زندگی در عشق معنا دارد،
زندگی در جاري شدن و داد و ستد
و #سهیم_شدن معنی دارد.
می توانید به یـک صـومعه جـین یـا معبـد جین بروید و راهبان را ببینید که با هم نشسته اند، میتوانید تماشا کنید
خواهید دید که دقیقاً هر کسی فقـط محـدود بـه خـودش است، هیچ رابطه اي وجود ندارد.
تمام تلاش این است:
چگونه رابطه نداشتن
تمام سعی شان این است که چگونه تمام روابط را قطـع کنند
ولی هرچه از زندگی و جمع بیشتر بریده باشی، بیجان تر خواهی بود.
بسیار دشوار است که یک راهب جین را پیدا کنیـد کـه هنوز زنده باشد. و من این را خوب میدانم زیرا در یک خانواده جین به دنیا آمده ام و از همان کودکی آنان را تماشـا کـرده ام
مـن فقط تعجب می کردم!
چه مصیبتی به این مردم واقع شده است؟
چه اتفاقی برایشان افتاده است؟
اینهـا مـرده انـد، ایـنهـا جسـد هستند
اگر پیشاپیش نسبت به آنان تعصبی نداشته باشی و فکر نکنی که قدیسـان بزرگـی هسـتند، اگـر نزدیکشـان بـروي و بـدون تعصب آنان را تماشا کنی، فقط تعجب و حیرت خواهی کرد.
این مردم چه مرضی به جانشان افتاده و چـه بـر سرشـان آمـده اسـت؟ !
آنان عصبی هستند.
توجه به شخص خودشان آنان را موجوداتی عصبی ساخته است.
براي آنان جمع کاملاً معنی خودش را از دست داده است.
به یاد داشته باشید:
وقتی عاشق کسی هستی، تنها چنین نیست که تو بـه دیگري عشق میدهی؛ در این #دهش، این تویی که #رشد میکنی. وقتی عشق میان دو نفر شروع به جاري شدن میکند، هر دو نفـع میبرند، و در این تبادل عشق نیروهاي بالقوة دو طرف به فعلیت در می آید.
#رشد_فردیت چنین رخ مـیدهـد .
بیشـتر عشـق بـورز و بیشتر خواهی بود؛
کمتر عشق بورز و کمتر خواهی بود
شما همیشه نسبت به عشقی که میدهید وجود دارید
اندازة عشق شـما بـه مقدار و به نسبت اندازة وجود شماست
زندگی معمولی باید تقدیس شود و مقدس گردد،
حتی یک چپق. می توانی بـه نـوعی بسـیار نیایشگرانه چپق دود کنی؛
یا اینکه نماز بخوانی، ولی به نوعی بسیار غیر مقدس.
مسئله این نیست که چه میکنـی...
مـی تـوانی بـه معبد یا مسجد بروي و با این وجود میتوانی بسیار ناسپاسگزارانه دعا کنی.
بستگی به خودت دارد؛
بستگی به #کیفیتی دارد کـه وارد آن دعا میکنی.
می توانی غذا بخوري، میتوانی سیگار دود کنی، میتوانی نوشیدنی بنوشی، میتوانی تمـام ایـن اعمـال کوچـک را انجام دهی، کارهاي روزمره و خاکی؛ و میتوانی همگی را چنان با #سپاسگزاري انجام دهی که تبدیل به نیایش شوند.
#اشو
#هنر_مردن
زندگی در جاري شدن و داد و ستد
و #سهیم_شدن معنی دارد.
می توانید به یـک صـومعه جـین یـا معبـد جین بروید و راهبان را ببینید که با هم نشسته اند، میتوانید تماشا کنید
خواهید دید که دقیقاً هر کسی فقـط محـدود بـه خـودش است، هیچ رابطه اي وجود ندارد.
تمام تلاش این است:
چگونه رابطه نداشتن
تمام سعی شان این است که چگونه تمام روابط را قطـع کنند
ولی هرچه از زندگی و جمع بیشتر بریده باشی، بیجان تر خواهی بود.
بسیار دشوار است که یک راهب جین را پیدا کنیـد کـه هنوز زنده باشد. و من این را خوب میدانم زیرا در یک خانواده جین به دنیا آمده ام و از همان کودکی آنان را تماشـا کـرده ام
مـن فقط تعجب می کردم!
چه مصیبتی به این مردم واقع شده است؟
چه اتفاقی برایشان افتاده است؟
اینهـا مـرده انـد، ایـنهـا جسـد هستند
اگر پیشاپیش نسبت به آنان تعصبی نداشته باشی و فکر نکنی که قدیسـان بزرگـی هسـتند، اگـر نزدیکشـان بـروي و بـدون تعصب آنان را تماشا کنی، فقط تعجب و حیرت خواهی کرد.
این مردم چه مرضی به جانشان افتاده و چـه بـر سرشـان آمـده اسـت؟ !
آنان عصبی هستند.
توجه به شخص خودشان آنان را موجوداتی عصبی ساخته است.
براي آنان جمع کاملاً معنی خودش را از دست داده است.
به یاد داشته باشید:
وقتی عاشق کسی هستی، تنها چنین نیست که تو بـه دیگري عشق میدهی؛ در این #دهش، این تویی که #رشد میکنی. وقتی عشق میان دو نفر شروع به جاري شدن میکند، هر دو نفـع میبرند، و در این تبادل عشق نیروهاي بالقوة دو طرف به فعلیت در می آید.
#رشد_فردیت چنین رخ مـیدهـد .
بیشـتر عشـق بـورز و بیشتر خواهی بود؛
کمتر عشق بورز و کمتر خواهی بود
شما همیشه نسبت به عشقی که میدهید وجود دارید
اندازة عشق شـما بـه مقدار و به نسبت اندازة وجود شماست
زندگی معمولی باید تقدیس شود و مقدس گردد،
حتی یک چپق. می توانی بـه نـوعی بسـیار نیایشگرانه چپق دود کنی؛
یا اینکه نماز بخوانی، ولی به نوعی بسیار غیر مقدس.
مسئله این نیست که چه میکنـی...
مـی تـوانی بـه معبد یا مسجد بروي و با این وجود میتوانی بسیار ناسپاسگزارانه دعا کنی.
بستگی به خودت دارد؛
بستگی به #کیفیتی دارد کـه وارد آن دعا میکنی.
می توانی غذا بخوري، میتوانی سیگار دود کنی، میتوانی نوشیدنی بنوشی، میتوانی تمـام ایـن اعمـال کوچـک را انجام دهی، کارهاي روزمره و خاکی؛ و میتوانی همگی را چنان با #سپاسگزاري انجام دهی که تبدیل به نیایش شوند.
#اشو
#هنر_مردن
#سوال_از_اشو
مرشد عزیز، آیا این یک برکت است؟
پس از تنها بودن برای مدتهای طولانی، همزمان عاشق سه زن شدم، که در ابتدا آسان بود.
ولی بهمحضی که شروع کردم با یکی وارد ارتباط عمیقتر بشوم،
یا من به سوی زن بعدی فرار کردم،
یا او میخواست با مرد دیگری باشد.
البته، بهمحضی که با زن بعدی تنظیم میشدم، همین ماجرا دوباره تکرار شد.
پس خوشی و رنج بسیار به هم نزدیک هستند،ولی من در عجبم
آیا من از چیزی پرهیز میکنم؟
#پاسخ
پریم آدیتیا، آیا فکر نمیکنی که سه زن بیش از کافی است؟
آیا فکر میکنی که از چهارمین زن پرهیز میکنی؟
برای خلق جهنم، یک زن کافی است و از من میپرسی، آیا این برکت است؟ باید نفرینی در لباس مُبَدّّل باشد.
سه زن و تو هنوز ازدواج هم نکردهای! آنان از تو یک توپ فوتبال خواهند ساخت
و میپرسی، “آیا این یک برکت است؟”
قدری محتاطتر باش. این جایگاه خطرناکی برای افرادی مانند تو است
در اینجا زنان زیادی وجود دارند و اگر تو همینطور پیش بروی هیچ چیز از تو باقی نخواهد ماند و من بیجهت یک سالک خودم را از دست خواهم داد
به فکر من هم باش!
عشق اهمیت دارد
یک موقعیت آموزشی خوبی است
ولی فقط یک موقعیت آموزشی است یک مدرسه کافی است،
سه مدرسه خیلی زیاد است
و با سه زن تو نخواهی توانست خیلی زیاد بیاموزی، خیلی در آشوب خواهی بود
بهتر است با یکی باشی، تا بتوانی با تمامیت بیشتری با او باشی
تا بتوانی او و اشتیاق خودت را روشنتر درک کنی، تا کمتر ابرآلوده باشی، کمتر تشویش داشته باشی
زیرا عشق در ابتدای خودش فقط یک پدیدهی ناخودآگاه است؛ بیولوژیک است، چیز خیلی باارزشی نیست
فقط وقتی هشیاری خودت را وارد عشق کنی، وقتی در مورد عشق بیشتر و بیشتر مراقبهگون بشوی، عشق شروع میکند به ارزشمند شدن، شروع میکند به اوجگرفتن
صمیمیشدن با یک زن یا یک مرد بهتر از داشتن روابط بسیار ولی سطحی است
عشق یک گلِ فصلی نیست، سالها وقت لازم است تا رشد کند
و فقط وقتی که رشد کند، به ورای بیولوژی می رود و شروع میکند به داشتن عطری از معنویت
فقط بودن با زنان یا مردان بسیار تو را در سطح نگه میدارد
شاید سرگرمکننده باشد، ولی سطحی است
البته تو را مشغول نگه میدارد
ولی آن مشغولیت در رشد درونی به تو کمکی نخواهد کرد.
ولی یک ارتباط تک-به-تک، یک ارتباط پایدار تا بتوانید همدیگر را بیشتر از نزدیک بشناسید، بسیار مفید است
چرا چنین است. و برای درک یک مرد و زن به چه چیز نیاز هست؟
نیاز این است که:
هر مرد در وجودش یک بخش زنانه دارد و هر زن یک بخش مردانه در وجودش دارد
تنها راه درک آن، طبیعیترین راه برای درک آن، این است که در یک ارتباط عمیق و صمیمانه با طرف مقابل قرار داشته باشی
اگر یک مرد هستی، در یک رابطه عمیق و صمیمانه با یک زن باش
بگذار اعتماد رشد کند تا تمام موانع ازبین بروند. چنان به او نزدیک شو که بتوانی عمیقاً به آن زن نگاه کنی و آن زن هم بتواند عمیقاً به تو نگاه کند
با همدیگر ناصادق نباشید
و اگر روابط بسیاری با جنس مخالف داشته باشی، صادق نخواهی بود پیوسته دروغ خواهی گفت
مجبوری که دروغ بگویی، باید ناصادق باشی؛ بباید چیزهایی را بگویی که منظورت نیست
و تمام آن طرفهای مقابل این عدم صداقت را احساس خواهند کرد
بسیار دشوار است که اعتماد زنی را داشته باشی، اگر با زنان دیگری هم در ارتباط باشی
فریبدادن یک مرد آسان است زیرا او در ذهن و تعقل زندگی میکند؛ فریبدادن یک زن بسیار دشوار، تقریباً غیرممکن است؛ زیرا او با شهود زندگی میکند. قادر نخواهی بود به چشمان زن نگاه کنی؛ میترسی که او شروع کند به خواندن روح تو و بسیاری از فریبهایی که پنهان میکنی، بسیاری از ناصداقتیهایت
پس اگر روابط بسیاری با زنان مختلف داشته باشی، قادر نخواهی بود عمیقاً در روح یک زن شیرجه بزنی
این تنها چیزی است که مورد نیاز است:
شناختن بخش زنانهی خودت
رابطه مانند یک آینه میشود. زن شروع می کند به نگاهکردن درون تو و شروع میکند به یافتنِ بخش مردانهی درون خودش؛ مرد به زن نگاه میکند و شروع میکند به اکتشاف بخش زنانهی خودش
و هرچه بیشتر بخش زنانهی خودت
(قطب دیگر) را کشف کنی، تمامیت بیشتری خواهی داشت و بیشتر یکپارچه خواهی بود.
وقتی مردِ درون و زن درون در همدیگر ناپدید شدند؛ وقتی این دو بخش دیگر جدا از هم نیستند، وقتی یکپارچه و تمام شدند، تو به فردیت خودت خواهی رسید و یک فرد indiviidual خواهی شد
و همین روند برای یک زن نیز رخ میدهد
ولی بازی کردن با زنان یا مردان بسیار تو را سطحی، سرگرم و مشغول نگه میدارد؛ ولی اجازهی رشد به تو نمیدهد؛ و تنها چیزی که در نهایت اهمیت دارد #رشد است
رشد یکپارچگی فردیت
رشد یک مرکز در درون تو
و رشد به این نیاز دارد که تو آن بخش دیگر خودت را بشناسی
آسانترین رویکرد این است که نخست زنی را در بیرون از خودت بشناسی، تا بتوانی زنِ درونِ خودت را بشناسی.
#اشو
مرشد عزیز، آیا این یک برکت است؟
پس از تنها بودن برای مدتهای طولانی، همزمان عاشق سه زن شدم، که در ابتدا آسان بود.
ولی بهمحضی که شروع کردم با یکی وارد ارتباط عمیقتر بشوم،
یا من به سوی زن بعدی فرار کردم،
یا او میخواست با مرد دیگری باشد.
البته، بهمحضی که با زن بعدی تنظیم میشدم، همین ماجرا دوباره تکرار شد.
پس خوشی و رنج بسیار به هم نزدیک هستند،ولی من در عجبم
آیا من از چیزی پرهیز میکنم؟
#پاسخ
پریم آدیتیا، آیا فکر نمیکنی که سه زن بیش از کافی است؟
آیا فکر میکنی که از چهارمین زن پرهیز میکنی؟
برای خلق جهنم، یک زن کافی است و از من میپرسی، آیا این برکت است؟ باید نفرینی در لباس مُبَدّّل باشد.
سه زن و تو هنوز ازدواج هم نکردهای! آنان از تو یک توپ فوتبال خواهند ساخت
و میپرسی، “آیا این یک برکت است؟”
قدری محتاطتر باش. این جایگاه خطرناکی برای افرادی مانند تو است
در اینجا زنان زیادی وجود دارند و اگر تو همینطور پیش بروی هیچ چیز از تو باقی نخواهد ماند و من بیجهت یک سالک خودم را از دست خواهم داد
به فکر من هم باش!
عشق اهمیت دارد
یک موقعیت آموزشی خوبی است
ولی فقط یک موقعیت آموزشی است یک مدرسه کافی است،
سه مدرسه خیلی زیاد است
و با سه زن تو نخواهی توانست خیلی زیاد بیاموزی، خیلی در آشوب خواهی بود
بهتر است با یکی باشی، تا بتوانی با تمامیت بیشتری با او باشی
تا بتوانی او و اشتیاق خودت را روشنتر درک کنی، تا کمتر ابرآلوده باشی، کمتر تشویش داشته باشی
زیرا عشق در ابتدای خودش فقط یک پدیدهی ناخودآگاه است؛ بیولوژیک است، چیز خیلی باارزشی نیست
فقط وقتی هشیاری خودت را وارد عشق کنی، وقتی در مورد عشق بیشتر و بیشتر مراقبهگون بشوی، عشق شروع میکند به ارزشمند شدن، شروع میکند به اوجگرفتن
صمیمیشدن با یک زن یا یک مرد بهتر از داشتن روابط بسیار ولی سطحی است
عشق یک گلِ فصلی نیست، سالها وقت لازم است تا رشد کند
و فقط وقتی که رشد کند، به ورای بیولوژی می رود و شروع میکند به داشتن عطری از معنویت
فقط بودن با زنان یا مردان بسیار تو را در سطح نگه میدارد
شاید سرگرمکننده باشد، ولی سطحی است
البته تو را مشغول نگه میدارد
ولی آن مشغولیت در رشد درونی به تو کمکی نخواهد کرد.
ولی یک ارتباط تک-به-تک، یک ارتباط پایدار تا بتوانید همدیگر را بیشتر از نزدیک بشناسید، بسیار مفید است
چرا چنین است. و برای درک یک مرد و زن به چه چیز نیاز هست؟
نیاز این است که:
هر مرد در وجودش یک بخش زنانه دارد و هر زن یک بخش مردانه در وجودش دارد
تنها راه درک آن، طبیعیترین راه برای درک آن، این است که در یک ارتباط عمیق و صمیمانه با طرف مقابل قرار داشته باشی
اگر یک مرد هستی، در یک رابطه عمیق و صمیمانه با یک زن باش
بگذار اعتماد رشد کند تا تمام موانع ازبین بروند. چنان به او نزدیک شو که بتوانی عمیقاً به آن زن نگاه کنی و آن زن هم بتواند عمیقاً به تو نگاه کند
با همدیگر ناصادق نباشید
و اگر روابط بسیاری با جنس مخالف داشته باشی، صادق نخواهی بود پیوسته دروغ خواهی گفت
مجبوری که دروغ بگویی، باید ناصادق باشی؛ بباید چیزهایی را بگویی که منظورت نیست
و تمام آن طرفهای مقابل این عدم صداقت را احساس خواهند کرد
بسیار دشوار است که اعتماد زنی را داشته باشی، اگر با زنان دیگری هم در ارتباط باشی
فریبدادن یک مرد آسان است زیرا او در ذهن و تعقل زندگی میکند؛ فریبدادن یک زن بسیار دشوار، تقریباً غیرممکن است؛ زیرا او با شهود زندگی میکند. قادر نخواهی بود به چشمان زن نگاه کنی؛ میترسی که او شروع کند به خواندن روح تو و بسیاری از فریبهایی که پنهان میکنی، بسیاری از ناصداقتیهایت
پس اگر روابط بسیاری با زنان مختلف داشته باشی، قادر نخواهی بود عمیقاً در روح یک زن شیرجه بزنی
این تنها چیزی است که مورد نیاز است:
شناختن بخش زنانهی خودت
رابطه مانند یک آینه میشود. زن شروع می کند به نگاهکردن درون تو و شروع میکند به یافتنِ بخش مردانهی درون خودش؛ مرد به زن نگاه میکند و شروع میکند به اکتشاف بخش زنانهی خودش
و هرچه بیشتر بخش زنانهی خودت
(قطب دیگر) را کشف کنی، تمامیت بیشتری خواهی داشت و بیشتر یکپارچه خواهی بود.
وقتی مردِ درون و زن درون در همدیگر ناپدید شدند؛ وقتی این دو بخش دیگر جدا از هم نیستند، وقتی یکپارچه و تمام شدند، تو به فردیت خودت خواهی رسید و یک فرد indiviidual خواهی شد
و همین روند برای یک زن نیز رخ میدهد
ولی بازی کردن با زنان یا مردان بسیار تو را سطحی، سرگرم و مشغول نگه میدارد؛ ولی اجازهی رشد به تو نمیدهد؛ و تنها چیزی که در نهایت اهمیت دارد #رشد است
رشد یکپارچگی فردیت
رشد یک مرکز در درون تو
و رشد به این نیاز دارد که تو آن بخش دیگر خودت را بشناسی
آسانترین رویکرد این است که نخست زنی را در بیرون از خودت بشناسی، تا بتوانی زنِ درونِ خودت را بشناسی.
#اشو
👇👇👇
ادامه مطلب ....
#راههای_ظریفی برای گرواندن مردم به مذهب وجود دارد.
کسی که گرویده میشود خودش ابداً خبر ندارد
که چه اتفاقی برایش میافتد
شما او را آهسته آهسته #شرطی میکنید. به تکرار و تبلیغ کتابهای مذهبی ادامه میدهید و آهسته آهسته، بدون اینکه باخبر شود،
👈 #ذهنش پر از آنچه که تکرار شده است میگردد.
او در حال شرطیشدن است.
این روند #هیپنوتیزم است
تلاش من در اینجا ضد این روند است: روند شرطیزدایی و هیپنوتیزمزدایی. شما هرچه که باشید ــ مسلمان، مسیحی، یهودی، هندو ….
شما را از هیپنوتیزم و شرطیشدگی بیرون میآورم
من فقط شما را از هیپنوتیزم و شرطی شدگی خارج می کنم
و سپس به شما واگذار میکنم تا بتوانید خودتان باشید
من شما را دوباره هیپنوتیزم و شرطی نمیکنم.
من با شرطیزدایی شما متوقف میشوم تا از الگوهای قدیمی و ذهنیتهای کهنه که بر شما تحمیل شده است آزاد باشید.
وقتی که #آزاد باشید، کار من تمام شده است. آنوقت میتوانید براساس نور خودتان و براساس نیازهای درونی خودتان رشد کنید.
حق مادرزادی هر فرد است که خودش باشد
دنیا نیازی به مسلمانان، مسیحیان، یهودیان، هندوها و... ندارد؛ بهیقین نیاز به مردمان بادیانت دارد
و منظورم چیست وقتی میگویم، “مردمان بادیانت”؟
منظورم مردمانی است که درک کنند به درک رسیده باشند، دنیا نه تنها مادّه است، بلکه چیز بیشتری در دنیا وجود دارد، چیزی اضافه بر مادّه دارد. دنیا با مادّه تمام نشده و نمیشود
مادّه فقط پیرامون است،
در مرکز، آگاهی و معرفت وجود دارد. و این فقط وقتی ممکن است که تو آگاهی را در مرکز و درون خودت تجربه کرده باشی،
آنگاه میتوانی همان معرفت را در همهجا تجربه کنی. وقتی شروع میکنی به تجربهکردن آگاهی در همهجا، با خداگونگی آشنا شده و برخورد کردهای. من این تجربه را #دیانت میخوانم
من البته علاقه دارم که شما را با این تجربهی وسیع آشنا کنم، ولی شما باید خودتان به آن برسید.
باید بدون هیچگونه تقلید، باور و تعصب به آن تجربه وارد شوید ـــ باز، آسیبپذیر، آماده برای دیدن “آنچه که هست”؛
بجای اینکه “آنچه که باید باشد” را فرافکن کنید!
من هیچ “باید و نباید” به شما نمیدهم،
هیچگونه “فرمان” به شما نمیدهم
من فقط مانند باغبانی که به یک بذر کمک میکند، به شما یاری میرسانم.
این تلاشی نیست برای ساختن یک گل نیلوفر از یک بوته گلسرخ، بلکه برعکس. باغبان به گلسرخ کمک میکند تا گلسرخ باشد
و به گلنیلوفر کمک میکند تا یک گل نیلوفر باشد
هرآنچه که نیروی بالقوهی شما باشد، باید همان باشید.
من اینجا نیستم تا تعیین کنم که شما چه باشید؛
فقط میتوانم #اِشاراتی کنم تا چگونه در وجود خودتان #رشد کنید.
#اشو
ادامه مطلب ....
#راههای_ظریفی برای گرواندن مردم به مذهب وجود دارد.
کسی که گرویده میشود خودش ابداً خبر ندارد
که چه اتفاقی برایش میافتد
شما او را آهسته آهسته #شرطی میکنید. به تکرار و تبلیغ کتابهای مذهبی ادامه میدهید و آهسته آهسته، بدون اینکه باخبر شود،
👈 #ذهنش پر از آنچه که تکرار شده است میگردد.
او در حال شرطیشدن است.
این روند #هیپنوتیزم است
تلاش من در اینجا ضد این روند است: روند شرطیزدایی و هیپنوتیزمزدایی. شما هرچه که باشید ــ مسلمان، مسیحی، یهودی، هندو ….
شما را از هیپنوتیزم و شرطیشدگی بیرون میآورم
من فقط شما را از هیپنوتیزم و شرطی شدگی خارج می کنم
و سپس به شما واگذار میکنم تا بتوانید خودتان باشید
من شما را دوباره هیپنوتیزم و شرطی نمیکنم.
من با شرطیزدایی شما متوقف میشوم تا از الگوهای قدیمی و ذهنیتهای کهنه که بر شما تحمیل شده است آزاد باشید.
وقتی که #آزاد باشید، کار من تمام شده است. آنوقت میتوانید براساس نور خودتان و براساس نیازهای درونی خودتان رشد کنید.
حق مادرزادی هر فرد است که خودش باشد
دنیا نیازی به مسلمانان، مسیحیان، یهودیان، هندوها و... ندارد؛ بهیقین نیاز به مردمان بادیانت دارد
و منظورم چیست وقتی میگویم، “مردمان بادیانت”؟
منظورم مردمانی است که درک کنند به درک رسیده باشند، دنیا نه تنها مادّه است، بلکه چیز بیشتری در دنیا وجود دارد، چیزی اضافه بر مادّه دارد. دنیا با مادّه تمام نشده و نمیشود
مادّه فقط پیرامون است،
در مرکز، آگاهی و معرفت وجود دارد. و این فقط وقتی ممکن است که تو آگاهی را در مرکز و درون خودت تجربه کرده باشی،
آنگاه میتوانی همان معرفت را در همهجا تجربه کنی. وقتی شروع میکنی به تجربهکردن آگاهی در همهجا، با خداگونگی آشنا شده و برخورد کردهای. من این تجربه را #دیانت میخوانم
من البته علاقه دارم که شما را با این تجربهی وسیع آشنا کنم، ولی شما باید خودتان به آن برسید.
باید بدون هیچگونه تقلید، باور و تعصب به آن تجربه وارد شوید ـــ باز، آسیبپذیر، آماده برای دیدن “آنچه که هست”؛
بجای اینکه “آنچه که باید باشد” را فرافکن کنید!
من هیچ “باید و نباید” به شما نمیدهم،
هیچگونه “فرمان” به شما نمیدهم
من فقط مانند باغبانی که به یک بذر کمک میکند، به شما یاری میرسانم.
این تلاشی نیست برای ساختن یک گل نیلوفر از یک بوته گلسرخ، بلکه برعکس. باغبان به گلسرخ کمک میکند تا گلسرخ باشد
و به گلنیلوفر کمک میکند تا یک گل نیلوفر باشد
هرآنچه که نیروی بالقوهی شما باشد، باید همان باشید.
من اینجا نیستم تا تعیین کنم که شما چه باشید؛
فقط میتوانم #اِشاراتی کنم تا چگونه در وجود خودتان #رشد کنید.
#اشو
#سوال_از_اشو
مرشد عزیز، آیا این یک برکت است؟
پس از تنها بودن برای مدتهای طولانی، همزمان عاشق سه زن شدم، که در ابتدا آسان بود.
ولی بهمحضی که شروع کردم با یکی وارد ارتباط عمیقتر بشوم،
یا من به سوی زن بعدی فرار کردم،
یا او میخواست با مرد دیگری باشد.
البته، بهمحضی که با زن بعدی تنظیم میشدم، همین ماجرا دوباره تکرار شد.
پس خوشی و رنج بسیار به هم نزدیک هستند،ولی من در عجبم
آیا من از چیزی پرهیز میکنم؟
#پاسخ
پریم آدیتیا، آیا فکر نمیکنی که سه زن بیش از کافی است؟
آیا فکر میکنی که از چهارمین زن پرهیز میکنی؟
برای خلق جهنم، یک زن کافی است و از من میپرسی، آیا این برکت است؟ باید نفرینی در لباس مُبَدّّل باشد.
سه زن و تو هنوز ازدواج هم نکردهای! آنان از تو یک توپ فوتبال خواهند ساخت
و میپرسی، “آیا این یک برکت است؟”
قدری محتاطتر باش. این جایگاه خطرناکی برای افرادی مانند تو است
در اینجا زنان زیادی وجود دارند و اگر تو همینطور پیش بروی هیچ چیز از تو باقی نخواهد ماند و من بیجهت یک سالک خودم را از دست خواهم داد
به فکر من هم باش!
عشق اهمیت دارد
یک موقعیت آموزشی خوبی است
ولی فقط یک موقعیت آموزشی است یک مدرسه کافی است،
سه مدرسه خیلی زیاد است
و با سه زن تو نخواهی توانست خیلی زیاد بیاموزی، خیلی در آشوب خواهی بود
بهتر است با یکی باشی، تا بتوانی با تمامیت بیشتری با او باشی
تا بتوانی او و اشتیاق خودت را روشنتر درک کنی، تا کمتر ابرآلوده باشی، کمتر تشویش داشته باشی
زیرا عشق در ابتدای خودش فقط یک پدیدهی ناخودآگاه است؛ بیولوژیک است، چیز خیلی باارزشی نیست
فقط وقتی هشیاری خودت را وارد عشق کنی، وقتی در مورد عشق بیشتر و بیشتر مراقبهگون بشوی، عشق شروع میکند به ارزشمند شدن، شروع میکند به اوجگرفتن
صمیمیشدن با یک زن یا یک مرد بهتر از داشتن روابط بسیار ولی سطحی است
عشق یک گلِ فصلی نیست، سالها وقت لازم است تا رشد کند
و فقط وقتی که رشد کند، به ورای بیولوژی می رود و شروع میکند به داشتن عطری از معنویت
فقط بودن با زنان یا مردان بسیار تو را در سطح نگه میدارد
شاید سرگرمکننده باشد، ولی سطحی است
البته تو را مشغول نگه میدارد
ولی آن مشغولیت در رشد درونی به تو کمکی نخواهد کرد.
ولی یک ارتباط تک-به-تک، یک ارتباط پایدار تا بتوانید همدیگر را بیشتر از نزدیک بشناسید، بسیار مفید است
چرا چنین است. و برای درک یک مرد و زن به چه چیز نیاز هست؟
نیاز این است که:
هر مرد در وجودش یک بخش زنانه دارد و هر زن یک بخش مردانه در وجودش دارد
تنها راه درک آن، طبیعیترین راه برای درک آن، این است که در یک ارتباط عمیق و صمیمانه با طرف مقابل قرار داشته باشی
اگر یک مرد هستی، در یک رابطه عمیق و صمیمانه با یک زن باش
بگذار اعتماد رشد کند تا تمام موانع ازبین بروند. چنان به او نزدیک شو که بتوانی عمیقاً به آن زن نگاه کنی و آن زن هم بتواند عمیقاً به تو نگاه کند
با همدیگر ناصادق نباشید
و اگر روابط بسیاری با جنس مخالف داشته باشی، صادق نخواهی بود پیوسته دروغ خواهی گفت
مجبوری که دروغ بگویی، باید ناصادق باشی؛ بباید چیزهایی را بگویی که منظورت نیست
و تمام آن طرفهای مقابل این عدم صداقت را احساس خواهند کرد
بسیار دشوار است که اعتماد زنی را داشته باشی، اگر با زنان دیگری هم در ارتباط باشی
فریبدادن یک مرد آسان است زیرا او در ذهن و تعقل زندگی میکند؛ فریبدادن یک زن بسیار دشوار، تقریباً غیرممکن است؛ زیرا او با شهود زندگی میکند. قادر نخواهی بود به چشمان زن نگاه کنی؛ میترسی که او شروع کند به خواندن روح تو و بسیاری از فریبهایی که پنهان میکنی، بسیاری از ناصداقتیهایت
پس اگر روابط بسیاری با زنان مختلف داشته باشی، قادر نخواهی بود عمیقاً در روح یک زن شیرجه بزنی
این تنها چیزی است که مورد نیاز است:
شناختن بخش زنانهی خودت
رابطه مانند یک آینه میشود. زن شروع می کند به نگاهکردن درون تو و شروع میکند به یافتنِ بخش مردانهی درون خودش؛ مرد به زن نگاه میکند و شروع میکند به اکتشاف بخش زنانهی خودش
و هرچه بیشتر بخش زنانهی خودت
(قطب دیگر) را کشف کنی، تمامیت بیشتری خواهی داشت و بیشتر یکپارچه خواهی بود.
وقتی مردِ درون و زن درون در همدیگر ناپدید شدند؛ وقتی این دو بخش دیگر جدا از هم نیستند، وقتی یکپارچه و تمام شدند، تو به فردیت خودت خواهی رسید و یک فرد indiviidual خواهی شد
و همین روند برای یک زن نیز رخ میدهد
ولی بازی کردن با زنان یا مردان بسیار تو را سطحی، سرگرم و مشغول نگه میدارد؛ ولی اجازهی رشد به تو نمیدهد؛ و تنها چیزی که در نهایت اهمیت دارد #رشد است
رشد یکپارچگی فردیت
رشد یک مرکز در درون تو
و رشد به این نیاز دارد که تو آن بخش دیگر خودت را بشناسی
آسانترین رویکرد این است که نخست زنی را در بیرون از خودت بشناسی، تا بتوانی زنِ درونِ خودت را بشناسی.
#اشو
مرشد عزیز، آیا این یک برکت است؟
پس از تنها بودن برای مدتهای طولانی، همزمان عاشق سه زن شدم، که در ابتدا آسان بود.
ولی بهمحضی که شروع کردم با یکی وارد ارتباط عمیقتر بشوم،
یا من به سوی زن بعدی فرار کردم،
یا او میخواست با مرد دیگری باشد.
البته، بهمحضی که با زن بعدی تنظیم میشدم، همین ماجرا دوباره تکرار شد.
پس خوشی و رنج بسیار به هم نزدیک هستند،ولی من در عجبم
آیا من از چیزی پرهیز میکنم؟
#پاسخ
پریم آدیتیا، آیا فکر نمیکنی که سه زن بیش از کافی است؟
آیا فکر میکنی که از چهارمین زن پرهیز میکنی؟
برای خلق جهنم، یک زن کافی است و از من میپرسی، آیا این برکت است؟ باید نفرینی در لباس مُبَدّّل باشد.
سه زن و تو هنوز ازدواج هم نکردهای! آنان از تو یک توپ فوتبال خواهند ساخت
و میپرسی، “آیا این یک برکت است؟”
قدری محتاطتر باش. این جایگاه خطرناکی برای افرادی مانند تو است
در اینجا زنان زیادی وجود دارند و اگر تو همینطور پیش بروی هیچ چیز از تو باقی نخواهد ماند و من بیجهت یک سالک خودم را از دست خواهم داد
به فکر من هم باش!
عشق اهمیت دارد
یک موقعیت آموزشی خوبی است
ولی فقط یک موقعیت آموزشی است یک مدرسه کافی است،
سه مدرسه خیلی زیاد است
و با سه زن تو نخواهی توانست خیلی زیاد بیاموزی، خیلی در آشوب خواهی بود
بهتر است با یکی باشی، تا بتوانی با تمامیت بیشتری با او باشی
تا بتوانی او و اشتیاق خودت را روشنتر درک کنی، تا کمتر ابرآلوده باشی، کمتر تشویش داشته باشی
زیرا عشق در ابتدای خودش فقط یک پدیدهی ناخودآگاه است؛ بیولوژیک است، چیز خیلی باارزشی نیست
فقط وقتی هشیاری خودت را وارد عشق کنی، وقتی در مورد عشق بیشتر و بیشتر مراقبهگون بشوی، عشق شروع میکند به ارزشمند شدن، شروع میکند به اوجگرفتن
صمیمیشدن با یک زن یا یک مرد بهتر از داشتن روابط بسیار ولی سطحی است
عشق یک گلِ فصلی نیست، سالها وقت لازم است تا رشد کند
و فقط وقتی که رشد کند، به ورای بیولوژی می رود و شروع میکند به داشتن عطری از معنویت
فقط بودن با زنان یا مردان بسیار تو را در سطح نگه میدارد
شاید سرگرمکننده باشد، ولی سطحی است
البته تو را مشغول نگه میدارد
ولی آن مشغولیت در رشد درونی به تو کمکی نخواهد کرد.
ولی یک ارتباط تک-به-تک، یک ارتباط پایدار تا بتوانید همدیگر را بیشتر از نزدیک بشناسید، بسیار مفید است
چرا چنین است. و برای درک یک مرد و زن به چه چیز نیاز هست؟
نیاز این است که:
هر مرد در وجودش یک بخش زنانه دارد و هر زن یک بخش مردانه در وجودش دارد
تنها راه درک آن، طبیعیترین راه برای درک آن، این است که در یک ارتباط عمیق و صمیمانه با طرف مقابل قرار داشته باشی
اگر یک مرد هستی، در یک رابطه عمیق و صمیمانه با یک زن باش
بگذار اعتماد رشد کند تا تمام موانع ازبین بروند. چنان به او نزدیک شو که بتوانی عمیقاً به آن زن نگاه کنی و آن زن هم بتواند عمیقاً به تو نگاه کند
با همدیگر ناصادق نباشید
و اگر روابط بسیاری با جنس مخالف داشته باشی، صادق نخواهی بود پیوسته دروغ خواهی گفت
مجبوری که دروغ بگویی، باید ناصادق باشی؛ بباید چیزهایی را بگویی که منظورت نیست
و تمام آن طرفهای مقابل این عدم صداقت را احساس خواهند کرد
بسیار دشوار است که اعتماد زنی را داشته باشی، اگر با زنان دیگری هم در ارتباط باشی
فریبدادن یک مرد آسان است زیرا او در ذهن و تعقل زندگی میکند؛ فریبدادن یک زن بسیار دشوار، تقریباً غیرممکن است؛ زیرا او با شهود زندگی میکند. قادر نخواهی بود به چشمان زن نگاه کنی؛ میترسی که او شروع کند به خواندن روح تو و بسیاری از فریبهایی که پنهان میکنی، بسیاری از ناصداقتیهایت
پس اگر روابط بسیاری با زنان مختلف داشته باشی، قادر نخواهی بود عمیقاً در روح یک زن شیرجه بزنی
این تنها چیزی است که مورد نیاز است:
شناختن بخش زنانهی خودت
رابطه مانند یک آینه میشود. زن شروع می کند به نگاهکردن درون تو و شروع میکند به یافتنِ بخش مردانهی درون خودش؛ مرد به زن نگاه میکند و شروع میکند به اکتشاف بخش زنانهی خودش
و هرچه بیشتر بخش زنانهی خودت
(قطب دیگر) را کشف کنی، تمامیت بیشتری خواهی داشت و بیشتر یکپارچه خواهی بود.
وقتی مردِ درون و زن درون در همدیگر ناپدید شدند؛ وقتی این دو بخش دیگر جدا از هم نیستند، وقتی یکپارچه و تمام شدند، تو به فردیت خودت خواهی رسید و یک فرد indiviidual خواهی شد
و همین روند برای یک زن نیز رخ میدهد
ولی بازی کردن با زنان یا مردان بسیار تو را سطحی، سرگرم و مشغول نگه میدارد؛ ولی اجازهی رشد به تو نمیدهد؛ و تنها چیزی که در نهایت اهمیت دارد #رشد است
رشد یکپارچگی فردیت
رشد یک مرکز در درون تو
و رشد به این نیاز دارد که تو آن بخش دیگر خودت را بشناسی
آسانترین رویکرد این است که نخست زنی را در بیرون از خودت بشناسی، تا بتوانی زنِ درونِ خودت را بشناسی.
#اشو
مرشد مرشدان:
زندگی در عشق معنا دارد،
زندگی در جاري شدن و داد و ستد
و #سهیم_شدن معنی دارد.
می توانید به یـک صـومعه جـین یـا معبـد جین بروید و راهبان را ببینید که با هم نشسته اند، میتوانید تماشا کنید
خواهید دید که دقیقاً هر کسی فقـط محـدود بـه خـودش است، هیچ رابطه اي وجود ندارد.
تمام تلاش این است:
چگونه رابطه نداشتن
تمام سعی شان این است که چگونه تمام روابط را قطـع کنند
ولی هرچه از زندگی و جمع بیشتر بریده باشی، بیجان تر خواهی بود.
بسیار دشوار است که یک راهب جین را پیدا کنیـد کـه هنوز زنده باشد. و من این را خوب میدانم زیرا در یک خانواده جین به دنیا آمده ام و از همان کودکی آنان را تماشـا کـرده ام
مـن فقط تعجب می کردم!
چه مصیبتی به این مردم واقع شده است؟
چه اتفاقی برایشان افتاده است؟
اینهـا مـرده انـد، ایـنهـا جسـد هستند
اگر پیشاپیش نسبت به آنان تعصبی نداشته باشی و فکر نکنی که قدیسـان بزرگـی هسـتند، اگـر نزدیکشـان بـروي و بـدون تعصب آنان را تماشا کنی، فقط تعجب و حیرت خواهی کرد.
این مردم چه مرضی به جانشان افتاده و چـه بـر سرشـان آمـده اسـت؟ !
آنان عصبی هستند.
توجه به شخص خودشان آنان را موجوداتی عصبی ساخته است.
براي آنان جمع کاملاً معنی خودش را از دست داده است.
به یاد داشته باشید:
وقتی عاشق کسی هستی، تنها چنین نیست که تو بـه دیگري عشق میدهی؛ در این #دهش، این تویی که #رشد میکنی. وقتی عشق میان دو نفر شروع به جاري شدن میکند، هر دو نفـع میبرند، و در این تبادل عشق نیروهاي بالقوة دو طرف به فعلیت در می آید.
#رشد_فردیت چنین رخ مـیدهـد .
بیشـتر عشـق بـورز و بیشتر خواهی بود؛
کمتر عشق بورز و کمتر خواهی بود
شما همیشه نسبت به عشقی که میدهید وجود دارید
اندازة عشق شـما بـه مقدار و به نسبت اندازة وجود شماست
زندگی معمولی باید تقدیس شود و مقدس گردد،
حتی یک چپق. می توانی بـه نـوعی بسـیار نیایشگرانه چپق دود کنی؛
یا اینکه نماز بخوانی، ولی به نوعی بسیار غیر مقدس.
مسئله این نیست که چه میکنـی...
مـی تـوانی بـه معبد یا مسجد بروي و با این وجود میتوانی بسیار ناسپاسگزارانه دعا کنی.
بستگی به خودت دارد؛
بستگی به #کیفیتی دارد کـه وارد آن دعا میکنی.
می توانی غذا بخوري، میتوانی سیگار دود کنی، میتوانی نوشیدنی بنوشی، میتوانی تمـام ایـن اعمـال کوچـک را انجام دهی، کارهاي روزمره و خاکی؛ و میتوانی همگی را چنان با #سپاسگزاري انجام دهی که تبدیل به نیایش شوند.
#هنر مردن
حيات در بدن مادي، بسيار متزلزل و نامطمئن است.
هر لحظه ممكن است با اندكي اكسيژن بيشتر يا كمتر، از دست برويد...
كمي قند خونتان بالا و پايين شود و بميريد...
اندكي اشتباه در عملكرد مغز و ... كارتان تمام است!
زندگي بسيار آسيب پذير و نامطمئن است.
زندگي هيچ امنيتي ندارد و
نمي تواند داشته باشد.
تنها مردگان امنيت دارند و امنيت آنها بسيار مطمئن است.
آيا مي توانيد مرده اي را بكشيد؟ هرگز!
مردگان از امنيت بالايي برخوردارند.
هرچه كيفيت زندگي بالاتر باشد، شكنندگي و آسيب پذيري آن بيشتر است.
به يك شعر يا يك موسيقي دقت كنيد؛
براي يك لحظه مي آيد و مي رود. عشق و مديتيشن نيز به همين شكل، لحظه اي هستند و لحظه اي ديگر از دست رفته اند.
آسيب پذيري هيچ اشكالي ندارد. تظاهر به قدرت، احمقانه است. هيچكس قوي نيست.
هيچكس نمي تواند قوي باشد. قدرت فريب نفس است.
حتي اسكندر هم قوي نبود؛
روزي به دنيا آمد و روزي با همه جاه و جلال و قدرتش اين دنيا را ترك كرد.
ياد بگيريد كه آسيب پذيري را در خود بپذيريد.
دراينصورت، از دركي عميق برخوردار خواهيد شد و جرياني تازه از انرژي را در وجودتان حس مي كنيد.
آسيب پذيري نقص نيست.
#اشو
زندگی در عشق معنا دارد،
زندگی در جاري شدن و داد و ستد
و #سهیم_شدن معنی دارد.
می توانید به یـک صـومعه جـین یـا معبـد جین بروید و راهبان را ببینید که با هم نشسته اند، میتوانید تماشا کنید
خواهید دید که دقیقاً هر کسی فقـط محـدود بـه خـودش است، هیچ رابطه اي وجود ندارد.
تمام تلاش این است:
چگونه رابطه نداشتن
تمام سعی شان این است که چگونه تمام روابط را قطـع کنند
ولی هرچه از زندگی و جمع بیشتر بریده باشی، بیجان تر خواهی بود.
بسیار دشوار است که یک راهب جین را پیدا کنیـد کـه هنوز زنده باشد. و من این را خوب میدانم زیرا در یک خانواده جین به دنیا آمده ام و از همان کودکی آنان را تماشـا کـرده ام
مـن فقط تعجب می کردم!
چه مصیبتی به این مردم واقع شده است؟
چه اتفاقی برایشان افتاده است؟
اینهـا مـرده انـد، ایـنهـا جسـد هستند
اگر پیشاپیش نسبت به آنان تعصبی نداشته باشی و فکر نکنی که قدیسـان بزرگـی هسـتند، اگـر نزدیکشـان بـروي و بـدون تعصب آنان را تماشا کنی، فقط تعجب و حیرت خواهی کرد.
این مردم چه مرضی به جانشان افتاده و چـه بـر سرشـان آمـده اسـت؟ !
آنان عصبی هستند.
توجه به شخص خودشان آنان را موجوداتی عصبی ساخته است.
براي آنان جمع کاملاً معنی خودش را از دست داده است.
به یاد داشته باشید:
وقتی عاشق کسی هستی، تنها چنین نیست که تو بـه دیگري عشق میدهی؛ در این #دهش، این تویی که #رشد میکنی. وقتی عشق میان دو نفر شروع به جاري شدن میکند، هر دو نفـع میبرند، و در این تبادل عشق نیروهاي بالقوة دو طرف به فعلیت در می آید.
#رشد_فردیت چنین رخ مـیدهـد .
بیشـتر عشـق بـورز و بیشتر خواهی بود؛
کمتر عشق بورز و کمتر خواهی بود
شما همیشه نسبت به عشقی که میدهید وجود دارید
اندازة عشق شـما بـه مقدار و به نسبت اندازة وجود شماست
زندگی معمولی باید تقدیس شود و مقدس گردد،
حتی یک چپق. می توانی بـه نـوعی بسـیار نیایشگرانه چپق دود کنی؛
یا اینکه نماز بخوانی، ولی به نوعی بسیار غیر مقدس.
مسئله این نیست که چه میکنـی...
مـی تـوانی بـه معبد یا مسجد بروي و با این وجود میتوانی بسیار ناسپاسگزارانه دعا کنی.
بستگی به خودت دارد؛
بستگی به #کیفیتی دارد کـه وارد آن دعا میکنی.
می توانی غذا بخوري، میتوانی سیگار دود کنی، میتوانی نوشیدنی بنوشی، میتوانی تمـام ایـن اعمـال کوچـک را انجام دهی، کارهاي روزمره و خاکی؛ و میتوانی همگی را چنان با #سپاسگزاري انجام دهی که تبدیل به نیایش شوند.
#هنر مردن
حيات در بدن مادي، بسيار متزلزل و نامطمئن است.
هر لحظه ممكن است با اندكي اكسيژن بيشتر يا كمتر، از دست برويد...
كمي قند خونتان بالا و پايين شود و بميريد...
اندكي اشتباه در عملكرد مغز و ... كارتان تمام است!
زندگي بسيار آسيب پذير و نامطمئن است.
زندگي هيچ امنيتي ندارد و
نمي تواند داشته باشد.
تنها مردگان امنيت دارند و امنيت آنها بسيار مطمئن است.
آيا مي توانيد مرده اي را بكشيد؟ هرگز!
مردگان از امنيت بالايي برخوردارند.
هرچه كيفيت زندگي بالاتر باشد، شكنندگي و آسيب پذيري آن بيشتر است.
به يك شعر يا يك موسيقي دقت كنيد؛
براي يك لحظه مي آيد و مي رود. عشق و مديتيشن نيز به همين شكل، لحظه اي هستند و لحظه اي ديگر از دست رفته اند.
آسيب پذيري هيچ اشكالي ندارد. تظاهر به قدرت، احمقانه است. هيچكس قوي نيست.
هيچكس نمي تواند قوي باشد. قدرت فريب نفس است.
حتي اسكندر هم قوي نبود؛
روزي به دنيا آمد و روزي با همه جاه و جلال و قدرتش اين دنيا را ترك كرد.
ياد بگيريد كه آسيب پذيري را در خود بپذيريد.
دراينصورت، از دركي عميق برخوردار خواهيد شد و جرياني تازه از انرژي را در وجودتان حس مي كنيد.
آسيب پذيري نقص نيست.
#اشو
#رشد_معنوی
سوترا:
"اشتیاقِ رشد را بکش"
این سوترا بسیار متحول کننده و بسیار خطرناک است
اشتیاق رشد را بکش
بی معنی به نظر می رسد
زیرا اگر اشتیاق برای رشد را بکشی،آنگاه چه نیازی به رشد در الوهیت است ؟
آنگاه آدم چگونه می تواند به حقیقت برسد ؟
چگونه می تواند روشن بین شود ؟
آنگاه برای چه این مدیتیشن و تمام این جار و جنجال ؟
ما باید عمیقاً وارد این سوترا شویم
"اشتیاق رشد را بکش ."
دو نوع رشد وجود دارد:
اول رشدی است که می توانی در موردش کاری انجام دهی
و دوم رشدی است که در موردش هیچ کاری نمی توانی انجام دهی
برای اولی تلاش لازم است
و برای دومی بی تلاشی
رشد معنوی از نوع دومی است
تلاش تو کمکی نمی کند ؛
فقط مانع به وجود می آورد
تو نمی توانی در مورد رشد معنوی کاری انجام دهی، تنها کاری که می توانی بکنی تسلیم و بی عملی است
فقط یک کار می توانی انجام دهی :
به الوهیت اجازه دهی درونت کار کند
تو فقط می توانی همکاری کنی ، همین .....
می توانی به راحتی شناور باشی ،
لازم نیست شنا کنی
تنها یک جاری بودن عمیق لازم است
این معنای کشتن اشتیاق رشد است.
اشو
کیمیاگری_نوین
سوترا:
"اشتیاقِ رشد را بکش"
این سوترا بسیار متحول کننده و بسیار خطرناک است
اشتیاق رشد را بکش
بی معنی به نظر می رسد
زیرا اگر اشتیاق برای رشد را بکشی،آنگاه چه نیازی به رشد در الوهیت است ؟
آنگاه آدم چگونه می تواند به حقیقت برسد ؟
چگونه می تواند روشن بین شود ؟
آنگاه برای چه این مدیتیشن و تمام این جار و جنجال ؟
ما باید عمیقاً وارد این سوترا شویم
"اشتیاق رشد را بکش ."
دو نوع رشد وجود دارد:
اول رشدی است که می توانی در موردش کاری انجام دهی
و دوم رشدی است که در موردش هیچ کاری نمی توانی انجام دهی
برای اولی تلاش لازم است
و برای دومی بی تلاشی
رشد معنوی از نوع دومی است
تلاش تو کمکی نمی کند ؛
فقط مانع به وجود می آورد
تو نمی توانی در مورد رشد معنوی کاری انجام دهی، تنها کاری که می توانی بکنی تسلیم و بی عملی است
فقط یک کار می توانی انجام دهی :
به الوهیت اجازه دهی درونت کار کند
تو فقط می توانی همکاری کنی ، همین .....
می توانی به راحتی شناور باشی ،
لازم نیست شنا کنی
تنها یک جاری بودن عمیق لازم است
این معنای کشتن اشتیاق رشد است.
اشو
کیمیاگری_نوین
به هر چیزی توجه نشان دهی شروع میکند به #رشد کردن
و هرچه را که نادیده بگیری و به آن توجه نکنی، شروع میکند به #مردن.
پس فقط یک چیز را بخاطر داشته باش:
آن تیمارستان را که در سرت هست را نادیده بگیر و تمام انرژی خودت را برای سرخوشی، عشق، سکوت و محبت صرف کن.
تعجب خواهی کرد که وقتی تمام انرژی تو صرف اینگونه کیفیات مثبت شود، کیفیات منفی مانند تاریکی شروع به ناپدید شدن خواهند کرد.
اگر چیزی داری که احساس میکنی،
نباید وجود داشته باشد
مانند : حسادت، رقابت،
نیاز به خاص بودن و مهم بودن و...
حتی همین مقدار که بگویی
”این نباید وجود داشته باشد“
نیز توجه کردن به آن است.
فقط میگویم طوری رفتار کن که
گویی وجود ندارد و انرژی خود را به دنیای مثبت سرازیر کن و نور باش.
اشو
و هرچه را که نادیده بگیری و به آن توجه نکنی، شروع میکند به #مردن.
پس فقط یک چیز را بخاطر داشته باش:
آن تیمارستان را که در سرت هست را نادیده بگیر و تمام انرژی خودت را برای سرخوشی، عشق، سکوت و محبت صرف کن.
تعجب خواهی کرد که وقتی تمام انرژی تو صرف اینگونه کیفیات مثبت شود، کیفیات منفی مانند تاریکی شروع به ناپدید شدن خواهند کرد.
اگر چیزی داری که احساس میکنی،
نباید وجود داشته باشد
مانند : حسادت، رقابت،
نیاز به خاص بودن و مهم بودن و...
حتی همین مقدار که بگویی
”این نباید وجود داشته باشد“
نیز توجه کردن به آن است.
فقط میگویم طوری رفتار کن که
گویی وجود ندارد و انرژی خود را به دنیای مثبت سرازیر کن و نور باش.
اشو
به یاد داشته باشید:
وقتی عاشق کسی هستی،
تنها چنین نیست که تو به دیگری عشق می دهی، در این دهش، این تویی که رشد میکنی.
وقتی عشق میان دونفر شروع به جاری شدن می کند، هر دو نفع می برند،
و در این تبادل عشق نیروهای بالقوه ی دو طرف به فعلیت در میآید.
#رشد_فردیت چنین رخ می دهد.
بیشتر عشق بورز و بیشتر خواهی بود؛
کمتر عشق بورز و کمتر خواهی بود
شما همیشه نسبت به عشقی که می دهید وجود دارید.
اندازه ی عشق شما به مقدار و به نسبت اندازه ی وجود شماست.
اشو
هنر_مردن
وقتی عاشق کسی هستی،
تنها چنین نیست که تو به دیگری عشق می دهی، در این دهش، این تویی که رشد میکنی.
وقتی عشق میان دونفر شروع به جاری شدن می کند، هر دو نفع می برند،
و در این تبادل عشق نیروهای بالقوه ی دو طرف به فعلیت در میآید.
#رشد_فردیت چنین رخ می دهد.
بیشتر عشق بورز و بیشتر خواهی بود؛
کمتر عشق بورز و کمتر خواهی بود
شما همیشه نسبت به عشقی که می دهید وجود دارید.
اندازه ی عشق شما به مقدار و به نسبت اندازه ی وجود شماست.
اشو
هنر_مردن
هیچ #فوریتی وجود ندارد.
تابستان برای رسیدن به پاییز #نمی شتابد.
یک برگ کوچک علف هیچگاه #نمی کوشد،
سریع تر از گیاه همجوارش #رشد کند.
سيارات نیز کاهلانه روی #مدار خود
حرکت می کنند.
این عالم هستی کهن اصلاً شتابی ندارد.
اما ذهن که شدیداً احساس می کند
از کلیت #جداست،
می خواهد به نتایجی گرانقدر دست یابد
و نهایتا می خواهد ،
که #تحت کنترل باشد.
اما شما که ذهن نیستید.
و عشق از این تشخیص #حاصل میشود که آنچه که شمایید، بهعنوان #فضای باز، بهعنوان اقیانوس، همهٔ #موجهایی را که ظاهر میشوند -همهٔ مناظر و اصوات و بوها و حسهایی که اکنون #پدیدار میشوند- بهطور عمیق و بدون شرطیشدن #میپذیرد.
در آغوش گرفتن کاملِ همهی #موجهای تجربه، عشقی است که همیشه در جستوجویش بودهاید.
همهچیز از هیچچیزی که شمایید، جداییناپذیر است. در چشمان شما، همهچیز #معشوق است.
هر چه بیشتر سعی کنید چیزی را کنترل کنید، بیشتر شما را کنترل می کند.
خود را آزاد کنید و بگذارید همه چیز مسیرِ طبیعی اش را طی کند!
#ذن
شکست و موفقیت اهمیتی ندارند. آنچه اهمیت دارد آگاهی از این است که، همه چیز یک بازی است...
#باگوان_راجنیش
هر زمان درک كنی که تو، تنها دليلِ خوشبختی خودت هستی،
و هيچ فرد يا چيزی بيرون از تو نمی تواند اوضاع را بهتر كند،
سفرت را به سوی كمال و آرامش حقيقی آغاز كرده ای...
به عنوان یک شخص نگران کنار برو،
تا نیروی زندگی از خودش مراقبت کند.
همانگونه که از تمامی اجزایش
مراقبت میکند .
#سوفیا_ساناندا
در واقع هیچکس شدن ، قدمیست که ذهن در تفحصِ پله به پله، با آن برخورد میکند. یک فضایِ خالی و بی منظور، که پس از تهنشین شدنِ دانستگیها، همچنان باقیست. اما در اینجا یک چرخشِ دیگر از سوی توجه ، لازم است. چرخشی از هیچکس، به سویِ داننده ی هیچکس. در این چرخش، توجه روی خودش میفتد. و داننده در ندانستگی فنا میشود. آن کَس نیز از هیچکس رها شده و تنها هیچ باقی میماند.
این هیچ، خویش است.
تابستان برای رسیدن به پاییز #نمی شتابد.
یک برگ کوچک علف هیچگاه #نمی کوشد،
سریع تر از گیاه همجوارش #رشد کند.
سيارات نیز کاهلانه روی #مدار خود
حرکت می کنند.
این عالم هستی کهن اصلاً شتابی ندارد.
اما ذهن که شدیداً احساس می کند
از کلیت #جداست،
می خواهد به نتایجی گرانقدر دست یابد
و نهایتا می خواهد ،
که #تحت کنترل باشد.
اما شما که ذهن نیستید.
و عشق از این تشخیص #حاصل میشود که آنچه که شمایید، بهعنوان #فضای باز، بهعنوان اقیانوس، همهٔ #موجهایی را که ظاهر میشوند -همهٔ مناظر و اصوات و بوها و حسهایی که اکنون #پدیدار میشوند- بهطور عمیق و بدون شرطیشدن #میپذیرد.
در آغوش گرفتن کاملِ همهی #موجهای تجربه، عشقی است که همیشه در جستوجویش بودهاید.
همهچیز از هیچچیزی که شمایید، جداییناپذیر است. در چشمان شما، همهچیز #معشوق است.
هر چه بیشتر سعی کنید چیزی را کنترل کنید، بیشتر شما را کنترل می کند.
خود را آزاد کنید و بگذارید همه چیز مسیرِ طبیعی اش را طی کند!
#ذن
شکست و موفقیت اهمیتی ندارند. آنچه اهمیت دارد آگاهی از این است که، همه چیز یک بازی است...
#باگوان_راجنیش
هر زمان درک كنی که تو، تنها دليلِ خوشبختی خودت هستی،
و هيچ فرد يا چيزی بيرون از تو نمی تواند اوضاع را بهتر كند،
سفرت را به سوی كمال و آرامش حقيقی آغاز كرده ای...
به عنوان یک شخص نگران کنار برو،
تا نیروی زندگی از خودش مراقبت کند.
همانگونه که از تمامی اجزایش
مراقبت میکند .
#سوفیا_ساناندا
در واقع هیچکس شدن ، قدمیست که ذهن در تفحصِ پله به پله، با آن برخورد میکند. یک فضایِ خالی و بی منظور، که پس از تهنشین شدنِ دانستگیها، همچنان باقیست. اما در اینجا یک چرخشِ دیگر از سوی توجه ، لازم است. چرخشی از هیچکس، به سویِ داننده ی هیچکس. در این چرخش، توجه روی خودش میفتد. و داننده در ندانستگی فنا میشود. آن کَس نیز از هیچکس رها شده و تنها هیچ باقی میماند.
این هیچ، خویش است.
سعی کن نمود تازه را درک کنی.
همه می خواهند در جهان تازه باشند،
چرا که کسی با کهنه موفق نشده است. هیچکس هرگز با کهنه موفق نبوده است چون هر چه که باشد،برایت معلوم گشته
آن زمان که شناخته شود، عادی می شود.
یکبار که شناخته شود، خسته کننده و یکنواخت می گردد.
می خواهی از آن خلاص شوی.
در پی کشف جدید هستی،
در پی ماجراجویی هستی،
می خواهی تازه شوی.
اما هنوز وقتی تازه به سراغت می آید، ضربه می زند، عقب نشینی می کنی، کناره گیری می کنی، خودت را در کهنه پنهان می کنی، این دودلی بغرنج است.
چطور می توانیم تازه شویم؟
همه می خواهند تازه شوند.
برای ملاقات با تازه شهامت لازم است. البته نه شهامتی عادی،
شهامت فوق العاده ای لازم است،
دنیا پر از ترسوها است.
بنابراین مردم از #رشد باز مانده اند.
چطور می توانی رشد کنی در حالی که می ترسی؟
در هر فرصت جدیدی عقب نشینی می کنی،
چشمانت را می بندی.
چطور می توانی رشد کنی؟
چطور می توانی وجود داشته باشی؟
تو تنها تظاهر به بودن می کنی و چون نمی توانی رشد کنی،
ناچار باید جایگزینی برای رشد پیدا کنی. چون خودت رشد نمی کنی، بنابراین ذخیره بانکی ات را افزایش می دهی، این یک جور جایگزینی است.
احتیاجی به شهامت ندارد.
کاملا با بزدلی تو سازگار است.
حساب بانکی ات مدام افزایش می یابد و تو خیال می کنی خودت در حال رشدی!
آدم بسیار معتمدی می شوی. نام و آوازهات و اعتبارت زبانزد می شود و تو خیال می کنی رشد کرده ای،
تو خیلی ساده، خودت را گول می زنی. نام تو، خود تو نیست حتی آواز هات هم خود تو نیست.
حساب بانکی وجودت نیست،
اما اگر به فکر حیات باشی، می لرزی، چون اگر بخواهی به آنجا برسی باید هم ترسو بودنت را دور بریزی.
اشو
شهامت
همه می خواهند در جهان تازه باشند،
چرا که کسی با کهنه موفق نشده است. هیچکس هرگز با کهنه موفق نبوده است چون هر چه که باشد،برایت معلوم گشته
آن زمان که شناخته شود، عادی می شود.
یکبار که شناخته شود، خسته کننده و یکنواخت می گردد.
می خواهی از آن خلاص شوی.
در پی کشف جدید هستی،
در پی ماجراجویی هستی،
می خواهی تازه شوی.
اما هنوز وقتی تازه به سراغت می آید، ضربه می زند، عقب نشینی می کنی، کناره گیری می کنی، خودت را در کهنه پنهان می کنی، این دودلی بغرنج است.
چطور می توانیم تازه شویم؟
همه می خواهند تازه شوند.
برای ملاقات با تازه شهامت لازم است. البته نه شهامتی عادی،
شهامت فوق العاده ای لازم است،
دنیا پر از ترسوها است.
بنابراین مردم از #رشد باز مانده اند.
چطور می توانی رشد کنی در حالی که می ترسی؟
در هر فرصت جدیدی عقب نشینی می کنی،
چشمانت را می بندی.
چطور می توانی رشد کنی؟
چطور می توانی وجود داشته باشی؟
تو تنها تظاهر به بودن می کنی و چون نمی توانی رشد کنی،
ناچار باید جایگزینی برای رشد پیدا کنی. چون خودت رشد نمی کنی، بنابراین ذخیره بانکی ات را افزایش می دهی، این یک جور جایگزینی است.
احتیاجی به شهامت ندارد.
کاملا با بزدلی تو سازگار است.
حساب بانکی ات مدام افزایش می یابد و تو خیال می کنی خودت در حال رشدی!
آدم بسیار معتمدی می شوی. نام و آوازهات و اعتبارت زبانزد می شود و تو خیال می کنی رشد کرده ای،
تو خیلی ساده، خودت را گول می زنی. نام تو، خود تو نیست حتی آواز هات هم خود تو نیست.
حساب بانکی وجودت نیست،
اما اگر به فکر حیات باشی، می لرزی، چون اگر بخواهی به آنجا برسی باید هم ترسو بودنت را دور بریزی.
اشو
شهامت
اشـoshoـو:
#سوال_از_اشو
یکی از دوستان عزیز من نامهای از غرب برای شما نوشت و درخواست یک نام داشت؛ و سپس قبل از اینکه پاسخی بگیرد، به اینجا آمد و مُشرّف شد.
نامی که در نامه به او داده شده بود کاملاً با آن نام که شما به او در اینجا دادید تفاوت دارد.
وقتی این را شنیدم بسیار ناراحت شدم، زیرا همیشه به نام خودم بعنوان راه خودم فکر کردهام.
من از این نام استفاده کردم تا وقتی که گیج بودم مرا هدایت کند.
نامی که شما به ما میدهید واقعاً چه اهمیتی برای ما دارد؟
#پاسخ
ویرا Veera؛ تمامش پِهِنِ مقدس گاو است!
فریب نامها را نخورید.
شما همیشه مشتاق گرفتن چیزی هستید، تا چیزی را از هیچ چیز بسازید.
نامهایی که من به شما میدهم فقط خودشیرینیهای عشاق هستند!
خیلی در موردشان سروصدا برپا نکنید.
درواقع، وقتی که نامی به شما میدهم، هرگز دوباره نزد من نیایید تا دوباره معنی آن را بپرسید، زیرا من فراموش میکنم. معنی را من در همان لحظه در مورد آن نام خلق میکنم
پس من چگونه باید آنها را به یاد بیاورم؟
من تاکنون باید بیش از سیهزار نام داده باشم.
نام فقط یک نام است
شما بینام هستید.
هیچ نامی شما را محدود نمیکند، نمیتواند شما را محدود کند
نامها فقط برچسبهایی هستند که استفادهی کاربردی دارند؛ هیچ چیز روحانی در آنها نیست
ولی چون من توجه زیادی به نام شما دارم و آنها را برایتان شرح میدهم، به آن میچسبید
این فقط روش من است برای بارشِ توجه خودم به شما، نه هیچچیز دیگر؛ فقط راه من است برای نشاندادن عشقم به شما، نه هیچ چیز دیگر.
اشو
الماسهای بودا
جاهطلبی برای شخص یک شرافت محسوب نمیشود
بلکه حقارت شخصیت را آشکار میسازد
هرکسی در دنیا از این میترسد که کسی نباشد. هرکس میخواهد صاحب نام باشد، یک شخص بسیار VIP مهم باشد. هرکسی مایل است که مقامی داشته باشد، مشهور باشد و خانهای از خودش داشته باشد
این دیوانگی را چه کسی خلق کرده است؟
این توسط #نظام_آموزشی ما ایجاد شده.
آن آموزشی درست است که بگوید شما آنگونه که هستید کفایت دارید؛ که نباید فرد دیگری باشید و همینکه هستید کافی است. تمام امکانات خود را کشف، و لذت آن را تجربه کنید. با کسی در مسابقه نباشید. ضرورتی ندارد؛ دلیلی برای این مسابقه وجود ندارد.
اگر نظام آموزشی بتواند تمام افراد را آگاه کند که فرد برای خودش کفایت میکند و بتواند او را قادر کند تا سرور آن را تجربه کند؛ اگر آموزش بتواند تجهیزاتی فراهم کند تا هرکسی تا حد امکان به رشد کامل خود برسد ـــ
تسهیلات و تجهیزات برای #رشد، نه برای جاهطلبی؛ تجهیزاتی برای #عشق، نه برای #رقابت؛ تجهیزاتی برای #بیدارشدن و #آگاهی، نه برای ایجاد تضاد با دیگران
آنوقت نظام آموزشی قادر خواهد بود تا یک #انقلاب_اساسی را در دنیا به ثمر برساند.
تا وقتیکه تعلیم و تربیت قادر به این کار نباشد، به نفع انسانها عمل نمیکند؛ برعکس برای انسانها مضر و برای #ذهن انسان مسموم خواهد بود
اشو
انقلاب_در_آموزشوپرورش
#سوال_از_اشو
یکی از دوستان عزیز من نامهای از غرب برای شما نوشت و درخواست یک نام داشت؛ و سپس قبل از اینکه پاسخی بگیرد، به اینجا آمد و مُشرّف شد.
نامی که در نامه به او داده شده بود کاملاً با آن نام که شما به او در اینجا دادید تفاوت دارد.
وقتی این را شنیدم بسیار ناراحت شدم، زیرا همیشه به نام خودم بعنوان راه خودم فکر کردهام.
من از این نام استفاده کردم تا وقتی که گیج بودم مرا هدایت کند.
نامی که شما به ما میدهید واقعاً چه اهمیتی برای ما دارد؟
#پاسخ
ویرا Veera؛ تمامش پِهِنِ مقدس گاو است!
فریب نامها را نخورید.
شما همیشه مشتاق گرفتن چیزی هستید، تا چیزی را از هیچ چیز بسازید.
نامهایی که من به شما میدهم فقط خودشیرینیهای عشاق هستند!
خیلی در موردشان سروصدا برپا نکنید.
درواقع، وقتی که نامی به شما میدهم، هرگز دوباره نزد من نیایید تا دوباره معنی آن را بپرسید، زیرا من فراموش میکنم. معنی را من در همان لحظه در مورد آن نام خلق میکنم
پس من چگونه باید آنها را به یاد بیاورم؟
من تاکنون باید بیش از سیهزار نام داده باشم.
نام فقط یک نام است
شما بینام هستید.
هیچ نامی شما را محدود نمیکند، نمیتواند شما را محدود کند
نامها فقط برچسبهایی هستند که استفادهی کاربردی دارند؛ هیچ چیز روحانی در آنها نیست
ولی چون من توجه زیادی به نام شما دارم و آنها را برایتان شرح میدهم، به آن میچسبید
این فقط روش من است برای بارشِ توجه خودم به شما، نه هیچچیز دیگر؛ فقط راه من است برای نشاندادن عشقم به شما، نه هیچ چیز دیگر.
اشو
الماسهای بودا
جاهطلبی برای شخص یک شرافت محسوب نمیشود
بلکه حقارت شخصیت را آشکار میسازد
هرکسی در دنیا از این میترسد که کسی نباشد. هرکس میخواهد صاحب نام باشد، یک شخص بسیار VIP مهم باشد. هرکسی مایل است که مقامی داشته باشد، مشهور باشد و خانهای از خودش داشته باشد
این دیوانگی را چه کسی خلق کرده است؟
این توسط #نظام_آموزشی ما ایجاد شده.
آن آموزشی درست است که بگوید شما آنگونه که هستید کفایت دارید؛ که نباید فرد دیگری باشید و همینکه هستید کافی است. تمام امکانات خود را کشف، و لذت آن را تجربه کنید. با کسی در مسابقه نباشید. ضرورتی ندارد؛ دلیلی برای این مسابقه وجود ندارد.
اگر نظام آموزشی بتواند تمام افراد را آگاه کند که فرد برای خودش کفایت میکند و بتواند او را قادر کند تا سرور آن را تجربه کند؛ اگر آموزش بتواند تجهیزاتی فراهم کند تا هرکسی تا حد امکان به رشد کامل خود برسد ـــ
تسهیلات و تجهیزات برای #رشد، نه برای جاهطلبی؛ تجهیزاتی برای #عشق، نه برای #رقابت؛ تجهیزاتی برای #بیدارشدن و #آگاهی، نه برای ایجاد تضاد با دیگران
آنوقت نظام آموزشی قادر خواهد بود تا یک #انقلاب_اساسی را در دنیا به ثمر برساند.
تا وقتیکه تعلیم و تربیت قادر به این کار نباشد، به نفع انسانها عمل نمیکند؛ برعکس برای انسانها مضر و برای #ذهن انسان مسموم خواهد بود
اشو
انقلاب_در_آموزشوپرورش
اشـoshoـو:
#توجه_باعث_رشد_میشود
به ذهن انسان نگاه کن:
بدبختی ها را جمع می کند،
درد و رنج ها را جمع می کند.
هرگز لحظه های شادی را جمع نمی کند.
بدبختی روی بدبختی جمع می کند.
آنگاه زندگی جهنم میشود.
این اندوخته بشر است، این شیوه نگرش انسان به چیزهاست.....
به گفتن این جمله ادامه می دهد که شادی لحظه ای است.
اما هیچکس نمی گوید که رنج لحظه ای است، هیچکس نمی گوید که اضطراب لحظه ای است.
احساس می کنی که اضطراب دائمی است، رنج دائمی است و خوشحالی لحظه ای است.
این اشتباه است.
هر دو مثل هم هستند.
هر دو لحظه ای اند...
و در واقع برعکسش درست است .
رنج لحظه ای است و سرور ابدی است.
اما هم اینک با این ذهن همه چیز لحظه ای است.
رنج می آید و می رود ، سرور نیز می آید و می رود، اما تو رنج را جمع می کنی
بنابراین دائمی به نظر می رسد .
و هیچگاه شادی و خوشحالی را جمع نمی کنی، آنرا گرامی و عزیز نمی داری،
به همین دلیل لحظه ای به نظر می رسند. این انتخاب تو است.
این انتخاب را تغییر بده
زیرا با اندوختن رنج بسیار، رنج بیشتری جمع خواهی کرد .
رنج زیاد می شود ؛ تو به ازدیاد آن کمک می کنی.
آنگاه ممکن است لحظه ای بیاید که در چنان مه غلیظی باشی که نتوانی هیچ امکان سروری را ببینی
آنگاه کاملا منفی نگر می شوی
کاملاً برعکس باش:
وقتی رنج می آید ، جمعش نکن . اجازه بده بیاید ، اما تغذیه اش نکن .
چرا درباره اش حرف می زنی ؟
همه درباره ی درد و رنجشان حرف می زنند.
چه اصراری است ؟
چرا این قدر نسبت به آن توجه وجود دارند؟
یاد بسپار :
هر آن چه که به آن توجه زیادی نشان دهی #رشد می کند
توجه عنصر یاری دهنده ی رشد است.
اگر به چیزی توجه نشان دهی، بیشتر رشد می کند.
#اشو
#کیمیاگری_نوین
یک سانیاسین یعنی کسی که سعی ندارد، معمای زندگی را حل کند،
بلکه عمیقا در خود این معما شیرجه می رود.
"زندگی کردن "، این معما سانیاس است.
اگر شروع کردی آنرا حل کنی، جدی می شوی
اگر شروع کردی آنرا زندگی کنی، بازیگوش تر و بازیگوش تر می شوی
#اشو
#توجه_باعث_رشد_میشود
به ذهن انسان نگاه کن:
بدبختی ها را جمع می کند،
درد و رنج ها را جمع می کند.
هرگز لحظه های شادی را جمع نمی کند.
بدبختی روی بدبختی جمع می کند.
آنگاه زندگی جهنم میشود.
این اندوخته بشر است، این شیوه نگرش انسان به چیزهاست.....
به گفتن این جمله ادامه می دهد که شادی لحظه ای است.
اما هیچکس نمی گوید که رنج لحظه ای است، هیچکس نمی گوید که اضطراب لحظه ای است.
احساس می کنی که اضطراب دائمی است، رنج دائمی است و خوشحالی لحظه ای است.
این اشتباه است.
هر دو مثل هم هستند.
هر دو لحظه ای اند...
و در واقع برعکسش درست است .
رنج لحظه ای است و سرور ابدی است.
اما هم اینک با این ذهن همه چیز لحظه ای است.
رنج می آید و می رود ، سرور نیز می آید و می رود، اما تو رنج را جمع می کنی
بنابراین دائمی به نظر می رسد .
و هیچگاه شادی و خوشحالی را جمع نمی کنی، آنرا گرامی و عزیز نمی داری،
به همین دلیل لحظه ای به نظر می رسند. این انتخاب تو است.
این انتخاب را تغییر بده
زیرا با اندوختن رنج بسیار، رنج بیشتری جمع خواهی کرد .
رنج زیاد می شود ؛ تو به ازدیاد آن کمک می کنی.
آنگاه ممکن است لحظه ای بیاید که در چنان مه غلیظی باشی که نتوانی هیچ امکان سروری را ببینی
آنگاه کاملا منفی نگر می شوی
کاملاً برعکس باش:
وقتی رنج می آید ، جمعش نکن . اجازه بده بیاید ، اما تغذیه اش نکن .
چرا درباره اش حرف می زنی ؟
همه درباره ی درد و رنجشان حرف می زنند.
چه اصراری است ؟
چرا این قدر نسبت به آن توجه وجود دارند؟
یاد بسپار :
هر آن چه که به آن توجه زیادی نشان دهی #رشد می کند
توجه عنصر یاری دهنده ی رشد است.
اگر به چیزی توجه نشان دهی، بیشتر رشد می کند.
#اشو
#کیمیاگری_نوین
یک سانیاسین یعنی کسی که سعی ندارد، معمای زندگی را حل کند،
بلکه عمیقا در خود این معما شیرجه می رود.
"زندگی کردن "، این معما سانیاس است.
اگر شروع کردی آنرا حل کنی، جدی می شوی
اگر شروع کردی آنرا زندگی کنی، بازیگوش تر و بازیگوش تر می شوی
#اشو