Forwarded from هفت اقلیم (سعید معدنی)
هم دین را به باد دادند هم ایران را
✍سعید معدنی
در زمان شاپور دوم پادشاه ساسانی، امپراطوری رقیب -رومیها- دین مسیحیت را رسمی اعلام کردند. از سوی دیگر حکومت نسبتا قدرتمند همسایه به نام سلسله کوشانیان در افغانستان کنونی آیین بودایی را به عنوان دین رسمی این سرزمین معرفی کردند. ایران ساسانی در میان فشار این دو جهت کمک و پشتیبانی کامل از سوی موبدان زرتشتی، آیین زرتشت را رسمی و حکومتی اعلام کرد.
کوشانیها بعدها توسط دولتهای همسایه مورد هجوم قرار گرفتند و از بین رفتند. اما قصه روم مسیحیت که پس از اضمحلال یونان باستان بتدریج ایجاد شده بود فرق می کرد. رسمیت یافتن دین مسیح به این امپراطوری قوت و قدرت داد و در عین حال روحانیان هم قدرتمند شدند که بعدها فاجعهی قرون وسطای سیاه مغربزمین را رقم زدند.
در همین ابتدا اذعان کنم که موضوعی را که طرح می کنم گسترده، بحث برانگیز و مناقشه آمیز است. چون ساسانیان حدود ۴۳۰ سال حکومت کردند و در هر فرازی از تاریخشان مسائل پیچیده خود را داشتند که در یک یادداشت نمیتوان به همهی ابعاد آن پرداخت و همه مشکلاتی را که باعث نابودی یک حکومت بزرگ چندصد ساله شد را تجزیه و تحلیل کرد. با این وجود تلاش میکنم در این یادداشت به این نکته به شکل محدود بپردازم که چگونه رسمی کردن دین زردشتی در ایران باعث نابودی دین و ایران شد؟
ایران یک کشور دینساز و دینپرور است و در همیشهی تاریخ روحانیان در کنار پادشاهان بودند، و آنان بودند که الهی بودن سلطان و لباس فرّهی ایزدی بر تن پادشاه را تایید و تقویت میکردند. حمایت روحانیان از حکومتها موجب قوام و مشروعیتشان میشد و متقابلا حاکمان نیز از دین حمایت میکردند. این حمایت از سپیده دم تاریخ تا امروز وجود دارد.
تفاوت عمده ساسانیان نسبت به سایر حکومتهای قبل از اسلام این بود که حکومت آیین زردشت را دین رسمی اعلام کرد و با اعلام این رسمیت کمکم گور دین زرتشت کنده شد و با هجوم اعراب مسلمان و سقوط حکومت این آیین نیز از بین رفت و پیروان آن به اقلیت تبدیل شدند.
یکی دیگر از مشکلات حکومت ساسانی گسترش فساد تدریجی در سطوح مختلف این حکومت بود. در اواخر حکومت ساسانیان اکثریت مردم فقیر و بیچیز بودند و اقلیت حکومتگر در رفاه و فساد غرق بودند. در اواخر آنقدر پایههای نظام متزلزل شده بود که به تلنگری برای فرو ریختن نیاز داشت که هجوم اعراب مسلمان عامل این تلنگر بود.
دلایل زیادی برای سقوط ساسانیان ذکر کرده اند سقوطی که هم ایران را نابود کرد و هم دین زرتشت را. در اینجا به برخی از آنها به اختصار اشاره می شود:
۱- مشارکت و حضور در درگیریها و جنگهای پیدرپی که اکثرا بیهوده بوده و میتوانست رخ ندهد.
۲- سر کوب هر نوع حرکات اصلاح طلبانه و زمینه سازی برای بروز قیامهای مسلحانه. وقتی به سعایت موبد زرتشتی کارتیر، مانی پیامبر( اصلاح طلب) دستگیر، زندانی، شکنجه و کشته شد، در پی آن قیام های مسلحانه مثل قیام مزدک شکل گرفت.
۳- وضع مالیات های سنگین به اشکال و سطوح مختلف که نفس مردم را بریده بود و اکثریت مردم از فقر و نداری مینالیدند.
۴- وجود اختلاف طبقاتی شدید. خاندانهای مشهور حاکم از همهی نعمات برخوردار بودند، در مقابل اکثریت مردم بیچیز و تنگدست بودند.
۵- چشم بستن و بی تفاوتی حاکمیت نسبت نارضایتی روز افزون آحاد جامعه.
۶- شورشها، درگیریها و قیام ها در جای جای ایران بویژه بلاد مرزی، در سالهای آخر حکومت.
۷- درگیری و تضاد بین موبدان و مغان و دخالت گسترده آنها در تصمیمات حکومت.
اینها و سایر مسائل باعث شد که در سه سال آخر حکومت، ده- دوازده نفری به پادشاهی رسیدند که دو تن از آنها زن بودند.
وقتی یزدگرد آخرین پادشاه از پایتخت گریخت تا نیرو و ابزار جنگ تدارک ببیند و توسط آسیابانی در مرو کشته شد، ایرانیترین حکومت تمدن ایرانی سقوط کرد؛ نه از ایران چیزی ماند و نه از دین زردشت. در دویست سال حکومت اعراب تا ظهور طاهریان، ایران زیر سم اسبان و ایرانی زیر شمشیر تیز اعراب، تحقیر و خوار شدند. تا آنکه از خاکستر این سرزمین، بعد دوقرن ققنوس حکومت های ایرانی مثل طاهریان و صفاریان و سامانیان ظهور کردند و کشور ایرانی- اسلامی (بعدها شیعه) بوجود آمد.
در طی این قرون پیروان وفادار آیین زردشت - در مقام اقلیت- مزهی رنجها، تحقیرها و تبعیضهای فراوانی را چشیدند و تحمل کردند. دینی که زمانی قدرتمند بود و دین حکومتی شد و در سایهی شاهان ساسانی با اقتدار کامل گسترش یافته بود، اما در اواخر حکومت ساسانی بخش زیادی از مردم فقط به ظاهر و به زبان، مومن بودند ولی دل در گرو آن نداشتند.
۱۴ بهمن ۱۴۰۱
#سعید_معدنی
#ساسانیان
#رومیان
#کوشانیان
#حکومت_دینی
#سقوط
@Saeed_Maadani
✍سعید معدنی
در زمان شاپور دوم پادشاه ساسانی، امپراطوری رقیب -رومیها- دین مسیحیت را رسمی اعلام کردند. از سوی دیگر حکومت نسبتا قدرتمند همسایه به نام سلسله کوشانیان در افغانستان کنونی آیین بودایی را به عنوان دین رسمی این سرزمین معرفی کردند. ایران ساسانی در میان فشار این دو جهت کمک و پشتیبانی کامل از سوی موبدان زرتشتی، آیین زرتشت را رسمی و حکومتی اعلام کرد.
کوشانیها بعدها توسط دولتهای همسایه مورد هجوم قرار گرفتند و از بین رفتند. اما قصه روم مسیحیت که پس از اضمحلال یونان باستان بتدریج ایجاد شده بود فرق می کرد. رسمیت یافتن دین مسیح به این امپراطوری قوت و قدرت داد و در عین حال روحانیان هم قدرتمند شدند که بعدها فاجعهی قرون وسطای سیاه مغربزمین را رقم زدند.
در همین ابتدا اذعان کنم که موضوعی را که طرح می کنم گسترده، بحث برانگیز و مناقشه آمیز است. چون ساسانیان حدود ۴۳۰ سال حکومت کردند و در هر فرازی از تاریخشان مسائل پیچیده خود را داشتند که در یک یادداشت نمیتوان به همهی ابعاد آن پرداخت و همه مشکلاتی را که باعث نابودی یک حکومت بزرگ چندصد ساله شد را تجزیه و تحلیل کرد. با این وجود تلاش میکنم در این یادداشت به این نکته به شکل محدود بپردازم که چگونه رسمی کردن دین زردشتی در ایران باعث نابودی دین و ایران شد؟
ایران یک کشور دینساز و دینپرور است و در همیشهی تاریخ روحانیان در کنار پادشاهان بودند، و آنان بودند که الهی بودن سلطان و لباس فرّهی ایزدی بر تن پادشاه را تایید و تقویت میکردند. حمایت روحانیان از حکومتها موجب قوام و مشروعیتشان میشد و متقابلا حاکمان نیز از دین حمایت میکردند. این حمایت از سپیده دم تاریخ تا امروز وجود دارد.
تفاوت عمده ساسانیان نسبت به سایر حکومتهای قبل از اسلام این بود که حکومت آیین زردشت را دین رسمی اعلام کرد و با اعلام این رسمیت کمکم گور دین زرتشت کنده شد و با هجوم اعراب مسلمان و سقوط حکومت این آیین نیز از بین رفت و پیروان آن به اقلیت تبدیل شدند.
یکی دیگر از مشکلات حکومت ساسانی گسترش فساد تدریجی در سطوح مختلف این حکومت بود. در اواخر حکومت ساسانیان اکثریت مردم فقیر و بیچیز بودند و اقلیت حکومتگر در رفاه و فساد غرق بودند. در اواخر آنقدر پایههای نظام متزلزل شده بود که به تلنگری برای فرو ریختن نیاز داشت که هجوم اعراب مسلمان عامل این تلنگر بود.
دلایل زیادی برای سقوط ساسانیان ذکر کرده اند سقوطی که هم ایران را نابود کرد و هم دین زرتشت را. در اینجا به برخی از آنها به اختصار اشاره می شود:
۱- مشارکت و حضور در درگیریها و جنگهای پیدرپی که اکثرا بیهوده بوده و میتوانست رخ ندهد.
۲- سر کوب هر نوع حرکات اصلاح طلبانه و زمینه سازی برای بروز قیامهای مسلحانه. وقتی به سعایت موبد زرتشتی کارتیر، مانی پیامبر( اصلاح طلب) دستگیر، زندانی، شکنجه و کشته شد، در پی آن قیام های مسلحانه مثل قیام مزدک شکل گرفت.
۳- وضع مالیات های سنگین به اشکال و سطوح مختلف که نفس مردم را بریده بود و اکثریت مردم از فقر و نداری مینالیدند.
۴- وجود اختلاف طبقاتی شدید. خاندانهای مشهور حاکم از همهی نعمات برخوردار بودند، در مقابل اکثریت مردم بیچیز و تنگدست بودند.
۵- چشم بستن و بی تفاوتی حاکمیت نسبت نارضایتی روز افزون آحاد جامعه.
۶- شورشها، درگیریها و قیام ها در جای جای ایران بویژه بلاد مرزی، در سالهای آخر حکومت.
۷- درگیری و تضاد بین موبدان و مغان و دخالت گسترده آنها در تصمیمات حکومت.
اینها و سایر مسائل باعث شد که در سه سال آخر حکومت، ده- دوازده نفری به پادشاهی رسیدند که دو تن از آنها زن بودند.
وقتی یزدگرد آخرین پادشاه از پایتخت گریخت تا نیرو و ابزار جنگ تدارک ببیند و توسط آسیابانی در مرو کشته شد، ایرانیترین حکومت تمدن ایرانی سقوط کرد؛ نه از ایران چیزی ماند و نه از دین زردشت. در دویست سال حکومت اعراب تا ظهور طاهریان، ایران زیر سم اسبان و ایرانی زیر شمشیر تیز اعراب، تحقیر و خوار شدند. تا آنکه از خاکستر این سرزمین، بعد دوقرن ققنوس حکومت های ایرانی مثل طاهریان و صفاریان و سامانیان ظهور کردند و کشور ایرانی- اسلامی (بعدها شیعه) بوجود آمد.
در طی این قرون پیروان وفادار آیین زردشت - در مقام اقلیت- مزهی رنجها، تحقیرها و تبعیضهای فراوانی را چشیدند و تحمل کردند. دینی که زمانی قدرتمند بود و دین حکومتی شد و در سایهی شاهان ساسانی با اقتدار کامل گسترش یافته بود، اما در اواخر حکومت ساسانی بخش زیادی از مردم فقط به ظاهر و به زبان، مومن بودند ولی دل در گرو آن نداشتند.
۱۴ بهمن ۱۴۰۱
#سعید_معدنی
#ساسانیان
#رومیان
#کوشانیان
#حکومت_دینی
#سقوط
@Saeed_Maadani