نیازستان
1.57K subscribers
792 photos
107 videos
132 files
234 links
به ایران:
قسم به موی تو و گیسوان بر بادت
غریق آتش نسیان نمی‌شود یادت..
(حوصله دارید هم‌راه شوید)

ارتباط با ادمین
@Mohsenbarani_niyaz
Download Telegram
#مطالعه_چرا
...و همچنان من و ما اصرار و الحاح و پافشاری داریم بر مطالعه و همچنان برخی میپرسند؛ چرا اینهمه اصرار؟!
و البته به نظر می رسد که چندین دهه است که
ما #آب_در_هاون_میکوبیم..
چرا که فی المثل تعداد تحصیل کردگان و باسوادان سی سال پیش این جامعه بیست میلیون نفر بود و شمارگان کتاب ۳۰۰۰ جلد و الان تعداد تحصیل کردگان و دانشگاه رفتگان مثلا شصت میلیون است و شمارگان کتاب ۵۰۰ نسخه ..
اما ما همچنان پای می فشاریم بر مطالعه، دیگر نه برای مطالعه ی حداکثری و افزایش آگاهی عمومی جامعه و بهتر شدن فردای دسته جمعی مان که به بهانه های کوچک تر فردی شخصی یا جمعی و خصوصی ...
من اطلاعی از اجزای مغز و عملکرد آن و ربطش با ذهن و تفکر و احساس و عواطف و.. ندارم اما چیزی را خوب میدانم و آن اینکه مغز خودش یک دستگاه است مثلا یک بدن است با استخوان بندی و ماهیچه ها و بافتها و رگها و مواد گوناگون و... که #کار می کند.
قیاس می گیرم؛ همانطور که بدن من با هزاران جزئش پرورده میشود با ورزش و انواع #کار و گونه های مختلف غذا و شیوه های ارتباط و.. و هرچه این اجزا توانمند تر باشند بدن به سروسامان تر است ، مغز هم همینطور است یعنی اسکلتش ، زیرساخت و روساختش انواع بسیار ماهیچه ها و مفاصلش در کار و تفریح و درگیری و تغذیه و... است که قوی میشود.
و مطالعه و #مشارکت در مطالعه ( در معنای عامش ، موسیقی، فیلم ، دیدن طبیعت و طبیعت مردم و ... کتاب) موجب نیرومندی انسان میشود ، هزار جای نرفته را میروی و هزار شخص ندیده را میبینی و از هردرخت دور و نزدیک، میوه های #طعماطعم و رنگارنگ تجربه های و دانسته ها و دریافتها و.. را می چینی و عمر و جان افزون میکنی که دانایی توانایی است و انسان توانا تر کم آسیب تر است و عمرش دراز تر ...
نگاه کنید به هشتاد نودسالگان مانده در ده سالگی و سی چهل سالگان خردورزی که هستند در این کشور و ببینید کدامهاشان بیشتر اهل #مطالعه بوده اند..
باری شاید یکی از بزرگترین هدیه ها ی مطالعه #فریب_نخوردن باشد و موضوع فریب شیاطین قرار نگرفتن ...
همه ی ما تجربه ی تلخ فریب خوردن را به برکت این چند دهه داریم حتا #خودفریبی را بیشتر‌... یادتان هست وقتی میفهمیم سرکار بوده ایم تا دیگران حال کنند چه حسی داشته ایم..
همیشه گفته ام هیزم اجاق شکمبارگی و زیرشکمبارگی و... دیگران شدن چه جهنمی است.
اینکه ما سوختیم تا دیگری و دیگران در جکوزی گرم شده از سوختن ما به #شاهدبازی خفت و خیز کنند ، جهنم است آقا، جهنم کدام #جهنم_دره است؟!
آری و هرگاه که فریب نخورده ایم محصول دانسته ها و مطالعاتمان دستگیرمان بوده و نگذاشته زغال شویم..
خب حالا پاسخ روشن است و من راحتم چون علت اینهمه سوخت ملت را میدانم و ...
هیچکس البته نمی تواند مانع سوختن کسی شود مگر اینکه خود آن شخص بخواهد و #کار_کند...
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشتهای_قرآنی

سخنی در باره ی #ملکوت
به گمانم واژه ی ملکوت یکی از کلیدی ترین واژگان جهان قرآن است
این کلمه به این ساخت(فعلوت؛ عظموت، جبروت و..)چهار بار در قرآن آمده و از بن #ملک است که ازین ریشه بیش از ۲۱۰ بار ساختهایی گوناگون دیده میشود بویژه ملائکه و مالک که از قضا ارتباط وثیقی با معنای مطروحه ی ما دارند
درباره ی ساخت و اشتقاق و مفهوم و.. ملکوت به طور مفصل بسیاری سخن گفته اند از غزالی وسهروردی تا و ابن عربی و بعدا ملاصدرا و علامه ی طباطبایی و..
آنچه مسلم است اینکه ملکوت از جنس #مینو است. بدین جهت از واژه ی غیب امتناع میکنم که غیب موسع از مینو و مینو خاص تر از غیب است
در حکمت خسروانی هرچه (به تعبیر اینجا، نیک یا بد) مینویی دارد یعنی اگر #مزدااهورا مینو دارد اهریمن نیز #مینومند است
پس #ملکوت در هر تعریفی چیزی است فراتر از تعینات عالم ملک.
جالب است واژه ی ملک هم در خود ملکوت را دارد بدین معنا که #ملک یعنی احاطه‌، استیلا و تسلط، و ملک و مملکة آن است که میتوان بر آن محیط شد
مملوک مقهور مالک است و مالک نیز خود مقهور یک ملکوت..
مثلا زمین مقهور کشاورز است و‌کشاورز مقهور یک خیال و اندیشه و.. البته که شیئ در مالک خویش موثر است و رابطه دو سویه است.
در واژه ی ملکوت جنبه #احاطه بسیار مهم است وچنانکه وقتی میگوییم #ملکه_ی_ذهن از چیزی سخن میگوییم که قائم بر ذهن است هاله ای است که ذهن را در برگرفته
این هاله استعاره ای است برای آن جنس مینویی.
درباره ی مشتقات ملک در قرآن باید مفصلا پژوهش کرد اما واژه ی شگفت ملکوت در واقع نه چهار بار که دوبار در قرآن به کار رفته است
در مومنون و یس ربطش با خداست؛
و بیده ی ملکوت کل شیئ
هرچیزی ملکوتی دارد که مقهور قدرت خداست و جالب همین هر چیزی است مثلا خود غیب هم ملکوتی دارد که.. از این رو گفتم مینو به کار میبرم
جز این یکبار در واقع، یکبار دیگرش در باره ی انسان است و شگفتا که یکبار مخاطب #عام_انسان است أو لم ینظروا فی ملکوت السموات و الارض و ما خلق من شیئ
که در واقع دعوت همه است به نظر در ملکوت #هستان
و دیگر بار ارائه ی نمونه ای است از انسانی که راه یافته به ملکوت آسمانها و زمین و آن #ابراهیم است #ابوالانبیا
و در این بخش از سوره ی انعام عجیب نشسته این تعبیر ابراهیم به پدر اتخاذ کننده ی اصنام را و قومش را در گمراهی آشکاری می‌بیند و سپس نری ابراهیم ملکوت السموات و الارض می آید و بعدش از #موقنین می شود.
نکته در نری است #نمایاندیم ابراهیم را یعنی آن ملکوت کل شیئ که مقهور خداست با نمایش و نیروهای خدایی است که بر سالک آشکار می شود. چنانکه در ادامه آیه ابراهیمی که شب براو فروافتاده دنبال نور راه می افتد و الباقی اش را می دانید.
پس به این قرار اگر ملکوت کل شیئ به دست خداست انسان نیز به عنوان #چشم گشوده ی خدا به گیتی چگونگی ها، می تواند راه یابد به آن ملکوت
این است که حضرت حافظش گفت:
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند..
در اینجا حافظ ملکوت را دیده که در شب خلقت راهی مزرعه ی خاک شده اند
مقام حافظ در اینجا #محیط است. و آن ملائک ملکوتی به ادب در میخانه می زنند که در را برایشان باز کنند و میخانه هم که سراچه ی هست است؛
غفلت حافظ دراین سراچه عجب نیست
هرکه به میخانه رفت بی خبر آید
باری حافظ ملکوت را می بیند که در عالم هست گل(خمیرمایه) انسان را سریشتند
فعلی که ربط شگفتی با سریش دارد که گیاهی است که سریشم را از آن می گیرند (از ماهی نیز) و فعل مضارعش عملا نیست یعنی یا سرشته اند یا خواهند سرشت.
بیت کمک بزرگی است در فهم ملکوت
ملایک گل آدم را می پرورند و به پیمانه می زنند. و اندازه ها و چگونگی های آدمی با گل در پیمانه ی جسم متعین می شود.
اما این چگونگی ظهور یافته بر مفهومی نهان استوار است بر #چیستی و این چیستی خود استوار است بر #چرایی
اگر بزرگان پیشین ملکوت را به دو یا بعدا به چند عالم تقسیم میکرده اند، شاید اشارتی است به این..
حافظ در آن غزل شگفت در واقع به مقام #نری رسیده است او از #چگونگی انسان به #چیستی و از چیستی به #چرایی او رسیده است. این است که پس از این درک و فهم ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت با او به طربی شگفت مینشینند و جای شکر هم دارد که میان من و او صلح افتاد
باری حافظ در #حج خویش به #مقام_ابراهیم رسیده مقامی که فرزندان آدم باید برسند و بیت الله الحرام را برای مردم بنا کنند.
#محسن_بارانی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazrstanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
ادامه ی #یادداشتهای_میانسالی 👆👆👆
از قضا دارند با یگانه کردن هدف و آرزو ، روش و.. همه ی جهان را یکی میکنند و اتفاقا این قدرت را دارند که همه چیز به ایشان بدهند البته نه به همه به پنج شش نفر برسد کافیست چون بنی_آدم #زوکربرگ پنداری و #گیتس_انگاری نیرومندی دارند اما این استبداد اخته و آن سرمایه داری عقیم از زادن فرزندی به نام #آرامش ناتوان است. دیکتاتوری در هر لباس اگر بتواند هرچه را متصور است بزاید قطعا در زادن #آرامش ناتوان است چون آرامش محصول رنکارنگی های بنیادین وجودی است ، فرزند ذائقه های پیچیده ی روانی است، محصول زمینهایی است که متنوع‌ترین مواد آلی را دارند و در معرض تابش آبها و بادها و آتشهای گوناگون قرار می‌گیرند
درخت آرامش باید انواع #مینرال های هستی را جذب کند تا بتواند ریشه در خاک استوار کند و شاخه به آسمان برافرازد
#انسان_تک_ساحتی فقط #حمال سربزیری است که هیزم کش سونا جکوزی بالانشینان جامعه ی انسانی و جهانی است
راستی دقت کرده اید که محور جهان دیجیتال فقط و فقط پاییدن تمام و کمال انسان است محصور کردن و اسارت تام او؟
آیا این دیکتاتور بی چهره خواهد توانست انسان را مقید مطلق کند؟
چیزی که جز با تغییر تعریف انسان ممکن نیست و تمام دیکتاتور سعی شان همین است تغییر تعریف انسان..
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
ادامه #وقتی_که_طوفان_بیاید👆👆👆

اما سخن آخر اینکه من تاریخ ایران را #تاریخ_ضعف می دانم(بویژه از زمان ساسانیان به بعد و بویژه در چند دهه ی اخیر)
چرا که بر #حذف و #حصر و #نفی و... من هایی استوار شده که بودنشان جز ناموس خلقت است. هر من هر شخصیت ( پرسنال یا پرستیژ ) گیاهی است درختی است بنایی است در بیابان عدم که اگر حد خویش بداند و رعایت کند به تداوم #خلقت کمک کرده است و آیینه ای ساخته که خدا درآن بیشتر نمود دارد .
مشکل دقیقا از جایی شروع می شود که یک من حد خویش نمی‌داند یا حد خود را و سهم خود را بالاتر از آنچه هست میپندارد . چنین انسان #حدناشناسی نخستین کارش #افزون_طلبی است و طبعا #علو و #خودبزرگ_پنداری و این افزون_تر به دست نمی آید مگر اینکه #اقلیم دیگر من ها لاغرتر شود و اگر نمی‌شود و گردن نمی نهد باید حذف شود.
این افعی برای بزرگتر شدن هر #من ناهمسو، هر من ناخودی هر من نه از من را می بلعد گیاهها و درختها و بناهای من ها دانه دانه نابود میشوند و باد عدم وزیدن میگیرد.
نیستی، مرگ ، ویرانی در برابر #ذی_الوجود ها است که کم نیرو میشود وقتی که تو دانه دانه ی بود ها را نابود کرده ای بدون اینکه بفهمی هر #بود نهایتا منجر به تداوم بود توست و نه برعکس.. کارت تمام است.
وقتی که طوفان بیاید نه جمشید خواهد ماند و نه ابلیس..
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
##یادداشت_های_پریشانی
#مجازستان

در اغلب کتب داستانی گذشتگان ما آنچه مهم است #استعاره است. اینکه واقعا متافور میتواند جایگزین استعاره شود باید درباره اش بحث و فحص کرد.
چون استعاره در علوم بلاغی ما در ذیل مجاز می آید چنانکه برخی علمای بلاغت کنایه را نیز جز مجاز آورده اند و این بسیار مهم است چون نهایتا به اینجا می رسیم که اصولا #بیان و زبان در بهترین و عالی ترین حالاتش نیز در مجاز شکل میگیرد و اساسا جهان ما ( زبان ) از آن رو که همیشه فاصله ای دارد با آنچه که #هست پس ما همیشه در #مجازستان زندگی میکنیم.
سخنم این نبود. این بود که مثلا داستانی هست در مثنوی و بسیاری آثار دیگر به این مضمون که اگر گرگی با آهویی آمیزش کنند و فرزندی پدید آید این فرزند گرگ‌‌ است یا آهوست؟ و پاسخ اینکه بگذارید بچه بزرگ شود از شیر بگیریدش و بعد بگذارید حسابی گرسنه شود بعد دربرابرش علف و استخوان بگذارید ببینید سمت کدام می رود و ..
ذهن های خوگر و معتاد به عوالم عادی وقتی به این متن تماما استعاری نگاه کنند یا یک شوخی کودکانه می بینندش یا چرا که چنین چیزی علمی نیست یا نهایتا میگویند خب نی خواهد بگوید آن ژنی که در بچه غالب است نشان میدهد که بچه به سمت کدام والد مایل است و...
اما حقیقیت این است که موضوع بسیار بسیار پیچیده و عمیق است.
مثلا سوای پرداختن به نکته بسیار هولناک #قصه_پردازی شرقی و بویژه ایرانی و چرایی و چگونگی و نتایج و... میتوانم چند نکته ی گذرا را مطرح کنم
۱- الف با ب می آمیزد و این آمیزش محصولی دارد. این از اصلی ترین رمزهای جهان مثنوی است؛
از قران هرکسی چیزی خوری
وز قران هر قرین چیزی بری

چون ستاره با ستاره شد قرین
لایق هر دو اثر زاید یقین

چون قران مرد و زن زاید بشر
وز قران سنگ و آهن شد شرر

وز قران خاک با بارانها
میوه ها و سبزه و ریحانها

وز قران سبزه ها با آدمی
دلخوشی و بی غمی و خرمی..۲/۱۰۸۰~
این بحث بسیار مفصل و عمیق است فعلا به این اشاره کنیم که هرگاه یکی به یک دیگر برسد بی شک سه پدید می آید هرچه که باشند..
۲- داستان ما می گوید این فرزند حاصله #دوجنسی است درست مثل #آدم و کل داستان شرح حال ماست آن..
۳- برای شناخت راستین محصول باید گذاشت او به بلوغی برسد . بچه ی شیرخواره را نباید سنجید باید او در جهان زندگی کند و توانایی ها و دانایی ها و... به دست آورد
۴- این فرزند حالا بالغ را در شرایط عادی و مطمئن و آرام نمیشود تشخیص داد. قوه ی عاقله ی او میتواند در شرایط متعادل ، متعادل عمل کند چیزی را سرکوب کند و چیزی را برگزیند. برای شناخت او باید در موقعیتی قرارش داد که نه عقل متعلم (اسم مفعول) که عقل ذاتی آنچه من (غریزی) مینامم عمل کند. گرسنگی استعاره ای است برای فضا و رانه ای که #اوراق_شویی می کند در واقع نقاب های آگاهانه را کنار میزند
۵- انتخابی که فرزند میکند در چنین شرایطی بی_سبب است، صرفا از روی جنسیت است و این یعنی اصالت.
در نظر من کلیدی ترین #رمزواژه_ی_مثنوی #جنسیت است.
کافران چون جنس سجین آمدند
سجن دنیا را خوش آیین آمدند و...

۶- مولانا و بسیاری از اهالی معرفت ایران بسیار نتیجه گرایند‌. قبلا هم گفته ام، میگویند: نامها را نتایجشان معنا میکنند.
اوزوم و عنب و استافیل و.. ازین زاویه هم مورد توجه باید باشد‌.
بگذارید برای موضوع نتیجه و اهمیتش مثال روز بزنم :
#جنگ هرگز به معنای زدن در سر و صورت هم نیست. این به سر و صورت طرف زدن مثلا با بمب فقط و فقط یکی از شکلهای جنگ است‌
هدف جنگ چیست؟ ویرانی طرف مقابل.
خب حالا اگر شما بتوانی حتا با خدمت کردن به طرف مقابلتان او را تباه کنید جنگ را برده اید‌. در روزگار ما اساسا قرار نبوده مثلا آمریکا برسر ما موشک بزند قرار بوده ما را ضعیف، حقیر، خوار، نیازمند، پریشان و... کند و به انواع فروپاشی ها برساند خب حالا که جامعه ی ما به چنین وضعی رسیده جنگ صورت گرفته و پیروز هم مشخص است.
فرقی نمی کند شما که اید و کجایید؟ چه میگویید و چه اولویتهایی را در ظاهر فریاد میکنید همه ی اینها به تعبیر مولانا عرض است #جوهر کجاست؟
گفت شاهنشه، چنین گیر المراد
این عرضهای تو یک جوهر نزاد

این عرضهای نماز و روزه را
چون که لا یبقی زمانین انتفی..
باری سخن این بود که اولا هنوز داستان گویی کار است نه دادن اطلاعات تخت و اخته‌‌.. ما همچنان برای زنده ماندن خویش باید #شهرزاد باشیم و البته شهرزاد ها.. چون او فقط خویش را نجات نمی داد با هر قصه و هرشب در واقع یک زن ، یک زندگی دیگر را از کام مرگ بیرون می کشید و..
و اینکه باید به گونه ای دیگر با اینهمه داستان در فرهنگ ایران #مواجهه کنیم و وقت تنگ است و دارد دیر میشود...
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشتهای_پریشانی
طرح یک پرسش؛(۱)
#اسارت_انتخاب یا #انتخاب_اسارت؟!

در جهان انسان نکته‌ یا نکات پنهان #انتخاب فراوان است قطعا. ما آدمیان هزاره هاست که انتخاب میکنیم و درباره ی امکان یا عدم امکانش و نیز ساز و کارهایش و.. حرف میزنیم و سخن می‌گوییم.
اما به نظرم انتخاب یک نکته ی مهیب در خویش دارد. نکته ای که اصیل تر است از شادی بخش بودن و ایجاد حس فعال بودن آن..
نکته اینجاست که وقتی ما جایی هستیم معناش این است که دهها جای دیگر نیستیم. موقعی که بر چیری تمرکز میکنیم یعنی چشم پوشیدن ایم بر دهها چیز دیگر و.. به این قرار آنچه انتخاب می نامیم و محصول آزادی مثلا ، خود آغاز اسارت است. ما با آزادی انتخاب میکنیم اسارت را و این به هیچ وجه موضوع ساده ای نیست.
ممکن است بگویید خب این کشف تازه ای نیست یا اینکه این نکته امری ذاتی و وجودی است. آری و مهابت کار هم همین جاست.
آنچه خردکننده میکند #آزادی و #انتخاب را در همین جا پنهان شده است.
شاید هنگامیکه مولانا از انتخاب و ده دلگی هنگام انتخاب ضجه میزد همین احساس لهیدن را داشته است
الغیاث ای تو غیاث المستغیث
زین دو شاخه اختیارات خبیث

من که باشم چرخ با صدکار و بار
زین کمین فریاد کرد از اختیار

کای خداوند کریم بردبار
ده امانم زین دوشاخه ی اختیار

اشتری ام لاغری و پشت ریش
زاختیار همچو پالان شکل خویش

باری وقتی شما الف را انتخاب می‌کنید در واقع دست رد بر سینه ی ب تا ی زده اید.
آیا برای رد الباقی وجودها آنقدر دلیل و برهان داشته اید که رسیده اید به الف؟! آیا الف وزنی معادل یا بیشتر از ب تا ی داشته که شاهین وجود شما در برابر آن سر خم کرده است؟ واقعا ممکن است که بتوانیم برای رد الباقی استدلال های متقن اقامه کنیم؟! اگر این کار ممکن نیست یا نسبی است(جمله ای که بیشتر مفر است تا هرچیز دیگر) خب یا اصلا انتخاب معنا ندارد یا باز هم نسبی است (مفر)
شاید آنان که اختیار و توان انتخاب را بار امانت دانسته اند چنین مهابتی را در پس انتخاب دیده اند‌..
این است که همان مولانا گفت:

این کژاوه گه شود این سو گران
آن کژاوه گه شود آن سو کشان

بفکن از من حمل ناهموار را
تا ببینم روضه ی انوار را

جذب یک راه صراط مستقیم
به ز دوراهه ی تردد ای کریم

زین دو ره گرچه که خود مقصد تویی
لیک خود جان کندن آمد این دویی و..
حال اگر امر ذاتی انتخاب اسارت را بپذیریم باز دشواری کار را نکاسته که افزون کرده ایم یعنی در هیأت انسان باید چیزی را انتخاب کنیم که بیرزد و آیا میتوان با این نوع بودن محدود و مقید به هزاران چیز، چیزی را انتخاب کرد که بیرزد؟!
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
👆👆👆 داستان روشن است به اصرار همان بزرگان و سپاهیان و موبدانی که در برابر جمشید مهر بردهانهای حرام خوار خویش زده بودند کارت دعوت برای ضحاک ارسال می شود و فرشی سرخ برایش گسترده می شود . فرشی که قرار است ازین پس سرخ تر شود از آنچه بوده است...
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشت_های_پریشانی
#از_بود_تا_نمود و طرح یک سوال کهن؛

۱- راستش در عوالم انسانی خیلی وقت است گمان میکنم بود اشیاء را در نمودشان باید یافت.
اینکه آیا اصلا چیزی وجود دارد؟ در آنجا ثابت میشود که #کار_کند و بشود نتایج و تاثیرات آن چیز را دید. دست کم برای فهم کس یا کسانی که باور مند وجود چیزی هستند باید ازین راه وارد شد کما اینکه من به بود و وجود آن چیز باور نداشته باشم.
مثال عامیانه بزنم؟
در کودکی ، بسیاری از ما وجود #جن را ثابت میکردند و بسیاری نفی..
کس یا نیرویی غیر مرئی که در نظر بسیاری وجودی متقن و موثر دارد ‌و با اینکه شیئ غیر مرئی است اما با اشیاء مرئی کارهای مرئی می کند و..(؟!)
همیشه میگفتم اگر برای شخص باور مند آن باور کار میکند پس آن چیز هم هست. و برای من که طبعا نافی ام. نیست.
اگر من گمان میکنم آن شخص باورمند اسیر توهمات است و خرافات ، باید چنان عینی و ملموس برای آن معتقد شرح دهم موضوع را که او ببیند این تاثیر و کارکرد و.. ناشی از چیز دیگری است نه وهمی که او دارد. کاری مثل استدلال ابراهیم در #بت_شکنی یا ابن سینا در هشیار کردن آن امیرزاده و..
۲- باوری در ذهن فردی بسیاری از ما و نهایتا ذهن جمعی بسیاری از ما ایرانیان موکد شده که؛روزگار،دهر، دنیا و.. #شخص اند و تشخصی دارند فعال و تاثیرگذار؛
ملامت مکن هیچ کس بر گناه
که روزی بیفتی به چاه سیاه
این باور کهن در گذر زمان مستندات خود را یافته مثلا دیده و شنیده ایم که در عرصه های شخصی اجتماعی، سیاسی و..حتا علمی طعنه زنندگان ملامتگری را که چندی بعد خود غرق چیزی بوده اند که منع و نفی و ملامتش میکردند کأنه دنیا منتظر است شما چیزی را منع کنید تا آن را بگذارد در کاسه تان:
کسی که گناهکاری را سرزنش کرده خود در همان گناه غوطه ها خورده. کسی که دیکتاتور خون ریزی را ملامت میکرده به جایی رسیده که دیکتاتور پیشین در مقام مقایسه با این یکی فرشته خصالی بی همال شده و آنکس که به طعنه خوانده؛
مه فشاند نور و سگ عوعو کند
هرکسی بر طینت خود میتند
سگی شده که به ماه و خورشید دشنام میدهد و.. گذشته از تجارب زیسته این باور به احادیث و سخنان بزرگان هم راه یافته و موکد هم شده و البته برای پرهیز از نتایج ویرانگر این باور راهکارهایی هم پدید آمده
کدام نتایج ویرانگر؟ یکیش دعوت به سکوت در باره ی معایب و پستی ها که عین فلاکت و تباهی است
چون این باور میگوید مثلا سپاهی ستمکار یا انسان گنه کار یا بالادست نابکار و.. را عیب مگیر و.. و برای همین بوده که آن باور را نیز تصحیح و تکمیل کرده اند مثلا از امانی نقل شده: اگر کسی خطایی کرد حد آن خطا را بدون سرزنش و تمسخر و.. جاری کنید وگرنه خود نیز به آن خطادچار خواهید شد
و اینجا ترمزی قرار داده شده که به نظر درونی است و شخصی و در همین نیز راز بزرگی نهفته‌ است. شمایید و شما که میدانید در تاختن به تباهی وخطا اهل تقوایید و پروا یا تمسخری رسوا..و چندی بعد است که روزگار بر شما و همگان عیان میکند در آن تازش اهل صواب بوده اید یا خطا، من پست تان در میان بوده یا سعادت دیگران..
۳- سخن و نتیجه ی پایانی اینکه؛ سالهاست در جامعه‌ ی ایرانی در سطوح شخصی و عمومی شاهد چنین اتفاقاتی هستیم انسانی که دزد بگیر بوده اکنون سرآمد دزدان است و یاور ایشان گویا قرار بوده دزدان طوایف دیگر را بگیرد تا زمینه ی ظهور دزدان طایفه ی خود فراهم‌کند.گروهی که برای نجات مستضعفین شکل گرفته و کنار زدن مستکبرین حالا بزرگترین چماق در دست مستکبرین است بر سر مستضعفین. آن که با ابزار علم نفی خرافات میکرده الان بزرگترین مروج خرافات است آن زندانی کشیده برای آزادی اکنون کلید دار بزرگترین زندان هاست آن ملامتگر بیعاری و بیکاری اکنون در تفعن بیعاری و بیکاری مضاعف دست و پا میزند و البته که قبول ندارد افتاده در مرداب و..
۴- حال با این چشم بندی های هولناک و ویرانگر بودن و اینگونه بودن، من انسان، مای اهالی ایران چه بایدمان کرد؟!
پرسشی است که ما باید برایش پاسخی درخور بیابیم..
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشتهای_پریشانی
#ظاهرپرستی_و_درک_اسفل
-ضرورت حیاتی توجه به باطن در روزگار ما

دوسه سال پیش هنگامی که در جمعی از #حافظ_دوستان گفتم: در ذهن و زبان حافظ #زاهد و #زاهد_ظاهر همان #ابلیس است.
چند تنی حیران انکار کردند و چند تنی حیران بلاتکلیف شدند و دوسه نفری چیزی در ذهنشان روشن شد.
موضوع ساده است در روایت آفرینش ابلیس از نخستین آفریده های خداست که طبق روایات مقامی شامخ دارد و به هزاران سال مینویی معلم فرشتگان است تا اینکه آخرین خلقت = آدمی به دستان خدا از گل چسبنده ( طین لازب ) ( چرا چسبنده؟!) و خاک و لجن و ساخته میشود . چیزهایی که در نگاه اهالی مینو پست ترین عناصر گیتیگ‌ هستند.
وقتی فرمان اسجدوا صادر میشود ابلیس یک چشم (باز اشاره ای است به عدم توجه و ندیدن دو ساحت اصلی ظاهر و باطن در آن واحد) با تکیه بر ظاهر نفی حکمت میکند و خود را برتر می بیند و عقلا و شرعا تعظیم خوارتر از خویش جایز نیست.
این فقیه عالم ملکوت درنیافته اینجا لطیفه ای است نهانی که عشق از آن خیزد.. این است که در دام ظاهر می افتد هم در عمل نپذیرفتن امر اسجدوا و هم در دلیل آوردن برای این عمل.
بنابراین بزرگترین عابد و زاهد عالم ملکوت در دو ساحت عمل و نظر #ظاهرگراست.
و آدم در این تعریف اهل عمل است او نیز در قضیه ی نفی #لاتقربا ظاهر بازی را می بیند اما به باطن پناه میبرد و عامل تاریکی و ظلم را خود می انگارد نه خدا... چنانکه تبار بعدی او نیز از در خطاها وردشان #ظلمت و #ظلمنا میشود.
این گرایش به باطن و بواطن بیشتر با روحیه ی تاریخی ایرانیان سازگار است زیرا ایشان نیز از گذشته های دور جهان را به دو ساحت مینو و‌گیتی تقسیم کرده بودند. این است که مفهوم امام ( که باطن دین ) است اینگونه و به مرور مورد توجه خواص و سپس عوام قرار میگیرد
و اینجاست که حافظ به عنوان مجمع_البحرین ظاهر و باطن یا پیش از اسلام و پس از آن در تمام دیوان خویش بر ظاهر و ظاهر پرست می تازد و این نقص ذاتی را عامل گمراهی و تباهی میداند.
چرا میگویم ذاتی؟ علی الظاهر این ویژگی امری است ازلی و اساسا برخی سرشتی ظاهر گرا دارند. ابلیس نمی تواند ظاهرپرست نباشد
زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نیست
در حق ما هرچه گوید جای هیچ اکراه نیست
زاهد از #حال بی خبر است نه از قال
بی خبرند زاهدان نقش بخوان و لااقل
مست ریاست محتسب باده بده و لاتخف
حافظ به عنوان فرزند خلف آن کس که روضه ی رضوان به دو گندم بفروخت بر حال و قال ابلیس و تداومهای او در عالم مادی مشرف است چون مقام اشراف دارد این است که حال و قال زاهد و صوفی و محتسب و قاضی و..را میفهمد او تمام این مقامها را پیموده تا شده حافظ تا شده است پدر،ابوالبشر (مقام آدم)، ما فرزندانی از صلب حافظ نداریم اما هزاران رند عارف خویش را فرزند او میدانند و.. باری حافظ‌ به مقامی میرسد که اینبار و با تکیه آنچه از پدر می داند به روشنی و اختیار بهشت ابد از دست می نهد
حال این مفاهیم علی الظاهر معنوی چه تاثیری‌ بر زندگی مادی ما دارد؟!
اگر اندکی باطن بین باشیم به وضوح تاثیر ظاهر بینی را در تک تک ساحات وجودی و حضوری انسان ایرانی را می بینیم.
بگذارید مثالی ملموس بزنم.
اغلب مسند نشینان و مردم ما تعریفی ظاهری از جنگ و آسیب و قتل و.. دارند این تعریف بتواره ای شده در ذهنشان. از این قرار جنگ یعنی تیر زدن و موشک فرستادن و.. کشتن یعنی خون ریختن و دفن کردن و..
اما اگر جنگ را باطنی تعریف کنیم میبینیم که ما ملتی کاملا جنگ زده داریم.
محصول جنگ بی رمقی زندگی اقتصادی و فرهنگی است ، محصول جنگ فقر و فحشا است محصول جنگ تعطیلی و آسیب مهیب کارخانه های تولیدی است (کارخانه های صنعتی مولد زندگی مادی و کارخانه هایی به نام انسان که مولد خیر و برکت و هنر و شادی و.. اند) جنگ و شکست در جنگ سرافکندگی و یاس و.. می آورد و مگر جامعه ی ما اسیر چنین حالاتی نیست.
از قضا دشمنان پست اما بسیار زبل ایران اینها را به خوبی می دانند آنها بدون شلیک توپ و تفنگ بسیاری از سنگرهای ما را گرفته اند آنجا هم که لازم می دانند از قضا در جنایت و خباثت و به خون کشیدن لحظه ای درنگ نمی کنند. بدبختی این طرف قضیه است که تمام هزینه های یک جنگ را دارد می دهد اما همچنان گمان میکند جنگ نشده است.
در این یادداشت خواستم اسفل اسافلین جهنم را معرفی کنم.
ظاهرپرستی آن #ویل ویرانگری است که از ازل تا ابد فریب خوردگان ابلیس راهی اش میشوند و برای گریز از آن هیچ چاره ای نداریم جز معناگرایی و عبور از قشر و پوست همه ی چیزهایی که در عالم انسانی وجود دارند.
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#این_یک_نقد_نیست (۲) 👆👆👆
به بهانه ی چاپ کتاب #به_خاطر_بوفالوها

شاید انسان بتواند آن برج بابل خویش را بسازد. برجی از سنگ و گل و خشت و... که در اقلیم اسطوره فرزندان آدم می ساختند تا جهان خدایان رابه زیر کشند و خدایان زیرک با یک کلک مهیب(دگرگون کردن زبان سازندگان) اتحاد جانی ایشان را به تفرقه ای تبدیل کردند که مردم برج را وانهادند و مشغول جنگی همیشگی شدند که : - تو چه می گویی؟!
جنگی که منتفع بزرگش خدایان انند و قربانی بزرگش فرزندان آدم..
آیا بشر بعدها به زیرکی دریافته راه ساختن آن برج و مصالحش نه سنگ و گل و ساروج که کلمات و نت و رنگ و... است و حالا قرنهاست که دارد در جای جای جهان #برج_سیزدهم را می سازد؟!
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
👆👆👆👆#این_یک_نقد_نیست (۳)
به بهانه ی #به_خاطر_بوفالوها
بخش سوم
.... جدای از حضور خود قهرمان و زبان و فکرش، اینکه در اوایل کتاب سارا و علی(دیگر من های راوی که آرزو دارد کار ایشان کند) می آیند تا آخر داستان را تعریف کنند یا پسرک و دخترک دل شکسته ای که در وهم و وهن یک_پدر(؟!) با دل شکستگی کشته شده اند(چقدر مهیب است دل شکسته مردن چنانکه راوی نیز و این گویا سرنوشت تلخ اگر نگویم همه اکثر ما انسانهاست) یا تکرار چند باره ی«می خوب میخوابه این روزها»
و البته بن مایه ی هبوط های پی در پی که در ترسیم نویسنده سقوط های مدام و سرگیجه آور است نه هبوط ( به گمانم سقوط چرخه ای است دایم که به صعود نمی انجامد چون ریشه اش سقط است اما هبوط آن واژه ی شگفتی است که در عین اینکه فرو افتادنی دردناک را نشان می دهد خودش شروع فرارفتنی پرشکوه و معراجی بی همانند است. سقوط استسکاری است و هبوط استعلایی) و نیز دزدیدن اسنادو مدارک شناسایی قهرمان داستان در سکانس های پیشین تا متن پی رنگ و طرحی درست بیابد و دلیلی در ناشناخته ماندن جسد یافت شده میان صخره ها و دریا و.. انها از جمله عناصر لفظی چ معنایی است که علیرغم آن تنوعها و تعددها موجب از هم نگسستن اثر شده است و این خوب است.
اما در متن چند جایی هم چیزهایی است که من #لپی_ها می نامم و گاه گریز ناپذیر است و برای رفع شان شخص ثالث بسیار دقیقی لازم است البته. مثلا لک لک ها اگر چهل هزار کیلومتر آن طرف تر می بردند ص۳۷ کجا میشد؟! احتمالا سهو شده و منظور چهار هزار کیلومتر است یا دریم-کچر(؟!) بدون توضیحی در ص۵۴ می آید اما فونتیکش ص۵۵ . یا متوجه نشدم عاشقی در جونمه یا خونم ص۱۱۰ که البته ممکن است اصطلاح شنیده شده و اقلیمی نویسنده جون باشد. یا ننوشتن فونتیک یا توضیح مثلا اسب سیلمی یا دژاوو یا ترکیب وحشی ترین گریه ص۱۵۴ و...
طولانی شد مطالبم و می تواند طولانی تر شود بویژه که این متن مرا برد تا کار دردناک عزیزم #حمید_اسکندری با نام #چیزستان که ازقضا آیینه ای است برای کشف_الاحوال ما و چنبره ی دردهایی که اسیرش شده ایم و خوب است آن را بخوانید با توضیح اینکه هفت هشت سال پیش ویرانگران تاریخ و فرهنگ این دیار صلاح خویش ندانسته بودند پایان به خاطر بوفالوها در چیزستان تصویر شود ..اما چند سال بعد معیارها تغییر کرده است تا من باز یاد آن دختر امیر زاده ی سعودی بیفتم که به جرم عشق گردن زده شد یا آن دختر پسر جوان روسی که به جرم گیتار زدن در میدان سرخ (آن هم میدان سرخ) و ترویج فرهنگ غرب نابود شدند و...
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشت_های_پریشانی
#باز_هم_زبان
زبان همه چیز است و همه چیز زبان است. و معنا دهنده و معنا کننده ی این گزاره انسان است.
در معرض جهان هرآنچه معروض انسان است و هرآنچه درین معرض دستکار انسان است زبان است. و زبان یعنی هرچیزی که آشکار میکند معنایی را در ، بر و برای انسان...
انسان سنگ و خاک و گیاه را تعریف و تفسیر و تاویل میکند و هرآنچه پیش از او بودی داشته بعد که به ساختن می رسد هرچه میسازد در زبان قرار میگیرد سنگهای تراش خورده ی انسانهای نخستین چیزی که چیزهایی را آشکار میکنند در غار زیستن یا کنار رودخانه بیان چیزهایی است شکل روستاها و شهرها در بستر زبان پدید می آید و تعریف میشود و.. معماری، نوع چیدمانی که در خان داریم ، شیوه ی رانندگی و رنگهایی که به شهر و خانه و لباس میزنیم و.. همین کلمات و واژگان همه زبانند و از جهان نهان میگویند.
گستردگی و عمق مفهوم زبان آنقدر هست که بگوییم زبان انسان است و انسان زبان..
و با توجه و دقت در هر کدام ازین بخشها بسیار چیزها بر ما آشکار میشود.
مثلا زبان در یک تعریف دماسنج انسان و جامعه است. اینکه انسان یا انسانهایی درصد کلمات حوزه ی جنسیت یا خشونتشان بیشتر از انسان یا جامعه ی دیگر است روشن می کند که بیماری چیست و کجا باید یافتش و..
هجوم یکباره ی مردم مثلا به بورس بیان بسیاری چیزهاست که می توان کتابها درباره اش نوشت یا مثلا تصمیم یکباره ی خانه سازان برای اجرای نمای رومی نمودی است از بودهای فراوان در پس خود که اهل این زبان و آشنایانش می توانند برای ما حکایت ها بگویند از اسباب این اتفاق..
همه ی اینها را گفتم تا بگویم همه ی ما باید زبان شناس شویم. به تعبیری سلیمان شدن ما در فهم زبان همه است در آنجا به گمانم پرندگان نماد هر موجود از خویش بیرون رونده است در این پیشنهاد سنگی که از خود می رود یا برده میشود تا خاک شود مرغی است که زبانی دارد.
البته که این سخن سند قرانی هم دارد اینکه همه چیز هستی در #مصیر و #صیرورت است همین است. این #شدن در ذات همه ی اشیاء وجود دارد و البته که در انسان نمودهای بسیار بسیار..
شاید هدف از این یادداشت دعوتی باشد به #سلیمان_شدن ، کاری که از وظایف هر انسان محسوب است.
ما هرچه قدر زبان بدانیم دانایی مان افزون شده ، دانایی توانایی است و توانایی توانگری و غنا میبخشد..
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹