Schau dir "اشو و ذهن و بدن و روان و هوشیاری" auf YouTube an
https://youtu.be/BL18XU-MEM0
https://youtu.be/BL18XU-MEM0
YouTube
اشو و ذهن و بدن و روان و هوشیاری
سلام عزیزانم به یک ویدیو دیگه از خودآگاهی و خودشناسی خوش اومدین من عادله هستم
#عرفان #اشو #ذهن
#عرفان #اشو #ذهن
فضایی مناسب تر از ذهن برای #رهایی نیست. تنها ابزار دست ما است برای بیداری و #هوشیاری.
در این فضای تنگ و تاریک #ذهن ،بی زمانی و بی مکانی هویدا است. جایی غیر از خود برای آزادی تو وجود ندارد. یا هم اکنون خلاص از تضادها می شوی و یا هیچ وقت دیگر ،زیرا آزادی و رهایی از خواسته ها زمان و مکان نمی شناسد. منتظر آن هستی؟تا به #خوشبختی و خرسندی برسی؟ این انتظار برای بهبودی وضعیت و رفتارت ،توهمی بیش نیست. #توهم هم ساخته و پرداخته همان #ذهن است. رهایی را دریاب،که اولین و آخرین راه توست.
کریشنامورتی
شخصی به بودا گفت:
«من خوشبختی میخواهم»
بودا پاسخ داد:
نخست «من» را حذف کن، که حکایت از نفس دارد.
سپس «میخواهم» را حذف کن، که حکایت از میل و خواسته دارد.
اکنون آنچه با تو باقی میماند «خوشبختی» است.
ذهن
آلت دست هیجان است.
هنگامی که از یک هیجان خسته می شویم به دنبال هیجان دیگری می رویم که ممکن است همان چیزی باشد که خوشبختی اش بنامیم.
یا اثبات خوشبختی.
اما باز هم هیجانی بیش نیست.
همانطور که شما و من می دانیم همه ی هیجانات به پایان می رسند و بدین ترتیب ما از یک #هیجان به هیجانی دیگر می رویم .
ذهن آلت دست هیجان و خاطره می شود و ما در این فرایند اسیر می شویم .
بنابراین ذهن تنها به استخری راکد از خاطره و گذشته یا تجربه تبدیل می شود.
و می دانیم که #تجربه چیزی مرده است.
کریشنامورتی
ذهنِ امروزی بسیار منطقی ودر دام منطق اسیر شده است . از آنجا که منطق نیرویی جبار است، احساسات زیادی در ذهن سرکوب میشود. ولی منطق ذهن را کنترل می کند، چیزهای زیادی را به نابودی میکشد.منطق، اجبار است و به قطب مخالف خود اجازه نمی دهد زندگی کند.احساسات وعواطف قطب مخالف منطق هستند. عشق قطب متضاد منطق است ، دین قطب مخالف استدلال است . استدلال دینها را نابود و ریشه کن می کند . آنگاه ناگهان می بینید که زندگیتان فاقدِ معناست ، زیرا معنا ارتباطی با منطق ندارد . شما نخست به استدلال گوش می دهید وبعد همۀ چیزهایی را که می رفت به زندگیتان معنا ببخشد نابود می کنید .وقتی آنها را نابود کردید احساسِ پیروزی می کنید و بعد ناگهان حس می کنید تهی هستید. اکنون چیزی در دست شما نمانده است ، بلکه فقط منطق به جا مانده است و با منطق چه می توان کرد ؟ نمی توان منطق را خورد ، نمی توان آن را آشامید ،نمی توان به آن محبت کرد ، نمی توان آن را زیست . منطق فقط زباله است . اگر اهلِ منطق و استدلال باشید ، زندگی پیچیده می شود . در حالیکه زندگی بسیار ساده است . کلِ مشکلِ بشریت متا فیزیکی است . زندگی چون گل ساده است . پیچیده نیست ، ولی اسرارآمیز است . با اینکه گل پیچیده نیست ، اما با منطق و استدلال نمی توان آن را درک کرد . می توان عا شقِ گل شد ، می توان آن را بویید ، لمس و حس کرد و حتی می توان گل بود ، می توان گل را تجربه کرد ، اما موجودی مرده در دستِ شما خواهد بود .
اُشو
در این فضای تنگ و تاریک #ذهن ،بی زمانی و بی مکانی هویدا است. جایی غیر از خود برای آزادی تو وجود ندارد. یا هم اکنون خلاص از تضادها می شوی و یا هیچ وقت دیگر ،زیرا آزادی و رهایی از خواسته ها زمان و مکان نمی شناسد. منتظر آن هستی؟تا به #خوشبختی و خرسندی برسی؟ این انتظار برای بهبودی وضعیت و رفتارت ،توهمی بیش نیست. #توهم هم ساخته و پرداخته همان #ذهن است. رهایی را دریاب،که اولین و آخرین راه توست.
کریشنامورتی
شخصی به بودا گفت:
«من خوشبختی میخواهم»
بودا پاسخ داد:
نخست «من» را حذف کن، که حکایت از نفس دارد.
سپس «میخواهم» را حذف کن، که حکایت از میل و خواسته دارد.
اکنون آنچه با تو باقی میماند «خوشبختی» است.
ذهن
آلت دست هیجان است.
هنگامی که از یک هیجان خسته می شویم به دنبال هیجان دیگری می رویم که ممکن است همان چیزی باشد که خوشبختی اش بنامیم.
یا اثبات خوشبختی.
اما باز هم هیجانی بیش نیست.
همانطور که شما و من می دانیم همه ی هیجانات به پایان می رسند و بدین ترتیب ما از یک #هیجان به هیجانی دیگر می رویم .
ذهن آلت دست هیجان و خاطره می شود و ما در این فرایند اسیر می شویم .
بنابراین ذهن تنها به استخری راکد از خاطره و گذشته یا تجربه تبدیل می شود.
و می دانیم که #تجربه چیزی مرده است.
کریشنامورتی
ذهنِ امروزی بسیار منطقی ودر دام منطق اسیر شده است . از آنجا که منطق نیرویی جبار است، احساسات زیادی در ذهن سرکوب میشود. ولی منطق ذهن را کنترل می کند، چیزهای زیادی را به نابودی میکشد.منطق، اجبار است و به قطب مخالف خود اجازه نمی دهد زندگی کند.احساسات وعواطف قطب مخالف منطق هستند. عشق قطب متضاد منطق است ، دین قطب مخالف استدلال است . استدلال دینها را نابود و ریشه کن می کند . آنگاه ناگهان می بینید که زندگیتان فاقدِ معناست ، زیرا معنا ارتباطی با منطق ندارد . شما نخست به استدلال گوش می دهید وبعد همۀ چیزهایی را که می رفت به زندگیتان معنا ببخشد نابود می کنید .وقتی آنها را نابود کردید احساسِ پیروزی می کنید و بعد ناگهان حس می کنید تهی هستید. اکنون چیزی در دست شما نمانده است ، بلکه فقط منطق به جا مانده است و با منطق چه می توان کرد ؟ نمی توان منطق را خورد ، نمی توان آن را آشامید ،نمی توان به آن محبت کرد ، نمی توان آن را زیست . منطق فقط زباله است . اگر اهلِ منطق و استدلال باشید ، زندگی پیچیده می شود . در حالیکه زندگی بسیار ساده است . کلِ مشکلِ بشریت متا فیزیکی است . زندگی چون گل ساده است . پیچیده نیست ، ولی اسرارآمیز است . با اینکه گل پیچیده نیست ، اما با منطق و استدلال نمی توان آن را درک کرد . می توان عا شقِ گل شد ، می توان آن را بویید ، لمس و حس کرد و حتی می توان گل بود ، می توان گل را تجربه کرد ، اما موجودی مرده در دستِ شما خواهد بود .
اُشو
mirzaei:
ماتریکس همان دنیای وهم آمیز احساسات دروغین است☺️
بی جهت دنبال حقیقت نگرد
حقیقت زیر خرافه های ذهن تو مدفون شده است
برای دیدن حقیقت
کافی است خرافه ها را دور بریزی
حقیقت خودش آشکار می شود.
هر چه ذهن بیشتر تلاش کند تا از درد رها شود ،درد بیشتر میش#ذهن هرگز نمیتواند راه حلی پیدا کند و نمیتواند کاری کند که شما راه حلی پیدا کنید
خود را از هماهنگی و وابستگی به ذهن و منِ ساختگی رها کنید
من افکار نیستم
من احساسات نیستم
من دریافتهای حسی نیستم
من تجربیات نیستم
من محتوای زندگیم نیستم
من خودِ زندگی هستم
من فضایی هستم که همه چیز در آن اتفاق می افتد
من هشیاری هستم
من هستم
ماتریکس همان دنیای وهم آمیز احساسات دروغین است☺️
بی جهت دنبال حقیقت نگرد
حقیقت زیر خرافه های ذهن تو مدفون شده است
برای دیدن حقیقت
کافی است خرافه ها را دور بریزی
حقیقت خودش آشکار می شود.
هر چه ذهن بیشتر تلاش کند تا از درد رها شود ،درد بیشتر میش#ذهن هرگز نمیتواند راه حلی پیدا کند و نمیتواند کاری کند که شما راه حلی پیدا کنید
خود را از هماهنگی و وابستگی به ذهن و منِ ساختگی رها کنید
من افکار نیستم
من احساسات نیستم
من دریافتهای حسی نیستم
من تجربیات نیستم
من محتوای زندگیم نیستم
من خودِ زندگی هستم
من فضایی هستم که همه چیز در آن اتفاق می افتد
من هشیاری هستم
من هستم
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#ویدئو
#اکهارت_توله
#ذهن_و_ورای_ذهن،
آگاهی در شکل و فرمهای مختلف متولد میشود تا این جهان را تجربه کند.
#اکهارت_توله
#ذهن_و_ورای_ذهن،
آگاهی در شکل و فرمهای مختلف متولد میشود تا این جهان را تجربه کند.
تا به حال مشاهده کرده ای وقتی به خواب می روی هرگز خواب اتاقی که در آن خوابیدی را نمی بینی؟
رویای تخت و جایی که هستی را نمی بینی، لازم نیست !!!!!!
پیشاپیش آنجا هستی
#ذهن در رویای چیزیست که نیست
#ذهن به همه جا می رود، اما هرگز اینجا نخواهد بود
می تواند همه جا برود، اما نه اینجا،
در حالیکه تو اینجایی!
وجود الهی تو اینجاست، تو آنی
پیشاپیش همان هستی که می خواهی باشی
اما زنجیره ای از رویاها می بافی و به دوردست ها می روی
کل تکنیکها برای این است که تو را هوشیار سازد ، تا بتوانی به جایی برگردی که همیشه در آن بوده ای
جایی که هرگز آن را از دست نداده ای
هرچه آگاهی بیشتر باشد ، امکان رویا دیدن کمتر می شود ...
اشو
اسرار_تانترا
رویای تخت و جایی که هستی را نمی بینی، لازم نیست !!!!!!
پیشاپیش آنجا هستی
#ذهن در رویای چیزیست که نیست
#ذهن به همه جا می رود، اما هرگز اینجا نخواهد بود
می تواند همه جا برود، اما نه اینجا،
در حالیکه تو اینجایی!
وجود الهی تو اینجاست، تو آنی
پیشاپیش همان هستی که می خواهی باشی
اما زنجیره ای از رویاها می بافی و به دوردست ها می روی
کل تکنیکها برای این است که تو را هوشیار سازد ، تا بتوانی به جایی برگردی که همیشه در آن بوده ای
جایی که هرگز آن را از دست نداده ای
هرچه آگاهی بیشتر باشد ، امکان رویا دیدن کمتر می شود ...
اشو
اسرار_تانترا
#ما_همان_چیزی_هستیم_که_فکر_میکنیم،
همهِ آنچه که ما هستیم با افکار ما شکل میگیرد. ما با افکارمان جهان را میسازیم
اگر با ذهن #ناخالص صحبت کنید و عمل کنید #مشکل شما را دنبال خواهد کرد، همانطور که چرخ گاری ارابه را میکشد، دنبال میکند.
ما همان چیزی هستیم که فکر میکنیم،
همه آنچه که ما هستیم با افکارمان شکل میگیرد.
ما با افکارمان جهان را میسازیم.
اگر با #ذهن_خالص صحبت و عمل کنید #شادمانی شما را دنبال خواهد کرد، همچون سایهِ شما، محکم و استوار،
«بنگر او چگونه از من سوء استفاده کرد و مرا زد، چگونه مرا زمین زد و مرا چاپید.»
اگر با چنین افکاری زندگی کنید،
در #نفرت زندگی میکنید.
«بنگر او چگونه از من سوء استفاده کرد و مرا زد، چگونه مرا زمین زد و مرا چاپید»
چنین افکاری👆 را ترک کنید و در عشق زندگی کنید.
در این جهان، هرگز نفرت موجب زوال نفرت نمیشود.
#تنها_عشق_است_که_نفرت_را_دفع_میکند.
این است قانون👆، قانونی کهن و اجتناب ناپذیر، با دانستن این، چگونه میتوانی نزاع کنی؟
چه آسان باد، درختی نازک را واژگون میکند.
با جستجوی شادمانی در حواس، افراط در غذا و خواب، شما نیز بی ریشه خواهید بود.
باد نمیتواند کوه را واژگون کند.
وسوسه ها نمیتواند بر انسانی غلبه کند که بیدار است، و قوی و فروتن و فردی که ارباب خویش است، و به قانون توجه میکند.
اگر افکار فردی تیره باشد،
اگر او بی ملاحظه و مملو از نیرنگ باشد، چگونه میتواند لباس زرد سالکان را بر تن کند؟
کسی که ارباب طبیعت خود باشد،
روشن، واضح و راستین، او میتواند لباس زرد سالکان را به راستی بر تن کند.
اشو
داماپادا (راه_بودا)
همهِ آنچه که ما هستیم با افکار ما شکل میگیرد. ما با افکارمان جهان را میسازیم
اگر با ذهن #ناخالص صحبت کنید و عمل کنید #مشکل شما را دنبال خواهد کرد، همانطور که چرخ گاری ارابه را میکشد، دنبال میکند.
ما همان چیزی هستیم که فکر میکنیم،
همه آنچه که ما هستیم با افکارمان شکل میگیرد.
ما با افکارمان جهان را میسازیم.
اگر با #ذهن_خالص صحبت و عمل کنید #شادمانی شما را دنبال خواهد کرد، همچون سایهِ شما، محکم و استوار،
«بنگر او چگونه از من سوء استفاده کرد و مرا زد، چگونه مرا زمین زد و مرا چاپید.»
اگر با چنین افکاری زندگی کنید،
در #نفرت زندگی میکنید.
«بنگر او چگونه از من سوء استفاده کرد و مرا زد، چگونه مرا زمین زد و مرا چاپید»
چنین افکاری👆 را ترک کنید و در عشق زندگی کنید.
در این جهان، هرگز نفرت موجب زوال نفرت نمیشود.
#تنها_عشق_است_که_نفرت_را_دفع_میکند.
این است قانون👆، قانونی کهن و اجتناب ناپذیر، با دانستن این، چگونه میتوانی نزاع کنی؟
چه آسان باد، درختی نازک را واژگون میکند.
با جستجوی شادمانی در حواس، افراط در غذا و خواب، شما نیز بی ریشه خواهید بود.
باد نمیتواند کوه را واژگون کند.
وسوسه ها نمیتواند بر انسانی غلبه کند که بیدار است، و قوی و فروتن و فردی که ارباب خویش است، و به قانون توجه میکند.
اگر افکار فردی تیره باشد،
اگر او بی ملاحظه و مملو از نیرنگ باشد، چگونه میتواند لباس زرد سالکان را بر تن کند؟
کسی که ارباب طبیعت خود باشد،
روشن، واضح و راستین، او میتواند لباس زرد سالکان را به راستی بر تن کند.
اشو
داماپادا (راه_بودا)
اشـoshoـو:
#سوال_از_اشو
یکی از دوستان عزیز من نامهای از غرب برای شما نوشت و درخواست یک نام داشت؛ و سپس قبل از اینکه پاسخی بگیرد، به اینجا آمد و مُشرّف شد.
نامی که در نامه به او داده شده بود کاملاً با آن نام که شما به او در اینجا دادید تفاوت دارد.
وقتی این را شنیدم بسیار ناراحت شدم، زیرا همیشه به نام خودم بعنوان راه خودم فکر کردهام.
من از این نام استفاده کردم تا وقتی که گیج بودم مرا هدایت کند.
نامی که شما به ما میدهید واقعاً چه اهمیتی برای ما دارد؟
#پاسخ
ویرا Veera؛ تمامش پِهِنِ مقدس گاو است!
فریب نامها را نخورید.
شما همیشه مشتاق گرفتن چیزی هستید، تا چیزی را از هیچ چیز بسازید.
نامهایی که من به شما میدهم فقط خودشیرینیهای عشاق هستند!
خیلی در موردشان سروصدا برپا نکنید.
درواقع، وقتی که نامی به شما میدهم، هرگز دوباره نزد من نیایید تا دوباره معنی آن را بپرسید، زیرا من فراموش میکنم. معنی را من در همان لحظه در مورد آن نام خلق میکنم
پس من چگونه باید آنها را به یاد بیاورم؟
من تاکنون باید بیش از سیهزار نام داده باشم.
نام فقط یک نام است
شما بینام هستید.
هیچ نامی شما را محدود نمیکند، نمیتواند شما را محدود کند
نامها فقط برچسبهایی هستند که استفادهی کاربردی دارند؛ هیچ چیز روحانی در آنها نیست
ولی چون من توجه زیادی به نام شما دارم و آنها را برایتان شرح میدهم، به آن میچسبید
این فقط روش من است برای بارشِ توجه خودم به شما، نه هیچچیز دیگر؛ فقط راه من است برای نشاندادن عشقم به شما، نه هیچ چیز دیگر.
اشو
الماسهای بودا
جاهطلبی برای شخص یک شرافت محسوب نمیشود
بلکه حقارت شخصیت را آشکار میسازد
هرکسی در دنیا از این میترسد که کسی نباشد. هرکس میخواهد صاحب نام باشد، یک شخص بسیار VIP مهم باشد. هرکسی مایل است که مقامی داشته باشد، مشهور باشد و خانهای از خودش داشته باشد
این دیوانگی را چه کسی خلق کرده است؟
این توسط #نظام_آموزشی ما ایجاد شده.
آن آموزشی درست است که بگوید شما آنگونه که هستید کفایت دارید؛ که نباید فرد دیگری باشید و همینکه هستید کافی است. تمام امکانات خود را کشف، و لذت آن را تجربه کنید. با کسی در مسابقه نباشید. ضرورتی ندارد؛ دلیلی برای این مسابقه وجود ندارد.
اگر نظام آموزشی بتواند تمام افراد را آگاه کند که فرد برای خودش کفایت میکند و بتواند او را قادر کند تا سرور آن را تجربه کند؛ اگر آموزش بتواند تجهیزاتی فراهم کند تا هرکسی تا حد امکان به رشد کامل خود برسد ـــ
تسهیلات و تجهیزات برای #رشد، نه برای جاهطلبی؛ تجهیزاتی برای #عشق، نه برای #رقابت؛ تجهیزاتی برای #بیدارشدن و #آگاهی، نه برای ایجاد تضاد با دیگران
آنوقت نظام آموزشی قادر خواهد بود تا یک #انقلاب_اساسی را در دنیا به ثمر برساند.
تا وقتیکه تعلیم و تربیت قادر به این کار نباشد، به نفع انسانها عمل نمیکند؛ برعکس برای انسانها مضر و برای #ذهن انسان مسموم خواهد بود
اشو
انقلاب_در_آموزشوپرورش
#سوال_از_اشو
یکی از دوستان عزیز من نامهای از غرب برای شما نوشت و درخواست یک نام داشت؛ و سپس قبل از اینکه پاسخی بگیرد، به اینجا آمد و مُشرّف شد.
نامی که در نامه به او داده شده بود کاملاً با آن نام که شما به او در اینجا دادید تفاوت دارد.
وقتی این را شنیدم بسیار ناراحت شدم، زیرا همیشه به نام خودم بعنوان راه خودم فکر کردهام.
من از این نام استفاده کردم تا وقتی که گیج بودم مرا هدایت کند.
نامی که شما به ما میدهید واقعاً چه اهمیتی برای ما دارد؟
#پاسخ
ویرا Veera؛ تمامش پِهِنِ مقدس گاو است!
فریب نامها را نخورید.
شما همیشه مشتاق گرفتن چیزی هستید، تا چیزی را از هیچ چیز بسازید.
نامهایی که من به شما میدهم فقط خودشیرینیهای عشاق هستند!
خیلی در موردشان سروصدا برپا نکنید.
درواقع، وقتی که نامی به شما میدهم، هرگز دوباره نزد من نیایید تا دوباره معنی آن را بپرسید، زیرا من فراموش میکنم. معنی را من در همان لحظه در مورد آن نام خلق میکنم
پس من چگونه باید آنها را به یاد بیاورم؟
من تاکنون باید بیش از سیهزار نام داده باشم.
نام فقط یک نام است
شما بینام هستید.
هیچ نامی شما را محدود نمیکند، نمیتواند شما را محدود کند
نامها فقط برچسبهایی هستند که استفادهی کاربردی دارند؛ هیچ چیز روحانی در آنها نیست
ولی چون من توجه زیادی به نام شما دارم و آنها را برایتان شرح میدهم، به آن میچسبید
این فقط روش من است برای بارشِ توجه خودم به شما، نه هیچچیز دیگر؛ فقط راه من است برای نشاندادن عشقم به شما، نه هیچ چیز دیگر.
اشو
الماسهای بودا
جاهطلبی برای شخص یک شرافت محسوب نمیشود
بلکه حقارت شخصیت را آشکار میسازد
هرکسی در دنیا از این میترسد که کسی نباشد. هرکس میخواهد صاحب نام باشد، یک شخص بسیار VIP مهم باشد. هرکسی مایل است که مقامی داشته باشد، مشهور باشد و خانهای از خودش داشته باشد
این دیوانگی را چه کسی خلق کرده است؟
این توسط #نظام_آموزشی ما ایجاد شده.
آن آموزشی درست است که بگوید شما آنگونه که هستید کفایت دارید؛ که نباید فرد دیگری باشید و همینکه هستید کافی است. تمام امکانات خود را کشف، و لذت آن را تجربه کنید. با کسی در مسابقه نباشید. ضرورتی ندارد؛ دلیلی برای این مسابقه وجود ندارد.
اگر نظام آموزشی بتواند تمام افراد را آگاه کند که فرد برای خودش کفایت میکند و بتواند او را قادر کند تا سرور آن را تجربه کند؛ اگر آموزش بتواند تجهیزاتی فراهم کند تا هرکسی تا حد امکان به رشد کامل خود برسد ـــ
تسهیلات و تجهیزات برای #رشد، نه برای جاهطلبی؛ تجهیزاتی برای #عشق، نه برای #رقابت؛ تجهیزاتی برای #بیدارشدن و #آگاهی، نه برای ایجاد تضاد با دیگران
آنوقت نظام آموزشی قادر خواهد بود تا یک #انقلاب_اساسی را در دنیا به ثمر برساند.
تا وقتیکه تعلیم و تربیت قادر به این کار نباشد، به نفع انسانها عمل نمیکند؛ برعکس برای انسانها مضر و برای #ذهن انسان مسموم خواهد بود
اشو
انقلاب_در_آموزشوپرورش
#ذهن
شما به سنتها زنجیر شده اید و در عین حال در زندانی که برای خود ساخته اید میخواهید چیزی مانند عشق یا حقیقت را کشف کنید؛
زمانی که در اسارت ذهن به سر میبرید، چگونه میخواهید، در آزادی و رهایی زندگی و حقیقت را مکاشفه کنید؟
تا زمانی که دنباله رو دیگران هستید،
تا زمانی که واقعیت های تزریق شده از طرف دیگران را بدون تجربه شخصی،
در ذهن خود انباشته میکنید و بر مبنای الگوهای دیگران زندگی میکنید،
چگونه میخواهید شخصا با حقیقت رو در رو شوید و خودتان را بشناسید؟
کریشنامورتی
شما به سنتها زنجیر شده اید و در عین حال در زندانی که برای خود ساخته اید میخواهید چیزی مانند عشق یا حقیقت را کشف کنید؛
زمانی که در اسارت ذهن به سر میبرید، چگونه میخواهید، در آزادی و رهایی زندگی و حقیقت را مکاشفه کنید؟
تا زمانی که دنباله رو دیگران هستید،
تا زمانی که واقعیت های تزریق شده از طرف دیگران را بدون تجربه شخصی،
در ذهن خود انباشته میکنید و بر مبنای الگوهای دیگران زندگی میکنید،
چگونه میخواهید شخصا با حقیقت رو در رو شوید و خودتان را بشناسید؟
کریشنامورتی
"از ذهن بشری به ذهن الهی"
ذهن های ما مدام در سر هایمان تصویر سازی می کنند تا ما نیز چون برده ای همواره همانها را بنگریم، و نه جهان واقعی را. تصویرهایی از گذشته ی معدوم، از آینده ی موهوم، از خیالات واهی، از حرف های این و آن، از اتفاقات ناگوار و ترس ها و اضطرابات و همچنین از خواهش ها و آرزوها ... ذهن اینکار را می کند تا بر تو مسلط باشد، تا اختیارت را بدست گیرد، تا بر کالبدت سوار شود، تا تو را از فطرت الهی ات دور کند، تا هیچگاه به نور حقیقی درونت واصل نشوی. این ذهن همان شیطانی است که بقول قرآن، تو را می بیند از جایی که تو او را نمی بینی. شیطانی که بر بسیاری فرمانرواست. وقتی تو با مراقبه، همه ی این تصویرها و تصورات واهی را درهم بشکنی و خود را از اسارت شان رها کنی، خواهی دید که حجاب ذهن بر داشته شده و این شیطانِ تاریک سازِ خفقان آور رفته است. پس از این واقعه آنچه که می ماند تنها یک فضای خالی و نوری غیر فیزیکی است که در ورای آن است. در چنین کیفیتی ابتدا مدتی مبهوت و مسحوری، از این وسعتی که به آن فرو افتاده ای چیزی نمی فهمی، و این بدان سبب است که عمری به زندگی ذهنی گذشته عادت کرده بودی. نباید ناامید شوی. به عقب بر نگرد، و تسلیم باش. نور درون به آرامی به تو کل نگری را می آموزد و ارتباطتت را با تمامیت هستی بر قرار و تقویت می کند. تو اکنون در "حال" زنده شده ای، و صاحب ذهنی الهی گشته ای، که با ذهن گذشته ات، از زمین تا آسمان متفاوت است. این در معنای دیگرش همان تولد دیگر است که بزرگان، بسیار از آن سخن گفته اند. زنده شدن، در جریانی زنده که هستی نام گرفته است. برای درک آگاهی های خاصی که از این کیفیت بر می خیزد، باید صبور باشی، چه هیچ کودکی به محض تولدش به یکباره فهیم و مُدرِک نمی شود "اِلّا ما شاءَ اللهُ"
مسعود ریاعی
یکی از دلایل پذیرش یک #اعتقاد" ترس "است.
اگر اعتقادی نداشتیم چه بر سر ما می آمد؟
اگر ما الگوی عملی بر اساس اعتقاد نداشتیم باید خود را کاملا گم می پنداشتیم
این طور نیست؟
#ترس از هیچ بودن
خالی بودن است که ما را به پذیرش اعتقادات وا می دارد.
به هر حال فنجان وقتی مفید است که خالی باشد.
ذهن پر از اعتقادات
تنها یک #ذهن تکراری است.
اعتقادات مانع خودشناسی ما می شوند.
#کریشنامورتی
#رهایی
رهایی یعنی آزاد شدن از وابستگیها ، غلاده ای به نام افکار . رهایی بریدن از اشیا نیست بلکه بریدن از افکاره . رهایی تنها مربوط به درونه ، فرد قرار نیست از دنیا رها بشه بلکه قراره از افکارش رها بشه قراره به تعلقات وابسته نباشه.
تو قدم اول باید یاد بگیره با خودش نجنگه ، #خویشتن_پذیری.
شناگر نباشه شناور باشه .
با تسلیمش با جریان زندگی همسو میشه مثل همون برگی که رو سطح آب شناوره.
برگ مقصدی رو نمیشناسه ، تجزیه و تحلیل نمی کنه ، مقاومت نمیکنه ، یه جاهایی هم به مانع بر می خوره و متوقف میشه ولی باز تسلیمه چون میدونه جریان بالاخره عبورش میده .
فقط باش همونجوری که هستی ، رسیدن به هر چیزی تنها توهمی جدیده ، هر چه که هست تو همین لحظه اس . رهایی یعنی یه لحظه ، فقط تو همین لحظه وایسا و ببین . بودن تنهاترین ادراکه ، نه سرزنش کن و نه ستایش ، همه تعاریف ذهنن ، خوب و بد ، درست و غلط همه بازی افکارن . تنها باید شاهد بود تا درک بشه خوب برادرِ بدِ ، غلط مکمل درسته ، خشم و کینه و حسادت هم پیمان عشقند . شاهد یک مجموعه ی کل میبینه نه خوب و بد ، بلکه کامل . همه مکمل هم دیگه هستند.
🌷#رهایی یعنی #خدایی و #خداگونگی🌷
ذهن های ما مدام در سر هایمان تصویر سازی می کنند تا ما نیز چون برده ای همواره همانها را بنگریم، و نه جهان واقعی را. تصویرهایی از گذشته ی معدوم، از آینده ی موهوم، از خیالات واهی، از حرف های این و آن، از اتفاقات ناگوار و ترس ها و اضطرابات و همچنین از خواهش ها و آرزوها ... ذهن اینکار را می کند تا بر تو مسلط باشد، تا اختیارت را بدست گیرد، تا بر کالبدت سوار شود، تا تو را از فطرت الهی ات دور کند، تا هیچگاه به نور حقیقی درونت واصل نشوی. این ذهن همان شیطانی است که بقول قرآن، تو را می بیند از جایی که تو او را نمی بینی. شیطانی که بر بسیاری فرمانرواست. وقتی تو با مراقبه، همه ی این تصویرها و تصورات واهی را درهم بشکنی و خود را از اسارت شان رها کنی، خواهی دید که حجاب ذهن بر داشته شده و این شیطانِ تاریک سازِ خفقان آور رفته است. پس از این واقعه آنچه که می ماند تنها یک فضای خالی و نوری غیر فیزیکی است که در ورای آن است. در چنین کیفیتی ابتدا مدتی مبهوت و مسحوری، از این وسعتی که به آن فرو افتاده ای چیزی نمی فهمی، و این بدان سبب است که عمری به زندگی ذهنی گذشته عادت کرده بودی. نباید ناامید شوی. به عقب بر نگرد، و تسلیم باش. نور درون به آرامی به تو کل نگری را می آموزد و ارتباطتت را با تمامیت هستی بر قرار و تقویت می کند. تو اکنون در "حال" زنده شده ای، و صاحب ذهنی الهی گشته ای، که با ذهن گذشته ات، از زمین تا آسمان متفاوت است. این در معنای دیگرش همان تولد دیگر است که بزرگان، بسیار از آن سخن گفته اند. زنده شدن، در جریانی زنده که هستی نام گرفته است. برای درک آگاهی های خاصی که از این کیفیت بر می خیزد، باید صبور باشی، چه هیچ کودکی به محض تولدش به یکباره فهیم و مُدرِک نمی شود "اِلّا ما شاءَ اللهُ"
مسعود ریاعی
یکی از دلایل پذیرش یک #اعتقاد" ترس "است.
اگر اعتقادی نداشتیم چه بر سر ما می آمد؟
اگر ما الگوی عملی بر اساس اعتقاد نداشتیم باید خود را کاملا گم می پنداشتیم
این طور نیست؟
#ترس از هیچ بودن
خالی بودن است که ما را به پذیرش اعتقادات وا می دارد.
به هر حال فنجان وقتی مفید است که خالی باشد.
ذهن پر از اعتقادات
تنها یک #ذهن تکراری است.
اعتقادات مانع خودشناسی ما می شوند.
#کریشنامورتی
#رهایی
رهایی یعنی آزاد شدن از وابستگیها ، غلاده ای به نام افکار . رهایی بریدن از اشیا نیست بلکه بریدن از افکاره . رهایی تنها مربوط به درونه ، فرد قرار نیست از دنیا رها بشه بلکه قراره از افکارش رها بشه قراره به تعلقات وابسته نباشه.
تو قدم اول باید یاد بگیره با خودش نجنگه ، #خویشتن_پذیری.
شناگر نباشه شناور باشه .
با تسلیمش با جریان زندگی همسو میشه مثل همون برگی که رو سطح آب شناوره.
برگ مقصدی رو نمیشناسه ، تجزیه و تحلیل نمی کنه ، مقاومت نمیکنه ، یه جاهایی هم به مانع بر می خوره و متوقف میشه ولی باز تسلیمه چون میدونه جریان بالاخره عبورش میده .
فقط باش همونجوری که هستی ، رسیدن به هر چیزی تنها توهمی جدیده ، هر چه که هست تو همین لحظه اس . رهایی یعنی یه لحظه ، فقط تو همین لحظه وایسا و ببین . بودن تنهاترین ادراکه ، نه سرزنش کن و نه ستایش ، همه تعاریف ذهنن ، خوب و بد ، درست و غلط همه بازی افکارن . تنها باید شاهد بود تا درک بشه خوب برادرِ بدِ ، غلط مکمل درسته ، خشم و کینه و حسادت هم پیمان عشقند . شاهد یک مجموعه ی کل میبینه نه خوب و بد ، بلکه کامل . همه مکمل هم دیگه هستند.
🌷#رهایی یعنی #خدایی و #خداگونگی🌷
#سوال_از_اشو
من از برخی افکارم بسیار دچار دردسر بودم؛ پس اشتباهی کردم و از یک راهب هندو، از یک “سادو ماهاراج” روشی برای مراقبه درخواست کردم.
او به من گفت که ذکر رام-رام را پیوسته بهیاد بیاورم.
بااین وسیله آن افکار رفتند ولی حالا تکرار رام-رام پشت هم ادامه دارد.
حالا من هر لحظه رام-رام را تکرار میکنم. و اگر بخواهم آن را متوقف کنم، نمیتوانم!
جریان پیوستهی آن در درونم همیشه جاری است. یک وضعیت جنون از این حالت احساس میکنم.
لطفاً راهنمایی کنید، میخواهم از این ذکر رها شوم.
#پاسخ
این بیشتراوقات اتفاق میافتد. فرد از بیماری خلاص میشود و اسیر داروها میشود. این را اعتیاد میخوانند
برای همین است که پزشکان بسیار نگران هستند، آنان میخواهند بهمحضی که بیماری رفت، مصرف دارو را متوقف کنید. وگرنه وابستگی به دارو شروع میشود.
یک ذکر چیزی نیست که باید پیوسته تکرار شود. اگر برای یک یا دو ساعت تکرار شود، ضرری ندارد. دارو را باید به مقدار تجویزشده مصرف کرد. کسی که آن ذکر را به تو داد هیچ چیز در مورد علم اذکار نمیدانست. ولی این نه فقط برای تو رخ داده، بسیاری افراد مانند همین به اینجا میآیند.
یک فرد سیک Sikh را نزد من آوردند. او از مقامات بالای ارتش بود. سلامتی او دچار اختلال شده بود زیرا کسی به او گفته بود که فقط ذکر بگوید و بدون وقفه. پس او در درونش به تکرار ذکر “جاپجی” ادامه داد. آهستهآهسته مردم تعجب کرده بودند که چه خبر است!
او به نظر حیران میرسید. به محضی که چیزی را در درون تکرار کنی، شروع میکنی به قطع رابطه با بیرون
او در خیابان راه میرفت و ماشینی بوق میزد تا راه را باز کند ولی آن سیک خبر نداشت! او درگیر تکرار ذکر بود و توجهش به آنجا رفته است. زنش چیزی میگفت و او نمیتوانست بشنود. زنش به او میگفت از بازار چیزی بخرد ولی او چیز دیگری میخرید! و در وقت کار نیز، در ارتش هم اشتباهات او شروع شده بود
وقتی #ذهن تو کاملاً در درون مشغول است، شروع میکنی به بیحواس بودن از بیرون. زندگیت به هم میریزد
یک ذکر درست مانند یک حمام است. هیچکس تمام روز را حمام نمیگیرد
ذکر هم یک حمامگرفتن است:
قدری انجام بده و تازه شو، سپس تازگی به دنبال جاری میشود. فرد نیاز ندارد که برای تازهبودن طمعکار باشد و بیشتر و بیشتر به آن فکر کند. ذهن بسیار طمعکار است. ذهن میگوید، “حس خوبی دارد؛ یک بار دیگر انجام بده؛ یک بار دیگر!” و این نه فقط با ذکرها اتفاق می افتد، میتواند با هرچیز دیگر اتفاق بیفتد.
درواقع هیچ تلاشی برای اینکه افکار با فشار و زور بروند، هرگز موفق نخواهد بود. افکار بصور بیمعنی در درونت حرکت میکنند و تو تمام آن انرژی آن افکار را برای گفتن رام-رام-رام-رام…. مصرف کردهای. این یک دگرگونی نیست. این فقط تغییر دادن شکل است. همان انرژی در حرکت است: تو قبلاً در مورد چیز دیگری فکر میکردی، مثل اینکه چگونه در بختآزمایی برنده شوی و یا چگونه رییس جمهور شوی
حالا همان افکار و انرژی آنها با رام-رام اشغال شده است. رام-رام-رام هم کلمه است. وقتی با سرعت یک کلمه مثل رام-رام-رام را تکرار کنی آنوقت هیچ انرژی باقی نمیماند، هیچ فضایی در ذهن تو باقی نخواهد ماند. تو با یک زنجیره از رام -رام -رام پر شدهای و فکر اینکه چطور در بختآزمایی برنده شوی نمیتوانید بین این کلمات وارد شود. اگر وارد شود آنوقت زنجیره رام-رام پاره خواهد شد. تو یک جایگزین پیدا کردهای. این تحول و دگرگونی نیست.
هیچ چیز با زور و فشار به افکار که بیرون بروند حل نخواهد شد
رام-رام نیز یک فکر است
آیا بیفکری است؟ آیا تفاوتی هست؟ این همان انرژی همیشگی است. تو با این انرژی به سامادی نخواهی رسید. تو یک چیز را با چیزی دیگر عوض کردهای؛ تعویض یک مشغولیت با مشغولیتی دیگر. ولی اینگونه از مشغلههای ذهنی رها نخواهی شد. نیازی نیست افکار را با فشار بیرون برانی
شاهدی بر افکار باش
مایلم این را به تو بگویم: حالا، شاهد این رام-رام باش. دیگر از آن حمایت نکن، وگرنه دیوانه خواهی شد. و مردمان بسیاری به سبب مذهب دیوانه شدهاند. هرکسی میتواند مذهب تعارف کند، هرکسی میتواند توصیههای دینی به تو بدهد. راهنماهای بسیاری را بدون گشتن میتوانی پیدا کنی؛ یکی را جستجو کن، هزاران نفر پیدایشان میشود! حتی اگر تو دنبال آنها نگردی، آنان خودشان تو را میجویند. آنان از توصیه دادن لذت میبرند. لذت راهنمایی و توصیه کردن زیاد است. نفس رضایتی بزرگ دریافت میکند:
“من توصیه میکنم، و تو دریافت میکنی. من می دانم و تو نمیدانی!” لذت بزرگی از این دست میدهد. برای همین است که مردم حتی در برای چیزهایی که هیچ چیز در موردشان نمیدانند به دیگران توصیه و راهنمایی میدهند. تو نیز اینگونه توصیه میدهی. به یاد بیاور، وضعیت دیگران هم مانند خودت است. آن راهب که این را به تو توصیه کرده بود هیچ چیز نمیداند
ادامه👇👇
من از برخی افکارم بسیار دچار دردسر بودم؛ پس اشتباهی کردم و از یک راهب هندو، از یک “سادو ماهاراج” روشی برای مراقبه درخواست کردم.
او به من گفت که ذکر رام-رام را پیوسته بهیاد بیاورم.
بااین وسیله آن افکار رفتند ولی حالا تکرار رام-رام پشت هم ادامه دارد.
حالا من هر لحظه رام-رام را تکرار میکنم. و اگر بخواهم آن را متوقف کنم، نمیتوانم!
جریان پیوستهی آن در درونم همیشه جاری است. یک وضعیت جنون از این حالت احساس میکنم.
لطفاً راهنمایی کنید، میخواهم از این ذکر رها شوم.
#پاسخ
این بیشتراوقات اتفاق میافتد. فرد از بیماری خلاص میشود و اسیر داروها میشود. این را اعتیاد میخوانند
برای همین است که پزشکان بسیار نگران هستند، آنان میخواهند بهمحضی که بیماری رفت، مصرف دارو را متوقف کنید. وگرنه وابستگی به دارو شروع میشود.
یک ذکر چیزی نیست که باید پیوسته تکرار شود. اگر برای یک یا دو ساعت تکرار شود، ضرری ندارد. دارو را باید به مقدار تجویزشده مصرف کرد. کسی که آن ذکر را به تو داد هیچ چیز در مورد علم اذکار نمیدانست. ولی این نه فقط برای تو رخ داده، بسیاری افراد مانند همین به اینجا میآیند.
یک فرد سیک Sikh را نزد من آوردند. او از مقامات بالای ارتش بود. سلامتی او دچار اختلال شده بود زیرا کسی به او گفته بود که فقط ذکر بگوید و بدون وقفه. پس او در درونش به تکرار ذکر “جاپجی” ادامه داد. آهستهآهسته مردم تعجب کرده بودند که چه خبر است!
او به نظر حیران میرسید. به محضی که چیزی را در درون تکرار کنی، شروع میکنی به قطع رابطه با بیرون
او در خیابان راه میرفت و ماشینی بوق میزد تا راه را باز کند ولی آن سیک خبر نداشت! او درگیر تکرار ذکر بود و توجهش به آنجا رفته است. زنش چیزی میگفت و او نمیتوانست بشنود. زنش به او میگفت از بازار چیزی بخرد ولی او چیز دیگری میخرید! و در وقت کار نیز، در ارتش هم اشتباهات او شروع شده بود
وقتی #ذهن تو کاملاً در درون مشغول است، شروع میکنی به بیحواس بودن از بیرون. زندگیت به هم میریزد
یک ذکر درست مانند یک حمام است. هیچکس تمام روز را حمام نمیگیرد
ذکر هم یک حمامگرفتن است:
قدری انجام بده و تازه شو، سپس تازگی به دنبال جاری میشود. فرد نیاز ندارد که برای تازهبودن طمعکار باشد و بیشتر و بیشتر به آن فکر کند. ذهن بسیار طمعکار است. ذهن میگوید، “حس خوبی دارد؛ یک بار دیگر انجام بده؛ یک بار دیگر!” و این نه فقط با ذکرها اتفاق می افتد، میتواند با هرچیز دیگر اتفاق بیفتد.
درواقع هیچ تلاشی برای اینکه افکار با فشار و زور بروند، هرگز موفق نخواهد بود. افکار بصور بیمعنی در درونت حرکت میکنند و تو تمام آن انرژی آن افکار را برای گفتن رام-رام-رام-رام…. مصرف کردهای. این یک دگرگونی نیست. این فقط تغییر دادن شکل است. همان انرژی در حرکت است: تو قبلاً در مورد چیز دیگری فکر میکردی، مثل اینکه چگونه در بختآزمایی برنده شوی و یا چگونه رییس جمهور شوی
حالا همان افکار و انرژی آنها با رام-رام اشغال شده است. رام-رام-رام هم کلمه است. وقتی با سرعت یک کلمه مثل رام-رام-رام را تکرار کنی آنوقت هیچ انرژی باقی نمیماند، هیچ فضایی در ذهن تو باقی نخواهد ماند. تو با یک زنجیره از رام -رام -رام پر شدهای و فکر اینکه چطور در بختآزمایی برنده شوی نمیتوانید بین این کلمات وارد شود. اگر وارد شود آنوقت زنجیره رام-رام پاره خواهد شد. تو یک جایگزین پیدا کردهای. این تحول و دگرگونی نیست.
هیچ چیز با زور و فشار به افکار که بیرون بروند حل نخواهد شد
رام-رام نیز یک فکر است
آیا بیفکری است؟ آیا تفاوتی هست؟ این همان انرژی همیشگی است. تو با این انرژی به سامادی نخواهی رسید. تو یک چیز را با چیزی دیگر عوض کردهای؛ تعویض یک مشغولیت با مشغولیتی دیگر. ولی اینگونه از مشغلههای ذهنی رها نخواهی شد. نیازی نیست افکار را با فشار بیرون برانی
شاهدی بر افکار باش
مایلم این را به تو بگویم: حالا، شاهد این رام-رام باش. دیگر از آن حمایت نکن، وگرنه دیوانه خواهی شد. و مردمان بسیاری به سبب مذهب دیوانه شدهاند. هرکسی میتواند مذهب تعارف کند، هرکسی میتواند توصیههای دینی به تو بدهد. راهنماهای بسیاری را بدون گشتن میتوانی پیدا کنی؛ یکی را جستجو کن، هزاران نفر پیدایشان میشود! حتی اگر تو دنبال آنها نگردی، آنان خودشان تو را میجویند. آنان از توصیه دادن لذت میبرند. لذت راهنمایی و توصیه کردن زیاد است. نفس رضایتی بزرگ دریافت میکند:
“من توصیه میکنم، و تو دریافت میکنی. من می دانم و تو نمیدانی!” لذت بزرگی از این دست میدهد. برای همین است که مردم حتی در برای چیزهایی که هیچ چیز در موردشان نمیدانند به دیگران توصیه و راهنمایی میدهند. تو نیز اینگونه توصیه میدهی. به یاد بیاور، وضعیت دیگران هم مانند خودت است. آن راهب که این را به تو توصیه کرده بود هیچ چیز نمیداند
ادامه👇👇
Forwarded from Narmin Clauß
پرانایاما
هرکسی زباله های بسیار در شکمش دارد، زیرا این تنها فضایی است در بدن که میتوانی چیزها را درونش #سرکوب کنی، فضای دیگری وجود ندارد
اگر بخواهی هرچیزی را سرکوب کنی، باید در شکم سرکوب شود
اگر بخواهی گریه کنی،
همسرت مرده است، معشوقت مرده است، دوستت مرده است و ممکن است به نظر برسد که آدم ضعیفی هستی، پس گریهات را سرکوب میکنی!
آن گریه را کجا قرار خواهی داد؟
طبیعی است که باید در شکم سرکوب شود
این تنها مکان قابل دسترس در بدن است و هرکسی انواع عواطف را سرکوب کرده است.
عشق، شهوت، خشم، اندوه، گریه، حتی خنده!
نمیتوانی از ته دل بخندی!
به نظر بیادبی و رکیک میرسد، "انسان با فرهنگی نیستی".
پس شما همه چیز را سرکوب کردهاید
به سبب این سرکوب، نمیتوانی عمیق تنفس کنی، باید سطحی نفس بکشی
زیرا اگر نفسهای عمیق بکشی، آنوقت آن زخمهای #سرکوب_شده انرژی خودشان را (برون_ریزی) آزاد خواهند کرد
هر کودک، وقتی به دنیا میآید با شکم نفس میکشد.
به کودک در حال خواب نگاه کن:
شکم او بالا و پایین میرود.
هیچ کودکی از سینه نفس نمیکشد،
آنان اینک آزاد هستند، هیچ چیز سرکوب نشده است.
وقتی که شکم سرکوبهای زیاد در خودش داشته باشد،
به دو بخش تقسیم میشود:
پایینتنه و بالاتنه
آنگاه تو یک نفر نیستی، دو نفر هستی
پایینتنه بخش متروکه است.
آن وحدت از دست رفته است:
یک دوگانگی در وجودت وارد گشته است.
بجای یک بدن، دو بدن حمل میکنی و همیشه فاصلهای بین این دو وجود خواهد داشت.
نمیتوانی زیبا راه بروی،
باید به نوعی پاهایت را حمل کنی
در واقع، اگر بدن یکی باشد، این پاها هستند که تو را حمل میکنند.
اگر بدن به دو بخش تقسیم شده باشد، آنوقت تو باید پاهایت را حمل کنی.
مجبور هستی بدنت را بکِشانی
بدن مانند یک بارِ گران است.
نمیتوانی از یک پیادهروی خوب لذت ببری، نمیتوانی از یک شنای خوب لذت ببری، نمیتوانی از یک دویدن سریع لذت ببری، زیرا بدن یکی نیست.
برای تمام این فعالیتها، برای لذت بردن از اینها، بدن باید دوباره یگانه شود.
یک وحدت باید دوباره ایجاد شود.
شکم باید کاملاً پاکسازی شود.
برای پاکیزه ساختن شکم نیاز به تنفسهای بسیار عمیق است، زیرا وقتیکه عمیقاً دم و بازدم انجام بدهی،
شکم هر آنچه را حمل میکند به بیرون پرتاب میکند
در وقت بازدم شکم خودش را آزاد میکند.
اهمیت پرانایاما، و تنفس عمیق آهنگین در همین است
تأکید باید روی بازدم باشد تا هر آنچه را که شکم بیجهت انباشته کرده آزاد شود.
و زمانیکه شکم عواطفی را در خودش حمل نکند، اگر دچار یبوست باشی،
ناگهان از بین خواهد رفت
وقتی عواطف #سرکوب_شده در شکم وجود داشته باشند یبوست وجود دارد زیرا شکم برای داشتن حرکات خودش آزاد نیست
تو عمیقاً آن را کنترل کردهای، نمیتوانی آنرا آزاد بگذاری، پس اگر عواطف سرکوب شوند، یبوست وجود خواهد داشت .
یبوست بیشتر یک بیماری ذهنی است
تا جسمانی، بیشتر به #ذهن مربوط است تا به بدن
#اشو
یوگا ابتدا و انتها
هرکسی زباله های بسیار در شکمش دارد، زیرا این تنها فضایی است در بدن که میتوانی چیزها را درونش #سرکوب کنی، فضای دیگری وجود ندارد
اگر بخواهی هرچیزی را سرکوب کنی، باید در شکم سرکوب شود
اگر بخواهی گریه کنی،
همسرت مرده است، معشوقت مرده است، دوستت مرده است و ممکن است به نظر برسد که آدم ضعیفی هستی، پس گریهات را سرکوب میکنی!
آن گریه را کجا قرار خواهی داد؟
طبیعی است که باید در شکم سرکوب شود
این تنها مکان قابل دسترس در بدن است و هرکسی انواع عواطف را سرکوب کرده است.
عشق، شهوت، خشم، اندوه، گریه، حتی خنده!
نمیتوانی از ته دل بخندی!
به نظر بیادبی و رکیک میرسد، "انسان با فرهنگی نیستی".
پس شما همه چیز را سرکوب کردهاید
به سبب این سرکوب، نمیتوانی عمیق تنفس کنی، باید سطحی نفس بکشی
زیرا اگر نفسهای عمیق بکشی، آنوقت آن زخمهای #سرکوب_شده انرژی خودشان را (برون_ریزی) آزاد خواهند کرد
هر کودک، وقتی به دنیا میآید با شکم نفس میکشد.
به کودک در حال خواب نگاه کن:
شکم او بالا و پایین میرود.
هیچ کودکی از سینه نفس نمیکشد،
آنان اینک آزاد هستند، هیچ چیز سرکوب نشده است.
وقتی که شکم سرکوبهای زیاد در خودش داشته باشد،
به دو بخش تقسیم میشود:
پایینتنه و بالاتنه
آنگاه تو یک نفر نیستی، دو نفر هستی
پایینتنه بخش متروکه است.
آن وحدت از دست رفته است:
یک دوگانگی در وجودت وارد گشته است.
بجای یک بدن، دو بدن حمل میکنی و همیشه فاصلهای بین این دو وجود خواهد داشت.
نمیتوانی زیبا راه بروی،
باید به نوعی پاهایت را حمل کنی
در واقع، اگر بدن یکی باشد، این پاها هستند که تو را حمل میکنند.
اگر بدن به دو بخش تقسیم شده باشد، آنوقت تو باید پاهایت را حمل کنی.
مجبور هستی بدنت را بکِشانی
بدن مانند یک بارِ گران است.
نمیتوانی از یک پیادهروی خوب لذت ببری، نمیتوانی از یک شنای خوب لذت ببری، نمیتوانی از یک دویدن سریع لذت ببری، زیرا بدن یکی نیست.
برای تمام این فعالیتها، برای لذت بردن از اینها، بدن باید دوباره یگانه شود.
یک وحدت باید دوباره ایجاد شود.
شکم باید کاملاً پاکسازی شود.
برای پاکیزه ساختن شکم نیاز به تنفسهای بسیار عمیق است، زیرا وقتیکه عمیقاً دم و بازدم انجام بدهی،
شکم هر آنچه را حمل میکند به بیرون پرتاب میکند
در وقت بازدم شکم خودش را آزاد میکند.
اهمیت پرانایاما، و تنفس عمیق آهنگین در همین است
تأکید باید روی بازدم باشد تا هر آنچه را که شکم بیجهت انباشته کرده آزاد شود.
و زمانیکه شکم عواطفی را در خودش حمل نکند، اگر دچار یبوست باشی،
ناگهان از بین خواهد رفت
وقتی عواطف #سرکوب_شده در شکم وجود داشته باشند یبوست وجود دارد زیرا شکم برای داشتن حرکات خودش آزاد نیست
تو عمیقاً آن را کنترل کردهای، نمیتوانی آنرا آزاد بگذاری، پس اگر عواطف سرکوب شوند، یبوست وجود خواهد داشت .
یبوست بیشتر یک بیماری ذهنی است
تا جسمانی، بیشتر به #ذهن مربوط است تا به بدن
#اشو
یوگا ابتدا و انتها
👆👆👆
متن سخنرانی #اشو از ویدیوی فوق:
بهکار گیری #ذهن برای جستجوی حقیقت #توهم است و همه فلاسفه و همه متخصصین الهیات این کار را کرده اند متفکرین بزرگ کاری نکرده اند جز بازی با کلمات.
ذهن نمیتواند #حقیقت را بشناسد
مثل اینکه بخواهی با چشمانت موسیقی گوش کنی. نمی توانی چون چشم ها برای شنیدن کارایی ندارند یا اگر بخواهی نور را با گوشهایت بیینی نمیتوانی چون گوشها برای دیدن نور کارایی ندارند. گوشها برای صدا و چشمها برای نور کارایی دارند.
هر یک از آنها بُعد معینی برای کارکردن دارند. کارکرد ذهن ایجاد افکار، رویاها، تصورات، خیالات، تجسم، سراب از همه نوع است کارکرد آن یافتن حقیقت نیست.
استفاده نکردن از ذهن راهِ یافتن حقیقت است. کاملاً ساکت شدن بدون هیچ فکری. تنها یک لوح پاک، یک لوح سفید. در آن وضوح، شفافیت و روشنی، شخص در مییابد حقیقت چیست.
هم در درون و هم در بیرون، چون حقیقت یکی است. این ذهن است که آن را به درون و بیرون تقسیم میکند. وقتی ذهن کنار رفت، جدایی از بین میرود. آنگاه تو حقیقت هستی. آنگاه حتی دورترین ستاره به تو وصل است. و حتی کوچکترین برگِ علف به تو وصل است. این همه یک هستی است. ناگهان تو دیگر جدا نیستی. به درون کل میچکی همه دیوارها بین تو و هستی ناپدید میشود. این تجربه را در آپانیشاد عارف اینطور اعلام میکند.
آهام براهماسی، #من_خدا_هستم.
این از روی #نفس نیست
این از فروتنی مطلق است
ولی چه میشود کرد؟
لحظه ای که #ذهن ناپدید شود تو با کل یکی هستی، باید این گفته شود.
متن سخنرانی #اشو از ویدیوی فوق:
بهکار گیری #ذهن برای جستجوی حقیقت #توهم است و همه فلاسفه و همه متخصصین الهیات این کار را کرده اند متفکرین بزرگ کاری نکرده اند جز بازی با کلمات.
ذهن نمیتواند #حقیقت را بشناسد
مثل اینکه بخواهی با چشمانت موسیقی گوش کنی. نمی توانی چون چشم ها برای شنیدن کارایی ندارند یا اگر بخواهی نور را با گوشهایت بیینی نمیتوانی چون گوشها برای دیدن نور کارایی ندارند. گوشها برای صدا و چشمها برای نور کارایی دارند.
هر یک از آنها بُعد معینی برای کارکردن دارند. کارکرد ذهن ایجاد افکار، رویاها، تصورات، خیالات، تجسم، سراب از همه نوع است کارکرد آن یافتن حقیقت نیست.
استفاده نکردن از ذهن راهِ یافتن حقیقت است. کاملاً ساکت شدن بدون هیچ فکری. تنها یک لوح پاک، یک لوح سفید. در آن وضوح، شفافیت و روشنی، شخص در مییابد حقیقت چیست.
هم در درون و هم در بیرون، چون حقیقت یکی است. این ذهن است که آن را به درون و بیرون تقسیم میکند. وقتی ذهن کنار رفت، جدایی از بین میرود. آنگاه تو حقیقت هستی. آنگاه حتی دورترین ستاره به تو وصل است. و حتی کوچکترین برگِ علف به تو وصل است. این همه یک هستی است. ناگهان تو دیگر جدا نیستی. به درون کل میچکی همه دیوارها بین تو و هستی ناپدید میشود. این تجربه را در آپانیشاد عارف اینطور اعلام میکند.
آهام براهماسی، #من_خدا_هستم.
این از روی #نفس نیست
این از فروتنی مطلق است
ولی چه میشود کرد؟
لحظه ای که #ذهن ناپدید شود تو با کل یکی هستی، باید این گفته شود.
#ذهن_شکاک یکی از زیباترین چیزها در دنیاست.
ذهن شکاک توسط مذاهب مورد محکومیت قرار داشته، زیرا آن ها قادر نبوده اند، به پرسش های ذهن شکاک پاسخ بدهند.
مذاهب همیشه طالب #باورمندان بوده اند و ذهن شکاک درست نقطه ی مقابل باورمند است.
من کاملاٌ طرفدار ذهن شکاک هستم.
به هیچ چیز باور نیاور،
مگر این که آن را تجربه کرده باشی.
هیچ چیز را باور نکن،
به پرسیدن ادامه بده،
هرچقدر هم که طول بکشد.
#حقیقت ارزان نیست.
#حقیقت در دسترس باورمندان نیست؛ فقط در دسترش تردید کنندگان است.
فقط یک نکته را به یاد داشته باش:
در تردید داشتن دودل نباش.
یک شکاک تمام عیار باش. وقتی می گویم که یک شکاک تمام عیار باش، منظورم این است که افکار تردید آمیزت نیز مانند باورهای هرکس دیگر، باید به آزمایش گذاشته شود. تردید داشتن، وقتی که تمام باشد، خودش را می سوزاند،
زیرا که باید تردیدهای خودت را نیز مورد سوال قرار داده و به آن ها نیز شک کنی. نمی توانی شکاک بودن خودت را مورد تردید قرار ندهی، وگرنه این جایگاه یک باورمند است. زیاد دور نیست. اگر بتوانی به آن شکاک درون خودت تردید بیاوری، اینک آن عارف mystic زياد دور نيست.
یک عارف کیست؟
کسی که پاسخی نمی داند،
کسی که هرگونه پرسش ممکن را پرسیده است و دریافته که هیچ پرسشی قابل پاسخ دادن نیست،
زندگی یک راز است،
نه یک پرسش،
زندگی معمایی نیست که باید حل شود، پرسشی نیست که باید پاسخ داده شود، بلکه رازی است که باید زندگی شود.
یک راز، برای عشق ورزیدن به آن؛
یک راز است برای این که با آن برقصی. یک ذهن تماماٌ شکاک، باید که در نهایت، یک عارف شود.
برای همین است که درهای من به روی همه باز است.
من تردیدکننده را می پذیرم،
زیرا که می دانم چگونه او را به یک عارف تبدیل کنم.
#اشو
#از_خرافات_تا_اشراق
ذهن شکاک توسط مذاهب مورد محکومیت قرار داشته، زیرا آن ها قادر نبوده اند، به پرسش های ذهن شکاک پاسخ بدهند.
مذاهب همیشه طالب #باورمندان بوده اند و ذهن شکاک درست نقطه ی مقابل باورمند است.
من کاملاٌ طرفدار ذهن شکاک هستم.
به هیچ چیز باور نیاور،
مگر این که آن را تجربه کرده باشی.
هیچ چیز را باور نکن،
به پرسیدن ادامه بده،
هرچقدر هم که طول بکشد.
#حقیقت ارزان نیست.
#حقیقت در دسترس باورمندان نیست؛ فقط در دسترش تردید کنندگان است.
فقط یک نکته را به یاد داشته باش:
در تردید داشتن دودل نباش.
یک شکاک تمام عیار باش. وقتی می گویم که یک شکاک تمام عیار باش، منظورم این است که افکار تردید آمیزت نیز مانند باورهای هرکس دیگر، باید به آزمایش گذاشته شود. تردید داشتن، وقتی که تمام باشد، خودش را می سوزاند،
زیرا که باید تردیدهای خودت را نیز مورد سوال قرار داده و به آن ها نیز شک کنی. نمی توانی شکاک بودن خودت را مورد تردید قرار ندهی، وگرنه این جایگاه یک باورمند است. زیاد دور نیست. اگر بتوانی به آن شکاک درون خودت تردید بیاوری، اینک آن عارف mystic زياد دور نيست.
یک عارف کیست؟
کسی که پاسخی نمی داند،
کسی که هرگونه پرسش ممکن را پرسیده است و دریافته که هیچ پرسشی قابل پاسخ دادن نیست،
زندگی یک راز است،
نه یک پرسش،
زندگی معمایی نیست که باید حل شود، پرسشی نیست که باید پاسخ داده شود، بلکه رازی است که باید زندگی شود.
یک راز، برای عشق ورزیدن به آن؛
یک راز است برای این که با آن برقصی. یک ذهن تماماٌ شکاک، باید که در نهایت، یک عارف شود.
برای همین است که درهای من به روی همه باز است.
من تردیدکننده را می پذیرم،
زیرا که می دانم چگونه او را به یک عارف تبدیل کنم.
#اشو
#از_خرافات_تا_اشراق
#آزادی_هدف_زندگی_است.
بدون آزادی زندگی ابدا معنایی ندارد.
منظور از آزادی، آزادی سیاسی، اقتصادی
یا اجتماعی نیست.
آزادی یعنی:
آزادی از #زمان
آزادی از #ذهن
و آزادی از #آرزو
#اشو
#الماسهای_آگاهی
بدون آزادی زندگی ابدا معنایی ندارد.
منظور از آزادی، آزادی سیاسی، اقتصادی
یا اجتماعی نیست.
آزادی یعنی:
آزادی از #زمان
آزادی از #ذهن
و آزادی از #آرزو
#اشو
#الماسهای_آگاهی
تمام حکایات قدیمی درباره شیطان، چیزی نیستند جز درباره #ذهن_انسان
وقتی مسیح در بیابان مراقبه میکند و شیطان میآید و او را وسوسه میکند.
آن چیزی جز ذهن او نیست
مسیح او را به کناری هل میدهد و میگوید:
« از من دور شو شیطان... »
شیطان ذهن خود اوست
هیچ شیطان دیگری وجود ندارد...
#اشو
وقتی مسیح در بیابان مراقبه میکند و شیطان میآید و او را وسوسه میکند.
آن چیزی جز ذهن او نیست
مسیح او را به کناری هل میدهد و میگوید:
« از من دور شو شیطان... »
شیطان ذهن خود اوست
هیچ شیطان دیگری وجود ندارد...
#اشو
#حوا_یعنی_زندگی
کتاب مقدس می گوید:
آدم و حوا از باغ عدن بیرون رانده شدند.
ولی من دوست دارم بگویم:
هیچ وقت بیرون رانده نشدند. شایعه ای دروغ شنیده اید.
آنها فقط به خواب رفتند، آنها در باغ عدن هستند چون جایی برای بودن ندارند.
همه جای جهان متعلق به خداست، همه جای جهان باغ خداست.
کجا میتوان رانده شد؟
روزی با یک کشیش مسیحی حرف میزدیم که پرسیدم:
آدم و حوا به کجا رانده شدند؟ مگر جایی وجود دارد؟
او نتوانست جوابی بدهد - چون همه ی ملکوت و پادشاهی، مال خداست.
بله، پادشاهی معمولی میتواند فرزندش را براند، چون پادشاهی او محدودیت هایی دارد.
پادشاهی های دیگری هم وجود دارد.
فرزند از پادشاهی رانده می شود، از موانع و محدودیت ها رانده می شود.
تو میتوانی از هند، آلمان و ژاپن رانده شوی، چون جای دیگری وجود دارد.
اما خدا، تو را کجا براند؟
جایی نیست. باغ عدن محدودیتی ندارد، کل هستی باغ اوست.
کشیش مسیحی پرسید:
پس از آن چه اتفاقی افتاد؟
داستان را چگونه تفسیر میکنی؟
گفتم: #آنها_به_خواب_رفتند.
با خوردن #میوه_ی_دانش، به خواب رفتند، آنها دارای #ذهن شدند.
تا جایی که به هشیاری مربوط است، کسی که دارای ذهن شود، به خواب می رود.
با خوردن میوه ی دانش و به دست آوردن دانش، دارای ذهن شدند.
داستان خیلی ساده ولی مهم است.
خدا به آنها گفت از میوه ی درخت دانش نخورند، و این اولین دستوری بود که به آدم و حوا داده شد؛
ذهن نداشته باشید تا معصوم باقی بمانید، دانش اندوز نباشید.
ولی آنها بر وسوسه غلبه نکردند و دانش اندوز شدند.
لحظه ای که دانش اندوز میشوید، جریان هشیاری شما از دل، به مغز تغییر می یابد
دل به خواب میرود و مغز بیدار میشود.
و مغز از درک خدا عاجز است،
عاجز از درک اینکه تو پیشاپیش در خدا هستی و جای دیگری نمیتوانی باشی.
#فقط_از_مغز_هبوط_کن_و_به_دل_برگرد،
دوباره در باغ عدن هستی.
از این رو است که بر رهایی از دانش تاکید میکنم.
تارک دنیا نباش، دنیا زیباست.
زن را رها نکن، او زندگی توست.
و این معنی حقیقی کلمه ی "حوا" است.
داستان از این قرار است:
آدم تنها بود و احساس دلتنگی و تنهایی کرد و خدا حوا را آفرید –
از دنده های آدم. این هم زیباست،
این قصه نشانگر این است که زن و مرد فقط از بیرون از همدیگر جدا و متفاوت اند، از درون و عمق وجود یکی هستند.
وقتی خدا از آدم پرسید:
این زن را چه خواهی نامید؟
این خلقت جدید،
آدم گفت: #حوا
#یعنی_زندگی.
خدا پرسید: چرا؟
آدم گفت: چرا؟!!
چون او زندگی من است.
بدون او مرده بودم.
نیازی به ترک زنت نیست، او زندگی توست. نیازی به ترک همسر و فرزندان نیست.
ولی چیزی باید ترک شود و آن چیزی نیست جز، دانش اندوزی. چیزی که باید ترک شود، ذهن است.
طنز قصه در این است که مردم دنیا را
ترک میکنند ولی همچنان گرفتار ذهن خویش اند.
#اشو
کتاب مقدس می گوید:
آدم و حوا از باغ عدن بیرون رانده شدند.
ولی من دوست دارم بگویم:
هیچ وقت بیرون رانده نشدند. شایعه ای دروغ شنیده اید.
آنها فقط به خواب رفتند، آنها در باغ عدن هستند چون جایی برای بودن ندارند.
همه جای جهان متعلق به خداست، همه جای جهان باغ خداست.
کجا میتوان رانده شد؟
روزی با یک کشیش مسیحی حرف میزدیم که پرسیدم:
آدم و حوا به کجا رانده شدند؟ مگر جایی وجود دارد؟
او نتوانست جوابی بدهد - چون همه ی ملکوت و پادشاهی، مال خداست.
بله، پادشاهی معمولی میتواند فرزندش را براند، چون پادشاهی او محدودیت هایی دارد.
پادشاهی های دیگری هم وجود دارد.
فرزند از پادشاهی رانده می شود، از موانع و محدودیت ها رانده می شود.
تو میتوانی از هند، آلمان و ژاپن رانده شوی، چون جای دیگری وجود دارد.
اما خدا، تو را کجا براند؟
جایی نیست. باغ عدن محدودیتی ندارد، کل هستی باغ اوست.
کشیش مسیحی پرسید:
پس از آن چه اتفاقی افتاد؟
داستان را چگونه تفسیر میکنی؟
گفتم: #آنها_به_خواب_رفتند.
با خوردن #میوه_ی_دانش، به خواب رفتند، آنها دارای #ذهن شدند.
تا جایی که به هشیاری مربوط است، کسی که دارای ذهن شود، به خواب می رود.
با خوردن میوه ی دانش و به دست آوردن دانش، دارای ذهن شدند.
داستان خیلی ساده ولی مهم است.
خدا به آنها گفت از میوه ی درخت دانش نخورند، و این اولین دستوری بود که به آدم و حوا داده شد؛
ذهن نداشته باشید تا معصوم باقی بمانید، دانش اندوز نباشید.
ولی آنها بر وسوسه غلبه نکردند و دانش اندوز شدند.
لحظه ای که دانش اندوز میشوید، جریان هشیاری شما از دل، به مغز تغییر می یابد
دل به خواب میرود و مغز بیدار میشود.
و مغز از درک خدا عاجز است،
عاجز از درک اینکه تو پیشاپیش در خدا هستی و جای دیگری نمیتوانی باشی.
#فقط_از_مغز_هبوط_کن_و_به_دل_برگرد،
دوباره در باغ عدن هستی.
از این رو است که بر رهایی از دانش تاکید میکنم.
تارک دنیا نباش، دنیا زیباست.
زن را رها نکن، او زندگی توست.
و این معنی حقیقی کلمه ی "حوا" است.
داستان از این قرار است:
آدم تنها بود و احساس دلتنگی و تنهایی کرد و خدا حوا را آفرید –
از دنده های آدم. این هم زیباست،
این قصه نشانگر این است که زن و مرد فقط از بیرون از همدیگر جدا و متفاوت اند، از درون و عمق وجود یکی هستند.
وقتی خدا از آدم پرسید:
این زن را چه خواهی نامید؟
این خلقت جدید،
آدم گفت: #حوا
#یعنی_زندگی.
خدا پرسید: چرا؟
آدم گفت: چرا؟!!
چون او زندگی من است.
بدون او مرده بودم.
نیازی به ترک زنت نیست، او زندگی توست. نیازی به ترک همسر و فرزندان نیست.
ولی چیزی باید ترک شود و آن چیزی نیست جز، دانش اندوزی. چیزی که باید ترک شود، ذهن است.
طنز قصه در این است که مردم دنیا را
ترک میکنند ولی همچنان گرفتار ذهن خویش اند.
#اشو
اشـoshoـو:
#ذهن_مانع_سکوت_است
ویتگنشتاین در جایی گفته است:
چیزی را که نمی توان درباره اش سخن گفت ، باید به سکوت واگذار کرد.
آه ، اگر فقط به این توصیه توجه می شد ،آن وقت دیگر شاهد بحث های بیهوده دربارة حقیقت نبودیم!
آنچه که هست به بیان در نمی آید.
آنچه که به بیان در می آید ، نیست،
میشود و نمی تواند باشد.
آنچه که هست، حقیقت فراسوی کلمات است. تنها سکوت است که با حقیقت نسبتی دارد.
اما سکوت کردن بسیار مشکل است ؛
ذهن خواهان سخن گفتن دربارة حتی چیزهایی است که فراسوی کلمات قرار دارند
حقیقتاً ، ذهن تنها مانع سکوت است
سکوت به ساحت بی ذهنی تعلق دارد.
واعظی می خواست برای تعدادی کودک خردسال موعظه کند. او پیش از شروع وعظ، برای آنها پرسشی طرح کرد:
"اگر قرار بود شما برای جمعی از دختر ها و پسرهای باهوش صحبت کنید که از شما توقع یک سخنرانی خیلی خوب دارند ، و شما هم چیزی برای گفتن نداشتید ، چه می گفتید ؟"
یک بچه کوچک جواب داد :
من ساکت می ماندم.
این بی پیرایگی کودکانه لازم است تا تجربة سکوت نصیب مان شود.
#اشو
#یک_فنجان_چای
ذن معتقد است که:
حقیقت را در قالب کلمات نمیتوان بیان کرد، ولی با اشارات و حرکات میتوان آن را ابراز داشت
انسان نمیتواند حقیقت را بیان کند،
ولی میتواند آن را نشان دهد.
#اشو
#ذهن_مانع_سکوت_است
ویتگنشتاین در جایی گفته است:
چیزی را که نمی توان درباره اش سخن گفت ، باید به سکوت واگذار کرد.
آه ، اگر فقط به این توصیه توجه می شد ،آن وقت دیگر شاهد بحث های بیهوده دربارة حقیقت نبودیم!
آنچه که هست به بیان در نمی آید.
آنچه که به بیان در می آید ، نیست،
میشود و نمی تواند باشد.
آنچه که هست، حقیقت فراسوی کلمات است. تنها سکوت است که با حقیقت نسبتی دارد.
اما سکوت کردن بسیار مشکل است ؛
ذهن خواهان سخن گفتن دربارة حتی چیزهایی است که فراسوی کلمات قرار دارند
حقیقتاً ، ذهن تنها مانع سکوت است
سکوت به ساحت بی ذهنی تعلق دارد.
واعظی می خواست برای تعدادی کودک خردسال موعظه کند. او پیش از شروع وعظ، برای آنها پرسشی طرح کرد:
"اگر قرار بود شما برای جمعی از دختر ها و پسرهای باهوش صحبت کنید که از شما توقع یک سخنرانی خیلی خوب دارند ، و شما هم چیزی برای گفتن نداشتید ، چه می گفتید ؟"
یک بچه کوچک جواب داد :
من ساکت می ماندم.
این بی پیرایگی کودکانه لازم است تا تجربة سکوت نصیب مان شود.
#اشو
#یک_فنجان_چای
ذن معتقد است که:
حقیقت را در قالب کلمات نمیتوان بیان کرد، ولی با اشارات و حرکات میتوان آن را ابراز داشت
انسان نمیتواند حقیقت را بیان کند،
ولی میتواند آن را نشان دهد.
#اشو