لیبراسیون/لیبرالیسم
7.41K subscribers
2.68K photos
813 videos
89 files
516 links
🕊 گسترش گفتمان لیبرالیسم-محوریت آزادی فردی و اجتماعی-فردگرایی و شهروندی-اندیشۀ انتقادی و خردگرایی-حاکمیت قانون سکولار-دموکراسی-مدرنیتۀ سیاسی-جامعه مدنی-مالکیت خصوصی 🌌
#بازگشت_به_مشروطه
#ملی_گرایی
#لیبرالیسم_محافظه‌کار
#ناسیونالیسم_لیبرال
Download Telegram
🖊جامعه شناسی ایران

با کمی اغماض از پاره ای تغییرات ناچیز میتوان قرن چهارم و پنجم هجری را براحتی یک نمونه عالی ازجامعه قبیله ای ایران دانست. #ویژگی_اصلی ساختار فرهنگی این جامعه چنین است که انسان به تبع طرز تلقی اش از جهان #قادر به #اصلاح #نهادهای_اجتماعی خود #نیست، نهادها را اصلاح ناپذیر میپندارد و خود را توانا به تغییرات در درون نظامهای اجتماعی نمیبیند. نظامهای اجتماعی از قبل تعیین شده اند و بشر #موظف است که در آن، زندگی را به اجبار به سر برد. #حاکمیت اصلی در این جامعه به دست #نیروهای_مرموز و نامرئی و افسانه ای است. این اقتدار نیروهای نامرئی در تمام زمینه ها وجود خود را نشان میدهد و تقریباً در زمینه امور طبیعی همانقدر صاحب نفوذ است که در زمینه نظامهای اجتماعی. هم بروز آفات کشاورزی خواست عناصر غیر انسانی و خارج از ارادهٔ انسان است و هم حاکمیت سیاسی افرادی چون محمود غزنوی و چنگیز خان مغول و سید علی خامنه ای در نظامهای سیاسی؛ از این دید هم پیروزی محمود غزنوی در مرو بر امرای خراسان خواست خداوند بوده و هم شکست مسعود غزنوی در مرو از سلجوقیان به خواست خداوند انجام شده است و هم برآمدن خمینی امری الهی است. جامعه هرسه اینها را خارج از قدرت خود و درنتیجه، 👈تجربه ناپذیر تلقی میکند👉. اگر هم احتمالاً در ظاهر آن تغییری را ببیند و لزوم آن تغییر را بفهمد؛ مناسبات بنیانی آنرا نه میفهمد و نه قابل تغییر میداند. اگر جباری از صحنهٔ سیاسی خارج شود، جبار دیگری اجباراً جای او را میگیرد؛ و تغییرات در همین حد است و تغییر در نهاد جباریت متصور نیست. در این نظام معمولاً همگان دست بستهٔ تقدیر اند؛

#فرهنگ_قضا_و_قدری سیر جریان امور اجتماعی را از حد تصرف خود خارج می بیند، معمولاً از 👈کل #مسئولیت فردی_اجتماعی
دست میکشد👉 و ادارهٔ امور اجتماع را به دست عوامل ماورائی وامی گذارد.
در جوامع قبیله ای بشر خود را در جایگاهی می نهد که همه آفریده ها را مخلوق اراده ای غیرقابل تغییر میداند، و تلاشی در جهت تغییر امور نمیکند، چون تصوری نسبت به سودمندی آن ندارد. با اعمال همین نظر در زمینه کارهای اجتماعی از فکر اصلاح آنها خارج می شود و به 👈👈« #تنبلي_همواره_خوشایند_و_طبع_نواز » دل میبندد و با « ترک_مسئولیت و پرداختن به سرنوشت و تقدیر محتوم» از « #مسئولیت_پذیری و #فکر_و_تعقل» می گریزد👉👉.ذهن جادو مزاج قبیله ای #دین را به رنگ ساختار ذهنی و اجتماعی خود در می آورد و آن را بر کلیه شئون اجتماعی مسلط می کند، «روال کار گردون» و نظام اصلاح امور اجتماع را با «راه رفتن به بهشت» می آمیزد. چنانچه «روال کار گردون» و نظامهای اجتماعی با مسائل دینی خلط شوند و نحوهٔ نگرش به دین نیز با محدودیت کار عقل در نظام قبیله ای توام گردد، فکر آدمی از مصائب و مسئولیت و زحمت تصمیم گیری رها می شود و دچار مصائب بازده اعمال نامعقول خود میگردد. آن طرز تفکری که آیندهٔ خود را به دوش میکشد بر این اعتقاد است که «انسانها هیچ انگالی بر هیچ ضرورت تاریخی ندارند.» در جامعه قبیله ای چون همه اتکال و تکیه گاه بشر بیرون از وی است، چنگیزخان هم فرمانهای خود را به این عبارت ممهور میکند که «منگر تنگری چو کندور» که این به خواست خداوند جاوید است. و این رسالت را، علاوه بر خود او، خواجه نصیرالدین طوسی نیز برای وی قایل بود.
@cafe_andishe95
#انتقاد_از_دین

بینش روشنگری، بینش انتقادی است. سویه‌ی مهمی از #انتقاد روشنگرانه، انتقاد از دین است. فرهنگی که در آن انتقاد از #دین جای شایسته‌ی خود را پیدا نکرده باشد، هنوز در عصر پیش-از-روشنگری به سر می‌برد. این هیچ ربطی به آن ندارد که در آن مدرنیزاسیون تا چه حد پیشرفته باشد. دین در هر جامعه‌ای انبان اصلی پیش‌داوری‌ها، خرافه‌ها و بطور مشخص باورهایی است که میان دو جنس به لحاظ جنسیتشان و افراد به لحاظ اعتقادهایشان و بعضاً به‌خاطر نژاد یا شأن اجتماعی‌شان تبعیض ایجاد می‌کنند.
@cafe_andishe95
#امتیاز_روشنگری

موضوعی که بدان اشاره شد، نمونه‌ی است بیانگر این که روشنگری، درست است که منتقد پیش‌داوری‌ها بوده، اما خود نیز از یک نقطه‌ی صفر بی‌پیشداوری آغاز نکرده است. هر چه تاریخی است و در تاریخ است، فاقد نقطه‌ی صفر آغاز است، یعنی با پیشداوری شروع می‌شود.

امتیاز روشنگری در اندیشه‌ی دلیر آن برای ادراک این واقعیت و توانایی نگرش انتقادی به خود است.
روشنگری آن تلاش تاریخی‌ای است که حاصل آن روشن‌نگری افراد به خود، به اطرافیان، به جامعه و به جهان است. روشن‌نگر می‌پرسد: چرا چنین است؟ او به پاسخ‌هایی از نوع "همواره چنین بوده است"، "مقدر است که چنین باشد"، "این خواست خداست"، "در کتاب چنین آمده است" و "فطرت ما ایجاب می‌کند" خرسند نمی‌شود.
@cafe_andishe95
🔚 پایان...

📎 #روشنگری #عصر_روشنگری #قرن_هجدهم #کانت #نقد #پرسیدن #اندیشیدن #انتقاد #انقلاب #فرهنگ #فکر #گالیله #دکارت #مونتنی #هاینریش_هاینه #فرانسیس_بیکن #محمد_زکریای_رازی #پریکلس #دین #خرافه #خردستیزی #نابالغی_فکری #انسان #جامعه #طبیعت
در جمهوری اسلامی #انتگراسیون اخلاقی و ارزشی جامعه به‌کلی از هم پاشیده شده و جای آن را انتگراسیون زورمدار و منفعت‌گرا گرفته است. از این فضا کسانی که در قدرت‌اند بیشترین بهره را می‌برند.

چون جامعه با اخلاقِ ضایع‌شده (یعنی بی‌تفاوتی افراد نسبت به حقوق یکدیگر) چالشی برای قدرت حاکم محسوب نمی‌شود.

این وضعیت عامل پراکندگی بیشتر مردم، رقابت مسموم، تقلب، گسترش فساد مالی و بی‌اعتمادی نسبت به یکدیگر و نسبت به نخبگان جامعه است.

بی‌اخلاقی حکومت دینی منجر به ضایع کردن حقوق شهروندان، و تبدیل آن به یک هنجار اجتماعی پذیرفته شده در جامعه شده است. یعنی اخلاق جامعه، آلودۀ بی‌اخلاقیِ حکومتی می‌شود.

#Integration
#ﺍﻧﺘﮕﺮﺍﺳﯿﻮﻥ: به معنی ﺑﻬﻢ ﭘﯿﻮﺳﺘﮕﯽ ﺍﺟﺰﺍﺀ ﯾﮏ ﺳﯿﺴﺘﻢ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ.

🔚پایان...

#اخلاق #زوال_اخلاقی #جامعه #دین #جمهوری_اسلامی #خمینی #رئیسی #مطلق #دیکتاتور #حقوق #انسان

@cafe_andishe95
◀️هر چيزى كه در عالم به نظر ما بیهوده و پوچ یا بد می‌آید ، برای آن است که اطلاعات ما درباره اشياء جزیی است و از نظم و توافق کل عالم طبیعت بی‌خبریم و برای آن است که خیال می‌کنیم همه اشیاء بر وفق عقل ما ساخته ‌شده ‌است ؛ در حقیقت آنچه را که عقل ما بد می‌داند در مقایسه با قوانین کلی طبیعت بد نیست بلکه از آن جهت بد است که با قوانین طبیعت خاص ما سازگار نیست.

📕 #دین_و_دولت
#باروخ_اسپینوزا

اسپینوزا یکی از بزرگ ترین خردگرایان فلسفه قرن هفدهم و زمینه ساز ظهور نقد مذهبی و همچنین عصر روشنگری در قرن هجدهم به شمار می‌رود.
🔮@cafe_andishe95
💠#دین متضمن #سعادت دنیوی نیست‼️


دین‌داری هیچ نسبت و رابطه‌ای ضروری با سعادت دنیوی، سرخوشی انسان‌ها و کاهش رنج آن‌ها ندارد. هیچ یک از پیامبران و رهبران دینی با این ادعا به صحنه نیامده‌اند که می‌خواهند رنج انسان‌ها را به حداقل برسانند یا زمینهء لذت آن‌ها را از زندگی خود فراهم کنند. شریعت اسلامی و یهود و دستورات کلیسا عمدتاً متوجه به تقویت نهادهای دینی و نهادینه کردن رابطهء فرد با دستگاه مذهبی هستند و نه سعادتمند کردن انسان ها در این دنیا.

جوامع بشری آنگاه به سوی توسعه گام گذاشتند که میان کلیسا و دولت، میان دین و علم، میان دین و اخلاق، و میان دین و قانون فاصله انداختند. رنسانس، رفرم دینی، روشنگری و انقلاب صنعتی جنبش ها و تحولاتی در جهت لگام کشیدن بر قدرت مذهب در حوزهء عمومی بودند و با کاسته شدن از قدرت مذهب علم و تکنولوژی و هنر مستقل از مذهب رشد و توسعه یافتند. تمدن امروز غربی نتیجهء نفی مذهب نیست بلکه محصول از خدایی انداختن دستگاه کلیسا، راندن دین به حوزهء مخصوص به آن و محدود کردن آن به رابطهء خدا و انسان بوده است.


نگاهی به گزارش‌های توسعهء انسانی سازمان‌ملل و مقایسهء سطح توسعه یافتگی جوامعی با اکثریت سکولار و اکثریت دین‌دار به خوبی ما را به این نتیجه‌گیری هدایت می‌کند که جوامع غالباً دیندار توسعه نایافته‌تر از جوامع کمتر دین‌دارند. حتی در جوامع غربی، بخش‌هایی که دین‌داری و کلیسا در آن‌ها قدرتمندترند توسعه نیافته‌ترند. در اینجا نمی‌خواهم رابطه‌ای علی میان دین‌داری و غیر توسعه نایافتگی برقرار کنم اما حداقل می‌توان در این آمارها به نتایج یا گمان‌هایی حداقلی رسید یا حداقل به نقض ادعای دین‌داران مبنی بر نقش محوری ادیان در سعادت دنیوی پرداخت.

حتی در یک کشور می‌توان به چنین گمانه زنی‌هایی دست یافت. در امریکا، شمال شرقی و ساحل غربی سکولار وضعیت اجتماعی و اقتصادی بهتری از جنوب کشور که دین‌دار هستند، دارند. همین نکته در مورد شمال و جنوب اروپا صادق است. حتی اگر ادیان در گذشته نقش مثبتی در سعادت دنیوی انسان‌ها از طریق تحکیم روابط اجتماعی و به راه انداختن فرایند اجتماعی شدن داشته‌اند دیگر چنین نقشی را ایفاء نمی‌کنند یا حداقل نظام‌های عرفی این نقش را به همان شکل یا بهتر ایفاء می‌کنند.

حداقل آن دسته از دین‌داران که حوزهء دین را به سعادت اخروی محدود کرده‌اند از توجه بیشتری به اصول معنوی و اخلاق ظاهراً دینی برخوردار بوده‌اند. به همین دلیل دین‌داران سکولار یعنی آن‌ها که میان حوزهء دین و دیگر حوزه‌های زندگی بشری تفکیک می‌کرده‌اند به اخلاق بیش از شریعت و کلام توجه می‌کرده‌اند.
■ #دین، #فلسفه، #ادبیات، #علم، #تاریخ، و #هنر، تمام این جنبه های گوناگون ادراک انسانی چیزی را نشان نمی‌دهند «جز طبیعتی کور... که بدون تشخیص و مهر مادرانه، فرزندان نارس و ناتوان خود را از دامن بیرون می ریزد».

دنیا سلسله ای از حلقات به هم پیوسته نیست، و ذهن اسبابی نیست که رشته‌ای از «چون و چراها»، را ثبت کند.
دانش ما از احساس های اتفاقی و جسته گریخته ترکیب پذیرفته است. ما هر یک از این احساس ها را آنگونه که به ما می‌رسند در می‌یابیم، و سپس بر مجموع این احساس ها، که هیچگونه ربطی با هم ندارند - نظمی دروغین می‌دهیم، و با بی منطقی تمام آن را منطق هستی مینامیم.

به این ترتیب ما در پیش خود «حقایق»، و «قوانینی»، فرض می‌کنیم که هیچ دلیل فلسفی بر وجود آنها نمی‌توان آورد. بهترین کاری که ما می‌توانیم بکنیم آن است که تجارب خود را، نه براساس یقینی بودن آنها، بلکه براساس این که کمتر یا بیشتر احتمال وقوع دارند دسته بندی کنیم.

👤 #دیوید_هیوم
@cafe_andishe95
🔻🔻🔻🔻🔻
#دین_کمونیسم

قطعه ای از کتاب :

📘 انسان خردمند_تاریخ مختصر بشر/ نوشته ی یووال نوح هراری/ برگ‌های ۳۲۱__۳۱۹
(( این آیین‌ها خوش ندارند دین خوانده شوند و نام #ایدئولوژی بر خود میگذارند. اما این فقط ظرافتی معنایی است.

اگر دین نظامی است از هنجارها و ارزش‌های بشری که مبتنی بر باور به #نظمی #فوق_بشری است،
پس #کمونیسم شوروری کمتر از اسلام، دین محسوب نمی‌شود.

اسلام البته با کمونیسم تفاوت دارد، زیرا اسلام معتقد است که نظم فوق بشریِ حاکم بر جهان تحت فرمان آفریننده ی قادر مطلق است، درحالی که کمونیسم شوروی به خدایان اعتقاد نداشت. اما #بودیسم هم به خدایان کم اعتناست، با این حال ما از آن در شمار ادیان یاد میکنیم.

کمونیست‌ها نیز همچون #بوداییان معتقد به نظمی فوق بشری بودند مرکب از #قوانین_طبیعی و #تغییرناپذیر که می‌بایست اعمال بشر را هدایت کند.
درحالی که بودایی ها معتقدند قانون طبیعت را #سیدارتا_گوتاما کشف کرد،

#کمونیست‌ها هم می‌گفتند قانون طبیعت را #کارل_مارکس و #فریدریش_انگلس و #ولادیمیر_ایلیچ_لنین کشف کردند.

شباهت ها به اینجا ختم نمی‌شود.
کمونیسم هم، مثل دیگر ادیان، #متون_مقدس و کتب پیشگویانه ی خود را دارد،
مثل #کتاب_سرمایه که #مارکس در آن پایان تاریخ را به دنبال پیروزی محتوم ᐸپرولتاریا پیش بینی کرده بود.

کمونیسم روزهای مهم و جشن‌های خود را داشت،
مثل روز اول ماه مه و سالروز #انقلاب اکتبر ؛
دین پژوهانی داشت که متخصص #دیالکتیک_مارکسیستی بودند،
و هر واحدی در ارتش شوروی یک #قاضی_عسکر با عنوانِ #کمیسر داشت که ناظر پرهیزگاری سربازان و افسران بود.

کمونیسم شهدا و جنگ‌های مقدس و ارتدادهایی مثل #تروتسکیسم را داشت.

کمونیسم شوروی دینی متعصبانه و تبلیغی بود.

کمونیستِ معتقد نمی‌توانست مسیحی یا بودایی باشد و از او انتظار می‌رفت به تبلیغ پیام #مارکس و #لنین بپردازد، حتی اگر به بهای جانش تمام شود.

شاید برخی خوانندگان از این شیوه ی استدلال ناراحت شوند. اگر احساس بهتری پیدا می‌کنید که کمونیسم را ایدئولوژی بخوانید آزادید.
فرقی ندارد. ما میتوانیم کیش‌ها را به #ادیان_خدامحور و #ایدئولوژی‌های_ بی‌خدایی تقسیم کنیم که مدعی اند بر پایه ی #قوانین_طبیعت قرار دارند.


دین نظامی از هنجارها و ارزش‌های انسانی است مبتنی بر اعتقاد به نظمی فوق بشری.
به این اعتبار نظریه ی نسبیت دین نیست، زیرا (حداقل تاکنون) هیچ هنجار و #ارزش _انسانی ای مبتنی برآن نبوده است.
فوتبال دین نیست، زیرا کسی نمی‌گوید که قوانین آن احکام فوق بشری هستند.

#اسلام و #بودیسم و #کمونیسم همگی #دین هستند، زیرا نظامی از هنجارها و #ارزش‌های_بشری اند مبتنی بر #باور_به_نظمی_فوق_بشری .

به تفاوت میان «فوق بشری» و ماوراء طبیعی توجه.داشته باشید.
قوانین بودیستیِ طبیعت و #قوانین_مارکسیستی ِ تاریخ فوق بشری هستند، به این دلیل که انسان‌ها تدوین شان نکرده اند. اما ماوراء طبیعی نیستند. ))
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
⚫️آرای ضد روشنگری هگل به عنوان رمانتیکی محافظه کار⚫️ 🔅کانت به عنوان فیلسوف روشنگری و لیبرال مسلک در برخی موارد چون رویکرد به دین نقطه مقابل هگل قرار می گیرد.کانت هیچ حجیتی جز عقل را به خصوص در مورد دین نمی پذیرد.اعتبار همه چیز تنها با عقل اثبات میشود.انقلاب…
🔰هگل معتقد است منازل مهم روح عبارتند از آگاهی، خود آگاهی و عقل و از اینجا به بعد است که هگل مباحث اجتماعی خودش را مطرح می‌کند تا می‌رسد به اینجا که عقل چگونه به روح صیرورت پیدا می‌کند و در سه آئینه‌ی متفاوت- هنر، دین و فلسفه- خودش را نشان می‌دهد. آئینه اول که عبارت است از هنر، منزلی است که مطلق در هنرهای مختلف- از مجسمه سازی که از نظر هگل مادی ترین هنرهاست تا شعر و موسیقی که در نهایت تجرد هستند- خود را نشان می‌دهد. … [هنر] مرحله اول انتقال روح است … هگل آئینه دوم را ادیان مختلف معرفی می‌کند که روح خودش را در آن نشان داده است. هگل … می‌گوید که #هنر آستانه‌ی انتقال انسان به #دین است او ادیان انسان های اولیه را ادیان هنری می‌نامد.!آن قلمرویی از زندگی آگاهانه که سیر فزاینده از همه به هنر نزدیکتر است #دین است.


🔻ایدۀ خدا در آگاهی مسیحی و مفهوم مطلق نزد هگل از یک درونمایه اند و به یک حقیقت اشاره دارند اما این حقیقت از راه های گوناگون بیان شده.هگل برای وجود خدا نیاز به هیچ استدلالی نمی بیند چون خدا خود "وجود" است."حقیقت جاودانی در عینیت خویش یعنی خدا و نه هیچ چیزی جز خدا و ظهور خدا".پس دین و فلسفه هگل به یکجا می رسند و" فلسفه تنها زمانی خود را بسط میدهد که دین را بسط دهد".هگل میگوید اینکه دین و فلسفه سازشناپذیر و دشمن تلقی شوند ریشه در بدفهمی این دو دارد!فلسفه و دین هر دو با خدا سرو کار دارند و دین هستند.فلسفه در صورتی دشمن دین میبود که دین بخواهد دروغ را جای حقیقت بنشاند(که هگل اینطور نمیبند!) دانش یکی از ارکان دین مسیح است.
کروچه از کسانی بود که مخالف هگل بود و میگفت دلیلی ندارد که دین که صورتی پست از اندیشه است را همتراز علم و هنر و فلسفه بدانیم.آدمی یا یه مقولات دین می اندیشد یا فلسفه اما با هردو نمیتواند.
@cafe_andishe95