#ذکرستان
شک نکنید که یکی از کلیدی ترین مفاهیم زندگی رو به رشد، زندگی رو به کامیابی و رستگاری بی شک #ذکر است. ویکی از معایب بزرگ انسان ایرانی و جامعه ی ایرانی #فراموشی است.
ذکر و یاد خوبیها یا بدیها، پیروزی ها یا شکست ها، معایب یا محاسن.. زندگی شخصی و اجتماعی، معجزه ی بزرگی در پی دارد. معجزه ای که تلاش برای سد کردن و جلوگیری از تکرار کاستیها و شکستهاست. و نیرو گرفتن و مجال دادن به پیروزی ها و نیکی هاست..
در مقام یک همیشه جستجوگر هیچ یک از دوستان و همسفرانم به یاد ندارند که بدیشان گفته باشم چیزی را #فراموش کنند. ناکامی های عاطفی، شکستهای کاری، از دست دادن ها و... در تمام این موارد گفته ام موضوع را به یاد بیاور سعی کن تمام ابعادش را، دلایلش را و نتایجش را بشناسی وقتی شناختی در موزه ی وجودت جای مناسبش را پیدا کن نشانی اش را به خاطر بسپار و گهگاه به ضرورت یا از سر #ذکر یادش کن.. فقط در چنین صورتی است که تو به #صلح رسیده ای، تنها در چنین حالتی است که خر در پا یا سنگریزه در کفش طی طریق نخواهی کرد، کاری که بی شک از بدترین عذابهای دوزخ است.
آری این تنها راه ساختن خویش و جامعه ی خویش است، انسان بی حافظه انسان بی موزه، انسان بی طبقه بندی شناختی.. تمام عمر در #مدار_صفر_درجه خواهد چرخید و در حالیکه اغلب مردم جهان چهار فصل خدا را تجربه میکنند و رنگارنگی حیات را میچشند، او اسیر سرد و یخزده ی برفهای نارویاست.
جامعه ی فراموشکار نیز جهنمی است که نتوانسته خود را به #چرخه ی طبیعی هستی برساند و در مدار صفر صرفا دور خویش میچرخد.
متاسفانه نسخه ی #فراموشش_کن از کودکی برای فرزندان ایران تجویز میشود آنگاه که کودک زمین میخورد حواسش را پرت میکنیم از درد تا بعدها آوار دردها او را له کند..
حال آنکه باید بالای سر کودک بایستیم و بگوییم: برخیز فرزندم، کجات درد گرفت؟ بیا ببینیم چقدر آسیب دیده؟ باید برایش فکری کنیم. به نظرت چه شد که افتادی؟ این افتادن غیر از درد حسنی هم دارد؟ چه کار باید بکنیم تا خوبیهاش بیشتر شود؟
کودکی که در چنین شرایطی برمی روید از نمره ی کم نمی ترسد، تحلیلش میکند تا راه بهتری بیابد. چنین فرزندی در دوست یابی و عاشقی اهل پرواست از #وقتش خبرهایی دارد. آهستگی میداند. و با تمام اینها اگر شکست خورد مینشیند مرور میکند ریشه می یابد دست به زانو مینهد و یا الله میگوید و راه می افتد چون او میداند به قول تنها #علی_عالی آمده است که بماند..
سبب یادداشت بالا صرفا یاد برخی اسمهایی بود که در چهل سال گذشته هیاهوها راه انداخت میان ملت #جوگیر و چندی بعد فراموش شده. فراموشی قطعا هدیه ی اهریمن است برای انداختن انسان در #مدار_صفر_درجه. فراموشی مجالی است برای بازسازی گناه و تباهی اگر جامعه بتواند پدیده ای را بشناسد و مثلا ویرانگری آن را دریابد میبرد میگذاردش در همان قفسه های شناختی وگرنه، نه اینکه طبق قوانین هستی چیزی نابود نمیشود، هیچ پدیده ی شومی هم فراموش نخواهد شد، او در کمین منتظر است و فرصتی میجوید که باز ما را شکار کند.
در ذیل برخی حوادث و اسامی را یادآوری میکنم که حالا برای بسیاری از ما روزگاری حتا بیشتر از واقعیتشان دردناک بوده و اکنون هیچ دردی ندارند..
#رضا_شاه #ساواک #محمدرضاشاه #برادران_رضایی #چیتگر #اوین #سیاهکل #سینما_رکس #خلخالی #حاج_عمران #سردشت #کربلای_چهار #حلبچه #۵۹۸ #قتلهای_زنجیره_ای #سعیدان_امامی #مرتضوی #حنایی #عسگر #حجاریان #توقیف_فله_ای_مطبوعات #دهنمکی #انصارحزب_الله #تعدیل_اقتصادی #رفیق_دوست #اژه_ای #کرباسچی #زنجانی #دکل_نفتی #هزارمیلیارد_ دلار_درآمد #۷۸ #۸۸ #۹۸
#نجفی_استاد #شهرداری_قالیباف #بم #رودبار_منجیل #سانچی #پلاسکو و.. بس است دیگر..
الحمد لله اولا و آخرا
#دکتر_محسن_یارمحمدی
همیشه جویای معرفت و محبت
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
شک نکنید که یکی از کلیدی ترین مفاهیم زندگی رو به رشد، زندگی رو به کامیابی و رستگاری بی شک #ذکر است. ویکی از معایب بزرگ انسان ایرانی و جامعه ی ایرانی #فراموشی است.
ذکر و یاد خوبیها یا بدیها، پیروزی ها یا شکست ها، معایب یا محاسن.. زندگی شخصی و اجتماعی، معجزه ی بزرگی در پی دارد. معجزه ای که تلاش برای سد کردن و جلوگیری از تکرار کاستیها و شکستهاست. و نیرو گرفتن و مجال دادن به پیروزی ها و نیکی هاست..
در مقام یک همیشه جستجوگر هیچ یک از دوستان و همسفرانم به یاد ندارند که بدیشان گفته باشم چیزی را #فراموش کنند. ناکامی های عاطفی، شکستهای کاری، از دست دادن ها و... در تمام این موارد گفته ام موضوع را به یاد بیاور سعی کن تمام ابعادش را، دلایلش را و نتایجش را بشناسی وقتی شناختی در موزه ی وجودت جای مناسبش را پیدا کن نشانی اش را به خاطر بسپار و گهگاه به ضرورت یا از سر #ذکر یادش کن.. فقط در چنین صورتی است که تو به #صلح رسیده ای، تنها در چنین حالتی است که خر در پا یا سنگریزه در کفش طی طریق نخواهی کرد، کاری که بی شک از بدترین عذابهای دوزخ است.
آری این تنها راه ساختن خویش و جامعه ی خویش است، انسان بی حافظه انسان بی موزه، انسان بی طبقه بندی شناختی.. تمام عمر در #مدار_صفر_درجه خواهد چرخید و در حالیکه اغلب مردم جهان چهار فصل خدا را تجربه میکنند و رنگارنگی حیات را میچشند، او اسیر سرد و یخزده ی برفهای نارویاست.
جامعه ی فراموشکار نیز جهنمی است که نتوانسته خود را به #چرخه ی طبیعی هستی برساند و در مدار صفر صرفا دور خویش میچرخد.
متاسفانه نسخه ی #فراموشش_کن از کودکی برای فرزندان ایران تجویز میشود آنگاه که کودک زمین میخورد حواسش را پرت میکنیم از درد تا بعدها آوار دردها او را له کند..
حال آنکه باید بالای سر کودک بایستیم و بگوییم: برخیز فرزندم، کجات درد گرفت؟ بیا ببینیم چقدر آسیب دیده؟ باید برایش فکری کنیم. به نظرت چه شد که افتادی؟ این افتادن غیر از درد حسنی هم دارد؟ چه کار باید بکنیم تا خوبیهاش بیشتر شود؟
کودکی که در چنین شرایطی برمی روید از نمره ی کم نمی ترسد، تحلیلش میکند تا راه بهتری بیابد. چنین فرزندی در دوست یابی و عاشقی اهل پرواست از #وقتش خبرهایی دارد. آهستگی میداند. و با تمام اینها اگر شکست خورد مینشیند مرور میکند ریشه می یابد دست به زانو مینهد و یا الله میگوید و راه می افتد چون او میداند به قول تنها #علی_عالی آمده است که بماند..
سبب یادداشت بالا صرفا یاد برخی اسمهایی بود که در چهل سال گذشته هیاهوها راه انداخت میان ملت #جوگیر و چندی بعد فراموش شده. فراموشی قطعا هدیه ی اهریمن است برای انداختن انسان در #مدار_صفر_درجه. فراموشی مجالی است برای بازسازی گناه و تباهی اگر جامعه بتواند پدیده ای را بشناسد و مثلا ویرانگری آن را دریابد میبرد میگذاردش در همان قفسه های شناختی وگرنه، نه اینکه طبق قوانین هستی چیزی نابود نمیشود، هیچ پدیده ی شومی هم فراموش نخواهد شد، او در کمین منتظر است و فرصتی میجوید که باز ما را شکار کند.
در ذیل برخی حوادث و اسامی را یادآوری میکنم که حالا برای بسیاری از ما روزگاری حتا بیشتر از واقعیتشان دردناک بوده و اکنون هیچ دردی ندارند..
#رضا_شاه #ساواک #محمدرضاشاه #برادران_رضایی #چیتگر #اوین #سیاهکل #سینما_رکس #خلخالی #حاج_عمران #سردشت #کربلای_چهار #حلبچه #۵۹۸ #قتلهای_زنجیره_ای #سعیدان_امامی #مرتضوی #حنایی #عسگر #حجاریان #توقیف_فله_ای_مطبوعات #دهنمکی #انصارحزب_الله #تعدیل_اقتصادی #رفیق_دوست #اژه_ای #کرباسچی #زنجانی #دکل_نفتی #هزارمیلیارد_ دلار_درآمد #۷۸ #۸۸ #۹۸
#نجفی_استاد #شهرداری_قالیباف #بم #رودبار_منجیل #سانچی #پلاسکو و.. بس است دیگر..
الحمد لله اولا و آخرا
#دکتر_محسن_یارمحمدی
همیشه جویای معرفت و محبت
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشتهای_پریشانی
#ناخوش_احوالی_همه_گیر_ایرانیان
در کشوری دیگر زاده نشده ام، در سرزمینی دگر نزیسته ام و نبالیده ام. من زاده و پرورده ی همین خاکم...
با همهی عظمتها و بزرگیهای مردمان و تاریخش و در کنار همهی کاستیها و حقارتهاشان ..
اما میدانم انسان، این موجود همیشه غریب، علیرغم تفاوتهایش در طول زمان و مکان، مشابهتهایی عجیب دارد و این را بسیار شنیدهام از رفتگان و ماندگان در فرنگ و ینگه دنیا که بسیار گاه، چیزهایی میبینند در آن ولایات و ایالات، که میبردشان به پایینترین ادوار تاریخی/جغرافیایی و فرهنگی همین کشور ما،ایران.
پس ممکن است این سخنان شرح حال بسیاری از مردم جهان نیز باشد.
از کودکی همانند بسیاری از همنسلانم #ایران جان جانانم شد و #ای_ایران.. سرودی که قبل از «شد جمهوری اسلامی به پا»... حفظش کرده بودم.
از دین و مذهب و شعائر و ظواهرش هم لازم نیست که بگویم چرا که میدانم ما ایرانیان همیشه قائل به #مینویی_معنوی بوده ایم و خود را از نخستین پگاه هم_پیمان ِ #مهر پنداشتهایم ...
#مهرپرستی از همان آغاز ِ اسطوره از همان «تاریخ روح» شروع ِ توحید بوده است و بعدها پس از چندهزار سال تاریخ ِ تن، ما ایرانیان آن را در #علی یافته ایم...
بدین قرار از نظر من در تاریخ ِ روحی ما ایرانیان، حضور اسلام انفکاک نبوده است تداوم بوده. و در عرصهی حضور تدوامی طبیعی، قانون مند و دارای اسباب و علل. چنانکه اکنونمان محصول تمام تاثیرات و تاثراتی است که در بستر زمان پدید آمده.
نمی دانم کجای تاریخ حال این ملت خوب بوده است!؟ دست کم یکی دو دهه یا چند سالی؟
اما تا آنجا که می خوانم و میدانم دست کم حال #اهل_فضل_و_دانش هیچوقت خوب نبوده مگر لحظاتی #کلمح_البصر ..
مردم هم بنا به #موقعیتشان و بهره مندی از دانش و فضل بیش و کم خوشحال یا ناخوش احوال بوده اند..
اما این در چند دهه ی اخیر، دیگر ناخوش احوالی به سراغ تک تک افراد این سرزمین آمده است . کانه مفصل مشترک اکثریت مردم ایران ، و منطقه نیز ، این حال خراب و دردهای پیاپی است یک همهگیری در عرصه ی روح و روان یک افسردهگی دسته جمعی مثل روایتی که گاه از نهنگها به دست میهند.
و من دقیقا برای شرح حال امروزیمان واژهی #فروپاشی را به کار میبرم .
این مردم در زیر هزاران هزار بار درد و جهل و ندانم کاری و فرصت طلبی و... دیگر خرد شده اند و این را در گفتار و کردار اکثریت به وضوح میتوان دید..
در ذهن اسطوره ایام یاد روزگاری می افتم که تمامی دیوان بند گسسته بودند و ایران را پرکرده بودند و جایی در سرزمین فرشتگان برای آنهمه فریشته باقی نگذارده بودند تا صدای بالشان حتی به گوش کر #هرودت هم برسد.
خشم و آز و دروج و رشک و اپوش و جهی و خنئه ای و... همه و همه در تاخت و تازند و تیر یا تشتر و مهر و سروش و رشن و وهومنه و اردیسور آناهیتا و سپنتار_إرمئیتی و امرتات و هورتات و... و تمامی ایزدان و ایزد بانوان ( یادتان باشد ایزد معناش خدا نیست ایزد یعنی چیزی و کسی که قابل ستایش است و برایش سرود میخوانند) به کنج درد بیمار بی تیمارند . و «خونیرثبامی» از شش جهت در تنگنایی غیرقابل تحمل افتاده است.
حرفم خواندن آیهی نحوست نومیدی نیست و ویرانی. اتفاقا ما ایرانیان باور داریم سیاهی به حد اعلی برسد ، سپیدی رخ خواهد نمود و چشمه ی جوشان آب زندگی در سیاه ترین تاریکی ها در انتظار است.
از حضرت رسالت هم شنیده ایم که چون بیمار میشد خطاب به بیماری میگفت: «نیرومند شو شدت بگیر که چون شدید شوی به فرج رسی.»
اتفاقا حرفم این است کمتر پیش آمده ملتی اینچنین در #ویرانی به اشتراکی حداکثریتی رسیده باشند. آلمان پس از جنگ دوم فراگیر چنین بوده... حال در ادامه ی سیر تاریخی خویش رسیده ایم به ویران ترین احوال..
اگر این حال بد مورد تایید بسیاران باشد و دردش استخوان اکثریت را بهدرد آورد قطعا همه کاری خواهیم کرد کاری واحد و آن گریز از تاریکی است.
یادتان باشد انسانها در همه جای جهان خمیرمایه ای یکسان دارند که گاه در برابر یک واقعه ی واحد ، کاری واحد میکنند. ما ایرانیان که جای خود داریم. قرنهاست زیر همین سقف کبود برای فرزندانمان آغاز را چنین زمزمه کرده ایم: یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود غیر از خدای مهربون هیشکی نبود...
#محسن_یارمحمدی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#ناخوش_احوالی_همه_گیر_ایرانیان
در کشوری دیگر زاده نشده ام، در سرزمینی دگر نزیسته ام و نبالیده ام. من زاده و پرورده ی همین خاکم...
با همهی عظمتها و بزرگیهای مردمان و تاریخش و در کنار همهی کاستیها و حقارتهاشان ..
اما میدانم انسان، این موجود همیشه غریب، علیرغم تفاوتهایش در طول زمان و مکان، مشابهتهایی عجیب دارد و این را بسیار شنیدهام از رفتگان و ماندگان در فرنگ و ینگه دنیا که بسیار گاه، چیزهایی میبینند در آن ولایات و ایالات، که میبردشان به پایینترین ادوار تاریخی/جغرافیایی و فرهنگی همین کشور ما،ایران.
پس ممکن است این سخنان شرح حال بسیاری از مردم جهان نیز باشد.
از کودکی همانند بسیاری از همنسلانم #ایران جان جانانم شد و #ای_ایران.. سرودی که قبل از «شد جمهوری اسلامی به پا»... حفظش کرده بودم.
از دین و مذهب و شعائر و ظواهرش هم لازم نیست که بگویم چرا که میدانم ما ایرانیان همیشه قائل به #مینویی_معنوی بوده ایم و خود را از نخستین پگاه هم_پیمان ِ #مهر پنداشتهایم ...
#مهرپرستی از همان آغاز ِ اسطوره از همان «تاریخ روح» شروع ِ توحید بوده است و بعدها پس از چندهزار سال تاریخ ِ تن، ما ایرانیان آن را در #علی یافته ایم...
بدین قرار از نظر من در تاریخ ِ روحی ما ایرانیان، حضور اسلام انفکاک نبوده است تداوم بوده. و در عرصهی حضور تدوامی طبیعی، قانون مند و دارای اسباب و علل. چنانکه اکنونمان محصول تمام تاثیرات و تاثراتی است که در بستر زمان پدید آمده.
نمی دانم کجای تاریخ حال این ملت خوب بوده است!؟ دست کم یکی دو دهه یا چند سالی؟
اما تا آنجا که می خوانم و میدانم دست کم حال #اهل_فضل_و_دانش هیچوقت خوب نبوده مگر لحظاتی #کلمح_البصر ..
مردم هم بنا به #موقعیتشان و بهره مندی از دانش و فضل بیش و کم خوشحال یا ناخوش احوال بوده اند..
اما این در چند دهه ی اخیر، دیگر ناخوش احوالی به سراغ تک تک افراد این سرزمین آمده است . کانه مفصل مشترک اکثریت مردم ایران ، و منطقه نیز ، این حال خراب و دردهای پیاپی است یک همهگیری در عرصه ی روح و روان یک افسردهگی دسته جمعی مثل روایتی که گاه از نهنگها به دست میهند.
و من دقیقا برای شرح حال امروزیمان واژهی #فروپاشی را به کار میبرم .
این مردم در زیر هزاران هزار بار درد و جهل و ندانم کاری و فرصت طلبی و... دیگر خرد شده اند و این را در گفتار و کردار اکثریت به وضوح میتوان دید..
در ذهن اسطوره ایام یاد روزگاری می افتم که تمامی دیوان بند گسسته بودند و ایران را پرکرده بودند و جایی در سرزمین فرشتگان برای آنهمه فریشته باقی نگذارده بودند تا صدای بالشان حتی به گوش کر #هرودت هم برسد.
خشم و آز و دروج و رشک و اپوش و جهی و خنئه ای و... همه و همه در تاخت و تازند و تیر یا تشتر و مهر و سروش و رشن و وهومنه و اردیسور آناهیتا و سپنتار_إرمئیتی و امرتات و هورتات و... و تمامی ایزدان و ایزد بانوان ( یادتان باشد ایزد معناش خدا نیست ایزد یعنی چیزی و کسی که قابل ستایش است و برایش سرود میخوانند) به کنج درد بیمار بی تیمارند . و «خونیرثبامی» از شش جهت در تنگنایی غیرقابل تحمل افتاده است.
حرفم خواندن آیهی نحوست نومیدی نیست و ویرانی. اتفاقا ما ایرانیان باور داریم سیاهی به حد اعلی برسد ، سپیدی رخ خواهد نمود و چشمه ی جوشان آب زندگی در سیاه ترین تاریکی ها در انتظار است.
از حضرت رسالت هم شنیده ایم که چون بیمار میشد خطاب به بیماری میگفت: «نیرومند شو شدت بگیر که چون شدید شوی به فرج رسی.»
اتفاقا حرفم این است کمتر پیش آمده ملتی اینچنین در #ویرانی به اشتراکی حداکثریتی رسیده باشند. آلمان پس از جنگ دوم فراگیر چنین بوده... حال در ادامه ی سیر تاریخی خویش رسیده ایم به ویران ترین احوال..
اگر این حال بد مورد تایید بسیاران باشد و دردش استخوان اکثریت را بهدرد آورد قطعا همه کاری خواهیم کرد کاری واحد و آن گریز از تاریکی است.
یادتان باشد انسانها در همه جای جهان خمیرمایه ای یکسان دارند که گاه در برابر یک واقعه ی واحد ، کاری واحد میکنند. ما ایرانیان که جای خود داریم. قرنهاست زیر همین سقف کبود برای فرزندانمان آغاز را چنین زمزمه کرده ایم: یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود غیر از خدای مهربون هیشکی نبود...
#محسن_یارمحمدی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادستان
دهه ی شصت کودکی و نوجوانی من بود. وقتی با دو سه دهه ی بعد مقایسه اش میکنم میبینم علیرغم غبارآلودگی و خون رنگی و صدای شکستن ها و گسستن ها و... مجالی داشت برای کارهایی که بعدها فرادستان تمامت طلب مجال پیدایش همان کارها را ندادند.
این دهه در واقع شروع انسدادی بود که کم کمک فراگیرش کردند و اکنون به برکت این نیم بند فضای مجازی البته به ریپ_زدن افتاده است.
یکی از ویژه ترین یادهایم این بود که با چشم نیمه باز مقهور #فاستوس بودم و بازی بی نظیر #استاد_پرویز_پورحسینی کسی که بعدا در #باشو_غریبه_ی_کوچک فقط با یک سکانس کاری کرد که اهل سینما به احترامش همیشه ایستادند.
بعدها وقتی به حکم تقدیر نیک الهی با استاد #علی_عمرانی شاهنامه را نمایشی میکردم وقتی او با حسرت و احترام ازاین بازی شگفت یادکرد بسیار خوشحال تر شدم که غریزه ام اغلب درست کار می کند.
حال و در سخت ترین سالهای تاریک ایران #پرویز_پورحسینی این آقای (جنتلمن) سینمای ایران رفته است و من آهی میکشم اما به پاس سربلندی،متانت، ادب، حرفه ای گری و..او به پا می ایستم.رفتاری که دراین روزگار کیمیاست اما نوادری چون او داشتند و دارند..
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
دهه ی شصت کودکی و نوجوانی من بود. وقتی با دو سه دهه ی بعد مقایسه اش میکنم میبینم علیرغم غبارآلودگی و خون رنگی و صدای شکستن ها و گسستن ها و... مجالی داشت برای کارهایی که بعدها فرادستان تمامت طلب مجال پیدایش همان کارها را ندادند.
این دهه در واقع شروع انسدادی بود که کم کمک فراگیرش کردند و اکنون به برکت این نیم بند فضای مجازی البته به ریپ_زدن افتاده است.
یکی از ویژه ترین یادهایم این بود که با چشم نیمه باز مقهور #فاستوس بودم و بازی بی نظیر #استاد_پرویز_پورحسینی کسی که بعدا در #باشو_غریبه_ی_کوچک فقط با یک سکانس کاری کرد که اهل سینما به احترامش همیشه ایستادند.
بعدها وقتی به حکم تقدیر نیک الهی با استاد #علی_عمرانی شاهنامه را نمایشی میکردم وقتی او با حسرت و احترام ازاین بازی شگفت یادکرد بسیار خوشحال تر شدم که غریزه ام اغلب درست کار می کند.
حال و در سخت ترین سالهای تاریک ایران #پرویز_پورحسینی این آقای (جنتلمن) سینمای ایران رفته است و من آهی میکشم اما به پاس سربلندی،متانت، ادب، حرفه ای گری و..او به پا می ایستم.رفتاری که دراین روزگار کیمیاست اما نوادری چون او داشتند و دارند..
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشتهای_پریشانی
#امر_اخلاقی و #ضرورت_بازتعریف_گناه
در #شب_یلدا یاد #حافظ ایران و قرآن پررنگ تر میشود
وچرا از میان اینهمه #معرفت_اندیش اهل سخن حافظ چنین جایگاه و پایگاهی یافته در #شب_یلدا؟ نه که پیش از او نیز هزاران سال مردم ایران در این شب بیدار می مانده اند؟ خب آنوقتها چه می خوانده اند؟
- حافظ؟
و کی و کی وچرا؟احساس کرد که #حافظ میتواندو باید، دراین شب همراه روح و روان انسان ایرانی باشد؟
و آیا این آمدن و ماندن در سفره ی آفتاب به سبب #مهرپرستی حافظ نبوده است؟
و اگر هست و حافظ #قاف_شدن انسان ایرانی است، #چگونه_میتوان_حافظ_شد؟
حافظ قرآن و ایران، نگهبان این آتش اهورایی؟
چرا این دو را کنار هم می آورم و حتا یکی میدانم دلایلش فراوان است بگذارید یکیش را ازقول خود حافظ بگویم:
زحافظان جهان کس چو بنده جمع نکرد
لطایف حکمی با نکات قرآنی
من لطایف حکمی را همان #حکمت_خسروانی میدانم و همان گنجینه ی ساخته شده ی انسان ایرانی در طول اعصار و نکات قرآنی همان پرتوهای جان بخش وحیانی است که قرنهاست معرفت انسان ایرانی با آن آشناست و از او بهره برده و به او بهره رسانده. و به این قرار حافظ #مجتمع و مجتمع لطایف حکمی با نکات قرآنی است
اما این نابغه ی بی نظیر قرون چه کارها کرده که شده #قاف_شدن_انسان_ایرانی؟! در همین غزل_قصیده ی مغفول میگوید:
ز دلبری نتوان لاف زد به آسانی
هزار نکته درین کار هست تا دانی
و از نظر من یکی ازاین نکات اصلی #بازتعریف_گناه است
در سخنان حافظ قراین بسیار هست که اثبات کند امر اخلاقی بی برو برگرد امری درونی است یعنی محک انجام شر و خیر یا وجدانی است یا اگر نباشد دیگر نیست
انسان اخلاقی در اوج اخلاقی شدن،از #اختیار تهی میشود او تمام مسیر را قدم به قدم اختیار کرده تا به بی اختیاری برسد.اختیار هنگامی معنا دارد که انتخاب هست و انتخاب #نخبه_گزینی است، #دو است و انسان اخلاقی نهایتا باید به #یک برسد. او هنگامی که در معرض دو چیز واقع بشود بطور خودکار و به طرزی دردناک هیچ چاره ای جز همان یک ندارد او هرگز در آن لحظه به چیز دیگری نمی اندیشد جز همان که وجدان می گوید و کلمه ی وجدان را بکار بردم تا این انسان را عریان کنم از هرچه فکر و تدبر و انتخاب
اگر کیف پول کسی در خیابان بیفتد انسان اخلاقی درست مثل نفس کشیدن و اینکه چشم ببیند فریاد خواهد زد آقا ، خانم کیفتان. این انسان در پس چراغ قرمز بی تاب نیست. دیدن مساوی اجرای طبیعی حکم است و..
اینها از کجاست؟
مباش در پی آزار و هرچه خواهی کن
که در طریقت ما غیر ازین گناهی نیست
در طریق مهر فقط یک گناه وجود دارد؛ #آزار
مباش امر است. امری که اگر نهادینه نشده باشد هرگز اجرا نخواهد شد. درپی ، اشارتی است به قصدی و عمدی بودن کار که نشان از اختیار ، انتخاب و بودن تدبیر و تدبر و برنامه دارد . گویا حافظ نمی تواندنفی کند که آری انسان به سبب انسان بودنش و اهل نسیان بودنش ممکن است سهوا آزاری ایجاد کند به همین دلیل گفت :مباش در پی.. دنبال آزار مرو یعنی آن را به دلیل و مدرک راهرو نباش دستگاه مردم آزاری و نظام انسان خواری راه مینداز ما انسانها به سبب نقص ذاتی آزار رسان هستیم تو این کار را مستند نکن پرونده سازی نکن.( رفتار ترویج شده توسط حاکمان) وحتا اگر نادانسته آزار رساندی به مجرد متوجه شدن( انسان سالم متوجه میشود) آن را متوقف کن که در صورت ادامه دادن بیمار خواهی بود
آری جمله دوم امری است #مطلق
هرچه خواهی کن
به گمانم چنین امری در طول زندگی بشر کم مانندست.حافظ مجوزی میدهد #علی_الاطلاق، رهیده از قیدی و بندی.
اما نکته اینجاست حتا اگر به هزار تدبیر و تدبر عملت منجر به آزار غیر نشود پای خودت نیز در میان است. چرا که نگفت به دیگران آزار مرسان آنجا هم مطلق گفت: به چاره سازی و چاره گری دنبال آزار نباش و این آزار مطلق است در حق خویش است و دیگران
بماند که فرهنگ معرفتی ما ایرانیان این خود و دیگری را یکی می داند. یعنی آزار خویش آزار انسان است و انسان پیکره ای واحد است که هرجایش ضربه بخورد دگر عضوها را نماند قرار..
ببینید در این بازتعریف گناه نه نظربازی و معشوقه پرستی گناه است نه شراب نوشی:
چهل سال رنج و غصه کشیدیم و عاقبت
تدبیر ما به دست شراب و ساله بود
می دوساله و محبوب چارده ساله
همین بس است مرا صحبت صغیر و کبیر
حاش لله که نی ام معتقد طاعت خویش
اینقدر هست که گه گه قدحی می نوشم
اما نماز با ریا ، اوقاف با شبهه ، عبادت جهت دار جذاب مال و کار و.. گناه است:
باده نوشی که در او روی و ریایی نبود
بهتر از زهد فروشی که دراو روی و ریاست
بیا که خرقه ی من گرچه رهن میکده هاست
زمال وقف نبینی به نام من درمی
ای کبک خوش خرام کجا می روی بمان
غره مشو که گربه ی زاهد نماز کرد
آری حافظ جمع کننده ی لطایف حکمی و نکات قرآنی میگوید: گناه یعنی آزار رساندن آنهم عامدانه و انسانی که بالقوه و بعدا بالفعل رسیده به جایی که امر اخلاقی را به صورت👇👇👇
#امر_اخلاقی و #ضرورت_بازتعریف_گناه
در #شب_یلدا یاد #حافظ ایران و قرآن پررنگ تر میشود
وچرا از میان اینهمه #معرفت_اندیش اهل سخن حافظ چنین جایگاه و پایگاهی یافته در #شب_یلدا؟ نه که پیش از او نیز هزاران سال مردم ایران در این شب بیدار می مانده اند؟ خب آنوقتها چه می خوانده اند؟
- حافظ؟
و کی و کی وچرا؟احساس کرد که #حافظ میتواندو باید، دراین شب همراه روح و روان انسان ایرانی باشد؟
و آیا این آمدن و ماندن در سفره ی آفتاب به سبب #مهرپرستی حافظ نبوده است؟
و اگر هست و حافظ #قاف_شدن انسان ایرانی است، #چگونه_میتوان_حافظ_شد؟
حافظ قرآن و ایران، نگهبان این آتش اهورایی؟
چرا این دو را کنار هم می آورم و حتا یکی میدانم دلایلش فراوان است بگذارید یکیش را ازقول خود حافظ بگویم:
زحافظان جهان کس چو بنده جمع نکرد
لطایف حکمی با نکات قرآنی
من لطایف حکمی را همان #حکمت_خسروانی میدانم و همان گنجینه ی ساخته شده ی انسان ایرانی در طول اعصار و نکات قرآنی همان پرتوهای جان بخش وحیانی است که قرنهاست معرفت انسان ایرانی با آن آشناست و از او بهره برده و به او بهره رسانده. و به این قرار حافظ #مجتمع و مجتمع لطایف حکمی با نکات قرآنی است
اما این نابغه ی بی نظیر قرون چه کارها کرده که شده #قاف_شدن_انسان_ایرانی؟! در همین غزل_قصیده ی مغفول میگوید:
ز دلبری نتوان لاف زد به آسانی
هزار نکته درین کار هست تا دانی
و از نظر من یکی ازاین نکات اصلی #بازتعریف_گناه است
در سخنان حافظ قراین بسیار هست که اثبات کند امر اخلاقی بی برو برگرد امری درونی است یعنی محک انجام شر و خیر یا وجدانی است یا اگر نباشد دیگر نیست
انسان اخلاقی در اوج اخلاقی شدن،از #اختیار تهی میشود او تمام مسیر را قدم به قدم اختیار کرده تا به بی اختیاری برسد.اختیار هنگامی معنا دارد که انتخاب هست و انتخاب #نخبه_گزینی است، #دو است و انسان اخلاقی نهایتا باید به #یک برسد. او هنگامی که در معرض دو چیز واقع بشود بطور خودکار و به طرزی دردناک هیچ چاره ای جز همان یک ندارد او هرگز در آن لحظه به چیز دیگری نمی اندیشد جز همان که وجدان می گوید و کلمه ی وجدان را بکار بردم تا این انسان را عریان کنم از هرچه فکر و تدبر و انتخاب
اگر کیف پول کسی در خیابان بیفتد انسان اخلاقی درست مثل نفس کشیدن و اینکه چشم ببیند فریاد خواهد زد آقا ، خانم کیفتان. این انسان در پس چراغ قرمز بی تاب نیست. دیدن مساوی اجرای طبیعی حکم است و..
اینها از کجاست؟
مباش در پی آزار و هرچه خواهی کن
که در طریقت ما غیر ازین گناهی نیست
در طریق مهر فقط یک گناه وجود دارد؛ #آزار
مباش امر است. امری که اگر نهادینه نشده باشد هرگز اجرا نخواهد شد. درپی ، اشارتی است به قصدی و عمدی بودن کار که نشان از اختیار ، انتخاب و بودن تدبیر و تدبر و برنامه دارد . گویا حافظ نمی تواندنفی کند که آری انسان به سبب انسان بودنش و اهل نسیان بودنش ممکن است سهوا آزاری ایجاد کند به همین دلیل گفت :مباش در پی.. دنبال آزار مرو یعنی آن را به دلیل و مدرک راهرو نباش دستگاه مردم آزاری و نظام انسان خواری راه مینداز ما انسانها به سبب نقص ذاتی آزار رسان هستیم تو این کار را مستند نکن پرونده سازی نکن.( رفتار ترویج شده توسط حاکمان) وحتا اگر نادانسته آزار رساندی به مجرد متوجه شدن( انسان سالم متوجه میشود) آن را متوقف کن که در صورت ادامه دادن بیمار خواهی بود
آری جمله دوم امری است #مطلق
هرچه خواهی کن
به گمانم چنین امری در طول زندگی بشر کم مانندست.حافظ مجوزی میدهد #علی_الاطلاق، رهیده از قیدی و بندی.
اما نکته اینجاست حتا اگر به هزار تدبیر و تدبر عملت منجر به آزار غیر نشود پای خودت نیز در میان است. چرا که نگفت به دیگران آزار مرسان آنجا هم مطلق گفت: به چاره سازی و چاره گری دنبال آزار نباش و این آزار مطلق است در حق خویش است و دیگران
بماند که فرهنگ معرفتی ما ایرانیان این خود و دیگری را یکی می داند. یعنی آزار خویش آزار انسان است و انسان پیکره ای واحد است که هرجایش ضربه بخورد دگر عضوها را نماند قرار..
ببینید در این بازتعریف گناه نه نظربازی و معشوقه پرستی گناه است نه شراب نوشی:
چهل سال رنج و غصه کشیدیم و عاقبت
تدبیر ما به دست شراب و ساله بود
می دوساله و محبوب چارده ساله
همین بس است مرا صحبت صغیر و کبیر
حاش لله که نی ام معتقد طاعت خویش
اینقدر هست که گه گه قدحی می نوشم
اما نماز با ریا ، اوقاف با شبهه ، عبادت جهت دار جذاب مال و کار و.. گناه است:
باده نوشی که در او روی و ریایی نبود
بهتر از زهد فروشی که دراو روی و ریاست
بیا که خرقه ی من گرچه رهن میکده هاست
زمال وقف نبینی به نام من درمی
ای کبک خوش خرام کجا می روی بمان
غره مشو که گربه ی زاهد نماز کرد
آری حافظ جمع کننده ی لطایف حکمی و نکات قرآنی میگوید: گناه یعنی آزار رساندن آنهم عامدانه و انسانی که بالقوه و بعدا بالفعل رسیده به جایی که امر اخلاقی را به صورت👇👇👇
Zakhme Zaboon ~ Takmusics.IR
Mohsen Chavoshi ~ Takmusics.IR
#حزن_ستان
#داریوش_مهرجویی بزرگ است بزرگ ...
وقتی #بهرام_رادان #سیمرغ_شکستنی جشنواره ی حکومتی را بر زمین گذاشت در چند ثانیه بزرگ شد بزرگ و...
#محسن_چاووشی هم عجیب است و غریب و مه آلود و مه برای من بزرگ است ..
حتما #علی_سنتوری را ببینید یکی دیگر از هزاران هزار #قربانی این سالهای پر از درد و مصیبت و ماتم...
سالهایی که برای اقلیتی دوزخمنش بهشت است و برای اکثریتی تشنهی یک زندهگی ساده و آرام دوزخ ...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#داریوش_مهرجویی بزرگ است بزرگ ...
وقتی #بهرام_رادان #سیمرغ_شکستنی جشنواره ی حکومتی را بر زمین گذاشت در چند ثانیه بزرگ شد بزرگ و...
#محسن_چاووشی هم عجیب است و غریب و مه آلود و مه برای من بزرگ است ..
حتما #علی_سنتوری را ببینید یکی دیگر از هزاران هزار #قربانی این سالهای پر از درد و مصیبت و ماتم...
سالهایی که برای اقلیتی دوزخمنش بهشت است و برای اکثریتی تشنهی یک زندهگی ساده و آرام دوزخ ...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#فسادستان
نخست بگویم سرود ملی آن است که یک ملت میسازد و می خواند نه دستگاه رسمی حاکمه.
در زمان پهلوی سرود ملی #ای_ایران بود نه سرود پرچم یا شاهنشه ایران ما .. بعد از پهلوی ها هم سرود ملی نه « شد جمهوری اسلامی به پا / که هم دین دهد هم دنیا به ما.. بود که از قضا هر دو را گرفت و نه این آخری که به گمانم تعداد حفظ کنندگانش کمتر از #ای_ایران است.
توجه کنید به پخش ۲۴ ساعتی اش از بوق های رسمی و تکرارش در مدارس و..
با اینحال #علی_رهبری ( رهبر ارکستر سمفونی با بیش از ۱۲۰اجرای معتبر جهانی) بارها گفته این سرود و موسیقی کاوری است از سرود ملی کره و از آنسو سفلگان بی خبر از هنر و کر و کوران انداخته لنگر گفته اند نمی فهمیم کسانی که از شباهت می گویند چه میگویند ؟!
شما فقط موسیقی سرود ملی کره را بشنوید و قضاوت کنید.
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
نخست بگویم سرود ملی آن است که یک ملت میسازد و می خواند نه دستگاه رسمی حاکمه.
در زمان پهلوی سرود ملی #ای_ایران بود نه سرود پرچم یا شاهنشه ایران ما .. بعد از پهلوی ها هم سرود ملی نه « شد جمهوری اسلامی به پا / که هم دین دهد هم دنیا به ما.. بود که از قضا هر دو را گرفت و نه این آخری که به گمانم تعداد حفظ کنندگانش کمتر از #ای_ایران است.
توجه کنید به پخش ۲۴ ساعتی اش از بوق های رسمی و تکرارش در مدارس و..
با اینحال #علی_رهبری ( رهبر ارکستر سمفونی با بیش از ۱۲۰اجرای معتبر جهانی) بارها گفته این سرود و موسیقی کاوری است از سرود ملی کره و از آنسو سفلگان بی خبر از هنر و کر و کوران انداخته لنگر گفته اند نمی فهمیم کسانی که از شباهت می گویند چه میگویند ؟!
شما فقط موسیقی سرود ملی کره را بشنوید و قضاوت کنید.
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from اتچ بات
#دوشنبه_های_سینما
#دایره_ی_مینا
فرض کنید این روزها کسی دوربینش را بردارد و همراه یک نیازمند #پیوندکلیه، برود در بیمارستانها و مراکز درمانی این روزها، سری هم بزند به کوچه پس کوچه های #دارو و... البته برود زیر پوست اینها..
به نظرتان چه قیامتی به پا خواهدشد؟!
تصورش نیز ویرانگر است بسیار..
حال بروید چهل و سه چهارسال پیش، جامعه ی ایرانی کاملا از #روستانشینی دارد کنده میشود اما #شهرنشین نشده بلکه #حاشیه_نشین شده (فکرکنید چهل سال بعد یک مجموعه ی ناپخته اسمش میشود #درحاشیه که اتفاقی؟!؟! به همان حوزه ی بهداشت سرک کشیده)
به هرحال دراین دوره ی انتقال و برزخ کشنده (از ده نشینی به حاشیه نشینی) طبق معمول عده ای #بچه_زرنگ پیدایشان میشود تا از خون_مردم خوری به نان و نوا برسند..
#موسی میرود تا پس از مدتی تعمق و دوری از قومش، قوانین نجات بخش را بیاورد او برادرش را مسول مهار قوم خود میکند اما در خلاء موسی #سامری سربرمیکشد و...میشود آنچه میشود..
کسی به #مهرجویی میگوید بیا شیراز تا وضع خون خری و خون فروشی مردم فقیر یا معتاد را نشانت بدهم #مهرجویی هنرمند و متعهد میرود و تکان میخورد..
در برگشت با #ساعدی حالا به دردمرده ی در غربت به خاک سپرده، گفتگو میکند و دومین فیلمنامه را براساس داستانی از او مینویسد. فیلمی ساخته میشود به نام #دایره_ی_ مینا با بازی انتظامی، فروزان، علی نصیریان سعید کنگرانی و..
۱۳۵۳ است اغلب متولیان پزشکی با فیلم مخالفند. فیلم توقیف میشود #پهلوی فیلم را میبیند با عصبانیت میگوید: این چه وضعی است سازنده را پیدا کنید اگر دروغ ساخته محاکمه شود اگر راست است مسولان توبیخ شوند که این چه اوضاع اسف باری است...
فیلم در خارج از کشور با استقبال روبرو میشود و سرانجام بعد از چهار سال در فروردین ۱۳۵۷ اکران میشود. اما طوفان انقلاب همان روستاییان حاشیه نشین شروع شده است. فیلم توقیف شده دیده نمیشود چنانکه بعدها بانوی مهرجویی سربریده میشود و #علی_سنتوری بی همانندش به مسلخ میرود...
#مهرجویی و آثارش را حتما دریابید...
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#دایره_ی_مینا
فرض کنید این روزها کسی دوربینش را بردارد و همراه یک نیازمند #پیوندکلیه، برود در بیمارستانها و مراکز درمانی این روزها، سری هم بزند به کوچه پس کوچه های #دارو و... البته برود زیر پوست اینها..
به نظرتان چه قیامتی به پا خواهدشد؟!
تصورش نیز ویرانگر است بسیار..
حال بروید چهل و سه چهارسال پیش، جامعه ی ایرانی کاملا از #روستانشینی دارد کنده میشود اما #شهرنشین نشده بلکه #حاشیه_نشین شده (فکرکنید چهل سال بعد یک مجموعه ی ناپخته اسمش میشود #درحاشیه که اتفاقی؟!؟! به همان حوزه ی بهداشت سرک کشیده)
به هرحال دراین دوره ی انتقال و برزخ کشنده (از ده نشینی به حاشیه نشینی) طبق معمول عده ای #بچه_زرنگ پیدایشان میشود تا از خون_مردم خوری به نان و نوا برسند..
#موسی میرود تا پس از مدتی تعمق و دوری از قومش، قوانین نجات بخش را بیاورد او برادرش را مسول مهار قوم خود میکند اما در خلاء موسی #سامری سربرمیکشد و...میشود آنچه میشود..
کسی به #مهرجویی میگوید بیا شیراز تا وضع خون خری و خون فروشی مردم فقیر یا معتاد را نشانت بدهم #مهرجویی هنرمند و متعهد میرود و تکان میخورد..
در برگشت با #ساعدی حالا به دردمرده ی در غربت به خاک سپرده، گفتگو میکند و دومین فیلمنامه را براساس داستانی از او مینویسد. فیلمی ساخته میشود به نام #دایره_ی_ مینا با بازی انتظامی، فروزان، علی نصیریان سعید کنگرانی و..
۱۳۵۳ است اغلب متولیان پزشکی با فیلم مخالفند. فیلم توقیف میشود #پهلوی فیلم را میبیند با عصبانیت میگوید: این چه وضعی است سازنده را پیدا کنید اگر دروغ ساخته محاکمه شود اگر راست است مسولان توبیخ شوند که این چه اوضاع اسف باری است...
فیلم در خارج از کشور با استقبال روبرو میشود و سرانجام بعد از چهار سال در فروردین ۱۳۵۷ اکران میشود. اما طوفان انقلاب همان روستاییان حاشیه نشین شروع شده است. فیلم توقیف شده دیده نمیشود چنانکه بعدها بانوی مهرجویی سربریده میشود و #علی_سنتوری بی همانندش به مسلخ میرود...
#مهرجویی و آثارش را حتما دریابید...
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
Telegram
attach 📎
TNHA MNSHYN
DLKSH
#نوای_جاودان
#بانو_دلکش
تنها منشین کلام از #معینی_کرمانشاهی آهنگساز #علی_تجویدی در #بیات_ترک
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#بانو_دلکش
تنها منشین کلام از #معینی_کرمانشاهی آهنگساز #علی_تجویدی در #بیات_ترک
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#درنگ_عربی
#علی_عکور
هذا التيه
لا ينتهي
بالعودة إلىٰ البيت.
------------------ ترجمه ؛
این سرگردانی
با بازگشت به خانه نیز
پایان نمییابد...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#علی_عکور
هذا التيه
لا ينتهي
بالعودة إلىٰ البيت.
------------------ ترجمه ؛
این سرگردانی
با بازگشت به خانه نیز
پایان نمییابد...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
...و همچنان #علی_تنهاست و #حسین_مظلوم
زلال زندگانی بی تو گرد مرگ میگیرد
و دل با هر تپش در غربت سرخ تو میمیرد
تو آن مظلوم جاویدی که بعد از مرگ خونینت
ابوسفیان برایت مجلس تحریم میگیرد...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
زلال زندگانی بی تو گرد مرگ میگیرد
و دل با هر تپش در غربت سرخ تو میمیرد
تو آن مظلوم جاویدی که بعد از مرگ خونینت
ابوسفیان برایت مجلس تحریم میگیرد...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#واگویههای_همیشه
- خوش به سعادتتون كه ميرين روضه،
جاتون وسط بهشته،ما كه دنيامون شده آخرت يزيد، كيه ما رو ببره روضه؟
آقا مجيد، تو رو چه به روضه؟! روضه خودتی، گريه كن نداری،وگرنه خودت مصيبتی،دلت كربلاس
#سوته_دلان #علی_حاتمی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
- خوش به سعادتتون كه ميرين روضه،
جاتون وسط بهشته،ما كه دنيامون شده آخرت يزيد، كيه ما رو ببره روضه؟
آقا مجيد، تو رو چه به روضه؟! روضه خودتی، گريه كن نداری،وگرنه خودت مصيبتی،دلت كربلاس
#سوته_دلان #علی_حاتمی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادستان
- نگاهی به سرودهی ماندگار #علی_اکبر_دهخدا👆
مسمط #یادآر پنج بند دارد که در هر بند چهار بیت با یک مصرع به بند بعدی میرسد. آوردن قافیههای دوگانه برای هر دو مصرع بندها موجب افزایش موسیقی شعر شده است. به کار بردن وزن مفعول و مفاعلن فعولن ( وزنی که نظامی لیلی و مجنون را در قالب آن سروده ) نیز موجب موسیقایی تر شدن مسمط شده است.
این وزن از قدیمی ترین اوزان شعر فارسی است ( خانلری قدمتش را به زبان پهلوی پیش از حمله ی تازیان میرساند) وزن در عین اینکه ریتمیک و شاد به نظر میرسد حزنی درونی دارد. به گمانم این دوگانهگی بیانگر امید و ناامیدی ، شادی و غم ، پیروزی و شکست و... توأمان است هرچند مفاهیم مندرج در شعر کفه ی امید را افزون کرده است.
یادمان باشد اسفند ۱۲۷۸ است. چند ماه قبل دیکتاتور زمان (محمدعلی میرزا) و عملههاش قتل عامی میان مخالفان برپاکرده اند از جمله دوستان دهخدا. بزرگانی با حربهی همیشهگی ضدیت با دین ، بابی و ازلی بودن و... کشته شده اند اما تلاش مشروطه خواهان برای کسب آزادی هنوز جاری است.
جملات گویا از زبان شهید راه آزادی است و مرغ سحر دهخدا یا هر آزادی خواهی است که در آستانه ی پایان شام ستم ایستاده است و به زعم شهید به پگاه عدالت و آزادی خواهد رسید.
این مرغ سحر به نظرم همان مرغی است که بیست سال بعد بهار از او میخواهد که ناله سرکند زیرا تلاشهای سالیان ایرانیان برای کسب آزادی در ۱۳۰۷ عملن به استبدادی دیگر رسیده است.
به هرحال، در بند اول امید به پایان یافتن شب ستم و طلوع خورشید امری قطعی است و ظهور یزدان در شکلی کامل تر اتفاق خواهد افتاد و اهریمن به بند کشیده خواهد شد. این بن مایه در اسطوره ی ضحاک و دربند شدنش وجود دارد و گفته ایم بدین معنا هم هست که بدی نابود شدنی نیست محدود شدنی است. ابلیس قدرت یا اهریمن تاریکی وجودش در جهانی با مختصات جهان ما، اصلن لازم است اما باید در بند باشد و محدود..
پس از اشاره ای به بن مایه های اساطیری ایران، نگاه به چنین مفاهیمی در اساطیر عبرانی ، عربانی میافتد.
یوسف برای دو همبندش تعبیر خواب میکند و به آنکه قرار است آزاد شود میگوید: در بزم شادی و آزادی از این اسیر دربند شب بیدار یادآر..
احتمالا این همان دو بندی است که دهخدا شب هنگام پس از خواب دیدن جهانگیرخان قشقایی سروده است بند سوم تکرار همان پیام امید بخش ظهور بهار و آغاز رشدها و شکوفایی هاست منتها در صحنه و با عناصری دیگر منتها مبارزان کشته شده نوگلان_پیشرسی هستند که در زمستان از بهار گفتند و خفتند. همان وارطان هایی که پنجاه شست سال بعد شاملو دربارهشان گفت:
گل داد و مژده داد
زمستان شکست و رفت...
(به این نبرد بی پایان و تکرارهای چند دهه ای دقت کنید)
در بند چهارم باز هم آمیختهگی فرهنگ ایرانی را میبینیم . رنگین کمان ایران هم رنگ از غرب فلات ایران دارد و هم شرق.
موسی همراه برادر و قوم خویش راهی ارض موعود است. اما به سبب ناآگاهی و در نتیجه ناسپاسی رسیدن به شهر رهایی طول میکشد و قرار برآن استوارمیشود که (یتیهون فی الارض..) باشند به مدت چهل سال. با این حال مبارز شهید شک ندارد این سرگردانی در #تیه را پایانی است. حتا ممکن است موسای این راه به سبب جهالت و جوگیری اکثریت ، «در بادیه تشنهگان بمیرد» اما سرانجام این قافله به تیگره ( دجله ) خواهند رسید.
بند آخر نیز رنگین کمان پر نقش فرهنگ ماست. روزی که خدا خدایی خواهد کرد و البته خدایی کردن او لازمه ای دارد که خدایی شدن مردم است. خدا در عرصه ی زندهگی بشر به میزانی که انسان از او میزبانی کند ظاهر میشود و حاضر. در ضمن این بن مایه را نیز مولانای بلخ و روم سدهها پیشتر بر زبان آورده:
هله عاشقان بشارت که نماند این جدایی
برسد وصال دولت بکند خدا خدایی..
گویا اکنون خدا ، خدایی نمیکند در صورت مهرآگاهی ماست که او هم به سرکار خود باز میگردد. در چنین احوالی رسم منیت و برتری و استکبار و.. خودخداپنداری مانند شداد و کاخهای رنگارنگش برخواهدافتاد و زبان بیهودهگویی و دهان بیهودهگویان را گل میبندند و...
زآن کس که ز نوک تیغ جلاد
مأخوذ به جرم حق ستایی
پیمانهی وصل خورده یاد آر ...
#محسن_یارمحمدی
دانش آموختهی دکتری زبان و ادبیات فارسی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
- نگاهی به سرودهی ماندگار #علی_اکبر_دهخدا👆
مسمط #یادآر پنج بند دارد که در هر بند چهار بیت با یک مصرع به بند بعدی میرسد. آوردن قافیههای دوگانه برای هر دو مصرع بندها موجب افزایش موسیقی شعر شده است. به کار بردن وزن مفعول و مفاعلن فعولن ( وزنی که نظامی لیلی و مجنون را در قالب آن سروده ) نیز موجب موسیقایی تر شدن مسمط شده است.
این وزن از قدیمی ترین اوزان شعر فارسی است ( خانلری قدمتش را به زبان پهلوی پیش از حمله ی تازیان میرساند) وزن در عین اینکه ریتمیک و شاد به نظر میرسد حزنی درونی دارد. به گمانم این دوگانهگی بیانگر امید و ناامیدی ، شادی و غم ، پیروزی و شکست و... توأمان است هرچند مفاهیم مندرج در شعر کفه ی امید را افزون کرده است.
یادمان باشد اسفند ۱۲۷۸ است. چند ماه قبل دیکتاتور زمان (محمدعلی میرزا) و عملههاش قتل عامی میان مخالفان برپاکرده اند از جمله دوستان دهخدا. بزرگانی با حربهی همیشهگی ضدیت با دین ، بابی و ازلی بودن و... کشته شده اند اما تلاش مشروطه خواهان برای کسب آزادی هنوز جاری است.
جملات گویا از زبان شهید راه آزادی است و مرغ سحر دهخدا یا هر آزادی خواهی است که در آستانه ی پایان شام ستم ایستاده است و به زعم شهید به پگاه عدالت و آزادی خواهد رسید.
این مرغ سحر به نظرم همان مرغی است که بیست سال بعد بهار از او میخواهد که ناله سرکند زیرا تلاشهای سالیان ایرانیان برای کسب آزادی در ۱۳۰۷ عملن به استبدادی دیگر رسیده است.
به هرحال، در بند اول امید به پایان یافتن شب ستم و طلوع خورشید امری قطعی است و ظهور یزدان در شکلی کامل تر اتفاق خواهد افتاد و اهریمن به بند کشیده خواهد شد. این بن مایه در اسطوره ی ضحاک و دربند شدنش وجود دارد و گفته ایم بدین معنا هم هست که بدی نابود شدنی نیست محدود شدنی است. ابلیس قدرت یا اهریمن تاریکی وجودش در جهانی با مختصات جهان ما، اصلن لازم است اما باید در بند باشد و محدود..
پس از اشاره ای به بن مایه های اساطیری ایران، نگاه به چنین مفاهیمی در اساطیر عبرانی ، عربانی میافتد.
یوسف برای دو همبندش تعبیر خواب میکند و به آنکه قرار است آزاد شود میگوید: در بزم شادی و آزادی از این اسیر دربند شب بیدار یادآر..
احتمالا این همان دو بندی است که دهخدا شب هنگام پس از خواب دیدن جهانگیرخان قشقایی سروده است بند سوم تکرار همان پیام امید بخش ظهور بهار و آغاز رشدها و شکوفایی هاست منتها در صحنه و با عناصری دیگر منتها مبارزان کشته شده نوگلان_پیشرسی هستند که در زمستان از بهار گفتند و خفتند. همان وارطان هایی که پنجاه شست سال بعد شاملو دربارهشان گفت:
گل داد و مژده داد
زمستان شکست و رفت...
(به این نبرد بی پایان و تکرارهای چند دهه ای دقت کنید)
در بند چهارم باز هم آمیختهگی فرهنگ ایرانی را میبینیم . رنگین کمان ایران هم رنگ از غرب فلات ایران دارد و هم شرق.
موسی همراه برادر و قوم خویش راهی ارض موعود است. اما به سبب ناآگاهی و در نتیجه ناسپاسی رسیدن به شهر رهایی طول میکشد و قرار برآن استوارمیشود که (یتیهون فی الارض..) باشند به مدت چهل سال. با این حال مبارز شهید شک ندارد این سرگردانی در #تیه را پایانی است. حتا ممکن است موسای این راه به سبب جهالت و جوگیری اکثریت ، «در بادیه تشنهگان بمیرد» اما سرانجام این قافله به تیگره ( دجله ) خواهند رسید.
بند آخر نیز رنگین کمان پر نقش فرهنگ ماست. روزی که خدا خدایی خواهد کرد و البته خدایی کردن او لازمه ای دارد که خدایی شدن مردم است. خدا در عرصه ی زندهگی بشر به میزانی که انسان از او میزبانی کند ظاهر میشود و حاضر. در ضمن این بن مایه را نیز مولانای بلخ و روم سدهها پیشتر بر زبان آورده:
هله عاشقان بشارت که نماند این جدایی
برسد وصال دولت بکند خدا خدایی..
گویا اکنون خدا ، خدایی نمیکند در صورت مهرآگاهی ماست که او هم به سرکار خود باز میگردد. در چنین احوالی رسم منیت و برتری و استکبار و.. خودخداپنداری مانند شداد و کاخهای رنگارنگش برخواهدافتاد و زبان بیهودهگویی و دهان بیهودهگویان را گل میبندند و...
زآن کس که ز نوک تیغ جلاد
مأخوذ به جرم حق ستایی
پیمانهی وصل خورده یاد آر ...
#محسن_یارمحمدی
دانش آموختهی دکتری زبان و ادبیات فارسی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#کتاب_گویا
طی ده پانزده سالی که با رادیو همکاری کردم. یکی از کارهای ماندگار همین «نامهی باستان» بود. در این کار بختیار بودم که در کنار سرآمدان صدا و نمایش نشستم ، ازایشان آموختم و پیوندهایی پدید آمد که خوشبختانه پس از گذر سالها همچنان پابرجاست و در این روزگار درد براستی مایهی التیام خاطر است.
#علی_آقا_عمرانی( با اجرایی بینظیر ) ، #رضاعمرانی #فریبامتخصص #علی_تاجمیر و#علیرضامحمودی_ایرانمهر و... دیگر حرفهای های عرصهی نمایش و اجرا که به گمانم دیگر سالهاست اغلبشان با رادیو قطع همکاری کردهاند.
این کار به تهیهکنندهگی #ناهیدگودرزی ارجمند صورت گرفت که مجموعهی سترگ #ازسی_مرغ_تاسیمرغ نیز محصول همکاری با ایشان و دیگر یگانههای عرصهی دوبله و نمایش بود...
مدتی است رادیو حدود ۱۱۰۰دقیقه از این کار را بهصورت کتاب صوتی در اختیار علاقهمندان قرارداده که از سایت ایران صدا قابل بارگیری است.
این کار تلاشی بود برای اجرایی خاص از شاهنامه ی فردوسی بزرگ که البته ناتمام ماند...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
طی ده پانزده سالی که با رادیو همکاری کردم. یکی از کارهای ماندگار همین «نامهی باستان» بود. در این کار بختیار بودم که در کنار سرآمدان صدا و نمایش نشستم ، ازایشان آموختم و پیوندهایی پدید آمد که خوشبختانه پس از گذر سالها همچنان پابرجاست و در این روزگار درد براستی مایهی التیام خاطر است.
#علی_آقا_عمرانی( با اجرایی بینظیر ) ، #رضاعمرانی #فریبامتخصص #علی_تاجمیر و#علیرضامحمودی_ایرانمهر و... دیگر حرفهای های عرصهی نمایش و اجرا که به گمانم دیگر سالهاست اغلبشان با رادیو قطع همکاری کردهاند.
این کار به تهیهکنندهگی #ناهیدگودرزی ارجمند صورت گرفت که مجموعهی سترگ #ازسی_مرغ_تاسیمرغ نیز محصول همکاری با ایشان و دیگر یگانههای عرصهی دوبله و نمایش بود...
مدتی است رادیو حدود ۱۱۰۰دقیقه از این کار را بهصورت کتاب صوتی در اختیار علاقهمندان قرارداده که از سایت ایران صدا قابل بارگیری است.
این کار تلاشی بود برای اجرایی خاص از شاهنامه ی فردوسی بزرگ که البته ناتمام ماند...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#دردستان
- مرگ هرکس ای پسر همرنگ اوست (مولانا)
#داریوش_مهرجویی؛
مردی که هرگز متوقف نشد*
داریوش مهرجویی یک زندهگی پرتلاطم و طوفانی داشت، در نتیجه مرگش نیز پرتلاطم و طوفانی شد.
داریوش مهرجویی -که نامش یادآور یک داریوش دیگر در بیست و پنج سال پیش است- با زندگیاش در بسیاری جانها آشوب افکند و بسیاری اذهان را به آتش کشید. در مرگش نیز بسیاری جانها و روانها را در آشوب انداخته و به آتش کشیده..
در #عصرانسداد، داریوش مهرجویی هر منفذی و روزنی یافت بستر #کار کرد. تمام تلاشها آن بود که او متوقف شود،وا بدهد، مهاجرت کند و.. ولی او ایستاد و #کارکرد چنانکه مرگش نیز به هیات یک #کار درآمد.
از این منظر این قتل ِبسیار بسیار ددمنشانه، این سلاخی بسیاربسیار هولناک، این شرحه شرحه کردن برآمده از سرشتی اهریمنی، این ترادژدی مهیب و... یک_مرگ_باشکوه است. چیزی که به حق در وجه اساطیریاش #شهادت مینامند.
واما حکایت من(ما) و مهرجویی در دههی شصت آغاز شد وقتی که در طوفان نوجوانی سینما پناهگاهمان بود، همانطور که امجدیه ، همانطور بازی فوتبال در زمین خاکی وسط ظهر تابستان..
ان ایام فیلم ها را با بازیگران می شناختیم نه کارگردانها #گاو را تلویزیون دیده بودیم و حیران تبدیل یا مسخ انسان. بچههای محل گفتند فیلمی آمده باحال و کرکرِ خنده #اکبرعبدی هم هست و ما در سینماهای جنوب شهر غرق فیلم میشدیم. مدتی بعد با خواندن تمام کارهای جلال و شریعتی و علوی و فروغ و... خیلی افقها بر رویمان گشوده شده بود که #هامون آمد.
فکر کنم در #عصرجدید حمید و مهشید را دیدیم و بارها دیدیم.
چند میلیون بار هامون دیده شد؟! شماره از دست بیرون است..
سینما دیگر فیلم نبود.آیینه شده بود.
آیینهی همهی آویختهگان ِ یک سدهی ایران،از نیما تا اخوان تا تک تک ما، معَلقان در شبی تیره و هولناک با «قبایی ژنده و کپک زده» که «یادگارانی مانده میراث از نیاکانمان» بود و نمیدانستیم این مردهریگ را چه کنیم؟
همین بود که من ِ هفده هجده ساله حمید هامون بودم و #براهنی پنجاه ساله حمید هامون بود و معترض داریوش مهرجویی و البته که مهرجویی خودش را به تصویر کشیده بود.خودی که بخش عظیمی از ایرانیان بودند از تبریز تا زاهدان و از اهواز تا سرخس.
هامون #دماوند سینمای ایران شد.خسروجان شکیبایی ِ جوان مرگ، در حمید هامون ماند و از آن بیرون نیامد که نیامد، حتا در سالاد فصل یا اتوبوس شب (ای خدااااااا خدا خدا میبینی پای #کیومرث هم باز شد به نوشته)
و ما حالا لقبی داشتیم؛ #هامون_بازها
بانو توقیف شد،مثل «مدرسه ای که میرفتیم» اما ما در تاکسی #پری نشستیم و زار زار گریستیم.
سارا و لیلا هم آمدند. ما خورههای سینما که کارهایش را دنبال میکردیم، میدیدیم چقدر برخوردها با او و آثارش گوناگون است و این نشان از عظمت #مهرجویی داشت.حتا برخی طرفدارانش گهگاه به او میتاختند، آخر بیچارهها معیارشان شده بود #هامون و انسان را نمیشناختند که فراز و فروددارد و این معنای «کاملن انسان» است چراکه «انسان کامل» دستکم تحققش فریبی بیش نیست
دراین تاختنها البته حسادت و تنگنظری این ژن فعال بسیاری از ایرانیان که در سالهای اخیر بسیار هم فعال شده بیتاثیر نبود.اما مهرجویی خود (خودآگاه یا ناخودآگاه) خود را خوب میشناخت و به تصویر میکشید همین است که نویسندهی نازا به «درخت گلابی» نازا پناه برد تا با #میمچه بسیاریمان در سالن سینما هقهق بگریم و حتا غشکنیم.
باز هم طوفان مهرجویی ما را تکاندهبود تا درخت بودنمان نمیرد.
#نارنجی_پوش باز غرغر برانگیخت اما #علی_سنتوری با تنها بازی موفق رادان باز غوغا کردهبود از توقیفش تا لودادن عامدانهی فیلم و اندک پولهایی که به حساب تهیه کننده ی مظلوم ریخته شد که بماند و کارکند اما سکته نگذاشت
باز هم ما بودیم اشک.
گلشیفته سالها بعد کاری کرد که قبلن در سنتوری انجام داده بود
و حدس میزنم داریوش با تغییر سکانس پایانی شعلهی امید را روشن نگهداشت تا سالها بعد سنتوری دو را بسازد که نگذاشتند.
باری ما که سادگی آقای هالو را پیده بودیم و خونمان در شیشه رفته بود و زین « دایرهی مینا» خونین جگر شدیم و سالها بعد در آشوب فقر و درماندهگی مهمان مامان، با همسایهگانی متنوع، درست مثل اجارهنشینها در خانهای اگر آنجا آپارتمان بود اینجا حیاطی قدیمی بود و در هر دوصورت ایران بود و.. در نت ششم «لا» ناتمام بمانیم دوباره به «سل» نرسیم سلی که کلید آغاز مرداست که هرگز متوقف نخواهد شد چرا که همیشه در آستانهی #سل است همان که فروغ و تجلی «مهر» است #میترا.. آخر دارم در بارهی #داریوش مینویسم «داریوش_مهرجویی..»
* سخنیست از خود استاد
** در نام فیلمها ترتیب زمانی مدنظر نبود
#محسن_یارمحمدی
همیشه وامدار بزرگانی چون مهرجویی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
- مرگ هرکس ای پسر همرنگ اوست (مولانا)
#داریوش_مهرجویی؛
مردی که هرگز متوقف نشد*
داریوش مهرجویی یک زندهگی پرتلاطم و طوفانی داشت، در نتیجه مرگش نیز پرتلاطم و طوفانی شد.
داریوش مهرجویی -که نامش یادآور یک داریوش دیگر در بیست و پنج سال پیش است- با زندگیاش در بسیاری جانها آشوب افکند و بسیاری اذهان را به آتش کشید. در مرگش نیز بسیاری جانها و روانها را در آشوب انداخته و به آتش کشیده..
در #عصرانسداد، داریوش مهرجویی هر منفذی و روزنی یافت بستر #کار کرد. تمام تلاشها آن بود که او متوقف شود،وا بدهد، مهاجرت کند و.. ولی او ایستاد و #کارکرد چنانکه مرگش نیز به هیات یک #کار درآمد.
از این منظر این قتل ِبسیار بسیار ددمنشانه، این سلاخی بسیاربسیار هولناک، این شرحه شرحه کردن برآمده از سرشتی اهریمنی، این ترادژدی مهیب و... یک_مرگ_باشکوه است. چیزی که به حق در وجه اساطیریاش #شهادت مینامند.
واما حکایت من(ما) و مهرجویی در دههی شصت آغاز شد وقتی که در طوفان نوجوانی سینما پناهگاهمان بود، همانطور که امجدیه ، همانطور بازی فوتبال در زمین خاکی وسط ظهر تابستان..
ان ایام فیلم ها را با بازیگران می شناختیم نه کارگردانها #گاو را تلویزیون دیده بودیم و حیران تبدیل یا مسخ انسان. بچههای محل گفتند فیلمی آمده باحال و کرکرِ خنده #اکبرعبدی هم هست و ما در سینماهای جنوب شهر غرق فیلم میشدیم. مدتی بعد با خواندن تمام کارهای جلال و شریعتی و علوی و فروغ و... خیلی افقها بر رویمان گشوده شده بود که #هامون آمد.
فکر کنم در #عصرجدید حمید و مهشید را دیدیم و بارها دیدیم.
چند میلیون بار هامون دیده شد؟! شماره از دست بیرون است..
سینما دیگر فیلم نبود.آیینه شده بود.
آیینهی همهی آویختهگان ِ یک سدهی ایران،از نیما تا اخوان تا تک تک ما، معَلقان در شبی تیره و هولناک با «قبایی ژنده و کپک زده» که «یادگارانی مانده میراث از نیاکانمان» بود و نمیدانستیم این مردهریگ را چه کنیم؟
همین بود که من ِ هفده هجده ساله حمید هامون بودم و #براهنی پنجاه ساله حمید هامون بود و معترض داریوش مهرجویی و البته که مهرجویی خودش را به تصویر کشیده بود.خودی که بخش عظیمی از ایرانیان بودند از تبریز تا زاهدان و از اهواز تا سرخس.
هامون #دماوند سینمای ایران شد.خسروجان شکیبایی ِ جوان مرگ، در حمید هامون ماند و از آن بیرون نیامد که نیامد، حتا در سالاد فصل یا اتوبوس شب (ای خدااااااا خدا خدا میبینی پای #کیومرث هم باز شد به نوشته)
و ما حالا لقبی داشتیم؛ #هامون_بازها
بانو توقیف شد،مثل «مدرسه ای که میرفتیم» اما ما در تاکسی #پری نشستیم و زار زار گریستیم.
سارا و لیلا هم آمدند. ما خورههای سینما که کارهایش را دنبال میکردیم، میدیدیم چقدر برخوردها با او و آثارش گوناگون است و این نشان از عظمت #مهرجویی داشت.حتا برخی طرفدارانش گهگاه به او میتاختند، آخر بیچارهها معیارشان شده بود #هامون و انسان را نمیشناختند که فراز و فروددارد و این معنای «کاملن انسان» است چراکه «انسان کامل» دستکم تحققش فریبی بیش نیست
دراین تاختنها البته حسادت و تنگنظری این ژن فعال بسیاری از ایرانیان که در سالهای اخیر بسیار هم فعال شده بیتاثیر نبود.اما مهرجویی خود (خودآگاه یا ناخودآگاه) خود را خوب میشناخت و به تصویر میکشید همین است که نویسندهی نازا به «درخت گلابی» نازا پناه برد تا با #میمچه بسیاریمان در سالن سینما هقهق بگریم و حتا غشکنیم.
باز هم طوفان مهرجویی ما را تکاندهبود تا درخت بودنمان نمیرد.
#نارنجی_پوش باز غرغر برانگیخت اما #علی_سنتوری با تنها بازی موفق رادان باز غوغا کردهبود از توقیفش تا لودادن عامدانهی فیلم و اندک پولهایی که به حساب تهیه کننده ی مظلوم ریخته شد که بماند و کارکند اما سکته نگذاشت
باز هم ما بودیم اشک.
گلشیفته سالها بعد کاری کرد که قبلن در سنتوری انجام داده بود
و حدس میزنم داریوش با تغییر سکانس پایانی شعلهی امید را روشن نگهداشت تا سالها بعد سنتوری دو را بسازد که نگذاشتند.
باری ما که سادگی آقای هالو را پیده بودیم و خونمان در شیشه رفته بود و زین « دایرهی مینا» خونین جگر شدیم و سالها بعد در آشوب فقر و درماندهگی مهمان مامان، با همسایهگانی متنوع، درست مثل اجارهنشینها در خانهای اگر آنجا آپارتمان بود اینجا حیاطی قدیمی بود و در هر دوصورت ایران بود و.. در نت ششم «لا» ناتمام بمانیم دوباره به «سل» نرسیم سلی که کلید آغاز مرداست که هرگز متوقف نخواهد شد چرا که همیشه در آستانهی #سل است همان که فروغ و تجلی «مهر» است #میترا.. آخر دارم در بارهی #داریوش مینویسم «داریوش_مهرجویی..»
* سخنیست از خود استاد
** در نام فیلمها ترتیب زمانی مدنظر نبود
#محسن_یارمحمدی
همیشه وامدار بزرگانی چون مهرجویی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان (محسن یارمحمدی)
#کتاب_گویا
طی ده پانزده سالی که با رادیو همکاری کردم. یکی از کارهای ماندگار همین «نامهی باستان» بود. در این کار بختیار بودم که در کنار سرآمدان صدا و نمایش نشستم ، ازایشان آموختم و پیوندهایی پدید آمد که خوشبختانه پس از گذر سالها همچنان پابرجاست و در این روزگار درد براستی مایهی التیام خاطر است.
#علی_آقا_عمرانی( با اجرایی بینظیر ) ، #رضاعمرانی #فریبامتخصص #علی_تاجمیر و#علیرضامحمودی_ایرانمهر و... دیگر حرفهای های عرصهی نمایش و اجرا که به گمانم دیگر سالهاست اغلبشان با رادیو قطع همکاری کردهاند.
این کار به تهیهکنندهگی #ناهیدگودرزی ارجمند صورت گرفت که مجموعهی سترگ #ازسی_مرغ_تاسیمرغ نیز محصول همکاری با ایشان و دیگر یگانههای عرصهی دوبله و نمایش بود...
مدتی است رادیو حدود ۱۱۰۰دقیقه از این کار را بهصورت کتاب صوتی در اختیار علاقهمندان قرارداده که از سایت ایران صدا قابل بارگیری است.
این کار تلاشی بود برای اجرایی خاص از شاهنامه ی فردوسی بزرگ که البته ناتمام ماند...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
طی ده پانزده سالی که با رادیو همکاری کردم. یکی از کارهای ماندگار همین «نامهی باستان» بود. در این کار بختیار بودم که در کنار سرآمدان صدا و نمایش نشستم ، ازایشان آموختم و پیوندهایی پدید آمد که خوشبختانه پس از گذر سالها همچنان پابرجاست و در این روزگار درد براستی مایهی التیام خاطر است.
#علی_آقا_عمرانی( با اجرایی بینظیر ) ، #رضاعمرانی #فریبامتخصص #علی_تاجمیر و#علیرضامحمودی_ایرانمهر و... دیگر حرفهای های عرصهی نمایش و اجرا که به گمانم دیگر سالهاست اغلبشان با رادیو قطع همکاری کردهاند.
این کار به تهیهکنندهگی #ناهیدگودرزی ارجمند صورت گرفت که مجموعهی سترگ #ازسی_مرغ_تاسیمرغ نیز محصول همکاری با ایشان و دیگر یگانههای عرصهی دوبله و نمایش بود...
مدتی است رادیو حدود ۱۱۰۰دقیقه از این کار را بهصورت کتاب صوتی در اختیار علاقهمندان قرارداده که از سایت ایران صدا قابل بارگیری است.
این کار تلاشی بود برای اجرایی خاص از شاهنامه ی فردوسی بزرگ که البته ناتمام ماند...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Zakhme Zaboon ~ Takmusics.IR
Mohsen Chavoshi ~ Takmusics.IR
#حزن_ستان
#داریوش_مهرجویی بزرگ است بزرگ ...
وقتی #بهرام_رادان #سیمرغ_شکستنی جشنواره ی حکومتی را بر زمین گذاشت در چند ثانیه بزرگ شد بزرگ و...
#محسن_چاووشی هم عجیب است و غریب و مه آلود و مه برای من بزرگ است ..
حتما #علی_سنتوری را ببینید یکی دیگر از هزاران هزار #قربانی این سالهای پر از درد و مصیبت و ماتم...
سالهایی که برای اقلیتی دوزخمنش بهشت است و برای اکثریتی تشنهی یک زندهگی ساده و آرام دوزخ ...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#داریوش_مهرجویی بزرگ است بزرگ ...
وقتی #بهرام_رادان #سیمرغ_شکستنی جشنواره ی حکومتی را بر زمین گذاشت در چند ثانیه بزرگ شد بزرگ و...
#محسن_چاووشی هم عجیب است و غریب و مه آلود و مه برای من بزرگ است ..
حتما #علی_سنتوری را ببینید یکی دیگر از هزاران هزار #قربانی این سالهای پر از درد و مصیبت و ماتم...
سالهایی که برای اقلیتی دوزخمنش بهشت است و برای اکثریتی تشنهی یک زندهگی ساده و آرام دوزخ ...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان
#یادداشتهای_پریشانی
#ناخوش_احوالی_همه_گیر_ایرانیان
در کشوری دیگر زاده نشده ام، در سرزمینی دگر نزیسته ام و نبالیده ام. من زاده و پرورده ی همین خاکم...
با همهی عظمتها و بزرگیهای مردمان و تاریخش و در کنار همهی کاستیها و حقارتهاشان ..
اما میدانم انسان، این موجود همیشه غریب، علیرغم تفاوتهایش در طول زمان و مکان، مشابهتهایی عجیب دارد و این را بسیار شنیدهام از رفتگان و ماندگان در فرنگ و ینگه دنیا که بسیار گاه، چیزهایی میبینند در آن ولایات و ایالات، که میبردشان به پایینترین ادوار تاریخی/جغرافیایی و فرهنگی همین کشور ما،ایران.
پس ممکن است این سخنان شرح حال بسیاری از مردم جهان نیز باشد.
از کودکی همانند بسیاری از همنسلانم #ایران جان جانانم شد و #ای_ایران.. سرودی که قبل از «شد جمهوری اسلامی به پا»... حفظش کرده بودم.
از دین و مذهب و شعائر و ظواهرش هم لازم نیست که بگویم چرا که میدانم ما ایرانیان همیشه قائل به #مینویی_معنوی بوده ایم و خود را از نخستین پگاه هم_پیمان ِ #مهر پنداشتهایم ...
#مهرپرستی از همان آغاز ِ اسطوره از همان «تاریخ روح» شروع ِ توحید بوده است و بعدها پس از چندهزار سال تاریخ ِ تن، ما ایرانیان آن را در #علی یافته ایم...
بدین قرار از نظر من در تاریخ ِ روحی ما ایرانیان، حضور اسلام انفکاک نبوده است تداوم بوده. و در عرصهی حضور تدوامی طبیعی، قانون مند و دارای اسباب و علل. چنانکه اکنونمان محصول تمام تاثیرات و تاثراتی است که در بستر زمان پدید آمده.
نمی دانم کجای تاریخ حال این ملت خوب بوده است!؟ دست کم یکی دو دهه یا چند سالی؟
اما تا آنجا که می خوانم و میدانم دست کم حال #اهل_فضل_و_دانش هیچوقت خوب نبوده مگر لحظاتی #کلمح_البصر ..
مردم هم بنا به #موقعیتشان و بهره مندی از دانش و فضل بیش و کم خوشحال یا ناخوش احوال بوده اند..
اما این در چند دهه ی اخیر، دیگر ناخوش احوالی به سراغ تک تک افراد این سرزمین آمده است . کانه مفصل مشترک اکثریت مردم ایران ، و منطقه نیز ، این حال خراب و دردهای پیاپی است یک همهگیری در عرصه ی روح و روان یک افسردهگی دسته جمعی مثل روایتی که گاه از نهنگها به دست میهند.
و من دقیقا برای شرح حال امروزیمان واژهی #فروپاشی را به کار میبرم .
این مردم در زیر هزاران هزار بار درد و جهل و ندانم کاری و فرصت طلبی و... دیگر خرد شده اند و این را در گفتار و کردار اکثریت به وضوح میتوان دید..
در ذهن اسطوره ایام یاد روزگاری می افتم که تمامی دیوان بند گسسته بودند و ایران را پرکرده بودند و جایی در سرزمین فرشتگان برای آنهمه فریشته باقی نگذارده بودند تا صدای بالشان حتی به گوش کر #هرودت هم برسد.
خشم و آز و دروج و رشک و اپوش و جهی و خنئه ای و... همه و همه در تاخت و تازند و تیر یا تشتر و مهر و سروش و رشن و وهومنه و اردیسور آناهیتا و سپنتار_إرمئیتی و امرتات و هورتات و... و تمامی ایزدان و ایزد بانوان ( یادتان باشد ایزد معناش خدا نیست ایزد یعنی چیزی و کسی که قابل ستایش است و برایش سرود میخوانند) به کنج درد بیمار بی تیمارند . و «خونیرثبامی» از شش جهت در تنگنایی غیرقابل تحمل افتاده است.
حرفم خواندن آیهی نحوست نومیدی نیست و ویرانی. اتفاقا ما ایرانیان باور داریم سیاهی به حد اعلی برسد ، سپیدی رخ خواهد نمود و چشمه ی جوشان آب زندگی در سیاه ترین تاریکی ها در انتظار است.
از حضرت رسالت هم شنیده ایم که چون بیمار میشد خطاب به بیماری میگفت: «نیرومند شو شدت بگیر که چون شدید شوی به فرج رسی.»
اتفاقا حرفم این است کمتر پیش آمده ملتی اینچنین در #ویرانی به اشتراکی حداکثریتی رسیده باشند. آلمان پس از جنگ دوم فراگیر چنین بوده... حال در ادامه ی سیر تاریخی خویش رسیده ایم به ویران ترین احوال..
اگر این حال بد مورد تایید بسیاران باشد و دردش استخوان اکثریت را بهدرد آورد قطعا همه کاری خواهیم کرد کاری واحد و آن گریز از تاریکی است.
یادتان باشد انسانها در همه جای جهان خمیرمایه ای یکسان دارند که گاه در برابر یک واقعه ی واحد ، کاری واحد میکنند. ما ایرانیان که جای خود داریم. قرنهاست زیر همین سقف کبود برای فرزندانمان آغاز را چنین زمزمه کرده ایم: یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود غیر از خدای مهربون هیشکی نبود...
#محسن_یارمحمدی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#ناخوش_احوالی_همه_گیر_ایرانیان
در کشوری دیگر زاده نشده ام، در سرزمینی دگر نزیسته ام و نبالیده ام. من زاده و پرورده ی همین خاکم...
با همهی عظمتها و بزرگیهای مردمان و تاریخش و در کنار همهی کاستیها و حقارتهاشان ..
اما میدانم انسان، این موجود همیشه غریب، علیرغم تفاوتهایش در طول زمان و مکان، مشابهتهایی عجیب دارد و این را بسیار شنیدهام از رفتگان و ماندگان در فرنگ و ینگه دنیا که بسیار گاه، چیزهایی میبینند در آن ولایات و ایالات، که میبردشان به پایینترین ادوار تاریخی/جغرافیایی و فرهنگی همین کشور ما،ایران.
پس ممکن است این سخنان شرح حال بسیاری از مردم جهان نیز باشد.
از کودکی همانند بسیاری از همنسلانم #ایران جان جانانم شد و #ای_ایران.. سرودی که قبل از «شد جمهوری اسلامی به پا»... حفظش کرده بودم.
از دین و مذهب و شعائر و ظواهرش هم لازم نیست که بگویم چرا که میدانم ما ایرانیان همیشه قائل به #مینویی_معنوی بوده ایم و خود را از نخستین پگاه هم_پیمان ِ #مهر پنداشتهایم ...
#مهرپرستی از همان آغاز ِ اسطوره از همان «تاریخ روح» شروع ِ توحید بوده است و بعدها پس از چندهزار سال تاریخ ِ تن، ما ایرانیان آن را در #علی یافته ایم...
بدین قرار از نظر من در تاریخ ِ روحی ما ایرانیان، حضور اسلام انفکاک نبوده است تداوم بوده. و در عرصهی حضور تدوامی طبیعی، قانون مند و دارای اسباب و علل. چنانکه اکنونمان محصول تمام تاثیرات و تاثراتی است که در بستر زمان پدید آمده.
نمی دانم کجای تاریخ حال این ملت خوب بوده است!؟ دست کم یکی دو دهه یا چند سالی؟
اما تا آنجا که می خوانم و میدانم دست کم حال #اهل_فضل_و_دانش هیچوقت خوب نبوده مگر لحظاتی #کلمح_البصر ..
مردم هم بنا به #موقعیتشان و بهره مندی از دانش و فضل بیش و کم خوشحال یا ناخوش احوال بوده اند..
اما این در چند دهه ی اخیر، دیگر ناخوش احوالی به سراغ تک تک افراد این سرزمین آمده است . کانه مفصل مشترک اکثریت مردم ایران ، و منطقه نیز ، این حال خراب و دردهای پیاپی است یک همهگیری در عرصه ی روح و روان یک افسردهگی دسته جمعی مثل روایتی که گاه از نهنگها به دست میهند.
و من دقیقا برای شرح حال امروزیمان واژهی #فروپاشی را به کار میبرم .
این مردم در زیر هزاران هزار بار درد و جهل و ندانم کاری و فرصت طلبی و... دیگر خرد شده اند و این را در گفتار و کردار اکثریت به وضوح میتوان دید..
در ذهن اسطوره ایام یاد روزگاری می افتم که تمامی دیوان بند گسسته بودند و ایران را پرکرده بودند و جایی در سرزمین فرشتگان برای آنهمه فریشته باقی نگذارده بودند تا صدای بالشان حتی به گوش کر #هرودت هم برسد.
خشم و آز و دروج و رشک و اپوش و جهی و خنئه ای و... همه و همه در تاخت و تازند و تیر یا تشتر و مهر و سروش و رشن و وهومنه و اردیسور آناهیتا و سپنتار_إرمئیتی و امرتات و هورتات و... و تمامی ایزدان و ایزد بانوان ( یادتان باشد ایزد معناش خدا نیست ایزد یعنی چیزی و کسی که قابل ستایش است و برایش سرود میخوانند) به کنج درد بیمار بی تیمارند . و «خونیرثبامی» از شش جهت در تنگنایی غیرقابل تحمل افتاده است.
حرفم خواندن آیهی نحوست نومیدی نیست و ویرانی. اتفاقا ما ایرانیان باور داریم سیاهی به حد اعلی برسد ، سپیدی رخ خواهد نمود و چشمه ی جوشان آب زندگی در سیاه ترین تاریکی ها در انتظار است.
از حضرت رسالت هم شنیده ایم که چون بیمار میشد خطاب به بیماری میگفت: «نیرومند شو شدت بگیر که چون شدید شوی به فرج رسی.»
اتفاقا حرفم این است کمتر پیش آمده ملتی اینچنین در #ویرانی به اشتراکی حداکثریتی رسیده باشند. آلمان پس از جنگ دوم فراگیر چنین بوده... حال در ادامه ی سیر تاریخی خویش رسیده ایم به ویران ترین احوال..
اگر این حال بد مورد تایید بسیاران باشد و دردش استخوان اکثریت را بهدرد آورد قطعا همه کاری خواهیم کرد کاری واحد و آن گریز از تاریکی است.
یادتان باشد انسانها در همه جای جهان خمیرمایه ای یکسان دارند که گاه در برابر یک واقعه ی واحد ، کاری واحد میکنند. ما ایرانیان که جای خود داریم. قرنهاست زیر همین سقف کبود برای فرزندانمان آغاز را چنین زمزمه کرده ایم: یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود غیر از خدای مهربون هیشکی نبود...
#محسن_یارمحمدی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان (محسن یارمحمدی)
#کتاب_گویا
طی ده پانزده سالی که با رادیو همکاری کردم. یکی از کارهای ماندگار همین «نامهی باستان» بود. در این کار بختیار بودم که در کنار سرآمدان صدا و نمایش نشستم ، ازایشان آموختم و پیوندهایی پدید آمد که خوشبختانه پس از گذر سالها همچنان پابرجاست و در این روزگار درد براستی مایهی التیام خاطر است.
#علی_آقا_عمرانی( با اجرایی بینظیر ) ، #رضاعمرانی #فریبامتخصص #علی_تاجمیر و#علیرضامحمودی_ایرانمهر و... دیگر حرفهای های عرصهی نمایش و اجرا که به گمانم دیگر سالهاست اغلبشان با رادیو قطع همکاری کردهاند.
این کار به تهیهکنندهگی #ناهیدگودرزی ارجمند صورت گرفت که مجموعهی سترگ #ازسی_مرغ_تاسیمرغ نیز محصول همکاری با ایشان و دیگر یگانههای عرصهی دوبله و نمایش بود...
مدتی است رادیو حدود ۱۱۰۰دقیقه از این کار را بهصورت کتاب صوتی در اختیار علاقهمندان قرارداده که از سایت ایران صدا قابل بارگیری است.
این کار تلاشی بود برای اجرایی خاص از شاهنامه ی فردوسی بزرگ که البته ناتمام ماند...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
طی ده پانزده سالی که با رادیو همکاری کردم. یکی از کارهای ماندگار همین «نامهی باستان» بود. در این کار بختیار بودم که در کنار سرآمدان صدا و نمایش نشستم ، ازایشان آموختم و پیوندهایی پدید آمد که خوشبختانه پس از گذر سالها همچنان پابرجاست و در این روزگار درد براستی مایهی التیام خاطر است.
#علی_آقا_عمرانی( با اجرایی بینظیر ) ، #رضاعمرانی #فریبامتخصص #علی_تاجمیر و#علیرضامحمودی_ایرانمهر و... دیگر حرفهای های عرصهی نمایش و اجرا که به گمانم دیگر سالهاست اغلبشان با رادیو قطع همکاری کردهاند.
این کار به تهیهکنندهگی #ناهیدگودرزی ارجمند صورت گرفت که مجموعهی سترگ #ازسی_مرغ_تاسیمرغ نیز محصول همکاری با ایشان و دیگر یگانههای عرصهی دوبله و نمایش بود...
مدتی است رادیو حدود ۱۱۰۰دقیقه از این کار را بهصورت کتاب صوتی در اختیار علاقهمندان قرارداده که از سایت ایران صدا قابل بارگیری است.
این کار تلاشی بود برای اجرایی خاص از شاهنامه ی فردوسی بزرگ که البته ناتمام ماند...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹