لیبراسیون/لیبرالیسم
7.41K subscribers
2.68K photos
813 videos
89 files
516 links
🕊 گسترش گفتمان لیبرالیسم-محوریت آزادی فردی و اجتماعی-فردگرایی و شهروندی-اندیشۀ انتقادی و خردگرایی-حاکمیت قانون سکولار-دموکراسی-مدرنیتۀ سیاسی-جامعه مدنی-مالکیت خصوصی 🌌
#بازگشت_به_مشروطه
#ملی_گرایی
#لیبرالیسم_محافظه‌کار
#ناسیونالیسم_لیبرال
Download Telegram
لیبراسیون/لیبرالیسم
#هونس: نمونه‌ی هگلی آزادی از نظر آکسل هونسیکی‌ از محدودیت‌های بزرگ فلسف سیاسی تکی‌ی یک جانبه بر هنجارهای اخلاقی‌ و دوری از تحلیل‌های اجتماعی است. او در هگل فیلسوفی می‌‌یابد که از اهمیت جدایی بین "بودن" و "باید" می‌کاهد. پس از مرگ هگل دو جریان کاملأ متفاوت،…
در تئوری #مارکس، ویژگی‌‌های فرهنگی جای خود را به روابط اقتصادی درون جامعه می‌دهند و به همین دلیل، عدالت برای او موضوعیتی ندارد و تابعی از روابط اقتصادی است. برای #هگل، #عدالت همان مفهوم کلاسیک خود را دارد که عبارت است از «به هر کسی‌ آنچه که متعلق به اوست داده شود.» تئوری عدالت رولز و تئوری حقوق #هابرماس نمونه‌های خوبی از تئوری‌های کانتی هنجاری هستند که اصول حقوق یا اصول عدالت را از راه عقلی و خارج از ساختارها و روندهای اجتماعی استنتاج می‌کنند. در مقایبل، هگل در فلسفه‌ی حقوق خود به دنبال واقعیت جامعه است که بتواند به یک نظم عادلانه دست پیدا کند. چنانکه اشاره شد، مارکس به‌عنوان شاگرد هگل، دقیقأ در همین راستا عمل نمود. به طور خلاصه ما با دو شیوه‌ی کاملا متفاوت روبه‌رو هستیم: هر دو شیوه به دنبال یافتن نظم اجتماعی و شرایط تغییر آن هستند، ولی یکی‌ از بیرون و دیگری از درون به بررسی آن می‌ پردازد. هونس روش هگلی را که از درون به یافتن نظم اجتماعی است «بازسازی هنجاری» می‌نامد، به این معنا که ارزش‌هایی‌ در درون جامعه وجود دارند که می‌‌توانند در کل، نقش تعیین‌کننده و ویژگی هنجاری و راهبردی برای جامعه داشته باشند. به عبارت دیگر، این ارزش‌ها از زمینه به پیش‌نما می‌‌رسند و به‌عنوان هنجارهای معتبر برای نظم جامعه تعیین می‌شوند. از نظر هونس، یک تئوری عدالت اجتماعی می‌‌بایست یک تئوری تحلیل اجتماعی باشد که بر شیوه‌ی بازسازی هنجاری استوار است.
@cafe_andishe95
🔴⬛️سیر اندیشه #مارکس، از تنگنای فلسفه به فراخنای جامعه و تاریخ

به مناسبت 200مین سالروز تولد مارکس

♦️طبق نظرسنجی‌هایی که در سال‌های اخیر چند بنیاد سنجش افکار انجام داده‌اند، کارل مارکس تأثیرگذارترین فیلسوف تاریخ بشر است؛ این درحالی‌ست که در دهه‌های واپسین قرن بیستم چنان ضربه‌های سنگینی به تئوری و پراتیک انقلابی او وارد آمد، که بسیاری از مرگ قطعی اندیشه او سخن گفتند.

از نیمه سده نوزدهم که آثار بیشمار مارکس به تدریج منتشر شد، علوم انسانی، شامل فلسفه، تاریخ و جامعه‌شناسی به دو بخش متمایز تقسیم گشت: پیش از مارکس و پس از او، با مارکس یا علیه او.

او زمانی (۱۸۴۸)، به همراه دوست و همکارش فریدریش انگلس، در رساله‌ای ایدئولوژیک به عنوان “مانیفست حزب کمونیست” گفته بود: «در اروپا شبحی در جولان است، ‌شبح کمونیسم». شاید دیگر آن شبح آرام گرفته باشد، اما امروزه بی‌تردید شبحی دیگر همچنان در جولان است: شبح مارکسیسم.

🔻سیمای دوگانه‌ی میراث مارکس

دنیای امروز مارکس را با دو وجه یا سیما می‌شناسد: بسیاری از پژوهشگران او را همچنان تحلیلگر ژرف‌بین نظام‌های طبقاتی می‌شناسند؛ او ساختارهای مبتنی بر استثمار و بی‌عدالتی را زیر نقدی بیرحمانه گرفت و راه رهایی توده‌های ستمدیده را نشان داد. در عین حال بسیاری از متفکران اندیشه سیاسی او را “خطرناک” ارزیابی می‌کنند زیرا همین اندیشه شالوده نظری نظام‌های اقتدارطلب (توتالیتر) و مخوفی بود که نکبت و تیره‌روزی توده‌های بیشمار را به همراه اسارت و مرگ میلیون‌ها انسان باعث شدند.

بدین سان مارکس هم برای اندیشوران انسان‌دوستی مانند آنتونیو گرامشی و رومن رولان و اریش فروم الهام‌بخش بوده و هم به دیکتاتورهای ددمنشی مانند استالین و مائو فرصت داده است که به نام او به شقاوت و خونریزی دست بزنند و به نام بهشت‌های موهوم، جهنم‌های واقعی روی زمین برپا کنند.

نقد چونان پایه تفکر

مارکس، زاده ۱۸۱۸ در تریر، تحصیلات دانشگاهی خود را در ۱۸ سالگی در حقوق شروع کرد و در فلسفه ادامه داد،‌اما در سال ۱۸۸۳ در لندن به عنوان اقتصاددانی بزرگ در گور آرام گرفت. هدف این نوشته کوتاه بررسی این سیر و سلوک است. چگونه یک دکتر جوان فلسفه در سال‌های پایانی عمر و مرگش در ۶۵ سالگی بزرگترین اقتصاددان زمان شد؟

نقد و تحلیل انتقادی افزار کلیدی اندیشه‌پردازی و مفهوم‌سازی مارکس است. او نه نظام فلسفی مستقلی دارد، نه تئوری سیاسی سرراستی درباره حکمرانی ارائه داده، نه چندوچون انقلاب را ترسیم کرده و نه درباره ویژگی‌های جامعه کمونیستی نظر خاصی ابراز نموده است. هر آنچه از او در دست داریم، نقد و ردیه‌نویسی است بر گفتمان فلسفی یا سیاسی حاکم بر جهان روز. در اقتصاد نیز او در درجه اول به نقد نظریات بانیان و مدافعان سرمایه‌داری پرداخته و سپس رهیافت‌های “علمی” خود را مطرح کرده است.
🔮 @cafe_andishe95
🚩مارکس و مسئلۀ دین!


#مارکس خوشبختی مردم را در محو دین می داند دین را اصولن افیون توده ها می داند و مزاحمِ راه پرولتاریا که باید از سر راه برداشته شود و در تحقق کمونیست دیگر نیازی به دین نیست و در آن جامعۀ آرمانی به طور کامل از بین خواهد رفت.این آرمانگرایی جبری هم باز مخالف آزادی عقیده و رواداری آزادمنشانه است.یعنی در جامعه آرمانی مارکس دین نفی خواهد شد و به افرادی که به هر دلیل علاقه به باور دینی دارند اجحاف خواهد شد.او می گوید پرولتاریا به پَستی دین تن نمیدهد که این دقیقن پیشگویی غلط دیگری هست اتفاقن پایگاه اجتماعی دین بیش از همه در میان طبقه فرودست و کارگر جامعه قرار داشته و دارد.همچنین ایدۀ اینکه دین وسیلۀ سلطه اشراف بر فرودستان است شاید در اروپای زمان او و قرون وسطی صحیح بوده باشد اما در مورد اسلام بر عکس بوده و نگرشی جهانشمول و کاملن صحیح ،نیست.در اسلام این فرودستان بودند که بر اشراف شوریدند و دین اسلام را بر ضد اشرافیگری راه انداختن و اولین پیروان محمد دقیقن خود فرودستان جامعه بودند.بماند که بعدن با تصاحب قدرت و ثروت بیحساب خود به ثروتمندان تبدیل شدند این اتفاق می تواند در مورد هر فرودستی هم رخ دهد.
🚩چنانکه پرولتاریای مارکسی قدرت را به صورت دیکتاتوری به دست بگیرد چه تضمینی هست که خود به اشراف و ثروتمندان بدل نشود و سلطه گستری نکند؟چنانکه مذهبیون فرودست انقلابی در انقلاب 57 قدرت را در دست گرفتند و خود زیر چتر دیکتاتوری خود به بزرگترین دزدان و قاتلان و شکنجه گران بدل شدند.

مارکس تمام صفات پست را به مسیحیت نسبت می دهد که باز این هم دیدی صفر و صدی و ایدئولوژیک و ناصواب است.انگلس با عینک اشتباهی که به چشم داشت(اقتصاد کمونیستی) همه چیز را می دید،به غلط میگوید :اقتصاد بورژوایی نه از ورشکستگی ها می تواند جلوگیری کند نه از بیکاری و..که اتفاقن از همه جلوگیری کرد و سربلند بیرون آمده است.سپس نتیجه ایی به مراتب غیر واقعی تر و تخیلی تر را پیشگویی میکند که با قدرتگیری پرولتاریا دین محو و زایل خواهد شد.

مارکس در مورد دین برداشت نادرستی دارد:او عملن با "دینداری" برخورد کرده است نه "دین".این دو تمایز دارند محدود کردن قدرت نهادهای مذهبی یک چیز است و نابودی احساسات مذهبی چیز دیگر.
هیچ جنبش سیاسی و خط مشی یی نمیتواند پدیده ایی چنین فرار (دین)را نابود کند.دینداری را کامو "اشتیاق به خدا" و هورکهایمر فیلسوف "اشتیاق به غیرِ کامل" تعبیر میکند.عدم یقین،تنهایی،پوچی و مرگ عللی هستن که با عارض شدن بر بسیاری افراد مشعل این اشتیاق را فروزان نگه میدارد.فیلسوفان روشنگری اگر چه بیشترشان آتئیست نبودند اما به ایمان مذهبی روی خوش نشان نمی دادند ،در عوض دنبال "مدارا پذیری" بودند و به این اکتفا داشتند که:مسائل اعتقادی را به فرد واگذار کنند.آنها دولت سکولار را ضامن عدم تقابل ،اعتقاد و مدارا میدیدند.

مُلکِ خِرَد هم به زعم ولتر همین برخورد روادارانه است نه محو و زدایش مارکسی دین!

@cafe_andishe95
🔵چرا فلسفه های قاره ای در چشم ما ایرانیان عزیز هستند!!؟؟
بخش8
یکم.
🔻در نوشته های قبلی به این نکته مهم اشاره نمودم که در سنت تاریخی ما نوعی ضدیت با عقل و گرایش به عرفان و زبان شعر و ضدیت باعقل وجود دارد و بعد از نهضت ترجمه آثار فلسفه یونانی در قرنهای دوم و سوم هجری ،شاهد نوعی نهضت عقلانی درایران هستیم که تلاش دارد تا از پتانسیل های عقلانیت یونانی در راستای توجیه بهتر مفاهیم دینی استفاده نماید هرچند که دستاوردهای قابل تامل داشت اما دولت عقل متقدم را در ایران پسا اسلام دولتی مستعجل بود. که خیلی سریع چراغ آن خاموش شد.
و در دوران مواجهه ایران با دیگری غربی و یا مدرنیته که براساس قرائتی نوین از انسان‌مداری و عقل مداری استوار بود بار دیگر توجه ایرانیان به عقل برای توصیف امروز و اکنون خود معطوف شد.
مدرنیته غرب بعنوان یک سنت غربی داری شاخ و برگها و محصولاتی متعددی بود و منجمله میتوان به اندیشه #رومانتیک ها ی اروپایی و خاصه آلمانی که درضدیت باعقل روشنگری بوجود آمده بود .
رومانتیک آلمانی بعنوان نهضتی ضد روشنگری و خاصه بخشهای عقل ستیز آن بنا به دلایل فراوان ،بیش ازعقل تحلیلی وتجربی مورد استقبال روشنفکران ایرانی که درکانتکس سنت عرفانی و ادبی ایرانی بودند مورد توجه واقع شد.
چنانچه قرائت های ضد عقلانی نیچه و هایدگر و بنوعی اندیشه های ضد سرمایه داری #مارکس به بت زمانه روشنفکران ایرانی مبدل شد که اوج چنین گرایش و یا‌ قرائت فلسفی از غرب را میتوان در اندیشه های معنوی گرایی هانری کربن و عقل ستیز احمد فردید مشاهده نمود که منجر به تشکیل خیل گسترده ای از روشنفکران ضد غربی وخیل گسترده چریکهای انقلابی درایران شد .
و از دل چنین گفتمانِ ضدغربی وهویتخواهانه ،پدیده انقلاب اسلامی ایران متولد شد.!!!

◼️بنابراین تامل درسرشت تاریخی اندیشه های ضد عقلانی رومانتیک آلمانی درایران چه در دهه های پیشا انقلاب وچه رونق بیشتر آن در دهه های پسا انقلاب،راهی برای شناخت امروز واکنون ایران بحران زده است.
و وفق مدعیات این نوشتار ها ،تامل انتقادی در نسبت میان وضع اکنون واینجای ایران معاصر و‌ فهم نسبت آن با اندیشه های رومانتیک وپست مدرن فلسفه قاره ای از مهمترین مقدمات وضروریتهای گذار از وضع بحرانی امروز واکنون ایران می‌باشد..
🔻دوم.
نسبت اندیشه رومانتیک وبیماری پارانویای.؟؟؟؟!!
ایزیا برلین براین باور است که روایت‌هایی متعددی از روشنگری وجود دارد که یک روایت آن مربوط به رومانتیستهای بدبین است که به قرن بیستم سرایت نموده و وفق آن ،هرچند که فرد فرد ما در پی آزادی خود می‌کوشیم .اما جهان به این آسانی ها رام ما نمی‌شود..زیرا در پس پرده جهان چیز هایی وجود دارد که دست ما به آنها نمیرسد.
وانها دایم خواسته ها و برنامه ها و اهداف ما را نقش بر آب میکنند.
چیزی از جنس بی اعتنایی ویا خصومت به ما !!!.
چیزی ازجنس مکر و نیرنگ وبازی تاریخ باما!!
.که بر اساس خوشبینانه ترین تفسیر از آنها ما را بسوی اهداف شکوهمند می‌کشاند( مانند ایده روح مطلق هگلی که بسوی آزادی و نفی تضادها و دوگانکی ها درحرکت است).و یا بر اساس اعتقاد متفکران بدبینی چون شوپنهاور
وجود چنین روحی در تاریخ را چون دریای بیکران ولجام گسیخته میدانند که ما چون قایقی شکسته و بی هدف و گم شده اسیر آن هستیم. !!
به هرحال در اندیشه های رومانتیک در مورد تاریخ ،روحی مرموز وبیتوجه به انسانها درتاریخ حاکم است که پایداری در برابر آن سودی ندارد.
از نظر برلین
این بیماری پانورایا گاه بصورت بسیار خام تصور میشود.
مثلا یک سر آن اعتقاد به وجود توطئه درتاریخ است.یعنی تاریخ ،ساخته وپرداخته نیروهای مرموز است که ما تسلطی بر آنها نداریم..
مانند اعتقاد به توطئه پنهان یسوعیان.یهودیها،سرمایه داران.فراماسونها و...‌که همه تلاشهای ما آدمیان خوب وسر براه را نقش برآب می‌کنند.!!!
همواره پشت دیوارها ،سایه ای شوم پنهان است وهرکار ما را زیر نظر دارند!! واصولا همه ما بازیچه آنها هستیم وانقلابها‌ هم ساخته و پرداخته آنها هست!!!
.گاه این دشمن چیزی عظیمتر چون نیروهای اقتصادی ونیروهای تولید کننده وجنگهای طبقاای( مانند آثار مارکس) وگاه چیزی مبهم تر وماورا الطبیعه مثل نیرنگ عقل وتاریخ( درهگل) که اهداف ما را بهتر از خود ما میشناسد.
.هگل میگوید..روح ما را فریب می‌دهد و توطئه می‌چیند و دروغ میگوید و پیروز میشود وگاه آتش فشان برپا میکند که شاید خیر انسان دران نهفته است.!!!
این تصویری رومانتیک ازجهان است.اعتقاد به چیزهای پنهان در جهان که گاه به آن عشق میورزید وگاه از ان هراس میکنید !!
@cafe_andishe95
♨️ تا حالا یک کارل #مارکس_جوان، بی‌ریش، چشم‌ آبی و خوش قد و بالا دیده بودید که به آداب دلربایی و معاشقه هم مسلط است و البته به چینی سلیس صحبت می‌کند؟ این کارل مارکسی است که از پریروز در سریال انیمه‌ی هفت قسمتی در چین به نمایش گذاشته شده است. عنوان سریال «رهبر» است و درباره‌ی داستان زندگی مارکس؛ از شیطنت‌های نوجوانی‌اش گرفته، تا عاشق جنی (همسر آینده‌اش) شدن، تا رفاقت با انگلس، تا نگارش کتاب سرمایه.

این سریال محصول مشترک «دائره‌ی تبلیغات (پروپاگاندا) در لیگ جوانان کمونیست» و «دفتر پژوهش و نظریه‌پردازی مارکسیستی در کمیته‌ی مرکزی حزب کمونیست چین» است. نوجوانان و جوانان چینی به اندازه‌ی کافی در مدرسه درباره‌ی مارکس و نظریاتش باید بخوانند و درس پس بدهند. اما گویا این آموزش‌ها چندان چنگی به دل نمی‌زند. جوانان تازه وارد به حزب کمونیست معتقدند که پروپاگانداهای قبلی دولتی خیلی خشک و حوصله‌سربر است و با این روال نمی‌شود نسل جدید را به لحاظ عقیدتی پرورش داد. برای همین رفته‌اند سراغ روش‌های باب روز و مخاطب جذب‌کن، از تولید آهنگ رپ گرفته تا ساخت بازی‌های کامپیوتری و حالا مجموعه‌ی کارتونی.

البته این نسخه‌ی مارکسی است که حزب و حکومت می‌خواهند جوانان چینی نسل جدید یاد بگیرند. و گرنه در همین چند ماه گذشته بسیاری از دانشجویانی که عضو یک سازمان نیمه مستقل دانشجویی - نظیر دفتر تحکیم وحدت در دوران اصلاحات - هستند دستگیر شده‌اند. چرا؟ به دلیل تظاهرات در حمایت از اعتصاب کارگران کارخانه‌ای در شهر شن‌ژن که نگران کاهش حقوق و از دست دادن بیمه و مزایای کاری‌شان هستند.

سریال مارکس روی بزرگ‌ترین شبکه‌ی نمایش آنلاین چینی به اسم بیلی‌بیلی ارائه می‌شود. کسانی که حق عضویت بیش‌تری پرداخته باشند می‌توانند زودتر از بقیه قسمت‌های جدید را تماشا کنند. کاربری هم به طنز نوشته بود، «پس اولویت با کاپیتالیست‌ها است؟» ⁉️
@cafe_andishe95
🔺:)
تا حالا یک کارل #مارکس_جوان، بی‌ریش، چشم‌ آبی و خوش قد و بالا دیده بودید که به آداب دلربایی و معاشقه هم مسلط است و البته به چینی سلیس صحبت می‌کند؟ این کارل مارکسی است که از پریروز در سریال انیمه‌ی هفت قسمتی در چین به نمایش گذاشته شده است. عنوان سریال «رهبر» است و درباره‌ی داستان زندگی مارکس؛ از شیطنت‌های نوجوانی‌اش گرفته، تا عاشق جنی (همسر آینده‌اش) شدن، تا رفاقت با انگلس، تا نگارش کتاب سرمایه.

این سریال محصول مشترک «دائره‌ی تبلیغات (پروپاگاندا) در لیگ جوانان کمونیست» و «دفتر پژوهش و نظریه‌پردازی مارکسیستی در کمیته‌ی مرکزی حزب کمونیست چین» است. نوجوانان و جوانان چینی به اندازه‌ی کافی در مدرسه درباره‌ی مارکس و نظریاتش باید بخوانند و درس پس بدهند. اما گویا این آموزش‌ها چندان چنگی به دل نمی‌زند. جوانان تازه وارد به حزب کمونیست معتقدند که پروپاگانداهای قبلی دولتی خیلی خشک و حوصله‌سربر است و با این روال نمی‌شود نسل جدید را به لحاظ عقیدتی پرورش داد. برای همین رفته‌اند سراغ روش‌های باب روز و مخاطب جذب‌کن، از تولید آهنگ رپ گرفته تا ساخت بازی‌های کامپیوتری و حالا مجموعه‌ی کارتونی!!
@cafe_andishe95
🔻🔻🔻🔻🔻
#دین_کمونیسم

قطعه ای از کتاب :

📘 انسان خردمند_تاریخ مختصر بشر/ نوشته ی یووال نوح هراری/ برگ‌های ۳۲۱__۳۱۹
(( این آیین‌ها خوش ندارند دین خوانده شوند و نام #ایدئولوژی بر خود میگذارند. اما این فقط ظرافتی معنایی است.

اگر دین نظامی است از هنجارها و ارزش‌های بشری که مبتنی بر باور به #نظمی #فوق_بشری است،
پس #کمونیسم شوروری کمتر از اسلام، دین محسوب نمی‌شود.

اسلام البته با کمونیسم تفاوت دارد، زیرا اسلام معتقد است که نظم فوق بشریِ حاکم بر جهان تحت فرمان آفریننده ی قادر مطلق است، درحالی که کمونیسم شوروی به خدایان اعتقاد نداشت. اما #بودیسم هم به خدایان کم اعتناست، با این حال ما از آن در شمار ادیان یاد میکنیم.

کمونیست‌ها نیز همچون #بوداییان معتقد به نظمی فوق بشری بودند مرکب از #قوانین_طبیعی و #تغییرناپذیر که می‌بایست اعمال بشر را هدایت کند.
درحالی که بودایی ها معتقدند قانون طبیعت را #سیدارتا_گوتاما کشف کرد،

#کمونیست‌ها هم می‌گفتند قانون طبیعت را #کارل_مارکس و #فریدریش_انگلس و #ولادیمیر_ایلیچ_لنین کشف کردند.

شباهت ها به اینجا ختم نمی‌شود.
کمونیسم هم، مثل دیگر ادیان، #متون_مقدس و کتب پیشگویانه ی خود را دارد،
مثل #کتاب_سرمایه که #مارکس در آن پایان تاریخ را به دنبال پیروزی محتوم ᐸپرولتاریا پیش بینی کرده بود.

کمونیسم روزهای مهم و جشن‌های خود را داشت،
مثل روز اول ماه مه و سالروز #انقلاب اکتبر ؛
دین پژوهانی داشت که متخصص #دیالکتیک_مارکسیستی بودند،
و هر واحدی در ارتش شوروی یک #قاضی_عسکر با عنوانِ #کمیسر داشت که ناظر پرهیزگاری سربازان و افسران بود.

کمونیسم شهدا و جنگ‌های مقدس و ارتدادهایی مثل #تروتسکیسم را داشت.

کمونیسم شوروی دینی متعصبانه و تبلیغی بود.

کمونیستِ معتقد نمی‌توانست مسیحی یا بودایی باشد و از او انتظار می‌رفت به تبلیغ پیام #مارکس و #لنین بپردازد، حتی اگر به بهای جانش تمام شود.

شاید برخی خوانندگان از این شیوه ی استدلال ناراحت شوند. اگر احساس بهتری پیدا می‌کنید که کمونیسم را ایدئولوژی بخوانید آزادید.
فرقی ندارد. ما میتوانیم کیش‌ها را به #ادیان_خدامحور و #ایدئولوژی‌های_ بی‌خدایی تقسیم کنیم که مدعی اند بر پایه ی #قوانین_طبیعت قرار دارند.


دین نظامی از هنجارها و ارزش‌های انسانی است مبتنی بر اعتقاد به نظمی فوق بشری.
به این اعتبار نظریه ی نسبیت دین نیست، زیرا (حداقل تاکنون) هیچ هنجار و #ارزش _انسانی ای مبتنی برآن نبوده است.
فوتبال دین نیست، زیرا کسی نمی‌گوید که قوانین آن احکام فوق بشری هستند.

#اسلام و #بودیسم و #کمونیسم همگی #دین هستند، زیرا نظامی از هنجارها و #ارزش‌های_بشری اند مبتنی بر #باور_به_نظمی_فوق_بشری .

به تفاوت میان «فوق بشری» و ماوراء طبیعی توجه.داشته باشید.
قوانین بودیستیِ طبیعت و #قوانین_مارکسیستی ِ تاریخ فوق بشری هستند، به این دلیل که انسان‌ها تدوین شان نکرده اند. اما ماوراء طبیعی نیستند. ))
@cafe_andishe95
‏خبر خوب! عموی سگ‌جونِ زنم مریض شده. اگه این سگ الان بمیره، مشکلات اقتصادیم حل میشه…

نامه کارل ‎#مارکس به فریدریش ‎#انگلس ، فوریه ۱۸۵۲

منبع : Marxism philosophy
آنکه داعیه حل مشکلات اقتصاد بشریت را داشت چنین راه حل هایی برای خود داشت!
@cafe_andiahe95