در جستجوی حقیقت
1.46K subscribers
879 photos
41 videos
99 files
215 links
جنگ هفتاد دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند(حافظ)
کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ
کار ما ین است که میان گل نیلوفر و قرن
پی آواز حقیقت بدویم(سهراب سپهری)
در جستجوی حقیقت کانالی است برای معرفی نوشته ها و تأملات دکتر محمد باقر تاج الدین
Download Telegram
هم دین را به باد دادند هم ایران را

سعید معدنی

در زمان شاپور دوم پادشاه ساسانی، امپراطوری رقیب -رومی‌ها- دین مسیحیت را رسمی اعلام کردند. از سوی دیگر حکومت نسبتا قدرتمند همسایه به نام سلسله کوشانیان در افغانستان کنونی آیین بودایی را به عنوان دین رسمی این سرزمین معرفی کردند. ایران ساسانی در میان فشار این دو جهت کمک و پشتیبانی کامل از سوی موبدان زرتشتی، آیین زرتشت را رسمی و حکومتی اعلام کرد.

کوشانی‌ها بعدها توسط دولت‌های همسایه مورد هجوم قرار گرفتند و از بین رفتند. اما قصه روم مسیحیت که پس از اضمحلال یونان باستان بتدریج ایجاد شده بود فرق می کرد. رسمیت یافتن دین مسیح به این امپراطوری قوت و قدرت داد و در عین حال روحانیان هم قدرتمند شدند که بعدها فاجعه‌ی قرون وسطای سیاه مغرب‌زمین را رقم زدند.

در همین ابتدا اذعان کنم که موضوعی را که طرح می کنم گسترده، بحث برانگیز و مناقشه آمیز است. چون ساسانیان حدود ۴۳۰ سال حکومت کردند و در هر فرازی از تاریخ‌شان مسائل پیچیده خود را داشتند که در یک یادداشت نمی‌توان به همه‌ی ابعاد آن پرداخت و همه مشکلاتی را که باعث نابودی یک حکومت بزرگ چندصد ساله شد را تجزیه و تحلیل کرد. با این وجود تلاش می‌کنم در این یادداشت به این نکته به شکل محدود بپردازم که چگونه رسمی کردن دین زردشتی در ایران باعث نابودی دین و ایران شد؟

ایران یک کشور دین‌ساز و دین‌پرور است و در همیشه‌ی تاریخ روحانیان در کنار پادشاهان بودند، و آنان بودند که الهی بودن سلطان و لباس فرّه‌ی ایزدی بر تن پادشاه را تایید و تقویت می‌کردند. حمایت روحانیان از حکومت‌ها موجب قوام و مشروعیت‌شان می‌شد و متقابلا حاکمان نیز از دین حمایت می‌کردند. این حمایت از سپیده دم‌ تاریخ تا امروز وجود دارد.

تفاوت عمده ساسانیان نسبت به سایر حکومت‌های قبل از اسلام این بود که حکومت آیین زردشت را دین رسمی اعلام کرد و با اعلام این رسمیت کم‌کم گور دین زرتشت کنده شد و با هجوم اعراب مسلمان و سقوط حکومت این آیین نیز از بین رفت و پیروان آن به اقلیت تبدیل شدند.

یکی دیگر از مشکلات حکومت ساسانی گسترش فساد تدریجی در سطوح مختلف این حکومت بود. در اواخر حکومت ساسانیان اکثریت مردم فقیر و بی‌چیز بودند و اقلیت حکومت‌گر در رفاه و فساد غرق بودند. در اواخر آنقدر پایه‌های نظام متزلزل شده بود که به تلنگری برای فرو ریختن نیاز داشت که هجوم اعراب مسلمان عامل این تلنگر بود.

دلایل زیادی برای سقوط ساسانیان ذکر کرده اند سقوطی که هم ایران را نابود کرد و هم دین زرتشت را. در اینجا به برخی از آنها به اختصار اشاره می شود:
۱- مشارکت و حضور در درگیری‌ها و جنگ‌های پی‌در‌پی که اکثرا بیهوده بوده و می‌توانست رخ ندهد.

۲- سر کوب هر نوع حرکات اصلاح طلبانه و زمینه سازی برای بروز قیام‌های مسلحانه. وقتی به سعایت موبد زرتشتی کارتیر، مانی پیامبر( اصلاح طلب) دستگیر، زندانی، شکنجه و کشته شد، در پی آن قیام های مسلحانه مثل قیام مزدک شکل گرفت.

۳- وضع مالیات های سنگین به اشکال و سطوح مختلف که نفس مردم را بریده بود و اکثریت مردم از فقر و نداری می‌نالیدند.

۴- وجود اختلاف طبقاتی شدید. خاندان‌های مشهور حاکم از همه‌ی نعمات برخوردار بودند، در مقابل اکثریت مردم بی‌چیز و تنگدست بودند.

۵- چشم بستن و بی تفاوتی حاکمیت نسبت نارضایتی روز افزون آحاد جامعه.

۶- شورش‌ها، درگیری‌ها و قیام ها در جای جای ایران بویژه بلاد مرزی، در سالهای آخر حکومت.

۷- درگیری و تضاد بین موبدان و مغان و دخالت گسترده آنها در تصمیمات حکومت.

اینها و سایر مسائل باعث شد که در سه سال آخر حکومت، ده- دوازده نفری به پادشاهی رسیدند که دو تن از آنها زن بودند.

وقتی یزدگرد آخرین پادشاه از پایتخت گریخت تا نیرو و ابزار جنگ تدارک ببیند و توسط آسیابانی در مرو کشته شد، ایرانی‌ترین حکومت تمدن ایرانی سقوط کرد؛ نه از ایران چیزی ماند و نه از دین زردشت. در دویست سال حکومت اعراب تا ظهور طاهریان، ایران زیر سم اسبان و ایرانی زیر شمشیر تیز اعراب، تحقیر و خوار شدند. تا آنکه از خاکستر این سرزمین، بعد دوقرن ققنوس حکومت های ایرانی مثل طاهریان و صفاریان و سامانیان ظهور کردند و کشور ایرانی‌- اسلامی (بعدها شیعه) بوجود آمد.

در طی این قرون‌ پیروان وفادار آیین زردشت - در مقام اقلیت- مزه‌ی رنج‌ها، تحقیرها و تبعیض‌های فراوانی را چشیدند و تحمل کردند. دینی که زمانی قدرتمند بود و دین حکومتی شد و در سایه‌ی شاهان ساسانی با اقتدار کامل گسترش یافته بود، اما در اواخر حکومت ساسانی بخش زیادی از مردم فقط به ظاهر و به زبان، مومن بودند ولی دل در گرو آن نداشتند.

۱۴ بهمن ۱۴۰۱

#سعید_معدنی
#ساسانیان
#رومیان
#کوشانیان
#حکومت_دینی
#سقوط


@Saeed_Maadani
☸️نان یا آزادی؟ کدام یک اولویت دارد؟
«کدام یک را ترجیح می‌دهی: آنکه نان‌اَت می‌دهد و آزادی‌‌اَت می‌گیرد یا آنکه نان‌اَت می‌بُرد و آزادی‌اَت می‌دهد؟»(آلبر کامو)

✍️محمدباقر تاج الدین

واقعیت این است که این پرسش از آن دست پرسش های دشواری است که آلبر کامو نویسندۀ مشهور فرانسوی پیش پای ما می گذارد که پاسخ به آن نیز دشواری هایی دارد. این پرسش ناظر به وضعیتی است که طی آن انسان ها بین انتخاب نان و آزادی اختیار داشته باشند که دست کم یکی را برگزینند اما اگر چنین انتخابی در میان نباشد آن وقت است که وضع از این هم دشوارتر می شود. برای مثال در حکومت های توتالیتر و تمامیت خواه وضع به گونه ای است که هم نان را می بُرند و هم آزادی را می گیرند که در چنین شرایطی دیگر پرسش مورد نظر تا حد زیادی بی معنا و بلا موضوع می شود!!

✳️اما اگر فرض کنیم که در برخی جوامع انسان ها را بین انتخاب این دو مقوله مخیّر کنند آن گاه چه می توان گفت؟ چند درصد از انسان های چنین جوامعی آزادی را بر می گزینند و نان را وا می نهند و یا بالعکس چند درصد نان را بر می گزینند و آزادی را وا می نهند و این که اساساً کدام یک در اولویت است؟ آزادی یا نان؟ چنین پرسش هایی به لحاظ فلسفی نوعی دو راهه های حادّی است که در برخی مواقع انسان ها گرفتارشان می شوند. اگر اشتباه نکنم آلبر کامو در کتاب بیگانه در این زمینه سخن نغز دیگری هم دارد:«اگر کسي نانِ شما را ببُرد، آزادي شما را نيز گرفته است. اما اگر آزادي شما را بگيرد يقين داشته باشيد که نانِتان نيز در خطر است، زيرا از آن پس نانِتان وابسته به هوس و دلخواه ارباب خواهد بود نه به تلاش خودتان».

❇️ممکن است کسانی بگویند که این موضوع تا حدود زیادی روشن است که آدمی در بادی امر و بیش از هر چیزی به نان نیاز دارد چرا که بدون نان ادامۀ زندگی غیرممکن خواهد شد. نان، جزیی گریز ناپذیر و کاملاً ضروری از همان نیازهای فیزیولوژیک است که روان شناس مشهور آبراهام مازلو در هرم نیازهای انسانی از آن نام برده است، چرا که بی نان ماندن معنایی جز در خطر افتادن حیات زیستی آدمی ندارد!! اما واقعیت این است که اگر آزادی هم نباشد نان آدمی نیز در خطر خواهد افتاد چرا که در آن صورت بسیاری از فرصت های در اختیار داشتن شغل مناسب، پیشرفت در زندگی، کسب و کار، سلامتی، کیفیت زندگی، شادی، تفریح، رفاه و خلاصه تمام آن چیزهایی که هر انسانی برای زیستن مطلوب نیازمندشان است از بین می رود.

هنگامی که دانشمند بزرگی چون آمارتیاسن کتاب "توسعه به مثابه آزادی" را می نویسد دقیقا ناظر به همین موضوع مهم و بنیادین است که بدون آزادی امکان توسعه نیز از انسان ها و جوامع سلب خواهد شد و در نتیجه اگر توسعه ای در کار نباشد نان شان نیز در خطر خواهد بود. در این صورت است که آزادی شرط نخست و بنیادین برای هر انسان و جامعه ای محسوب می شود چرا که زمینه ساز به دست آوردن نان و وضع مطلوب اقتصادی نیز خواهد بود. این گونه به نظر می رسد که آنان که تنها برای به دست آوردن نان مبارزه کرده اند اگرچه در کوتاه مدت نانی مختصر و به اصطلاح قوت لایموتی به چنگ شان آمده است اما تردید نباید کرد که آزادی شان تضمین نشده و در دراز مدت و حتی میان مدت آن نان مختصر نیز از دست شان رفته است!!

✳️ناگفته نماند که آزادی "هدف" نیست بلکه "روش" است آن هم روشی برای رسیدن به اهداف ارزشمندی چون در اختیار داشتن زندگی "ارزشمند"، "خوش" و "خوب". آزادی روشی است برای تضمین کم و بیش همیشگی برخورداری از یک زندگی مطلوب و باکیفیت از هر لحاظ و بدون دخالت دولت اقتدارگرا. چرا که در صورت فقدان آزادی آن هم آزادی های مدنی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی هر آن ممکن است دولت اقتدارگرا تمام زندگی شهروندان را دستخوش تلاطم ها، دشواری ها و محدودیت های فراوانی نماید که در این صورت دیگر نانی هم برای خوردن وجود نخواهد داشت. لذا اگر گفته شود که آزادی با خود نان می آورد و نه بالعکس سخنی گزاف گفته نشده است!! روشن است که در جامعه ای که ازادی وجود داشته باشد زمینه های مناسب و مطلوب برای هر گونه پیشرفت و توسعه نیز فراهم خواهد بود و این یک واقعیت است که تجربۀ تاریخی دست کم دویست سال اخیر کشورهای پیشرفته به خوبی به ما نشان می دهد. عکس آن هم این است که کشورهایی که حکومت های شان آزادی را از شهروندان شان گرفته اند و محدود کرده اند نان این شهروندان نیز به طرز چشمگیری در خطر افتاده است!!!
#نان
#آزادی
#انسان
#جامعه
#حکومت

@tajeddin_mohammadbagher