☸️هر عقیده ای محترم نیست که بگوییم به عقاید یکدیگر احترام بگذاریم!!
✍️محمدباقر تاج الدین
✅این روزها کم و بیش می شنویم که می گویند "به عقاید یکدیگر احترام بگذاریم ولو هر عقیده ای باشد". این گفته نادرست دارای دلایل و قرائن و شواهد کافی نیست. به دیگر سخن عقاید و نظرات زمانی قابل توجه و احترام هستند که دارای دلایل و قرائن و شواهد کافی برای پذیرش باشند و اگر غیر از این باشد البته به هیچ وجه قابل پذیرش و در نتیجه قابل احترام نیستند. البته این گفته به هیچ وجه به معنای این نیست که افراد دارای عقاید و نظرات نادرست را مورد بی احترامی یا بی حرمتی قرار دهیم که امری است بی اخلاقی، بلکه محترمانه و با روش درست و منطقی به طرف مقابل می گوییم که با احترامی که به شخصیت شما قائل هستیم با باور و نظر شما به دلایلی که بیان می شود احترام نمی گذاریم و مورد پذیرش ما نیست. روشن است که اگر طرف مقابل به رغم دلایلی که می آوریم باز هم بر روی عقیده و نظر نادرست و غیر منطقی خودش اصرار بورزد می توانیم از وی درگذریم و به اصطلاح وی را به حال خود رها کنیم چون یکی از دشوارترین کارها در این جهان متقاعد کردن و فهماندن به افراد متعصب و جزم اندیش و نادان است!!
✳️تمامی افراد به لحاظ عقلانی و منطقی دارای عقاید درست و نادرست هستند و برخی افراد باورها و نظرات بیش تر درست و کم تر نادرست و بالعکس برخی دیگر از افراد دارای باورها و نظرات بیش تر نادرست و کم تر درست هستند. گفتن ندارد که هر چقدر سطح آگاهی و دانش و عقلانیت و منطق افراد ارتقاء یابد به احتمال زیاد کوشش می کند باورها و نظرات نادرست خودش را مورد نقد و بازبینی قرار دهد و به سمت باورها و نظرات درست هدایت شود. ممکن است پرسش شود که چرا عقاید و نظرات نادرست و غیر منطقی قابل احترام و توجه و پذیرش نیستند؟ در پاسخ باید گفت چرا که از عقلانیت و منطق و در واقع از دلایل و قرائن و شواهد کافی و مستند برخوردار نبوده و مهم تر این که حقیقتی را پنهان کرده و یا حقیقتی را نادرست بیان می کنند که سبب بدفهمی و سردرگمی دیگران می شوند!! انسان به حکم آن که دارای توانمندی لازم در زمینۀ عقل و منطق است لذا مسئولیت انسانی وی نیز حکم می کند تا جایی که امکان دارد از باورها و نظرات نادرست و غیر منطقی و غیر عقلانی دور بماند و به سمت و سوی باورها و نظرات عقلانی و منطقی نزدیک شود!!
❇️این موضوع در زمینه ها و حوزه های گوناگون قابل بررسی و واکاوی است از حوزۀ اخلاق گرفته تا حوزه های علمی، فرهنگی، دینی، سیاسی، تاریخی و خلاصه تمام حوزه های دیگر. می توان گفت که عقاید و نظراتی که آمیخته با تعصب، جزم اندیشی، پیش داوری، غرض ورزی، خودشیفتگی، انحصارگرایی، و خودسالاری باشد از جمله عقاید و نظراتی اَند که به هیچ وجه شایستۀ احترام و پذیرش نیستند. لذا مسئولیت انسانی ما حکم می کند به آنان یادآور شویم که دست از این عقاید نادرست بکشند و به سمت و سوی خردورزی و دانایی و منطق روی آورند و این هرگز به معنای برخورد و مواجهۀ غیراخلاقی با آنان نیست بلکه ضمن احترام به شأن و شخصیت انسانی شان به صورت اخلاقی و منطقی با آنان وارد گفتگو می شویم. لذا گفت و گوی همراه با سعۀ صدر و احترام و منطق شرط اساسی در این باره است!! البته کسانی هم هستند که اهل منطق و خرد و دانایی نیستند و چون دچار همان هفت صفت نادرستی اَند که پیش تر بازگو کردیم و در دایره ای از نادانی و حماقت گرفتار آمده اند لذا شاید نتوان با آنان از درِ گفت و گو درآمد که اینان همان گونه که گفته شد باید به حال زارشان رها شوند تا مگر روزگاری با گذشت زمان بر سرِ عقل بیایند و عقاید و نظرات نادرست خود را کنار بگذارند!!
✅نتیجه این که عقاید و نظرات غیر عقلانی و غیر منطقی قابل پذیرش و احترام نبوده چرا که سبب بروز و ظهور گمراهی ها و نادرستی ها در جامعه شده و بدتر این که حقیقت را پنهان نگاه داشته و زندگی غیر اصیل و غیر اخلاقی و غیر انسانی را ترویج می دهند. از سوی دیگر ضرورت دارد که به این نکتۀ اساسی اشاره شود که از آن جا که باورها و نظرات غیر عقلانی و غیر منطقی سبب بروز رفتارهای غیر عقلانی و غیر منطقی و غیر اخلاقی می شوند لذا مسئولیت انسانی هر یک از ما حکم می کند که هم خودمان از عقاید و نظرات نادرست دوری کنیم و هم کوشش کنیم تا دیگران را از وضعیت دور نگاه داریم!! پس بایسته و شایسته نیست که بگوییم و تکرار کنیم که "به عقاید و نظرات یکدیگر احترام بگذاریم "بلکه بایسته و شایسته است که بگوییم "به عقاید و نظرات عقلانی، منطقی و درست یکدیگر احترام بگذاریم" و "عقاید و نظرات نادرست و غیر منطقی یکدیگر را مورد نقد و بازبینی قرا دهیم" و از نقد و بازبینی و پرسشگری هیچ عقیده و باور و نظری نهراسیم ولو آن که مورد بی مهری دیگران قرار گیریم!!
#عقیده
#باور
#نظر
#عقلانیت
#منطق
#دانایی
#نادانی
#انسان
#نقد
@tajeddin_mohammadbagher
✍️محمدباقر تاج الدین
✅این روزها کم و بیش می شنویم که می گویند "به عقاید یکدیگر احترام بگذاریم ولو هر عقیده ای باشد". این گفته نادرست دارای دلایل و قرائن و شواهد کافی نیست. به دیگر سخن عقاید و نظرات زمانی قابل توجه و احترام هستند که دارای دلایل و قرائن و شواهد کافی برای پذیرش باشند و اگر غیر از این باشد البته به هیچ وجه قابل پذیرش و در نتیجه قابل احترام نیستند. البته این گفته به هیچ وجه به معنای این نیست که افراد دارای عقاید و نظرات نادرست را مورد بی احترامی یا بی حرمتی قرار دهیم که امری است بی اخلاقی، بلکه محترمانه و با روش درست و منطقی به طرف مقابل می گوییم که با احترامی که به شخصیت شما قائل هستیم با باور و نظر شما به دلایلی که بیان می شود احترام نمی گذاریم و مورد پذیرش ما نیست. روشن است که اگر طرف مقابل به رغم دلایلی که می آوریم باز هم بر روی عقیده و نظر نادرست و غیر منطقی خودش اصرار بورزد می توانیم از وی درگذریم و به اصطلاح وی را به حال خود رها کنیم چون یکی از دشوارترین کارها در این جهان متقاعد کردن و فهماندن به افراد متعصب و جزم اندیش و نادان است!!
✳️تمامی افراد به لحاظ عقلانی و منطقی دارای عقاید درست و نادرست هستند و برخی افراد باورها و نظرات بیش تر درست و کم تر نادرست و بالعکس برخی دیگر از افراد دارای باورها و نظرات بیش تر نادرست و کم تر درست هستند. گفتن ندارد که هر چقدر سطح آگاهی و دانش و عقلانیت و منطق افراد ارتقاء یابد به احتمال زیاد کوشش می کند باورها و نظرات نادرست خودش را مورد نقد و بازبینی قرار دهد و به سمت باورها و نظرات درست هدایت شود. ممکن است پرسش شود که چرا عقاید و نظرات نادرست و غیر منطقی قابل احترام و توجه و پذیرش نیستند؟ در پاسخ باید گفت چرا که از عقلانیت و منطق و در واقع از دلایل و قرائن و شواهد کافی و مستند برخوردار نبوده و مهم تر این که حقیقتی را پنهان کرده و یا حقیقتی را نادرست بیان می کنند که سبب بدفهمی و سردرگمی دیگران می شوند!! انسان به حکم آن که دارای توانمندی لازم در زمینۀ عقل و منطق است لذا مسئولیت انسانی وی نیز حکم می کند تا جایی که امکان دارد از باورها و نظرات نادرست و غیر منطقی و غیر عقلانی دور بماند و به سمت و سوی باورها و نظرات عقلانی و منطقی نزدیک شود!!
❇️این موضوع در زمینه ها و حوزه های گوناگون قابل بررسی و واکاوی است از حوزۀ اخلاق گرفته تا حوزه های علمی، فرهنگی، دینی، سیاسی، تاریخی و خلاصه تمام حوزه های دیگر. می توان گفت که عقاید و نظراتی که آمیخته با تعصب، جزم اندیشی، پیش داوری، غرض ورزی، خودشیفتگی، انحصارگرایی، و خودسالاری باشد از جمله عقاید و نظراتی اَند که به هیچ وجه شایستۀ احترام و پذیرش نیستند. لذا مسئولیت انسانی ما حکم می کند به آنان یادآور شویم که دست از این عقاید نادرست بکشند و به سمت و سوی خردورزی و دانایی و منطق روی آورند و این هرگز به معنای برخورد و مواجهۀ غیراخلاقی با آنان نیست بلکه ضمن احترام به شأن و شخصیت انسانی شان به صورت اخلاقی و منطقی با آنان وارد گفتگو می شویم. لذا گفت و گوی همراه با سعۀ صدر و احترام و منطق شرط اساسی در این باره است!! البته کسانی هم هستند که اهل منطق و خرد و دانایی نیستند و چون دچار همان هفت صفت نادرستی اَند که پیش تر بازگو کردیم و در دایره ای از نادانی و حماقت گرفتار آمده اند لذا شاید نتوان با آنان از درِ گفت و گو درآمد که اینان همان گونه که گفته شد باید به حال زارشان رها شوند تا مگر روزگاری با گذشت زمان بر سرِ عقل بیایند و عقاید و نظرات نادرست خود را کنار بگذارند!!
✅نتیجه این که عقاید و نظرات غیر عقلانی و غیر منطقی قابل پذیرش و احترام نبوده چرا که سبب بروز و ظهور گمراهی ها و نادرستی ها در جامعه شده و بدتر این که حقیقت را پنهان نگاه داشته و زندگی غیر اصیل و غیر اخلاقی و غیر انسانی را ترویج می دهند. از سوی دیگر ضرورت دارد که به این نکتۀ اساسی اشاره شود که از آن جا که باورها و نظرات غیر عقلانی و غیر منطقی سبب بروز رفتارهای غیر عقلانی و غیر منطقی و غیر اخلاقی می شوند لذا مسئولیت انسانی هر یک از ما حکم می کند که هم خودمان از عقاید و نظرات نادرست دوری کنیم و هم کوشش کنیم تا دیگران را از وضعیت دور نگاه داریم!! پس بایسته و شایسته نیست که بگوییم و تکرار کنیم که "به عقاید و نظرات یکدیگر احترام بگذاریم "بلکه بایسته و شایسته است که بگوییم "به عقاید و نظرات عقلانی، منطقی و درست یکدیگر احترام بگذاریم" و "عقاید و نظرات نادرست و غیر منطقی یکدیگر را مورد نقد و بازبینی قرا دهیم" و از نقد و بازبینی و پرسشگری هیچ عقیده و باور و نظری نهراسیم ولو آن که مورد بی مهری دیگران قرار گیریم!!
#عقیده
#باور
#نظر
#عقلانیت
#منطق
#دانایی
#نادانی
#انسان
#نقد
@tajeddin_mohammadbagher
☸️نان یا آزادی؟ کدام یک اولویت دارد؟
«کدام یک را ترجیح میدهی: آنکه ناناَت میدهد و آزادیاَت میگیرد یا آنکه ناناَت میبُرد و آزادیاَت میدهد؟»(آلبر کامو)
✍️محمدباقر تاج الدین
✅واقعیت این است که این پرسش از آن دست پرسش های دشواری است که آلبر کامو نویسندۀ مشهور فرانسوی پیش پای ما می گذارد که پاسخ به آن نیز دشواری هایی دارد. این پرسش ناظر به وضعیتی است که طی آن انسان ها بین انتخاب نان و آزادی اختیار داشته باشند که دست کم یکی را برگزینند اما اگر چنین انتخابی در میان نباشد آن وقت است که وضع از این هم دشوارتر می شود. برای مثال در حکومت های توتالیتر و تمامیت خواه وضع به گونه ای است که هم نان را می بُرند و هم آزادی را می گیرند که در چنین شرایطی دیگر پرسش مورد نظر تا حد زیادی بی معنا و بلا موضوع می شود!!
✳️اما اگر فرض کنیم که در برخی جوامع انسان ها را بین انتخاب این دو مقوله مخیّر کنند آن گاه چه می توان گفت؟ چند درصد از انسان های چنین جوامعی آزادی را بر می گزینند و نان را وا می نهند و یا بالعکس چند درصد نان را بر می گزینند و آزادی را وا می نهند و این که اساساً کدام یک در اولویت است؟ آزادی یا نان؟ چنین پرسش هایی به لحاظ فلسفی نوعی دو راهه های حادّی است که در برخی مواقع انسان ها گرفتارشان می شوند. اگر اشتباه نکنم آلبر کامو در کتاب بیگانه در این زمینه سخن نغز دیگری هم دارد:«اگر کسي نانِ شما را ببُرد، آزادي شما را نيز گرفته است. اما اگر آزادي شما را بگيرد يقين داشته باشيد که نانِتان نيز در خطر است، زيرا از آن پس نانِتان وابسته به هوس و دلخواه ارباب خواهد بود نه به تلاش خودتان».
❇️ممکن است کسانی بگویند که این موضوع تا حدود زیادی روشن است که آدمی در بادی امر و بیش از هر چیزی به نان نیاز دارد چرا که بدون نان ادامۀ زندگی غیرممکن خواهد شد. نان، جزیی گریز ناپذیر و کاملاً ضروری از همان نیازهای فیزیولوژیک است که روان شناس مشهور آبراهام مازلو در هرم نیازهای انسانی از آن نام برده است، چرا که بی نان ماندن معنایی جز در خطر افتادن حیات زیستی آدمی ندارد!! اما واقعیت این است که اگر آزادی هم نباشد نان آدمی نیز در خطر خواهد افتاد چرا که در آن صورت بسیاری از فرصت های در اختیار داشتن شغل مناسب، پیشرفت در زندگی، کسب و کار، سلامتی، کیفیت زندگی، شادی، تفریح، رفاه و خلاصه تمام آن چیزهایی که هر انسانی برای زیستن مطلوب نیازمندشان است از بین می رود.
✅هنگامی که دانشمند بزرگی چون آمارتیاسن کتاب "توسعه به مثابه آزادی" را می نویسد دقیقا ناظر به همین موضوع مهم و بنیادین است که بدون آزادی امکان توسعه نیز از انسان ها و جوامع سلب خواهد شد و در نتیجه اگر توسعه ای در کار نباشد نان شان نیز در خطر خواهد بود. در این صورت است که آزادی شرط نخست و بنیادین برای هر انسان و جامعه ای محسوب می شود چرا که زمینه ساز به دست آوردن نان و وضع مطلوب اقتصادی نیز خواهد بود. این گونه به نظر می رسد که آنان که تنها برای به دست آوردن نان مبارزه کرده اند اگرچه در کوتاه مدت نانی مختصر و به اصطلاح قوت لایموتی به چنگ شان آمده است اما تردید نباید کرد که آزادی شان تضمین نشده و در دراز مدت و حتی میان مدت آن نان مختصر نیز از دست شان رفته است!!
✳️ناگفته نماند که آزادی "هدف" نیست بلکه "روش" است آن هم روشی برای رسیدن به اهداف ارزشمندی چون در اختیار داشتن زندگی "ارزشمند"، "خوش" و "خوب". آزادی روشی است برای تضمین کم و بیش همیشگی برخورداری از یک زندگی مطلوب و باکیفیت از هر لحاظ و بدون دخالت دولت اقتدارگرا. چرا که در صورت فقدان آزادی آن هم آزادی های مدنی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی هر آن ممکن است دولت اقتدارگرا تمام زندگی شهروندان را دستخوش تلاطم ها، دشواری ها و محدودیت های فراوانی نماید که در این صورت دیگر نانی هم برای خوردن وجود نخواهد داشت. لذا اگر گفته شود که آزادی با خود نان می آورد و نه بالعکس سخنی گزاف گفته نشده است!! روشن است که در جامعه ای که ازادی وجود داشته باشد زمینه های مناسب و مطلوب برای هر گونه پیشرفت و توسعه نیز فراهم خواهد بود و این یک واقعیت است که تجربۀ تاریخی دست کم دویست سال اخیر کشورهای پیشرفته به خوبی به ما نشان می دهد. عکس آن هم این است که کشورهایی که حکومت های شان آزادی را از شهروندان شان گرفته اند و محدود کرده اند نان این شهروندان نیز به طرز چشمگیری در خطر افتاده است!!!
#نان
#آزادی
#انسان
#جامعه
#حکومت
@tajeddin_mohammadbagher
«کدام یک را ترجیح میدهی: آنکه ناناَت میدهد و آزادیاَت میگیرد یا آنکه ناناَت میبُرد و آزادیاَت میدهد؟»(آلبر کامو)
✍️محمدباقر تاج الدین
✅واقعیت این است که این پرسش از آن دست پرسش های دشواری است که آلبر کامو نویسندۀ مشهور فرانسوی پیش پای ما می گذارد که پاسخ به آن نیز دشواری هایی دارد. این پرسش ناظر به وضعیتی است که طی آن انسان ها بین انتخاب نان و آزادی اختیار داشته باشند که دست کم یکی را برگزینند اما اگر چنین انتخابی در میان نباشد آن وقت است که وضع از این هم دشوارتر می شود. برای مثال در حکومت های توتالیتر و تمامیت خواه وضع به گونه ای است که هم نان را می بُرند و هم آزادی را می گیرند که در چنین شرایطی دیگر پرسش مورد نظر تا حد زیادی بی معنا و بلا موضوع می شود!!
✳️اما اگر فرض کنیم که در برخی جوامع انسان ها را بین انتخاب این دو مقوله مخیّر کنند آن گاه چه می توان گفت؟ چند درصد از انسان های چنین جوامعی آزادی را بر می گزینند و نان را وا می نهند و یا بالعکس چند درصد نان را بر می گزینند و آزادی را وا می نهند و این که اساساً کدام یک در اولویت است؟ آزادی یا نان؟ چنین پرسش هایی به لحاظ فلسفی نوعی دو راهه های حادّی است که در برخی مواقع انسان ها گرفتارشان می شوند. اگر اشتباه نکنم آلبر کامو در کتاب بیگانه در این زمینه سخن نغز دیگری هم دارد:«اگر کسي نانِ شما را ببُرد، آزادي شما را نيز گرفته است. اما اگر آزادي شما را بگيرد يقين داشته باشيد که نانِتان نيز در خطر است، زيرا از آن پس نانِتان وابسته به هوس و دلخواه ارباب خواهد بود نه به تلاش خودتان».
❇️ممکن است کسانی بگویند که این موضوع تا حدود زیادی روشن است که آدمی در بادی امر و بیش از هر چیزی به نان نیاز دارد چرا که بدون نان ادامۀ زندگی غیرممکن خواهد شد. نان، جزیی گریز ناپذیر و کاملاً ضروری از همان نیازهای فیزیولوژیک است که روان شناس مشهور آبراهام مازلو در هرم نیازهای انسانی از آن نام برده است، چرا که بی نان ماندن معنایی جز در خطر افتادن حیات زیستی آدمی ندارد!! اما واقعیت این است که اگر آزادی هم نباشد نان آدمی نیز در خطر خواهد افتاد چرا که در آن صورت بسیاری از فرصت های در اختیار داشتن شغل مناسب، پیشرفت در زندگی، کسب و کار، سلامتی، کیفیت زندگی، شادی، تفریح، رفاه و خلاصه تمام آن چیزهایی که هر انسانی برای زیستن مطلوب نیازمندشان است از بین می رود.
✅هنگامی که دانشمند بزرگی چون آمارتیاسن کتاب "توسعه به مثابه آزادی" را می نویسد دقیقا ناظر به همین موضوع مهم و بنیادین است که بدون آزادی امکان توسعه نیز از انسان ها و جوامع سلب خواهد شد و در نتیجه اگر توسعه ای در کار نباشد نان شان نیز در خطر خواهد بود. در این صورت است که آزادی شرط نخست و بنیادین برای هر انسان و جامعه ای محسوب می شود چرا که زمینه ساز به دست آوردن نان و وضع مطلوب اقتصادی نیز خواهد بود. این گونه به نظر می رسد که آنان که تنها برای به دست آوردن نان مبارزه کرده اند اگرچه در کوتاه مدت نانی مختصر و به اصطلاح قوت لایموتی به چنگ شان آمده است اما تردید نباید کرد که آزادی شان تضمین نشده و در دراز مدت و حتی میان مدت آن نان مختصر نیز از دست شان رفته است!!
✳️ناگفته نماند که آزادی "هدف" نیست بلکه "روش" است آن هم روشی برای رسیدن به اهداف ارزشمندی چون در اختیار داشتن زندگی "ارزشمند"، "خوش" و "خوب". آزادی روشی است برای تضمین کم و بیش همیشگی برخورداری از یک زندگی مطلوب و باکیفیت از هر لحاظ و بدون دخالت دولت اقتدارگرا. چرا که در صورت فقدان آزادی آن هم آزادی های مدنی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی هر آن ممکن است دولت اقتدارگرا تمام زندگی شهروندان را دستخوش تلاطم ها، دشواری ها و محدودیت های فراوانی نماید که در این صورت دیگر نانی هم برای خوردن وجود نخواهد داشت. لذا اگر گفته شود که آزادی با خود نان می آورد و نه بالعکس سخنی گزاف گفته نشده است!! روشن است که در جامعه ای که ازادی وجود داشته باشد زمینه های مناسب و مطلوب برای هر گونه پیشرفت و توسعه نیز فراهم خواهد بود و این یک واقعیت است که تجربۀ تاریخی دست کم دویست سال اخیر کشورهای پیشرفته به خوبی به ما نشان می دهد. عکس آن هم این است که کشورهایی که حکومت های شان آزادی را از شهروندان شان گرفته اند و محدود کرده اند نان این شهروندان نیز به طرز چشمگیری در خطر افتاده است!!!
#نان
#آزادی
#انسان
#جامعه
#حکومت
@tajeddin_mohammadbagher
☸️دلواپسی برای انسان ها والاترین امر اخلاقی است
✍️محمدباقر تاج الدین
✅انسان و نحوۀ زیستن او در این جهان آن هم زیستن ارزشمند، خوش و خوب بنیادی ترین امری است که اگر حاصل شود دیگر جای هیچ گونه نگرانی نیست. شوربختانه این که در طول تاریخ به نسبت طولانی زیستِ آدمی در این جهان این امر مهم چندان محقق نشد و بسیاری از انسان ها به دلایل گوناگون نتوانستند به یک زندگی ارزشمند، خوش و خوب دست یابند. به نظر می رسد اساسی ترین مسأله و معضلۀ مرتبط با زیست آدمی در این دنیا همین مسأله باشد. لذا تمام کوشش های فلسفی و علمی باید در این جهت سوق داده شوند تا بلکه انسان به زیست مطلوبی که بیان شد به نحو مناسبی دست یابد. دیده می شود که کسانی به دلیل فقدان درک درست و دقیق وضعیت انسان در این جهان آدرس های نادرستی را پیش پای انسان ها می گذارند که نه تنها سودمند نیست بلکه زیان آور است. بارها و بارها در طول تاریخ چنین حادثۀ شوم و دردناکی برای انسان ها روی داده است و آنان را به ورطۀ زیستی بی کیفیت و بی ارزش و ناخوش و ناخوب درافکنده است!!!
✳️این گونه به نظر می رسد که فقط باید دلواپس انسان ها بود آن هم برای این هدف بنیادین و مهم که به زندگی ارزشمند، خوش و خوب دست یابند. از این جهت می توان گفت که دلواپسی برای سایر امور این جهانی اگر منتج به زندگی مطلوب و با کیفیت برای انسان ها نشود دلواپسی کاذب و فریبنده است!! دلواپسی برای فرهنگ و تمدن و محیط زیست و دین و آیین و قوم و فرقه و زبان همگی از آن رو مفید و مطلوب است که در نهایت سبب دست یابی انسان ها به زندگی ارزشمند، خوش و خوب شود. چرا که اگر غیر از این باشد دلواپسی های مورد اشاره دیگر چندان با ارزش و مطلوب به نظر نمی رسند! اگر دریاها باید بخروشند، چشمه ها و رودخانه بجوشند، پرندگان آواز بخوانند و سرمستی کنند، ابرها بگریند، باغ و بستان ها سرسبز و خرّم باشند، کوه ها استوار بمانند، جنگل و دشت و بیابان حفظ شوند، آداب و رسوم و زبان و فرهنگ مورد احترام قرار گیرند، دین و آیین ستایش شوند، قوم و ملّت تمجید و تقدیر شوند، فلسفه و علوم مختلف ارزشمند باشند، دانایی و اندیشیدن و تفکر تقدیر شوند و خلاصه تمامی امور این جهانی مورد توجه باشند همه و همه برای آن است که در خدمت انسان باشند تا وی را به زیست انسانی و اخلاقی نزدیک تر کنند.
❇️این ها که گفته شد هرگز به معنای خودستایی انسان نیست بلکه فقط در جهت دور ماندن هر چه بیش تر انسان از درد و رنج های گوناگون جسمی و روانی و صد البته دور ماندن انسان از غرور و کبر و تجاوزگری و بی اخلاقی و هرگونه عمل و رفتار غیر عقلانی، غیر انسانی و غیر اخلاقی نیز است!! دلواپسی برای انسان ها یعنی مراقبت و محافظت از آن ها در جهت دست یابی به زیستی عقلانی، انسانی و اخلاقی است و اگر چنین شود سهل است که از هرگونه رفتارهای نادرست که جسم و جان آدمی را تباه می سازد نیز دور خواهد شد. البته که هرگز نباید در پیِ آن باشیم که انسان کامل و فاضل و سپس پی افکندن مدینۀ فاضله باشیم که هرگز شدنی نبوده و تجربیات تاریخی انسان ها نشان می دهد که مدینۀ فاضله ساختن امری غیر ممکن بوده و آب در هاون کوفتن است!! دلواپس انسان بودن یعنی رهانیدن او از درد و رنج های گوناگون جسمی و روانی در حدِّ ممکن و کوشش برای دست یابی وی به یک زندگی ارزشمند، خوش و خوب که آن هم البته امری نسبی است و نه مطلق!!
✅نتیجه و پایان سخن این که هر فرد یا سازمان و نهادی که دلواپس انسان های جامعه باشد و در جهت کاهش درد و رنج های گوناگونی که شهروندان و به ویژه شهروندان فقیر و محروم تحمل می کنند اقدام می کنند امری است مبارک و ارزشمند و اگر غیر از این باشد نتیجه ای به جز فنا دادن سرمایه های انسانی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و اخلاقی جامعه نیست!! این که این روزها دست اندرکاران امور دلواپس برخی موضوعات فرعی و بی مورد شده اند نشان از انحراف جدی در سیاست ها و برنامه ها دارد چرا که چنین دلواپسی هایی نه تنها هیچ کدام از مشکلات و مسائل شهروندان را حل نخواهد کرد، بلکه بر درد و رنج های شان نیز خواهد افزود!! پس دلواپس انسان های این سرزمین باشید، به ویژه انسان های سرشار از درد و رنج در مناطق فقیر و محروم و همه چیز را در خدمت کاهش درد و رنج های شان به کار بندید که والاترین و برترین امر اخلاقی همین است!!!
#انسان
#دلواپسی
#درد
#رنج
#اخلاق
#امر_اخلاقی
@tajeddin_mohammadbagher
✍️محمدباقر تاج الدین
✅انسان و نحوۀ زیستن او در این جهان آن هم زیستن ارزشمند، خوش و خوب بنیادی ترین امری است که اگر حاصل شود دیگر جای هیچ گونه نگرانی نیست. شوربختانه این که در طول تاریخ به نسبت طولانی زیستِ آدمی در این جهان این امر مهم چندان محقق نشد و بسیاری از انسان ها به دلایل گوناگون نتوانستند به یک زندگی ارزشمند، خوش و خوب دست یابند. به نظر می رسد اساسی ترین مسأله و معضلۀ مرتبط با زیست آدمی در این دنیا همین مسأله باشد. لذا تمام کوشش های فلسفی و علمی باید در این جهت سوق داده شوند تا بلکه انسان به زیست مطلوبی که بیان شد به نحو مناسبی دست یابد. دیده می شود که کسانی به دلیل فقدان درک درست و دقیق وضعیت انسان در این جهان آدرس های نادرستی را پیش پای انسان ها می گذارند که نه تنها سودمند نیست بلکه زیان آور است. بارها و بارها در طول تاریخ چنین حادثۀ شوم و دردناکی برای انسان ها روی داده است و آنان را به ورطۀ زیستی بی کیفیت و بی ارزش و ناخوش و ناخوب درافکنده است!!!
✳️این گونه به نظر می رسد که فقط باید دلواپس انسان ها بود آن هم برای این هدف بنیادین و مهم که به زندگی ارزشمند، خوش و خوب دست یابند. از این جهت می توان گفت که دلواپسی برای سایر امور این جهانی اگر منتج به زندگی مطلوب و با کیفیت برای انسان ها نشود دلواپسی کاذب و فریبنده است!! دلواپسی برای فرهنگ و تمدن و محیط زیست و دین و آیین و قوم و فرقه و زبان همگی از آن رو مفید و مطلوب است که در نهایت سبب دست یابی انسان ها به زندگی ارزشمند، خوش و خوب شود. چرا که اگر غیر از این باشد دلواپسی های مورد اشاره دیگر چندان با ارزش و مطلوب به نظر نمی رسند! اگر دریاها باید بخروشند، چشمه ها و رودخانه بجوشند، پرندگان آواز بخوانند و سرمستی کنند، ابرها بگریند، باغ و بستان ها سرسبز و خرّم باشند، کوه ها استوار بمانند، جنگل و دشت و بیابان حفظ شوند، آداب و رسوم و زبان و فرهنگ مورد احترام قرار گیرند، دین و آیین ستایش شوند، قوم و ملّت تمجید و تقدیر شوند، فلسفه و علوم مختلف ارزشمند باشند، دانایی و اندیشیدن و تفکر تقدیر شوند و خلاصه تمامی امور این جهانی مورد توجه باشند همه و همه برای آن است که در خدمت انسان باشند تا وی را به زیست انسانی و اخلاقی نزدیک تر کنند.
❇️این ها که گفته شد هرگز به معنای خودستایی انسان نیست بلکه فقط در جهت دور ماندن هر چه بیش تر انسان از درد و رنج های گوناگون جسمی و روانی و صد البته دور ماندن انسان از غرور و کبر و تجاوزگری و بی اخلاقی و هرگونه عمل و رفتار غیر عقلانی، غیر انسانی و غیر اخلاقی نیز است!! دلواپسی برای انسان ها یعنی مراقبت و محافظت از آن ها در جهت دست یابی به زیستی عقلانی، انسانی و اخلاقی است و اگر چنین شود سهل است که از هرگونه رفتارهای نادرست که جسم و جان آدمی را تباه می سازد نیز دور خواهد شد. البته که هرگز نباید در پیِ آن باشیم که انسان کامل و فاضل و سپس پی افکندن مدینۀ فاضله باشیم که هرگز شدنی نبوده و تجربیات تاریخی انسان ها نشان می دهد که مدینۀ فاضله ساختن امری غیر ممکن بوده و آب در هاون کوفتن است!! دلواپس انسان بودن یعنی رهانیدن او از درد و رنج های گوناگون جسمی و روانی در حدِّ ممکن و کوشش برای دست یابی وی به یک زندگی ارزشمند، خوش و خوب که آن هم البته امری نسبی است و نه مطلق!!
✅نتیجه و پایان سخن این که هر فرد یا سازمان و نهادی که دلواپس انسان های جامعه باشد و در جهت کاهش درد و رنج های گوناگونی که شهروندان و به ویژه شهروندان فقیر و محروم تحمل می کنند اقدام می کنند امری است مبارک و ارزشمند و اگر غیر از این باشد نتیجه ای به جز فنا دادن سرمایه های انسانی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و اخلاقی جامعه نیست!! این که این روزها دست اندرکاران امور دلواپس برخی موضوعات فرعی و بی مورد شده اند نشان از انحراف جدی در سیاست ها و برنامه ها دارد چرا که چنین دلواپسی هایی نه تنها هیچ کدام از مشکلات و مسائل شهروندان را حل نخواهد کرد، بلکه بر درد و رنج های شان نیز خواهد افزود!! پس دلواپس انسان های این سرزمین باشید، به ویژه انسان های سرشار از درد و رنج در مناطق فقیر و محروم و همه چیز را در خدمت کاهش درد و رنج های شان به کار بندید که والاترین و برترین امر اخلاقی همین است!!!
#انسان
#دلواپسی
#درد
#رنج
#اخلاق
#امر_اخلاقی
@tajeddin_mohammadbagher
☸️پذیرش و اجرای قانون منوط به پذیرش اکثریت شهروندان است
✍️محمدباقر تاج الدین
✅این روزها که داستان حجاب در جامعۀ ما بالا گرفته است عدّه ای برای این که هرگونه اقدام خود را در این زمینه توجیه کنند آن را قانون خوانده و با نوعی تحکّم می گویند همگان باید این قانون را بپذیرند و به هر صورت هم این قانون باید اجرا شود!!! برای روشن شدن و حالی کردن به این اقلیتی که دچار کج فهمی در موضوع قانون هستند و درک درستی هم از شرایط جامعۀ مدرن و انسان های مدرن ندارند بیان چند نکتۀ مهم زیر ضرورت دارد:
1.درست است که در جامعۀ مدرن قانون کم و بیش جای سنت ها و عرف را گرفته و تنظیم کنندۀ روابط اجتماعی شده و هدف اصلی آن ایجاد بهزیستی و رفاه اجتماعی و در حقیقت گسترش خیر و مصلحت عمومی تمام شهروندان است. این هم درست است که اگر عده ای بخواهند چنین قوانینی را نقض کنند باز هم مطابق با قانون مجازات می شوند البته به شرط رعایت تناسب جرم با مجازات. پس قوانین برای انسان ها و جامعه ای که در آن زیست می کنند و البته توسط خود انسان ها تنظیم می شوند تا تماماً در خدمت خیر و صلاح عموم شهروندان باشند. تا این جای موضوع فکر نمی کنم احدی در آن تردید داشته باشد.
2.قوانین زمانی ارزشمند اَند که در خدمت انسان و جامعه قرار گیرند و کارکردهای مطلوب و مناسبی برای شان داشته باشند. کارکردهای اساسی و مهمی چون: تسهیل گری، بهزیستی، رفاه اجتماعی، برابری اجتماعی، همبستگی اجتماعی، برخورداری از حقوق شهروندی، برخورداری از آزادی های مدنی، نظم اجتماعی، توانمندسازی اجتماعی، جلوگیری از خودسری ها، کاهش خشونت اجتماعی، کاهش محرومیت اجتماعی، کاهش فاصله و شکاف طبقاتی، کاهش آسیب ها و مسائل اجتماعی و در مجموع داشتن جامعه ای بهنجار(نرمال) و مطلوب. نکتۀ کلیدی ای که در این جا وجود دارد این است که قوانین زمانی می توانند کارکردهای مثبت و مطلوبی داشته باشند که جنبه ها و ابعاد انسان شناختی، روان شناختی، جامعه شناختی، فلسفی و حتی تاریخی انسان و جامعه با دقت هر چه تمام تر مد نظر قرار گیرند. قانون را برای انسان و جامعه می نویسند پس ضرورت تام دارد که در خدمت انسان و جامعه باشد تا سبب ارتقاء سطح زندگی شان بشود و اگر غیر از این باشد عدمش به زِ وجود!!
3.قوانینی که منافع و مصالح همگانی در آن لحاظ شود حتما مورد پذیرش همگان نیز خواهد بود و اگر اقلیتی از شهروندان جامعه از این قوانین پیروی نکنند مجازات خواهند شد چرا که منافع و مصالح عمومی را رعایت نکرده اند. اما در مقابل، قوانینی که منافع و مصالح اکثریت در آن ها نباشد خودبخود مورد پذیرش قرار نخواهند گرفت و لذا اِعمال هرگونه مجازات برای افراد بی معنا و بی وجه خواهد بود و نوعی اِعمال زور و اجبار تلقی می شود. به کار بردن قوّۀ قهریه برای جاری و ساری ساختن قانون زمانی معنادار و قابل پذیرش است که آن قانون از یک سو از پشتوانۀ حداکثری شهروندان برخوردار باشد و از سوی دیگر منافع و مصالح همگانی را در پی داشته باشد.
4.قوانین را برای انسان ها می نویسند، آن هم انسان هایی که درون بافت و زمینه ای اجتماعی، فرهنگی و تاریخی زیست می کنند لذا ضرورت دارد که با توجه و عنایت به چنین شرایط و زمینه ای دست به تنظیم قوانین زد و تمامی واقعیت های انسانی، اجتماعی و فرهنگی را را به خوبی لحاظ نمود. ضمن این که قوانین باید توسط نهادهای مدنی مستقل و نمایندگان واقعی شهروندان تنظیم و تصویب شود تا بتواند هر چه بیش تر در خدمت شهروندان و منافع و مصالح همگانی باشد. لذا هرگونه اِعمالِ سلیقه از سوی برخی نهادها و افراد قدرتمند در قالب قانون که به لحاظ عقلی و منطقی خلاف منافع و مصالح عمومی است به هیچ وجه مورد پذیرش نبوده و نمی تواند عنوان قانون به خود بگیرد تا چه رسد به اِعمال و اجرایِ آن!!!
#قانون
#انسان
#شهروندان
#جامعه
#خیر_عمومی
#مصلحت_عمومی
#رفاه_اجتماعی
#پذیرش_عمومی
@tajeddin_mohammadbagher
✍️محمدباقر تاج الدین
✅این روزها که داستان حجاب در جامعۀ ما بالا گرفته است عدّه ای برای این که هرگونه اقدام خود را در این زمینه توجیه کنند آن را قانون خوانده و با نوعی تحکّم می گویند همگان باید این قانون را بپذیرند و به هر صورت هم این قانون باید اجرا شود!!! برای روشن شدن و حالی کردن به این اقلیتی که دچار کج فهمی در موضوع قانون هستند و درک درستی هم از شرایط جامعۀ مدرن و انسان های مدرن ندارند بیان چند نکتۀ مهم زیر ضرورت دارد:
1.درست است که در جامعۀ مدرن قانون کم و بیش جای سنت ها و عرف را گرفته و تنظیم کنندۀ روابط اجتماعی شده و هدف اصلی آن ایجاد بهزیستی و رفاه اجتماعی و در حقیقت گسترش خیر و مصلحت عمومی تمام شهروندان است. این هم درست است که اگر عده ای بخواهند چنین قوانینی را نقض کنند باز هم مطابق با قانون مجازات می شوند البته به شرط رعایت تناسب جرم با مجازات. پس قوانین برای انسان ها و جامعه ای که در آن زیست می کنند و البته توسط خود انسان ها تنظیم می شوند تا تماماً در خدمت خیر و صلاح عموم شهروندان باشند. تا این جای موضوع فکر نمی کنم احدی در آن تردید داشته باشد.
2.قوانین زمانی ارزشمند اَند که در خدمت انسان و جامعه قرار گیرند و کارکردهای مطلوب و مناسبی برای شان داشته باشند. کارکردهای اساسی و مهمی چون: تسهیل گری، بهزیستی، رفاه اجتماعی، برابری اجتماعی، همبستگی اجتماعی، برخورداری از حقوق شهروندی، برخورداری از آزادی های مدنی، نظم اجتماعی، توانمندسازی اجتماعی، جلوگیری از خودسری ها، کاهش خشونت اجتماعی، کاهش محرومیت اجتماعی، کاهش فاصله و شکاف طبقاتی، کاهش آسیب ها و مسائل اجتماعی و در مجموع داشتن جامعه ای بهنجار(نرمال) و مطلوب. نکتۀ کلیدی ای که در این جا وجود دارد این است که قوانین زمانی می توانند کارکردهای مثبت و مطلوبی داشته باشند که جنبه ها و ابعاد انسان شناختی، روان شناختی، جامعه شناختی، فلسفی و حتی تاریخی انسان و جامعه با دقت هر چه تمام تر مد نظر قرار گیرند. قانون را برای انسان و جامعه می نویسند پس ضرورت تام دارد که در خدمت انسان و جامعه باشد تا سبب ارتقاء سطح زندگی شان بشود و اگر غیر از این باشد عدمش به زِ وجود!!
3.قوانینی که منافع و مصالح همگانی در آن لحاظ شود حتما مورد پذیرش همگان نیز خواهد بود و اگر اقلیتی از شهروندان جامعه از این قوانین پیروی نکنند مجازات خواهند شد چرا که منافع و مصالح عمومی را رعایت نکرده اند. اما در مقابل، قوانینی که منافع و مصالح اکثریت در آن ها نباشد خودبخود مورد پذیرش قرار نخواهند گرفت و لذا اِعمال هرگونه مجازات برای افراد بی معنا و بی وجه خواهد بود و نوعی اِعمال زور و اجبار تلقی می شود. به کار بردن قوّۀ قهریه برای جاری و ساری ساختن قانون زمانی معنادار و قابل پذیرش است که آن قانون از یک سو از پشتوانۀ حداکثری شهروندان برخوردار باشد و از سوی دیگر منافع و مصالح همگانی را در پی داشته باشد.
4.قوانین را برای انسان ها می نویسند، آن هم انسان هایی که درون بافت و زمینه ای اجتماعی، فرهنگی و تاریخی زیست می کنند لذا ضرورت دارد که با توجه و عنایت به چنین شرایط و زمینه ای دست به تنظیم قوانین زد و تمامی واقعیت های انسانی، اجتماعی و فرهنگی را را به خوبی لحاظ نمود. ضمن این که قوانین باید توسط نهادهای مدنی مستقل و نمایندگان واقعی شهروندان تنظیم و تصویب شود تا بتواند هر چه بیش تر در خدمت شهروندان و منافع و مصالح همگانی باشد. لذا هرگونه اِعمالِ سلیقه از سوی برخی نهادها و افراد قدرتمند در قالب قانون که به لحاظ عقلی و منطقی خلاف منافع و مصالح عمومی است به هیچ وجه مورد پذیرش نبوده و نمی تواند عنوان قانون به خود بگیرد تا چه رسد به اِعمال و اجرایِ آن!!!
#قانون
#انسان
#شهروندان
#جامعه
#خیر_عمومی
#مصلحت_عمومی
#رفاه_اجتماعی
#پذیرش_عمومی
@tajeddin_mohammadbagher
☸️تنهاییِ وجودیِ (اگزیستانسیال) آدمی در این جهان
✍️محمدباقر تاج الدین
✅اگر نیک بنگریم و تأمل کنیم آدمی در این جهان بسیار تنهاست و اگر چه به ظاهر در جمع خانواده و دوستان و همسایگان و همشهریان و همکاران زیست می کند اما با این همه تنهاتر از او کسی نیست. آدمی به تنهایی رنج می کشد، به تنهایی فکر می کند، به تنهایی خواب می بیند، به تنهایی کار می کند و به تنهایی زندگی می کند. تنهایی آدمی این گونه است که گویی دیگران درد و رنج و غم او را چندان درک نمی کنند و از این بدتر این که فِراق و هجران اَش در این جهانِ فانی امان و قرار او را بریده و در این جدایی و هجران ناله ها سر می دهد.
✳️تنهاییِ وجودی هرگز به معنای تنهایی های بین فردی که به معنای جدا افتادن از دیگران است و یا تنهایی درون فردی که به معنای جدا افتادن بخش های مختلف درون آدمی از یکدیگر است معنا نمی شود. تنهاییِ وجودی یعنی این که انسان از هستی جدا می افتد و توگویی که هیچ چیزی نمی تواند این جدا افتادگی را جبران کند و این بدترین رنجی است که آدمی را دچار می کند. این نوع تنهایی است که برای انسان اضطراب و وحشت ایجاد می کند و هر چه بیش تر در این تنهایی دست و پا بزند در دریای هستی بیش تر غرق می شود!! به گفتۀ سعدی: به دریایی در افتادم که پایانش نمی بینم!!!
❇️جالب است بدانیم که بسیاری از شاعران به این نوع تنهایی در اشعار خود اشاره کرده اند که در این بخش به چند نمونه از اشعار سهراب سپهری اشاره می شود:
در دفتر "مرگِ رنگ" در شعر "در قیرِ شب" چنین آورده است:
دیرگاهی است در این «تنهایی»
رنگ خاموشی در طرح لب است.
بانگی از دور مرا می خواند،
لیک پاهایم در قیرِ شب است.
و در شعر مرغ معمّا:
دیر زمانی است روی شاخۀ این بید
مرغی بنشسته کو به رنگِ معمّاست.
نیست هم آهنگ او صدایی، رنگی.
چون من در این دیار، تنها، تنهاست.
از دفتر مسافر:
و فکر کن که چه تنهاست
اگر که ماهی کوچک، دچار آبی دریای بیکران باشد.
از دفتر حجم سبز:
آدم اینجا تنهاست
و در این تنهایی سایۀ نارونی تا ابدیت جاری است.
#تنهایی
#تنهایی_وجودی
#انسان
#هستی
@tajeddin_mohammadbagher
✍️محمدباقر تاج الدین
✅اگر نیک بنگریم و تأمل کنیم آدمی در این جهان بسیار تنهاست و اگر چه به ظاهر در جمع خانواده و دوستان و همسایگان و همشهریان و همکاران زیست می کند اما با این همه تنهاتر از او کسی نیست. آدمی به تنهایی رنج می کشد، به تنهایی فکر می کند، به تنهایی خواب می بیند، به تنهایی کار می کند و به تنهایی زندگی می کند. تنهایی آدمی این گونه است که گویی دیگران درد و رنج و غم او را چندان درک نمی کنند و از این بدتر این که فِراق و هجران اَش در این جهانِ فانی امان و قرار او را بریده و در این جدایی و هجران ناله ها سر می دهد.
✳️تنهاییِ وجودی هرگز به معنای تنهایی های بین فردی که به معنای جدا افتادن از دیگران است و یا تنهایی درون فردی که به معنای جدا افتادن بخش های مختلف درون آدمی از یکدیگر است معنا نمی شود. تنهاییِ وجودی یعنی این که انسان از هستی جدا می افتد و توگویی که هیچ چیزی نمی تواند این جدا افتادگی را جبران کند و این بدترین رنجی است که آدمی را دچار می کند. این نوع تنهایی است که برای انسان اضطراب و وحشت ایجاد می کند و هر چه بیش تر در این تنهایی دست و پا بزند در دریای هستی بیش تر غرق می شود!! به گفتۀ سعدی: به دریایی در افتادم که پایانش نمی بینم!!!
❇️جالب است بدانیم که بسیاری از شاعران به این نوع تنهایی در اشعار خود اشاره کرده اند که در این بخش به چند نمونه از اشعار سهراب سپهری اشاره می شود:
در دفتر "مرگِ رنگ" در شعر "در قیرِ شب" چنین آورده است:
دیرگاهی است در این «تنهایی»
رنگ خاموشی در طرح لب است.
بانگی از دور مرا می خواند،
لیک پاهایم در قیرِ شب است.
و در شعر مرغ معمّا:
دیر زمانی است روی شاخۀ این بید
مرغی بنشسته کو به رنگِ معمّاست.
نیست هم آهنگ او صدایی، رنگی.
چون من در این دیار، تنها، تنهاست.
از دفتر مسافر:
و فکر کن که چه تنهاست
اگر که ماهی کوچک، دچار آبی دریای بیکران باشد.
از دفتر حجم سبز:
آدم اینجا تنهاست
و در این تنهایی سایۀ نارونی تا ابدیت جاری است.
#تنهایی
#تنهایی_وجودی
#انسان
#هستی
@tajeddin_mohammadbagher
☸️ درماندگیِ آموخته شده
✍️محمدباقر تاج الدین
✅درماندگی آموخته شده (Learned helplessness) نخستین بار توسط روان شناسی به نام مارتین سلیگمن(Martin Seligman) به کار رفت و منظور از آن شرایطی است که در نتیجۀ اعتقاد فرد مبنی بر این که رویدادها در کنترل او نیستند، در او ایجاد می شود. درماندگی آموخته شده نتیجۀ شکست ها و ناکامی های پی در پی است که افراد با آن ها مواجه می شوند و می پندارند که دیگر کاری از دست شان بر نمی آید و به افرادی ناتوان و درمانده تبدیل می شوند. بنابر نظر مارتین سلیگمن و برخی روان شناسان دیگر این ناتوانی و درماندگی از طریق ارث به کسی نمی رسد بلکه افراد در طول زندگی و بنابر شرایطی آن را می آموزند و از این منظر می توان گفت درماندگی آموختنی و فراگرفتنی است. بحث اصلی در این جا کنترل داشتن یا نداشتن بر امور نیست بلکه بحث اصلی "ادراک" و "پندار" در این زمینه است یعنی ادراک کنترل نداشتن بر امور یا وضعیت موجود است. در چنین وضع و حالی فرد درمانده کوشش می کند وانمود کند که هیچ گونه تسلطی بر امور نداشته و همواره آن دیگران اَند که برای او برنامه ریزی می کنند و از اساس این جامعه است که وی را به چنین شرایطی دچار کرده است و او هیچ کاره است.
✳️درماندگی آموخته شده را می توان یکی از منفی ترین حالت هایی دانست که برای اِدراک فرد ایجاد می شود و این ادراک فقدان کنترل بر امور سبب بی میلی و بی انگیزگی شدید در فرد می شود و حتی ممکن است نوعی بی میلی و عدم انگیزش پایدار در فرد ایجاد کند. آنان کم کم به این نقطۀ مهم می رسند که هر چقدر بیش تر کوشش می کنند کم تر نتیجه می گیرند و نه تنها هیچ یک از مشکلات حل و فصل نمی شوند، بلکه بر مشکلات افزوده می شوند. در چنین وضعی افراد از هرگونه کوشش و تلاش دست می کشند و به سمت و سوی انزوا، طرد و افسردگی کشیده می شوند. درماندگی آموخته شده در تمامی زمینه های زندگی هر فردی ممکن است روی دهد، زمینه های آموزشی، تحصیلی، شغلی، خانوادگی، ورزشی و هنری. برای مثال تصور کنید فردی با انگیزۀ زیاد وارد شغل مورد علاقه اش می شود اما پس از مدتی این احساس به او دست می دهد که تمامی کوشش ها و تلاش هایش به هدر رفته و به هیج نتیجۀ دل خواهی دست نیافته است. در چنین شرایطی فرد مورد نظر تصور می کند که امور از کنترل او خارج شده و قدرت حل هیچ یک از مشکلات و بر طرف نمودن هیچ یک از موانع موجود را ندارد.
❇️همان گونه که درماندگی آموخته شده نتیجۀ کاسـتی هاي شـناختی، انگیزشـی و احساسی است که پس از یک دوره تجربه و ادراک میان رفتار و نتایج آن روی می دهد و فرد در ذهن خود نقش قربانی را می پذیرد و در موضع انفعال و سرخوردگی قرار می گیرد، لذا می توان گفت که درمان آن نیز آموختنی بوده به گونه ای که روان شناسان این حوزه با تأکید بر موضوع "شناخت درمانی" به منظور درمان آن کوشش های علمی خود را به کار گرفته اند. شناخت درمانی به این معنا است که بتوان تصورات و ادراکات افراد دچار درماندگی آموخته شده را با روش های مناسب اصلاح نمود به گونه ای که تصورات و ادراکات منفی و ناخوشایند را بدل به تصورات و ادراکات مثبت و خوشایند نمود. مهم ترین بحث در "شناخت درمانی" این است که وضع و حال انسان نتیجۀ "شناخت" او از تمامی امور است و تا زمانی که شناخت مثبت و تفسیرهای خوش بینانه از توان مندی های خود داشته باشد امور نیز به همین صورت برای او مثبت و خوشایند خواهند بود و بالعکس شناخت منفی و تفسیرهای بدبینانه او را به سمت و سوی امور منفی و ناخوشایند سوق خواهد داد. مبتنی بر اصل شناخت درمانی اقدام اولیه و اساسی برای درمان درماندگی آموخته شده ایجاد تغییرات مثبت و سازنده در منابع شناختی فرد است تا از این طریق جهان بیرونی فرد نیز دچار تغییرات اساسی شده و او را از چنگال مشکلات موجود رهایی ببخشد. به سخن دیگر گام اول رفتن به جهان درونی فرد و اصلاح آن جهان و سپس حرکت به سمت جهان بیرونی فرد است.
#انسان
#درماندگی_آموخته_شده
#شناخت_درمانی
@tajeddin_mohammadbagher
✍️محمدباقر تاج الدین
✅درماندگی آموخته شده (Learned helplessness) نخستین بار توسط روان شناسی به نام مارتین سلیگمن(Martin Seligman) به کار رفت و منظور از آن شرایطی است که در نتیجۀ اعتقاد فرد مبنی بر این که رویدادها در کنترل او نیستند، در او ایجاد می شود. درماندگی آموخته شده نتیجۀ شکست ها و ناکامی های پی در پی است که افراد با آن ها مواجه می شوند و می پندارند که دیگر کاری از دست شان بر نمی آید و به افرادی ناتوان و درمانده تبدیل می شوند. بنابر نظر مارتین سلیگمن و برخی روان شناسان دیگر این ناتوانی و درماندگی از طریق ارث به کسی نمی رسد بلکه افراد در طول زندگی و بنابر شرایطی آن را می آموزند و از این منظر می توان گفت درماندگی آموختنی و فراگرفتنی است. بحث اصلی در این جا کنترل داشتن یا نداشتن بر امور نیست بلکه بحث اصلی "ادراک" و "پندار" در این زمینه است یعنی ادراک کنترل نداشتن بر امور یا وضعیت موجود است. در چنین وضع و حالی فرد درمانده کوشش می کند وانمود کند که هیچ گونه تسلطی بر امور نداشته و همواره آن دیگران اَند که برای او برنامه ریزی می کنند و از اساس این جامعه است که وی را به چنین شرایطی دچار کرده است و او هیچ کاره است.
✳️درماندگی آموخته شده را می توان یکی از منفی ترین حالت هایی دانست که برای اِدراک فرد ایجاد می شود و این ادراک فقدان کنترل بر امور سبب بی میلی و بی انگیزگی شدید در فرد می شود و حتی ممکن است نوعی بی میلی و عدم انگیزش پایدار در فرد ایجاد کند. آنان کم کم به این نقطۀ مهم می رسند که هر چقدر بیش تر کوشش می کنند کم تر نتیجه می گیرند و نه تنها هیچ یک از مشکلات حل و فصل نمی شوند، بلکه بر مشکلات افزوده می شوند. در چنین وضعی افراد از هرگونه کوشش و تلاش دست می کشند و به سمت و سوی انزوا، طرد و افسردگی کشیده می شوند. درماندگی آموخته شده در تمامی زمینه های زندگی هر فردی ممکن است روی دهد، زمینه های آموزشی، تحصیلی، شغلی، خانوادگی، ورزشی و هنری. برای مثال تصور کنید فردی با انگیزۀ زیاد وارد شغل مورد علاقه اش می شود اما پس از مدتی این احساس به او دست می دهد که تمامی کوشش ها و تلاش هایش به هدر رفته و به هیج نتیجۀ دل خواهی دست نیافته است. در چنین شرایطی فرد مورد نظر تصور می کند که امور از کنترل او خارج شده و قدرت حل هیچ یک از مشکلات و بر طرف نمودن هیچ یک از موانع موجود را ندارد.
❇️همان گونه که درماندگی آموخته شده نتیجۀ کاسـتی هاي شـناختی، انگیزشـی و احساسی است که پس از یک دوره تجربه و ادراک میان رفتار و نتایج آن روی می دهد و فرد در ذهن خود نقش قربانی را می پذیرد و در موضع انفعال و سرخوردگی قرار می گیرد، لذا می توان گفت که درمان آن نیز آموختنی بوده به گونه ای که روان شناسان این حوزه با تأکید بر موضوع "شناخت درمانی" به منظور درمان آن کوشش های علمی خود را به کار گرفته اند. شناخت درمانی به این معنا است که بتوان تصورات و ادراکات افراد دچار درماندگی آموخته شده را با روش های مناسب اصلاح نمود به گونه ای که تصورات و ادراکات منفی و ناخوشایند را بدل به تصورات و ادراکات مثبت و خوشایند نمود. مهم ترین بحث در "شناخت درمانی" این است که وضع و حال انسان نتیجۀ "شناخت" او از تمامی امور است و تا زمانی که شناخت مثبت و تفسیرهای خوش بینانه از توان مندی های خود داشته باشد امور نیز به همین صورت برای او مثبت و خوشایند خواهند بود و بالعکس شناخت منفی و تفسیرهای بدبینانه او را به سمت و سوی امور منفی و ناخوشایند سوق خواهد داد. مبتنی بر اصل شناخت درمانی اقدام اولیه و اساسی برای درمان درماندگی آموخته شده ایجاد تغییرات مثبت و سازنده در منابع شناختی فرد است تا از این طریق جهان بیرونی فرد نیز دچار تغییرات اساسی شده و او را از چنگال مشکلات موجود رهایی ببخشد. به سخن دیگر گام اول رفتن به جهان درونی فرد و اصلاح آن جهان و سپس حرکت به سمت جهان بیرونی فرد است.
#انسان
#درماندگی_آموخته_شده
#شناخت_درمانی
@tajeddin_mohammadbagher
☸️انسان و جامعه؛ انسان جامعه را می سازد یا جامعه انسان را؟
✍️محمدباقر تاج الدین
✅یکی از پرسش های مهمی که بسیاری از افراد در ذهن خود دارند و آن را مطرح میکنند این پرسش است که انسان جامعه را می سازد یا جامعه انسان را؟ پرسشی که بسیاری از دانشجویان در کلاس های درس نیز آن را پیش می کشند و مطرح می کنند؟ممکن است در همین رابطه برخی بپرسند که پاسخ به این پرسش قرار است کدام یک از مشکلات گوناگون انسان و جامعه را حل کند؟ به فرض که ثابت کردیم یکی از این دو دیگری را می سازد خب پس از آن چه اتفاقی خواهد افتاد؟ برای پاسخ گویی به این پرسش های مهم و پرداختن به آن ها ضرورت دارد چند نکتۀ اساسی در این جا مورد بحث قرار گیرد:
1.پرسش مورد اشاره از قضا پرسش مهمی است که پرداختن به آن ضرورت دارد و از این رهگذر می توان به برخی پرسش های مهم دیگر نیز پرداخت. همین که افراد بسیاری این پرسش را مطرح می کنند و در گذشته نیز مورد بحث بوده است ما را به این نکتۀ مهم رهنمون می شود که این موضوع ساده و پیش پا افتاده ای نیست که بتوان بی توجه و بی تفاوت از کنار آن گذشت چرا که با روشن شدن ابعاد این موضوع می توان تکلیف برخی موضوعات مرتبط دیگر را نیز تا حدودی روشن نمود.
2.نکتۀ بعدی این است که پرسش مزبور اساساً پرسشی دشوار و پیچیده است که هرگز پاسخی دم دستی و ساده و حاضر و آماده ندارد. نیم نگاهی به بحث های مفهومی و نظری ای که فیلسوفان، روان شناسان ، انسان شناسان و جامعه شناسان از گذشته تا به امروز در این زمینه ارائه کرده اند همگی نشان می دهد که این پرسش پاسخ های متعدد و متفاوتی دارد به گونه ای که از منظرهای گوناگون قابل بحث و بررسی است. برخی اندیشمندان بنا به دلایلی که عرضه کرده اند بر این باورند که نقش انسان در ساخته و پرداخته کردن جامعه بسیار بنیادین و البته انکارناپذیر است و انسان ها بنابر توانمندی های فراوان و گوناگونی که دارند در کنار یکدیگر جامعه را شکل و معنا می دهند . بنابر چنین نظری هیچ جامعه ای بدون حضور و کنش گری های انسانی نمی تواند ایجاد شود و تداوم یابد و لذا انسان و کنش گری های او زیربنای اصلی و اساسی هر جامعه ای محسوب می شود.
3.گروه دیگری از اندیشمندان معتقدند که جامعه بنابر ساختار و الگوهایی که از پیش ایجاد کرده است تمام ابعاد وجودی انسان را می سازد و هیچ انسانی بدون بودن درون یک جامعه امکان بقا و دوام نخواهد داشت. بیرون از جامعه جایی نیست که انسانی بتواند در آن جا حضور داشته باشد و به زندگی خویش ادامه دهد. اگر کسی شاعر، فیزیکدان، پزشک، خلبان، معلم، کارمند، استاد، خانه دار، هنرمند، نویسنده یا هر حرفه و شغل و شأن دیگری یافته است فقط و فقط درون جامعه بوده است و نه بیرون از آن. هیچ فردی به تنهایی نمی تواند معنایی به زندگی خودش ببخشد و به یک انسان رشد یافته و تکامل یافته ای بدل شود. برای مثال اگر انسانی را در کودکی در جایی دور دست رها کنند بسیار دور از انتظار است که بتواند به یک انسان با ویژگی های انسانی ای که می شناسیم تبدیل شود. ضمن این که از این منظر میتوان گفت هر انسانی رنگ و لعاب و فرهنگ و جامعه و تاریخ خودش را دارد.
4.واقعیت این است که آنان که بر روی توانمندی های انسانی تأکید بیش از اندازه داشته و انسان را در ساختن جامعۀ خویش اصل دانسته و برای جامعه و ساختار اجتماعی جایگاهی قائل نیستند به خطا رفته و هم آن گروهی که بر روی ساختار جامعه بیش از اندازه تأکید و اصرار دارند و توانمندی های گوناگون فردی انسان ها را نادیده می انگارند نیز به خطا رفته اند. لذا برای برون رفت از این بحران نظری و مفهومی در دهه های گذشته برخی جامعه شناسان به اصطلاح "برساخت گرا" بر این عقیده شدند که بین انسان و جامعه رابطه ای دوجانبه و برهم کنشی وجود دارد به گونه ای که به طور هم زمان هم انسان جامعه را می سازد وهم جامعه انسان را. لذا نه جامعۀ بدون انسان معنا دارد و قابل فهم است و نه انسان بدون جامعه. در این زمینه در نوشته های بعدی بیش تر بحث خواهد شد.
#انسان
#جامعه
#فلسفه
#روان_شناسی
#انسان_شناسی
#جامعه_شناسی
@tajeddin_mohammadbagher
✍️محمدباقر تاج الدین
✅یکی از پرسش های مهمی که بسیاری از افراد در ذهن خود دارند و آن را مطرح میکنند این پرسش است که انسان جامعه را می سازد یا جامعه انسان را؟ پرسشی که بسیاری از دانشجویان در کلاس های درس نیز آن را پیش می کشند و مطرح می کنند؟ممکن است در همین رابطه برخی بپرسند که پاسخ به این پرسش قرار است کدام یک از مشکلات گوناگون انسان و جامعه را حل کند؟ به فرض که ثابت کردیم یکی از این دو دیگری را می سازد خب پس از آن چه اتفاقی خواهد افتاد؟ برای پاسخ گویی به این پرسش های مهم و پرداختن به آن ها ضرورت دارد چند نکتۀ اساسی در این جا مورد بحث قرار گیرد:
1.پرسش مورد اشاره از قضا پرسش مهمی است که پرداختن به آن ضرورت دارد و از این رهگذر می توان به برخی پرسش های مهم دیگر نیز پرداخت. همین که افراد بسیاری این پرسش را مطرح می کنند و در گذشته نیز مورد بحث بوده است ما را به این نکتۀ مهم رهنمون می شود که این موضوع ساده و پیش پا افتاده ای نیست که بتوان بی توجه و بی تفاوت از کنار آن گذشت چرا که با روشن شدن ابعاد این موضوع می توان تکلیف برخی موضوعات مرتبط دیگر را نیز تا حدودی روشن نمود.
2.نکتۀ بعدی این است که پرسش مزبور اساساً پرسشی دشوار و پیچیده است که هرگز پاسخی دم دستی و ساده و حاضر و آماده ندارد. نیم نگاهی به بحث های مفهومی و نظری ای که فیلسوفان، روان شناسان ، انسان شناسان و جامعه شناسان از گذشته تا به امروز در این زمینه ارائه کرده اند همگی نشان می دهد که این پرسش پاسخ های متعدد و متفاوتی دارد به گونه ای که از منظرهای گوناگون قابل بحث و بررسی است. برخی اندیشمندان بنا به دلایلی که عرضه کرده اند بر این باورند که نقش انسان در ساخته و پرداخته کردن جامعه بسیار بنیادین و البته انکارناپذیر است و انسان ها بنابر توانمندی های فراوان و گوناگونی که دارند در کنار یکدیگر جامعه را شکل و معنا می دهند . بنابر چنین نظری هیچ جامعه ای بدون حضور و کنش گری های انسانی نمی تواند ایجاد شود و تداوم یابد و لذا انسان و کنش گری های او زیربنای اصلی و اساسی هر جامعه ای محسوب می شود.
3.گروه دیگری از اندیشمندان معتقدند که جامعه بنابر ساختار و الگوهایی که از پیش ایجاد کرده است تمام ابعاد وجودی انسان را می سازد و هیچ انسانی بدون بودن درون یک جامعه امکان بقا و دوام نخواهد داشت. بیرون از جامعه جایی نیست که انسانی بتواند در آن جا حضور داشته باشد و به زندگی خویش ادامه دهد. اگر کسی شاعر، فیزیکدان، پزشک، خلبان، معلم، کارمند، استاد، خانه دار، هنرمند، نویسنده یا هر حرفه و شغل و شأن دیگری یافته است فقط و فقط درون جامعه بوده است و نه بیرون از آن. هیچ فردی به تنهایی نمی تواند معنایی به زندگی خودش ببخشد و به یک انسان رشد یافته و تکامل یافته ای بدل شود. برای مثال اگر انسانی را در کودکی در جایی دور دست رها کنند بسیار دور از انتظار است که بتواند به یک انسان با ویژگی های انسانی ای که می شناسیم تبدیل شود. ضمن این که از این منظر میتوان گفت هر انسانی رنگ و لعاب و فرهنگ و جامعه و تاریخ خودش را دارد.
4.واقعیت این است که آنان که بر روی توانمندی های انسانی تأکید بیش از اندازه داشته و انسان را در ساختن جامعۀ خویش اصل دانسته و برای جامعه و ساختار اجتماعی جایگاهی قائل نیستند به خطا رفته و هم آن گروهی که بر روی ساختار جامعه بیش از اندازه تأکید و اصرار دارند و توانمندی های گوناگون فردی انسان ها را نادیده می انگارند نیز به خطا رفته اند. لذا برای برون رفت از این بحران نظری و مفهومی در دهه های گذشته برخی جامعه شناسان به اصطلاح "برساخت گرا" بر این عقیده شدند که بین انسان و جامعه رابطه ای دوجانبه و برهم کنشی وجود دارد به گونه ای که به طور هم زمان هم انسان جامعه را می سازد وهم جامعه انسان را. لذا نه جامعۀ بدون انسان معنا دارد و قابل فهم است و نه انسان بدون جامعه. در این زمینه در نوشته های بعدی بیش تر بحث خواهد شد.
#انسان
#جامعه
#فلسفه
#روان_شناسی
#انسان_شناسی
#جامعه_شناسی
@tajeddin_mohammadbagher
☸️مباش در پیِ آزار و هر چه خواهی کن
✍️محمدباقر تاج الدین
✅از جمله توصیه های بسیار مهم و بنیادینی که حافظ به عنوان یکی از شعرای بزرگ پارسی زبان ارائه کرده این است که هرگز در پیِ آزار نباشید و منظورشان آزار نرساندن به تمام موجودات یعنی انسان ها، حیوانات، گیاهان و حتی جمادات است. در واقع، حافظ وقتی واژۀ "آزار" را به تنهایی به کار برده و هیچ قیدی به آن نزده در پی آن بود که به صورت کاملاً عام به این موضوع مهم اشاره کند تا تمام موجودات این جهان را در بر گیرد!! در معنای امروزین آزار نرساندن یعنی توجه کامل به حقوق انسان ها، حیوانات، گیاهان و حتی جمادات است به گونه ای که هیچ فرد و سازمان و نهادی حق ندارد به بهانه های مختلف حقوق انسان ها، حیوانات، گیاهان و حتی جمادات را نادیده بگیرد. روشن است که هر گونه آزار رساندن به این چهار گونه موجودی که نام برده شد خلاف اصول عقلانی، انسانی و اخلاقی بوده و هیچ توجیهی هم برای این کار نمی توان ارائه کرد. هرگونه آزارگری در حق موجودات جان دار و بی جانی که به آن ها اشاره شد بزرگ ترین گناه برای انسان محسوب می شود و منظور از گناه لزوماً به معنای دینی آن نیست، بلکه گناه به معنای اخلاقیِ آن است چرا که سبب آزرده شدن و رنجاندن جسم و جان هر موجودی خواهد شد که هرگز بخشودنی نیست!!
✳️اما این که در همین مصرع حافظ گفته است "هر چه خواهی کن" هرگز به معنای انجام هر عمل و رفتاری از سوی انسان نیست به ویژه آن که اگر سبب آزار رساندن به موجودات اشاره شده شود. روشن است که در این معنا هنگامی که به لحاظ اخلاقی و انسانی نتوانیم و حق نداشته باشیم که در پیِ آزار موجودات این جهان باشیم خودبخود سبب می شود که در حقیقت هر کاری هم نتوانیم انجام دهیم و چارچوب روشن و مشخصی برای اعمال و رفتارهای ما ایجاد می شود!!. به دیگر سخن هر چه خواهی کن یک قید اساسی و مهم می خورد و آن آزار نرساندن به هیچ موجودی است!! براساس گفتۀ حافظ انسان ها آزادی عمل و رفتار دارند اما تا آن جا که سبب آزارگری و تجاوز به حقوق دیگران نشوند. به نظر می رسد که این بهترین اصل و در واقع بهترین امر اخلاقی محسوب می شود چرا که از یک سو به انسان ها اجازه می دهد بسیاری از اعمال و رفتار را در جهت ارتقاء کیفیت جسم و جان خویش و در واقع برای ارتقاء کیفیت زندگی ارزشمند شان در این جهان پیشۀ خویش سازند و از سوی دیگر به آنان یادآور می شود که مراقب باشید در هر عمل و رفتاری که انجام می دهید تا آن جا که ممکن است هیچ آزاری ولو ناچیز به هیج موجودی نرسانید. این گفتۀ حافظ در ضمن ما را به یاد آن سخن مشهور و در واقع قاعدۀ زرّین اخلاقی مورد نظر فیلسوفان نیز می اندازد که گفته بودند:«هر آن چه برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند و هر آن چه برای خود نمی پسندی برای دیگران هم مپسند».
❇️بیان این نکتۀ مهم ضرورت دارد که در جهان مدرن به دلیل پیچیدگی های بسیاری که در امور مختلف زندگی انسان ها و جوامع بروز و ظهور نموده است لذا علاوه بر این که "قواعد اخلاقی" ضامن قابل قبولی برای کنترل رفتارها و اعمال انسان ها محسوب می شوند در کنار آن "قوانین" گوناگونی نیز وضع شده اند تا اگر هر فردی از قواعد اخلاقی پیروی نکرد و سبب آزار رساندن به دیگران شد مبتنی بر قوانین مورد نظر با ایشان برخورد شود. به دیگر سخن، وضع قوانین در زمینه های مختلف برای تضمین سامان بخشی و ایجاد نظم و انضباط در زندگی انسان ها از یک سو و تسهیل مسیرهای گوناگون به منظور دست یابی به هدف اصلی یعنی زندگی ارزشمند، خوش و خوب است. ضمن این که تنظیم قوانین گوناگون از هرگونه خودسری ها توسط افراد و گروه های مختلف نیز جلوگیری می کند که از این منظر می توان گفت قوانین وسیله و راهی هستند برای دست یابی به اهداف والا و ارزشمند در زندگی که ضرورت تام دارد فقط مبتنی بر نیازهای واقعی و روزآمد انسان ها و در خدمت آن ها باشند.
#آزار
#انسان_ها
#حیوانات
#گیاهان
#جمادات
#اخلاق
#قانون
@tajeddin_mohammadbagher
✍️محمدباقر تاج الدین
✅از جمله توصیه های بسیار مهم و بنیادینی که حافظ به عنوان یکی از شعرای بزرگ پارسی زبان ارائه کرده این است که هرگز در پیِ آزار نباشید و منظورشان آزار نرساندن به تمام موجودات یعنی انسان ها، حیوانات، گیاهان و حتی جمادات است. در واقع، حافظ وقتی واژۀ "آزار" را به تنهایی به کار برده و هیچ قیدی به آن نزده در پی آن بود که به صورت کاملاً عام به این موضوع مهم اشاره کند تا تمام موجودات این جهان را در بر گیرد!! در معنای امروزین آزار نرساندن یعنی توجه کامل به حقوق انسان ها، حیوانات، گیاهان و حتی جمادات است به گونه ای که هیچ فرد و سازمان و نهادی حق ندارد به بهانه های مختلف حقوق انسان ها، حیوانات، گیاهان و حتی جمادات را نادیده بگیرد. روشن است که هر گونه آزار رساندن به این چهار گونه موجودی که نام برده شد خلاف اصول عقلانی، انسانی و اخلاقی بوده و هیچ توجیهی هم برای این کار نمی توان ارائه کرد. هرگونه آزارگری در حق موجودات جان دار و بی جانی که به آن ها اشاره شد بزرگ ترین گناه برای انسان محسوب می شود و منظور از گناه لزوماً به معنای دینی آن نیست، بلکه گناه به معنای اخلاقیِ آن است چرا که سبب آزرده شدن و رنجاندن جسم و جان هر موجودی خواهد شد که هرگز بخشودنی نیست!!
✳️اما این که در همین مصرع حافظ گفته است "هر چه خواهی کن" هرگز به معنای انجام هر عمل و رفتاری از سوی انسان نیست به ویژه آن که اگر سبب آزار رساندن به موجودات اشاره شده شود. روشن است که در این معنا هنگامی که به لحاظ اخلاقی و انسانی نتوانیم و حق نداشته باشیم که در پیِ آزار موجودات این جهان باشیم خودبخود سبب می شود که در حقیقت هر کاری هم نتوانیم انجام دهیم و چارچوب روشن و مشخصی برای اعمال و رفتارهای ما ایجاد می شود!!. به دیگر سخن هر چه خواهی کن یک قید اساسی و مهم می خورد و آن آزار نرساندن به هیچ موجودی است!! براساس گفتۀ حافظ انسان ها آزادی عمل و رفتار دارند اما تا آن جا که سبب آزارگری و تجاوز به حقوق دیگران نشوند. به نظر می رسد که این بهترین اصل و در واقع بهترین امر اخلاقی محسوب می شود چرا که از یک سو به انسان ها اجازه می دهد بسیاری از اعمال و رفتار را در جهت ارتقاء کیفیت جسم و جان خویش و در واقع برای ارتقاء کیفیت زندگی ارزشمند شان در این جهان پیشۀ خویش سازند و از سوی دیگر به آنان یادآور می شود که مراقب باشید در هر عمل و رفتاری که انجام می دهید تا آن جا که ممکن است هیچ آزاری ولو ناچیز به هیج موجودی نرسانید. این گفتۀ حافظ در ضمن ما را به یاد آن سخن مشهور و در واقع قاعدۀ زرّین اخلاقی مورد نظر فیلسوفان نیز می اندازد که گفته بودند:«هر آن چه برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند و هر آن چه برای خود نمی پسندی برای دیگران هم مپسند».
❇️بیان این نکتۀ مهم ضرورت دارد که در جهان مدرن به دلیل پیچیدگی های بسیاری که در امور مختلف زندگی انسان ها و جوامع بروز و ظهور نموده است لذا علاوه بر این که "قواعد اخلاقی" ضامن قابل قبولی برای کنترل رفتارها و اعمال انسان ها محسوب می شوند در کنار آن "قوانین" گوناگونی نیز وضع شده اند تا اگر هر فردی از قواعد اخلاقی پیروی نکرد و سبب آزار رساندن به دیگران شد مبتنی بر قوانین مورد نظر با ایشان برخورد شود. به دیگر سخن، وضع قوانین در زمینه های مختلف برای تضمین سامان بخشی و ایجاد نظم و انضباط در زندگی انسان ها از یک سو و تسهیل مسیرهای گوناگون به منظور دست یابی به هدف اصلی یعنی زندگی ارزشمند، خوش و خوب است. ضمن این که تنظیم قوانین گوناگون از هرگونه خودسری ها توسط افراد و گروه های مختلف نیز جلوگیری می کند که از این منظر می توان گفت قوانین وسیله و راهی هستند برای دست یابی به اهداف والا و ارزشمند در زندگی که ضرورت تام دارد فقط مبتنی بر نیازهای واقعی و روزآمد انسان ها و در خدمت آن ها باشند.
#آزار
#انسان_ها
#حیوانات
#گیاهان
#جمادات
#اخلاق
#قانون
@tajeddin_mohammadbagher
☸️اگر هنر نبود واقعیت ما را هلاک می کرد
✍️محمدباقر تاج الدین
✅هنر، امری انسانی و اجتماعی است به این معنا که از احساسات و هوش انسانی و همچنین زمینه های اجتماعی و فرهنگی سرچشمه می گیرد و هدف اصلی آن انتقال احساسات پرمایه و عمیق به دیگران است تا از این رهگذر انسان ها بتوانند زمینه های فرارَوی از واقعیت های دردناک و رنج آور روزمرّه را تا حدودی فراهم سازند و به آرامش درون دست یابند. هنر، آدمی را از درد و رنج های این جهانی جدا می کند و مهم تر این که وی را از تنهایی وجودی(اگزیستانسیل) رها می سازد و شوق بودن و زیستن را برایش به ارمغان می آورد. هنر، ما را از واقعیت های خشن و سختی که هر دَم آزارمان می دهد تا حدودی دور می کند و زمینه را برای سبکبالی روح و روان مان فراهم می سازد. شوپنهاور فیلسوف مشهور آلمانی معتقد بود که: «هنر نه تنها شخص را از دلتنگیهای مبهم و یأس و حرمان نجات میدهد، بلکه میتواند منبع لذتها و شادیها و نشاطهای بیپایان گردد». عنوان نوشتۀ حاضر نیز که از نیچه فیلسوف مشهور آلمانی وام گرفته شد به خوبی بیانگر همین امر مهم است که بدون هنر واقعیت های این جهانی که بسیار سخت و زمخت می نمایند آدمی را به ورطۀ نابودی می کشاند.
✳️زیستن در این جهان همواره برای انسان دشواری های فراوانی داشته و دارد و به همین دلیل مهم آدمی همیشه به دنبال ساختن چیزهایی بوده است که وی را از این دشواری ها رهایی ببخشد و هنر یکی از همان انسان ساخته هایی است که بودن در این جهان را برایش قابل تحمّل کند. اگر بپذیریم که هنر، توانایی و مهارت آفریدن زیبایی است که به شکلی نمادین ظهور میکند آن گاه درخواهیم یافت که زیبایی هایی که از طریق هنر آفریده می شود می تواند بر زشتی ها و پلیدی های این جهان غلبه کند. این پرسش کلیدی را می توان مطرح نمود که به راستی زندگی چگونه بود اگر انواع هنرهایی که می شناسیم در این جهان نبودند؟ اگر شعر و موسیقی و رقص و نقاشی وجود نداشتند چگونه می توانستیم بودن خود را در این جهان معنا کنیم؟ پس از آن جا که هنر زیبایی را خلق می کند زندگی با تمام رنج ها و مشقت هایش را تاحدودی آسان می سازد چرا که نگاه انسان را به سمت و سوی زیبایی ها می کشاند و زاویۀ دیدش را از زشتی ها و پلیدی ها و زمختی های این جهان تغییر می دهد.
❇️هنر، همزاد بشر است و تو گویی که همزمان با به وجود آمدن آدمی در این جهان هنر نیز به وجود آمد چرا که اگر غیر از این می بود انسان نمی توانست جهان فعلی را تحمل کند. هنر همزمان با انسان آمد تا بگوید که این جهان در عین حالی که برخی زشتی ها، سرسختی ها و دشواری هایی را با خود دارد اما می توان با نگاهی زیباشناسانه به آن نگریست تا درد و رنج ها اندکی التیام یابد. ضمن این که هنر امری تعالی بخش است و آدمی را از زندگی زبونانه و پَست و بی مایه رها می سازد تا به او بگوید که زندگی فقط غرق شدن در واقعیت های روزمرّه نیست، بلکه واقعیت های دیگری نیز وجود دارند که ارزش تعقیب کردن و پرداختن به آن واقعیت ها نیز خالی از لطف نیست.
✅اگر فیزیکدان و ریاضی دان و فیلسوف و دیگر دانشمندان جهان را ریاضی وار و منطقی و عقلانی فهم می کنند هنرمند اما جهان را هنرمندانه و زیبایی شناسانه می فهمد و تصویر می کند و به همگان اعلام می کند که فهم ریاضی وار و منطقی و عقلانی اگرچه ممکن است در جای خودش ارزشمند باشد و شناخت های والایی برای مان ایجاد کند، اما فهم زیبایی شناسانه است که آدمی را از تنهایی و بی معنایی و دلزدگی می رهاند و زندگی دشوار و رنج آور را بدل به زندگی قابل تحمل می کند. بی پرده باید گفت که به هنر نیاز داریم و محتاج آنیم تا از پوچی و بی معنایی و دشواری ها و رنج های فراوان زندگی برهیم. هنر، شکوه زندگی را نشان انسان می دهد و به عنوان برترین نیرویی تلقی می شود که مخالف اراده ای است که می خواهد زندگی را انکار کند. باری، انسان لحظه ای بدون هنر نمی تواند زیست خود را سپری کند و با این همه هنر نیز در خدمت زندگی و انسان است چرا که انواع واقعیت های سخت و زمخت به سمت او حمله ور می شوند و تو گویی که وی را از هستی معنادار تهی می سازند!!
#هنر
#واقعیت
#انسان
#زندگی
@tajeddin_mohammadbagher
✍️محمدباقر تاج الدین
✅هنر، امری انسانی و اجتماعی است به این معنا که از احساسات و هوش انسانی و همچنین زمینه های اجتماعی و فرهنگی سرچشمه می گیرد و هدف اصلی آن انتقال احساسات پرمایه و عمیق به دیگران است تا از این رهگذر انسان ها بتوانند زمینه های فرارَوی از واقعیت های دردناک و رنج آور روزمرّه را تا حدودی فراهم سازند و به آرامش درون دست یابند. هنر، آدمی را از درد و رنج های این جهانی جدا می کند و مهم تر این که وی را از تنهایی وجودی(اگزیستانسیل) رها می سازد و شوق بودن و زیستن را برایش به ارمغان می آورد. هنر، ما را از واقعیت های خشن و سختی که هر دَم آزارمان می دهد تا حدودی دور می کند و زمینه را برای سبکبالی روح و روان مان فراهم می سازد. شوپنهاور فیلسوف مشهور آلمانی معتقد بود که: «هنر نه تنها شخص را از دلتنگیهای مبهم و یأس و حرمان نجات میدهد، بلکه میتواند منبع لذتها و شادیها و نشاطهای بیپایان گردد». عنوان نوشتۀ حاضر نیز که از نیچه فیلسوف مشهور آلمانی وام گرفته شد به خوبی بیانگر همین امر مهم است که بدون هنر واقعیت های این جهانی که بسیار سخت و زمخت می نمایند آدمی را به ورطۀ نابودی می کشاند.
✳️زیستن در این جهان همواره برای انسان دشواری های فراوانی داشته و دارد و به همین دلیل مهم آدمی همیشه به دنبال ساختن چیزهایی بوده است که وی را از این دشواری ها رهایی ببخشد و هنر یکی از همان انسان ساخته هایی است که بودن در این جهان را برایش قابل تحمّل کند. اگر بپذیریم که هنر، توانایی و مهارت آفریدن زیبایی است که به شکلی نمادین ظهور میکند آن گاه درخواهیم یافت که زیبایی هایی که از طریق هنر آفریده می شود می تواند بر زشتی ها و پلیدی های این جهان غلبه کند. این پرسش کلیدی را می توان مطرح نمود که به راستی زندگی چگونه بود اگر انواع هنرهایی که می شناسیم در این جهان نبودند؟ اگر شعر و موسیقی و رقص و نقاشی وجود نداشتند چگونه می توانستیم بودن خود را در این جهان معنا کنیم؟ پس از آن جا که هنر زیبایی را خلق می کند زندگی با تمام رنج ها و مشقت هایش را تاحدودی آسان می سازد چرا که نگاه انسان را به سمت و سوی زیبایی ها می کشاند و زاویۀ دیدش را از زشتی ها و پلیدی ها و زمختی های این جهان تغییر می دهد.
❇️هنر، همزاد بشر است و تو گویی که همزمان با به وجود آمدن آدمی در این جهان هنر نیز به وجود آمد چرا که اگر غیر از این می بود انسان نمی توانست جهان فعلی را تحمل کند. هنر همزمان با انسان آمد تا بگوید که این جهان در عین حالی که برخی زشتی ها، سرسختی ها و دشواری هایی را با خود دارد اما می توان با نگاهی زیباشناسانه به آن نگریست تا درد و رنج ها اندکی التیام یابد. ضمن این که هنر امری تعالی بخش است و آدمی را از زندگی زبونانه و پَست و بی مایه رها می سازد تا به او بگوید که زندگی فقط غرق شدن در واقعیت های روزمرّه نیست، بلکه واقعیت های دیگری نیز وجود دارند که ارزش تعقیب کردن و پرداختن به آن واقعیت ها نیز خالی از لطف نیست.
✅اگر فیزیکدان و ریاضی دان و فیلسوف و دیگر دانشمندان جهان را ریاضی وار و منطقی و عقلانی فهم می کنند هنرمند اما جهان را هنرمندانه و زیبایی شناسانه می فهمد و تصویر می کند و به همگان اعلام می کند که فهم ریاضی وار و منطقی و عقلانی اگرچه ممکن است در جای خودش ارزشمند باشد و شناخت های والایی برای مان ایجاد کند، اما فهم زیبایی شناسانه است که آدمی را از تنهایی و بی معنایی و دلزدگی می رهاند و زندگی دشوار و رنج آور را بدل به زندگی قابل تحمل می کند. بی پرده باید گفت که به هنر نیاز داریم و محتاج آنیم تا از پوچی و بی معنایی و دشواری ها و رنج های فراوان زندگی برهیم. هنر، شکوه زندگی را نشان انسان می دهد و به عنوان برترین نیرویی تلقی می شود که مخالف اراده ای است که می خواهد زندگی را انکار کند. باری، انسان لحظه ای بدون هنر نمی تواند زیست خود را سپری کند و با این همه هنر نیز در خدمت زندگی و انسان است چرا که انواع واقعیت های سخت و زمخت به سمت او حمله ور می شوند و تو گویی که وی را از هستی معنادار تهی می سازند!!
#هنر
#واقعیت
#انسان
#زندگی
@tajeddin_mohammadbagher
☸️تاریخ شرکت بیمه نیست
✍️محمدباقر تاج الدین
✅کارل مارکس اندیشمند آلمانی در کتاب هجدهم برومر لویی بناپارت گفته است: «این آدمیان هستند که تاریخ خود را می سازند، ولى نه آن گونه که خود می خواهند، یا در شرایطى که خود برگزیده باشند؛ بل که در شرایط داده شدهاى که بازمانده از گذشته است و خود، یک راست با آن درگیرند». این گفتۀ مارکس از یک سو بر مسئولیت های اساسی انسان در بروز تحولات تاریخی صحّه می گذارد و از سوی دیگر نقش انکار ناپذیر تاریخ، سنت و میراث گذشته را یادآور می شود. در واقع مارکس می خواهد به انسان ها بگوید که یادتان باشد تاریخ دارای قانون مندی های خاص خودش است و این گونه نیست که مطابق با خواست و میل شما حرکت کند. در نتیجه تاریخ به هیچ فرد یا گروهی ضمانت هم نمی دهد که همواره به آنان وفادار بماند و تا ابد همراهی کند و تمامی آرزوها و خواسته های شان را آن گونه که می خواهند برآورده نماید. تاریخ برای ملت های جهان به یک شکل و شیوه رقم نمی خورد و اساساً تاریخ شرکت بیمه نیست که ضمانت خاصی به کسی یا گروهی بدهد. به عبارت دیگر، تاریخ به فرمان کسی عمل نمی کند و صدها و بل هزاران عوامل انسانی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و در حقیقت بسیاری عوامل بیرونی و درونی باید در کنار هم قرار بگیرند تا حادثه ای در تاریخ روی دهد.
✳️نشناختن قانون مندی های حاکم بر تاریخ و همچنین نشناختن قانون مندی های حاکم بر ساحات وجودی انسان و جامعه چنین می شود که حالا عده ای گمان کنند تمام آرزوها و امیدهای شان از دست رفته است و گویی که تاریخ به آن ها خیانت ورزیده است!!!. بسیار ساده دلانه و تقلیل گرایانه است که کس یا کسانی گمان کنند که قانون مندی های حاکم بر تاریخ و جامعه و یا اساساً قانون مندی های حاکم بر این جهان همگی به دست انسان است و هر طور که بخواهند می توانند عمل کنند و هر آرزویی که داشته باشند می توانند برآورده نمایند. برای مثال انقلابیون برای توجیه بسیاری از اقدامات و عملکردهای خویش از تاریخ گذشته سود می جویند و صحنه های گذشته را برای خود شبیه سازی می کنند و قهرمانان تاریخی(چه در جبهۀ موافق و چه در جبهۀ مخالف) را به صحنه می آورند تا از این طریق دل خوش باشند برای به دست آوردن موفقیت ها و پیروزی ها یا توجیه شکست ها!!
❇️این گفته هرگز به این معنا نیست که انسان ها هیچ گونه اختیار و اراده ای برای تغییر امور این جهان را ندارند و کاملا تحت تأثیر جریانات تاریخی قرار دارند و این جبر تاریخ است که اراده و کنش گری شان را هدایت می کند، بلکه تمام سخن در این است که نباید گمان کرد تمامی امور این جهان در دست آدمیان است و هر آرزو و اراده ای که داشته باشند حتما و به ناگزیر برآورده خواهد شد. به این معنا هم نیست که انسان ها دست از کنش گری و کوشش بردارند و برای تغییر امور نامطلوب کاری نکنند و در جهت بهروزی و بهزیستی خویش و جامعه اقدامی نکنند که صد البته باید هم چنین کنند اما با آگاهی و شناخت نسبت به قانون مندی های حاکم بر انسان، جامعه و تاریخ تا بعدها دچار یأس و سرخوردگی نشوند.
✅دانستن این موضوع مهم ضرورت دارد که کنش گری های عقلانی و آگاهانه به نتایج مطلوب و سازنده ای بدل خواهد شد و کنش گری های ناشی از احساسات و خوش باشی ها و از سرِ عدم شناخت و عدم عقلانیت به نتایج نامطلوب و نادرست. تمام سخن در این است که آدمی باید هم قانون مندی های حاکم بر ساحات وجودی خویش یعنی پنج ساحت شناختی، احساسی، ارادی، رفتاری و گفتاری خود را به خوبی بداند و آگاه باشد و هم قانون مندی های حاکم بر تاریخ و جامعه و هم قانون مندی های حاکم بر این جهان را و اگر غیر از این باشد و دست به کنش گری بزند لازم است بداند که احتمال قریب به یقین به نتایجی که دنبال شان بوده است، نمی رسد. بر این اساس است که گفته می شود "تاریخ شرکت بیمه نیست".
#تاریخ
#انسان
#جامعه
#سیاست
@tajeddin_mohammadbagher
✍️محمدباقر تاج الدین
✅کارل مارکس اندیشمند آلمانی در کتاب هجدهم برومر لویی بناپارت گفته است: «این آدمیان هستند که تاریخ خود را می سازند، ولى نه آن گونه که خود می خواهند، یا در شرایطى که خود برگزیده باشند؛ بل که در شرایط داده شدهاى که بازمانده از گذشته است و خود، یک راست با آن درگیرند». این گفتۀ مارکس از یک سو بر مسئولیت های اساسی انسان در بروز تحولات تاریخی صحّه می گذارد و از سوی دیگر نقش انکار ناپذیر تاریخ، سنت و میراث گذشته را یادآور می شود. در واقع مارکس می خواهد به انسان ها بگوید که یادتان باشد تاریخ دارای قانون مندی های خاص خودش است و این گونه نیست که مطابق با خواست و میل شما حرکت کند. در نتیجه تاریخ به هیچ فرد یا گروهی ضمانت هم نمی دهد که همواره به آنان وفادار بماند و تا ابد همراهی کند و تمامی آرزوها و خواسته های شان را آن گونه که می خواهند برآورده نماید. تاریخ برای ملت های جهان به یک شکل و شیوه رقم نمی خورد و اساساً تاریخ شرکت بیمه نیست که ضمانت خاصی به کسی یا گروهی بدهد. به عبارت دیگر، تاریخ به فرمان کسی عمل نمی کند و صدها و بل هزاران عوامل انسانی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و در حقیقت بسیاری عوامل بیرونی و درونی باید در کنار هم قرار بگیرند تا حادثه ای در تاریخ روی دهد.
✳️نشناختن قانون مندی های حاکم بر تاریخ و همچنین نشناختن قانون مندی های حاکم بر ساحات وجودی انسان و جامعه چنین می شود که حالا عده ای گمان کنند تمام آرزوها و امیدهای شان از دست رفته است و گویی که تاریخ به آن ها خیانت ورزیده است!!!. بسیار ساده دلانه و تقلیل گرایانه است که کس یا کسانی گمان کنند که قانون مندی های حاکم بر تاریخ و جامعه و یا اساساً قانون مندی های حاکم بر این جهان همگی به دست انسان است و هر طور که بخواهند می توانند عمل کنند و هر آرزویی که داشته باشند می توانند برآورده نمایند. برای مثال انقلابیون برای توجیه بسیاری از اقدامات و عملکردهای خویش از تاریخ گذشته سود می جویند و صحنه های گذشته را برای خود شبیه سازی می کنند و قهرمانان تاریخی(چه در جبهۀ موافق و چه در جبهۀ مخالف) را به صحنه می آورند تا از این طریق دل خوش باشند برای به دست آوردن موفقیت ها و پیروزی ها یا توجیه شکست ها!!
❇️این گفته هرگز به این معنا نیست که انسان ها هیچ گونه اختیار و اراده ای برای تغییر امور این جهان را ندارند و کاملا تحت تأثیر جریانات تاریخی قرار دارند و این جبر تاریخ است که اراده و کنش گری شان را هدایت می کند، بلکه تمام سخن در این است که نباید گمان کرد تمامی امور این جهان در دست آدمیان است و هر آرزو و اراده ای که داشته باشند حتما و به ناگزیر برآورده خواهد شد. به این معنا هم نیست که انسان ها دست از کنش گری و کوشش بردارند و برای تغییر امور نامطلوب کاری نکنند و در جهت بهروزی و بهزیستی خویش و جامعه اقدامی نکنند که صد البته باید هم چنین کنند اما با آگاهی و شناخت نسبت به قانون مندی های حاکم بر انسان، جامعه و تاریخ تا بعدها دچار یأس و سرخوردگی نشوند.
✅دانستن این موضوع مهم ضرورت دارد که کنش گری های عقلانی و آگاهانه به نتایج مطلوب و سازنده ای بدل خواهد شد و کنش گری های ناشی از احساسات و خوش باشی ها و از سرِ عدم شناخت و عدم عقلانیت به نتایج نامطلوب و نادرست. تمام سخن در این است که آدمی باید هم قانون مندی های حاکم بر ساحات وجودی خویش یعنی پنج ساحت شناختی، احساسی، ارادی، رفتاری و گفتاری خود را به خوبی بداند و آگاه باشد و هم قانون مندی های حاکم بر تاریخ و جامعه و هم قانون مندی های حاکم بر این جهان را و اگر غیر از این باشد و دست به کنش گری بزند لازم است بداند که احتمال قریب به یقین به نتایجی که دنبال شان بوده است، نمی رسد. بر این اساس است که گفته می شود "تاریخ شرکت بیمه نیست".
#تاریخ
#انسان
#جامعه
#سیاست
@tajeddin_mohammadbagher