عشق و نور
968 subscribers
292 photos
1.14K videos
19 files
508 links
بیداری معنوی با نرمین



لینک گروه سلام زندگی و صوتی های نرمین مختص مالک کانال

https://t.me/salamzendgi7

لینک تمام کنفرانسها


https://t.me/narminbgs
Download Telegram
اشـoshoـو:
این حکایت مربوط است به یک نیمروز، افرادی آمدند و گفتند:
خدا وجود ندارد و دین، بکلی ریاکاری است. با شنیدن این کلمات، من شروع به خندیدن کردم و آنها پرسیدند:
چرا میخندی؟

من گفتم:
چونکه جهل، پر سروصدا است و ادراک، ساکت است. 
آیا گفتن چیزی در مورد هستی یا نیستی خدا، اینقدر ساده است؟
آیا همهِ تصمیماتی که از دانشِ ناچیزِ انسان نشأت میگیرد، ارزش خندیدن ندارد؟
آنهایی که محدودۀ دانش خود را میدانند، تصمیم نمیگیرند، بلکه گنگ و بیکلام باقی میمانند. و در آن لحظات اسرارآمیز، گاهی محدودیتهای خود را هم درمینوردند
در آن زمان، آنها خودشان را میشناسند و
همچنین حقیقت را میشناسند.
چونکه حقیقت در خویشتن موجود است و هستیِ خویشتن، در درونِ حقیقت است.
آیا قطره در اقیانوس و اقیانوس در
قطره نیست؟
آیا شایسته است که قطره بدون شناخت خودش، بخواهد اقیانوس را بشناسد؟
و هنگامی که در یافتن آن شکست میخورد، ممکن است بگوید که اقیانوس وجود ندارد.
اگر قطره بتواند خودش را بشناسد، میتواند اقیانوس را هم بشناسد. 
فکرِ خدا بی معنی است.
من از شما میپرسم: 

آیا شما خودتان را میشناسید؟ 
آیا هیچ کسی بدون این شرط، صلاحیت دارد که در مورد هستی یا نیستی خدا تصمیم بگیرد؟

با شنیدن این سؤال، آن دوستان شروع به نگاه  کردن به یکدیگر کردند. 
آیا تو هم با شنیدن این سؤال به دیگران نگاه نمیکنی؟

اما بیاد داشته باش که:
بدون شناختن خود، زندگی هیچ فایده و ارزشی ندارد

من بحثی را که هزاران سال پیش در یونان اتفاق افتاد، برای آن دوستان تکرار کردم، کسی از یک قدیس قدیمی پرسید: بزرگترین چیز در میان چیزهای دنیا، چیست؟
قدیس جواب داد: آسمان، چونکه هر چیزی که وجود دارد، در آسمان وجود دارد و آسمان، خودش در هیچ چیز وجود ندارد.
او پرسید: و بهترین چیز، چیست؟
قدیس گفت: خوشرویی، چونکه هر چیزی میتواند قربانی خوشرویی شود و خوشرویی نمیتواند به خاطر هیچ چیزی از دست داده شود
او پرسید: و سیال ترین چیز؟
قدیس گفت: فکر
او پرسید: راحتترین چیز؟
قدیس گفت: نصیحت.
او پرسید: و مشکلترین چیز؟
قدیس گفت: شناختن خود،

مطمئناً شناختن خود دشوارترین چیز بنظر میرسد، چونکه به منظور شناختن آن،  همه چیز باید ترک شود
بدون رها کردن همهِ دانشها، شناخت خود ممکن نیست.
جهالت مانعی برای شناخت خویش است.
دانش مانعی برای شناخت خویش است.
اما حالت دیگری هم وجود دارد که نه دانش است و نه جهل. در آن حالت، شناخت خویش متجلی میشود.
من آن حالت را #سامادی مینامم، که همان مدیتیشن است.

#اشو
#فانوسهای_سفالین

رسیدن به ساحت مراقبه، به زمان مربوط نیست، به اراده مربوط است.
اگر اراده کامل باشد، مراقبه نیز در لحظه ای تحقق می یابد.
ذهنی که اراده ندارد، عمری پس از عمر دیگر، سرگردان خواهد بود.
اراده را تقویت کن .
اراده را شفاف کن .
اراده را کامل کن .
آنگاه مراقبه خود درِ خانه ات را خواهد زد
بی تردید، ذهن در غیاب مراقبه،
آدمی را می آزارد .
ذهن، نامی ست که به غیبت مراقبه می دهیم، همان طور که تاریکی نامی ست که به غیبت نور می دهیم.
وقتی روشنایی از راه می رسد، تاریکی رخت بر می بندد .
وقتی مراقبه از راه می رسد، ذهن رخت بر می بندد .
بنابراین ، در مراقبه غرق شو .
چیز های دیگر ، خود به خود به دنبال خواهند آمد .

#اشو
#یک_فنجان_چای
وقتی زندگی اینگونه بی‌وفا و ناکام است، پس مردم باید به سادگی به درون بچرخند، اما اینگونه نیست.

و اینجا مکانیسم عجيبی کار می‌کند.
چون زندگی چنین رنجی دارد،
آنها بیشتر و بیشتر امیدوار می‌شوند.
آنها برای #انكار_رنج امیدهای بزرگتر خلق می‌کنند.
آنها نمی‌توانند بازگردند.
برای انکار رنج،برای كوچک نشان دادن رنج، آنها #قله‌های_بزرگ_امید را می‌آفرينند، و آن امیدها آنها را به بیرون هل می‌دهند.
این پدیدهٔ عجيب باید درک شود.

وقتی تو در رنج هستی،
به رویای بزرگی نياز داری
تا از آن بیرون بیایی، يک امید بزرگ،
نوعی الهام، نگرشی به آینده،
بهشتی در جايی، تا بتوانی خودت را
دوباره جمع و جور کنی
و از آن بدبختی بیرون بپری.

اما مجدداً آن امید بزرگ
تبدیل به يک بدبختی بزرگ می‌شود.

و آنگاه تو باید از آن بیرون بیایی
و همچنین باید امید بزرگتری را
خلق کنی.
اینگونه است که فرد به راهش ادامه می‌دهد، دورتر و دورتر از خویشتن.

به مردم نگاه کن،
و به خودت نگاه کن؛
رها کردن بدبختی بسیار دشوار است، بسیار....

#اشو
#سخت_نگیر
تماشای تلویزیون،گوش دادن به رادیو،
و کتاب خواندن نیز به نوعی #مشغولیت محسوب می‌شود.
و شما را از پرداختن به خودتان باز می‌دارد.

اولین کاری که باید بکنید
این است که تمامی مشغولیت‌های خود را ‌متوقف کنید.
و تنها در سکوت باقی بمانید.

فقط و فقط با خودتان باشید،
در واقع فقط خودتان باشید.

و این مساله هر چقدر درد و رنج هم داشته باشد آن را تحمل کنید.

البته این کار بسیار مشکل است؛
ممکن است مثل یک بچه شروع به گریه کردن کنید، یا هزار و یک کار دیگر ...
ولی به هر صورت با مشکلات و دردهای خود مواجه ‌می‌شوید؛

و اگر بتوانید چنین حالتی را تجربه کنید،
یعنی اگر بتوانید به دردهای خود خوشامد بگویید، و آنها را مانند میهمان‌های عزیز خود بپذیرید،
و درکشان کنید،
فصل جدیدی در زندگی خود به وجود آورده‌اید.
زیرا به محض این‌که،
#بدون_هرگونه_قضاوت دردها و مشکلات را در زندگی خود بپذیرید،
انرژی و کیفیت آن‌ها شروع به تغییر می‌کند،
و دیگر اصلاً درد نخواهند بود.
این نکته بسیار شگفت‌انگیز
و باورنکردنی است که درد و اندوه می‌توانند به صورت شادی و سرور
#تغییر_ماهیّت دهند.

#اشو
#اولین_و_آخرین_رهایی
من به تو نمیگویم که به زیارتی هزار مایلی بروی
فقط میگویم از
#سر_به_سمت_قلب_سرازیر_شوی.

سر جایی است که نفس منزل دارد .
و نفس علت تمام رنج های توست .
و قلب جایگاه ،
عشق،
سکوت،
خنده
و رقص است.

#اشو
در نفس بودن

در نفس، تو درون یک چرخه‌ی باطل قرار داری، هرگز نمی توانی جلوتر از بقیه باشی، هرگز....
همیشه کسی هست که به نوعی از تو جلوتر باشد،
نمی توانی منحصربه فرد باشی.
برای همین است که نفس هرگز نمی تواند رضایت داشته باشد.
نفس همیشه ناقص باقی می‌ماند و همیشه نیز تقاضای کامل بودن دارد.

تمام پیام من، حقیقت را دیدن است،
دیدن آن جهنم که نفس به نام کامل بودن و منحصربه‌ فردبودن خلق می کند ،
همینکه این نفس را رها کنید. آنگاه زیبایی عظیمی وجود خواهد داشت،
#بدون_نفس،
#بی_خود،
#فقط_یک_تهیای_ژرف.

و از درون این تهیا خلاقیت برمی‌خیزد،
از این تهیا سرور پدیدار می شود؛
و از آن حقیقت-وجود- برمی‌خیزد،
همه چیز از همین خلوص مطلق سرچشمه می گیرد.

#اشو
#هنر_مردن
#سوال_از_اشو
اشو عزیز فرد چگونه #نگرانی را متوقف کند؟

#پاسخ

این سوال از پاتیک احساساتی است !
او بی‌جهت به احساساتی بودن و سوزناک بودن ادامه می‌دهد !
حالا، چگونه نگرانی را متوقف کنی؟!
چه نیازی است که نگرانی را متوقف کنی؟
اگر شروع کنی تا سعی کنی که نگرانی را متوقف کنی، یک نگرانی تازه درست می‌کنی.
چگونه نگرانی را متوقف کنم؟!
آنوقت شروع می‌کنی به نگران شدن در مورد نگرانی. آنوقت آن‌ها را دوبرابر می‌کنی !
راهی وجود ندارد. اگر کسی بگوید همانطور که مردمانی هستند که می‌گویند. دیل کارنگی کتابی نوشته بنام: ”چگونه نگرانی را متوقف کنیم و شروع به زندگی   کنیم”
این مردم نگرانی بیشتری تولید می‌کنند. زیرا به شما خواسته‌ای می‌دهند که نگرانی‌ها را می‌توان متوقف کرد. نگرانی‌ها را نمی‌توان متوقف کرد
بلکه از بین می‌روند . من این را می‌دانم . نگرانی را نمی‌توان متوقف کرد.
بلکه خودشان ازبین می‌روند ! هیچ کاری در مورد نگرانی‌ها نمی‌توانی بکنی . اگر فقط به آن‌ها اجازه بدهی باشند و ذره‌ای اهمیت ندهی، ازبین خواهند رفت .

نگرانی‌ها ناپدید می‌شوند، نمی‌توانند متوقف شوند، زیرا وقتی که بکوشی تا آن‌ها را متوقف کنی، این تو کیست؟ذهنی که نگرانی‌ها را تولید می‌کند ! او اکنون یک نگرانی تازه تولید می‌کند :
چگونه متوقف کند !
حالا دیوانه خواهی شد، جنون خواهی گرفت. اینک مانند سگی هستی که دنبال گازگرفتن دُم   خودش است ! سگی نباش که به دنبال گاز گرفتن دم خودش است و به دیل کارنگی‌ها گوش نده. این تنها روشی است که آنان می‌توانند به شما   آموزش بدهند : دُم خودتان را دنبال کنید و دیوانه شوید !

راهی وجود دارد، نه یک روش. راهی که نگرانی ها ناپدید شوند .
وقتی که فقط به آن‌ها نگاه کنی. بی‌تفاوت، از دور. طوری آن‌ها را نگاه کنی که گویی به تو تعلق   ندارند . آن‌ها وجود دارند. تو آن‌ها را می‌پذیری. درست مانند ابرهایی که در آسمان حرکت می‌کنند :  افکار در ذهن حرکت می‌کنند، در آسمان درون، ترافیکی که در جاده حرکت می‌کند : افکار در جاده‌ی درون حرکت می‌کنند . تو فقط آن‌ها را تماشا  کن . وقتی که در کنار خیابان ایستاده و منتظر اتوبوس هستی چه می‌کنی؟ فقط تماشا می‌کنی . ترافیک در جریان است، تو اهمیتی نمی‌دهی . وقتی که اهمیتی ندهی، نگرانی‌ها شروع می‌کنند به افتادن . این توجه تو است که به آن‌ها انرژی می‌دهد .
تو آن‌ها را تغذیه می‌کنی، به آن‌ها زندگی می‌بخشی و سپس می‌پرسی که   چگونه آن‌ها را متوقف کنی ! و وقتی که می‌پرسی چگونه آن‌ها را متوقف کنی،   پیشاپیش به آن‌ها نیرو داده‌ای .

پرسش غلط مطرح نکن . نگرانی‌ها وجود دارند. طبیعتاً، زندگی چنان پدیده‌ای وسیع و پیچیده   است که   نگرانی‌ها باید وجود داشته باشند . تماشایشان کن . یک #تماشاچی باش و یک کننده نباش نپرس که چگونه متوقف   کنی
وقتی می‌پرسی که چگونه متوقف کنی می‌پرسی که چکار کنی  ! نه، هیچ کاری نمی‌توان کرد . نگرانی‌ها را بپذیر. وجود دارند . درواقع، به آن‌ها نگاه کن، از هر زاویه به آن‌ها نگاه کن، که چیستند. متوقف کردن را فراموش  کن. یک روز ناگهان در می‌یابی آن نگرانی‌ها دیگر  نیستند. آن ترافیک متوقف شده. جاده خالی است. هیچکس عبور نمی‌کند. در آن تهیا، خداوند عبور می‌کند. در آن خالی‌ بودن، لمحه‌ای از بودا سرشتیِ خودت   را، از فراوانیِ درونت را خواهی دید. و همه چیز یک سعادت خواهد شد.

#اشو
#یوگا_ابتدا_و_انتها
هیچ کس برتر از دیگری نیست، هیچ کس از دیگری پایین تر هم نیست و هرگز کسی با دیگری هم برابر نیست.

هر شخص کاملا منحصر به فرد است. هر کس نمی تواند "آلبرت انیشتین" باشد. ولی این نکته بدین معنی نیست که آلبرت انیشتین بالاتر از شماست.

هر کس تجلی ای کاملا منحصر به فرد است. بنابراین مساله بالاتر بودن، پایین تر بودن و حتی یکسان بودن را باید به طور کلی فراموش کنیم و به جای آن درک کنیم که هر کس فقط و فقط تجلی ای منحصر به فرد است.

تنها کافی است به همه با عشق و محبت نگاه کنید و سپس درک خواهید کرد که هر فرد، صاحب خصوصیتی است که هیچ کس دیگری آن را ندارد.

ُشو
#عشق❤️
جهان، پهناور و بی کران است
و ما نیز، زیرا ما جزیی از جهان هستیم.
و جزء از کل جدایی ناپذیر است.
پس کیفیت کل هرگونه باشد،
کیفیت جزء نیز آن گونه خواهد بود.

این فرمول ساده را به یاد داشته باش:
اگر همه ی اجزا محدود باشند،
کل نمی تواند نامحدود باشد.
و اگر کل نامحدود باشد همه ی اجزا نیز نامحدود خواهند بود.
ما جزئی از این هستی نامحدود هستیم #پس_ما_نا_محدودیم
از این روست که عارفان شرقی می گویند:
من خدا هستم
و منصور حلاج می گوید اناالحق
من حقیقت هستم.

این اظهارات بسیار با معنا هستند.
آن ها به نمایندگی از کل بشریت بیان شده اند.
نه اظهاراتی خودخواهانه،
بلکه بیان واقعیت هستند.
وقتی احساس کنی تو جزئی از هستی بی نهایت هستی که از هیج جا شروع نمی شود و در هیچ جا پایان نمی پذیرد، 
بی درنگ سبک بار و بی وزن و از نگرانی ها و مشکلات کوچک رها می شوی.
آن ها در مقایسه با وسعت و پهناوری تو بسیار ناچیز می شوند.
اهمیت خود را از دست می دهند و چیزی پیش پا افتاده به نظر می آیند.

#اشو
#سركوب_كردن هر چيز جرم است. 
سركوب كردن،‌ روح را فلج مي كند.

سركوب، توجه بيشتري به ترس نشان مي دهد تا به عشق، و اين مضمون گناه است.

گناه، توجه بيشتر به ترس است.
توجه بيشتر به عشق،فضيلت است.

به ياد داشته باشيد كه:
به عشق بيشتر توجه داشته باشيد؛ ‌
زيرا از طريق عشق است كه مي توان به قله هاي رفيع زندگي و به خدا رسيد.
 
با ترس نمي توان رشد كرد.
ترس فلج كننده است؛ ‌
ترس زندگي را جهنم مي سازد. 
همه انسانهاي معلول،(معلول از لحاظ رواني و معنوي )
گويی در جهنم زندگی مي كنند.
و اما اين جهنم را چگونه خلق مي كنند؟ ‌

آنها با ترس زندگي مي كنند و به اين ترتيب، جهنم را به زندگي خود مي آورند.

تمام كارهايی كه ارزشمند هستند، ‌ترسهاي خاصي در بر دارند. 
اگر عاشق شويد،‌ مي ترسيد كه معشوق،‌ شما را نپذيرد.
ترس مي گويد:
«عاشق نشو. اگر عاشق نشوي،‌ ديگر كسي تو را رد نمي كند.»
در اينصورت، بدون عشق زندگي خواهيد كرد كه بسيار بدتر از پذيرفته نشدن است.
كسانيكه با ترس زندگي مي كنند،
بيشتر مراقب اند كه مرتكب اشتباه نشوند.
آنها معمولا خطايي نمي كنند، ‌
اما هيچ كار ديگري هم انجام نمي دهند.
زندگي آنها تهي و پوچ است؛‌
هيچ نقش مثبتي در هستي ندارند.
آنها مي آيند، ‌زندگي مي كنند و بعد مي میرند.

#اشو
عشق ترس را دور مي سازد،‌
همچنان كه نور ظلمت را
اگر حتي براي لحظه اي عاشق شده باشي،‌ ترس از بين رفته و فكر كردن متوقف شده است
در ترس فكر كردن ادامه مي يابد
با ترس بيشتر، ‌ناگزيري كه فكر كردن بيشتري داشته باشي


#انسان_یک_شدن_هست

انسان در شكل تلاشي نيمه تمام بدنيا مي آيد.
انسان به شكل موجودي كامل متولد نمي شود.
يك سگ كامل متولد مي شود.
يك درخت، يك سنگ و تمام هستي به جز انسان داراي يك ويژگي مشترك هستند:
آنها موجوداتي كامل اند.
تنها انسان است كه كامل نيست،
از اينرو انسان داراي فضايي باز است.
همه ديگر چيزها بسته اند.
يك گل رز تنها يك گل رز است
اما انسان مي تواند هزار و يك چيز بشود.
انسان هم مي تواند يهودا شود هم مسيح،
تمام احتمالها در مورد او ممكن است.
بنابراين، كساني كه زندگي را ساده مي انگارند سر نخ اصلي را گم كرده اند.
زندگي يك تلاش است.
يك كاوش است،
كاوشي در مورد چگونگي كامل شدن،
چگونگي كل شدن. اين شان و يگانگي انسان است.
از آنجا كه او كامل نيست پس مي تواند رشد يابد.
از آنجا كه او هنوز ناتمام است مي تواند شكوفا شود.
مي تواند بياموزد و مي تواند « بشود ».
انسان رشد مي كند، تكامل مي يابد.
انسان يك تلاش است.
او نه يك « بودن » بلكه يك « شدن » است، يك جستجوست.
اين زيبايي انسان است، شكوه انسان و هديه خداوند به انسان.

#اشو
اشـoshoـو:
خدا در دل همه ما سخن مي گويد
اما سر ما همچون يك بازار آنقدر شلوغ و پر سر و صداست كه هرگز اين نداي آرام و آهسته درون را نمي شنويم.
آنقدر غوغا و قيل و قال بی مورد در ما هست كه گوش ما نسبت به نداي دلمان كه همواره ما را فرا مي خواند كر است.

خدا از ما دور نيست. به ما بسيار نزديك است.
تنها كار لازم براي شنيدن صداي خدا، ساكت تر كردن، كم سر و صداتر كردن و آرام تر كردن ذهن است.
با آرامش يافتن ذهنت، ناگهان نغمه الهي را در درونت خواهي شنيد.
خداست كه بر چنگ دل تو مي نوازد.
اين نغمه بسي دگرگون ساز است.
يكبار كه آنرا بشنوي، هرگز از يادش نمي بري.
يكبار كه آنرا بشنوي، زندگي ات ديگر همان زندگي گذشته نخواهد بود.
به جزيي جاودان و ابدي از هستي تبديل مي شوي.
تو ديگر فناپذير نيستی

                                                   
درختان عاشق زمین اند و زمین عاشق درختان.
پرندگان عاشق درختانند و درختان عاشق پرندگان.
زمین عاشق آسمان است و آسمان عاشق زمین.
سراسر هستی در اقیانوس عظیم  عشق به سر می برد.
بگذار عشق نیایش تو باشد، بگذار عشق عبادت تو باشد.

#اشو
Forwarded from mirzaei

سعی کن تنها خودت باشی و
سر سوزنی هم به دنیا اهمیت نده.
آنگاه فوق العاده احساس آسودگی میکنی  و آرامشی عمیق وجودت را در بر میگیرد.
این چیزی است که
رهروان ذن آن را "چهره‌ی اصلی" می‌نامند.

آرام بدون تنش، بدون خودنمایی
بدون ریا کاری و بدون انضباط رایج
که میگوید چه طور باید رفتار کنید.

#اشو
به درون بچرخ، صد و هشتاد درجه چرخش، و به درون نگاه کن
در آغاز فقط ابرها را خواهی دید. نگرانشان نباش؛ آن ابرها توسط سرکوبهای خودت ایجاد شده اند.
تو با خشم و نفرت و طمع و انواع سیاه چاله ها روبرو خواهی شد.
تو آنها را سرکوب کرده ای، به همین دلیل آنها آنجا هستند.
و این به اصطلاح مذاهب به شما یاد داده اند که آنها را سرکوب کنید، به همین دلیل آنها همچون زخم آنجا هستند،
تو آنها را پنهان کرده ای.
به همین دلیل تاکید من نخست بر #پاکسازی است.
برای گذشتن از این ابرها به پاکسازی عظیمی نیاز داری. خسته کننده خواهد بود و ممکن است تا آن حد صبور نباشی و دوباره به دنیا باز گردی و بگویی:
چیزی وجود نداشت، نه نیلوفری و نه رایحه ای ، فقط زباله بود و بوی تعفن، تو این را می شناسی،

وقتی چشمانت را میبندی و به درون می روی با چه چیزی مواجه میشوی؟

با آن سرزمین زیبایی که بوداها در موردش حرف زده اند مواجه نمی‌شوی، با رنج و جهنم و سرکوبهایی که در انتظار تو هستند مواجه می شوی، خشمی که در زندگی های بسیار انباشته شده است. آنجا فقط رنج و عذاب است، به همین خاطر می خواهی بیرون بمانی،
می خواهی فیلم ببینی به کلوب بروی و با مردم چرت و پرت بگویی.
می خواهی #مشغول بمانی تا وقتی که خسته شوی و به خواب بروی.
این روش زندگی توست ،
این سبک زندگی ات است.
بنابراین وقتی شروع به نگاه کردن به درون می کنی طبیعتاً بسیار گیج و آشفته می شوی.
بوداها میگویند که برکت و رایحه عظیمی وجود دارد. و تو با شکوفایی گلهای نیلوفر مواجه خواهی شد، رایحه ای که ابدی است و رنگ گلها یکسان میماند و هرگز تغییر نمی کند
آنها درباره بهشت حرف می زنند.
آنها درباره پادشاهی خداوند که در درون توست حرف می زنند.
و وقتی به درون می روی با جهنم مواجه می شوی.
تو سرزمین بوداها را نمی بینی، بلکه اردوگاههای هیتلر را می بینی، يا طبیعتا فکر می کنی که اینها همه چرند است، بهتر است بیرون بمانم .

#اشو
#کتاب_سخت_نگیر
مدیتیشن چیزی نیست جز خو گرفتن با #تهیای_درون_تان،
تشخیص دادن آن، نه فرار کردن. 
زندگی کردن از طریق آن، نه گریختن.

آنگاه ناگهان آن تهیا، سرشاری و فراوانیِ زندگی خواهد شد. هنگامی که از آن فرار نکنید، زیباترین چیز است.
خالص ترین چیز است.
چونکه تنها تهیا میتواند خالص باشد.  اگر چیزی وجود داشته باشد، گرد و غبار وارد شده است.

اگر چیزی وجود داشته باشد، مرگ وارد شده است.

اگر چیزی وجود داشته باشد، محدودیت وارد شده است.

اگر چیزی وجود داشته باشد، خدا نمیتواند آنجا باشد.
خدا به معنای مغاکی عظیم است. 

مغاک غایی، آن آنجاست، اما شما هرگز یاد نگرفته اید به آن نگاه کنید. 
درست مانند این است که به تپه ها بروید و به دره ها نگاه کنید. سرتان گیج میرود. آنگاه نمیخواهید نگاه کنید, چونکه یک ترس شما را فرا میگیرد. ممکن است بیفتید. 
اما هیچ تپه ای مرتفع تر و هیچ دره ای عمیقتر از دره ای نیست که در درون شماست.
و هرگاه به درون نگاه میکنید، احساس گیجی و تهوع میکنید.
بالافاصله فرار میکنید. چشمانتان را میبندید و فرار میکنید.
شما میلیونها زندگی، فرار کرده اید، اما به هیچ جایی نرسیده اید، چونکه نمیتوانید به جایی برسید. 
شخص باید با تهیای درون، خو بگیرد. 
و همینکه با آن خو بگیرید، ناگهان تهیا تغییر ماهیت میدهد، #کل_میشود.
آنگاه آن تهیا نیست، منفی نیست، بلکه مثبت ترین چیز در هستی است.
اما #پذیرش، دربِ آن است.

#اشو
#کتاب_دانه_خردل
اشـoshoـو:
ترفندهای تعداد

در یک جامعه، انتظار عمیقی وجود دارد که دقیقا مثل دیگران رفتار کنید.
لحظه ای که شما کمی متفاوت از دیگران عمل می کنید، غریبه می شوید، و مردم از افراد غریبه خیلی می ترسند.
به همین خاطر است که هر جا دو نفر در اتوبوس، قطار، و یا حتی ایستگاه اتوبوس می نشینند. نمی توانند ساکت باشند زیرا در سکوت هر دوی آنها غریبه هستند.
آنها فوراً شروع به آشنان شدن با هم می کنند
و شما کی هستید؟ کجا می روید؟ شغل تان چیست؟ و چیزهای از این قبیل...
و بعدا آرام می گیرند و شما انسان دیگری هستید درست مثل آنها.
مردم دائماً میخواهند در جمعی قرار بگیرند که متناسب آنها باشد. لحظه ای که شما متفاوت رفتار می کنید، تمام جمع مشکوک میشوند؛ یک جای کار ایراد دارد.
آنها شما را می شناسند و می توانند تغییر را ببینند. آنها از زمانی که هرگز خودتان را قبول نداشتید شما را می شناخته اند، و حال یکباره می بینند که خودتان را قبول دارید...
در این جامعه هیچ کس خودش را قبول ندارد؛ همه خودشان را محکوم می کنند. این روش زندگی جامعه است:
محکوم کردن خود و اگر خودتان را محکوم نکنید، و خودتان را قبول داشته باشید، از جامعه طردتان می کنند. جامعه تحمل کسی را که بخواهد خارج از این حیطه باشد را قبول ندارد.
چرا که جامعه با تعدادش زندگی می کند؛ این ترفند تعداد است، وقتی تعداد زیاد باشد، مردم حس خوبی دارند. تعداد زیاد باعث میشود مردم احساس کنند که باید درست باشند، و ممکن نیست اشتباه کنند، میلیون ها نفر از مردم با آنها هستند
و موقعی که تنها میشوند شک های بزرگ پدیدار می شوند. کسی با من نیست چه تضمینی وجود دارد که حق با من باشد؟
به همین خاطر است که من میگویم در این جهان منفرد بودن بزرگترین شهامت است.
لازمه نترسی بودن منفرد بودن است: مهم نیست که تمام دنیا علیه من باشد، آنچه اهمیت دارد این است که تجربه من ارزشمند و معتبر باشد. من به تعداد نگاه نمی کنم، و اینکه چند نفر با من هستند، من به اعتبار تجربه خودم نگاه می کنم. به اینکه آیا من صرفا حرفهای دیگران را مثل طوطی تکرار میکنم. و یا منبع حرفهایم در تجربه خودم می باشد.
اگر حاصل تجربه خودم باشد، اگر قسمتی از خون. استخوان، و مغز استخوانم باشد، اونوقت تمام دنیا می تواند در یک طرف باشد و هنوز، حق با من باشد و آنها در اشتباه باشند. مهم نیست، من نیازی به راَی آنها ندارم تا احساس کنم حق با من است.
تنها افرادی  که حامل عقاید دیگران هستند، نیاز به حمایت آنان دارند.
اما این روشی است که جامعه بشری تا به امروز به آن عمل کرده است. این گونه است که آنها شما را در گروه پیروان خود نگه می دارند. اگر آنها غمگین باشند، شما هم باید غمگین باشید؛ اگر بدبخت باشند، شما هم باید اینطور باشید. هر آنچه که آنها باشند، شما هم مجبورید که باشید. تفاوت مجاز نیست،
چرا که تفاوت نهایتا به منفرد بودن و یگانه بودن منجر میشود، و جامعه خیلی زیاد از این مسئله می ترسد.
این بدین معنی است که بعضی ها مستقل از جمع شده، و ذره ای به جمع اهمیت نمی دهند. خدایان شما، معابدتان، کشیشهایتان، کتاب های مذهبی تان، همه آنها برایش بی معنی شده است.
حالا او وجود خود و راه خودش را دارد - برای اینکه زندگی کند، بمیرد، جشن بگیرد، آواز بخواند، برقصد. او به خانه آمده است.
هیچکس با جمع نمی تواند به خانه بیاید. هر کس فقط می تواند به تنهایی به خانه بیاید

#اشو
#شهامت_عشق_ورزیدن

جامعه تاکنون در نفرتی عميق وجود داشته است:
نفرت از ديگر کشورها، ديگر اديان ، نفرت از مردمانی با رنگهای ديگر و نفرت به هر طريق ممکن.
بنابراين ظرفيت عشق بايد نابود شود.
و ما از همان کودکی شروع به نابود کردن ظرفيت عشق می کنيم

ما به بچه ها می آموزيم:
تو يک هندو، مسيحی يا مسلمان هستی. از ديگران متنفر باش.
اما اين را مستقيماً نمی گوييم.
اين يک مانور بسيار غير مستقيم است.
ما هر بچه ای را جاه طلب می کنيم و جاه طلب بدين معناست که تو نمی توانی عشق بورزی.
جاه طلبی ضد عشق است و به جنگيدن و تنازع نياز دارد. به اين نياز دارد که شما از ديگران به عنوان يک وسيله استفاده کنيد. 
عشق، چشم انداز کاملاً متفاوتی است.
عشق ميگويد به ديگری به عنوان غايتی برای خودش احترام بگذار.
هرگز از کسی به عنوان وسيله استفاده نکن. هيچکس وسيله ای برای شما نيست.
هرکسی يک غايت است.
اما در اين صورت جاه طلبی به زمين خواهد افتاد. و کل سيستم آموزش ما بر جاه طلبی تکيه دارد. سياستهای ما و اديان ما بر جاه طلبی متکی هستند. سياست، دينِ اين دنياست و دين، سياستِ دنيای ديگر است.

ادامه 👇👇👇
ادامه 👆👆👆

تنها تفاوت ايندو همين است.
و سياستمدار و روحانی، قرنها در توطئه ای عميق بوده اند. آنها همه چيز را بين خود تقسيم کرده اند:
تو اينجا حکم می کنی، ما آنجا حکم خواهيم کرد. تو قبل از مرگ را حکمراني ميکني و ما بعد از مرگ را، پنجاه، پنجاه!
اما هر دو بايد يک کار را انجام دهند و آن نابود کردن هرگونه امکان عشق است.
جامعه به شدت از عشق ميترسد،
آنرا محکوم ميکند و کور مينامد.
حقيقت اين است که عشق تنها پديده ای است که کور نيست. هر چيز ديگر کور است.
منطق کور است، نه عشق.
اما به شما گفته شده است که عشق کور است، عشق ديوانه است.
در همهِ زبانها چنين بيانی برای عشق وجود دارد، (در عشق افتادن)
چنانکه گويی شخص می افتد!
من دوست دارم آنرا تغيير دهم. 
هرگاه در عشق هستيد، نگوئيد:
در عشق افتاده ام
بلکه بگوييد: در عشق برخاسته ام.
عشق به بالاتر از جايی که قبلاً بوده ايد، ميرسد.
آن افتادن نيست، بلکه رشد است.

#اشو
#کتاب_رابطه_و_تنهایی
#سوال_از_اشو :

اشو عزیز  وجود شیطان و این همه خرافات و توهمات در دنیا بخاطر چیست؟

#پاسخ

از آغاز پیدایش انسان تاکنون، بشر برای خود ارزش‌ها، رسوم، عادات، خرافات ساخته است و اینها را نیز همچنان با تعصب و شدت و حدت وصف ناشدنی به فرزندان و جامعه انتقال می‌دهد.
حتی لحظه‌ای فکر نمی‌کنیم که همین‌ها زمین را جهنم کرده است.
بهشت همینجا و در میان مردمانی است که آگاه و زیبا باشند.
اگر از طرف یک مشت نادان مورد تمجید و احترام قرار بگیری، مجبوری مطابق مبادی آداب و انتظارات آنها رفتار کنی.
برای کسب احترام و پذیرش بشریت بیمار،
تو باید از آنها بیمارتر باشی.
آن وقت آنها تو را  عزت و احترام خواهند کرد.
اما تو چه چیزی عایدت می‌شود؟
تو روحت را از دست می‌دهی و در ازای آن هیچ سودی نمی‌بری.

آیا به خورشید اعتقاد داری؟
آیا ماه را باور داری؟
" اگر کسی بیاید و از تو بپرسد، "
آیا خورشید را باور داری؟
آیا ماه را باور داری؟
آیا به درختان اعتقاد داری؟
فکر می کنی که او یک دیوانه است.
چرا این سوال ها را می پرسد؟
این ها وجود دارند.
بنابراین موضوع باورداشتن به آنها وجود ندارد.
مردم دروغ ها را باور می کنند:
حقیقت نیازی به مومنین ندارد.
وقتی دروغ می سازی، یک رهبر بزرگ می شوی. برای همین است که در روی زمین سیصد مذهب وجود دارد.
حقیقت یکی است و سیصد دین و مذهب!!!!!!  
مردم ابداع کنندگان بزرگی هستند.
وقتی دروغ ها چنان هستند که کسی نمی تواند آن ها را تشخیص بدهد و راهی برای اثبات یا انکار آن ها وجود ندارد، تو حفاظت شده ای.
مردمان زیادی در مورد دروغ های روحانی سخن می گویند، این مطمئن تر است.
ﺩﻭﺭ دﻧﯿﺎ ﺑﮕﺮدﯾﺪ: ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺩﺷﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﯾﮏ ﻓﺮد ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﺑﯿﺪ ﮐﻪ ﻣُﻬﺮ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ.
ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﻧﮓ ﺟﻤﻌﯿﺖ ﺁﺯﺍﺩ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺗﻮﺩەها ﺗﻌﻠﻖ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ، ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﯾﮏ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺗﻤﺎﻣﯿﺖ ﯾﺎﻓﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺗﺮﺱ، ﻃﺒﻖ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﺧﻮﺩﺵ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﺪ‌.

متون نظري و فلسفه هاي بيشماري وجود دارد،
اما همه آنها ذهن مردم نادان را مشغول نگه مي دارند و براي جوينده واقعي منظور نشده اند.
آنچه مي گويم قطعا زنده، تازه، باطراوت و جوان است و به هيچ وجه سنتي نيست؛
پديده اي كاملا متفاوت است.
بايد متفاوت باشد.
زيرا متوني كه سه هزار سال پيش نوشته شده اند، براي مردم آن دوران منظور شده اند.
آن روان شناسي، ديگر براي دنياي امروز موثر نيست. آن متون با مردم آن زمان مطابقت داشتند. و براي شما نوشته نشده اند.
فاصله اي به اندازه سه، چهار، پنج هزار سال ميان شما و آن متون فاصله است.
اتكا به آنها بيهوده است.
درست مثل اينكه كسي فيزيك مي خواند در حد نيوتن متوقف شود و هرگز به سراغ انيشتين نرود.
متون كهن با مردم زنده، ارتباطی برقرار نمی كنند. آنها نمی توانند رشد كنند.
به همين دليل در ايام قديم، اساتيد اصرار داشتند كه سخنان آنها نبايد نوشته شود.
اساتيد پيام خود را به شاگردانشان می دادند و شاگردان در دنيايی متفاوت زندگی می كردند. ممكن بود اساتيد بميرند و شاگردانشان چيز ديگری تعليم مي دادند.
ممكن بود شاگردان تغييرات بسياری ايجاد كنند. زيرا مردم و موقعيتها تغيير مي كنند.
ﻣﻦ ﺗﻨﻬﺎ ﻋﺎﺷﻖ دﯾﺎﻧﺖ ﻧﺎب ﻫﺴﺘﻢ.
ﻣﻦ ﻋﻼﻗﻪ ﺍﯼ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﯾﺎ ﻣﺴﯿﺤﯽ ﯾﺎ ﻫﻨﺪو و....
ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﭼﯿﺰﻫﺎ ﺣﻤﺎﻗﺖ ﻣﺤﺾ ﺍﺳﺖ.
ﻣﻦ ﻫﯿﭻ دﯾﻨﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺁﻣﻮﺯﺵ ﻧﻤﯽ دﻫﻢ.
ﻫﻤﻪ ﮐﻮﺷﺶ ﻣﻦ، ﻫﻤﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﺁﻥ ﮔﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﻫﺴﺖ، ﺁﮔﺎﻩ ﮐﻨﻢ، ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﻫﺎ ﻫﺸﯿﺎﺭ ﮐﻨﻢ ﻭ ﻧﻪ ﺍینکه ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﺪﻫﻢ؛
ﻣﻦ ﺍﯾﻨﺠﺎﯾﻢ ﺗﺎ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺁﮔﺎﻩ ﮐﻨﻢ ﻧﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩﺵ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻧﻈﺮﯾﻪ ﺍﯼ ﺑﺪﻫﻢ.
ﻣﻦ ﯾﮏ ﻧﻈﺮﯾﻪ ﭘﺮﺩﺍﺯ ﻧﯿﺴﺘﻢ.
ﻣﻦ ﯾﮏ ﻣﺪﺭﺱ ﺍﻟﻬﯿﺎﺕ ﻧﯿﺴﺘﻢ.
ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ، ﺍﻟﻬﯿﺎﺕ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺭﺍ ﮐﺸﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﺬﻫﺐ ﻫﺎ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﭼﻨﺎﻥ ﺳﺮﺩﺭﮔﻤﯽ ﺩﺭ ﺫﻫﻦ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﭘﺪﯾﺪ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﮐﻤﮏ ﮐﺮﺩﻥ، ﺧﺴﺎﺭﺕ ﺯﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ذﻫﻦ ﻣﺮدﻡ ﺭﺍ ﻣﺴﻤﻮﻡ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺍﻧﺪ

ادامه دارد👇👇👇

#اشو
ادامه👇👇👇

این واقعاً عجیب است که هیچکس تاکنون زحمت زیادی در مورد شیطان،
که از خدا هم مهم‌تر است، به خود نداده است.
خدا یک "شخص بسیار مهم" VIP است.
شیطان یک "شخص بسیار بسیار مهم" VVIP است!
شاید خدا دنیا را خلق کرده باشد،
ولی شیطان آن را اداره می‌کند.
و بسیار شیطنت بار و بسیار کامل آن را اداره می‌کند.
چنگیزخان، تیمورلنگ، نادرشاه، آدلف هیتلر، جوزف استالین، بنیتو موسولینی، رونالد ریگان ــ فکر می‌کنید این‌ها نماینده‌ی کی هستند؟
مسلماً نماینده خداوند نیستند.
این‌ها نماینده‌ی شیطان هستند و این‌ها هستند که تاریخ ما را ساخته‌اند.
این‌ها کسانی هستند که بیشتر و بیشتر اهریمن در دنیا ایجاد می‌کنند.

زندگی را با بیشترین تمامیت و شدت زندگی کن تا وقتی در گور هستی اینطرف و آنطرف نچرخی، زیرا فضای زیادی در آنجا نداری!
این لحظه را در فکر کنترل‌ کردن از دست نده. می‌توانی در قبرستان به این چیزهای بزرگ فکر کنی و هیچکس مانع تو نیست.
می‌توانی کنترل را حفظ کنی، مجبوری که کنترل داشته باشی! باید که از ده فرمان اطاعت کنی ــ چگونه می‌توانی در گور زنا کنی؟
قبل از آن، بهتر است تا می‌توانی مسرور باشی و آزاد، زیرا کسی نمی‌داند که تو کی به این زمین زیبا و نزد این مردمان قشنگ بازخواهی گشت؟
حتی امروز هم یافتن چنین جمعی از مردمان زیبا آسان نیست.
این تنها جرم من است:
من در تمام دنیا فقط به یک دلیل محکوم هستم:
که افراد را وامی دارم تا با تمامیت و با شدت زندگی کنند:
بدون اینکه نگران فرمان‌هایشان باشند.
بدون اینکه نگران کتاب‌های مقدسشان باشند.
بی اینکه نگران خدایان وشیطان‌هایشان،
بهشت‌ها و جهنم‌هایشان باشند.

#اشو
#همه_بچه_ها_خلاق_اند

همه مذاهب دنیا بر این نکته اتفاق نظر دارند که: خداوند خالق است.
گیرم خداوند خالق نباشد اما من یک چیز را می دانم و آن اینکه:
تو هرقدر خلاق تر شوی خداشناس تر می شوی
وقتی خلاقیت تو به اوج رسید،
وقتی زندگی تو سراسر خلاقیت شد،
تو در خدا زندگی می کنی.
بنابراین او باید خالق هستی باشد.
چون افراد خلاق از همه به او نزدیک ترند.
به آنچه انجام می دهی عشق بورز.
هنگام انجام آن مکاشفه گر باش.
حال این کار هر چه می خواهد باشد.
آن وقت خواهی دید که حتی نظافت کردن هم کاری مبتکرانه می شود.
آن هم با چه عشقی!
تقریبا در حال آواز و رقص در درون.
اگر کف زمین را با عشق تمیز کنی انگار
تابلوی نامرئی زیبایی را کشیده ای.
تو آن لحظه را با چنان شعفی گذراندی که به تو رشدی درونی بخشید.
تو پس از انجام کاری خلاق دیگر آن آدم سابق نیستی.
خلاقیت یعنی:
به هر کاری که به آن مشغولی عشق بورزی، از آن لذت ببری، آن را جشن بگیری!
شاید هیچکس به ارزش کار تو پی نبرد.
چه کسی می آید تو را به خاطر شستن کف اتاق تمجید کند؟
نه در تاریخ نام تو را ثبت می کنند و
نه روزنامه ها عکس تو را همراه با مشخصات به چاپ می رسانند!
اینها همه اش نامربوط است.
تو از آن لذت می بری ارزش این کار تو درونی است.
بنابراین اگر به دنبال آوازه و شهرت هستی و فکر می کنی هر وقت مثل پیکاسو مشهور شدی آن وقت خلاقی،
به خطا رفته ای!
در حقیقت تو آن موقع دیگر به هیچ وجه خلاق نیستی، بلکه سیاستمداری جاه طلب هستی.
اگر شهرت خود به خود در پی آمد چه بهتر.
اگر شهرتی در کار نبود باز هم چه بهتر!
ملاک شهرت نیست.
نکته مهم این است که تو هرکاری که می کنی از آن لذت ببری و با آن عشق کنی.
وقتی کاری که می کنی راز و نیاز عاشقانه تو با معشوق باشد آنگاه خلاق می شوی.
کافی است دستی از روی عشق و نشاط به سر چیزی پیش پا افتاده و کوچک بکشی تا به چیزی خارق العاده و شگفت انگیز بدل گردد.

اما اگر باور داشتی که خلاق نیستی تو غیرخلاق خواهی شد .
چون باور تو فقط باور نیست، بلکه درهایی را به رویت می گشاید و درهایی را به رویت می بندد.
اگر باور غلطی داشته باشی آن وقت همین باور همچون دری بسته همه جا سر راهت سبز می شود.
اگر عقیده داشتی که فردی غیرخلاق هستی غیرخلاق خواهی شد.
زیرا همین باور چوب لای چرخ می گذارد.
مدام همه امکانات سیلان و حرکت را نفی خواهد کرد.
اجازه نمی دهد انرژی تو به جریان درآید.
زیرا تو مدام با خود تکرار می کنی که بویی از خلاقیت نبرده ای.
این چیزی است که به همه آموخته اند:
عده انگشت شماری از مردم پذیرفته اند که:خلاق اند –
یک چند تایی نقاش
یک چند تایی شاعر
یک در میلیون واقعا چقدر احمقانه است!
هر انسانی خلاق به دنیا آمده است.
به کودکان نگاه کن تا خودت ببینی!
#همه_بچه_ها_خلاق_اند.
این ما هستیم که به مرور خلاقیت آنان را نابود کرده و به تدریج باورهای غلطی را در مغزشان می کاریم، ما با شیوه ای خزنده گمراه شان می کنیم، ما با روندی آهسته آنها را بیش از پیش سودجو،
سیاس و جاه طلب بار می آوریم.
وقتی جاه طلبی از درآمد خلاقیت از در دیگر خارج می شود .
زیرا انسان زیاده خواه و جاه طلب نمی تواند خلاق باشد

#اشو