ماهنامهٔ سینمایی فیلم امروز
10.9K subscribers
7.97K photos
4K videos
20 files
1.75K links
Download Telegram
پایان‌های برگزیده: قیصر
.
جواد طوسی🖋طنز تلخ زندگی این انسان جداافتاده بین دو دنیای کهنه و نو این است که مأمن و سرپناه انتهایی‌اش، یک وسیلۀ از‌رده‌خارج‌شدۀ دنیای مدرن می‌شود. او تک‌وتنها در گوشه‌ای از یک رستوران ازکارافتادۀ قطار، به مأمورانی که دنبالش هستند خوشامد می‌گوید. کیمیایی حتی در این لحظات پایانی هوای قهرمان تنهایش را دارد. هر چه‌قدر دوربین در آن نمای انتهاییِ مدیوم لانگ‌شات نگاه عاشقانه به خلوت تنهایی قیصر دارد، در برخورد با مأموران پلیس و افسر فرمانده‌شان نگاهی دافعه‌آمیز دارد و ترجیح می‌دهد آن‌ها را در نمای پایانی (قبل از ورود به حریم امن قیصر) ثابت کند.

محسن بیگ‌آقا🖋بار اول که «قیصر» را دیدم، فکر کردم لبخند بهروز وثوقی در پایان فیلم وقتی در قطار منتظر آمدن پلیس نشسته، توهم من بوده. اما بعدها مسعود کیمیایی نیز به این لبخند سرشار از امید و رضایت ناشی از انجام کار درست، اشاره کرد. در سخت‌ترین و نومیدانه‌ترین لحظات با یادآوری آن لبخند جانی دوباره گرفته‌ام و ازین جهت خود را مدیون کیمیایی می‌دانم.

تهماسب صلح‌جو🖋قهرمان زخمی‌ فیلم «قیصر»پس از آخرین انتقام، توی کوپۀ قطار اسقاطی راحت نشسته و به مرگ لبخند می‌زند. هنوز یادم نرفته که تماشاگران قیصر از این لبخند مردانه سر حال آمدند، کف زدند و هورا کشیدند.

احمد طالبی‌نژاد🖋اگرچه امروزه ممکن است با دیدگاه کیمیایی در این فیلم، یعنی دور زدن نهاد‌های قانونی و پناه بردن به انتقام شخص، موافقتی نداشته باشم اما این پایان باز و معنادار، هنوز هم برایم جذاب و تکان‌دهنده است. چه بر سر قیصر خواهد آمد؟ زندانی می‌شود؟ اعدام خواهد شد؟ از زندان فرار می‌کند؟...

حسین معززی‌نیا🖋مرد با زخم‌هایی که روی بدنش دارد خودش را کشانده داخل واگن متروکه‌ای که زمانی رستوران تر و تمیز یک قطار بوده. تنها نشسته آن ته، جایی که سال‌ها پیش مقابل مسافران قطار، شام و ناهار می‌گذاشته‌اند. اما حالا پلیس‌ها دارند به جای گارسن‌ها وارد واگن می‌شوند.

(برای مطالعۀ بیشتر به پروندۀ «پایان و پایان‌بندی در سینمای ایران» چاپ‌شده در پنجمین شمارۀ «فیلم امروز» مراجعه کنید.)


#فیلم_امروز #مجله_فیلم_امروز
#پایان_فیلم #قیصر #مسعود_کیمیایی #بهروز_وثوقی #جلال_پیشواییان #سینما #سینمای_ایران #فیلم #سریال #فیلم_ایرانی
#filmemrooz #filmemroozmagazine
#iraniancinema #masoudkimiai #behrouzvossoughi

@filmemrooz_official
پایان‌های برگزیده: کندو

رضا درستکار🖋«کندو» دو پایان دارد؛ پایان اول صحنه‌ای است که ابی مست و مجنون از کافۀ آخر بیرون می‌‌زند، صندلی خودش را به وسط خیابان می‌کشد و بر آن «جلوس» می‌کند. برای فیلمی که تصمیم قبلی برای انجام چنین عملی قهرمانی نداشته، این بهترین پایان است. حالا آن دیالوگ آق‌حسینی که در ابتدای این مسیر به ابی گفته بود: «از این جربزه‌ها نمی‌بینم»، دیدنی شده است. پایان دوم فیلم هم جذاب است. کلک قهوه‌چی فروشنده کنده شده و آق‌حسینی و ابی (چون مراد و مریدی) کنار هم به نقطۀ عزیمت داستان برمی‌گردند. این خودش تکمیل معنا، و یک شروع تازه است.

رضا زمانی🖋آق‌حسینی و ابی تنگ هم داخل خودروی پلیس نشسته‌اند و شانۀ آق‌حسینی تکیه‌گاه سر و صورت زخمی ابی شده. جرم‌شان: زیر سؤال بردن نظم توخالی شهر، برملا کردن تعفن زیر سطح آن و کشتن آدم‌فروشی که برای رسیدن به اهدافش هر کار نکبت‌باری می‌کند. اگر ابی حکم بازی «ترنا» را خوانده، آق‌حسینی کار ناتمام او را تمام کرده است.

نیروان غنی‌پور🖋فیلم بر مبنای الگوی دایره‌وار آغاز و به پایان می‌رسد. از رهایی ابی و آق‌حسینی از زندان و شروع پرسه‌زنی در شهر تا دستگیری هر دو در پایان. جایی که ابی با تنی غرق در خون در بین چند پاسبان دست‌وپا می‌زند اما نگاهش هنوز به آق‌حسینی است. دوربین روی چهره‌های تکیده در سایه تمرکز می‌کند. آق‌حسینی تاب نمی‌آورد و با چاقو قهوه‌چی آدم‌فروش را از پا درمی‌آورد. نمی‌خواهد از ابی جدا بیفتد. حالا هر دو در خودروی شهربانی، جُفت هم هستند. تصویر به آسمان قطع می‌خورد؛ آسمانی که می‌خواهد نمایانگر طلوع باشد اما بیش‌تر تنگ غروب را ترسیم می‌کند.

مهدی یزدانی‌خرم🖋مردهای دستگیرشدۀ خونین در جیپ شهربانی. دم صبح است. ابی و آق‌حسینی دوباره به محبس بازمی‌گردند اما چیزی در شهر و جهان را عوض کرده‌اند. نیشتری بر آن زده‌اند و افسانه‌ای را ساخته و مسبب بوده‌اند که در آن شهر متراکم از سیاهی و غم و نورهای کاذب نایاب است. آن‌ها بر خود پیروز شده‌اند. بازی تازه‌ای ساخته‌اند و جهانی که از آن خودشان است. و برای همین شادمانه به سوی محبس بازمی‌گردند. با خون و عرق و بدن‌هایی ضربه‌خورده. آن‌ها حالا با هم یکی شده‌اند...

(برای مطالعۀ بیشتر به پنجمین شمارۀ «فیلم امروز» مراجعه کنید.)

#فیلم_امروز #مجله_فیلم_امروز
#پایان_فیلم #کندو #فریدون_گله #بهروز_وثوقی #داود_رشیدی #جلال_پیشواییان #رضا_کرم_رضایی #سینمای_ایران #فیلم_ایرانی
#filmemrooz #filmemroozmagazine
#iraniancinema #behrouzvossoughi

@filmemrooz_official
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در کنار حسین گیل، غلامرضا سرکوب و یدالله شیراندامی، از آنتاگونیست‌های بی‌رقیب حداقل یک دهه از سینمای ایران بود؛ از آن نوع بدمن‌هایی که مهم‌ترین درگیری درام را رقم می‌زنند و در ارزیابی شخصیت‌ها (heavy character) توصیف می‌شوند. اگر در آنتاگونیست‌هایی مانند بهمن مفید گاهی رگه‌هایی از طنز هم ظاهر می‌شد، جلال مانند حسین گیل جبروت و خشونت پرسونای سینمایی خود را با تکیه بر ویژگی‌های ذاتی‌ و اندام قوی ورزشکارانه‌اش حفظ کرد و یکی از بدمن های ماندگار سینما ایران شد.
جلال پیشواییان سحرگاه امروز پس حادثه‌ای در ناحیه لگن خاصره‌اش، در بیمارستانی در آلمان درگذشت. روحش شاد و یادش گرامی باد.


#جلال_پیشواییان #قیصر #آنتاگونیست #بدمن #مسعود_کیمیایی #بهروز_وثوقی
ویدئو: جلال پیشواییان به نقش منصور آب‌منگل در «قیصر»

@filmemrooz_official
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
همه از یک آب و خاک: باشو، نایی و آتابای
توضیحات عباس یاری و هوشنگ گلمکانی درباره شماره هشتم «فیلم امروز»، وضعیت عمومی و برنامه‌های آینده مجله را در این ویدئو، در سایت مجله و صفحه اول آپارات ببینید.

لینک:
www.aparat.com/filmemrooz
www.filmemrooz.com

#فیلم_امروز #مجله_فیلم_امروز #بهرام_بیضایی #باشو_غریبه_کوچک #باشو #سوسن_تسلیمی #آتابای #نیکی_کریمی #هادی_حجازی_فر #سحر_دولتشاهی #حسین_علیزاده #جلال_پیشواییان #عباس_یاری #هوشنگ_گلمکانی
#BashutheLittleStranger #BahramBeizai #SusanTaslimi #NikiKarimi #sahardolatshahi #hosseinalizadeh

@filmemrooz_official
جواد طوسی🖋... شاه‌نقش جلال پیشواییان، غلامِ فیلم «خاک» و در مرتبۀ بعدی اهمیت، نقش عتیقه‌فروشِ «بلوچ» و قاچاقچی رانندۀ تریلیِ «تیغ و ابریشم» است. با شناختی که از خصوصیات و روحیۀ جلال در طول این سال‌ها پیدا کردم، بعید می‌دانم او کتاب اوسنۀ بابا سبحانِ محمود دولت‌آبادی را خوانده باشد تا خودش را بهتر با نقش غلام تطبیق دهد. ولی او به طور غریزی، به‌خوبی توانسته بود یک شخصیت منفی خاکستری را به نمایش بگذارد. در قبال برخورد و رفتار خشونت‌‌بار و کینه‌توزانۀ غلام نسبت به مُسیب و صالح (فرامرز قریبیان و بهروز وثوقی) که نشانه‌هایش را در فصل افتتاحیۀ عروسی مُسیب و فصل شترکُشون در میدان روستا و دو فصل آمدن غلام و نوچه‌هایش سرِ زمینی که صالح و مُسیب روی آن کار می‌کنند می‌بینیم به یاد بیاوریم سکانس حضور شبانۀ غلام و مادرش صدیقه‌گدا (پروین سلیمانی) را در بیابان برهوت که چه‌قدر جلال با مهارت و انعطاف، استیصال و عقده‌های درونی یک حرام‌زاده را بروز می‌دهد. یا اشاره می‌کنم به صحنۀ ملاقات او با زن فرنگی که در نگاه‌های او و نوع حضور معذبش می‌توان استثمارپذیری را به‌خوبی حس کرد...*

*متن کامل این مطلب را با عنوان «بدمن باحال» در صفحۀ 81 (نسخه مجازی) هشتمین شمارۀ فیلم امروز بخوانید.
ویدئوها به ترتیب: «خاک» (مسعود کیمیایی، 1352)، «شاهرگ» (علی غفاری، 1376) و «چشم عقاب» (شفیع آقامحمدیان، 1377)

#فیلم_امروز #مجله_فیلم_امروز #جلال_پیشواییان #بهروز_وثوقی #جمشید_هاشمپور #جواد_طوسی #مسعود_کیمیایی #خاک #بهروزوثوقی #جمشیدهاشمپور #جمشید_آریا #جلال #بدمن #نقش_منفی #مسعودکیمیایی


@filmemrooz_official