عشق و نور
1.2K subscribers
441 photos
1.34K videos
21 files
588 links
بیداری معنوی با نرمین



لینک گروه سلام زندگی👇

https://t.me/salamzendgi7

لینک صوتی های نرمین👇


https://t.me/narminbgs
Download Telegram
#راستگویی

دنیای زیبایی خواهد بود اگر ما قادر باشیم فرزندان خود را به پذیرش حقیقت دعوت کنیم

چنین واقعه‌ای رخ داد. چهار سال پیش زنی در بمبئی نزد من آمد. به من گفت که دچار مشکل بزرگی شده است. مشکل این بود که شوهرش او را خیلی دوست داشت، عشق او پایانی نداشت؛ ولی او ابداً قادر نبود شوهرش را دوست بدارد. عشق او هنوز با مردی بود که قبل از ازدواج او را می‌شناخت ـــ امروز هم عاشق آن مرد بود. آن مرد در آفریقا زندگی می‌کرد. این زن قادر نبود پس از ازدواج آن مرد را ببیند زیرا فقط پس از چهار یا شش سال توانسته بود برای چند روز به بمبئی بیاید.

آن زن به من گفت:
”شوهرم آنقدر مرا دوست دارد که این برای من یک بار گران شده است!
بهتر است که شوهرم مرا دوست نداشته باشد. من قادر نیستم به او عشق بدهم، زیرا تصویر آن مردی که عاشقش هستم هنوز در ذهن من نقش بسته. من حالا هیچ کاری با آن مرد ندارم و هیچ فایده‌ای ندارد و موضوع آن مرد نیست. من حالا برای شوهرم بسیار متاسف هستم؛ چکار باید بکنم؟”
و سپس با تلخی شروع کرد به گریستن!

به او گفتم که همه چیز را به شوهرش بگوید. با این عمل بسیار سبک خواهد شد
او پاسخ داد:
“شوهرم چه فکر خواهد کرد؟
او بسیار عاشق من بوده، و بیست سال از ازدواج ما گذشته است. این چیز تازه‌ای نیست. ولی ذهن من هنوز درگیر آن مرد است!”

من بازهم سعی کردم برایش توضیح دهم و او را متقاعد کنم که با گفتن حقیقت به شوهرش عملی بسیار عاشقانه برای خودش و شوهرش انجام خواهد داد. همچنین به او گفتم که من شوهرش را خوب می‌شناسم و او نزد من می‌آمده. زن بسیار ترسید!
عاقبت قبول کرد که تمام داستان را برای شوهرش بگوید…. و چنین هم کرد.

سپس وقتی باردیگر به بمبئی رفتم با آن زن ملاقاتی داشتم
او گفت:
“چیز بسیار عجیبی اتفاق افتاد. هرگز انتظارش را نداشتم. پس از اینکه تمام داستان را برای شوهرم گفتم، از همان‌روز عشق او به من بسیار عمیق‌تر و بیشتر شد. ما هرگز قبلاً‌ اینگونه به هم نزدیک نبودیم و پس از گفتن حقیقت به او بسیار سبک شدم. پس از آن، وقتی آن مرد از آفریقا بازگشت، شوهرم از او دعوت کرد در خانه‌ی ما اقامت کند
او هفت روز در خانه‌ی ما بود و شوهرم در آن هفت روز سعی داشت تا حد ممکن ما را تنها بگذارد تا بتوانیم بنشینیم و صحبت کنیم
بااین‌حال پس از هفت روز آن مرد از ذهن من بیرون رفت و آنچه در این بیست سال اتفاق نیفتاده بود، در آن هفت روز اتفاق افتاد؛ و علت آن تلاش قلبی شوهرم بود تا اجازه دهد نزدیک همدیگر زندگی کنیم.

زن ادامه داد، “شوهرم شروع کرد که تا جای ممکن از خانه دور باشد. درنتیجه، تصویر آن مرد در ذهنم پاک شد، زیرا هرآنچه که در مورد آن مرد تصور کرده بودم….
او یک مرد بسیار معمولی بود و من چیزی در شوهرم دیدم که هرگز قبلاً‌ نمی‌توانستم ببینم، زیرا هرگز سعی نکرده بود ـــ عشق او در تمام این مدت پایدار و مقاوم باقی ماند. اینک عشق او برای من کاملاً‌ روشن شده است.”

اگر نتوانیم معنی واقعی راستگویی را آموزش بدهیم….

و من یقین دارم که پدیده‌ای که در زندگی این زن اتفاق افتاد، هرگز نمی‌توانست اتفاق بیفتد اگر او حقیقت را به شوهرش نمی‌گفت. درجایی که لایه‌های دروغ دست‌نخورده‌ باقی مانده بود چنین اتفاقی نمی‌توانست بیفتد
آن مرد برای همیشه ذهن این زن را ترک کرد، آن موضوع تمام شده بود
و مهم‌ترین اتفاقی که افتاد این بود که شوهرش به او بسیار نزدیک شده بود
آن مرد دیگر رفته بود و وضعیت چنان روشن شده بود که آن دیواری که قبلاً بین او و شوهرش وجود داشت نابود شده بود. هیچ احساس گناهی وجود نداشت، نه زخمی و نه رازی بین آنها باقی نمانده بود. همه‌چیز سبک شده بود

فقط وقتی که ما چیزها را پنهان می‌کنیم، بر قلب ما سنگینی می‌کنند.

بنابراین،‌ من احساس می‌کنم که تمام سیستم آموزشی ما بر دروغ استوار است و ما در این نظام هیچ فضایی به حقیقت نمی‌دهیم

ادامه دارد.....

#اشو
انقلاب در آموزش‌وپرورش
دیانت واقعی یك روند دگرگونی است،
مسئله‌ی باور داشتن به عیسی مسیح یا باورداشتن محمد یا باورداشتن كریشنا نیست كه بتوانند تو را نجات دهند.
این فقط یك تسلی است تا تو بتوانی با آن تسلی، زندگیت را همانطور كه مایلی ادامه بدهی.

یك سالك اصیل می‌كوشد روش‌هایی بیابد تا زشتی‌هایش را به زیبایی‌ها، خشونت‌هایش را به عدم خشونت و بی‌رحمی‌هایش را به مهربانی
و نفرتش را به عشق متحول سازد.

معجزه‌ی واقعی، تبدیل آب به شراب نیست
معجزه‌ی واقعی تبدیل نفرت به عشق است، تغییردادن ناخودآگاهی‌ات است به خودآگاهی

معجزه‌ی واقعی این است و این باید توسط خودت انجام شود. هیچكس دیگر نمی‌تواند آن را انجام دهد
چیزهایی وجود دارند كه نمی‌تواند از طرف تو انجام شوند.

#اشو
اشـoshoـو:
#چرا_در_پی_اصول_هستی؟

شاید دلیلش را ندانی، دلیلش این است که:
با اصول به آگاهی نیازی نداری.

اگر از طریق اصول زندگی کنی نیازی نداری هوشیار باشی،
در حالیکه برای حقیقی زندگی کردن 
باید هر لحظه آگاه باشی،
حقیقت قاعده نیست ،
چیزی حقیقی است
که از آگاهی ات زاده شود.

عدم خشونت یک قاعده نیست ،
اگر آگاه باشی نمی توانی خشن باشی .

تفاوتش را درک کن.
 
#اشو
#اسرار_تانترا


کسی که به ذهن می چسبد
و با آن هویت می گیرد
نمی تواند حقیقت ورای ذهن را مشاهده کند
هر کس که سعی در تمرین قوانین بودا دارد، حقیقت ورای تمرین را درک نمی کند
تمام تمرینها و هر آنچه انجام می دهید  از ذهن است.
فقط مشاهده گری ( تماشاگر بودن ) از ذهن نیست.

این را به یاد بسپار:

حتی وقتی که مدیتیشن می کنی
#تماشاگر_بمان،
مدام آنچه که رخ می دهد را ببین.

#اشو
#عصیان
#انقلاب،سیاسی است و #عصیان ، روحانی.
انقلاب انتقام است.
همه چیز را به نابودی می کشاند و حکومت را تغییر می دهد.
اما مردم کاملا نا آگاهند.
هر کاری انجام دهند در نهایت به شکست می انجامد.
انقلاب فرانسه به شکست انجامید. انقلاب روسیه و چین نیز به شکست انجامیدند.
و عصیان همیشه پیروز شده اما عصیان امری فردی است.
ما در دنیا به عصیانگرانی بیشتر و انقلابیونی کمتر نیازمندیم.
انقلاب خشونت است و عصیان عدم خشونت.
عصیان هیچ کاری با دنیای بیرون ندارد
اما در همان حال دنیای بیرون را دگرگون می کند،
زیرا اگر دنیای درون دگرگون شود،
باعث دگرگونی هایی بسیار در دنیای بیرون می شود.
اما این هدف نیست، یک پیامد است.
حتی اگر فقط یک نفر دگرگون شود.

#اشو
انقلاب در آموزش‌وپرورش
فصل هشتم


من احساس می‌کنم که تمام سیستم آموزشی ما بر دروغ استوار است و ما در این نظام هیچ فضایی به حقیقت نمی‌دهیم؛ ولی حقیقت را هدف خود ساخته‌ایم. تمام مدیریت ما بر این اساس است. تمام ترتیبات بر اساس خشونت هستند ولی هدف غیرخشن‌بودن است! در تمام این ساختار هیچ صداقتی وجود ندارد، ولی ما پیوسته در مورد صداقت حرف می‌زنیم. درنهایت آنچه رخ داده این است که:
هرچه بی‌صداقتی بیشتری در ذهن وجود داشته باشد، توهم صداقت هم بزرگتر خواهد بود.

آن شعار “صداقت در دین” که بالای درهای ما نوشته شده می‌تواند آمادگی بیشتری برای عدم صداقت ما باشد. معنی آن این است که می‌توان از صداقت برای ادامه‌ی کذب و دروغ استفاده شود. ولی ما از این نکته هشیار نیستیم. علت آن این است که ما برای آینده هدف‌گذاری کرده‌ایم.

من آن سیستم آموزشی را دوست دارم که در آن، هدف، زندگیِ روز‌به روز باشد. هیچ چیزی مثل آینده در آن وجود نداشته باشد: هرآنچه را که من امروز زندگی می‌کنم، تمامش همین باشد
ما باید چنین فضایی را در موسسات آموزشی خود خلق کنیم که به ما کمک خواهد کرد که درک کنیم و تشخیص دهیم که حقیقت هرچقدر هم که سخت و سنگین باشد، فقط باید به کسانی احترام بگذاریم که حقیقت را می گویند. حقیقت هرچقدر هم که بی‌رحم و بی‌تفاوت به‌نظر برسد،  فقط به حقیقت باید احترام گذاشت. از همان اولین روز یادگیری دانش‌آموزان، تمام تلاش‌های باید در جهت افزایش تشخیص و دانش ما برای شناختن حقیقت باشد. ما باید بدانیم که چگونه دروغ‌ها را افشا کنیم و اینکه بدانیم چرا باید دروغ‌ها افشا شوند. تلاش ما باید برای افزودن احترام و شرافت به حقیقت باشد.
جغرافی، ریاضیات، شیمی و فیزیک آنقدر اهمیت ندارند که هشیاری مراقبه‌گون اهمیت دارد.

ادامه دارد.....

#اشو
انقلاب در آموزش‌وپرورش
اگر جدّی هستی، بیمار هستی
من گمان نمی کنم که جهان هستی بخواهد تو جدّی باشی

من یک درخت جدّی ندیده ام
من یک پرنده جدّی ندیده ام
یک طلوع جدّی ندیده ام
یک شب پر ستاره جدّی ندیده ام

به نظر می‌رسد که این ها هرکدام به روش خودشان درحال خندیدن هستند

#اشو
عشق زمانی خشنود است
که چیزی می بخشد
و نَفس زمانی خشنود است
كه چیزی میگیرد.

#اشو
عشق ورزی هرگز نباید تحمیل شود
هر گز نباید یک تلاش باشد
ابداً نباید در ذهن باشد.

شما فقط بازی می کنید، می رقصید،
آواز می خوانید، لذت می برید.....
اگر چنین اتفاقی بیفتد زیباست
زمانی که عشق رخ بدهد، زیبایی دارد.
زمانی که رخ دادن آن تحمیل شود،
زشت است.

#اشو
انقلاب در آموزش‌وپرورش
فصل نهم

در این دنیا ثروت مادّی افزایش می‌یابد زیرا هر نسل جدید آن را به افقی دورتر از نسل گذشته می‌برد
ولی ثروت معنوی افزایش پیدا نمی‌کند زیرا ذهن‌های ما توسط گذشته به‌زنجیر کشیده شده
پسر اکراهی ندارد که خانه‌ای جدید در مکانی که پدرش برایش گذاشته بسازد. ولی یک ترس عمیق مانع ما می‌شود تا میراثی را که از زرتشت، کریشنا، بودا،‌یا مسیح برجا مانده #توسعه_دهیم

در بعد معنوی، هرنسل باید نسل جدید را طوری آماده کند تا نسل قبلی در هر زمینه عقب بماند
خواسته برای گره‌زدن نسل جدید به نسل قدیم و محدودکردن حرکات آنها در محدوده‌ی گذشته، یک خواست بیمارگونه است و هیچ اثری از سلامت و عقلانیت در آن نیست
ضرورت دارد که روی این واقعیت تامل کنیم که نظام فعلی تعلیم‌وتربیت در کشیدن این خطوط و مرزبندی‌ها همکاری داشته است.

من قادر به درک این دیوانگی نیستم عشق من فقط این را می‌گوید که تمام کسانی که پس از من به دنیا می‌آیند در تمام زمینه‌ها باید از من پیشی بگیرند؛ که آنان باید چنان دنیای جدیدی بنا کنند که ما نتوانیم تصورش را هم بکنیم
که روح آنان باید درخشان‌تر و تفکر آنان خالص‌تر باشد؛ که چشمان آنان با چنان حقایقی برخورد کند که ما قادر به دیدن آنها نبودیم؛ و پاهای آنان باید در چنان راه‌هایی گام بزند که ما حتی در خواب هم نشناخته‌ایم. عشق فقط می‌تواند اینگونه آرزو و دعا کند. من دوست ندارم که فرزندانم با دانش و تجربه‌ی من مقیّد باشند؛ دوست دارم که آنان را آزاد بگذارم.

نظام فعلی آموزش ما ترس را تدریس می‌کند، و طمع را آموزش می‌دهد؛ حسادت و رقابت را تدریس می‌کند
نظام آموزشی ما تبِ جاه‌طلبی را در شاگردان تولید می‌کند
چنین آموزشی چگونه می‌تواند اشاعه‌دهنده‌ی دانش باشد؟
چنین نظامی چگونه می‌تواند رهایی‌بخش باشد؟
نظام آموزشی ما اشاعه‌دهنده‌ی بیماری‌های کشنده است
دوستان، این اشاعه‌ی دانش نیست، بلکه اشاعه‌ی جهل است.

وقتی نگاه می‌کنم، درمی‌یابم که هیچ بیماری مهلکی مانند ترس وجود ندارد
در زندگی چه چیز است که بیشتر از خودِ ترس ترسناک باشد؟
ترس خودِ وجود انسان را فلج می‌کند. ترس تمام ظرفیت برای عصیانگری را نابود می‌کند
ترس هرگونه تغییری را غیرممکن می‌سازد
ترس انسان را به شناخته‌ها مقید می‌سازد و سفر به سوی ناشناخته کاملاً‌ متوقف می‌شود، بااینکه هرآنچه در زندگی ارزش دانستن و دستیابی دارد در ناشناخته قرار دارد.

خداوند ناشناخته است
حقیقت ناشناخته است
زیبایی ناشناخته است
عشق ناشناخته است
ولی ذهنِ ترسو همیشه به شناخته می‌چسبد؛ به ورای خط ترسیم شده نمی‌رود
ذهن ترسو همیشه در راهی که همیشه پیموده شده گام می‌زند؛ هرگز راه‌های پیموده‌شده را ترک نمی‌کند
شخص ترسو موجودی مکانیکی می‌شود
مذهب ترس را آموزش می‌دهد ترس از جهنم، ترس از گناهان و ترس از تنبیه‌شدن
جامعه ترس را آموزش می‌دهد ــ ترس از بی‌آبرویی. نظام تربیتی ترس را آموزش می‌دهد ــ ترس از شکست.

همزمان، طمع نیز همراه ترس وجود دارد طمع برای بهشت، طمع برای دریافت پاداش فضایل؛ طمع برای احترام، مقام، خوشنامی، موفقیت و تشویق و پاداش. طمع دقیقاً طرف دیگر سکّه‌ی ترس است
در سیستم فعلی، آگاهی انسان سرشار از ترس و طمع می‌شود. آتش حسادت و رقابت شعله‌ور می‌شود. تب جاه‌طلبی خلق می‌شود. جای تعجب نیست اگر در این حرکات دایره‌وار، زندگی به‌هدر برود.

چنین نظام آموزشی بسیار خطرناک است
چنین مذاهبی خطرناک هستند.

آموزش چیزی است که شهامت را آموزش بدهد، فرد را در بی‌طمعی و وارستگی تثبیت کند، انرژی عصیانگری بدهد، به افراد شجاعتی بدهد تا چالش‌های ناشناخته را بپذیرند
آموزش نباید حسادت و رقابت را تدریس کند، بلکه باید عشق را آموزش بدهد


ادامه دارد.....

#اشو
انقلاب در آموزش‌وپرورش
#هسته_درونی

چهره های شما متفاوت است،  استعدادهای شما متفاوت است،
ذهنهای شما و شرطی شدگی های شما متفاوت است
ولی این تنها لایه های پیرامون شما هستند. اینها رشته های درونی شما را نمی سازند.
#هسته_درونی ، چهره اصیل شماست که توسط جامعه شرطی نشده.
و وقتی که چهره اصیل خودت را
بشناسی:
چهره ای که قبل از تولد داشتی و
چهره ای که پس از مرگ دوباره خواهی داشت،
چهره ای که توسط خداوند به تو داده شده، آن چهره بزرگترین تجربه است.

شناخت آن، یعنی شناخت همه چیز
بدون شناخت این، تو می توانی دانش زیاد داشته باشی ولی تنها جهلت را پنهان می کنی.

#اشو
#راز
اشـoshoـو:
زندگی، تغییر است.
حتی هیمالیا نیز تغییر می کند
پس بدبختی تو نمی تواند بدون تغییر باشد. به شیوه ی خود تغییر می کند ،
و تو خواهی دید که تغییر می کند
و ناپدید می شود و کنار می رود ،
و تو احساس سبکی می کنی و تو کاری نکرده ای
یکبار که راز را بدانی می توانی هر چیزی را توسط خودش از بین ببری

امّا آن راز:
"بودن در سکوت بدون انجام هیچ کاری است ."
خشم آنجاست، پس باش، فقط باش . هیچ کاری نکن
اگر بتوانی این را زیاد انجام دهی،
این بی عملی، اگر فقط بتوانی آنجا باشی
– حاضر، مشاهده گر، اما بدون هیچ تلاشی برای تغییر هیچ چیزی –
با اجازه دادن به چیزها تا راه خودشان را داشته باشند، خواهی توانست هر چیزی را از بین ببری

#اشو
کتاب اسرار تانترا


حقیقت چیست؟
آیا نمادها و متون مقدس بیانگر حقیقت هستند؟

#پاسخ

خیر، هیچ کلامی نمایانگر حقیقت نیست،
واژه "خدا" خدا نیست
همانطور که واژه "آتش" آتش نیست
تو نمیتوانی فهرست نام غذاها را بخوری و سیر شوی
فهرست غذا خود غذا نیست
همه نمادها همچون فهرست غذا هستند و مردمان بسیاری هستند که این فهرست را می خورند و رنج می برند گرسنگی میکشند و درعجب اند که چرا رنج می کشند
تصاویر، تندیس ها، متون مقدس، و جملات همگی نماد هستند و بی فایده
حقیقت ربطی به کلام ندارد
حقیقت بی واژه است
حقیقت فراسوی کلام است
حقیقت را نمیتوان به سطح یک نظریه تقلیل داد
حقیقت پهناور است و کلام محدود.

به هیچ چیز جز تجربه خودت گوش نده. تنها تجربه وجودین است که میتواند حقیقت را برایت آشکار کند
کمال، خیر، حقیقت، همگی باید توسط خودت تجربه شوند
شاید بودا یا مسیح آن را تجربه کرده باشند
ولی تجربه آنها ربطی به تو ندارد
تجربه آنها تجربه تو نیست
من حقیقت را دیده ام، شناخته ام،و مایلم آن را با شما سهیم شوم و آن را به شما بدهم، ولی این ممکن نیست نمیتوانید با چشمان من نگاه کنید و با قلب من احساس کنید.
هرچه را که من بگویم برایت نماد می شود
تا زمانی که گفتن من تو را تشنه تر نکند نه برای کلام بیشتر، بلکه برای تجربه کردن خودت
تا زمانی که خودت بدنبال تجربه کردن نروی به وطن یا همان حقیقت نخواهی رسید
وطن تو نزدیکترین نقطه به خودت است. باید هم چنین باشد
حقیقت دقیقا در وجود خودت است.

#اشو
در عشق بمیر، آن بسيار زيباتر از زیستن در نفس است
آن بسيار درست تر از زيستن در نفس است
زندگی درنفس؛ مرگ در عشق است

مرگ در نفس؛ زندگی در عشق است

به یاد داشته باش:
وقتی که نفس را بر می گزینی؛
مرگ واقعی را برگزیده ای
زیرا آن مرگ در عشق است.
و
هنگامی که عشق رابرمی گزینی،
تو فقط مرگ غیر واقعی را برگزیده ای زیرا با مردن در نفس تو هیچ چیز را از دست نمی دهی.
تو از ازل هیچ بوده ای...تو نیستی ..
پس چرا می ترسی؟
چه کسی میمیرد؟
کسی وجود ندارد تا بمیرد! 
به که چسبیده ای؟ 
برای که امنیت می سازی؟
از که می خواهی محافظت کنی؟

هیچ کس وجود ندارد. فقط خلاء وجود دارد. خلاء محض.این خلاء را بپذیر و ترس ناپدید خواهد شد
پروانه باش وقتی که شعله ی روشن عشق می‌سوزد، پروانه باش! به درونش ببر،  و تو کاذب را از دست خواهی داد و واقعی  آن را به دست خواهی آورد. و تو رویا ها را از دست خواهی داد و  بی نهایت را به دست خواهی آورد
تو چیزی را از دست خواهی داد که وجود ندارد و تو چیزی را به دست خواهی آورد که همیشه آنجا بوده است.

#اشو
اگر دیدگانی برای دیدن داشته باشی، می‌بینی که زندگی پی در پی به سویت می آید.
حیات چون رگباری بر تو می بارد
ولی تو زندانی گذشته‌ها هستی، تقریبا در نوعی گور گیر کرده ای و بی احساس شده ای، بخاطر بزدلی، حساسیت‌ات را از دست داده ای
حساس‌ بودن به معنی درک تازگی است.
و آنگاه که نور و هیجان تازه،
بخشش تازه و ماجراجویی تازه بر می‌خیزد و تو به سمت ناشناخته قدم بر میداری بدون آنکه بدانی به کجا می روی،
ذهن تصور می کند این کار دیوانگی است.
ذهن می اندیشد: ترک قدیمی منطقی نیست.
اما هستی همیشه تازه است.
به خاطر بسپار :
هر چیز تازه ای که به زندگی وارد می شود پیامی از طرف هستی است.
اگر تو آن را بپذیری، مذهبی هستی و اگر آنرا رد کنی، غیر مذهبی

انسان به کمی استراحت نیاز دارد تا تازه را بپذیرد. کمی پذیرش و آغوش بازتر برای دادن اجازه ورود به تازه، این كل معنی نماز یا مراقبه است؛

اجازه دهید تمام هستی به درونتان بیاید،
تو آماده پذیرش می‌شوی و می‌گویی: «بیا»
می‌گویی:
«منتظرت بودم، منتظر و اکنون خوشحالم که بالاخره آمدی.»

همیشه تازه را با شادی بسیار پذیرا باش.
حتی اگر گاهی تازه تو را متقاعد نمی‌کند، هنوز ارزشمند است.
حتی اگر ماهی تازه تو را بسوی چاله هدایت کند، هنوز قابل توجه است.
چون که از طریق اشتباهات، شخص یاد می‌گیرد و از طریق مشکلات رشد کرده و تکامل می‌یابد.
تازه ممکن است مشکلاتی در پی داشته باشد. شاید به این دلیل کهنه را انتخاب می کنیم، چون مشکلاتی به دنبال ندارد. کهنه، تسلی بخش و پناهگاه است
و در صورتیکه تازه کاملا و عيمقا پذیرفته شود، تو را تغییر خواهد داد.
تو نمی توانی تازه را به زندگی‌ات بیاوری، بلکه خود خواهد آمد.
تو نمی توانی آن را قبول یا رد کنی.
اگر ردش کنی چون سنگ بی جان و خرد، باقی میمانی،
و اگر آن را بپذیری، گل می شوی،
شکوفا میشوی، و این شکوفایی جشن است.
تنها ورود تازه می تواند تو را تغییر دهد. راه دیگری برای تغییر نیست.

به خاطر بسپار :
تازه کاری با تو و تلاشت ندارد اما این عمل به معنی توقف فعالیت نیست، بلکه به معنای عمل بدون خواسته بدون راهنمایی و بدون تمایل به گذشته است.

#اشو
در عشق بمیر، آن بسيار زيباتر از زیستن در نفس است
آن بسيار درست تر از زيستن در نفس است
زندگی درنفس؛ مرگ در عشق است

مرگ در نفس؛ زندگی در عشق است

به یاد داشته باش:
وقتی که نفس را بر می گزینی؛
مرگ واقعی را برگزیده ای
زیرا آن مرگ در عشق است.
و
هنگامی که عشق رابرمی گزینی،
تو فقط مرگ غیر واقعی را برگزیده ای زیرا با مردن در نفس تو هیچ چیز را از دست نمی دهی.
تو از ازل هیچ بوده ای...تو نیستی ..
پس چرا می ترسی؟
چه کسی میمیرد؟
کسی وجود ندارد تا بمیرد! 
به که چسبیده ای؟ 
برای که امنیت می سازی؟
از که می خواهی محافظت کنی؟

هیچ کس وجود ندارد. فقط خلاء وجود دارد. خلاء محض.این خلاء را بپذیر و ترس ناپدید خواهد شد
پروانه باش وقتی که شعله ی روشن عشق می‌سوزد، پروانه باش! به درونش ببر،  و تو کاذب را از دست خواهی داد و واقعی  آن را به دست خواهی آورد. و تو رویا ها را از دست خواهی داد و  بی نهایت را به دست خواهی آورد
تو چیزی را از دست خواهی داد که وجود ندارد و تو چیزی را به دست خواهی آورد که همیشه آنجا بوده است.

#اشو
طریقت عشق به راهی ظریف منتهی می‌شود.

این لطیف‌ترین راه است؛ مانند یک گل است؛ راهی زنانه است ـــ دریافت‌کنندگی، حساسیت و بی‌عملی است؛ فقط بودن.

درست همانطور که غنچه در برابر خورشید باز می‌شود، سالک در برابر الوهیت باز می‌شود. در واقع گفتن همین هم درست نیست ــــ بلکه او اجازه می‌دهد تا الوهیت او را باز کند؛ مانع نمی‌شود؛ فقط همین.

در بامداد وقتی که خورشید طلوع می‌کند غنچه به خورشید اجازه می‌دهد تا او را باز کند. او هیچ مقاومتی ندارد. او فقط هست: آسوده و آماده ــ‌ اشعه‌های آفتاب وارد می‌شوند و در سکوت او را باز می‌کنند.

سالک نیز به الوهیت اجازه می‌دهد تا او را باز کند. او یک گل آفتابگردان است ـــ همیشه رو به خورشید دارد: همیشه آماده‌ی چرخیدن است، آماده متحول‌شدن است. او هیچ فکری ندارد که امور باید چگونه باشد.

دریافت‌کننده بشو، یک زهدان بشو. طریقت عشق، زنانه است. هر کسی که آن را دنبال کند، مرد یا زن، باید زنانه شود. طریقتِ عشق تهاجمی نیست، یک جستار فعال نیست؛ طریقت عشق یک دریافت‌کنندگیِ منفعلانه است. سالک مانند یک زن صبر می‌کند؛ منتظر معشوق می‌ماند. او زهدانی است که از الوهیت باردار می‌شود.

#اشو
#غیر_مشروط_عشق_بورز

بـه مـردم عشق بورز...
بــدون چشم داشتى،
#غيـر_مشروط!
اگر در ذهنت شـروطى داشته باشى،
هــرگز قادر به عشق ورزى نخـواهى بود
اين شـروط مانع خـواهد بود!
مـردم عادى در صورتى عشق مى ورزند كه شــرايط شان فـراهم باشد..!

آنها معتقدند:
"تـو بايد اينطورى باشى،تنها در آن صورت به تـو عشق خـواهم ورزيد!!"

مادر به بچه مى گويد:
وقتى تورا دوست دارم كه مؤدب باشى...
زن به همسرش مى گويد:
اگر اينطورى باشى، دوستت دارم..!

هـركسى شرايطى مى آفريند و اينطورى عشق نابود مى شود!
عـشق مثل آسمان بى انتهاست...
نمى توانى آن را به فضاهاى تنگ، مشـروط و محدود بكشانى و خفه كنى!!

اگر تو هواى تازه را به خانه ات بياورى و بعد آن را در جايى مبحوس كنى،
بزودى اين هوا راكد مى شود، مى گندد!

هـروقت كه عشق رخ مى دهد.
آزادى وجود دارد...
ولى بلافاصله اين هواى تازه را به داخل خانه ات مى برى و همه چيـز راكد و كثيف مى شود!!
ايـن مشـكل كـل بـشـريـت است..!

دو نفر بدون شـرط به هم نزديك مى شوند، ابتدا در كنار هم قرار ميگيرند!
بعد همديگر را محدود مى كنند،
تـصاحـب مى كنند و آنگاه شـرايط تحميل مى شود..!!
"تو بايد اينطورى باشى،
تو بايد آنطورى باشى،
تنها در اين صورت عاشقت خـواهم بود"

انگار عـشق معامله ست!
هـروقت با تمام وجود عشق نمى ورزى، در حال معامله اى
به كسى فشار مى آورى كه كارى برايت انجام دهد.
تنها در اين صورت عشق مى ورزى.....

در غيـر اينصورت در عشق هم
خيـانت مى كنـى..!!!

#اشو
سخنرانی دهم جولای ۱۹۷۹

اگر به نظرات دیگران متکی باشی بیچاره می‌شوی زیرا یک نفر ممکن است تو را یک قدیس بخواند و دیگری تو را یک گناهکار بخواند.

در دنیا ارزش‌ها و معیارهای متفاوتی وجود دارد، اخلاقیات متنوعی در دنیا وجود دارد.

شاید همسایه‌ات یک مسیحی باشد و تو یک جین باشی. حالا یک مسیحی با شراب خوردن هیچ مشکلی ندارد؛ در واقع، خودِ‌ مسیح دوست داشت شراب بنوشد. ولی یک جین نمی‌تواند متصور شود، حتی در خواب هم نمی‌تواند ببیند که ماهاویرا شراب بنوشد. این غیرممکن است،‌ حتی تصورش ناممکن است. ولی برای یک مسیحی بزرگترین معجزه‌ی مسیح این بود که آب را به شراب تبدیل کرد. اگر ماهاویرا در آن حوالی بود بی‌درنگ آن معجزه را برعکس می‌کرد و شراب را به آب تبدیل می‌کرد!

حالا اگر گاه‌گاهی قدری شراب بنوشی، آیا یک گناهکار هستی یا یک قدیس؟!

مردمان مختلف، چیزهای مختلفی می‌گویند.

در آشرام ماهاتما گاندی حتی نوشیدن چای ممنوع بود؛ چه رسد به شراب! چای، چای بیچاره، چای معصوم، ممنوع بود! و تمام راهبان بودایی در طول قرن‌ها همگی چای می‌نوشیدند. در واقع آنان فکر می‌کنند که نوشیدن چای به مراقبه کمک می‌کند و شاید ذره‌ای حقیقت در آن باشد زیرا چای تو را بیدار نگه می‌دارد.

و مراقبه‌ی بوداییان چنان است که میل به خوابیدن پیدا می‌کنی: ساعت‌ها نشستن در یک وضعیت!…. فقط آزمایش کن! پس از ده دقیقه شروع می‌کنی به چُرت‌زدن. پس از یک ساعت بیدارماندن غیرممکن است!

بنابراین چای کمک می‌کرد. در واقع، چای کشف بوداییان بود. یکی از بزرگترین مرشدان ذن، 'بودی‌دارما' چای را کشف کرد. این نام از یک صومعه گرفته شده: “تا” Ta، نام صومعه‌ای بود که بودی‌دارما در چین در آنجا زندگی می‌کرد.

آن صومعه بالای یک تپه قرار داشت که نام آن تپه “تا” بود. در زبان چینی “تا” را می‌توان به دو صورت تلفظ کرد: یا آن را “تا Ta” تلفظ می‌کنند و یا “چا Cha” ـــ برای همین در زبان هندی “چای Chai” خوانده می‌شود و در زبان ماراتی “چا Cha” و در زبان انگلیسی “تی Tea”. ولی بهرحال بودی‌دارما مرشد بزرگِ ذن چای را کشف کرد.

و در طول قرون در صومعه‌های کاتولیک شراب تولید می‌شد. شاید تعجب کنید که بهترین شراب‌ها توسط راهبان و راهبه‌های کاتولیک درست می‌شد. کهنه‌ترین شراب‌ها فقط در سرداب‌های صومعه‌های باستانی در اروپا وجود دارند: کهنه‌ترین و بهترین. تولید شراب در صومعه؟ این‌ها چه نوع صومعه‌هایی هستند؟! چه کسی تصمیم می‌گیرد؟

و مراقبه‌ی بودایی یعنی هشیار ماندن و چای موادی شیمیایی دارد که به بیدارماندن کمک می‌کند: نوعی محرک است.
حالا، یک روز شاید یک بودی‌دارمای دیگر بیاید و بگوید ‌”سیگارکشیدن خوب است،” زیرا تنباکو هم دارای نیکوتین است که یک محرک شیمیایی است. اگر چای بتواند به مراقبه کمک کند، تنباکو هم می‌تواند.
بنابراین سیگارکشیدن هنوز منتظر بودی‌دارما است تا ظاهر شود! آنوقت بیشتر قادر خواهید بود تا سیگار بکشید و احساس زهد و تقوا کنید! هرچه بیشتر سیگار بکشید، مقدس‌تر خواهید بود...!

و تصادفی نیست که شراب بخشی از خلاقیت در صومعه‌ها شد. زیرا مسیح می‌گوید، نیایش یعنی غرق شدن در خداوند.

طریقت مسیح عشق است؛
طریقت بودا مراقبه است؛
بنابراین بودا هرگز با شراب موافق نخواهد بود ولی با چای موافق خواهد بود. مسیح با شراب موافق بود زیرا شراب طعمی از گم‌شدنِ تمام می‌دهد، از غرق شدن، ‌از نفْس بیرون آمدن و فراموش کردن نفس و تمام نگرانی‌های آن. بنابراین شراب یک مزه و یک لمحه از ناشناخته به تو می‌دهد.

ولی چه کسی تصمیم می‌گیرد که کدام درست می‌گوید و کدام اشتباه؟ تمام این‌ها فقط نظرات و معیارهای دیگران هستند و تو در نبود آگاهی دائما با این نظریات و با این مسائل درگیر هستی.....

[هنر عمل کردن بر اساس وجود خودت را بیاموز. نگران انتقادها نباش و به تحسین‌های دیگران علاقمند نباش.]

#اشو
📚«دامّا پادا / راه حق»
تفسیر سخنان بودا
اشـoshoـو:
#عشق_بدون_انتظار

پیش نیاز این است که یک عاشق بزرگ همیشه آماده است تا عشق را بدهد،
و توجهی به این ندارد که آیا عشق به او باز میگردد یا نه....
عشق همیشه باز خواهد گشت
این طبیعت امور است. 
درست مانند اینست که به کوهستان بروی و ترانه ای بخوانی و دره ها پاسخ میدهند
آیا نقاط پژواک در کوهستان را
دیده ای؟ 
تو فریاد میزنی و آن دره ها فریاد میزنند؛ تو آواز میخوانی و آن دره ها آواز میخوانند
هر دل یک دره است. اگر عشق را به درونش بریزی، پاسخ خواهد داد.

نخستین درس عشق اینست که درخواست عشق نکنی،
بلکه فقط عشق بدهی،
#یک_دهنده_شو، 
و مردم درست عکس این عمل میکنند؛
حتی وقتی عشق میدهند، فقط با این فکر میدهند که به آنان بازگردد.
عشق آنان یک #معامله است؛
سهیم نمیکنند، آزادانه سهیم نمیکنند. سهیم کردن آنان #مشروط است؛
با گوشه ی چشم میپایند که آیا عشقی که داده اند باز میگردد یا نه! 
مردمانی بسیار فقیر، آنان عملکرد طبیعی عشق را نمیشناسند.

تو فقط عشق را نثار میکنی،
و آن عشق باز خواهد گشت.
حتی اگر هم باز نگشت، موردی برای نگرانی وجود ندارد، زیرا یک عاشق میداند که عشق ورزیدن یعنی خوشبخت بودن. اگر باز گردد خوب است؛ آنگاه خوشبختی چند برابر میگردد. ولی حتی اگر باز نگردد، در خود عمل عشق ورزی تو بسیار خوشبخت و بسیار مشعوف هستی که اهمیتی نمیدهی که آیا بازگردد و یا نه

عشق خوشبختی ذاتی خودش را دارد. وقتی رخ میدهد که تو عاشق باشی، نیازی نیست منتظر نتیجه بمانی،
فقط شروع کن به عشق ورزیدن
رفته رفته خواهی دید که عشق بیشتری به تو باز میگردد.

#اشو
#راز

نخستین درس عشق این است که:
درخواست عشق نکنی،
بلکه فقط عشق بدهی
یک دهنده شو

اما مردم درست عکس این عمل میکنند.
حتی وقتی عشق میدهند، فقط به این فکر میدهند که عشق باید به آنان بازگردد

#اشو
#کتاب_زن
✳️ تلاش و تقلا

تمام تلاش‌ها و تقّلاهای انسان برای شدن(پول دار شدن_ مومن شدن_ موفق شدن_ بهتر شدن_ آرام شدن و....) را می‌توان همانقدر غیر ضروری خواند که رنگ‌ زدن گل‌سرخ را با رنگ قرمز...!

تلاش برای معنوی شدن به هر وسیله‌ای(یوگا_ نماز_ عبادت_ سفرهای زیارتی و معنوی و....)  یعنی گذاشتن پا برای یک مار...!
ابداً‌ نیازی نیست، غیرضروری است. سعی نکن برای مار پا بگذاری. فکر می‌کنی بسیار مهربان هستی، ولی آن مار را نابود می‌کنی، آن را خواهی کُشت. مار نیازی به پا ندارد.

انسان نمی‌تواند تلاش کند تا طبیعی باشد، زیرا  همین تلاش کردن غیر طبیعی است.

در طریق عشق، تلاش و تقلّا و تمرین برای چیزی وجود ندارد. نیاز به هیچ وضعیت یوگا، هیچ مراسم مذهبی نیست؛ بلکه فقط نیاز به یک قلب معصوم است که از تمام دانش‌ها (باورها و عقاید مورثی) و تمام مراسم وام گرفته شده سبکبار باشد.

دیدن این، یعنی توقفِ تلاش.
وقتی از هرگونه آرزو برای بودنِ فردی غیر از اینکه هستیم خالی شویم، پیشاپیش همانی هستیم که آرزو داشتیم. هرآنچه که مذاهب به دنبال آن بوده‌اند، پیشاپیش در فیض داده شده است.

فقط یک چیز مورد نیاز است، فیضی برای دیدن آن فیض. در طریق عشق، فرد فقط آسوده می‌شود. فیض دریافت می‌کند. از این تلاش نکردن یک شرافت عظیم برمی‌خیزد.

آرامش عظیم باکتا(طبیعی) جوینده و عاشق مخلص را فرامی گیرد. فرد تماماً زیبا می‌شود و چیزی از فراسو به درون او رسوخ می‌کند.

#اشو
برای رسیدن به عشق چهار مرحله وجود دارد.
که بایستی همیشه به خاطر داشت..

مرحله اول
حضور در لحظه است ،
زیرا عشق تنها در حال ممکن است.
عشق ورزیدن در گذشته ممکن نیست.
اگر کسی بخواهد از عشق اجتناب کند دو راه برایش وجود دارد:
زندگی در گذشته یا آینده
ولی عشق تنها در زمان حال ممکن است.
زیرا ملاقات مرگ و زندگی فقط در
لحظەی حال به وقوع می پیوندد.

دومین قدم در راه رسیدن به عشق این است که:
یاد بگیری چگونه سموم وجودت را به شهد تبدیل کنی.
بسیاری از مردم عشق می ورزند،
ولی عشق آنها با سمومی همچون،
نفرت،حسادت، خشم و احساس مالکیت آلوده شده است.
عشق بسیار ظریف و شکننده است.
عشق به مثابه یک نردبام ما بین بهشت و جهنم است.
نردبام وسیله ای دو طرفه است،
هم میتوانید از آن بالا روی هم پایین بیایی.
اگر عشق تو مسموم باشد نردبام تو را به قعر هدایت می‌کند و تو وارد جهنم می شوی
دومین اصلی که باید به خاطر بسپاری: تبدیل سموم وجودت به شهد است.

مرحله سوم
تقسیم کردن و بخشیدن است.
چیزهای منفی را برای خودت نگه دار،
ولی خوبی ها و زیبایی ها را با دیگران تقسیم کن
معمولا مردم عکس آنرا انجام می دهند.
سومین قدم در نیل به عشق:
تقسیم کردن خوبی ها و زیبایی ها است.
این کار باعث جاری شدن عشق همچون رودخانه می شود،
رودخانه ای که سر چشمه آن قلب توست.
شریک شدن، باعث بر طرف شدن
تنگناها و معضلات نهفته در دل تو می‌گردد.

چهارمین گام در راه رسیدن به عشق
هیچ بودن است.
بمحض اینکه فکر کنی که کسی هستی،
عشق از جاری شدن باز می ایستد.
عشق از درون کسی به بیرون جاری می شود که :
کسی نباشد
عشق در نیستی خانه دارد.
هنگامی که خالی باشی
عشق نیز در تو جای خواهد گرفت.

#اشو
عشق رقص زندگی