپس با حرکت ترکاین به او نزدیک شود، او را قاب بگیرد و به دل داستانش برود. همین روال برای همه کارگران تکرار میشود. پلان نهایی هر روایت، جدایی یک شخصیت است از جمع خانواده. دوربین با حرکت تراولینگ به دنبال او میرود و او را در حالی قاب میگیرد که روی زمین دراز میکشد و ملحفهای سفیدرنگ را روی خود میاندازد. نمایی که بیدرنگ، مرگ را تداعی میکند. پلانی مشابه که در هر روایت با حرکت یکسان دوربین و اندازه قاب مشابه، برای همه شخصیتها تکرار میشود. این تشابه و تکرار در فرم، از دل محتوای یک سیستم دیکتاتوری برمیخیزد. جایی که سرمایهدار، خون کارگران را میمکد و آنها در ابتذال روزمرگی و در کاری از خود بیگانه، هر روز میمیرند و روز بعد به صورتی شیواره زنده میشوند. اما کنش پایانی فیلم که در ذهن تماشاگر ماندگار میشود، بهغایت تکاندهنده است. لطفالله پس از تعطیلی دائمی کارگاه و از دست دادن زن مورد علاقهاش که در چنگال آقاخان است، بهترین کنش فردی را در تنهایی خویشتن و خاموشی دشت رقم میزند.
#فیلم_امروز #مجله_فیلم_امروز #نقد_فیلم
#نقدفیلم #دشت_خاموش #احمد_بهرامی #علی_باقری #فرخ_نعمتی #مهدیه_نساج #ناصر_علاقمندان #مجید_فرهنگ #فیلم #سریال #سینما #سینمای_ایران #فیلم_ایرانی
#filmemrooz #filmemroozmagazine
#iraniancinema #iranianfilm #film #iranianmovie #cinema
@filmemrooz_official
شهرزاد امیرشاهکرمی🖋 «دشت خاموش» دومین فیلم احمد بهرامی، در بنا نهادن استاندارد اصول فرمال ویژه خودش، موفق عمل میکند. از میان این اصول کلی، عناصر تکرار و تشابه در روایت و داستان است. داستان فیلم از چهار روایت مجزا اما درهمتنیده، تشکیل شده است. عنصر تکرار پیش از ورود به روایت داستانها، خودنمایی میکند؛ پلانی بدون تقطیع که لطفالله سرکارگر کورهپزخانه (علی باقری) درِ ورودی تکتک اتاقهای کارگران را میزند و با تکرار یک جمله ثابت، آنها را به تجمعی برای ملاقات کارفرما (فرخ نعمتی) فرامیخواند. این نما پنج بار از زوایای مختلف تکرار میشود تا فرم روایی شکل گیرد و در هر نوبت یک داستان روایت میشود. مبدأ آغاز روایت و حرکت دوربین، نمای ملاقات آقاخان با کارگران است. سپس دوربین با حرکت تراولینگ فضا را طی میکند تا یک شخصیت را از میان کارگران برگزیند و سپس با حرکت ترکاین به او نزدیک شود، او را قاب بگیرد و به دل داستانش برود. همین روال برای همه کارگران تکرار میشود. پلان نهایی هر روایت، جدایی یک شخصیت است از جمع خانواده. دوربین با حرکت تراولینگ به دنبال او میرود و او را در حالی قاب میگیرد که روی زمین دراز میکشد و ملحفهای سفیدرنگ را روی خود میاندازد. نمایی که بیدرنگ، مرگ را تداعی میکند. پلانی مشابه که در هر روایت با حرکت یکسان دوربین و اندازه قاب مشابه، برای همه شخصیتها تکرار میشود. این تشابه و تکرار در فرم، از دل محتوای یک سیستم دیکتاتوری برمیخیزد. جایی که سرمایهدار، خون کارگران را میمکد و آنها در ابتذال روزمرگی و در کاری از خود بیگانه، هر روز میمیرند و روز بعد به صورتی شیواره زنده میشوند. اما کنش پایانی فیلم که در ذهن تماشاگر ماندگار میشود، بهغایت تکاندهنده است. لطفالله پس از تعطیلی دائمی کارگاه و از دست دادن زن مورد علاقهاش که در چنگال آقاخان است، بهترین کنش فردی را در تنهایی خویشتن و خاموشی دشت رقم میزند.
#فیلم_امروز #مجله_فیلم_امروز #نقد_فیلم
#نقدفیلم #دشت_خاموش #احمد_بهرامی #علی_باقری #فرخ_نعمتی #مهدیه_نساج #ناصر_علاقمندان #مجید_فرهنگ #فیلم #سریال #سینما #سینمای_ایران #فیلم_ایرانی
#filmemrooz #filmemroozmagazine
#iraniancinema #iranianfilm #film #iranianmovie #cinema
@filmemrooz_official
تا نخورد چوبِ تر...!
کیومرث پوراحمد🖋دوسوم از دوازده سال تحصیل من عمرِ هدررفته بود. ریاضی و فیزیک و شیمی و این جور درسها را مطلقا نمیفهمیدم و همهاش را حفظ میکردم. انبانی تهی از محفوظات که در همۀ عمر هرگز سر سوزنی به کارم نیامد. کاش به جای درسهایی که دوست نداشتم و نمیفهمیدم، شعر و ادبیات و داستان بود. بابت همان درسهایی که نمیفهمیدم و دوست نداشتم، بسیار خفت و خواری کشیدم. آنچه چوب کف دست و پایم خورده بود، آنچه پسگردنی خورده بودم یا تحقیرشده بودم، در صبح روز بعد نشان دادم. معلم ریاضی که یک تسبیح دانهدرشت جاهلی در دست دارد، از مجید جدول ضرب میپرسد و میگوید هر کدام را غلط گفتی یک دانه میاندازم و آخر سر به اندازۀ دانههای افتاده چوب میخوری. ناظم هم که آمده سر کلاس تا جای خالیِ معلم غایب را پر کُند از انشای مجید خوشش نمیآید و امر میکند کفشهایش را دربیاورد و بخوابد تا او را فلک کند اما مجید با یک حرکت ناگهانی از کلاس بیرون میدود و دِ فرار...! عین این صحنه را در کلاس سوم ابتدایی دیدم...
(متن کامل این یادداشت خواندنی را در پنجمین شمارۀ مجلۀ «فیلم امروز» صفحۀ 161 بخوانید.)
#فیلم_امروز #مجله_فیلم_امروز
#قصه_های_مجید #کیومرث_پوراحمد #مهدی_باقربیگی #هوشنگ_مرادی_کرمانی #پرویندخت_یزدانیان #جهانبخش_سلطانی #صبح_روز_بعد #سریال_قصه_های مجید #اصفهان #مدرسه #فیلم #سریال #سریال_ایرانی #سینما #سینمای_ایران #فیلم_ایرانی #نقد_فیلم
#filmemrooz #filmemroozmagazine
#iraniancinema #iranianfilm #film #iranianmovie #cinema
@filmemrooz_official
کیومرث پوراحمد🖋دوسوم از دوازده سال تحصیل من عمرِ هدررفته بود. ریاضی و فیزیک و شیمی و این جور درسها را مطلقا نمیفهمیدم و همهاش را حفظ میکردم. انبانی تهی از محفوظات که در همۀ عمر هرگز سر سوزنی به کارم نیامد. کاش به جای درسهایی که دوست نداشتم و نمیفهمیدم، شعر و ادبیات و داستان بود. بابت همان درسهایی که نمیفهمیدم و دوست نداشتم، بسیار خفت و خواری کشیدم. آنچه چوب کف دست و پایم خورده بود، آنچه پسگردنی خورده بودم یا تحقیرشده بودم، در صبح روز بعد نشان دادم. معلم ریاضی که یک تسبیح دانهدرشت جاهلی در دست دارد، از مجید جدول ضرب میپرسد و میگوید هر کدام را غلط گفتی یک دانه میاندازم و آخر سر به اندازۀ دانههای افتاده چوب میخوری. ناظم هم که آمده سر کلاس تا جای خالیِ معلم غایب را پر کُند از انشای مجید خوشش نمیآید و امر میکند کفشهایش را دربیاورد و بخوابد تا او را فلک کند اما مجید با یک حرکت ناگهانی از کلاس بیرون میدود و دِ فرار...! عین این صحنه را در کلاس سوم ابتدایی دیدم...
(متن کامل این یادداشت خواندنی را در پنجمین شمارۀ مجلۀ «فیلم امروز» صفحۀ 161 بخوانید.)
#فیلم_امروز #مجله_فیلم_امروز
#قصه_های_مجید #کیومرث_پوراحمد #مهدی_باقربیگی #هوشنگ_مرادی_کرمانی #پرویندخت_یزدانیان #جهانبخش_سلطانی #صبح_روز_بعد #سریال_قصه_های مجید #اصفهان #مدرسه #فیلم #سریال #سریال_ایرانی #سینما #سینمای_ایران #فیلم_ایرانی #نقد_فیلم
#filmemrooz #filmemroozmagazine
#iraniancinema #iranianfilm #film #iranianmovie #cinema
@filmemrooz_official
پایانهای برگزیده: شوکران
دامون قنبرزاده🖋بیرون رفتن مرد (فریبرز عربنیا) از اتومبیل برای بررسی صحنۀ تصادف. ثابت ماندن دوربین روی شیشۀ جلوی اتومبیل و تنهایی همسر (رزیتا غفاری). مکث روی او. کمی بعد بازگشت مرد به اتومبیل در حالی که حالا چهرهاش تغییر کرده است. دیالوگی کوتاه و ادامۀ مسیر؛ یکی از مرموزترین پایانبندیهای سینمای ایران. جسدی که بر اثر تصادف شدید دو اتومبیل، کف خیابان افتاده باید همان پرستار (هدیه تهرانی) باشد. این را فقط مرد متوجه میشود. ما و همسرش چیزی نمیفهمیم. تنها باید به چهرۀ او نگاه کنیم. چهرهای که سعی میکند رازی را پنهان کند؛ رازی که احتمالا دیگر برای همیشه در دل مرد باقی خواهد ماند. چه کفارۀ سختی!
حمید کریلی🖋در نمای شبانۀ داخل خودرو، مرد که برای بررسی صحنۀ تصادف پیاده شده بود، با چهرۀ شوکهشده دوباره سوار میشود. زن میپرسد: «چی بود؟ کسی مُرده بود؟» مرد همان طور خیره به جاده میگوید: «آره». زن ادمه میدهد: «وای پناه بر خدا، بیچاره زن و بچهاش» و مرد دوباره میگوید: «آره». زن نمیداند کشته کیست، مرد نیز چنان آشفته است که اصلا نمیداند چه میگوید، فقط ما میدانیم چه اندازه تاریکی و اندوه و پشیمانی در این «زن و بچۀ بیچاره» و آن «آره»ی کوتاه انبار شده است. بهروز افخمی یک بار برایم تعریف کرد که قرار بوده «شوکران» با نمای خانۀ شعلهور محمود بصیرت تمام شود اما فیلمنامه را به دلایلی تغییر داده است. دلیل این کار هر چه بوده، نتیجهاش این نمای پایانی مینیمال درخشان است که تأثیر آن پس از تماشای اشکهای سیما هنگام رانندگی، کوبنده و ماندگار است.
(برای مطالعۀ بیشتر به پروندۀ «پایان و پایانبندی در سینمای ایران» چاپشده در پنجمین شمارۀ «فیلم امروز» مراجعه کنید.)
@damoon_ghanbarzadeh
@hamid_koreyli
#فیلم_امروز #مجله_فیلم_امروز
#پایان_فیلم #شوکران #بهروز_افخمی #فریبرز_عرب_نیا #هدیه_تهرانی #رزیتا_غفاری #سینمای_ایران #فیلم #فیلم_ایرانی
#filmemrooz #filmemroozmagazine
#iraniancinema
@filmemrooz_official
دامون قنبرزاده🖋بیرون رفتن مرد (فریبرز عربنیا) از اتومبیل برای بررسی صحنۀ تصادف. ثابت ماندن دوربین روی شیشۀ جلوی اتومبیل و تنهایی همسر (رزیتا غفاری). مکث روی او. کمی بعد بازگشت مرد به اتومبیل در حالی که حالا چهرهاش تغییر کرده است. دیالوگی کوتاه و ادامۀ مسیر؛ یکی از مرموزترین پایانبندیهای سینمای ایران. جسدی که بر اثر تصادف شدید دو اتومبیل، کف خیابان افتاده باید همان پرستار (هدیه تهرانی) باشد. این را فقط مرد متوجه میشود. ما و همسرش چیزی نمیفهمیم. تنها باید به چهرۀ او نگاه کنیم. چهرهای که سعی میکند رازی را پنهان کند؛ رازی که احتمالا دیگر برای همیشه در دل مرد باقی خواهد ماند. چه کفارۀ سختی!
حمید کریلی🖋در نمای شبانۀ داخل خودرو، مرد که برای بررسی صحنۀ تصادف پیاده شده بود، با چهرۀ شوکهشده دوباره سوار میشود. زن میپرسد: «چی بود؟ کسی مُرده بود؟» مرد همان طور خیره به جاده میگوید: «آره». زن ادمه میدهد: «وای پناه بر خدا، بیچاره زن و بچهاش» و مرد دوباره میگوید: «آره». زن نمیداند کشته کیست، مرد نیز چنان آشفته است که اصلا نمیداند چه میگوید، فقط ما میدانیم چه اندازه تاریکی و اندوه و پشیمانی در این «زن و بچۀ بیچاره» و آن «آره»ی کوتاه انبار شده است. بهروز افخمی یک بار برایم تعریف کرد که قرار بوده «شوکران» با نمای خانۀ شعلهور محمود بصیرت تمام شود اما فیلمنامه را به دلایلی تغییر داده است. دلیل این کار هر چه بوده، نتیجهاش این نمای پایانی مینیمال درخشان است که تأثیر آن پس از تماشای اشکهای سیما هنگام رانندگی، کوبنده و ماندگار است.
(برای مطالعۀ بیشتر به پروندۀ «پایان و پایانبندی در سینمای ایران» چاپشده در پنجمین شمارۀ «فیلم امروز» مراجعه کنید.)
@damoon_ghanbarzadeh
@hamid_koreyli
#فیلم_امروز #مجله_فیلم_امروز
#پایان_فیلم #شوکران #بهروز_افخمی #فریبرز_عرب_نیا #هدیه_تهرانی #رزیتا_غفاری #سینمای_ایران #فیلم #فیلم_ایرانی
#filmemrooz #filmemroozmagazine
#iraniancinema
@filmemrooz_official
تکنگاری یک نمایش انفرادی هنرمندانه
حمید کریلی🖋محمدرضا فروتن طی یکی از بهترین نقشآفرینیهای کارنامۀ حرفهایاش (که اول برای خسرو شکیبایی در نظر گرفته شده بود) در بازآفرینی بینقص عکسالعملهای روحی و احساسی حامد، مهندس پروازی که زنش به همراه دختر کوچکش به بهانۀ مهاجرت او را ترک کردهاند، موفق عمل میکند. فیلمنامه که براساس تجربۀ شخصی پوراحمد نوشته شده این فرصت را برای فروتن فراهم کرده که کل بار درام فیلم را یکتنه به دوش بکشد.
جایی در اواخر فیلم او پس از تماشای فیلم رقصیدن خودش در جشن تولد پارسال دخترش نازی که با ورود پلیس نیمهکاره رها شده، حالا در خانهای خالی زیر بارش برف شادی با فشفشههایی در دست با همان آهنگ میرقصد. (این رقص تماما طراحی و اجرای خود فروتن است) رقصی متناسب با آن موسیقی شاد اما در عین حال بسیار غمناک، گویی عزاییست در سوگ عزیزی، با چهرهای شکسته و درهم و چشمهایی که برق اشک در آن میدود. پس از همین رقص محزون است که سکوت حامد شکسته و خطاب به مأمور پلیسی که مثل پارسال با صدای زنگ، رقص او را ناتمام گذاشته با لحنی آکنده از بغض و اندوه و شکایت و اعتراض فریاد میکشد: «چیه برادر؟ جشن تولد ممنوعه؟ زن بیحجاب نداریم، زن باحجاب هم نداریم... نداریم، نداریم. جشن تولد یه بچهست ولی بچه هم نداریم! مهمونیه ولی مهمون هم نداریم. نمایشه، نمایش یهنفره.»
نمایش یکنفرۀ محمدرضا فروتن در «شب یلدا» و هنرنمایی او در تصویر انقلابات درونی نقش حامد واقعا تحسینبرانگیز است.
#فیلم_امروز #مجله_فیلم_امروز #تک_نگاری_بازیگر
#شب_یلدا #محمدرضا_فروتن #محمدرضافروتن #کیومرث_پوراحمد #پرویندخت_یزدانیان #مریم_پوراحمد #هیلدا_هاشمپور #الهام_چرخنده #فروتن #عاشقانه #فیلم_عاشقانه #رقص #موسیقی #تولد #جشن_تولد #بازیگری #بازیگر #فیلم #سریال #فیلم_ایرانی #سینما #سینمای_ایران
#filmemrooz #filmemroozmagazine
#mohammadrezaforoutan #kiumarspourahmad
@filmemrooz_official
حمید کریلی🖋محمدرضا فروتن طی یکی از بهترین نقشآفرینیهای کارنامۀ حرفهایاش (که اول برای خسرو شکیبایی در نظر گرفته شده بود) در بازآفرینی بینقص عکسالعملهای روحی و احساسی حامد، مهندس پروازی که زنش به همراه دختر کوچکش به بهانۀ مهاجرت او را ترک کردهاند، موفق عمل میکند. فیلمنامه که براساس تجربۀ شخصی پوراحمد نوشته شده این فرصت را برای فروتن فراهم کرده که کل بار درام فیلم را یکتنه به دوش بکشد.
جایی در اواخر فیلم او پس از تماشای فیلم رقصیدن خودش در جشن تولد پارسال دخترش نازی که با ورود پلیس نیمهکاره رها شده، حالا در خانهای خالی زیر بارش برف شادی با فشفشههایی در دست با همان آهنگ میرقصد. (این رقص تماما طراحی و اجرای خود فروتن است) رقصی متناسب با آن موسیقی شاد اما در عین حال بسیار غمناک، گویی عزاییست در سوگ عزیزی، با چهرهای شکسته و درهم و چشمهایی که برق اشک در آن میدود. پس از همین رقص محزون است که سکوت حامد شکسته و خطاب به مأمور پلیسی که مثل پارسال با صدای زنگ، رقص او را ناتمام گذاشته با لحنی آکنده از بغض و اندوه و شکایت و اعتراض فریاد میکشد: «چیه برادر؟ جشن تولد ممنوعه؟ زن بیحجاب نداریم، زن باحجاب هم نداریم... نداریم، نداریم. جشن تولد یه بچهست ولی بچه هم نداریم! مهمونیه ولی مهمون هم نداریم. نمایشه، نمایش یهنفره.»
نمایش یکنفرۀ محمدرضا فروتن در «شب یلدا» و هنرنمایی او در تصویر انقلابات درونی نقش حامد واقعا تحسینبرانگیز است.
#فیلم_امروز #مجله_فیلم_امروز #تک_نگاری_بازیگر
#شب_یلدا #محمدرضا_فروتن #محمدرضافروتن #کیومرث_پوراحمد #پرویندخت_یزدانیان #مریم_پوراحمد #هیلدا_هاشمپور #الهام_چرخنده #فروتن #عاشقانه #فیلم_عاشقانه #رقص #موسیقی #تولد #جشن_تولد #بازیگری #بازیگر #فیلم #سریال #فیلم_ایرانی #سینما #سینمای_ایران
#filmemrooz #filmemroozmagazine
#mohammadrezaforoutan #kiumarspourahmad
@filmemrooz_official
سال 1376جلسه تمرین فیلم «روانی»*
ایستاده: خسرو شکیبایی، نیکی کریمی و پرویز پرستویی
نشسته: حسین زندباف (تدوینگر و تهیهکننده)، داریوش فرهنگ (کارگردان و تهیهکننده) و مهرداد فخیمی (فیلمبردار)
*استفاده از اسم فیلمهای بزرگ و مشهور، شیوه رایج و موثری برای جلب توجه و ایجاد کنجکاوی در تماشاگر است.
#فیلم_امروز #مجله_فیلم_امروز
#روانی #خسرو_شکیبایی #پرویز_پرستویی #نیکی_کریمی #داریوش_فرهنگ #مهرداد_فخیمی #پرویزپرستویی #خسروشکیبایی #محمدرضا_علیقلی #فیلم #فیلم_ایرانی #سریال #فیلم_قدیمی #سینما #سینمای_ایران #پشت_صحنه #سرصحنه #فیلمنامه #فیلمنامه_خوانی #بازیگر #فیلم_سینمایی
#filmemrooz #filmemroozmagazine
#KhosrowShakibai #ParvizParastui #NikiKarimi #DariushFarhang
@filmemrooz_official
ایستاده: خسرو شکیبایی، نیکی کریمی و پرویز پرستویی
نشسته: حسین زندباف (تدوینگر و تهیهکننده)، داریوش فرهنگ (کارگردان و تهیهکننده) و مهرداد فخیمی (فیلمبردار)
*استفاده از اسم فیلمهای بزرگ و مشهور، شیوه رایج و موثری برای جلب توجه و ایجاد کنجکاوی در تماشاگر است.
#فیلم_امروز #مجله_فیلم_امروز
#روانی #خسرو_شکیبایی #پرویز_پرستویی #نیکی_کریمی #داریوش_فرهنگ #مهرداد_فخیمی #پرویزپرستویی #خسروشکیبایی #محمدرضا_علیقلی #فیلم #فیلم_ایرانی #سریال #فیلم_قدیمی #سینما #سینمای_ایران #پشت_صحنه #سرصحنه #فیلمنامه #فیلمنامه_خوانی #بازیگر #فیلم_سینمایی
#filmemrooz #filmemroozmagazine
#KhosrowShakibai #ParvizParastui #NikiKarimi #DariushFarhang
@filmemrooz_official
در ستایش وسواس و دقتنظر ناصر تقوایی
سعید پورصمیمی🖋(خطاب به ناصر تقوایی) ...در کشاکش روزهایی که از هر سو فشار بود تا «ناخدا خورشید» را زودتر تمام کنی، در آن ساعات پایانی روز که کمکم غروب میشد، قرار بود صحنۀ مرگ زندهیاد اصغر بیچاره فیلمبرداری شود. صحنهای که مقدمۀ پردنگوفنگی داشت؛ از جمله پر کردن خشاب سلاحی که باید به سر بازیگر شلیک میشد. سر صحنه گفته بودند که همه چیز از قبل بررسی شده و گلولهها مشقی و بیخطرند. اما تو اصرار داشتی که پیش از فیلمبرداری یک بار دیگر سلاح را آزمایش کنند. مسئول مربوطه و یکیدو مسئول نامربوط دور تو جمع شدند و توضیح دادند که بازبینی سلاح و کنترل کردن تمهیدات ایمنی وقتگیر است و نیازی به این همه «وسواس» وجود ندارد. کموبیش هر کسی که آن ساعت و دقیقه سر صحنه بود توی ذهنش این طور میگذشت که این کار لازم نیست. باز کردن سلاح و بار دیگر پر کردن خشاب زمان میبرد. با آن زمانبندی فشرده و تأثیر مهمی که نور طبیعی در صحنه داشت، هر دقیقه که کار عقب میافتاد به معنی از دست رفتن وقت مناسب بود و با آن تصمیم تو شاید به خاطر نور به فیلمبرداری نمیرسیدیم. اما تو همچنان به آزمایش اسلحه اصرار داشتی.* نقنقها شروع شد؛ «این کار وقتگیره. وقت تلف کردنه. تقوایی بیدلیل به همه چیز گیر میده». سرانجام مسئول انفجار مجبور شد اسلحه را آزمایش کند. سلاح را به سمت دیوار روبهرویش گرفت و شلیک کرد. بنگ! نتیجۀ آزمایش، خراب شدن گوشۀ دیوار بود و شکستن و فرو ریختن تکههای سنگ و آجر! گلولهای که دیوار را خراب کرده بود قرار بود چند دقیقه بعدش، در مقابل دوربینهای فیلمبرداری و در «نور مناسب» به سر اصغر بیچاره بخورد. اگر لجاجت تو نبود، میباید سرافکنده و پشیمان برای همیشه آن فیلم را رها میکردیم و به یاد مرد شریف سینمای ایران به سوگ مینشستیم...
(متن کامل این یادداشت را میتوانید در صفحۀ 25 مجله «فیلم امروز» شمارۀ 4 بخوانید.)
*صحنۀ گلولهخوردن اصغر بیچاره در انتهای همین ویدئو آمده است.
#فیلم_امروز #مجله_فیلم_امروز
#سعید_پورصمیمی #ناصر_تقوایی #ناخدا_خورشید #سعیدپورصمیمی #ناصرتقوایی #ناخداخورشید #اصغر_بیچاره #علی_نصیریان #فتحعلی_اویسی #فیلم #سینما #سریال #فیلم_ایرانی #نوستالژی #فیلم_قدیمی #سینمای_ایران
#filmemrooz #filmemroozmagazine
#nasertaghvai #nakhodakhorshid #saeedpoursamimi
@filmemrooz_official
سعید پورصمیمی🖋(خطاب به ناصر تقوایی) ...در کشاکش روزهایی که از هر سو فشار بود تا «ناخدا خورشید» را زودتر تمام کنی، در آن ساعات پایانی روز که کمکم غروب میشد، قرار بود صحنۀ مرگ زندهیاد اصغر بیچاره فیلمبرداری شود. صحنهای که مقدمۀ پردنگوفنگی داشت؛ از جمله پر کردن خشاب سلاحی که باید به سر بازیگر شلیک میشد. سر صحنه گفته بودند که همه چیز از قبل بررسی شده و گلولهها مشقی و بیخطرند. اما تو اصرار داشتی که پیش از فیلمبرداری یک بار دیگر سلاح را آزمایش کنند. مسئول مربوطه و یکیدو مسئول نامربوط دور تو جمع شدند و توضیح دادند که بازبینی سلاح و کنترل کردن تمهیدات ایمنی وقتگیر است و نیازی به این همه «وسواس» وجود ندارد. کموبیش هر کسی که آن ساعت و دقیقه سر صحنه بود توی ذهنش این طور میگذشت که این کار لازم نیست. باز کردن سلاح و بار دیگر پر کردن خشاب زمان میبرد. با آن زمانبندی فشرده و تأثیر مهمی که نور طبیعی در صحنه داشت، هر دقیقه که کار عقب میافتاد به معنی از دست رفتن وقت مناسب بود و با آن تصمیم تو شاید به خاطر نور به فیلمبرداری نمیرسیدیم. اما تو همچنان به آزمایش اسلحه اصرار داشتی.* نقنقها شروع شد؛ «این کار وقتگیره. وقت تلف کردنه. تقوایی بیدلیل به همه چیز گیر میده». سرانجام مسئول انفجار مجبور شد اسلحه را آزمایش کند. سلاح را به سمت دیوار روبهرویش گرفت و شلیک کرد. بنگ! نتیجۀ آزمایش، خراب شدن گوشۀ دیوار بود و شکستن و فرو ریختن تکههای سنگ و آجر! گلولهای که دیوار را خراب کرده بود قرار بود چند دقیقه بعدش، در مقابل دوربینهای فیلمبرداری و در «نور مناسب» به سر اصغر بیچاره بخورد. اگر لجاجت تو نبود، میباید سرافکنده و پشیمان برای همیشه آن فیلم را رها میکردیم و به یاد مرد شریف سینمای ایران به سوگ مینشستیم...
(متن کامل این یادداشت را میتوانید در صفحۀ 25 مجله «فیلم امروز» شمارۀ 4 بخوانید.)
*صحنۀ گلولهخوردن اصغر بیچاره در انتهای همین ویدئو آمده است.
#فیلم_امروز #مجله_فیلم_امروز
#سعید_پورصمیمی #ناصر_تقوایی #ناخدا_خورشید #سعیدپورصمیمی #ناصرتقوایی #ناخداخورشید #اصغر_بیچاره #علی_نصیریان #فتحعلی_اویسی #فیلم #سینما #سریال #فیلم_ایرانی #نوستالژی #فیلم_قدیمی #سینمای_ایران
#filmemrooz #filmemroozmagazine
#nasertaghvai #nakhodakhorshid #saeedpoursamimi
@filmemrooz_official
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شماره ششم آمادۀ توزیع است.
شماره ششم به دلیل تعطیلی جمعه، روز شنبه صحافی شد و اگر امروز هم تعطیل نبود، میتوانستیم مجله را همین امروز پخش کنیم و شما یک روز بیشتر منتظر نمانید. چارهای نبود، اما گاهی انتظار، نتیجه را شیرینتر میکند... فردا شماره ششم منتشر میشود و امیدوارم همانطوری که پیشبینی میکنیم طعمش برای شما شیرین و دلپذیر باشد.
#فیلم_امروز #مجله_فیلم_امروز
#چاپ #چاپخانه #لیتوگرافی#صحافی #مجله #روی_جلد #جلد #فیلم #سریال #نقد_فیلم #فیلم_ایرانی #سینما #سینمای_ایران #کیانوش_عیاری #مهدی_هاشمی #سینمای_جهان #شادرنگ #چاپ_شادرنگ
#filmemrooz #filmemroozmagazine
@filmemrooz_official
شماره ششم به دلیل تعطیلی جمعه، روز شنبه صحافی شد و اگر امروز هم تعطیل نبود، میتوانستیم مجله را همین امروز پخش کنیم و شما یک روز بیشتر منتظر نمانید. چارهای نبود، اما گاهی انتظار، نتیجه را شیرینتر میکند... فردا شماره ششم منتشر میشود و امیدوارم همانطوری که پیشبینی میکنیم طعمش برای شما شیرین و دلپذیر باشد.
#فیلم_امروز #مجله_فیلم_امروز
#چاپ #چاپخانه #لیتوگرافی#صحافی #مجله #روی_جلد #جلد #فیلم #سریال #نقد_فیلم #فیلم_ایرانی #سینما #سینمای_ایران #کیانوش_عیاری #مهدی_هاشمی #سینمای_جهان #شادرنگ #چاپ_شادرنگ
#filmemrooz #filmemroozmagazine
@filmemrooz_official
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
شماره ششم منتشر شد
این همان دوشنبهای است که وعدهاش را دادیم شماره ششم «فیلم امروز» منتشر میشود؛ و شد. با سه پروندۀ پروپیمان (سینمای کیانوش عیاری، زالو، و بیست سال سینمای افغانستان بدون طالبان) و بسیاری مطالب خواندنی دیگر. نسخه مجازی را هم میتوانید با چهل درصدِ قیمت از سایت مجله تهیه کنید.
#فیلم_امروز #مجله_فیلم_امروز
#مجله #روی_جلد #جلد #فیلم #سریال #نقد_فیلم #فیلم_ایرانی #سینما #سینمای_ایران #کیانوش_عیاری #مهدی_هاشمی #سینمای_جهان #سینمای_افغانستان #زالو #بهمن_کیارستمی #عباس_کیارستمی #روزگار_قریب #فتحعلی_اویسی #خاتون #فریبا_کامران #حمیدرضا_صدر #خانه_پدری #مهران_رجبی #هوشنگ_گلمکانی #عباس_یاری
#filmemrooz #filmemroozmagazine
@filmemrooz_official
این همان دوشنبهای است که وعدهاش را دادیم شماره ششم «فیلم امروز» منتشر میشود؛ و شد. با سه پروندۀ پروپیمان (سینمای کیانوش عیاری، زالو، و بیست سال سینمای افغانستان بدون طالبان) و بسیاری مطالب خواندنی دیگر. نسخه مجازی را هم میتوانید با چهل درصدِ قیمت از سایت مجله تهیه کنید.
#فیلم_امروز #مجله_فیلم_امروز
#مجله #روی_جلد #جلد #فیلم #سریال #نقد_فیلم #فیلم_ایرانی #سینما #سینمای_ایران #کیانوش_عیاری #مهدی_هاشمی #سینمای_جهان #سینمای_افغانستان #زالو #بهمن_کیارستمی #عباس_کیارستمی #روزگار_قریب #فتحعلی_اویسی #خاتون #فریبا_کامران #حمیدرضا_صدر #خانه_پدری #مهران_رجبی #هوشنگ_گلمکانی #عباس_یاری
#filmemrooz #filmemroozmagazine
@filmemrooz_official
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
پشت صحنه ششمین شمارۀ فیلم امروز
گفتوگوی هوشنگ گلمکانی و شاهین شجریکهن
این بار هوشنگ گلمکانی و شاهین شجریکهن از پشت صحنۀ تدارک شمارۀ ششم «فیلم امروز» صحبت کردهاند و نکاتی را گفتهاند که برخی از آنها را با ورق زدن و خواندن مجله نمیتوان دریافت. پشت صحنهها همیشه کنجکاویبرانگیزند. این مکالمه را ببینید، شاید به برخی از پرسشها و کنجکاویهای شما پاسخ بدهد.
گفتوگو را میتوانید در سایت «فیلم امروز» و صفحه اول آپارات تماشا کنید.
#فیلم_امروز #مجله_فیلم_امروز
#کیانوش_عیاری #مهدی_هاشمی #مجله #روی_جلد #جلد #فیلم #سریال #نقد_فیلم #فیلم_ایرانی #سینما #سینمای_ایران #سینمای_جهان #سینمای_افغانستان #زالو #بهمن_کیارستمی #عباس_کیارستمی #روزگار_قریب #فتحعلی_اویسی #خاتون #فریبا_کامران #حمیدرضا_صدر #خانه_پدری #مهران_رجبی #هوشنگ_گلمکانی #شاهین_شجری_کهن
#filmemrooz #filmemroozmagazine
@filmemrooz_official
گفتوگوی هوشنگ گلمکانی و شاهین شجریکهن
این بار هوشنگ گلمکانی و شاهین شجریکهن از پشت صحنۀ تدارک شمارۀ ششم «فیلم امروز» صحبت کردهاند و نکاتی را گفتهاند که برخی از آنها را با ورق زدن و خواندن مجله نمیتوان دریافت. پشت صحنهها همیشه کنجکاویبرانگیزند. این مکالمه را ببینید، شاید به برخی از پرسشها و کنجکاویهای شما پاسخ بدهد.
گفتوگو را میتوانید در سایت «فیلم امروز» و صفحه اول آپارات تماشا کنید.
#فیلم_امروز #مجله_فیلم_امروز
#کیانوش_عیاری #مهدی_هاشمی #مجله #روی_جلد #جلد #فیلم #سریال #نقد_فیلم #فیلم_ایرانی #سینما #سینمای_ایران #سینمای_جهان #سینمای_افغانستان #زالو #بهمن_کیارستمی #عباس_کیارستمی #روزگار_قریب #فتحعلی_اویسی #خاتون #فریبا_کامران #حمیدرضا_صدر #خانه_پدری #مهران_رجبی #هوشنگ_گلمکانی #شاهین_شجری_کهن
#filmemrooz #filmemroozmagazine
@filmemrooz_official
تصاویری از پشت صحنه «چهلسالگی» (علیرضا رئیسیان، 1388) یکی از آخرین فیلمهایی که عزتالله انتظامی در آن بازی کرد.
عکسها: رامتین فیروزیان، حمید کشانی
#فیلم_امروز #مجله_فیلم_امروز
#چهل_سالگی #عزت_الله_انتظامی #محمدرضا_فروتن #لیلا_حاتمی #علیرضا_رییسیان #محمدرضافروتن #لیلاحاتمی #فرزان_اطهری #محمود_کلاری #نظام_کیایی #کریستف_رضاعی #پشت_صحنه #فیلم #سریال #سینما #سینمایی #سینمای_ایران #فیلم_ایرانی
#filmemrooz #filmemroozmagazine
#LeilaHatami #EzzatolahEntezami #MohammadrezaForoutan #cinema #film
@filmemrooz_official
عکسها: رامتین فیروزیان، حمید کشانی
#فیلم_امروز #مجله_فیلم_امروز
#چهل_سالگی #عزت_الله_انتظامی #محمدرضا_فروتن #لیلا_حاتمی #علیرضا_رییسیان #محمدرضافروتن #لیلاحاتمی #فرزان_اطهری #محمود_کلاری #نظام_کیایی #کریستف_رضاعی #پشت_صحنه #فیلم #سریال #سینما #سینمایی #سینمای_ایران #فیلم_ایرانی
#filmemrooz #filmemroozmagazine
#LeilaHatami #EzzatolahEntezami #MohammadrezaForoutan #cinema #film
@filmemrooz_official
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یک روز شاد
عکاسی روی جلد شمارۀ شش «فیلم امروز»
ویدئوی کوتاهی از روز بیستم مهر ۱۴۰۰ و ماجرای پرخندۀ عکس روی جلد ششمین شمارۀ «فیلم امروز». روزی که متانت و صمیمیت کیانوش عیاری در کنار روحیۀ انرژیک و طبع شوخ مهدی هاشمی و شوخیهای عباس یاری و کورش جوان، خاطرهای بهیادماندنی برای همۀ ما به یادگار گذاشت. مهدی هاشمی که با کسالت ناشی از سرماخوردگی آمده بود موقع خداحافظی با خنده اطمینان داد که سرماخوردگیاش در همین چند ساعت خوب شده است! خوشحالیم که بخش کوچکی از فضای دوستانه و خندههای شادِ آن روز در عکس روی جلد ششمین شمارۀ مجله و همچنین گفتوگو با کیانوش عیاری ثبت شده است.
#فیلم_امروز #مجله_فیلم_امروز
#کیانوش_عیاری #مهدی_هاشمی #مجله #روی_جلد #جلد #فیلم #سریال #نقد_فیلم #فیلم_ایرانی #سینما #سیریال_ایرانی #سلبریتی #بازیگر #سینمای_ایران #روزگار_قریب #خانه_پدری #هوشنگ_گلمکانی #عباس_یاری #کورش_جوان #امیرعطا_جولایی #حمید_کریلی
#filmemrooz #filmemroozmagazine
@filmemrooz_official
عکاسی روی جلد شمارۀ شش «فیلم امروز»
ویدئوی کوتاهی از روز بیستم مهر ۱۴۰۰ و ماجرای پرخندۀ عکس روی جلد ششمین شمارۀ «فیلم امروز». روزی که متانت و صمیمیت کیانوش عیاری در کنار روحیۀ انرژیک و طبع شوخ مهدی هاشمی و شوخیهای عباس یاری و کورش جوان، خاطرهای بهیادماندنی برای همۀ ما به یادگار گذاشت. مهدی هاشمی که با کسالت ناشی از سرماخوردگی آمده بود موقع خداحافظی با خنده اطمینان داد که سرماخوردگیاش در همین چند ساعت خوب شده است! خوشحالیم که بخش کوچکی از فضای دوستانه و خندههای شادِ آن روز در عکس روی جلد ششمین شمارۀ مجله و همچنین گفتوگو با کیانوش عیاری ثبت شده است.
#فیلم_امروز #مجله_فیلم_امروز
#کیانوش_عیاری #مهدی_هاشمی #مجله #روی_جلد #جلد #فیلم #سریال #نقد_فیلم #فیلم_ایرانی #سینما #سیریال_ایرانی #سلبریتی #بازیگر #سینمای_ایران #روزگار_قریب #خانه_پدری #هوشنگ_گلمکانی #عباس_یاری #کورش_جوان #امیرعطا_جولایی #حمید_کریلی
#filmemrooz #filmemroozmagazine
@filmemrooz_official
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شماره هفتم در چاپخانه است. با سه پروندۀ پروپیمانِ خواندنی و دهها مطلب جذاب دیگر.
#فیلم_امروز #مجله_فیلم_امروز
#چاپ #چاپخانه #لیتوگرافی #صحافی #مجله #شادرنگ #چاپ_شادرنگ #فیلم #سریال #نقد_فیلم #فیلم_ایرانی #قهرمان #اصغر_فرهادی #امیر_جدیدی #سینما #سینمای_ایران #سینمای_جهان
#filmemrooz #filmemroozmagazine
@filmemrooz_official
#فیلم_امروز #مجله_فیلم_امروز
#چاپ #چاپخانه #لیتوگرافی #صحافی #مجله #شادرنگ #چاپ_شادرنگ #فیلم #سریال #نقد_فیلم #فیلم_ایرانی #قهرمان #اصغر_فرهادی #امیر_جدیدی #سینما #سینمای_ایران #سینمای_جهان
#filmemrooz #filmemroozmagazine
@filmemrooz_official
منتخب پالت رنگ فیلم «نرگس» (رخشان بنیاعتماد، 1370)
کارگردان: رخشان بنیاعتماد
مدیر فیلمبرداری: حسین جعفریان
طراح صحنه و لباس: امیرحسین اثباتی
طراح گریم: عبدالله اسکندری
عکسها: میترا محاسنی
#فیلم_امروز #مجله_فیلم_امروز
#نرگس #رخشان_بنی_اعتماد #فریماه_فرجامی #ابوالفضل_پورعرب #عاطفه_رضوی #سینمای_ایران #فیلم #فیلم_ایرانی #فیلم_نرگس #پالت_رنگ
#rakhshanbanietemad
#iraniancinema
@filmemrooz_official
کارگردان: رخشان بنیاعتماد
مدیر فیلمبرداری: حسین جعفریان
طراح صحنه و لباس: امیرحسین اثباتی
طراح گریم: عبدالله اسکندری
عکسها: میترا محاسنی
#فیلم_امروز #مجله_فیلم_امروز
#نرگس #رخشان_بنی_اعتماد #فریماه_فرجامی #ابوالفضل_پورعرب #عاطفه_رضوی #سینمای_ایران #فیلم #فیلم_ایرانی #فیلم_نرگس #پالت_رنگ
#rakhshanbanietemad
#iraniancinema
@filmemrooz_official
عبدالرضا کاهانى تا همین چند سال پیش یکى از کارگردانهاى پرکار و موفق سینماى ایران بود که در طول یک دهه تقریبا هر سال فیلم مهمى در جشنواره و اکران عمومى داشت و آثارش بیش از بسیارى از فیلمسازان همدورهاش کنجکاوى و توجه برمىانگیخت.
البته نوع نگاه او به جامعه و شیوه صریح و انتقادىاش در روایت معضلات اجتماعى باعث میشد همواره با دستگاه نظارت مواجهه داشته باشد و نتواند بدون مشکل در کشور خودش فیلم بسازد. خروج کاهانى و فعالیتهاى گوناگونش در فضاى بیرونى گرچه نشان از علاقه و وابستگى یک فیلمساز به سینما و تلاشش براى بیان فکرها و ایدههایش در قالب هنر مورد علاقهاش دارد اما همزمان سختىهاى کار در محیط بینالمللى را هم بازتاب میدهد؛ اینکه حتى کارگردان نامآشنایى مثل او هم خارج از کشور نمیتواند به اندازه داخل پرکار و پربار باشد و به این ترتیب بخشى از انرژى و استعداد و تخصص یک کارگردان جوان در سالهاى بلوغ حرفهاىاش هدر میرود.
پخش یکى از آخرین ساختههاى کاهانى در فضاى مجازى و نقدهایى که روى «ارادتمند نازنین بهاره تینا» نوشته شد از این جهت قابلتوجه است که فیلم در زمان خودش شاید در فضایى متفاوت دیده میشد و تأثیرى دیگرگون میگذاشت.
با هوشنگ گلمکانى در دفتر مجله و خارج از چارچوب رسمى برنامه هاى ویدئویى «نقد امروز» درباره فیلم جدید عبدالرضا کاهانى حرف زدیم.
@filmemrooz_official
#فیلم_امروز #فیلم #نقد_فیلم #فیلم_ایرانی #عبدالرضا_کاهانی #منتقد #سینمای_جهان
البته نوع نگاه او به جامعه و شیوه صریح و انتقادىاش در روایت معضلات اجتماعى باعث میشد همواره با دستگاه نظارت مواجهه داشته باشد و نتواند بدون مشکل در کشور خودش فیلم بسازد. خروج کاهانى و فعالیتهاى گوناگونش در فضاى بیرونى گرچه نشان از علاقه و وابستگى یک فیلمساز به سینما و تلاشش براى بیان فکرها و ایدههایش در قالب هنر مورد علاقهاش دارد اما همزمان سختىهاى کار در محیط بینالمللى را هم بازتاب میدهد؛ اینکه حتى کارگردان نامآشنایى مثل او هم خارج از کشور نمیتواند به اندازه داخل پرکار و پربار باشد و به این ترتیب بخشى از انرژى و استعداد و تخصص یک کارگردان جوان در سالهاى بلوغ حرفهاىاش هدر میرود.
پخش یکى از آخرین ساختههاى کاهانى در فضاى مجازى و نقدهایى که روى «ارادتمند نازنین بهاره تینا» نوشته شد از این جهت قابلتوجه است که فیلم در زمان خودش شاید در فضایى متفاوت دیده میشد و تأثیرى دیگرگون میگذاشت.
با هوشنگ گلمکانى در دفتر مجله و خارج از چارچوب رسمى برنامه هاى ویدئویى «نقد امروز» درباره فیلم جدید عبدالرضا کاهانى حرف زدیم.
@filmemrooz_official
#فیلم_امروز #فیلم #نقد_فیلم #فیلم_ایرانی #عبدالرضا_کاهانی #منتقد #سینمای_جهان